شجاعت ساختن فیلم درباره شجاعان، والا و ستودنی ست. دویدن بر روی تیغه شمشمیر و ایستادن در برابر موج های سهمگین است.
«غریب»؛ ساخته تازه محمدحسین لطیفی درباره شهید محمد بروجردی است که به مسیح کردستان معروف شده است. فیلم، دو سال از پرچالش ترین مقطع تاریخی بعد از وقوع انقلاب اسلامی را در منطقه کردستان روایت می کند. بروجردی فرمانده سپاه منطقه غرب کشور است و با ناآرامی ها و حرکت های مسلحانه کومله را در حال مقابله.
از آنجا که این مقطع، بسیار پرحادثه و اتفاق است و شهید بروجردی هم در آنجا با رویدادهای مختلف و پرشماری رو به رو بوده، یا خود در آن نقش داشته است، انتظار آن است که با فیلمی پرهیجان، جذاب و روشنگرانه مواجه باشیم. تا حدودی هم، انتظارها برآورده شد. در ابتدای فیلم، صحنه ای از تلویزیون پخش می شود که مربوط به سخنرانی احمد متوسلیان از فرماندهان سپاه است که در فیلم، یک هفته از زمان ربوده شدن اش در لبنان می گذرد. در آنجا، بروجردی می گوید که پیش بینی این روزهای او را می کند؛ یعنی نامشخص شدن سرنوشت او. فیلمساز در این صحنه، بلندنظری و فهم بالای بروجردی از شرایط، به مخاطب نشان می دهد.
لطیفی، در این فیلم، تلاش کرده است که شخصیت های ضدانقلاب را براساس آنچه که ثبت شده است، به نمایش بگذارد و از غلو پرهیز کند. جدایی ناپذیری کاک شوآن (مهران احمدی) که نام اصلی محمد مایی و از فرماندهان برجسته کومله بوده، با کتاب و مطالعه، در کنار قساوت و پافشاری بر آرمان های حزبی اش، چهره ای منصفانه از او به نمایش می گذارد. در دست گرفتن کتاب انقلاب در انقلاب از نوشته های مشهور رژی دبره که همراه و رفیق چه گوارا بوده، به مخاطب می تواند این موضوع را القا کند که این افراد، با پیروی از یک مکتب فکری و پشتوانه های اندیشه ای، پای در این راه گذاشته اند، و از روی احساس یا کینه و دغدغه شخصی، جان بر کف نشده اند.
«غریب» و صحبت های شخصیت اصلی فیلم یعنی محمد بروجردی (بابک حمیدیان) در اغلب بخش ها، در شرایط امروز هم، کارساز است. گر چه در بخش هایی از فیلم، شعارها و موضع گیری های کلیشه شده را از زبان قهرمان قصه، می شنویم اما نویسنده تلاش کرده است که فرازی از صحبت های او را که به حال این روزهای ما، آشنا و راهگشاست، ارائه کند. بروجردی فیلم «غریب»، در حقیقت آشنای این روزهای ما است، حتی اگر چهل سال از آن روزهایش گذشته باشد. مثلا وقتی می گوید: «کردستان مال همه ست» چقدر به دل می نشیند. شعری که در انتهای فیلم از زبان قهرمان فیلم می شنویم هم گواه این ماجراست؛ آنجا که بروجردی، شعری از وحشی بافقی را اینگونه می خواند که «عجب کیفیتی دارم بلند از عشق و میترسم/ که چون منصور حرفی گویم و در پای دار افتم».
البته برخی از دیالوگ های بروجردی، مناسب نیست و اگر در اکران عمومی، اصلاح شود، از ضربه زدن به فیلم جلوگیری می شود. مثلا آنجا که می گوید اگر بتوانم دو تا مادر این شهیدان را با دیدن جنازه عزیزان شان، آرام کنم، برایم کافی است، گور بابای بقیه! (قریب به مضمون دیالوگ) که می شود برداشته های نامحترمانه ای از آن گرفت.
تدوین فیلم، یکی از بخش های شاخص و ارزشمند آن بود. مشخص است که زمان زیادی برای آن صرف و زحمت زیادی هم برایش کشیده شده است. بازی حمیدیان و احمدی هم دلچسب بود.
«غریب»، حکایت جامعه ای است که در آن قهرمانان بزرگی ظهور می کنند و مرام و مسلک شان می تواند، میهن مان را با یک دم مسیحایی از گرفتاری ها و مشکلات اش برهاند. این دم، عشق به مردم و ایمان به انسانیت است.