چرا برخی هنرمندان پس از مهاجرت تبدیل به چهرههای سیاسی میشوند؟
پاسخ به این پرسش فقط در سطح فردی خلاصه نمیشود؛ باید ساختار رسانه، فضای فرهنگی داخل و خارج کشور، و روانشناسی چهرههای شناختهشده را در نظر گرفت. بسیاری از هنرمندانی که مهاجرت میکنند، با یک خلأ ناگهانی مواجه میشوند: فقدان مخاطب، نبود صحنه، و سکوتی که تهدید به فراموشی است. در چنین شرایطی، ورود به فضای سیاسی، بهویژه در قالب اپوزیسیون، یک راه نجات است؛ راهی برای بازگشت به مرکز توجه و حضور در گفتوگوی عمومی.
برای بسیاری از این چهرهها، شهرت همیشه با قدرت گره خورده است. قدرت تأثیرگذاری، قدرت دیدهشدن، و حتی قدرت ایجاد موج. وقتی این قدرت در سرزمین مادری از دست میرود، بسیاری برای بازسازی آن به رویکردی کاملاً متضاد با گذشته روی میآورند؛ گذشتهای که خود بخشی از آن بودند. این چرخش، اغلب نه ناشی از کشف حقیقت، بلکه حاصل یک انتخاب استراتژیک برای بقا در فضای جدید است.
مثال بارز این روند، حمید فرخنژاد است؛ کسی که زمانی در فیلمهای پرهزینه و امنیتمحور نظام بازی میکرد، با حمایت تلویزیون رسمی دیده شد و حتی در مواردی ، مواضعی هماهنگ با حاکمیت داشت. اما پس از مهاجرت، ناگهان تبدیل به یکی از بلندترین صداهای معترض و معاند شد؛ فحاشی به مسئولان نظام، موضعگیری تند و حتی تحقیر مخاطب داخلی که تا دیروز او را تحسین میکردند در ادبیات گفتاری او جا گرفت.
احسان کرمی ، مجری محبوب صدا و سیما نیز مستثنی از این ماجرا نیست ، او که با برنامههای زنده و جشنهای رسمی تلویزیون برای سالها یکی از نمادهای تفریح رسمی نظام بود. او نه تنها از این مسیر حمایت گرفت، بلکه از محبوبیت و درآمد رسانه حکومتی برخوردار شد. اما پس از مهاجرت، با چرخشی آشکار، در صف مخالفان نظام قرار گرفت و خود را بهعنوان هنرمندی آزادیخواه معرفی کرد.
و همچنین فاطمه معتمدآریا، از ستارههای سینمای ایران، که حتی در جشنوارههای فجر، نقش اول زن و نماد سینمای رسمی بود. او که بارها بر سازگاری خود با فرهنگ اسلامی و نظام تأکید کرده بود، حالا در یک مصاحبه با رسانههای خارجنشین میگوید: «ما آتش زیر خاکستریم؛ قوانین گذشته را قبول نداریم و آنها را پشت سر گذاشتهایم.» این نوع اظهارات برای بسیاری از مردم، نه صادقانه، بلکه بیشتر شبیه تلاشی برای “جا باز کردن” در فضای اپوزیسیون و رسانههای بیگانه تلقی میشود.
چنین چرخشهایی، در نبود پاسخ صادقانه، با اتهام فرصتطلبی و نفاق روبهرو میشود. چون هنرمندانی که زمانی با پول و تریبون این کشور ستاره شدند، حالا همان ساختار را “منفور” میخوانند. این رفتار بهنوعی بازنویسی تاریخ است؛ نوعی “شستوشوی چهره” برای ماندن در جای جدید و چند صباحی خود را در صدر حفظ کردن.
ادامه دارد…