در سالهای اخیر، رسانههای فارسیزبان خارج از کشور مانند ایران اینترنشنال، من و تو و صدای آمریکا، به پاتوق اصلی هنرمندان مهاجر بدل شدهاند؛ رسانههایی که نه فقط نقش اطلاع رسان، بلکه کار کردی شبه صنعتی در بازسازی چهرهها، تزریق هویتهای نو، و مدیریت نگاه عمومی دارند.
بسیاری از هنرمندان مهاجر، بهویژه آنان که با گفتمان سیاسی تند وارد میدان شدهاند، نخستین قدمهای خود را بر همین سکوها برداشتند. این رسانهها بهسرعت آنها را از چهرهای کم رنگ شده یا حتی محبوب در گذشتهای نهچندان دور، به یک “صدای اپوزیسیون” تبدیل میکنند. اما آیا این صدا، صدای حقیقی خود آن فرد است، یا پژواکی از نیاز رسانه به تولید قهرمان؟ نقش این رسانهها بیشتر شبیه کارگردانی است تا روزنامهنگاری. آنها روایتهایی میسازند که گاه با زندگی واقعی و گذشته هنرمند در تضاد است. همانطور که در مورد حمید فرخنژاد دیدیم؛ یک روز در قاب صداوسیما با افتخار از ایران میگوید و در فیلمهایی امنیتی همچون به رنگ ارغوان نقش میگیرد، روز دیگر در گفتوگو با اینترنشنال به سراحت به نظام حمله میکند و خود را از ابتدا منتقد میخواند. اما در هیچ کدام از این دو نسخه، صداقت کامل دیده نمیشود. او فردی منفعت طلب است که اگر هزینه پسرش آنهم به دلار تامین نشود ، به گفته خودش میخواهد ۸۰ میلیون ایرانی نباشد.
فاطمه معتمدآریا نیز، با حضور در رسانههای خارجنشین، در تلاش برای بازتعریف خود بهعنوان زنی “سرکوبشده در نظام مردسالار ایران” است؛ تعریفی که بهکلی با دههها فعالیت پروژه های هنری، و عضویت در هیئت داوران جشنوارهها، و دریافت جوایز داخلی، در تضاد است. این چرخش ناگهانی اگر صادقانه بود، باید پیشتر اتفاق میافتاد. اما وقتی با مهاجرت همزمان میشود، بیشتر رنگ و بوی فرصتطلبی دارد.
در این میان، مخاطب ایرانی، که روزی همین چهرهها را در قاب تلویزیون یا سینما تحسین کرده، دچار سردرگمی میشود: کدام نسخه واقعی است؟ هنرمندی که در قاب صداوسیما میدرخشید یا مبارزی که در گفتوگوهای یوتیوبی فریاد میزند؟
پاسخ این پرسش، بیش از هر رسانه یا چهرهای، د حافظه تاریخی مخاطبین است . مردم این دوگانگی را میبینند؛ حتی اگر نگویند یا برزبان نیاورند، مطمئنا فراموش نمیکنند.
مهدی پوربلاسی، هنرمند و اندیشمند پرکاری است که در اسفند ۱۳۵۰ در تهران و در خانوادهای اصیل با ریشههای آذری (سرابی) به دنیا آمد. تحصیلات دانشگاهی او ترکیبی جالب توجه از کارشناسی کارگردانی تئاتر و کارشناسی ارشد ادیان و عرفان را شامل میشود، تلفیقی که به آثارش عمق و غنای ویژهای بخشیده است. کارنامه هنری پوربلاسی گستره وسیعی از فعالیتهای فرهنگی و هنری را دربرمیگیرد: از تهیهکنندگی برنامههای فاخر اندیشهمحور در شبکه چهار سیما مانند «فلسفه علم» (۱۳ قسمت)، «صفحه۴» (۵۲ قسمت) و «اسلامهراسی» (۱۳ قسمت) تا نویسندگی و کارگردانی نمایشهای ماندگاری چون «دیوانه! من هوراشیو هستم» و اقتباس هنرمندانه از شاهکار «پدرو پارامو». در عرصه تلویزیون نیز آثار درخشان او همچون سریالهای «مخمصه» (۳۰ قسمتی)، «نقش خاک» (۲۶ قسمتی) و «شهر پشت دریاها» (۱۳ قسمتی به همراه کارگردانی) گواه تواناییهای گسترده او در نویسندگی و کارگردانی است. پوربلاسی با انتشار رمان «پریان دره انار» (انتشارات قدیانی) نیز توانایی خود را در خلق جهانهای داستانی به نمایش گذاشته است. نگاه ویژه او که آمیزهای از زیباییشناسی هنری، دغدغههای عرفانی و تحلیلهای فلسفی است، در تمام آثارش به وضوح قابل ردیابی است.پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
آقای پوربلاسی، شما در جایی موضع تندی در موضوع هنر اتخاذ کردهاید. ابتدا بفرمایید چرا معتقدید هنر نباید رسالتی داشته باشد؟ پاسخم روشن است: هر گونه رسالت تحمیلی به هنر، برابر است با قتل آن. وقتی هنر را به خدمت شعارهایی مثل “آگاهیبخشی” یا “اعتراض سیاسی” میگیرید، آن را از ماهیت اصلیاش تهی میکنید. هنر مانند آب زلال است – ذاتش رهاییبخش و زیباست. هر دستکاری در این ذات، آن را به چیزی غیر از هنر تبدیل میکند. اما برخی میگویند سینما همواره متأثر از شرایط اجتماعی و سیاسی بوده است. این نظر را چگونه ارزیابی میکنید؟ تفاوت بنیادینی وجود دارد بین تأثیرپذیری از واقعیتها و جهتگیری سیاسی سازمانیافته. من با سینمایی که به صورت طبیعی مسائل جامعه را بازتاب میدهد مشکلی ندارم. مشکل من با سینمای سفارشی است که از ابتدا با بودجه و دستورالعمل نهادهای سیاسی ساخته میشود تا روایت خاصی را تحمیل کند. وضعیت فعلی سینمای ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ وضعیتی فاجعهبار. به ویژه در حوزه کمدی که به سطحیترین و مبتذلترین شکل ممکن سقوط کرده است. فیلمهایی پر از رقص مردان، شوخیهای جنسی پیشپاافتاده و صحنههای مستی. اینها حتی اصول اولیه کمدینویسی را هم رعایت نمیکنند. اگر از این “طنز”ها نمیخندم، آیا مشکل از من است؟ به نظر شما ریشه این افول چیست؟ مدیریت ناکارآمد در تمام سطوح. وقتی در حوزههای کلانی مثل محیط زیست، اقتصاد و فرهنگ چنین مشکلات ساختاری داریم، چگونه انتظار داریم سینما سالم بماند؟ از یک سو فشارهای سیاسی و سانسور، و از سوی دیگر فرار به سمت ابتذال برای جلب مخاطب. راه حل شما برای خروج از این بحران چیست؟ نخست باید سینما را از چنگال دو آفت مهلک نجات داد: سیاستزدگی و ابتذال. دوم باید فضایی ایجاد کرد که فیلمسازان واقعی بتوانند نفس بکشند. به یاد بیاورید موج سینمای معناگرا چه آثار درخشانی تولید کرد؛ فیلمهایی که هم سرگرمکننده بودند هم اندیشهبرانگیز. شما بین “سینمای دینی” و “سینمای جهتدار سیاسی” تمایز قائل شدهاید. این تفاوت را چگونه توضیح میدهید؟ جهتگیری سیاسی ماهیتاً با دین متفاوت است. سینمای دینی وقتی به تبلیغات سیاسی تبدیل میشود که بخواهد دیدگاه خاصی را تحمیل کند. اما سینمای اصیل دینی، ارزشهای انسانی را بدون شعارزدگی و به صورت طبیعی بیان میکند. خیلی ممنون آقای پوربلاسی، در پایان چه پیامی دارید؟ باید سینما را به اهلش بسپارند. نه سیاستمداران که به فکر تبلیغات هستند، نه بازاریها که به فکر سود بیشتر. برای نجات سینما، نیاز به تحولی اساسی داریم. همانطور که گفتهام: “عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی”. متشکرم از حضور شما در این مصاحبه ی بی پروا… شما که معروفید به نترسی و شجاعت! نمره ی بی پروایی به این مصاحبه از نظر شما، نمره ی خوبی است. من هم متشکرم.
نادری: اقدام آفندی علیه جنایات رژیم صهیونیستی در منطقه در راستای قوت قلب محور مقاومت است
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی؛ رئیس سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس و مقاومت صبح امروز در شورای اداری شهرستان سیرجان حضور یافت. وی در این جلسه طی اظهاراتی حاج قاسم را قوت قلب محور مقاومت دانست و با ارائه مقدمات و برنامه های اختتامیه ششمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه رسام گفت: تبیین نظریه مقاومت هدف این جشنواره است.
رئیس سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس و مقاومت با اشاره اهمیت آثار هنری در انعکاس جلوه های معنوی و پایداری جبهه مقاومت گفت: گاهی یک فریم عکس، معادلات منطقه را تغییر می دهد.
نادری در پایان نسل کشی رژیم صهیونیستی را شرم آور و دردناک خواند و افزود: ما کنشگران رسانه ای تصمیم گرفتیم با برگزاری جشنواره رسام به اندازه بضاعت خود در تقویت جبهه مقاومت قدم برداریم.
همچنین در جلسه هماهنگی اعضای ستاد ششمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه رسام با شرکت گل گهر، دکتر مازندرانی دبیر جشنواره با تشکر از زحمات مسئولانه شرکت گل گهر گفت: قرار است تلاش ۹ ماهه در ۲ ساعت اختتامیه نمایان شود. جشنواره رسام جشنواره ای عادی نیست، بلکه این رویداد در سطح جهان اسلام برگزار می شود.
دکتر نادری رئیس سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس و مقاومت نیز فلسفه وجودی جشنواره رسام را گرامیداشت شهدا عنوان کرد و افزود: زبان هنر رساترین ابزار برای این اقدام است که ما آنرا انتخاب کرده ایم. وی با اشاره به حوادث غزه و لبنان گفت: در شرایطی که دشمن تا بن دندان مسلح بر ملت مظلوم غزه جنایت می کند و همه کشورها سکوت خفت بار کردهاند باید به خود آمده و قدمی در حمایت از محور مقاومت برداریم. چشم و نگاه رهبر انقلاب که از جبهه مقاومت به صورت ویژه حمایت می کند به حرکاتی از این نوع است. چه بسا گاهی اوقات یک اتفاق مهم، معادلات منطقه را به هم می زند.
حضور پررنگ شهرام مقصودی در عرصه سینما از سال ۱۳۷۴ با گذراندن دوره فیلمسازی در انجمن سینمای جوانان سنندج و ساخت نخستین فیلم کوتاه آغاز شد و تا امروز با خلق بیش از ۶۰ اثر در ژانرهای کوتاه، مستند، تجربی و سریال ــ چه در مقام کارگردان و چه تهیهکننده ــ تداوم یافته است. افتخارات بینالمللی او شامل ۵۲ جایزه معتبر برای آثاری چون «زمین خشک»، مستند «۷۴» و فیلم سینمایی «گل نسا» در مقام تهیهکننده، و همچنین فیلمهای تحسینشدهای چون «نقش الماس»، «صندوقچه زندگی»، «نفس به شماره» و «هوای تازه» در مقام کارگردان است. تجربههای مدیریتی او در حوزه فرهنگ و هنر، از مدیریت مؤسسههای فرهنگی در غرب کشور تا برگزاری رویدادهای معتبری چون جشنواره بینالمللی فیلم مقاومت، دبیری جشنوارههای «هفت نگاه شهر» و «شور عشق» (اربعین حسینی)، و مدیریت پروژههای ملی مانند «هیرکانی» و NGO «آگاه از هنر»، نشاندهنده تسلط او بر مدیریت هنری در سطوح مختلف است. وی هم اکنون مدیرعامل مؤسسه فرهنگی «فرهیختگان هنر هفتم» است.مقصودی با تحصیلات کارشناسی در رشته کارگردانی سینما، کارشناسی ارشد نویسندگی و معادل دکتری در هنر و رسانه، ترکیبی کمنظیر از دانش آکادمیک و تجربه عملی را در کارنامه دارد. این مسیر حرفهای، او را به چهرهای تأثیرگذار در سینمای ایران تبدیل کرده که همزمان با خلق آثار هنری، در توسعه زیرساختهای فرهنگی نیز پیشگام بوده است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
آقای مقصودی، سپاسگزاریم که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. شما به عنوان یکی از دست اندرکاران عرصه سینما، همواره تحلیل ها و نقدهای خوبی ارائه داده اید. به نظر شما سینمای ایران در این برهه در چه وضعیتی قرار دارد؟
سینمای ما را نمی توان صددرصد فعال یا کاملاً راکد دانست. از لحاظ ساختاری و محتوایی، به ویژه در حوزه های اجتماعی و تنوع ژانری، کمبودهای بسیاری داریم که باید برطرف شود. البته سینما همواره آیینه تحولات جامعه است و خوشبختانه در سالهای اخیر شاهد رشد قابل توجهی در حوزه انیمیشن بوده ایم که نقطه امیدواری است. اما متأسفانه در بخش تولیدات تجاری و کمدی با ضعف های محتوایی و ساختاری جدی مواجه هستیم.
به نظر برخی افراد؛ در سالهای اخیر، تمایل به سیاه نمایی و نمایش افراطی مشکلات اجتماعی در سینما افزایش یافته است. آیا موافق هستید؟
متأسفانه این یک واقعیت است. سینما و حتی تولیدات پلتفرمی به سمت نمایش یکجانبه و اغراقآمیز معضلات اجتماعی گرایش پیدا کردهاند. مسائلی مانند فقر، اعتیاد و ناهنجاریهای اجتماعی مهم هستند، اما این تصویر درست و دقیقی از جامعه ما نیست. پیشرفتها، دستاوردهای علمی، موفقیتهای پزشکی و فناورانه ما نادیده گرفته میشوند. در سینمای دفاع مقدس که سالهاست در آن قوی عمل کردهایم، امروز شاهد تولیدات محدود و اغلب سفارشی هستیم. بخش خصوصی هم تمایلی به سرمایهگذاری در این حوزه نشان نمیدهد.
این رویکرد تکبعدی چه تأثیری بر رابطه سینما و مخاطب میگذارد؟
وقتی ذائقه مخاطب را صرفاً با محتوای تکراری و گاه ضعیف تغذیه میکنیم، طبیعی است که سلیقه او تغییر کند. تهیهکنندگان و سرمایهگذاران هم غالباً به دنبال فروش هستند، نه کیفیت و عمق محتوا. این چرخه معیوب باعث میشود سینمای ما در دام تکرار گرفتار شود و مخاطب نیز به تدریج از سینما فاصله بگیرد، مشابه اتفاقی که متأسفانه برای تلویزیون هم تا حدودی شاهد بودیم.
یکی از چالشهای اساسی، بحث مدیریت سینماست. ارزیابی شما از عملکرد مدیریتی در سینمای ایران چیست؟
متأسفانه مدیریت سینمای کشور سال هاست درگیر جناح بندی های سیاسی بوده است. وقتی مدیران تنها از یک جریان خاص حمایت می کنند و بودجه ها صرف تعداد محدودی فیلمساز می شود، طبیعی است که سینما رشد نمی کند. ما به مدیرانی نیاز داریم که دغدغه هنر و پیشرفت سینما را داشته باشند، نه وابستگی به جناح های سیاسی. تا زمانی که این نگاه تغییر نکند، سینما در یک دور باطل باقی خواهد ماند.
برای برون رفت از این وضعیت، چه راه کارهای عملی را پیشنهاد می کنید؟
به نظر من، نخست باید نگاه مدیریتی تغییر کند و فرصت های برابر برای فیلمسازان جوان و مستعد فراهم شود. دوم این که تشکیل شوراهای تخصصی برای ارزیابی فیلمنامه ها پیش از مرحله تولید می تواند بسیار کمک کننده باشد. همچنین ایجاد سازوکارهای حمایتی شفاف، مانند تعاونی های سینمایی که پروژه های تأییدشده را به سرمایه گذاران متصل کنند، می تواند تحول آفرین باشد. هرچند طرح «کارگردان اولی ها» اقدام مثبتی بود، اما کافی نیست. باید ساز و کاری ایجاد شود که فیلمسازان جوان پس از دریافت مجوز، درگیر پیچیدگی های اداری نشوند و حمایت های لازم را دریافت کنند.
در پایان، آینده سینمای ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
با وجود همه مشکلات، سینمای ایران نسبت به گذشته پیشرفت های فنی و محتوایی داشته، به ویژه در حوزه انیمیشن. اما هنوز تا رسیدن به استانداردهای جهانی فاصله داریم. اگر مدیریت سینما اصلاح شود، فضای رقابتی سالم ایجاد گردد و از استعدادهای جوان حمایت واقعی صورت بگیرد، می توانیم شاهد تحولی بزرگ در سینمای ایران باشیم. سینما ابزاری قدرتمند برای امیدآفرینی و پیشبرد جامعه است و امیدوارم این ظرفیت به درستی مورد استفاده قرار گیرد.
سپاسگزاریم از این گفتگوی صمیمانه.
من نیز از شما متشکرم. امیدوارم این گفتگوها بتواند گامی هرچند کوچک در جهت ارتقای سینمای ایران باشد.
چرا برخی هنرمندان پس از مهاجرت تبدیل به چهرههای سیاسی میشوند؟
پاسخ به این پرسش فقط در سطح فردی خلاصه نمیشود؛ باید ساختار رسانه، فضای فرهنگی داخل و خارج کشور، و روانشناسی چهرههای شناختهشده را در نظر گرفت. بسیاری از هنرمندانی که مهاجرت میکنند، با یک خلأ ناگهانی مواجه میشوند: فقدان مخاطب، نبود صحنه، و سکوتی که تهدید به فراموشی است. در چنین شرایطی، ورود به فضای سیاسی، بهویژه در قالب اپوزیسیون، یک راه نجات است؛ راهی برای بازگشت به مرکز توجه و حضور در گفتوگوی عمومی.
برای بسیاری از این چهرهها، شهرت همیشه با قدرت گره خورده است. قدرت تأثیرگذاری، قدرت دیدهشدن، و حتی قدرت ایجاد موج. وقتی این قدرت در سرزمین مادری از دست میرود، بسیاری برای بازسازی آن به رویکردی کاملاً متضاد با گذشته روی میآورند؛ گذشتهای که خود بخشی از آن بودند. این چرخش، اغلب نه ناشی از کشف حقیقت، بلکه حاصل یک انتخاب استراتژیک برای بقا در فضای جدید است.
مثال بارز این روند، حمید فرخنژاد است؛ کسی که زمانی در فیلمهای پرهزینه و امنیتمحور نظام بازی میکرد، با حمایت تلویزیون رسمی دیده شد و حتی در مواردی ، مواضعی هماهنگ با حاکمیت داشت. اما پس از مهاجرت، ناگهان تبدیل به یکی از بلندترین صداهای معترض و معاند شد؛ فحاشی به مسئولان نظام، موضعگیری تند و حتی تحقیر مخاطب داخلی که تا دیروز او را تحسین میکردند در ادبیات گفتاری او جا گرفت. احسان کرمی ، مجری محبوب صدا و سیما نیز مستثنی از این ماجرا نیست ، او که با برنامههای زنده و جشنهای رسمی تلویزیون برای سالها یکی از نمادهای تفریح رسمی نظام بود. او نه تنها از این مسیر حمایت گرفت، بلکه از محبوبیت و درآمد رسانه حکومتی برخوردار شد. اما پس از مهاجرت، با چرخشی آشکار، در صف مخالفان نظام قرار گرفت و خود را بهعنوان هنرمندی آزادیخواه معرفی کرد. و همچنین فاطمه معتمدآریا، از ستارههای سینمای ایران، که حتی در جشنوارههای فجر، نقش اول زن و نماد سینمای رسمی بود. او که بارها بر سازگاری خود با فرهنگ اسلامی و نظام تأکید کرده بود، حالا در یک مصاحبه با رسانههای خارجنشین میگوید: «ما آتش زیر خاکستریم؛ قوانین گذشته را قبول نداریم و آنها را پشت سر گذاشتهایم.» این نوع اظهارات برای بسیاری از مردم، نه صادقانه، بلکه بیشتر شبیه تلاشی برای “جا باز کردن” در فضای اپوزیسیون و رسانههای بیگانه تلقی میشود.
چنین چرخشهایی، در نبود پاسخ صادقانه، با اتهام فرصتطلبی و نفاق روبهرو میشود. چون هنرمندانی که زمانی با پول و تریبون این کشور ستاره شدند، حالا همان ساختار را “منفور” میخوانند. این رفتار بهنوعی بازنویسی تاریخ است؛ نوعی “شستوشوی چهره” برای ماندن در جای جدید و چند صباحی خود را در صدر حفظ کردن.
خبر درگذشت استاد فرزانه دکتر جلیل عرفانمنش، چون موجی از حزن و اندوه، دلهای دوستداران فرهنگ و هنر این سرزمین را درنوردید. شیرازیِ دلباختهای که عشق به امام رضا(ع) در جانش ریشه دوانده بود و اینک به آرزوی دیرین خود رسیده و در جوار حضرت احمدبن موسی(ع) آرام گرفته است.
استادی که عمری را در مسیر دانش و هنر گام نهاد، از کلاسهای ادبیات نمایشی دانشگاه سوره شیراز، تا مدیریت شبکه دو سیما، از پژوهشهای عمیق تاریخی، تا نگارش فیلمنامههای ماندگار؛ قلمش در کتابهایی چون «همگام با امام رضا(ع)» و «کوروش و بازیابی هویت ملی» به تاریخ و فرهنگ ایران و اسلام جان بخشید. دستش در آثاری مانند «روز موعود» و «مسافر زمان» و… روایتگر حماسهها و ایمان بود. قلبش همیشه با هنر انقلابی و متعهد میتپید.
پایگاه خبری سینمای خانگی، این ضایعهی بزرگ را به مسئولان، هنرمندان، و سینماگران کشور به ویژه به خانوادهی محترم ایشان، شاگردان وفادارش و همهی دلباختگان فرهنگ ناب ایرانی اسلامی تسلیت عرض میکند. باشد که راه پربرکتش همواره پررهرو، و یادش گرامی و روحش با اولیای الهی محشور باد.
ابراهیم اصغری، متولد سال ۱۳۴۵، از چهرههای پیشکسوت و تأثیرگذار صنعت سینمای ایران به شمار میرود. وی فعالیت حرفهای خود را از سال ۱۳۷۵ با فیلم “مردی شبیه باران” آغاز نمود و طی بیش از دو دهه حضور مستمر در عرصه تولید سینمایی، مسئولیتهای متعددی را در مقام مدیر تولید و تهیهکننده بر عهده گرفته است.
این تهیهکننده پرکار سینمای ایران، تخصص ویژهای در تولید آثار دفاع مقدس دارد و در این زمینه آثاری ماندگار خلق کرده است. از شاخصترین تولیدات اخیر وی میتوان به فیلمهای پرفروش و پرمخاطبی همچون “تک تیرانداز” و “شماره ده” اشاره کرد که در سه سال گذشته با استقبال گسترده مخاطبان روبرو شدهاند.
اصغری در کارنامه هنری خود تهیهکنندگی آثاری چون “شب هورا”، “به کبودی یاس”، “شور شیرین” و “اشنوگل” را به ثبت رسانده که هر کدام به لحاظ محتوایی و هنری، جایگاه ویژهای در سینمای ایران دارند. فیلمهای “پنجشنبه آخر” و “ماه او خوب سنگ میزند” نیز از دیگر تولیدات قابل توجه این تهیهکننده به شمار میروند.
وی با آثاری همچون “فیلم پنجاه و دو” و “هرت” نشان داده است که به ژانرهای مختلف سینمایی تسلط داشته و میتواند در هر حیطهای، تولیداتی باکیفیت ارائه دهد. اصغری همواره بر این باور است که سینمای اصیل ایرانی باید در عین حفظ جذابیتهای بصری، حامل پیامهای انسانی و ارزشهای ملی باشد. این فیلمساز پرتلاش با بیش از ربع قرن تجربه در عرصه تولید سینمایی، همچنان با انرژی و خلاقیت به فعالیت خود ادامه میدهد و بیشک در سالهای آتی نیز شاهد تولیدات ارزشمند دیگری از وی خواهیم بود. رویکرد حرفهای و تعهد هنری ابراهیم اصغری، او را به یکی از چهرههای قابل اعتماد و تأثیرگذار سینمای ایران تبدیل کرده است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
آقای اصغری، شما قبلا در مصاحبه ای گفته اید که سینمای ایران از مسیر اصلی خود منحرف شده. اجازه دهید این نظر را به چالش بکشیم – آیا اساساً این «مسیر اصلی» که شما از آن دفاع می کنید، واقعاً وجود خارجی دارد؟ یا این که ما همیشه درگیر همین دوگانه فرهنگ-اقتصاد بوده ایم؟
سؤال جالبی است. ببینید، اگر به تاریخ سینمای ایران نگاه کنیم، در دهه های گذشته ما فیلم هایی داشتیم که هم مخاطب را جذب می کرد و هم حرفی برای گفتن داشت. مشکل امروز این است که…
دقیقاً! و آن سینما هم تحت حمایت های دولتی بود. آیا شما پیشنهاد می کنید بازگردیم به آن سیستم حمایتی؟ در حالی که می دانیم آن سیستم هم انتقادات خاص خود را داشت.
نه، منظورم بازگشت به گذشته نیست. بحث بر سر ایجاد تعادل است. وقتی شما در یک سال بیش از ۷۰ درصد تولیدات سینمایی را به کمدی های سطحی اختصاص می دهید، طبیعی است که…
اما این آمار را از کجا آورده اید؟ و مهم تر اینکه اگر مخاطب این فیلم ها را می پسندد، آیا این نشان دهنده نیاز واقعی جامعه نیست؟ شاید مردم دقیقاً به همین سرگرمی ساده نیاز دارند؟
اینجاست که بحث جالب می شود. آیا وظیفه سینما فقط پاسخ گویی به سلیقه موجود است یا باید سلیقه سازی هم بکند؟ وقتی رسانه ملی برخی فیلمها را نادیده می گیرد اما برای برخی دیگر تبلیغات گسترده می کند، داریم چه پیامی می دهیم؟
صبر کنید! بعضی فیلم ها برای جشنواره ها ساخته شده، بعضی فیلم ها با سرمایه رسانه ی ملی ساخته شده، و بعضی دیگر با بودجه بخش خصوصی برای مخاطب عام. چرا باید اینها را در یک سطح ببینیم؟
چون همه شان سینما هستند! مشکل دقیقاً همین جاست که ما داریم سینما را به سه بخش جشنوارهای، سفارشی، و مردمی تقسیم می کنیم. در حالی که سینمای خوب، فیلمی است که هم از نظر فنی و هنری برجسته باشد و در جشنواره ها بدرخشد، هم حرفی عمیق و جدی داشته باشد و بتواند آن را بدون لکنت بیان کند، و هم پرفروش شد.
پس شما معتقدید مشکل از فیلمسازان است؟ چرا آنها نمی توانند مثل فیلم هایی بسازند که هم فرهنگ ساز باشند هم پرفروش؟
نه، مشکل ساختاری است. وقتی سیستم اکران شما به گونه ای است که فیلم هایی خاص شانس نمایش پیدا نمی کنند، وقتی نهادهای فرهنگی فقط به آمار فروش نگاه می کنند، طبیعی است که فیلمسازان به سمت تولیدات کم خطرتر بروند.
این حرف شما تناقض دارد. از یک طرف می گویید نباید به آمار فروش توجه کرد، از طرفی از فیلم پرفروش دم می زنید. بالاخره چه می خواهید؟
دارید به نکته خوبی اشاره می کنید. من با فروش مخالف نیستم، با تک بعدی شدن مخالفم. مشکل وقتی است که فروش تنها معیار می شود. باید سیستمی طراحی کنیم که هم به کیفیت هنری بها دهد هم به مخاطب.
و این سیستم آرمانی را چگونه می توان اجرا کرد؟ مخصوصاً در شرایط اقتصادی فعلی که تهیه کنندگان به دنبال بازگشت سرمایه هستند.
نیاز به یک انقلاب مدیریتی داریم. مثلاً سهمیه بندی سالن ها برای انواع فیلم ها، یا ایجاد صندوق حمایت از فیلم های باکیفیت؛ اصلاح سیستم داوری جشنواره ها، و آموزش مخاطب از طریق رسانه ملی…
همه این حرف ها خوب است، اما به نظر می رسد آرمان گرایانه و غیرواقعی است، آن هم در شرایطی که حتی سینمای جهان هم به سمت تجاری شدن پیش می رود.
بله، اما سینمای موفق جهان تعادل را حفظ کرده. هالیوود هم تایتانیک دارد هم شوالیه تاریکی. ما چرا باید فقط به یکی از اینها بسنده کنیم؟
صحبت آخر؟
فقط این را بگویم که اگر امروز به فکر نباشیم، فردا باید هزینه بیشتری بپردازیم. سینما فقط یک صنعت نیست، یک رسانه قدرتمند فرهنگی است. فراموش کردن این مسئله، خیانت به نسل آینده است.
ممنون از این بحث صریح و چالشی. امیدوارم این گفتگوها ادامه پیدا کند.
من هم از شما متشکرم. مهم این است که درباره سینما حرف بزنیم، چون نشان می دهد برایمان مهم است.
در دنیای امروز، مهاجرت حقی مسلم برای هر انسان به شمار میرود. انتخاب محل زندگی، شغل یا سبک زندگی از جمله حقوق طبیعی افراد است و هنرمندان نیز از این قاعده مستثنی نیستند. بسیاری از هنرمندان ایرانی، همچون دیگر اقشار جامعه، ممکن است به دلایل شخصی، شغلی یا امنیتی تصمیم به مهاجرت بگیرند و این تصمیم در ظاهر نباید محل سؤال یا قضاوت قرار گیرد. با این حال، آنچه مسئلهساز میشود، چرخش ناگهانی و رادیکال برخی از این افراد در مواضع سیاسی و گفتاری آنها پس از مهاجرت است. هنگامی که هنرمندی که سالها در ساختار رسمی جمهوری اسلامی فعالیت کرده، از حمایت مالی و هنری برخوردار بوده و در پروژههای تبلیغاتی و حکومتی نقشآفرینی کرده است، ناگهان در آن سوی مرزها به چهرهای اپوزیسیون و معترض تبدیل میشود، جامعه دچار تردید میگردد. آیا این تغییر موضع واقعی، ریشهدار و حاصل یک تحول فکری است؟ یا ترفندی برای بقا در فضای رسانهای و جلب توجه مخاطب جدید محسوب میشود؟ اینجاست که کنش فردی رنگ سیاسی و عمومی به خود میگیرد. چنین چرخشهایی دیگر یک انتخاب شخصی ساده نیستند، بلکه بهعنوان نوعی بازتعریف هویت و حتی فرصتطلبی رسانهای تحلیل میشوند. از منظر جامعهشناسی، چنین رفتارهایی اغلب نشانهای از بحران اعتماد عمومی به شمار میرود. مخاطب ایرانی، که سابقه و نقش این چهرهها را در حافظه جمعی خود دارد، نمیتواند چرخش ناگهانی آنها را بهسادگی بپذیرد. در نگاه مردم، اینها همان کسانی هستند که روزی در حمایت از نظام، در فیلمهای سفارشی و تلویزیون حکومتی نقش ایفا میکردند، اما امروز از همان نظام تبری میجویند. برای نمونه، حمید فرخنژاد که در پروژههای سینمایی با محتوای امنیتی یا ملی همچون «استرداد» به ایفای نقش پرداخته بود، اکنون از خارج از کشور، علیه همان سیستم موضعگیری میکند. یا فاطمه معتمدآریا، که تا پیش از این از چهرههای اصلی سینمای رسمی ایران بود، در مصاحبهای در خارج از کشور از «پایان قوانین گذشته» سخن میگوید؛ گفتاری که بیشتر شبیه تلاش برای بازیابی نام و موقعیت در فضای جدید است تا بیان یک موضع صادقانه. در نتیجه، مهاجرت اگر با صداقت، سکوت و احترام به گذشته همراه باشد، قابل درک است. اما هنگامی که با تناقض، چرخشهای نمایشی و بازنویسی گذشته همراه شود، اعتماد عمومی را به چالش میکشد. مخاطب امروز، نه تنها به سخنان بلکه به سوابق افراد نیز توجه میکند و همین امر سبب میشود هنرمند مهاجر، بیش از یک مهاجر، به عنوان یک کنشگر سیاسی مورد سنجش قرار گیرد…(ادامه دارد)
مهدی بنارش، کارشناس رسانه و فیلمساز متولد ۱۳۶۳ تهران، از سیزده سالگی با الهام از پدرش وارد عرصه سینما شد. فعالیت حرفهای او با تدوین آغاز شد و با کسب تجربه در پشت صحنه، به مهارت در تصویربرداری و تدوین دست یافت. از آثار شاخص او میتوان به مستندهای اجتماعی چون «دکانهای کاغذی»، «ساعت به وقت اتیسم» و «حماسهسازان» اشاره کرد. وی علاوه بر تولید محتوای تبلیغاتی و تجاری، تهیهکنندگی آثاری مانند «من آشغال نبودم» و «رد پا» را نیز بر عهده داشته است. بنارش در برگزاری چهار دوره جشنواره «پاککن» مشارکت داشته و اخیراً به عنوان داور بخش «تجلی اراده ملی» در جشنواره فیلم فجر فعالیت کرده است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
آقای بنارش، شما جایی گفتهاید سینمای ایران پس از چهار دهه نتوانسته به جایگاه واقعی خود برسد. این ادعای سنگینی است. مگر نه اینکه سینمای ما در همین دوره هم در جشنوارههای جهانی درخشیده و هم در داخل کشور مخاطبان خود را داشته است؟
ببینید، من منکر دستاوردها نیستم. اما باید پرسید: آیا این موفقیتها سیستماتیک بوده یا مقطعی؟ مشکل اصلی ما این است که نتوانستهایم یک اکوسیستم پایدار ایجاد کنیم. بله، گاهی الماسهایی داریم که میدرخشند، اما این کافی نیست. سینمای حرفهای نیاز به زنجیرهای از عوامل دارد که متأسفانه بسیاری از حلقههای این زنجیره در ایران ضعیف هستند.
به ضعف سیستماتیک اشاره کردید. دقیقاً کدام بخشها را مشکلدار میدانید؟
از پایه شروع کنیم: سیستم آموزش سینمایی ما دچار نقصهای جدی است. بسیاری از بازیگران امروز ما حتی دورههای حرفهای بازیگری را نگذراندهاند. در بخش فیلمنامهنویسی، ما از ادبیات غنی خودمان بهره نمیبریم. در بخش تولید، سیستم حمایتی ناپایدار است. و در بخش پخش، توزیع ناعادلانه داریم.
برخی معتقدند محدودیتها و ممیزیها عامل اصلی این مشکلات است. شما موافقید؟
نه به این سادگیها. ممیزی بخشی از مشکل است، اما همه آن نیست. به نظر من بزرگترین مشکل ما “فرهنگ سینمایی” است. ما هنوز به سینما به عنوان یک صنعت جدی نگاه نمیکنیم. تهیهکنندگان ما ریسکپذیر نیستند. مدیران ما برنامهریزی بلندمدت ندارند. مخاطبان ما به دلیل شرایط موجود انتظارات پایینی دارند.
پس راه حل شما چیست؟ چگونه میتوان این چرخه معیوب را شکست؟
اولاً باید از پایه شروع کنیم: آموزش حرفهای در تمام رشتههای سینمایی. ثانیاً نیاز به یک سیستم حمایتی شفاف و غیرسلیقهای داریم. ثالثاً باید به مخاطب احترام بگذاریم و ذائقهاش را دست کم نگیریم. و مهمتر از همه، باید بین تمام اجزای این صنعت – از فیلمساز تا نمایشدهنده – هماهنگی ایجاد کنیم.
آیا شما به آینده سینمای ایران امیدوارید؟
اگر بخواهیم صادق باشیم، در کوتاهمدت خیر. اما اگر اصلاحات ساختاری را شروع کنیم، در بلندمدت قطعاً بله. ما استعدادهای درخشانی داریم که اگر در مسیر درست هدایت شوند، میتوانند معجزه کنند. اما این “اگر” بزرگ است…
سپاسگزارم از این گفتگوی صریح و سازنده.
من هم از شما متشکرم. امیدوارم این گفتگوها گامی هرچند کوچک در جهت بهبود باشد.
محمدرضا محمدی، چهرهای تکرارنشدنی در عرصه فرهنگ و هنر ایران، با بیش از چهار دهه فعالیت خستگیناپذیر، تاروپود مدیریت فرهنگی و برنامهسازی رسانهای را با ظرافتی بینظیر درهم تنیده است. این استاد پیشکسوت که تحصیلات خود را در مقطع دکترای مدیریت فرهنگی و دورههای عالی رسانه به سرانجام رسانده، نه تنها به عنوان رئیس هیئت مدیره مؤسسه فرهنگی «تصویر آفتاب شرق» نقش آفرینی کرده، بلکه با خلق آثاری ماندگار مانند مجموعه مستندهای فاخر و برنامههای تلویزیونی پرمایه، میراثی گرانبها از خود به جای گذاشته است. نقش بیبدیل او در طراحی نظام رسانهای مترو تهران، که تلفیقی هوشمندانه از مدیریت محتوای محیطی با اصالتهای فرهنگی است، گواهی بر عمق نگاه راهبردی این مدیر فرهنگساز است. برگهای زرین افتخارات او، از جمله دریافت عنوان «هنرمند برتر» و «مدیرخلاق سال»، تنها بخشی از داستان پرافتخار زندگی حرفهای این شخصیت برجسته است که همچنان به عنوان مشاوری ارشد در شوراهای تخصصی فرهنگ و هنر، چراغدان خرد و تجربهاش را در خدمت اعتلای فرهنگ ایرانی-اسلامی نگاه داشته است. محمدی، این معمار فرهنگ و رسانه، نه تنها گذشتهای درخشان، که آیندهای روشن برای برنامهسازی هوشمندانه ترسیم کرده است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
سینمای خانگی: سلام و عرض ادب خدمت شما آقای محمدی عزیز. امیدوارم سلامت و سربلند باشید. امروز میخواهیم درباره وضعیت سینمای ایران گفتگو کنیم. به نظر میرسد سینمای ما درگیر محدودیت های فکری خاصی است که گاهی با ارزش های دینی و هنری در تضاد است. تحلیل شما از این شرایط چیست؟
آقای محمدی: سلام و عرض ارادت. متأسفانه ما در فضایی محصور شده ایم که برخی جریان های فکری به ارزش های دینی و هنری تنه میزنند و دچار مغلطه شده ایم. این فضا، شأن مردم و نظام ما نیست. برخی آثار صرفاً به گیشه تکیه کرده اند، بدون ریشه های فکری، و در مواردی هم آثار قابل قبولی می بینیم، اما سینمای متفکر و حرفه ای که شایسته بزرگان ماست، عملاً به مخاطب عرضه نمی شود.
سینمای خانگی: این مشکل فقط به سینما محدود نیست، بلکه در رسانه های دیگر مثل صداوسیما و پلتفرم های دیجیتال هم دیده می شود. به نظر شما چرا کنترل محتوایی در این فضاها ضعیف است؟
آقای محمدی: متأسفانه در برخی آثار، به ویژه در پلتفرم هایی مثل «نماوا» یا «فیلیمو»، گویا هیچ کنترلی وجود ندارد. مقایسه کنید با دهه ۶۰ که با وجود التهابات جنگ و انقلاب، فضای معنوی حاکم بود و آثار ارزشمندی تولید شد. امروز اما نه تنها از فضای بین المللی استفاده نکردهایم، بلکه بعضاً به سمت ارزش های مغایر با مبانی خود غلتیده ایم. حتی خانواده های مذهبی هم به سمت شبکه های ماهوارهای مثل «جم» گرایش پیدا کرده اند.
سینمای خانگی: به نظر شما مدیریت فرهنگی کشور چقدر در این وضعیت مقصر است؟ آیا وزارت ارشاد و سازمان سینمایی و ساترا موفق عمل کرده اند؟
آقای محمدی: مسئولان ما به اندازه شأن نظام و دین موفق نبوده اند. هر وزیر یا مدیر جدیدی که آمده، تنها تعدادی آثار تولید کرده، اما جریان سازیِ درستی اتفاق نیفتاده. ما هنوز نتوانسته ایم فیلم هایی بسازیم که مخاطب انبوه جهانی را جذب کند. صنعت سینمای ما نه بهره اقتصادی دارد، نه فرهنگی. این روند مردم را از سینمای داخلی دور کرده و به سمت تولیدات بیگانه سوق داده است.
سینمای خانگی: راه حل شما برای خروج از این بحران چیست؟ چگونه می توانیم سینمایی فاخر و اثرگذار داشته باشیم؟
آقای محمدی: باید به یک «مانیفست مشترک» برسیم؛ بر مبنای عرف ایرانی و مبانی دینی، اما نه به شکل قشری و کم محتوا. اندیشه های بزرگ و تفکر عمیق باید پایه تولیدات ما باشد. متأسفانه حتی بین صنوف سینمایی هم تفرقه وجود دارد و حاکمیت نتوانسته همدلی ایجاد کند. این فضا بسیار نگران کننده است.
سینمای خانگی: خیلی ممنونم. اگر نکته پایانی دارید، بفرمایید.
آقای محمدی: در همین حد بضاعت خودم عرض کردم. امیدوارم مفید بوده باشد. اگر صلاح دیدید منتشر شود، اگر نه، اصلاحش بفرمایید. انشاءالله که بتوانیم با تدبیر صحیح، سینمایی درخورِ مردم و انقلاب بسازیم.
سینمای خانگی: بسیار متشکرم از وقتی که در اختیار پایگاه خبری سینمای خانگی گذاشتید.