فیلم کوتاه «خانواده آقا بابک» به کارگردانی امینرضا علیمحمدی و تهیهکنندگی امین رفیعی به هفدهمین جشنواره فیلم لوبلین لهستان راه یافت.
به گزارش سینمیا خانگی از روابط عمومی فیلم، «خانواده آقا بابک» به نویسندگی سولماز اعتماد و امینرضا علیمحمدی، کارگردانی امینرضا علیمحمدی و تهیهکنندگی امین رفیعی در نهمین حضور بینالمللی خود به هفدهمین جشنواره فیلم لوبلین (Liblin) لهستان راه پیدا کرد.
افشین حسنلو، توران رمضانی، عباس ایمانی، امیر مقیمی، لیلا حسینزاده، سعید کریمی و لئوناردو از بازیگران این فیلم هستند.
این جشنواره که از ۱۷ تا ۲۶ نوامبر در شهر Lubelskie لهستان برگزار میشود، از میان یکهزار و ۷۰۰ فیلم ثبت نام شده، به ۱۲ فیلم جوایز و تندیس اهدا میکند.
دیگر عوامل فیلم کوتاه «خانواده آقا بابک» عبارتند از: برنامه ریز و مجری طرح: توفیق حیدری، مدیر فیلمبرداری: مهدی ایل بیگی، مدیر تولید و تدارکات: امید چنگیزی و محمد چنگیزی، طراح صحنه: علی خیری، طراح لباس: امین رضا علی محمدی، طراح چهره پردازی: محمد سام کیانی فر، تدوین: شیدا گرجی، منشی صحنه: المیرا آزاد، مدیر صدابرداری: عباس ایمانی، طراح و ترکیب صدا: حامد حسینزاده، آهنگساز: هومن نامداری و آرمین اخلاقی، تصحیح رنگ و نور: فربد جلالی، عکاس: سجاد قلی پور، طراح پوستر: شایان شفابخش، گروه کارگردانی: کیان ساربان، علی محمد حسینی، میلاد شریفی.
پخش بینالمللی این فیلم بر عهده سولماز اعتماد است.
مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی با حضور چهرههای سینمای مستند، دوره مجازی آموزش سینمای مستند را برگزار میکند.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، مرکز گسترش در راستای توسعه عدالت آموزشی، توجه به آموزش در استانها و کشف استعدادهای تازه به زودی دوره مجازی آموزش سینمای مستند را برای دانشجویان و علاقهمندان این حوزه برگزار میکند.
کمیته طراحی درسها و آموزشها شامل احمد ضابطی جهرمی، رامتین شهبازی، مهرداد اسکویی و حامد شکیبانیا به زودی درسها، شیوه آموزش و ترمها را ارایه میکند و با نهایی شدن شیوه نامه، نحوه آموزش و شرایط ثبت نام و … اعلام میشود.
در جلسه مشترک کمیته طراحی دروس و محمد حمیدی مقدم مدیر عامل مرکز گسترش و سیدمجید رحیمی مدیر پژوهش و امور استانهای مرکز که دوشنبه ۸ آبان ماه در مرکز گسترش برگزار شد، حاضران نکات مورد نظر و پیشنهادهایشان درباره نحوه تدریس، درسها و ویژگیهای این دوره را اعلام کردند و مقرر شد با برنامهریزیهای بعدی، تا بهمن ماه ۱۴۰۲، شیوهنامه این دوره تهیه و درباره آن اطلاع رسانی شود.
این دوره زیر نظر واحد پژوهش مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی برگزار میشود. بخشی از دوره به صورت آنلاین و بخشی دیگر حضوری است.
در همه عرصهها فعال بود؛ هنرمندی که از هر انگشتش به معنای واقعی یک هنر میبارید. نویسندهای قَدَر و بازیگری فوقالعاده، صدای منحصر به فردش از اولینهای دوبله کشورمان است. مرتضی احمدی، پیشکسوت هنرهای نمایشی سالهاست جای خالیاش در هنر حس میشود. او که متولد پاییز بود، در آخرین روز پاییز سال ۹۳ و همزمان با شب یلدا برای همیشه رفت.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، امروز ـ ۱۰ آبان ماه ـ سالروز تولد مرتضی احمدی، هنرمند پیشکسوت کشورمان است. تولد این هنرمند فقید بهانهای شد تا هنرش در کشورمان را بار دیگر مرور کنیم.
زندهیاد احمدی ۹ سال پیش در سن ۹۰ سالگی از دنیا رفت. او آنقدر در همه هنرها قدر و جزو اولینها بود که نمیدانیم با چه عنوانی بخوانیمش.
مرتضی احمدی در تئاتر، سینما، تلویزیون، رادیو و دوبله یکی از بهترینها بود.
او یک سال قبل از درگذشتش، مهمان ایسناییها شد و از تجارب ۹۰ ساله اش گفت. با وجودی که اواخر عمرش به سختی راه میرفت اما با مهربانی دعوتمان را پذیرفت و قبول کرد که مهمانمان شود.
گلههایش زیاد بود اما مهربان و در شرایط سخت تا پایان عمرش لبخند بر لب داشت. حتی تصویر روی سنگ قبرش هم با خنده است.
او پرسپولیسی متعصبی بود و میگفت تلویزیون را فقط به خاطر پخش مسابقات فوتبال و کُشتی است که میبیند.
از بین همه هنرهایی که رد پای مرتضی احمدی در آنها دیده میشود اما هنر پیش پردهخوانی و دوبله برایش چیز دیگری بود و خودش میگفت که پیش پردهخوانی برایش شهرت زیادی آورد.
او در خاطراتش بیان کرده بود که پیشپردهخوانی زمینهای برای حضورش در رادیو و تئاتر بود.
احمدی درباره علاقهاش به هنر دوبله برایمان خاطرات زیادی تعریف میکرد و میگفت از اولین دوبلورهای این مملکت است.
و اما رادیو در زمان حیات مرتضی احمدی را از خودش رنجانده بود. خودش میگفت سالهاست که با رادیو قهر کرده و حتی رادیو هم گوش نمیکند. او اعتقاد داشت که تلویزیون با رادیو فرق دارد چون در تلویزیون احترام آدم را نگه می دارند اما رادیو نه.
احمدی در سال ۱۳۲۳ به رادیو تهران آمد و از آنجا بود که فعالیتش در رادیو را هم آغاز کرد. او سالها در رادیو کار کرد و طی این سال ها تیپی که به آن مشهور بود به نام «بابا جاهل گریان» بود. این هنرمند در سال ۱۳۵۳ نقش اول سریال پربیننده «هردمبیل» ـ نوشته پرویز خطیبی ـرا بازی کرد و در سال ۱۳۵۶ محبوبترین هنرپیشه رادیو شناخته شد.
مرتضی احمدی در سال ۱۳۲۶ گوینده فیلمهای خارجی و از اعضای اولیه انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم شد. از ماندگارترین آثار او در دوبله میتوان به کارتون «پینوکیو» نقش روباه مکار و «سندباد» نقش بابا علاالدین اشاره کرد.
همچنین از کارهای شاخص تلویزیونی این هنرمند میتوان به «شکرستان» (راوی و صداپیشه)، «تک مضراب»، «چهرهها»، «هردمبیل»، «هفت شهر عشق»، «سلطان صاحبقران»، «پنجرهها»، «چنگک»، «آرایشگاه زیبا»، «آیینه»، «تهران ۱۱»، «زیر بازارچه»، «دردسر بزرگ»، «خانه پدری» و… اشاره کرد.
آرمان خوانساریان، کارگردان جوانی که این روزها فیلم «جنگل پرتقال» را به عنوان اولین فیلم بلند سینماییاش روی پرده سینماها دارد، عاشق معلمی است و در یک هنرستان پسرانه هم درس میدهد؛ او آنقدر دلبسته این حرفه است که میتوان گفت به اندازه سینما برایش عزیز است.
این فیلمساز که پیشتر با فیلمهای کوتاه «سبز کله غازی» و «سایه فیل» در جشنوارههای فیلم کوتاه جایزههای متعددی گرفته بود، پس از چند سال سراغ ساخت یک فیلم سینمایی بلند رفت؛ فیلمی که بخشهای زیادی از آن برگرفته از زندگی خود «آرمان» یا اطرافیانش است و سال گذشته در جشنواره فیلم فجر رونمایی شد.
خوانساریان در گفتوگویی با ایسنا از تجربه ساخت «جنگل پرتقال» گفت و علاقهای که به تدریس دارد؛ از شب عجیب ۲۲ مهرماه گفت که فیلمش را برای جمعی از فیلمسازان صاحبنام کشور اکران کرد ولی سرخوشیاش با خبر تلخ قتل داریوش مهرجویی دو، سه ساعت بیشتر دوام نیاورد.
بخشهای زیادی از «جنگل پرتقال» هم از واقعیت سرچشمه میگیرد. شخصیت معلم داستان هم بخشی از من است که در خودم سانسور میکنم
گپ و گفت ما با این فیلمساز جوان با حرفه معلمی او آغاز شد و اینکه آیا «سهراب بهاریان» (نقش اول فیلم جنگل پرتقال با بازی میرسعید مولویان) همان آرمان خوانساریان است؟
او در جواب به این پرسش میگوید: «شاید بله، چون به هر حال هر کسی تکههایی از خودش را در فیلمش جا میگذارد. بخشهای زیادی از «جنگل پرتقال» هم از واقعیت سرچشمه میگیرد. شخصیت معلم داستان هم بخشی از من است که در خودم سانسور میکنم یعنی سهراب بهاریان شخصیت بیرونی من نیست. درواقع هنگام نوشتن فیلمنامه براساس بانک عاطفی خود و تکنیکهای فیلمنامهنویسی محصولی خلق میشود و در این مورد حدود ۸۰ درصد ماجراهای فیلم بر اساس اتفاقاتی شکل گرفته که برای خودم یا نزدیکانم رخ داده است.»
داستان اصلی فیلم «جنگل پرتقال» در شهر تنکابن و دانشگاهش میگذرد؛ دانشگاهی که آرمان خوانساریان سال ۱۳۹۳ به آنجا انتقالی گرفت. «جریان دانشگاهم کمی مفصل است. من در دانشکده هنر و معماری تهران – مرکز درس میخواندم ولی تمام دوستانی که با آنها در هنرستان همدوره بودم در تنکابن درس میخواندند. بعد از مدتی در دانشگاه خودم دچار رخوت شدم و فکر میکردم از این تکرار خسته شدهام. ذات هنر درون خود زیباییهایی دارد که در شهری مثل تهران نمیشود آن را تحصیل کرد. فکر کردم استادها که تقریبا یکی هستند، رشته تحصیلی من هم بیشتر به مطالعه فردی متکی است، پس تصمیم گرفتم به تنکابن بروم و جزو معدود کسانی بودم که معکوس انتقالی گرفتم. این اتفاق خیلی برایم بهتر بود چون تنکابن شهری خلوت، پر از زیبایی و آرامش بود که در آنجا هم میتوانستم درس بخوانم و هم بنویسم و فصل جدیدی در زندگیام آغاز شد و مستقل زندگی کردم.»
او درباره اینکه آیا تجربههای همان مقطع را در فیلم روایت کرده و ایده فیلم از زمان دانشگاه سراغش آمده، میگوید: «نه، ایده فیلمنامه اولین روزی که سر کلاس مدرسه برای تدریس رفتم به ذهنم رسید. البته امیدوارم موفق شده باشم موضوعی را که میخواستم، روایت کنم چون داستان درباره نوعی از دست دادن و بازگشت است، در صورتی که من در دانشگاه در مقطعی بودم که زندگی را پر از روشنی و رو به آینده میدیدم؛ جایی که خود را مهم میدیدم ولی حسی که در فیلم وجود دارد حاصل تمام شدن آن دوران است؛ دورانی که دیگر نه دانشگاهی هست که در آن شاگرد اول باشی و نه جمعی که در آن سوگلی بمانی. این موضوعی بود که در فیلم روایت میشود ولی ایده کلی فیلم سال ۹۸ و در اولین روزی که معلم مدرسه شدم شکل گرفت.»
آرمان خوانساریان در ادامه به فضای مدرسه و نوع برخوردش با دانشآموزان پسر هنرستان اشاره میکند که تلاش میکرده با روشی ملایمتر از آنچه خودش تجربه کرده معلمی کند. او میگوید «همه چیز از همان روزی شروع شد که مدیر هنرستان مرا فرستادند تا مدرکم را برایشان بیاورم.»
روزهای سهشنبه در هنرستان، دو زنگ آخر با احمد طالبینژاد کلاس داشتیم و آنقدر آن کلاس برایم جذاب بود که با خودم میگفتم من هم باید به همین شکل معلمی کنم. بعد از اینکه درسم تمام شد به همان مدرسه رفتم و با حقوقی بسیار پایین پذیرفتند که آنجا کار کنم؛ یعنی شروع کارم خیلی دلی اتفاق افتاد ولی بعد از آن، مدرسههای دیگری سراغم آمدند و کار را حرفهایتر دنبال کردم
آرمان فارغالتحصیل رشته تئاتر است و میخواهد شغل معلمی را حتما ادامه دهد؛ حتی میگوید معلمی به اندازه سینما برایش اهمیت دارد. اما چه شد که به عنوان یک فیلمساز از تدریس در مدرسه سردرآورد؟
«رشتههای تحصیلی زیادی در ایران وجود دارند که وقتی آنها را میخوانی طبیعتاً باید معلم همان رشته شوی مثل تاریخ. اما من در دانشگاه مدرک تئاتر گرفتم و از این جهت شرایطم متفاوت بود؛ با این حال همین رسیدن به تئاتر ماجراهایی داشت. من خیلی دوست داشتم سینما بخوانم و وقتی میخواستم به هنرستان بروم خانوادهام خیلی موافق نبودند چون اولا خیلیها فکر میکردند و هنوز هم فکر میکنند که اگر فرزندشان استعدادی دارد باید حتما در رشتههای تجربی و ریاضی درس بخواند. دیگر آنکه تصور خوبی نسبت به محیط هنرستان وجود نداشت. بعضی از این تصورها درست هم بود و متاسفانه هنرستان تبدیل به جایی شده بود برای دانش آموزان ضعیفی که در رشتههای تجربی و ریاضی نمره نیاورده بودند؛ در صورتی که هنرستان باید محلی برای نخبگان هنری باشد. با این حال سال ۱۳۸۶ که وارد هنرستان شدم دنبال این بودم که حتماً سینما بخوانم که این رشته هم در همه هنرستانها تدریس نمیشد. بعدها دوست داشتم در همان هنرستانی که درس خوانده بودم معلم شوم چون روزهای سهشنبه دو زنگ آخر با احمد طالبینژاد کلاس داشتیم و آنقدر آن کلاس برایم جذاب بود که با خودم میگفتم من هم باید به همین شکل معلمی کنم. بعد از اینکه درسم تمام شد به همان مدرسه رفتم و با حقوقی بسیار پایین پذیرفتند که آنجا کار کنم؛ یعنی شروع کارم خیلی دلی اتفاق افتاد ولی بعد از آن، مدرسههای دیگری سراغم آمدند و کار را حرفهایتر دنبال کردم. در اولین دورهای که درس دادم دانشآموزان خوبی داشتم مثل آراد نویزی که دوست دارم اسمش را بیاورم و از نخبگان هنری است. الان هم هر وقت به مدرسه میروم، حتی زمانی که با خستگی برمیگردم حالم آنقدر خوب است که اطمینان دارم سینما این خوشحالی همیشگی را به من نمیدهد»
او در کنار علاقه زیاد به این حرفه، دلسوزی و توجه ویژهای هم به نسل جدید دارد؛ نسلی که با وجود دسترسی بیشتر به اطلاعات، بعضی دغدغههایش با نسلهای قبلی یکی است.
خوانساریان پیش از آنکه تدریس حرفهای را شروع کند، در دهه ۹۰ خیلی جدی وارد عرصه ساخت فیلم کوتاه شده بود و خیلیها او را با دو فیلم «سبز کله غازی» و «سایه فیل» میشناسند. به نظر میرسد او هم به سیاق بسیاری دیگر از کارگردانها، فیلمسازی در سینمای کوتاه را سکویی برای ورود به سینمای بلند میدانست. او درباره اینکه آیا برنامهریزی خاصی برای این کار داشته است، میگوید: «معمولاً به فیلم کوتاه از دو منظر میتوان نگاه کرد؛ اول اینکه مجوز فیلمسازی از طریق ساخت فیلمهای کوتاه گرفته میشود و دیگر آنکه گروهی اساساً عاشق فیلم کوتاه هستند. من از دستهای بودم که فیلم کوتاه را به خاطر مجوز فیلم بلند نمیساختم. سه فیلم کوتاه داشتم که هر سه در «تصویر سال» جایزه گرفته بودند و میتوانستم به راحتی مجوز فیلم بلند را بگیرم اما بیش از هر چیز فضای تجربی سینمای کوتاه را دوست داشتم. فکر میکردم هنوز باید در همان حیطه بمانم چون متاسفانه سینمای بلند ما چندان موقعیتی برای تجربه ندارد. حس میکردم در سینمای بلند یک شابلون وجود دارد و تو هم باید مثل بقیه باشی. اینها باعث میشد بیشتر در دنیای فیلم کوتاه بمانم»
او ادامه میدهد: «بجز اینها یک اتفاق خوب و خوش شانسی برای من این بود که فعالیتم در نیمه اول دهه ۹۰ یعنی سالهای شکوفایی فیلم کوتاه بود، به طوری که فیلم کوتاه منبع درآمدم شد. در همین دوران است که نسلی تازه از فیلمساز مثل آرین وزیر دفتری یا امید شمس که از فیلمسازی آنها به خوبی صحبت میشود، دیده شدند. آنها در همان دوران بالندگی فیلم کوتاه فعالیت میکردند، در صورتی که الان با دوران عجیب و غریبی مواجیهم.»
جریان سینما به نحوی شده که انگار همه دنبالهرو یک الگو هستند. وقتی به دفاتر فیلمسازی مراجعه میکنی، میگویند فیلمت خوب است اما… ا. یعنی همیشه یک اما وجود دارد چون ترجیح میدهند نمونهای از همان فیلمهای الگو شده و موفق را بسازی
خوانساریان پس از آنکه فیلم کوتاه «سایه فیل» را میسازد به سمت فیلم بلند گرایش پیدا میکند و ابتدا چند همکاری در نگارش فیلمنامه از جمله «ابر بارانش گرفته» به کارگردانی مجید برزگر داشت و بعد هم وارد یک پروسه سریالسازی میشود. او دراین زمینه میگوید: «از آنجا که در یک دوران حرفهای از سینمای کوتاه فعالیت میکردیم، داوران جشنوارهها وقتی میدیدند کسی استعداد دارد میخواستند او را وارد جریان سینمای بلند کنند. واقعیت این است که من سه دوره پیاپی در جشنواره فیلم کوتاه تهران بودم و جایزه گرفتم. با وجود آنکه سقف این حوزه سینمایی، کوتاه است در آنجا مانده بودم و وقتی خواستم فیلم بلندم را بسازم فکر کردم نکند آن هم شابلونی باشد مثل بقیه؛ شابلونی که یک تم اجتماعی داشته باشد و در آن یک جغرافیای جعلی بسازم با خانوادهها و آدمهایی که سر هم داد میزنند و دعوا میکنند. جریان سینما به نحوی شده که انگار همه دنبالهرو یک الگو هستند. وقتی به دفاتر فیلمسازی مراجعه میکنی، میگویند فیلمت خوب است اما… یعنی همیشه یک اما وجود دارد چون ترجیح میدهند نمونهای از همان فیلمهای الگو شده و موفق را بسازی. مثلاً سعید روستایی با سختی مدل سینمایی خود را پیدا کرده و سختیهای زیادی کشیده است تا تهیهکنندهای به فیلم اول او اعتماد کند و حالا تهیه کنندههای دیگر فکر میکنند که فقط و فقط باید با مدل سعید روستایی فیلم بسازیم؛ در صورتی که قبل از اینکه سعید روستایی مطرح شود مدل سینمایی خود او هم برایشان یک ریسک بود.
شاید بخاطر سن و سالم باشد ولی دوست دارم دوربینم همیشه به سمت روشنی باشد. البته این روشنی تاوان دارد چون فضای سینمای حرفهای ما همان طور که گفتم خیلی عجیب است و باید صرفاً به سمت فیلمهای موفق باشی
متاسفانه این سینما جایی برای نفس کشیدن ندارد و تو باید امتحان خود را پس بدهی تا بعد همه از کارت تقلید کنند. البته این یک اتفاق تازه نیست؛ سینمای ایران در اواخر دهه ۶۰ و بعد ۷۰ تحت تاثیر سینمای عباس کیارستمی ساخته میشد، با نابازیگر و در روستاها. در دهه ۸۰ آقای فرهادی با بازیگران چهره، قصههای جانداری را روایت کرد و بعد همه سینما پر از آن مدل شد. بعد هم سعید روستایی آمد با فیلمهایی از قصههای جنوب شهری. وقتی به اینجا میرسی، فکر میکنی «جنگل پرتقال» کدام یک از دفاتر سینمایی را میتوانست امیدوار کند؟ شاید هیچ کدام، به همین دلیل کمی خرده داستان به فیلمنامه من اضافه میکردند مثل قصههای ناموسپرستی یا چیزهایی شبیه آن؛ در صورتی که من میخواستم قصهای را روایت کنم که با وجود غم، راه حل هم داشته باشد؛ آن راه حل هم گفتوگوست. نمیدانم شاید بخاطر سن و سالم باشد ولی دوست دارم دوربینم همیشه به سمت روشنی باشد. البته این روشنی تاوان دارد چون فضای سینمای حرفهای ما همان طور که گفتم خیلی عجیب است و باید صرفاً به سمت فیلمهای موفق باشی.»
کارگردان جوان «جنگل پرتقال» در حالی بر روشنی و گفتوگو تاکید دارد که ایده اولیه فیلمش در سال تلخ و پر از حادثه ۱۳۹۸ کلید خورده است. «ما در این چند سال اتفاقهای تلخی را پشت سر گذاشتهایم ولی این “دوربین روشن یا به سمت روشنایی” نگاه و سلیقه من است. استاد من در سینما عباس کیارستمی بود با آن نگاه به زندگی که از او میشناسیم. شاعرانی مورد علاقهام هستند که همیشه – خارج از اینکه چه اتفاقی میافتد- درباره یک “مفهوم” صحبت میکردند. این تکنیک من نیست بلکه برای تراپی و درمان شدن، موقع فیلمسازی از روشنی میگویم. نوشتن (فیلمنامه) هم برای من یک نوع درمان است ولی وقتی قصهای سیاه بنویسم یا دوربینم به سمت تیرگیها باشد حال خودم دوچندان بد میشود. من از بازنمایی زشتی لذت نمیبرم. زیباییشناسیِ زشتی برایم جذاب نیست، حتی اگر به عنوان نقد باشد. فیلمهای بسیار زیادی هستند که چنین نگاهی (منتقدانه) دارند و من هم آنها را خیلی دوست دارم اما سلیقه خودم در سینما اینطور نیست.
من جزو نسلی هستم که روی پرده سینما «مهمان مامان» دیدهام؛ فیلمی از داریوش مهرجویی، بزرگ مرد سینما که در اوج تیرگیها فرهنگ و خصوصیات جغرافیایی ما را به آن شکل نمایش میداد. پس اگر ۹۸ درصد زشتی وجود داشته باشد من حتماً دوربینم را به سمت آن دو درصد زیبایی میچرخانم اما نه به این عنوان که یک فیلم سرخوش و شاد بسازم. برای همین فیلم اولم نیز سختی کم نکشیدم، پای آن ایستادم تا در نهایت به سرمایهگذاری بنیاد سینمایی فارابی و تهیهکنندگی آقای صدرعاملی رسیدم.»
او درباره چگونگی همکاری با رسول صدرعاملی هم توضیح میدهد: «یکی از خوششانسیهای من در همان دوران بالندگی فیلم کوتاه، این بود که جشنوارهای با نام «حسنات» برگزار میشد که مثل جشنوارههای «وارش» یا موج» دیگر وجود خارجی ندارد. آن جشنواره باعث شد آقای صدرعاملی مرا بشناسند و بعد که در یک دوره از جشنواره فیلم کوتاه تهران، فیلمنامهام را در پیچینگ جشنواره ارائه کردم پس از پذیرفته شدن، فارابی هم برای مشارکت آمد و آقای صدرعاملی هم که پیشتر در جریان کار بودند مجوز ساخت فیلم را مرداد ۱۴۰۱ گرفتند و من در آن ماه یکی از بهترین روزهای زندگیام را تجربه کردم.»
خوانساریان اضافه میکند، «یک ویژگی بزرگ رسول صدر عاملی که فکر میکنم در خیلی از تهیه کنندههای دیگر کمرنگ باشد، اعتماد کاملی بود که به کارگردانش داشت و دست مرا برای هر کاری که میخواستم بکنم باز گذاشت. فکر میکنم این اعتماد کامل حتماً از فیلمهای کوتاه من نشأت میگرفت در حالی که بعضی تهیهکنندهها پیشنهادهایی برای تغییر در فیلمنامه به من میدادند که ترجیح میدادم اگر قرار است با مدل آنها ساخته شود، خودشان فیلم را بسازند.»
چیزی که امروز جایش در سینمای ما بسیار خالی است، فرهنگ و هنر است. ما به سمت استانداردهای تکنیکال سینمایی پیش رفتهایم و این روزها سرگرمی حرف اول را میزند در صورتی که من زمانی عاشق سینما شدم و با آن بزرگ شدم که «سگ کشی» آقای بیضایی روی پرده سینما بود یا برای فیلم «بانوی اردیبهشت» خانم بنی اعتماد صف میکشیدیم. من «کاغذ بیخط» ناصر تقوایی را در سینما دیدهام و معلوم است که در قبال میلیاردها تومان پول، ترجیح میدهم زمین بازیام همینجا باشد چون در قبال کسانی که سینما را مثل یک دو امدادی با خون دل و با تمام ناملایمات به ما رساندند، احساس مسئولیت میکنم
اگرچه آرمان خوانساریان نگاه متفاوتی را در فیلمسازی دنبال میکند اما به هر حال گیشه برایش بیاهمیت نیست. گیشهای که این روزها در قرق فیلمهای کمدی است و جای سوال است که آیا مخاطب به راحتی پای تماشای «جنگل پرتقال» مینشیند.
کارگردان «جنگل پرتقال» میگوید: «در سینما سه مدل روایت قصه وجود دارد؛ در یکی شاه پیرنگی از یک حادثه بزرگ رخ میدهد. در یکی دیگر فقط خرده پیرنگها وجود دارند مثل سینمای عباس کیارستمی و یک سینمای ضد پیرنگ که زمان روایی در آن به چالش کشیده می شود. من فکر میکنم سینمای ما در حال حاضر از اتفاقهای بزرگ اشباع شده است، به همین دلیل نمیخواستم در جامعهای که روزانه با کلی حادثه و ماجرا روبرو است، فیلمم به سمت خیانت، مرگ، خون و جنایت یا غیرت و این حرفها برود؛ میخواستم نگاهم بر بخشهایی از وجود انسانها متمرکز باشد تا تماشاگر به یک تجربه متفاوتتر برسد. راه آن هم فقط روایت داستانهای خرده پیرنگی بود چون وسط چنین فیلمی، ممکن است ناگهان خود را غرق شده در داستان پیدا کنید. من «جنگل پرتقال» را نساختم که ۴۰ میلیارد تومان فروش داشته باشد، گرچه هیچ کس از پول بدش نمیآید ولی مسئله این است که در این سن و در این برهه از زمان، دغدغه دیگری داشتم. فکر میکنم چیزی که امروز جایش در سینمای ما بسیار خالی است، فرهنگ و هنر است. ما به سمت استانداردهای تکنیکال سینمایی پیش رفتهایم و این روزها سرگرمی حرف اول را میزند در صورتی که من زمانی عاشق سینما شدم و با آن بزرگ شدم که «سگ کشی» آقای بیضایی روی پرده سینما بود یا برای فیلم «بانوی اردیبهشت» خانم بنی اعتماد صف میکشیدیم. من «کاغذ بیخط» ناصر تقوایی را در سینما دیدهام و معلوم است که در قبال میلیاردها تومان پول، ترجیح میدهم زمین بازیام همینجا باشد چون در قبال کسانی که سینما را مثل یک دو امدادی با خون دل و با تمام ناملایمات به ما رساندند، احساس مسئولیت میکنم. شاید الان جوان هستم و اینطور میگویم ولی این راهی است که انتخاب کردهام و امیدوارم بتوانم تا پایان پای آن بایستم. من الان معلم یک مدرسه هستم و با هر میزان خستگی، لحظهای که متوجه میشوم با نوشتن حتی یک بیت شعر روی تخته سیاه چشم دانش آموزی، برق میزند احساس میکنم کارم درست است و برای همین به زندگی آمدهام.
آرمان خوانساریان با وجود نگاه همراه با امیدی که در فیلمسازی دارد اما از خلق لحظههای منتقدانه نسبت به جامعه هم دور نیست و نشانههایی از آن را در همین «جنگل پرتقال» بخصوص با کاراکتر «هژیر» به خوبی میبینیم. خودش در این رابطه میگوید: «خیلی به دنبال نشانهگذاری نیستم ولی مگر میشود یک فیلمساز نسبت به شرایط اطراف خود انتقادی نداشته باشد؟ حتماً من هم این راه را در فیلمسازیام دنبال میکنم و اصلا بخاطر سیلاب بدیهاست که به این دوربینِ به سوی روشنی پناه بردهام. به هر حال یکسری حسها درون آدم وجود دارد که من آنها را در خودم نگه میدارم و بیشتر صبر میکنم تا در زمانی مناسب کارم را انجام دهم. یکسری حسهای دیگر هم وجود دارند که نمیتوان آنها را با چند کلمه بیان کرد؛ مثلا فیلم «هامون» داریوش مهرجویی را نمیتوان در چند کلمه توضیح داد. «جنگل پرتقال» هم برای من همین است که انتقادها و امیدها و ناامیدیهایم را با هم در آن روایت کردهام.»
با وجود آنکه «جنگل پرتقال» اولین فیلم بلند سینمایی کارگردانش است اما گروهی از بازیگران صاحبنام و مطرح از جمله سارا بهرامی و رضا بهبودی در آن بازی کردهاند. میرسعید مولویان هم که نقش اصلی را ایفا کرده با فیلم «تومان» مرتضی فرشباف برای خیلیها به چهرهای آشنا بدل شد. خوانساریان درباره این بازیگرها میگوید که سارا بهرامی انتخاب اولش بوده ولی برای نقش اول (با بازی مولویان)، ابتدا گزینههای دیگری داشت.
«برای این نقش یک بازیگر چهرهتر در نظر داشتم و خوش شانس بودم؛ چون کار کردن با میرسعید یک موهبت است و هر لحظه لذت میبری و از این حجم خلاقیت و عشق شگفتزده میشوی. این هم بخشی از آن پروسه بود که آقای صدرعاملی در آن خیلی نقش داشت. یک روز تماس گرفتم و با ترس و لرزه برای اینکه بگویم بازیگر استار در این نقش انتخاب نکنیم، گزینه خودم را مطرح کردم که در همان یکی دو جمله اولم با تحسین آقای صدرعاملی مواجه شدم و گفت همین کار درست است. من در دفتر آقای صدر عاملی تصویری از فیلم «من ترانه ۱۵ سال دارم» را روی دیوار دیده بودم که خانم علیدوستی -که در آن زمان اولین فیلم سینمایی خود را بازی میکرد – کلاکت به دست دارد. به آقای صدر عاملی گفتم هر وقت این تصویر را میبینم با خودم فکر میکنم نباید حتماً به چهرهها تکیه کنم. برای همین عکسها و چند مصاحبه از آقای مولویان را فرستادم وگفتم جنسی از غرور سعید مولویان، وقتی که روی صندلی نشسته، همان چیزی است که من برای این نقش میخواهم.
سارا بهرامی هم اولین انتخابم بود چون او فارغ التحصیل همان دانشگاه تنکابن است که من هم در آن درس میخواندم، در واقع او یکی از مهمترین خروجیهای آن دانشگاه است. انتخاب سارا برایم خیلی مهم بود. او کسی بود که باعث شد من با اعتماد به نفس بیشتری فیلمم را کارگردانی کنم و در تمام طول فیلمبرداری حسابی هوایم را داشت. انتخابم او بود چون میخواستم با توجه به زیستی که در این منطقه داشته، چیزهایی را به این نقش اضافه کند. وقتی بازیگرها میخواهند نقشی شبیه خودشان را بازی کنند برایشان بسیار سخت میشود و برخی شباهتها میان نقش با خود سارا باعث میشد یک چالش جدی برایش به وجود آید. در نهایت هم آنچه دیده شد حاصل تمرینهای مفصلی بود که ما سه نفر با هم داشتیم و مثل یک گروه تئاتری تمرین میکردیم.»
آن شب روی ابرها بودم. تمام کارگردانهایی فیلمهای مورد علاقهام آمده بودند اما فقط دو سه ساعت بعد فهمیدم کسی که سینمای ایران هرچه دارد از اوست و عاشقانهترین لحظههایم با سینمای ایران با او گذشته، چه برسرش آمده است. انگار آن شب غروبی بود که برای من یک پیغام داشت
فیلم «جنگل پرتقال» که حال و هوای پاییزی جذابی دارد، قطعا یکی از بهترین زمانهای اکرانش همین پاییز میتوانست باشد و خوانساریان فکر میکند اتفاق قشنگی است که با همین اولین بارانهای پاییزی فیلم «جنگل پر تقال» هم روی پرده سینماها بود. او و رسول صدرعاملی شنبه سه هفته قبل میزبان تعدادی از سینماگران شدند تا در یک دورهمی صمیمانه فیلم خود را برایشان نمایش دهند. در این جمع دوستانه چهرههای زیادی آمدند ولی پایان شب با خبر قتل داریوش مهرجویی و همسرش به تلخی رقم خورد.
«من پس از چند سال سخت که برای ساخت فیلم سپری کرده بودم، آن شب از خوشحالی روی ابرها بودم. خیلی از کسانی که از کارهایشان آموخته بودم آنجا بودند. وقتی آقای محمد صالحعلاء را دیدم، به ایشان گفتم من هنوز یاد آن برنامه «دو قدم مانده به صبح» شما در تلویزیون هستم و دفترچهای که در آن از شبهای سینما و تئاتری برنامه یادداشت برمیداشتم. گفتم بخش زیادی از آنچه روی پرده سینما میبینید از چیزی است که در برنامههایش برای من به جا گذاشته و چقدر فرق است که در آنتن تلویزیونت بشکن و بالا بیندازی یا اینکه از فرهنگ بگویی. وقتی در سنین نوجوانی تمام عشق و علاقهام این بود که پای برنامههای این چنینی و صحبتهای فریدون جیرانی و محمد رحمانیان بنشینم معلوم است که سراغ خشونت نمیروم. من در دوران راهنمایی فیلم «خیلی دور خیلی نزدیک» آقای میرکریمی را دیدم که آن شب آنجا بودند. عاشق آن سفر قهرمانی شدم یا فیلمی مثل «نفس عمیق» پرویز شهبازی و من نسبت به همه اینها احساس مسئولیت میکردم. حالا تصور کنید در چنین شبی که تمام کارگردانهای این فیلمها حضور داشتند، من چقدر خوشحال بودم اما فقط دو سه ساعت بعد فهمیدم کسی که سینمای ایران هرچه دارد از اوست و عاشقانهترین لحظههایم با سینمای ایران با او، داریوش مهرجویی گذشته، چه برسرش آمده است. انگار آن شب غروبی بود که برای من یک پیغام داشت و این روزها فقط اینطور خودم را آرام میکنم که ای کاش شاگرد آخر آن کلاسی باشم که آقای مهرجویی آن همه برایش زحمت کشید»
آرمان خوانساریان با توجه به دغدغههایی که در فرهنگ و هنر و بویژه در برخورد نزدیک با نسل جوان و دانشآموز دارد، احتمالا مسیر مشخصی را برای کار هنریاش دارد اما خودش میگوید: «من هم مثل خیلیهای دیگر پر از تردید هستم. نه میدانم و نه میتوانم حدس بزنم که چطور باید پیش بروم. من این فیلم را خیلی سخت ساختم و فعلاً میخواهم ببینم که چه کردهام چون نه آدم باانگیزه سال قبل هستم و نه تردیدهایم اجازه میدهند که الان تصمیم دقیقی بگیرم.»
او درباره اینکه آیا مسیرش را به سمت سینمای کوتاه ادامه میدهد نیز میگوید: «فیلم کوتاه توجیه اقتصادی ندارد. ما همیشه پولهای خود را جمع میکردیم و فیلم میساختیم اما شرایط سینمای حرفهای فرق میکند. سن ما هم بالاتر رفته و واقعیت این است که خیلیها میگویند به سمت سینمای کوتاه برمیگردند اما این بیشتر یک تعارف است چون شرایط چنین اجازهای به آنها نمیدهد. من خودم چند فیلمنامه کوتاه دارم و فقط اگر شرایط برای ساخت حرفهای آنها به صورتی که تهیهکنندهای پای کار باشد حتماً سراغ ساختشان میروم و آن وقت فیلم بعدیام حتماً کوتاه خواهد بود.»
خوانساریان در بخش پایانی این گفتوگو به دو نکته اشاره میکند؛ یکی درباره مخاطبانی که دعوت میکند فیلمش را تماشا کنند و دیگر یک گله بابت واژه «فیلم اولی» که به فیلمسازانی همانند خودش نسبت میدهند.
او که مشخص است بخاطر این کلمه ناراحتیهایی را دیده، میگوید: «نمیدانم این واژگان چیست که انتخاب میکنند. ما یک فیلم خوب داریم و یک فیلم بد. فیلم اولی یعنی چه؟ مگر مجوز فیلم اول سینمایی را بدون ساخت فیلمهای قبلی میدهند؟ متاسفانه تصورات عجیبی درباره فیلمساز اول وجود دارد؛ میگویند دستش در ساخت فیلم کند است. دست و پایش میلرزد. زیادی وسواس دارد! این را به من هم میگفتند آن هم به عنوان کسی که چند تجربه ساخت فیلم کوتاه داشتم و اتفاقا در فضای فیلم کوتاه باید بتوانی زود پروژه را جمع کنی. من «جنگل پرتقال» را در ۳۱ جلسه ساختم صرفا بابت تجربهای که در فیلم کوتاه داشتم. اصلا یک بار فیلمم را پیش از فیلمبرداری اصلی ساختم و پلانها را کشیدم تا بیشتر بر کارم تسلط داشته باشم. اینها اگر وسواس است بله من وسواس دارم چون سینما و سلیقه جای وسواس است. مهم این است که برای وسواسهایت چه برنامه ریزی داشته باشی؛ من چون قول داده بودم فیلم را در ۳۱ جلسه تمام میکنم و میدانستم که حتما با وسواس هم کار را جمع خواهم کرد، با ساخت ماکت سعی کردم به سرعت کار کمک کنم.»
میخواهم آن دسته از مخاطب خاموش را دعوت کنم که فیلم خارجی میبیند ولی فیلمهای ایرانی را حاضر نیست در سینما تماشا کند. من میخواهم آنها را برای لذت سینما رفتن به تماشای این فیلم دعوت کنم و فکر میکنم اگر آنها «جنگل پرتقال» را ببینند، به بقیه هم پیشنهاد میدهند
«اما درباره «جنگل پرتقال»… تمام تلاش ما و کسانی که برای تبلیغات فیلم همراهی میکنند، این است که آدرس درست از فیلم به مخاطب بدهیم، حتی اگر جایی به ضرر فروش شود. من اگر بخواهم کسانی را برای تماشای این فیلم به سینما دعوت کنم آنهایی را خطاب قرار میدهم که مدتهاست به سینما نرفتهاند چون سلیقهشان با آنچه بیشتر مواقع روی پرده سینماست فرق دارد. البته من اصلاً درباره فیلم خوب یا بد صحبت نمیکنم و فقط میخواهم آن دسته از مخاطب خاموش را دعوت کنم که فیلم خارجی میبیند ولی فیلمهای ایرانی را حاضر نیست در سینما تماشا کند. من میخواهم آنها را برای لذت سینما رفتن به تماشای این فیلم دعوت کنم و فکر میکنم اگر آنها «جنگل پرتقال» را ببینند، به بقیه هم پیشنهاد میدهند.»
اکران فیلم سینمایی «فسیل» به کارگردانی کریم امینی و تهیهکنندگی سیدابراهیم عامریان، با محدودیت سانس در ایران و خارج از ایران ادامه دارد.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، فیلم سینمایی «فسیل» به کارگردانی کریم امینی و تهیهکنندگی سیدابراهیم عامریان که پرفروشترین فیلم و دومین اثر سینمایی پرمخاطب تاریخ سینمای ایران پس از انقلاب است، نوروز ۱۴۰۳ به صورت آنلاین اکران میشود.
«فسیل» با رکورد شکنیهای متعدد، بیش از ۲۷۵ میلیارد تومان فروش داشته و موفق به جذب ۶ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر مخاطب شده است.
بهرام افشاری، هادی کاظمی، ایمان صفا، الناز حبیبی، الهه حصاری، بابک کریمی، سیدجواد هاشمی و امید روحانی از بازیگران این فیلم هستند.
آرمین طهماسبی، علی باطنی، کریم امینی: فیلمنامه اولیه؛ حمزه صالحی: فیلمنامه نهایی؛ روزبه رایگا: مدیر فیلمبرداری؛حسن ایوبی: تدوین؛ امیر توسلی: آهنگساز؛ حسین ابوالصدق: طراحی و ترکیب صدا؛ سعید بجنوردی: مدیر صدابرداری؛ عبدالله اسکندری: طراح چهره پردازی؛ سعید هنرمند: طراح صحنه؛ جهانگیر میرزاجانی: طراح لباس؛ امیر ولیخانی: طراح جلوه های ویژه بصری؛ امیر علیازی: مدیر برنامه ریزی؛ محمد داوودی کیا: دستیار اول کارگردان؛ کیمیا محمودیان: برنامه ریز؛ سمیرا بختیاری: عکاس؛ آیدا اورنگ: مشاور رسانهای؛ آزاده جهانبخش: منشی صحنه؛ یوسف آقایی: مدیر تولید؛ مریم رحیمی: مجری طرح و محمد تقی پور طراح پوستر از دیگر عوامل «فسیل» هستند.
این فیلم سینمایی که رضایت مخاطبان را به همراه داشته، محصول عامریان فیلم است و پخش آن را فیلمیران برعهده دارد.
مدیرعامل خانه هنرمندان ایران در مراسم «روزهای سینمای ژاپن» گفت: یکی از ویژگیهای سینمای ژاپن که در تعداد قابل توجهی از آثارش نمایان است؛ تلاش برای حفظ هویت فرهنگی بوده که همه میدانیم در دوران جدید و با هجوم انواع محتواهای غیربومی چه کار سخت و پیچیدهای است.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، شب گذشته -۹ آبان- خانه هنرمندان میزبان سینمای ژاپن بود. در این برنامه که با عنوان «روزهای سینمای ژاپن» و با همکاری مشترک خانه هنرمندان ایران و سفارت ژاپن برگزار شد، کوروسو تاکیکو، رییس مرکز اطلاعرسانی و فرهنگی سفارت ژاپن به همراه محمدمهدی عسگرپور حضور داشتند. همچنینو جمعی از نویسندگان و چهرههای فرهنگی و هنری چون حجت قاسم زادهاصل، امیر اسفندیاری، قاسم گلیپور، امیر اثباتی، عباس یاری، احمد محیط طباطبایی، سیاوش حقیقی، الهه گودرزی، رائد فرید زاده، علی قاسمی، پریچهر مشرفی، نیلوفر محمودی و.. در این مراسم حاضر بودند.
محمد مهدی عسگرپور، مدیرعامل خانه هنرمندان ایران در این مراسم ضمن خوشامدگویی به کوروسو تاکیکو، رییس مرکز اطلاعرسانی و فرهنگی سفارت ژاپن، گفت: کشور ژاپن با فرهنگ و هنری قوی و با تاریخی کهن دارای مولفههای مهم و معروف فرهنگی است که در سختیهای دوران همواره تلاش کرده بنیانهای قابل اتکای خود را حفظ کند و از خود سیمایی قابل ارزش و قابل احترام به جهان معرفی کند.
محمد مهدی عسگرپور، مدیرعامل خانه هنرمندان ایران
مدیرعامل خانه هنرمندان ایران ضمن اشاره به مطرح بودن سینمای ژاپن در جهان تاکید کرد: یکی از ویژگیهای سینمای ژاپن که در تعداد قابل توجهی از آثارش نمایان است؛ تلاش برای حفظ هویت فرهنگی بوده که همه میدانیم در دوران جدید و با هجوم انواع محتواهای غیربومی چه کار سخت و پیچیدهای است. آنها عمدتاً مردمانی سختکوش، باانگیزه و البته با اندوختههای مهم که برگرفته از تجارب نسلهای پیش از خود است؛ میتوانند خالق آثاری باارزش باشند.
وی افزود: سینمادوستان ایرانی همواره در طول دههها با آثار سینمای ژاپن و به خصوص آثار کلاسیک ارتباط خوبی برقرار کردهاند؛ البته در سالهای اخیر هم نسل جدیدتری از فیلمسازان ژاپن توانستند در معرفی فرهنگ و زندگی مردم ژاپن موفقیتهای خوبی داشته باشند.
عسگرپور در پایان اظهار داشت: امروز برای خانه هنرمندان ایران روز بسیار خوب و ویژهایست. روزی که امکان میزبانی برای چندفیلم از سینمای ژاپن فراهم شده است. از این بابت از سفارت ژاپن تشکر میکنم و امیدوارم این حرکت ارزشمند تدوام یابد.
کوروسو تاکیکو، رییس مرکز اطلاعرسانی و فرهنگی سفارت ژاپن
کوروسو تاکیکو، رییس مرکز اطلاعرسانی و فرهنگی سفارت ژاپن، نیز در بخش بعدی این مراسم گفت: خوشحالم که امروز در اینجا شاهد یک همکاری فرهنگی دیگر، میان دو کشور در حوزهی سینما هستیم. میدانم که برخی کارگردانهای ژاپنی میان ایرانیان محبوب هستند؛ اما باید دانست که ژاپنیها نیز به سینمای ایران علاقه دارند. کارگردان فیلمی که امروز پخش میشود، از علاقهمندان سینمای ایران بهویژه آثار کیارستمی بوده و تاثیراتی از سینمای ایران گرفته است.
وی افزود: علاوه بر فیلم «گلهای دیگری»، شما را به تماشای دو فیلم دیگر که در روزهای آتی نمایش داده میشود نیز دعوت میکنم. چراکه در آنها به برخی مسائل جامعهی معاصر ژاپن پرداخته شده است.
سایتو میمی، وابسته مرکز اطلاعرسانی و فرهنگی سفارت ژاپن در ایران نیز در صحبتهایی درباره فیلم «گلهای دیگری» گفت: این اثر دومین فیلم بلند اوکودا یوسوکه است که حول حادثهای در حومه توکیو میچرخد. در این اثر اندوه، ترس، خشم در پسزمینه یک محله آرام و بیسر و صدا به تصویر کشیده شده. نقطه اصلی این فیلم، سرخوردگی جمعیت و مشکلات ناشی از آن بوده که در ژاپن به معضلی تبدیل شده است.
سایتو میمی همچنین در این فیلم، نشان می دهد که زندگی با سالمندان و مراقبت از آنها، با چه چالشهایی همراه است. درونمایه این فیلم برگرفته از تجربه شخصی خود کارگردان است. این کارگردان از علاقمندان به سینمای ایران بوده که به گفته خود در ساخت این فیلم از سینمای ایران چیزهایی آموخته است. فیلم «گلهای دیگری» سال گذشته در جشنواره فیلم فجر نیز به نمایش درآمد.
شب گذشته در این مراسم فیلم «گلهای دیگری» به نمایش درآمد و قرار است در روزهای آتی فیلمهای «خداحافظی طولانی» ساخته ناکانو ریوتا و «درخت تنهای آلو» به کارگردانی واجیما کوتارو در ساعت ۱۷ چهارشنبه و پنجشنبه ۱۰ و ۱۱ آبان برای علاقه مندان به نمایش در بیایند.
رویداد «روزهای سینمای ژاپن» به عنوان بخشی از رویداد ماه فرهنگی ژاپن تا ۱۱ آبان ادامه دارد.
«لوتریا» ساخته علی عطشانی، ۲ جایزه برای بهترین کارگردانی و ۲ جایزه بهعنوان بهترین فیلم از ۴ جشنواره خارجی دریافت کرد.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، فیلم سینمایی «لوتریا» به کارگردانی علی عطشانی و تهیهکنندگی مشترک مهدی منیری، مهدی منصوری، رعنا نبوی، حامد فیضی دیزجی، صدرا درودیان همایونی، کسری درودیان همایونی که سال گذشته در کشور مکزیک فیلمبرداری شد، جایزه بهترین کارگردانی را از دو جشنواره بینالمللی فیلم تریپل استار (Triple Star International Film Festival) و جشنواره بینالمللی فیلم ایگل (Eagle International Film Festival) از آن خود کرد.
همچنین این فیلم جایزه بهترین فیلم از دو جشنواره بینالمللی فیلم شارجه (Sharjah Independent Film Festival) و جشنواره بینالمللی فیلم نیجریه (Nigeria International Film Awards) را نیز دریافت کرد.
«لوتریا» پیش از این برنده جایزه رمی هیوستون، برنده جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردانی جشنواره سنتینال هند، برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره فوکت مکزیک، نامزد جایزه بهترین فیلم جشنواره آمستردام و نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم جشنواره آلترنیتیو کانادا شده و در جشنوارههای متعددی حضور داشته است. فیلمنامه «لوتریا» بر اساس یک داستان واقعی و نوشته علی عطشانی و محمودرضا ثانی است.
سایر عوامل این فیلم عبارتند از: نویسندگان فیلمنامه: علی عطشانی بر اساس طرحی از محمودرضا ثانی، تهیهکنندگان: مهدی منیری، مهدی منصوری، رعنا نبوی، حامد فیضی دیزجی، صدرا و کسری درودیان همایونی، دستیار اول کارگردان: هومن سپنتامهر، مدیر فیلمبرداری: محمود عطشانی، فیلمبردار: میگل سالیناس، صدابردار: آلن کابالرو، دستیار صدابردار: امانول جارامیو، چهرهپرداز: فرزانه زردشت، دستیار چهرهپرداز: آنا کارن آلوارز، دیوید چاوز، گریس سالیناس، گروه کارگردانی: اوریل لاگونا، حمیدرضا میمندی، علی محمودی، تهیه کننده ایران: احسان ولی پورزند، پریسا زهتابیان، تولید ایران: سعید دلاوری، طراح لباس: بیتا عطشانی، دستیار طراح لباس: الناز باقری، ملیکا سادات اسماعیلی، موسیقی: پوریا حیدری، صداگذاری و میکس: نادربادامچی، بخش فنی: آلبرتو پالاسیوس، کریستوفرلوپز، کریستوفر سالیناس، جاناتان لوی، عکاس: آلکس گنزالس، منشی صحنه: فریدا آیالا، مدیر تولید: موریسیو مورالس، امور بینالملل و زیرنویس: امیدعلی چوگانی، طراح هنری: مجری طرح: بیتافیلم تهران، سیدعلی اسماعیلی، حسین بلاش، تهیه شده در: امریکن برایت لایت فیلم پروداکشنز، مدیر روابط عمومی و مشاور رسانهای بیتا فیلم تهران: مریم قربانینیا.
محمود بابایی تهیهکننده فیلم سینمایی «بعد از رفتن» معتقد است یکی از مضمونهای فیلمنامه، «بازگشت» بود که پیشتر در «بدون قرار قبلی» هم مطرح شده است.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، فیلم سینمایی «بعد از رفتن» یکی از محصولات بنیاد سینمایی فارابی بود که در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر رونمایی شد و آخرین روزهای اکران خود در سینماهای کشور را سپری میکند.
این فیلم اولین ساخته بلند سینمایی رضا نجاتی است که پیشتر با فیلم کوتاه «ارفاق» موفق به کسب سیمرغ بهترین فیلم کوتاه از جشنواره فیلم فجر شده بود. تهیهکنندگی این فیلم را هم محمود بابایی برعهده داشته که ۲ سال پیش با فیلم «بدون قرار قبلی» به کارگردانی بهروز شعیبی وارد عرصه تهیهکنندگی سینما شد و حالا دومین فیلم کارنامهاش را ساخته است.
به بهانه اکران عمومی «بعد از رفتن» میزبان رضا نجاتی و محمود بابایی کارگردان و تهیهکننده این فیلم سینمایی در بودیم.
* ایده «بعد از رفتن» چطور شکل گرفت؟
رضا نجاتی: شکلگیری «بعد از رفتن» برای من حدود سه سال زمان برد. در حین فرآیند نگارش فیلمنامه این فیلم، ۲ فیلم کوتاه دیگر هم ساختم، یکی «شوفر» و دیگری «ارفاق». نه اینکه نگارش «بعد از رفتن» این قدر زمان برده باشد. تقریباً در طول سه سال، فیلمنامه را آماده داشتم اما میخواستم برای ورود به سینمای بلند آماده شوم و این آمادگی زمانبر بود. از جایی آقای بابایی به عنوان تهیهکننده افتخار همراهی دادند و این پروژه کلید خورد.
* آقای بابایی! چه شد پای کار این فیلم آمدید و با یک کارگردان فیلماولی همراه شدید؟
محمود بابایی: در اختتامیه جشنواره چهلم و زمانی که در کنار بهروز شعیبی برای اعلام نتایج داوریها نشسته بودیم و امیدوار به دریافت سیمرغ برای «بدون قرار قبلی» بودیم، در بخش نخست اعلام جوایز، برگزیده بخش فیلم کوتاه را اعلام کردند و دیدیم جوانی قد بلند روی سن رفت و سیمرغ این بخش را دریافت کرد. آقای نجاتی همانجا بعد از دریافت سیمرغ خود گفت سال بعد میخواهم با اولین فیلم بلندم در جشنواره حضور داشته باشم.
بابایی: یکی از مضمونهای فیلمنامه «بعد از رفتن» مضمون «بازگشت» بود. که پیشتر در «بدون قرار قبلی» هم مطرح شده بود
همان زمان به بهروز شعیبی گفتم، چقدر قاطع صبحت کرد. شناختی از رضا نجاتی نداشتم. از قبل هم این دغدغه را داشتیم که مسیر را برای فیلماولیها هم باز کنیم و از آنها حمایت کنیم. اعتقادم این بوده و هست که سینما نیاز به ورود نگاههای تازه برای احیای خود دارد. از طریق مهدی آذرپندار، با رضا نجاتی بیشتر آشنا شدم و درباره همکاری صحبت کردیم.
فیلمنامه «بعد از رفتن» چیزهایی داشت که برایم جذاب بود. کاراکتر رضا نجاتی هم از همان جشنواره، برایم جذاب بود. یکی از مضمونهای فیلمنامه، مضمون «بازگشت» بود که پیشتر در «بدون قرار قبلی» هم مطرح شده بود. در نهایت بعد از چالشهای بسیار حتی تصمیم گرفتیم که روی فیلمنامه بیشتر کار کنیم اما سرنوشت به این سمت رفت که این همکاری شکل بگیرد. در شرایط سال گذشته هم فیلم را ساختیم و فکر میکنم اشتباهمان این بود که فیلم را به جشنواره فجر فرستادیم!
*چرا؟
بابایی: بهعنوان یک تهیهکننده در این سالها تلاش کردم تا به اندازه خودم، سینمای اجتماعی را زنده نگه دارم. حاصل این تلاش من در شرایطی که در سال ۱۴۰۱ تجربه کردیم ساخت این فیلم بود. فیلمی هم ساختیم که حداقل روی پوستر چند چهره معتبر در جریان اصلی سینما داشت. همه اینها را وظیفه خودم میدانستم و میخواستم کاری برای «سینما» انجام دهم، نه صرفاً برای «جشنواره». پیشبینی میکردم که اگر فیلم را به فجر بدهیم، این جشنواره فیلممان را تحویل نخواهد گرفت چراکه این فیلم رگههایی دارد که برای این ترکیب هیأت داوران و برگزارکنندگان جشنواره قابل تشخیص بود و بر اساس همان هم میتوانستند فیلم را کنار بگذارند. همین اتفاق هم افتاد. یکی ۲ بار هم در همان مقطع هشدار دادم که کاش در شرایط حساسی که داشتیم، جشنواره به یک سمت خاص غش نکند اما برخلاف آنچه هشدار داده بودم، اتفاقاتی که پیشبینی میکردیم رخ داد.
* با توجه به اینکه مالک فیلم «بعد از رفتن» فارابی است، اساساً امکان عدم حضور در جشنواره را داشتید؟
بابایی: فیلم به راحتی میتوانست در موعد مقرر آماده نشود و این هم از جنس تهدید نیست. ما تقریباً آخرین گروهی بودیم که فیلممان را کلید زدیم.
نجاتی: فیلم را ۱۰ آذر کلید زدیم.
بابایی: بله. در حالی که ۱۵ آذر از ما نسخه اولیه میخواستند! پس خیلی طبیعی بود که فیلم به موقع آماده نشود. نکته دوم هم اینکه فارغ از اینکه مالک فیلم کیست، تمام بار حقوقی مرتبط با یک فیلم بر عهده تهیهکننده است. فارغ از این مباحث اما همچنان حضور «بعد از رفتن» در جشنواره را اشتباه میدانم. چرا که معتقدم فضاسازی رسانهای نامناسبی در این رویداد برای فیلم شکل گرفت. در شرایطی که خیلیها به دنبال تعطیلی فعالیتهای سینمایی بودند، ما معتقد بودیم که باید کار کرد و ورود بیشتر به این مباحث آسیبشناسانه زمان زیادی نیاز دارد. ما فیلم خود را به جشنواره فجر دادیم اما برآیند سلیقه حاکم بر فضای رسانهای جشنواره چهل و یکم بیشتر متوجه فیلمهای جنگی بود و همه این موارد دست به دست هم داد تا «بعد از رفتن» به بدترین شکل ممکن در فضای رسانهای معرفی شود! حضور در جشنواره فجر نه تنها برای ما مواهبی نداشت که باعث شد امروز و در بازه اکران این فیلم، یکی از اصلیترین بحرانهای ما جبران همان فضای منفی شکل گرفته پیرامون فیلم در ایام جشنواره باشد!
نجاتی: «بعد از رفتن» یک فیلم مبتنی بر حس و حال است. از نظر ساختاری، فیلمنامه «بعد از رفتن» یک ساختار کلاسیک و سه پردهای دارد. یعنی حادثه محرک دارد، نقطه عطف و نقطه میانی دارد و همه قواعد یک فیلمنامه سهپردهای در آن رعایت شده است. به استناد همین ساختار هم معتقد نیستم که فضای میانی فیلم خالی است * آقای نجاتی ما پیشتر در عرصه فیلم کوتاه آثار خوبی مانند «شوفر» و «ارفاق» را از شما دیده بودیم و یکی از واکنشها نسبت به «بعد از رفتن» در همان ایام جشنواره هم این بود که این فیلم هم میتوانست یک فیلم کوتاه بسیار خوب شود که فیلم بلند خوبی نشده است. چه شد که این داستان را در قالب فیلم بلند ساختید؟
نجاتی: برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید بدانیم که به لحاظ تخصصی و فنی، چه تفاوتهایی میان جهان یک فیلم کوتاه با جهان یک فیلم بلند وجود دارد. به تعبیر دیگر چه چیزی باعث میشود بگوییم یک داستان باید تبدیل به یک فیلم کوتاه و یک داستان دیگر تبدیل به فیلم بلند شود؟
* شاید یکی از دلایل چنین برداشتی این باشد که فیلم شروع و پایان خوبی دارد اما در میانه روایت، گویی از نظر مواد داستانی کم میآورد و مخاطب با فضایی خالی از داستان مواجه میشود.
نجاتی: این تعبیر خالی بودن هم نیاز به بحث تخصصی دارد. شخصاً معتقدم فیلم «بعد از رفتن» یک فیلم مبتنی بر حس و حال است. از نظر ساختاری، فیلمنامه «بعد از رفتن» یک ساختار کلاسیک و سه پردهای دارد. یعنی حادثه محرک دارد، نقطه عطف و نقطه میانی دارد و همه قواعد یک فیلمنامه سهپردهای در آن رعایت شده است. به استناد همین ساختار هم معتقد نیستم که فضای میانی فیلم خالی است. میتوانم بگویم این مدل قصهگویی است که من انتخاب کردهام.
* فکر میکنید از این مدل جواب مناسبی گرفتهاید؟
نجاتی: این میتواند محل بحث باشد اما اینکه آیا «بعد از رفتن» میتوانست یک فیلم کوتاه باشد، نمیپذیرم، چراکه در این فیلم من نمودار تغییر شخصیت برای کاراکترهایم دارم و مگر میتوان در یک فیلم کوتاه، نمودار تغییر شخصیت داشت؟ من واقعاً ادعایی در جهان فیلم کوتاه دارم و ۱۴ سال از زندگیام را صرف مطالعه، دیدن و ساختن فیلم کردهام و بر اساس همین پشتوانه هم میتوانم تعاریفی را که بر اساس آنها فیلم ساختهام، ارائه دهم. صادقانه میگویم که نمیتوانم ادعا کنم که فیلم خوبی ساختهام و طبیعتاً هر فیلمسازی با هر فیلمی که میسازد، تجربههایی کسب میکند تا در فیلمهای بعدیاش از آنها بهره ببرد. بر همین مبنا خودم هم طبیعتاً در جریان ایرادات فیلمم هستم. از همین تجربهها هم در فیلمهای بعدیام استفاده خواهم کرد. در عین اینکه درباره فریم به فریم همین فیلم میتوانم از عملکردم دفاع کنم. اگر به عقب بازگردم باز هم «بعد از رفتن» را به همین شکل میسازم.
* آقای بابایی یکی از موضوعهایی که این روزها درباره فیلمهای موفق در گیشه به تواتر مطرح میشود، هزینه کردن صاحب اثر برای تبلیغ است که انگار تأثیر مستقیمی هم بر فروش فیلمها دارد. شما چه تمهیداتی برای تبلیغ «بعد از رفتن» داشتید و بهعنوان تهیهکننده آیا معتقد به هزینه کردن در این بخش هستید؟
بابایی: ابتدا میخواهم به این نکته اشاره کنم که یکی از موضوعاتی که درباره حضور فیلم در جشنواره فیلم فجر به آن اشاره داشتم، همین فضای تبلیغاتی است که باعث شده گروهی از مخاطبان بالقوه فیلم «بعد از رفتن» امروز با پیشزمینه ذهنی سراغ آن بروند و نتوانند از آن لذت ببرند. سابقه ذهنی مخاطبان از کیفیت رونمایی فیلم در جشنواره فجر، موقعیت امروز فیلم در فرآیند اکران را شکننده کرده است. پرزنت اشتباه فیلم در ایام جشنواره، عامل موقعیت شکننده امروز شده است.
از سوی دیگر قطعاً باید بپذیریم که در نهایت، فیلمسازی مبتنی بر سلیقه است. همین فیلم «بعد از رفتن» را برخی بهشدت نقد کردند اما از آن طرف میتوانم از یک آدم سرشناس سینمایی نام ببرم که بر اساس فضای حاکم بر جشنواره میگفت «با کراهت میخواستم فیلم را ببینم» اما وقتی آن را دید به شدت علاقهمند شد و تا همین امروز سه بار فیلم را در سینما دیده است.
اتفاقاً درباره «بعد از رفتن» موضع میانه کمتر دیدهام. این درست که مخاطب و اقتصاد سینما، اهمیت دارد، اما نمیتوان اهمیت مشقکردن در فیلمسازی را هم نادیده گرفت. «بعد از رفتن» هم فیلم اول یک فیلمساز است و شاید برخی از دوستانی که در جشنواره فجر فیلم را دیدند و دوست نداشتند، در اکران عمومی بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. اما در پاسخ به پرسش شما این نکته را به صراحت میگویم که برای تبلیغ، هر قدر هزینه کنید، کم است. در هر شرایطی که فیلم ساخته و عرضه شود، این باغبان است که باید حواسش به باغش باشد.
* آقای نجاتی یکی از نکاتی که در روایت فیلم جلب توجه میکند، «فقدان مفاهمه» میان انسانها است. انسانهای امروز خیلی نمیتوانند با یکدیگر گفتوگو کنند. قبول دارید؟
نجاتی: در روزگاری که آدمها سخت با هم گفتوگو میکنند، این موضوع ذهن من را هم درگیر میکند که در فیلمنامه تلاش کردم به این توجه داشته باشم. آدمها از مکالمه با هم هراس دارند و فضایی که فیلم به تصویر میکشد، سکوتی است که حاصل همین هراس است. حالا وقت آن رسیده که این آدمها بعد از یک سکوت طولانی با هم حرف بزنند. برای همین در هر سکانس شاهد گفتوگوهایی درباره گذشته، میان کاراکترها هستیم. روایت هم به گونهای است که گویی در هر سکانس، برگ تازهای از گذشته کاراکتر اصلی رو میشود. خیلی به این روند فکر کردیم. هم در فرآیند نگارش و هم در فرآیند دورخوانی دیالوگها به اینها فکر میکردیم. تلاش من این بود که آدمها به این برداشت برسند که کمی در زمینه حرف زدن بیشتر با یکدیگر کنار بیایند و فارغ از هر مشکلی، به این نکته توجه داشته باشند که شاید گفتوگو بتواند زمینهساز حل مشکل شود.
* در خیلی موارد سوتفاهمها مانع شکلگیری گفتوگو میشود.
نجاتی: همین طور است. سوتفاهمها را میتوان در ادامه همین عدم گفتوگو دانست و این برداشت از قصه فیلم کاملاً درست است.
* و مهم اینکه ۲ کاراکتر اصلی فیلم با وجود تمام سوتفاهمها، امکان رجوع به گذشته و جبران را از خودشان سلب نکردهاند و این هم ویژگی مهمی است که در جامعه امروز کمتر مورد توجه است؛ اینکه معمولاً در پایان یک رابطه افراد همه پلهای پشت سر خود را خراب میکنند.
نجاتی: از نظر من «احترام» در ادامه خودش، «بخشش» میآورد. نمیدانم این برداشت من چقدر میتواند درست باشد اما شخصاً معتقدم تا زمانی که ما به یکدیگر احترام میگذاریم، این احترام میتواند در روابط خصوصیتر ما هم منعکس شود و در ادامه همین احترام گذاشتن است که بخشش شکل میگیرد. ما فیلمسازان با فیلمهایمان، شعرا با شعرهایشان و داستاننویسان با داستانهایشان باید برای همین تغییرات کوچک در رفتار انسانها تلاش کنند. البته که اعتقاد دارم که هیچ فیلم و هیچ اثر هنریای نمیتواند تغییر بزرگی را در آدمها رقم بزند، اما میتوان روی تغییرات کوچک حساب کرد. ما بیشتر میتوانیم «مؤثر» باشیم تا «تغییردهنده». همین تغییرات کوچک در کنار یکدیگر میتواند تبدیل به بافرهنگتر شدن یک جامعه شود و آن را بالا بکشد. ما همین اندازه که بتوانیم تأثیرگذار باشیم ارزشمند است. بهخصوص که معتقدم فیلم اجتماعی قرار نیست آینه جامعه باشد.
نجاتی: فیلم اجتماعی باید راهکار ارائه دهد. اگر صرفاً بخواهیم واقعیتها را نشان بدهیم، صرفاً یک استناد تصویری است که البته به آن خرده هم نمیگیرم. اما ایدهام برای ساخت فیلم اجتماعی این است که حتماً باید راهکار هم ارائه دهیم
* خیلی از فیلمسازانی که در سینمای اجتماعی کار میکنند، غالباً نظر عکس دارند!
نجاتی: من اصلاً این نگاه را ندارم که ما قرار است دوربین خود را روشن کنیم و هر چه را که در جامعه جریان دارد، ضبط کنیم. فیلم اجتماعی باید راهکار ارائه دهد. زمانی که راهکار ارائه میدهیم، یعنی فیلم اجتماعی ساختهایم. اگر صرفاً بخواهیم واقعیتها را نشان بدهیم، صرفاً یک استناد تصویری است که البته به آن خرده هم نمیگیرم. اما ایدهام برای ساخت فیلم اجتماعی این است که حتماً باید راهکار هم ارائه دهیم. گاهی یک فیلم شاید فقط سوالی را طرح کند و بعدها فیلم دیگری به آن سوال پاسخ دهد اما مهم این است که ما بتوانیم سوالهای درست را مطرح کنیم و در ادامه آنها، به راهکارها هم برسیم.
* یکی از نکات فیلم «بعد از رفتن» در ترکیب بازیگران، حضور بهرام شاهمحمدلو است که فراتر از نوستالژی «آقای حکایتی» حضور تأثیرگذار و درخشانی در فیلم دارد. این همکاری چطور شکل گرفت؟
بابایی: آقای شاهمحمدلو از چهرههای باسابقه و در عین حال بهشدت گزیدهکار در عرصه بازیگری است. خیلی از گروههای تولید دیگر کمتر سراغ پیشکسوتان میروند، اما آقای شاهمحمدلو پیشنهادهای بسیاری دارد، اما بهسختی این پیشنهادها را میپذیرد. خیلی برای قبول یک نقش سختگیری میکند که حضور کمرنگش در سینما به دلیل نبود پیشنهاد نیست. شخصاً از «آقای حکایتی» خاطره داشتم و علاقه داشتم با او همکاری کنم. گوشه ذهنم بود آدمهایی را که از آنها خاطرهای دار به کار دعوت و از ظرفیتشان استفاده کنم. حضور بهرام شاهمحمدلو در این نقش پیشنهاد من بود. گزینههای دیگری بودند، اما به نظرم خیلی هم خوب، درست و بهاندازه این نقش را بازی کرده. در فرآیند تولید، آنقدر انرژی خوب به قلب و روح تکتک اعضای گروه منتقل کرد که تجربه همکاری با او برای همه ما به یک تجربه شیرین تبدیل شد.
* یکی از مضامین فیلم که به همین کاراکتر پدر با بازی بهرام شاهمحمدلو هم ارتباط پیدا میکند، ارتباط میان نسل هاست. ارتباط کاراکتر صابر ابر با پدرش، آن هم در برابر چشم فرزند خودش نشان از یک زنجیره دارد.
بابایی: این ارتباط میان نسلی هم میان آرش (صابر ابر) با پدرش در جریان است، هم میان آرش با پسرش و هم میان پدر آرش با نوهاش. این مسألهای است که در فیلم مورد توجه و تأکید بوده است. چند روز پیش با یک هنرمند درباره همین مسئله تفاوت نسلها صحبت میکردم که به نکته جالبی اشاره میکرد. او میگفت من فرزندی ندارم و از آنجایی که فرزند ندارم، گویی ارتباطم با جهان امروز منقطع شده است. او میگفت اگر من بچه داشتم، احتمالاً مجبورم میکرد انیمیشنهای روز دنیا را تماشا کنم و یا در جریان تحولات تازه قرار بگیرم. همه ما گویی نیاز به این حلقه وصل با جهان امروز داریم و این همان زنجیره ارتباط نسلی است. ما در این فیلم تلاش کردهایم درباره گفتوگو میان سه نسل صحبت کنیم. در روایت فیلم آرش اساساً نمیتواند با پدرش یعنی میکائیل (با بازی بهرام شاهمحمدلو) گفتوگو کند. احتمالاً در این نسل، آدمهایی از این جنس زیاد هم هستند. فیلم میخواهد درباره این فاصله نسلی هم صحبت کند و تلاش داشتیم این فقدان گفتوگو و رابطه را هم به تصویر درآوریم.
بابایی: اگر اشتباه نکنم «بعد از رفتن» ارزانترین فیلم فارابی در فهرست تولید سال گذشته بوده است. این طور نبود که برای رسیدن فیلمها به جشنواره فارابی خارج از قاعده خرج کرده باشد
* آقای بابایی درباره حمایت فارابی از فیلم توضیح دهید، بهخصوص که فارابی سال گذشته پروژههای متعددی را برای تولید در دست داشت.
بابایی: فارابی در حال حاضر سازوکار شفافسازی برای سرمایهگذاریهایش در پروژههای مختلف دارد و تصمیمگیری درباره اعلام اعداد و ارقام با دوستان فارابی است اما شخصاً در مقام تهیهکننده این فیلم این ادعا را دارم که کسی نمیتواند فیلمی با این وسعت را با این هزینه به تولید برساند. ما واقعاً فیلمی بسیار ارزان ساختیم با وجود آینکه فیلم هم تعدد لوکیشن و تعدد بازیگر داشته و هم ساخت و ساز در دکور. کل سیرک موجود در فیلم را خودمان ساختهایم و با تمام این موارد، اگر اشتباه نکنم «بعد از رفتن» ارزانترین فیلم فارابی در فهرست تولید سال گذشته بوده است. این طور نبود که برای رسیدن فیلمها به جشنواره، فارابی خارج از قاعده خرج کرده باشد. قاطع میگویم اصلاً این طور نبوده است. ساعتها درباره برآوردهای تولید گفتوگو کردیم و با بودجهای که فارابی مدنظر داشت، فیلم با این کیفیت به تولید نمیرسید و وظیفه من بهعنوان تهیهکننده بود که با کمک گرفتن از عوامل بیرونی، بتوانم فیلم را با این کیفیت به سرانجام برسانم.
* یکی از ویژگیهای فیلم همین تعدد لوکیشن است. درباره این ویژگی و مشخصاً دکور مربوط به سیرک که اشاره کردید بهطور کامل ساخته شده است، توضیح بیشتری میدهید؟
بابایی: «بعد از رفتن» تعدد لوکیشن دارد، ما در «بعد از رفتن» به جنوب کشور، به جزیره کیش و … رفتیم اما آنچه از کیش نشان دادیم متفاوت بود چون معمولاً در فیلمهای ما جنوب کشور یا خیلی بومی به نمایش گذاشته میشود یا خیلی لاکچری دیده میشود. ما با توجه به مدل شخصیت اول فیلم (آرش) کیش را به گونهای دیگر طراحی کردیم. به این شکل که آن گرمای کیش، بارش برف در تهران و … را بر اساس فضای قصه طراحی کردیم ضمن اینکه آن خانه و آن تعمیرگاه برای اولین بار تبدیل به لوکیشن شدند و ما خودمان آنها را طراحی کردیم. همه اینها البته با زحمت طراح صحنه، آقای امیرحسین حداد صورت گرفت.
آن سیرک هم میتوانست برایمان اتفاقات دیگر داشته باشد مثلاً میتوانستیم به سراغ سیرک نرویم و شغل آن شخصیت را عوض کنیم ولی با توجه به فضای قصه و نقش ترجیح دادیم با همه دشواریهایی که بر پا کردن سیرک دارد، آن را بسازیم البته در همان ابتدا جستجو کردیم تا بدانیم چند سیرک در کشور وجود دارد اما دیدیم سیرک فعالی در کشور نداریم حتی گزینه خارج از کشور را هم بررسی کردیم تا بدانیم در کشورهای اطراف ما چه سیرکهایی وجود دارد و با چه هزینهای میشود به آن کشورها رفت اما نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که یک سیرک را از ابتدا بنا کنیم، این سیرک یک سیرک واقعی با مقیاس بسیار بزرگ است که در آن زمان آقای محمد زارع را که در برنامه «عصر جدید» مقام آورده بود و کارش هم برپایی سیرک بود، پیدا کردیم و با او وارد گفت وگو شدیم.
درباره ماجرای ساخت سیرک باید بگویم ابتدا این طور به نظر میرسد که شاید برپایی سیرک ساده باشد اما این موضوع بسیار مشکلتر از این حرفهاست مثلاً حتی چادر سیرک چادر یک تکهای است که ما آن را از شیراز به تهران منتقل و در پارک ارم جایی را انتخاب کردیم که جذابیت بصری داشته باشد. ساخت سیرک هم در یک زمان محدود صورت گرفت و ما به دلیل مشکل وقت و اینکه بنا داشتیم فیلم را به جشنواره برسانیم به صورت چند شیفته کار کردیم و اینچنین سیرک آماده شد. در واقع طراح صحنه و مدیر فیلمبرداری دست به دست هم دادند و این جذابیت بصری فیلم را به وجود آوردند.
در آستانه اکران فیلم سینمایی «سرهنگ ثریا» اولین ساخته لیلی عاج از چهارشنبه ۱۰ آبان پوستر این اثر رونمایی شد.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، سرهنگ ثریا به نویسندگی و کارگردانی لیلی عاج و تهیه کنندگی جلیل شعبانی که پیش از این با نمایش در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر با استقبال روبرو شده بود، از چهارشنبه ۱۰ آبان در سینماهای سراسر کشور اکران می شود.
این فیلم در جشنواره چهل و یکم برنده دیپلم افتخار بهترین فیلم اول شد و سیمرغ بلورین گوهرشاد (جایزه ویژه وزیر ارشاد) را از آن خود کرد. همچنین ژاله صامتی با این فیلم نامزد دریافت سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن و بهزاد عبدی نامزد دریافت سیمرغ بهترین موسیقی متن شد.
لیلی عاج در جشنواره مقاومت نیز جایزه ویژه هیات داوران جشنواره مقاومت را به دست آورد و جایزه بهترین بازیگر زن این جشنواره نیز از آن ژاله صامتی شد.
«سرهنگ ثریا» محصول سازمان هنری رسانهای اوج است که از زاویهای متفاوت به حضور سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در پادگان اشرف میپردازد.
ژاله صـامتی، وحید آقاپور، حمیدرضا محمدی، دیبا زاهدی، سلیمه رنگزن، شهروز آقایی پور، منیره حسین زاده، رها رهبانی نیا و مجید پتکی بازیگران این فیلم هستند.
در خلاصه داستان «سرهنگ ثریا» چنین آمده است: «این راه با گریه باز نمیشه».
عوامل این فیلم عبارتند از نویسنده و کارگردان: لیلی عاج، تهیه کننده: جلیل شعبانی، مجری طرح: مجید صادقی ولنی، مدیر فیلم برداری: علیرضا برازنده، تدوین: فرامـرز هوتهم، موسیقی: بهزاد عبدی، طراح صحنه: بابک پناهی، طراح لباس: مهناز اکبری، طراح چهره پردازی: مهدی صیاد، صدابردار: حسین بشاش، صداگذاری: آرش قـاسمی، جلوههای بصری: محمد برادران، جلوههای ویژه میدانی: حمید رسولیان، مدیر تولید: امیر اسکندری، مدیر برنامه ریزی: محمد ثقفی، منشی صحنه: آزاده جهانبخش، مدیر تدارکات: سید رسول حسینی، عکاس: سمیه جعفری، طراح پوستر و لوگو: احسان حسینی، مشاور رسانهای: محمدحسین سرو. پخش از بهمن سبز.
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از شبکه های اجتماعی؛ ۱۸ فعال اجتماعی و چهره بین المللی (اینفلوئنسر) جهانی که بیش از ۹۵ میلیون دنبال کننده در شبکه های اجتماعی دارند، نسبت به نسل کشی رژیم صهیونیستی اسرائیل در غزه واکنش نشان داده و در کمتر از ۱ دقیقه و ۳۰ ثانیه، آنچه در فلسطین و غزه بر سر مردم، کودکان، جوانان، زن ها، مردهای فلسطینی آمده را برای مخاطبین خود و مردم جهان بیان کردند.
همچنان جای خالی واکنش جدی چهره های هنری کشورمان خالی است. جالب این که یکی از بازیگران نه چندان معروف در همین شرایط در حالی که گربه ای در بغل دارد، به شکار ماکیان در تالاب های شمال کشور اعتراض کرده و از مردم خواسته است تا آنان هم نسبت به این اتفاق واکنش نشان دهند.