ضرورت ارائه ی تصویری روشن از جایگاه سینمای دفاع مقدس

دکتر حبیب الله مازندرانی

در پی انتشار یادداشتی در سایت سینماپرس با عنوان” ضرورت اصلاح در مسیر آمده” به قلم سرکار خانم فاطمه سادات ناظمی، ضمن احترام به آزادی بیان و نقد سازنده، نگارنده ضروری می‌داند تا نکات ذیل را با افکار عمومی و جامعه فیلم‌سازان در میان بگذارد:

۱. سینمای دفاع مقدس و مقاومت، به عنوان یکی از تأثیرگذارترین و ماندگارترین ژانرهای سینمای ایران، از نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز، نقش سترگی در ثبت و بازنمایی ایثارگری‌ها و حماسه‌های رزمندگان اسلام در دوران هشت سال دفاع مقدس و همچنین مقاومت در برابر استکبار ایفا کرده است. این حوزه سینمایی، علی‌رغم تمامی چالش‌ها و محدودیت‌های موجود از جمله کمبود منابع مالی، فقدان زیرساخت‌های فنی تخصصی و فشارهای سیاسی و فرهنگی داخلی و خارجی، و جامعه‌های رسانه‌ای مسموم، توانسته است کارنامه‌ای قابل توجه از خود به جای بگذارد.

بررسی آماری تولیدات سینمایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تصویری روشن از جایگاه ژانر دفاع مقدس ارائه می‌دهد. با نگاهی به کارنامه سینمای ایران از سال ۱۳۵۷ تاکنون، حدوداً ۳۰۰۰ فیلم سینمایی به روی پرده رفته است. از این میان، نزدیک به ۳۰۰ اثر، مستقیماً به حوزه دفاع مقدس و مقاومت اختصاص دارند. این رقم، هرچند در نگاه اول ممکن است در مقایسه با کل تولیدات، عددی کوچک به نظر برسد، اما وقتی آن را در کنار سایر ژانرهای ملی و موضوعی قرار می‌دهیم، اهمیت و جایگاه ویژه‌ای را نمایان می‌سازد.

اگر آثار مرتبط با دوران انقلاب اسلامی را نیز به این مجموعه بیفزاییم، سهم سینمای دفاع مقدس و مقاومت در سبد تولیدات سینمایی کشور به حدود ۱۰ تا ۱۲ درصد می‌رسد. این نسبت، در مقایسه با سایر ژانرهای سینمایی ملی که غالباً سهم کمتری را به خود اختصاص می‌دهند، جایگاه ممتازی را برای این ژانر ارزشمند محسوب می‌گردد. این جایگاه، نشان‌دهنده اهتمام نظام فرهنگی و سینمای ایران به این حوزه مهم است، اما نباید موجب غفلت از کمیت و کیفیت مطلوب و یا فرصت‌های از دست رفته گردد. این ژانر است.

۲. سینمای دفاع مقدس و مقاومت، به دلیل ماهیت موضوعی خود، همواره با پیچیدگی‌ها و هزینه‌های تولید قابل توجهی روبرو بوده است. پرداختن به موضوعاتی چون جنگ، بازسازی وقایع تاریخی، نمایش جبهه‌های میدانی، سفرهای میدانی به مناطق عملیاتی، بکارگیری بازیگران و عوامل حرفه‌ای برای ایفای نقش‌های خاص، و بهره‌گیری از تجهیزات پیشرفته، جذابیت سرمایه‌گذاری بخش خصوصی را به دنبال نداشته و سودآوری بیشتری نسبت به سینمای تجاری ندارد.

با توجه به ماهیت موضوعی و هزینه‌های بالای تولید، بخش خصوصی به دلیل عدم اطمینان از بازگشت سرمایه و سودآوری، تمایلی به سرمایه‌گذاری در این حوزه ندارد. حتی در صورت اکران موفق، گیشه فیلم‌های این ژانر معمولاً به اندازه فیلم‌های کمدی یا اکشن نیست. بنابراین، حمایت نهادهای فرهنگی و انقلابی از این حوزه نه به عنوان رانت، بلکه نشانه تعهد و مسئولیت ملی آنها در قبال بزرگ‌ترین سرمایه‌های هویتی و تاریخی ملت ایران است. این نهادها، وظیفه خود می‌دانند که از تولید آثار ارزشمند در این زمینه حمایت کنند تا چراغ راهنمای نسل‌های آینده باشند. حمایت از این سینما، در واقع سرمایه‌گذاری بر روی ترویج فرهنگ ایثار، شهادت، و مقاومت در جامعه است که ارزش‌هایی بنیادین محسوب می‌شوند.


ادعای مطرح‌شده مبنی بر «بی‌کیفیت بودن» کلیه آثار تولید شده در حوزه سینمای دفاع مقدس و مقاومت، ادعایی است که با واقعیت فاصله بسیاری دارد. هنگامی که کیفیت یک اثر سینمایی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد، باید شرایط تولید آن نیز در نظر گرفته شود. بسیاری از فیلم‌های دفاع مقدس، در شرایطی ساخته شده‌اند که دسترسی به امکانات روز سینما، یا حتی سوخت و مواد اولیه، محدود بوده است. با این حال، سازندگان توانسته‌اند آثار قابل تحسینی خلق کنند.
همانطور که در هر ژانر سینمایی، آثاری با سطوح کیفی متفاوت وجود دارد، در سینمای دفاع مقدس نیز طیفی از آثار دیده می‌شود. برخی آثار به دلیل حمایت‌های بیشتر و یا بهره‌گیری از تیم‌های حرفه‌ای‌تر، از کیفیت فنی و هنری بالاتری برخوردارند، در حالی که برخی دیگر با محدودیت‌های بیشتری روبرو بوده‌اند. تعمیم کیفیت یک یا چند اثر به کل این حوزه، قضاوت نادرست است.
ما قدردان زحمات تمامی عوامل دخیل در تولید آثار سینمای دفاع مقدس هستیم. آنها با جان و دل، و با تکیه بر عشق به میهن و آرمان‌های انقلاب، در جهت حفظ و انتقال این میراث گرانبها کوشیده‌اند. کم‌توجهی به تلاش‌های آنان، یا برچسب زدن کلی به آثارشان، بی‌انصافی است.

درباره تخریب برخی سایت ها در سال‌های اخیر، با اتخاذ رویکردی که به جای نقد منصفانه، سیاسی‌کاری و انتشار مطالب تخریب‌کننده تمرکز داشته، به عاملی برای تضعیف اهداف عمومی، ایجاد فضای بی‌اعتمادی بین هنرمندان، و زیر سوال بردن دستاوردهای نظام فرهنگی کشور تبدیل می شوند. جا دارد فبل از انتشار هر نوشته ای ، لحظه ای نیم نگاهی به آن داشته باشند و حداقل تفاوتی بین نقد و تخریب قائل شوند. چرا که، تفاوت اساسی بین نقد سازنده و تخریب وجود دارد. نقد سازنده، با ارائه تحلیل، شناسایی نقاط ضعف، و پیشنهاد راه‌حل، به ارتقاء کیفی کمک می‌کند. اما رویکرد «سینما پرس»در بسیاری از موارد، فراتر از نقد رفته و به تخریب شخصیت‌ها، نهادها، و آثار هنری پرداخته است. به نظر می‌رسد بخش قابل توجهی از این دست مطالب، با اهداف سیاسی خاصی هدایت می‌شود. این رویکرد، به جای تمرکز بر ارتقاء سینمای دفاع مقدس، آن را به ابزاری برای تسویه حساب‌های سیاسی تبدیل کرده است. انتشار مداوم مطالب جانبدارانه و تخریبی، باعث ایجاد جوی از بی‌اعتمادی بین جامعه سینمایی، هنرمندان، و نهادهای فرهنگی شده است. این بی‌اعتمادی، مانعی جدی برای همکاری‌های سازنده و پیشرفت حوزه فرهنگ است.

نظام فرهنگی کشور، علی‌رغم تمامی کاستی‌ها، دستاوردهای قابل توجهی در عرصه‌های مختلف داشته است. تخریب سازمان‌یافته این دستاوردها، به معنای تضعیف سرمایه فرهنگی ملت ایران است و نباید نادیده گرفته شود. رسانه‌ها نقش حیاتی در شکل‌دهی به افکار عمومی و فرهنگ جامعه دارند. استفاده نادرست از این ابزار، می‌تواند عواقب جبران‌ناپذیری داشته باشد. سازمان سینمایی دفاع مقدس و مقاومت، معتقد است رسانه‌ها باید در جهت ارتقاء فرهنگ و هنر گام بردارند، نه در جهت تخریب آن. ما هیچگاه مدعی بی‌نقص بودن تمامی آثار تولید شده در طول تاریخ سینمای دفاع مقدس و مقاومت نبوده‌ایم، اما معتقدیم این سینما همواره با محدودیت‌های جدی مواجه بوده و باید مسیر بهبود ادامه یابد. ما به واقعیت‌ها اذعان داریم و همواره به دنبال راه‌هایی برای ارتقاء کیفی آثار بوده‌ایم. نقد منصفانه همواره موجب پیشرفت است، اما تخریب هدفمند و بی‌پایه آثار هنری نه تنها کمکی به ارتقاء کیفیت نمی‌کند، بلکه انگیزه هنرمندان متعهد را کاهش می‌دهد. ما از نقد سازنده که با هدف ارتقاء هنر و فرهنگ ارائه می‌شود، استقبال می‌کنیم و از آن به عنوان یک ابزار برای بهبود استفاده خواهیم کرد. وظیفه ماست که میراث دفاع مقدس را به نسل‌های آینده انتقال دهیم، فارغ از رقابت‌های شخصی و نگاه‌های جناحی. این میراث، متعلق به تمامی ملت ایران است و باید پاس داشته شود.

بیژن همدرسی: تحلیلی بر سریال عملیات مهندسی؛ نفوذ و جنایت بال های سقوط کرکس خیانت

سریال «عملیات مهندسی» به کارگردانی سروش محمدزاده و تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی، محصول مرکز سیمافیلم است که از شبکه سه سیما پخش می شود. این مجموعه با حضور بازیگرانی چون حمید گودرزی، علی دهکردی، ثریا قاسمی، مریم سعادت، یوسف تیموری، مرتضی امینی‌تبار، نادر سلیمانی ، محمود پاک‌نیت و تنی چند از هنرمندان جوان ساخته شده و به یکی از تولیدات شاخص تلویزیون در حوزه بازنمایی تاریخ سیاسی–اجتماعی دهه شصت بدل گردیده است.
«سازمان همیشه خائن»
سریال عملیات مهندسی در روایت تاریخی خود، نگاهی منصفانه و واقع‌بینانه به فضای سیاسی و اجتماعی اوایل دهه شصت دارد؛ دهه‌ای که با فعالیت پررنگ گروهک‌های سیاسی و به‌ویژه سازمان منافقین شناخته می‌شود. سریال عملیات مهندسی در رسالت هنری و تاریخی خود، توانسته با بازنمایی دقیق روابط انسانی، ذهنیت‌های متضاد و نوع ارتباط نیروهای به ظاهر انقلابیِ سازمان منافقین، تصویری نزدیک به واقعیت آن دوران ارائه دهد.

از نقاط قوت این اثر تلویزیونی، نمایش شیوه تفکر و استدلال رده‌های بالای سازمان منافقین است؛ جایی که نشان داده می‌شود چگونه رهبران این گروه، با توجیهات ایدئولوژیک و سازمانی، هواداران خود را استثمار ذهنی می‌کردند و برای رسیدن به اهداف خویش هیچ ارزشی برای جان انسان‌ها قائل نبودند. بازنمایی ربایش و شکنجه پاسداران کمیته، و همچنین جنایت‌های کور منافقین در ترور مردمان بی‌گناه مردمان، از دیگر بخش‌هایی است که سریال با جسارت و بی‌پرده آنرا به تصویر کشیده است؛ واقعیت‌هایی که نه قابل انکارند و نه توجیه.

وجه مهم دیگر سریال، تأکید بر مظلومیت خانواده قربانیان ترورهای کور است که پرداختن به این بعد انسانی در سریال عملیات مهندسی، بار عاطفی داستان را تقویت کرده و مخاطب را به همذات‌پنداری با رنج بازماندگان نزدیک می‌کند.

از منظر فرمی، «عملیات مهندسی» دارای ریتمی متعادل است و عامدانه از تعجیل در روایت وقایع پرهیز کرده. صحنه‌های اکشن و پر تعلیق‌ سریال بخوبی در چارچوب منطق درام ساخته شده‌اند و به بار واقع‌گرایانه اثر کمک کرده‌اند.
کارگردانی در طراحی صحنه‌های مهیج، بیش از آنکه به جلوه‌های اغراق‌آمیز متکی باشد، به واقعیت تاریخی و حس موقعیت وفادار مانده است.

صحنه‌پردازی و طراحی تولید، یکی دیگر از نقاط برجسته سریال است. بازسازی فضای شهری و اجتماعی دهه شصت با دقتی بسیار خوب انجام شده و در خدمت باورپذیری داستان قرار گرفته است. همچنین فیلم‌برداری با انتخاب میزانسن‌های روان و کادربندی‌های متناسب، توانسته حس تعلیق، ترس و هیجان را منتقل کند.

از نظر بازیگری، انتخاب‌ها موفق بوده‌اند. در کنار چهره‌های شناخته‌شده‌ای چون حمید گودرزی و علی دهکردی، اینبار شاهد بازی‌ متفاوت و شایسته توجه از یوسف تیموری و مرتضی امینی‌تبار هستیم که توانسته‌اند فراتر از قالب‌های همیشگی خود ظاهر شوند.

شاید موسیقی تیتراژ پایانی می توانست از انتخاب خواننده و یا ملودی کمی متفاوت تر باشد و حتی تماشاچی را برای دیدن قسمت بعدی تشویق کند ، که در این مورد موفقیت چندانی نداشت.

نویسندگان اثر، با اشرافیت کامل بر تاریخ عملیات موسوم به «مهندسی» منافقین، توانسته‌اند اثری مستندگونه اما دراماتیک خلق کنند؛ به‌ویژه در برجسته کردن نقش مردم در شناسایی و مقابله با منافقین که یکی از مؤلفه‌های کلیدی در موفقیت‌های امنیتی آن سال‌ها بود.

«عملیات مهندسی» را می‌توان یکی از موفق‌ترین تلاش‌های تلویزیون در بازخوانی تاریخی دهه شصت دانست؛ اثری که توانسته هم به تاریخ وفادار بماند و هم مخاطب امروز را با خود همراه کند. اگرچه ضعف‌هایی چون موسیقی تیتراژ و برخی کاستی‌های جزئی در ریتم اپیزودیک به چشم می‌خورد، اما در کلیت، سریالی است که هم ارزش مستندنگارانه دارد و هم ارزش دراماتیک؛ و به‌ویژه برای نسلی که آن روزها را ندیده‌اند، روایتی صادقانه از حقیقتی پنهان‌مانده است.

مهدی متولیان: پیرپسر و نسبیت‌گرایی در استتیک مدرن

این نوشته را به عنوان نقد فیلم نخوانید. فیلمی بهانه شده تا از یک بیماری حرف بزنیم.

چیزی که پیرپسر را پدیده‌ی این روزها می‌کند، قدرت ذاتی فیلم نیست. این هم مثل هزاران فیلمی که در این سال‌ها ساخته شده، تا چند صباح دیگر به فراموشی سپرده خواهد شد. پدیده شدن پیرپسر حتی به اسم و رسم فیلم‌سازش هم ربطی ندارد. پیرپسر از آن جایی ارج و ارزش پیدا می‌کند که زیباشناسی ما دچار بحران نسبیت شد.

نسبیت در زیباشناسی یعنی این‌که زشتی هم در ساختار زیباشناسی شأن پیدا کرده و دیگر زیبایی به مفهوم کهن آن در هنر جدید چندان رسمیت ندارد. در زیباشناسی مدرن، بازنمایی ظریف و باورپذیر زشتی‌ها، اعم از هرآن‌چه که بشر از آن کراهت دارد، در ساخت زیبایی نقش دارد و دست کم به عنوان اجزایی از یک کمپوزسیون زیبا شناخته می‌شود. و حتی نه به این عنوان که در کنتراست با زیبایی قرار بگیرد و به زیبایی معنا ببخشد. بل‌که زشتی محض زشتی هم زیباست و می‌تواند هنرمندانه باشد! این را شاید کسانی در عالم نظر رد کنند، اما اکنون در هنر جهان شاهدیم عملاً چنین اتفاق‌هایی می‌افتد و ستایش هم می‌شود! مثل ماجرای کنسرو مدفوع پیرو مانزونی. چند فیلم و نقاشی و موسیقی می‌شناسید که عملاً برایتان چنین تداعی دارند؟!

هنر مدرن می‌گوید خلاقیت آزاد است؛ هیچ محدودیتی نیست. زیبایی به معنای کهن – یعنی همان که بشر فطرتاً می‌شناسد – هم چهارچوبی محدودکننده است. پس زشتی را هم در هنر راهی هست. هر که بهترین بازنمایی را از پستی‌ها و بدسگالی‌های بشر انجام دهد، نشان بالاترین هنرمند را به او می‌دهیم… نتیجه می‌شود: پیرپسر.

حتماً شنیده‌اید که گزینه‌ی شرکت در جشنواره‌های خارجی هم هست. اصلاً مگر می‌شود نباشد؟! حالا بنشینید و تماشا کنید که در این جشنواره‌گردی چند نشان هنری دشت خواهد کرد.

خلاصه فیلم هرچه دارد از اصل بلامنازع “نسبیت‌گرایی در زیبایی‌شناسی” است. چیزی که هنرمند مدرن در جریان سال‌ها تعلیمات خود آموخته و حتی مخاطب هم همین را پذیرفته است. او هم نگاه می‌کند و هرچه زشتی را با جزئیات بیش‌تر و ملموس‌تر ببیند، هرقدر بافت طبیعی‌تر و باورپذیرتری دریافت کند، بیش‌تر جذب می‌شود و آن را ستایش می‌کند. مخاطب هم یاد گرفته که چه‌طور از مشاهده‌ی زشتی لذت ببرد و آن را برای خود یک تجربه‌ی هنری تلقی کند. چنان این را پذیرفته و باور کرده‌اند که به این نوشتار خواهند خندید یا با تعجب به هم می‌گویند: “این چه می‌گوید؟! اصلاً چیزی از هنر می‌داند؟!”

روزگاری مردمان در هنر آرمان‌هایشان را پیدا می‌کردند و لذت را در فرا رفتن از واقعیات رنج‌بار و زشت زندگی می‌جستند. همان‌طور که کودکان در نقاشی آمال و رویاهایشان را بازنمایی می‌کنند. اما حالا هنر، فرآیندی گریزان از آرمان است و در فرو رفتن در واقعیات نامطلوب زندگی خلاصه می‌شود. گویا هنر و هنرمند بی‌آرمان شده و میل به زشتی و شرارت در او قوی‌تر از حسن و نیکی و کمال است!

بله؛ مشیت خدا بر آن مقدر شده بود که بشر به پست‌ترین مرتبه‌ی خلقت نزول کند و در دل سختی‌ها و محنت‌ها و در تقابل دائم با شر مقیم شود؛ لکن قرار نبود که مقیم بماند. هنر یکی از آن مواهبی بود که خداوند به بشر عطا کرد تا بتواند پس از آن‌که نزول یافت، راه عروج در پیش بگیرد. مردمان گذشته باور داشتند که هنرمندان راه یافتگانند و دست کم به مراتبی از عروج رسیده‌اند.

اما امروز گویا هنر کار کسانی است که قسم خورده‌اند در این “پست‌ترین مرتبه‌ی خلقت” جاودانه بمانند و جم نخورند! امروز هنرمند کسی است که بیش‌تر در مراتب پستی بلولد و هرچه بهتر پستی و پلشتی را بازنمایی کند. در این بین شبه روشن‌فکران وطنی شادند که پیشروترین هنرمندان در این معنای جدید باشند. آن‌ها گمان دارند تخم دوزرده می‌کنند که در این باتلاق فروتر ‌می‌روند! عوض این‌که برای نجات بکوشند. آن‌ها به این باتلاق خیلی دل‌بسته‌اند و انس عجیبی با آن گرفته‌اند. هر که را هم که بخواهد خود و ملتش را بالا بکشد، تخطئه می‌کنند.

در مفهوم استتیک (زیبایی‌شناسی) مدرن، در ابتدا لذت و شادی معیار بود. اما امروز در جریان هنری که فیلم پیرپسر یکی از آن‌هاست، همین دو معیار هم نسبیت پیدا کرده. حالا از شکنجه هم می‌توان لذت برد! و شادی را در تجربه‌ی مجازی مصیبت پیدا کرد! فیلمی رنج‌آور ببین و با آن شاد شو!

من نمی‌دانم آیا واقعاً این تناقض عجیب در قاموس هنر مدرن پذیرفته شده؟ و یا با فلسفه‌بافی‌های نیست‌انگارانه همه را متقاعد می‌کنند که همین درست است و هنر یعنی همین؟! هرچه هست، واضح است که در این قاموس، لغت مقدس آزادی آن‌همه شأنیت دارد که می‌توان همه‌ی مفاهیم دیگر را در پایش قربانی کرد… حتی اصل زیبایی را! حتی خود هنر را. تا مبادا چیزی در میان بماند که مانع از آزادی هنرمند شود. اما کدام آزادی؟

در پیرپسر نتیجه یا پایان‌بندی مهم نیست. مهم نیست که یک عدالت هیچکاکی هم باشد و قهرمان هم نجات یابد. بلکه همراه شدن با متن و اجزاءِ کریه و نفرت‌انگیز فیلم کافی است تا زیبایی مدرن بیآفریند… و می‌توان از آن لذت برد! این قاعده را هم فیلم‌ساز خوب آموخته و هم مخاطبش. هر دو فرزند این زمانه‌اند. در این زمانه زیبایی‌شناسی مدرن، به معنایی تعمیم‌یافته از شادی و لذت اتکا کرده؛ آن‌قدر تعمیم‌یافته که حتی به ضد خود بیانجامد! پس هنر آن است که بتوانی هرچه بیش‌تر روح مخاطب را بخراشی، و به ماتم و افسردگیش بیافزایی!

جاهلانه است، نه؟!… یَمشی مُکِبّاً عَلی وَجهِه

رهبر معظم انقلاب: حفظ عزت و آبروی ملت، تکلیف گویندگان و قلم‌زنان است

رهبر معظم انقلاب به مناسبت اربعین شهادت جمعی از هم‌میهنان، سرداران با کفایت نظامی و دانشمندان برجسته‌ی هسته‌ای در پیامی تاکید کردند: حفظ عزت و آبروی کشور و ملت، تکلیف بی اغماض گویندگان و قلم‌زنان است.

به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی، پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت اربعین شهادت جمعی از هم‌میهنان، سرداران با کفایت نظامی و دانشمندان برجسته‌ی هسته‌ای به شرح زیر منتشر شد.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

ملت سرافراز ایران!

چهلمین روز شهادت جمعی از هم‌میهنان عزیزمان، که در میان آنان سرداران با کفایت نظامی و دانشمندان برجسته‌ی هسته‌ئی بودند، فرا رسید. این ضربه را گروه حاکم خبیث و جنایتکار صهیونی که دشمن رذل و عنود ملت ایران است وارد آورد. بیشک فقدان فرماندهانی چون شهیدان باقری و سلامی و رشید و حاجی‌زاده و شادمانی و دیگر نظامیان، و دانشمندانی چون شهیدان طهرانچی و عباسی و دیگر دانشمندان، برای هر ملتی سنگین است. اما دشمن ابله و کوته‌بین به هدف خود نرسید. آینده نشان خواهد داد که هر دو حرکت نظامی و علمی شتابنده‌تر از گذشته به سمت افقهای بلند پیش خواهد رفت انشاءالله.شهیدان ما خود راهی را برگزیده بودند که گمان دستیابی به مرتبه‌ی والای شهادت در آن کم نبود و سرانجام به آنچه آرزوی همه‌ی فداکاران است رسیدند؛ بر آنان گوارا باد؛ امّا ناگواری آن برای ملت ایران بویژه خانواده‌های شهیدان و بویژه کسانی که آنان را از نزدیک می‌شناختند سخت و تلخ و سنگین است. در این حادثه نقاط درخشانی را نیز بروشنی میتوان دید:

اولاً تحمل و صبوری و استحکام روحیه‌ی بازماندگان که در نوع خود جز در تحولات جمهوری اسلامی ایران دیده نشده است.

ثانیاً استقامت و ثبات دستگاههای زیر امر شهیدان، که نگذاشتند این ضربه‌ی سنگین، فرصت‌ها را سلب و در حرکت آنان وقفه ایجاد کند.

و ثالثاً شکوهِ پایداریِ معجزه آسای ملت ایران که در اتحاد و استحکام روحی و عزم راسخ آنان بر ایستادگیِ یکپارچه در میدان به ظهور رسید. ایران اسلامی در این حادثه یک بار دیگر استواریِ بنیان خود را نشان داد. دشمنان ایران آهن سرد میکوبند.ایران اسلامی به توفیق الهی روز به روز قویتر خواهد شد باذن الله.

مهم آن است که ما از این حقیقت، و از تکلیفی که از سوی آن بر دوش ماست غفلت نکنیم.

  • حفظ اتحاد ملی وظیفه‌ی یکایک ما است.
  • شتاب لازم در پیشرفت دانش و فناوری در همه‌ی بخش‌ها وظیفه‌ی نخبگان علمی است.
  • حفظ عزت و آبروی کشور و ملت، تکلیف بی اغماض گویندگان و قلم‌زنان است.
  • مجهز کردن روزافزون کشور با ابزارهای حراست از امنیت و استقلال ملی، وظیفه‌ی فرماندهان نظامی است.
  • جدیت و پیگیری و به نتیجه رساندن کارهای کشور وظیفه‌ی همه‌ی دستگاههای مسئول اجرائی است.
  • هدایت معنوی و نورانی‌ کردن دلها و توصیه به صبر و سکینه و ثبات مردمی وظیفه‌ی حضرات روحانی است.
  • و حفظ شور و شوق و شعور انقلابی وظیفه‌ی یکایک ما و بویژه جوانان است.

خدای عزیز رحیم همگان را موفق بدارد.درود بر ملت ایران و سلام بر جوانان شهید، بر بانوان و کودکان شهید، و بر همه‌ی شهیدان و داغداران آنان.

والسلام علیکم و رحمةالله

سیّدعلی خامنه‌ای

۳ مرداد ۱۴۰۴

بیژن همدرسی: پیوندهای بی‌مرز در آستانه جدایی ناخواسته


در روزگاری که دیوارهای سیاست و قانون، گاه بلندتر از پل‌های انسانیت می‌شوند، مرور حضور هنرمندان افغان در ایران، نه فقط یک یادآوری انسانی، بلکه ضرورتی فرهنگی است. مهاجرت میلیون‌ها افغان به ایران طی چهار دهه گذشته، نه فقط ساخت‌وساز و کارگری به همراه آورد، بلکه بخشی از جانِ هنر ایران را نیز غنا بخشید. از کوچه‌های حاشیه‌ای تا صحنه‌های رسمی هنر، پیوند هنری میان دو ملت، آرام و عمیق و بی‌ادعا شکل گرفت.

این پیوند، تنها از اشتراکات زبانی و مذهبی تغذیه نکرد؛ بلکه از ریشه‌های فرهنگی هزارساله‌ای نشأت گرفت که هرات و نیشابور و بلخ و شیراز را در حافظه‌ی تاریخی خود یکی می‌دانست. شاعران مهاجر، موسیقی‌دانان خاموش، نقاشان پرکار و بازیگرانی که میان بودن و نبودن تاب خوردند، همه و همه بخشی از «هنرِ بدون مرز» در ایران شدند.

در عرصه نقاشی و هنرهای تجسمی، می‌توان از نجیب مایل هروی، استاد مسلم مینیاتور و نگارگری، یاد کرد که سال‌ها در دانشگاه‌های ایران تدریس کرد و آثاری ماندگار از هنر کهن ایران‌زمین خلق نمود. او نه‌تنها از مفاخر هنر افغانستان است، بلکه نامی شناخته‌شده در محافل هنری ایران به شمار می‌رود. همچنین داوود نیکنام، هنرمند خوشنویس افغان، در دهه‌های گذشته سهم چشم‌گیری در معرفی مکتب خوشنویسی فارسی به نسل جدید داشت.

در موسیقی، نوای رباب، دوتار و غزل‌خوانی افغان، در دل موسیقی نواحی خراسان جای گرفت. گروه‌هایی چون سماع افغانستان یا خاوران، با ترکیب هنرمندان ایرانی و افغان، کنسرت‌هایی برگزار کردند که روایت‌گر تاریخ و رنج مشترک بود. این گروه‌ها گاه در جشنواره‌های فجر و گاه در محافل کوچک‌تر، هم‌نوا با هنرمندان ایرانی نواختند و نشان دادند که موسیقی، مرز نمی‌فهمد.

در تئاتر خیابانی، بسیاری از مهاجران نسل دوم و سوم افغان، با زبان نمایشی، از هویت و درد و رؤیای خود گفتند. در حاشیه‌ شهرهایی چون مشهد، تهران، سمنان و زاهدان، تئاتر بدل به رسانه‌ی بی‌سانسور مهاجران شد. نمایشی درباره تبعیض، نژاد، عشق‌های ممنوعه یا رؤیای بازگشت، با مخاطبانی ایرانی اجرا شد و گاه مخاطب را به تأمل، گاه به اشک، و گاه به احترام واداشت.

اما شاید شناخته‌شده‌ترین چهره هنری این مهاجرت، فرشته حسینی باشد. بازیگر جوان افغان که در ایران متولد شد و با بازی در آثاری چون «رفتن»، «شبی که ماه کامل شد» و سریال «قورباغه»، توانست نام خود را در میان ستارگان سینما ثبت کند. بازی‌های او، نه صرفاً نمایش مهارت، که تجسم دردی بود که نسلش سال‌ها کشیده بود: درد مهاجرت، طرد، نادیده‌گرفتن و تلاش برای اثبات. فرشته، تجسم همان پیوند ناگسستنی فرهنگی ایران و افغانستان است؛ پیوندی که نه قابل اخراج است، و نه قابل انکار.

امروز که موج خروج اتباع غیرمجاز از ایران شدت گرفته، نگرانی بزرگی در میان فعالان فرهنگی و هنری پدید آمده است: آیا در میان این رفتگان، بخشی از حافظه‌ی هنری مشترک ما نیز کوچ می‌کند؟ آیا می‌توان مرزی میان مهاجرت غیرقانونی و مهاجرت فرهنگی کشید؟ آیا می‌توان هنرمندی را که در دل این خاک ریشه زده، بی‌هیچ نگاه عادلانه‌ای، صرفاً به‌خاطر هویت مهاجرتی‌اش، طرد کرد؟

فرهنگ، پیش از آنکه بر اساس ملیت سنجیده شود، بر اساس ریشه، اثر و پیوند سنجیده می‌شود. هنرمندان افغان در ایران، نه تنها «مهمان» نبودند، بلکه در بسیاری عرصه‌ها، «شریک» بودند؛ شریک در خلق، در بیان، در امید. آنچه از آنان باقی مانده، نه فقط خاطره است، بلکه بخشی از تاریخ فرهنگی ماست.
حذف این تاریخ، حذف بخشی از خود ماست.

بیژن همدرسی: نقش هنرمندان در احیای روحیه ی ملت، پس از جنگ


در روزهایی که دود جنگ از آسمان سرزمین‌مان کنار می‌رود و موشک‌ها خاموش می‌شوند، آنچه باقی می‌ماند نه فقط خرابی خانه‌ها، که تیرگی در دل‌هاست. جنگی که رژیم صهیونیستی به ما تحمیل کرد، اگرچه خسارت‌بار و دردناک بود، اما یک حقیقت بزرگ را آشکار ساخت: ملت ایران، برخاسته‌تر و متحدتر از همیشه، یک‌صدا در برابر تجاوز ایستاد. نه فقط با سلاح، که با ایمان، غیرت و ایستادگی. اما پس از آتش‌بس، وقتی سکوت جای انفجار را می‌گیرد، تازه پژواک‌های روانی جنگ آشکار می‌شود. جامعه ما، با اینکه در ظاهر آرام گرفته، اما در لایه‌های زیرین، با خستگی روح، اضطراب جمعی و نوعی دلزدگی پنهان درگیر است. این نه ضعف، که طبیعت انسان پس از مواجهه با بحران شدید است. افسردگی پساجنگ، نه‌تنها پدیده‌ای روان‌شناختی، که یک هشدار اجتماعی است؛ مردم نیاز دارند بار دیگر طعم زندگی را بچشند.

در چنین وضعیتی، جامعه بیش از گلوله، نیاز به گل دارد. هنرمندان، شاعران، فیلم‌سازان و مسئولان فرهنگی وظیفه‌ای تاریخی بر دوش دارند: احیای امید. هنر، باید به میدان بیاید؛ نه برای تشدید روحیه جنگی، که برای ترمیم روان زخمی ملت. باید از قهرمانان گفت، اما نه فقط قهرمانان میدان جنگ، که قهرمانان صبر، مادران داغدار، کودکان پناه‌جو، پرستاران شب‌زنده‌دار. مردم ما در اوج بحران، ایمان مذهبی و ریشه‌های ملی خود را بازیافتند. اما این نه پایان راه که آغازی تازه است. تقویت این هویت، نه با شعار، که با معنا دادن به رنج‌ها ممکن است. حالا که در آستانه محرم هستیم، این فضای معنوی می‌تواند بستری باشد برای بازآفرینی امید، برای تبدیل سوگ به شعور، و ماتم به حرکت.

دشمن شاید در صحنه نظامی آن‌طور که باید تنبیه نشده باشد، اما آنچه او هرگز نتوانست بشکند، روح ایرانی است. حال زمان آن است که این روح، با شادی مشروع، امیدآفرینی فرهنگی و جریان‌سازی معنوی زنده‌تر از پیش بدرخشد. ما پیروز شدیم، اما این پیروزی باید در لبخند کودکان، نگاه روشن جوانان، و بازسازی اعتماد اجتماعی به بار بنشیند.

در پایان، یک نکته را نباید فراموش کرد: ما هنوز زنده‌ایم. هنوز عاشقیم. هنوز وطن‌دوستیم. و هنوز می‌توانیم رو به آسمان، نه از سر ناچاری، که با امید دعا کنیم.

مهدی مافی: «درس اول؛ فیلم ضدجنگ تا اطلاع ثانوی ممنوع!»

سِر کریستوفر نولان کارگردان مشهور بریتانیایی بعد از ساخت «تلقین» در سال ۲۰۱۰ مصاحبه‌ای با نشریه «اینترتینمنت ویکلی» دارد. او در این مصاحبه توضیح می‌دهد که کاراکترهای فیلم خود را بر اساس شغل‌های موجود در صنعت سینما نوشته است؛ کاب (لئوناردو دی‌کاپریو) کارگردان است. آرتور تهیه کننده است. آریادنی طراح تولید، ایمز بازیگر و سایتو استودیو هستند. اما فیشر (کیلین مرفی)، همان شخصیتی که قرار بود چیزی درون ذهنش کاشته شود، مخاطب است. نولان مثل دیگر همکاران خودش در هالیوود می‌داند که هر فیلم سینمایی (یا تولیدات رسانه‌ای) برای کاشت ذهنیتی در فکر مخاطب ساخته می‌شوند. چیزی که از تجربه پروپاگانداسازی سازماندهی شده دوره جنگ جهانی دوم آموخته‌اند.

قبل از ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم بسیاری از کارگردان‌های مهم ایالات متحده به ساخت پروپاگاندا یا فعالیت‌های جنگ‌طلبانه رو آوردند. در چنین شرایطی جورج استیونز کارگردان نام آشنای هالیوودی احساس می‌کرد برای اولین‌بار به عنوان یک فیلم‌ساز وظیفه دارد اثری بسازد که حقایق خطرناک جنگ را به گوش مخاطبان دنیا برساند. او آن‌قدری موفقیت و اعتبار برای استودیوی آر. کی. ا. به ارمغان آورده بود که احساس می‌کرد حق ساخت فیلمی بر اساس علایقش را پیدا خواهد کرد. در نتیجه سال ۱۹۳۸ به استودیو اعلام کرد قصد دارد اقتباسی از رمان «راه‌های افتخار» همفری کاب را کار کند؛ داستانی ناامیدانه و دلخراش از سه سرباز فرانسوی که در طول جنگ جهانی اول وقتی از فرمان مافوق‌شان برای پیشروی در حمله‌ای که می‌دانستند به مأموریت خودکشی تبدیل می‌شود سرباز زدند به جرم بزدلی با حکم اعدام از طرف دادگاه نظامی روبه‌رو شدند.

استیونز آن زمان تصور می‌کرد حرکت آمریکا علیه آلمان هیتلری می‌تواند به شکستی تصورناپذیر ختم شود. او گمان می‌کرد «راه‌های افتخار» می‌تواند هم به عنوان یادآوری و هم به عنوان اخطار عمل کند اما پاندرو برمن، مدیر تولید آر. کی. ا. بارها طرح این فیلم را رد کرد. وقتی استیونز او را زیر فشار گذاشت برمن اول گفت این تصمیم را به خاطر شرایط اقتصادی می‌گیرد؛ بازار فرانسه تحت هیچ شرایطی چنین فیلمی را اکران نمی‌کند و شاید حتی بقیه محصولات را هم تحریم کند. استیونز جواب داد: «خب آن را در فرانسه اکران نکنید! این فیلمی برای بقیه دنیاست.» اما بعدتر نماینده دیگری از استودیو پیش آقای کارگردان آمد و با صراحت عنوان کرد «راه‌های افتخار» ساخته نمی‌شود چون ضدجنگ است؛ الان وقت ساخت فیلم ضدجنگ نیست. چرا که در این صورت کسی نمی‌ماند تا با هیتلر بجنگد. خود استیونز می‌گوید سال‌ها طول کشید تا متوجه این «بی‌تجربگی» خودش شود.

این روزها ما با اسرائیل در وسط یک جنگ هستیم. جنگی که آن را شروع نکرده‌ایم اما ان‌شاءالله تمام می‌کنیم. الان وقت ساخت تولیدات ضدجنگ، نمایش تلفات جنگ و پرداختن به هر موضوعی که ته دل مخاطب داخلی را خالی کند نیست. کاری که روزگاری آر. کی. ا انجام داد الان وظیفه همه مدیران رسانه ماست. باید مواظب باشیم تولیداتمان بوی ضعف و ترس ندهد. اتفاق رسانه‌ای مثبتی که این ایام افتاد تصمیم سازمان اوج بود در پخش تلویزیونی فیلم اکران نشده «خدای جنگ». اثری دقیقاً مرتبط با موضوعات روز (قدرت موشکی ایران) که پایانی باشکوه دارد و مخاطب را وادار به تحسین قدرت حماسی وطنمان می‌کند. انگار حسین دارابی بدون آن‌که بداند این فیلم را برای همین روزها ساخته تا با پخش تلویزیونی قوت قلبی شود برای دوست‌داران این آب و خاک. ساخت محصولات مرتبط با وقایع امروز باید در دستور کار رسانه‌های ما قرار گیرد. با ذکر این نکته که آقایان مدیر، تا اطلاع ثانوی هرکس برایتان طرح ضدجنگ آورد یا خائن است یا مثل جورج استیونز، بی‌تجربه!» (1)

  1. این متن از مجله سوره انتخاب شده است.

ابراهیم اصغری: مدیران از تاثیر مسئولیتی که در سینما و رسانه به عهده گرفته اند، غافلند؟

سلام و ارادت و آفرین بر نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران که در عین شهادت فرماندهان دلاورش بسرعت آماده مقابله با دشمن صهیونیستی شده و با عملیات وعده صادق ۳ دل مردم را شاد کردند. اگر نبود این همه رشادت و مردانگی، این همه هوش و ذکاوت، این همه بصیرت و عاقبت اندیشی در میان فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران در پیشانی جبهه ی مردمی و انقلابی و در تبعیت از ولی معظم فقیه، چه بسا تاکنون بارها و بارها در مقاطع مختلف میدان و خاک وطن به کلی از دست رفته بود و هیچ اثری از آثار ارزشهای دینی و انقلابی ملت قهرمان ایران در پهنه ی گیتی باقی نمی ماند. کمترین بخش از این همه رشادت و مردانگی، این همه هوش و ذکاوت، و این همه بصیرت و عاقبت اندیشی را در برخی از مدیران بی خاصیت فرهنگی و سینمایی کشور نمی توان جستجو کرد که حتی جرأت ندارند تا یک اثر جدی ضد اسراییلی را در دستور کار سینمای ایران قرار دهند و نشان دهند که به تاکیدات مقام معظم رهبری و آرزوی ملت سربلند ایران و سایر ملل مظلوم منطقه لاأقل توجه دارند. مدیران فرهنگی در نهادهای مربوطه گویی فقط در شعار و نه در عمل ضد اسراییلی هستند و به تفاوت گفتار و رفتارشان برای لحظه ای هم نمی اندیشند. این مسئولان حتی ساخت یک فیلم سینمایی آینده نگر با موضوع پایان اسراییل را نیز بر نمی تابند و به بهانه های مختلف از تعهد آن سر باز می زنند. افسوس از این همه بی توجهی و محافظه کاری و… در مواجهه با دشمنی سفاک که خون تمامی مردم ایران را از کوچک و بزرگ مباح می داند.
اینجانب بیش از دو سال است که پیگیر یک طرح جذاب با ترسیم پایان اسراییل و شرایط تحقق این هدف مهم در قالب یک فیلم سینمایی آینده نگر از طریق مسئولین عریض و طویل نهادهای فیلمسازی هستم، که می تواند بسیار امید بخش و جریان ساز باشد؛ اما متاسفانه در طول این مدت هیچیک از مدیران مربوطه شجاعت ورود به این موضوع استراتژیک را نداشته اند. نمی دانم می ترسند یا ناخواسته در زمین دشمن بازی می کنند و یا این که از تاثیر مسئولیتی که در سینما و رسانه به عهده گرفته اند، غافلند… کاش مدیر شجاعی بود که می فهمید سینما تا چه اندازه می تواند پیش رو و الهام بخش باشد و به اهمیت این موضوع استراتژیک در این شرایط حساس پی می برد…

بیژن همدرسی: سکوت خفت‌بار سلبریتی‌ها؛ بزدلی به‌جای روشنفکری

بعد از چهار دهه رجز خوانی بین ایران و رژیم صهیونی، بالاخره ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ با حمله هوایی رژیم متجاوز به سرزمین پهناور ایران جنگ شروع و با واکنش نظامی کشورمان روبرو شد و عملاً طرفین به هم اعلام جنگ دادند… در این میان اعلام مواضع افراد و اقشار مختلف درباره شروع جنگ و طرف حمله به عنوان بخشی از افکار عمومی خود را نمایان کرد. همچنان که پیش بینی می شد، پاره ای از فیلمسازان و هنرمندان که با چشم باز و در زمان مناسب و به هنگام اوضاع را درک کردند، موضعگیری و اعلام نظرات مثبتی صورت گرفت که جای تقدیر و توجه دارد… اما این تمام آنچه که باید باشد نیست…
بنا بر شواهد متعدد، در کشوری که موجی از سلبریتی‌های هنری ، ورزشی و فرهنگی با کوچک‌ترین جرقه‌ اجتماعی، با ژست‌های شبه‌روشنفکری به میدان می‌آیند و اظهار وجود می کنند، حالا که آژیر وضعیت قرمز برای امنیت مردم به صدا درآمده، همه‌شان در غیبتی آگاهانه فرو رفته‌اند. سلبریتی‌هایی که برای سگ زخمی، گربه بی‌صاحب، یا حتی رنگ روسری فلان دختر در فلان خیابان، گریبان دریده، چندین استوری و مصاحبه منتشر می کنند، حالا که جمعیت زیادی از کودکان و زنان ایرانی شب‌ها را با وحشتِ موشک و رعب و اضطراب به صبح می‌رسانند، سکوت کرده، انگار نه انگار که این مردم، مردم همان سرزمینی هستند در آن رشد کرده و چهره شده اند…

آن‌هایی که روزی هزار بار برای “حقوق بشر” و “آزادی” مرثیه می‌خواندند، حالا حتی یک جمله ساده درباره حمله‌ی آشکار اسرائیل به کشورشان نمی‌نویسند. چرا؟ آیا هیچ توجیهی دارد؟ یا این که چون ممکن است گرین‌کارت‌هایشان به خطر بیفتد، یا اقامت‌هایشان در آن‌سوی آب‌ها به تعلیق درآید، زبان در کام خود فرو برده اند؟! آن‌ها برای همه چیز داستان پردازی می کنند و استوری می گذارند، الا برای وطن!! آیا برای این موجودات مهم نیست که صدای آژیر و انفجار، در گوش کودکان ایرانی پیچیده است؟ آیا آن‌ها فقط نگرانند که اسم‌شان در فلان جشنواره بین‌المللی خط نخورد؟!

به نظر می رسد، سکوت امروز این اشباح، نه حاصل بی‌خبری است و نه بی‌توجهی؛ این سکوت، سکوتی از جنس ترس، منفعت‌طلبی، و وطن فروشی است. آن‌ها وطن را تنها تا آن‌جا دوست دارند که پله‌ای باشد برای دیده‌شدن‌، و نشستن سیری ناپذیرشان بر خوان نعمات سرزمین ایران بزرگ؛ نه جایی برای دفاع از مردم آن در لحظات سخت. آن ها متکبرانه ادعای همدردی با مردم را دارند، اما از این درد متأثر نمی شوند که مردم کشورشان ممکن است در تهران، اصفهان، شیراز، یا هر نقطه ی دیگری، شب را با هراس و دلهره بگذرانند.

عجیب‌تر اینکه همین غربی‌ها که قبله ی آمال همین سلبریتی های هستند و این جماعت همواره به سوی آن‌ها سجده می‌کنند، اگر قطره خونی از بینی یکی از شهروندهایشان بریزد، یا کسی اشاره ای به خاکشان کند، دنیا را زیر و رو می‌کنند و غیرت‌شان را جار می‌زنند. اینجاست که انسان می‌ماند که چطور یک چهره ی خارجی، برای حفاظت از جان و خاکش بیشتر غیرت دارد، تا گونه ای ناشناخته از سلبریتی ایرانی که در موضعگیری های دو پهلو و غبار آلود از عشق به وطن می‌گوید اما حتی در حمله مستقیم دشمن به کشور خودش، فقط سکوت می‌کند؛ سکوتی پُر از ترس و خفت و ننگ. آن فریادهای آزادی، آن اشک‌های حقوق‌بشری، چه ارزشی دارد زمانی که “بشر” فقط وقتی “بشر” است و حقوقی دارد که برای نفع برند و اعتبار شخصی‌ِ این مجسمه های بلاهت مؤثر باشد؟

در حالی که مردم ایران، با همه مشکلات‌شان، در لحظات خطر کنار هم ایستاده‌اند، و ورطه های سخت را بدون اعلام حمایت این جماعت که حتی شجاعت یک پست ساده را علیه رژیم خونخوار و کودک کش رژیم صهیونی و امریکا را هم ندارند. بی‌غیرتی‌ و بی شرفی این گونه ی موجودات انسان نما، بیش از این که توهین به مردمی‌ باشد که روزی دست شما را گرفتند و از خیابان به شهرت رساندند، به ضرر خود آنان است… به قول قدیمی‌ها؛ آدم‌ها را در سختی، می‌شود شناخت. و ما، حالا شما را خوب شناختیم.

بیژن همدرسی: سلبریتی‌؛ همدردی، فرهنگ‌سازی، پیگیری، مسئولیت اجتماعی


سلبریتی‌ها، با توجه به جایگاه ویژه‌ای که در عرصه‌های مختلف فرهنگی، هنری و رسانه‌ای دارند، دیگر فقط چهره‌های محبوب یا تاثیرگذار در دنیای هنر نیستند. این افراد، به مرور زمان به منابع کلیدی تاثیرگذاری در فرهنگ‌سازی، آگاهی‌بخشی و همچنین اعتراضات اجتماعی تبدیل شده‌اند. از این رو، نقشی که سلبریتی‌ها می‌توانند در مواجهه با فجایعی همچون قتل الهه حسین‌نژاد ایفا کنند، بسیار حیاتی است.
حادثه تلخ قتل الهه حسین‌نژاد، دختر ۲۴ ساله‌ای که به دست یک قاتل در تهران به طرز هولناکی جان باخت، تنها یک پرونده جنایی ساده نبود. این اتفاق در واقع بازتابی از مشکلات عمیق اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه است؛ مشکلاتی که سلبریتی‌ها می‌توانند نقش اساسی در روشن کردن آن‌ها ایفا کنند.

نقش سلبریتی‌ها در افزایش آگاهی عمومی

سلبریتی‌ها به دلیل شناخته‌شدگی، مخاطبان وسیعی دارند و از این رو قادرند که یک پیام اجتماعی یا انسانی را به سرعت در سطح گسترده‌ای منتشر کنند. در مواقعی مانند این قتل، سلبریتی‌ها می‌توانند از جایگاه خود استفاده کرده و با هشتگ‌گذاری، بیانیه‌های عمومی و مصاحبه‌ها، جامعه را از ابعاد مختلف قضیه آگاه کنند. این امر نه تنها موجب جلب توجه بیشتر به حادثه می‌شود، بلکه می‌تواند بسترهای اجتماعی و فرهنگی منجر به چنین وقایعی را مورد نقد قرار دهد.

در دنیای امروز، حضور سلبریتی‌ها در فضای مجازی مانند اینستاگرام و توییتر، به سرعت موجب شکل‌گیری بحث‌های عمومی پیرامون یک مسئله می‌شود. چهره‌های شناخته‌شده‌ای چون بازیگران، خوانندگان و مجریان تلویزیون با ایجاد کمپین‌ها و هشتگ‌های حمایتی، می‌توانند به راحتی توجه افکار عمومی را به موضوعات اجتماعی جلب کنند. این موضوع به ویژه در مواقعی مانند این حادثه که رسانه‌ها شاید نتوانند به اندازه کافی به آن پرداخته باشند، اهمیت دوچندان پیدا می‌کند.

سلبریتی‌ها و مسئولیت اجتماعی در ساختن فرهنگ ضد خشونت

سلبریتی‌ها باید نقش خود را فراتر از آگاهی‌بخشی به بحران‌ها ببینند. آن‌ها می‌توانند با ساخت آثار هنری، فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی که موضوعاتی چون خشونت خانگی، تبعیض‌های اجتماعی، بی‌عدالتی‌های جنسیتی و اقتصادی را مورد بررسی قرار می‌دهند، جامعه را به چالش بکشند. آن‌ها می‌توانند با نقش‌آفرینی در شخصیت‌هایی که به تصویر کشیدن مبارزه با ظلم و نابرابری را از زاویه انسانی و عاطفی نمایان می‌کنند، در ایجاد فرهنگ ضدخشونت موثر واقع شوند.

چنین اقداماتی نه تنها موجب آگاهی‌سازی عمومی می‌شود، بلکه به مقابله با وضعیت‌های مشابه و پیشگیری از وقوع فجایعی مشابه کمک می‌کند. هنگامی که چهره‌های معروف در فیلم‌ها، تئاترها و سریال‌های خود پیام‌هایی علیه خشونت و نابرابری می‌دهند، آن‌ها در واقع الگویی مثبت برای مخاطبان خود به‌ویژه نسل‌های جوان ارائه می‌دهند.

سلبریتی‌ها و نقد سکوت در برابر جنایات اجتماعی

در هنگام وقوع فجایعی این گونه، سکوت بسیاری از چهره‌های شناخته‌شده، خود به یک بحران بزرگ تبدیل می‌شود. سلبریتی‌ها، به ویژه آن‌ها که در دنیای هنر و رسانه حضور فعال دارند، اگر در برابر جنایات اجتماعی سکوت کنند، این سکوت خود به معنای «بی‌تفاوتی به سرنوشت هم‌وطنان» تفسیر می‌شود.

در مقابل، بازیگران و هنرمندانی که با فریاد زدن در برابر ظلم‌ها، جنایات و تبعیض‌ها مخالفت می‌کنند، در واقع نقش مهمی در ایجاد فضای اجتماعی آگاه و پیشرو ایفا می‌کنند. این افراد می‌توانند از قدرت خود در رسانه‌ها برای تبدیل سکوت و بی‌تفاوتی به اعتراض و جلب توجه افکار عمومی استفاده کنند. در حقیقت، حضور فعالانه سلبریتی‌ها در مسائل اجتماعی نه تنها به آگاهی‌افزایی کمک می‌کند، بلکه موجب ایجاد فشار عمومی برای تغییر قوانین و سیاست‌های اجتماعی خواهد شد.

سلبریتی‌ها به عنوان الگوهای تغییر اجتماعی

سلبریتی‌ها باید درک کنند که با شهرت و محبوبیت خود، مسئولیتی بزرگ در قبال جامعه دارند. این مسئولیت به معنای تغییر نحوه برخورد با مسائل اجتماعی و سیاسی از طریق هنر، رسانه و تاثیرگذاری مستقیم بر مخاطبان است. آن‌ها می‌توانند با نشان دادن همدلی، پشتیبانی و مشارکت در امور اجتماعی، بر روی مخاطبان خود تأثیر بگذارند و یک موج فرهنگی ایجاد کنند که به نفع اصلاحات اجتماعی باشد.

برای نمونه، برخی از سلبریتی‌ها با مشارکت در کمپین‌های ضد خشونت، حمایت از حقوق زنان و برابری جنسیتی، می‌توانند نقش مهمی در فرهنگ‌سازی ایفا کنند. این حمایت‌ها می‌تواند شامل پشتیبانی از طرح‌های قانونی برای امنیت زنان، کارگاه‌های آموزشی برای پیشگیری از خشونت‌های خانگی و پروژه‌های خیریه برای حمایت از خانواده‌های آسیب‌دیده باشد.
انواع سلبریتی ها و کارکرد آنها

در سالهای اخیر و در وقایع سیاسی ما شاهد فعالیت پاره ای از سلبریتی ها بویژه هنرمندان بودیم که بعضا آنقدر رویدادهای سیاسی غرق شدند که در نهایت ناچار به ترک وطن شدند ، اما به راستی چند تن از این افراد درک درستی از وقایع روز کشور داشتند و چقدر به کاری که بعنوان رسالت بعهده گرفتند اعتقاد داشتند ؟
وقایع سالهای اخیر کشور نشان داد سلبریتی های محبوب کشور عمدتا از سه قشر تشکیل می شدند ؛
قشر اول سلبریتی های آگاه که نسبت مسایل روز مشرف بوده و از روند رخداد اتفاقات با خبر بودند. این دسته یا آگاهانه در رخدادها مداخل نکردند و یا اگر مداخله و نظری دادند ، تلاششان در جهت حفظ پیوند جامعه و عدم گسست ارکان و لایه گوناگون جامعه از هم بود .
سری دوم سلبریتی ها سلبریتی های احساسی بودند، این دسته که برای خود مخاطبان خاصی داشتند در وقایع و رخدادهای سیاسی نه بر اساس اطلاع یا خبر و یا دانش ویژه ، صرفا براساس ذائقه جامعه درگیر (نه کل جامعه) و در پاسخ به انتظارات آنها داخل ماجرا می شدند و اظهار نظر و یا موضع گیری می کردند ، این دسته عمدتا بیش از خیر ، سرشان دامن جامعه و یا جریان را می گرفت و موجب آشفتگی بیشتر در روند اتفاقات و مسایل سیاسی و اجتماعی می شد…
سری سوم از سلبریتی ها ، سلبریتی های مزدور بودند، افرادی که در جریانات سیاسی ، با دریافت مبالغ و یا وعده و وعیدهای زندگی های لاکچری خود و تاریخچه هنری خود را به تاراج گذاشته و در راستای جریان اقلیت خاص مواضع تندی اتخاذ کردند که در نهایت بدون حصول نتیجه ترک وطن کردند و در خارج کشور حتی نظامی را که باعث رشد و شهرت آنها شده بود را نفی و حتی مورد شدیدترین انتقادات قرار دادند … این دسته سلبریتی ها برای ماندن در جغرافیایی جدید تن به دریوزگی های سیاسی به دشمنان کشور دادند . و نه اهدافشان رسیدند و نه دیگر آن ابهت و اهمیت که در ایران داشتند را دارند .
آنها بودن فقط برای منافع خودشان و حتی نه ملت ، ملت فقط برایشان وسیله پرش بودن از ایران به آنجا که آرزوی آمالشان بود .

نتیجه‌اینکه ،
سلبریتی‌ها می‌توانند در جامعه به عنوان آینه‌ای برای بازتاب شرایط اجتماعی و فرهنگی عمل کنند. در بحران‌هایی مانند قتل این دختر، آن‌ها قادرند با استفاده از پلتفرم‌های عمومی خود، صدای مظلومیت و عدالت‌خواهی را به گوش تمامی مردم برسانند. این امر نه تنها به رفع چالش‌های موجود کمک می‌کند، بلکه در ساخت جامعه‌ای شجاع‌تر، آگاه‌تر و مسئول‌تر نقش بسیار مهمی ایفا خواهد کرد به شرط آنکه سلبریتی ، آگاه به زمان ، مکان ، جامعه شناسی بوده و بدنبال منافع جمع و کل کشور باشد نه یک جریان تند رو فرصت طلب . سلبریتی در دل جامعه با احترام و ارزش باقی خواهد ماند که ، در تمامی موارد حساس و مهم کشور ورود و ابراز نظر و یا برای رفع مشکل و حل آنها دخالت و دلسوزی کند .

خروج از نسخه موبایل