گری لینهکر با چشمانی اشکبار از برنامه «مسابقه روز» بیبیسی خداحافظی کرد تا تاوان حمایتش از مردم غزه را بدهد.
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از مهر؛ گری لینهکر مجری برنامه معروف فوتبال، سوت پایان دوران حرفهایاش با بیبیسی را به صدا درآورد. وی با یک مونتاژ به یادماندنی از میان برنامههای «مسابقه روز» و دوران حرفهایاش در بیبیسی، با این برنامه خداحافظی کرد.
لینه کر که از توییتر برای بیان دیدگاههای سیاسی شخصی خود استفاده میکرد، ۲ سال پیش برای حمایت از پناهندگان، با حمله مطبوعات مواجه شد. انتقاد وی از دولت قبلی در قبال پناهندگی منجر به بحثهایی درباره بیطرفی و در نهایت تعلیق کوتاه مدت وی شد اما همکاران کارشناس لینکر به نشانه همبستگی کارشان را ترک کردند.
از آن زمان، بررسی دقیق فعالیتهای لینکر خارج از استودیو افزایش یافت و او همزمان استقلالش از بیبیسی را افزایش داد. وی تصمیم گرفته بود از مسئولیتهایش در بیبیسی کنارهگیری کند و جام جهانی تابستان را آخرین زمان روی آنتن رفتنش تعیین کرده بود اما تصمیم لینهکر ۲ هفته پیش جلو افتاد زیرا وی مطالبی درباره کشتار مردم غزه را بازنشر کرد که از آن به عنوان نماد یهودستیزی یاد شد و به برنامههای خداحافظی طولانی وی زودتر از موعد تعیین شده پایان داد.
فیلم مونتاژ خداحافظی وی شامل نفسهای عمیق، چک کردن یادداشتها، اشکها و جشنها بود و در میان آنها چهرههایی چون بابی رابسون و یوهان کرایف هم جای داشتند. پپ گواردیولا هم گفت: جایت خالی خواهد بود.
این مجری ۶۴ ساله پس از ۲۶ سال مجریگری، برای آخرین بار برنامه را به پایان رساند و به سمت در خروجی برنامه ورزشی بیبیسی رفت.
اعطای نخل طلایی جشنواره کن ۲۰۲۵ به جعفر پناهی، صرفنظر از کیفیت فنی یا هنری فیلم او، بار دیگر نگاهها را به ماهیت متحولشده این جشنواره معطوف کرد؛ جشنوارهای که روزگاری با هدف پاسداشت سینمای مؤلف و زیباییشناسی ناب سینمایی آغاز شد، اما امروز بیش از هر زمان دیگر، درگیر ملاحظات رسانهای، نشانهگذاریهای سیاسی و مناسبات بینالمللی شده است.
جعفر پناهی، فیلمسازی است که در بستر همین نظام فرهنگی ایران رشد کرد و در دوران طلایی سینمای اجتماعی ایران، نام خود را تثبیت نمود. او با آثار اولیهاش چون «بادکنک سفید» و «دایره»، هم در داخل مورد توجه بود و هم در جشنوارههای خارجی ستایش شد. اما در ادامه، روندی شکل گرفت که پناهی را از یک فیلمساز منتقد اجتماعی، به چهرهای بدل کرد که حالا بیشتر در قاب سیاسی رسانهها دیده میشود تا صرفاً قاب دوربین.
در همین مسیر، جشنواره کن نیز تغییر کرد. این جشنواره که در دهههای پیشین بیشتر دغدغهاش کشف استعدادهای هنری، نوآوریهای بصری و زبان سینمایی بود، از اواخر دهه ۹۰ میلادی به تدریج در برابر فشارهای جهانی، موجهای رسانهای و انتظارات نهادهای فرهنگی-سیاسی غربی، مواضعی گرفت که رفتهرفته آن را از یک رویداد صرفاً هنری به یک فضای سیاستزده فرهنگی بدل کرد.
در چنین فضایی، فیلم پناهی -که ویژگیهای هنری هم دارد- نه به خاطر برتری فنی، بلکه به خاطر روایت رسانهای فیلم هایش، اهمیت یافت است. در اوج انتقاداتی که منتقدان خارجی به فیلم پناهی داشتند ، متولیان جشنواره کن با اهدای نخل طلایی به او، عملاً یک موضعگیری انجام داد؛ موضعی که با انتخاب ژولیت بینوش به عنوان رئیس هیأت داوران و کیت بلانشت بهعنوان ارائهدهنده جایزه، از پیش طراحیشده و هماهنگ بهنظر میرسد.
مسأله اصلی اما این است: آیا جشنوارهای که در ظاهر، استقلال هنری و بیطرفی فرهنگی را تبلیغ میکند، مجاز است به چنین ملاحظات سیاسی تن دهد؟ آیا این همان معیار دوگانهای نیست که گاه فیلمسازانی از کشورهای دیگر را با برچسب «غیرسیاسی» از صحنه حذف میکند و گاه دیگر، فیلمهایی متوسط را به خاطر جنبههای نمادینشان به اوج میبرد؟
واقعیت این است که جشنواره کن دیگر یک صِرف «جشن هنر» نیست. این پلتفرم سالهاست تحت تأثیر موجهای ژئوپلیتیک، موازنههای فرهنگی و سیاست رسانهای غرب قرار گرفته است. و نخل طلایی ۲۰۲۵ هم در این روند قابل تفسیر است: جایزهای نه لزوماً برای بهترین فیلم، بلکه برای نمادسازی، برای پیامی که فراتر از پرده سینما، در محافل دیپلماتیک و رسانهای بازتاب مییابد.
مرز باریک اعتراض و فرصتطلبی؛ مخاطب آگاه چگونه قضاوت میکند؟
در روزگاری که همه چیز در معرض دید عموم است، مخاطب امروز دیگر تنها تماشاگر نیست؛ تحلیلگر است، مقایسهگر است، حافظه دارد. او سخنان گذشته را با مواضع امروز کنار هم میگذارد و تضادها را بهخوبی درمییابد. از این رو، مرز میان اعتراض حقیقی و فرصتطلبی رسانهای بسیار باریکتر از آن چیزیست که بعضی هنرمندان مهاجر گمان میکنند.
اعتراض، زمانی اصالت دارد که بهای آن در زمان خودش پرداخت شده باشد. یعنی هنرمندی که امروز زبان به انتقاد میگشاید، باید نشان داده باشد که در دوران فعالیت در ایران نیز بر سر اصول خود ایستاده، ریسک کرده و تاوان داده. اما وقتی فردی در اوج دریافت امکانات، درآمد، شهرت و جوایز، سکوت اختیار کرده و حتی در پروژههایی با مضامین پروپاگاندایی حضور یافته، و ناگهان با مهاجرت، به منتقد تمامعیار بدل میشود، در ذهن مخاطب آگاه ایجاد شائبه فرصتطلبی توسط هنرمند ناگزیر است.
مخاطب امروز میپرسد: چرا وقتی بلیت سفر و اقامت صادر شد، زبانش باز شد؟ چرا همان هنرمندی که تا دیروز در اختتامیه فجر جایزه میگرفت، امروز در مصاحبه های خارج از کشور، آن مراسم را نماد سرکوب میخواند؟ آیا تغییر اقلیم باعث کشف حقیقت شده یا تغییر نیازهای فردی؟ هنرمندانی مثل حمید فرخنژاد، بازیگری که سالها در تلویزیون و سینمای ایران نقشهای خاص و محبوبی ایفا کرد، پس از مهاجرت، با چرخشی آشکار و بعضاً عصبی، به اپوزیسیون رسانهای بدل شد. او که خود در پروژههایی چون امنیتی مثل قلاده های طلا با مواضع خاص سیاسی – نقش ایفا کرده، امروز همان سیاست را بهشدت تقبیح میکند. مخاطبِ آگاه البته فراموش نمیکند: همان فرخنژاد، سالها بدون مشکل در جشنوارهها و سریالهای بزرگ حضور داشت و از مواهبش بهره برد. که اگر قرار بر قضاوت اینگونه باشد باید او را مزدور نظام دانست تا اپوزیسیون آن. بی شک در برابر این چرخشهای ناگهانیِ امثال فاطمه معتمد آریا، سید محمد حسینی (مجری و کمدین) احسان کرمی ، پرستو صالحی ، روناک یونسی (که همه معروفیتش را از تلویزیون این کشور دارد) و… مردم حق دارند تردید کنند؛ نه به«« اصل اعتراض »» بلکه به صداقت معترضان. چه بسیار کسانی که در داخل کشور، زیر فشار و محرومیت، اگر اعتراضی دارند ، هنوز صدای اعتراضشان را حفظ کردهاند و هیچ اقامت و مزایایی از هیچ کشور نگرفته و در کار آن هم نیستند، آنها اگر ادعایی دارند در کنار مردم و همراه با مردم هستند چون از جنس مردم هستند. اینجاست که نقش مخاطب بهعنوان حافظه تاریخی پررنگ میشود. اگر هنرمند بخواهد از گذشتهاش فرار کند، این مخاطب است که آن گذشته را یادآوری میکند. همان مخاطبی که روزی به احترام هنرش ایستاده و دست زده بود، حالا انتظار دارد در رفتار و گفتار او انسجام، صداقت، و حداقل احترام به شعور جمعی دیده شود. در غیر اینصورت، اعتراض، تنها ژستی برای دیدهشدن دوباره ، داشتن شغل و مسکن در کشور جدید است، نه صدای وجدان به نمایندگی از ملت.
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از دفاع پرس؛ مهدی عظیمیمیرآبادی، تهیهکننده سینما با بیان اینکه وجود سینمای دفاع مقدس و مقاومت در جریان سینمایی کشورمان غیرقابل انکار است، اظهار داشت: سینمای دفاع مقدس و مقاومت بهعنوان یک ژانر و جریان سینمایی در کشورمان اثبات شده است و جای تردیدی در این خصوص وجود ندارد لذا نیازی به تاکیدی در اثبات دوباره ی آن نداریم چراکه از این مرحله عبور کردهایم و تقریبا کسی وجود ندارد که ادعا کند که ما چیزی به اسم سینمای دفاع مقدس یا سینمای مقاومت نداریم.
این تهیهکننده سینما با طرح این پرسش که آیا ما امروز در سینمای دفاع مقدس و مقاومت به وظایفمان و برنامههایی که باید انجام بدهیم، بهدرستی عمل میکنیم یا نه، گفت: یکی از مهمترین نکتهها دراین خصوص زمانشناسی است؛ یعنی ما باید ببینیم هماکنون چه کارهایی اولویت دارند تا سینمای مقاومت به وظیفه خودش عمل کرده باشد؛ اگر زمان شناسی نکنیم دور باطل خواهیم زد و دچار روزمرگی خواهیم شدو مسیر را جلو نخواهیم رفت.
وی نگاه هدفمند به سینمای دفاع مقدس و مقاومت را یک ضرورت دانست و تاکید کرد: اگر نگاه هدفمند به سینمای دفاع مقدس و مقاومت داشته باشیم، آنگاه است که بهتر به نتیجه خواهیم رسید. یکی از مسائل ما این است که سینمای دفاع مقدس و مقاومت به عنوان یک سینمای موجود، باید ارزیابی، بررسی و کارشناسی شود و از دام نگاههای جمعی و باندی خارج شود و به یک نگاه ملی و فراملی برسد. آنگاه می توان وظیفه سینمای دفاع مقدس را احصا کرد. با شرایط و اتفاقاتی که در موضوع مقاومت در جهان شاهدیم، ما باید خیلی جدیتر وارد عمل شویم. در این مسیر، تولید فیلم تنها یکی از بخشهای کار است. اگر ۱۰ مرحلهی جدی در حوزه سینمای مقاومت باشد، از مهمترین مباحث و مراحل، مراحل نمایش و سنجش بازخورد و ارتباط با مخاطبان در سطح ملی و بینالمللی در سطح مخاطب عام و خاص است؛ که البته خیلی مهم است.
عظیمیمیرآبادی تعداد و میزان تولیدات سینمای دفاع مقدس در طول سال را مهم خواند و تصریح کرد: میزان تولیدات ما گرچه مهم است، اما نوع عرضه درست و کیفیت تولیدات موجود هم مسئلهی بسیار مهمی است، و این که آیا حرفمان به درستی به مخاطب منتقل شده است؟ باید مسوولین سینمای مقاومت باید به آن توجه کنند و امیدوارم مسوولین امروز به این مسئله به خوبی و درستی توجه کنند.
این تهیهکننده سینما نگاههای جناحی و باندی را آفت سینما دانست و گفت: نگاههای حلقهای و جناحی به طور کلی آفت سینماست و به طور جدیتری اگر ما مراقبت نکنیم، به سینمای دفاع مقدس و مقاومت آسیب جدیتری خواهد زد. اگر ما مراقبت نکنیم و وارد این دام بشویم، با فاجعه رو به رو می شویم. سینمای دفاع مقدس، چون به خود دفاع مقدس ارجاع می شود، و اساس آن نگاهی عام بود که همگی در آن مشارکت داشتند و مانع کسی برای ورود به آن نمیشدند؛ این رویکرد در بُعد فرهنگی و هنری آن که سینما دفاع مقدس است نیز باید اعمال شود. متاسفانه نگاه غلطی وجود دارد که قضیهی سینمای دفاع مقدس را خیلی کلونی و خانوادگی درست کردهاند. این مسئله به سینمای دفاع مقدس و مقاومت آسیب زده است. به خاطر این که این نگاه وجود دارد، نگاه آیندهنگر و آینده پژوه هم از بین رفته است، چون برای آیندهنگری برای وسعت نگاه وجود داشته باشد.
وی عنوان کرد: یکی از اشکالات ما در سینمای دفاع مقدس عدم وجود جریان صحیح نقد و نقدپذیری است؛ اگر نقد نباشد ما چگونه باید متوجه اشتباهاتمان شویم! اگر فقط به عملکردمان با روش کلونی و خانوادگی نگاه کنیم و همه چیز با تعریف و تمجید و تشویق جلو برود و هیچ نقدی صورت نگیرد؛ چه خواهد شد؟! متأسفانه در این شرایط اگر کسی نقدی مطرح کند،به معضل تبدیل میشود و برای چنین افرادی راه حل معضل، حذف کسی است که آن معضل را معرفی می کند! با این شرایط چیزی تصحیح نمیشود و با این رویکرد اگر عقبگرد نکنیم، پیشرفت هم نخواهیم داشت.
عظیمیمیرآبادی درخصوص نسل جدید فیلمسازی در سینمای دفاع مقدس و مقاومت گفت: جوانهای ما در حوزه فیلمسازی بلدتر، فهیمتر و نوع نگاهشان جدیدتر و نسبت به نسلهای قبل، بهروزتر است؛ لذا باید برای شیوه های جدید بیانی فیلمسازان جدید موقعیت فراهم کرد. البته مباحث و مبانی اصلی و مبنایی در فیلمسازان گذشته و فعلی یکی است، چون آرمان و مبانی انقلاب اسلامی یکی است، ولی شکل بیان مربوط به فیلمساز است و مدیریت نقش تعیینکنندهای در کمک به آن دارد.
هنرمند، حتی اگر در مقام فردی تصمیم به مهاجرت بگیرد، نمیتواند مسئولیت اجتماعیاش را انکار کند. شهرت یک بازیگر یا مجری، اتفاقی نیست؛ این شهرت معمولاً حاصل سالها فعالیت در رسانه ملی، مشارکت در پروژههای عمومی، و دیدهشدن توسط مردمی است که مالیات میدهند و تولیدات فرهنگی را تماشا میکنند. بهعبارت دیگر، هنرمند سرمایهای اجتماعی در اختیار دارد که از بطن همان جامعه زاده شده، حتی اگر امروز دیگر در آن زندگی نکند.
اما چه میشود وقتی هنرمند، همین سرمایه اجتماعی را بهجای حفظ و پاسداشت، ابزاری میکند برای چرخشهای ناگهانی فکری یا بهرهبرداریهای سیاسی؟ اخلاق حرفهای ایجاب میکند فرد به گذشته خود وفادار باشد، نه اینکه همان مردم و رسانههایی را که روزی او را بالا کشیدند، امروز با لحن تحقیر و خشم نواخته و گاه حتی فحاشی کند.
به عنوان مثال، احسان کرمی مجری سالهای نهچندان دور صداوسیما، در خارج از کشور بهسرعت به یک چهره رسانهای فعال سیاسی بدل شد. او که زمانی با طنزهای سبک در تلویزیون ملی شناخته میشد، حالا با تندترین لحنها , نظامی را که بستر دیدهشدنش را فراهم کرده، نقد میکند. این نقد، نه تنها از منظر محتوا که از حیث لحن، سبک، و تناقضها، محل سؤال است. چرا فردی که سالها با سیستم همکاری داشته، ناگهان تبدیل به دشمنی آشتیناپذیر میشود؟ آیا این تغییر ریشه در تجربه و تحول دارد یا در نیاز به ماندن در مرکز توجه در جغرافیای جدید؟ که در اصل یک فرصت شغلی است برای حیاط در آنجا آنهم با فروش مردم و ارزشهای کشورش .
پرستو صالحی بازیگری که شهرت و اعتبارش را بواسطه سیمای جمهوری اسلامی دارد و در سالهایی که بسیاری از هنرمندان زن دچار محدودیت بودند، از جایگاه و احترام خوبی برخوردار بود حالا، در چرخشی آشکار، خود را صدای سرکوبشدگان معرفی میکند و در یک برنامه مبتذل بنام عشق ابدی از هر چه لازم است تا آبرو و فرهنگ ایرانی و اسلامی را ببرد خرج میکند و نان در آبروی ملت ایران و بی شرافتی میزند. او و هنرمندانی از این دست برای صرفا حیات خود به خود فروشی سیاسی و حتی اخلاقی افتاده و تن به بازی رسانه های معاند با کشورشان داده اند . البته از انصاف نباید گذشت که همه هنرمندان مهاجر به این فلاکت اخلاقی و دروغگویی آشکار نیفتاده اند . در این میان، برخی چهرهها چون ارژنگ امیرفضلی نشان داده که میتوان مهاجرت کرد، اما حریم اخلاق را نگاه داشت. او نه به گذشتهاش پشت کرده، نه مردم را شماتت کرده و نه با سیاسیکاری برای ماندن در قابها دست و پا زده. بلکه ترجیح داده در سکوتی حرفهای به زندگی در محیطی تازه ادامه دهد. این نوع مهاجرت، صادقانه و محترمانه است؛ نه به مردم خیانت شده، نه به حرفه و سابقه.
اخلاق حرفهای یعنی حفظ صداقت با گذشته، احترام به مردمی که از هنر فرد حمایت کردند، و شجاعت در پذیرش نقشهای قبلی. هنرمند مهاجر اگر میخواهد مدعی صداقت باشد، پیش از انتقاد، باید از گذشتهاش عبور نکند، بلکه آن را شفاف کند.
در سالهای اخیر، رسانههای فارسیزبان خارج از کشور مانند ایران اینترنشنال، من و تو و صدای آمریکا، به پاتوق اصلی هنرمندان مهاجر بدل شدهاند؛ رسانههایی که نه فقط نقش اطلاع رسان، بلکه کار کردی شبه صنعتی در بازسازی چهرهها، تزریق هویتهای نو، و مدیریت نگاه عمومی دارند.
بسیاری از هنرمندان مهاجر، بهویژه آنان که با گفتمان سیاسی تند وارد میدان شدهاند، نخستین قدمهای خود را بر همین سکوها برداشتند. این رسانهها بهسرعت آنها را از چهرهای کم رنگ شده یا حتی محبوب در گذشتهای نهچندان دور، به یک “صدای اپوزیسیون” تبدیل میکنند. اما آیا این صدا، صدای حقیقی خود آن فرد است، یا پژواکی از نیاز رسانه به تولید قهرمان؟ نقش این رسانهها بیشتر شبیه کارگردانی است تا روزنامهنگاری. آنها روایتهایی میسازند که گاه با زندگی واقعی و گذشته هنرمند در تضاد است. همانطور که در مورد حمید فرخنژاد دیدیم؛ یک روز در قاب صداوسیما با افتخار از ایران میگوید و در فیلمهایی امنیتی همچون به رنگ ارغوان نقش میگیرد، روز دیگر در گفتوگو با اینترنشنال به سراحت به نظام حمله میکند و خود را از ابتدا منتقد میخواند. اما در هیچ کدام از این دو نسخه، صداقت کامل دیده نمیشود. او فردی منفعت طلب است که اگر هزینه پسرش آنهم به دلار تامین نشود ، به گفته خودش میخواهد ۸۰ میلیون ایرانی نباشد.
فاطمه معتمدآریا نیز، با حضور در رسانههای خارجنشین، در تلاش برای بازتعریف خود بهعنوان زنی “سرکوبشده در نظام مردسالار ایران” است؛ تعریفی که بهکلی با دههها فعالیت پروژه های هنری، و عضویت در هیئت داوران جشنوارهها، و دریافت جوایز داخلی، در تضاد است. این چرخش ناگهانی اگر صادقانه بود، باید پیشتر اتفاق میافتاد. اما وقتی با مهاجرت همزمان میشود، بیشتر رنگ و بوی فرصتطلبی دارد.
در این میان، مخاطب ایرانی، که روزی همین چهرهها را در قاب تلویزیون یا سینما تحسین کرده، دچار سردرگمی میشود: کدام نسخه واقعی است؟ هنرمندی که در قاب صداوسیما میدرخشید یا مبارزی که در گفتوگوهای یوتیوبی فریاد میزند؟
پاسخ این پرسش، بیش از هر رسانه یا چهرهای، د حافظه تاریخی مخاطبین است . مردم این دوگانگی را میبینند؛ حتی اگر نگویند یا برزبان نیاورند، مطمئنا فراموش نمیکنند.
مهدی پوربلاسی، هنرمند و اندیشمند پرکاری است که در اسفند ۱۳۵۰ در تهران و در خانوادهای اصیل با ریشههای آذری (سرابی) به دنیا آمد. تحصیلات دانشگاهی او ترکیبی جالب توجه از کارشناسی کارگردانی تئاتر و کارشناسی ارشد ادیان و عرفان را شامل میشود، تلفیقی که به آثارش عمق و غنای ویژهای بخشیده است. کارنامه هنری پوربلاسی گستره وسیعی از فعالیتهای فرهنگی و هنری را دربرمیگیرد: از تهیهکنندگی برنامههای فاخر اندیشهمحور در شبکه چهار سیما مانند «فلسفه علم» (۱۳ قسمت)، «صفحه۴» (۵۲ قسمت) و «اسلامهراسی» (۱۳ قسمت) تا نویسندگی و کارگردانی نمایشهای ماندگاری چون «دیوانه! من هوراشیو هستم» و اقتباس هنرمندانه از شاهکار «پدرو پارامو». در عرصه تلویزیون نیز آثار درخشان او همچون سریالهای «مخمصه» (۳۰ قسمتی)، «نقش خاک» (۲۶ قسمتی) و «شهر پشت دریاها» (۱۳ قسمتی به همراه کارگردانی) گواه تواناییهای گسترده او در نویسندگی و کارگردانی است. پوربلاسی با انتشار رمان «پریان دره انار» (انتشارات قدیانی) نیز توانایی خود را در خلق جهانهای داستانی به نمایش گذاشته است. نگاه ویژه او که آمیزهای از زیباییشناسی هنری، دغدغههای عرفانی و تحلیلهای فلسفی است، در تمام آثارش به وضوح قابل ردیابی است.پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
آقای پوربلاسی، شما در جایی موضع تندی در موضوع هنر اتخاذ کردهاید. ابتدا بفرمایید چرا معتقدید هنر نباید رسالتی داشته باشد؟ پاسخم روشن است: هر گونه رسالت تحمیلی به هنر، برابر است با قتل آن. وقتی هنر را به خدمت شعارهایی مثل “آگاهیبخشی” یا “اعتراض سیاسی” میگیرید، آن را از ماهیت اصلیاش تهی میکنید. هنر مانند آب زلال است – ذاتش رهاییبخش و زیباست. هر دستکاری در این ذات، آن را به چیزی غیر از هنر تبدیل میکند. اما برخی میگویند سینما همواره متأثر از شرایط اجتماعی و سیاسی بوده است. این نظر را چگونه ارزیابی میکنید؟ تفاوت بنیادینی وجود دارد بین تأثیرپذیری از واقعیتها و جهتگیری سیاسی سازمانیافته. من با سینمایی که به صورت طبیعی مسائل جامعه را بازتاب میدهد مشکلی ندارم. مشکل من با سینمای سفارشی است که از ابتدا با بودجه و دستورالعمل نهادهای سیاسی ساخته میشود تا روایت خاصی را تحمیل کند. وضعیت فعلی سینمای ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ وضعیتی فاجعهبار. به ویژه در حوزه کمدی که به سطحیترین و مبتذلترین شکل ممکن سقوط کرده است. فیلمهایی پر از رقص مردان، شوخیهای جنسی پیشپاافتاده و صحنههای مستی. اینها حتی اصول اولیه کمدینویسی را هم رعایت نمیکنند. اگر از این “طنز”ها نمیخندم، آیا مشکل از من است؟ به نظر شما ریشه این افول چیست؟ مدیریت ناکارآمد در تمام سطوح. وقتی در حوزههای کلانی مثل محیط زیست، اقتصاد و فرهنگ چنین مشکلات ساختاری داریم، چگونه انتظار داریم سینما سالم بماند؟ از یک سو فشارهای سیاسی و سانسور، و از سوی دیگر فرار به سمت ابتذال برای جلب مخاطب. راه حل شما برای خروج از این بحران چیست؟ نخست باید سینما را از چنگال دو آفت مهلک نجات داد: سیاستزدگی و ابتذال. دوم باید فضایی ایجاد کرد که فیلمسازان واقعی بتوانند نفس بکشند. به یاد بیاورید موج سینمای معناگرا چه آثار درخشانی تولید کرد؛ فیلمهایی که هم سرگرمکننده بودند هم اندیشهبرانگیز. شما بین “سینمای دینی” و “سینمای جهتدار سیاسی” تمایز قائل شدهاید. این تفاوت را چگونه توضیح میدهید؟ جهتگیری سیاسی ماهیتاً با دین متفاوت است. سینمای دینی وقتی به تبلیغات سیاسی تبدیل میشود که بخواهد دیدگاه خاصی را تحمیل کند. اما سینمای اصیل دینی، ارزشهای انسانی را بدون شعارزدگی و به صورت طبیعی بیان میکند. خیلی ممنون آقای پوربلاسی، در پایان چه پیامی دارید؟ باید سینما را به اهلش بسپارند. نه سیاستمداران که به فکر تبلیغات هستند، نه بازاریها که به فکر سود بیشتر. برای نجات سینما، نیاز به تحولی اساسی داریم. همانطور که گفتهام: “عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی”. متشکرم از حضور شما در این مصاحبه ی بی پروا… شما که معروفید به نترسی و شجاعت! نمره ی بی پروایی به این مصاحبه از نظر شما، نمره ی خوبی است. من هم متشکرم.
نادری: اقدام آفندی علیه جنایات رژیم صهیونیستی در منطقه در راستای قوت قلب محور مقاومت است
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی؛ رئیس سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس و مقاومت صبح امروز در شورای اداری شهرستان سیرجان حضور یافت. وی در این جلسه طی اظهاراتی حاج قاسم را قوت قلب محور مقاومت دانست و با ارائه مقدمات و برنامه های اختتامیه ششمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه رسام گفت: تبیین نظریه مقاومت هدف این جشنواره است.
رئیس سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس و مقاومت با اشاره اهمیت آثار هنری در انعکاس جلوه های معنوی و پایداری جبهه مقاومت گفت: گاهی یک فریم عکس، معادلات منطقه را تغییر می دهد.
نادری در پایان نسل کشی رژیم صهیونیستی را شرم آور و دردناک خواند و افزود: ما کنشگران رسانه ای تصمیم گرفتیم با برگزاری جشنواره رسام به اندازه بضاعت خود در تقویت جبهه مقاومت قدم برداریم.
همچنین در جلسه هماهنگی اعضای ستاد ششمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه رسام با شرکت گل گهر، دکتر مازندرانی دبیر جشنواره با تشکر از زحمات مسئولانه شرکت گل گهر گفت: قرار است تلاش ۹ ماهه در ۲ ساعت اختتامیه نمایان شود. جشنواره رسام جشنواره ای عادی نیست، بلکه این رویداد در سطح جهان اسلام برگزار می شود.
دکتر نادری رئیس سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس و مقاومت نیز فلسفه وجودی جشنواره رسام را گرامیداشت شهدا عنوان کرد و افزود: زبان هنر رساترین ابزار برای این اقدام است که ما آنرا انتخاب کرده ایم. وی با اشاره به حوادث غزه و لبنان گفت: در شرایطی که دشمن تا بن دندان مسلح بر ملت مظلوم غزه جنایت می کند و همه کشورها سکوت خفت بار کردهاند باید به خود آمده و قدمی در حمایت از محور مقاومت برداریم. چشم و نگاه رهبر انقلاب که از جبهه مقاومت به صورت ویژه حمایت می کند به حرکاتی از این نوع است. چه بسا گاهی اوقات یک اتفاق مهم، معادلات منطقه را به هم می زند.
حضور پررنگ شهرام مقصودی در عرصه سینما از سال ۱۳۷۴ با گذراندن دوره فیلمسازی در انجمن سینمای جوانان سنندج و ساخت نخستین فیلم کوتاه آغاز شد و تا امروز با خلق بیش از ۶۰ اثر در ژانرهای کوتاه، مستند، تجربی و سریال ــ چه در مقام کارگردان و چه تهیهکننده ــ تداوم یافته است. افتخارات بینالمللی او شامل ۵۲ جایزه معتبر برای آثاری چون «زمین خشک»، مستند «۷۴» و فیلم سینمایی «گل نسا» در مقام تهیهکننده، و همچنین فیلمهای تحسینشدهای چون «نقش الماس»، «صندوقچه زندگی»، «نفس به شماره» و «هوای تازه» در مقام کارگردان است. تجربههای مدیریتی او در حوزه فرهنگ و هنر، از مدیریت مؤسسههای فرهنگی در غرب کشور تا برگزاری رویدادهای معتبری چون جشنواره بینالمللی فیلم مقاومت، دبیری جشنوارههای «هفت نگاه شهر» و «شور عشق» (اربعین حسینی)، و مدیریت پروژههای ملی مانند «هیرکانی» و NGO «آگاه از هنر»، نشاندهنده تسلط او بر مدیریت هنری در سطوح مختلف است. وی هم اکنون مدیرعامل مؤسسه فرهنگی «فرهیختگان هنر هفتم» است.مقصودی با تحصیلات کارشناسی در رشته کارگردانی سینما، کارشناسی ارشد نویسندگی و معادل دکتری در هنر و رسانه، ترکیبی کمنظیر از دانش آکادمیک و تجربه عملی را در کارنامه دارد. این مسیر حرفهای، او را به چهرهای تأثیرگذار در سینمای ایران تبدیل کرده که همزمان با خلق آثار هنری، در توسعه زیرساختهای فرهنگی نیز پیشگام بوده است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
آقای مقصودی، سپاسگزاریم که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. شما به عنوان یکی از دست اندرکاران عرصه سینما، همواره تحلیل ها و نقدهای خوبی ارائه داده اید. به نظر شما سینمای ایران در این برهه در چه وضعیتی قرار دارد؟
سینمای ما را نمی توان صددرصد فعال یا کاملاً راکد دانست. از لحاظ ساختاری و محتوایی، به ویژه در حوزه های اجتماعی و تنوع ژانری، کمبودهای بسیاری داریم که باید برطرف شود. البته سینما همواره آیینه تحولات جامعه است و خوشبختانه در سالهای اخیر شاهد رشد قابل توجهی در حوزه انیمیشن بوده ایم که نقطه امیدواری است. اما متأسفانه در بخش تولیدات تجاری و کمدی با ضعف های محتوایی و ساختاری جدی مواجه هستیم.
به نظر برخی افراد؛ در سالهای اخیر، تمایل به سیاه نمایی و نمایش افراطی مشکلات اجتماعی در سینما افزایش یافته است. آیا موافق هستید؟
متأسفانه این یک واقعیت است. سینما و حتی تولیدات پلتفرمی به سمت نمایش یکجانبه و اغراقآمیز معضلات اجتماعی گرایش پیدا کردهاند. مسائلی مانند فقر، اعتیاد و ناهنجاریهای اجتماعی مهم هستند، اما این تصویر درست و دقیقی از جامعه ما نیست. پیشرفتها، دستاوردهای علمی، موفقیتهای پزشکی و فناورانه ما نادیده گرفته میشوند. در سینمای دفاع مقدس که سالهاست در آن قوی عمل کردهایم، امروز شاهد تولیدات محدود و اغلب سفارشی هستیم. بخش خصوصی هم تمایلی به سرمایهگذاری در این حوزه نشان نمیدهد.
این رویکرد تکبعدی چه تأثیری بر رابطه سینما و مخاطب میگذارد؟
وقتی ذائقه مخاطب را صرفاً با محتوای تکراری و گاه ضعیف تغذیه میکنیم، طبیعی است که سلیقه او تغییر کند. تهیهکنندگان و سرمایهگذاران هم غالباً به دنبال فروش هستند، نه کیفیت و عمق محتوا. این چرخه معیوب باعث میشود سینمای ما در دام تکرار گرفتار شود و مخاطب نیز به تدریج از سینما فاصله بگیرد، مشابه اتفاقی که متأسفانه برای تلویزیون هم تا حدودی شاهد بودیم.
یکی از چالشهای اساسی، بحث مدیریت سینماست. ارزیابی شما از عملکرد مدیریتی در سینمای ایران چیست؟
متأسفانه مدیریت سینمای کشور سال هاست درگیر جناح بندی های سیاسی بوده است. وقتی مدیران تنها از یک جریان خاص حمایت می کنند و بودجه ها صرف تعداد محدودی فیلمساز می شود، طبیعی است که سینما رشد نمی کند. ما به مدیرانی نیاز داریم که دغدغه هنر و پیشرفت سینما را داشته باشند، نه وابستگی به جناح های سیاسی. تا زمانی که این نگاه تغییر نکند، سینما در یک دور باطل باقی خواهد ماند.
برای برون رفت از این وضعیت، چه راه کارهای عملی را پیشنهاد می کنید؟
به نظر من، نخست باید نگاه مدیریتی تغییر کند و فرصت های برابر برای فیلمسازان جوان و مستعد فراهم شود. دوم این که تشکیل شوراهای تخصصی برای ارزیابی فیلمنامه ها پیش از مرحله تولید می تواند بسیار کمک کننده باشد. همچنین ایجاد سازوکارهای حمایتی شفاف، مانند تعاونی های سینمایی که پروژه های تأییدشده را به سرمایه گذاران متصل کنند، می تواند تحول آفرین باشد. هرچند طرح «کارگردان اولی ها» اقدام مثبتی بود، اما کافی نیست. باید ساز و کاری ایجاد شود که فیلمسازان جوان پس از دریافت مجوز، درگیر پیچیدگی های اداری نشوند و حمایت های لازم را دریافت کنند.
در پایان، آینده سینمای ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
با وجود همه مشکلات، سینمای ایران نسبت به گذشته پیشرفت های فنی و محتوایی داشته، به ویژه در حوزه انیمیشن. اما هنوز تا رسیدن به استانداردهای جهانی فاصله داریم. اگر مدیریت سینما اصلاح شود، فضای رقابتی سالم ایجاد گردد و از استعدادهای جوان حمایت واقعی صورت بگیرد، می توانیم شاهد تحولی بزرگ در سینمای ایران باشیم. سینما ابزاری قدرتمند برای امیدآفرینی و پیشبرد جامعه است و امیدوارم این ظرفیت به درستی مورد استفاده قرار گیرد.
سپاسگزاریم از این گفتگوی صمیمانه.
من نیز از شما متشکرم. امیدوارم این گفتگوها بتواند گامی هرچند کوچک در جهت ارتقای سینمای ایران باشد.
چرا برخی هنرمندان پس از مهاجرت تبدیل به چهرههای سیاسی میشوند؟
پاسخ به این پرسش فقط در سطح فردی خلاصه نمیشود؛ باید ساختار رسانه، فضای فرهنگی داخل و خارج کشور، و روانشناسی چهرههای شناختهشده را در نظر گرفت. بسیاری از هنرمندانی که مهاجرت میکنند، با یک خلأ ناگهانی مواجه میشوند: فقدان مخاطب، نبود صحنه، و سکوتی که تهدید به فراموشی است. در چنین شرایطی، ورود به فضای سیاسی، بهویژه در قالب اپوزیسیون، یک راه نجات است؛ راهی برای بازگشت به مرکز توجه و حضور در گفتوگوی عمومی.
برای بسیاری از این چهرهها، شهرت همیشه با قدرت گره خورده است. قدرت تأثیرگذاری، قدرت دیدهشدن، و حتی قدرت ایجاد موج. وقتی این قدرت در سرزمین مادری از دست میرود، بسیاری برای بازسازی آن به رویکردی کاملاً متضاد با گذشته روی میآورند؛ گذشتهای که خود بخشی از آن بودند. این چرخش، اغلب نه ناشی از کشف حقیقت، بلکه حاصل یک انتخاب استراتژیک برای بقا در فضای جدید است.
مثال بارز این روند، حمید فرخنژاد است؛ کسی که زمانی در فیلمهای پرهزینه و امنیتمحور نظام بازی میکرد، با حمایت تلویزیون رسمی دیده شد و حتی در مواردی ، مواضعی هماهنگ با حاکمیت داشت. اما پس از مهاجرت، ناگهان تبدیل به یکی از بلندترین صداهای معترض و معاند شد؛ فحاشی به مسئولان نظام، موضعگیری تند و حتی تحقیر مخاطب داخلی که تا دیروز او را تحسین میکردند در ادبیات گفتاری او جا گرفت. احسان کرمی ، مجری محبوب صدا و سیما نیز مستثنی از این ماجرا نیست ، او که با برنامههای زنده و جشنهای رسمی تلویزیون برای سالها یکی از نمادهای تفریح رسمی نظام بود. او نه تنها از این مسیر حمایت گرفت، بلکه از محبوبیت و درآمد رسانه حکومتی برخوردار شد. اما پس از مهاجرت، با چرخشی آشکار، در صف مخالفان نظام قرار گرفت و خود را بهعنوان هنرمندی آزادیخواه معرفی کرد. و همچنین فاطمه معتمدآریا، از ستارههای سینمای ایران، که حتی در جشنوارههای فجر، نقش اول زن و نماد سینمای رسمی بود. او که بارها بر سازگاری خود با فرهنگ اسلامی و نظام تأکید کرده بود، حالا در یک مصاحبه با رسانههای خارجنشین میگوید: «ما آتش زیر خاکستریم؛ قوانین گذشته را قبول نداریم و آنها را پشت سر گذاشتهایم.» این نوع اظهارات برای بسیاری از مردم، نه صادقانه، بلکه بیشتر شبیه تلاشی برای “جا باز کردن” در فضای اپوزیسیون و رسانههای بیگانه تلقی میشود.
چنین چرخشهایی، در نبود پاسخ صادقانه، با اتهام فرصتطلبی و نفاق روبهرو میشود. چون هنرمندانی که زمانی با پول و تریبون این کشور ستاره شدند، حالا همان ساختار را “منفور” میخوانند. این رفتار بهنوعی بازنویسی تاریخ است؛ نوعی “شستوشوی چهره” برای ماندن در جای جدید و چند صباحی خود را در صدر حفظ کردن.