رسانه سینمای خانگی- تقدیر از الهام حمیدی و امین زندگانی در تونس

رایزن فرهنگی ایران در تونس از تقدیر از امین زندگانی و الهام حمیدی در جشنواره تئاتر کارتاژ تونس خبر داد و گفت: نقش‌های بیاد ماندنی آنها به ترتیب در فیلم سینمایی ملک سلیمان و سریال یوسف پیامبر در میان مردم تونس بسیار مورد توجه قرار گرفته است.

به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، هادی آجیلی رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در کشور تونس در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا در تشریح جشنواره تئاتر کارتاژ تونس گفت: ۴۰ سال از برگزاری اولین دوره این رویداد می گذرد و اکنون شاهد برگزاری بیست و هشتمین دوره آن هستیم. نام این رویداد است که از ریشه قرطاج نام باستانی کشور تونس گرفته‌ شده است. این رویداد یکی از معتبرترین جشنواره‌های مهم سینمایی جهان عرب شناخته می‌شود که در واقع اولین و مهم‌ترین جشنواره فیلم در آفریقای شمالی است و جایزه اصلی آن تانیت طلایی است که به نام الهه کارتاژی نامگذاری شده‌است.

رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در کشور تونس درباره حضور پررنگ ایران در این رویداد گفت: ۲۸ کشور همچون روسیه، فرانسه، استرالیا و آمریکا در این رویداد حضور دارند که ایران در میان این کشورها حضوری بسیار پررنگ دارد به نحوی که برخی از بدخواهان جمهوری اسلامی با این بهانه که ماهیت این رویداد عربی و آفریقایی است به حضور ایران اعتراض داشتند و برخی که به قدرت فرهنگ و هنر ایران واقف هستند باور دارند که حضور تئاتر ایران زینت‌بخش و اعتباری برای این رویداد است.

آجیلی از حضور تئاتر اسب قاتلین نوشته رضا گشتاسب به کارگردانی محمدهاشم‌زاده با شرکت ۱۵ بازیگر در این جشنواره خبر داد و گفت: اسب‌قاتلین اثر کارگردان شیرازی با کسب عناوین برتر در بخش صحنه‌ای طراحی چهره و گریم، طراحی و ترکیب صدا، گروه بازیگران، و رتبه اول کارگردانی و بهترین نمایش را در چهل و یکمین دوره جشنواره تئاتر فجر از آن خود کرد.

 هادی آجیلی – رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در کشور تونس

این تئاتر که حاصل تلاش گروه نمایشی اردیبهشت است، در جشنواره تئاتر کارتاژ تونس که از یازدهم تا نوزدهم آذر برگزار می‌شود، به عنوان نماینده کشورمان در جمع ۱۱۰ گروه هنری از ۳۸ کشور جهان قرار خواهد داشت.

وی گفت: رابرت ویلسون کارگردان و نویسنده مشهور تئاتر جهان از میهمانان این جشنواره است که به همراه تیم خود در روزهای آینده اجرا خواهند داشت؛ از این هنرمند به عنوان یکی از پیشروترین هنرمندان تئاتر جهان یاد شده‌است که در طول مسیر هنری خود خلاقیت هایی در حوزه های طراحی حرکت، اجرا، نقاشی، مجسمه‌سازی، ویدیوآرت و طراحی نور و صدا ارائه کرده است.

در مراسم افتتاحیه این رویداد از امین زندگانی برای ایفای نقش در فیلم ملک سلیمان در این رویداد تقدیر شد. اولین بخش از سه‌گانهٔ آن به روی پرده سینماها رفت که روایت مقطعی از زندگی حضرت سلیمان است و در آن از فناوری‌های پیشرفته سی جی ای و دی ای استفاده شد.

الهام حمیدی نیز برای نقش همسر یوزراسیف در سریال یوسف پیامبر مورد تقدیر قرار گرفت.

رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران با اشاره به تقدیرهای صورت گرفته گفت: به صورت معمول فیلمهایی از ایران در رویدادهای خارجی مورد تقدیر قرار می گیرد که چهره ای غیرواقعی و سیاه‌نمایی را مورد هدف خود قرار می دهند درحالی که فیلم‌هایی که مورد توجه این رویداد قرار گرفتند فیلم هایی هستند که با هدف نشان دادن صحیح فرهنگ ایرانی اسلامی ساخته شدند.

وی از برگزاری نشست کارگاهی با عنوان تئاتر و مردم با حضور قطب‌الدین صادقی کارگردان شناخته شده ایرانی خبر داد و گفت: تئاتر ایران در این نشست تنها برنامه ای در این رویداد است که عنوان یک کشور را به خود اختصاص داده است.


وی افزود: اجرای ورزشکاران باستانی از دیگر برنامه‌های این رویداد است. گروه اجرا کننده همان گروهی است که در برنامه عصر جدید اول شدند و در اول آذرماه در محضر رهبر انقلاب اجرا داشتند.

رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به تاکید مقام معظم رهبری بر اهمیت و جایگاه ورزش زورخانه‌ای و ترویج مرام پهلوانی اشاره کرد و گفت: رهبر انقلاب فرمودند این ورزش کاری نیک و ارزشمندی است که هر چه برای ضرب زورخانه‌ای تبلیغ کنیم، ناچیز است. اگر می‌خواهیم در ورزش به جایی برسیم و مرام پهلوانی را دوباره در ورزش زنده کنیم و محبت را به ورزش برگردانیم باید از ورزش باستانی شروع کنیم.

جشنواره تئاتر کارتاژ با حضور ۱۱۰ گروه هنری از ۲۸ کشور جهان از یازدهم تا نوزدهم آذر ماه در تونس برگزار می شود.

رسانه سینمای خانگی- ادای احترام سینمای ایران به معلولان

سینمای ایران طی بیش از نیم دهه، ادای دین خوبی نسبت به معلولان و کم‌توانان ذهنی و جسمی داشته است؛ در این سال‌ها آثاری با محوریت این قشر به تولید رسیده که جنبه‌های مختلفی از مشکلات و نقش آنها در خانوده و جامعه را به تصویر کشیده و هر بار نگاه جدیدی به این حوزه تزریق شده که از بیان کلیشه‌ای آن جلوگیری کرده است.

به گزارش سینمیا خانگی از ایرنا، معلولان و کم‌توانان به‌عنوان بخشی از کلونی جامعه، عهده‌دار بخش‌هایی از روایت‌گری سینمایی بوده‌اند. این اتفاق در سینمای جهان با آثار مهمی چون نظریه‌ همه چیز، من پیش از تو، کریپ کمپ، ری، نفس بکش، داستان تری فاکس، دست‌نیافتنی‌ها، پای چپ من، راه برو بران رودئو، اصول مراقبت، لباس غواصی و پروانه و… رقم خورده است. در سینمای ایران نیز آثار بسیاری، گوشه‌هایی از زندگی معلولان را به نمایش گذاشتند که این تصویرگری، در برخی موارد، در حافظه ماندگار مخاطبان ثبت شده است.

در ادامه به برخی از فیلم‌هایی که تصویر دگرگونه و تاثیرگذاری از جامعه معلولان به ثبت رسانده‌اند، اشاره می‌کنیم.

سوته‌دلان

علی حاتمی؛ سینماگر پیشروی سینمای ایران، حرفه‌ای‌ترین تصویرگری از یک معلول را در سینمای پیش از انقلاب کشور به ثبت رسانده است. تصویرگری‌ای که به‌شدت دیده شد و هنوز هم در خاطره‌ها زنده مانده است.

سوته‌دلان داستان دو برادر را روایت می کند که یکی از آنها، دارای معلولیت ذهنی است و برادر بزرگتر برای رهایی از بار مسئولیت‌های برادر کوچکتر، او را با دختری بدکاره آشنا می‌کند. برادر کوچکتر دل به دختر می‌بندد و در این راه، با مشکلاتی روبرو می شود و در نهایت فرجامی تراژیک را برای برادر معلول با خود به ارمغان می‌آورد.

گل‌های داوودی

فریدون جیرانی جوان و رسول صدرعاملی پرانگیزه، داستانی تراژیک را در گل‌های داوودی به ثبت رساندند تا نخستین تصویرگری حرفه‌ای از جامعه معلولان در سینمای پس از انقلاب، با این فیلم رقم بخورد.

عباس صفاری، در مشاجره‌ای با دوست خود، باعث مرگ ناگهانی وی شده و به ۲۵ سال حبس محکوم می‌شود. با سپری شدن ۲۰ ساله محکومیت و عفو ۵ ساله آخر، قرار آزادی عباس صادر می‌شود اما روز موعود در شرایطی که همگان منتظر آزادی عباس هستند، استوار هدایت خبر مرگ ناگهانی عباس را به همسرش، عصمت، می دهد. عصمت از گفتن حقیقت به جواد؛ فرزند نابینای خود که در آستانه برگزاری مراسم ازدواجش قرار دارد، خودداری می‌کند.

مسافران مهتاب

مهدی فخیم‌زاده در مسافران مهتاب یکی از تاثیرگذارترین معلولان سینمایی را به تصویر کشید. یک نقش‌آفرینی ملتهب که تا مدت‌ها نام نمکی و دیالوگ مهمش یعنی می‌خوای اذیت کنی؟ در حافظه مردم کوچه و بازار ماند و حتی به مهم‌ترین نقش‌آفرینی فخیم‌زاده در کارنامه سینمایی‌اش تبدیل شد.

سلیمان در پی بیکاری و فقر، به همراه برادرش نمکی؛ که معلول ذهنی است، به شهر رفته و در خانه برادر دیگرش، مراد، ساکن می‌شود. سلیمان در پی یافتن کار، از نمکی غافل می‌شود و مراد نیز که از حضور آنها در شهر به ستوه آمده بود، نمکی را تحت آزار و اذیت قرار می‌دهد. غفلت سلیمان از نمکی به دنبال درگیری کاری و همچنین آزار و اذیت مراد، باعث تشدید بیماری نمکی می‌شود.

پرنده کوچک خوشبختی

در ادامه تصویرگری معلولان در سینمای ایران، پوران درخشنده، پرنده کوچک خوشبختی را در سال ۶۶ جلوی دوربین برد. فیلمی که این‌بار و برخلاف آثار دیگر، حس ترحم بیشتری از مخاطب می‌خرید و آنها را به جهان کودک معلول ۸ ساله نزدیک‌تر می‌کرد.

فیلم، داستان کودک معلولی به نام ملیحه است که بر اثر ضربه روحی در کودکی، قدرت تکلم خود را از دست داده است و با یادآوری گذشته دچار تشنج عصبی می‌شود. آزار بچه‌های محل نیز ناسازگاری و پرخاشگری او را تشدید می‌کند. مسئولان آموزشگاه ناشنوایان تصمیم به اخراج او می‌گیرند اما با تقاضای خانم شفیق، فرصت دیگری به او داده می‌شود.

مادر

مادر، یکی از شاهکارهای سینمای ایران است که یکی از نقش‌های اصلی آن را اکبر عبدی در قامت یک معلول ایفا می‌کند. معلولی که پیش‌برنده و موتور محرکه درام است و برخلاف آثار دیگر، ترحمی از جانب وی صادر نمی‌شود. مخاطبان فیلم، ارتباط بسیاری با نقش غلامرضا برقرار کردند به‌طوری‌که این نقش از منظر آنها، شاید مهم‌ترین نقش‌آفرینی معلول در تاریخ سینمای ایران باشد که جنبه‌های تکنیکی و احساسی را به‌شکلی توامان در خود دارد.

فیلم درباره پیرزنی است که در آسایشگاه سالمندان به سر می‌برد و به شش فرزند خود اطلاع می‌دهد که می‌خواهد در لحظات واپسین، اعضای خانواده را در خانه‌ قدیمی پدری ببیند. کوچک‌ترین پسر این خانواده، غلامرضا (اکبر عبدی)، معلول ذهنی است.

رنگ خدا

مجید مجیدی در سال ۷۶، محمد را که پسری نابیناست، به‌عنوان قهرمان فیلم خود بالا می‌کشد. کشمکش قهرمان این فیلم، برخلاف آثار دیگر، با جامعه و آدم‌های حول معلول نیست بلکه چالشی است که وی قرار است با خدا داشته باشد و در این راه، احساساتی شکل می‌گیرد که مخاطب خود را با هر زبان و فرهنگی، تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.

رنگ خدا، داستان پسری نابینا به نام محمد است که در مدرسه نابینایان تحصیل می‌کند. پسری که ناتوانی‌اش در دیدن جهان به او کمک کرد تا زیبایی‌های دنیا را بهتر درک کند.

وقتی همه خواب بودند

قطعا پراحساس‌ترین نقش محمدرضا فروتن، در قامت معلول فیلم وقتی همه خواب بودند شکل گرفت. معلولی ذهنی که به دغدغه مادرش پی برده و حالا تمام تمرکز او، با وجود ساده‌دلی‌، برآورده کردن آرزوی مادر پیرش است.

این فیلم قصه بی‌بی سلیمه، مادر پیر و محبوب روستای تازه آباد است که بالاخره پس از سال‌ها انتظار، نوبت سفرش به خانه خدا فرا رسیده. بی‌بی در حال خداحافظی و حلالیت‌طلبی از اهالی روستاست که خبر می‌رسد اجازه سفر ندارد. هیچ‌کس نمی‌خواهد این خبر تلخ را به بی‌بی بدهد جز مش کریم که از سوی دیگر بچه‌ها و نصیر (محمدرضا فروتن) تصمیم می‌گیرند بی‌بی را به مراد دل برسانند و خودشان او را به مکه ببرند.

بید مجنون

این ساخته مجیدی هر چه که نداشته باشد، یک نقش‌آفرینی حرفه‌ای از نابینایی دارد که پس از سال‌ها، بینایی‌اش را به دست آورده و این اتفاق، با پشتوانه فیلمنامه‌ای درست و بازی درخورتوجه پرویز پرستویی، به یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های سینمای این حوزه تبدیل شده است.

فیلم، داستان استاد دانشگاهی است که با یک عمل جراحی، بینایی خود را که از ۸ سالگی از دست داده بود، دوباره به دست می‌آورد. بینایی و نابینایی در این فیلم بیش از آن‌که جسمی باشد، بیشتر جنبه تمثیلی پیدا می‌کند.

بچه‌های ابدی

سینمای ایران تا پیش از سال ۸۵، فیلم قدرتمندی برای کودکان سندرم داون تولید نکرده بود اما این فیلم که داستان ملتهبی از این کودکان را در تقابل با خانواده و اجتماع به تصویر می‌کشید، توانست تاثیرگذاری زیادی بر روی مخاطبانش داشته باشد.

در این فیلم، نگار (الهام حمیدی) و ایمان (شهاب حسینی) قصد دارند با هم ازدواج کنند اما در این راه، دچار تردید هستند چرا که برادر نوجوان ایمان، سندرم داون دارد.

چشمان سیاه

تصویری که در این فیلم از معلول به تصویر کشیده می‌شود، تاحدودی متفاوت با دیگر آثار این حوزه است که روند ابتلا به این نارسایی را به تصویر کشیده و آن را با رگه‌های عاشقانه و اجتماعی درمی‌آمیزد.

چشمان سیاه درباره غزل و سورنا است که در یک دانشکده تحصیل می‌کنند و هر دو شاعر هستند. غزل به دلیل ناراحتی چشمی، از تحصیل در دانشگاه انصراف می‌دهد و بعد از مدتی، بینایی‌اش را از دست می‌دهد. سورنا که نگران سرنوشت غزل شده، به سراغ او می‌رود تا در درس‌های دانشگاهی کمکش کند و به تدریج بین آنها علاقه‌ای ناگفته به وجود می‌آید.

میم مثل مادر

یکی از تکان‌دهنده‌ترین فیلم‌هایی که به معلولان پرداخته است، آخرین ساخته رسول ملاقلی‌پور است. داستان این فیلم، حول محور کاراکتر علی شکل می‌گیرد و از چند زاویه به آن پرداخته می‌شود. فیلم، توامان رگه‌های اجتماعی و احساسی را با یکدیگر پیش برده و تاثیرگذاری فوق‌العاده‌ای بر روی مخاطب دارد تا جایی که از این فیلم به‌عنوان یکی از بهترین آثای که زندگی معلولان شیمیایی را به تصویر می‌کشد، نام برده می‌شود.

فیلم درباره مادری است که برای نجات زندگی پسر معلولش می‌جنگد. سعید، فرزند سپیده، دچار مشکلات تنفسی و معلولیت است و این وضعیت، ناشی از گازهای شیمیایی زمان جنگ است. پدر سعید (حسین یاری) اصرار دارد تا فرزندشان را سقط کنند اما سپیده مخالفت می‌کند و سهیل، سپیده را طلاق می‌دهد. پس از زایمان، طی آزمایش‌های ماهیانه، پزشک به سپیده می‌گوید که این وضعیت سعید، ناشی از مشکلات ژنتیکی است و گازهای عصبی روی سعید تاثیری نداشته.

آواز گنجشک‌ها

در این فیلم، دختر فیلم، از مشکل ناشنوایی رنج می‌برد و با آن‌که در حاشیه داستان قرار دارد اما تصویر اندکی که از وی ارائه می‌شود، تاثیرگذاری احساسی بالایی داشته و مخاطب را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.

فیلم، داستان مرد ساده و میانسالی به نام کریم است. وی در یک مزرعه پرورش حیوانات کار می‌کند و شیفته شترمرغ است و ارتباط روانی و عاطفی با آنها برقرار کرده‌ است. طی اتفاقی، یکی از شترمرغ‌ها از مزرعه فرار می‌کند. کریم چند روزی جستجو می‌کند اما موفق به یافتنش نمی‌شود و در نتیجه، از کار اخراج می‌شود.

اینجا بدون من

بهرام توکلی در اواخر دهه ۸۰، روایت‌گری دگرگونه‌ای از یک معلول دارد. در این تصویرگری، برخلاف بسیاری از موارد دیگر، نوجوان دستمایه روایت قرار نمی‌گیرد و حول دختر جوانی می‌گردد که مشکلات برادر و مادرش نیز به او منتهی می‌شود. فیلم، از دریجه دیگری به مشکلات معلولان پرداخته و بدون برانگیختن احساسات، مخاطبش را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.

در این فیلم، مادر خانواده (فاطمه معتمدآریا) همراه با دو فرزندش، احسان (صابر ابر) و یلدا (نگار جواهریان) زندگی می‌کند. یلدا معلول است و تمام دغدغه مادر، تامین آینده اوست. ورود رضا (پارسا پیروزفر)، دوست احسان، زندگی آنها را دستخوش تغییراتی می‌کند.

حوض نقاشی

ساخته مازیار میری در اوایل دهه ۹۰، یکی از کم‌نقص‌ترین نقش‌آفرینی‌های سینمای معلولان را به خود می‌بیند که طی آن، شهاب حسینی و نگار جواهریان، تصویرگری دیگری از معلولان ذهنی، حرکتی را به تصویر کشیده و بی آن‌که در پی تاثیرگذرای باشند، حضور دو معلول در جامعه ایران ابتدای دهه ۹۰ را به چالش می‌کشد.

حوض نقاشی داستان رضا (شهاب حسینی) و مریم (نگار جواهریان)، دو معلول ذهنی است که با یکدیگر ازدواج می‌کنند و صاحب یک پسر سالم می‌شوند. آنها، روزهای خوشی را در زمان کودکی پسرشان سپری می‌کنند اما با بزرگ‌تر شدن این پسر که معلولیت ذهنی ندارد، چالش خانواده آغاز می‌شود.

بی‌خداحافظی

در این فیلم، رضا صادقی در نقش خود بازی می‌کند. فیلمی که گوشه‌هایی از زندگی واقعی این خواننده را به تصویر می‌کشد و مشکلاتی که معلولیت در مسیر فعالیت حرفه‌ای او و البته زندگی‌اش ایجاد کرده است. این، تصویرگری جدیدی از زندگی معلول است که طی آن، یک هنرمند کم‌توان، مقابل دوربین رفته و در فیلمی اجتماعی، نقش خود را بازی می‌کند.

بی‌خداحافظی با نگاهی به زندگی رضا صادقی ساخته شده است و نشان می‌دهد که او با وجود معلولیت، با سخت‌کوشی به هدف خود می‌رسد و موفق می‌شود.

خانوم

تصویری که مخاطبان از امین حیایی در ذهن داشتند، با دیدن این فیلم شکسته می‌شود. بازیگر پراکت سینمای ایران، در این فیلم، خانه‌نشین است و با همان اخلاق برون‌گرا، چالش‌هایی درونی را با خود و همسرش به تصویر می‌کشد که جذابیت‌های دراماتیک بالایی را خلق کرده است.

یکی از اپیزودهای نخستین فیلم سینمایی تینا پاکروان، قصه مردی با بازی امین حیایی است که بر اثر حادثه‌ای، هر دو دستش را از دست داده و این معلولیت هم باعث بحران روحی او و خانواده شده و هم آنها را در مضیقه مالی قرار داده است. زن خانواده مجبور است جور این وضعیت را بکشد.

مغزهای کوچک زنگ‌زده

نقشی که نوید محمدزاده در فیلم هومن سیدی ایفا می‌کند، باز هم تصویرگری جدیدی از یک معلول است که تاکنون در سینمای ایران دیده نشده بود. در تمام آثار قبل از این فیلم، نمایش معلولان با درصدی از برانگیختگی احساسی همراه بوده است اما در این فیلم، هیچ توجهی به این اصل نشده و روایت صریحی از حضور و نقش یک معلول در یک حلبی‌آباد می‌شود که خیلی مورد توجه قرار گرفت.

در یک گروه مافیایی پایین‌شهری، نوید محمدزاده (معلول کم‌توان ذهنی) نقش برادر رئیس را بازی می‌کند که به‌دلیل معلولیت ذهنی، همیشه تحقیر شده و حالا می‌خواهد حقش را از همه پس بگیرد.

رسانه سینمای خانگی- اکران «ضد» از نیمه آذر

فیلم سینمایی «ضد» دومین ساخته امیرعباس ربیعی از ۱۵ آذرماه در آستانه روز دانشجو در سینماهای سراسر کشور اکران می‌شود.

به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، این فیلم، سرانجام پس از ۲ سال فیلم سینمایی «ضد» به کارگردانی امیرعباس ربیعی و تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی محصول سازمان سینمایی سوره که برای نخستین بار در چهلمین جشنواره فیلم‌ فجر اکران شد، در آستانه روز دانشجو از چهارشنبه- ۱۵ آذرماه- به سرگروهی پردیس سینمایی ملت روی پرده سینماهای سراسر کشور می‌رود.

با نزدیک شدن به اکران این اثر که برنده ۲ سیمرغ بلورین بهترین نقش مکمل مرد و بهترین طراحی صحنه و نامزد هفت سیمرغ بلورین در چهلمین جشنواره فیلم فجر است، از پوستر رسمی آن بر اساس طرحی از محمد شکیبا رونمایی شد.

«ضد» به نویسندگی حسین تراب‌نژاد، روایتی از خلوص عشق تا جنون سیاست در دل یک واقعه تاریخی است و در خلاصه داستان این تریلر سیاسی آمده است: هر کسی می‌تواند «ضدِّ» باشد. این «ضدِّ» می‌تواند حذف یک نفر یا یک ملت باشد…

مهدی نصرتی، لیلا زارع، لیندا کیانی، نادر سلیمانی، مجید پتکی، روزبه رئوفی، عماد درویشی، مهشید جوادی، شیرین آقاکاشی و امین خانی بازیگران اصلی این فیلم هستند.

فیلم‌ سینمایی «ضد» نخستین اثر امیرعباس ربیعی‌ است که سرانجام پس از دو سال روی پرده می‌رود. نخستین ساخته این فیلمساز جوان با نام «لباس شخصی» همچنان در توقیف به سر می‌برد.

سایر عوامل این پروژه عبارتند از؛ مدیر فیلمبرداری: هاشم مرادی، طراح صحنه و لباس: محمدرضا شجاعی، تدوین: مهدی سعدی، مدیر صدابرداری: علی عدالت‌دوست، صداگذار: امین شریفی، آهنگساز: مسعود سخاوت‌دوست، طراح گریم: مرتضی کُهزادی، مدیر تولید: علی شیرمحمدی، طراح جلوه‌های ویژه بصری: محمد لطفعلی، مدیر برنامه‌ریزی: حسین دیردار، دستیار کارگردان: بهمن حسینی، منشی صحنه: آرزو قربانی، عکاس: کورش جوان، روابط عمومی: سپیده شریعت رضوی، مجری طرح: موسسه فرهنگی هنری وصف صبا و محصول سازمان سینمایی سوره.

رسانه سینمای خانگی- ما به فرهنگ خود افتخار می‌کنیم

کارگاه آموزشی «میراث، سینما: انتقال تجربه» عصر پنجشنبه با حضور احمدرضا درویش در دومین روز جشنواره ملی چندرسانه‌ای میراث فرهنگی، در خانه خلاق و نوآوری عمارت سعدالسلطنه قزوین برگزار شد.

به گزارش سینمای خانگی و به نقل از ستاد خبری جشنواره ملی چندرسانه‌ای میراث فرهنگی، در ادامه کارگاه‌های آموزشی دومین جشنواره ملی چندرسانه‌ای میراث فرهنگی، کارگاه آموزشی «میراث، سینما: انتقال تجربه» برگزار شد. کارگاهی که علیرضا تابش، احمد مسجدجامعی، منوچهر شاهسواری یونس شکرخواه و بهروز شعیبی نیز از حاضران در آن بودند. سپس علی دارابی قائم مقام وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی نیز به جمع حضار اضافه شد.

در ابتدای این نشست علیرضا تابش دبیر جشنواره در خصوص درویش گفت: احمدرضا درویش خود جزیی از میراث فرهنگی زنده سینمای ایران و خالق آثار ارزشمندی است. از دوران بنیان‌گذاری جشنواره ملی چندرسانه‌ای میراث فرهنگی ایشان عضو شورای سیاست‌گذاری هستند و حضور ایشان دلگرمی ویژه‌ای برای ادامه این راه صعب و طولانی است. ما دو روز در تهران کارگاه‌هایی آموزشی را در موزه ملی ایران برگزار کردیم و استادانی چون شادمهر راستین، مجید مجیدی، شهاب‌الدین عادل، آتوسا مومنی، علی شاه‌محمدی و… در زمینه موضوعات مرتبط با میراث فرهنگی تجربیات خود را به حاضران در کارگاه‌ها منتقل کردند. کارگاه‌ها همچنین در ۱۰ جلسه در قزوین پیش بینی شد. بخش کارگاهی جشنواره به صورت زنده از چند پلتفرم پخش می‌شود.

تابش ادامه داد: آقای درویش آثار ماندگاری را خلق کرده‌ و در چند حوزه حضور داشته‌ است. از جمله ویژگی‌های او این است که همواره دارای نگاهی ملی بوده و آثار درخشانی ساخته است. او نوشته‌هایی در قالب فیلم و سریال دارد که هنوز ساخته نشده است. وجه دیگر مربوط به او، فعالیت‌های آموزشی، صنفی و بینارشته‌ای است که سبب شده همواره در کنار اهالی سینما حضور داشته‌ باشد.

احمدرضا درویش در بخش ابتدایی صحبت‌های خود در این کارگاه گفت: از برگزارکنندگان جشنواره و آقای تابش و مسئولان وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، خصوصا آقای دارابی و آقای خزائلی مدیرکل میراث فرهنگی استان قزوین تشکر می‌کنم و خوشحالم که مهمان شما در این مجموعه بسیار فاخر هستم. من خودم را سخنران نمی‌دانم و از این کار همواره پرهیز دارم. من اعتقادی ندارم که افرادی امثال من حرف بزنند. ما وظیفه داریم حرف و افکار خود را در قالب اثر سینمایی بیان کنیم. کار ما فیلمسازی است. یک نقاش و خطاط و نمایشنامه نویس، حیطه وظایف روشنی دارد. سخن‌دانی و نقد، کار محققانی است که به کار پژوهش اشتغال دارند و ما باید حرف خود را با اثر خود منتقل کنیم. اما این جلسه و مبحث برای من استثنا است. این برنامه قرار است نوعی گفت‌وگوی شفاهی باشد و در آن دیالوگ و واگویه شکل بگیرد.

درویش در ادامه گفت: صحبت‌های من واگویه‌های درونی من است و بیشتر برای ثبت در تاریخ این انگیزه را دارم که نکته‌هایی را بگویم.

درویش در ادامه بیتی از غزلیات سعدی را خواند و ادامه داد: هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل به دیگری پرداخت. این بیت حال کلی میراث فرهنگی ما است و روزی، امروز ما را در منظومه میراث فرهنگی بررسی و قضاوت خواهند شد. بنابراین ما هم جزیی از همین میراث هستیم. در شروع بحث گفته‌ای را از استاد محمدعلی اسلامی ندوشن می‌خوانم که بسیار ماندگار و اثرگذار است. او از محققین و نویسندگان بزرگ در حوزه‌های حقوق و پژوهش در تاریخ معاصر هستند: «ایرانی حکم کسی را داشته که یک قدح چینی گران‌بها داشته و همه سرمایه‌اش همین بوده. می‌ترسیده که اگر بیفتد، این قدح شکند. به هر قیمت می‌خواسته این قدح را نگه دارد. با خود نگفته یا زنگی زنگی یا رومی روم. مرگ یک بار شیون یک بار. این قدح عبارت بوده از موجودیت ایرانی. برای حفظ این قدح و موجودیت، به هر آب و آتشی زده و به هر رنگی که لازم بوده در آمده و ناچار هم در راه و بی راه بوده و هم همراه و حریف بوده اینکه هم خود باشد و هم آنچه بدان واداشته شده است. فرهنگ ایران فرهنگ ناشر از دوگانگی و مقاومت است و به همین سبب بسیار نیرومند است.»

درویش پس از قرائت نوشته‌ای از ندوشن ادامه داد: این مطلب که آن را خواندم در واقع منشوری برای موجودیت ایرانی در اعصار گذشته است. به نظر می‌رسد این جمله ایشان را مسئولان میراث فرهنگی باید با آب طلا بنویسند و درباره همین پاراگراف می‌شود ساعت‌ها بحث و تحلیل ارائه کرد. سوالی در ذهن من و بسیاری دیگر وجود دارد و شاید انسان معاصر و آینده نیز این سوال را داشته باشد که اصلا چرا باید بر روی مقوله میراث فرهنگی حساس بود و چرا صنعت گردشگری وجود دارد. این صنعت به میراث فرهنگی وابسته است. تلاش بشر برای فهم میراث فرهنگی در عالم چه علتی دارد؟یک دغدغه اصلی که در درون و فطرت بشر وجود دارد و آن دستیابی به مفهوم سعادت است و از این رهگذر، یکی از مسیرهای پیدا کردن معنی سعادت توجه به تجربه دیگران و میراثی است که از گذشته به نسل‌های مختلف واگذار شده است.

درویش در ادامه این کارگاه گفت: از این حیث، هر آنچه به میراث فرهنگی اطلاق می‌شود، خود میراث بشری است و می‌تواند در شکل‌گیری آیین بشری بسیار موثر باشد. ما به عنوان جامعه و کشوری که دارای میراث کهن فرهنگی هستیم، چه ملموس و چه ناملموس، با پدیده‌های مدرن و پسامدرن جهانی رو به رو هستیم که مولفه‌های مختلفی در مباحث توسعه‌ای دارند و به شدت مورد تحقیق پژوهشگران است که این مسیر به کدام سمت در حال حرکت است. در حوزه میراث فرهنگی نقش شرق و کشورهایی که به حوزه‌های ایرانی و فرهنگ ایرانی و حوزه تمدن مصر و شرق ختم می‌شود، با چالش‌های عمیقی رو به رو هستند. امروز شاهدیم که مدرنیته و انفجار تکنولوژی‌های جدید، وضعیتی را ترسیم کرده که بسیار موهوم و ترسناک است. از طرفی آینده وهم‌آلود است و از سمتی دیگر، گذشته دارای نشانه‌های عمیق ملموسی بوده است. میراث فرهنگی قزوین به عنوان پایتخت ایران در دوره‌ای تاریخی، در مکتب اصفهان تاثیر آن را شاهد هستیم.

درویش افزود: در منطقه تاکستان و پیش از اسلام، بخشی از طوایف آن پیرو خضر نبی بوده‌اند. نشانه خضر پیامبر برگ مو است. آیینی در تاکستان وجود دارد که در برخی نواحی هنوز باقی مانده که به «آیین عذاب خضر» معروف است. نشانه‌های فرهنگی که در همین منطقه شاهد آن هستیم. تحت‌ تاثیر میراث این منطقه در همین سعدالسلطنه مسجد، بازار، کلیسا و محل دیوان یا اداره امور شهر وجود دارد و همین موضوع به شکل وسیع‌تر در میدان نقش جهان وجود دارد. یا زندگی الله‌وردی‌خان که در کودکی برده‌ای بوده و بعد به دربار راه پیدا کرده و بعد به اسلام روی آورده و مدارج ترقی را طی کرده است. خدمات او در حوزه سیاست، اقتصاد، علم و فرهنگ اثرگذار بوده است. مدرسه خان را الله وردی خان در شیراز ساخته و سپس کلید آن را به ملاصدرا داده است. در نتیجه او در فلسفه هم تاثیر زیادی داشته؛ چراکه جان فلسفه را حفظ کرده است. سی و سه پل را او ساخته و بنیان‌گذار مواجه با استیلای غرب در جنوب ایران بوده. استیلای پرتغالی‌ها و اسپانیایی‌ها در جنوب ایران که صد و بیست سال در بخش مهمی در ایران مسلط بوده‌اند، با مقاومت الله‌وردی خان از ایران رانده شدند و او در طول تاریخ کشور تأثیر گذار بوده است.

درویش در ادامه گفت: باید دید از طریق شاخصه‌های جهانی و بشری به کدام سو دعوت می‌شویم؟ از گذشته ما، آنچه باقی مانده به نحوی با خواست اجتماعی سازگاری داشته است. سازگاری با مردم روزگار و محیط زیست در گرو ساخت سیاست است و همه همراه یکدیگرند. ما امروز شاهد اغتشاش در این سازگاری‌ها هستیم. در عصری زندگی می‌کنیم که بشر امروز در مریخ به دنبال آب است و به ما وعده وجود حیات در مریخ را می‌دهند. در اتوپیایی که در موهومات در حال ساخت است، هتل پیش فروش می‌شود. در این شرایط آب به روی غزه بسته می‌شود و آب را بشر به روی بشر می‌بندد و زن‌ها در جایی از جهان به بردگی فروخته می‌شوند. این جریان‌ها از سوی سردمداران مدرنیته انجام می‌گیرد و تمام حقوق انسانی زیر پا گذاشته می‌شود.

این فیلمساز افزود: وعده‌های عجیبی داده می‌شود که دروغ‌هایی بزرگ هستند و افراد مختلف آن را باور می‌کنند و جریان اومانیسم در فلسفه غرب، جهان را به گونه‌ای راهبری می‌کند که ما در حوزه اقتصادی و فرهنگ ناچار به وادادگی و تسلیم هستیم.

او در بخش دیگری از این کارگاه اظهار داشت: فرش ایرانی در زمره میراث  فرهنگی وجود داشته اما الان چه وضعیتی دارد؟ این فرش سمبلی بسیار گرانبها برای موجودیت ایران بوده است و در طول ادوار مختلف میلیون‌ها نفر از آن درآمد داشته‌اند. فرشی که نماد فرهنگ ایرانی است. اما امروز و از طریق رسانه‌ها با چه فرشی مواجهیم هستیم؟ گران‌بهاترین جهازها فرش بوده است. نزدیک به دومیلیون نفر از فرش ارتزاق می‌کنند. آدم‌های دیگری هستند و شغل‌هایی را تجربه می‌کنند که با هنر در مواجه است. در مرز سراوان ناحیه کلپورگان وجود دارد که کار این روستا تماما سفال‌گری است و دارای دو هزار سال سابقه سفال‌گری است و فقط زنان با دست کار را انجام می‌دهند. امروز این سفال در کجای خانه‌های ما جا دارد؟ میراث به چه صورت الگوی شهرنشینی ما است؟ آنچه از طریق فضاهای موهوم تسلیم آن هستیم، باعث شده میراث غنی نه تنها تاثیر نداشته باشد بلکه نشانه‌ای مزاحم بوده است. وقتی قزوین تبدیل به شهر شد کسی فکر نکرد که قزوین یک باغستان دو هزار ساله بوده است؛ چرا که این شهر نیاز به جاده داشته در حالی که توسعه آن با میراث فرهنگی تناسبی ندارد. امروزه مساجد در انحصار برج‌های چند طبقه است در صورتی که مناره‌های مساجد طبق باور ما باید نگین و زینت‌بخش شهر باشند.

احمدرضا درویش گفت: به جای الهام از گذشته پرافتخار از وضعیت موهوم الهام گرفته‌ایم. خبرگان ما در حوزه معماری و مردم شناسی و مسائل اجتماعی باید پاسخ دهند که آیا بر اثر سیاست‌هایی که باعث انتقال مردم از روستا به شهر شد، ناچار به توسعه شهر شدیم یا ورای آن هدف دیگری در میان بود؟ کندن کوه بتن و انتقال به تهران و ساختن پل دو طبقه باعث افزایش ناموزون جمعیت و توسعه شهری است یا رفاه؟ مسئولان باید درباره موارد اینچنینی پاسخ دهند. مسبب وضعیت اقلیم در جهان همین سیاست‌ها است. سیاست‌هایی که با روح و سعادت بشر در تضاد است و بشر را به سمت ناکجاآباد هدایت می‌کند. معماری جدید با الگوهایی ساخته می‌شوند که تطبیقی با کشور ما ندارند. یزد اولین شهر خشتی دنیاست و چون یک کوه گنج است و معماری ما چنین پیشینه‌ای دارد. در همین اواخر تعداد زیادی از کاروانسراهای ما در یونسکو ثبت جهانی شده اما امروز ما در چه وضعیتی است. این موزه‌ها چقدر در نقشه راه توسعه کشور تاثیر دارد؟ در دنیا موزه‌ها مرکز علمی، فرهنگی و هنری تمام احزاب سیاسی است. اما موزه‌های ما چقدر تاثیر دارد؟ آیا در آموزش ملی به دانشجویان، محصلین و مخاطبین اثر دارد؟ آیا دستگاه‌های که با ثروت ملی اداره می‌شوند به این مسئله توجه دارند؟

او در خصوص کارکرد نوین موزه‌ها گفت: محصلان و دانشجویان باید وقت اصلی خود را در موزه‌ها بگذرانند که این نکته با اهمیتی است. جامعه ما باید به گذشته خود مفتخر باشد. به قول بزرگی اگر ما هیچ نداشته و فقط میراث فرهنگی داشتیم، برای امروز و فردای دور ما کافی بود. به شرطی که آن را درک کرده باشیم . دائما مسئولان سیاسی می‌گویند هر کاری می‌کنیم باید پیوست فرهنگی داشته باشد اما من می‌گویم هر کاری که می‌کنیم فرهنگی است. ما مردم فرهنگی هستیم و انقلاب ما بر اساس فرهنگ و متاثر از کلمه بوده است. هدف اصلی ما فرهنگ و توسعه فرهنگ، اخلاق و معنویت، و تکیه بر آن است و پروژه‌ها باید ذیل این مسئله باشند. پروژه فولاد در مرکز ایران تعریف می‌شود در حالی که به آب نیاز دارد و این متضاد با میراث فرهنگی است. سد کرخه را داریم که یکی از افتخارات بزرگ در چهار دهه بعد انقلاب است که با مجاهدت دانشمندان ایرانی ساخته شده و هفت میلیارد مترمکعب آب و شصت کیلومتر وسعت دارد. این سد بزرگ چند سال عمرش است؟ اما «جاده‌های سرد» به کارگردانی مسعود جعفری جوزانی هزاران سال زنده است. فیلم‌هایی چون «خانه دوست کجاست» نیز همین وضعیت را دارند. ما در حوزه توجه به میراث فرهنگی  به مدیرانی شجاع، بلند مرتبه، دانشمند و فرهنگ شناس در حیطه بزرگ میراث فرهنگی و فرهنگ کشور نیاز داریم. خواهش من از همه دست اندرکاران در حوزه میراث این است که خود را در جایگاهی بسیار مورد توفیق الطاف الهی بدانند و برگزاری این جشنواره گام بزرگی در تثبیت این ادعا است.

در بخش پایانی این نشست درویش گفت: واژه خرده فرهنگ‌ها را چه کسانی انتخاب کردند؟ این واژه به اهل شهرستان‌ها که فرهنگ برخاسته از آنهاست، حس تحقیر می‌دهد. دیگر واژه سواد رسانه‌ای است که مسئولان آن را به کار می‌برند. در حالی که مخاطب عام وقتی با آن روبه‌رو می‌شود برایش برخورنده است. ما یک جامعه اخلاقی هستیم و نباید برخی واژه‌ها سبب توهین شود. همچنین واژه‌هایی چون ملموس و ناملموس کارکرد درستی ندارند. آهنگ یک واژه بسیار مهم است. هر چه که در منشور میراث و شرح وظایف و ترجمان واژگان داخلی به خارجی اتفاق افتاده، آهنگ و سیلاب آن به شکلی نازیبا است و باید جایگزین شود. باید به موزه جز عناصر لازم برای جسم و ذهن بشر نگاه شود. اگر موزه اصفهان نبود بزرگترین شخصیت رسانه‌ای در ششصد سال اخیر را – که از نظر من کمال‌الدین بهزاد – است، نداشتیم و بخش مهمی از میراث ناپیدا باقی می‌ماند.

رسانه سینمای خانگی- درگذشت، بانویی که برای سینما زاده شده بود

داریوش فرهنگ در مراسم وداع با پیکر زنده‌یاد بیتا فرهی گفت: وقتی به عکس‌هایش نگاه می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که او انگار از ازل برای سینما ساخته شده بود.

به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، بیتا فرهی، بازیگر سینما و تلویزیون صبح امروز سه شنبه هفتم آذر ماه ساعت ۹ صبح در محل خانه سینما شماره دو واقع در خیابان وصال برگزار و سپس به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) تشییع شد.

ستاره اسکندری اجرای این مراسم را بر عهده داشت.

کوروش سلیمانی، بازیگر سینما و تلویزیون در ابتدای این مراسم با یادآوری این‌که یک بار نقش پسر خانم فرهی را بازی کرده، بیانیه انجمن صنفی بازیگران سینمای ایران را قرائت کرد.

در این بیانیه آمده‌است: بانوی سینمای ایران خانم فرهی هم از قطار پیاده شد. دیگر انگار عادتمان شده که جلوی خانه سینما یا تالار وحدت برای بدرقه هنرمندی دور هم جمع شویم. هنوز درگیر خبر بیتا فرهی بودیم که خبر فوت پروانه معصومی هم ما را شوک کرد، اگر تعداد هنرمندان درگذشته امسال را مرور کنیم به عمق تلخی این سال پی می‌بریم. بیتا فرهی زنی سرشناس و تحصیل کرده بود که می‌شد شمایل زن مدرن ایرانی را دید. او بازیگر سینمای تفکر برانگیز بود. بیتا فرعی را هر که دیده، می‌تواند شهادت دهد که وقار، مهربانی، تشخص و مردم داری جزو ویژگی های او بوده که یاد و خاطره او را در ذهن ما ماندگار می‌کند. سلام ما را به مهرجویی و شکیبایی و یار سفر کرده دیگر برسانید.

در ادامه مراسم دل‌نوشته مسعود کیمیایی برای این بازیگر خوانده شد. کیمیایی نوشته بود: در فیلمی با خانم فرهی کنار هم بودیم. او یک انسان شریف و شایسته بود.

داریوش فرهنگ در بخش دیگری از مراسم با بیان این که فرهی بانوی خاص سینما بود اظهار داشت: هنوز خبر درگذشت مهرجویی را هضم نکرده بودیم. این چه سونامی وحشتناکی است که سراغ ما آمده است؟دلم می‌خواست در بودنش صحبت کنم. به جای زندگی کار ما این شده که از مرگ سخن بگوییم. از دست‌ها و افکار آلوده صحبت کنیم. مگر دل ترک خورده ما چقدر طاقت دارد؟

وی با بیان این که بیتا فرهی انگار از ازل برای سینما ساخته شده بود تاکید کرد: هنرمندان دو بار می‌میرند. یک بار از بیکاری دق می‌کنند و یک بار هم با مریضی و استرس می‌میرند. وقتی به ملاقاتش رفتم درست نمی‌توانست صحبت کند. از من پرسید کار می‌کنی؟ من پاسخ مثبت دادم که آزرده خاطر نشود.

فرهنگ افزود: بیتا فرهی از من خواست کار کنید. وقتی کار کنیم روح این همکاران شاد می‌شود. تا شقایق هست زندگی باید کرد. او کارش را جدی می‌گرفت اما خودش را جدی نمی‌گرفت.

علی دهکردی، مدیرعامل خانه سینما هم در ادامه مراسم گفت: یک ستاره همیشه در آسمان ستاره است. حتی اگر جسم زمینی بیتا فرهی به خاک برگردد او همیشه ستاره است. 

وی افزود: پیکر نحیف و ترد سینمای ما تاب و طاقت این همه سوگ را ندارد. ولی ما باید تاب بیاوریم. این قطار نیاید توقف کند. 

مهسا قریشی، دختر مرحوم فرهی نیز اظهار داشت: مادر عاشق کشور و خاکش بود. دوست داشت اینجا نفس بکشد. همیشه گزیده کار می کرد. دوست داشت نتیجه کارهایش را مردم دوست داشته باشند. جوایز جشنواره‌ها برایش مهم نبود. هیچ وقت از شرایط کارش گلایه نکرد. چون عاشق زندگی بود.

وی افزود: مادر به اصرار خودش از فرانسه به ایران برگشت تا کنار مردم باشد. نمی خواست در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شود. الان آسمان هم دارد گریه می کند. چون مادرم باران را دوست داشت.

باصفا و بی‌ریا بود

لیلا حاتمی که سخنران بعدی مراسم بود ضمن عرض تسلیت به خانواده بیتا فرهی و دوستداران سینما اظهار داشت: من شانس همکاری و دوستی با خانم فرهی را داشتم. ما قبل از اینکه با هم کار کنیم، با هم دوست شدیم. نمی‌دانم آدم‌ها چگونه با هم دوست می‌شوند، اما همه چیز برای ما طبیعی و عادی بود و من بیتا را «تو» خطاب می‌کردم.

وی افزود: خانم فرهی مثل هنرپیشه‌ها نبود؛ نه در فیلم‌هایش و نه در بیرون فیلم‌هایش. خانم فرهی زن بود. زنی که برای مردها، برای زن‌ها و برای بچه‌ها، «زن» است. وقتی در «هامون» دیدمش، مرا یاد مادری انداخت که هر بار به مدرسه می‌آمد، بچه‌ها به سمتش می‌دویدند تا در اطرافش باشند. زنی که با ورودش در سکوت، هیاهو می‌شد. افتخارآمیز بود؛ شکننده، باصلابت، نجیب، شیک‌پوش، معطر، تمیز، متواضع، سربه‌زیر، با عینک آفتابی و لب‌هایی که انگار می‌خندیدند. آیا خجالتی هم بود؟ نمی‌دانم.

حاتمی با تاکید بر این که فرهی باصفا و بی‌ریا بود و خصوصی‌ترین مسائل و عواطف را با ظرافت می‌توانست به زبان بیاورد اظهار داشت: با او اصل مطلب در جریان بود، بی‌هیچ تعجبی. غرور بیتا نمی‌دانم از کجا بود. فکر کنم اصلا غرور نبود. انگار حواسش اصلا به این موضوع هم نبود.

این بازیگر سینما ادامه داد: فکر کردن به بیتا فرهی و حالت‌هایش، اشکم را درمی‌آورد. او یک انسان واقعی و حواس‌جمع بود. مرا یاد وضعیت انسانی «خود بودن» می‌انداخت؛ وقتی واقعا فقط انسان هستیم و حواس‌مان جای دیگری نیست. به نظرم بیتا همین‌گونه بود.

مانند اسمش یگانه بود

سپس سهیلا رضوی نیز پشت تریبون قرار گرفت و گفت: همسایه اش که شدم شاهد زنی خوش قلب و زیبا و برازنده بودم. در سینما شاهد همکاری با اخلاق، توانا و خوش صدا بودم که در همه نقش‌هایش می درخشید. او در رفاقت زنی حساس، ظریف و پر از مهر و عشق و مهر بود. او مانند اسمش بیتا و یگانه بود. دریغ برای من که دیگر شاهدش نیستم. او رفت تا کنار مادرش بیارامد.

در پایان این مراسم که زیر بارش باران پاییزی برگزار شد، علی زند وکیلی ترانه «رفتی و ندیدی» را برای حضار اجرا کرد و سپس دوستداران بیتا فرهی برای مراسم خاکسپاری عازم بهشت زهرا شدند. 

سام قریبیان، همایون ارشادی، بهاره افشاری، ستاره اسکندری، رخشان بنی‌اعتماد، داریوش فرهنگ، لیلا حاتمی، سهیلا رضوی، عزیز ساعتی، شهره سلطانی، منوچهر شاهسواری، اندیشه فولادوند، فرخ نعمتی، لاله اسکندری، آزیتا موگویی، علی دهکردی، ساره بیات، اکرم محمدی، کوروش سلیمانی، احترام برومند از جمله حاضران در این مراسم بودند.

رسانه سینمای خانگی- بازنشر یک گفت‌وگوی بلند با پروانه معصومی

پروانه معصومی در حالی امروز ۶ آذر ماه از دنیا رفت که بسیاری از همکاران و آشنایانش ناباورانه این خبر را شنیدند، بخصوص آنکه خیلی‌ها از بیماری او اطلاعی نداشتند. معصومی معتقد بود خیلی از بازیگرها دوست ندارند کسی بیماری‌شان را بداند و خودش هم اینطور دوستانش را بهت‌زده کرد.

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، پروانه معصومی بازیگر سینما و تلویزیون متولد سال ۱۳۲۳ در تهران بود که از دهه ۵۰ خورشیدی وارد سینما شد. او در طول سال‌ها فعالیتش در سینما، یک بار سیمرغ بلورین بهترین نقش اول را برای بازی در فیلم «گل‌های داودی» رسول صدرعاملی گرفت و چند سال بعد لوح زرین جشنواره فجر را برای بازی در نقش اول فیلم «جهیزیه‌ای برای رباب» گرفت.  

معصومی تحصیلات خود را در رشته زبان‌های خارجی به پایان برده بود و در رشته حقوق سیاسی نیز تحصیلاتش را ناتمام گذاشت. وی فعالیت خود را از سال ۱۳۵۱ با بازی در فیلم «بی‌تا» ساخته هژیر داریوش آغاز کرد و این فعالیت را چند سال قبل ادامه داد.

آخرین فیلم او در سینما «معکوس» به کارگردانی پولاد کیمیایی بود و این شب‌ها هم سریال «یوسف پیامبر» با بازی او در حال پخش از تلویزیون است.

نقش‌های معصومی در فیلم‌های قبل از انقلاب اسلامی در تقابل آشکار با زنان فیلم فارسی بود و با آن‌ها جایگاه ویژه‌ای در فیلم‌های روشنفکری ایجاد کرد. او همچنین اولین بازیگر بعد از انقلاب اسلامی است که جایزه بازیگری بهترین زن را دریافت کرد.

این بازیگر در سال ۱۳۸۴ در گفت‌وگویی تفصیلی با خبرنگار ایسنا در مکان این خبرگزاری حاضر شد و از فیلم‌ها و خاطرات خود سخن گفت.

با درگذشت پروانه معصومی (سه‌شنبه ۶ آذر) مشروح این مصاحبه که توسط مسعود نجفی انجام شده است، پس از ۱۸ سال بازنشر می‌شود.

شروع بازیگری با «بی‌تا»

اواخر سال ۵۰ بود که آقای هژیر داریوش به دلیل دوستی‌شان با شوهر من و نزدیک بودن منزلشان با ما و همچنین دوستی خانوادگی که با آقای بهارلو داشتیم برای بازی در این فیلم (بی‌تا) از من دعوت کردند و گفتند سه، چهار جلسه بیشتر طول نمی‌کشد و من هم دیدم که تقریبا لوکشین کار نزدیک به خانه خودم است و سه روز کاری قرار بود باشد که قبول کردم و چون حرفه‌ای نبودم و سینما را نمی‌شناختم، وقتی کار چهار روز شد گفتم نمی‌آیم و بعد دیدم حتما باید بروم. من این فیلم را تازه ۱۰ سال پیش (۱۳۷۴) دیدم و معتقدم میان فیلم‌های آن زمان کار خوبی بود و بسیاری از آدم‌های تحصیل‌کرده مثل خود آقای داریوش و هوشنگ کاووسی در این فیلم حضور داشتند. از میان بازیگران فیلم نام آقای انتظامی را شنیده بودم و خانم (فائقه) آتشین را هم قبل از اینکه از ایران بروم به خاطر اجرای برنامه‌هایشان دیده بودم.

«رگبار»

شوهر من عکاس تبلیغاتی بود، آقای بیضایی عکسی از من برای تبلیغ یک کالا دیده بودند که باعث شد توسط آقای احمد رضا احمدی برای بازی در نقش عاطفه (رگبار) به من پیشنهاد شود. من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمده‌ام و دوره‌ای وارد سینما شدم که این کار خیلی خوشایند نبود به همین جهت اصلا قصد بازیگری نداشتم. آقای احمدی هم وقتی قصه «رگبار» را برای من تعریف کردند، برایم فرق نمی‌کرد که قصه چه باشد چون اصلا سینمای آن دوره را ندیده بودم و نمی‌دیدم.

می‌دانستم بازیگر شدنم با مخالفت‌های وحشتناک خانواده‌ام مواجه خواهد شد. من آن موقع به همراه همسرم تازه از آلمان برگشته بودم و هیچ آشنایی با مقولات هنری ایران نداشتم. آقای بیضایی خودشان قصه را برای من تعریف کردند و من حتی ایشان را هم نمی‌شناختم. فیلمنامه را گرفتم و خواندم، ‌ آقای بیضایی گفتند چقدر می‌گیری تا این فیلم را بازی کنی؟ من هم بدون اینکه بدانم دستمزدها چقدر است مبلغی را گفتم، ایشان گفتند: این مبلغی که شما گفتید می‌دونید دستمزد کی است؟ گفتم: نه. گفت: این مبلغ را خانم آتشین می‌گیرد و بازی می‌کند. گفتم: من اینقدر می‌گیرم و بازی می‌کنم، اگر هم نمی‌خواهید بازی نمی‌کنم. گفتند: با یک سکانس شروع می‌کنیم که اگر قبول شدید پول را به شما می‌دهیم و با سکانس فوق‌العاده مشکلی شروع کردند. صحنه‌ای که عاطفه وارد مدرسه می‌شود و آقای حکمتی را جای مدیر می‌گیرد و شروع می‌کند به شکایت کردن از آقای حکمتی این صحنه گرفته شد و بیضایی چهار پنج روز بعد رضایت خودش را اعلام کرد و گفت: بعد از کار دستمزد شما را می‌دهیم.

«رگبار» پشت صحنه سالم و خیلی بی‌ریایی داشت و می‌توانم بگویم این فیلم در نهایت فقر و صمیمت فوق‌العاده خاصی ساخته شد و معتقدم آن صمیمیت به آن طرف دوربین هم منتقل شد. خود من فیلم «رگبار» را فوق‌العاده دوست دارم و خوشحال هستم که در این فیلم بازی کردم. شاید بیشترین عاملی که در این فیلم به من کمک کرد حضور آقای پرویز فنی‌زاده در نقش مقابلم بود. آقای فنی‌زاده آن موقع بیشتر در تئاتر کار می‌کردند و نوع بازی و رفتارشان طوری بود که من با ایشان خیلی راحت بودم با توجه به اینکه هیچ راهنمایی هم برای بازی من از سوی آقای بیضایی صورت نمی‌گرفت. البته بعد از اینکه فیلم تمام شد از ایشان علت عدم راهنمایی‌شان را پرسیدم که گفتند همین خجالت تو جلوی دوربین برای من کافی بود و دیدم واقعا حق داشتند و آن خجالتی که از دوربین و محیط داشتم نقشم را خیلی طبیعی کرد. به هر حال «رگبار» فیلم پر سر و صدایی شد و جوایزی را هم در جشنواره‌های داخلی و خارجی کسب کرد و برای من هم خیلی مهم بود که در این فیلم حضور پیدا کردم. البته فیلم اکران موفقی نداشت و فقط یک دوره در زمان اکرانش در سینما «بلوار» که دانشجوها و تیپ‌های تحصیل کرده به آنجا می‌رفتند، خیلی شلوغ شده بود و بیشتر از تمام زمانی که در سینماهای دیگر روی اکران بود درآمد داشت، من هنوز این فیلم را از همه فیلم‌هایم بیشتر دوست دارم.

گویندگی در «شهر قصه»

در سال ۱۳۵۲ و بعد از فیلم «رگبار» برای من خیلی عجیب بود که برای گویندگی این فیلم انتخاب شوم. چون هنگام اجرای این تئاتر که یک سال طول کشید خانم مفید گوینده این نمایش بود و بعد که آقای منوچهر انور داشتتند این فیلم را می‌ساختند این کار را به من پیشنهاد کردند و وقتی هم که راجع ‌به عدم استفاده از خانم مفید پرسیدم، گفتند می‌خواهند از یک آدم جدید استفاده کنند. «شهر قصه» کار ساده‌ای بود و زیبایی‌اش فقط برای من این بود که توانستم در مدت ۳۰ روز ارگ بم را بگردم و گرنه تجربه خاصی برایم نداشت. این فیلم هم با توجه به اینکه از تئاترش خیلی استقبال شده بود در سینما موفق نبود و آنطور که شنیدم فقط یک سانس دو سه روزی در سینما تخت جمشید آن زمان روی پرده بود.

«غریبه و مه»

این فیلم هم بعد از «رگبار» از سوی آقای بیضایی به من پیشنهاد شد که بیش از یک سال هم زمان ساختنش طول کشید. ۶ ماه منتظر زمان بودیم و ۶ ماهی هم صرف فیلمبرداری شد. بین دو فیلم «رگبار» و «غریبه و مه» پیشنهادات زیادی به من شد که من به خاطر اینکه قصد کار در سینما را نداشتم قبول نمی‌کردم اما بعد از «رگبار» متوجه شدم که جنس دیگری از سینما به وسیله بهرام بیضایی شروع شده است و با «غریبه و مه» دارد ادامه پیدا می‌کند. وقتی «رگبار» را بازی کردم، فکر کردم اولین و آخرین فیلمی است که بازی می‌کنم چون به هیچ وجه دلم نمی‌خواست در کار سینما باشم اما بعد از «غریبه و مه» دیگر هدف داشتم و هدفمند جلو می‌رفتم. حالا خانمی وارد سینما شده که فیلمی را بازی کرده و موفق بوده و پیشنهادات فراوانی هم داشته است و هر کاری را قبول نکرده یعنی با پول کسی نتوانست مرا بخرد. بنابراین من هدفی داشتم و هدفم این بود که بگویم آدم می‌تواند در سینما باشد و زندگی خصوصی خودش را هم داشته باشد و خیلی هم مورد احترام مردم قرار گیرد و خوشحال هستم با همان راه هم پیش رفتم.

«غریبه و مه» هم در گیشه موفق نبود. در سینما تک فرانسه هم که فیلم را دیدم همانطور که در سالن نشسته بودم می‌دیدم که مردم دولا دولا از سالن خارج می‌شوند و فکر می‌کردم ایرانی‌های مقیم فرانسه هستند. بعد که فیلم تمام شد دیدم حدود ۳۰ ایرانی باقی مانده‌اند و خارجی‌ها رفته‌اند بنابراین این فیلم زبانش جوری بود که در آن زمان فرنگی‌ها را نتوانست جذب کند. من خاطره جالبی هم از این فیلم دارم. تالار وحدت فیلم را نمایش می‌داد و خیلی دلم می‌خواست ببینم فیلم چگونه شده است. آقای بیضایی خیلی اصرار داشتند که در سالن بنیشینم اما من گفتم، وقتی در سالن بنشینم بعد که فیلم تمام می‌شود همه من را نشان می‌دهند و خوشم نمی‌آید. گفت خب من می‌گویم در اتاق آپارات بنشینی. موقعی که سالن تاریک شد به اتاق آپارات رفتم و پشت خانم و آقایی که جزو مهمانان خاص بودند نشستم. آن‌ها به قدری به فیلم فحش دادند که خیلی دلم می‌خواست به آن‌ها بگویم شما که اینقدر عصبی هستید چرا بیرون نمی‌روید، اما اگر اینکار را می کردم آن‌ها مرا می‌شناختند، پس تا آخر با فحش‌های آن‌ها فیلم را دیدم. صداهای فیلم خیلی زیاد بود و این یکی از دلایلی بود که آقای بیضایی وقتی که من از فرانسه برگشتم تصمیم گرفتند تا فیلم را صداگذاری مجدد با صدای خودمان کند و من به اتفاق آقای شجاع‌زاده ۱۰ روزی تمرین کردیم ولی در نهایت به خاطر اینکه صدای من از چهره روی پرده جوان‌تر بود، فیلم با همان صدای قبلی باقی ماند. مدیر دوبلاژ علی‌رغم علاقه من قبول نکرد که صحبت کنم و خانم ژاله کاظمی به جای من حرف زد. فریادها و صداهای زیاد فیلم هم با دوبله مجدد درست شد.

روایتی از حضور در تئاتر

نمایش «جنایت و مکافات» به کارگردانی دکتر رفیعی تنها تجربه من در تئاتر است که سال ۵۶ در تئاتر شهر اجرا شد. این کار تجربه خیلی بدی برای من بود و به خاطر همین دیگر تئاتر کار نکردم. حس می کردم همه فکر می‌کنند یک نفر از سینما به جمع‌شان اضافه شده و می‌خواهد جای آن‌ها را بگیرد.

«کلاغ» و آخرین تجربه با بیضایی

بیضایی با ساخت «کلاغ» در سال ۵۶ در حقیقت می‌خواست برخلاف فیلم‌های قبلی‌اش فیلمی برای گیشه بسازد که فروش کند ولی متاسفانه موفق نشد. به نظر من عامل مهمی که وجود داشت این بود که فیلمنامه کلاغ برای عصمت صفوی نوشته شده بود. به نوعی زندگی خود ایشان بود اما وقتی که می‌خواستیم کار کنیم ایشان فوت کردند و به ناچار بازیگر فیلم عوض شد و تمام قصه روی شخصیت آسیه منتقل شد. نقشی هم که خانم آنیک آن را بازی می‌کرد چون توانایی‌اش اندازه خانم صفوی نبود، به همین جهت نتیجه کار خیلی فرق کرد. ولی من فیلم «کلاغ» را خیلی دوست دارم. در واقع به هر سه فیلمی که با بیضایی کار کرده‌ام علاقمندم و هر کدام را به نوعی دوست دارم. «رگبار» به خاطر ساده بودن و صداقتش، «غریبه ومه» و «کلاغ» به خاطر اینکه تاریخی از زندگی من هستند و این مسئله که همیشه آدم به دنبال گذشته‌اش می‌گردد و می‌خواهد یک جوری به آن دسترسی داشته باشد، برایم جذابیت دارد.

بعد از انقلاب اسلامی

بعد از فیلم «کلاغ» و در واقع قبل از انقلاب اسلامی من به فرانسه رفتم و بعد از بازگشتم در سال ۱۳۶۳ در فیلمی به نام «راه دوم» حضور پیدا کردم که فیلم فوق‌العاده بدی با قصه فوق‌العاده خوبی بود. متاسفانه من حق ندارم اسم نویسنده فیلم را بگویم، ظاهرا اسم نویسنده به عنوان اسم کارگردان ذکر شده است. همان زمان هم که سناریو را خواندم، به نظر قصه خیلی قشنگی آمد که به یکی از نویسنده‌های خیلی خوب کشورمان تعلق داشت که به خاطر اینکه تجربه اول کارگردانش بود در اجرا خوب درنیامد. در این فیلم آقای ناصر طهماسب نقش مقابل من را بازی می‌کردند. من فیلم «راه دوم» را شروع کار زن در سینمای بعد از انقلاب می‌دانم، تا قبل از آن زن‌ها به عنوان یک مشت سیاهی که می‌روند و می‌آیند در فیلم‌ها حضور داشتند اما در این فیلم زن به عنوان فردی بود که وجود داشت.

«گل‌های داوودی» و اولین سیمرغ بازیگر زن

وقتی فیلمنامه «گل‌های داوودی» را خواندم از آن خوشم آمد. نواقصی در فیلمنامه وجود داشت که قرار شد برطرف شود و یک مقدار هم مشکل گریم داشتیم چون حتما چهره من باید کمی پیرتر می‌شد تا داشتن پسری هم سن آقای امکانیان به چهره‌ام بخورد. خوشبختانه با آقای صدرعاملی می‌توانستم کنار بیایم؛ مثلا صحنه‌ای بود که باید به زندان می‌رفتم و خبر مرگ شوهرم را می‌شنیدم. در فیلمنامه نوشته بود زن جیغ می‌کشد و خودش را به زمین می‌اندازد و توی سرش می‌زند و کارهایی می‌کند که به نظر من در شخصیت آن زن نبود. زنی که ۲۲ سال بچه‌اش را بی‌سر و صدا بزرگ کرده و همیشه انتظار شوهرش را کشیده این کارها به او نمی‌خورد. گفتم این جوری نمی‌توانم. اتفاقا نویسنده فیلمنامه هم در آنجا حضور داشتند که من ایشان را نمی‌شناختم.

آقای صدرعاملی گفت، شما چطور می‌بینید؟ گفتم من این زن را می‌بینم که سکوت محض بکند و از درون خراب شود. این تظاهر کمی عامیانه و کولی‌وار است که به این زن نمی‌خورد. گفتم، آن چیزی که شما می‌خواهید بازی کردنش برای من خیلی راحت‌تر از چیزی است که خودم می‌گویم اما آنچه که می‌خواهید با من ارتباط برقرار نمی‌کند. البته ایشان نمی‌دانستند من قبلا در همان جا چنین صحنه‌ای را دیده بودم چون پدر من در همان سلول و همان جا در زندان قصر زندانی بود. حدود بیست و شش سالم بود به همراه مادرم به ملاقاتش رفته بودیم. پدرم آن روز حالش خیلی بد بود و تعریف می‌کرد شب گذشته یک پسر ۲۰ ساله دانشجو را آوردند و آنقدر او را زده بودند که جفت کلیه‌هایش خونریزی کرده بود و من تمام صبح بالای سرش بودم. مادرم در حین صحبت پدرم توجه او را به سرباز پشت سرش جلب می‌کرد که حرف‌هایش را گوش می‌کرد اما پدرم آنقدر منقلب بود که نمی‌توانست ادامه ندهد و گفت: وقتی صبح بالای سرش رفتم بغلش کردم و یک جرعه شیر به او دادم که تمام کرد. پدرم خیلی ناراحت بود و بیشتر از آن نتوانست صحبت کند. جلسه بعد که به ملاقات پدرم رفتیم دیگر پدری وجود نداشت یعنی آمدند گفتند نیست. من آن چیزی که دیدم مادرم بود فقط خیلی آرام گفت، نیست؟ گفتند هر چه پیج می‌کنیم نمی‌آید. مادرم خیلی یواش دستش را به دیوار گرفت و آرام روی یکی از نیمکت‌ها نشست و فقط نگاه کرد، چون بچه‌هایش همراهش بودند هیچ جوری نمی‌خواست خودش را بشکند. آن صحنه «گل‌های داوودی» عینا یادآور آن روز بود. پدرم وجود نداشت و منتظر بودیم که بگویند جسدش را به فلان جا برده‌ایم.

نویسنده کار به من گفت، شما اینقدر به بازیگری خودتان اطمینان دارید که می‌توانید در سکوت هم این نقش را ایفا کنید؟ گفتم نه، به بازیگری خودم هیچ اطمینانی ندارم و هیچ خودبینی هم ندارم که بگویم بازیگر خوبی هستم که بتوانم این کار را بکنم ولی احساس می‌کنم که این درست‌تر است. البته دلیلش را نگفتم که چرا این درست‌تر است. آقای صدرعاملی هم وقتی دیدند ایشان مقاومت می‌کنند و همان نوشته‌های خودشان را می‌خواهند گفتند دو برداشت می‌گیریم؛ یکی آنکه خانم معصومی می‌گویند و یکی آنکه شما می‌گویید. ولی اول صحنه خانم معصومی را می‌گیریم. مدیر فیلمبرداری کار، آقای ملک‌زاده بودند پلان به این صورت بود که وقتی آقای مشایخی می‌گوید شوهر شما مُرد کرین یکدفعه پایین می‌آید، مثل اینکه دنیا یکدفعه روی سرم خراب می‌شود و من برگشتم و فقط دوربین را حس کردم. زیر چشمم شدیدا شروع به پریدن کرده بود و نمی‌توانستم کنترلش کنم. امیدوار بودم توی دوربین دیده نشود فقط صدای آقای صدرعاملی را می‌شنیدم که می‌گفت از دست نده خانم معصومی ‌دنبالش کن، تعقیبش کن، کرین با من می‌آمد از در بیرون می‌رفتم و همه جا با من بود. من همیشه ممنون آقای صدرعاملی هستم که صحنه را متوقف نکرد چون معتقدم آن لحظه فقط یک بار اتفاق می‌افتد. با همان یک برداشت کار تمام شد و دیگر صحنه مورد نظر نویسنده گرفته نشد. در واقع این فیلم اولین کار من بود که با استقبال تماشاگر مواجه شد. قصه پرسوز و مردم‌پسندی داشت. من برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر زن سومین جشنواره فیلم فجر را دریافت کردم که اولین دوره‌ای بود که به بازیگران زن جایزه تعلق می‌گرفت.

ماجرای سیمرغ جشنواره فجر

گرفتن این جایزه هم ماجرای جالبی دارد. هنگام جشنواره در شمال مشغول بازی در فیلم «چمدان» به کارگردانی جلال مقدم بودم. مدت‌ها بود که به اتفاق آقای انتظامی، تارخ و سایر گروه در آنجا مانده و منتظر هوای ابری بودیم و اصلا از جشنواره خبر نداشتم. صبح زود بود که آقای انتظامی در اتاقم را زد و به من تبریک گفت و خبر دادند که بهترین بازیگر زن سال شدم. وقتی به تهران آمدم متوجه شدم به خاطر نبودنم در مراسم جشنواره پشت سرم شایعه درست کرده‌اند که به خاطر اینکه باید با چادر می‌رفتم و جایزه را می‌گرفتم در مراسم حاضر نشدم که گفتم من اصلا روحم از این جشنواره خبردار نبوده است.

«آشیانه مهر»

این فیلم دومین همکاری من با جلال مقدم بود که آن کار را هم خیلی دوست دارم و به نظرم فیلم متفاوتی بود. من در این فیلم نقش زنی را داشتم که بر اثر از دست دادن فرزندش در بمباران مشاعرش را از دست می‌دهد. متاسفانه فیلم دو سال توقیف بود و بعد هم که از توقیف درآمد دوبله‌اش عوض شد. آقای خاچکیان آمدند و صحنه‌هایی به اول فیلم اضافه کردند و تقریبا قصه فیلم کاملا عوض شد و در نهایت به اکران درآمد. یادم هست موقع اولین نمایش فیلم مرحوم مقدم رو به من کرد و سرش را تکان داد و گفت اگر می‌دانستم همچون اتفاقی می‌افتد هرگز این فیلم را نمی‌ساختم.

«ناخدا خورشید»

با آقای تقوایی به بندر لنگه رفته بودند و فیلم «ناخدا خورشید» را کار می‌کردند. ایشان به من زنگ زدند و گفتند نقشی است که می‌خواهم تو بازی کنی. گفتم خب بازی می‌کنم. گفتند نقش کوتاهی است. گفتم در فیلم شما کوتاهی یا بلندی نقش برایم مهم نیست. مهم این است که با آقای تقوایی کار می‌کنم. گفت مسئله دیگر این است که تهیه‌کننده گفته برای این نقش دستمزدی به این خانم نمی‌دهم اما من دلم می‌خواهد تو بازی کنی. قبول کردم بدون دستمزد بازی کنم. البته بعد که فیلم تمام شد تهیه‌کننده مبلغی را به عنوان کادو به من دادند. در این فیلم هم قسمت‌های زیادی از بازی من حذف شد که من روز نمایش عمومی فیلم از آقای تقوایی گله کردم و علت آن را پرسیدم و ایشان دلیل قانع‌کننده‌ای به من ارائه دادند و دیدم حق با ایشان است.

دریافت دومین جایزه از جشنواره فجر

من هرگز سالی بیشتر از یک فیلم بازی نکردم. سال ۱۳۶۶ چند فیلم من همزمان با هم اکران شدند. «آشیانه مهر»، ‌«خارج از محدوده»، «جهیزیه برای رباب»، «شکوه زندگی» و «شناسایی» فیلم‌هایی بودند که در یک سال اکران شدند. ضمن اینکه برای بازی در فیلم‌های «جهیزیه برای رباب» و «شکوه زندگی» دومین سیمرغ بلورینم (لوح زرین) را از ششمین جشنواره فیلم فجر گرفتم.

«ناصرالدین شاه آکتور سینما»  

در این فیلم همان نقشی را که در فیلم «رگبار» داشتم بازی می‌کردم. وقتی آقای مخملباف با من راجع‌ به آن کار صحبت کرد خیلی فروتنانه گفت، اگر شما این فیلم را بازی نکنید من آن را نخواهم ساخت و آن چیزی که برای من عنوان کرد این بود که فیلم‌شان یک نوع حق‌شناسی نسبت به آقای بیضایی است و من هم قبول کردم تا بازی کنم. من حتی آن موقع شمال بودم و چون قرار بود صحنه برفی باشد دو، سه بار به تهران آمدم و برف نیامد تا اینکه یک روز برف وحشتناکی بارید و کار گرفته شد. آقای مخملباف هم با بیل برف‌ها را روی سر من می‌ریختند. در صحنه من چادرم را با دست گرفته بودم و از ترس اینکه فرم چادر به هم نخورد همین‌جور نگه داشته بودم و واقعا نمی‌دانم این کار چند ساعت ادامه داشت. کار که تمام شد دست راست من تقریبا فلج شده بود و تا سه چهار روز همان طور مانده بود. متاسفانه این فیلم را ندیدم اما مطمئنم فیلم خوبی شده است، چون واقعا آقای مخملباف با انرژی این کار را انجام می‌دادند و با اینکه صحنه‌های من در یک روز به پایان رسید اما فوق‌العاده از کار کردن با ایشان خوشم آمد. مخملباف به بازیگر انرژی زیادی می‌دادند و فی‌البداهه کارکردنشان سر صحنه خیلی زیبا بود.

دوران کم‌کاری

در مقطعی پیشنهاداتی که به من می‌شد خیلی مناسب نبود. بعد از «تورنج» خیلی به من پیشنهاد شد که عینا مثل «تورنج» بود. تورنج راجع‌به نقش‌های قالی بود و فیلم دیگر راجع‌ به رنگ قالی بود و من گفتم یک بار این نقش را بازی کردم، حالا یکدفعه دیگر هم باید این کار را بکنم؟ خب آدم یک بار یک تجربه را انجام می‌دهد. دو بار که نمی‌شود. دلم می‌خواهد وقتی نقش را بازی می‌کنم حتی اگر کوتاه باشد اما به چشم بیاید، مثل «ناخدا خورشید»، جمعا شاید بیش از پنج دقیقه در این فیلم حضور نداشته باشم ولی همان به چشم می‌آید. دوست ندارم در فیلم‌ها زن پای سماور باشم و فقط چایی بریزم و بگذارم جلوی این و آن.

سریال «امام علی‌(ع)» و اشک‌هایی که از درد و سوز دل ریخته می‌شد

آقای میرباقری برای نقش زن مالک‌اشتر در سریال امام علی‌(ع) با من صحبت کردند و آخرین نفری بودم که به این مجموعه اضافه شدم. من آن نقش را با دیدگاه‌هایی که آقای میرباقری داشتند دوست داشتم. تصویربرداری این سریال همزمان شد با پاره شدن تاندون پایم و متاسفانه پای من در گچ بود و تلفنی این موضوع را به اطلاع آقای میرباقری رساندم و شاید ایشان باور نکرده بودند و آمدند منزل و دیدند که واقعا پایم در گچ است. به هر حال بعد از ۶ هفته از دکتر خواستم پای من را باز کند و ایشان هم سفارش کردند که به پایم فشار نیاید که احتمال دارد به جراحی بیفتد. تقریبا کار تمام شده بود که من به سریال امام علی(ع) پیوستم و از همان روز اول هم سوار اسب شدم. کفش مچ‌دار پوشیده بودم و درد زیادی را تحمل می‌کردم حدود ۶-۷ ساعت هم روی اسب بودم و هر موقع که می‌گفتند بیا پایین به تصوراینکه برای بالا آمدن فشار زیادی به پایم وارد شود از اسب پیاده نمی شدم. بالاخره وقتی خواستم پایین بیایم دیدم درد ندارم و خیلی خوشحال شدم اما متوجه نبود که پایم سر شده است و وقتی پایم را زمین گذاشتم دوباره پیچ خورد و وضعیتم خیلی ناجور شد. خانم شیرازی شب‌ها با ماساژ کمک می‌کردند تا ورم پایم بخوابد تا بتوانم ادامه دهم.

به هر حال صحنه مرگ مالک رسید و خیلی برایم سکون داشت. برخلاف فیلم «گل‌های داوودی» که معتقد بودم زن هیج عکس‌العملی نشان نمی‌دهد اما فکر می‌کنم در مرگ مالک باید تمام آن سبزه‌ها را می‌کند. بعد که نشسته این صحنه را گرفتیم به آقای میرباقری گفتم نمی‌توانم به اوج هیجانی که این مرگ در من ایجاد کرده برسم. ایشان هم گفتند باید آنقدر بدوی تا خسته شوی و به زمین بخوری و بعد از زمین خوردنت مردم شهر «قلزما» را نفرین می‌کنی. گفت اما با این پا نمی‌توانی این کار را انجام دهی به هر حال دو چوب آوردند و دو طرف پای من گذاشتند و محکم آن را بانداژ کردند و گفتم حالا می‌توانم بدوم. می‌توانستم بدوم اما درد داشتم و آن اشکی که می‌ریختم از دردی بود که می‌کشیدم ولی در عین حال دوست داشتم که این صحنه همین‌طوری بازی شود جایی هم که زمین خوردم دیگر نفسم بریده بود. از زور درد به زمین افتادم که اتفاقا همان مکان مشخص شده بود. من آن صحنه سریال را خیلی دوست دارم و با جان و دل آن را بازی کردم. به اعتقاد من ایفای یک نقش مذهبی عشق و ایمان می‌خواهد. در این کار همه با ایمان خاصی بازی می‌کردند و از طرفی بازتاب عشق و ایمانی که میرباقری به فیلمنامه امام علی (ع) داشت خیلی عالی به بازیگرها انتقال پیدا کرده بود. وقتی کار پخش شد من در سوریه بودم و خیلی برایم جالب بود که وقتی مردم آنجا مرا می‌دیدند از سریال امام علی (ع) نام می‌بردند. این مجموعه از طریق ماهواره پخش می‌شد و مردم سوریه با دیدن این سریال مرا شناخته بودند. همکاری با آقای میرباقری در فیلم «مسافر ری» هم ادامه پیدا کرد که آن نقش کوتاه را هم خیلی دوست دارم.

«پلیس جوان» و ۲۶ قسمتی که به ۴۴ قسمت رسید

مدت‌ها بود که در سینما کار نمی‌کردم یا دوست نداشتم و یا نقشی پیشنهاد نمی‌شد. «ایستگاه آخر» را با اقای عسگری‌نسب کار کردم. من ایشان را سالیان سال می‌شناختم و شاید بتوان گفت تنها سریالی بود که قصه‌اش را نخواندم و جلوی دوربین رفتم چون می‌دانستم ایشان کار بدی نخواهند ساخت. این سریال ممکن است که کار درخشانی نباشد ولی کار بدی هم نیست. تمام پلان‌ها و سکانس‌های این سریال برای من کلاس درس بود و من از آقای عسگری‌نسب خیلی چیزها یاد گرفتم. البته یک بار به ایشان گفتم قرار نبود از من یک زن پای سماور بسازید. من مدام نشستم پای سماور و دارم چایی می‌ریزم که ایشان گفتند، مگر کلا چند دفعه این کار را کردی؟

«پلیس جوان» هم یک سریال ۲۶ قسمتی بود که قصه بدی نداشت و از استخوان‌بندی خوبی بهره می برد اما به شرطی که چیزهایی از آن حذف می‌شد. وقتی هم که با آقای سیروس مقدم صحبت می‌کردیم اگر چیزی درست بود تصحیح می‌کرد و از کار راضی بودم ولی بعد که کار پخش شد فقط موفق به دیدن چند قسمت آن شدم. یک روز جلوی تلویزیون بودم و دیدم نوشته قسمت سی و سوم، یکدفعه جا خوردم! چطور ممکن است یک سریال ۲۶ قسمتی ۳۳ قسمت بشود!؟ با یکی از دست‌اندرکاران سریال تماس گرفتم و گفتم من برای ۲۶ قسمت قرارداد امضا کردم اما الان می‌بینم ۳۳ قسمت است. ایشان گفتند بعضی قسمت‌ها از ۴۵ دقیقه‌ به ۳۶ دقیقه کاهش پیدا کرده و به خاطر همین قسمت‌ها بیشتر شده است. این سریال در ۴۴ قسمت پخش شد و تمام صحنه‌هایی را که گرفته بودند به کار اضافه کردند و سریال کلاف پیچیده‌ای شده بود. من برای انتخاب یک کار اول می‌آیم و جای کار بازیگری را می‌سنجم در این مجموعه هم لحظه هایی بود که بازیگر دوست داشت که آن‌ها را انجام دهد اما در پخش، ریتم آن به حدی کند شده بود که وقتی شروع می‌شد مردم می‌گفتند وای باز پلیس جوان! بارها هم توی روستای محل زندگی‌ام به من می‌گفتند خانم بالاخره این سریال کی تمام می‌شود؟ خود من معتقد هستم سریال همیشه باید طوری باشد که وقتی تمام شود مردم بگویند حیف، کاش باز ادامه داشت. این حیف قشنگ‌تر از آن است که بگویند آخی راحت شدیم. بالاخره تمام شد. البته این را هم بگویم من با آقای مقدم مشکلی نداشتم و طولانی شدن سریال ربطی به ایشان نداشت. این برمی‌گردد به تهیه‌کننده که حیف‌شان آمده بود، راش های اضافه را دور بریزند و آن‌ها را هم در کار استفاده کردند. همکاری من با آقای مقدم در سریال «دریایی‌ها» هم ادامه داشت و نقش کاملا متفاوتی را نسبت به «پلیس جوان» داشتم اما این سریال را هم در موقع پخش ندیدم.

مهدی فتحی و بازیگرهایی که دوست ندارند کسی مریضی‌شان را بداند

مرحوم فتحی اولین کار سینمایی‌شان «تحفه‌ها» بود که نقش پدر من را بازی می‌کردند. من ایشان را خیلی دوست داشتم و بازی‌شان را ستایش می‌کردم و معتقدم هر نقشی را که بازی می‌کردند یک تازگی به آن نقش می‌دادند و این شاید به دلیل آن چشم‌های فوق‌العاده جذابی بود که داشتند و این برای یک بازیگر شانس است که چشمهای زیبایی داشته باشد. آن هم چشم‌های آقای فتحی که همه چیز را می‌توانستند با آن بیان کنند. در سریال «سرکار استوار» هم من نقش همسر ایشان را بازی می‌کردم و آنجا متوجه شدم ایشان آقای فتحی «تحفه‌ها» نیستند و نسبت به سیزده سالی که از سال ۶۵ می‌گذشت خیلی شکسته شده بودند و یک بار هم سر این سریال زمین خوردند. به دلیل ارتباط خانوادگی که داشتیم تلفنی گاهی با ایشان صحبت می‌کردم تا اینکه بعد از مدت‌ها سر سریال «دریایی‌ها» آقای فتحی را دیدم و متوجه شدم واقعا حالشان خیلی بد است. راه رفتنشان مشکل بود و جمله‌ها یادشان نمی‌ماند اما هیچ چیزی از مریضی‌شان نمی‌گفتند. به نظر من خیلی از بازیگرها هستند که دوست ندارند کسی بیماری‌شان را بداند.

 ناصر تقوایی

بعد از فیلم «ناخدا خورشید» همیشه آرزو داشتم دوباره با ایشان کار کنم. آقای تقوایی جزو کسانی هستند که وقتی گروه کاری‌شان را تشکیل می‌دهند می‌بینید که همه چیز سر جای خودش است. برای فیلم «رومی و زنگی» با ایشان قرارداد داشتم و قرار بود نقش یک زن ارمنی را بازی کنم وتقریبا همه دیالوگ‌ها را هم باید به زبان ارمنی می‌گفتم. یک معلم ارمنی هم قرار بود این زبان را به من یاد بدهد. آقای تقوایی به شوخی می‌گفتند من تا حالا نتوانستم پوست سر تو را بکنم و در این کار می‌دانم با تو چه کار کنم که متاسفانه این فیلم ساخته نشد.

آخرین کارها (در سال انجام این مصاحبه)

سریال «چهل سرباز» به کارگردانی آقای نوری‌زاده در حال آماده شدن برای پخش است. من در این سریال در دو نقش بازی می‌کنم. در دوره‌ای همسر فردوسی هستم. زمانی که فردوسی به قزوین کوچ می‌کند و پسرش می‌میرد، در دوره‌ای هم با اسطوره‌هایی مثل اسفندیار و رستم همبازی هستم. یک بازیگر همیشه دوست دارد کارگردان بازیش را بشناسد. آقای نوری‌زاد هم به خوبی بازی را می‌فهمیدند و فضای خوبی بر این کار حاکم بود. سریال سیزده قسمتی «وعده دیدار» هم که چندی پیش فیلمش اکران شد از من آماده است که هنوز پخش نشده است. (۱۳۸۴) 

بازیگران زن سینمای قبل از انقلاب

ما باید ببینیم آن جامعه و آن زمان از زن‌ها چه می‌خواسته و اصلا نمی‌توانیم بگوییم که این‌ها بازیگران بدی بوده‌اند، من فیلمی از یکی از بازیگران زن معروف آن زمان به نام «رقاصه» دیدم و فکر می‌کردم اگر یک کارگردان خوب پشت سر این قصه بود این فیلم هم می‌توانست فیلم خوبی باشد و هم ایشان خیلی خوب بازی می‌کردند. آن زمان آن چیزها را می‌خواست، کمااینکه الان مردم آن را نمی‌توانند بپذیرند. من شنیده‌ بودم فیلم‌هایی که کار نمی‌کرده رقص و آواز وسطش می‌گذاشتند و فیلم فروش می‌کرد و بازیگران زن بیشتر برای جلب گیشه مورد توجه بودند. الان هم متاسفانه در سینمای مان زنان آن جایگاهی را که باید داشته باشند ندارند.

وضعیت امروز سینما در دهه ۸۰

متاسفانه فیلم‌های الان یا گیشه‌ای هستند یا جشنواره‌ای، من نمی‌دانم چرا الان به اینجا رسیده‌ایم. خیلی از فیلم‌های شبیه به هم ساخته می‌شوند و فقط اسم و بازیگر عوض می‌شوند. نمی‌دانم هزینه سرسام‌آور سینما و عدم بازگشت سرمایه است که به اینجا رسیده‌ایم یا چیز دیگر. الان همه هدف‌ها رفته به آنجایی که همه دوان‌دوان خودمان را برسانیم تا جایزه بگیریم و همه به دنبال جشنواره‌ها راه افتاده‌اند. فیلمی ساخته می‌شود به اسم «گال» به کارگردانی آقای جلیلی و من که اهل سینما رفتن نیستم دو بار این فیلم را می‌بینم و تا دو هفته هم بغضی در گلویم است که رهایم نمی‌کند. ایشان فکر نمی‌کنم فیلمشان را برای جشنواره ساخته‌اند. خواستند حرفی بزنند و زدند. این کافی است اما اینکه جشنواره‌ای رفت و جایزه‌ای گرفت یا نه هیچ کدام این‌ها را نمی‌دانم. ما یک مدت سینمای خیلی خوبی داشتیم در دهه ۶۰ و ۷۰. سینما ما خیلی غنی بود و الان افت کرده‌ایم و خلاء‌هایی است که باید پر شود.

نیکی کریمی

ما در سال‌های اخیر بازیگران خانم خیلی خوبی داشتیم ولی یکی از بازیگرانی که به نظر من سیر صعودی زیادی را طی کرد خانم کریمی بودند. ایشان بازیگر فوق‌العاده خوبی هستند و به آنجا رسیده‌اند که چهره‌ برایشان مهم نیست. من نمی‌گویم زیبایی چهره اصلا اهمیتی ندارد. وقتی بازیگری نقش اول را دارد این قدرت را باید داشته باشد که دو ساعت بیننده را نگه دارد ولی وقتی بد بازی کند شما چهره زیبایش را نمی‌بینید. همانطور که آن بازیگر اگر خوب بازی کند، حتی اگر در لحظاتی هم ممیک صورتش هم بد شود شما دیگر او را زشت نمی‌بینید و بازی خوبش را می‌بینید. خانم کریمی به اینجا رسیده و من بازی‌های خوبی از ایشان دیده‌ام.

زندگی در روستا

من در یکی از روستاهای صومعه‌سرا واقع در محدوده رشت و ماسوله زندگی می‌کنم. شاید تا سه سال که آنجا زندگی می‌کردم هیچ کس نمی‌دانست من کی هستم تا «پلیس جوان» پخش شد و همه فهمیدند من بازیگر هستم. در این روستا همه به فکر زندگی هستند. من از دود و دم تهران فرار کردم و آنجا در آسایش هستم و با مردم درستی سر و کار دارم. آنجا پر از سوژه‌های فیلمسازی است. بچه‌های سر پل فیلمی است که هر روز آن را می‌بینم. از ساعت ۲ بعدازظهر تا غروب آفتاب بچه‌هایی که مدرسه‌شان تعطیل شده و هیچ جایی ندارند جز اینکه بالای پل بایستند و رودخانه را نگاه کنند. گاهی هم سنگی به رودخانه پرتاب کنند و یا گرمشان می شود به آب می روند. این فیلمی است که هر روز می‌بینم و خسته نمی‌شوم و تکراری نیست. و این فیلم جایزه هم از هیچ جا نبرده و به هیچ جشنواره‌ای هم نمی‌رود. هشت، نه سال است که با این بچه‌ها زندگی می‌کنم و از بودن با آن‌ها لذت می‌برم.

«عاشقی» و تجربه کارگردانی

مستند را همیشه دوست داشته‌ام؛ مستندی که انسانیت در آن حضور داشته باشد و صرفا به طبیعت بی‌جان نپردازد. سال گذشته هم اولین فیلم خودم را در این حوزه به نام «عاشقی» ساختم. این فیلم مستندی در ۲۹ دقیقه روایت شخصی به نام عاشقی، نگهبانی در تخت‌سلیمان است و بیشتر به نظریات و جهان‌بینی این فرد راجع‌ به تخت سلیمان می‌پردازد. عاشقی را من به همراه رضا قوام‌پور از تصویربرداران شبکه باران دو نفری کار کردیم و تدوین کار را هم خانم ژیلا ایپکچی انجام داده و موسیقی فیلم هم انتخابی توسط ایپکچی و حسین مهدوی تهیه شده است و الان هم امتیاز کار را به‌ آقای میرعلایی واگذار کردم تا بعد از گذاشتن زیرنویس فیلم را به خارج از کشور ارسال کنند. این فیلم چندی پیش جایزه بهترین کارگردانی را در بخش معنویت و انسان سومین جشنواره جهانی فیلم کوتاه کسب کرد. کار مستندسازی را ادامه خواهم داد اما کار داستانی نه و ممکن است از پس آن برنیایم.

«سفر به شوشتر»

 آخرین فیلم سینمایی که بازی کردم (تا سال ۱۳۸۴) «سفر به شوشتر» به کارگردانی آقای راعی بود که در ۲۰ اردیبهشت‌ماه تمام شد. در این فیلم نقشی کاملا متفاوت با کارهای قبلی‌ام داشته‌ام که تجربه خیلی خوبی بود. این نقش را در ابتدا برای یک مرد در نظر گرفته بودند، در سینمای ما هم نقش‌هایی که جنبه پررنگی دارد متعلق به آقایان است. آقای راعی پای این نقش ایستادند تا یک زن آن را ایفا کند. می‌توانم بگویم بعد ار مدت‌ها نقش فوق‌العاده خاصی در سینما بازی کردم.

«چشمان پدر»

این فیلم یک اثر مستند – داستانی به تهیه‌کنندگی احمد میرعلایی است که به مشکلات زندگی یک جانباز جنگ تحمیلی می‌پردازد. قصد دارم این فیلم را با نگاهی معصومانه به جنگ بسازم. در چشمان پدر به نوجوانانی خواهم پرداخت که در زمان جنگ با شور و شوق وصف نشدنی به جبهه‌های جنگ رفتند و عده‌ای از آن‌ها شهید شده‌اند یا با از دست دادن قسمتی از وجود خویش شهید زنده لقب گرفته‌اند. الان سال‌ها از جنگ می‌گذرد و عده‌ای از این جانبازان تشکیل خانواده داده‌اند و صاحب فرزندانی هستند که از جنگ چیز زیادی نمی‌دانند اما شاهدان این جنگ در این خانواده‌ها حضور دارند و فرزندان به دلایلی پدران خود را از چشم دیگران پنهان می‌کنند. قصدم از ساخت این اثر این است که فرزندان جانبازان دوران جنگ تحمیلی به وجود پدرانشان افتخار کنند. نه اینکه خجالت بکشند و آن‌ها را از دید دیگران پنهان سازند. چنین سوژه‌ای یک واقعیت محض است و امروز در جامعه وجود دارد و دوست دارم دیگران را در حس خودم شریک کنم. فیلم من به نوعی حق‌شناسی نسبت به جانبازان است. این روزها هم به دنبال دختربچه‌ای برای ایفای نقش اصلی این فیلم هستم.

جا مانده از صحبتهای پروانه معصومی

– وقتی در فیلمی کار می‌کنم بعد از پایان هرگز به صحنه یا سر مونتاژ آن نمی‌روم و معتقدم آن چیزی که بر عهده من بوده انجام دادم و تمام شده.

-در فیلم‌های ناخدا خورشید، جهزیه برای رباب و طوبی نقش زنان جنوبی را بازی کردم.

– با توجه به فرم چهره‌ام برای بازی در نقش زنان روستایی مشکل دارم.

– بازیگرها همیشه باید به دنبال پولشان بدوند و با التماس و گردن کج آن را بگیرند خیلی کم می‌شود که غیر از این رخ دهد.

-تنها فرزندم یک پسر ۳۵ ساله است که در رشته معماری از دانشگاه علم و صنعت فارغ التحصیل شده و با ما زندگی می‌کند.

– منتقدین ما متاسفانه انتقاد درست و سازنده نمی‌کنند.

– خودم را در آن حد نمی‌دانم که استادی باشم که بتوانم بازیگر تربیت کنم.

– جوانان ما جوانی نمی‌کنند و جوانی‌شان پشت ماشین نشستن است، ما باید ببینیم خلاء کجاست و از کجا باید پُر شود.

– فیلم «طوبی» را خیلی دوست داشتم و معتقدم کار خیلی خوبی بود و شاید خود من روی قصه‌اش خیلی موثر بودم این فیلم می‌توانست طور دیگری باشد ولی حضور من باعث شد که قصه شکل دیگری بگیرد.

– فیلم «خارج از محدوده»، اولین کار خانم بنی‌اعتماد بود و من هم اولین تجربه‌ام با یک کارگردان خانم بود و احساس کردم آدم با یک کارگردان خانم چقدر می‌تواند راحت باشد.

– من ناخواسته وارد بازیگری شدم ولی هدفمند آن را ادامه دادم و سعی کردم یک خانم بازیگر مورد احترام مردم باشد و امیدوارم به هدفم رسیده باشم.

– یک بازیگر خیلی زحمت می‌کشد تا یک نقش را خلق کند و یک احساس فوق‌العاده عمیق و شفاف لازم است تا نقش جلوی دوربین زنده شود.

رسانه سینمای خانگی- «به جای همه» تمام شد

فیلم کوتاه «به جای همه» آماده نمایش شد، همچنین ۱۰ فیلم کوتاه و یک مستند نیز اکران آنلاین شدند.

به گزارش سینمای خانگی از مهر، فیلم کوتاه «به جای همه» به کارگردانی سیداحسان موسویان و نویسندگی مشترک با سجاد رضایی پس از سه روز فیلمبرداری در تهران به کار خود پایان داد.

«به جای همه» داستان ۲ برادر است که برای آشکار شدن یک حقیقت خانوادگی وارد چالشی جدی می‌شوند.

آرش فلاحت پیشه، مهران آتش‌زای و امیر قنبری در این فیلم کوتاه نقش آفرینی کرده‌اند.

دیگر عوامل این فیلم کوتاه عبارتند از:مدیر فیلمبرداری: کیوان شعبانی، طراح صحنه و لباس: رسول علیزاده، صدابردار: امیر نخجوان، طراح گریم: مهرنوش سلیمی، تدوین: هانیه جلوخانی، جلوه‌های ویژه میدانی: میلاد علیزاده، سرپرست گروه کارگردانی: سجاد رضایی، دستیار کارگردان: مهداد رحیمی، مدیر تولید: رضا سامانی، برنامه ریز: ریحانه امینی، منشی صحنه: پانیذ افتخاری، عکاس و طراح پوستر: وحید عبدالحسینی، مشاور رسانه‌ای: فرانک قنبری، دستیار اول فیلمبردار: آرش غلامی، دستیاران فیلمبردار: علی عطار و رضا زارعی، دستیار دوم کارگردان: مائده احمدی، مدیر تدارکات: حمید رضا ایوبی، دستیاران صحنه و لباس: علی لطفی و مرضیه تیرانی، پشتیبانی فنی: گرا مدیا.

اکران آنلاین مستند «بیجا» آغاز شد

اکران آنلاین مستند «بیجا» به کارگردانی و نویسندگی مجتبی محمودی و تهیه‌کنندگی مجید عزیزی آغاز شد.

مستند «بیجا» سعی دارد تا با نگاهی متفاوت به معضل افزایش سرسام‌آور اجاره بها مسکن در تهران و کوچ بسیاری از مستاجران به حاشیه تهران و شکل‌گیری انبارهای کانکسی بپردازد.

در خلاصه داستان این مستند آمده است: «در حاشیه تهران انبار کانکسی وجود دارد و خانواده‌هایی که توان اجاره خانه ندارند وسایل خانه خود را داخل این کانکس‌ها انبار می‌کنند و…

سایر عوامل این مستند عبارتند از تدوینگر و صداگذار: فرهاد نجفی‌راد، تصویربردار: حمیدرضا تقوی، رضا زلکی، مدیر تولید: غنچه استوارنیا، صدابردار: حسین لشگری، عکاس: غزاله عمیدی.

این مستند در پلتفرم فیلیمو قابل مشاهده است.

اکران آنلاین ۱۰ فیلم کوتاه

امور پخش و توزیع انجمن سینمای جوانان ایران همزمان با آغاز آذر ماه، بسته فیلم کوتاه «ده‌گانه» از تولیدات انجمن سینمای جوانان را برای نمایش آنلاین از روز چهارشنبه ۱ آذرماه ۱۴۰۲ به صورت فروشی در دسترس مخاطبان فیلم کوتاه قرار داده است.

این بسته اولین بسته از سری «ده‌گانه» های اکران آنلاین فیلم‌های انجمن سینمای جوانان ایران و شامل ۱۰ فیلم کوتاه است که شامل آثار زیر است:

«۱۳-۷۶۹» به نویسندگی و کارگردانی روزبه شعرای نجاتی روایت سامان است که جشن سال نو را بهانه خوبی می‌بیند برای پیوستن به مادرش و جشن گرفتن با او؛ این خاطرات قدیمی تنهایی را در ذهن او بیدار می‌کند.

«آب یخ» به‌ نویسندگی و کارگردانی جلال ساعدپناه و تهیه‌کنندگی انجمن سینمای جوانان ایران – دفتر سنندج ساخته شده و در خلاصه داستان آن آمده است: «شاید بهتر از هر کس، قدر آب را پیرمردی می‌داند که تار قطرات آن را به پودهای عمر خود گره زده است … .»

«ابراهیم» به‌ن ویسندگی پویان رنجبر و ایمان باقری و کارگردانی پویان رنجبر درباره ابراهیم است؛ مرد میانسالی که پسرش چند ماه پیش به قتل رسیده، این فیلم به تهیه‌کنندگی مهدی رشیدی و انجمن سینمای جوانان ایران – دفتر شیراز ساخته شده است.

«۹۹۹۹۹۹۹۹۹» به‌نویسندگی و کارگردانی کریم عظیمی و تهیه‌کنندگی مشترک کریم عظیمی و انجمن سینمای جوانان ایران – دفتر اردبیل ساخته شده است و در آن انسان‌ها در حال طی کردن پلکان زندگی هستند؛ آن‌ها درگیر مسایل زندگی می‌شوند تا این‌که … .

«آتن» راوی داستان دختری است که با مردی در ارتباط است و تنها چند روز فرصت دارد تا تصمیم بگیرد که با مرد از ایران برود یا نزد مادرش در ایران بماند … .

این فیلم به نویسندگی و کارگردانی حسین شاعری و تهیه‌کنندگی حسین شاعری و انجمن سینمای جوانان ایران تولید شده است.

«آرداک» فیلمی به‌ نویسندگی و کارگردانی اسماعیل منصف و تهیه‌کنندگی انجمن سینمای جوانان ایران- دفتر انزلی است و در خلاصه داستان آن چنین آمده است: «من منتظرت می‌مانم، نه به‌خاطر این‌که مطمئن باشم برمی‌گردی، به خاطر اینکه راه دیگری ندارم.»

در «استخوان» رسیدن خبر پیکر تازه تفحص‌شده به خانواده‌ای، مسیر زندگی‌شان را عوض می‌کند. فیلم‌نامه این فیلم را کریم خودسیانی و غلامرضا حیدری به صورت مشترک نوشته‌اند و غلامرضا حیدری به تهیه‌کنندگی انجمن سینمای جوانان ایران آن را کارگردانی کرده است.

«آن سوی خیابان» را احمد میرهاشمی نوشته و کارگردانی کرده، این فیلم داستان پیمان است که همراه پدرش در کارگاه چوب کار می‌کند؛ پیمان خانه‌ای برای سگش در کارگاه چوب ساخته از طرفی یک اره برقی از کارگاه چوب گم شده است. تهیه‌کنندگی این فیلم برعهده انجمن سینمای جوانان ایران- دفتر کرج بوده است.

«آن شب باران می‌بارید» به‌ نویسندگی و کارگردانی محمدمهدی باقری ماجرای شخصی را روایت می‌کند که همسرش نیمه شب او را از خواب بیدار می‌کند و اظهار می‌کند که شخصی در خانه است … .

این فیلم به‌تهیه‌کنندگی محمدمهدی باقری و انجمن سینمای جوانان ایران ساخته شده است.

«آینه‌های پریده‌رنگ» که به تهیه‌کنندگی سالم صلواتی و انجمن سینمای جوانان ایران – دفتر سنندج تولید شده، راوی داستان شوبو زنی جوانی است که برای بچه‌دار شدن در برزخ تردیدی قرار گرفته است و انگار برای مادر شدن فرصت چندانی ندارد ….

نویسندگی و کارگردانی این فیلم کوتاه را سالم صلواتی برعهده داشته است.

بسته‌های اکران آنلاین «ده‌گانه» به تناوب در پلتفرم فیلم‌نت بارگذاری و متعاقباً زمان آغاز اکران آن‌ها و فیلم‌های هر بسته اعلام خواهد شد.

تمام فیلم‌هایی که در بسته‌های فروشی اکران آنلاین فیلم کوتاه در پلتفرم‌ها معرفی و توزیع شده‌اند، پس از اتمام بازه زمانی ۶۰ روز از اکران خود، به صورت اشتراکی در دسترس مخاطبان در بازه زمانی نامحدود قرار می‌گیرند.

امور پخش و توزیع انجمن سینمای جوانان ایران تاکنون بالغ بر ۲۱۰ فیلم کوتاه را که در انجمن سینمای جوانان ایران تولید شده‌اند، به صورت اشتراکی و فروشی در پلتفرم‌های هاشور، ودیو، تیوال و فیلیمو اکران آنلاین کرده است.

رسانه سینمای خانگی- ماراتن با «مرد ابری»

فیلم کوتاه «مرد ابری» به نویسندگی و کارگردانی شاهین جلالی به بخش رقابتی فیلم‌های کوتاه جشنواره بین‌المللی فیلم ماراتن آتن یونان راه پیدا کرد.

به گزارش رسانه سینمای خانگی به نقل از مشاور رسانه‌ای پروژه، فیلم کوتاه «مرد ابری» به نویسندگی و کارگردانی شاهین جلالی در ادامه حضورهای جهانی خود، منتخب بخش رقابتی جشنواره بین‌المللی فیلم ماراتن آتن یونان شد.

جشنواره بین‌المللی فیلم ماراتن آتن یونان یک رویداد سالانه است که به رقابت فیلمسازان مستقل اختصاص دارد و در ۲ بخش رقابتی فیلم‌های بلند و کوتاه برگزار خواهد شد. پنجمین دوره این جشنواره از ۱۵ تا ۱۸ آذر ۱۴۰۲ مصادف با ۶ تا ۹ دسامبر ۲۰۲۳ در شهر آتن یونان برگزار می‌شود.

فیلم «مرد ابری» به نویسندگان و کارگردانی شاهین جلالی در این دوره جشنواره در بخش اصلی فیلم کوتاه به رقابت خواهد پرداخت.

«مرد ابری» پیشتر به عنوان تنها نماینده سینمای ایران در بخش رقابتی فیلم کوتاه بیست و ششمین جشنواره بین الملی فیلم بوسان، سی و هشتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران، دوازدهمین دوره جوایز آکادمی فیلم کوتاه ایران (ایسفا)، پانزدهمین دوره جوایز جهانی فیلم های مستقل گرندآف لهستان، بیست و یکمین جشنواره فیلم مسیر ۶۶ آمریکا، سیزدهمین جشنواره فیلم باکو، هشتمین جشنواره فیلمهای ایرانی زوریخ سوییس، بیستمین جشنواره گوان گوامون کره جنوبی و در چندین جشنواره بین المللی فیلم حضور داشت و تاکنون، جایزه بهترین کارگردانی جشنواره فیلم سپهر، دیپلم افتخار بهترین تدوین جشنواره فیلم سایه، تقدیر ویژه بهترین کارگردان جشنواره بین الملی فیلم امید را به خود اختصاص داده است.

محمود نظرعلیان، اکبر صادقی، اردشیر زاهد، حمدالله سلیمی، رسول علی نژاد و محمد فرجی بازیگران «مرد ابری» هستند.

این فیلم کوتاه، روایتگر مرد سالخورده‌ای است که تعادل زندگی‌اش را از دست داده و با اتفاقات پیش‌بینی نشده‌ای روبرو می‌شود.

فهرست عوامل «مرد ابری» عبارتند از: نویسنده و کارگردان: شاهین جلالی، مدیر فیلمبرداری: عبدالله شکری، طراحی و ترکیب صدا: حسین قورچیان، صدابردار: بهنام اسدالهی، تدوین: شاهین جلالی، طراح صحنه و لباس: یاسر حسنی، طراح پوستر: فیاض بهرام، اصلاح رنگ ونور: علیرضا قادری اقدم، مدیر تولید: زهرا پسندی، گریم: سجاد سید هدی، منشی صحنه: ندا باباپور، دستیار کارگردان و برنامه ریز: سجاد حاج حسینی، تدوین صدا: مهیار سلیمی، دستیار صدابردار: محمدرضا واعظ، دستیار تصویر: امیر شایعی، مترجم: محمد فارسی مدان، زیرنویس: رضا تاریوردی، صدا پیشه: توران قربانی، عکاس: محسن زارع، مشاور رسانه‌ای: آزاده فضلی، تهیه‌کننده: انجمن سینمای جوانان ایران و شاهین جلالی.

رسانه سینمای خانگی- جایزۀ «عزیز» به زنان تقدیم شد

 کارگردان فیلم سینمایی «عزیز» در نخستین نمایش فیلم در هند که با استقبال قابل توجه مخاطبان روبه‌رو شد، آن را به زنان ایران نقدیم کرد.

به گزارش سینمیا خانگی از ایرنا، مجید توکلی کارگردان فیلم سینمایی «عزیز» در نخستین نمایش فیلم «عزیز» در پنجاه و چهارمین جشنواره فیلم هند که در گوا در حال برگزاری است و با استقبال مردم و منتقدان همراه شد، این فیلم را یک فیلم زنانه توصیف و آن را به «زنان ایران» تقدیم کرد.

توکلی گفت: «عزیز» یک فیلم زنانه است. بازیگر نقش عزیز، فاطمه محمدی چند روز قبل به علت بیماری فوت کرد و من می‌خواهم این نمایش را به عزیز و همه زنان عزیز سرزمینم تقدیم کنم.

در ادامه مراسم، شومون ساتری نماینده دبیر جشنواره، لوح تقدیر ویژه فستیوال هند را به توکلی اهدا کرد.

جشنواره بین‌المللی فیلم هند معتبرترین رویداد سینمایی هند است که هر ساله در جزیره گوا برگزار می‌شود و در این دوره میزبان فیلم «عزیز» است.

«عزیز» به قلم جمیله دارالشفایی نگارش شده و سیدعلی احمدی تهیه‌کنندگی آن را برعهده دارد. عرضه و پخش بین‌المللی فیلم «عزیز» به عهده محمد اطبایی (مستقل‌های ایرانی) است.

آزاده صمدی، روزبه حصاری، بهمن صادق‌حسنی، رضا عباسی، شیرین محسنی، عقیق بلوری و زنده‌یاد فاطمه محمدی (در نقش عزیز) بازیگران این فیلم هستند.

همچنین کیوان مقدم مدیر هنری، محسن حسینی مدیر فیلمبرداری، علیرضا علویان طراحی و ترکیب صدا، آریا عظیمی‌نژاد موسیقی، عباس عباسی طراح گریم، میثم مولایی تدوین، کامران کیان‌ارثی مدیر صدابرداری، بابک صالح طراح صحنه، هدا میرزایی طراح لباس، مسعود سلیمانی دستیار تهیه‌کننده، جواد رمضانی مدیر تولید، محمدرضا جعفری جانشین تولید، محمد امین مدیر تدارکات، سینا بیگی دستیار اول کارگردان و برنامه‌ریز، کوروش جوان عکاس، مریم قربانی‌نیا مشاور رسانه‌ای و مجید توکلی مجری طرح این پروژه هستند.

پنجاه و چهارمین جشنواره فیلم هند از ۲۹ آبان تا هفتم آذر برابر با ۱۹ نوامبر تا ۲۹ نوامبر برگزار می‌شود.

رسانه سینمای خانگی- از «جشنواره آموزشگاه‌های سینمایی» چه خبر؟

دومین جشنواره سراسری آموزشگاه‌های آزاد سینمایی در اولین روز با اکران فیلم‌های کوتاه هنرجویان، اجراهای بازیگری و نشست‌های تخصصی و آموزشی و نمایشگاه عکس میزبان عموم علاقه‌مندان به سینما است.

به گزارش سینمای خانگی به نقل از ستاد خبری دومین جشنواره سراسری آموزشگاه‌های آزاد سینمایی، این رویداد امروز سه‌شنبه ۳۰ آبان و در اولین روز از برگزاری در محل «موزه سینما»، میزبان علاقه‌مندان است.
بنابر برنامه‌ریزی صورت گرفته، علاقه‌مندان با حضور در دو سالن «سینماتوگراف» و «فردوس» در این مجموعه می‌توانند در جریان برنامه‌های مختلف این رویداد قرار بگیرند.
 
* برنامه سالن «سینماتوگراف»
سالن «سینماتوگراف»‌ مجموعه «موزه سینما» صبح امروز و از ساعت ۹ تا ۱۳ میزبان اجراهای مربوط به «بخش بازیگری» خواهد بود که در این بازه زمانی ۲۸ هنرجو به ارائه برنامه خواهند پرداخت.
این سالن بعدازظهر امروز و در دو سانس به اکران فیلم‌های کوتاه این رویداد اختصاص یافته است.
از ساعت ۱۵ و در اولین سانس فیلم‌های کوتاه «آلزایمر»، «اوهام»، «زیبای زیبا»، «سردست»، «نزدیک‌تر از دور»، «منم همین‌طور»، «همسایه»، «شهر عسل»‌، «نگاه خدا»، «ارشیا» و «دزد»‌ روی پرده می‌رود.
در همین سالن از ساعت ۱۷:۳۰ فیلم‌های کوتاه «صدای سکوت»، «دوراهی»، «لبه گود»، «چک»، «درخت»، «۹۹-۹۷»، «مترسک» و «مادر» به نمایش گذاشته می‌شود.
 
* برنامه سالن «فردوس»
سالن «فردوس» در مجموعه «موزه سینما» هم امروز سه‌شنبه در اولین روز جشنواره از ساعت ۹:۳۰ دقیقه صبح در چهار سانس میزبان نشست‌های تخصصی و آموزشی این رویداد خواهد بود.
امروز و از ساعت ۹:۳۰ محمدتقی فهیم درباره «اخلاق در سینما» صحبت می‌کند و در سانس دوم از ساعت ۱۱ مسعود آب‌پرور در قالب کارگاه انتقال تجربه بازیگری با علاقه‌مندان به گفت‌وگو خواهد پرداخت.
در سومین نوبت از نشست‌های تخصصی روز اول، محمدحسین لطیفی از ساعت ۱۳:۳۰ در قالب کارگاه انتقال تجربه کارگردانی به ارائه تجربیات خود خواهد پرداخت. در سانس پایانی هم از ساعت ۱۵:۳۰ مسعود نقاش‌زاده به موضوع «مدیریت اقتصادی تولید فیلم» می‌پردازد.
 

همچنین قادر آشنا به دومین جشنواره سراسری آموزشگاه‌های آزاد سینمایی پیام داد.
 

قادر آشنا معاون توسعه فناوری و مطالعات سازمان سینمایی در پیامی به دومین جشنواره سراسری آموزشگاه‌های آزاد سینمایی بیان کرد: این رویداد در تلاش است به تشویق و ترغیب هنرجویان و انعکاس تولیدات آن‌ها بپردازد و گوهر وجودی‌شان را به نمایش بگذارد.


در متن پیام قادر آشنا معاون توسعه فناوری و مطالعات سازمان سینمایی به این رویداد آمده است:
«سینما، میدان «آفرینش» و «آموزش» است و خلق این هنر، توامان هم مرهون «خلاقیت‌های ذوقی» و هم وام‌دار «فرصت‌های آموزشی» است. همپایگی و همسایگی دو گوهر علم و عمل، سینما را در هفت‌خوانِ‌ «تولید» و «تداوم» مراقبت کرده است و اکنون در این روزگار، نوسازه‌ای از سینما را تجربه می‌کنیم که به «مهارت» و «معرفت» به چشم می‌آید. معاونت توسعه فناوری و مطالعات سینمایی با تاکید بر تربیت نسل نویِ مُولّد و متعهد و با تمرکز بر توسعه‌ی هنر سینما به منظور مشارکت خلاق آموزشگاه‌های آزاد سینمایی کشور در راستای شناسایی ظرفیت‌های هنرجویان، توانمندی فارغ‌التحصیلان و شیوه‌ها و شگردهای آموزشی بر پایه‌ فناوری‌های نوین، دومین دوره‌ جشنواره هنرجویان آموزشگاه‌های آزاد سینمایی را برگزار می‌کند. این رویداد، در تلاش است با هدایت عملکردی آموزشگاه‌های آزاد سینمایی، بهبود کیفیت مدیریت و تولید محتوای آموزشی، به تشویق و ترغیب هنرجویان و انعکاس تولیدات آن‌ها بپردازد و به مدد فضای رقابتی، گوهر وجودی هنرجویان را به نمایش بگذارد. مقصد مطلوب این جشنواره، اعتلای عملکردی آموزشگاه‌های آزاد سینمایی، تشویق به ایجاد صنف تخصصی و خودافزایی پایگاه‌های آموزشی در نظر گرفته شده و فرصتی است برای بروز و ظهور استعدادهای سینمایی ایران اسلامی. در این مسیر با مشورت مدیران متعهد، اعزه‌ هنر سینما و اصحاب سلیم رسانه، تعریف جامعی از رسالت و عدالت فرهنگی پیشنهاد داده خواهد شد که آموزشگاه‌های آزاد سینمایی در تحقق اهداف عالیه‌ آن گام برداشته و به تربیت نسلی فرهیخته و فهیم در ساحت سینما بیاندیشند.»

دومین جشنواره سراسری آموزشگاه‌های آزاد سینمایی به دبیری مهدی شفیعی از ۳۰ آبان تا ۳ آذر ۱۴۰۲ در موزه سینما در حال برگزاری است.

خروج از نسخه موبایل