رسانه سینمای خانگی- بلیت سینما، یکصد هزار تومان!؟

دبیر شورای صنفی نمایش با اشاره به اینکه برنامه‌ریزی خاصی برای ۱۰۰ هزار تومانی شدن بلیت سینما تا پایان سال وجود ندارد، درباره برخی حاشیه‌های اکران و نیز وضعیت گیشه سینما در سال آینده و موج کمدی‌سازی‌ اظهارنظر کرد.

همایون اسعدیان در گفت‌وگویی با ایسنا درباره دلایلی که منجر به انتخاب دو روز از هفته برای فروش بلیت نیم بها در سینماها شده است، با بیان اینکه «فروش بلیت نیم‌بها در روزهای دوشنبه و سه‌شنبه پیشنهاد مشترک شورای صنفی نمایش و سازمان سینمایی بود» توضیح داد: در بررسی‌هایی که از فروش و وضعیت گیشه سینماها داشتیم مشخص بود که روزهای پنجشنبه و جمعه سالن‌ها فروش خوبی دارند و روزهای شنبه و تا حدی یکشنبه فروش افت می‌کند. از آنجا که خیلی‌ها منتظر روز سه‌شنبه‌ می‌مانند تا با بلیت نیم‌بها فیلم ببینند تصمیم براین شد تا روز دوشنبه را هم به طور آزمایشی با قیمت نیم‌بها پیش برویم و اگر نتیجه مطلوب بود این روند را ادامه می‌دهیم؛ یعنی اگر وضعیت فروش روزهای سه‌شنبه با این تصمیم لطمه بخورد این روند را ادامه نمی‌دهیم.

او درباره اینکه چرا این دو روز با یک فاصله زمانی انتخاب نشدند، گفت: اگر روز چهارشنبه انتخاب می‌شد منتهی به روزهای آخر هفته بود و احتمال داشت در فروش تاثیر بگذارد. روزهای اول هفته هم تقریباً همین شرایط را دارند، ضمن اینکه روزهای شنبه قبلاً تست شده بودند و نتیجه خوبی نداشت.

بلیت سینمای خانواده از پفک و پف‌فیل گران‌تر است؟

وی اضافه کرد: کلیت ماجرا به این شکل بود که ما یک پیشنهاد برای افزایش قیمت بلیت داشتیم ولی بعد به این تصمیم گیری رسیدیم. ‌ البته این را هم یادآوری می‌کنم که از یکی دو سال قبل قیمت بلیت سینماها را شناور کردیم و سینماها می‌توانستند در هر سئانس‌ قیمت‌های مختلفی را عرضه کنند. اما واقعیت این است که قیمت بلیت سینما بسیار ارزان است به خصوص در سینماهای مدرن چون خرجی که مردم برای پفک و پف‌فیل می‌کنند به مراتب بیشتر از پولی است که برای بلیت سینما می‌دهند. بنابراین این بحث را مطرح کردیم که به سینماهای مدرن و نیز سینماهای ممتاز اجازه دهیم تا در سئانس‌های پیک قیمت بلیت را تا سقف ۸۰ هزار تومان افزایش دهند. البته می‌دانیم بسیاری از سینماها این کار را انجام نخواهند داد کما اینکه برخی صاحبان سینما هم این مسئله را اعلام کردند ولی مشتریان برخی سینماها در بعضی مناطق شهر هستند که این ظرفیت را دارند که در سانس‌های پیک یا روزهای آخر هفته بلیت ۸۰ هزار تومانی بخرند.

اسعدیان تاکید کرد: با توجه به افزایش هزینه‌های تولید فیلم و افزایش وحشتناک هزینه‌ سالن‌های سینما مدت‌ها بود به دنبال افزایش قیمت بلیت بودیم چون به آن نیاز داریم و فکر می‌کنم با دو روز شدن فروش بلیت نیم‌بها ، این امکان برای همه با بضاعت‌های مالی مختلف فراهم می‌شود تا به تماشای فیلم‌ها بروند.

قیمت بلیت به ۱۰۰ هزار تومان می‌رسد؟

او درباره اینکه آیا این افزایش قیمت از ابتدای سال آینده دوباره ادامه خواهد شد و آیا در این روند بلیت ۱۰۰ هزار تومانی هم پیش‌بینی شده است؟ گفت: در شرایطی که ما زندگی می‌کنیم صحبت از فردا هم کمی سخت است چه رسد به چند ماه آینده، چون با تورمی روبرو هستیم که نمی‌دانیم قیمت‌ها چگونه خواهد بود. بر اساس آنچه در خبرها منتشر شده ما همین الان با تورم نقطه به نقطه بالای ۴۰ درصد روبرو هستیم، پس با قطعیت نمی‌توان گفت که بلیت سینما تا ۶ ماه آینده همین رقم خواهد بود، ولی امیدواریم به همین شکل بتوانیم ادامه دهیم زیرا واقعیت این است که برای اهالی سینما، تولیدکنندگان و صاحبان سینما باید براساس شرایط تصمیم گرفت تا آن‌ها هم بتوانند به بقای خود ادامه دهند.

دبیر شورای صنفی نمایش درباره اینکه آیا می‌توان با قطعیت گفت که تا عید بلیت ۱۰۰ هزار تومانی خواهیم داشت یا خیر؟ گفت: تا عید قطعاً افزایش قیمت نخواهیم داشت ولی برای سال ۱۴۰۳ نمی‌توانم از الان چیزی بگویم و شرایط، تعیین‌کننده خواهد بود. وقتی در خبرها افزایش قیمت ۳۳ درصدی اینترنت را می‌بینیم معلوم است که افزایش قیمت‌ها به چه شکل انجام می‌شود بنابراین فقط می‌توانم بگویم تا آخر اسفندماه افزایش قیمت نداریم و برای سال ۱۴۰۳ همه چیز به شرایط اقتصادی و اجتماعی بستگی دارد.

او درباره اینکه افزایش قیمت بلیت تا ۸۰ هزار تومان از چه زمانی اعمال می‌شود و تا چه زمانی ادامه دارد؟ نیز توضیح داد: سینمادارها از همین هفته می‌توانند در سئانس‌های پیک، بلیت را تا سقف ۸۰ هزار تومان بفروشند ولی این کار کاملا اختیاری است. درباره بازه زمانی آن هم به طور طبیعی اگر احساس کنیم نیم‌بها شدن بلیت روز دوشنبه بازخورد خوبی دارد و روی فروش روز سه‌شنبه تاثیر نمی‌گذارد، قطعاً به یک روش تبدیل می‌شود و ادامه پیدا می‌کند و به نظرم می‌توان تا عید این را به شکل یک آزمون پیش برد چون قطعاً زمان می‌برد تا مردم هم از این موضوع آگاه شوند.

از فروش سینما ذوق‌زده نشویم

اسعدیان در بخش دیگری از این مصاحبه پس از اشاره به ۲۱ میلیونی شدن تماشاگران سینما، در پاسخ به اینکه طرح افزایش روزهای نیم‌بها و نیز طرح‌های دیگری که ممکن است در شورای صنفی نمایش وجود داشته باشد، چقدر در راستای افزایش مخاطبان سینما کارایی دارد؟ ‌ بیان کرد: اگر نخواهیم مثل آقایان ذوق زده شویم و از این دم بزنیم که ما باعث رونق سینما شدیم و اگر هیجان‌های کودکانه را کنار بگذاریم، باید تلاش کنیم تا مردم را  تا جایی که می‌توانیم هر چه بیشتر به حضور در سالن‌های سینما علاقه‌مند کنیم. برای این کار به یک مکان دلچسب و دلپذیر با فیلم‌هایی نیاز داریم که خوراک فرهنگی مردم را تامین کند، حال چه کمدی باشد چه فیلم غیرکمدی. ما الان در این مجموعه دچار مشکل هستیم، به همین دلیل تاکید دارم که نباید ذوق‌زده شویم و نباید ادعا کنیم که ما باعث رونق سینما شده‌ایم. دو فیلم کمدی داریم که همین الان بیش از ۵۰ درصد فروش کل سینما را در سال ۱۴۰۲ بر عهده داشتند. این اتفاق خیلی شعف‌انگیز نیست که آقایان بابت آن هیجان‌زده می‌شوند. ما باید تلاش کنیم سرانه اکران و فروش بالا رود. باید کاری کنیم مردم سینما را به عنوان یک مکان تفریحی سالم و ارزان بپذیرند و بر این ارزان بودن به شدت تاکید دارم و جوسازی‌هایی که نسبت به سینما رفتن یک خانواده مطرح می‌شود را قبول ندارم چون باید ببینیم همان خانواده اگر برای خوردن بستنی بیرون رود چقدر خرج می‌کند یا همان خانواده روزانه برای رفت و آمد چقدر خرج می‌کند.

وی ادامه داد: فیلم‌های کمدی حتماً سالن‌های سینما را حفظ می‌کنند اما صنعت سینما را حفظ نمی‌کنند و این صنعت ممکن است دچار آسیب‌های جدی شود. با اینکه اصلاً قصد تخریب فیلم‌های کمدی را ندارم و بابت اکران موفقیت‌آمیز آن‌ها خوشحالم اما سوق دادن سرمایه به سمت این نوع فیلم‌ها سبب نمی‌شود که سینما حفظ شود. سینما را تفکر و مجموعه فیلم‌هایی از ژانرهای مختلف نگه می‌دارد. این ذوق‌زدگی‌ها ما را صرفاً به سمت فیلم‌های کمدی سوق می‌دهد که برای سینما خطرناک است.

از پروپاگاندا برای فروش هزار میلیاردی تا ماجرای بازگشت «فسیل» به اکران

او درباره اینکه با توجه به خطری که بر آن تاکید دارد چرا در شورای صنفی نمایش نسبت به بازگشت فیلم «فسیل» در اکران پایتخت که بیشتر به نظر رسید برای ۱۰۰۰ میلیاردی شدن فروش باشد و نیز در برابر اعتراض‌هایی که دیگر صاحبان فیلم‌ها نسبت به کمبود سالن‌های خود دارند واکنشی نشان داده نشد گفت: ابتدا این را بگویم که فروش امسال حتماً از هزار میلیارد تومان عبور خواهد کرد اما باز هم این دلیل بر ذوق‌زدگی و هیجان‌زدگی نیست، هرچند می‌توان از آن برای پروپاگاندا و شعار دادن استفاده کرد. ماجرای «فسیل» هم اینطور نبود و واقعیت این است که بعد از کرونا و شرایط اجتماعی سال گذشته، شورای صنفی اساساً نگاه را به اکران تغییر داد و خیلی از مواد آیین‌نامه را آگاهانه کنار گذاشت تا به شرایط مطلوب‌تری برگردیم. هنوز در آیین‌نامه اکران حداکثر نمایش برای یک فیلم می‌تواند ۱۰ هفته باشد در حالی که این فیلم بیش از هشت ماه است که روی پرده سینماهاست و پیش از آن فیلم‌های دیگری را هم به این شکل اکران کردیم. ما باید سرمایه‌گذاران و تهیه‌کنندگان را ترغیب می‌کردیم که از اکران نترسند و مطمئن باشند که می‌توانیم شرایط مناسبی برای اکران آن‌ها فراهم کرد. این اتفاق برای فیلم‌های «فسیل»، «هتل» و پیش‌تر «بخارست» و «انفرادی» و نیز فیلم‌های جدی رخ داد. درباره «فسیل» هم دوستان به این نتیجه رسیدند که اگر اکران آن در سالن‌هایی که در اختیار دارد، به پایان برسد شاید جا برای فیلم‌های اجتماعی یا فیلم‌هایی که سئانس کمتری دارند باز شود به همین دلیل آن را از اکران تهران برداشتیم اما برگرداندن فیلم به اکران سینما یک سوء‌تفاهم است چون این بازگشت فقط در سئانس‌های فوق‌العاده که معمولاً ۹ شب به بعد هستند، اتفاق افتاد.

وی افزود: درواقع ما شانسی را از فیلم‌های دیگر نگرفتیم و فقط گفته شد که سالن‌ها می‌توانند خارج از سانس موظف خود «فسیل» را اکران کنند. اگر مطلع می‌شدیم که سینمایی خلاف این روند عمل کرده حتماً با آن برخورد می‌کردیم. البته ما از طریق سمفا پیگیر بودیم که اکران این فیلم را در سئانس‌های پیش از ۹ شب محدود کنیم اما زیرساخت آن در سمفا فراهم نبود. در کل کشور می‌توانستیم این کار را انجام دهیم ولی اینکه فقط سالن‌های تهران را محدود کنیم امکان‌پذیر نبود؛ بنابراین هم به سمفا و هم به سینماها ابلاغ کردیم که در سئانس‌های روز نمی‌توانند برای «فسیل» فروش بلیت داشته باشند.

کمدی‌ها فیلم‌های دیگر را له کرده‌اند؟

او درباره اینکه چقدر روی وضعیت اکران فیلم‌های دیگر نظارت وجود داشته تا فیلم‌هایی همچون «ضد» یا «چرا گریه نمی‌کنی؟» گله‌مند باشند، گفت: در این زمینه باید بررسی کنیم ببینیم در کدام سینماها سئانس‌های کمتری به این فیلم‌ها داده شده است. من مشخصا فیلم آقای معتمدی (چرا گریه نمی‌کنی) را در سینمای سرگروه پیگیری کردم که آیا در پردیس کوروش در هفته اول سئانس‌های موظف داده شده یا خیر که با وجود فروش بسیار پایین، این اتفاق افتاده بود اما بعد از دو هفته، سالن‌ها دیگر خیلی تحت کنترل ما نیستند که بخواهیم بگوییم این روند را ادامه دهند. البته برای رعایت عدالت حتما با سالن‌ها ارتباط داریم اما سالن‌های سینما به فروش خود فکر می‌کنند و اگر به نظرشان برسد فیلمی بیشتر فروش می‌کند آن‌ها را جابجا می‌کنند. مسئله جدی همین جاست که در شورای صنفی نمایش و وزارت ارشاد در این باره بحث شد که آیا فیلم‌های کمدی، فیلم‌های جدی و غیرکمدی را له می‌کنند؟ آیا شانس فیلم‌های دیگر را می‌گیرند؟ به اعتقاد من قضیه این نیست و با تاکید براینکه باید شرایط تنفس را برای همه فیلم‌ها فراهم کنیم، اما یک نکته مهم این است که ما در یک شرایط اجتماعی زندگی می‌کنیم که به اعتقاد من عموم آن‌هایی که به سینما می‌روند به این خاطر است تا دو ساعت فراموش کنند که کجا هستند و چه غم و غصه‌ای دارند. آن‌ها به سینما می‌روند که بخندند و هیجان‌های خود را تخلیه کنند. طبیعتاً فیلم‌های اجتماعی در این برهه با شکست روبرو می‌شوند و نمی‌توانند خیلی مخاطب برای خود جذب کنند. این را در سال‌های قبل هم در مقاطعی تجربه کرده‌ایم و وقتی امید در جامعه زیاد بوده فیلم‌های اجتماعی هم فروش خوبی داشتند و هر وقت این روانی و اجتماعی اینطور نبوده فروش فیلم‌های اجتماعی هم کم می‌شود. ضمن اینکه در ماه محرم هم وقتی اکران فیلم‌های کمدی متوقف شد، تاثیری بر فروش فیلم‌های اجتماعی به وجود نیامد. با این حال امیدوارم به شرایطی برسیم که تعداد سالن‌های سینما آنقدر زیاد باشد که وقتی یک فیلم اکران می‌شود مثلا در تهران بتواند در ۲۰۰ سالن روی پرده باشد. آن وقت اگر عرض این اکران زیاد شود طبیعتاً طول آن کم خواهد شد.

یک پیش‌بینی برای اکران سال ۱۴۰۳

دبیر شورای صنفی نمایش در بخشی دیگر از این مصاحبه درباره پیش‌بینی خود برای اکران سال آینده بخصوص با وجود تولید انبوهی از فیلم‌های کمدی گفت: یکی از خطراتی که وجود دارد همین است که سرمایه‌گذاران -بجز سرمایه‌گذاران دولتی – عموما فکر می‌کنند تضمین سرمایه آن‌ها در این است که فیلم کمدی بسازند و به فیلم‌های جدی و اجتماعی و عاشقانه فکر نمی‌کنند.  تصورم این است که افزایش فیلم‌های کمدی، سال آینده یک نوع دلزدگی در مخاطب ایجاد می‌کند. آیا ما اینقدر نویسنده خوب داریم که بتوانند در سال ۱۰ فیلمنامه جذاب کمدی بنویسند؟ بعید می‌دانم چنین توان نگارشی و کارگردانی داشته باشیم به همین دلیل طبیعی است که سطح این فیلم‌ها خود به خود نزول پیدا کند و احتمالاً با فیلم‌های نازل‌تری در سال آینده روبرو خواهیم بود که این‌ها نوعی سرخوردگی را در مخاطب ایجاد می‌کند؛ بنابراین فکر نمی‌کنم سال آینده فیلم‌های کمدی بتوانند اتفاقی را که امسال برایشان رخ داده تکرار کنند. البته شاید برای یکی دوتا از آن‌ها فروش خوبی به دست آید ولی این احتمال وجود دارد که تعدادی از آن‌ها با شکست مواجه شوند.

قبل از جشنواره فجر فیلم جدیدی اکران می‌شود؟

او اضافه کرد: الان یک فیلم اصطلاحا low budget حدود ۲۰ میلیارد تومان هزینه تولید میخواهد و این یعنی باید ۶۰ میلیارد فروش داشته باشد تا سرمایه‌گذار به پول خود برسد. ۶۰ میلیارد هم فقط به زبان ساده است و به راحتی در گیشه به دست نمی‌آید. وضع تبلیغات را هم که می‌بینیم چطور است، پس من حق می‌دهم به سرمایه‌گذار که این ۲۰ میلیارد را برای فیلم‌هایی سرمایه‌گذاری کند که الان نشان داده می‌شود راحت‌تر می‌تواند به فروش برسد و آن هم فیلم‌های کمدی هستند.

اسعدیان درباره اینکه آیا تا قبل از جشنواره فجر فیلم دیگری به اکران اضافه می‌شود؟ گفت: هیچ ممنوعیتی برای اکران نداریم اما نکته این است که برخی فکر می‌کنند اگر الان فیلم خود را اکران کنند با توجه به این عدم محدودیتی که گذاشته‌ایم، تا سال آینده و حتی تابستان هم ممکن است فیلمشان روی پرده باشد که طبیعتاً اینگونه نخواهد بود. ما به اکران عید هم فکر خواهیم کرد و حتماً محدودیت‌هایی را در نظر می‌گیریم. با این حال این احتمال وجود دارد که باز هم فیلم به اکران اضافه شود چون تا عید نزدیک به سه ماه فرصت داریم. هرکس متقاضی است می‌تواند فیلم خود را ارائه کند ولی در حال حاضر درخواستی به شورا نرسیده است.  

هیچ خبری از اکران نوروز نیست

او در پایان در پاسخ به اینکه آیا برای اکران عید برنامه‌ریزی‌هایی در شورا انجام شده است، گفت: خیر، اصلاً در این زمینه بحثی نداشته‌ایم و اینکه بعضی تهیه‌کنندگان عنوان می‌کنند که فیلم خود را در نوروز اکران می‌کنند بخشی از روند تبلیغاتی آن فیلم‌هاست و ارتباطی به شورای صنفی نمایش ندارد.

رسانه سینمای خانگی- سینما را عددی نشمارید!

بهنام بهزادی با اشاره به اینکه تقلیل سینمای فرهنگی به کمدی، سخیف است گفت:‌ آن‌هایی که سینما را به یکسری “عدد” تقلیل داده‌اند حتما از وضعیت سینما خوشحالند در حالی که غفلت از سینمای فرهنگی می‌تواند به اندازه دیگر ابربحران‌ها همچون محیط زیست و آب خطرناک باشد.

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، در چند سال اخیر انتقادهای مختلفی درباره روندی که در تولید آثار سینمایی مشاهده می‌شود بویژه نسبت به افرایش بی‌رویه تقاضا و صدور مجوز برای فیلم‌های کمدی و از آن سو بیشتر شدن سختگیری در برخورد با فیلم‌هایی که اشاراتی به مسائل اجتماعی یا سیاسی داشتند، مطرح شده است. این موضوع برای دست‌اندرکاران سینما در بخش‌های گوناگون از تهیه و تولید گرفته تا پخش و عرضه به دغدغه‌ای جدی تبدیل شده است تا جایی که چند روز قبل مجید مجیدی هم گفت: «بالندگی سینمای ایران در سال‌های اخیر کم شده است و در خطر سقوط قرار داریم.»

برخی از سینماگران این مسئله را نه یک اتفاق بلکه پروژه‌ای برنامه‌ریزی شده از یک دهه قبل می‌دانند تا اثرگذاری سینمای فرهنگی و مستقل ایران کمرنگ شود. ضمن اینکه نتیجه تغییرهای مداوم در ریل‌گذاری سینما را جز آسیب به فعالان این عرصه که کسب روزی‌شان از این راه است، نمی‌دانند.

یکی از سینماگرانی که در این خصوص انتقادهایی دارد و نسبت به بی‌توجهی به نفوذ هوش مصنوعی در سینما نیز هشدار می‌دهد، بهنام بهزادی است.

او که فیلم «من می‌ترسم» را هنوز اکران عمومی نکرده است، در گفت‌وگویی با ایسنا درباره شرایط ساخت فیلم در سینمایی که تحت تاثیر موج کمدی‌سازی قرار گرفته، معتقد است که سینما صرفا با یک غفلت مدیریتی روبر نیست، بلکه یک برنامه‌ریزی برای کنار رفتن سینمای فرهنگی در کار است.

بهزادی می‌گوید: به نظرم برای از میان رفتن سینمای فرهنگی ایران غفلتی وجود ندارد بلکه گروهی کاملاً حساب شده و عامدانه تصمیم گرفته‌اند تا کار سینمای ایران به عنوان یک عنصر فرهنگی تمام شود. این پروژه از چند سال قبل با ورود سرمایه‌های کلان به سینما -که عمدتاً دولتی بود یا از طرف افراد متصل به دولت بود- کلید خورد که در گام اول هزینه تولید را بالا بردند و در گام دوم جا را برای اکران، نمایش و رقابت در سالن‌های سینما تنگ کردند.

او افزود: مسئولان سینمایی که امروز از بالا رفتن فروش سینما خرسند هستند، در واقع از یک نکته مهم چشم‌پوشی می‌کنند و آن هم این است که فقط فروش فیلم‌های کمدی و سخیف است که بالا می‌رود و به همان میزان فضای سینمای فرهنگی و دغدغه‌مند ایران تنگ‌تر شده است. آن‌هایی که از کمیت صحبت می‌کنند مطمئناً خوشحالند، چون بخشی از چرخه اقتصادی سینما در جریان است و کار می‌کند. در واقع موضوع را به یکسری “عدد” تقلیل داده‌اند و در درون خود خوشحال هستند که دیگر دغدغه‌ای بابت سینما به عنوان یک عنصر فرهنگی، پرسشگر و دغدغه‌مند ندارند. در حقیقت چرخه، جایی کامل شده است که از یک سو جلوی پروانه ساخت فیلم‌های فرهنگی گرفته می‌شود و از سوی دیگر عرصه برای ساخت فیلم‌های کمدی و سخیف بیشتر از هر زمان دیگری باز شده است.

وی با بیان اینکه «بسیاری از مسئولان دغدغه فرهنگ و سینما را به عنوان یک کالای فرهنگی ندارند و بیشترین جهت‌دهی آن‌ها این بوده تا کارکرد هویت‌بخش سینما که همان سینمای فرهنگی در ایران و جهان است، از عرصه خالی و به فراموشی سپرده شود» ادامه داد:‌ شرایط به گونه‌ای است که ناگزیر باید فکر کرد یک برنامه‌ریزی در این‌باره وجود داشته و دارد، تا روزی برسد که ما دیگر بجز آثار تبلیغاتی و پروپاگاندا و سینمای کمدی، اثر دیگری را در این سینما نداشته باشیم.

کارگردان فیلم «قاعده تصادف» و «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» با اشاره به اینکه «دست‌اندرکاران و تصمیم‌گیران عرصه سینما و فرهنگ نباید فراموش کنند که در تاریخ چگونه از آن‌ها یاد خواهد شد»، گفت: این ماجرا غافل از این است که سینما فقط یک هنر و صنعت نیست بلکه بخشی از هویت فرهنگی ایرانی‌هاست و با قطعیت می‌توانم بگویم در سال‌های پس از انقلاب، سینما پرچمدار هویت فرهنگی ایران در دنیا بوده و در داخل کشور هم مهم‌ترین هنر همواره زنده و پویا بوده است که به عنوان یک کالای بومی جای خود را در سبد فرهنگی ایرانی‌ها بازتر کرد؛ در نتیجه غفلت از آن می‌تواند به اندازه دیگر ابربحران‌هایی که در مسائلی همچون منابع زیرزمینی، آب، محیط زیست و اقتصاد وجود دارد خطرناک باشد.

این فیلمساز در پاسخ به اینکه آیا تمام فیلم‌های کمدی‌ در حال ساخت و اکران را سخیف می‌داند؟ گفت:‌ بیش از هر چیز معتقدم اینکه فرهنگ سینمایی را صرفاً به فیلم کمدی تقلیل بدهیم، یک امر سخیف است.

بهزادی همچنین درباره محدودیت‌ها و سخت‌گیری‌هایی که بسیاری از فیلمسازان در تولید آثار غیرکمدی به آن اشاره می‌کنند و اینکه وظیفه آن‌ها در این شرایط چیست، توضیح داد: به نظرم باید یک جریان هدفمند تشکیل شود تا فیلم‌هایی با بودجه‌های کم ساخته شوند و امکان عرضه و نمایش‌های جدیدی هم برای این نوع سینما تعریف شود. به نظرم از اشتباهات استراتژیک تصمیم‌گیران فرهنگی است که به تغییرات به وجود آمده در زمینه تولید و عرضه فیلم بی‌توجه باشند. زمانی بود که فیلمسازی به یک لجستیک خیلی بزرگ احتیاج داشت و فقط هم ساخت فیلم مطرح نبود، بلکه امکان عرضه و نمایش فیلم‌های سینمایی هم یک مسئله مهم بود چون نمایش فیلم صرفاً در محدوده سالن‌های سینما و مجهز به آپارات و تجهیزات پخش امکان‌پذیر بود  اما الان جریانی شروع شده که هم ساخت فیلم را آسان و سبک‌تر کرده و هم امکان‌های متفاوتی را برای عرضه فیلم‌ها به وجود آورده است؛ درواقع انحصار از سالن‌های سینمایی گرفته شده و مطمئناً وقتی عرصه بر یک هنرمند تنگ شود، خواه ناخواه به سمت تولید زیرزمینی و عرضه آن روی پلتفرم‌های جدید می‌رود. 

وی اضافه کرد:اشتباه دوم همین‌جا اتفاق می‌افتد که دقت نکنیم ادامه چنین روندی باعث می‌شود سینما به عنوان مکانی برای دور هم جمع شدن و تماشای فیلم، خالی از فیلم شود ولی قطعا جلوی کار و خلاقیت کسانی که فیلمسازی تنها کاری است که بلدند را، نمی‌شود گرفت.

او همچنین با اشاره به تاثیراتی که ظهور و بروز هوش مصنوعی در صنعت سینما خواهد داشت، گفت: تفکر مدیران فرهنگی ما هنوز در حیطه سنتی است و تا به دوران مدرن و روزگار ما که پسامدرن است، برسند و به ماهیت و چگونگی کارکرد هوش مصنوعی واقف شوند، نسل جدیدی آمده که از همه این مسائل رد شده است. ما امروزه با کمک هوش مصنوعی این قابلیت را داریم که از “هیچی”، فیلم بسازیم؛ یعنی این امکان را داریم که در خانه خود بنشینیم، داستانی را طراحی کنیم، به کمک هوش مصنوعی آن را مصور کنیم، صدا و موسیقی روی آن بگذاریم و بعد یک پکیج کامل فیلم را ببندیم. ممکن است امروز که من با شما صحبت می‌کنم این کار را در یک شکل کِیفی با سطح بالا نتوانیم انجام دهیم ولی با سرعتی که هوش مصنوعی دارد، حتما در چند سال آینده به جایی می‌رسیم که برای ساخت بسیاری از فیلم‌ها، حتی نیاز نیست وارد لوکیشن‌های واقعی شویم و به شکل کلاسیک فیلمبرداری کنیم.

بهزادی در پایان گفت: این در حالی است که برخی معتقدند سیاستگذاری فرهنگی یعنی کنترل ذهن و اثر هنرمند؛ آن هم صرفا به این دلیل که امکان تولید یک فیلم را در یک فضای فیزیکی و لوکیشن‌های واقعی می‌دانند که کنترل آن صرفا در اختیار حاکمیت است.

رسانه سینمای خانگی- سینمای ایران نه «فسیل» است و نه «بی‌مادر»

طی هفته اخیر گیشه سینماها در رخوت به سر برد و به جز یکی دو فیلم که نسبتا توانستند جمعیت زیادی را جذب سالن های سینما کنند مابقی فیلم‌ها در این راستا موفق عمل نکردند.

به گزارش سینمای خانگی از سینماپرس، «بی مادر» سیدمرتضی فاطمی با فروش تنها ۱۵ قطعه بلیت در سراسر کشور برای دومین هفته متوالی کم مخاطب ترین فیلم در حال اکران بود.

بر اساس این گزارش و با استناد به آمار ارائه شده در سایت سمفا تا ساعت یازده جمعه سوم آذرماه «شماره ۱۰» حکید زرگرنژاد نیز با ۲۴ مخاطب دومین فیلم کم مخاطب هفته شد و «مصلحت» حسین دارابی برای کسب مقام سومین فیلم کم فروش و کم مخاطب سینما تنها توانست ۸۳ نفر را جذب سالن های سینما کند.

«ارثیه فامیلی» حامد رضی تنها ۱۰۸ قطعه بلیت در سراسر کشور فروخت و «آهو» به کارگردانی هوشنگ گلمکانی که در سال های پیری سودای کارگردانی برداشته تنها توانست رقم ناچیز ۵۴۰ نفر مخاطب در سراسر کشور داشته باشد.

در راستای بی رمقی گیشه سینماها «ستاره بازی» هاتف علیمردانی تنها حدود ۱۶۰۰ مخاطب داشت و «هولیا» مرتضی آتش زمزم تنها ۲۷۰۰ نفر از مردم را مجاب به حضور در سالن های سینما کرد!

«اخت الرضا» سیدمجتبی طباطبایی نیز طی هفته اخیر حدود ۵۳۰۰ مخاطب به دست آورد و «جنگل پرتقال» آرمان خوانساریان نتوانست بیش از ۷۸۰۰ مخاطب داشته باشد و «سرهنگ ثریا» لیلی عاج نیز تنها حدود ۷۹۰۰ مخاطب در سراسر کشور داشت.

از سوی دیگر «هتل» همچنان پیشتاز گیشه است؛ فیلم جدید سیدمسعود اطیابی در این هفته حدود ۴۴۴ هزار نفر را جذب سالن های سینما کرد که البته این میزان نسبت به هفته قبل کاهش جدی مخاطبان فیلم را نشان می دهد! «بچه زرنگ» نیز در هفته اخیر ۱۴۹ هزار مخاطب داشت و «فسیل» کریم امینی هم با ۸۷ هزار مخاطب سومین فیلم پر فروش هفته شد.

«جوجه تیغی» مستانه مهاجر تنها حدود ۴۸ هزار مخاطب داشت و «گیج گاه» عادل تبریزی تنها توانست ۳۷ هزار نفر از جمعیت ۸۵ میلیونی کشور را مجاب به حضور در سالن های سینما کند! «عامه پسند» سهیل بیرقی هم علیرغم همه پروپاگاندای رسانه ای اش نتوانست جمعیت زیادی را به سالن ها بکشاند و به مخاطب اندک‌۲۶ هزار نفری بسنده کرد!

در نهایت «نارگیل۲» ۳۶ هزار مخاطب داشت، «حدود ۸ صبح» ۲۰ هزار نفر را جذب سالن های سینما کرد و «شهر هرت» نیز به حدود ۱۹ هزار مخاطب رضایت داد.

رسانه سینمای خانگی- مگر سینمای فلسطین داریم؟

منوچهر محمدی تهیه‌کننده سینما در نشستی عنوان کرد که برای ساخت فیلم‌هایی درباره روحانیت سختی‌های زیادی کشیده است.

به گزارش رسانه سینمای خانگی از مهر، نشست «فلسطین در قاب سینما» شامگاه ۱ آذر ماه در موزه سینما برگزار شد.

در ابتدای این نشست جمال شورجه کارگردان و تهیه‌کننده سینما بیان کرد: در حال حاضر همه ما داغ‌دیده فلسطین هستیم چون ما امت مسلمان یک امت واحد هستیم. هم‌اکنون بخشی از مسلمانان گرفتار یک رژیم جعلی منحوس و غاصبی شدند که این افراد ناجوانمردی خود را از زمان حضرت رسول (ص) آغاز کرده بودند. آنها آن زمان خود را برتر از همه انسان‌ها می‌دانستند، انتظار داشتند تمام موحدان تابع آنها باشند و هیچ پیامبری از غیر بنی اسراییل نباشد. اسراییلی‌ها تمام دنیا را برای خود می‌دانند و فکر می‌کنند دنیا باید تحت سیطره آنها باشد.

وی با گرامیداشت یاد سیف‌الله داد، اظهار کرد: او بهترین فیلم با محوریت فلسطین را ساخت. در همین جا آقای منوچهر محمدی حضور دارند و دوست دارم با ایشان کار کنم. یادم است گروهی از الجزایر آمدند و خواستند فیلمی با عوامل ایرانی بسازند برای این امر ما را فراخواندند، در همان جا دعا می‌کردم آقای محمدی به عنوان تهیه‌کننده حضور داشته باشند چون کار را بلد بودند اما گروه الجزایری مناسبات تولید را بلد نبودند.

شورجه ضمن ادای احترام دوباره به سیف‌الله داد گفت: من مطمئنم «بازمانده» توشه راه سیف‌الله داد است و جزو توفیقات او در آن دنیاست.

سپس منوچهر محمدی تهیه‌کننده فیلم سینمایی «بازمانده» بیان کرد: من چه در فیلمسازی چه در زندگی مشی دارم و آن هم خلاف جریان آب شنا کردن است. اظهار دردی نسبت به فضای رسانه‌ای کشور دارم که این روزها حول محور غزه است. چون با پیش آمدن موضوعی یک فضای هیجانی ایجاد می‌شود. جوامع دچار تطور می‌شوند مثلاً چه بسیار موضوعاتی که در دوره‌ای پذیرفته شده‌اند اما در دوره‌ای دیگر دچار «اما و اگر» می‌شوند و من آن را طبیعی می‌دانم اما نخبگان و صاحبنظران باید بخشی از این موضوعات را مرتفع کنند. رسانه‌های ما دچار یک فضای عاطفی هستند که درست نیست‌.

محمدی با اشاره به شکل‌گیری رژیم صهیونیستی توضیح داد: شاخص‌ترین بخش جنگ جهانی دوم این بود که جریانی به نام نازیسم در آلمان ایجاد شد که داعیه نژاد برتر را داشت و می‌خواست بخش زیادی از دنیا را فتح کند اما آنچه در خلال آن ایجاد شد داستان هولوکاست بود. نازیسم نگاه بنیادین داشت و پیروان آن می‌گفتند نژاد برتر هستند همین امر موجب شد برخی از یهودیان به دنبال کشور باشند. به دنبال شکست آلمان نازی توسط قوای متفقین برخی به حرکتی دست زدند تا نظم نوین جدید برای جهان تعریف کنند تا آنجایی که آنچه شما امروز به عنوان خاورمیانه می‌بینید اساساً قبلاً وجود نداشت.

این تهیه‌کننده مطرح کرد: اروپا بعد از هولوکاست دچار وجدان‌درد شد و همین باعث شد تا کاری برای یهودیان کنند پس سعی کردند قوم یهود را که در اقصی نقاط جهان پراکنده بودند در یک جا جمع کنند. کشوری به نام فلسطین همیشه وجود داشت و اگر واقعاً غرب نیت خیرخواهانه نسبت به یهودیان داشت آیا نمی‌توانستند کشوری بیابند که متشکل از مذاهب مختلف باشد و در کنار هم زندگی کنند؟ پس ایجاد کشوری به نام اسراییل جای سوال است. غرب متوجه یک منفعت بزرگ‌تری بود که از مسیر آن خاورمیانه تقسیم می‌شد و از سوی دیگر به موضوعی به نام نفت دست پیدا می‌کردند.

محمدی اظهار کرد: من اصلاً نگاه نژادپرستانه ندارم اما اساساً قوم یهود چند ویژگی خاص دارند؛ یکی رباخواری است، ضمن اینکه آنها نگاه تمامیت‌خواه دارند. اگر یهودیان قصد زندگی و رشد و نمو تمدنی داشتند، می‌توانستند به کشوری بیایند و در کنار بقیه زندگی کنند اما آنها نگاه تمامیت‌خواه دارند.

سپس اردکانی عنوان کرد: ما هنوز به جریانی به نام «جریان سینمایی فلسطین» نرسیده‌ایم حتی درباره موضوعات منطقه‌ای هم به چنین نگاهی نرسیده‌ایم ما تنها یک سری فیلم تولید کرده‌ایم که آنها هم حاصل سیاستگذاری مدون نیست بلکه حاصل اراده افراد است. ما چون چنین ساختاری نداریم و گرفتار جوزدگی مستمر هستیم هر دولتی چه اصلاح‌طلب چه اصول‌گرا که بر سر کار بیاید اتفاق خاصی در یک سری موضوعات رخ نخواهد داد. این مدل نگاه و جوزدگی مدیران ما باعث می‌شود کاری انجام نشود مثلاً ما آن مقدار که در سایر نقاط دنیا حمایت نسبت به فلسطین می‌بینیم در ایران نمی‌بینیم نه تنها درباره فلسطین که درباره وقایع دیگر مثل مسأله سوریه هم همین است چون ما در حوزه رسانه کم‌کاری کرده‌ایم. جالب است خاطره‌ای بگویم؛ در آخرین ماه‌هایی که ماجرای داعش در سوریه رقم می‌خورد حاج قاسم جلسه‌ای با مدیران فرهنگی داشت و گفت من نگرانم جغرافیا را ببریم و تاریخ را ببازیم. چون ما در امر رسانه‌ای ضعیف هستیم. اگر قرار است نگرانی حاج قاسم مد نظر قرار بگیرد باید مدیران کاری اساسی کنند.

شورجه هم مطرح کرد: امام (ره) گفت فلسطین موضوع اول ماست اما چرا این موضوع عقب افتاده است؟ ما باید ۱۰ فیلمنامه آماده می‌داشتیم اما در چنین شرایطی سریال «مدار صفر درجه» که چندین سال پیش ساخته شده است، پخش می‌شود. این سریال یک سریال خوب و جذاب است که ریشه‌های شکل‌گیری اسراییل را نشان می‌دهد. متاسفانه به فیلمسازان و نویسندگان اعتماد نمی‌شود. به نظرم باید جوانان در کنار با تجربه‌ها قرار بگیرند و در این زمینه کاری کنند.

این کارگردان ادامه داد: چنین جلسه‌ای را باید آقای خزاعی ترتیب بدهد و از نویسندگان بخواهد تا در این زمینه کاری کنند.

سپس منوچهر محمدی گفت: مرحوم حاتمی در یکی از آثارش دیالوگی دارد که می‌گوید «هنر مزرعه بلال نیست». هنرمند خودش باید دغدغه داشته باشد، کار سفارشی در این کشور زیاد شده و بودجه‌های کلانی به هدر رفته است. من بنا به دلایلی که مبسوط است طبیعتاً چهارگانه‌ای ساختم چون حس کردم شکافی بین روحانیت و نسل جوان ایجاد شده است و باید کاری کنم که البته بابتش کتک سنگینی هم خوردم. اوجش در «مارمولک» بود که برای من حکم ارتداد صادر کردند! این مایه شرمساری برای یک نظام فرهنگی است که بعد از بیست و چند سال بگویند «مارمولک» فیلم خوبی بود در حالی که روزها و شب‌های سختی بر من گذشت حتی چهره‌های مذهبی گفتند منوچهر محمدی عامل موساد است!

این تهیه‌کننده مطرح کرد: در دوره‌ای شخصی معاون سینمایی شد که آن دوران با جنبش ۹۹ درصدی آمریکا مصادف شد؛ در آن دوران تظاهراتی در آمریکا شکل گرفت. آن معاون سینمایی به تلویزیون آمد و شروع کرد به شماتت کردن اهالی سینما که چرا درباره جنبش ۹۹ درصدی فیلم نمی‌سازید در حالی که فقط یک هفته از شروع آن جنبش گذشته بود. به او گفتم مایه شرمساری است که در این سمت هستید مگر می‌شود به این زودی اثری تولید کرد؟

وی با اشاره به فیلمسازی در حوزه فلسطین عنوان کرد: دوستان زیادی در حوزه فلسطین کار کرده‌اند اما آنچه باعث ماندگاری «بازمانده» شد این بود که ما پروپاگاندا نکردیم و این فیلم واقعاً سینما بود اما آقایان حالا پروپاگاندا می‌خواهند! به صراحت می‌گویم اگر الان صد میلیون دلار به من دهند من فیلمی درباره فلسطین نخواهم ساخت چون این خیانت به خودم و فلسطین است چون باید ابتدا به خوبی روی موضوع مسلط شویم.

محمدی تصریح کرد: یک بار در مقطعی یکی از شخصیت‌های تراز اول کشور یک سناریو مزخرف درباره فلسطین به من داد و گفت «این را بساز من حتی بیست میلیون دلار برای آن کنار گذاشته‌ام» اما به من خیلی برخورد و گفتم این سناریو خیلی احمقانه است. در سوی دیگر ماجرا سفارش‌گیرنده هم باید وجدان داشته باشد و کارش را بفهمد. من یک سناریو به شدت شاعرانه درباره فلسطین دارم چون فکر می‌کنم این میزان فاجعه در فلسطین باعث شده است دیگر درام ظرفیت پرداختن به این موضوع را نداشته باشد.

وی در بخش دیگری از صحبت‌هایش درباره شکل‌گیری «از کرخه تا راین» گفت: یک بار حاتمی‌کیا یک سناریو درباره جنگ با آن حال و هوای خودش آورد که من نپسندیدم پس قرار شد دوباره روی یک موضوع دیگر کار کنیم، یک بار او درباره سفرش به اتریش می‌گفت که گفتم ابراهیم همین است به همین ترتیب چند قصه را ترکیب کردیم و «از کرخه تا راین» را ساختیم.

اردکانی هم در پایان خطاب به فیلمسازان جوان گفت: تا زمانی که نسبت به موضوعی به دیدگاه شخصی نرسیدید فیلم نسازید چون وقتی بدون دیدگاه شخصی فیلم بسازید تبدیل به اثری می‌شود که ۲ سال بعد خودتان هم پایش نمی‌ایستید! بسیاری از تولیدات ما در طول این چهل سال آثاری بوده‌اند که فیلمساز یا جرات نداشته یا پشتکارش را نداشته است که به دیدگاه شخصی برسد. اگر فیلمساز به دیدگاه شخصی برسد مسایل فنی قابل دسترسی است. معضل ما در جمهوری اسلامی ایران این است که دیدگاه رسمی به‌جای دیدگاه شخصی نشسته، دیدگاه شخصی از افراد گرفته شده است و آثار وجه هنر ندارد.

رسانه سینمای خانگی- ارتباط دموکراسی با سینمای کوتاه از زبان جیرانی

فریدون جیرانی گفت: هر کجا دموکراسی نهادینه شده باشد، سینمای کوتاه مستقل‌تر است. با این حال فستیوال‌ها در همه جای دنیا خط‌دهی دارند.

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا جلسه نقد پلاس در چهلمین جشنواره فیلم کوتاه تهران با حضور فریدون جیرانی سینماگر پیشکسوت و امیر قادری منتقد سینما و با اجرا و کارشناسی میثم کریمی برگزار شد.

در ابتدای این جلسه فریدون جیرانی کارگردان و منتقد سینما بیان کرد: فیلم کوتاه در ایران سابقه زیادی دارد از زمانی که دوربین‌های هشت میلیمتری وجود داشت ساخت فیلم کوتاه هم در جریان بود چون دوربین به یکباره به تمام ایران رفت، یک سری نسل جدید که از سینمای حرفه‌ای راضی نبودند به سمت این دوربین‌ها جذب شدند و ایده‌های کوتاه را به فیلم تبدیل کردند. زمانی که تلویزیون ملی ایران در سال ۴۶ فعالیت داشت آن موقع فیلم کوتاه ۱۶ میلی‌متری مستند و… به نمایش گذاشته می‌شد اما دوربین ۸ میلی‌متری جوان‌های بیشتری را به خود جذب کرد. کیانوش عیاری فیلم خوب «آن سوی آتش» را اول به صورت فیلم کوتاه ساخت. حسن بنی هاشمی در جنوب فیلم ساخت و… پس فیلم کوتاه زمینه‌ای برای تجربه آزمایی شد و ما فهمیدیم که در دنیا هم اینچنین است. بعدا هم که فستیوال فیلم کوتاه راه افتاد بچه‌های فیلم کوتاه آمدند، بچه‌ها از کشورهای مختلف با هم آشنا شدند، دنیای فیلم کوتاه شناخته شد و به تدریج این دنیا ادامه پیدا کرد. همان زمان مهمترین ویژگی فیلم کوتاه استقلال فکری بود؛ با آنکه که تلویزیون سرمایه در اختیار فیلمسازان می‌گذاشت اما بچه‌ها استقلال فکری داشتند، از یک جایی به بعد در همان دوره استقلال فکری آرام آرام کمتر شد چون فکر می‌کردند باید سینمای آزاد را کنترل کنند.

جیرانی توضیح داد: از ابتدا وزارت فرهنگ سختگیرانه برخورد می‌کرد از سال ۵۷ به بعد هم داستان تغییر کرد چون تلویزیون بعد از انقلاب به دنبال سینمای آزاد نرفت، بعد از انقلاب هم سینمای آزاد دیگر رنگی نداشت چون پیشتر سرمایه‌گذارش تلویزیون بود که بعدش از سینمای آزاد حمایت نکرد. از همان موقع سینمای کوتاه راه افتاد.

این کارگردان مطرح کرد: روز گذشته در پیچینگ سناریوهایی از بچه‌ها را دیدم که خوشبختانه شعاری نبود و پروپاگاندا نمی‌کردند، ایده‌ها بسیار تازه و جذاب بود و این موضوعات برای من جذابیت داشت.

جیرانی درباره فیلم‌های کوتاه گفت: من خیلی کم فیلم کوتاه دیده‌ام و نمی‌توانم درباره آنها قضاوتی داشته باشم، من هیچوقت ندانسته حرفی نمی‌زنم البته یک دوره کوتاهی چند سناریو از بچه‌ها خواندم و به نظرم بد نبودند. یادم است در سال ۶۲ و ۶۴ فیلم‌های هشت میلی‌متری نمایش داده می‌شد در آن سال‌ها  زمانی که حاتمی‌کیا هنوز حاتمی‌کیا نشده بود فیلمی از او به نام «صراط» که درباره یک جانباز جنگی بود، دیدیم که بسیار جذاب بود و علاقه‌مند شدیم که فیلم بعدی حاتمی‌کیا را سال بعد ببینیم چون فیلم کوتاهش بسیار درخشان بود. آقای ملاقلی‌پور هم فیلم کوتاه داشت، فیلم کوتاهی از شمقدری هم دیدم، اما خاطره‌ای که در ذهن من مانده مربوط به همان «صراط» است که اولین فیلم حاتمی‌کیا بود.

وی درباره جایگاه سینمای کوتاه در دنیا گفت: سینمای کوتاه در همه جای دنیا جایگاه خود را دارد، سینمای کوتاه خودش هویت مستقل خود را دارد و پلکان بودنش مطرح هست و در ایران همان پلکان بودنش بیشتر به درد خورده است، فیلم کوتاه در ایران به نظرم هیچوقت کامل مستقل نشده چون همیشه نظارتی بر آن بوده و هویت آن را دچار اختلال کرده اما سکویی برای پرواز خیلی از فیلمسازان بوده است. من البته آن را ندیده‌ام خیلی دوست داشتم فیلم‌های کوتاه بچه‌هایی را که اول به حوزه آمده بودند، ببینم اما متاسفانه نشد.

این فیلمساز درباره مقایسه ایران و اروپا بیان کرد: مقایسه ایران و اروپا یک شوخی است، فیلم کوتاه آنجا درآمد دارد اما در ایران مناسبات آن کشورها را ندارد. در اروپا دولت نقش موثری دارد اما جبهه‌بندی ندارد عرصه فرهنگ مستقل از سیاست است اما در ایران چنین نیست سیاست در فرهنگ دخالت داشته است.


کارگردان «مرگ تدریجی یک رویا» اظهار کرد: بازیگری که به اصطلاح وزن دارد چه در کار کوتاه چه در کار بلند، تاثیرش را می‌گذارد. مثلا اگر مشهورترین بازیگر به یک فیلم بیاید با خودش وزن و تجربه می‌آورد و حتی روی کارگردانان حرفه‌ای هم تاثیر می‌گذارد و ممکن است فیلم را در جاهایی برای خودش کند اما این همیشه یک فرمول نیست ممکن است یک کارگردان خلاق باشد و او را به نگرش خودش دربیاورد اما هیچ اشکالی ندارد بازیگر روی فیلم تاثیر بگذارد چون به هر حال او باعث می‌شود فیلم تو بهتر شود.


وی درباره نقش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در مسیر سینما توضیح داد: کانون در آن دوره کمک کرد که ایده‌های تازه و نگرش‌های تازه در بطن سینمای حرفه‌ای که به تفکر خاص محدود بود ورود پیدا کند و عده‌ای بتوانند ایده‌های خود را مطرح کنند که نمی‌توانستند در سینمای حرفه‌ای بسازند کانون یک دوره درخشان از سال ۴۵ تا ۵۳ دارد.

کارگردان «خفه‌گی» خطاب به فیلمسازان توضیح داد: اینکه می‌گویند فیلم را فیلمبردار یا بازیگر ساخته درست نیست چون فیلم از ذهن کارگردان بیرون می‌آید و عوامل فیلم را تکمیل می‌کنند اما فیلم از آن آنها نیست. فیلم از آن ، ذهن خلاق فیلمساز است خیلی از فیلم‌برداران در گذشته می‌گفتند ما فیلم را ساختیم اما بعداً همان فیلمبردار کارگردان شد و گند زد، آدم‌های فنی نمی‌توانند خلاقیت به خرج بدهند خلاقیت برای کارگردان است. اگر کارگردان خلاقیت نداشته باشد فیلم با یک بازیگر یا فیلمبردار خوب هم درنمی‌آید.

جیرانی عنوان کرد: در اروپا مدیریت فرهنگی به این شیوه نیست که با رفتن یکی مدیریت فرهنگی تغییر کند، مدیریت فرهنگی در آنجا مستقل است. اروپا یک دموکراسی نهادینه دارد، در حالیکه در کشور ما نهادینه نشده است. هر کجا دموکراسی نهادینه شده باشد، سینمای کوتاه مستقل‌تر است. به هر حال فستیوال‌ها در همه جای دنیا خط‌دهی دارند اما خط دهی سینمای اروپا مبتنی بر فضای جامعه اروپاست. البته آنها هم حذف می‌کنند اما میزانی که ما حذف می‌کنیم بیشتر است.

این کارگردان مطرح کرد: حوزه هنری، تلویزیون، ارشاد و همه نهادها باید با هم هماهنگ شوند تا به سینمای کوتاه در همه جای ایران کمک کنند. یعنی قواعدی برای پرداخت‌ها داشته باشند و من جوان فیلمساز بدانم که اگر فیلم کوتاه می‌سازم می‌توانم زندگیم را بچرخانم و سلیقه ها نمی‌تواند همه چیز را دستخوش تغییرات کند.

وی گفت: در ایران مدیریت فرهنگی دائمی نیست یعنی اگر امروز تصمیمی بگیرند فردا ممکن است با دیدن انتقادات تصمیمات را عوض کنند. در دنیا اصول کلی دارند و سر همان اصول کلی دعوا می‌کنند اما ما بر سر نکات جزیی هم گاهی مساله داریم.

قادری: متوسط‌ها زیاد شده‌اند

سپس امیر قادری درباره تفاوت نقد فیلم کوتاه و بلند اظهار کرد: در دهه ۸۰ فیلم کوتاه را زیاد دنبال می‌کردم. خاطرم هست در اوایل دهه ۸۰ در جشنواره فیلم کوتاه تهران به دنبال استعداد بودم. یادم است «طوفان سنجاقک» آقای مکری را دیدم و خیلی خوشم آمد. قبلا ماجرا چنین بود که کلی فیلم کوتاه بد داشتیم و سه فیلم بالاتر از متوسط داشتیم. در حال حاضر کلی فیلم متوسط داریم اما فیلم بالا و پایین متوسط کمتر داریم این از یک نظر کار فیلمسازان را دشوار می‌کند انگار به لحاظ فنی همه بلدند کار را درآوردند، در نتیجه کلی فیلم خوب داریم که تدوین، فیلمبرداری، بازیگری خوب دارند و حرفه‌ای ساخته می‌شوند اما فیلم بالای متوسط چندان نمی‌بینیم. قبلا اینچنین بود که کمتر فیلمسازی را می‌دیدم که بخواهد خودش رااثبات کند و بگوید من می‌توانم فیلم بلند بسازم‌ الان ما کلی فیلم متوسط داریم که نمی‌توانند یک کارگردان خوب را پرزنت کنند. پیشنهاد من این است که فیلم‌ها شخصی شود، سعی کنید قلاب ارتباط با تماشاگر را بیندازید. بزرگترین نقطه ضعف فیلم‌های فعلی را همین می‌دانم. فیلم‌ کوتاه باید چک بزند اما خیلی از فیلم‌ها آن چک را ندارد.

قادری مطرح کرد: من ۶ فیلم کوتاه در سانس قبلی دیدم که همه در زمینه‌های فنی اشکالی نداشتند اما هیچکدام هم فیلمی نبودند که بگوییم اگر کارگردانش فیلم بلندش را بسازد غوغا می‌کند. انگار تعداد افراد متوسط بیشتر شده است.

جیرانی اظهار کرد: انگار در کل دنیا آدم‌ها متوسط شده‌اند؛ هم در عرصه سیاست هم در عرصه هنر.

قادری هم گفت: سعید روستایی را با استعدادترین فیلمساز ۱۰ سال اخیر می‌دانم اما فکر می‌کنم از ابتدای کار، یک هاله تبلیغاتی مشخصی اطرافش بود که من دلیلش را نمی‌دانم. از او یک فیلم کوتاه دیدم که به نظرم شایسته آن‌همه تعریف نبود ولی همان موقع هم دکوپاژ و… خوبی داشت.

وی با اشاره به اینکه رضا نجاتی فیلم‌های کوتاه خوبی می‌ساخت اما فیلم بلندش چندان خوب نشد، گفت: فیلم «جنگل پرتقال» را هم سال گذشته دیدم که به نظرم مشخص است در وهله اول فیلمساز منظم و کوشایی است و روی تمام فیلمنامه‌اش کار کرده است.


وی ادامه داد : خطری که فیلمسازی کوتاه را تهدید می‌کند این است که فکر می‌کنند می‌توانند ایده فیلم کوتاه خود را بسط بدهند. تماشاگری که فیلم بلند را می‌بیند دلش می‌خواهد سفری را تجربه و مسیری را طی کند. در فیلمسازان کوتاهی که وارد سینمای بلند شدند این مشکل وجود دارد که فکر می‌کنند آن تجربه کوتاه برای تماشاگر کافی است در حالی که اینچنین نیست.

قادری بیان کرد: با توجه به درآمد و شرایط اجتماعی باید بپذیریم که به هر حال فیلمسازان کوتاه به فکر ساخت فیلم بلند خود باشند. به هر حال فیلم کوتاه حیطه خالص‌تری است.

جیرانی درباره سینمای آزاد هم گفت: در سال‌های ۴۹ تا ۵۲ ما فیلمنامه به جایی نمی‌دادیم و هیچ ممیزی نبود تا سال ۵۳ و از سال ۵۳ به بعد با فیلم‌ «آن مرد اسب دارد» و «گوزن‌ها» این اتفاق افتاد.

قادری درباره وضعیت فیلم کوتاه هم مطرح کرد: همانطور که تعداد متوسط‌ها زیاد و تعداد غول‌ها کم می‌شود نشانه توسعه پیدا کردن یک کشور است کلا دنیا بعد از دهه ۱۹۹۰ انگار خودش دارد جلوی دیوانه‌ها و خط شکن ها را می‌گیرد انگار دنیای آدم‌های متوسط است، انگار دیگر یک پدیده دیوانه وار نمی‌بیند و انگار دنیا همین را می‌خواهد. دنیا انگار گاهی نگران بالا رفتن استانداردهاست چون ذهن مخاطب را به جایی می‌برد که ۵۰ درصد محصولات را کنار بگذارد. این وضعیت در ادبیات، سینما و … هم وجود دارد. انگار ما الان داریم آخرین بقایای دهه۱۹۹۰ را مصرف می‌کنیم امیدوارم ایران که درگیر بازار جهانی نیست مبتلا به این مشکلات نشود. ضمن اینکه من از کار فیلمسازان زن تعجب کردم، چون پیش از این فیلمسازی به دلیل اینکه کار یدی است یک حرفه مردانه شناخته می‌شد اما فیلم‌های خانم‌ها را که دیدم به لحاظ مدیریت صحنه، کار فنی، کار اجرایی بسیار خوب بودند.

جیرانی هم عنوان کرد: فیلم‌هایی که در پاتوق فیلم کوتاه دیدم و ۶ فیلمنامه‌ای که در پیچینگ دیدم، فیلم‌ها ایدئولوژیکی نبودند در شرایطی که مدیریت فرهنگی می‌خواهد سینما را ایدئولوژیک کند اما بچه‌های فیلم کوتاه اینچنین نیستند. امیدوارم فیلمسازان سینمای کوتاه استقلال فکری خود را حفظ کنند و آنچه که در جامعه می‌بینند در فیلم خود منعکس. ما نیاز داریم جامعه امروز در سینمای ما باشد. از همه فیلم‌هایی که در پاتوق دیدم خوشم آمد و نسلی را دیدم که از ایدئولوژی عبور می‌کند.  توصیه می‌کنم فیلم‌های کیارستمی را ببینید من دوباره دارم «کلوزآپ» و «طعم گیلاس» را می‌بینم. به نظرم در دوره‌ای سینمایی داشتیم که بی‌نظیر بود مثلا افتتاحیه «دندان مار» بی‌نظیر بود. پس من شروع کرده‌ام به تماشای دوباره‌ فیلم‌های کیارستمی و لذت می‌برم. به شما می‌گویم هم پا به پای فیلم‌های خارجی که خوب هستند فیلم ایرانی هنری خوب ببینید.

قادری هم گفت: بزرگترین مشکلی که دارم با این طبقه‌بندی فیلم هنری و تجاری است. فیلمسازانی که فیلم‌های هنری خوبی ساخته‌اند اتفاقا در ابتدا خیلی کلاسیک‌باز بوده‌اند.

چهلمین جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه تهران به دبیری مهدی آذرپندار امروز ۲ آبان ۱۴۰۲ با معرفی برگزیدگان به کار خود پایان می‌دهد.

رسانه سینمای خانگی- جنایت صهونیست فراتر از مرزهای دینی و مذهبی است

مساله فلسطین از موضوع‌هایی است که همواره شخصیت‌های برجسته در سراسر دنیا به آن توجه داشته‌اند. بسیاری از افراد تاثیرگذار در برهه‌های مختلف، از آزادی فلسطین حمایت کرده و مقاومت مردم این سرزمین در برابر اشغالگری رژیم صهیونیستی را تحسین کرده‌اند.

قلب‌های آزاده‌ای که برای فلسطین می‌تپد

به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، در سال ۲۰۲۱ بسیاری از افراد مشهور در همبستگی با فلسطین و حمله به اسرائیل به ویژه در ماه مه(اردیبهشت) زمانی که درگیری رژیم صهیونیستی و فلسطین با حملات هوایی روزانه در غزه و اخراج غیرقانونی فلسطینیان در محله شیخ جراح اورشلیم به اوج خود رسید، در شبکه‌های اجتماعی واکنش دادند.

سوزان ساراندون

سوزان ساراندون(Susan Sarandon) بازیگر و فعال اجتماعی هالیوود یکی از سرسخت‌ترین حامیان فلسطین در مقابل خشونت رژیم صهیونیستی بوده است. این بازیگر بارها از طریق حساب توئیتر خود حمایتش را تکرار کرد و رژیم صهیونیستی را برای استعمار شهرک‌نشینان، آپارتاید و موارد دیگر مورد حمله قرار داد. او در توئیتی با انتشار تصاویری از حملات رژیم صهیونیستی به مردم غزه نوشت: «در همبستگی با مردم فلسطین که با پاکسازی قومی و ترور توسط دولت اسرائیل و سازمان‌های شهرک‌نشینان یهودی مواجه‌اند و ایستادگی می‌کنند.
جهان در حال تماشاست.»

همچنین این بازیگر در میان بیش از صد نفر از افراد مشهوری بود که در ماه نوامبر ۲۰۲۱ (آبان ۱۴۰۰) در نامه‌ای سرگشاده به همراه تیلدا سوینتون(Tilda Swinton)، ریچارد گیر(Richard Gere)، سیمون پگ(Simon Pegg) و مارک روفالو(Mark Ruffalo) نام ۶ گروه حقوق بشر فلسطینی را که توسط رژیم صهیونیستی به عنوان «سازمان‌های تروریستی» اعلام شده بود، محکوم کردند.

راجر واترز

راجر واترز(Roger Waters) نوازنده انگلیسی از گروه «راک پینک‌فلوید» نیز یکی از پرشورترین صداها در حمایت از حقوق فلسطینی‌ها بود و رژیم صهیونیستی را به اخراج اجباری در «شیخ جراح» محکوم کرد. او در توئیتی با اشتراک گذاشتن ویدئویی از خود نوشت: «یادداشتی از راجر، اسرائیل واقعی یک دولت آپارتاید(نژادپرست) است. پاک‌سازی خانه و نسل‌کشی شیخ جراح را بررسی کنید.»

کمدین و مجری تلویزیونی بریتانیایی_آمریکایی، اسرائیل را به ارتکاب «جنایت جنگی» و انجام «نوعی از آپارتاید» متهم کرد و گفت: یک طرف بیش از ۱۰ برابر تلفات داشته استجان اولیور

جان اولیور(John Oliver) کمدین و مجری تلویزیونی بریتانیایی_آمریکایی در یکی از قسمت‌های برنامه‌ خود، به موضوع فلسطین و اسرائیل پرداخت. این مجری تلویزیون اسرائیل را به ارتکاب «جنایت جنگی» و انجام «نوعی از آپارتاید» متهم کرد. اولیور در این برنامه گفت: «یک طرف بیش از ۱۰ برابر تلفات داشته است. وقتی صحبت از تسلیحات و توانایی‌های نظامی دو طرف به میان می‌آید، یک عدم تعادل عظیم وجود دارد.»

ناتالی پورتمن

در سال ۲۰۱۸ این هنرپیشه در اعتراض به دولت نتانیاهو، جایزه جنسیس را که به آن جایزه نوبل اسرائیل می‌گویند، رد کرد و گفت: «بدرفتاری با کسانی که از جنایات امروزی رنج می‌برند با ارزش‌های یهودی من مطابقت ندارد.» او همچنین سال ۲۰۱۸ به مناسبت اکران فیلم جدیدش در مصاحبه‌ای با روزنامه «عربید» در لندن، گفت: «قانون دولت_ملت اسرائیل نژادپرستانه و اشتباه است و این قانون بر زندگی بسیاری از مردم تاثیر می‌گذارد و من با آن موافق نیستم.»

دوآ لیپا

دوآ لیپا(Dua Lipa) خواننده بریتانیایی_آلبانیایی‌تبار نیز همبستگی خود را با فلسطین اعلام کرده بود. این خواننده همراه با خواهران حدید، به یهودستیزی و توهین به اسرائیل متهم شد و در آگهی شبکه ارزش‌های جهانی(world values network) که در نیویورک تایمز منتشر شد او را «تثلیث نامقدس ضد صهیونیستی» نامید. لیپا البته ساکت نماند و گفت: «من در همبستگی با همه مردم مظلوم و رد هرگونه نژادپرستی هستم» و ادعاهای نادرست وحشتناک در شبکه‌های اجتماعی خود را رد کرد.

خواهران حدید

خواهران مدل فلسطینی_آمریکایی «بلا و جی‌جی حدید» به ویژه در مورد مبارزات در سرزمین پدری خود صحبت و در تظاهرات نیز شرکت می‌کردند و به طور آشکار از تبار فلسطینی‌شان دفاع می‌کردند. بلا حدید در صفحه اینستاگرامش چند مجموعه استوری در حمایت از فلسطین دارد.

دالیا مجاهد

«دالیا مجاهد» محقق و مشاور آمریکایی مصری‌الاصل، مدیر تحقیقات موسسه سیاست اجتماعی و تفاهم(ISPU) در واشنگتن است. او همچنین رئیس و مدیرعامل شرکت مشاوره Mogahed، یک شرکت مشاوره و مربی‌گری اجرایی مستقر در واشنگتن و متخصص در جوامع مسلمان و خاورمیانه است.
مجاهد مدیر اجرایی سابق مرکز مطالعات مسلمانان گالوپ _ یک مرکز غیر حزبی _ است که داده‌ها و تحلیل‌هایی را برای انعکاس دیدگاه‌های مسلمانان در سراسر جهان ارائه می‌کرد. مجاهد، همواره از ملت مظلوم فلسطین حمایت کرده اما با شروع درگیری‌های جدید میان ملت فلسطین و رژیم صهیونیستی در مهرماه امسال، در صفحه اینستاگرام و توئیترش با حمایت از مردم غزه، از دنبال‌کنندگانش برای کمک به مردم غزه درخواست کمک کرده است. او در پست‌های متعدد به روشنگری در مورد آنچه که در فلسطین اتفاق می‌افتد و پروپاگاندای رژیم صهیونیستی پرداخته است.

دالیا در یکی از پست‌های صفحه اینستاگرامش با انتشار عکسی از خود در کنار مسجدالاقصی نوشت: «افرادی که به وضوح از حقوق فسلطینیان دفاع نمی‌کنند، نمی‌دانند که هرکسی که این کار را می‌کند به معنای واقعی کلمه ترور می‌شود. من هرگز در این مورد در ملاء عام صحبت نکرده‌ام، بیشتر به این دلیل که می‌دانم فعالان واقعی برای حقوق فلسطینی‌ها وضعیت بسیار بدتری دارند. اما فکر می‌کنم بخشی از داستانم را فقط برای نشان دادن شیوه سرکوب، سکوت و تحریم سخنرانی درباره ملت فلسطینی به اشتراک بگذارم.»

«ما به سادگی نمی‌توانیم در این کشور(آمریکا) آزادانه درباره فلسطین صحبت کنیم بدون اینکه با پیامدهای منفی واقعی روبرو شویم. رسانه‌های ما سوءگیری شدیدی دارنددالیا در این پست خاطره‌ای را از نخستین تجربه‌اش در مقابل سانسور و تهدید در ارتباط با مطلبی که در مورد فلسطین در سن ۱۷ سالگی نوشته بود، منتشر کرده و نوشته است: «نخستین باری که این واقعیت را تجربه کردم، ۱۷ ساله بودم. دانشجوی سال اول کالج و تنها دانشجوی رشته مهندسی در میان کارکنان روزنامه دانشگاه؛ من یک پاسخ به مقاله طولانی دانشجویی نوشتم که تابستان را در ارتش اسرائیل گذرانده بود و تجربه‌اش را از «سربازان بدون چهره‌ای که از تنها دموکراسی خاورمیانه دفاع می‌کردند» بازگو کرد. مقاله اشتباه‌های بی‌شماری در مورد تاریخ اشغال و همچنین واقعیت کنونی(در آن زمان) داشت. من خط به خط این ادعاها را نقد کردم و سردبیرم گفت این یک شاهکار است.

بعد از مدتی شروع کردم به دریافت نامه‌های نفرت‌انگیز. به من فاحشه تروریست می‌گفتند. به من می‌گفتند قاتل بچه‌های اسرائیلی. پاسخ به مقاله من در یک پویش به ظاهر هماهنگ سرازیر شد. همه آنها در روزنامه مخالف روزنامه من منتشر شد. پنج تا در یک روز، درباره مقاله‌ام به مدت دو یا سه هفته. برای مدتی حدود یک ماه من مشهورترین فرد در محوطه دانشگاهی با ۴۰ هزار دانجشو بودم. طنز ماجرا این بود که این حمله نتیجه معکوس داشت. بسیاری از استادانم مقاله من را نخوانده بودند اما سیلی از پاسخ‌ها به آن را دیده بودند که آنها را به خواندن سوق داد و به من گفتند که مقاله من بسیار متقاعدکننده است.

سپس ویراستارم شروع کرد به تماس گرفتن با من. نه از سوی دانشجویان یا استادان، بلکه از سوی تبلیغ‌کنندگان که به او هشدار دادند مقاله را پس بگیرد یا عذرخواهی کند در غیر این صورت بودجه و تبلیغاتش را حذف می‌کنند.

من ۱۷ ساله، تنها و وحشت‌زده بودم. از نوشتن درباره فلسطین دست کشیدم. با وجود اینکه سردبیرم التماس می‌کرد برگردم و ماه‌ها درباره چیزی ننویسم. سردبیرم در کمال تعجب و قدردانی همیشگی من، به جای عذرخواهی مطلبی را منتشر و تهدیدهایی را که دریافت کرده بود افشا کرد. او بعدها به من گفت هرگز آن نوع قلدری و سانسور را در مورد چیزی ندیده یا تجربه نکرده است.

این تنها نمونه کوچک است به یک حادثه کوچک که در آن خطرات بسیار کم بود. تصور کنید وقتی عضو کنگره، نویسنده یک روزنامه بزرگ یا هر شخص بانفوذ دیگری هستید این اتفاق به چه شکل صورت می‌گیرد. ما به سادگی نمی‌توانیم در این کشور آزادانه درباره فلسطین صحبت کنیم بدون اینکه با پیامدهای منفی واقعی روبرو شویم. رسانه‌های ما سوءگیری شدیدی دارند.»

به نام صلح به کام اشغالگری

اگرچه بسیاری از افراد سرشناس و چهره‌های مشهور و تاتثیرگذار در سراسر دنیا از حقوق مردم فلسطین حمایت کرده و خواستار آزادی این سرزمین بوده‌اند اما دیدگاه برخی از این افراد نیز به مساله فلسطین، دیدگاه صلح‌طلبانه بوده است و نه دیدگاه آزادی‌خواهانه.

لنا هدی

لنا هدی(Lena Headey) بازیگر نقش ملکه «سرسی لنیستر» از سریال بازی «تاج و تخت» در میان افراد مشهوری بود که در سال ۲۰۲۱ در همبستگی با ملت فلسطین ایستاد. او چندین ویدئو را در صفحه اینستاگرامش به اشتراک گذاشت تا توجه مخاطبان خود را به اخراج اجباری مردم فلسطین توسط رژیم صهیونیستی از منطقه «شیخ جراح» جلب کند. او در یکی از این پست‌ها نوشته بود: «شیخ جراح را نجات دهید. آپارتاید صهیونیستی اسرائیل.» این بازیگر همچنین از هشتگ #Free Palestine با پستی علیه جنایات رژیم صهیونیستی در غزه استفاده کرد.

اما این بازیگر دهم اکتبر ۲۰۲۳(۱۸ مهر ۱۴۰۲)، سه روز پس از آغاز درگیری‌ها در فلسطین و حملات رژیم صهیونیستی به مردم غزه، با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش، به این اتفاق واکنش نشان داد. او در این پست، عکسی را به اشتراک گذاشت که در آن نوشته بود: «کشتن فلسطینیان بی‌گناه وحشتناک است. کشتن اسرائیلی‌های بی‌گناه وحشتناک است. اگر شما هم همین احساس را ندارید فکر می‌کنم باید از خود بپرسید که چرا اینطور است.»

ویولا دیویس

ویولا دیویس (Viola Davis) بازیگر آمریکایی برنده اسکار نیز در ماه می ۲۰۲۱ (اردیبهشت ۱۴۰۰) در صفحه اینستاگرامش، پستی برای نشان دادن همبستگی خود با فلسطین منتشر کرد. او با بازنشر یک پست آموزنده در صفحه خود با عنوان «بیاید در مورد آنچه در شیخ جراح می‌گذرد صحبت کنیم» توجه مخاطبانش را به اخراج غیرقانونی فلسطینیان توسط اسرائیل جلب کرد.
دیویس در این پست با انتشار چند عکس‌نوشته با موضوع تاریخچه شیخ جراح، در مورد آنچه که در طول این سال‌ها برای این منطقه و مردم آن اتفاق افتاده است با مخاطبانش صحبت کرده بود. او در بخشی از این تصاویر، در مورد احکام ظالمانه رژیم صهیونیستی علیه مردم منطقه شیخ جراح و اخراج اجباری ۳۰۰۰ فلسطینی ساکن این منطقه توضیحاتی داد.

دیویس اما در پست دیگری که در ۹ اکتبر ۲۰۲۳(۱۷ مهر ۱۴۰۲) و دو روز بعد از آغاز درگیری‌ها بین نیروهای حماس و رژیم صهیونیستی در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد، برای آزادی نظامیان رژیم صهیونیستی که در این درگیری‌ها به اسارت نیروهای حماس درآمدند آرزوی آزادی کرد. او در متن این پست نوشت: «من برای بازگشت امن همه گروگان‌ها و آرامش دعا می‌کنم».

او در عکس نوشته‌هایی که در این پست به اشتراک گذاشت، به موضوع پرپاگاندای رسانه‌ای و تاثیر آن روی افکار عمومی اشاره کرد و از مردم خواست بدون توجه به دولت رژیم اشغالگر قدس، با مردم اسرائیل همدردی کنند.

به نظر می‌رسد دیویس نیز تحت تاثیر پروپاگاندای رسانه‌ای غرب و رسانه‌های وابسته به رژیم صهیونیستی قرار گرفته است. با وجود سال‌ها کشتار بی‌رحمانه مردم فلسطین و به ویژه کودکان _ که خود او نیز در سال ۲۰۲۱ در پستی در اینستاگرامش به آن اشاره کرده بود _ اکنون و پس از حملات دفاعی حماس به رژیم صهیونیستی، آن محکوم می‌کند.

یادداشت سردبیر؛ سینمای پروپاگاندا و تبلیغاتی از کِی و چرا؟

یادداشت سردبیر

پس از آن که سینما توسط لومیرها به وجود آمد، و ارزش و قدرت آن بر صاحبان قدرت و سرمایه مشخص گردید، سردمداران امریکا اولین کسانی بودند که از سینما در جهت اهداف سیاسی خود بهره‎بردای کردند.

وقتی امریکا در سال ۱۸۹۸ برای نفوذ بیشتر در امریکای لاتین با اسپانیا وارد جنگ شد، سینماگران امریکا نیز پابه‎پای نیروهای جنگی وارد نبرد با اسپانیا شدند و فیلم ”نبرد سانتیاگو“ را ساختند که در آن ماکت‎های کوچکی از کشتی‎های جنگی را در آب وان حمام به آتش کشیدند. این فیلم مورد تشویق ”روزولت“ معاون وقت ریاست جمهوری امریکا قرار گرفت. این جنگ اگر چه بین امریکا و اسپانیا برقرار شده بود، اما کوبا محل درگیری خصمانه این دو کشور گردید و سینماگران برای آن که بتوانند این کشور را به سمت خود سوق‎ دهند، فیلم‎های زیادی ساختند تا تماشاگران کوبایی خود را به شور و اشتیاق میهن پرستانه وادارند و در این نیرد جانب امریکا را رعایت کنند. از سال ۱۹۱۵ شهر فیلم سازی ”هالیوود“ ر هشت مایلی شمال غربی شهر لوس آنجلس واقع در ایالت کالیفرنیا به عنوان مرکز صنایع فیلم سازی امریکا شخصیت رسمی به خود گرفت و مرکز بحث و جدل سیاسی شد. غالباً افراد مشهور سینمای هالیوود به طور فعال در سیاست حضور داشتند؛ و در دو جناح حزب دموکرات حذب جمهوری خواهان امریکا کار می‎کردند.

هالیوود همیشه در کنار سیاست امریکا قرار داشت. این مرکز پزرگ فیلم سازی در عصر طلایی خود، سینمای رؤیا آفرین نام گرفته بود و زندگی امریکایی را در ململ آرزوها و تمایلات انسان‎های ناکام نشان می‎داد و از دیدگاه سرمداران و سیاستگزاران امریکایی به تصویر می‎کشید. گاهی هم یک استودیوی فیلم سازی هالیوودی تمام کارکنانش را در اختیار ارتش قرار می‎داد.

مثلاً والت دیسنی هم شخصیت‎های نقاشی محرک خود را برای خدمت در فیلم‎های طنزگونه و کنایه‎دار تبلیغاتی جمع‎آوری کرده بود و هم کارکنان خود را به میدان جنگ می‎فرستاد.

در همان سال‎ها (۱۹۱۵) دیوید وارک گریفیث ماموریت یافت تا موجودیت امریکا را در فیلم‎هایش توجیه کند. همان موجودیتی که آکنده از حق کشی‎ها، تبعیضات نژادی و ظهور نژادپرستانه نهضت‎های کوکلوس کلان بود. بر همین اساس فیلم ”تولد یک ملت“ ساخته می شود. چنین فیلمی شاهکاری در عرصه سینمای جهان به شمار می‎رود و اصول تدوین را تکامل بیشتری می‎بخشد. گریفیث با ابداع ریتم و تمپو، و تدوین موازی در این فیلم قدرت و نقش عامل مونتاژ را متکامل‎تر می‎نماید.

پس از نخستین نمایش ”تولد یک ملت“ که ابتدا با نام ”فبیله نشین“ ارایه گردید، منقدان بی‎درنگ آن را یک فیلم نژاد پرستانه ارزیابی کردند. چرا که در این فیلم سیاه پوستان، موجوداتی شمرده می‎شدند که بالذاته بد بوده، آن‎ها استعدادی بروز نمی‎کند. بنابراین در زندگی هم به عنوان شهروند حقی نخواهند داشت. با توصیف گریفیث، آزاد گذاشتن سیاه پوستان باعث رهایی غریزه حیوانی در آن‎ها می‎شود، و در مقابل ‎آن‎ها گروه‎های سازمان یافته و تشکیلاتی کوکلوس کلان دارای ارزش خواهند بود!

فیلم‎های گریفیث که می‎دانست سینما سلاح قدرتمندی است که می تواند به بررسی عارضه‎های اجتماعی و تاریخی دنیا و امریکا بپردازد. تاثیرات فراوانی بر اذهان امریکاییان و مردم کشورهای دیگر بر جای گذاشت. آن چنان که بسیاری از کودکان پس از نخستین تماشای ”تولد یک ملت“ احساسات ضد سیاه پوستی از خود نشان دادند.

گریفیث سیاهان را به عنوان عمده‎ترین خطر در برابر ارزش‎های امریکایی معرفی نمود. او اعتراف می‎کند که قصدش از این تلاش بیش از همه آن بود که دیگران را وادار به دین کند، و در این فرآیند به تأثیر پیام خود در ذهن مخاطب دست یابد.

او که اینک به نژاد پرستی متهم شده است فیلم بزرگ ”تعصب“ را می سازد و در این فیلم مىخواهد تا خود را از این اتهام خلاص کند.

او در این فیلم چهار داستان از چهار قرن و کشور متفاوت را که به صورت موازی به هم دیگر پیوند خورده‎اند بیان مىکند. دوران معاصرش با جنایات، فقر، و کیفر اعدام آن دوران دورة قدرت بابلی‎ها با حملة لشکریان و خیانت‎های درون مرزهایش، که عیسی را به دار مجازات آویختند.

در سال ۱۹۱۶ فیلم تبلیغاتی دیگری در امریکا تحت عنوان ”تمدن“ توسط توماس اینس ساخته شد. این فیلم که صلح را تأیید مىکرد در سال‎های بعد به صورت ناطق هم پخش گردید.

در سال ۱۹۱۷ چارلی چاپلین وارد میدان می‎شود و فیلم‎های کوتاهی می‎سازد تا اوراق قرضه را برای امریکای در حال رکود اقتصادی تبلیغ نماید. در این فیلم‎ها شخصیت ولگرد چاپلین اوراق قرضه را برای امریکا را به صورت پتکی سنگین بر سر قیصر آلمان می کوبد. او هم چنین در سال ۱۹۱۸ فیلم ”دوش تفنگ“ را ساخت که در آن سرباز وطن پرست امریکای امپراطور آلمان را به اسارت می‎گیرد.

در همین سال گریفیث در انگلستان فیلم ”فلبهای دنیا“ را ساخت که در آن عملکرد ‎آلمان را طی جنگ با امریکا در جنگ جهانی اول به صورتی منفی و یک جانبه محکوم کرد.

در حدود سال ۱۹۱۹ پس از انقلاب اکتبر روسیه، رهبر انقلاب شوروی، سینما را به عنوان بزرگترین رسانه تبلیغاتی خوانده از عواملش خواست که آن را برای خود حفظ نمایند.

در حالی که گریفیث فیلم‎هایش را با ساختار تدوینی و بیانی داستانی مس ساخت، کارگردانان جوان روسی احساس کردند که می‎توانند کنترل بیشتری بر اجزای فیلم داشته باشند. آن‎ها به این نتیجه رسیدند که می‎توان از ساختارهای غیر داستانی نیز بهره گیرند. بر همین اساس سینما در کشور شوروی توانست زبان دیگری پیدا کند.

در سال ۱۹۱۹ در فرانسه فیلم ساز بزرگی چون ابل گانس بر ضد جنگ فیلم ساخت که عنوان ” من متهم می‎کنم“ را به خود گرفت.

۱۹۲۰ سالی است که در آن صنایع فیلم امریکا بر بازارهای جهانی مسلط می‎شود. سرمایه‎داران و دلالان بزرگ به موفقیت سینما کاملاً پی برده و از آن به عنوان اسلحه‎ای مؤثر در مهار بلشویسم استفاده کردند. هجوم سرمایه‎های صاحبان پول به سوی سینما باعث شد تا ستارهٍٍٍ‎سازی و تبلیغات پیرامون فیلم‎های پر فروش، پر زوق و برق کردن فیلم‎ها و فیلم سازی فرمولی و استفاده از خط تولید معروف باب شود، و دروغ بزرگی به وجود ‎آید مبنی بر آن که فیلم سازان قالب فرهنگی در فیلم‎های تولید شده وجود داشت.

در سال‎های دهه ۱۹۲۰ شخصیت هارولد لوید به وجود آید و برای مردم امریکا خوش‎ بینی جاویدان را به ارمغان آورد. او پشتکار و موفقیت را در اذهان مردم زنده کرد و چنان عمل می‎نمود که تماشاگران امریکایی افکار باطنی خود را در شخصیت عینکی هارولد لوید می‎دید.

در همین سال‎ها در امریکا شخصیتی پیدا شد به نام مک سنت او یکی از مهمترین مردان تاریخ سینمای امریکا محسوب می‎شود. وی در نوع فیلم‎های کمدی بیش از ۱۱۰۰ فیلم تهیه کرد و یا بر آنها نظارت داشت. او در این فیلم‎ها زندگی سرمایه‎داران با به باد مسخره می‎گرفت.

در ادامه همان سیاست ستاره‎سازی برای جلب پول بیشتر رودولف والنتینو در فیلمی تبلیغاتی که از جنگ دفاع می‎کرد به عنوان تیپی جدید معرفی شد. این فیلم در سال ۱۹۲۱ در امریکا توسط رکس اینگرام و با نام ”چهار سوار سرنوشت“ ساخته شد.

در سال ۱۳۲۲ هالیوود که پرزرق و برق ترین شهر سینمایی، با فساد موجودش پشتوانه‎ای بود برای انتخاب برخی از روسای جمهوری که یکی از آن‎ها علناً از کمپانی مترو گلدوین مایر (از استودیوهای بزرگ هالیوود) به خاطر پشتیبانی از مبارزات انتخابی‎اش تشکر کرد و عملاً چنین رابطه‎ای را افشا نمود.

در شوروی ژیگاورتف از طریق مونتاژ قوی قطعه فیلم‎های تازه و کهنه، ۲۳ فیلم از واقعیت‎های زندگی در شوروی ساخت که مجموعاً عنوان ”سینما- حقیقت“ را به خود گرفت. این فیلم‎ها از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۵ ساخته شد. در همین سال‎ها بود که اولین مدارس فیلم در جهان در سراسر شوروی بنا گردید تا با ساخت فیلم‎های تبلیغاتی و تحریک‎کننده کوتاه، انقلاب شوروی را صادر کنند. چنین اقدامی برای سرمداران حکومت شوروی لازم بود تا مشروعیت لازم را برای خود به وجود آورند. ولنین موکداً سینما را از بین تمام هنرها برای این اقدام استخدام کرد.

در دهه ۱۹۲۰ لف کولشوف، و سودالود پودفکین و سرگئی میخائیلوویچ ایزنشین توجه دیگران را به خود جلب کردند. این موقعیت به لحاظ انقلابی بود که محافظه کاری را از علوم آکادمیک هم عقب زده بود. آنان که خبرگان زیبایی شناس در دوران خود بودند و امروز نیز اعتبار بزرگی در بین نظریه پردازان و متفکران سینما دارند، به عنوان پیشتاز در زمینه هنر مطرح شدند.

در سال ۱۹۲۴ فیلم داستانی ”اعتصاب“ ساخته شد که آغازی واقعی برای سینمای شوروی به شمار می‎آید. داستان این فیلم حکایت از ناآرامی‎هایی دارد که در یک کارخانه رد پیش از انقلاب اکتبر به وجود آمده است. و صاحبان کارخانه برای فرونشاندن این ناآرامی‎ها جاسوس‎هایی را را به استخدام در می‎آورند. به همین دلیل کارگری نومید به خودکشی دست می‎زند و این امر باعث به وجود آمدن اعتصاب می‎شود.

فیلم ”اعتصاب“ که از طرح‎هایی پوستر مانند و کاریکاتور گونه ساخته شده، جاسوسان پلیس را به صورت حیواناتی مثل میمون، سگ، روباه، و جغد در می‎آورد.

در نظر ایزنشتین فیلم می‎بایست بیننده را در تمامی سطوح فیلم شریک کند. و به همین خاطر بود که بسیاری از منتقدین او را متهم کرده‎اند که او به جای فیلم ساز، نظریه پرداز علم معانی بوده است. اما قدرت او در استفاده از زبان سینما باعث شده است تا کارهایش از مهمترین فیلم‎های تبلیغاتی به حساب آید. او مونتاژ را چنان درهم آمیخت که به لحاظ آن، به کار بردن عنوان مونتاژ تا حدودی تداعی‎گر انقلاب ۱۹۱۷ می‎گردد.

ایزنشتین و کارگردانان دیگر روسی خود را معلم و مبلغ سیاسی می‎پنداشتند و به همین خاطر از فیلم به عنوان وسیله‎ای برای آموزش تاریخ و تئوری جنبش سیاسی خود به توده‎های استفاده می‎کردند. آرمان نظام انقلابی شوروی به گونه‎ای سیاسی، انقلابی و علمی عنوان شده بود این کارگردانان می‎خواستند هنر خود و زیبایی شناسی خود را در همین رابطه به کار ببرید. آنان افکار دشوار اجتماعی رژیم شوروی را به مردم عرضه کردند و به تبلیغ اهداف سیاسی حکومت جدید پرداختند. در یک چنین برهه‎ای با توجه به وجود اشخاصی مثل ایزنشتین عامل تدوین از بین عوامل دیگر سینما به شکوفایی رسید و ابداعات قابل توجهی در این زمینه به وجود آمد.

در سال ۱۹۲۵ پودفکین و ایزنشتین ماموریت یافتند تا هر کدام، فیلمی درباره انقلاب ناتمام ۱۹۰۵ روسیه تزاری بسازند. ایزنشتین فیلم ”رزمناو پوتمکین“ را ساخت و پودفکین فیلم ”مادر“ را.

در ”رزمناو پودتمکین“ تئوری مونتاژ تصادمی (دیالکتیک) مطرح شد. اکثر منتقدان این فیلم را نسبت به فیلم بعدی ایزنشتین (”اکتبر“) مغرورتر، سرکش‎تر و مؤثر خوانده‎اند و آن را بر آثار موزیکال یا مهیج امریکا ترجیح می‎دهند. در این دو فیلم چره حکومت ترازی صورتی ترسناک، اغراق آمیز، و بی‎رحمانه دارد. موفق‎ترین سکانس آن، کشتار روی پلکان اودسا است که به عنوان نمادی از انقلاب ۱۹۰۵، ”کاری چشمگیر“ و ”مهارتی در تدوین“ شمرده می‎شود. این سکانس که در آن قزاقان از پله‎ها پایین می‎آیند و جمعیت در حال فرار را به گلوله می‎بندند، یکی از نام‎آورترین صحنه‎های برگزیده تاریخ سینما است و به کمک مونتاٍژ (تدوین) به این مقام رسیده است.

بدون هیچ تردیدی نیروی تأثیرگذار این فیلم به خاطر آن است که در فرمی متناسب با انقلاب ساخت شده است که این فرم باعث شد تا این فیلم در خارج از شوروی سرنوشتی متغیر بیابد و برای تمامی سازمان‎های سانسور که با این فیلم مرتبط شده بود مساله آفرین شود.

در همین سال (۱۹۲۵) بیست و یکمین بخش از مجموعة ”سینما- حقیقت“ توسط ورتف ساخته شد. او سعی کرد تا خواسته‎ها و سفارشات لنین را در مورد نقش و کاربرد سینما در جامعه سوسیالیستی شوروی اجرا نماید. هم چنین بیست و دوم ”سینما- حقیقت“ با نام ”لنین در قلب دهقانان زندگی می‎کند“ ساخت. این فیلم تجمع دهقانان شوروی را در این اولین سالگرد درگذشت سخنران بزرگ، در مسکو به تصویر می‎کشید و توانست بهبود چشمگیر وضعیت دهقانان زن را (که نتیجه‎ای از اقدامات لنین بود) نمایش دهد.

در سال ۱۹۲۶ فیلم ”مادر“ هم چون ”رزمناو پوتمکین“ براساس رویدادهای انقلاب ۱۹۰۵ توسط پودفکین ساخته شد. این فیلم ماجرای کارگری را به تصویر می‎کشد که در زمان حکومت تزاری به وقوع پیوسته بود. این فیلم برخلاف ”رزمناو پوتمکین“ بر فرد تاکید می‎کند و آن را به اجتماع متصل می‎نماید.

در همین سال ورتف هم فیلم ‎های مستند ”به پیش شوروی“ و ”یک ششم جهان“ را ساخت که در آنها جنگ داخلی و گرسنگی زمان تزار را با شور و سازندگی و تکنولوژی بوجود آمده در حکومت جدید مقایسه می‎کند.

بار دیگر دوفیلم ساز قدرتمند شوروی، ایزنشتین و پودفکین مامور شدند تا در سال ۱۹۲۷ فیلمهایی در بزرگداشت انقلاب اکتبر بسازند. ایزنشتین که در حال ساختن فیلم ”قدیم و جدید“ بود موقتاً آنرا کنار گذاشت و ساخت فیلم عظیم ”اکتبر“ را آغاز نمود. این فیلم در غرب ”ده روزی که دنیا را تکان داد“ نام گرفت. پودفکین هم ”سرانجام سن پترزبورگ“ را در مورد درماندگی و زندگی فلاک بار و حقارت‎آمیز کارگران روسی در پیش از انقلاب اکتبر ساخت. در این فیلم جایگزینی معیارهای انسانی و بدون هیچ ستمگری را بجای فقر و نابسامانی‎ها تصویر می‎کند.

”اکتبر“ دوران حکومت هشت ماهه کرنسکی رییس دولت موقت روسیه در زمان انقلاب را وصف کرده و تفاوت‎های موجود میان ادعاهای دولت و عملکرد آن را بیان می‎کند. ایزنشتین در این فیلم بیشتر به زمینه‎های ایدئولوژیک و سیاست موجود پرداخت تا این که گزارشی از یک به تاریخی ارایه نماید. او رویدادها را به صورتی ذهنی تفسیر کرد و کوشید روش مونتاژ خود را که فیلم ”رزمناو پوتمکین“ به وجود آورده بود، ظریف‎تر و کارآمدتر سازد. او در این فیلم مونتاژ دیالکتیکی را (که برگرفته از تئوری‎های مکتب مارکسیسم بود) به عنوان نمادی از تقابل اندیشه‎ها و مفاهیم موجود در نماها به کار گرفت و به طور قطع ”اکتبر“ را در زمره بهترین و فوق‎العاده‎ترین شاهکارهای سینما قرار داد.

در همین سال که بزرگداشت انقلاب اکتبر بود استرشوب مستندساز برجسته شوروی هم چون ایزنشتین و ورتف با اهمیت دادن به فیلم‎های خبری و مونتاژ رد زمینه مقاصد سیاسی  و ایدئولوژیک، فیلم‎های مستندتلفیقی را با فیلم ”بزرگداشت انقلاب“ به وجود آورد. او همچنین در همین زمینه فیلم‎های مستند دیگری نیز ساخت.

فیلم‎هایی که توسط فیلم سازان بزرگ روسی به وجود آمد توانست نقطه عطفی در تاریخ سینما به وجود آورد. چندان که فیلم‎های پودفکین را هم چون ”آواز“ و فیلم‎های ایزنشتین را مانند ”فریاد“ خوانده‎اند. چرا که قادر بوده‎اند تا با زبان خود، اصول و تئوری‎های مکتب حاکم بر شوروی را بر جهانیان بنمایانند.

با نمایش ”خواننده جاز“ در سال ۱۹۲۷ در آمریکا فیلم‎های ناطق به میدان آمد. بنابراین روش‎های سینمایی صامت مبنی بر کنایه‎های غیرمستقیم تصویری تقریباً کنار گذاشته شد و از سوی دیگر وظیفه پر کردن جای خالی صدا دیگر بر عهد تصویر نبود. چنین امکانی باعث شد تا ظرف دو سال تعداد تماشاگران سینما حدوداً دو برابر شود. روشن است که موقعیت بهتری برای سرمایه‎گذاران و سیاستمداران به وجود آمد و آن‎ها توانستند با این وسیله تفکرات خود را راحت‎تر به بینندگان ارایه و القا نمایند.

در سال ۱۹۲۸ در شوروی فیلم ”توفان بر فراز آسیا“ توسط پودفکین آماده نمایش شد این فیلم خیزش غیر قابل مقاومت انقلاب را به تصویر می‎کشد که در آن مغول ساده‎ای از خواب غفلت بیدار شد و به جمع انقلابیون می‎پیوندد و بعدها رهبری مردم خود را علیه امپریالیسم به عهده می‎گیرد.

الکساندر داوژنکو که به عنوان دیپلمات شوروی در سفارت ورشو و برلین کار می‎کرد وارد سینما شده و در سال ۱۹۲۹ فیلم”زرادخانه“ را ساخت. او در این فیلم که کاملاً سیاسی است شخصاً به عنوان سخنگوی طبقه کارگر، روحیه ملی گرایی طبقه بورژوای اوکراین را تصویر کرد.

در همان سال ایزنشتین که اعتباری بسیار بالا در میان فیلم سازان دنیا یافته بود، به همراه عده‎ای دیگر به هالیوود عزیمت کرد. اما هم چنان که باید انتظار می‎رفت فیلم نامه‎ای را که به نام ”تراژدی امریکایی“ نوشته بود به علت این که حمله شدیدی به جامعه امریکا را در خود داشت از طرف سیاستگزاران امریکایی رد شد.

ساخت فیلم در هالیوود در دهه ۳۰ چنان بود که مثلاً مقرر می‎شد تا تاریخ معینی تعداد مشخصی فیلم توسط هریک از استودیوها ساخته و به نمایش  درآید. حدود ۹۵% از فیلم‎های تهیه شده در امریکا توسط هشت کمپانی بزرگ تحت کنترل گروه‎های مالی ”مورگان“ و ”راکفلر“ قرار گرفتند که اقتصد امریکا را می‎چرخاندند. هالیوود طی جنگ جهانی دوم هزاران فیلم آموزشیو تبلیغاتی ساخت در این ضمن اسطوره‎هایی را به وجود آورد و در کنار آن نژادها و مردم دیگر دنیا را تحقیر نمود.

در سینمای امریکا، نیازها و ضرورت‎های زمان را در نظر می‎گرفت و به خدمت نظام حاکم در می‎آورد و خط مشی‎های سیاسی، اقتصادی و جنگی را همگاه می‎کرد.به همین لحاظ سینما در دوران دهه ۱۹۳۰ هم چون مظهری از نوید و امید برای ورشکستگان و نومیدان امریکایی شده بود.

در سال ۱۹۳۰ فیلم ”در جبهه غرب خبری نیست“ با ارایه یک منظر دوست داشتنی از سربازان آلمانی و شرحی از وحشت جنگ توسط اوئیس مایلستون در امریکا ساخته شد. این فیلم که براساس رمان آلمانی به وجود آمده بود توسط منتقدان عنوان یکی از بهترین بیانیه‎های ضد جنگ را به دست آورد. در همین سال بود که گئورگ ویلهلم پابست در آلمان ”جبهه غرب“ ۱۹۱۸“ را که شدیداً ضد جنگی بود و زندگی سربازان آلمانی را نشان می‎داد ساخت.

سینمای قدرتمند شوروی نیز هنوز زنده بود ورتف ”اشتیاق“ را با مونتاژهایی در زمینه صدا بوجود آورد. این فیلم در مورد کارگردان معدن کار است که تلاشی وافر می‎کنند تا برنامه پنج ساله عمرانی شوروی به پیش برود. هم چنین در همین سال الکساندر داوژنکو بزرگترین فیلم خود را با نام ”زمین“ در ارتباط با مرگ، قتل، و ماجرای دیگر در مزارع اشتراکی ساخت که مونتاژش آن را یادماندنی کرده است.

این فیلم که به طور قطع شاهکاری است از داوژنکو، هم در فرم و هم در محتوا گسترش انقلاب سوسیالیستی را تصویر می‎کند. از سویی نیز پرداختی تغزلی است از مبارزه کشاورزان اوکراینی برای رسیدن به اتحاد. او در این فیلم مشی اشتراکی کردن را با ملایمت همراه می‎کند، آن چنان که گویی رژیم استالین کاملاً مورد تأیید اوست.

در سال ۱۹۳۳ موسولینی قدرت سینما را در زمینه تبلیغات سیاسی شناخت و بر همین اساس پسرش را به ریاست سینمای ایتالیا برگزید. او در این سال چینه چیتا را به عنوان مجتمع وسیع استودیویی رد حوالی شهر رم ساخت تا فیلم‎های ایتالیایی را بیشتر تولید کند. هم چنین او به ارزش جشنواره در تبلیغات سیاسی پی برد و وزیر دارایی ایتالیا را رییس آن نمود.

از ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۳ سال‎های مهمی است که در تاریخ سینما از ارزش بسیاری برخوردار است. در خلال این سال‎ها سینما از صامت به ناطق و از سیاه و سفید به رنگی تبدیل گردید و قطعاً وجود این دو توانست در تاثیرگذاری بیشتر پیام مؤثر واقع شود.

آدولف هیتلر در آلمان به قدرت رسد و توسط جوزف گوبلز وزیر اطلاعات و تبلیغات عمومی توانست در سال ۱۹۳۳ بر تمامی مسایل تبلیغی و ارشادی تسلط یابد. رد خلال همین سال‎ها بود که تعداد زیادی از اندیشمندان و روشنفکران متعهد و ضد نازیسم از آلمان اخراج شدند و صنعت فیلم آلمان هم کاملاً تحت کنترل نازی‎ها قرار گرفت.

گوبلز دفتر فیلم رایش سوم را به راه انداخت و سرمایه‎گذاری بر فیلم ‎های دولتی و خصوصی را تحت کنترل درآورد و وظیفه داشت تا کلیه فیلم سازان را اجباراً به عضویت حزب یا سازمان‎های وابسته درآورد.

نسبتاً تعدادی کمی از فیلم‏هایی که توسط گوبلز کنترل می‎شد آشکارا تبلیغاتی بودند و یا با محتوای سیاسی صریح ساخته شدند. این نسبت از بین تعداد ۱۰۹۷ فیلم سینمایی ساخته شده در بین سال‎های ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ حدود یک ششم از کل فیلم‎ها را به خود اختصاص می‏داد.

گوبلز کهخ تحت تأثیر فیلم ”رزمناو پوتمکین“ قرار گرفته بود از فیلم سازان آلمان خواست تا مانند آن فیلم بسازند. هم چنین فرمان داد تا آموزش سینما به مدارس و سازمان‎های جوانان نیز وارد شده تا آگاهی جوانان آلمان از سینما بیشتر حرکت کرد و بر علیه روسیه و نیروهای متفقین و یهودیان به ساختن فیلم‎های تبلیغاتی پرداخته شد.

ارتباط سینمای آلمان با سینمای شوروی چنان بود که فیلم ”شهر ما آمدن“ را پاسخی مستقیم به فیلم ”رزمناو پوتمکین“ بر شرده اما از سوی دیگر فیلم ”زنده باد ویلا“ از فیلم ”اکتبر“ تاثیر پذیرفت.

به اعتقاد گوبلز سرگرمی نیز می‎تواند ارزشی سیاسی داشته باشد. او می‎خواست فیلم‎های سینمایی به صورتی پس زمینه عمل نماید، چرا که معتقد بود بیننده به محض آگاهی از وجود تبلیغات مقاومت می‎کند. به همین دلیل هم چنان که گفته شد رایش سوم آشکارا سیاسی نبودند اما بدون استثناء همگی گرایش‎های نیرومند ”ناسیونال سوسیالیستی“ داشتند. به اعتقاد گوبلز تبلیغات، کاری به حقیقت نداشته و حقیقت وقتی ارزشمند است که به کمک پیروزی بشتابد. این خصوصیت در فیلم‎هایی که برای استفاده در خارج از مرزهای آلمان هم ساخته شد در نظر گرفته می‎شد. در این فیلم‎ها اولاً کشورهای مورد حمل را می‎ترساندند، ثانیاً سعی در بهتر کردن وجهه بین‎المللی نازی‎ها داشتند.

در سال ۱۹۳۳ فیلم کوتاهی توسط لنی ریفنشتال درباره اجتماع حزبی سال ۱۹۳۳ نازیسم ساخته شد. این فیلم زمینه ساز فیلم دیگری گردید که در سال ۱۹۳۵ توسط همین فیلم ساز در آلمان به تصویر کشیده شد.

”سه سرود برای لنین“ در سال ۱۹۳۴ تکنیک درخشان ورتف در تجسم بخشیدن به عواطف عمیق و ژرف انسانی را به تصویر کشید. این فیلم که در بزرگداشت مرگ لنین ساخته شده بود پیشرفت‎های شوروی را به وی نسبت داده، حتی زنان مسلمان را نشان می‎داد که توسط لنین از بند اسارت رهانیده شد بودند.

در همین سال یک رپرتاژ آگهی کلاسیک در زمینه حمایت مالی بازرگانان توسط بازیلرایت تحت نظارت گروه گریوسون در انگلستان و به سفارش هیأت تبلیغاتی جای سیلان تهیه شد. این فیلم که ”سرود سیلان“ نام داشت جاذبه‎های سیلان و یکی از صادرات مهم‎اش (که چای بود) را به تصویر می‎کشید. در این فیلم، موضوع با ظرافت خاصی تحت عنوان شناخت بازرگانی و تجارت سیلان پنهان شده، زمینه‎های تغییر یک فرهنگ را در سیلان به وجود می‎آورد. همین کارگردان در سال ۱۹۳۶ فیلم ”پست شبانه“ را کارگردانی کرد که به سرمایه پست انگلستان ساخته شد.

در دوره رایش سوم فیلم‎هایی ساخته شد که به عنوان فیلم‎های باارزش تاریخ سینما محسوب می‎شود. بهترین آن‎ها فیلم‎های تبلیغاتی ساخته لنی ریفنشتال بود. این فیلم‎ها عبارت بودند از ”پیروزی اراده“ (۱۹۳۶) و ”المپیاد“ (۱۹۳۸).

ریفنشتال دو نوع پیروزی را در فیلم‎ ”پیروزی اراده“ به تصویر کشید: پیروزی آلمان نیرومند و پیروزی رهبری آن. او این مضمون‎ها را در لفافه‎ای از گزارشگری مستند مطرح کرد. این فیلم (که بیشتر اثر حسی دارد تا منطقی)، با بودجه سرسام‎آوری که توسط مؤسسه U.F.A در اختیار او گذاشته شده بود تصویری فراموش نشدنی از رویدادهای شادی بخش و نشاط‎آور زندگی آلمان نازی به وجود آورد. وقتی گوبلز این فیلم را حاصل بینش سینمایی بزرگ پیشوا خواند، مشخص است که چقدر در راستای اهداف آنها مؤثر بوده است؛ البته هیچ فیلمی نیز به اندازه این اثر مورد انتقاد مخالفانش قرار نگرفت.

صحنه‎هایی از فیلم مذکور در جهت خنثی کردن افکار نازیسم توسط فیلم سازان کشورهای دیگر که در مقابله با اندیشه‎های هیتلر فعالیت می‎کردند به چشم می‎خورد. به طور مثال می‎‏توان از مجموعه ”چرا می‎جنگیم“ اثر فرانک کاپرا در سال‎های ۱۹۲۴ تا ۱۹۴۵ یاد کرد. آن چه در ”پیروزی اراده“ مهم است القاء پیام‎های فیلم از راه تصویر، موسیقی و مونتاژ کارای ریفنشتال می‎باشد.

در سال ۱۹۳۸ ریفنشتال فیلم بعدی‎اش را با نام ”المپیاد“ که از بازی‎های المپیک سال ۱۹۳۶ ساخته شده بود به نمایش در آورد. در این فیلم که تمرکز فیلم ساز در مسایل سیاسی نبود، لیاقت جوانان آلمانی در رقابت برای اثبات برتری نژادی آنان به رخ کشیده شد. ”المپیاد“ که دستاوردهای آلمان جدید را در متنی بین‎المللی مطرح می‎کرد احترامی به سزا برای حکومت ناسیونال سوسیالیسم به وجود آورد. ورزشکاران جوایز خود را با حضور پیشوا دریافت کردند و انگار این تلاش‎ها هم‎چون آیین‎ها و مناسک قربانی کردن به یمن وجود هیتلر بود.

جشنواره‎ای که توسط موسولینی به وجود آمده بود جایزه اصلی خود را با نام ”جام موسولینی“ به فیلم آلمانی ”المپیاد“ داد. وقتی بدانیم که این جشنواره جوایز خود را فقط به فیلم‎های داستانی اعطا می‎کرده و اینک یک اثر مستند این جایزه را برده است از اعتبار فیلم مطلع می‎شویم.

ایزنشتین در سال ۱۹۳۸ فیلم ”الکساندر نوسکی“ را پیرامون یک شاهزاده روسی که ملتش را به سوی پیروزی بر متجاوزان هدایت و رهبری ساخت. این فیلم که در آن داستان اهمیت بیشتری دارد به گونه‎ای آرام به تبلیغات خود می‎پردازد. در همین سال در فرانسه فیلمی ضد جنگی توسط مارسل کارنه با نام ”بندر مه آلود“ ساخته شد که سخنگوی دولت وقت، شکست فرانسه را در جنگ به خاطر این فیلم قلمداد کرد.

در سال ۱۹۳۹ فیلم ”اعترافات یک جاسوس نازی“ اثر اناتول لیتواک که بر ضد فاشیسم آلمان ساخته شد اذهان امریکاییان را در برابر مخاطراتی که از سوی فاشیسم به وجود می‎آمد بیدار کرد. اما در شوروی فیلم که توسط ایزنشتین با نام ”الکساندر نوسکی“ و در تبلیغ اهداف حکومت شوروی در مقابله با نازی‎ها بسیار مؤثر بود، به خاطر عقد قرارداد عدم تجاوز بین شوروی و آلمان نازی بلافاصله جمع‎آوری شد و از سوی دیگر فیلم‎هایی که به دوستی نازیسم می‎پرداخت ساخته شد، مثل فیلم ”آزادی“ که توسط داوژنکو در سال ۱۹۴۰ ساخته شد. در سال ۱۹۳۹ فیلم ”اسکادران۹۹۲“ برای آگاهی توده‎ها توسط هری وات کارگردانی شد. این فیلم غرور نیروهای مسلم انگلیس را برانگیخت.

هیتلر آرزو داشت تا بر چاه‎‎های نفت قفقاز مسلط شود و به همین خاطر بود که سعی می‎کرد خود را به ایران نزدیک کند. بر همین اساس در سال ۱۹۳۹ توسط رادیو آلمان با اشاره به تصویب نامه دولت رایش در آن سال، ایرانیان را با توجه به نظریه موجود، آریایی خالص و هم نژاد نامید و بر اتحاد طبیعی ملل ایران و آلمان تأکید کرد و تعمیق آنرا خواستار شد.

در همین سال حدود ۲۶۰ فیلم به ایران وارد شد و مورد بازبینی اداره سانسور گشت. آن چنان که رشد سینما در ایران مترادف با واردات بی وقفه فیلم و نمایش در سالن‎های مناسب در مقابل صدور نفت شده بود. نیاز اجتماعی که از توجه تماشاگران به فیلم‎ها و ستاره‎‎های خاص تولید می‎شد باعث شد تا فیلم بیشتری وارد ایران شود.

شاید اساس این نقص که فیلم سازی در ایران پا نگرفت و تنها فیلم‎های حزبی و گزارشی با توسل به چهره شاه و اقدامات او به ظهور رسید، ترجیح حکومت‎های قاجار و پهلوی بود. در کشوری که مذهب حاکم منع‎کننده بسیاری از موارد خلاف بوده و حیت در قوانین هم بسیاری از آنها منع‎ شده بود متصدیان سانسور بیشتر از هر چیزی انتقادهای تند و صریح اجتماعی و سیاسی را سانسور می‎کردند و به همین دلیل هیچ وارد کننده‎ای سرمایه و امنیت شغلی خود را به خطر نینداخته و فیلم‎هایی را وارد می‎کرد که فقط از لحاظ سیاسی غیر مجاز نباشد. با این وجود فیلم‎هایی مانند ”المپیاد“ به حسب فرمان ولیعهد در سال ۱۳۱۸ شمسی به سود انجمن تربیت بدنی در تهران و شهرستان‎ها نمایش داده شد و طی نامه‎ای از طرف کفیل وقت وزارت فرهنگ از اداره کل شهربانی خواسته شد تا همکاری لازم را معمول نماید. هم چنان که قبلاً دیدیم فیلم ”المپیاد“ به صورتی غیر صریح اهداف حکومت نازیسم را  تبلیغ می‎کرد.

برخی از فیلم‎های آلمانی قدرت برق آسا ویرانگر نیروهای مسلح آلمان را آن چنان نشان می‎داد که جنگ روانی را پیش از جمله نیروهای آلمانی به کشوری که فیلم در آن نمایش داده می‎شد به وجود می‎آورد. به طور مثال می‎توان از فیلم‎های ”تعمید درآتش“ و ”پیروزی در غرب“ (۱۹۴۰) یاد کرد که در بسیاری از سفارت خانه‎های آلکان در کشورهای بی‎طرف، برای ترسانیدن دیپلمات‎های خارجی به نمایش گذاشته شد. هم چنین بسیاری از فیلم‎های آلمانی که برای داخل کشور ساخته و نمایش داده می‎شد تأثیر فراوانی بر جای می‎گذاشت. مثلاً فیلم ”سوس یهودی“ کاروایت هارلان که در سال ۱۹۴۰ ساخته شد آن چنان جوانانی که فیلم را دیدند به حرکت در آورد که به جان یهودی‎ها افتادند و آن‎ها را کتک زدند. این فیلم حیت در خاورمیانه با دوبله عربی در خلال سل‎های ۶۰ نیز هنوز در گردش بود.

”دیکتاتور بزرگ“ اثر معروف چارلی چاپلین در سال ۱۹۴۰ در امریکا ساخته شد. این فیلم تمام ناطق حمله‎ای جسورانه و هجوآمیز علیه هیتلر بود و به عنوان رساله‎ای پرخاشگرانه جبر و ظلم عمیق حکومت فاشیسم را بر یهودیان نشان می‎داد. این فیم باعث شد تا طرفداران هیتلر به چاپلین حمله کنند. جالب است بدانیم چاپلین که در خلال یال‎های جنگ جهانی دوم علیه فاشیسم و سرمایه‎داری فعالیت می‎کرد و در سال ۱۹۱۷ فیلم‎های تبلیغاتی اوراق قرضه دولت امریکا را ساخته بود، در سال ۱۹۴۷ برچسب دوستدار کمونیست را از کمیته بررسی فعالیت‎های ضد امریکایی دریافت می‎کند. این نسبت باعث شد که شخصیت ”چاپلین فیلم ساز اعصار و قرون“ با آن خدماتی که برای امریکا کرده بود از صحنه فیلم سازی امریکا کنار رود.

چارلی در فیلم ”دیکتاتور بزرگ“ نقش دیکتاتور فاشیست را به عنوان قاتل میلیون‎ها انسان و نمونه مجسم خودکامگی فردی، بسیار عالی ایفا کرد. ولی بعدها گفته است که اگر از وقایع دهشتناک اردوگاه‎ها خبر داشت، هرگز چنین فیلمی را نمی‎ساخت و جنون آدمکشی نازی‎ها را مسخره نمی‎کرد.

هیتلر می‎خواست تا مشکل اجتماعی پیروان و بیماران علاج ناپذیر را درمان کند. بر همین اساس طی فرمان از وزارت بهداری خواست تا چنین بیمارانی را ”به آرامی“ بمیراند و از رایش خواست تا مقدمات کار را فراهم کند. یکی از موذیانه‎ترین فیلم‎های تبلیغاتی آلمان که در سال ۱۹۴۱ برای توجیه این فرمان (که عمل به آن سروصداهایی را در آلمان به وجود آورده بود) ساخته شد، فیلم ”من متهم می‎کنم“ کارولفانگ لیبناینر بود. چنین روشی برای حل سیاسی مسأله یهودیان نیز به کار گرفته شد.

در ادامه سیاست‎های استعماری فرهنگی غرب بخش فارسی رادیویی بی.بی.سی (BBC در هفتم دیماه 1319 (1941) به راه افتاد و گفتارهایی در مزایای دموکراسی پخش کرد.

این خطر نهفته در کنار بی‎خبری یا غرض‎مندی حکومتیان ایران جلوه بیشتری یافت. اقامات رضاخان مبین بر خارج کردن اجباری زنان از حجاب و ایجاد یک فضای استبدادی نیازمند آن بود تا به حمایت سینما چشم بدوزند. بر همین قاعده در دوران رضاخان ۸ فیلم ساخته شد که ۵ فیلم آن بر محور ماجراهای عشقی دور می‎زند و یک فیلم دیگر هم زن نقش اساسی داشت. ”دختر لر“ ساخته عبدالحسین سپنتا به یک فیلم تبلیغاتی بدل شد و در زمانی که رضاخان به عنوان حاکم کشور مشکلاتی در ارتباط با جنبش‎های سیاسی منطقه‎ای و عشایری داشت داد دفاع از وطن و عزت را سرداد. شروع جنگ جهانی دوم و اشتغال ایران توسط متفقین باعث شد ایران دچار رکود گردد و تولید فیلم هم متوقف شود. در این سال‎ها فیلم‎های خارجی با زیرنویس فارسی نمایش داده می‎شد.

متفقین در سال‎های دهه 20 (شمسی) به خاطر نبود سازمانی که در زمانی جنگ واردات فیلم را کنترل کند از نیاز اجتماعی مرد به تفریح و سرگرمی به نفعع خود استفاده کردند و فیلم‎های تبلیغاتی را گاهی هم به صورت مجانی برای مردم نمایش می‎دادند. اولین هدف این فیلم‎ها تبلیغاتی بی اثر سازی تبلیغ رقیبان متفق بود. اما در سال‎های پیش از این (1320- 1316 شمسی) سینماهای ایران در اختیار شرکت‎های امریکاییی با انگلیسی و فرانسوی بود. آخرین اخبار توسط U.F.A به زبان فارسی در سال 1320 (شمسی) در ایران به نمایش در می‎آمد. در همین سال‎ها بود که آموزش بهداشت نیز به وسیله‎ای برای تبلیغات سیاسی مبدل گردید. فقط انگلیسی‎ها بوندند که سالیانه برای چهار میلیون ایرانی فیلم نمایش می‎دادند. رقابتی که توسط کشورهای متفق در ایران برای نمایش فیلم به وجود آمد، در تاریخ سینمای هیچ ملتی دیده نشده است. وقتی می‎بینیم روس‎ها در زمان اشغال بودجه زیادی را برای فارس کردن دوبله فیلم‎هایشان هزینه کرده بودند، و ”بخش مشترک فیلم سفارت و شورای بریتانیا“ برای ایجاد حس ”انگلوفیلی“ در ایرانیان به دنبال بهترین فرصت‎ها در آن روزهای بحرانی می‎گشت و فیلم‎های خبری انگلیسی را به زبان فارسی تهیه می‎کرد و در روستاها نمایش می‎داد چگونگی این رقابت بیشتر نمود پیدا می‎کند.

فیلم ”المپیاد“ که در سال ۱۹۳۸ برنده بحث برانگیز جام موسولینی برای بهترین فیلم خارجی جشنواره شده بود تا سال ۱۹۳۴ بیش از ۱۱۴ هزار مارک برایش سود کرد. تعداد بینندگان فیلم‎های ساخت آلمان نسبت به سال ۱۹۳۳ چهار برابر شده بود. یعنی در سال ۱۹۴۲ تعداد ۱۰۰۰ میلیون نفر فیلم‎های ساخت آلمان را می‎دیدند. در نیمه دوم سال ۱۹۴۲ و نیمه اول ۱۹۴۳ تعداد یازده میلیون و دویست و پانزده هزار بار جوانان آلمان به دیدن فیلم‎های نمایش داده شده رفته بودند.

در دوران جنگ جهانی دوم، نیروی دریایی امریکا خسارات زیادی را از نیروهای ژاپنی در خاور دور متحمل شد. بلافاصله پس از این واقعه، مجموعه فیلم‎های ”چرا می‎جنگیم“ با سرمایه اداره سینمایی ارتش ساخته شد. بعضی از فیلم‎های این مجموعه همانند یک فیلم سینمایی بلند بوده، تمامی مجموعه با توجه به موضوعات واقعی و با کیفیتی کاملاً تبلیغاتی ساخته شد. این مجموعه، ارزش‎های امریکایی و تغییرات بزرگی که در افکار عمومی به وجود آمد را نشان می‎داد و تصریح می‎کرد که تغییرات مذکور، ارزش‎های امریکا باعث شد تا امریکا در جنگ وارد شود.

این مجموعه در ۷ قسمت به نام‎های ”پیش درآمد چنگ“، ”صربه نازیها“، ”تفرقه بینداز و حکومت کن“، ”نبرد انگلستان“، ”نبرد شوروی“، ”نبرد چین“، ”جنگ به امریکا می‎رسد“ تحت نظارت و کارگردانی فرانک کاپراساست امریکا و افکار عمومی را تحلیل می‎کرد و چنین وانمود می‎نمود که امریکا مایل به حضور در جنگ نبوده است، بلکه این مقدمات باعث شده است تا امریکا مجبور شود خود را در جنگ جهانی دوم حس کند. البته قسمت‎های دیگری هم توسط کارگردانان دیگر و تحت نظارت کاپرا در اداره جنگ امریکا با نام‎های ”فتح تونس“، ”متفق خود انگلستان را بشناس“، ”دشمن خود ژاپن را بشناس“، ”دو تا سقوط می‎کنند، یک برود“ ساخته شد که می‎توان به مجموعه ”چرا می‎چنگیم“ اضافه کرد. ساخت و نمایش این مجموعه از سال ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ طول کشید.

روبرتوروسللینی در ایتالیا فیلم ”رم، شهر بی دفاع“ را در مظلومیت شهر رم که به خاطر جنگ دچار مشکلات عدیده‎ای شده (که از تحمل آن‎‎ها عاجز مانده بود) در سال ۱۹۴۵ ساخت. روسللینی خود به شوخی ارزش فیلم‎اش را بیش از نطق‎های وزیر امور خارجه ایتالیا می‎خواند و معتقد بود این فیلم بیشتر کمک کرده است تا ایتالیا در جامعه ملت‎ها جایش را باز کند.

طی دوران جنگ جهانی دوم یگانه کشوری که فیلم سازی در آن بدون هیچ وقفه‎ای ادامه داشت، امریکا بود که در سال ۱۹۴۶ مبلغ یک میلیارد و هفتصد میلیون دلار از بابت صنایع فیلم درآمد داشت. در چنین موقعیتی لازم بود تا لبه تیغ تبلیغات را به سوی رژیم نازیسم متوجه نمایند. امریکا در این فیلم‎های تبلیغاتی همبستگی جهانی و شجاعت بی پایان مردم کشورهای متفق را به جهانیان نشان می‎داد و تأثیر شگرفی بر روحیه جهانیان می‎گذاشت. این گونه فیلم‎ها هم، گریز از واقعیت‎ها را ارایه می‎کردند و زیرکانه شعاری بودند. در زمانی که مردم امریکا به لحاظ رکود اقتصادی هیچ پولی برای پرداخت کرایه منزل هم نداشتند، شخصیت‎های این فیلم‎ها در خانه‎های شیک و تزیینات گران قیمت به سر می‎بردند. چنین زندگی رویایی حتی برای خود امریکاییان نیز شگفت برانگیز بود. آن‎ها برای بدست آوردن زمان کوتاهی استراحت که ”وصف العیش، نصف العیش“ باشد جان می‎کند تا در هر هفته یک فیلم بینند و این به عهده شرکت‎های بزرگ فیلم سازی بود تا به زیرکانه ‎ترین وجهی شکل فرهنگی سیاسی مطلوب را به نمایش بگذارند.

در حدود سال ۱۹۴۶ فیلم‎های تبلیغاتی خبری آلمان هنوز هم تأثیرگذار بود. صادق هدایت داستان نویس ایرانی در یک از داستان‎هایش در سال ۱۳۲۴ شمسی تصویر درخشانی از تأثیر فیلم‎های تبلیغاتی را بر مخاطب ایرانی عنوان نمود و از زبان یکی از شخصیت‎ها قشون آلما را همچون آهن و فولاد روین تن خواند که هیچ کس توان مقابله با آن را ندارد.

رد سال ۱۹۴۷ ”کمیته فعالیت‎های ضد امریکایی“ علیه گرایش کمونیستی فیلم سازان و دست‎اندرکاران سینمای هالیوود براه افتاد و هم چنان که رد بالا ذکر شد یکی از کسانی که از سوی این کمیته متهم واقع گردید چارلی چاپلین بود.

در سال ۱۹۴۸ رابرت فلاهرتی فیلم ”داستان لوئیزیانا“ را با سرمایه کمپانی نفیت شل ساخت. این فیلم که آرامش مرداب‎های لوئیزیانا را تصویر میکرد تغییر نظر یک نوجوان نسبت به یک گروه  حفاری نفت را نشان می‎داد. این فیلم رد قالبی مضاعف از یک سو کارکنان فنی در بیابان‎های دلتای رودخانه می‎سی‎سی‎پی یک دستگاه حفاری را نصب می‎کنند و از سوی دیگر ابراز صید سوسمار توسط یک نوجوان بومی را به نمایش می‎گذارد.

در اواخر دهه ۴۰ که لازم بود بر ضد فاشیسم همبستگی به وجود آید، کمونیست‎ها، یوسیالیست‎ها، لیبرال‎ها، و جمهوری خواهان اختلاف‎ها را کنار گذاشتند و همگی یک صدا بر علیه حکومت نازیسم متحد شدند. در این سال‎ها حتی فیلم سازانی مثل آ‎لفرد هیچکاک هم گرایشات ضد فاشیسمی خود را بروز داد و فیلم‎هایی همچون ”بد نام“ را ساخت. جنگ سردی که واقع شده بود هیچکاک را واداشت تا به گونه‎ای ظریف به مخالفت با آلمان نازی بپردازد.

جنگ سرد حتی در خود ایالات متحده نیز مشکلاتی به بار آورد. زمان مبارزه با فاشیسم رو به اتمام بوده و خط کمونیسم هنوز چهره نشان می‎داد. در اواخر دهه ۱۹۴۰ و اوایل دهه ۱۹۵۰ حدود ۲۵۰ نفر مظنون به کمونیسم در وزارت خارجه امریکا کشف شدند که قصه فروپاشی حکومت سیاستمداران امریکا را در سر می‎پروراندند. بر علیه چنین اقدامی حرکتی انجام گرفت که به لشگرکشی تبلیغتی لقب داده و نام ”وحشت سرخ“ بر آن گذاردند. در این لشگرکشی تضعیف اصلاحاتی که توس روزولت انجام می‎گرفت به عنوان سرلوحه فعالیت‎ها قرار داشت.

ژرژفرانژو به عنوان یک منتقد اجتماعی در فرانسه فیلمی با عنوان ”آسایشگاه معلولین“ ساخت که هجونامه‎ای گزنده درباره موزه نظامی شمرده می‎شد. این فیلم که با سرمایه ارتش در جهت ارتقا کیفیت ارتش است اما وقتی فیلم ساخته شد، دیدند که فرانژو در کنار نمادهای از صحنه‎های معمولی موزه نماهایی از اثرات جنگ را قرار داده است و فیلم به صورت حربه‎ای بر علیه جنگ بدل شده است.

در سال ۱۹۵۲ رنه کلمان هم در فرانسه فیلم ”بازی‎های ممنوع“ را بر ضد جنگ ساخت. این فیلم شاهکاری است که در محیط روستای دامنه جنوبی آلپ و در دوران جنگ می‎گذرد.

در سال ۱۳۳۰ شمسی (۱۹۵۲) گروهی از فیلم سازان ایرانی خواستند تا برخی از واقعیت‎های اجتماعی را به فضای سینمای ایران وارد کنند. امام روش آنان به نحوی بود که آثارشان رنگی از تبلیغاتی رسمی و دولتی می‎گرفت و به نوعی در خدمت تبلیغات دولت قرار می‎گرفتند. به طور مثال فیلم ”میهن پرست“ توسط محمد درم بخش پیرامون موضوع جنگ بحرین در سال ۱۳۳۲ شمسی ساخته شد اما با توجه به اینکه حس ضد انگلیسی‎ها در آن روزها در ایران شدت داشت ولی فیلم اشاره صریحی به حضور انگلیسی‎ها در بحرین نمی‎کرد و در آن فداکاری در راه وطن بیشتر مطرح می‎گردید، و یا سرهنگ گلسرخی در سال ۱۳۳۳ شمسی فیلم ”نقلعلی“ را بیا تبلیغ انضباط و سربازگیری تهیه نمود. ”قیام پیشه‎وری“ هم فیلم دیگری است که توسط مهدی انوش فر به شیوه تبلیغات رسمی ساخته شد.

در سال ۱۹۵۵ در فرانسه فیلم ”شب و مه“ توسط آلن رنه ساخته شد. در این فیلم به صورتی حزن آلود، بازداشتگاه‎های نازی‎ها را به تصویر می‎کشد.

در سال ۱۹۵۶ عده مشتریان سینما به نصف رسیده بود. هزاران سینما در اواخر دهه ۴۰ بسته شد تماشاگران سینما در ایالات متحده از ۹۰ میلیون در سال ۱۹۴۸ به ۷۰ میلیون در سال ۱۹۴۹ و ۶۰ میلیون در سال ۱۹۵۰ رسیده بود و همه این ماجراها به خاطر به میدان آمدن تلویزیون بود. به همین دلیل تولید فیلم به یک سوم قبل رسید. در عوض مجوزهای خرید تلویزیون از ۳ میلیون در سال ۱۹۵۸ رسیده بود. در پایان دهه ۵۰ تلویزیون توانست گوی سبقت را از سینما ببرد. به همین دلیل استودیوها مرکز تهیه تولیدات تلویزیونی شد و فیلم‎های قدیمی هم به تلویزیون فروخته شد. اما سیاست‎های استعماری حاکم بر سینما وفیلم هم چنان پا برجا بود، و اینک این سیاست‎ها توانسته بود جولانگاه بیشتری به دست آورد.

در سال ۱۹۷۵ ”راه‎های افتخار“ توسط استانلی کوبریک کارگردانی شد. این فیلم که شدیداً از سوی منتقدان تحسین شده بود، ماجرای سه سرباز بی‎گناه را که توسط دادگاه نظامی و در حین جنگ اول جهانی در فرانسه محکوم شده بودند را بررسی می‎نمود. این فیلم امریکایی بی‎رحمی و شقاوت را با مهارت تمام نشان می‎داد و غیر عادلانه بودن قضاوت در ارتش فرانسه به خوبی تصویر می‎کرد.

هم چنان که می‎‎دانیم از سرمایه‎داران امریکایی از یهودیان هستند و حمایت بی‎دریغ امریکا از صهیونیست‎های اسرائیل هم از همین نشأت می‎گیرد. در سینمای امریکا نیز نمونه‎های بسیاری یافت می‎شود که از یهودیان حمایت می‎کنند. در این زمینه فیلم ”بن هور“ را می‎توان مثال زد که در سال ۱۹۵۹ ساخته شده است این فیلم که توس ویلیام والیر کارگردانی شد حکایت از مبارزات یک شاهزاده رومی با یک جوان یهودی در ماجراهای متفاوت دارد که سرانجام در کی مسابقه ارابه‎رانی (که نمودی از مفاهیم سرعت، قدرت، دقت و برنامه‎ریزی است) جوان یهودی بر شاهزاده رومی پیروز می‎شود و این همان چیزی است که بیننده انتظار می‎کشد و هراس دارد که در پایان این فیلم جوان یهودی مسابقه را ببازد.

در سال ۱۹۵۹ آلن رنه در دنباله فیلم ”شب و مه“ فیلم ”هیروشیما عشق من“ را در فرانسه و ژاپن ساخت. این فیلم هم ترکیبی از گذشته و حال بود و به تأثیرات باقیمانده از جنگ پرداخت.

در سال ۱۹۶۰ فیلمی تبلیغاتی درباره مبارزات انتخابی جی‎اف‎کندی (که بعداً رییس جمهور امریکا شد) توسط ریچاردلیکاک به نام ”مبارزات مقدماتی“ ساخته شد که به صورتی بی‎واسطه با بیننده ارتباط برقرار می‎کرد.

در سال ۱۹۶۱، استانلی کریمر، ”دادگاه نورنبرگ“ را ساخت. این فیلم جنایتکاران نازیسم درخشانی از سوی اسپنسرتریسی و برت لنکستر ارایه شد.

در سال ۱۹۲۶ در راستای سیاست‎های استعماری غرب ماهواره ”تله استار- یک“ به هوا پرتاب شد. با چنین قدرتی امپریالیسم تبلیغاتی به راحتی می‎توانست سیاست‎های خود را در مرزهای دیگر بگستراند، بدون آن که کسی یا چیزی بتواند بر آن مقاومت کند.  

در ۱۹۶۴ در انگلستان فیلمی ساخته شد که در آن جنگ را به هجو می‎کشید. در این فیلم که ”دکتر استرنج لاو“ نام دارد و توسط استانلی کوبریک کارگردانی شد، سلسله اعمالی که منتهی به بروز فاجعه اتمی می‎شود به‎گونه‎ای تمسخرآمیز بیان می‎گردد. هم چنین او در ۱۹۶۸ فیلم دیگری که سرنوشت تردیدآمیز بشر را در مقابل ماشینیسم و کامپیوتر بررسی می‎کند. در این فیلم که به‎گونه‎ای فلسفی به جهان نگاه می‎کند، انسان‎های غربی می‎توانند ”راز کیهان“ را به دست آورند. این فیلم ”اودیسه فضای ۲۰۰۱“ نام گرفت.

در ۱۹۴۷ در امریکا فیلم ”قلب‎ها و مغزها“ توسط پیتردیویس در مورد جنگ ویتنام و تأثیر آن در امریکا و آسیای شرقی ساخته شد. در صحنه‎هایی از این فیلم که تلاش دارد به واقعیت‎های سیاسی اجتماعی جنگ ویتنام دست یابد مناظری از درنده خویی‎های جنگجویان امریکایی در ویتنام را در کنار نماهایی از فیلم‎های جنگی هالیوودی قرار می‎داد. در سال ۱۹۷۸ فیلم ”بازگشت به خانه“ به کارگردانی هال اشپی در امریکا با همین مضمون ساخته شد.

امریکا در سال‎های اخیر نیز بی‎کار ننشسته است و با وجود داشتن ماهواره‎های متعدد و شبکه‎های تلویزیونی بی‎ دروپیکر که قادرند به صورت شبانه روزی برنامه‎های مطلوب خود را پخش کنند، هنوز هم اهداف خود را به صورت فیلم‎های سینمایی عرضه می‎کند. فیلم‎هایی مثل مجموعه فیلم ”رامبو“، مجموعه فیلم ”راکی“، ”نابودکننده ۱ و ۲“ و…

در سال ۱۹۹۴ در جشنواره اسکار ۹۴ فیلمی جایزه بهترین فیلم را گرفت که به یهودیان و ظلم ‎هایی که بر آنان رفته است می‎پردازد. این فیلم که ”فهرست شیندلر“ نام دارد و توسط استیون اسپیلبرگ کارگردانی شده است صرف نظر از ارزش‎های تکنیکی فیلم در موقعیتی جایزه را دریافت می‎دارد که صهیونیست‎های اسرائیل در پای میز مذاکره با فلسطینیان ”آواره“ هستند.

منتقدین بسیاری معتقدند تمام محصولات سینمایی از قبیل فیلم‎های تبلیغاتی آلمان نازی، تبلیغات تجاری، فیلم‎های تاریخ سینما و هم چنین فیلم‎هایی که توسط فیلم سازان بزرگ و کوچک، آشنا و ناآشنا ساخته شده است. همگی کم و بیش به صورت ماشین‎هایی وظایف خود را انجام داده‎اند و پیام یا اثرات از پیش تعیین شده خود را به بیننده القا نموده‎اند.

به هر حال سینما در تاریخ جهان توانسته است نام خود را به عنوان تأثیرگذارترین وسیله تبلیغاتی ثبت نماید و بدیهی است که صاحبان سرمایه و صاحبان امکانانت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و… آرزو دارند این وسیله بتواند آن‎ها رابه اهداف خود برساند. بسیاری از آنان به عنوان تخدیر و افیون استفاده می‎نمایند و برخی از آن به عنوان رساننده پیام‎ها و نظرات خود به دیگران. ولی به هر صورت اگر در پشت این تصمیم‎ها اهداف ”فقط شخصی“ وجود داشته باشد، نشانه‎ای از خودکامگی و استبداد است.

این در حالی است که در سال‎های پس از انقلاب اسلامی، سیاستگزاری سینمای ایران متفاوت شد. دو ماه پس از پیروزی انقلاب از سوی بنیانگذاران شورای موقت فیلم و سینما در وزارت فرهنگ و هنر اعلام شد که قصدشان بر این است تا کاری کنند که سینما در دست یک گروه خاص نباشد و در جهت خدمت به مردم حرکت نماید. بر این اساس بیشترین فیلم‎های تبلیغاتی پس از انقلاب، مبارزات مردمی در دوران شاه، فساد اداری، مالی، اجتماعی، و اخلاقی حاکم بر سال‎های حکومت پهلوی، اهداف اجتماعی و اقتصادی انقلاب، مخالفت با سرمایه‎داری، احتکار، وطن دوستی و مخالفت با خروج مردم از ایران با عنوان مهاجرت به کشورهای دیگر، مخالفت با قاچاق مواد مخدر و منکرات اخلاقی را در بر میگرفت، و از همه بیشتر به ”دفاع مقدس“ پرداخت. فیلم های دفاع مقدس سعی داشت تا به جنگ از دیدگاه تکلیف الهی و ارزش‎های به وجود آمده از قبل پرداخته شود نه اهداف کشورهای مهاجم که فیلم هایشان در جهت کشورگشایی و توجیه کشت و کشتار مردم و انسان های دیگر تعریف می‎شد.

ادامه دارد…

خروج از نسخه موبایل