«کاپیتان» فیلمی شریف و محترم است که تصویر متفاوتی از این بیماری سخت نشان میدهد و اشک و لبخند را توأمان بر لبان مخاطب مینشاند. فیلمی تأثیرگذار که با داستانی ساده اما پرامید و روشن به مخاطب بگوید سرطان پایان زندگی نیست و وقتی انسان میمیرد که امید و روحیه خود را ببازد.
سرطان همواره واژهای دردناک برای بشر بوده است، واژهای که یادآور مبارزهای یکطرفه با غولی بی شاخ و دم است که هرلحظه در تمام وجود ریشه میدواند و جز امید هیچ سلاحی دربرابر آن کارساز نیست. بیماری سرطان و مواجهه با آن بدلیل بار دراماتیک تاکنون دستمایه ساخت فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی بسیاری بوده است، آثاری که روایتگر عمق درد و رنج و عذابی ست که این بیماران و خانوادههای آنان تحمل میکنند و این رنج زمانی دوچندان میشود که بیمار سرطانی یک کودک پاک و معصوم باشد.
فیلم «کاپیتان» دومین ساخته سینمایی محمد حمزهای با نگاهی تازه به این بیماری پرداخته است، در «کاپیتان» بجای ترسیم فضایی تلخ و زجرآور شاهد جغرافیایی شاد و کودکانه هستیم که امید و عشق به زندگی در سراسر آن موج میزند. شخصیتهای فیلم فرشتههای معصوم و پاکی هستند که شیطنتها و صدای خندههایشان بجای اشک و آه لبخند را برلبان مخاطب مینشاند.
*کودکانی که شبیه به کودکان امروز نیستند
از همان سکانس ابتدایی که عیسی خود را معرفی میکند از لحن او میفهمیم با پسربچهای متفاوت روبه رو هستیم: «به من میگن عیسی، هرکاری بخوام میکنم». پسری که گویی مرد بیمارستان است و چون برادری دلسوز تکیه گاه برادرها و خواهرهای کوچکش؛ داداشی و آبجی مدام ورد زبان عیسی است.
فیلمساز با اطلاعات اندکی که از زندگی عیسی میدهد مثل اینکه مادرش را از دست داده و پدرش هم گاهی شبها نیز سرکار میرود، میخواهد شخصیتی خودساخته و قوی از او نشان دهد، شخصیت محکم و درعین حال جوانمردی که در پایان شادی دوستانش را بر شادی خود ترجیح میدهد و کاپیتان واقعی بیشک خود عیسی ست اما واقعیت آن است که لحن و طرز صحبت کردن و تکیه کلامهای عیسی و حتی آن پسربچه آبادانی چندان تناسبی با سن و سال آنها و دوره و زمانه کنونی ندارد و بیشتر مخاطب را یاد داش مشتیهای قبل از اتقلاب میاندازد. از این جهت مخاطب بویژه کودک و نوجوان نمیتواند چندان با این نوع ادبیات ارتباط برقرار کند و حتی معنی و مفهوم برخی از اصطلاحات آنها را بفهمد.
همچنین قهرمان فوتبالی که عیسی به آن دل بسته یعنی کریم باقری برای نوجوان امروز شناخته شده نیست و بهتر بود فیلمساز از یک فوتبالیست جوانتر که حداقل اکنون نیز در حال بازی است، استفاده میکرد تا برای نوجوان امروزی شناخته شده باشد. به نظر میرسد که فیلمساز بدنبال ادای دینی شخصی به کریم باقری بوده است!
*فیلمی درباره کودکان نه برای آنها
گرچه شخصیتهای اصلی «کاپیتان» کودکان هستند اما کاپیتان فیلمی برای بزرگسالان است، کرامت با بازی پژمان بازغی آمده تا به والدین گوشزد کند در هر برههای حتی بیماری سختی مثل سرطان باید به بچهها اجازه دهند بچگی کنند؛ یادمان بیاید سکانسی را که خانم نیازی با تعریف موضوع سرطان پسرش و حسرتی که هنوز بر دل دارد به کرامت میگوید که بیماری بخشی از زندگی این بچههاست نه همه آن و باید این بچهها بچگی کنند و آرزوهایشان را دنبال نمایند.
کرامت- پدر عیسی- نماد پدری زحمتکش است که از یکسو درد فراق از همسر را تحمل میکند و از سوی دیگر جگرگوشه اش جلوی چشمانش در حال آب شدن است. برخلاف ظاهر سرد و جدی کرامت، او شخصیتی عاطفی و حساس دارد اما چون بسیاری از والدین نحوه درست ابراز احساسات و ارتباط با نوجوانش را یاد نگرفته از این رو گویی فقط وقتی از شخصیت واقعیاش جدا میشود و در قالب دلقک فرو میرود میتواند به عیسی نزدیک شود و حتی آرزوهایش را محقق سازد.
*کلام آخر
در پایان باید گفت «کاپیتان» فیلمی شریف و محترم است که تصویر متفاوتی از این بیماری سخت نشان میدهد و اشک و لبخند را توأمان بر لبان مخاطب مینشاند. فیلمی تأثیرگذار که با داستانی ساده اما پرامید و روشن به مخاطب بگوید سرطان پایان زندگی نیست و وقتی انسان میمیرد که امید و روحیه خود را ببازد.