«یادگار جنوب»؛ وقتی عاشقانه‌ترین قصه، سر میز تدوین ذبح شد

تدوین بد، آسیب‌های جدی به «یادگار جنوب» رساند و در نهایت مخاطب را سردرگم، خسته و کلافه کرد به‌طوری‌که حتی عاشقانه‌ترین پلان‌های فیلم را به لحظاتی کرخت تبدیل کرد. پلان‌هایی که می‌توانست تا سال‌های سال، نشان‌دهندۀ عشق در سینمای ایران باشند.

هادی مرادی-سینمای خانگی؛ در سینمای ایران که سال‌های متمادی با ضعف فیلمنامه دست‌وپنجه نرم کرده و می‌کند، کمتر آثاری تولید می‌شوند  که از قوت قلم و صلابت اندیشه‌ای بهره‌مند باشند و این موضوع به خصوص در آثار اجتماعی به طور چشمگیری دیده شده است. در جایی که سینمای ایران همواره دست به دامن موضوعات سخیف و تکراری با پرداخت‌های تکراری و دیالوگ‌های دم‌دستی بوده و همین موضوع خط تولید آثار اجتماعی را به سری‌ساختی (چیزی شبیه سری‌دوزی در خیاطی) تبدیل کرده که بعضاً در آنها آثار نسبتاً خوبی نیز تولید می‌شود اما غالباً به حدی در محتوا و فرم ناامیدکننده هستند که ببیننده با خمیازه‌کشان سالن را ترک می‌کند البته به شرطی که بتواند تا تیتراژ پایانی را تحمل کند.

در این بین، «یادگار جنوب» یکی از فیلمنامه‌های درخور تحسین سینمای اجتماعی ایران حداقل در سال‌های اخیر است. داستانی از عشق اصیل و ریشه‌دار یک پسر به دختر خانه‌ای که در آن بزرگ‌شده و کینۀ پسر خانه که در قلبش این عشق را نوعی خیانت به برادری دو طرفه می‌داند. کشمکش بین قدرت عشق و کینه گرچه موضوعی پیشینه‌دار است اما در این فیلمنامه به طور هنرمند انه‌ای به آن پرداخته شده و داستانی شیوا، روان و آشنا را با ادبیاتی جدید و خلاقانه و نوآورانه بیان می‌کند.

در این داستان، به خوبی نشان داده می‌شود که اولین قربانی و یا شاید آخرین و مهمترین قربانی کینه، شیطان است و عشق مثل آب، بالاخره راه خود را از لای سنگلاخ‌های زندگی می‌یابد و باران می‌شود. مسئله اما اینست که می‌شد با حذف خرده‌روایت‌های نابجا که خط سیر داستان را به بیراهه می‌کشاند و مخاطب را درگیر موضوعات غیر می‌کرد، می‌شد بیننده را با یکی از عاشقانه‌ترین داستان‌های سینمای ایران مواجه کرد.

فیلمِ این فیلمنامه گرچه نسبتاً خوب ساخته شد و گرچه در بخش فرم، کارگردان به خوبی توانسته بود با استفاده از نور و صدا و موسیقی و قاب‌بندی درست (در اغلب دقایق)، لحن فیلمنامه را به بیننده انتقال دهد اما صرف نظر از بازی روان صابر ابر که بعد از مدت‌ها شمه‌ای از نبوغ بازیگری خود در سینما را به نمایش گذاشت، بازی‌ دیگر بازیگران کارگردانی‌نشده بود و این موضوع به خصوص در مورد سحر دولتشاهی به دلیل نوع گویش بومی کاراکتر، بیشتر دیده می‌شد. جایی که بازیگر نتوانسته بود با زبان بومی ارتباط حسی برقرار کند و در تمام فیلم به حدی تمرکز و تلاش نافرجام برای نزدیک شدن به گویش را دارد که عملاً نمی‌تواند احساس کاراکتر را با دیگر اجزای بدن، به مخاطب منتقل کند.

نکتۀ مهم دربارۀ «یادگار جنوب» اما تدوین نامناسب این فیلم است. موضوعی که آسیب‌های جدی به این فیلم رساند و در نهایت مخاطب را سردرگم، خسته و کلافه کرد به طوری که حتی عاشقانه‌ترین پلان‌های فیلم را به لحظاتی کرخت تبدیل کرد. پلان‌هایی که می‌توانست تا سال‌های سال، نشان‌دهندۀ عشق در سینمای ایران باشند.

متأسفانه انتخاب‌های اشتباه و آدرس‌های غلط در تدوین، بزرگترین ضربه را به این فیلم زد به طوری که می‌شود ادعا کرد، فیلمنامه به‌خودی‌خود، از فیلم گیراتر است.

دیدگاهتان را بنویسید