به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از رصداخبار؛ درپی اظهارات مداخلهجویانۀ وزیر خارجه فرانسه علیه ایران، کاردار این کشور در تهران به وزارت خارجه احضار شد. رئیس ادارۀ دوم غرب اروپای وزارت خارجه، این اظهارات را دخالت آشکار در امور داخلی ایران خواند و خواستار توضیح رسمی پاریس شد. او همچنین استفاده سیاسی دولت فرانسه از رویدادهای فرهنگی را محکوم کرد و گفت: دولتی که از حامیان اصلی رژیم صهیونیستی است، صلاحیت اخلاقی برای اتهامزنی ندارد.
وزیر خارجۀ فرانسه امروز جایزۀ جعفر پناهی در جشنوارۀ کن را نمادی از «مقاومت در برابر ظلم» توصیف کرده است / در همین حال، برخی کاربران خاطرنشان کردند که فرانسه چند روز پیش میزبان محمد الجولانی، سرکردۀ شورشیان سوریه و عضو سابق القاعده، بود که این اقدام پرسشهایی را دربارۀ استانداردهای دوگانه پاریس ایجاد کرده است.
پژمان کریمی (متولد ۱۳۵۱)، کارشناس ارشد تاریخ ایران و مدیریت فرهنگی، با سابقهای بیش از ۲۰ سال در رسانه ملی، از جمله صدا و سیما (از ۱۳۷۵)، رادیو تهران (از ۱۳۸۳ به عنوان نویسنده، سردبیر و تهیهکننده)، و رادیو گفتگو (مدیر گروه سیاسی-اجتماعی) فعالیت داشته است. او بهعنوان مجری، گوینده و کارشناس در برنامههای شاخصی مانند «رادیو پریروز» (طنز سیاسی)، «عصر دین»، «بحث روز»، «سینما یک» (شبکه یک)، «هفت» (سینما، شبکه سه)، «جریان» (سیاسی)، و مستندهای «تهران ۲۹ به وقت لندن» و «راه» حضور یافته است.
وی همچنین نویسنده هشت کتاب، شامل شش اثر برای نوجوانان و پنج عنوان با موضوع انقلاب اسلامی است، از جمله: «خاطرات یاس»، «سلطنت آباد»، «شاخ»، «تخت طاووس» (فیلمنامه)، و «تنبلها ریاضیدان میشوند». کریمی عضو انجمن منتقدان سینمای ایران، انجمن قلم ایران، و پورتال مجریان سیما بوده و سابقه حضور در شورای پروانه ساخت آثار غیرسینمایی را دارد. او به فرانسه و عربی مسلط است و جوایزی مانند «برنامهساز برتر سیاسی در جشنواره رادیویی کشورهای اسلامی» و «کارشناس مجری برتر رادیو انقلاب» را کسب کرده است.
پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
آقای کریمی، با تشکر از حضور شما. شما در صحبتهایتان بارها به مفهوم «سینمای ملی» اشاره کردهاید و آن را سینمایی تعریف کردهاید که باید واجد ارزشهای ایرانی و اسلامی باشد، مبلّغ سبک زندگی ایرانی-اسلامی، روایتگر افتخارات تاریخی و منتقد آسیبهای اجتماعی با نگاهی اصلاحگرانه. به نظر شما، آیا سینمای کنونی ایران چنین ویژگیهایی دارد و اساساً میتوان آن را «سینمای ملی» نامید؟
خیر، به صراحت میگویم که سینمای کنونی ایران را نمیتوان سینمای ملی دانست. سینمایی که امروز میبینیم، عمدتاً از ارزشهای ایرانی و اسلامی فاصله دارد. خروجی بسیاری از آثار، نهتنها معرف سبک زندگی ایرانی-اسلامی نیست، بلکه گاه در تضاد با آن است. وقتی به موضوعات تاریخی پرداخته میشود، کمتر شاهد روایتی هستیم که افتخارات سرزمینی و مردمی را بهدرستی بازتاب دهد یا عوامل شکستها و سرکوبها را با شجاعت افشا کند. حتی در ژانر کمدی، بهجای خندهای که به تفکر و اصلاحگری منجر شود، اغلب با طنزی سطحی و بیاصالت مواجهیم. این سینما، بهجای ترسیم جامعه در بستر همدلی و کمال، گاه آسیبهای اجتماعی را بدون نگاه علمی و اصلاحگرانه، صرفاً به شکلی سیاهنما نمایش میدهد.
شما اشاره کردید که سینمای امروز مطلوب نیست و حتی در گذشته هم وضعیت چندان بهتری نداشته است. اما از دهه اول انقلاب بهعنوان دورهای یاد کردید که میتوانست نطفه سینمای ملی را شکل دهد. چه ویژگیهایی در آن دوره وجود داشت که به نظر شما میتوانست به سینمای آرمانی منجر شود، و چرا این فرصت از دست رفت؟
در دهه اول انقلاب، سینمایی داشتیم که قصهگو بود و موضوعات اجتماعی و فرهنگی را بدون رویکرد سیاهنما یا سکولاریستی دنبال میکرد. این سینما پتانسیل داشت که بر پایه ارزشهای انقلاب و فرهنگ ایرانی-اسلامی ریلگذاری شود. اما متأسفانه این فرصت به دلیل عملکرد کارگزاران سینمایی که عمدتاً تحت تأثیر تفکرات لیبرال بودند، از دست رفت. آنها نهتنها نقشه راه سیاستهای کلان فرهنگی نظام را دنبال نکردند، بلکه اجازه دادند سینمایی شکل بگیرد که بهتدریج از مردم و ارزشهایشان فاصله گرفت. نتیجه این شد که بهجای پرورش فیلمسازان مکتبی و متعهد، فضا به سمت فیلمسازانی رفت که یا نگاه دینگریز داشتند یا درگیر شبهروشنفکری و فیلمفارسیسازی بودند.
شما کارگزاران سینمایی را مسئول این انحراف میدانید و معتقد هستید که آنها مرعوب فرهنگ لیبرالیستی و برخی سینماگران با نگاههای دینگریز یا شبهروشنفکرانه بودند. این ادعای سنگینی است. آیا میتوانید مصادیقی ارائه کنید که نشان دهد این رویکرد لیبرالیستی چگونه در سینمای ایران نهادینه شد و مخاطب داخلی را از سینما دور کرد؟
بله، این موضوع را میتوان در چند بعد بررسی کرد. اولاً، بسیاری از کارگزاران سینمایی در دهههای گذشته، بهجای حمایت از فیلمسازان انقلابی و متعهد، به فیلمسازانی میدان دادند که آثارشان یا سیاهنمایی بود یا با نگاه شبهروشنفکرانه، ارزشهای ملی و دینی را زیر سؤال میبرد. این فیلمها بهجای جذب مخاطب داخلی، بیشتر برای جشنوارههای خارجی ساخته میشدند و جایزههایی دریافت میکردند که در واقع تحسین نگاه ضد ملی و دینستیز بود. ثانیاً، این رویکرد باعث شد سینمای ایران از بدنه مردمی فاصله بگیرد. وقتی فیلمی نمیتواند با فرهنگ و باورهای مردم ارتباط برقرار کند، طبیعی است که مخاطبش را از دست بدهد. مصداقش را میتوان در کثرت فیلمهای نامطلوب و اندک بودن آثار دغدغهمند و اندیشهورز دید. این عارضهای نیست که بتوان بهراحتی از آن گذشت.
اما برخی ممکن است استدلال کنند که سینمای ایران در سالهای اخیر با تولید آثاری متنوع و حتی موفقیتهایی در سطح بینالمللی، پیشرفتهایی داشته است. شما این دستاوردها را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا هیچ نقطه روشنی در سینمای کنونی نمیبینید؟
من منکر تولید چند فیلم ارزشمند در سال نیستم، اما این آثار استثنا هستند و ربطی به بدنه سینمای ایران یا سیاستگذاریهای کلان ندارند. درباره موفقیتهای بینالمللی هم باید بگویم که بسیاری از این جوایز، نه بهخاطر کیفیت سینمایی، بلکه به دلیل همسویی با نگاههای ضد ملی و دینستیز اعطا میشوند. سینمایی که بهجای مخاطب داخلی، دلخوش به تحسین خارجیهاست، نمیتواند ملی باشد. من پیشرفت را در سینمایی میبینم که مردم ایران با آن احساس همذاتپنداری کنند، نه سینمایی که برای جشنوارههای خارجی خوراک تولید میکند.
شما به دولت کنونی هم انتقادات تندی وارد کردهاید و معتقد هستید که برخی انتصابات در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان سینمایی، با ارزشهای انقلابی و اصولگرایانه همخوانی ندارد. این انتقادات را چطور پاسخ میدهید اگر کسی بگوید که این دولت در تلاش است تا با رویکردی عملگرایانه، فضای فرهنگی را بازتر کند و از همه ظرفیتها استفاده کند؟
این توجیه که بخواهیم به اسم عملگرایی، افرادی با مشکلات عقیدتی جدی یا سابقه سیاسی مسئلهدار را در مناصب کلیدی قرار دهیم، پذیرفتنی نیست. وقتی مدیر روابط عمومی یکی از معاونتهای وزارت ارشاد یا اعضای شورای اطلاعرسانی دولت، مواضعی برخلاف قانون اساسی و ارزشهای انقلاب دارند، چگونه میتوان انتظار داشت سازمان سینمایی چنین وزارتخانهای رویکردی انقلابی و اصولگرا داشته باشد؟ این انتصابات، پیامی روشن به جامعه میدهد: اینکه ارزشها و آرمانهای انقلاب در اولویت نیستند. البته من امیدوارم سازمان سینمایی بتواند چهرهای متفاوت و متعهد از خود نشان دهد، اما با این شاکله، چنین انتظاری دشوار است.
بهعنوان سؤال پایانی، اگر شما در جایگاه سیاستگذار سینمایی بودید، چه اقدامات عاجلی برای نزدیک کردن سینمای ایران به آنچه «سینمای ملی» مینامید، انجام میدادید؟
اولاً، ریلگذاری سینمای ایران باید بر اساس سیاستهای کلان فرهنگی نظام بازتعریف شود. ثانیاً، باید از فیلمسازان متعهد و انقلابی حمایت جدی کرد و فضا را برای تولید آثار ارزشمند و مردمی باز گذاشت. سوم، نظارت بر محتوا باید با دقت بیشتری انجام شود تا جلوی تولید آثاری که با ارزشهای ملی و اسلامی در تضادند، گرفته شود. و در نهایت، باید ارتباط سینما با مخاطب داخلی را بازسازی کرد؛ سینمایی که مردم در آن خودشان را ببینند و به آن افتخار کنند. این مسیری است که اگر با جدیت دنبال شود، میتواند سینمای ملی را احیا کند.
بسیار سپاسگزاریم از شما، آقای کریمی، برای این گفتوگوی صریح و چالشی. امیدواریم این بحثها به بهبود وضعیت سینمای ایران کمک کند.
من هم از شما تشکر میکنم. امیدوارم این گفتوگو تلنگری برای دغدغهمندان سینمای ملی باشد.
ارتباط پژوهش برای قوت واستحکام طرح ایده و سیناپس برای آثار سینمایی چیست؟ هر فیلم مهم و ماندگاری، پیش از آنکه با دوربین ساخته شود، با یک جمله، یک موقعیت، یا یک احساس شروع میشود همان چیزی که ما به آن سیناپس یا خلاصه طرح میگوییم. اما یک سیناپس بدون پژوهش، فقط جرقه ای زیبا، کوتاه و بیاساس است همیشه الهام ذهنی کافی نیست. بدون دادههای واقعی و غنی شده، بدون شناخت بافت اجتماعی، تاریخی و فرهنگی، حتی درخشانترین ایدهها در مسیر رشد به سراب بدل میشوند. پژوهش، همان چیزیست که سیناپس را از خیال به جهان نمودها و باورپذیر میآورد. بافت میسازد، جهان خلق میکند، و تم را به جای شعار، به تجربه بدل میسازد. به همین دلیل است که فیلمنامهنویسان حرفهای—از سید فیلد تا رابرت مککی—تأکید میکنند که راز موفقیت در نوشتن، در فهم عمیق آن چیزیست که پیش از نوشتن باید دانسته شود. پژوهش، همان مهندسیِ زیرساخت داستان است؛ طراحی ستونهایی که همه چیز از جمله شخصیت، تضاد، تحول و منطق درونی روایت بر آن اتکا خواهد یافت در مدلهای کلاسیک مانند ساختار سهپردهای یا الگوی سفر قهرمان، بدون پژوهش نمیتوان درامی باورپذیر خلق کرد. و در رویکردهای مدرنتر، پژوهش نه فقط پشتوانهٔ محتوا، بلکه تعیینکنندهی زبان و شکل روایت است. به بیان ساده پژوهش، همان چیزیست که یک ایدهٔ شخصی را به یک روایت جهانی تبدیل میکند.بنابراین ، پایهگذاری هر اثر سینمایی موفق، نه در مرحلهی نگارش صحنه به صحنه، بلکه در عمق و انسجام سیناپس نهفته است؛ همان هستهی ایده که جهان داستانی، پرسوناژ، فضا، و تضاد دراماتیک از دل آن سر برمیآورند. آنچه به این هسته انسجام و منطق درونی میبخشد، پژوهش دقیق و هدفمند است؛ پژوهشی که نه فقط اطلاعات غنی و پربار فراهم میکند، بلکه منطق روایی، زمینههای فرهنگی، و عمق مفهومی اثر را شکل میدهد. باید یادمان باشد که هر فیلمنامهای با یک ایده شروع میشود اما فقط آنهایی به پایانی درست میرسند که حقیقت را پیش از نوشتن کشف کرده باشند.
مرز باریک اعتراض و فرصتطلبی؛ مخاطب آگاه چگونه قضاوت میکند؟
در روزگاری که همه چیز در معرض دید عموم است، مخاطب امروز دیگر تنها تماشاگر نیست؛ تحلیلگر است، مقایسهگر است، حافظه دارد. او سخنان گذشته را با مواضع امروز کنار هم میگذارد و تضادها را بهخوبی درمییابد. از این رو، مرز میان اعتراض حقیقی و فرصتطلبی رسانهای بسیار باریکتر از آن چیزیست که بعضی هنرمندان مهاجر گمان میکنند.
اعتراض، زمانی اصالت دارد که بهای آن در زمان خودش پرداخت شده باشد. یعنی هنرمندی که امروز زبان به انتقاد میگشاید، باید نشان داده باشد که در دوران فعالیت در ایران نیز بر سر اصول خود ایستاده، ریسک کرده و تاوان داده. اما وقتی فردی در اوج دریافت امکانات، درآمد، شهرت و جوایز، سکوت اختیار کرده و حتی در پروژههایی با مضامین پروپاگاندایی حضور یافته، و ناگهان با مهاجرت، به منتقد تمامعیار بدل میشود، در ذهن مخاطب آگاه ایجاد شائبه فرصتطلبی توسط هنرمند ناگزیر است.
مخاطب امروز میپرسد: چرا وقتی بلیت سفر و اقامت صادر شد، زبانش باز شد؟ چرا همان هنرمندی که تا دیروز در اختتامیه فجر جایزه میگرفت، امروز در مصاحبه های خارج از کشور، آن مراسم را نماد سرکوب میخواند؟ آیا تغییر اقلیم باعث کشف حقیقت شده یا تغییر نیازهای فردی؟ هنرمندانی مثل حمید فرخنژاد، بازیگری که سالها در تلویزیون و سینمای ایران نقشهای خاص و محبوبی ایفا کرد، پس از مهاجرت، با چرخشی آشکار و بعضاً عصبی، به اپوزیسیون رسانهای بدل شد. او که خود در پروژههایی چون امنیتی مثل قلاده های طلا با مواضع خاص سیاسی – نقش ایفا کرده، امروز همان سیاست را بهشدت تقبیح میکند. مخاطبِ آگاه البته فراموش نمیکند: همان فرخنژاد، سالها بدون مشکل در جشنوارهها و سریالهای بزرگ حضور داشت و از مواهبش بهره برد. که اگر قرار بر قضاوت اینگونه باشد باید او را مزدور نظام دانست تا اپوزیسیون آن. بی شک در برابر این چرخشهای ناگهانیِ امثال فاطمه معتمد آریا، سید محمد حسینی (مجری و کمدین) احسان کرمی ، پرستو صالحی ، روناک یونسی (که همه معروفیتش را از تلویزیون این کشور دارد) و… مردم حق دارند تردید کنند؛ نه به«« اصل اعتراض »» بلکه به صداقت معترضان. چه بسیار کسانی که در داخل کشور، زیر فشار و محرومیت، اگر اعتراضی دارند ، هنوز صدای اعتراضشان را حفظ کردهاند و هیچ اقامت و مزایایی از هیچ کشور نگرفته و در کار آن هم نیستند، آنها اگر ادعایی دارند در کنار مردم و همراه با مردم هستند چون از جنس مردم هستند. اینجاست که نقش مخاطب بهعنوان حافظه تاریخی پررنگ میشود. اگر هنرمند بخواهد از گذشتهاش فرار کند، این مخاطب است که آن گذشته را یادآوری میکند. همان مخاطبی که روزی به احترام هنرش ایستاده و دست زده بود، حالا انتظار دارد در رفتار و گفتار او انسجام، صداقت، و حداقل احترام به شعور جمعی دیده شود. در غیر اینصورت، اعتراض، تنها ژستی برای دیدهشدن دوباره ، داشتن شغل و مسکن در کشور جدید است، نه صدای وجدان به نمایندگی از ملت.
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از دفاع پرس؛ مهدی عظیمیمیرآبادی، تهیهکننده سینما با بیان اینکه وجود سینمای دفاع مقدس و مقاومت در جریان سینمایی کشورمان غیرقابل انکار است، اظهار داشت: سینمای دفاع مقدس و مقاومت بهعنوان یک ژانر و جریان سینمایی در کشورمان اثبات شده است و جای تردیدی در این خصوص وجود ندارد لذا نیازی به تاکیدی در اثبات دوباره ی آن نداریم چراکه از این مرحله عبور کردهایم و تقریبا کسی وجود ندارد که ادعا کند که ما چیزی به اسم سینمای دفاع مقدس یا سینمای مقاومت نداریم.
این تهیهکننده سینما با طرح این پرسش که آیا ما امروز در سینمای دفاع مقدس و مقاومت به وظایفمان و برنامههایی که باید انجام بدهیم، بهدرستی عمل میکنیم یا نه، گفت: یکی از مهمترین نکتهها دراین خصوص زمانشناسی است؛ یعنی ما باید ببینیم هماکنون چه کارهایی اولویت دارند تا سینمای مقاومت به وظیفه خودش عمل کرده باشد؛ اگر زمان شناسی نکنیم دور باطل خواهیم زد و دچار روزمرگی خواهیم شدو مسیر را جلو نخواهیم رفت.
وی نگاه هدفمند به سینمای دفاع مقدس و مقاومت را یک ضرورت دانست و تاکید کرد: اگر نگاه هدفمند به سینمای دفاع مقدس و مقاومت داشته باشیم، آنگاه است که بهتر به نتیجه خواهیم رسید. یکی از مسائل ما این است که سینمای دفاع مقدس و مقاومت به عنوان یک سینمای موجود، باید ارزیابی، بررسی و کارشناسی شود و از دام نگاههای جمعی و باندی خارج شود و به یک نگاه ملی و فراملی برسد. آنگاه می توان وظیفه سینمای دفاع مقدس را احصا کرد. با شرایط و اتفاقاتی که در موضوع مقاومت در جهان شاهدیم، ما باید خیلی جدیتر وارد عمل شویم. در این مسیر، تولید فیلم تنها یکی از بخشهای کار است. اگر ۱۰ مرحلهی جدی در حوزه سینمای مقاومت باشد، از مهمترین مباحث و مراحل، مراحل نمایش و سنجش بازخورد و ارتباط با مخاطبان در سطح ملی و بینالمللی در سطح مخاطب عام و خاص است؛ که البته خیلی مهم است.
عظیمیمیرآبادی تعداد و میزان تولیدات سینمای دفاع مقدس در طول سال را مهم خواند و تصریح کرد: میزان تولیدات ما گرچه مهم است، اما نوع عرضه درست و کیفیت تولیدات موجود هم مسئلهی بسیار مهمی است، و این که آیا حرفمان به درستی به مخاطب منتقل شده است؟ باید مسوولین سینمای مقاومت باید به آن توجه کنند و امیدوارم مسوولین امروز به این مسئله به خوبی و درستی توجه کنند.
این تهیهکننده سینما نگاههای جناحی و باندی را آفت سینما دانست و گفت: نگاههای حلقهای و جناحی به طور کلی آفت سینماست و به طور جدیتری اگر ما مراقبت نکنیم، به سینمای دفاع مقدس و مقاومت آسیب جدیتری خواهد زد. اگر ما مراقبت نکنیم و وارد این دام بشویم، با فاجعه رو به رو می شویم. سینمای دفاع مقدس، چون به خود دفاع مقدس ارجاع می شود، و اساس آن نگاهی عام بود که همگی در آن مشارکت داشتند و مانع کسی برای ورود به آن نمیشدند؛ این رویکرد در بُعد فرهنگی و هنری آن که سینما دفاع مقدس است نیز باید اعمال شود. متاسفانه نگاه غلطی وجود دارد که قضیهی سینمای دفاع مقدس را خیلی کلونی و خانوادگی درست کردهاند. این مسئله به سینمای دفاع مقدس و مقاومت آسیب زده است. به خاطر این که این نگاه وجود دارد، نگاه آیندهنگر و آینده پژوه هم از بین رفته است، چون برای آیندهنگری برای وسعت نگاه وجود داشته باشد.
وی عنوان کرد: یکی از اشکالات ما در سینمای دفاع مقدس عدم وجود جریان صحیح نقد و نقدپذیری است؛ اگر نقد نباشد ما چگونه باید متوجه اشتباهاتمان شویم! اگر فقط به عملکردمان با روش کلونی و خانوادگی نگاه کنیم و همه چیز با تعریف و تمجید و تشویق جلو برود و هیچ نقدی صورت نگیرد؛ چه خواهد شد؟! متأسفانه در این شرایط اگر کسی نقدی مطرح کند،به معضل تبدیل میشود و برای چنین افرادی راه حل معضل، حذف کسی است که آن معضل را معرفی می کند! با این شرایط چیزی تصحیح نمیشود و با این رویکرد اگر عقبگرد نکنیم، پیشرفت هم نخواهیم داشت.
عظیمیمیرآبادی درخصوص نسل جدید فیلمسازی در سینمای دفاع مقدس و مقاومت گفت: جوانهای ما در حوزه فیلمسازی بلدتر، فهیمتر و نوع نگاهشان جدیدتر و نسبت به نسلهای قبل، بهروزتر است؛ لذا باید برای شیوه های جدید بیانی فیلمسازان جدید موقعیت فراهم کرد. البته مباحث و مبانی اصلی و مبنایی در فیلمسازان گذشته و فعلی یکی است، چون آرمان و مبانی انقلاب اسلامی یکی است، ولی شکل بیان مربوط به فیلمساز است و مدیریت نقش تعیینکنندهای در کمک به آن دارد.
هنرمند، حتی اگر در مقام فردی تصمیم به مهاجرت بگیرد، نمیتواند مسئولیت اجتماعیاش را انکار کند. شهرت یک بازیگر یا مجری، اتفاقی نیست؛ این شهرت معمولاً حاصل سالها فعالیت در رسانه ملی، مشارکت در پروژههای عمومی، و دیدهشدن توسط مردمی است که مالیات میدهند و تولیدات فرهنگی را تماشا میکنند. بهعبارت دیگر، هنرمند سرمایهای اجتماعی در اختیار دارد که از بطن همان جامعه زاده شده، حتی اگر امروز دیگر در آن زندگی نکند.
اما چه میشود وقتی هنرمند، همین سرمایه اجتماعی را بهجای حفظ و پاسداشت، ابزاری میکند برای چرخشهای ناگهانی فکری یا بهرهبرداریهای سیاسی؟ اخلاق حرفهای ایجاب میکند فرد به گذشته خود وفادار باشد، نه اینکه همان مردم و رسانههایی را که روزی او را بالا کشیدند، امروز با لحن تحقیر و خشم نواخته و گاه حتی فحاشی کند.
به عنوان مثال، احسان کرمی مجری سالهای نهچندان دور صداوسیما، در خارج از کشور بهسرعت به یک چهره رسانهای فعال سیاسی بدل شد. او که زمانی با طنزهای سبک در تلویزیون ملی شناخته میشد، حالا با تندترین لحنها , نظامی را که بستر دیدهشدنش را فراهم کرده، نقد میکند. این نقد، نه تنها از منظر محتوا که از حیث لحن، سبک، و تناقضها، محل سؤال است. چرا فردی که سالها با سیستم همکاری داشته، ناگهان تبدیل به دشمنی آشتیناپذیر میشود؟ آیا این تغییر ریشه در تجربه و تحول دارد یا در نیاز به ماندن در مرکز توجه در جغرافیای جدید؟ که در اصل یک فرصت شغلی است برای حیاط در آنجا آنهم با فروش مردم و ارزشهای کشورش .
پرستو صالحی بازیگری که شهرت و اعتبارش را بواسطه سیمای جمهوری اسلامی دارد و در سالهایی که بسیاری از هنرمندان زن دچار محدودیت بودند، از جایگاه و احترام خوبی برخوردار بود حالا، در چرخشی آشکار، خود را صدای سرکوبشدگان معرفی میکند و در یک برنامه مبتذل بنام عشق ابدی از هر چه لازم است تا آبرو و فرهنگ ایرانی و اسلامی را ببرد خرج میکند و نان در آبروی ملت ایران و بی شرافتی میزند. او و هنرمندانی از این دست برای صرفا حیات خود به خود فروشی سیاسی و حتی اخلاقی افتاده و تن به بازی رسانه های معاند با کشورشان داده اند . البته از انصاف نباید گذشت که همه هنرمندان مهاجر به این فلاکت اخلاقی و دروغگویی آشکار نیفتاده اند . در این میان، برخی چهرهها چون ارژنگ امیرفضلی نشان داده که میتوان مهاجرت کرد، اما حریم اخلاق را نگاه داشت. او نه به گذشتهاش پشت کرده، نه مردم را شماتت کرده و نه با سیاسیکاری برای ماندن در قابها دست و پا زده. بلکه ترجیح داده در سکوتی حرفهای به زندگی در محیطی تازه ادامه دهد. این نوع مهاجرت، صادقانه و محترمانه است؛ نه به مردم خیانت شده، نه به حرفه و سابقه.
اخلاق حرفهای یعنی حفظ صداقت با گذشته، احترام به مردمی که از هنر فرد حمایت کردند، و شجاعت در پذیرش نقشهای قبلی. هنرمند مهاجر اگر میخواهد مدعی صداقت باشد، پیش از انتقاد، باید از گذشتهاش عبور نکند، بلکه آن را شفاف کند.
در سالهای اخیر، رسانههای فارسیزبان خارج از کشور مانند ایران اینترنشنال، من و تو و صدای آمریکا، به پاتوق اصلی هنرمندان مهاجر بدل شدهاند؛ رسانههایی که نه فقط نقش اطلاع رسان، بلکه کار کردی شبه صنعتی در بازسازی چهرهها، تزریق هویتهای نو، و مدیریت نگاه عمومی دارند.
بسیاری از هنرمندان مهاجر، بهویژه آنان که با گفتمان سیاسی تند وارد میدان شدهاند، نخستین قدمهای خود را بر همین سکوها برداشتند. این رسانهها بهسرعت آنها را از چهرهای کم رنگ شده یا حتی محبوب در گذشتهای نهچندان دور، به یک “صدای اپوزیسیون” تبدیل میکنند. اما آیا این صدا، صدای حقیقی خود آن فرد است، یا پژواکی از نیاز رسانه به تولید قهرمان؟ نقش این رسانهها بیشتر شبیه کارگردانی است تا روزنامهنگاری. آنها روایتهایی میسازند که گاه با زندگی واقعی و گذشته هنرمند در تضاد است. همانطور که در مورد حمید فرخنژاد دیدیم؛ یک روز در قاب صداوسیما با افتخار از ایران میگوید و در فیلمهایی امنیتی همچون به رنگ ارغوان نقش میگیرد، روز دیگر در گفتوگو با اینترنشنال به سراحت به نظام حمله میکند و خود را از ابتدا منتقد میخواند. اما در هیچ کدام از این دو نسخه، صداقت کامل دیده نمیشود. او فردی منفعت طلب است که اگر هزینه پسرش آنهم به دلار تامین نشود ، به گفته خودش میخواهد ۸۰ میلیون ایرانی نباشد.
فاطمه معتمدآریا نیز، با حضور در رسانههای خارجنشین، در تلاش برای بازتعریف خود بهعنوان زنی “سرکوبشده در نظام مردسالار ایران” است؛ تعریفی که بهکلی با دههها فعالیت پروژه های هنری، و عضویت در هیئت داوران جشنوارهها، و دریافت جوایز داخلی، در تضاد است. این چرخش ناگهانی اگر صادقانه بود، باید پیشتر اتفاق میافتاد. اما وقتی با مهاجرت همزمان میشود، بیشتر رنگ و بوی فرصتطلبی دارد.
در این میان، مخاطب ایرانی، که روزی همین چهرهها را در قاب تلویزیون یا سینما تحسین کرده، دچار سردرگمی میشود: کدام نسخه واقعی است؟ هنرمندی که در قاب صداوسیما میدرخشید یا مبارزی که در گفتوگوهای یوتیوبی فریاد میزند؟
پاسخ این پرسش، بیش از هر رسانه یا چهرهای، د حافظه تاریخی مخاطبین است . مردم این دوگانگی را میبینند؛ حتی اگر نگویند یا برزبان نیاورند، مطمئنا فراموش نمیکنند.
مهدی پوربلاسی، هنرمند و اندیشمند پرکاری است که در اسفند ۱۳۵۰ در تهران و در خانوادهای اصیل با ریشههای آذری (سرابی) به دنیا آمد. تحصیلات دانشگاهی او ترکیبی جالب توجه از کارشناسی کارگردانی تئاتر و کارشناسی ارشد ادیان و عرفان را شامل میشود، تلفیقی که به آثارش عمق و غنای ویژهای بخشیده است. کارنامه هنری پوربلاسی گستره وسیعی از فعالیتهای فرهنگی و هنری را دربرمیگیرد: از تهیهکنندگی برنامههای فاخر اندیشهمحور در شبکه چهار سیما مانند «فلسفه علم» (۱۳ قسمت)، «صفحه۴» (۵۲ قسمت) و «اسلامهراسی» (۱۳ قسمت) تا نویسندگی و کارگردانی نمایشهای ماندگاری چون «دیوانه! من هوراشیو هستم» و اقتباس هنرمندانه از شاهکار «پدرو پارامو». در عرصه تلویزیون نیز آثار درخشان او همچون سریالهای «مخمصه» (۳۰ قسمتی)، «نقش خاک» (۲۶ قسمتی) و «شهر پشت دریاها» (۱۳ قسمتی به همراه کارگردانی) گواه تواناییهای گسترده او در نویسندگی و کارگردانی است. پوربلاسی با انتشار رمان «پریان دره انار» (انتشارات قدیانی) نیز توانایی خود را در خلق جهانهای داستانی به نمایش گذاشته است. نگاه ویژه او که آمیزهای از زیباییشناسی هنری، دغدغههای عرفانی و تحلیلهای فلسفی است، در تمام آثارش به وضوح قابل ردیابی است.پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
آقای پوربلاسی، شما در جایی موضع تندی در موضوع هنر اتخاذ کردهاید. ابتدا بفرمایید چرا معتقدید هنر نباید رسالتی داشته باشد؟ پاسخم روشن است: هر گونه رسالت تحمیلی به هنر، برابر است با قتل آن. وقتی هنر را به خدمت شعارهایی مثل “آگاهیبخشی” یا “اعتراض سیاسی” میگیرید، آن را از ماهیت اصلیاش تهی میکنید. هنر مانند آب زلال است – ذاتش رهاییبخش و زیباست. هر دستکاری در این ذات، آن را به چیزی غیر از هنر تبدیل میکند. اما برخی میگویند سینما همواره متأثر از شرایط اجتماعی و سیاسی بوده است. این نظر را چگونه ارزیابی میکنید؟ تفاوت بنیادینی وجود دارد بین تأثیرپذیری از واقعیتها و جهتگیری سیاسی سازمانیافته. من با سینمایی که به صورت طبیعی مسائل جامعه را بازتاب میدهد مشکلی ندارم. مشکل من با سینمای سفارشی است که از ابتدا با بودجه و دستورالعمل نهادهای سیاسی ساخته میشود تا روایت خاصی را تحمیل کند. وضعیت فعلی سینمای ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ وضعیتی فاجعهبار. به ویژه در حوزه کمدی که به سطحیترین و مبتذلترین شکل ممکن سقوط کرده است. فیلمهایی پر از رقص مردان، شوخیهای جنسی پیشپاافتاده و صحنههای مستی. اینها حتی اصول اولیه کمدینویسی را هم رعایت نمیکنند. اگر از این “طنز”ها نمیخندم، آیا مشکل از من است؟ به نظر شما ریشه این افول چیست؟ مدیریت ناکارآمد در تمام سطوح. وقتی در حوزههای کلانی مثل محیط زیست، اقتصاد و فرهنگ چنین مشکلات ساختاری داریم، چگونه انتظار داریم سینما سالم بماند؟ از یک سو فشارهای سیاسی و سانسور، و از سوی دیگر فرار به سمت ابتذال برای جلب مخاطب. راه حل شما برای خروج از این بحران چیست؟ نخست باید سینما را از چنگال دو آفت مهلک نجات داد: سیاستزدگی و ابتذال. دوم باید فضایی ایجاد کرد که فیلمسازان واقعی بتوانند نفس بکشند. به یاد بیاورید موج سینمای معناگرا چه آثار درخشانی تولید کرد؛ فیلمهایی که هم سرگرمکننده بودند هم اندیشهبرانگیز. شما بین “سینمای دینی” و “سینمای جهتدار سیاسی” تمایز قائل شدهاید. این تفاوت را چگونه توضیح میدهید؟ جهتگیری سیاسی ماهیتاً با دین متفاوت است. سینمای دینی وقتی به تبلیغات سیاسی تبدیل میشود که بخواهد دیدگاه خاصی را تحمیل کند. اما سینمای اصیل دینی، ارزشهای انسانی را بدون شعارزدگی و به صورت طبیعی بیان میکند. خیلی ممنون آقای پوربلاسی، در پایان چه پیامی دارید؟ باید سینما را به اهلش بسپارند. نه سیاستمداران که به فکر تبلیغات هستند، نه بازاریها که به فکر سود بیشتر. برای نجات سینما، نیاز به تحولی اساسی داریم. همانطور که گفتهام: “عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی”. متشکرم از حضور شما در این مصاحبه ی بی پروا… شما که معروفید به نترسی و شجاعت! نمره ی بی پروایی به این مصاحبه از نظر شما، نمره ی خوبی است. من هم متشکرم.
نادری: اقدام آفندی علیه جنایات رژیم صهیونیستی در منطقه در راستای قوت قلب محور مقاومت است
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی؛ رئیس سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس و مقاومت صبح امروز در شورای اداری شهرستان سیرجان حضور یافت. وی در این جلسه طی اظهاراتی حاج قاسم را قوت قلب محور مقاومت دانست و با ارائه مقدمات و برنامه های اختتامیه ششمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه رسام گفت: تبیین نظریه مقاومت هدف این جشنواره است.
رئیس سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس و مقاومت با اشاره اهمیت آثار هنری در انعکاس جلوه های معنوی و پایداری جبهه مقاومت گفت: گاهی یک فریم عکس، معادلات منطقه را تغییر می دهد.
نادری در پایان نسل کشی رژیم صهیونیستی را شرم آور و دردناک خواند و افزود: ما کنشگران رسانه ای تصمیم گرفتیم با برگزاری جشنواره رسام به اندازه بضاعت خود در تقویت جبهه مقاومت قدم برداریم.
همچنین در جلسه هماهنگی اعضای ستاد ششمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه رسام با شرکت گل گهر، دکتر مازندرانی دبیر جشنواره با تشکر از زحمات مسئولانه شرکت گل گهر گفت: قرار است تلاش ۹ ماهه در ۲ ساعت اختتامیه نمایان شود. جشنواره رسام جشنواره ای عادی نیست، بلکه این رویداد در سطح جهان اسلام برگزار می شود.
دکتر نادری رئیس سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس و مقاومت نیز فلسفه وجودی جشنواره رسام را گرامیداشت شهدا عنوان کرد و افزود: زبان هنر رساترین ابزار برای این اقدام است که ما آنرا انتخاب کرده ایم. وی با اشاره به حوادث غزه و لبنان گفت: در شرایطی که دشمن تا بن دندان مسلح بر ملت مظلوم غزه جنایت می کند و همه کشورها سکوت خفت بار کردهاند باید به خود آمده و قدمی در حمایت از محور مقاومت برداریم. چشم و نگاه رهبر انقلاب که از جبهه مقاومت به صورت ویژه حمایت می کند به حرکاتی از این نوع است. چه بسا گاهی اوقات یک اتفاق مهم، معادلات منطقه را به هم می زند.
حضور پررنگ شهرام مقصودی در عرصه سینما از سال ۱۳۷۴ با گذراندن دوره فیلمسازی در انجمن سینمای جوانان سنندج و ساخت نخستین فیلم کوتاه آغاز شد و تا امروز با خلق بیش از ۶۰ اثر در ژانرهای کوتاه، مستند، تجربی و سریال ــ چه در مقام کارگردان و چه تهیهکننده ــ تداوم یافته است. افتخارات بینالمللی او شامل ۵۲ جایزه معتبر برای آثاری چون «زمین خشک»، مستند «۷۴» و فیلم سینمایی «گل نسا» در مقام تهیهکننده، و همچنین فیلمهای تحسینشدهای چون «نقش الماس»، «صندوقچه زندگی»، «نفس به شماره» و «هوای تازه» در مقام کارگردان است. تجربههای مدیریتی او در حوزه فرهنگ و هنر، از مدیریت مؤسسههای فرهنگی در غرب کشور تا برگزاری رویدادهای معتبری چون جشنواره بینالمللی فیلم مقاومت، دبیری جشنوارههای «هفت نگاه شهر» و «شور عشق» (اربعین حسینی)، و مدیریت پروژههای ملی مانند «هیرکانی» و NGO «آگاه از هنر»، نشاندهنده تسلط او بر مدیریت هنری در سطوح مختلف است. وی هم اکنون مدیرعامل مؤسسه فرهنگی «فرهیختگان هنر هفتم» است.مقصودی با تحصیلات کارشناسی در رشته کارگردانی سینما، کارشناسی ارشد نویسندگی و معادل دکتری در هنر و رسانه، ترکیبی کمنظیر از دانش آکادمیک و تجربه عملی را در کارنامه دارد. این مسیر حرفهای، او را به چهرهای تأثیرگذار در سینمای ایران تبدیل کرده که همزمان با خلق آثار هنری، در توسعه زیرساختهای فرهنگی نیز پیشگام بوده است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
آقای مقصودی، سپاسگزاریم که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. شما به عنوان یکی از دست اندرکاران عرصه سینما، همواره تحلیل ها و نقدهای خوبی ارائه داده اید. به نظر شما سینمای ایران در این برهه در چه وضعیتی قرار دارد؟
سینمای ما را نمی توان صددرصد فعال یا کاملاً راکد دانست. از لحاظ ساختاری و محتوایی، به ویژه در حوزه های اجتماعی و تنوع ژانری، کمبودهای بسیاری داریم که باید برطرف شود. البته سینما همواره آیینه تحولات جامعه است و خوشبختانه در سالهای اخیر شاهد رشد قابل توجهی در حوزه انیمیشن بوده ایم که نقطه امیدواری است. اما متأسفانه در بخش تولیدات تجاری و کمدی با ضعف های محتوایی و ساختاری جدی مواجه هستیم.
به نظر برخی افراد؛ در سالهای اخیر، تمایل به سیاه نمایی و نمایش افراطی مشکلات اجتماعی در سینما افزایش یافته است. آیا موافق هستید؟
متأسفانه این یک واقعیت است. سینما و حتی تولیدات پلتفرمی به سمت نمایش یکجانبه و اغراقآمیز معضلات اجتماعی گرایش پیدا کردهاند. مسائلی مانند فقر، اعتیاد و ناهنجاریهای اجتماعی مهم هستند، اما این تصویر درست و دقیقی از جامعه ما نیست. پیشرفتها، دستاوردهای علمی، موفقیتهای پزشکی و فناورانه ما نادیده گرفته میشوند. در سینمای دفاع مقدس که سالهاست در آن قوی عمل کردهایم، امروز شاهد تولیدات محدود و اغلب سفارشی هستیم. بخش خصوصی هم تمایلی به سرمایهگذاری در این حوزه نشان نمیدهد.
این رویکرد تکبعدی چه تأثیری بر رابطه سینما و مخاطب میگذارد؟
وقتی ذائقه مخاطب را صرفاً با محتوای تکراری و گاه ضعیف تغذیه میکنیم، طبیعی است که سلیقه او تغییر کند. تهیهکنندگان و سرمایهگذاران هم غالباً به دنبال فروش هستند، نه کیفیت و عمق محتوا. این چرخه معیوب باعث میشود سینمای ما در دام تکرار گرفتار شود و مخاطب نیز به تدریج از سینما فاصله بگیرد، مشابه اتفاقی که متأسفانه برای تلویزیون هم تا حدودی شاهد بودیم.
یکی از چالشهای اساسی، بحث مدیریت سینماست. ارزیابی شما از عملکرد مدیریتی در سینمای ایران چیست؟
متأسفانه مدیریت سینمای کشور سال هاست درگیر جناح بندی های سیاسی بوده است. وقتی مدیران تنها از یک جریان خاص حمایت می کنند و بودجه ها صرف تعداد محدودی فیلمساز می شود، طبیعی است که سینما رشد نمی کند. ما به مدیرانی نیاز داریم که دغدغه هنر و پیشرفت سینما را داشته باشند، نه وابستگی به جناح های سیاسی. تا زمانی که این نگاه تغییر نکند، سینما در یک دور باطل باقی خواهد ماند.
برای برون رفت از این وضعیت، چه راه کارهای عملی را پیشنهاد می کنید؟
به نظر من، نخست باید نگاه مدیریتی تغییر کند و فرصت های برابر برای فیلمسازان جوان و مستعد فراهم شود. دوم این که تشکیل شوراهای تخصصی برای ارزیابی فیلمنامه ها پیش از مرحله تولید می تواند بسیار کمک کننده باشد. همچنین ایجاد سازوکارهای حمایتی شفاف، مانند تعاونی های سینمایی که پروژه های تأییدشده را به سرمایه گذاران متصل کنند، می تواند تحول آفرین باشد. هرچند طرح «کارگردان اولی ها» اقدام مثبتی بود، اما کافی نیست. باید ساز و کاری ایجاد شود که فیلمسازان جوان پس از دریافت مجوز، درگیر پیچیدگی های اداری نشوند و حمایت های لازم را دریافت کنند.
در پایان، آینده سینمای ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
با وجود همه مشکلات، سینمای ایران نسبت به گذشته پیشرفت های فنی و محتوایی داشته، به ویژه در حوزه انیمیشن. اما هنوز تا رسیدن به استانداردهای جهانی فاصله داریم. اگر مدیریت سینما اصلاح شود، فضای رقابتی سالم ایجاد گردد و از استعدادهای جوان حمایت واقعی صورت بگیرد، می توانیم شاهد تحولی بزرگ در سینمای ایران باشیم. سینما ابزاری قدرتمند برای امیدآفرینی و پیشبرد جامعه است و امیدوارم این ظرفیت به درستی مورد استفاده قرار گیرد.
سپاسگزاریم از این گفتگوی صمیمانه.
من نیز از شما متشکرم. امیدوارم این گفتگوها بتواند گامی هرچند کوچک در جهت ارتقای سینمای ایران باشد.