
مهدی بنارش، متولد ۱۳۶۳ تهران و ساکن تهران، از سیزده سالگی با الهام از فعالیتهای فیلمسازی پدرش، قدم به عرصه پرجاذبه سینما گذاشت. آغاز کارش با تدوین فیلمهای ویاچاس در نوجوانی شکل گرفت و با پشتکاری مثالزدنی، سالها در پشت صحنههای مختلف فیلمسازی تجربه اندوخت تا جایی که بهتدریج در دو رشته تدوین و تصویربرداری به مهارتی چشمگیر دست یافت. حاصل این سالها تجربه، تصویربرداری و تدوین دهها نماهنگ و مستند تاثیرگذار بوده است؛ آثاری چون مستندهای جنجالی «دکانهای کاغذی»، «راز نهان»، «ساعت به وقت اتیسم»، «اختلالی بهنام اتیسم»، «اینجا آخر دنیا نیست»، «پذیرش» و «حماسهسازان» که هر کدام روایتی منحصربهفرد از دغدغههای اجتماعی را به تصویر کشیدهاند. علاوه بر این، ساخت دهها فیلم مناسبتی، تبلیغاتی و تجاری برای سازمانها و نهادهای مختلف، بخش دیگری از فعالیتهای حرفهای او را تشکیل میدهد. بنارش از سال ۱۳۹۰ بهعنوان کارشناس امور رسانه فعالیت خود را گسترش داد و همزمان به فعالیت در حوزه تولید آثار پرداخت که از جمله میتوان به تهیهکنندگی فیلمهای داستانی «من آشغال نبودم»، «رد پا» و مجموعه آگاهیبخش «ماه جهانی اتیسم» اشاره کرد. نقش آفرینی او در برگزاری چهار دوره جشنواره فیلم کوتاه «پاککن» و اخیراً حضورش در جایگاه داور بخش «تجلی اراده ملی» چهل و سومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، گواهی بر جایگاه ویژهاش در عرصه سینمای ایران است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
آقای بنارش، شما جایی گفتهاید سینمای ایران پس از چهار دهه نتوانسته به جایگاه واقعی خود برسد. این ادعای سنگینی است. مگر نه اینکه سینمای ما در همین دوره هم در جشنوارههای جهانی درخشیده و هم در داخل کشور مخاطبان خود را داشته است؟
ببینید، من منکر دستاوردها نیستم. اما باید پرسید: آیا این موفقیتها سیستماتیک بوده یا مقطعی؟ مشکل اصلی ما این است که نتوانستهایم یک اکوسیستم پایدار ایجاد کنیم. بله، گاهی الماسهایی داریم که میدرخشند، اما این کافی نیست. سینمای حرفهای نیاز به زنجیرهای از عوامل دارد که متأسفانه بسیاری از حلقههای این زنجیره در ایران ضعیف هستند.
به ضعف سیستماتیک اشاره کردید. دقیقاً کدام بخشها را مشکلدار میدانید؟
از پایه شروع کنیم: سیستم آموزش سینمایی ما دچار نقصهای جدی است. بسیاری از بازیگران امروز ما حتی دورههای حرفهای بازیگری را نگذراندهاند. در بخش فیلمنامهنویسی، ما از ادبیات غنی خودمان بهره نمیبریم. در بخش تولید، سیستم حمایتی ناپایدار است. و در بخش پخش، توزیع ناعادلانه داریم.
برخی معتقدند محدودیتها و ممیزیها عامل اصلی این مشکلات است. شما موافقید؟
نه به این سادگیها. ممیزی بخشی از مشکل است، اما همه آن نیست. به نظر من بزرگترین مشکل ما “فرهنگ سینمایی” است. ما هنوز به سینما به عنوان یک صنعت جدی نگاه نمیکنیم. تهیهکنندگان ما ریسکپذیر نیستند. مدیران ما برنامهریزی بلندمدت ندارند. مخاطبان ما به دلیل شرایط موجود انتظارات پایینی دارند.
پس راه حل شما چیست؟ چگونه میتوان این چرخه معیوب را شکست؟
اولاً باید از پایه شروع کنیم: آموزش حرفهای در تمام رشتههای سینمایی. ثانیاً نیاز به یک سیستم حمایتی شفاف و غیرسلیقهای داریم. ثالثاً باید به مخاطب احترام بگذاریم و ذائقهاش را دست کم نگیریم. و مهمتر از همه، باید بین تمام اجزای این صنعت – از فیلمساز تا نمایشدهنده – هماهنگی ایجاد کنیم.
آیا شما به آینده سینمای ایران امیدوارید؟
اگر بخواهیم صادق باشیم، در کوتاهمدت خیر. اما اگر اصلاحات ساختاری را شروع کنیم، در بلندمدت قطعاً بله. ما استعدادهای درخشانی داریم که اگر در مسیر درست هدایت شوند، میتوانند معجزه کنند. اما این “اگر” بزرگ است…
سپاسگزارم از این گفتگوی صریح و سازنده.
من هم از شما متشکرم. امیدوارم این گفتگوها گامی هرچند کوچک در جهت بهبود باشد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.