سینمای ایران و بحران‌های چندبعدی از نگاه آذین

در شرایطی که سینمای ایران با بحران‌های ساختاری و اجرایی متعددی دست به گریبان است، با جبار آذین، تحلیلگر و منتقد صاحب‌نظر به گفت‌وگویی عمیق و همه‌جانبه نشستیم. او منتقد و مدرس برجسته سینما، تئاتر و تلویزیون، با پنج دهه تجربه درخشان در عرصه قلم و رسانه، چهره‌ای پیشکسوت و تأثیرگذار در حوزه‌های فرهنگی و هنری است و سال‌ها سردبیری نشریات و خبرگزاری‌های معتبر را بر عهده داشته و از بنیان‌گذاران انجمن منتقدان سینما و کانون ملی منتقدان تئاتر محسوب می‌شود. همچنین عضویت در انجمن‌های معتبر تئاتری و سینمایی جهانی و داوری در جشنواره‌های متعدد، گواهی بر جایگاه بلند او در این عرصه‌هاست. آذین، دانش سینما و کارگردانی را از بهرام بیضایی، داستان‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی را از اکبر رادی، فنون تئاتر را از نعمت‌الله اسداللهی، فیلمنامه و نمایشنامه‌نویسی را از غلامحسین ساعدی، و بازیگری را از عزت‌الله انتظامی و پرویز فنی‌زاده آموخته و امروز نیز با همان شور و تخصص به تدریس و نقد هنری ادامه می‌دهد. این مصاحبه که علی الظاهر به تمامی ابعاد نظرات وی در آن اشاره شده، تصویر جامعی از مشکلات سینمای ایران ارائه می‌کند و نشان می‌دهد سینمای ایران در یک بحران چندبعدی قرار دارد که در لایه ­های پنهان و آشکار فراوانی ریشه دوانیده است.

آقای آذین عزیز! با عرض سلام و خوش­ آمدید، به عنوان اولین سؤال می ­پرسم که ارزیابی کلی شما از وضعیت کنونی سینمای ایران چیست؟

سینمای ایران امروز به وضوح در حال افول است. این یک سینمای دولتی، نهادی، و باندی است که نه بر اساس نیازهای ملی و مردمی، بلکه بر مبنای وفاداری به اهداف و سیاست‌های همان­ ها هم شکل گرفته است. تجربه جهانی به وضوح نشان داده که این گونه ­ی سینما که اساس آن را سیاست، تجارت، سودجویی افراطی و رفاقت تشکیل می‌دهد، نه فرهنگ و هنر! سال‌هاست که مردود شده و شکست خورده است.

چه عواملی را در شکل‌گیری این وضعیت مؤثر می‌دانید؟

در واقع مشکل از ساختار مدیریتی آغاز می‌شود. با هر تغییر دولت، سیاست‌ها و مسئولان فرهنگی هم عوض می­ شود، این تغییرات شرایطی را فراهم می ­کند که باندهای فرصت ­طلب هم از آن سوء استفاده کنند. از آن جهت که در سینمای ما، مدیران و رؤسا متأسفانه عمدتاً از میان سیاسیون انتخاب می‌شوند نه از بین اهالی هنر و قلم متخصص و کاربلد، ناگزیر آنان هم خواسته یا ناخواسته از مشاورانی کمک می­ گیرند که به دنبال همین فرصت­ ها هستند. نتیجه ­ی این مدیران نابلدِ سیاست‌زده­ ی فاقد درک درست و هدفمند از هنر، سینما و نیازهای مردم با آن رویکردهای جناحی می ­شود، همین که می­ بینیم.

پس شما معتقدید، مسبب وضعیتی که تصویر می­کنید، مدیران هستند. درست است؟

معلوم است! نتیجه این شده که سلیقه‌مداری حاکم شده است. به همین دلایل، در دوره‌های مختلف، تنها کسانی که به خط فکری سیاسی و غیر سیاسی مدیران نزدیک‌تر بوده‌اند امکان فعالیت پیدا کرده‌اند. به راحتی شاهدیم که در برهه‌ای فقط فیلم‌های اجتماعی، در دوره‌ای فقط فیلم‌های دفاع مقدسی و مقاومتی، و زمانی دیگر فقط کمدی‌های سطحی در اولویت تولید قرار گرفته‌اند. این نوسان‌های سیاست‌زده بسیاری از سینماگران را به حاشیه رانده و بیکاری و تفرقه را دامن زده است.

اما به نظر می‌رسد مشکلات فراتر از مسائل مدیریتی است. سایر چالش‌های پیش روی سینمای ایران را چگونه می­ بینید؟

سینمای امروز ایران دچار انواع بیماری‌هاست: از مشکلات فکری و فرهنگی گرفته تا سیاست‌زدگی و رفاقت‌بازی. باندهای مافیایی تولید و اکران، ملوک‌الطوایفی، تفرقه و رقابت‌های ناسالم، هجوم پلتفرم‌های غیرحرفه‌ای، نفوذ پولشویان و هنرفروشان، همه و همه فضای سینما را آلوده کرده‌اند. البته این وضعیت منحصر به سینما نیست و در دیگر هنرها مثل موسیقی و تئاتر هم چنین وضعیتی مشاهده می‌شود.

ریشه ­ی آن را در چه چیزهایی می ­دانید؟

در دوره پهلوی، سینما عمدتاً مبلّغ سیاست‌های رژیم بود و ابتذال در آن بیداد می‌کرد. تولید هرگونه فیلم ضد ملی، ضد دینی و ضد اخلاقی آزاد بود، در حالی که آثار هنری با محتوای سیاسی و متعهد امکان تولید نداشتند. پس از انقلاب، البته، تحول مثبتی رخ داد. سینمای مبتذل کنار رفت، تولیدات معناگرا و ارزشمند رشد کرد، مخاطب به سینما برگشت، حضور زنان در سینما متحول شد، و سینمای ایران در عرصه جهانی هم مطرح گردید. اما متأسفانه به مرور، با ورود مدیران غیرفرهنگی و سیاست‌زده، مجدداً تجارت و کاسبی بر هنر غلبه کرد.

این را قبول دارم که مدیریت غیرفرهنگی و سیاست­زده آسیب می­ رساند!

کاملا!… و از این بدتر، تفرقه و انفکاکی است که در بین سینماگران بروز کرده است. با این مدیریت، سینماگران فعال امروز کشور حداقل به چهر دسته تقسیم شده­ اند: گروهی وابستگان دولتی و نهادی هستند که اوضاع نسبتاً خوبی دارند، عده ­ای گویا متفاوت می ­اندیشند که حالا یا نسبت به شرایط موجود منتقدند یا در قالب اپوزیسیون قرار می­ گیرند و به هر صورت از پشتیبانی­ هایی بهره­ مندند، گروه سوم، فیلمسازان بازاری‌ساز هستند که ظاهراً چرخشان خوب می­چرخد! از این­ها که بگذریم، در گروه چهارم، عده ­ی بسیاری از سینماگران کاربلد و استخوان خرد کرده حضور دارند که به حاشیه رانده شده­ اند و فقط با غم و اندوه این اوضاع نابسامان را در سینما نظاره می ­کنند. این تقسیم‌بندی ناسالم نتیجه شکاف‌های فرهنگی و اجتماعی است که به بی‌سر و سامانی و دوری مردم از سینما انجامیده است.

و شما این را نتیجه­ ی مدیریت مدیران ارزیابی می‌کنید؟

قبلا گفتم، باز هم تکرار می­کنم، مدیران سینمایی کشور به دلایل متعددی مقصر اصلی هستند: بی‌سوادی هنری و سینمایی، سیاست‌زدگی، اهمال و غفلت، انحراف از مسیر اصلی، و بازی‌های نمایشی. آن‌ها حتی یکی از بزرگترین دستاوردهای سینمای پس از انقلاب، یعنی جشنواره فیلم فجر را هم تکه‌پاره کرده‌اند و سینمای کودک و نوجوان و جشنواره آن را به نابودی مطلق کشانده­ اند. بدتر این که این مدیران نقدناپذیر هم هستند و راه را بر هرگونه تحول و اصلاح بسته‌اند. هر کس هم انتقادی به گوشه­ ای از این همه اشتباهات بکند، کلاً حذف می­ شود!

آیا از طریق قانونی نمی­توان احقاق حق کرد؟ اساساً ساختار حقوقی و تشکیلاتی سینمای ایران را چگونه می‌بینید؟

نحوه ی مدیریت سینمای ایران فاقد جایگاه قانونی استاندارد و تعریف‌شده است. به جای قانونمندی؛ سلیقه‌مداری و حکومت قبیله‌ای و حزبی بر آن حاکم است. ساختار آن کاملاً فرسوده است. حتی سازمان متولی سینما هم کارایی خود را از دست داده است. ظهور باندهای تخریب گر در سینما هم نتیجه مستقیم همین مدیریت نادرست است.

این که خیلی دردناک است! پس چه راه‌حل‌هایی برای نجات سینمای ایران وجود دارد؟

اگر گوش شنوایی باشد، راه‌حل‌های زیادی هست که به نظر من، اساسی­ ترین آن­ها عبارتند از: «مردمی و ملی شدن سینما و خروج آن از چارچوب‌های حزبی و سیاسی»، «قطع وابستگی به سوداگری و تجارت‌زدگی»، «سپردن مدیریت سینما به اهل هنر و متخصصان واقعی»، «انجام اصلاحات اساسی در مدیریت، و نیز در مناسبات تولید و اکران»، «پایان دادن به تفرقه در بین اهالی سینما»، و «ایجاد ساختارهای قانونمند و شفاف». تردید نکنید که بدون این تغییرات اساسی، هیچ تحول مثبتی در سینمای ایران رخ نخواهد داد.

کلام پایانی؟

از زمانی که سیاست و تجارت به سینما راه یافت، هنر و فرهنگ و اخلاق از آن رخت بربست. سینمای ایران برای نجات نیاز به یک تحول بزرگ و همه‌جانبه دارد. این صنعت به معماران نوین و نگاه‌های تازه نیازمند است. باید این نکته را به خود یادآوری کنیم که بدون یک انقلاب فرهنگی واقعی در تمام ارکان سینما، امیدی به بهبود وضعیت نیست.

موارد زیادی را مطرح کردید که نشان از تدبر و تأمل فراوان جنابعالی در همه­ ی این سال­های حضور عالمانه در سینمای کشور دارد. به یاری خدا، اگر بار دیگر فرصت مناسبی فراهم شود، چقدر خوب است که تک ­تک این عبارات را باز کنید و شرح بدهید تا مسئولین دولتی و غیر دولتی به آن­ها توجه کنند. به هر حال ممنونیم از این که وقت گذاشتید و در این مصاحبه شرکت کردید.

من هم ممنونم. امیدوارم این دلسوزی­ها نتیجه­ ی مفیدی در بر داشته باشد.

سینمای ایران در برزخ: تحول یا سقوط؟ چه کسی پاسخ می‌دهد؟

دکتر پیمان علوی‌زاده، چهره پیشکسوت و تأثیرگذار سینما و تلویزیون ایران، با سابقه‌ای درخشان در جایگاه‌های سرمایه‌گذار، تهیه‌کننده، مدیرعامل و رئیس هیئت‌مدیره مؤسسات معتبر نقشی کلیدی در توسعه صنعت فیلم کشور ایفا کرده است. از تولیدات سینمایی شاخص ایشان می‌توان به “مرسدس”، “جوانی”، “تلفن”، “چتری برای دو نفر”، “چند کیلو خرما برای مراسم تدفین” و “و…ناگهان (بدون اجازه)” اشاره کرد که هرکدام در دوره خود مهم ارزیابی می شدند. در تلویزیون نیز تولید “بهار عشق”، “مهربانو” و مشارکت در سریال‌های ماندگاری مانند “تفنگ سرپُر” و “مختارنامه” (به عنوان یکی از عظیم‌ترین پروژه‌های تلویزیونی ایران) از جمله افتخارات او است. کارنامه او، گویای تعهد عمیق و مدیریت هنرمندانه وی در خدمت به سینما و تلویزیون ایران است. پایگاه خبری سینمای خانگی با وی مصاحبه ­ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی ­اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:


آقای علوی‌زاده، شما در جایی سینمای ایران را در “برزخ” توصیف کردید. این هشدار، آیا نشان‌دهنده ی بحران است؟


دقیقاً! سینمای ما امروز میان یک دو راهی تاریخی گیر کرده: یا باید شاهد تحولی اساسی باشیم که امیدوارم اینطور باشد، یا دردمندانه باید سقوطی فرهنگی را تجربه کنیم. متأسفانه نشانه‌های وضعیت دوم بیشتر به چشم می‌آید.


اتفاقاً شما سینما را هم با همین دیدگاه به دوره‌های قبل و بعد از انقلاب تقسیم کرده اید. گویی این تقسیم‌بندی به معنای برتری یکی بر دیگری است. این طور نیست؟


نه! ببینید دوست من! ما در هر دو دوره شاهد نقاط قوت و ضعف بوده‌ایم و هستیم. قبل از انقلاب با وجود فیلم‌فارسی‌ها، شاهد ظهور موج نوی سینمای ایران با چهره‌هایی مثل کیارستمی و مهرجویی هم بودیم. بعد از انقلاب هم با وجود برخی فیلم‌های ضعیف و بدون مخاطب، آثار درخشانی خلق شد. اما امروز چه؟!


امروز چه؟ مگر امروز چه اتفاقی افتاده؟


ما امروز متأسفانه به ابتذال رسیده‌ایم! هجوم کمدی‌های تکراری و بی‌مایه‌، سلیقه مخاطب را به پایین‌ترین سطح ممکن کشانده‌اند. این روند از نظر جامعه‌شناسی بسیار خطرناک است.


خب این وضعیت در پیش از انقلاب که بدتر بود… بدتر نبود؟

این قیاس غلط است. نزدیک به چهل و شش سال از انقلاب اسلامی گذشته و شرایط فنی، هنری، و محتوایی تغییرات اساسی کرده است. از انقلابی که همواره داعیه‌دار فرهنگ اسلامی‌ بوده، چنین وضعیتی قابل پذیرش نیست. ما امروزه باید سینمایی می داشتیم که هم از نظر محتوایی، هم از نظر هنری، و هم از نظر ارتباط با مخاطب در بالاترین سطح باشد. انصافاً پس از گذشت بیش از چهار دهه از انقلاب، این سطح، اصلا مطلوب نیست.


درست می گویید، این سینما با توجه به اهدافی که اعلام شده، تا سطح مطلوب خیلی فاصله دارد.


ضمن این که مدیریت های غلط، ناپخته، و سلیقه‌ای هنرمندان زیادی را منزوی کرده، خیلی ها را به ساخت فیلم های سطحی و مبتذل کشانده، خیلی های دیگر را خانه نشین کرده است. صادقانه بگویم، با کمال تأسف، آن چه می بینیم سینمای فرهنگی نیست. من نمی گویم فیلم‌های کمدی ساخته نشود، نه! حرف من این‌ است که باید در کنار فیلم‌های کمدی و سرگرم‌کننده، فیلم های جدّی و هنری هم ساخته شود؛ فیلم هایی که به مسائل اجتماعی روز مردم می پردازد و حتی فیلم های کاملا هنری هم نزد افراد خاصی محبوبیت دارد. باید این گونه فیلم ها نیز ساخته شود. سینما باید خوراک فرهنگی مناسب برای جامعه داشته ‌باشد و سطح نگاه و سلیقه‌ی مر‌دم را ارتقا دهد. در واقع باید فرهنگ‌سازی شود نه آنکه ضد فرهنگ عمل شود…

ما از مدیران کشور جمهوری اسلامی که داعیه دار فرهنگ اسلامی است، چنین توقعی را نداریم.

پس شما برخی از مدیران فرهنگی را مسئول این وضعیت می‌دانید. دلیل این اتهام سنگین چیست؟


چون آنها غالباً هنر را نمی‌فهمند! با دیدگاه‌های تک‌بعدی و غیرحرفه‌ای، هم خلاقیت را کشته‌اند و هم به هنرمندان آسیب زده اند. آن ها را یا به مهاجرت سوق داده اند و یا به ساخت فیلم‌های بی‌کیفیت وادار کرده‌اند، و یا این که به کنج عزلت فرستاده اند.


اما برخی معتقدند همین مدیریت باعث شده سینمای ایران در جشنواره‌ها بدرخشد.


فضای حداکثری، نتیجه ی رفتار مدیریتی است، نه افتخارات سینماگران ایرانی در داخل و خارج از کشور! این افتخارات محصول نبوغ فردی آن هایی است که علی‌رغم سیاست‌های غیر اصولی و متغیر، کار کرده‌اند. ببینید! وقتی برای یک فیلم ساده بارها اصلاحیه می دهند، و گاهی اصلاحیه ها همدیگر را نقض می کنند، و گهگاه اعصاب هنرمند را به هم می ریزند که واقعاً احساس درماندگی می کند! اساساً چگونه می‌توانند ادعای حمایت از سینما داشته باشند؟


راه حل شما چیست؟ آیا راه بهتری سراغ دارید؟


بله! به نظر من، باید پروانه ساخت را حذف کرد. ممیزی باید به حداقل برسد. باید بگذارند تهیه‌کنندگان و کارگردانان با تشخیص خودشان کار کنند. بزرگترین داور، خود مردم هستند، نه برخی مدیران ناآگاه.


این حرف‌ها شبیه به نظام‌های سینمایی لیبرال است. مگر با فرهنگ ما سازگار است؟


مگر مثلاً در ترکیه یا امریکا یا هر کشور دیگری ممیزی نیست؟ حتماً هست! اما خیلی از ممیزی های آنها حرفه‌ای است. اکثر ممیزی های ما سلیقه‌ای است. هر مدیری عوض می شود، سر تا پای ممیزی ها تغییر می کند. مگر کشور قانون ندارد؟! مشکل ما “روحیه کاسب‌کارانه” در بخش قابل توجهی از مدیریت فرهنگی است. بسیاری از مدیران می خواهند سلیقه ی خود را اعمال کنند. این اصلا راه درستی نیست که با بهانه های غیر اصولی جلوی کار و تلاش دیگران را بگیریم. البته که اگر راه را باز بگذارند، سینمای ایران قدرت رقابت با خیلی از کشورها و حداقل ترکیه و کره را دارد.


و اگر این روند ادامه پیدا کند؟…


اگر همین روال را ادامه بدهند، نه تنها سینما، که کل فرهنگ عمومی آسیب خواهد دید. سینما آینه جامعه است. وقتی این آینه مخدوش باشد، تصویر ما هم مخدوش خواهد شد.


خیلی عالی… و سخن پایانی؟


تا وقتی اغلب مدیران فرهنگی ما از سینما فقط “فیلم های گرانقیمت” یا “کمدی‌های مبتذل” را می‌فهمند، نباید انتظار معجزه داشته باشیم. بزرگترین ضربه را کسانی می‌زنند که داعیه فرهنگ‌داری دارند، اما در عمل جز محدودیت و کوتاه نظری چیزی ارائه نمی‌دهند.


از این که در پاسخ به پرسش‌های مستقیم و بدون تعارف ما، پاسخ‌های صریح دادید و سعی کردید تا همراه با جسارت و شجاعت همه جوانب موضوع را مورد بررسی قرار بدهید، سپاسگزارم.


من هم از شما که این فرصت را در اختیارم قرار دادید، متشکرم.

دیدگاه یک منتقد؛ سینمای ایران دیگر آثار ماندگار تولید می‌کند؟

داود کنشلو، روزنامه‌نگار و منتقد سینما، و از چهره‌های فعال رسانه‌ای ایران است که عمدتاً با خبرگزاری ایکنا همکاری دارد. او که با رویکردی تحلیلی و تخصصی، در حوزه‌های نقد سینما، هنرهای نمایشی و مسائل فرهنگی فعالیت می‌کند، با تسلط بر اصول روزنامه‌نگاری و نقد فیلم، آثار سینمایی را با نگاهی عمیق و به دور از کلیشه‌های رایج تحلیل می‌کند و با نگاهی آسیب‌شناسانه به گفتمان رسانه‌ای می­پردازد. وی به عنوان عضو انجمن منتقدان خانه سینما، در عرصه‌های مختلفی از تحلیل مسائل روز رسانه تا پژوهش‌های فرهنگی حضور فعال دارد. ترکیب دانش تخصصی سینمایی با مهارت‌های حرفه‌ای روزنامه‌نگاری، او را به چهره‌ای شاخص در حوزه نقد و تحلیل فرهنگی تبدیل کرده؛ نوشته­هایش غالباً با نثری روشن، مستند و متعهدانه همراه است و جایگاه ویژه‌ای در میان همکاران رسانه‌ای و جامعه سینمایی دارد.

با سلام و احترام، ممنون از شما که وقت ارزشمندتان را در اختیار ما گذاشتید. امروز می‌خواهیم درباره وضعیت سینمای ایران در مقایسه با دهه‌های گذشته گفت‌وگو کنیم. به نظر شما، چرا سینمای امروز ایران بیشتر به سمت تولید آثار سرگرم‌کننده و گیشه‌ای رفته است؟ 

سلام و درود به شما. بله، متأسفانه در سال‌های اخیر، سینمای ایران بیشتر در خدمت گیشه و سرگرمی بوده است. فیلم‌هایی که امروز می‌بینیم، عمدتاً هدفشان خنداندن مخاطب برای دقایقی کوتاه است. این اتفاق دلایل مختلفی دارد؛ از مسائل اقتصادی گرفته تا عوامل فرهنگی. البته جای بحث مفصلی دارد، اما به‌طور خلاصه می‌توان گفت که شرایط جامعه و سیاست‌گذاری‌های نادرست در این روند تأثیرگذار بوده‌اند. 

اگر بخواهیم سینمای امروز را با سینمای دهه‌های ۶۰ و ۷۰ مقایسه کنیم، چه تفاوت‌های بنیادینی می‌بینید؟ 

از نظر تکنیکی و تولید، پیشرفت‌های چشمگیری داشته‌ایم. فیلم‌ها ساختار فنی بهتری دارند، اما مسئله اینجاست که آثار ماندگار و تأثیرگذار، به‌ویژه در حوزه اجتماعی، بسیار کم شده‌اند. در دهه ۶۰ و ۷۰، فیلم‌هایی مانند «هامون» یا «زیر پوست شهر» را داشتیم که هنوز هم در خاطرها مانده‌اند. حتی در ژانر اکشن، سینمای آن دوران قوی‌تر از امروز بود. اما الان چنین آثاری بسیار نادرند. 

به نظر شما، نقش مدیران و سیاست‌گذاران سینمایی در این روند چگونه بوده است؟ 

متأسفانه سیاست‌گذاری‌های نادرست مدیران سینمایی در سال‌های اخیر، مسیر را به سمتی برده که یا آثار خنثی تولید می‌شوند یا آثاری با جهت‌گیری‌های خاص. در دولت قبل، فیلم‌های سفارشی و به اصطلاح «استراتژیک» مورد حمایت قرار می‌گرفتند که اغلب مخاطب چندانی نداشتند. در دولت فعلی هم تغییر محسوسی رخ نداده است. این روند تقریباً یک تا دو دهه است که ادامه دارد و نتیجه‌اش را در افت کیفی سینما می‌بینیم. 

با این شرایط، آینده سینمای ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ 

اگر روند فعلی ادامه پیدا کند، به‌زودی دیگر سینمای ملی نخواهیم داشت. امروز فقط فیلم‌های کمدی و گیشه‌ای هستند که دیده می‌شوند. مثلاً فیلم «مست عشق» یکی از معدود آثار غیرکمدی بود که فروش خوبی داشت، اما چنین نمونه‌هایی بسیار نادرند. در مقابل، یک فیلم کمدی مثل «فسیل» چندصد میلیارد فروش می‌کند، درحالی که یک اثر جدی با هزینه بالا، مثل «موسی»، حتی به ده‌ها میلیارد هم نمی‌رسد. این نشان‌دهنده عدم پویایی سینمای ماست. 

راهکار شما برای بهبود این وضعیت چیست؟ 

اولاً باید اجازه دهیم موضوعات ناگفته، به‌ویژه در حوزه اجتماعی، بیان شوند. نباید از نمایش مشکلات جامعه هراس داشته باشیم. در سینمای جهان، فیلم‌هایی درباره معضلاتی مثل کارتن‌خوابی ساخته می‌شود، اما هدفشان سیاه‌نمایی نیست، بلکه روشنگری است. ثانیاً باید اکران جهانی داشته باشیم. متأسفانه با بهانه حمایت از تولید ملی، فیلم‌های خارجی را محدود کرده‌ایم، درحالی که رقابت با سینمای جهانی می‌تواند کیفیت آثار ما را ارتقا دهد. 

و در نهایت، درباره زیرساخت‌های سینمایی چه نظری دارید؟ 

سالن‌های سینمای ما بسیار محدود و قدیمی هستند. حتی در شهرهای بزرگ مثل تهران، تعداد سالن‌های استاندارد کم است، چه برسد به شهرهای کوچک. من به هند سفر کرده‌ام و دیده‌ام که در شهرهای کوچک آنها، سینماهایی با امکانات عالی وجود دارد. ما باید به فکر توسعه سالن‌های مدرن و مجهز باشیم، ترجیحاً در مجتمع‌های چندمنظوره که هم خرید و هم سینما را برای مخاطب جذاب کند. 

بسیار ممنون از تحلیل‌های دقیق و صریح شما. امیدواریم روزی شاهد تحولات مثبت در سینمای ایران باشیم. 

من هم از شما سپاسگزارم. همیشه آرزوی پیشرفت برای سینمای کشورمان دارم.

فرافکنیِ سیستماتیک: بازی دوگانهٔ نخبگانِی که باد می کارند

یادداشت مدیر مسئول

محمد مهدی عسگرپور در یادداشتی طنازانه در پاسخ به یادداشت دیگری گفته: «آن‌ها که باد کاشتند، مجبورند طوفان درو کنند»! و بعد نتیجه گرفته که «هرچیزی درکشورمان از جمله سینمای ایران بی‌نصیب از تناقضات سیستماتیک جاری در ایران نیست و اگر فکر می‌کنیم یک سازمان یا یک نهاد صنفی، بی‌همگرایی ساختاری با سایر نهادها می‌تواند توازن جدیدی که برخلاف جهت وجه غالب و رایج کشور است، برقرارکند، گمانم شیپور را از سرگشادش نواخته‌ایم.» و با دلسوزی ساده­ دلانه­ ای نخست به خودش و دیگران توصیه کرده که با این بلبشو کنار بیایند. هیچ کس نداند، خودش می­داند که هیچ یک از حرف­ هایش را قبول ندارم و بلکه او را همانند بازیکنی می­ دانم که توپ را از انتهای زمین تا دم دروازه به سختی دریبل می ­کند و وقتی به دروازه ­ی حریف می ­رسد، به خارج از زمین می ­فرستد! و از فحش و ناسزای هواداران لذت می ­برد! علت واکنش به مطلب غیرمنصفانه­ ی او، برخورد ساده ­لوحانه­­ اش با موضوع است. من اساساً تعبیر «تناقضات سیستماتیک جاری در ایران» را قبول ندارم. اما علی­ رغم این حرف سر تا پا غلط و ناجوانمردانه، فرض محال را بر این می ­گذارم که درست می­ گوید و موقتاً با تصویری که از لولوها می­سازد کنار می­ آیم؛ لولوهایی که شیپور را از سر گشادش می­ زنند، باد کاشته ­اند و حالا باید طوفان درو کنند، و حقشان هم هست!

آنان را که از او شناختی ندارند، به جستجوی مختصری در اینترنت ارجاع می­ دهم که فقط بر اساس اطلاعات منتشر شده (نه مسئولیت­ های مخفی و محرمانه ­اش!) به فهرست عریض و طویل مسئولیت­ های دولتی، غیردولتی، حکومتی، خصوصی، عمومی، و صنفیِ داخلی و خارجی­ اش دست خواهند یافت که نشان می‌دهد حداقل در 40 سال از 45 سال گذشته، به طور لاینقطع و مستمر، در طیف وسیعی از سمت‌ها در سازمان‌های کلیدی سینمایی و تلویزیونی حضور و نقش پررنگی داشته و همچنان دارد؛ و با خستگی­ ناپذیریِ مثال زدنی هم­زمان بار چندین مسئولیت را به دوش می­ کشد و باز هم اگر بار بخورد بدش نمی ­آید که پشتش را به مسئولیتی جدید بدهد! گر چه همزمان فیلم و سریال هم بسازد! البته ناگفته پیداست که خودش اعتبار چندانی ندارد، بلکه او نماینده جریانی است که همیشه بوده و هست و خواهد بود و همانند هم ­باندی ­هایش در تمام دوره ­های چپ، راست، بالا، پایین، انقلابی، غیرانقلابی، و ضدانقلابی همچنان از رانت ­های گوناگون اعتباری، مالی، صنفی، شغلی، اطلاعاتی، امنیتی، و… برخوردار بوده و هست. حالا او با این سابقه ادعا می ­کند هیچ مسئولیتی در این «باد کاشتن و باد درو کردن» نداشته است! این «اصل تناقض» است؟! این همه سوابق ریز و درشت، و ادعای بی‌تقصیری؟!

تناقض آشکار در اینجاست که یک نفر (به عنوان نمونه ­ای از یک باند) با این حجم از سابقه و نفوذ در سطوح بالای مدیریت و تصمیم‌گیری در ساختار سینما و تلویزیون ایران، خود را صرفاً ناظر یا قربانی «فساد سیستماتیک» و «تناقضات عمیق» معرفی و از مسئولیت مستقیم یا غیرمستقیم در شکل‌گیری و تداوم وضع موجود در سینما و تلویزیون شانه خالی کند؛ در حالی که نه تنها همواره عضوی از این «سیستم» بوده‌، بلکه از معماران اصلی آن محسوب می‌شود. اگر واقعاً «فساد سیستماتیک» وجود دارد، آیا هیچ یک از اعضای این باند به عنوان بخشی از معمارانِ سیاست‌گذاریِ فرهنگیِ چهار دهه‌ی اخیر، حتی یک سند از تلاش‌های اصلاحیِ ناموفقِ خود ارائه داده ­اند؟ قطعاً نه! پس مشخص است که تصمیمات، سیاست‌گذاری‌ها، و رویکردهای این باند در جایگاه‌های مدیریتی، قطعاً در شکل‌گیری یا تثبیت همان «تناقضات سیستماتیک» و «فساد سیستماتیک» (که او و هم­ باندی­ هایش می­ گویند) نقش داشته است.

بهره‌مندیِ «حتی بلغ الحلقوم»  از «سفره گسترده و بی­ دغدغه­ ی رانت­ های حرام سیاسی و اقتصادی، و…» این پرسش را پررنگ‌تر می‌کند که امثال او چگونه بدون این که خنده­ شان بگیرد متوهّمانه، بی آنکه سهم خود را در این مشکلات بپذیرند، دیگران را به خاطر وجود آن «لولوی خیالی» سرزنش کرده، با فرافکنی برای پاک کردن صورت‌مسئله تلاش نمایند. ضمن آن که آمرانش از او بخواهند تا تنور داغ است، نان را بچسباند و پا را از گلیم خود درازتر کرده، به جای آنکه به نقش خود در این فرآیند بپردازند، با استفاده از همان رانت ­هایی که اشاره شد، مسئولیت را به گردن دیگران، بخصوص «مسئولان بلندپایه» بیاندازند، در حالی که خودشان نیز به نوعی جزو همان «مسئولان بلندپایه» محسوب می‌شوند.

فرافکنی ناجوانمردانه آن­ها که سابقه­ ای طولانی و پرنفوذ در قدرت دارند و از مزایای آن بهره برده­ اند، در حالی که خود بخشی جدایی‌ناپذیر از آن «سیستم» بوده و همچنان هستند، به این معناست که یا از درک عمیق ساختارها و نقش خود در آن‌ها عاجزند، یا به شکل آگاهانه‌ای این مسئولیت را انکار می­کنند. آنان در این سناریوی خودنوشته، قطعاً نمی توانند نقش «ناظر منفعل» را بازی کنند، بلکه به واقع، نقش اصلی قهرمان داستان به عهده ­ی آن­هاست و نمی‌توانند خود را از تبعات «بادهایی که کاشته ­اند» مبرّا بدانند.

بی­ تردید می ­بایست به صورتی کارشناسانه، عمیق، و عالمانه در فرصتی وسیع، ریشه­ ها و آثار مسائل و مشکلات تو در توی سینما و تلویزیون را مورد بررسی و مداقّه قرار داد و صد البته اکنون بنایی بر آن ندارم، بلکه مطابق معمای راسل که در گفتمان انتقادی­ اش می­گوید: «چگونه عضوی از یک سیستم می‌تواند کل سیستم را نقد کند، بی‌آنکه موقعیت خود را به عنوان جزئی از مسئله بپذیرد؟» تنها قصدم از این نوشته بیان این «تناقض» در جهت روشن‌کردنِ این مکانیسمِ خودفریب‌کارانه است که صداقت نویسنده ­ی آن «یادداشت عاری از حقیقت» را هم زیر سوال برده، این فرضیه را تقویت می‌کند که او در حال فرافکنی مسئولیت از خود و جریانی است که به آن تعلق دارد؛ از جنس همان­هایی که با استفاده از مکانیسم «تطهیرِ خودِ نخبه‌گرایانه» خودشان صبح جمعه فهمیدند بنزین گران شده است!

انقلاب اسلامی و سینمای ایران؛ چالش ها و دستاوردها

ناصر باکیده از پیشکسوتان تأثیرگذار مدیریت فرهنگی و سینمای ایران است. وی مدیرعامل انجمن سینمای جوانان ایران (۱۳۸۵–۱۳۸۹) و دبیرکل اتحادیه فیلمسازان کوتاه اسلامی بود. تجربهٔ مدیریتی او شامل دبیری چهار دوره جشنوارهٔ فیلم کوتاه تهران، جشنوارهٔ فیلم صنعتی و جشنوارهٔ فیلم و عکس بیطار است. سال های مدیریت جشنواره های بنیاد سینمایی فارابی، مسئولیت در جشنواره های فجر (بخش تجلی اراده ملی)، رشد (مدیر اجرایی) و مقاومت (مدیر بخش جشنواره جشنواره ها) از دیگر فعالیتهای اوست. وی دبیر پنجمین جشنوارهٔ فیلم کوثر و قائممقام جشنوارهٔ کودک اصفهان نیز بود. در عرصهٔ هنری نیز، باکیده کارگردان ۵۰ اثر کوتاه و مستند، طراح صحنهٔ ۹ فیلم سینمایی و مدرس سینماست. مدیریت دفاتر سینمای جوانان در تهران، کرج و سنندج و تسلط بر تولید فرهنگی، از مهارت های اوست. تخصص های کلیدی اش شامل مدیریت رویدادهای سینمایی، برنامه ریزی فرهنگی و آموزش سینماست، که او را به چهره ای شاخص در این عرصه تبدیل کرده است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ­ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی ­اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:

با تشکر از شما برای شرکت در این گفت‌وگوی تخصصی. اجازه دهید با اولین سوال شروع کنیم: سینمای ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا انقلاب اسلامی تأثیر مثبتی بر رشد کیفی و محتوایی سینمای ایران داشته است؟ 

بسم‌الله الرحمن الرحیم. سینمای ایران را باید در دو مقطع تاریخیِ پیش و پس از انقلاب تحلیل کرد. سینمای قبل از انقلاب مسیری را طی کرد که عمدتاً متأثر از جریان‌های تجاری و بعضاً التقاطی بود، اما پس از انقلاب، سینما با نگاهی جدید، متعهد و هنری‌تر شکل گرفت. در این چهل سال، شاهد تربیت نسل‌هایی از سینماگران بودیم که برخی سینما را به عنوان “هنر-صنعت” دیدند و برخی دیگر به عنوان “رسانه‌ای جریان‌ساز”.  دستاوردهای سینمای پس از انقلاب، از جمله سینمای دفاع مقدس، سینمای کودک و نوجوان در دهه‌های ۶۰ و ۷۰، و حضور پررنگ در جشنواره‌های بین‌المللی، نشان‌دهنده رشد کیفی و محتوایی است. به‌ویژه در عرصه‌ی بین‌الملل، سینمای ایران همواره مورد احترام بوده و این دستاورد، مرهون فضای انقلابی و نگاه متعهدانه‌ای است که پس از انقلاب شکل گرفت. 

اما برخی معتقدند سینمای قبل از انقلاب نیز دستاوردهایی داشت، مثل موج نوی سینمای ایران یا فیلم‌سازان بزرگی چون عباس کیارستمی که ریشه در همان دوران دارند. آیا این تقسیم‌بندیِ قطعی بین سینمای قبل و بعد از انقلاب، نادیده گرفتن پیوستگی تاریخی سینمای ایران نیست؟ 

نه، به هیچ‌وجه. منکر تأثیرگذاری برخی سینماگران قدیمی نیستیم، اما آنچه پس از انقلاب اتفاق افتاد، یک تحول ساختاری بود. قبل از انقلاب، سینمای ایران عمدتاً یا درگیر فیلم‌فارسی‌های تجاری بود یا معدود آثار روشنفکری که عموماً مخاطب محدودی داشتند. اما پس از انقلاب، سینما به یک جریان مردمی و متعهد تبدیل شد. حتی کسانی مثل کیارستمی هم در فضای پس از انقلاب به اوج رسیدند، چون بستری فراهم شد که سینما نه‌تنها به عنوان سرگرمی، بلکه به عنوان ابزاری برای بیان دغدغه‌های اجتماعی و فرهنگی دیده شود. 

در حوزه‌ی مدیریت سینمایی، برخی منتقدان معتقدند سیاست‌گذاری‌های دولتی گاه دست‌وپاگیر بوده و به جای حمایت، محدودیت ایجاد کرده است. نظر شما چیست؟ 

بله، این نقد وارد است که گاهی بروکراسی اداری یا سلیقه‌ای شدن نظارتها باعث کندی روندها شده، اما در کل، مدیران سینمایی با انگیزه‌ی بالا تلاش کرده‌اند. مشکل اصلی، عدم تثبیت مدیریت در برخی مقاطع بوده است. مثلاً در دهه‌ی ۶۰، با ثبات مدیریتی، شاهد شکل‌گیری نهادهایی مثل بنیاد سینمایی فارابی و انجمن سینمای جوان بودیم که به رشد سینما کمک کرد. اما در سال‌های بعد، تغییرات مدیریتی گاه باعث شد برنامه‌های بلندمدت به‌درستی اجرا نشوند. 

و سوال آخر: آینده‌ی سینمای ایران را چگونه می‌بینید؟ چه راهکارهایی برای بهبود مدیریت سینمایی پیشنهاد می‌کنید؟ 

آینده سینمای ایران، این هنر-صنعت تأثیرگذار که توانسته در چهار دهه اخیر هم در عرصه داخلی مخاطبان خود را جذب کند و هم در محافل بین‌المللی خوش بدرخشد، در گرو تحقق سه اصل بنیادین است: نخست، برقراری تعادلی ظریف و هوشمندانه میان حمایت‌های دولتی و آزادی خلاقانه هنرمندان؛ بدین معنا که اگرچه حمایت نهادهای فرهنگی از سینما ضروری است، اما این حمایت نباید به قیمت ایجاد سینمایی گلخانه‌ای و دور از جریان‌های زنده اجتماعی تمام شود. دوم، توجه جدی به چرخه اقتصادی سینما که هم شامل توسعه زیرساخت‌های داخلی مانند سالن‌های سینما و پلتفرم‌های دیجیتال می‌شود و هم مستلزم برنامه‌ریزی استراتژیک برای صادرات فیلم به کشورهای هم‌زبان و هم‌فرهنگ در منطقه است. سوم، و شاید مهم‌تر از همه، تأمین ثبات مدیریتی در بدنه سیاست‌گذاری سینمایی است که تنها از طریق به کارگیری مدیران کارآمد، با تجربه و آشنا با تاریخ سینمای ایران محقق می‌شود؛ مدیرانی که بتوانند با درس گرفتن از تجربیات گذشته و با نگاهی آینده‌نگر، برنامه‌های بلندمدتی را تدوین و اجرا کنند. بدون شک، سینمای ایران با تکیه بر این سه اصل و با بهره‌گیری از سرمایه‌های انسانی کارآمد و خلاق خود – که طی نسل‌های مختلف پس از انقلاب پرورش یافته‌اند – این ظرفیت را دارد که هم در عرصه داخلی به رسانه‌ای جریان‌ساز و تأثیرگذار تبدیل شود و هم در صحنه جهانی، پرچمدار سینمایی با هویت، عمیق و در عین حال جذاب باشد؛ مشروط بر آنکه مدیریت این عرصه با درایت، آینده‌نگری و درک درستی از ماهیت پیچیده هنر-صنعت سینما هدایت شود.

بسیار متشکر از تحلیل‌های ارزشمندتان. 

من هم از شما سپاسگزارم.

سینمای ایران در گرداب ناکارآمدی؛ شایسته‌سالاری یا تحول؟

مهدی یمینی، از سال ۱۳۶۶ به حرفه ی روزنامه‌نگاری ومدیریت در رسانه‌ها وخبرگزاریهای مختلف می پردازد و هم اکنون صاحب امتیاز و مدیر مسئول نشریه “اینک امروز” و مدیرعامل موسسه تحقیق، پژوهش و نگارش فیلمنامه ی مجمع است. در ۲۰ سال گذشته نیز مسئولیت های مختلف از جمله دستیار مشاور رئیس‌جمهور درامور هنری، کارشناس ارشد مرکز نظارت بر رسانه‌ها در نهاد ریاست‌جمهوری، کارشناس مسئول کارگروه فرهنگ وهنر استان‌های کمیسیون فرهنگی دولت، دستیار رئیس دفتر ویژه دولت در مجلس و رئیس روابط عمومی معاون رییس جمهور در امور مجلس داشته است. وی در دولت دوازدهم،‌ دبیر شورای فرهنگی نهاد ریاست‌جمهوری بود و اینک دوران بازنشستگی را به تدریس دردانشگاه ونیزنگارش وپژوهش مشغول است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ­ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی ­اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:

با عرض سلام، جناب آقای یمینی! جایی از شما خوانده بودیم که پاشنه آشیل سینمای ایران در بالاترین نقطه ­ی آن، یعنی میان جمجمه ی این ستاره ی جذاب و خوش خط و خال قرار دارد! خیلی شاعرانه و در عین حال وحشتناک است. به نظرم بهتر است؛ همین را باز کنید. بر همین مبنا بفرمایید ارزیابی کلی شما از وضعیت فعلی سینمای کشور چیست؟

سینمای ایران امروز شبیه ورزشکاری است که بدنش قوی و عضلانی شده، و به نظر می رسد که هیچکس قدرت مبارزه و پنجه در پنجه قراردادن با آن را ندارد، اما متأسفانه مغزش تحلیل رفته و دچار آلزایمر پیشرفته شده، حتی به بیماری خودآزاری گرفتار شده و کار دارد به جای باریک می کشد. ما در بخش‌های مختلف از تحقیق و نگارش گرفته تا تولید و نمایش، به ویژه در میان استعدادهای جوان، پیشرفت‌های قابل توجهی داشته‌ایم. اما درد، مسئله، یا مشکل اصلی اینجاست که پیکره عظیم و پیچیده ­ی سینما، مدیریتی نخبه و کارآمد ندارد که بتواند تمام این توانایی‌ها را هدایت کند. به عبارت ساده­تر، مشکل، «مدیریت» است!

این که داستان امروز و دیروز نیست. متاسفانه سال­ هاست سینمای ایران با این مشکل روبرو است. به هر حال وضعیت سینما، امروز نسبت به گذشته بهتر شده یا بدتر؟

بطور کلی سینمای ایران، از نظر فن و تکنولوژی سینما، به ویژه در میان نسل جوان تکنسین­ ها و هنرمندان سینما، پدیده ­های شگرف و استعدادهای خوبی ظهور کرده ­اند و بعضی جوانان ما از اساتیدشان هم جلو زده‌اند. اما در بخش محتوا و در بخش اندیشه، دقیقاً مانند دیگر حوزه‌های فرهنگی جامعه، و به تبع مسیری که جهان  دارد طی می کند، از اصالت و عمق مفاهیم و ارزش ها فاصله گرفته‌ایم. پس در فناوری پا به پای جهان پیش می­رویم، اما در معنا، از گذشته­ ی خودمان هم عقب‌ افتاده ­ایم. از فیلم های معناگرایی که ۳۰‌ یا ۴۰ سال پیش در دنیا ساخته می­ شدند، امروز دیگر خبری نیست. کشور ما هم تابعی از دنیاست و در گرداب تکنولوژی های روز گیر افتاده است. در گذشته می­ پنداشتیم تکنولوژی ففط ابزار است و می ­تواند در خدمت فرهنگ قرار گیرد، امروز می ­بینیم که تکنولوژی­ های نوظهور، خودشان، نوعی فرهنگ هستند که برخی داشته های ما را برنمی­ تابند.

با توصیف شما، لابد مدیریت سینما را مسئول این وضعیت می‌دانید؟

قطعاً همینطور است. وضعیت امروز، محصول عملکرد دومینوی مدیریت فرهنگی است که این زنجیره تا سطوح مدیریت سیاسی هم امتداد دارد. مدیران خرد و پایین دست به هیچ وجه مسبب اوضاع نیستد بلکه از آنها خواسته می­شود و این طور تربیت شده­ اند که چنین باشند و چنین مدیریت کنند. سیستم گزینش مدیران قرون وسطایی است و باید متناسب با تعییرات سریع جهان امروز، تغییر کند. اصلاً شرایط احرازی برای هیچیک از مدیران فرهنگی و سینمایی در هیچ دوره ­ای، تعیین نشده و انتخاب­ ها و انتصاب­ ها هیچ مبنایی ندارد و سلیقه­ ای است و البته سیاسی. نمی خواهم بگویم انتصاب مدیر فرهنگی نباید با متر و معیار سیاسی باشد، ولی نباید اصل باشد.

ادامه این روند را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

متأسفانه ما در سینما، «مدیریت» به معنای واقعی نداریم. آنچه هست بیشتر «بودجه‌بازی» است! بالاترین و چشمگیرترین هنر مدیران ما، در خوب یا بد تقسیم کردن بودجه‌ها خلاصه شده است. مردم و سینماگران، جز این، هنر و ابتکار خاصی از مسئولان سینمایی ندیده‌اند. اجازه بدهید سربسته بماند. اما تا زمانی که این روش انتخاب مدیران تغییر نکند، وضعیت همین خواهد بود.

دل پر دردی دارید. راهکارتان برای بهبود وضعیت چیست؟

به نظر من، راهکار اساسی این است که اول باید مفاهیم اصلی بازتعریف شوند، و بعد سیستم گزینش مدیران فرهنگی کاملاً متحول شود. درگذشته گروهی مدعی بودند باید برای سینما ریل­ گذاری کرد، بعد از مدتی گروه دیگری گفتند ما نقشه­ ی راه سینما را ترسیم کرده­ ایم. یک گروه هم تلاش کردند برای سینما افق و چشم انداز تعریف کنند و سند راهبردی بنویسند. لیکن هیچکدام از این اتفاقات نیافتاده است. چون هنوز جامعه به تعریف واحدی از سینما نرسیده است. من یک مثال می زنم تا منظورم را بهتر بیان کرده باشم. از گذشته وتا امروز خیلی ها معتقدند که حاکمیت و دولت باید مدیریت سینما را در تمام وجوه تولید و پخش در دست داشته باشد. سال هاست همین اتفاق هم در کشور ما دارد می افتد. اما من معتقدم سینما باید به خود مردم واگذار شود و دولت فقط نظارت داشته باشد. در ذهن من اختصاص بودجه ی دولت به سینما ، یک امر بی معناست . فقط در جوامع کمونیستی قرن بیستم این چیزها معنا داشت. وقتی دولت پای خودش را از تولید و عرضه ­ی سینما کنار بکشد، رشد سینما آغاز می­ شود. دولت اما نظارت خود را بر سینما باید خیلی بیشتر ار آنچه الان هست تقویت کند (مثل خود آمریکا: نظارت دقیق و دخالت صفر) هر جا هم لازم باشد دستور می دهد اصلاح شود، تغییر کند، یا سانسور شود. الان در کشور ما کاملا برعکس است. دولت تولید می­ کند و ملت نظارت می ­کند! حتی من معتقدم در امور زیربنایی هم مثل ساختن پردیس ­ها، سالن­ ها و شهرک­ های سینمایی، و واردات و تولید تجهیرات و ابزار و تکنولوژی سینما هم می­ توان از بخش خصوصی استفاده کرد و دولت فقط سازمان نظارت خود را قوی، چابک و زیرک کند. مهم ­تر از همه ­ی اینها ، دولت می­ تواند در بخش آموزش و پرورش سینما سرمایه ­گذاری کند. فقط در بخش آموزش. ثانیاً باید آسیب‌شناسی دقیق و بی‌طرفانه‌ای انجام شود. البته من معتقدم بهبود سینما مستلزم بهبود کلیت مدیریت کشور در حوزه فرهنگ و هنر است. اگر مدیران لایقی پیدا شدند، می‌توان امیدوار بود. در غیر این صورت… خودتان می‌بینید که چه می‌کنیم!9

کمی توضیح بدهید. همه­ اش شد اسرار مگو!

حقیقت این است که راه نجات سینمای ایران از این گرداب، در گرو تحولی بنیادین است؛ تحولی که باید از جاهای مهم تری مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی آغاز شود. نخستین گام، دگرگونی ساختار گزینش مدیران فرهنگی است؛ جایگزینی روابط با ضوابط، و مناسبات با شایستگی. شایسته سالاری به معنای واقعی کلمه. ما به مدیرانی نیاز داریم که هم سینما را بفهمند و هم مدیریت را، هم هنر را بشناسند و هم مردم را. گام دوم، آسیب‌شناسی بی‌پرده و بی‌طرفانه‌ای است که با تشکیل کارگروهی از سینماگران خوشنام، منتقدان آزاده و جامعه‌شناسان آگاه، ریشه‌های این رکود را واکاوی کند. اما این کافی نیست؛ سینما تنها زمانی به شکوفایی می‌رسد که در بستری از تحول مدیریت کلان فرهنگی کشور رشد کند. نیازمند سند راهبردی روشنی هستیم که با هماهنگی وزارت فرهنگ، سازمان سینمایی و نهادهای آموزشی، افقی ده‌ساله را ترسیم کند. این راه دشوار اما ممکن است؛ مشروط بر آنکه اراده‌ای قوی و همه جانبه پشت آن باشد، بودجه‌ای شفاف به آن تخصیص یابد، و مهم‌تر از همه، صدای اصیل سینماگران فهیم و دردآشنا در تصمیم‌سازی‌ها شنیده شود. بدون این تحول ساختاری، سینمای ما همچنان در چرخه باطل روزمرگی خواهد چرخید، اما با اجرای این راهکارها می‌توان امید داشت که سینمای ایران بار دیگر به رسالت اصیل خود بازگردد: آیینه‌ای صیقلی از جامعه‌ای زنده و پویا.

با بخش اعظم گفته­ های شما موافقم، و البته بخش دیگری هم نیاز به گفتگوی بیشتر دارد. به هر حال متشکرم و نکته پایانی؟

همان طور که مقام معظم رهبری اشاره کرده‌اند، سینما می‌تواند کلید پیشرفت باشد. اما نه با این مدیریت ها. الان این سینما بیشتر شبیه آینه­ ی دق است.

باز هم سپاسگزارم از پاسخ­ های نسبتاً صریحتان!

من هم ممنونم. امیدوارم مفید باشد.

بیژن همدرسی: کن؛ جشن سینما یا تریبون سیاست، تحلیلی بر نخل طلایی ۲۰۲۵ جعفر پناهی



اعطای نخل طلایی جشنواره کن ۲۰۲۵ به جعفر پناهی، صرف‌نظر از کیفیت فنی یا هنری فیلم او، بار دیگر نگاه‌ها را به ماهیت متحول‌شده این جشنواره معطوف کرد؛ جشنواره‌ای که روزگاری با هدف پاسداشت سینمای مؤلف و زیبایی‌شناسی ناب سینمایی آغاز شد، اما امروز بیش از هر زمان دیگر، درگیر ملاحظات رسانه‌ای، نشانه‌گذاری‌های سیاسی و مناسبات بین‌المللی شده است.

جعفر پناهی، فیلمسازی است که در بستر همین نظام فرهنگی ایران رشد کرد و در دوران طلایی سینمای اجتماعی ایران، نام خود را تثبیت نمود. او با آثار اولیه‌اش چون «بادکنک سفید» و «دایره»، هم در داخل مورد توجه بود و هم در جشنواره‌های خارجی ستایش شد. اما در ادامه، روندی شکل گرفت که پناهی را از یک فیلمساز منتقد اجتماعی، به چهره‌ای بدل کرد که حالا بیشتر در قاب سیاسی رسانه‌ها دیده می‌شود تا صرفاً قاب دوربین.

در همین مسیر، جشنواره کن نیز تغییر کرد. این جشنواره که در دهه‌های پیشین بیشتر دغدغه‌اش کشف استعدادهای هنری، نوآوری‌های بصری و زبان سینمایی بود، از اواخر دهه ۹۰ میلادی به تدریج در برابر فشارهای جهانی، موج‌های رسانه‌ای و انتظارات نهادهای فرهنگی-سیاسی غربی، مواضعی گرفت که رفته‌رفته آن را از یک رویداد صرفاً هنری به یک فضای سیاست‌زده فرهنگی بدل کرد.

در چنین فضایی، فیلم پناهی -که ویژگی‌های هنری هم دارد- نه به خاطر برتری فنی، بلکه به خاطر روایت رسانه‌ای فیلم هایش، اهمیت یافت است. در اوج انتقاداتی که منتقدان خارجی به فیلم پناهی داشتند ، متولیان جشنواره کن با اهدای نخل طلایی به او، عملاً یک موضع‌گیری انجام داد؛ موضعی که با انتخاب ژولیت بینوش به عنوان رئیس هیأت داوران و کیت بلانشت به‌عنوان ارائه‌دهنده جایزه، از پیش طراحی‌شده و هماهنگ به‌نظر می‌رسد.

مسأله اصلی اما این است: آیا جشنواره‌ای که در ظاهر، استقلال هنری و بی‌طرفی فرهنگی را تبلیغ می‌کند، مجاز است به چنین ملاحظات سیاسی تن دهد؟ آیا این همان معیار دوگانه‌ای نیست که گاه فیلمسازانی از کشورهای دیگر را با برچسب «غیرسیاسی» از صحنه حذف می‌کند و گاه دیگر، فیلم‌هایی متوسط را به خاطر جنبه‌های نمادین‌شان به اوج می‌برد؟

واقعیت این است که جشنواره کن دیگر یک صِرف «جشن هنر» نیست. این پلتفرم سال‌هاست تحت تأثیر موج‌های ژئوپلیتیک، موازنه‌های فرهنگی و سیاست رسانه‌ای غرب قرار گرفته است. و نخل طلایی ۲۰۲۵ هم در این روند قابل تفسیر است: جایزه‌ای نه لزوماً برای بهترین فیلم، بلکه برای نمادسازی، برای پیامی که فراتر از پرده سینما، در محافل دیپلماتیک و رسانه‌ای بازتاب می‌یابد.

دکتر رمضانی: سینمای ایران فطری‌تر شود، جهانی‌تر می درخشد

محمدرضا رمضانی فرانی، متولد ۱۳۴۲ در تهران، دارای دکترای مدیریت با گرایش استراتژیک و فارغ‌التحصیل رشته تصویربرداری از دانشکده صدا و سیما، چهره‌ای پیشکسوت و تأثیرگذار در عرصه رسانه ملی است. ایشان با سابقه‌ای درخشان به عنوان تهیه‌کننده ارشد تلویزیون و تصویربردار، مسئولیت‌های مدیریتی متعددی را در رسانه ملی بر عهده داشته‌اند، از جمله مدیریت کل تحلیل و بررسی حوزه ریاست، مدیریت کل اجرایی و رسیدگی حوزه ریاست، مدیریت پشتیبانی تولید شبکه دو سیما، مدیریت گروه تلویزیونی بسیج، مدیریت تامین برنامه شبکه قرآن، و همچنین مدیریت سیمای استان‌ها و صدای استان‌ها. وی در نقش‌های کلیدی دیگری همچون دبیری جشنواره برترین‌های سیما در ماه مبارک رمضان، دبیری شورای مشورتی ریاست صدا و سیما، و تدریس در دانشگاه علمی‌کاربردی نیز ایفای نقش کرده‌اند. عضویت در شوراهای طرح و برنامه، برآورد و سیاستگذاری شبکه‌های سیما و تولیدات بسیج، گواه دیگری بر تخصص و تعهد ایشان است. از همکاری‌های هنری شاخص ایشان می‌توان به مشارکت در تولید آثاری چون سریال‌های مریم مقدس، کوچک جنگلی، و فیلم سینمایی ملک سلیمان نبی(ع) اشاره کرد. همچنین تهیه‌کنندگی سریال حجاب، راه رستگاری، مجری طرح و جانشین تهیه‌کننده فیلم سینمایی خورشید نیمه‌شب، و مدیریت پروژه مینی‌سریال خط مقدم از دیگر افتخارات کاری وی محسوب می‌شود. مدیریت پشتیبانی تولید ده‌ها فیلم و سریال داستانی و تله‌تئاتر، همراه با تأسیس و عضویت در هیأت مدیره مؤسسه فرهنگی‌هنری تصویرسازان صبح صادق، نشان‌دهنده روحیه خلاق، مدیریت جامع‌نگر و تعهد بی‌چون‌وچرای ایشان به عرصه فرهنگ و هنر ایران اسلامی است.

با سلام و تشکر از شما آقای رمضانی که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید. شما اشاره کرده‌اید که سینمای ایران از نظر تکنیکی و هنری در جایگاه خوبی قرار دارد، اما از نظر محتوایی با افول مواجه شده است. آیا این تناقض نیست که از یک سو پیشرفت فنی داریم و از سوی دیگر پسرفت محتوایی؟

سلام و سپاس از شما. به نظر من این دو موضوع لزوماً متناقض نیستند. پیشرفت تکنیکی و هنری ناشی از افزایش دانش فنی، دسترسی به ابزارهای نوین، و حضور نیروهای خلاق و مدیریت اجرایی قوی در این حوزه است. اما محتوا ریشه در اندیشه، فرهنگ و مدیریت کلان فکری دارد. خوشبختانه تکنولوژی و دانش فنی به سرعت پیشرفت کرده و تولیدات سینمایی ما هم از نظر کمی افزایش یافته، اما متأسفانه این رشد کمی با غنای محتوایی همراه نبوده است. در نتیجه، اگرچه آثار ما از نظر فنی جایگاه مناسبی دارند، برخی از آنها از نظر محتوایی دچار افول شده‌اند.

برخی معتقدند بخشی از این افول محتوایی متوجه مدیران فرهنگی کشور است. نظر شما چیست؟

هم مدیران فرهنگی و هم سینماگران در این مسئله نقش دارند. اما وقتی مدیران فکری و فرهنگی ما جهت‌گیری محتوایی روشن و متعالی نداشته باشند، طبیعی است که سینما نیز از ارزش‌های انسانی فاصله بگیرد. اگر سینما را به یک پیکره انسانی تشبیه کنیم، تمام اجزای آن باید هماهنگ رشد کنند؛ اگر بخشی از این پیکره رشد نکند، دچار نقصان فکری و عملکردی می‌شود. اگر سیاستگذاری‌ها بر اساس ساختارهای صحیح و ارزش‌های الهی باشد، سینماگران هم در چارچوبی روشن‌تر حرکت خواهند کرد. البته این به معنای تبرئه سینماگران نیست؛ آنها هم باید محتوای سالم و ارزشمند خلق کنند تا آثارشان تأثیرگذار باشد.

شما به ارزش‌های فطری و قرآنی اشاره کردید. اما برخی می‌گویند این نگاه ممکن است به سینمای تک‌بعدی و شعاری منجر شود. چگونه می‌توان بین ارزش‌های دینی و هنر آزاد تعادل برقرار کرد؟

ارزش‌های فطری که در قرآن به عنوان “دین قیّم” از آنها یاد شده، ذاتاً جهانی هستند. همه انسان‌ها فطرتاً صداقت و راستگویی را دوست دارند و از دروغ و نیرنگ بیزارند. بنابراین، هرچه تولیدات ما فطری‌تر باشد، مخاطبان جهانی‌تری جذب خواهد کرد. هنر متعهد لزوماً شعاری نیست؛ قرآن پر از داستان‌های عمیق و انسانی است که می‌توانند الهام‌بخش آثار هنری باشند. مشکل زمانی پیش می‌آید که به جای پرداخت هنرمندانه، به شعارزدگی روی می‌آوریم. سینمای خوب می‌تواند هم ارزش‌های متعالی را ترویج دهد و هم جذابیت دراماتیک و هنری داشته باشد.

با این حال، برخی فیلم‌های ایرانی با نگاه انتقادی به مسائل اجتماعی، گاهی در جشنواره‌های جهانی مورد استقبال قرار می‌گیرند. آیا این نشان نمی‌دهد که جامعه بین‌المللی به دنبال محتوایی متفاوت از آنچه شما توصیه می‌کنید، است؟

ما هنوز به طور جدی به تولید آثاری با محوریت فطریات نپرداخته‌ایم، اما معتقدم اگر این کار را به شکل هنرمندانه انجام دهیم، قطعاً مورد اقبال جهانی قرار خواهد گرفت. برخی آثار گذشته به دلیل سیاه‌نمایی یا سوژه‌های جنجالی مورد توجه جشنواره‌های خارجی قرار گرفته‌اند، اما آیا اینها واقعاً نماینده فرهنگ و هویت ما هستند؟ ما می‌توانیم هم اصیل باشیم و هم جهانی. به جای دنباله‌روی از سلیقه‌های زودگذر، باید آثاری خلق کنیم که هم ارزش هنری داشته باشند و هم هویت ایرانی-اسلامی ما را صادقانه منعکس کنند.

آیا شما معتقدید سینمای ایران در حال حاضر در مسیر انحطاط فکری است؟ این نگاه آیا نوعی بدبینی به سینمای معاصر نیست؟

نه بدبینم و نه قصد کلی‌گویی دارم. خوشبختانه آثار درخشان زیادی داریم که افتخار سینمای ایران هستند، اما متأسفانه برخی تولیدات به سمت ابتذال یا سطحی‌نگری پیش رفته‌اند. هشدار من برای جلوگیری از یک روند خطرناک است، نه نفی تمام دستاوردها. اگر امروز هوشیار نباشیم، فردا ممکن است بخشی از سینمای ما به ابزاری برای ترویج ضد ارزش‌ها تبدیل شود.

پیشنهاد عملی شما برای بهبود این وضعیت چیست؟

اولاً باید مدیران دلسوز و اندیشمند در رأس تصمیم‌گیری‌های فرهنگی قرار بگیرند. ثانیاً باید به فیلمسازان متعهد و خلاق میدان داد و از تولیدات ارزشمندشان حمایت کرد. متأسفانه برخی از این هنرمندان سال‌ها در انزوا بوده‌اند. همچنین نهادهای فرهنگی باید با برگزاری جلسات فکری، فضای گفتمان سالم را تقویت کنند. مهم‌تر از همه، باید به سمت خلق آثاری رفت که هم مخاطب داخلی را اقناع کنند و هم پیام‌های انسانی و الهی ما را به جهانیان منتقل کنند. امروز در دوران دین‌گریزی زندگی می‌کنیم و تنها راه نجات، بازگشت به ارزش‌های الهی بر پایه اخلاقیات و وجدانیات است.

مصادیق این وجدانیات و اخلاقیات چیست؟

کرامت انسانی، وفای به عهد، اخلاق‌مداری، رعایت حریم‌ها در سنین مختلف، اشتیاق به فرزانه شدن، هدف‌های الهی داشتن، و امیدواری از جمله این مصادیق هستند. نکته کلیدی این است که مفاهیم اخلاقی باید در بستر فرهنگ ایرانی-اسلامی ارائه شوند تا برای مخاطب آشنا و پذیرفتنی باشند. همچنین سینما نباید تصویری ناامیدکننده از جامعه ارائه دهد، بلکه باید امیدبخش باشد.

سینمای غرب چگونه با این مقولات برخورد می‌کند؟

این ارزش‌ها در همه جای دنیا فطری هستند، اما غرب از سال ۲۰۰۰ به بعد سعی کرده مفاهیمی مثل بی‌اخلاقی، تحقیر انسان و بی‌معنایی حریم‌ها را ترویج کند. گاهی هم با تحریف مفاهیم متعالی مثل “نجات‌بخشی”، سعی در جذب مخاطب دارد. هنرمندان ما باید با روشنگری، این موضوعات را برای مردم تبیین کنند.

سپاسگزارم از این گفتگوی صریح و مفید.

من هم از شما متشکرم. امیدوارم این گفتگوها تأثیرگذار باشد.

سینمای ایران در کشاکش گیشه و رسالت فرهنگی؛ در گفتگو با ابراهیم اصغری

ابراهیم اصغری، متولد سال ۱۳۴۵، از چهره‌های پیشکسوت و تأثیرگذار صنعت سینمای ایران به شمار می‌رود. وی فعالیت حرفه‌ای خود را از سال ۱۳۷۵ با فیلم “مردی شبیه باران” آغاز نمود و طی بیش از دو دهه حضور مستمر در عرصه تولید سینمایی، مسئولیت‌های متعددی را در مقام مدیر تولید و تهیه‌کننده بر عهده گرفته است.

این تهیه‌کننده پرکار سینمای ایران، تخصص ویژه‌ای در تولید آثار دفاع مقدس دارد و در این زمینه آثاری ماندگار خلق کرده است. از شاخص‌ترین تولیدات اخیر وی می‌توان به فیلم‌های پرفروش و پرمخاطبی همچون “تک تیرانداز” و “شماره ده” اشاره کرد که در سه سال گذشته با استقبال گسترده مخاطبان روبرو شده‌اند.

اصغری در کارنامه هنری خود تهیه‌کنندگی آثاری چون “شب هورا”، “به کبودی یاس”، “شور شیرین” و “اشنوگل” را به ثبت رسانده که هر کدام به لحاظ محتوایی و هنری، جایگاه ویژه‌ای در سینمای ایران دارند. فیلم‌های “پنجشنبه آخر” و “ماه او خوب سنگ می‌زند” نیز از دیگر تولیدات قابل توجه این تهیه‌کننده به شمار می‌روند.

وی با آثاری همچون “فیلم پنجاه و دو” و “هرت” نشان داده است که به ژانرهای مختلف سینمایی تسلط داشته و می‌تواند در هر حیطه‌ای، تولیداتی باکیفیت ارائه دهد. اصغری همواره بر این باور است که سینمای اصیل ایرانی باید در عین حفظ جذابیت‌های بصری، حامل پیام‌های انسانی و ارزش‌های ملی باشد. این فیلمساز پرتلاش با بیش از ربع قرن تجربه در عرصه تولید سینمایی، همچنان با انرژی و خلاقیت به فعالیت خود ادامه می‌دهد و بی‌شک در سال‌های آتی نیز شاهد تولیدات ارزشمند دیگری از وی خواهیم بود. رویکرد حرفه‌ای و تعهد هنری ابراهیم اصغری، او را به یکی از چهره‌های قابل اعتماد و تأثیرگذار سینمای ایران تبدیل کرده است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ­ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی ­اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:

آقای اصغری، شما قبلا در مصاحبه ­ای گفته ­اید که سینمای ایران از مسیر اصلی خود منحرف شده. اجازه دهید این نظر را به چالش بکشیم – آیا اساساً این «مسیر اصلی» که شما از آن دفاع می کنید، واقعاً وجود خارجی دارد؟ یا این که ما همیشه درگیر همین دوگانه فرهنگ-اقتصاد بوده ­ایم؟

سؤال جالبی است. ببینید، اگر به تاریخ سینمای ایران نگاه کنیم، در دهه های گذشته ما فیلم­ هایی داشتیم که هم مخاطب را جذب می ­کرد و هم حرفی برای گفتن داشت. مشکل امروز این است که…

دقیقاً! و آن سینما هم تحت حمایت های دولتی بود. آیا شما پیشنهاد می کنید بازگردیم به آن سیستم حمایتی؟ در حالی که می دانیم آن سیستم هم انتقادات خاص خود را داشت.

نه، منظورم بازگشت به گذشته نیست. بحث بر سر ایجاد تعادل است. وقتی شما در یک سال بیش از ۷۰ درصد تولیدات سینمایی را به کمدی های سطحی اختصاص می دهید، طبیعی است که…

اما این آمار را از کجا آورده اید؟ و مهم تر اینکه اگر مخاطب این فیلم ها را می پسندد، آیا این نشان دهنده نیاز واقعی جامعه نیست؟ شاید مردم دقیقاً به همین سرگرمی ساده نیاز دارند؟

اینجاست که بحث جالب می شود. آیا وظیفه سینما فقط پاسخ گویی به سلیقه موجود است یا باید سلیقه سازی هم بکند؟ وقتی رسانه ملی برخی فیلم­ها را نادیده می گیرد اما برای برخی دیگر تبلیغات گسترده می کند، داریم چه پیامی می دهیم؟

صبر کنید! بعضی فیلم­ ها برای جشنواره ها ساخته شده، بعضی فیلم ­ها با سرمایه رسانه­ ی ملی ساخته شده، و بعضی دیگر با بودجه بخش خصوصی برای مخاطب عام. چرا باید اینها را در یک سطح ببینیم؟

چون همه­ شان سینما هستند! مشکل دقیقاً همین جاست که ما داریم سینما را به سه بخش جشنواره­ای، سفارشی، و مردمی تقسیم می کنیم. در حالی که سینمای خوب، فیلمی است که هم از نظر فنی و هنری برجسته باشد و در جشنواره­ ها بدرخشد، هم حرفی عمیق و جدی داشته باشد و بتواند آن را بدون لکنت بیان کند، و هم پرفروش شد.

پس شما معتقدید مشکل از فیلمسازان است؟ چرا آنها نمی ­توانند مثل فیلم ­هایی بسازند که هم فرهنگ ­ساز باشند هم پرفروش؟

نه، مشکل ساختاری است. وقتی سیستم اکران شما به گونه ای است که فیلم­ هایی خاص شانس نمایش پیدا نمی­ کنند، وقتی نهادهای فرهنگی فقط به آمار فروش نگاه می­ کنند، طبیعی است که فیلمسازان به سمت تولیدات کم خطرتر بروند.

این حرف شما تناقض دارد. از یک طرف می­ گویید نباید به آمار فروش توجه کرد، از طرفی از فیلم پرفروش دم می­ زنید. بالاخره چه می­ خواهید؟

دارید به نکته خوبی اشاره می کنید. من با فروش مخالف نیستم، با تک بعدی شدن مخالفم. مشکل وقتی است که فروش تنها معیار می شود. باید سیستمی طراحی کنیم که هم به کیفیت هنری بها دهد هم به مخاطب.

و این سیستم آرمانی را چگونه می­ توان اجرا کرد؟ مخصوصاً در شرایط اقتصادی فعلی که تهیه کنندگان به دنبال بازگشت سرمایه هستند.

نیاز به یک انقلاب مدیریتی داریم. مثلاً سهمیه بندی سالن ها برای انواع فیلم ها، یا ایجاد صندوق حمایت از فیلم های باکیفیت؛ اصلاح سیستم داوری جشنواره ها، و آموزش مخاطب از طریق رسانه ملی…

همه این حرف ها خوب است، اما به نظر می­ رسد آرمان گرایانه و غیرواقعی است، آن هم  در شرایطی که حتی سینمای جهان هم به سمت تجاری شدن پیش می رود.

بله، اما سینمای موفق جهان تعادل را حفظ کرده. هالیوود هم تایتانیک دارد هم شوالیه تاریکی. ما چرا باید فقط به یکی از اینها بسنده کنیم؟

صحبت آخر؟

فقط این را بگویم که اگر امروز به فکر نباشیم، فردا باید هزینه بیشتری بپردازیم. سینما فقط یک صنعت نیست، یک رسانه قدرتمند فرهنگی است. فراموش کردن این مسئله، خیانت به نسل آینده است.

ممنون از این بحث صریح و چالشی. امیدوارم این گفتگوها ادامه پیدا کند.

من هم از شما متشکرم. مهم این است که درباره سینما حرف بزنیم، چون نشان می دهد برایمان مهم است.

خسرو شکیبایی‌ها و ملاقلی‌پورها باز هم پیدا می شوند؟

مهدی بنارش، کارشناس رسانه و فیلمساز متولد ۱۳۶۳ تهران، از سیزده سالگی با الهام از پدرش وارد عرصه سینما شد. فعالیت حرفه‌ای او با تدوین آغاز شد و با کسب تجربه در پشت صحنه، به مهارت در تصویربرداری و تدوین دست یافت. از آثار شاخص او می‌توان به مستندهای اجتماعی چون «دکان‌های کاغذی»، «ساعت به وقت اتیسم» و «حماسه‌سازان» اشاره کرد. وی علاوه بر تولید محتوای تبلیغاتی و تجاری، تهیه‌کنندگی آثاری مانند «من آشغال نبودم» و «رد پا» را نیز بر عهده داشته است. بنارش در برگزاری چهار دوره جشنواره «پاک‌کن» مشارکت داشته و اخیراً به عنوان داور بخش «تجلی اراده ملی» در جشنواره فیلم فجر فعالیت کرده است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ­ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی ­اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:

آقای بنارش، شما جایی گفته­اید سینمای ایران پس از چهار دهه نتوانسته به جایگاه واقعی خود برسد. این ادعای سنگینی است. مگر نه اینکه سینمای ما در همین دوره هم در جشنواره‌های جهانی درخشیده و هم در داخل کشور مخاطبان خود را داشته است؟

ببینید، من منکر دستاوردها نیستم. اما باید پرسید: آیا این موفقیت‌ها سیستماتیک بوده یا مقطعی؟ مشکل اصلی ما این است که نتوانسته‌ایم یک اکوسیستم پایدار ایجاد کنیم. بله، گاهی الماس‌هایی داریم که می‌درخشند، اما این کافی نیست. سینمای حرفه‌ای نیاز به زنجیره‌ای از عوامل دارد که متأسفانه بسیاری از حلقه‌های این زنجیره در ایران ضعیف هستند.

به ضعف سیستماتیک اشاره کردید. دقیقاً کدام بخش‌ها را مشکل‌دار می‌دانید؟

از پایه شروع کنیم: سیستم آموزش سینمایی ما دچار نقص‌های جدی است. بسیاری از بازیگران امروز ما حتی دوره‌های حرفه‌ای بازیگری را نگذرانده‌اند. در بخش فیلمنامه‌نویسی، ما از ادبیات غنی خودمان بهره نمی‌بریم. در بخش تولید، سیستم حمایتی ناپایدار است. و در بخش پخش، توزیع ناعادلانه داریم.

برخی معتقدند محدودیت‌ها و ممیزی‌ها عامل اصلی این مشکلات است. شما موافقید؟

نه به این سادگی‌ها. ممیزی بخشی از مشکل است، اما همه آن نیست. به نظر من بزرگ‌ترین مشکل ما “فرهنگ سینمایی” است. ما هنوز به سینما به عنوان یک صنعت جدی نگاه نمی‌کنیم. تهیه‌کنندگان ما ریسک‌پذیر نیستند. مدیران ما برنامه‌ریزی بلندمدت ندارند. مخاطبان ما به دلیل شرایط موجود انتظارات پایینی دارند.

پس راه حل شما چیست؟ چگونه می‌توان این چرخه معیوب را شکست؟

اولاً باید از پایه شروع کنیم: آموزش حرفه‌ای در تمام رشته‌های سینمایی. ثانیاً نیاز به یک سیستم حمایتی شفاف و غیرسلیقه‌ای داریم. ثالثاً باید به مخاطب احترام بگذاریم و ذائقه‌اش را دست کم نگیریم. و مهم‌تر از همه، باید بین تمام اجزای این صنعت – از فیلمساز تا نمایش‌دهنده – هماهنگی ایجاد کنیم.

آیا شما به آینده سینمای ایران امیدوارید؟

اگر بخواهیم صادق باشیم، در کوتاه‌مدت خیر. اما اگر اصلاحات ساختاری را شروع کنیم، در بلندمدت قطعاً بله. ما استعدادهای درخشانی داریم که اگر در مسیر درست هدایت شوند، می‌توانند معجزه کنند. اما این “اگر” بزرگ است…

سپاسگزارم از این گفتگوی صریح و سازنده.

من هم از شما متشکرم. امیدوارم این گفتگوها گامی هرچند کوچک در جهت بهبود باشد.

خروج از نسخه موبایل