مهدی عظیمی میرآبادی: پس از توقف جنگ تحمیلی 12 روزه ی رژیم صهیونیستی علیه ایران بزرگ به واسطه عنایات الهی و حضور مقتدرانه ی ملت قهرمان ایران اسلامی و به دست رزمندگان مؤمن، قدرتمند، و جان برکف نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و با هدایت فرمانده ی کل قوا و رهبر معظم انقلاب اسلامی؛ ملت شریف شهدای این نبرد را با حضوری میلیونی و چشمگیر بدرقه کردند و یاد آنان را گرامی داشتند. این حضور خیره کننده تازگی ندارد و مردم انقلابی کشور بارها و بارها از مراسم های 22 بهمن و روز قدس هر سال گرفته تا نماز جمعه های نصر، تشییع شخصیت های برجسته دینی و انقلابی همانند حضرت امام خمینی (ره)، حضرت آیت الله العظمی بهجت، سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی، و…، همچنین در پاسداشت ایام خاصی همچون عید غدیر، عاشورای حسینی، ماه مبارک رمضان، عید فطر، و… این حمایت جانانه از انقلاب اسلامی و ارزش های اسلامی و انقلابی را بدون کمترین اجبار و اکراهی با حضور خود اعلام کرده اند.
با توجه به چنین فضایی در اعتبار اجتماعی ارزش های انقلابی و اسلامی، مشکلی اساسی در پهنه ی سینمای امروز هست که به عنوان یکی از پرسشهای اساسی مطرح می شود: با وجود جمعیت میلیونی طرفداران ارزشهای انقلاب اسلامی، چرا مخاطبان عام بسیاری از فیلمهای ارزشی را مورد بی مهری قرار می دهند؟ برخی از افراد که اگر به آنان پلاک نفوذی چسبیده نشود، لاأقل آنان را می توان نادان یا غافل برشمرد، روی گردانی از ارزش های الهی و انقلابی توسط عموم مردم را علت این بی مهری برمی شمارند، که بر اساس آن چه در بالا گفته شد، غلط بودن آن پر واضح است. بر این اساس به نظر می رسد، رسیدن به پاسخ این پرسش، پیچیدهتر از آن است که برخی تصور میکنند. برای درک دقیقتر این موضوع، سعی می کنم برخی لایهها را در حد ظرفیت این متن مورد بررسی قرار دهم.
در وهله نخست باید اذعان کرد، تاریخ سینمای ایران نشان داده است که وقتی این مفاهیم در قالب روایتهای هنرمندانه و جذاب ارائه شوند، معمولا با استقبال گسترده مواجه شده اند. نمونههای موفق این الگو را میتوان در آثاری مانند «مختارنامه»، «شیار ۱۴۳»، «یوسف پیامبر»، «افق»، «آژانس شیشه ای»، «از کرخه تا راین»، «اخراجیها»، «چ»، «ماجرای نیمروز»، «به رنگ خدا»، «روز صفر»، و… مشاهده کرد که توانستهاند هم مخاطب عام را جذب کنند و هم در بسیاری از موارد نظر منتقدان را به خود معطوف دارند.
یکی از دلایل اصلی از بی مهریِ احتمالی مردم به فیلم های ارزشی به شیوه ارائه و بستهبندی محتوای آثار مذکور برمیگردد. بخشی از این فیلمها دچار نوعی تکرار و کلیشهگرایی شدهاند که برای مخاطب امروز جذابیت چندانی ندارد. شخصیتهای یکبعدی و فاقد عمق روانشناختی، داستانهای پیشبینیپذیر و فاقد پیچیدگیهای دراماتیک، پیامهای مستقیم و شعارگونه، به طور طبیعی مخاطب امروزی که در معرض بهترین تولیدات سینمایی جهان قرار دارد را پس می زند تا جایی که چندان تمایلی به دیدن چنین آثاری نشان ندهد.
از دلایل دیگر، نبود یا کمبود تنوع ژانری است. سینما محدود به ژانرهای جنگی و تاریخی باعث ریزش مخاطب می شود. فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی و پلتفرمی این ظرفیت را دارند تا در آن ها ارزشهای اسلامی و انقلابی را در قالبهای مختلفی از کمدی گرفته تا درام اجتماعی و حتی علمیتخیلی بیان کرد. تجربه موفق «اخراجیها» نشان داد که وقتی مفاهیم ارزشی در قالب ژانرهای مردمی ارائه شوند، استقبال چشمگیری از آنها به عمل میآید.
سومین دلیل را می توان در زمینه ی تبلیغات و بازاریابی جستجو کرد که از عوامل مؤثر در پاسخ به سؤال مزبور است. بسیاری از فیلمهای ارزشی با وجود کیفیت قابل قبول، به دلیل ضعف در تبلیغات و معرفی، نتوانستهاند به مخاطبان بالقوه خود دست پیدا کنند. در عصر حاضر که مثلاً فضای مجازی نقش تعیینکنندهای در جذب مخاطب دارد، استفاده بهینه از این ظرفیتها میتواند به پذیرش آثار ارزشی منجر شود.
البته دلایل بیشتری را می توان در پاسخ به سؤال مطرح شده، بیان کرد، اما این مطلب ظرفیت تمامی آن را ندارد. ان شاءالله به یاری خدا، در فرصت های آتی، موارد دیگری را در این زمینه بررسی خواهم نمود؛ اما عجالتاً در مقابل این نقدها، به این نکته نیز اشاره می کنم که برخی جریانها عمداً در پی تخریب چهره سینمای ارزشی هستند. آنان با بزرگنمایی ضعفهای موجود، میکوشند این تصور را ایجاد کنند که مشکل از خود ارزشهاست، نه از شیوه ارائه آنها. این بخشی از یک جنگ نرم فرهنگی است که هدف نهایی آن قطع ارتباط مردم با مفاهیم ارزشی از طریق رسانهها و سینماست.
راه برونرفت از این وضعیت، نه کنار گذاشتن سینمای ارزشی، بلکه ارتقای کیفیت آن است. اعتماد به نسل جدید فیلمسازان، تنوع ژانری، پرهیز از شعارزدگی، و استفاده از زبان هنرمندانهتری برای بیان مفاهیم ارزشی میتواند کمک کننده باشد. وقتی سینمای ارزشی بتواند هم از نظر هنری قوی باشد و هم با زبان روز با مخاطب سخن بگوید، و هم مخاطب را دست پر از سالن سینما یا از پای تلویزیون بدرقه کند، علی القاعده شاهد استقبال گستردهتر از آن خواهیم بود. به عبارت دیگر، تجربه ثابت کرده که مردم کشور پهناور ایران به مفاهیم عمیق و ارزشهای ناب پایبندند، و سازمانها و نهادهای دولتی و حکومتی نیز علاقه مندند تا در زمینه های ارزشی به تولید آثار بپردازند؛ اما این پایبندی و علاقه نباید بهانهای برای ارائه آثار ضعیف و تکراری شود. سینمای ارزشی اگر بخواهد در عرصه رقابت با دیگر تولیدات سینمایی موفق باشد، چارهای جز به روز شدن و توجه به سلایق مخاطبان ندارد. این نه تنها به معنای دور شدن از ارزشها نیست، بلکه درستترین راه برای ماندگار کردن آنها در ذهن و دل مردم است.
به هر روی، سینمای ارزشی نیازمند یک «انقلاب درونگفتمانی» است. همانطور که انقلاب اسلامی در عین حفظ اصول، نوآوریهای بزرگی داشته و اکنون توانسته بر کل جهان حضور خود را تثبیت کند، سینمای ارزشی نیز باید بتواند بدون عقبنشینی از اصول، زبان روایی خود را بهروز کند. وقتی این تعادل به درستی رعایت شود، مخاطب میلیونی آماده است. ان شاءالله
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از کیهان؛ سینمای هالیوود در چهار محور سرزمین بدون ملت، ملت مظلوم یهود، اسلامستیزی و صحیح بودن انتقام یهود از مردم فلسطین، به پشتیبانی از کشور جعلی اسرائیل میپردازد. اسرائیل در کنار حملات نظامی علیه ملت مظلوم فلسطین، برای از بین بردن حمایت جهانی از فلسطین و همراه ساختن مردم دنیا با خود، آثار سینمایی گوناگونی را در سالهای گذشته اکران کرده است تا مخاطب با تماشای این تولیدات، به سمت یهود متمایل شده و دست از حمایت مردم فلسطین بردارد. موسسۀ رسانهای استاد فرجنژاد، نشستی را درخصوص «بازخوانی مسئلۀ فلسطین در سینمای صهیونیستی» برگزار کرد.
حجتالاسلام علی قهرمانی، استاد حوزه و دانشگاه در این نشست گفت: محور تولید انیمیشنها، فیلمها، سریالها و برنامههای تلویزیونی در برههای، عبارت «سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین» بود. با فراگیر شدن این محور، ذهنیتی برای مردم دنیا شکل میگیرد که یهودیان حق دارند مهاجرت کنند.
وی با بیان افسانۀ بنیاسرائیلی سامسون و دلیله، اظهار داشت: یهود روایت دومی را برای ظلم خود به فلسطینیها ایجاد کرد. آنها با ساخت فیلم سینمایی سامسون و دلیله، این تصور را برای مخاطبین ایجاد کردند که مردم فلسطین در طول تاریخ به یهودیان ظلم کردهاند و اکنون این قوم مظلوم در حال انتقام گرفتن است. عوض کردن جای جلاد و شهید، نکتهای بود که رهبر انقلاب نیز در مورد آن تذکر داده بودند. از این فیلم چندین تلهفیلم و بازسازی تولید شده است که جدیدترین نسخۀ آن، مربوط به سال ۲۰۱۸ است. داستان سامسون در کتب انبیا ذکر و به عنوان اسطورهای در تورات از او یاد شده است.
این پژوهشگر سینما با اشاره به سرگذشت بنیاسرائیل، بیان کرد: بنیاسرائیل در یک برهه با انبیا همراه بودند و با کفار میجنگیدند و در برههای دیگر، آموزههای وحیانی را با خرافات درآمیخته و خودشان به جبهۀ باطل تبدیل شدند. با وجود این مطلب، یهودیان برخلاف واقعیت، خودشان را در این فیلم موحد و فلسطینیها را بتپرست معرفی میکنند.
حجتالاسلام قهرمانی در ادامه گفت: یهود برای فراگیر کردن روایت «ملت ظالم، ملت مظلوم»، سامسون و دلیله را به عنوان اولین فیلم، روی پردۀ سینما به نمایش
گذاشت.
باتوجه به نسخههای فراوان از این اسطوره، اگر بگوییم این داستان خطی روایی است، اغراق نکردهایم. این مطلب، جریانی رسانهای را در طول تاریخ و به ویژه بعد از اشغال فلسطین شکل داده است. شاهد این مدعا، همزمانی ساخت اولین نسخۀ فیلم سامسون و دلیله در سال ۱۹۴۹با شروع کشتار فلسطینیهاست. یهود درصدد بود با ساخت این فیلم، علاوهبر ایجاد جریان رسانهای، توجه مردم را از اتفاقات منطقه منحرف کنند.
استاد حوزه و دانشگاه با تاکید بر این مطلب که یهود از هر اسطورهای، آموزهای را استخراج میکند، بیان داشت: یهود از داستان استر، مردخای و قتل عام ایرانیها، این نکته را به یهودیان متذکر میشود که هر زمان قدرت پیدا کردی، از دشمنت انتقام بگیر. این مسئله به عنوان یک پیشفرض است و از همین رو، یهودیان این واقعه را هرساله جشن میگیرند. انتقام از دشمن، آخرین راهبرد یهود بوده و این قوم حاضر هستند انتقام از دشمن را به بهای نابودی خودشان به دست بیاورند.
وی در ادامه، به بیان موج دوم روایت یهود پرداخته و گفت: موج دومی که از روایت «ملت ظالم، ملت مظلوم» منشعب میشود، ظلمهایی است که به یهودیان روا داشته شده است. حدود ۱۸ فیلم مهم در این خصوص ساخته شده است که اروپا و آلمان، سازنده بیشتر این فیلمها هستند. به عنوان نمونه میتوان به فیلم ایکس من: آخرالزمان، اشاره کرد. یهود در موج دوم، با ساخت فیلمهایی مانند «فهرست شیندلر» و «زندگی زیباست»، به مظلومنمایی در مسئله هولوکاست پرداخت.
حجتالاسلام قهرمانی با اشاره به اینکه بعضی از این فیلمها سود مالی ندارد، اظهار داشت: بعضی از این فیلمها در گیشۀ فروش شکست خورده است. با این حال پایگاه IMDB با پرداخت هزینه، باعث میشود تا این تولیدات در مراکز اصلی نقد فیلم مانند
«هالیوود ریپورتر» دیده شوند.
این استاد حوزه و دانشگاه گفت: یهود در موج سوم، در پی هیولاسازی از مسلمانان است. این موج در معنای عام به دنبال اسلامستیزی و تفهیم خطرناک بودن مسلمانان برای تمام مردم دنیا و در معنای خاص در پی تبیین خطر مسلمانان برای پیروان دین یهود است. «جنگ جهانی زد»، از جمله فیلمهای مشهور این موج است.
در این فیلم زامبیها مانند مسلمانان از دیوار عظیم دور اسرائیل بالا میروند و قهرمان داستان از بالگرد به آنها تیراندازی میکند. یهود این صحنه را برای مخاطب بهگونهای به تصویر کشیده است که بیننده به قاتل حق داده و با او همذاتپنداری کند.
وی با اشاره به فیلم «هابیت» بیان کرد: در این فیلم سرزمینی به نام موردور وجود دارد که معادل آن در زبان فارسی، قاتل است. یهود در طی به تصویر کشیدن این فیلم، فلسطین، عربستان و منطقۀ غرب آسیا را به عنوان سرزمین قاتلها معرفی میکند. آنها در فیلم ارباب حلقهها نیز فلسطین را دشمن حق معرفی کرده و با شبیه ساختن شخصیت سارومان به شیخ احمد یاسین، بنیانگذار شهید حماس، به این مطلب اشاره کردهاند. اگر هنوز به تطبیق آن سرزمین سیاه با فلسطین نرسیدهاید، توجه به شباهت سارومان با رهبر حماس، صحت این مطلب را برای شما روشن میکند.
این پژوهشگر سینما ضمن بیان طیف چهارم فیلمهای هالیوود گفت: یهود در موج چهارم به مخاطب میفهماند که دورۀ انتقام گرفتن از دشمنان فرا رسیده است. آنها برای تبیین این مسئله به مردم جهان، گاهی سراغ سوژههای واقعی نیز رفتهاند. «مونیخ» و «هفت روز در انتبه»، دلیلی بر وجود این سری فیلمها در فضای هالیوود است. فیلم «مونیخ» که در سال ۲۰۰۵ به تولید رسید، به اسیر شدن گروهی از یهودیان به دست فلسطینیها میپردازد.
وی با بیان فیلمهایی خارج از این چهار طیف بیان داشت: در تمام فیلمهای مذکور یا بازنمایی مثبت از اسرائیل و یا بازنمایی منفی از فلسطین وجود دارد. با این حال، فیلمهایی مانند «ماتریکس» در هیچ کدام از این طیفها جای نمیگیرد. در این فیلم، انسانهای واقعی که در حال مبارزه با ماشینها هستند، در سرزمین زایون زندگی میکنند و باتوجه به قرائن موجود، منظور یهود از این سرزمین، همان صهیون است.
حجتالاسلام قهرمانی در پایان بحث با اشاره به وظیفۀ مسلمانان درخصوص مردم فلسطین، خاطرنشان کرد: تنها فیلمهای قدرتمند و مؤثری که درمورد مردم فلسطین ساخته شده است، سریال بازمانده و فیلم سینمایی «چشمان آبی زهرا» است. بنده به جرئت میتوان بگویم که با هر دو فیلم اشک ریختهام. قوت جمهوری اسلامی و جبهۀ مقاومت باعث شده است که چهرههای مطرح دشمن پای کار بیایند.
مرکز روابط عمومی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد: با تصمیم مراجع ذیصلاح و هماهنگیهای انجامشده، تمامی مراکز هنری و سینمایی کشور از روز شنبه آینده ۳۱ خردادماه ضمن رعایت اصول و مقررات لازم الاجرا، برنامههای عادی خود را خواهند داشت.
انتظار میرود که تمامی این مراکز در راستای تقویت روحیه و توان ملی در پاسداری از ایران عزیز و ایجاد فضای ارامش و امید، از تمامی ظرفیتهای خویش در این دوران حساس استفاده کنند.
برای تمامی شهیدان بویژه فرماندهان، دانشمندان و زنان و کودکان و تمامی مظلومانی که در پی تهاجم ددمنشانه رژیم متجاوز صهیونیستی به شهادت رسیدهاند، علو درجات مسآلت داریم.
بر اساس این گزارش مرکز روابط عمومی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، برای تمامی شهیدان بویژه فرماندهان، دانشمندان و زنان و کودکان و تمامی مظلومانی که در پی تهاجم ددمنشانه رژیم متجاوز صهیونیستی به شهادت رسیدهاند، علو درجات مسآلت کرده است.
رضا کاشانی اسدی، نویسنده، کارگردان و تهیهکننده برجسته ایرانی، با تحصیلات کارشناسی در رشته ی سینما و کارشناسی ارشد در رشته ی ادبیات نمایشی، یکی از چهرههای پرکار در عرصه هنر و رسانه است. او با نگارش و تولید دهها سریال و فیلم سینمایی و تلویزیونی، نقش مهمی در صنعت فیلمسازی ایران و سیمای جمهوری اسلامی ایفا کرده و رمانهای بلندی چون «پشت درهای بهشت»، «سلمان ما»، «پرواز از فرنگ»، «پایان سکوت» و «وطهورا» از او به یادگار مانده است. کاشانیاسدی همچنین بهعنوان منتقد سینمایی در نشریات مختلف قلم زده و ضمن مدیریت فرهنگی، در شوراهای سینمایی از جمله شورای نمایش خانگی سازمان سینمایی و شوراهای سیمافیلم نیز عضویت داشته است. او مدرس دانشگاه و انجمن سینمای جوانان تهران نیز هست، و با تلفیق دانش آکادمیک و تجربه عملی، به تربیت نسل جدیدی از هنرمندان مشغول است.
با سلام و تشکر از شما به خاطر شرکت در این مصاحبه. برای شروع با این نکته آغاز می کنیم؛ شما در جایی اشاره کرده اید که بخش بزرگی از مردم ایران به سینما نمیروند. درست است. آمارها هم همین را نشان می دهند. به نظر شما چرا؟
بله این اولین سوال من هم هست! چند در صد مردم ایران به سینما می روند و چند در صد نمی روند؟ اصلاً آیا ارزیابی شده آن کسانی که می روند چرا می روند و یا آن بخش عظیمی که به سینما نمی روند، چرا نمی روند؟ آیا کسی روی این چراها به درستی کار کرده؟ آیا مسئولین دولتی و صنفی یا نویسنده ها و کارگردان ها و تهیه کننده ها به این موضوع فکر کرده اند؟ آیا این ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته شده و دلیلش مشخص شده؟ نمی دانم.
پرسش مهمی است که اتفاقاً مسئولین باید جواب آن را بدهند. متأسفانه برخی ها یک گوششان را در کرده اند و یک گوششان را دروازه… گوش اگر گوش من و ناله اگر ناله ی توست… آن چه البته به جایی نرسد، فریاد است…
شما می دانید که خانواده ها و دولت چه هزینههای کلانی برای آموزش فرزندان می-کنند؟ چرا معادل اندکی از آن را به سینما اختصاص نمیدهند؟ خوب است کمی این را بررسی کنیم!
موافقم!
چرا در صد کمی از هزینه ی زندگی خرج رفتن به سینما نمی شود؟ جالب نیست؟ سینمایی که تمام ویژگی های جذابیت را دارد و اصولا کشش انسان ها به شنیدن داستان و ماجرا قاعدتاً باید آن ها را به سمت سینما بکشاند، و اتفاقاً خیلی هم گران نیست! چرا برای آن هزینه نمی شود؟! لابد می دانید که هر ساله بودجه هنگفتی از درآمدهای کشور، خرج آموزش فرزندان می شود. در خانواده ها، در طبقات مختلف بحث آموزش و پرورش فرزندان، بیشترین دغدغه است و هزینه کلانی بابت این صرف می شود. اگر پاسخ سؤال مشخص بشود، شاید بسیاری از ابهاماتی که داریم، خود به خود مرتفع می شود. این پاسخ ها اگر بی غرض و عالمانه کشف بشود، چراغی می شود راهنما، برای دست اندرکاران و برنامه ریزان سینمای کشور. البته ناگفته معلوم است تا موقعی هم که این اتفاق نیفتد ما نمی توانیم به زمزمه ها، به حرف ها، و به نکاتی که از زبان های مختلف شنیده می شود، خیلی اتکا کنیم.
شما گفتید که کشف دلایل عدم استقبال از سینما میتواند راهگشا باشد. منظورتان این است که این فاصله گرفتن مردم از سینما، پیامی در خود دارد؟
ارزیابی روند (دهه به دهه) در کاهش تماشاگر سینما نشان می دهد که بله! این فاصله گرفتن های قاطبه ی ملت با سینما پیام بزرگی دارد که ما یا نمی خواهیم بشنویم یا واقعا قدرت درک و دریافت آن را نداریم که بفهمیم این پیام از چه اهمیتی برخوردار است. به طور مسلم، برای ما نباید مایه ی مباهات باشد که مثلاً یک نفر در سال پنجاه بار به سینما می رود، آن هم در مقابل جمعیت کثیری از مردم که حتی سی چهل سال است به سینما نرفته اند. این خودش واقعا جای تامل ندارد؟
نظر شما چیست؟
چیزی که برداشت حقیر در خصوص این چرایی است، این است: یک تعریفی عقلای اسلامی از انسان دارند، و تعریف دیگری دیگران، که عمده ی اساسش به فلسفه غرب وابسته است. تفاوتی بین فلسفه اسلامی و فلسفه غرب هست که اگر بتوانیم بر جان ها و ذهن ها و دل های جهانیان بنشانیم؛ قطع به یقین به بیزاری از فلسفه ی غربی منتج می شود. خلاصه اش این است: فرهنگ و فلسفه غرب این را می خواهد که شما با فردیتت رفاه کامل داشته باشی، با فردیتت لذت تام ببری، از جهان اطرافت با فردیتت تمام تعارضات رو در هم بشکنی، و برای خودت آن چنان زندگی کنی که رضایت شخصی تو جلب شود و تو هیچ مسئولیتی نسبت به دیگران نداری. به خلاف این، در نگاه عقلای اسلامی، عقلای خاص جهانی، عقلای اخلاقی، عقلای انسانی، و نگاه انسان هایی که با آموزه های اسلامی زیست کرده اند، چیز دیگری است که می گوید انسان ذاتاً اجتماعی است، شما با جمع حرکت می کنی، حقوق دیگران را رعایت می کنی، حتی آن حقوق را بر حق خودت مقدم می دانی، بهره مندی را با او تقسیم می کنی! حتی اگر توانستی ایثار و گذشت می کنی! تو هم یکی هستی در میان جمع!
شاید بتوان جنایت تاریخی کودک کشی غزه را که متأسفانه همچنان در جریان است، مصداقی از همین فرهنگ و فلسفه ی غربی دانست!
درست است، اما بستر بحث من الآن سینمای ایران است. ابتدا، ما باید تعریفی از درک و دریافتمان از یک انسان «ایرانی ـ اسلامی» یا «اسلامی ـ ایرانی» داشته باشیم که برای آینده او مثلاً برای پنجاه سال چه چشم اندازی تعریف می کنیم! قرار هست که او را از کجا به کجا برسانیم؟ نگاه حضرت امام همواره این بوده که سینما یک دستگاه آموزشی است. حتماً منظور امام این نبوده که ما مثلاً از کلاس های درس معلم پای یک تخته فیلم بگیریم و در سینماها نشان بدیم، نه! قرار هست داستان بگوییم و با داستان حرفمان را بزنیم. حتی نزدیک به یک سوم قرآن، که کتاب آسمانی ماست قصه و حکایت است. دستگاه آموزشی مد نظر امام، دستگاهی است با ساختارها و لوازم خودش…
توضیح بدین لطفاً…
دغدغه و نگرانی امام چه بود؟ نگرانی ایشان که همان روز اول در بهشت زهرا به آن اشاره فرمودند این بود که ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم؛ و این که آن ها (یعنی مخالفین انسان) آمده اند سینما را اساس و ابزار ویرانگری قرار داده اند. به تعبیر من، سینمای امروز ما مثل اتومبیل یا اتومبیل های ترمز بریده ای است که در سراشیبی سقوط قرار گرفته و کسانی هستند که کنار ایستاده اند و به جای این که برای جلوگیری از سقوط چاره ای بیندیشند، رانندگان ماشین های در حال سقوط را با هلهله و شادی تشویق می کنند که اتفاقاً سرعتشان یا انحرافشان بیشتر شود! وحشتناک است که ما بر اساس میزان انحراف و سرعت سقوط به آنان امتیاز می دهیم. جالب تر این که متاسفانه و متاسفانه بسیاری از عقلا هم می بینند، تشویق می کنند و کف می زنند!
تشبیه عجیب و عبرت آموزی است…
البته ممکن است استثناهایی هم باشد، من الآن با آن ها کاری ندارم، اما عجالتاً باید گفت با یک گل به واقع بهار نمی شود. به هر حال ما باید زیرساخت های سینما رو درست کنیم؛ و یکی از مهم ترین زیرساخت ها خود مدیران و رؤسا و تصمیم گیرندگان هستند. پیشنهاد من این است که آن ها اول خودشون باید قائل به دیدگاه فلسفه ی انسانی ایرانی ـ اسلامی باشند، خودشان باید تهذیب شده مکتب امام باشند. اگر نباشند با ظرف آلوده نمی شود نوشیدنی سالم نوشید.
بنا به گفته ی شما، تهذیب نداشتن مدیران سینما با عث شده تا سینما از نشاط درست فاصله بگیرد و به سمت محتواهای ناسالم برود. این برداشت من درست است؟
شک نکنید! واقعاً مدیران، رؤسا، و تصمیم گیرندگان باید اول خودشان به یک وارستگی و تهذب رسیده باشند تا بتوانند دیگران را به آن سمت هدایت، حمایت، و یا نظارت کنند. ذات نایافته از هستی، «بخش»! کی تواند که شود «هستی بخش»؟ وقتی ما می خواهیم انسان ایرانی این قرن که انسان مکتب امام خمینی است را گامی به جلو ببریم، نمی توانیم خودمان بخشی از آن نباشیم. پس واقعا باید در صف بایستیم، الگو بگیریم، الگو بشویم، و الگو بدهیم. در صف کسانی که این راه را رفته اند و به نتیجه رسیده اند؛ مثل شهیدان و علمای بزرگ، نه کسانی که راه غلط را تا به آخر پیموده اند و به بن بست رسیده اند. گروه دوم به تعبیر حضرت امام از بالاترین عنصری که وحشت دارند، از جوان سالم و مهذّب ماست که مبادا روزی در برابر ایشان طغیان کند. آن ها که خواسته یا ناخواسته به دیدگاه های غربی نزدیک ترند، تلاش می کنند تا از ابزار سینما در جهت اهداف خودشان به طور کامل و بدون هیچ اغماضی استفاده کنند و برای نابودی نسل جوان ما و نابودی اخلاق ما بهره بگیرند. آن ها سرمایه گذاری می کنند تا هر چه بیشتر فیلم بسازند و هر چه بیشتر از مفاهیم ضد انسانی را در آثار خود استفاده کنند و به شهوت پیدا و پنهان بپردازند تا افراد بیشتری را به دیدن آن ها ترغیب کنند. به همین دلیل است که بارها گفته شده شاخص پیشرفت ما، افزایش تعداد آثار نیست. میزان پیشرفت ما در سینما، بالارفتن میزان فروش نیست. البته که آن هم بخشی از شاخص ها و میزان ها است، اما باید دید نتیجه ی این افزایش چیست؟ من با صدای بلند می پرسم، آن کسانی که پنجاه بار در سال سینما می روند، چه کسانی هستند و آن هایی که چهل سال است به سینما نرفته اند، چه کسانی هستند؟! یک نفر جواب بدهد!
دلیل تفاوت بین مخاطبان سینما و کسانی که از آن دوری میکنند، از نظر شما چیست؟
قصد بی احترامی به هیچ کس را ندارم. من بخش قابل توجه را بحث می کنم. زاویه ی نگاه فرهنگ غربی که ما با آن تفاوت اساسی داریم، توجه ویژه و ویرانگر به عناصر شهوت و غضب است که در آثارشان خیلی به آن تکیه می کنند. در اسلام این دو عنصر هم بخشی از لوازم حیاتی انسان است، اما باید کنترل شوند و در جهت اهداف والاتری مورد استفاده قرار گیرند. غربی ها در آثارشان ایجاد غضب می کنند، ایجاد وهم می کنند، نیروهای شهوانی تحریک می کنند. چرا؟ برای مشغول بودن به لذتی غیر انسانی و بلکه حیوانی! شاهد هستیم و می بینیم که دنیای وهم و شهوت و غضب بر سر جوامع جهان چه آورده است. آن چیزی که انسان ها را خواب زده کرده، دچار وهم و خیال کرده، به نکبت شهوت مدرن آلوده کرده، همانی است که او را در اوج فقر و فلاکت و بدبختی و اختلاف های طبقاتی شدید، به سرگشتگی و سرگردانی عمیق و تاریکی دچار کرده که گویی هیچ راه برگشتی ندارد. این با تفکر اسلامی مغایرت دارد. مدیر ما باید این را بفهمد!
خب حالا، آیا سینمای ایران میتواند با تکیه بر نشاط اسلامی این سرگشتگی را برطرف کند و مخاطبان را جذب کند؟
قطعاً. اسلام با نشاط یک پیوند عمیق دارد. یکی از خواسته های بزرگ اسلام این است که ما در برابر دیگران، همیشه چهره گشاده داشته باشیم. یکی از مشخصه های نبی مکرم اسلام (ص)، تبسم و بشاش بودن ایشان بوده است. ما چرا این تهمت را می زنیم که اسلام با تفریح و سرگرمی مخالف است؟ اصلا این طور نیست. حتی در قضایای عاشورا، که محزون ترین اتفاق در تمام طول تاریخ است. همراهان امام حسین (ع) پرنشاط ترین شب عمرشان را گذراندند. در دفاع مقدس هم همینطور بود، آن ها واقعا نشاط داشتند. اما نشاطش فرق داشت با هرزه گویی، لغوگویی، و تمسخر دیگران، یا احیانا پرداختن به آن نفسانیت بی ارزش! لذت نشاط واقعی انسانی، با هیچ حال خوش حیوانی قابل قیاس نیست. انصافاً فرح، نشاط و سروری را که در خانواده مومنین هست با فرح، نشاط، و سرور خانواده های غیرمومن نمی توان مقایسه کرد. مدیر و هنرمند باید خودش این لذت را برده باشد تا بتواند آن را به دیگری پیشنهاد بدهد.
با وجود این، چرا سینمای امروز به سمت کمدیهای لغو و آثار سرخورده رفته است؟
متاسفانه باید گفت، این مسیر دردآور باعث شده تا کسانی را که روزی فیلم های ارزشمندی را در کارنامه داشته اند به سرخوردگی از وضع امروز دچار کند و آنان را به سمت کمدی های لغو و سخیف سوق بدهد. چرا؟ چون ما یعنی مدیران و تصمیم گیران، آن ها را در زمستانی سخت، در کوهستانی صعب العبور، پشت کوهی سهمگین نگه داشته ایم و بی پناه و بی توشه رهاشان کرده ایم. این درد را چند بار باید گفت و هیچ مدیری به آن توجه نکند؟! چرا توجه نمی کنند؟ چون نجاتشان را در فرهنگ سرخورده و سرشکسته ی غرب جستجو می کنند. این بن بست را باید کسانی باز کنند که اهل اندیشه، اهل فکر، و اهل تبیین باشند. آن هایی که می توانند راه را باز کنند، تبیین کنند، حرکت بسازند، جریان بسازند، و… گفتم اهل اندیشه! البته دانشگاه های سینمای ما هم در این عرصه کم مقصر نیستند.
در سرخوردگی فیلمسازان ارزشی و نقش دانشگاهها و انزوای افراد صاحباندیشه ای مانند آوینی چه عواملی را مؤثر می دانید؟
این، سینمایی که امروز ما در آن هستیم، قتلگاهی هست برای نوع آوینی ها! ما در زمان حیات آوینی با او چه کردیم و با او چه برخوردی داشتیم که امروز جملات او را کتیبه بالای سرمان می کنیم؟! مگر ما مرده پرستیم؟ در زمان حیات او، او را به سازمان صدا و سیما راه نمی دادیم… حالا برایش مستند می سازیم؟ جایزه به نامش می دهیم؟ جشنواره برایش برگزار می کنیم؟ مفهوم است! آوینی اگر مرده باشد برای ما عزیز است، چون دیگر نمی تواند اندیشه های ما را به نقد بکشد! چون دیگر قدرت ادامه ندارد، و کلامی و زبانی برای گویش ندارد! الأن اگر کسی پیدا شود، آیا بهتر از آوینی زنده با او برخورد می کنند؟! این در حالی است که من یقین دارم، اگر جستجو کنیم افراد بسیاری را از خرد تا کلان در رده های مختلف پیدا می کنیم که صاحب اندیشه هستند، صاحب توان هستند. این ها منزوی شده اند در سینما. چرا؟ به خاطر گرفتاری سینمای امروز به باندهای خطرناک، و مدیران غیرمهذب!
آیا این باندهای خطرناک به نفوذ بیگانگان در سینمای ایران مرتبط می شود؟
دوستی دارم که ده ها سال در اداره کل نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی حضور داشت. او می گفت: که گاهی فیلمنامه ای با برآورد هنگفتی می آمد و اصرار می شد تا توسط آورنده ساخته شود. می گفت که نه سازنده را آدم صالحی می دانستند نه برای کار چنان هزینه ای را تأیید می کردند، به یقین برگشتی هم نداشت. می بینید؟ این معماها که البته یکی دو تا هم نیست، به دست های فعال آن باندها دلالت می کند. خود این افراد، پول هایشان، حمایت هایشان، اصرارشان، با وجود تبعات آثارشان! سؤال برنگیز نیست؟ اگر به دنبال نجات سینما هستیم باید آفت زدایی شود. ما در سینما نیاز به چیزی شبیه انقلاب داریم، چون نمی توانیم با یکی دو مورد حرکت اصلاحی به نتیجه ای درست و کامل برسیم.
انقلاب در سینما؟ احساساتی شده اید! ابعاد این انقلاب چیست؟ یعنی باید سینما پاکسازی بشود؟
قبول دارم که حرف سهمگین و وحشتناکی است. اگر سینمای امروز بر همین مسیری که اکنون می تازد و شتابان به دره می رود، برود! چاره ای نیست! امروز یا فردا باید این سینما را تطهیر کرد. عناصری که به وارستگی اخلاقی، انسانی، و اسلامی نرسیده اند، باید جایشان را به افرادی بدهند که لاأقل به مدارجی در این عرصه دست یافته باشند. معمار حکیم انقلاب می فرمودند که بروید، ببینید، کسی که قرار است فیلم بسازد، خودش که بوده؟ گذشته اش چه بوده؟ پدرش که بوده؟ خاندانش چه بوده اند؟ این حرف ها واقعی است… مدیران و تصمیم گیرندگان بروند بخوانند… ما چه می کنیم با این مردم؟!
معلوم است که شخصیت فیلمساز و تأثیر آن بر آثارش اهمیت دارد. اما آیا تا این حد؟!
بله، کاملاً. هر اثر هنری که خلق می شود، جلوه ای است از شخصیت خالق آن، یعنی او در اثرش، در نقاشی اش. در فیلمنامه اش، در فیلمش، متجلی است. او با خلق اثر دارد شرح نفس می کند و با آن خودش را باز تعریف می کند. در نتیجه اگر من درونم آلوده و متعفن باشد، به قطع و یقین آثارم نیز همین طور خواهد بود. عکس آن هم صادق است.
با این وصف، چه پیشنهادی برای تحول سینمای ایران دارید تا به اهداف فرهنگی و اسلامی نزدیکتر شود؟
رویکرد من به جوانانی هست که واقعا دغدغه مندند و دلشان به حال فرهنگ و دین کشورشان و به حال آینده شان می سوزد. آن هایی که نو رسته اند، آن هایی که در میانه راه هستند، و دلسوزند. این ها باید تک تک، یا دوتا دوتا، واقعا به حرف اسلام و انقلاب عمل کنند. شجاع باشند! با بصیرت باشند! عمیق باشند! اهل مطالعه و تهذیب باشند! مواظب باشند گنداب متعفن فرهنگ غربی آنان را آلوده نکند! باید مثل آوینی عمل کنند… اگر آوینی امروز بود، چه می کرد؟ من با او حشر و نشر داشته ام، آوینی جزو کسانی بود که هم درک داشت، هم پاک بود و هم قائل بود که باید قیام فردی و جمعی را شکل بدهد. ما امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز به این داریم که کاری بکنیم. هر کس هر قدر می تواند… با یک فیلم بلند، با یک فیلم کوتاه، با یک مقاله، با یک سخنرانی! به هر حال باید فریاد زد که این سینما، سینمایی نیست که ملت را نجات بدهد.
با وجود آن باندهای خطرناکی که اشاره کردید، آیا این تحول در سینما شدنی است؟ و آیا این تحول شامل قطع دست بیگانگان از سینمای ایران هم می شود؟
اگر بخواهیم، می شود. من فقط خواسته ام را بر مبنای وظیفه ی دینی و انقلابی ام مطرح می کنم. هر جایی هم که به من مربوط شود، تلاش می کنم به آن عمل کنم. اما آن کسی که مسئول اصلی است، مدیران و تصمیم گیران هستند و کسانی که قرار است بر آن ها نظارت کنند! مسئولین باید دست بیگانه را از سینما قطع کنند. آن ها این کار را هم نمی توانند؟! حتماً می توانند جلوی بودجه های مشکوک را بگیرند! لابد می توانند جایزه هایی که ناحق است ندهند! قطعاً می توانند فیلم هایی که فرصت برای دشمن فراهم می کند به جشنواره های خارجی نفرستند! با این نوع کارها تا حد زیادی دست بیگانه از سینما دور می شود. مسئولان می توانند ریشه ی ارتزاق روشنفکرنماهای غربزده را با کوتاه کردن دست دشمن خشک کنند. این گام بسیار مؤثری است. اگر دست آمریکا و غرب و به طور کلی دست دشمنان از سینمای کشور کوتاه شود، آن وقت می توان در باره ی سینمای مطلوب اندیشید.
آیا این کار میتواند سینما را به مسیری برگرداند که خانوادهها را جذب کند؟
آنقدر اوضاع خراب شده که تغییر در آن به این سادگی رخ نخواهد داد. مهم این است که این اساس باید از بنیان زیر و رو بشود. به ما اتهام می زنند که ما قشری فکر می کنیم. مسلماً خودشان مستحق این اتهام هستند. آنان فردی ترین و انحصارگرایانه ترین حرکت ها را انجام می دهند. آنچه امروز بر سر سینما آمده خواست یک جمعیت اندک است. آنان مجموعه مردم را از سینما محروم کرده اند! مسئولیت آن را هم نمی پذیرند و سعی می کنند هزینه اش هم را به گردن دیگران بیندازند، که این یک دروغ بزرگ است. اگر آن ها که اتفاقاً خیلی هم نیستند، اما نفوذی قدرتمند دارند، بگذارند سینما در ریل خودش قرار بگیرد و در مسیر خودش حرکت کند، آن وقت معلوم می شود که چگونه صف های طولانی خانواده ها پشت در سینما شکل می گیرد. این را باید به تمامه درک کرد و تا درک نشود راه به جایی نمی بریم.
متشکرم از بحث مفصل و روشنگرانه شما.
من هم متشکرم. ای کاش فایده ای داشته باشد. ان شاءالله
سید رضا نقینژاداورنگ، معروف به اورنگ، در ۲۸ فروردین ۱۳۴۰ در تهران چشم به جهان گشود و دوران کودکی و نوجوانی خود را در همین شهر سپری کرد. از هشتسالگی شیفته سینما شد و این عشق هرگز در وجودش رنگ نباخت؛ همین شور او را به دنیای ادبیات و نقد فیلم کشاند و راه روزنامهنگاری را پیش پایش نهاد. او تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی به پایان رساند و دوره عالی فیلمنامهنویسی را در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی (باغ فردوس) گذراند. چهار دهه است که سینما، فرهنگ و ادبیات نه تنها حرفه، که دلبستگیِ بیچونوچرای اوست؛ گواه این ادعا صدها مقاله در حوزههای سینما، تئاتر و ادبیات، همراه با آثاری در شعر و داستاننویسی است. سالها در روزنامه بانی فیلم به عنوان دبیر تحریریه، عضو شورای سردبیری و معاون سردبیر فعالیت کرد و نوشتههایش در رسانههای مختلف کشور منتشر شد. در تلویزیون نیز نقشی چندوجهی ایفا کرد: از فیلمنامهنویسی و کارگردانی تا تهیهکنندگی، تحقیق و مدیریت تولید، که حاصل آن برنامهها، فیلمهای بلند و سریالهای پخششده از شبکههای سیما بود. حضورش به عنوان کارشناس و منتقد سینما در برنامههای رادیو و تلویزیون، و نیز تدریس و پژوهش در ادبیات و سینما، نشان از عزم او برای پرورش نسل جدیدی دارد که با هنر اصیل ایرانی پیوند خوردهاند. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
با عرض سلام و خیرمقدم به جنابعالی به خاطر شرکت در مصاحبه با پایگاه خبری سینمای خانگی. شما در جایی با صراحت اعلام کردهاید که «سینمای ایران چند دهه است که به نفسنفس افتاده». این ادعای سنگینی است. با توجه به تولید سالانه بیش از ۱۰۰ فیلم سینمایی و حضور پررنگ در جشنوارههای بینالمللی، چگونه این نظر را توجیه میکنید؟
دقیقاً همانطور که پیشتر هم گفته ام، بعد از دهه به یادماندنی ۶۰ که سینما در حال صعود بود، سقوط سینما شروع شد. این آمارهای ظاهری گمراهکنندهاند. وقتی میگویم «همه چیز در پول خلاصه شده» منظورم دقیقاً همین تولیدات انبوه بیکیفیت است. آیا میدانید چند درصد از این ۱۰۰ فیلم، واقعاً ارزش هنری دارند یا به طور واقعی با مخاطب ارتباط برقرار می کنند؟ آیا می دانید چند تا از این فیلم هایی که آمارشان را گفتید، با تهیه کننده ی صوری ساخته شده است؟ و ده ها آیا میدانیدِ دیگه…
تهیهکنندگان صوری؟! مگر سینما سه چهارتا صنف تهیه کنندگی ندارد که اتفاقاً همیشه هم بین آنها دعواست و هر کدام اصرار دارد که تهیه کننده ها بر اساس قواعد او، بالای سر پروژه ها قرار بگیرند؟ این انجمن ها و جامعه ها و مجمع ها و شوراهای عالی که فراوانند… یک مویز و چهل قلندر! آن وقت شما می فرمایید تهیه کننده های صوری؟!
این دقیقاً مصداق همان جملهای است که گفتم، بعضی از این ساختارها نیت خوبی هم داشته باشند، شیپور را از سر گشادش می زنند… همین انجمنهای به ظاهر حرفهای، خودشان بخشی از مشکل هستند. به نظر من هیچ نظارت درست و درمانی در کار نیست! پولهای بیحساب و کتاب بخش دیگری از این مشکل است! این پول ها چطور هزینه میشود؟ چرا بخش خصوصی نمی تواند فیلم ارزشمند و جدی بسازد؟ بودجه ها کجا مصرف می شود؟ مدیران دولتی و صنفی یک از یک ضعیف تر است…
همه شان که ضعیف نیستند… احیای سینمای کودک، ساخت و افتتاح سالن های سینما، برگزاری جشنواره های باشکوه فیلم کوتاه و حقیقت و فجر و مقاومت و بقیه… فروش بالای فیلم ها که رکورد سالهای قبل را می شکند و دهها نمونه ی دیگر… اینها را مگر مدیران انجام نداده اند؟ این را چگونه تفسیر میکنید؟
ببینید آقاجان! حرف من صریح است. سینمای ایران صدها لایه دارد که هیچ کس به آن ها توجه ندارد. شما دارید به استثناها اشاره میکنید که اتفاقا اقدامات نمایشی و ظاهری است! من به صراحت گفتم که هر مدیری که روی کار آمد، مطابق سلیقه خود و همجناحیهایش عمل کرد. فقط یک اقدام مثبت در مجموعه ی اقدامات یک بخش بزرگ، وقتی سیاستهای غلط در عمل وجه غالب است، چه ارزشی دارد؟ آیا همین مدیران تاکنون توانسته اند قانونی تدوین کنند که هر کسی تکلیف خودش را بداند و هیچ مدیری نتواند سلیقهای و مطابق دلخواه خودش عمل کند؟
جالب این است که شما در مورد صنف هم شاکی هستید. شما معتقدید که خانه سینما باید کنار گذاشته شود. مگر این نهاد صنفی نیست که باید از حقوق سینماگران دفاع کند؟
دقیقاً! شما هم دقت کنید: اگر خانه سینما به کار صنفی اش بپردازد که کسی مشکل ندارد! درد سینما این است که هم مدیریت ها در گرداب ضعف غوطه می خورند، و هم نهادهای به اصطلاح صنفی! این دو به جای بال پرواز و تعالی سینما، شده اند اهرم که به طور فزاینده ای مشکلات عدیده ای را در سینما ایجاد کنند. وقتی خانه سینما به جای کار صنفی، به جاده خاکی سیاست می افتد و یک نهاد صنفی در حد یک ابزار تبلیغاتی سیاسی تنزل پیدا می کند، خانه سینما چه فایدهای دارد؟
پس راهحل شما چیست؟ چون به نظر میرسد، انتقادات شما به سادگی قابل رفع و رجوع نیست.
مگر شما وظیفه ی رفع و رجوع انتقادات مرا دارید؟! تکرار میکنم: نوشداروی سینمای ایران این است که عنان کار دست عاشقان، عالمان، و با تجربگان سینما باشد. برای اصلاح شرایط، نیاز به مردان و زنانی دغدغهمند و غیرسیاسی داریم که حاضر باشند برای سینمای ایران جانفشانی کنند. این شعار نیست، این درمان است. تا وقتی ارتباطات فامیلی و حزبی حاکم باشد، گرداب همچنان سینما را می بلعد!
اما این تغییر چگونه ممکن است؟ مگر نه این که این ساختارها برای پیشرفت سینمای کشور ساخته شده اند؟
سینمای ایران متأسفانه در حال اضمحلال کامل است، مگر اینکه دیدگاهها و روش ها عوض شود! این یک هشدار جدی است. اگر تغییری روی ندهد، دردمندانه باید شاهد مرگ کامل این سینما باشیم.
این گفتگوی عمیقاً چالشی نشان داد که متأسفانه مشکلات سینمای ایران بسیار ریشهدارتر از آن است که با اصلاحات سطحی حل شود. ای کاش همه ی مسئولین ریز و درشت سینما، به این دردمندی ها بیشتر توجه کنند و به جای انکار، به دنبال درمان آن باشند. به هر حال آقای اورنگ عزیز، متشکرم از این که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. امیدوارم در یک فرصت مناسب دیگری مثلا در قالب یک میزگرد مفصل با سایر صاحب نظران دغدغه مند بتوانیم در خدمت شما باشیم و برای درمان لایه های بیمار سینمای ایران راه درمانی را جستجو کنیم. خیلی متشکرم.
من هم تشکر میکنم و امیدوارم گوشی برای شنیدن این فریادهای هشداردهنده باز باشد!
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی له نقل از روابط عمومی سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس و مقاومت متن پیام سرلشکر محمد باقری رییس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح که شامگاه چهارشنبه در مراسم اختتامیه ششمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه رسام قرائت شد، به شرح زیر است: «بسمالله الرحمن الرحیم جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه دفاع مقدس و مقاومت؛ تجلیگر رشادت و جانفشانی مردان و زنانی است که با ایثار و فداکاری نهال نوپای انقلاب اسلامی را به درختی تناور و استوار بدل ساخته است؛ درختی که سایهسار گستردهاش امروز فرهنگ مقاومت و دفاع مقدس را در اقصینقاط عالم توسعه بخشیده است. امروز بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد ارزشها و آرمانهای متعالی انقلاب اسلامی در قالب آثاری هنری و ماندگار به انسانهای تشنه حقیقت و نسلهای امروز و فردای جهان منتقل شود. نقش برجسته هنرمندان خلاق و مدیران دلسوز فرهنگی و راویان حقیقی حماسههای جهاد و مقاومت در این رسالت بیبدیل است. اینجانب ضمن ارج نهادن به تلاش دستاندرکاران و هنرمندان حاضر در ششمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه دفاع مقدس و مقاومت از حمایتهای بیدریغ حامیان و تمامی مسئولان کشوری در برگزاری این رویداد بزرگ فرهنگی تشکر مینمایم. قدر مسلّم امروز عرصه هنری و سینمایی دفاع مقدس و مقاومت نهتنها نیازمند بازآفرینی و هویتبخشی است؛ بلکه ابزار و زبان گویای نظام جمهوری اسلامی ایران برای انتقال گنجینه عظیم مقاومت به سراسر ایران اسلامی و جهان به شمار میرود. از همین رو از همه مدیران فرهنگی، هنرمندان متعهد، نویسندگان، فیلمسازان و فعالان این عرصه دعوت میکنم در مسیر اعتلا و ترویج و تثبیت فرهنگ والای مقاومت و دفاع مقدس گامهای مؤثری بردارند. در پایان ضمن تشکر از اهتمام سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس و مقاومتِ بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و مقاومت برای این حرکت ارزشمند و موثر؛ به همه برگزیدگان این رویداد ارزنده تبریک عرض میکنم و از خداوند متعال برای تمامی اهالی فرهنگ و هنر این سرزمین توفیق ثبات قدم در مسیر گرانسنگ شهیدان و ادامه راه امام راحل رحمت الله علیه تحت زعامت مقام معظم حضرت امام خامنهای آرزومندم.
مرز باریک اعتراض و فرصتطلبی؛ مخاطب آگاه چگونه قضاوت میکند؟
در روزگاری که همه چیز در معرض دید عموم است، مخاطب امروز دیگر تنها تماشاگر نیست؛ تحلیلگر است، مقایسهگر است، حافظه دارد. او سخنان گذشته را با مواضع امروز کنار هم میگذارد و تضادها را بهخوبی درمییابد. از این رو، مرز میان اعتراض حقیقی و فرصتطلبی رسانهای بسیار باریکتر از آن چیزیست که بعضی هنرمندان مهاجر گمان میکنند.
اعتراض، زمانی اصالت دارد که بهای آن در زمان خودش پرداخت شده باشد. یعنی هنرمندی که امروز زبان به انتقاد میگشاید، باید نشان داده باشد که در دوران فعالیت در ایران نیز بر سر اصول خود ایستاده، ریسک کرده و تاوان داده. اما وقتی فردی در اوج دریافت امکانات، درآمد، شهرت و جوایز، سکوت اختیار کرده و حتی در پروژههایی با مضامین پروپاگاندایی حضور یافته، و ناگهان با مهاجرت، به منتقد تمامعیار بدل میشود، در ذهن مخاطب آگاه ایجاد شائبه فرصتطلبی توسط هنرمند ناگزیر است.
مخاطب امروز میپرسد: چرا وقتی بلیت سفر و اقامت صادر شد، زبانش باز شد؟ چرا همان هنرمندی که تا دیروز در اختتامیه فجر جایزه میگرفت، امروز در مصاحبه های خارج از کشور، آن مراسم را نماد سرکوب میخواند؟ آیا تغییر اقلیم باعث کشف حقیقت شده یا تغییر نیازهای فردی؟ هنرمندانی مثل حمید فرخنژاد، بازیگری که سالها در تلویزیون و سینمای ایران نقشهای خاص و محبوبی ایفا کرد، پس از مهاجرت، با چرخشی آشکار و بعضاً عصبی، به اپوزیسیون رسانهای بدل شد. او که خود در پروژههایی چون امنیتی مثل قلاده های طلا با مواضع خاص سیاسی – نقش ایفا کرده، امروز همان سیاست را بهشدت تقبیح میکند. مخاطبِ آگاه البته فراموش نمیکند: همان فرخنژاد، سالها بدون مشکل در جشنوارهها و سریالهای بزرگ حضور داشت و از مواهبش بهره برد. که اگر قرار بر قضاوت اینگونه باشد باید او را مزدور نظام دانست تا اپوزیسیون آن. بی شک در برابر این چرخشهای ناگهانیِ امثال فاطمه معتمد آریا، سید محمد حسینی (مجری و کمدین) احسان کرمی ، پرستو صالحی ، روناک یونسی (که همه معروفیتش را از تلویزیون این کشور دارد) و… مردم حق دارند تردید کنند؛ نه به«« اصل اعتراض »» بلکه به صداقت معترضان. چه بسیار کسانی که در داخل کشور، زیر فشار و محرومیت، اگر اعتراضی دارند ، هنوز صدای اعتراضشان را حفظ کردهاند و هیچ اقامت و مزایایی از هیچ کشور نگرفته و در کار آن هم نیستند، آنها اگر ادعایی دارند در کنار مردم و همراه با مردم هستند چون از جنس مردم هستند. اینجاست که نقش مخاطب بهعنوان حافظه تاریخی پررنگ میشود. اگر هنرمند بخواهد از گذشتهاش فرار کند، این مخاطب است که آن گذشته را یادآوری میکند. همان مخاطبی که روزی به احترام هنرش ایستاده و دست زده بود، حالا انتظار دارد در رفتار و گفتار او انسجام، صداقت، و حداقل احترام به شعور جمعی دیده شود. در غیر اینصورت، اعتراض، تنها ژستی برای دیدهشدن دوباره ، داشتن شغل و مسکن در کشور جدید است، نه صدای وجدان به نمایندگی از ملت.
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از دفاع پرس؛ مهدی عظیمیمیرآبادی، تهیهکننده سینما با بیان اینکه وجود سینمای دفاع مقدس و مقاومت در جریان سینمایی کشورمان غیرقابل انکار است، اظهار داشت: سینمای دفاع مقدس و مقاومت بهعنوان یک ژانر و جریان سینمایی در کشورمان اثبات شده است و جای تردیدی در این خصوص وجود ندارد لذا نیازی به تاکیدی در اثبات دوباره ی آن نداریم چراکه از این مرحله عبور کردهایم و تقریبا کسی وجود ندارد که ادعا کند که ما چیزی به اسم سینمای دفاع مقدس یا سینمای مقاومت نداریم.
این تهیهکننده سینما با طرح این پرسش که آیا ما امروز در سینمای دفاع مقدس و مقاومت به وظایفمان و برنامههایی که باید انجام بدهیم، بهدرستی عمل میکنیم یا نه، گفت: یکی از مهمترین نکتهها دراین خصوص زمانشناسی است؛ یعنی ما باید ببینیم هماکنون چه کارهایی اولویت دارند تا سینمای مقاومت به وظیفه خودش عمل کرده باشد؛ اگر زمان شناسی نکنیم دور باطل خواهیم زد و دچار روزمرگی خواهیم شدو مسیر را جلو نخواهیم رفت.
وی نگاه هدفمند به سینمای دفاع مقدس و مقاومت را یک ضرورت دانست و تاکید کرد: اگر نگاه هدفمند به سینمای دفاع مقدس و مقاومت داشته باشیم، آنگاه است که بهتر به نتیجه خواهیم رسید. یکی از مسائل ما این است که سینمای دفاع مقدس و مقاومت به عنوان یک سینمای موجود، باید ارزیابی، بررسی و کارشناسی شود و از دام نگاههای جمعی و باندی خارج شود و به یک نگاه ملی و فراملی برسد. آنگاه می توان وظیفه سینمای دفاع مقدس را احصا کرد. با شرایط و اتفاقاتی که در موضوع مقاومت در جهان شاهدیم، ما باید خیلی جدیتر وارد عمل شویم. در این مسیر، تولید فیلم تنها یکی از بخشهای کار است. اگر ۱۰ مرحلهی جدی در حوزه سینمای مقاومت باشد، از مهمترین مباحث و مراحل، مراحل نمایش و سنجش بازخورد و ارتباط با مخاطبان در سطح ملی و بینالمللی در سطح مخاطب عام و خاص است؛ که البته خیلی مهم است.
عظیمیمیرآبادی تعداد و میزان تولیدات سینمای دفاع مقدس در طول سال را مهم خواند و تصریح کرد: میزان تولیدات ما گرچه مهم است، اما نوع عرضه درست و کیفیت تولیدات موجود هم مسئلهی بسیار مهمی است، و این که آیا حرفمان به درستی به مخاطب منتقل شده است؟ باید مسوولین سینمای مقاومت باید به آن توجه کنند و امیدوارم مسوولین امروز به این مسئله به خوبی و درستی توجه کنند.
این تهیهکننده سینما نگاههای جناحی و باندی را آفت سینما دانست و گفت: نگاههای حلقهای و جناحی به طور کلی آفت سینماست و به طور جدیتری اگر ما مراقبت نکنیم، به سینمای دفاع مقدس و مقاومت آسیب جدیتری خواهد زد. اگر ما مراقبت نکنیم و وارد این دام بشویم، با فاجعه رو به رو می شویم. سینمای دفاع مقدس، چون به خود دفاع مقدس ارجاع می شود، و اساس آن نگاهی عام بود که همگی در آن مشارکت داشتند و مانع کسی برای ورود به آن نمیشدند؛ این رویکرد در بُعد فرهنگی و هنری آن که سینما دفاع مقدس است نیز باید اعمال شود. متاسفانه نگاه غلطی وجود دارد که قضیهی سینمای دفاع مقدس را خیلی کلونی و خانوادگی درست کردهاند. این مسئله به سینمای دفاع مقدس و مقاومت آسیب زده است. به خاطر این که این نگاه وجود دارد، نگاه آیندهنگر و آینده پژوه هم از بین رفته است، چون برای آیندهنگری برای وسعت نگاه وجود داشته باشد.
وی عنوان کرد: یکی از اشکالات ما در سینمای دفاع مقدس عدم وجود جریان صحیح نقد و نقدپذیری است؛ اگر نقد نباشد ما چگونه باید متوجه اشتباهاتمان شویم! اگر فقط به عملکردمان با روش کلونی و خانوادگی نگاه کنیم و همه چیز با تعریف و تمجید و تشویق جلو برود و هیچ نقدی صورت نگیرد؛ چه خواهد شد؟! متأسفانه در این شرایط اگر کسی نقدی مطرح کند،به معضل تبدیل میشود و برای چنین افرادی راه حل معضل، حذف کسی است که آن معضل را معرفی می کند! با این شرایط چیزی تصحیح نمیشود و با این رویکرد اگر عقبگرد نکنیم، پیشرفت هم نخواهیم داشت.
عظیمیمیرآبادی درخصوص نسل جدید فیلمسازی در سینمای دفاع مقدس و مقاومت گفت: جوانهای ما در حوزه فیلمسازی بلدتر، فهیمتر و نوع نگاهشان جدیدتر و نسبت به نسلهای قبل، بهروزتر است؛ لذا باید برای شیوه های جدید بیانی فیلمسازان جدید موقعیت فراهم کرد. البته مباحث و مبانی اصلی و مبنایی در فیلمسازان گذشته و فعلی یکی است، چون آرمان و مبانی انقلاب اسلامی یکی است، ولی شکل بیان مربوط به فیلمساز است و مدیریت نقش تعیینکنندهای در کمک به آن دارد.
هنرمند، حتی اگر در مقام فردی تصمیم به مهاجرت بگیرد، نمیتواند مسئولیت اجتماعیاش را انکار کند. شهرت یک بازیگر یا مجری، اتفاقی نیست؛ این شهرت معمولاً حاصل سالها فعالیت در رسانه ملی، مشارکت در پروژههای عمومی، و دیدهشدن توسط مردمی است که مالیات میدهند و تولیدات فرهنگی را تماشا میکنند. بهعبارت دیگر، هنرمند سرمایهای اجتماعی در اختیار دارد که از بطن همان جامعه زاده شده، حتی اگر امروز دیگر در آن زندگی نکند.
اما چه میشود وقتی هنرمند، همین سرمایه اجتماعی را بهجای حفظ و پاسداشت، ابزاری میکند برای چرخشهای ناگهانی فکری یا بهرهبرداریهای سیاسی؟ اخلاق حرفهای ایجاب میکند فرد به گذشته خود وفادار باشد، نه اینکه همان مردم و رسانههایی را که روزی او را بالا کشیدند، امروز با لحن تحقیر و خشم نواخته و گاه حتی فحاشی کند.
به عنوان مثال، احسان کرمی مجری سالهای نهچندان دور صداوسیما، در خارج از کشور بهسرعت به یک چهره رسانهای فعال سیاسی بدل شد. او که زمانی با طنزهای سبک در تلویزیون ملی شناخته میشد، حالا با تندترین لحنها , نظامی را که بستر دیدهشدنش را فراهم کرده، نقد میکند. این نقد، نه تنها از منظر محتوا که از حیث لحن، سبک، و تناقضها، محل سؤال است. چرا فردی که سالها با سیستم همکاری داشته، ناگهان تبدیل به دشمنی آشتیناپذیر میشود؟ آیا این تغییر ریشه در تجربه و تحول دارد یا در نیاز به ماندن در مرکز توجه در جغرافیای جدید؟ که در اصل یک فرصت شغلی است برای حیاط در آنجا آنهم با فروش مردم و ارزشهای کشورش .
پرستو صالحی بازیگری که شهرت و اعتبارش را بواسطه سیمای جمهوری اسلامی دارد و در سالهایی که بسیاری از هنرمندان زن دچار محدودیت بودند، از جایگاه و احترام خوبی برخوردار بود حالا، در چرخشی آشکار، خود را صدای سرکوبشدگان معرفی میکند و در یک برنامه مبتذل بنام عشق ابدی از هر چه لازم است تا آبرو و فرهنگ ایرانی و اسلامی را ببرد خرج میکند و نان در آبروی ملت ایران و بی شرافتی میزند. او و هنرمندانی از این دست برای صرفا حیات خود به خود فروشی سیاسی و حتی اخلاقی افتاده و تن به بازی رسانه های معاند با کشورشان داده اند . البته از انصاف نباید گذشت که همه هنرمندان مهاجر به این فلاکت اخلاقی و دروغگویی آشکار نیفتاده اند . در این میان، برخی چهرهها چون ارژنگ امیرفضلی نشان داده که میتوان مهاجرت کرد، اما حریم اخلاق را نگاه داشت. او نه به گذشتهاش پشت کرده، نه مردم را شماتت کرده و نه با سیاسیکاری برای ماندن در قابها دست و پا زده. بلکه ترجیح داده در سکوتی حرفهای به زندگی در محیطی تازه ادامه دهد. این نوع مهاجرت، صادقانه و محترمانه است؛ نه به مردم خیانت شده، نه به حرفه و سابقه.
اخلاق حرفهای یعنی حفظ صداقت با گذشته، احترام به مردمی که از هنر فرد حمایت کردند، و شجاعت در پذیرش نقشهای قبلی. هنرمند مهاجر اگر میخواهد مدعی صداقت باشد، پیش از انتقاد، باید از گذشتهاش عبور نکند، بلکه آن را شفاف کند.
در سالهای اخیر، رسانههای فارسیزبان خارج از کشور مانند ایران اینترنشنال، من و تو و صدای آمریکا، به پاتوق اصلی هنرمندان مهاجر بدل شدهاند؛ رسانههایی که نه فقط نقش اطلاع رسان، بلکه کار کردی شبه صنعتی در بازسازی چهرهها، تزریق هویتهای نو، و مدیریت نگاه عمومی دارند.
بسیاری از هنرمندان مهاجر، بهویژه آنان که با گفتمان سیاسی تند وارد میدان شدهاند، نخستین قدمهای خود را بر همین سکوها برداشتند. این رسانهها بهسرعت آنها را از چهرهای کم رنگ شده یا حتی محبوب در گذشتهای نهچندان دور، به یک “صدای اپوزیسیون” تبدیل میکنند. اما آیا این صدا، صدای حقیقی خود آن فرد است، یا پژواکی از نیاز رسانه به تولید قهرمان؟ نقش این رسانهها بیشتر شبیه کارگردانی است تا روزنامهنگاری. آنها روایتهایی میسازند که گاه با زندگی واقعی و گذشته هنرمند در تضاد است. همانطور که در مورد حمید فرخنژاد دیدیم؛ یک روز در قاب صداوسیما با افتخار از ایران میگوید و در فیلمهایی امنیتی همچون به رنگ ارغوان نقش میگیرد، روز دیگر در گفتوگو با اینترنشنال به سراحت به نظام حمله میکند و خود را از ابتدا منتقد میخواند. اما در هیچ کدام از این دو نسخه، صداقت کامل دیده نمیشود. او فردی منفعت طلب است که اگر هزینه پسرش آنهم به دلار تامین نشود ، به گفته خودش میخواهد ۸۰ میلیون ایرانی نباشد.
فاطمه معتمدآریا نیز، با حضور در رسانههای خارجنشین، در تلاش برای بازتعریف خود بهعنوان زنی “سرکوبشده در نظام مردسالار ایران” است؛ تعریفی که بهکلی با دههها فعالیت پروژه های هنری، و عضویت در هیئت داوران جشنوارهها، و دریافت جوایز داخلی، در تضاد است. این چرخش ناگهانی اگر صادقانه بود، باید پیشتر اتفاق میافتاد. اما وقتی با مهاجرت همزمان میشود، بیشتر رنگ و بوی فرصتطلبی دارد.
در این میان، مخاطب ایرانی، که روزی همین چهرهها را در قاب تلویزیون یا سینما تحسین کرده، دچار سردرگمی میشود: کدام نسخه واقعی است؟ هنرمندی که در قاب صداوسیما میدرخشید یا مبارزی که در گفتوگوهای یوتیوبی فریاد میزند؟
پاسخ این پرسش، بیش از هر رسانه یا چهرهای، د حافظه تاریخی مخاطبین است . مردم این دوگانگی را میبینند؛ حتی اگر نگویند یا برزبان نیاورند، مطمئنا فراموش نمیکنند.