رد شدن از یادگار جنوب

نگاهی به فیلم سینمایی یادگار جنوب در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر

مرتضی گازرانی-سینمای خانگی؛ امروزه سطح سواد عمومی به عنوان یکی از مؤلفه های پیشرفت جوامع ابعاد گستره تری پیدا کرده و از صرف سواد خواندن و نوشتن فراتر رفته است. سواد رسانه ای، سواد حقوقی، سواد رایانه ای و سواد بصری از الزامات داشته های بشر امروز است. به نظر می رسد تنها سوادی که خیلی اکتسابی نیست و مردم برای مطالعة آن وقت نمی گذارند، سواد بصری است. اما سؤال این جاست که مردم این سواد را از چه منابعی کسب می کنند. اگر دقت کنیم، هر از یک ازما در تمام 24 ساعت شبانه روز به نوعی با انبوه تصاویر گوناگون مواجهیم. از تابلوهای تبلیغاتی خیابان ها و صفحات مجلات و روزنامه ها گرفته تا مجسمه ها و دیوارنگاره ها و از برنامه های تلویزیونی وفیلم های سینمایی تا صفحات وب و گوشی های تلفن همراه،  همه و همه حتی خواب هایی را هم که می بینیم همگی به نوعی سواد بصری ما را می سازند. سینما و تلویزیون بر خلاف بسیاری از این پدیده های بصری که ایستا و مکانی هستند، پدیده بصری و پویا بوده و در زمان جریان دارد، لذا تأثیرگذاری آن بر سواد بصری جامعه بیش از سایر پدیده هاست. از این رو بخش اعظمی از این سواد در سینما شکل می گیرد. از سوی دیگر ساخت فیلم برای مخاطب امروز که از سطح سواد بصری بالایی برخوردار می باشد دشوار به نظر می رسد. دراین تأثیرگذاری متقابل بین مخاطب و سینماگر گاهی سینماگران سعی می کنند مؤلفه های آشنایی زدایی و ساختار شکنی سواد بصری مخاطب را تحت تأثیر قرار دهند.

فیلم سینمایی «یادگار جنوب» ساخته مشترک پدرام پورامیری و حسین دوماری از آن دسته فیلم هایی است که فرض را بر این نهاده تا سواد بصری مخاطب اش را دست کم نگیرد. او می خواهد سفره ای رنگین با خوراکی هایی هایی از طعم های متفاوت سر سفرة میهمانش بگذارد، اما غافل از این که عسل و خربزه را کنار هم گذاشته است. این تصمیم فیلمسازان به خصوص در تدوین، مصداق همان عسل و خربزه است. ربط نماهای بی ربط و گاه آزاردهنده که ایده درخشان فیلم را قربانی می کند. سازندگان فیلم گویا چنان شیفته ایدة درخشان خود شده اند که با عبور از اصول بدیهی بازیگری و تدوین و حتی کارگردانی و در پیچاپیچ تدوینی که خود برای خود ایجاد کرده اند، از ورودی یادگار جنوب رد می شوند و مسیر را گم می کنند. به نظر می رسد پیش از اکر ان عمومی باید دنده عقب بگیرند و با تدوین دوباره فیلم وارد یادگار جنوب شوند.

«یادگار جنوب»؛ وقتی عاشقانه‌ترین قصه، سر میز تدوین ذبح شد

تدوین بد، آسیب‌های جدی به «یادگار جنوب» رساند و در نهایت مخاطب را سردرگم، خسته و کلافه کرد به‌طوری‌که حتی عاشقانه‌ترین پلان‌های فیلم را به لحظاتی کرخت تبدیل کرد. پلان‌هایی که می‌توانست تا سال‌های سال، نشان‌دهندۀ عشق در سینمای ایران باشند.

هادی مرادی-سینمای خانگی؛ در سینمای ایران که سال‌های متمادی با ضعف فیلمنامه دست‌وپنجه نرم کرده و می‌کند، کمتر آثاری تولید می‌شوند  که از قوت قلم و صلابت اندیشه‌ای بهره‌مند باشند و این موضوع به خصوص در آثار اجتماعی به طور چشمگیری دیده شده است. در جایی که سینمای ایران همواره دست به دامن موضوعات سخیف و تکراری با پرداخت‌های تکراری و دیالوگ‌های دم‌دستی بوده و همین موضوع خط تولید آثار اجتماعی را به سری‌ساختی (چیزی شبیه سری‌دوزی در خیاطی) تبدیل کرده که بعضاً در آنها آثار نسبتاً خوبی نیز تولید می‌شود اما غالباً به حدی در محتوا و فرم ناامیدکننده هستند که ببیننده با خمیازه‌کشان سالن را ترک می‌کند البته به شرطی که بتواند تا تیتراژ پایانی را تحمل کند.

در این بین، «یادگار جنوب» یکی از فیلمنامه‌های درخور تحسین سینمای اجتماعی ایران حداقل در سال‌های اخیر است. داستانی از عشق اصیل و ریشه‌دار یک پسر به دختر خانه‌ای که در آن بزرگ‌شده و کینۀ پسر خانه که در قلبش این عشق را نوعی خیانت به برادری دو طرفه می‌داند. کشمکش بین قدرت عشق و کینه گرچه موضوعی پیشینه‌دار است اما در این فیلمنامه به طور هنرمند انه‌ای به آن پرداخته شده و داستانی شیوا، روان و آشنا را با ادبیاتی جدید و خلاقانه و نوآورانه بیان می‌کند.

در این داستان، به خوبی نشان داده می‌شود که اولین قربانی و یا شاید آخرین و مهمترین قربانی کینه، شیطان است و عشق مثل آب، بالاخره راه خود را از لای سنگلاخ‌های زندگی می‌یابد و باران می‌شود. مسئله اما اینست که می‌شد با حذف خرده‌روایت‌های نابجا که خط سیر داستان را به بیراهه می‌کشاند و مخاطب را درگیر موضوعات غیر می‌کرد، می‌شد بیننده را با یکی از عاشقانه‌ترین داستان‌های سینمای ایران مواجه کرد.

فیلمِ این فیلمنامه گرچه نسبتاً خوب ساخته شد و گرچه در بخش فرم، کارگردان به خوبی توانسته بود با استفاده از نور و صدا و موسیقی و قاب‌بندی درست (در اغلب دقایق)، لحن فیلمنامه را به بیننده انتقال دهد اما صرف نظر از بازی روان صابر ابر که بعد از مدت‌ها شمه‌ای از نبوغ بازیگری خود در سینما را به نمایش گذاشت، بازی‌ دیگر بازیگران کارگردانی‌نشده بود و این موضوع به خصوص در مورد سحر دولتشاهی به دلیل نوع گویش بومی کاراکتر، بیشتر دیده می‌شد. جایی که بازیگر نتوانسته بود با زبان بومی ارتباط حسی برقرار کند و در تمام فیلم به حدی تمرکز و تلاش نافرجام برای نزدیک شدن به گویش را دارد که عملاً نمی‌تواند احساس کاراکتر را با دیگر اجزای بدن، به مخاطب منتقل کند.

نکتۀ مهم دربارۀ «یادگار جنوب» اما تدوین نامناسب این فیلم است. موضوعی که آسیب‌های جدی به این فیلم رساند و در نهایت مخاطب را سردرگم، خسته و کلافه کرد به طوری که حتی عاشقانه‌ترین پلان‌های فیلم را به لحظاتی کرخت تبدیل کرد. پلان‌هایی که می‌توانست تا سال‌های سال، نشان‌دهندۀ عشق در سینمای ایران باشند.

متأسفانه انتخاب‌های اشتباه و آدرس‌های غلط در تدوین، بزرگترین ضربه را به این فیلم زد به طوری که می‌شود ادعا کرد، فیلمنامه به‌خودی‌خود، از فیلم گیراتر است.

خروج از نسخه موبایل