سبحان یحیایی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است سینمای مستند به این دلیل که میتواند روایتهایی از جامعه را به بخشهای دیگر جامعه نشان دهد، اهمیت دارد.
به گزارش سینمای خانگی، سبحان یحیایی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی در گفتوگو با مهر درباره اهمیت سینمای مستند عنوان کرد: ما در عالم رسانه و ارتباطات مفهومی به نام بازنمایی داریم که اتفاقاً امروزه به امری مبتذل و دستمالی شده، تبدیل شده است. مفهوم «بازنمایی»، واقعیت را چیزی بیرون از خودش فرض میکند و حالا از جایی بیرون از واقعیت میخواهد آن را روایت کند. در فیلم مستند اینگونه است که اثر یکبار ادعای نمایندگی واقعیت بیرون را دارد و بار دیگر در مفهوم بازنمایی مستتر، ادعای نمایندگی از واقعیت را نمیکند بلکه معتقد است آنچه را که بیرون از خودش است، بیواسطه روایت میکند.
وی ادامه داد: حال چیزی که در رسانه و علوم ارتباطات به آن توجه میکنیم این است که سینمای مستند هم سطحی از بازنمایی را دارد ولی با کمینه، دستکاری و مداخله در واقعیت. به تعبیر دیگر با توجه به اینکه دخل و تصرف مولف در سینمای مستند در حداقلترین حالت خودش قرار دارد، نسبت به واقعیت بیرونی ادعای نمایندگی میکند.
خلق اثر هنری بدون دخل و تصرف ممکن نیست
این استاد دانشگاه افزود: چیزی که در عمل اتفاق میافتد این است که به هر حال مولف و فیلمسازی که قابی میبندد، زاویه دوربین را مشخص میکند یا تدوینگری که در مونتاژ بخشهایی از تصویر را حذف و قابها و دیالوگهایی را انتخاب میکند و پیش چشم مخاطب میگذارد، به نوعی در واقعیت بیرون دخل و تصرفی دارند. طبیعتاً خلق هر نوع اثر هنری از عکس گرفته تا سینمای مستند بدون دخل و تصرف مولف امکان پذیر نیست. پس ذکر این نکته در ابتدای بحث ضروری است که ما در اثر مستند با واقعیت محض بیرون از اثر سروکار نداریم.
آنجایی که ما سینمای مستند را به عنوان هنری که میتواند جامعه را پیش ببرد، یاد میکنیم ریشهاش در این است که سینمای مستند درواقع جامعه را با واقعیت خود رو به رو میکند
یحیایی توضیح داد: در حوزه سینمای داستانی جامعهشناسهایی که کارکردگرایانه به سینما نگاه نمیکنند، نگاهشان به متن سینمایی، روایتی است که مولف آن را از دل جامعه بیرون کشیده است. به طور مثال در فیلم «گاو»، داریوش مهرجویی بخشی از جامعه را روایت میکند. سینمایی که امروزه بهعنوان سینمای اجتماعی شناخته میشود سینمای کارکردگرا نیست، بلکه سینمایی است که خودش را از متن جامعه روایت میکند. حال این ویژگی را کنار سینمای مستند بگذارید. سینمای مستند ایدهای را که در ذهن مولف پرورانده شده است، با کمترین دخل و تصرف میسازد. بنابراین آنجایی که ما از سینمای مستند به عنوان هنری که میتواند جامعه را پیش ببرد، یاد میکنیم ریشهاش در این است که سینمای مستند در واقع جامعه را با واقعیت خود روبهرو میکند.
یحیایی با اشاره به اهمیت سینمای مستند گفت: اهمیت سینمای مستند در واقع در حداکثری بودن واقعیت در روایت است. یعنی ما با روایت واقعیت، به شکل بیشینه و کمترین مداخله محقق مواجه هستیم و در این صورت جامعه میتواند خودش را در قاب سینمای مستند ببیند.
وی درباره ظرفیتهای سینمای مستند اظهار کرد: سینمای مستند به این دلیل که میتواند روایتهایی از جامعه را به بخشهای دیگر جامعه نشان دهد، اهمیت دارد. جامعه از یک کل واحد و آدمهای اتمیزه و استاندارد تشکیل نشده است. بلکه جامعه عمومهای مختلف دارد و متاسفانه شناخت هر کدام از این گروهها نسبت به دیگری در حداقل ممکن است و شناخت در حدی نیست که من و دیگری با یکدیگر «ما» را تشکیل دهیم و به همین دلیل اجتماعات و عمومها مستقل از هم فعالیت میکنند. در این شرایط کاری که سینمای مستند میکند، یک پروژه شناختی است تا در جامعه آدمها، عمومها و خرده فرهنگها خودشان را بشناسند و نسبت به دیگری شان هم شناخت پیدا کنند.
تاثیر سینمای مستند بر کاهش خشونت در جامعه
یحیایی در ادامه گفت: خیلی از مسایل اعم از تضادها، خشونتها، درگیریها و … که جامعه را فرسوده میکنند ناشی از عدم شناخت است زیرا وقتی تو دیگری را نشناسی از دیگری میترسی. در نتیجه ظرفیت سینمای مستند توسعه شناخت، کاستن از خشونتها، کاستن از تضادها و پیشبرد پروژه گفتوگوی ملی و گفتوگوهای گروهها و خردهفرهنگهای مختلف است. متاسفانه ظرفیت سینمای مستند در جامعه ما دست کم گرفته شده است و اتفاقاً با توجه به تکثر و تنوعی که به لحاظ قومیتی، مذهبی، گرایشهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی در جامعه ما وجود دارد، سینمای مستند میتواند فضای گفتگو میان این طرفها را ایجاد کند. و تضادها را به حداقل خودش کاهش دهد.
سینمای مستند پشتوانه مالی ندارد و نمیتواند چشمی به بلیت فروشی داشته باشد. حتی در سینمای اروپا و امریکا و فرانسه هم چنین اتفاقی برای حوزه مستند رخ نداده است، لذا در این شرایط لزوم مداخله نهادهایی که میتوانند به پیشبرد پروژه مستند در جامعه کمک کنند، کاملاً حس میشود
این استاد دانشگاه درباره لزوم برگزاری رویدادی مانند جشنواره «سینماحقیقت» بیان کرد: سینمای مستند پشتوانه مالی ندارد و نمیتواند چشمی به بلیت فروشی داشته باشد. حتی در سینمای اروپا و آمریکا و فرانسه هم چنین اتفاقی برای حوزه مستند رخ نداده است، لذا در این شرایط لزوم مداخله نهادهایی که میتوانند به پیشبرد پروژه مستند در جامعه کمک کنند، کاملاً حس میشود که یکی از این موارد جشنواره «سینماحقیقت» است.
وی افزود: اینجا باید به این مهم توجه کنیم که این نهاد میتواند ملی باشد و یا یک نهاد بخش خصوصی یا یک نهاد اقتصادی و یا حتی یک نهاد غیرایرانی. اما مفهوم «دولت-ملت»، قوامش را از مداخله دولت در چنین مواقعی میگیرد. شکاف دولت و ملت در ایران، ناشی از کمکاری دولتی در چنین بزنگاههایی است. دولت باید نقش میانداری را در جامعه بازی کند تا بتواند نماینده ملت باشد و در چنین شرایطی است که ما دولت-ملت پیوسته و همپیوند داریم.
یحیایی ادامه داد: درواقع نقش دولت همین است. دولت وقتی میتواند این نمایندگی را در جامعه محقق کند که بتواند حداکثر ظرفیت اجتماعی را فعال کند. یک ابزار جدی در این زمینه، مستند است که نیاز به تامین مالی دارد. دولت باید این ورود را داشته باشد و با تامین مالی بدون مداخله محتوایی و گزینشگری کمک کند تا جشنوارههایی مانند «سینماحقیقت» برگزار شوند و فضایی برای دیده شدن و گفتوگو درباره آثار فراهم شود.
استمداد سینمای مستند از نهادهای میانجی
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی درباره راهکار خود برای توجه بیشتر به فضای مستند که میتواند «ادراک آیینهای» برای جامعه به همراه داشته باشد، گفت: راهکار من برای توسعه بیشتر و توسعه مستند در کشور کمک گرفتن از نهادهای میانجی است. دولتها یک ظرفیتی دارند پس فضایی که دولت میتواند در این موقعیت فراهم کند، فعال شدن نهادهای میانجی و کنشگران مرزی است. کانونهای فیلم در دانشگاهها، سازمانهای مردمنهاد، اصناف و اتحادیهها میتوانند به عنوان حلقههای واسط کمک کننده این موضوع باشند. جشنواره «سینماحقیقت» باید نگاه ملی داشته باشد که برآیند نگاهها و آوردگاههایی است که پیش از این توسط نهادهای میانجی غیردولتی به نقد و بررسی گذاشته شده باشند. بسط این فضا، فعال کردن نهادهای میانجی و محصور نکردن مستند در دیوارهایی مانند جشنواره «سینماحقیقت» کمک میکند که این موضوع توسعه بیشتری پیدا کند.
اعضای شورایعالی تهیهکنندگان و کانون کارگردانان سینمای ایران در نشست مشترکی به بررسی برخی عوامل افتراق در میان صنوف پرداختند.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی شورایعالی تهیهکنندگان، نشست مشترک شورایعالی تهیهکنندگان و کانون کارگردانان سینمای ایران برگزار شد و طی آن مسایل مبرم سینمای ایران در نشست مشترک کانون کارگردانان و شورایعالی تهیهکنندگان مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
در این نشست که بهدعوت شورایعالی تهیهکنندگان با حضور هیات مدیره کانون کارگردانان برگزار شد، شرایط کنونی سینمای ایران و اقدامات سوء بعضی از عوامل افتراق صنفی که با فعالیت و اتحاد صنوف منافعشان به خطر افتاده است، مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
هیات مدیره هر ۲ صنف در این نشست حمایت کامل خود را از نمایندگان کانون و شورایعالی در شورای پروانه ساخت اعلام کرده و نسبت به شایعه پراکنیها و نسبت افترا دادن به این فعالان صنفی، ضمن ابراز انزجار از این رفتارهای منفعتطلبانه و مشکوک، حق هرگونه عدالتخواهی حقوقی و صنفی مشترک را با توجه به مستنداتی که از تمامی جلسات در وزارت ارشاد موجود است برای هر ۲ صنف محفوظ دانستند و اعلام کردند که موارد را تا آشکار شدن کامل واقعیتها و اجرای عدالت در مورد مفتریان پیگیری خواهند کرد.
هیات مدیره هر ۲ صنف با تشکر از زحمات همکاران نماینده در شورای پروانه فیلمسازی به آن ۲ اطمینان دادند که همچون گذشته و با تمام قدرت از آنها حمایت و حق دفاع از حرمت و حیثیت حرفهای را برای آنان محفوظ میدارند و در این راه همچون گذشته حامی رفتارهای صنفی معقول آنان خواهند بود.
در ادامه جلسه همچنین بر حمایت تشکیلات تهیه کنندگی و کارگردانی از هیات رییسه خانه سینما تاکید شد و اعضا حاضر در جلسه اعلام داشتند که حفظ و اعتلای خانه سینما به عنوان تنها نهاد فراگیر و متحدکننده تمام اصناف سینمایی همچنان خط قرمز هر ۲ صنف است و به افراد و جریانهای عامل افتراق و منفعتطلب اجازه نمیدهند که با حرمت و بقای سینمای ایران و جامعه اصناف رفتاری غیراصولی داشته باشند.
«شرایط حرفهای تولید» و «نیاز مبرم به بررسی معضل بیکاری اعضای این ۲ صنف و بعضی صنوف دیگر سینمایی» در بخشی دیگر مورد کنکاش قرار گرفت. برای این منظور مقرر شد آماری که در این زمینه در اختیار صنوف است، بهصورت کامل و بهروزشده و براساس تحلیل آماری با همکاری مدیریت دولتی برای جلوگیری از بیکاری اعضای ۲ صنف، ارایه شود.
هیات مدیرههای هر ۲ صنف ضمن اعلام تعامل با سازمان سینمایی در رفع مشکلات اقتصادی و صنفی سینما بر ضرورت واگذاریهای تصمیمگیریهای حرفهای من جمله در انتخاب کارگردان اول به اصناف مربوطه تأکید کردند.
لزوم وجود گونهها (ژانرهای) مختلف سینمایی نیز از دیگر مباحث ۲ تشکیلات صنفی بود. در این زمینه و راههای برونرفت از شرایط کنونی مباحث مختلف مطرح شد و هیات مدیره ۲ صنف اعلام آمادگی کردند تا براساس آمار مربوطه از میزان و نوع اشتغال دستاندرکاران سینمایی، همچنین نوع چینش و نسبت فراوانی گونههای مختلف سینمایی، با در دسترس قرار دادن اطلاعات واقعی و تحلیل این آمار تصویری واقعگرایانه از سینمای امروز ایران را ارایه دهند.
ادامه و تکمیل مباحث فوق به نشستهای آتی کانون و شورایعالی موکول شد.
در پایان هیات مدیره کانون کارگردانان اعلام کرد که همچون گذشته و با قاطعیت از فعالیت شورایعالی تهیه کنندگان سینمای ایران حمایت کرده و خواستار تداوم فعالیت شورا باقدرت است.
کارگاه «نقش صدا در روایت مستند» با حضور ایگناسیو آگوئرو مستندساز برجسته اهل کشور شیلی در هفدهمین جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت» برگزار میشود.
به گزارش سینمای خانگی از روابط عمومی مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، در هفدهمین جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت» کارگاههای مختلفی در بخش بینالملل برگزار میشود. این جشنواره میزبان ایگناسیو آگوئرو مستندساز برجسته اهل کشور شیلی است. فیلمسازی که قرار است در این دوره کارگاه «نقش صدا در روایت مستند» برگزار کند.
آگوئرو در سال ۱۹۵۲ در سانتیگو شیلی به دنیا آمد و در رشتههای معماری و سینما در دانشگاه کاتولیک شیلی تحصیل کرد. بعد از ساخت چند فیلم به عنوان دانشجو، و شرکت در جنبشهای جمعی هنری C.A.D.A، اولین فیلم مستندش را سال ۱۹۸۲ به نام «فراموش ناشدنی» (no olvider) ساخت. این فیلم جایزه بزرگ فستیوال فیلم پریکس را دریافت کرد.
فیلم بعدی او، «جوری که من دوستش دارم» (como me da la gana) چندان مورد توجه قرار نگرفت تا ۳۰ سال بعد که قسمت دوم همین فیلم را ساخت و این بار به طور گستردهای دیده شد.
در سال ۱۹۸۸، آگوئرو فیلم مستندی با نام «صد بچه در انتظار قطار» (cien nino esperando un tren) ساخت. این فیلم جایزه بهترین فیلم مستند جشنواره فیلم هاوانا در سال ۱۹۸۸ را دریافت کرد.
ایگناسیو آگوئرو به موازات حرفه خود طی این سالها به عنوان یک فیلمساز برای تلویزیون نیز کار میکند. دو سریال « نرودا، همه عشق» (Neruda all love) و «herida & asociados» را در سال ۱۹۹۸ ساخت. او همچنین در سال ۱۹۸۸ کارگردانی مشترک frinja del no را بر عهده داشت و در فیلمهای مهمی مانندLa Recta به عنوان بازیگر نقش ایفا کرد. او چهار بار برنده جایزه ملی ALTAZOR و برنده جایزه ملی Premio Pedro Sienna در سال ۲۰۱۹ شده است.
آگوئرو بنیانگذار انجمن ملی مستند شیلی است. آثار او را در بارسلونا، لاپاز، لیما، بوئنوس، آیرس، سیوداد مکزیکو، والدیویا، تریست، بیاریتز، پاریس پخش شده است. او همچنین چند کارگاه سینمایی در مکزیک، کاستاریکا، بارسلونا، بوئنوس آیرس، لاپاز، ریودوژانیرو، والدیویا، آنتوفاگاستا، سانتیاگو، لا سرنا، مولچن برگزار کرده است.
از آثار او دو کتاب به نامهای «سینمای ایگناسیو آگوئرو، مستند به عنوان خواندن فضا» و «اتاق کار شخصی ۲۰۱۵» منتشر شده است.
آگوئرو عضو هیئت داوران جشنواره فیلم هاوانا، جشنواره فیلم مستند سانتیاگو، جشنواره بینالمللی فیلم والدیویا، جشنواره فیلم گوادالاخارا، جشنواره بینالمللی فیلم مستند یاماگاتا، جشنواره فیلم آمریکای لاتین در تریست، جشنواره بینالمللی فیلم DocLisboa و جشنواره فیلم DocuMadrid بوده است.
آگوئرو سال ۲۰۱۹ جایزه بزرگ فید مارسی و جایزه بهترین فیلم آمریکایی لاتین در جشنواره بینالمللی فیلم ماردل پلاتا را دریافت کرد. در سال ۲۰۲۲ او فیلم «یادداشتهایی برای یک فیلم» (Notas para una película) را منتشر کرد.
این استاد دانشگاه از سال ۲۰۱۳ در دانشگاه شیلی تدریس میکند. همچنین در دانشگاه، گروه ZERO de CONDUITE را مدیریت کرده که از سال ۲۰۱۴ کارگاههای آموزشی فیلم برای کودکان و معلمان مدرسه را برگزار میکنند. او در حال حاضر روی ساخت فیلم بعدی خود کار میکند.
هفدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» به دبیری محمد حمیدی مقدم از ۲۷ آذر تا دوم دی ماه در پردیس چارسو برگزار میشود.
پروانه معصومی در حالی امروز ۶ آذر ماه از دنیا رفت که بسیاری از همکاران و آشنایانش ناباورانه این خبر را شنیدند، بخصوص آنکه خیلیها از بیماری او اطلاعی نداشتند. معصومی معتقد بود خیلی از بازیگرها دوست ندارند کسی بیماریشان را بداند و خودش هم اینطور دوستانش را بهتزده کرد.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، پروانه معصومی بازیگر سینما و تلویزیون متولد سال ۱۳۲۳ در تهران بود که از دهه ۵۰ خورشیدی وارد سینما شد. او در طول سالها فعالیتش در سینما، یک بار سیمرغ بلورین بهترین نقش اول را برای بازی در فیلم «گلهای داودی» رسول صدرعاملی گرفت و چند سال بعد لوح زرین جشنواره فجر را برای بازی در نقش اول فیلم «جهیزیهای برای رباب» گرفت.
معصومی تحصیلات خود را در رشته زبانهای خارجی به پایان برده بود و در رشته حقوق سیاسی نیز تحصیلاتش را ناتمام گذاشت. وی فعالیت خود را از سال ۱۳۵۱ با بازی در فیلم «بیتا» ساخته هژیر داریوش آغاز کرد و این فعالیت را چند سال قبل ادامه داد.
آخرین فیلم او در سینما «معکوس» به کارگردانی پولاد کیمیایی بود و این شبها هم سریال «یوسف پیامبر» با بازی او در حال پخش از تلویزیون است.
نقشهای معصومی در فیلمهای قبل از انقلاب اسلامی در تقابل آشکار با زنان فیلم فارسی بود و با آنها جایگاه ویژهای در فیلمهای روشنفکری ایجاد کرد. او همچنین اولین بازیگر بعد از انقلاب اسلامی است که جایزه بازیگری بهترین زن را دریافت کرد.
این بازیگر در سال ۱۳۸۴ در گفتوگویی تفصیلی با خبرنگار ایسنا در مکان این خبرگزاری حاضر شد و از فیلمها و خاطرات خود سخن گفت.
با درگذشت پروانه معصومی (سهشنبه ۶ آذر) مشروح این مصاحبه که توسط مسعود نجفی انجام شده است، پس از ۱۸ سال بازنشر میشود.
شروع بازیگری با «بیتا»
اواخر سال ۵۰ بود که آقای هژیر داریوش به دلیل دوستیشان با شوهر من و نزدیک بودن منزلشان با ما و همچنین دوستی خانوادگی که با آقای بهارلو داشتیم برای بازی در این فیلم (بیتا) از من دعوت کردند و گفتند سه، چهار جلسه بیشتر طول نمیکشد و من هم دیدم که تقریبا لوکشین کار نزدیک به خانه خودم است و سه روز کاری قرار بود باشد که قبول کردم و چون حرفهای نبودم و سینما را نمیشناختم، وقتی کار چهار روز شد گفتم نمیآیم و بعد دیدم حتما باید بروم. من این فیلم را تازه ۱۰ سال پیش (۱۳۷۴) دیدم و معتقدم میان فیلمهای آن زمان کار خوبی بود و بسیاری از آدمهای تحصیلکرده مثل خود آقای داریوش و هوشنگ کاووسی در این فیلم حضور داشتند. از میان بازیگران فیلم نام آقای انتظامی را شنیده بودم و خانم (فائقه) آتشین را هم قبل از اینکه از ایران بروم به خاطر اجرای برنامههایشان دیده بودم.
«رگبار»
شوهر من عکاس تبلیغاتی بود، آقای بیضایی عکسی از من برای تبلیغ یک کالا دیده بودند که باعث شد توسط آقای احمد رضا احمدی برای بازی در نقش عاطفه (رگبار) به من پیشنهاد شود. من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدهام و دورهای وارد سینما شدم که این کار خیلی خوشایند نبود به همین جهت اصلا قصد بازیگری نداشتم. آقای احمدی هم وقتی قصه «رگبار» را برای من تعریف کردند، برایم فرق نمیکرد که قصه چه باشد چون اصلا سینمای آن دوره را ندیده بودم و نمیدیدم.
میدانستم بازیگر شدنم با مخالفتهای وحشتناک خانوادهام مواجه خواهد شد. من آن موقع به همراه همسرم تازه از آلمان برگشته بودم و هیچ آشنایی با مقولات هنری ایران نداشتم. آقای بیضایی خودشان قصه را برای من تعریف کردند و من حتی ایشان را هم نمیشناختم. فیلمنامه را گرفتم و خواندم، آقای بیضایی گفتند چقدر میگیری تا این فیلم را بازی کنی؟ من هم بدون اینکه بدانم دستمزدها چقدر است مبلغی را گفتم، ایشان گفتند: این مبلغی که شما گفتید میدونید دستمزد کی است؟ گفتم: نه. گفت: این مبلغ را خانم آتشین میگیرد و بازی میکند. گفتم: من اینقدر میگیرم و بازی میکنم، اگر هم نمیخواهید بازی نمیکنم. گفتند: با یک سکانس شروع میکنیم که اگر قبول شدید پول را به شما میدهیم و با سکانس فوقالعاده مشکلی شروع کردند. صحنهای که عاطفه وارد مدرسه میشود و آقای حکمتی را جای مدیر میگیرد و شروع میکند به شکایت کردن از آقای حکمتی این صحنه گرفته شد و بیضایی چهار پنج روز بعد رضایت خودش را اعلام کرد و گفت: بعد از کار دستمزد شما را میدهیم.
«رگبار» پشت صحنه سالم و خیلی بیریایی داشت و میتوانم بگویم این فیلم در نهایت فقر و صمیمت فوقالعاده خاصی ساخته شد و معتقدم آن صمیمیت به آن طرف دوربین هم منتقل شد. خود من فیلم «رگبار» را فوقالعاده دوست دارم و خوشحال هستم که در این فیلم بازی کردم. شاید بیشترین عاملی که در این فیلم به من کمک کرد حضور آقای پرویز فنیزاده در نقش مقابلم بود. آقای فنیزاده آن موقع بیشتر در تئاتر کار میکردند و نوع بازی و رفتارشان طوری بود که من با ایشان خیلی راحت بودم با توجه به اینکه هیچ راهنمایی هم برای بازی من از سوی آقای بیضایی صورت نمیگرفت. البته بعد از اینکه فیلم تمام شد از ایشان علت عدم راهنماییشان را پرسیدم که گفتند همین خجالت تو جلوی دوربین برای من کافی بود و دیدم واقعا حق داشتند و آن خجالتی که از دوربین و محیط داشتم نقشم را خیلی طبیعی کرد. به هر حال «رگبار» فیلم پر سر و صدایی شد و جوایزی را هم در جشنوارههای داخلی و خارجی کسب کرد و برای من هم خیلی مهم بود که در این فیلم حضور پیدا کردم. البته فیلم اکران موفقی نداشت و فقط یک دوره در زمان اکرانش در سینما «بلوار» که دانشجوها و تیپهای تحصیل کرده به آنجا میرفتند، خیلی شلوغ شده بود و بیشتر از تمام زمانی که در سینماهای دیگر روی اکران بود درآمد داشت، من هنوز این فیلم را از همه فیلمهایم بیشتر دوست دارم.
گویندگی در «شهر قصه»
در سال ۱۳۵۲ و بعد از فیلم «رگبار» برای من خیلی عجیب بود که برای گویندگی این فیلم انتخاب شوم. چون هنگام اجرای این تئاتر که یک سال طول کشید خانم مفید گوینده این نمایش بود و بعد که آقای منوچهر انور داشتتند این فیلم را میساختند این کار را به من پیشنهاد کردند و وقتی هم که راجع به عدم استفاده از خانم مفید پرسیدم، گفتند میخواهند از یک آدم جدید استفاده کنند. «شهر قصه» کار سادهای بود و زیباییاش فقط برای من این بود که توانستم در مدت ۳۰ روز ارگ بم را بگردم و گرنه تجربه خاصی برایم نداشت. این فیلم هم با توجه به اینکه از تئاترش خیلی استقبال شده بود در سینما موفق نبود و آنطور که شنیدم فقط یک سانس دو سه روزی در سینما تخت جمشید آن زمان روی پرده بود.
«غریبه و مه»
این فیلم هم بعد از «رگبار» از سوی آقای بیضایی به من پیشنهاد شد که بیش از یک سال هم زمان ساختنش طول کشید. ۶ ماه منتظر زمان بودیم و ۶ ماهی هم صرف فیلمبرداری شد. بین دو فیلم «رگبار» و «غریبه و مه» پیشنهادات زیادی به من شد که من به خاطر اینکه قصد کار در سینما را نداشتم قبول نمیکردم اما بعد از «رگبار» متوجه شدم که جنس دیگری از سینما به وسیله بهرام بیضایی شروع شده است و با «غریبه و مه» دارد ادامه پیدا میکند. وقتی «رگبار» را بازی کردم، فکر کردم اولین و آخرین فیلمی است که بازی میکنم چون به هیچ وجه دلم نمیخواست در کار سینما باشم اما بعد از «غریبه و مه» دیگر هدف داشتم و هدفمند جلو میرفتم. حالا خانمی وارد سینما شده که فیلمی را بازی کرده و موفق بوده و پیشنهادات فراوانی هم داشته است و هر کاری را قبول نکرده یعنی با پول کسی نتوانست مرا بخرد. بنابراین من هدفی داشتم و هدفم این بود که بگویم آدم میتواند در سینما باشد و زندگی خصوصی خودش را هم داشته باشد و خیلی هم مورد احترام مردم قرار گیرد و خوشحال هستم با همان راه هم پیش رفتم.
«غریبه و مه» هم در گیشه موفق نبود. در سینما تک فرانسه هم که فیلم را دیدم همانطور که در سالن نشسته بودم میدیدم که مردم دولا دولا از سالن خارج میشوند و فکر میکردم ایرانیهای مقیم فرانسه هستند. بعد که فیلم تمام شد دیدم حدود ۳۰ ایرانی باقی ماندهاند و خارجیها رفتهاند بنابراین این فیلم زبانش جوری بود که در آن زمان فرنگیها را نتوانست جذب کند. من خاطره جالبی هم از این فیلم دارم. تالار وحدت فیلم را نمایش میداد و خیلی دلم میخواست ببینم فیلم چگونه شده است. آقای بیضایی خیلی اصرار داشتند که در سالن بنیشینم اما من گفتم، وقتی در سالن بنشینم بعد که فیلم تمام میشود همه من را نشان میدهند و خوشم نمیآید. گفت خب من میگویم در اتاق آپارات بنشینی. موقعی که سالن تاریک شد به اتاق آپارات رفتم و پشت خانم و آقایی که جزو مهمانان خاص بودند نشستم. آنها به قدری به فیلم فحش دادند که خیلی دلم میخواست به آنها بگویم شما که اینقدر عصبی هستید چرا بیرون نمیروید، اما اگر اینکار را می کردم آنها مرا میشناختند، پس تا آخر با فحشهای آنها فیلم را دیدم. صداهای فیلم خیلی زیاد بود و این یکی از دلایلی بود که آقای بیضایی وقتی که من از فرانسه برگشتم تصمیم گرفتند تا فیلم را صداگذاری مجدد با صدای خودمان کند و من به اتفاق آقای شجاعزاده ۱۰ روزی تمرین کردیم ولی در نهایت به خاطر اینکه صدای من از چهره روی پرده جوانتر بود، فیلم با همان صدای قبلی باقی ماند. مدیر دوبلاژ علیرغم علاقه من قبول نکرد که صحبت کنم و خانم ژاله کاظمی به جای من حرف زد. فریادها و صداهای زیاد فیلم هم با دوبله مجدد درست شد.
روایتی از حضور در تئاتر
نمایش «جنایت و مکافات» به کارگردانی دکتر رفیعی تنها تجربه من در تئاتر است که سال ۵۶ در تئاتر شهر اجرا شد. این کار تجربه خیلی بدی برای من بود و به خاطر همین دیگر تئاتر کار نکردم. حس می کردم همه فکر میکنند یک نفر از سینما به جمعشان اضافه شده و میخواهد جای آنها را بگیرد.
«کلاغ» و آخرین تجربه با بیضایی
بیضایی با ساخت «کلاغ» در سال ۵۶ در حقیقت میخواست برخلاف فیلمهای قبلیاش فیلمی برای گیشه بسازد که فروش کند ولی متاسفانه موفق نشد. به نظر من عامل مهمی که وجود داشت این بود که فیلمنامه کلاغ برای عصمت صفوی نوشته شده بود. به نوعی زندگی خود ایشان بود اما وقتی که میخواستیم کار کنیم ایشان فوت کردند و به ناچار بازیگر فیلم عوض شد و تمام قصه روی شخصیت آسیه منتقل شد. نقشی هم که خانم آنیک آن را بازی میکرد چون تواناییاش اندازه خانم صفوی نبود، به همین جهت نتیجه کار خیلی فرق کرد. ولی من فیلم «کلاغ» را خیلی دوست دارم. در واقع به هر سه فیلمی که با بیضایی کار کردهام علاقمندم و هر کدام را به نوعی دوست دارم. «رگبار» به خاطر ساده بودن و صداقتش، «غریبه ومه» و «کلاغ» به خاطر اینکه تاریخی از زندگی من هستند و این مسئله که همیشه آدم به دنبال گذشتهاش میگردد و میخواهد یک جوری به آن دسترسی داشته باشد، برایم جذابیت دارد.
بعد از انقلاب اسلامی
بعد از فیلم «کلاغ» و در واقع قبل از انقلاب اسلامی من به فرانسه رفتم و بعد از بازگشتم در سال ۱۳۶۳ در فیلمی به نام «راه دوم» حضور پیدا کردم که فیلم فوقالعاده بدی با قصه فوقالعاده خوبی بود. متاسفانه من حق ندارم اسم نویسنده فیلم را بگویم، ظاهرا اسم نویسنده به عنوان اسم کارگردان ذکر شده است. همان زمان هم که سناریو را خواندم، به نظر قصه خیلی قشنگی آمد که به یکی از نویسندههای خیلی خوب کشورمان تعلق داشت که به خاطر اینکه تجربه اول کارگردانش بود در اجرا خوب درنیامد. در این فیلم آقای ناصر طهماسب نقش مقابل من را بازی میکردند. من فیلم «راه دوم» را شروع کار زن در سینمای بعد از انقلاب میدانم، تا قبل از آن زنها به عنوان یک مشت سیاهی که میروند و میآیند در فیلمها حضور داشتند اما در این فیلم زن به عنوان فردی بود که وجود داشت.
«گلهای داوودی» و اولین سیمرغ بازیگر زن
وقتی فیلمنامه «گلهای داوودی» را خواندم از آن خوشم آمد. نواقصی در فیلمنامه وجود داشت که قرار شد برطرف شود و یک مقدار هم مشکل گریم داشتیم چون حتما چهره من باید کمی پیرتر میشد تا داشتن پسری هم سن آقای امکانیان به چهرهام بخورد. خوشبختانه با آقای صدرعاملی میتوانستم کنار بیایم؛ مثلا صحنهای بود که باید به زندان میرفتم و خبر مرگ شوهرم را میشنیدم. در فیلمنامه نوشته بود زن جیغ میکشد و خودش را به زمین میاندازد و توی سرش میزند و کارهایی میکند که به نظر من در شخصیت آن زن نبود. زنی که ۲۲ سال بچهاش را بیسر و صدا بزرگ کرده و همیشه انتظار شوهرش را کشیده این کارها به او نمیخورد. گفتم این جوری نمیتوانم. اتفاقا نویسنده فیلمنامه هم در آنجا حضور داشتند که من ایشان را نمیشناختم.
آقای صدرعاملی گفت، شما چطور میبینید؟ گفتم من این زن را میبینم که سکوت محض بکند و از درون خراب شود. این تظاهر کمی عامیانه و کولیوار است که به این زن نمیخورد. گفتم، آن چیزی که شما میخواهید بازی کردنش برای من خیلی راحتتر از چیزی است که خودم میگویم اما آنچه که میخواهید با من ارتباط برقرار نمیکند. البته ایشان نمیدانستند من قبلا در همان جا چنین صحنهای را دیده بودم چون پدر من در همان سلول و همان جا در زندان قصر زندانی بود. حدود بیست و شش سالم بود به همراه مادرم به ملاقاتش رفته بودیم. پدرم آن روز حالش خیلی بد بود و تعریف میکرد شب گذشته یک پسر ۲۰ ساله دانشجو را آوردند و آنقدر او را زده بودند که جفت کلیههایش خونریزی کرده بود و من تمام صبح بالای سرش بودم. مادرم در حین صحبت پدرم توجه او را به سرباز پشت سرش جلب میکرد که حرفهایش را گوش میکرد اما پدرم آنقدر منقلب بود که نمیتوانست ادامه ندهد و گفت: وقتی صبح بالای سرش رفتم بغلش کردم و یک جرعه شیر به او دادم که تمام کرد. پدرم خیلی ناراحت بود و بیشتر از آن نتوانست صحبت کند. جلسه بعد که به ملاقات پدرم رفتیم دیگر پدری وجود نداشت یعنی آمدند گفتند نیست. من آن چیزی که دیدم مادرم بود فقط خیلی آرام گفت، نیست؟ گفتند هر چه پیج میکنیم نمیآید. مادرم خیلی یواش دستش را به دیوار گرفت و آرام روی یکی از نیمکتها نشست و فقط نگاه کرد، چون بچههایش همراهش بودند هیچ جوری نمیخواست خودش را بشکند. آن صحنه «گلهای داوودی» عینا یادآور آن روز بود. پدرم وجود نداشت و منتظر بودیم که بگویند جسدش را به فلان جا بردهایم.
نویسنده کار به من گفت، شما اینقدر به بازیگری خودتان اطمینان دارید که میتوانید در سکوت هم این نقش را ایفا کنید؟ گفتم نه، به بازیگری خودم هیچ اطمینانی ندارم و هیچ خودبینی هم ندارم که بگویم بازیگر خوبی هستم که بتوانم این کار را بکنم ولی احساس میکنم که این درستتر است. البته دلیلش را نگفتم که چرا این درستتر است. آقای صدرعاملی هم وقتی دیدند ایشان مقاومت میکنند و همان نوشتههای خودشان را میخواهند گفتند دو برداشت میگیریم؛ یکی آنکه خانم معصومی میگویند و یکی آنکه شما میگویید. ولی اول صحنه خانم معصومی را میگیریم. مدیر فیلمبرداری کار، آقای ملکزاده بودند پلان به این صورت بود که وقتی آقای مشایخی میگوید شوهر شما مُرد کرین یکدفعه پایین میآید، مثل اینکه دنیا یکدفعه روی سرم خراب میشود و من برگشتم و فقط دوربین را حس کردم. زیر چشمم شدیدا شروع به پریدن کرده بود و نمیتوانستم کنترلش کنم. امیدوار بودم توی دوربین دیده نشود فقط صدای آقای صدرعاملی را میشنیدم که میگفت از دست نده خانم معصومی دنبالش کن، تعقیبش کن، کرین با من میآمد از در بیرون میرفتم و همه جا با من بود. من همیشه ممنون آقای صدرعاملی هستم که صحنه را متوقف نکرد چون معتقدم آن لحظه فقط یک بار اتفاق میافتد. با همان یک برداشت کار تمام شد و دیگر صحنه مورد نظر نویسنده گرفته نشد. در واقع این فیلم اولین کار من بود که با استقبال تماشاگر مواجه شد. قصه پرسوز و مردمپسندی داشت. من برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر زن سومین جشنواره فیلم فجر را دریافت کردم که اولین دورهای بود که به بازیگران زن جایزه تعلق میگرفت.
ماجرای سیمرغ جشنواره فجر
گرفتن این جایزه هم ماجرای جالبی دارد. هنگام جشنواره در شمال مشغول بازی در فیلم «چمدان» به کارگردانی جلال مقدم بودم. مدتها بود که به اتفاق آقای انتظامی، تارخ و سایر گروه در آنجا مانده و منتظر هوای ابری بودیم و اصلا از جشنواره خبر نداشتم. صبح زود بود که آقای انتظامی در اتاقم را زد و به من تبریک گفت و خبر دادند که بهترین بازیگر زن سال شدم. وقتی به تهران آمدم متوجه شدم به خاطر نبودنم در مراسم جشنواره پشت سرم شایعه درست کردهاند که به خاطر اینکه باید با چادر میرفتم و جایزه را میگرفتم در مراسم حاضر نشدم که گفتم من اصلا روحم از این جشنواره خبردار نبوده است.
«آشیانه مهر»
این فیلم دومین همکاری من با جلال مقدم بود که آن کار را هم خیلی دوست دارم و به نظرم فیلم متفاوتی بود. من در این فیلم نقش زنی را داشتم که بر اثر از دست دادن فرزندش در بمباران مشاعرش را از دست میدهد. متاسفانه فیلم دو سال توقیف بود و بعد هم که از توقیف درآمد دوبلهاش عوض شد. آقای خاچکیان آمدند و صحنههایی به اول فیلم اضافه کردند و تقریبا قصه فیلم کاملا عوض شد و در نهایت به اکران درآمد. یادم هست موقع اولین نمایش فیلم مرحوم مقدم رو به من کرد و سرش را تکان داد و گفت اگر میدانستم همچون اتفاقی میافتد هرگز این فیلم را نمیساختم.
«ناخدا خورشید»
با آقای تقوایی به بندر لنگه رفته بودند و فیلم «ناخدا خورشید» را کار میکردند. ایشان به من زنگ زدند و گفتند نقشی است که میخواهم تو بازی کنی. گفتم خب بازی میکنم. گفتند نقش کوتاهی است. گفتم در فیلم شما کوتاهی یا بلندی نقش برایم مهم نیست. مهم این است که با آقای تقوایی کار میکنم. گفت مسئله دیگر این است که تهیهکننده گفته برای این نقش دستمزدی به این خانم نمیدهم اما من دلم میخواهد تو بازی کنی. قبول کردم بدون دستمزد بازی کنم. البته بعد که فیلم تمام شد تهیهکننده مبلغی را به عنوان کادو به من دادند. در این فیلم هم قسمتهای زیادی از بازی من حذف شد که من روز نمایش عمومی فیلم از آقای تقوایی گله کردم و علت آن را پرسیدم و ایشان دلیل قانعکنندهای به من ارائه دادند و دیدم حق با ایشان است.
دریافت دومین جایزه از جشنواره فجر
من هرگز سالی بیشتر از یک فیلم بازی نکردم. سال ۱۳۶۶ چند فیلم من همزمان با هم اکران شدند. «آشیانه مهر»، «خارج از محدوده»، «جهیزیه برای رباب»، «شکوه زندگی» و «شناسایی» فیلمهایی بودند که در یک سال اکران شدند. ضمن اینکه برای بازی در فیلمهای «جهیزیه برای رباب» و «شکوه زندگی» دومین سیمرغ بلورینم (لوح زرین) را از ششمین جشنواره فیلم فجر گرفتم.
«ناصرالدین شاه آکتور سینما»
در این فیلم همان نقشی را که در فیلم «رگبار» داشتم بازی میکردم. وقتی آقای مخملباف با من راجع به آن کار صحبت کرد خیلی فروتنانه گفت، اگر شما این فیلم را بازی نکنید من آن را نخواهم ساخت و آن چیزی که برای من عنوان کرد این بود که فیلمشان یک نوع حقشناسی نسبت به آقای بیضایی است و من هم قبول کردم تا بازی کنم. من حتی آن موقع شمال بودم و چون قرار بود صحنه برفی باشد دو، سه بار به تهران آمدم و برف نیامد تا اینکه یک روز برف وحشتناکی بارید و کار گرفته شد. آقای مخملباف هم با بیل برفها را روی سر من میریختند. در صحنه من چادرم را با دست گرفته بودم و از ترس اینکه فرم چادر به هم نخورد همینجور نگه داشته بودم و واقعا نمیدانم این کار چند ساعت ادامه داشت. کار که تمام شد دست راست من تقریبا فلج شده بود و تا سه چهار روز همان طور مانده بود. متاسفانه این فیلم را ندیدم اما مطمئنم فیلم خوبی شده است، چون واقعا آقای مخملباف با انرژی این کار را انجام میدادند و با اینکه صحنههای من در یک روز به پایان رسید اما فوقالعاده از کار کردن با ایشان خوشم آمد. مخملباف به بازیگر انرژی زیادی میدادند و فیالبداهه کارکردنشان سر صحنه خیلی زیبا بود.
دوران کمکاری
در مقطعی پیشنهاداتی که به من میشد خیلی مناسب نبود. بعد از «تورنج» خیلی به من پیشنهاد شد که عینا مثل «تورنج» بود. تورنج راجعبه نقشهای قالی بود و فیلم دیگر راجع به رنگ قالی بود و من گفتم یک بار این نقش را بازی کردم، حالا یکدفعه دیگر هم باید این کار را بکنم؟ خب آدم یک بار یک تجربه را انجام میدهد. دو بار که نمیشود. دلم میخواهد وقتی نقش را بازی میکنم حتی اگر کوتاه باشد اما به چشم بیاید، مثل «ناخدا خورشید»، جمعا شاید بیش از پنج دقیقه در این فیلم حضور نداشته باشم ولی همان به چشم میآید. دوست ندارم در فیلمها زن پای سماور باشم و فقط چایی بریزم و بگذارم جلوی این و آن.
سریال «امام علی(ع)» و اشکهایی که از درد و سوز دل ریخته میشد
آقای میرباقری برای نقش زن مالکاشتر در سریال امام علی(ع) با من صحبت کردند و آخرین نفری بودم که به این مجموعه اضافه شدم. من آن نقش را با دیدگاههایی که آقای میرباقری داشتند دوست داشتم. تصویربرداری این سریال همزمان شد با پاره شدن تاندون پایم و متاسفانه پای من در گچ بود و تلفنی این موضوع را به اطلاع آقای میرباقری رساندم و شاید ایشان باور نکرده بودند و آمدند منزل و دیدند که واقعا پایم در گچ است. به هر حال بعد از ۶ هفته از دکتر خواستم پای من را باز کند و ایشان هم سفارش کردند که به پایم فشار نیاید که احتمال دارد به جراحی بیفتد. تقریبا کار تمام شده بود که من به سریال امام علی(ع) پیوستم و از همان روز اول هم سوار اسب شدم. کفش مچدار پوشیده بودم و درد زیادی را تحمل میکردم حدود ۶-۷ ساعت هم روی اسب بودم و هر موقع که میگفتند بیا پایین به تصوراینکه برای بالا آمدن فشار زیادی به پایم وارد شود از اسب پیاده نمی شدم. بالاخره وقتی خواستم پایین بیایم دیدم درد ندارم و خیلی خوشحال شدم اما متوجه نبود که پایم سر شده است و وقتی پایم را زمین گذاشتم دوباره پیچ خورد و وضعیتم خیلی ناجور شد. خانم شیرازی شبها با ماساژ کمک میکردند تا ورم پایم بخوابد تا بتوانم ادامه دهم.
به هر حال صحنه مرگ مالک رسید و خیلی برایم سکون داشت. برخلاف فیلم «گلهای داوودی» که معتقد بودم زن هیج عکسالعملی نشان نمیدهد اما فکر میکنم در مرگ مالک باید تمام آن سبزهها را میکند. بعد که نشسته این صحنه را گرفتیم به آقای میرباقری گفتم نمیتوانم به اوج هیجانی که این مرگ در من ایجاد کرده برسم. ایشان هم گفتند باید آنقدر بدوی تا خسته شوی و به زمین بخوری و بعد از زمین خوردنت مردم شهر «قلزما» را نفرین میکنی. گفت اما با این پا نمیتوانی این کار را انجام دهی به هر حال دو چوب آوردند و دو طرف پای من گذاشتند و محکم آن را بانداژ کردند و گفتم حالا میتوانم بدوم. میتوانستم بدوم اما درد داشتم و آن اشکی که میریختم از دردی بود که میکشیدم ولی در عین حال دوست داشتم که این صحنه همینطوری بازی شود جایی هم که زمین خوردم دیگر نفسم بریده بود. از زور درد به زمین افتادم که اتفاقا همان مکان مشخص شده بود. من آن صحنه سریال را خیلی دوست دارم و با جان و دل آن را بازی کردم. به اعتقاد من ایفای یک نقش مذهبی عشق و ایمان میخواهد. در این کار همه با ایمان خاصی بازی میکردند و از طرفی بازتاب عشق و ایمانی که میرباقری به فیلمنامه امام علی (ع) داشت خیلی عالی به بازیگرها انتقال پیدا کرده بود. وقتی کار پخش شد من در سوریه بودم و خیلی برایم جالب بود که وقتی مردم آنجا مرا میدیدند از سریال امام علی (ع) نام میبردند. این مجموعه از طریق ماهواره پخش میشد و مردم سوریه با دیدن این سریال مرا شناخته بودند. همکاری با آقای میرباقری در فیلم «مسافر ری» هم ادامه پیدا کرد که آن نقش کوتاه را هم خیلی دوست دارم.
«پلیس جوان» و ۲۶ قسمتی که به ۴۴ قسمت رسید
مدتها بود که در سینما کار نمیکردم یا دوست نداشتم و یا نقشی پیشنهاد نمیشد. «ایستگاه آخر» را با اقای عسگرینسب کار کردم. من ایشان را سالیان سال میشناختم و شاید بتوان گفت تنها سریالی بود که قصهاش را نخواندم و جلوی دوربین رفتم چون میدانستم ایشان کار بدی نخواهند ساخت. این سریال ممکن است که کار درخشانی نباشد ولی کار بدی هم نیست. تمام پلانها و سکانسهای این سریال برای من کلاس درس بود و من از آقای عسگرینسب خیلی چیزها یاد گرفتم. البته یک بار به ایشان گفتم قرار نبود از من یک زن پای سماور بسازید. من مدام نشستم پای سماور و دارم چایی میریزم که ایشان گفتند، مگر کلا چند دفعه این کار را کردی؟
«پلیس جوان» هم یک سریال ۲۶ قسمتی بود که قصه بدی نداشت و از استخوانبندی خوبی بهره می برد اما به شرطی که چیزهایی از آن حذف میشد. وقتی هم که با آقای سیروس مقدم صحبت میکردیم اگر چیزی درست بود تصحیح میکرد و از کار راضی بودم ولی بعد که کار پخش شد فقط موفق به دیدن چند قسمت آن شدم. یک روز جلوی تلویزیون بودم و دیدم نوشته قسمت سی و سوم، یکدفعه جا خوردم! چطور ممکن است یک سریال ۲۶ قسمتی ۳۳ قسمت بشود!؟ با یکی از دستاندرکاران سریال تماس گرفتم و گفتم من برای ۲۶ قسمت قرارداد امضا کردم اما الان میبینم ۳۳ قسمت است. ایشان گفتند بعضی قسمتها از ۴۵ دقیقه به ۳۶ دقیقه کاهش پیدا کرده و به خاطر همین قسمتها بیشتر شده است. این سریال در ۴۴ قسمت پخش شد و تمام صحنههایی را که گرفته بودند به کار اضافه کردند و سریال کلاف پیچیدهای شده بود. من برای انتخاب یک کار اول میآیم و جای کار بازیگری را میسنجم در این مجموعه هم لحظه هایی بود که بازیگر دوست داشت که آنها را انجام دهد اما در پخش، ریتم آن به حدی کند شده بود که وقتی شروع میشد مردم میگفتند وای باز پلیس جوان! بارها هم توی روستای محل زندگیام به من میگفتند خانم بالاخره این سریال کی تمام میشود؟ خود من معتقد هستم سریال همیشه باید طوری باشد که وقتی تمام شود مردم بگویند حیف، کاش باز ادامه داشت. این حیف قشنگتر از آن است که بگویند آخی راحت شدیم. بالاخره تمام شد. البته این را هم بگویم من با آقای مقدم مشکلی نداشتم و طولانی شدن سریال ربطی به ایشان نداشت. این برمیگردد به تهیهکننده که حیفشان آمده بود، راش های اضافه را دور بریزند و آنها را هم در کار استفاده کردند. همکاری من با آقای مقدم در سریال «دریاییها» هم ادامه داشت و نقش کاملا متفاوتی را نسبت به «پلیس جوان» داشتم اما این سریال را هم در موقع پخش ندیدم.
مهدی فتحی و بازیگرهایی که دوست ندارند کسی مریضیشان را بداند
مرحوم فتحی اولین کار سینماییشان «تحفهها» بود که نقش پدر من را بازی میکردند. من ایشان را خیلی دوست داشتم و بازیشان را ستایش میکردم و معتقدم هر نقشی را که بازی میکردند یک تازگی به آن نقش میدادند و این شاید به دلیل آن چشمهای فوقالعاده جذابی بود که داشتند و این برای یک بازیگر شانس است که چشمهای زیبایی داشته باشد. آن هم چشمهای آقای فتحی که همه چیز را میتوانستند با آن بیان کنند. در سریال «سرکار استوار» هم من نقش همسر ایشان را بازی میکردم و آنجا متوجه شدم ایشان آقای فتحی «تحفهها» نیستند و نسبت به سیزده سالی که از سال ۶۵ میگذشت خیلی شکسته شده بودند و یک بار هم سر این سریال زمین خوردند. به دلیل ارتباط خانوادگی که داشتیم تلفنی گاهی با ایشان صحبت میکردم تا اینکه بعد از مدتها سر سریال «دریاییها» آقای فتحی را دیدم و متوجه شدم واقعا حالشان خیلی بد است. راه رفتنشان مشکل بود و جملهها یادشان نمیماند اما هیچ چیزی از مریضیشان نمیگفتند. به نظر من خیلی از بازیگرها هستند که دوست ندارند کسی بیماریشان را بداند.
ناصر تقوایی
بعد از فیلم «ناخدا خورشید» همیشه آرزو داشتم دوباره با ایشان کار کنم. آقای تقوایی جزو کسانی هستند که وقتی گروه کاریشان را تشکیل میدهند میبینید که همه چیز سر جای خودش است. برای فیلم «رومی و زنگی» با ایشان قرارداد داشتم و قرار بود نقش یک زن ارمنی را بازی کنم وتقریبا همه دیالوگها را هم باید به زبان ارمنی میگفتم. یک معلم ارمنی هم قرار بود این زبان را به من یاد بدهد. آقای تقوایی به شوخی میگفتند من تا حالا نتوانستم پوست سر تو را بکنم و در این کار میدانم با تو چه کار کنم که متاسفانه این فیلم ساخته نشد.
آخرین کارها (در سال انجام این مصاحبه)
سریال «چهل سرباز» به کارگردانی آقای نوریزاده در حال آماده شدن برای پخش است. من در این سریال در دو نقش بازی میکنم. در دورهای همسر فردوسی هستم. زمانی که فردوسی به قزوین کوچ میکند و پسرش میمیرد، در دورهای هم با اسطورههایی مثل اسفندیار و رستم همبازی هستم. یک بازیگر همیشه دوست دارد کارگردان بازیش را بشناسد. آقای نوریزاد هم به خوبی بازی را میفهمیدند و فضای خوبی بر این کار حاکم بود. سریال سیزده قسمتی «وعده دیدار» هم که چندی پیش فیلمش اکران شد از من آماده است که هنوز پخش نشده است. (۱۳۸۴)
بازیگران زن سینمای قبل از انقلاب
ما باید ببینیم آن جامعه و آن زمان از زنها چه میخواسته و اصلا نمیتوانیم بگوییم که اینها بازیگران بدی بودهاند، من فیلمی از یکی از بازیگران زن معروف آن زمان به نام «رقاصه» دیدم و فکر میکردم اگر یک کارگردان خوب پشت سر این قصه بود این فیلم هم میتوانست فیلم خوبی باشد و هم ایشان خیلی خوب بازی میکردند. آن زمان آن چیزها را میخواست، کمااینکه الان مردم آن را نمیتوانند بپذیرند. من شنیده بودم فیلمهایی که کار نمیکرده رقص و آواز وسطش میگذاشتند و فیلم فروش میکرد و بازیگران زن بیشتر برای جلب گیشه مورد توجه بودند. الان هم متاسفانه در سینمای مان زنان آن جایگاهی را که باید داشته باشند ندارند.
وضعیت امروز سینما در دهه ۸۰
متاسفانه فیلمهای الان یا گیشهای هستند یا جشنوارهای، من نمیدانم چرا الان به اینجا رسیدهایم. خیلی از فیلمهای شبیه به هم ساخته میشوند و فقط اسم و بازیگر عوض میشوند. نمیدانم هزینه سرسامآور سینما و عدم بازگشت سرمایه است که به اینجا رسیدهایم یا چیز دیگر. الان همه هدفها رفته به آنجایی که همه دواندوان خودمان را برسانیم تا جایزه بگیریم و همه به دنبال جشنوارهها راه افتادهاند. فیلمی ساخته میشود به اسم «گال» به کارگردانی آقای جلیلی و من که اهل سینما رفتن نیستم دو بار این فیلم را میبینم و تا دو هفته هم بغضی در گلویم است که رهایم نمیکند. ایشان فکر نمیکنم فیلمشان را برای جشنواره ساختهاند. خواستند حرفی بزنند و زدند. این کافی است اما اینکه جشنوارهای رفت و جایزهای گرفت یا نه هیچ کدام اینها را نمیدانم. ما یک مدت سینمای خیلی خوبی داشتیم در دهه ۶۰ و ۷۰. سینما ما خیلی غنی بود و الان افت کردهایم و خلاءهایی است که باید پر شود.
نیکی کریمی
ما در سالهای اخیر بازیگران خانم خیلی خوبی داشتیم ولی یکی از بازیگرانی که به نظر من سیر صعودی زیادی را طی کرد خانم کریمی بودند. ایشان بازیگر فوقالعاده خوبی هستند و به آنجا رسیدهاند که چهره برایشان مهم نیست. من نمیگویم زیبایی چهره اصلا اهمیتی ندارد. وقتی بازیگری نقش اول را دارد این قدرت را باید داشته باشد که دو ساعت بیننده را نگه دارد ولی وقتی بد بازی کند شما چهره زیبایش را نمیبینید. همانطور که آن بازیگر اگر خوب بازی کند، حتی اگر در لحظاتی هم ممیک صورتش هم بد شود شما دیگر او را زشت نمیبینید و بازی خوبش را میبینید. خانم کریمی به اینجا رسیده و من بازیهای خوبی از ایشان دیدهام.
زندگی در روستا
من در یکی از روستاهای صومعهسرا واقع در محدوده رشت و ماسوله زندگی میکنم. شاید تا سه سال که آنجا زندگی میکردم هیچ کس نمیدانست من کی هستم تا «پلیس جوان» پخش شد و همه فهمیدند من بازیگر هستم. در این روستا همه به فکر زندگی هستند. من از دود و دم تهران فرار کردم و آنجا در آسایش هستم و با مردم درستی سر و کار دارم. آنجا پر از سوژههای فیلمسازی است. بچههای سر پل فیلمی است که هر روز آن را میبینم. از ساعت ۲ بعدازظهر تا غروب آفتاب بچههایی که مدرسهشان تعطیل شده و هیچ جایی ندارند جز اینکه بالای پل بایستند و رودخانه را نگاه کنند. گاهی هم سنگی به رودخانه پرتاب کنند و یا گرمشان می شود به آب می روند. این فیلمی است که هر روز میبینم و خسته نمیشوم و تکراری نیست. و این فیلم جایزه هم از هیچ جا نبرده و به هیچ جشنوارهای هم نمیرود. هشت، نه سال است که با این بچهها زندگی میکنم و از بودن با آنها لذت میبرم.
«عاشقی» و تجربه کارگردانی
مستند را همیشه دوست داشتهام؛ مستندی که انسانیت در آن حضور داشته باشد و صرفا به طبیعت بیجان نپردازد. سال گذشته هم اولین فیلم خودم را در این حوزه به نام «عاشقی» ساختم. این فیلم مستندی در ۲۹ دقیقه روایت شخصی به نام عاشقی، نگهبانی در تختسلیمان است و بیشتر به نظریات و جهانبینی این فرد راجع به تخت سلیمان میپردازد. عاشقی را من به همراه رضا قوامپور از تصویربرداران شبکه باران دو نفری کار کردیم و تدوین کار را هم خانم ژیلا ایپکچی انجام داده و موسیقی فیلم هم انتخابی توسط ایپکچی و حسین مهدوی تهیه شده است و الان هم امتیاز کار را به آقای میرعلایی واگذار کردم تا بعد از گذاشتن زیرنویس فیلم را به خارج از کشور ارسال کنند. این فیلم چندی پیش جایزه بهترین کارگردانی را در بخش معنویت و انسان سومین جشنواره جهانی فیلم کوتاه کسب کرد. کار مستندسازی را ادامه خواهم داد اما کار داستانی نه و ممکن است از پس آن برنیایم.
«سفر به شوشتر»
آخرین فیلم سینمایی که بازی کردم (تا سال ۱۳۸۴) «سفر به شوشتر» به کارگردانی آقای راعی بود که در ۲۰ اردیبهشتماه تمام شد. در این فیلم نقشی کاملا متفاوت با کارهای قبلیام داشتهام که تجربه خیلی خوبی بود. این نقش را در ابتدا برای یک مرد در نظر گرفته بودند، در سینمای ما هم نقشهایی که جنبه پررنگی دارد متعلق به آقایان است. آقای راعی پای این نقش ایستادند تا یک زن آن را ایفا کند. میتوانم بگویم بعد ار مدتها نقش فوقالعاده خاصی در سینما بازی کردم.
«چشمان پدر»
این فیلم یک اثر مستند – داستانی به تهیهکنندگی احمد میرعلایی است که به مشکلات زندگی یک جانباز جنگ تحمیلی میپردازد. قصد دارم این فیلم را با نگاهی معصومانه به جنگ بسازم. در چشمان پدر به نوجوانانی خواهم پرداخت که در زمان جنگ با شور و شوق وصف نشدنی به جبهههای جنگ رفتند و عدهای از آنها شهید شدهاند یا با از دست دادن قسمتی از وجود خویش شهید زنده لقب گرفتهاند. الان سالها از جنگ میگذرد و عدهای از این جانبازان تشکیل خانواده دادهاند و صاحب فرزندانی هستند که از جنگ چیز زیادی نمیدانند اما شاهدان این جنگ در این خانوادهها حضور دارند و فرزندان به دلایلی پدران خود را از چشم دیگران پنهان میکنند. قصدم از ساخت این اثر این است که فرزندان جانبازان دوران جنگ تحمیلی به وجود پدرانشان افتخار کنند. نه اینکه خجالت بکشند و آنها را از دید دیگران پنهان سازند. چنین سوژهای یک واقعیت محض است و امروز در جامعه وجود دارد و دوست دارم دیگران را در حس خودم شریک کنم. فیلم من به نوعی حقشناسی نسبت به جانبازان است. این روزها هم به دنبال دختربچهای برای ایفای نقش اصلی این فیلم هستم.
جا مانده از صحبتهای پروانه معصومی
– وقتی در فیلمی کار میکنم بعد از پایان هرگز به صحنه یا سر مونتاژ آن نمیروم و معتقدم آن چیزی که بر عهده من بوده انجام دادم و تمام شده.
-در فیلمهای ناخدا خورشید، جهزیه برای رباب و طوبی نقش زنان جنوبی را بازی کردم.
– با توجه به فرم چهرهام برای بازی در نقش زنان روستایی مشکل دارم.
– بازیگرها همیشه باید به دنبال پولشان بدوند و با التماس و گردن کج آن را بگیرند خیلی کم میشود که غیر از این رخ دهد.
-تنها فرزندم یک پسر ۳۵ ساله است که در رشته معماری از دانشگاه علم و صنعت فارغ التحصیل شده و با ما زندگی میکند.
– منتقدین ما متاسفانه انتقاد درست و سازنده نمیکنند.
– خودم را در آن حد نمیدانم که استادی باشم که بتوانم بازیگر تربیت کنم.
– جوانان ما جوانی نمیکنند و جوانیشان پشت ماشین نشستن است، ما باید ببینیم خلاء کجاست و از کجا باید پُر شود.
– فیلم «طوبی» را خیلی دوست داشتم و معتقدم کار خیلی خوبی بود و شاید خود من روی قصهاش خیلی موثر بودم این فیلم میتوانست طور دیگری باشد ولی حضور من باعث شد که قصه شکل دیگری بگیرد.
– فیلم «خارج از محدوده»، اولین کار خانم بنیاعتماد بود و من هم اولین تجربهام با یک کارگردان خانم بود و احساس کردم آدم با یک کارگردان خانم چقدر میتواند راحت باشد.
– من ناخواسته وارد بازیگری شدم ولی هدفمند آن را ادامه دادم و سعی کردم یک خانم بازیگر مورد احترام مردم باشد و امیدوارم به هدفم رسیده باشم.
– یک بازیگر خیلی زحمت میکشد تا یک نقش را خلق کند و یک احساس فوقالعاده عمیق و شفاف لازم است تا نقش جلوی دوربین زنده شود.
رئیس سازمان سینمایی با حضور در مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی گفت: شاهد نوزایی محتوایی، جهش در سینمای مستند استانی، توسعه حوزه پژوهش و رشد کمی و کیفی آثار مستند هستیم.
به گزارش سینمای خانگی از روابط عمومی مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، محمد خزاعی امروز دوشنبه( ۶ آذرماه) در مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی حضور پیدا کرد.
رئیس سازمان سینمایی در جمع مدیران مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و پویانمایی و اعضای ستاد برگزاری سینما حقیقت با اشاره به فعالیت رضایتبخش مرکز گسترش به عنوان یکی از زیرمجموعههای سازمان سینمایی، تاکید کرد: آنچه به عنوان یکی از امتیازهای مرکز، شناخته میشود ارتباطی است که با بدنه فیلمسازان مستند، اعضای صنوف و سینماگران استانی دارد. وی ادامه داد: این تعامل در جهت تولید و دیده شدن سینماگران مستند باید تقویت شود. خلاقیت، نوآوری و توجه به استانها در عملکرد مرکز دیده میشود و تولیدات از نظر کمی و کیفی، متنوع و از منظر محتوا، قابل توجه هستند. مرکز یکی از موسسات موفق سازمان سینمایی است.
خزاعی پس از شنیدن گزارش محمد حمیدی مقدم مدیرعامل مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و پویانمایی و دبیر هفدهمین جشنواره «سینماحقیقت» و گزارش دیگر مدیران مرکز و ستاد برگزاری این رویداد گفت: در مجموعه سازمان سینمایی، در تلاشیم به اهداف و برنامههایی که از روز اول داشتیم دست یابیم. وی ادامه داد: در تولید شاهد رونق در همه زیر مجموعهها هستیم، همچنین به برگزاری رویدادها و محافلی که نیازهای آموزشی و تئوریک سینمای ایران را برطرف کنند، توجه داریم. جشنوارهها با رونق، استقبال سینماگران خارجی، تولد نسل تازهای از سینماگران داخلی، در حال برگزاری است و در توسعه زیرساختها، پیشرفت داشتهایم.
رئیس سازمان سینمایی در بخش دیگری از سخنانش با تاکید بر اینکه باید افق چشم انداز سینمای مستند در همه حوزهها اعم از تولید، جشنواره، بازرگانی، بین الملل، پژوهش و آموزش برای سال ۱۴۰۳ براساس کلان برنامههای ابلاغ شده ترسیم شود اظهار داشت: شاهد نوزایی محتوایی، جهش در سینمای مستند استانی، توسعه حوزه پژوهش و رشد کمی و کیفی آثار مستند هستیم و در عین حال، باز هم نیاز داریم برای حرکت مطمئنتر در مسیر پیش رو و تقویت این حوزه، با آینده پژوهی و تحلیل نیازهای فرهنگی و گفتمانی و نیز، گسترش شعاع پوشش و حمایت از جریان مستند طرح های جدیدتری اضافه شود.
وی از مدیران مرکز گسترش درخواست کرد تا اسفندماه سالجاری طرح ها و پروپوزال های مطالعاتی تازه برای غنیتر شدن و تداوم تحولات و جهش های سینمای مستند تهیه شود تا با دست پرتر به سراغ سال جدید برویم.
زمینه ورود بخش خصوصی به عرصه تولید فراهم شده است
رئیس سازمان سینمایی فزود: دولت و سازمان سینمایی به دنبال افزایش تصدیگری در تولید نیستند، اما نیاز بود در تولید مضامین استراتژیک و ملی ورود کنیم و دستاوردهای خوبی محقق شده است، خوشبختانه، با بازگشت به شرایط عادی اقتصادی، زمینه های ورود جدی تر بخش های خصوصی در این عرصه نیز، فراهم شده است.
خزاعی با اشاره به اهمیت جشنواره فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» گفت: سینمای مستند، جایگاه و اعتباری بالایی دارد و در عین حال، به مثابه نقطه آغازی برای کشف نسل جدید استعدادها، توسعه ظرفیت های تازه بویژه در استان ها و شهرستان ها و ابزاری برای انگیزه دادن به هنرمندان و فعالان این حوزه است. قطعا،سینماگران استانی، نیازمند توجه و تمرکز بیشتری هستند، ضمن اینکه تعامل مرکز با سینماگران مستند و اعضای صنوف رسیدن به دستاوردهای عینی تر و افق برنامه های سازمان سینمایی را آسانتر میکند.
رئیس سازمان سینمایی همچنین، ضمن ابراز رضایت و تمجید از اقدامات تحولی مرکز گسترش سینمای مستند، اضافه کرد: با تیم منسجمی که در این مجموعه فعال هستند انتظار می رود تا در زمینه گسترش مناسبات بینالملل سینمای مستند، تقویت بازرگانی، توسعه ظرفیتهای آموزشی و آنلاین، ایجاد بانک اطلاعاتی و افزایش توان جلب مشارکت منابع خاموش سایر دستگاه های اجرایی و وزارتخانه ها در راستای توسعه و تقویت معیشت و اشتغال سینماگران در سال ۴۰۳ طرح های تکمیلی تر ارائه شود.
در این جلسه قادر آشنا معاون توسعه فناوری و مطالعات سازمان سینمایی، حبیب ایلبیگی معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی، اصغر فارسی معاون توسعه مدیریت و منابع سازمان سینمایی، یزدان عشیری مشاور رئیس سازمان و مدیرکل روابط عمومی سازمان سینمایی، علیرضا اسماعیلی دستیار و مدیرکل حوزه ریاست سازمان سینمایی، محمد خزاعی را همراهی کردند.
عباس اسدالهی سهی معاون اداری، مالی، عبدالحسین بدرلو معاون مستند و قائم مقام، محمدرضا بهشتی مدیر امور مجامع و جشنوارهها، شهنام صفاجو مدیر تولید، شیرین نادری مدیر بینالملل، مجید رحیمی مدیر پژوهش و استانها، علی قلیزاده مدیر اداری، هومن مرادی کرمانی مدیر مستند، محمد طیب مدیر بازرگانی، محدثه واعظیپور مدیر روابط عمومی و عطالله ندیمی مدیر مالی مرکز و اعضای ستاد برگزاری هفدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» در این دیدار حضور داشتند.
هفدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» به دبیری محمد حمیدی مقدم از ۲۷ آذر تا ۲ دی ماه ۱۴۰۲ در پردیس چارسو برگزار میشود.
سیدمحمد بهشتی در سخنانی درباره جنبههای خارج از اراده فیلمسازی و سینما گفت: تمام فیلمهایی که ساخته میشود از مبتذلترین تا بهترین فیلمها این خاصیت را دارند و هیچکدام دور ریختنی نیستند، سینما و فیلم به لحاظ سندی واجد ارزش فوقالعادهای هستند.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، طبق گزارش رسیده، سیدمحمد بهشتی در کارگاه آموزشی «فیلم به مثابه مستند»، که پنجم آذرماه در موزه ملی ایران برگزار شد، گفت: در پدید آمدن تمام چیزهایی که ساخته دست بشر است دلیل و انگیزه وجود دارد. گاهی ذهنیتی ایجاد میشود که وقتی آن دلیل منتفی میشود دیگر آن پدیده برای انسان ارزشی ندارد، به همین دلیل در ادبیات عامیانه به یک شیء، که قدیمی شده است و ارزشی برای ما ندارد، میگوییم «به درد موزه میخورد!»
رییس اسبق سازمان میراث فرهنگی ادامه داد: هر شیء که دست ساخته بشر است، یک وجه کارکردی دارد و تا زمانی که وجه کارکردی آن معتبر است، به کار میآید. مردم در جریان زندگی از آن شیء استفاده میکنند و وقتی وجه کارکردی آن از دست میرود عموما فکر میکنند که زمان دور ریختن آن است.
بهشتی اظهار کرد: کسانی که در حوزه علوم مرتبط با میراث فرهنگی کار میکنند، از این نقطه به بعد میگویند «حالا به درد ما میخورد». البته کار آنها جمع کردن زباله نیست، آنها دغدغه متفاوتی دارند. در سایتهای باستانشناسی دیدهام باستانشناسها وقتی به زبالهدانی سایت میرسند بسیار خوشحال میشوند و به نظر میرسد گنجی پیدا کردهند و امیدوارند به کمک آن در مسیر فعالیت پژوهشی خود بهترین اسناد را پیدا کنند. هر شیء که پدید میآید، حاوی نکاتی است و در پشت آن اراده وجود دارد. وقتی شأن کارکردی آن شیء از بین میرود، یعنی زمان چیزی که برای آن اراده کرده بودند سپری شده است و عمرش تمام شد، اما همان شیء وجهی دارد که در دایره اراده نیست و خود سازنده هم برای آن قصدی نداشته است. این جنبه از کار برای یک باستانشناس بسیار اهمیت دارد.
این کارشناس فرهنگی در بخش دیگری از کارگاه با بیان اینکه فیلم و سینما جنبههایی دارند که خارج از اراده فیلمساز است، گفت: چند سال پیش فیلمخانه ملی ایران حرکتی را آغاز کرد که همچنان ادامه دارد؛ فیلمهای قدیمی ایرانی و نسخههایی که در فیلمخانه ملی بود را به دقت تعمیر کردند، از جمله یک پرده از اولین فیلم رنگی به اسم «عروس فرنگی». زمانی که تصویر این فیلم را میدیدید گویا تعمیر نشده بود، رنگ فیلم صدمه دیده بود و پر از خش بود. با استفاده از ظرفیتهای دیجیتالی و انفورماتیک و فعالیتهایی که در حوزه مرمت فیلم انجام میدهند، آن پرده از فیلم به وضعیت قبل برگردانده شد.
بهشتی با اشاره به صحنههایی از فیلم قدیمی «عروس فرنگی» که در گیلان ساخته شده بود، بیان کرد: اگر شما بخواهید گیلان سال ۱۳۳۶را ببینید جز این حلقه فیلم، هیچ سند دیگری وجود ندارد. قهوهخانهها همان قهوهخانههای قدیمی هستند و همان ماشینها و کامیونهایی که بار حمل میکردند. در این فیلم، گیلان را میبینید و نه شمال را، ولی آیا قصد سازنده فیلم این بود که به شما این را بگوید؟ خیر! کارگردان میخواست نشان دهد که عروس فرنگی میخواهد در این شهر استراحت کند، چای بخورد و بعد هم حرکت کند و برود. از بُعد انسانشناسی، مردمشناسی، باستانشناسی، محیط زیست و زیستبوم اگر بخواهیم شاهدی بیاوریم فکر نمیکنم شاهدی بهتر و کاملتر از این بتوانیم پیدا کنیم. این موضوع در همه فیلمها بهویژه آثار داستانی دیده میشود.
مدیرعامل اسبق بنیاد سینمایی فارابی ادامه داد: فیلمساز با دکوپاژ کردن، با قصهگویی، هدایت بازیگران، تعیین جای دوربین، صداگذاری و انواع و اقسام تمهیدات، بیشترین مداخله را در بیان قصه دارد، اما در فیلمهای مستند این مداخله کمتر است. قاعدهای در سینما وجود دارد به نام قاعده یواشکی که قصه باید به نوعی روایت شود که مخاطب باور کند، یعنی از اراده کارگردان خارج میشود. گاهی کارگردان مجبور است دیالوگ، بازی بازیگر و ریتم فیلم را به نحوی تنظیم کند که باورپذیر باشد. همین که قصه قرار باشد طوری بیان شود که مخاطب باور کند، فیلم از اراده کارگردان خارج میشود به این ترتیب است که فیلم حاوی دلالتهایی میشود که به درد اهل فن در حوزه میراث فرهنگی میخورد.
بهشتی گفت: وقتی متن یک کتیبه تاریخی یا یک کتاب تاریخی را میخوانید، ممکن است در آن غرض وجود داشته باشد و تلاش شده باشد چیزهایی را از شما پنهان کند، اما آن چیزهایی که خارج از دایره اراده پدید آمده، چون بدون غرض بوده است بیشتر میتواند مورد اعتماد باشد، بنابراین چیزهایی که در این عالم دست ساخته بشر است، از نظر کسانی که در حوزه علوم مرتبط با میراث فرهنگی کار میکنند، واجد ارزش هستند. از این جهت، این موضوع شامل حال فیلم و سینما نیز میشود، یعنی فیلم میتواند به امر دیگری شهادت دهد و برای امر دیگری سند قرار بگیرد، اتفاقا فیلم با اسناد دیگر تفاوت دارد چون در این سند حرکت و زمان، صدای پرندگان، باران و… وجود دارد. به دلیل این حرکتی که در بیان مفهوم وجود دارد، فیلم نسبت به اسناد دیگر جای مانور بیشتری دارد. اسناد دیگر به شفافی فیلم نمیتوانند شهادت دهند. از این رو میتوان گفت سینما و فیلم به لحاظ سندی واجد ارزش فوقالعادهای هستند.
او بیان کرد: محققان کمتر به سراغ سینما رفتهاند، معمولا کسانی که راجع به سینما پژوهش میکنند به آن جنبهای از سینما که در حوزه اراده است توجه میکنند و همان جنبهای که در حوزه اراده فیلمساز است را مورد توجه قرار میدهند و کمتر به وجه انسانشناختی سینما توجه دارند.
بهشتی با بیان اینکه تمام فیلمها خاصیت سند قرار گرفتن را دارند، اظهار کرد: تمام فیلمهایی که ساخته میشود از مبتذلترین تا بهترین فیلمها این خاصیت را دارند و هیچکدام دور ریختنی نیستند، اما خاصیت دیگری که سینما دارد این است که میتواند از حبس زمان و مکان خارج شود و محصول زمان خود نباشد. میتوان فیلمی ساخت که محصول زمان خود نباشد. شاهنامه فردوسی محصول زمان خود و حبس در زمان و مکان خود نیست و اگر باشد به مرور زمان بیات میشود و اعتبار خود را از دست میدهد در صورتی که هزار سال است ارزش خود را حفظ کرده است.
تعداد ۱۰۶ اثر متقاضی حضور در بخش سودای سیمرغ چهل و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر شدند.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، از جشنواره بین المللی فیلم فجر، طی یک ماه فرصت ثبت نام آثار سینمایی در سامانه جشنواره که تا پایان آبان ماه ادامه داشت، تهیه کنندگان ۱۰۶ اثر درخواست خود را برای حضور در بخش سودای سیمرغ (مسابقه سینمای ایران) جشنواره چهل و دوم ثبت کرده اند.
مدیر دبیرخانه چهل و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر با اشاره به حضور ویژه فیلمسازان اول در این دوره جشنواره گفت: ۵۱ اثر ثبت نامی به فیلمسازان اول تعلق دارد که در کنار فیلمسازان صاحب نام متقاضی شرکت در جشنواره هستند.
سیمون سیمونیان از تطابق آثار ثبت نامی با آیین نامه توسط دبیرخانه جشنواره خبر داد و اظهار کرد: فیلم های حائز شرایط حضور پس از ارسال نسخه توسط هیات انتخاب بازبینی خواهد شد.
وی ادامه داد: هیأت انتخاب مسابقه بخش ملی، بازبینی فیلمهای متقاضی حضور را از ۱۵ آذرماه آغاز و تا ۱۵ دی ماه اسامی فیلمهای منتخب را برای حضور در بخش مسابقه سینمای ایران چهل و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر اعلام خواهند کرد.
سیمونیان از صاحبان آثار متقاضی درخواست کرد طبق زمان بندی اعلام شده نسخه بازبینی را حداکثر تا ۱۵ آذر ماه به دبیرخانه جشنواره تحویل دهند.
گزارش بخش بین الملل جشنواره نیز متعاقبا اعلام خواهد شد.
چهل و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر ۱۲ تا ۲۲ بهمن ماه سال جاری به دبیری مجتبی امینی برگزار می شود.
بسیج به دلیل ظرفیتهای پیدا و پنهان متعدد خود، میتواند منشا سوژههای بسیاری باشد که به دلیل عدمپرداخت به آنها، تاکنون بکر مانده و تصویرگری چندانی را به خود ندیده است. این خلاء میتواند با پیشقدم شدن نهادهای مسئول و البته سینماگران متعهد، تاحدود بسیاری جبران شود.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، بسیج میقات پابرهنگان است اما این جمله استراتژیک، هیچگاه در سینما لحاظ نشده است. در دو دهه ۶۰ و ۷۰، بنا بر اقتضائات اجتماعی و شرایط خاص کشور، تصویرگریهایی جستهوگریخته از بسیج در فیلمها نمایان بود اما در همین وضعیت نیز هیچگاه، فیلمی با محوریت آنها در سینمای ایران ساخته نشد حال آنکه سینمای ایران سابقه پرداختن مستقل به بسیاری از کانونها و پایگاههای اجتماعی و مردمی را در کارنامه دارد که در این بین، جای بسیج، خیلی خالی به چشم میآید.
یکی از دلایلی که شاید بتوان در آسیبشناسی این اتفاق به آن اشاره کرد، خلط مبحثی است که در این زمینه، وجود دارد. در واقع مرز باریکی که میان بسیج با دیگر نیروهای خدوم نظام و انقلاب وجود دارد، سبب شده تا تعریف واحدی از این نیروها به وجود آمده و همه چیز محدود به نشان دادن یک نیروی حزباللهی شود و بدین ترتیب، نیازهای فیلمنامه و درام مرتفع شده و بدینترتیب، تعریف و تصویرگری مستقلی از بسیج در سینمای ایران ارائه نشود.
مرز باریکی که میان بسیج با دیگر نیروهای خدوم نظام و انقلاب وجود دارد، سبب شده تا تعریف واحدی از این نیروها به وجود آمده و همه چیز محدود به نشان دادن یک نیروی حزباللهی شود و بدین ترتیب، نیازهای فیلمنامه و درام مرتفع میشود
جالب آنکه از سوی دیگر میدان، بسیج نیز به دلایلی چون خدمت به دور از شوآف و تبلیغات، تاکنون رغبتی برای حضور در پروژههای سینمایی نداشته و بدینترتیب، این حوزه مسکوت مانده است. البته که نمیتوان از اهمال برخی نیروهای انقلاب فعال سینما برای تصویرگری بسیج در کارهایشان غافل ماند و به آن اشاره نکرد.
همان مشکل خلط مبحث نیروهای خدوم انقلاب، اینجا در عملکرد فعالان دغدغهمند حوزه سینما نیز به چشم میآید بهطوری که عموم این فیلمسازان و نویسندگان، حوزه فعالیت خود را محدود به انقلاب، دفاع مقدس و جریان مقاومت کرده و در این مبادی نیز دستبهدامن سوژههایی هستند که طی آنها، تصویرگری مرسومی از نیروهای حزباللهی میشود بنابراین این مرز باریک، از سوی هنرمندان متعهد انقلابی نیز منفک نمیشود تا مظلومیت بسیج و هویت بسیجی، زیر سایه این نگاه کلیشهای، بیشتر شود.
تاکنون بسیاری از منویات امام (ره) و رهبر انقلاب در سینما لحاظ شده و مورد پرداخت قرار گرفته است اما از آن زمانی که امام راحل، سخن از بسیج ۲۰ میلیونی کردند تا به امروز، درباره این جریان پررنگ اجتماعی که طی بیش از ۴ دهه، حضوری فعال و مستمر در عرصههای مختلف داشته، اتفاق خاص آنچنانی رخ نداده است.
البته بیانصافی است اگر سهم سینما را در این تصویرگری، هیچ بدانیم. مستندهای بسیاری درباره بسیج ساخته شده که از مهمترین آنها میتوان به چنار، عابدان کهنز، شمال بدون دریا، ماح، بر اثر زلزله، داستان آینده، تکچرخ تا پل ژاپنی، روایت جهاد، مدرسه عشق و . . . اشاره کرد اما پتانسیلهای بسیج و تعدد حوزههای فعالیتی، جای پرداخت بسیاری در حوزه سینما دارد که میتواند منشا سوژههای سینمایی جذابی باشد که متاسفانه در اثر عفلت در این حوزه، این سوژهها همچنان بکر باقی مانده و قابلیت پرداخت بسیاری دارد.
جا دارد، نهادهای مسئول در این حوزه علیالخصوص سازمان بسیج مستضعفین، حضور موثرتری در این زمینه داشته و ورود جدیتری به سینما بکنند. این اتفاق سبب میشود تا علاوه بر تعدد نهادهای فیلمساز، به برخی از حوزههای مغفول و مهم نیز پرداخته شود و بدینترتیب، خلاء پرداخت در این زمینهها، به لحاظ کمی و کیفی پر شود.
نویسنده و کارگردان فیلم سینمایی «جنگل پرتقال» گفت:مشخصا با ذات سینمای کمدی مشکلی ندارم، اما مساله این است که فیلم کمدی، سینمای ایران را قبضه میکند. نگران نسل بعدی هستم که مردم آن فقط برای خندیدن به سینما بروند.
به گزارش سینمای خانگی، آرمان خوانساریان درباره اکران فیلمش در میان سیل انبوه فیلمهای کمدی در شرایط فعلی به خبرنگار سینمایی ایرنا گفت: ما نسلی بودیم که فیلمهای مهم سینمای ایران را در سالن های سینما دیدهایم. بهشخصه مشکلی با ذات سینمای کمدی ندارم، اما مشکل این است که فیلم کمدی سینمای ایران را قبضه میکند چراکه سینمادار ترجیح میدهد سالنش پر شود و فقط بلیطهای بیشتری فروخته شود.
وی ادامه داد: نگران نسل بعدی هستم که مردم آن فقط برای خندیدن به سینما بروند؛ در غیر این صورت با ذات سینمای کمدی مشکلی ندارم.
خوانساریان درباره ریسکی که یک فیلم شاعرانه در شرایط فعلی اکران تحمل میکند، گفت: سینمای ما فقیر است و در قبضه سینمای کمدی و سینمای جنوب شهری است از این رو کمتر کسی می آید که برای یک مدل جدید ریسک کند. فیلم من هم عجیبوغریب و جدید نیست، من سعی کردم سیلقه متفاوت از آنچه در سینمای بدنه بود، ارائه بدهم.
وی ادامه داد: مسیر و ایمان من به سینمایی که آن را سینمای اندیشه میدانم، مشخص است. منتها بسیاری از تهیهکنندگان این اعتماد را ندارند. من ۲ سال تلاش میکردم تا بتوانم کسی را برای سرمایهگذاری روی فیلمم پیدا کنم.
آرمان خوانساریان، نویسنده و کارگردان فیلم سینمایی جنگل پرتقال
نگاه تجاری به سینما حالم را خوب نمیکند
خوانساریان به مسئولیتپذیری در برابر نسل جدید اشاره کرد: نسلی هست که ما در برابر آن مسئولیم. همانطور که ما از نسل قبلی یاد گرفتیم باید به نسل بعدی هم یاد بدهیم. لذت و ایمان در تدریس علیرغم شرایط مالی، برای من باعث ادامه دادن تدریس شد. در حال حاضر این نوع سینما نیز برای من همین است. از یک جایی به بعد که نگاه تجاری داشته باشم دیگر سینما برایم معنا پیدا نمیکند و کار فرهنگی محسوب نمیشود.
این کارگردان درباره میزان مخاطبپذیری فیلم گفت: من از ابتدا تلاش داشتم فقط برای تئاتریها فیلمی نسازم، از لغات تخصصی فرار کردم و مفهوم تئاتر و تئاتر خواندن را یک بار تعریف کردم. تخصصیترین نکته شاید اسم چخوف است که چندبار در فیلم توضیح داده میشود که چخوف کیست و چرا علی بهاریان قرار بود چخوف آسیا باشد؟
وی انتخاب فضای تئاتر و ادبیات نمایشی را قابل تامل دانست و گفت: برخی میگویند چرا علی بهاریان زیست نخواند یا پزشکی. درحالیکه افسردگی بعد از تحصیل در رشته هنر غیرقابلاجتناب است. مسالهای که از ابتدا اطرافیان با دانشجو مخالفاند و بعد از فارغ التحصیلی، سرنوشت مشخصی در انتظار دانشجو نیست. در دانشگاه میتوان آدم مهمی شد اما بعد از اتمام دانشگاه با جامعهای سر و کار دارید که نمیدانید در کدام بخش آن باید ابراز وجود کنید.
هامون، نمونه موفق فیلم روشنفکرانه در سینمای ایران
خوانساریان ادامه داد: نمونه موفق فیلم جامعه روشنفکری، هامون است. حمید هامون نمیتواند قصاب باشد و شغل دیگری داشته باشد چراکه در کتاب ها و افکار تنیده است. ما در این فیلم راجع به تکبر صحبت میکنیم؛ اینکه کسی رویایی داشته و به آن نرسیده و زمانی به خودش میآید و میبیند که به جایی نرسیده. حرفه او مساله اصلی ما نیست.
چالشهای یک معلم، انتقاد ناپذیر و مغرور
کارگردان فیلم کوتاه سایه فیل درباره شکلگیری شخصیت علی بهاریان گفت: من از ۲۶ سالگی معلم مدرسه شدم و این آغاز یک خودشناسی برای من بود. همیشه در زندگیام در جایگاه کسی بودم که میخواستم یاد بگیرم و حالا معلمی داشت باعث میشد که به جای یادگیری یاد بدهم و این روی شخصیت من هم تاثیر گذاشت.
این کارگردان افزود: از یک جایی دیدم دانشآموزی مقابل من است که بلافاصله حرفم را میپذیرد و با چشم گفتن، مرا تایید میکند. این از من موجود ترسناکی میساخت، آدمی که دیگر انتقادپذیر نیست و حواسش نیست که یک معلم از بالا به دانشآموز نگاه نکند. تلاقی این دو، شخصیت سهراب بهاریان را در فیلم من ساخت.
سارا بهرامی در فیلم جنگل پرتقال
تلاش داشتم حرف جدی را شوخی شوخی بزنم
خوانساریان در پاسخ به اینکه فضای فیلم در عین نمایش مصائب و مشکلات منفی و ناامیدانه نمیشود، گفت: وقتی میخواهید حرف جدی بزنید و با گله و شکایت با آدمها درد دل میکنید، حرفتان تاثیر گذار نمیشود اما وقتی با احساسات و شوخی و حسهای مختلف از غم میگویید همیشه این درد به یاد میماند چون با غر و درد حرف نزدید.
این کارگردان ادامه داد: من سعی میکنم روی این کار کنم که حرف جدی را شوخیشوخی بزنم. اگر راجع به سرخوردگی حرف میزنم، نمیتوانم از ابتدا تا انتها غر بزنم. اما وقتی آن حسهای زیبا و مختلف نباشد درد نبودن آن را حس میکنیم. سهراب آخر قصه میفهمد ۱۵ سال پیش چه چیزی داشته که قدرش را ندانسته اما امروز دیگر فرصتی نیست. زندگی این گونه نیست که هر زمان ما تغییر کنیم با ما تغییر کند.
خوانساریان درباره شباهت فیلمش با سینمای رسول صدرعاملی گفت: وقتی شانس حضور یک آدم بزرگ کنار فیلم را داری، قطعا یاد گرفتن از ایشان اهمیت بیشتری دارد.
کارگردان فیلم کوتاه سبز کله غازی گفت: مدل کاری آقای صدرعاملی اینگونه است که اعتماد کامل به فیلمساز دارد. سینمای ایشان نیز به حدی جذاب و نرم است که مسلما تاثیر زیادی از ایشان گرفتم.
بلوغ شخصیتها، دستاورد «جنگل پرتقال» بود
نویسنده فیلم ابر بارانش گرفته درباره بلوغ شخصیتها در این اثر گفت: برای هر دو شخصیت یک بلوغ اتفاق میافتد. ما در تمام فیلم، از دختری میشنویم که همه به او میخندند و بعد که او را میبینیم، فرد بالغی است که آن تصمیم نهایی را میگیرد. در پایان فیلم هم دختر از سر بلوغ اشک میریزد اما دوباره تن به تحقیر نمیدهد. جایی که کسی در جوابی که خودش داده، اشک میریزد و پشت این بلوغ اتفاق افتاده. سهراب نیز در پرده سوم فیلم متوجه خودش میشود و تازه به بلوغ میرسد. تضاد بین این بلوغ در جایی که است که شخصیت دختر در جایی که نمیپذیرد، بالغ میشود و شخصیت پسر در جایی که به دنبال احیا است، به خودش می آید.
خوانساریان درباره انتخاب نام فیلم اظهار داشت: فیلم درباره خطایی در گذشته صحبت میکند. خطایی که همه لحظات زیبای گذشته را از بین برده و بازآفرینی آن ممکن نیست. از این رو اسمی انتخاب میکنیم که در ظاهر فانتزی است اما وقتی فیلم را میبینیم متوجه میشویم که این مربوط به خطای دختر در گذشته است که این واژه را به اشتباه ساخته و این اسم در بین همه یک اسم رمز از حماقت مریم است.
«در دنیای تو ساعت چند است» در بیان مساله عشق تفاوت داشت
کارگردان فیلم جنگل پرتقال به شباهت ذکر شده بین فیلمش و دیگر فیلمهای روشنفکری گفت: چنین فیلمهایی در سینمای ایران کم هستند و خواهناخواه این تاثیر گرفته میشود. اگر فیلم در دنیای تو ساعت چند است بعد از این فیلم هم ساخته میشد میگفتند از جنگل پرتقال تاثیر گرفته شده. اما چون آنجا شمال بوده، اینجا هم شمال است این خوانش شبیهبودگی از این فیلم میشود. از طرفی دوست ندارم بگویم هیچ تاثیری نگرفتم. فیلم آقای یزدانیان به شدت خوب است اما این گونه نبوده که بگویم چون آن فیلم بوده بروم این فیلم را بسازم.
وی افزود: من در تنکابن زندگی کرده ام و دوران دانشجویی ام را پشت سر گذاشتم و بخش زیادی از فیلم، خاطرات من است. یعنی اگر در اصفهان دانشجو بودم احتمالا با فیلم رضا ساخته علیرضا معتمدی مقایسه میشدم! جغرافیا و فقیر بودن سینمای ما در تنوع این حس را به وجود آورده.به علاوه اینجا برعکس آن فیلم عشق مساله اصلی فیلم ما نیست ولی در آن فیلم عشق مساله اصلی بود.
خوانساریان درباره فیلمهای ایرانی با فضای روشنفکری اظهار داشت: تفاوت این فیلم با دیگر فیلمهای روشنفکری این است که من در این فیلم پیشنهاد گفتوگو دادم. مسئله فیلم گفتوگو و معذرتخواهی است چون از دل گفتوگو، عذرخواهی درمیآید. ما راجع به گفتوگو حرف زدیم. انتهای فیلم جایی است که شخصیت اصلی، اولین معذرتخواهی زندگیاش را انجام میدهد.
وی تاکید کرد: فروش فیلم نشان میدهد که نسبت به فیلمهای رایج سینمای ایران، این فیلم در نبود بازیگر ستاره که فروش را تضمین کند و موضوعی که آن چنان در سینما رایج نیست، مورد استقبال مخاطب قرار گرفته است.
سعید مولویان در فیلم جنگل پرتقال
شناخت سارا بهرامی از دانشگاه تنکابن، پل مشترک ما شده بود
خوانساریان انتخاب سارا بهرامی را به دلیل تجربه مشترک از فضای شمال ایران مهم دانست و گفت: سارا بهرامی جزو گزینههای اول من بود چرا که او نیز شمال درس خوانده بود و فضای زیست دانشجویی در شهر تنکابن را میشناخت.
وی تاکید کرد: ما با صحبت راجع به اتفاقات گذشته میتوانستیم منظورمان را به تمامی به یکدیگر برسانیم و خاطراتی ساختیم که هر دو آرزویمان بود. ایشان میخواست آنجا روزی فیلم بازی کند و من آرزویم این بود که آنجا فیلم بسازم. تنکابن پل مشترک ما شده بود.
اکران فیلم سینمایی جنگل پرتقال به نویسندگی و کارگردانی آرمان خوانساریان و به تهیهکنندگی رسول صدرعاملی در سینماهای سراسر کشور ادامه دارد.
«مارتین اسکورسیزی» به دلایل شخصی در کارگاه های آموزشی اطلس جشنواره فیلم مراکش شرکت نخواهد کرد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از ورایتی، این سینماگر سرشناس قرار بود به عنوان پدرخوانده هنری برای بازوی صنعتی جشنواره مراکش در این رویداد سینمایی حضور یابد و در قالب کارگاه های آمورشی اطلس به بررسی توسعه و آثار در حال پیشرفت استعدادهای جدید پویا از سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا بپردازد.
اما حالا خبر رسیده که این فیلمساز به دلایل شخصی قادر به سفر نیست و قول داده که شخصاً برای دوره بعدی به جشنواره بازگردد.
با وجود این چرخش اخیر، سازمان دهندگان این جشنواره اعلام کره اند هیچ تغییر دیگری در برنامه امسال جشنواره فیلم مراکش ایجاد نخواهد شد.
«قاتلان ماه کامل» جدیدترین فیلم مارتین اسکورسیزی است که هم اکنون در سینماهای آمریکا و جهان در حال اکران است و خود را برای رقابت در فصل جوایز سینمایی ۲۰۲۴-۲۰۲۳ آماده می کند.