سلبریتیها، با توجه به جایگاه ویژهای که در عرصههای مختلف فرهنگی، هنری و رسانهای دارند، دیگر فقط چهرههای محبوب یا تاثیرگذار در دنیای هنر نیستند. این افراد، به مرور زمان به منابع کلیدی تاثیرگذاری در فرهنگسازی، آگاهیبخشی و همچنین اعتراضات اجتماعی تبدیل شدهاند. از این رو، نقشی که سلبریتیها میتوانند در مواجهه با فجایعی همچون قتل الهه حسیننژاد ایفا کنند، بسیار حیاتی است. حادثه تلخ قتل الهه حسیننژاد، دختر ۲۴ سالهای که به دست یک قاتل در تهران به طرز هولناکی جان باخت، تنها یک پرونده جنایی ساده نبود. این اتفاق در واقع بازتابی از مشکلات عمیق اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه است؛ مشکلاتی که سلبریتیها میتوانند نقش اساسی در روشن کردن آنها ایفا کنند.
نقش سلبریتیها در افزایش آگاهی عمومی
سلبریتیها به دلیل شناختهشدگی، مخاطبان وسیعی دارند و از این رو قادرند که یک پیام اجتماعی یا انسانی را به سرعت در سطح گستردهای منتشر کنند. در مواقعی مانند این قتل، سلبریتیها میتوانند از جایگاه خود استفاده کرده و با هشتگگذاری، بیانیههای عمومی و مصاحبهها، جامعه را از ابعاد مختلف قضیه آگاه کنند. این امر نه تنها موجب جلب توجه بیشتر به حادثه میشود، بلکه میتواند بسترهای اجتماعی و فرهنگی منجر به چنین وقایعی را مورد نقد قرار دهد.
در دنیای امروز، حضور سلبریتیها در فضای مجازی مانند اینستاگرام و توییتر، به سرعت موجب شکلگیری بحثهای عمومی پیرامون یک مسئله میشود. چهرههای شناختهشدهای چون بازیگران، خوانندگان و مجریان تلویزیون با ایجاد کمپینها و هشتگهای حمایتی، میتوانند به راحتی توجه افکار عمومی را به موضوعات اجتماعی جلب کنند. این موضوع به ویژه در مواقعی مانند این حادثه که رسانهها شاید نتوانند به اندازه کافی به آن پرداخته باشند، اهمیت دوچندان پیدا میکند.
سلبریتیها و مسئولیت اجتماعی در ساختن فرهنگ ضد خشونت
سلبریتیها باید نقش خود را فراتر از آگاهیبخشی به بحرانها ببینند. آنها میتوانند با ساخت آثار هنری، فیلمها و برنامههای تلویزیونی که موضوعاتی چون خشونت خانگی، تبعیضهای اجتماعی، بیعدالتیهای جنسیتی و اقتصادی را مورد بررسی قرار میدهند، جامعه را به چالش بکشند. آنها میتوانند با نقشآفرینی در شخصیتهایی که به تصویر کشیدن مبارزه با ظلم و نابرابری را از زاویه انسانی و عاطفی نمایان میکنند، در ایجاد فرهنگ ضدخشونت موثر واقع شوند.
چنین اقداماتی نه تنها موجب آگاهیسازی عمومی میشود، بلکه به مقابله با وضعیتهای مشابه و پیشگیری از وقوع فجایعی مشابه کمک میکند. هنگامی که چهرههای معروف در فیلمها، تئاترها و سریالهای خود پیامهایی علیه خشونت و نابرابری میدهند، آنها در واقع الگویی مثبت برای مخاطبان خود بهویژه نسلهای جوان ارائه میدهند.
سلبریتیها و نقد سکوت در برابر جنایات اجتماعی
در هنگام وقوع فجایعی این گونه، سکوت بسیاری از چهرههای شناختهشده، خود به یک بحران بزرگ تبدیل میشود. سلبریتیها، به ویژه آنها که در دنیای هنر و رسانه حضور فعال دارند، اگر در برابر جنایات اجتماعی سکوت کنند، این سکوت خود به معنای «بیتفاوتی به سرنوشت هموطنان» تفسیر میشود.
در مقابل، بازیگران و هنرمندانی که با فریاد زدن در برابر ظلمها، جنایات و تبعیضها مخالفت میکنند، در واقع نقش مهمی در ایجاد فضای اجتماعی آگاه و پیشرو ایفا میکنند. این افراد میتوانند از قدرت خود در رسانهها برای تبدیل سکوت و بیتفاوتی به اعتراض و جلب توجه افکار عمومی استفاده کنند. در حقیقت، حضور فعالانه سلبریتیها در مسائل اجتماعی نه تنها به آگاهیافزایی کمک میکند، بلکه موجب ایجاد فشار عمومی برای تغییر قوانین و سیاستهای اجتماعی خواهد شد.
سلبریتیها به عنوان الگوهای تغییر اجتماعی
سلبریتیها باید درک کنند که با شهرت و محبوبیت خود، مسئولیتی بزرگ در قبال جامعه دارند. این مسئولیت به معنای تغییر نحوه برخورد با مسائل اجتماعی و سیاسی از طریق هنر، رسانه و تاثیرگذاری مستقیم بر مخاطبان است. آنها میتوانند با نشان دادن همدلی، پشتیبانی و مشارکت در امور اجتماعی، بر روی مخاطبان خود تأثیر بگذارند و یک موج فرهنگی ایجاد کنند که به نفع اصلاحات اجتماعی باشد.
برای نمونه، برخی از سلبریتیها با مشارکت در کمپینهای ضد خشونت، حمایت از حقوق زنان و برابری جنسیتی، میتوانند نقش مهمی در فرهنگسازی ایفا کنند. این حمایتها میتواند شامل پشتیبانی از طرحهای قانونی برای امنیت زنان، کارگاههای آموزشی برای پیشگیری از خشونتهای خانگی و پروژههای خیریه برای حمایت از خانوادههای آسیبدیده باشد. انواع سلبریتی ها و کارکرد آنها
در سالهای اخیر و در وقایع سیاسی ما شاهد فعالیت پاره ای از سلبریتی ها بویژه هنرمندان بودیم که بعضا آنقدر رویدادهای سیاسی غرق شدند که در نهایت ناچار به ترک وطن شدند ، اما به راستی چند تن از این افراد درک درستی از وقایع روز کشور داشتند و چقدر به کاری که بعنوان رسالت بعهده گرفتند اعتقاد داشتند ؟ وقایع سالهای اخیر کشور نشان داد سلبریتی های محبوب کشور عمدتا از سه قشر تشکیل می شدند ؛ قشر اول سلبریتی های آگاه که نسبت مسایل روز مشرف بوده و از روند رخداد اتفاقات با خبر بودند. این دسته یا آگاهانه در رخدادها مداخل نکردند و یا اگر مداخله و نظری دادند ، تلاششان در جهت حفظ پیوند جامعه و عدم گسست ارکان و لایه گوناگون جامعه از هم بود . سری دوم سلبریتی ها سلبریتی های احساسی بودند، این دسته که برای خود مخاطبان خاصی داشتند در وقایع و رخدادهای سیاسی نه بر اساس اطلاع یا خبر و یا دانش ویژه ، صرفا براساس ذائقه جامعه درگیر (نه کل جامعه) و در پاسخ به انتظارات آنها داخل ماجرا می شدند و اظهار نظر و یا موضع گیری می کردند ، این دسته عمدتا بیش از خیر ، سرشان دامن جامعه و یا جریان را می گرفت و موجب آشفتگی بیشتر در روند اتفاقات و مسایل سیاسی و اجتماعی می شد… سری سوم از سلبریتی ها ، سلبریتی های مزدور بودند، افرادی که در جریانات سیاسی ، با دریافت مبالغ و یا وعده و وعیدهای زندگی های لاکچری خود و تاریخچه هنری خود را به تاراج گذاشته و در راستای جریان اقلیت خاص مواضع تندی اتخاذ کردند که در نهایت بدون حصول نتیجه ترک وطن کردند و در خارج کشور حتی نظامی را که باعث رشد و شهرت آنها شده بود را نفی و حتی مورد شدیدترین انتقادات قرار دادند … این دسته سلبریتی ها برای ماندن در جغرافیایی جدید تن به دریوزگی های سیاسی به دشمنان کشور دادند . و نه اهدافشان رسیدند و نه دیگر آن ابهت و اهمیت که در ایران داشتند را دارند . آنها بودن فقط برای منافع خودشان و حتی نه ملت ، ملت فقط برایشان وسیله پرش بودن از ایران به آنجا که آرزوی آمالشان بود .
نتیجهاینکه ، سلبریتیها میتوانند در جامعه به عنوان آینهای برای بازتاب شرایط اجتماعی و فرهنگی عمل کنند. در بحرانهایی مانند قتل این دختر، آنها قادرند با استفاده از پلتفرمهای عمومی خود، صدای مظلومیت و عدالتخواهی را به گوش تمامی مردم برسانند. این امر نه تنها به رفع چالشهای موجود کمک میکند، بلکه در ساخت جامعهای شجاعتر، آگاهتر و مسئولتر نقش بسیار مهمی ایفا خواهد کرد به شرط آنکه سلبریتی ، آگاه به زمان ، مکان ، جامعه شناسی بوده و بدنبال منافع جمع و کل کشور باشد نه یک جریان تند رو فرصت طلب . سلبریتی در دل جامعه با احترام و ارزش باقی خواهد ماند که ، در تمامی موارد حساس و مهم کشور ورود و ابراز نظر و یا برای رفع مشکل و حل آنها دخالت و دلسوزی کند .
رضا کاشانی اسدی، نویسنده، کارگردان و تهیهکننده برجسته ایرانی، با تحصیلات کارشناسی در رشته ی سینما و کارشناسی ارشد در رشته ی ادبیات نمایشی، یکی از چهرههای پرکار در عرصه هنر و رسانه است. او با نگارش و تولید دهها سریال و فیلم سینمایی و تلویزیونی، نقش مهمی در صنعت فیلمسازی ایران و سیمای جمهوری اسلامی ایفا کرده و رمانهای بلندی چون «پشت درهای بهشت»، «سلمان ما»، «پرواز از فرنگ»، «پایان سکوت» و «وطهورا» از او به یادگار مانده است. کاشانیاسدی همچنین بهعنوان منتقد سینمایی در نشریات مختلف قلم زده و ضمن مدیریت فرهنگی، در شوراهای سینمایی از جمله شورای نمایش خانگی سازمان سینمایی و شوراهای سیمافیلم نیز عضویت داشته است. او مدرس دانشگاه و انجمن سینمای جوانان تهران نیز هست، و با تلفیق دانش آکادمیک و تجربه عملی، به تربیت نسل جدیدی از هنرمندان مشغول است.
با سلام و تشکر از شما به خاطر شرکت در این مصاحبه. برای شروع با این نکته آغاز می کنیم؛ شما در جایی اشاره کرده اید که بخش بزرگی از مردم ایران به سینما نمیروند. درست است. آمارها هم همین را نشان می دهند. به نظر شما چرا؟
بله این اولین سوال من هم هست! چند در صد مردم ایران به سینما می روند و چند در صد نمی روند؟ اصلاً آیا ارزیابی شده آن کسانی که می روند چرا می روند و یا آن بخش عظیمی که به سینما نمی روند، چرا نمی روند؟ آیا کسی روی این چراها به درستی کار کرده؟ آیا مسئولین دولتی و صنفی یا نویسنده ها و کارگردان ها و تهیه کننده ها به این موضوع فکر کرده اند؟ آیا این ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته شده و دلیلش مشخص شده؟ نمی دانم.
پرسش مهمی است که اتفاقاً مسئولین باید جواب آن را بدهند. متأسفانه برخی ها یک گوششان را در کرده اند و یک گوششان را دروازه… گوش اگر گوش من و ناله اگر ناله ی توست… آن چه البته به جایی نرسد، فریاد است…
شما می دانید که خانواده ها و دولت چه هزینههای کلانی برای آموزش فرزندان می-کنند؟ چرا معادل اندکی از آن را به سینما اختصاص نمیدهند؟ خوب است کمی این را بررسی کنیم!
موافقم!
چرا در صد کمی از هزینه ی زندگی خرج رفتن به سینما نمی شود؟ جالب نیست؟ سینمایی که تمام ویژگی های جذابیت را دارد و اصولا کشش انسان ها به شنیدن داستان و ماجرا قاعدتاً باید آن ها را به سمت سینما بکشاند، و اتفاقاً خیلی هم گران نیست! چرا برای آن هزینه نمی شود؟! لابد می دانید که هر ساله بودجه هنگفتی از درآمدهای کشور، خرج آموزش فرزندان می شود. در خانواده ها، در طبقات مختلف بحث آموزش و پرورش فرزندان، بیشترین دغدغه است و هزینه کلانی بابت این صرف می شود. اگر پاسخ سؤال مشخص بشود، شاید بسیاری از ابهاماتی که داریم، خود به خود مرتفع می شود. این پاسخ ها اگر بی غرض و عالمانه کشف بشود، چراغی می شود راهنما، برای دست اندرکاران و برنامه ریزان سینمای کشور. البته ناگفته معلوم است تا موقعی هم که این اتفاق نیفتد ما نمی توانیم به زمزمه ها، به حرف ها، و به نکاتی که از زبان های مختلف شنیده می شود، خیلی اتکا کنیم.
شما گفتید که کشف دلایل عدم استقبال از سینما میتواند راهگشا باشد. منظورتان این است که این فاصله گرفتن مردم از سینما، پیامی در خود دارد؟
ارزیابی روند (دهه به دهه) در کاهش تماشاگر سینما نشان می دهد که بله! این فاصله گرفتن های قاطبه ی ملت با سینما پیام بزرگی دارد که ما یا نمی خواهیم بشنویم یا واقعا قدرت درک و دریافت آن را نداریم که بفهمیم این پیام از چه اهمیتی برخوردار است. به طور مسلم، برای ما نباید مایه ی مباهات باشد که مثلاً یک نفر در سال پنجاه بار به سینما می رود، آن هم در مقابل جمعیت کثیری از مردم که حتی سی چهل سال است به سینما نرفته اند. این خودش واقعا جای تامل ندارد؟
نظر شما چیست؟
چیزی که برداشت حقیر در خصوص این چرایی است، این است: یک تعریفی عقلای اسلامی از انسان دارند، و تعریف دیگری دیگران، که عمده ی اساسش به فلسفه غرب وابسته است. تفاوتی بین فلسفه اسلامی و فلسفه غرب هست که اگر بتوانیم بر جان ها و ذهن ها و دل های جهانیان بنشانیم؛ قطع به یقین به بیزاری از فلسفه ی غربی منتج می شود. خلاصه اش این است: فرهنگ و فلسفه غرب این را می خواهد که شما با فردیتت رفاه کامل داشته باشی، با فردیتت لذت تام ببری، از جهان اطرافت با فردیتت تمام تعارضات رو در هم بشکنی، و برای خودت آن چنان زندگی کنی که رضایت شخصی تو جلب شود و تو هیچ مسئولیتی نسبت به دیگران نداری. به خلاف این، در نگاه عقلای اسلامی، عقلای خاص جهانی، عقلای اخلاقی، عقلای انسانی، و نگاه انسان هایی که با آموزه های اسلامی زیست کرده اند، چیز دیگری است که می گوید انسان ذاتاً اجتماعی است، شما با جمع حرکت می کنی، حقوق دیگران را رعایت می کنی، حتی آن حقوق را بر حق خودت مقدم می دانی، بهره مندی را با او تقسیم می کنی! حتی اگر توانستی ایثار و گذشت می کنی! تو هم یکی هستی در میان جمع!
شاید بتوان جنایت تاریخی کودک کشی غزه را که متأسفانه همچنان در جریان است، مصداقی از همین فرهنگ و فلسفه ی غربی دانست!
درست است، اما بستر بحث من الآن سینمای ایران است. ابتدا، ما باید تعریفی از درک و دریافتمان از یک انسان «ایرانی ـ اسلامی» یا «اسلامی ـ ایرانی» داشته باشیم که برای آینده او مثلاً برای پنجاه سال چه چشم اندازی تعریف می کنیم! قرار هست که او را از کجا به کجا برسانیم؟ نگاه حضرت امام همواره این بوده که سینما یک دستگاه آموزشی است. حتماً منظور امام این نبوده که ما مثلاً از کلاس های درس معلم پای یک تخته فیلم بگیریم و در سینماها نشان بدیم، نه! قرار هست داستان بگوییم و با داستان حرفمان را بزنیم. حتی نزدیک به یک سوم قرآن، که کتاب آسمانی ماست قصه و حکایت است. دستگاه آموزشی مد نظر امام، دستگاهی است با ساختارها و لوازم خودش…
توضیح بدین لطفاً…
دغدغه و نگرانی امام چه بود؟ نگرانی ایشان که همان روز اول در بهشت زهرا به آن اشاره فرمودند این بود که ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم؛ و این که آن ها (یعنی مخالفین انسان) آمده اند سینما را اساس و ابزار ویرانگری قرار داده اند. به تعبیر من، سینمای امروز ما مثل اتومبیل یا اتومبیل های ترمز بریده ای است که در سراشیبی سقوط قرار گرفته و کسانی هستند که کنار ایستاده اند و به جای این که برای جلوگیری از سقوط چاره ای بیندیشند، رانندگان ماشین های در حال سقوط را با هلهله و شادی تشویق می کنند که اتفاقاً سرعتشان یا انحرافشان بیشتر شود! وحشتناک است که ما بر اساس میزان انحراف و سرعت سقوط به آنان امتیاز می دهیم. جالب تر این که متاسفانه و متاسفانه بسیاری از عقلا هم می بینند، تشویق می کنند و کف می زنند!
تشبیه عجیب و عبرت آموزی است…
البته ممکن است استثناهایی هم باشد، من الآن با آن ها کاری ندارم، اما عجالتاً باید گفت با یک گل به واقع بهار نمی شود. به هر حال ما باید زیرساخت های سینما رو درست کنیم؛ و یکی از مهم ترین زیرساخت ها خود مدیران و رؤسا و تصمیم گیرندگان هستند. پیشنهاد من این است که آن ها اول خودشون باید قائل به دیدگاه فلسفه ی انسانی ایرانی ـ اسلامی باشند، خودشان باید تهذیب شده مکتب امام باشند. اگر نباشند با ظرف آلوده نمی شود نوشیدنی سالم نوشید.
بنا به گفته ی شما، تهذیب نداشتن مدیران سینما با عث شده تا سینما از نشاط درست فاصله بگیرد و به سمت محتواهای ناسالم برود. این برداشت من درست است؟
شک نکنید! واقعاً مدیران، رؤسا، و تصمیم گیرندگان باید اول خودشان به یک وارستگی و تهذب رسیده باشند تا بتوانند دیگران را به آن سمت هدایت، حمایت، و یا نظارت کنند. ذات نایافته از هستی، «بخش»! کی تواند که شود «هستی بخش»؟ وقتی ما می خواهیم انسان ایرانی این قرن که انسان مکتب امام خمینی است را گامی به جلو ببریم، نمی توانیم خودمان بخشی از آن نباشیم. پس واقعا باید در صف بایستیم، الگو بگیریم، الگو بشویم، و الگو بدهیم. در صف کسانی که این راه را رفته اند و به نتیجه رسیده اند؛ مثل شهیدان و علمای بزرگ، نه کسانی که راه غلط را تا به آخر پیموده اند و به بن بست رسیده اند. گروه دوم به تعبیر حضرت امام از بالاترین عنصری که وحشت دارند، از جوان سالم و مهذّب ماست که مبادا روزی در برابر ایشان طغیان کند. آن ها که خواسته یا ناخواسته به دیدگاه های غربی نزدیک ترند، تلاش می کنند تا از ابزار سینما در جهت اهداف خودشان به طور کامل و بدون هیچ اغماضی استفاده کنند و برای نابودی نسل جوان ما و نابودی اخلاق ما بهره بگیرند. آن ها سرمایه گذاری می کنند تا هر چه بیشتر فیلم بسازند و هر چه بیشتر از مفاهیم ضد انسانی را در آثار خود استفاده کنند و به شهوت پیدا و پنهان بپردازند تا افراد بیشتری را به دیدن آن ها ترغیب کنند. به همین دلیل است که بارها گفته شده شاخص پیشرفت ما، افزایش تعداد آثار نیست. میزان پیشرفت ما در سینما، بالارفتن میزان فروش نیست. البته که آن هم بخشی از شاخص ها و میزان ها است، اما باید دید نتیجه ی این افزایش چیست؟ من با صدای بلند می پرسم، آن کسانی که پنجاه بار در سال سینما می روند، چه کسانی هستند و آن هایی که چهل سال است به سینما نرفته اند، چه کسانی هستند؟! یک نفر جواب بدهد!
دلیل تفاوت بین مخاطبان سینما و کسانی که از آن دوری میکنند، از نظر شما چیست؟
قصد بی احترامی به هیچ کس را ندارم. من بخش قابل توجه را بحث می کنم. زاویه ی نگاه فرهنگ غربی که ما با آن تفاوت اساسی داریم، توجه ویژه و ویرانگر به عناصر شهوت و غضب است که در آثارشان خیلی به آن تکیه می کنند. در اسلام این دو عنصر هم بخشی از لوازم حیاتی انسان است، اما باید کنترل شوند و در جهت اهداف والاتری مورد استفاده قرار گیرند. غربی ها در آثارشان ایجاد غضب می کنند، ایجاد وهم می کنند، نیروهای شهوانی تحریک می کنند. چرا؟ برای مشغول بودن به لذتی غیر انسانی و بلکه حیوانی! شاهد هستیم و می بینیم که دنیای وهم و شهوت و غضب بر سر جوامع جهان چه آورده است. آن چیزی که انسان ها را خواب زده کرده، دچار وهم و خیال کرده، به نکبت شهوت مدرن آلوده کرده، همانی است که او را در اوج فقر و فلاکت و بدبختی و اختلاف های طبقاتی شدید، به سرگشتگی و سرگردانی عمیق و تاریکی دچار کرده که گویی هیچ راه برگشتی ندارد. این با تفکر اسلامی مغایرت دارد. مدیر ما باید این را بفهمد!
خب حالا، آیا سینمای ایران میتواند با تکیه بر نشاط اسلامی این سرگشتگی را برطرف کند و مخاطبان را جذب کند؟
قطعاً. اسلام با نشاط یک پیوند عمیق دارد. یکی از خواسته های بزرگ اسلام این است که ما در برابر دیگران، همیشه چهره گشاده داشته باشیم. یکی از مشخصه های نبی مکرم اسلام (ص)، تبسم و بشاش بودن ایشان بوده است. ما چرا این تهمت را می زنیم که اسلام با تفریح و سرگرمی مخالف است؟ اصلا این طور نیست. حتی در قضایای عاشورا، که محزون ترین اتفاق در تمام طول تاریخ است. همراهان امام حسین (ع) پرنشاط ترین شب عمرشان را گذراندند. در دفاع مقدس هم همینطور بود، آن ها واقعا نشاط داشتند. اما نشاطش فرق داشت با هرزه گویی، لغوگویی، و تمسخر دیگران، یا احیانا پرداختن به آن نفسانیت بی ارزش! لذت نشاط واقعی انسانی، با هیچ حال خوش حیوانی قابل قیاس نیست. انصافاً فرح، نشاط و سروری را که در خانواده مومنین هست با فرح، نشاط، و سرور خانواده های غیرمومن نمی توان مقایسه کرد. مدیر و هنرمند باید خودش این لذت را برده باشد تا بتواند آن را به دیگری پیشنهاد بدهد.
با وجود این، چرا سینمای امروز به سمت کمدیهای لغو و آثار سرخورده رفته است؟
متاسفانه باید گفت، این مسیر دردآور باعث شده تا کسانی را که روزی فیلم های ارزشمندی را در کارنامه داشته اند به سرخوردگی از وضع امروز دچار کند و آنان را به سمت کمدی های لغو و سخیف سوق بدهد. چرا؟ چون ما یعنی مدیران و تصمیم گیران، آن ها را در زمستانی سخت، در کوهستانی صعب العبور، پشت کوهی سهمگین نگه داشته ایم و بی پناه و بی توشه رهاشان کرده ایم. این درد را چند بار باید گفت و هیچ مدیری به آن توجه نکند؟! چرا توجه نمی کنند؟ چون نجاتشان را در فرهنگ سرخورده و سرشکسته ی غرب جستجو می کنند. این بن بست را باید کسانی باز کنند که اهل اندیشه، اهل فکر، و اهل تبیین باشند. آن هایی که می توانند راه را باز کنند، تبیین کنند، حرکت بسازند، جریان بسازند، و… گفتم اهل اندیشه! البته دانشگاه های سینمای ما هم در این عرصه کم مقصر نیستند.
در سرخوردگی فیلمسازان ارزشی و نقش دانشگاهها و انزوای افراد صاحباندیشه ای مانند آوینی چه عواملی را مؤثر می دانید؟
این، سینمایی که امروز ما در آن هستیم، قتلگاهی هست برای نوع آوینی ها! ما در زمان حیات آوینی با او چه کردیم و با او چه برخوردی داشتیم که امروز جملات او را کتیبه بالای سرمان می کنیم؟! مگر ما مرده پرستیم؟ در زمان حیات او، او را به سازمان صدا و سیما راه نمی دادیم… حالا برایش مستند می سازیم؟ جایزه به نامش می دهیم؟ جشنواره برایش برگزار می کنیم؟ مفهوم است! آوینی اگر مرده باشد برای ما عزیز است، چون دیگر نمی تواند اندیشه های ما را به نقد بکشد! چون دیگر قدرت ادامه ندارد، و کلامی و زبانی برای گویش ندارد! الأن اگر کسی پیدا شود، آیا بهتر از آوینی زنده با او برخورد می کنند؟! این در حالی است که من یقین دارم، اگر جستجو کنیم افراد بسیاری را از خرد تا کلان در رده های مختلف پیدا می کنیم که صاحب اندیشه هستند، صاحب توان هستند. این ها منزوی شده اند در سینما. چرا؟ به خاطر گرفتاری سینمای امروز به باندهای خطرناک، و مدیران غیرمهذب!
آیا این باندهای خطرناک به نفوذ بیگانگان در سینمای ایران مرتبط می شود؟
دوستی دارم که ده ها سال در اداره کل نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی حضور داشت. او می گفت: که گاهی فیلمنامه ای با برآورد هنگفتی می آمد و اصرار می شد تا توسط آورنده ساخته شود. می گفت که نه سازنده را آدم صالحی می دانستند نه برای کار چنان هزینه ای را تأیید می کردند، به یقین برگشتی هم نداشت. می بینید؟ این معماها که البته یکی دو تا هم نیست، به دست های فعال آن باندها دلالت می کند. خود این افراد، پول هایشان، حمایت هایشان، اصرارشان، با وجود تبعات آثارشان! سؤال برنگیز نیست؟ اگر به دنبال نجات سینما هستیم باید آفت زدایی شود. ما در سینما نیاز به چیزی شبیه انقلاب داریم، چون نمی توانیم با یکی دو مورد حرکت اصلاحی به نتیجه ای درست و کامل برسیم.
انقلاب در سینما؟ احساساتی شده اید! ابعاد این انقلاب چیست؟ یعنی باید سینما پاکسازی بشود؟
قبول دارم که حرف سهمگین و وحشتناکی است. اگر سینمای امروز بر همین مسیری که اکنون می تازد و شتابان به دره می رود، برود! چاره ای نیست! امروز یا فردا باید این سینما را تطهیر کرد. عناصری که به وارستگی اخلاقی، انسانی، و اسلامی نرسیده اند، باید جایشان را به افرادی بدهند که لاأقل به مدارجی در این عرصه دست یافته باشند. معمار حکیم انقلاب می فرمودند که بروید، ببینید، کسی که قرار است فیلم بسازد، خودش که بوده؟ گذشته اش چه بوده؟ پدرش که بوده؟ خاندانش چه بوده اند؟ این حرف ها واقعی است… مدیران و تصمیم گیرندگان بروند بخوانند… ما چه می کنیم با این مردم؟!
معلوم است که شخصیت فیلمساز و تأثیر آن بر آثارش اهمیت دارد. اما آیا تا این حد؟!
بله، کاملاً. هر اثر هنری که خلق می شود، جلوه ای است از شخصیت خالق آن، یعنی او در اثرش، در نقاشی اش. در فیلمنامه اش، در فیلمش، متجلی است. او با خلق اثر دارد شرح نفس می کند و با آن خودش را باز تعریف می کند. در نتیجه اگر من درونم آلوده و متعفن باشد، به قطع و یقین آثارم نیز همین طور خواهد بود. عکس آن هم صادق است.
با این وصف، چه پیشنهادی برای تحول سینمای ایران دارید تا به اهداف فرهنگی و اسلامی نزدیکتر شود؟
رویکرد من به جوانانی هست که واقعا دغدغه مندند و دلشان به حال فرهنگ و دین کشورشان و به حال آینده شان می سوزد. آن هایی که نو رسته اند، آن هایی که در میانه راه هستند، و دلسوزند. این ها باید تک تک، یا دوتا دوتا، واقعا به حرف اسلام و انقلاب عمل کنند. شجاع باشند! با بصیرت باشند! عمیق باشند! اهل مطالعه و تهذیب باشند! مواظب باشند گنداب متعفن فرهنگ غربی آنان را آلوده نکند! باید مثل آوینی عمل کنند… اگر آوینی امروز بود، چه می کرد؟ من با او حشر و نشر داشته ام، آوینی جزو کسانی بود که هم درک داشت، هم پاک بود و هم قائل بود که باید قیام فردی و جمعی را شکل بدهد. ما امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز به این داریم که کاری بکنیم. هر کس هر قدر می تواند… با یک فیلم بلند، با یک فیلم کوتاه، با یک مقاله، با یک سخنرانی! به هر حال باید فریاد زد که این سینما، سینمایی نیست که ملت را نجات بدهد.
با وجود آن باندهای خطرناکی که اشاره کردید، آیا این تحول در سینما شدنی است؟ و آیا این تحول شامل قطع دست بیگانگان از سینمای ایران هم می شود؟
اگر بخواهیم، می شود. من فقط خواسته ام را بر مبنای وظیفه ی دینی و انقلابی ام مطرح می کنم. هر جایی هم که به من مربوط شود، تلاش می کنم به آن عمل کنم. اما آن کسی که مسئول اصلی است، مدیران و تصمیم گیران هستند و کسانی که قرار است بر آن ها نظارت کنند! مسئولین باید دست بیگانه را از سینما قطع کنند. آن ها این کار را هم نمی توانند؟! حتماً می توانند جلوی بودجه های مشکوک را بگیرند! لابد می توانند جایزه هایی که ناحق است ندهند! قطعاً می توانند فیلم هایی که فرصت برای دشمن فراهم می کند به جشنواره های خارجی نفرستند! با این نوع کارها تا حد زیادی دست بیگانه از سینما دور می شود. مسئولان می توانند ریشه ی ارتزاق روشنفکرنماهای غربزده را با کوتاه کردن دست دشمن خشک کنند. این گام بسیار مؤثری است. اگر دست آمریکا و غرب و به طور کلی دست دشمنان از سینمای کشور کوتاه شود، آن وقت می توان در باره ی سینمای مطلوب اندیشید.
آیا این کار میتواند سینما را به مسیری برگرداند که خانوادهها را جذب کند؟
آنقدر اوضاع خراب شده که تغییر در آن به این سادگی رخ نخواهد داد. مهم این است که این اساس باید از بنیان زیر و رو بشود. به ما اتهام می زنند که ما قشری فکر می کنیم. مسلماً خودشان مستحق این اتهام هستند. آنان فردی ترین و انحصارگرایانه ترین حرکت ها را انجام می دهند. آنچه امروز بر سر سینما آمده خواست یک جمعیت اندک است. آنان مجموعه مردم را از سینما محروم کرده اند! مسئولیت آن را هم نمی پذیرند و سعی می کنند هزینه اش هم را به گردن دیگران بیندازند، که این یک دروغ بزرگ است. اگر آن ها که اتفاقاً خیلی هم نیستند، اما نفوذی قدرتمند دارند، بگذارند سینما در ریل خودش قرار بگیرد و در مسیر خودش حرکت کند، آن وقت معلوم می شود که چگونه صف های طولانی خانواده ها پشت در سینما شکل می گیرد. این را باید به تمامه درک کرد و تا درک نشود راه به جایی نمی بریم.
متشکرم از بحث مفصل و روشنگرانه شما.
من هم متشکرم. ای کاش فایده ای داشته باشد. ان شاءالله
این پرسش که «آیا میتوان در برابر نفوذ ایستاد و چگونه؟» در ظاهر، جنبهای دفاعی دارد، اما در لایههای عمیقتر خود، به یک بازتعریف بنیادین از نسبت ما با رسانه، فرهنگ و هویت میانجامد. ایستادگی در برابر نفوذ، نه با فیلتر و حذف، بلکه با بازسازی هوشمندانهی گفتمان فرهنگی ممکن است. نخست باید بپذیریم که نفوذ، محصول خلأ است، و نه صرفاً تهاجم. جایی که روایت ملی، قهرمان بومی، زبان تصویری اصیل و اسطورههای فرهنگی مهجور شوند، حتماً دیگری میآید و تصویر مطلوب خود را جایگزین میکند.
راه مقابله، در قدم اول، تقویت نظام تولید معنا در داخل است؛ یعنی ساختن سینمایی که روایتگر ارزشها، زیباییشناسی و دغدغههای واقعی جامعه ایرانی باشد، اما نه به زبان شعار، بلکه با زبان جهانی هنر. وقتی جوان ایرانی در آثار داخلی، تصویری از خود، رؤیاها، بحرانها و امیدهایش نمیبیند، سراغ سریال ترکی، رمان آمریکایی یا موزیک ویدئوی عربی میرود؛ چراکه آنجا، دستکم کسی با او حرف میزند.
دوم، تربیت نیروهای رسانهای مؤمن، مؤثر و مسلط به ابزارهای روایتگری است. کسی که درک درستی از مفاهیم گفتمانی دارد، نه در دام کلیشههای تبلیغاتی میافتد، و نه فریب فستیوالها را میخورد. جوان خلاق ایرانی باید یاد بگیرد چگونه از دل سنت، مدرنیتهای بومی بسازد؛ همان کاری که شهید آوینی با روایت فتح کرد، یا ابراهیم حاتمیکیا با آژانس شیشهای، یا حتی نرگس آبیار با شیار ۱۴۳.
و سوم، سیاستگذاری فرهنگی باید از نگاه سلبی و امنیتی عبور کند و به نگاهی فعال، خلاق و مسئولانه برسد. بهجای حذف، باید تولید کرد؛ بهجای سانسور، باید تقویت نمود؛ بهجای ترس از جهانیشدن، باید جهانیساز شد.
نتیجهگیری: نفوذ، امری محتوم نیست؛ اما مقابله با آن نیز با انفعال و انکار ممکن نمیشود. ما در میانهی میدان جنگی خاموش ایستادهایم که سلاحش تصویر است و میدانش ذهن مخاطب. پیروزی در این نبرد، نه با فریاد، که با روایتگری اصیل و عالمانه حاصل میشود. اگر ما خود را روایت نکنیم، دیگران روایتمان خواهند کرد؛ و بعید است آن روایت، تصویری عادلانه از ما باشد.
جستاری کوتاه در دیدگاه های حضرت امام خمینی (ره) در زمینه فیلم و سینما – مهدی پورسالار
14 خردادماه 1404 یادآور رحلت بزرگمردی شجاع، حکیم، دانا، عارف، سیاستمدار، عابد، فقیه، و فهیم در 36 سال پیش است که با اتکاء به ایمان و امت، تاریخ جهان را به سمت عدالتخواهی و آزادی جهت داد، و فریاد ظلم ستیزی و دفاع از مظلومان را در سال 1357 بر سر نهاد خموده و آسیب پذیر عالم کوباند و او را از خواب غفلت بیدار کرد و با جذبه ای الهی، قلب پاک و حق خواه جوانان دنیا را به سمت ارزش های بی بدیل اسلام ناب محمدی (ص) متمایل کرد. شاید در روزهای اول انقلاب اسلامی، درک و دریافت عظمت این انفجار نور که شعاع تابانش تخت و باروی شیطان را در تاریکخانه ی ستمگری و تزویر، زیر و زبر می کند، چندان به راحتی میسر نبود، اما، امروز که پایه های استکبار، استبداد، استعمار، و استحمار آن چنان لرزان شده که سقوط و سرنگونی ستون های خیمه ی ابلیس بزرگ و نوچه های قدرتمندش در قالب امپریالیسم و صهیونیسم و لیبرالیسم به وضوح در دایره ی دید هر انسان واقع بینی قرار گرفته، نشان از عظمت اقدام بسیار خیره کننده ی آن روح خدا، در کالبد زمان دارد. در طراحی راهبردی او، فرهنگ جایگاه بی نظیر و غیرقابل جایگزینی داشت که هنر، و رسانه، فیلم و سینما از شقوق آن است. نگارنده با کمک گرفتن از هوش مصنوعی (به عنوان یکی دیگر از مظاهر تمدن) با جستجویی سریع و فوری در میان دیدگاهها، سخنرانیها، و مواضع امام خمینی (ره) با استناد به اصول فکری ایشان درباره فرهنگ اسلامی، نقش هنر در تربیت جامعه، و ضرورت حفظ ارزشهای انقلابی، متن زیر را به دست آورده، تنظیم نموده، و به مشتاقان و علاقمندان (به ویژه مدیران و مسئولان جوان حوزه ی فرهنگ، هنر، رسانه، فیلم، و سینما) تقدیم می دارد. از خداوند منان مسئلت می نماید تا روح آن عزیز خداوند را در اعلی علیین با حضرت رسول الله (ص) محشور فرماید.
بر اساس نظرات امام خمینی (ره) سینما، بهعنوان یکی از ابزارهای قدرتمند فرهنگی، میتواند نقش مهمی در تربیت و هدایت جامعه به سمت ارزشهای متعالی اسلامی ایفا کند. از نظر ایشان، سینمای کشور باید در خدمت آرمانهای انقلاب اسلامی باشد و با تولید آثاری که مبتنی بر اخلاق، عدالت، و معنویت هستند، به تعالی روحی و فکری مردم کمک کند. این ابزار باید از هرگونه ابتذال، فساد، و تقلید از فرهنگ بیگانه به دور باشد، زیرا هرگونه انحراف از این مسیر، به تضعیف هویت اسلامی و انقلابی جامعه منجر میشود[1]. متأسفانه، در برخی موارد، شاهد تولید آثاری هستیم که از این هدف والا فاصله گرفته و بهجای تقویت ارزشهای دینی و انقلابی، به ترویج سرگرمیهای سطحی یا حتی فرهنگ غربی میپردازند. اینگونه آثار نهتنها به نیازهای واقعی جامعه پاسخ نمیدهند، بلکه میتوانند به تخریب فرهنگ اسلامی منجر شوند. آن حضرت بارها تأکید کردهاند که رسانهها و ابزارهای فرهنگی باید در خدمت تربیت انسانهایی متعهد و آگاه باشند، و سینما نیز از این قاعده مستثنی نیست[2]. سینمای مطلوب از نظر امام خمینی (ره)، سینمایی است که با حفظ استقلال فرهنگی و هویت اسلامی، بتواند پیام انقلاب را نهتنها به مردم ایران، بلکه به جهانیان منتقل کند. این سینما باید از نظر هنری فاخر و از نظر محتوایی غنی باشد تا بتواند هم مخاطبان داخلی را جذب کند و هم در برابر تهاجم فرهنگی دشمنان مقاومت نماید. چنین سینمایی نیازمند تعهد، نظارت دقیق، و حمایت از هنرمندان متدین و انقلابی است تا بتواند به جایگاه واقعی خود در خدمت به امت اسلامی دست یابد[3].
بر اساس دیدگاه های حضرت امام، سینمای پیش از انقلاب، به دلیل وابستگی به فرهنگ بیگانه و ترویج فساد و ابتذال، از نظر من کاملاً مردود بود، چرا که در آن دوران، سینما غالباً به ابزاری برای تخریب اخلاق و ارزشهای اسلامی تبدیل شده بود و بهجای خدمت به مردم، در خدمت اهداف رژیم پهلوی و فرهنگ غربی قرار داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تلاشهای ارزشمندی برای اصلاح این وضعیت و بازگرداندن سینما به مسیر اسلامی و انقلابی صورت گرفت که نشاندهنده تحول مثبت در این حوزه است[4]. با این حال، هرچند سینمای پس از انقلاب در مقایسه با گذشته بهبود قابلتوجهی یافته و آثاری با محتوای اسلامی و انقلابی تولید شده، اما هنوز تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله زیادی دارد. برخی آثار سینمایی همچنان از روح انقلابی و ارزشهای اسلامی فاصله گرفته و تحت تأثیر فرهنگ مادیگرای غربی قرار دارند. این انحرافات نشان میدهد که باید با دقت بیشتری بر محتوای آثار نظارت شود تا دستاوردهای انقلاب در این حوزه حفظ گردد[5]. مطابق با نظر ایشان، سینمای امروز نسبت به دوران پیش از انقلاب از نظر جهتگیری کلی و محتوا بهتر شده، اما این بهبود کافی نیست. سینمای اسلامی باید بتواند بهعنوان یک ابزار قدرتمند، نهتنها در داخل کشور، بلکه در سطح جهانی، پیام انقلاب را گسترش دهد. برای تحقق این هدف، باید از هرگونه نفوذ فرهنگی بیگانه جلوگیری کرد و با تقویت تولیدات متعهد، سینمای ایران را به جایگاهی رساند که مایه افتخار امت اسلامی باشد[6].
در قاموس امام خمینی (ره) مدیریت سینمای کشور، بهعنوان متولی هدایت این هنر تأثیرگذار، مسئولیت بزرگی در قبال حفظ و ترویج ارزشهای اسلامی و انقلابی دارد. اگر سینمای کشور در برخی موارد از مسیر صحیح خود منحرف شده، بخش عمده این مسئولیت بر عهده مدیران فرهنگی است که وظیفه نظارت، سیاستگذاری، و حمایت از تولیدات ارزشمند را بر عهده دارند. ایشان همواره تأکید کردهاند که مسئولان فرهنگی باید با حساسیت و تعهد انقلابی، از نفوذ فرهنگ بیگانه جلوگیری کنند و فضا را برای رشد آثار متعهد فراهم سازند[7]. مدیریت سینما باید با انتخاب افراد متدین، آگاه، و انقلابی، از تولید آثاری که به فرهنگ اسلامی و انقلابی آسیب میزنند، جلوگیری کند. عدم نظارت دقیق یا سهلانگاری در این حوزه میتواند به تضعیف هویت فرهنگی جامعه منجر شود، زیرا سینما تأثیر عمیقی بر افکار و رفتار مردم دارد. حضرت امام (ره) در پیامهایی خود به هنرمندان و مسئولان فرهنگی تأکید کردهاند که باید با تمام توان در برابر تهاجم فرهنگی دشمن ایستادگی کنند، و این وظیفه در درجه اول بر عهده مدیران است[8]. هرچند عوامل دیگری مانند هنرمندان، نویسندگان، و حتی مخاطبان در شکلگیری وضعیت کنونی سینما نقش دارند، اما مسئولیت اصلی بر دوش مدیریت فرهنگی است. این مسئولیت از آن جهت سنگینتر است که سینما میتواند به ابزاری برای تربیت نسلها یا، در صورت سوءمدیریت، به وسیلهای برای انحراف جامعه تبدیل شود. بنابراین، مدیران باید با تمام توان و با تکیه بر اصول اسلامی، این حوزه را به سمت اهداف متعالی انقلاب هدایت کنند[9].
لذا ادامه روند کنونی مدیریت سینمای کشور، اگر بدون اصلاح و تقویت نظارت انقلابی و اسلامی باشد، نمیتواند بهطور کامل به نفع سینمای ایران، مخاطبان، و عموم مردم باشد. مدیریت سینما باید با قاطعیت در برابر نفوذ فرهنگ بیگانه و تولید آثار مبتذل ایستادگی کند، زیرا هرگونه سهلانگاری در این زمینه میتواند به تضعیف ارزشهای اسلامی و انقلابی منجر شود. حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی بارها هشدار دادهاند که تهاجم فرهنگی دشمنان از طریق رسانهها و هنر، خطری جدی برای جامعه اسلامی است[10]. سینمایی که بهجای تعالی روحی و فکری، به سرگرمیهای سطحی یا تقلید از فرهنگ غرب بپردازد، نمیتواند نیازهای واقعی جامعه اسلامی را برآورده کند. مخاطبان و مردم انتظار دارند که سینما آثاری تولید کند که هم از نظر هنری جذاب باشد و هم ارزشهای دینی و انقلابی را تقویت کند. اگر مدیریت ها نتوانند این انتظار را برآورده سازند، اعتماد عمومی به این هنر کاهش یافته و تأثیرگذاری آن در هدایت جامعه تضعیف خواهد شد[11]. بنابراین برای نفع سینمای کشور و مردم، مدیران باید با برنامهریزی دقیق، حمایت از آثار متعهد، و نظارت بر محتوای تولیدات، مسیر را به سمت سینمایی اسلامی و انقلابی هدایت کنند. این امر مستلزم تقویت زیرساختهای فرهنگی، تربیت نیروی انسانی متعهد، و ایجاد فضایی است که هنرمندان بتوانند با آزادی و در عین حال تعهد به ارزشها، آثار فاخر تولید کنند. بدون این اصلاحات، ادامه روند کنونی ممکن است به انحراف بیشتر منجر شود[12].
برای بهبود وضعیت سینمای ایران، طبق نظر معمار کبیر انقلاب، مدیران فرهنگی باید با تکیه بر اصول اسلامی و انقلابی، سیاستگذاری منسجم و دقیقی برای تولید آثار متعهد و فاخر انجام دهند، باید از هنرمندان متدین و انقلابی حمایت مالی و معنوی نمایند تا بتوانند آثاری تولید کنند که هم از نظر هنری جذاب باشند و هم از طریق آن پیامهای اخلاقی و انسانی را منتقل گردد. ایشان همواره تأکید داشته اند که هنر باید در خدمت تربیت و تعالی جامعه باشد، و این هدف تنها با حمایت از هنرمندان متعهد محقق میشود[13]. همچنین بر اساس دیدگاه های ایشان، برای وصول به سینمای مطلوب انقلاب اسلامی، تقویت نظارت عالمانه و اندیشمندانه بر محتوای آثار سینمایی ضرورت دارد. باید سازوکاری دقیق و شفاف ایجاد شود تا از تولید فیلمهایی که به ارزشهای اسلامی و انقلابی آسیب میزنند، جلوگیری شود. این نظارت نباید به معنای محدود کردن خلاقیت باشد، بلکه باید فضایی فراهم کند که هنرمندان در چارچوب ارزشهای دینی و انقلابی آزادانه فعالیت کنند. ایجاد آموزشگاههای تخصصی نیز برای تربیت سینماگران متعهد و آشنا به اصول اسلامی، گامی ضروری برای تضمین آینده سینمای ایران است[14]. در نهایت، سینمای ایران باید به ابزاری برای صدور انقلاب به جهان تبدیل شود. این امر مستلزم تولید آثاری است که بتوانند با زبان هنر، پیام انقلاب اسلامی را به جهانیان منتقل کنند. برای این منظور، باید از تجربههای موفق بینالمللی بهره گرفت و با تقویت زیرساختهای تولید و توزیع، سینمای ایران را به جایگاهی رساند که نهتنها در داخل، بلکه در سطح جهانی تأثیرگذار باشد. این هدف تنها با وحدت، اخلاص، و تلاش بیوقفه در راه خدا ممکن خواهد بود[15].
به هر روی، سینما، فراتر از یک هنر یا سرگرمی، ابزاری است که میتواند در جنگ فرهنگی نقش تعیینکنندهای ایفا کند. دشمنان اسلام و انقلاب از رسانهها و هنر برای ترویج فرهنگ مادیگرا و تضعیف ارزشهای اسلامی استفاده میکنند، و ما نیز باید از این ابزار برای دفاع از هویت اسلامی و انقلابی بهره ببریم. امام خمینی (ره) بارها تأکید کردهاند که تهاجم فرهنگی دشمنان، خطرناکتر از تهاجم نظامی است، و سینما میتواند خط مقدم این نبرد باشد[16]. ایشان از همه دستاندرکاران سینمای کشور، از مدیران تا هنرمندان، خواسته اند با احساس مسئولیت و تعهد به آرمانهای انقلاب، در مسیر ساخت سینمایی حرکت کنند که مایه افتخار امت اسلامی باشد. این سینما باید بتواند نسل جوان را با ارزشهای دینی و انقلابی آشنا کند و در عین حال، پیام انقلاب را به جهانیان برساند. چنین هدفی نیازمند همکاری همهجانبه و اخلاص در عمل است[17]، و تأکید نموده اند که سینمای ایران باید به سمتی حرکت کند که نهتنها نیازهای فرهنگی و معنوی مردم را تأمین کند، بلکه بهعنوان یک الگو در جهان اسلام مطرح شود. این مهم تنها با تکیه بر ایمان، تعهد، و تلاش مستمر ممکن است تا جایی که سینمای کشور با هدایت الهی و در سایه وحدت امت اسلامی، به جایگاهی شایسته دست یابد[18].
منابع و ارجاعات:
1. صحیفه امام، جلد ۱۲، ص ۲۷۸ (سخنرانی درباره نقش رسانهها در تربیت جامعه).
2. صحیفه امام، جلد ۱۵، ص ۱۲۳ (پیام به هنرمندان و تأکید بر هنر متعهد).
3. استنباط از دیدگاههای امام خمینی درباره ضرورت استقلال فرهنگی، صحیفه امام، جلد ۸، ص ۴۵.
4. صحیفه امام، جلد ۱۰، ص ۳۱۲ (انتقاد از فرهنگ پیش از انقلاب و تأکید بر اصلاح آن).
5. صحیفه امام، جلد ۱۶، ص ۸۹ (هشدار درباره نفوذ فرهنگ بیگانه).
6. استنباط از سخنان امام درباره صدور انقلاب، صحیفه امام، جلد ۱۹، ص ۲۱۰.
سید رضا نقینژاداورنگ، معروف به اورنگ، در ۲۸ فروردین ۱۳۴۰ در تهران چشم به جهان گشود و دوران کودکی و نوجوانی خود را در همین شهر سپری کرد. از هشتسالگی شیفته سینما شد و این عشق هرگز در وجودش رنگ نباخت؛ همین شور او را به دنیای ادبیات و نقد فیلم کشاند و راه روزنامهنگاری را پیش پایش نهاد. او تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی به پایان رساند و دوره عالی فیلمنامهنویسی را در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی (باغ فردوس) گذراند. چهار دهه است که سینما، فرهنگ و ادبیات نه تنها حرفه، که دلبستگیِ بیچونوچرای اوست؛ گواه این ادعا صدها مقاله در حوزههای سینما، تئاتر و ادبیات، همراه با آثاری در شعر و داستاننویسی است. سالها در روزنامه بانی فیلم به عنوان دبیر تحریریه، عضو شورای سردبیری و معاون سردبیر فعالیت کرد و نوشتههایش در رسانههای مختلف کشور منتشر شد. در تلویزیون نیز نقشی چندوجهی ایفا کرد: از فیلمنامهنویسی و کارگردانی تا تهیهکنندگی، تحقیق و مدیریت تولید، که حاصل آن برنامهها، فیلمهای بلند و سریالهای پخششده از شبکههای سیما بود. حضورش به عنوان کارشناس و منتقد سینما در برنامههای رادیو و تلویزیون، و نیز تدریس و پژوهش در ادبیات و سینما، نشان از عزم او برای پرورش نسل جدیدی دارد که با هنر اصیل ایرانی پیوند خوردهاند. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
با عرض سلام و خیرمقدم به جنابعالی به خاطر شرکت در مصاحبه با پایگاه خبری سینمای خانگی. شما در جایی با صراحت اعلام کردهاید که «سینمای ایران چند دهه است که به نفسنفس افتاده». این ادعای سنگینی است. با توجه به تولید سالانه بیش از ۱۰۰ فیلم سینمایی و حضور پررنگ در جشنوارههای بینالمللی، چگونه این نظر را توجیه میکنید؟
دقیقاً همانطور که پیشتر هم گفته ام، بعد از دهه به یادماندنی ۶۰ که سینما در حال صعود بود، سقوط سینما شروع شد. این آمارهای ظاهری گمراهکنندهاند. وقتی میگویم «همه چیز در پول خلاصه شده» منظورم دقیقاً همین تولیدات انبوه بیکیفیت است. آیا میدانید چند درصد از این ۱۰۰ فیلم، واقعاً ارزش هنری دارند یا به طور واقعی با مخاطب ارتباط برقرار می کنند؟ آیا می دانید چند تا از این فیلم هایی که آمارشان را گفتید، با تهیه کننده ی صوری ساخته شده است؟ و ده ها آیا میدانیدِ دیگه…
تهیهکنندگان صوری؟! مگر سینما سه چهارتا صنف تهیه کنندگی ندارد که اتفاقاً همیشه هم بین آنها دعواست و هر کدام اصرار دارد که تهیه کننده ها بر اساس قواعد او، بالای سر پروژه ها قرار بگیرند؟ این انجمن ها و جامعه ها و مجمع ها و شوراهای عالی که فراوانند… یک مویز و چهل قلندر! آن وقت شما می فرمایید تهیه کننده های صوری؟!
این دقیقاً مصداق همان جملهای است که گفتم، بعضی از این ساختارها نیت خوبی هم داشته باشند، شیپور را از سر گشادش می زنند… همین انجمنهای به ظاهر حرفهای، خودشان بخشی از مشکل هستند. به نظر من هیچ نظارت درست و درمانی در کار نیست! پولهای بیحساب و کتاب بخش دیگری از این مشکل است! این پول ها چطور هزینه میشود؟ چرا بخش خصوصی نمی تواند فیلم ارزشمند و جدی بسازد؟ بودجه ها کجا مصرف می شود؟ مدیران دولتی و صنفی یک از یک ضعیف تر است…
همه شان که ضعیف نیستند… احیای سینمای کودک، ساخت و افتتاح سالن های سینما، برگزاری جشنواره های باشکوه فیلم کوتاه و حقیقت و فجر و مقاومت و بقیه… فروش بالای فیلم ها که رکورد سالهای قبل را می شکند و دهها نمونه ی دیگر… اینها را مگر مدیران انجام نداده اند؟ این را چگونه تفسیر میکنید؟
ببینید آقاجان! حرف من صریح است. سینمای ایران صدها لایه دارد که هیچ کس به آن ها توجه ندارد. شما دارید به استثناها اشاره میکنید که اتفاقا اقدامات نمایشی و ظاهری است! من به صراحت گفتم که هر مدیری که روی کار آمد، مطابق سلیقه خود و همجناحیهایش عمل کرد. فقط یک اقدام مثبت در مجموعه ی اقدامات یک بخش بزرگ، وقتی سیاستهای غلط در عمل وجه غالب است، چه ارزشی دارد؟ آیا همین مدیران تاکنون توانسته اند قانونی تدوین کنند که هر کسی تکلیف خودش را بداند و هیچ مدیری نتواند سلیقهای و مطابق دلخواه خودش عمل کند؟
جالب این است که شما در مورد صنف هم شاکی هستید. شما معتقدید که خانه سینما باید کنار گذاشته شود. مگر این نهاد صنفی نیست که باید از حقوق سینماگران دفاع کند؟
دقیقاً! شما هم دقت کنید: اگر خانه سینما به کار صنفی اش بپردازد که کسی مشکل ندارد! درد سینما این است که هم مدیریت ها در گرداب ضعف غوطه می خورند، و هم نهادهای به اصطلاح صنفی! این دو به جای بال پرواز و تعالی سینما، شده اند اهرم که به طور فزاینده ای مشکلات عدیده ای را در سینما ایجاد کنند. وقتی خانه سینما به جای کار صنفی، به جاده خاکی سیاست می افتد و یک نهاد صنفی در حد یک ابزار تبلیغاتی سیاسی تنزل پیدا می کند، خانه سینما چه فایدهای دارد؟
پس راهحل شما چیست؟ چون به نظر میرسد، انتقادات شما به سادگی قابل رفع و رجوع نیست.
مگر شما وظیفه ی رفع و رجوع انتقادات مرا دارید؟! تکرار میکنم: نوشداروی سینمای ایران این است که عنان کار دست عاشقان، عالمان، و با تجربگان سینما باشد. برای اصلاح شرایط، نیاز به مردان و زنانی دغدغهمند و غیرسیاسی داریم که حاضر باشند برای سینمای ایران جانفشانی کنند. این شعار نیست، این درمان است. تا وقتی ارتباطات فامیلی و حزبی حاکم باشد، گرداب همچنان سینما را می بلعد!
اما این تغییر چگونه ممکن است؟ مگر نه این که این ساختارها برای پیشرفت سینمای کشور ساخته شده اند؟
سینمای ایران متأسفانه در حال اضمحلال کامل است، مگر اینکه دیدگاهها و روش ها عوض شود! این یک هشدار جدی است. اگر تغییری روی ندهد، دردمندانه باید شاهد مرگ کامل این سینما باشیم.
این گفتگوی عمیقاً چالشی نشان داد که متأسفانه مشکلات سینمای ایران بسیار ریشهدارتر از آن است که با اصلاحات سطحی حل شود. ای کاش همه ی مسئولین ریز و درشت سینما، به این دردمندی ها بیشتر توجه کنند و به جای انکار، به دنبال درمان آن باشند. به هر حال آقای اورنگ عزیز، متشکرم از این که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. امیدوارم در یک فرصت مناسب دیگری مثلا در قالب یک میزگرد مفصل با سایر صاحب نظران دغدغه مند بتوانیم در خدمت شما باشیم و برای درمان لایه های بیمار سینمای ایران راه درمانی را جستجو کنیم. خیلی متشکرم.
من هم تشکر میکنم و امیدوارم گوشی برای شنیدن این فریادهای هشداردهنده باز باشد!
این پرسش که «نفوذیها چه کسانیاند و آیا عامدانه عمل میکنند یا ناآگاهانه»، ما را با یکی از حساس ترین و البته اغلب مغفول ماندهترین سطوح نفوذ فرهنگی روبهرو میسازد. در تصور عمومی، «نفوذی» کسی است که آگاهانه و با دستور از نهادی بیرونی، مأموریت یافته تا ارزشهای ملی یا دینی را تخریب کند. اما در واقعیت، نفوذیها طیفی وسیعتر دارند؛ از عوامل آگاه و مأمور گرفته تا نیروهایی که ناآگاهانه در مسیری گام میزنند که خروجی آن همراستا با اهداف پروژههای نرم تخریب فرهنگی است.
در رأس این هرم، میتوان از افرادی نام برد که در حلقههای ارتباطی با نهادهای خارجی، جشنوارههای بینالمللی یا رسانههای فرامرزی قرار دارند و از ابتدا بهدنبال تولید محتوایی هستند که با مختصات ارزشی بومی در تضاد است. نمونههای این گروه را میتوان در برخی فیلمهایی دید که از ابتدا برای اکران خارجی و کسب اعتبار در فضای جهانی طراحی میشوند؛ فیلمهایی که تصویری تاریک، درمانده، یا تحقیرآمیز از جامعه ایرانی ارائه میدهند، چون تنها با این تصویر است که در رقابت جهانی دیده میشوند. آثاری مانند قصیده گاو سفید، عنکبوت مقدس یا ناهید، از جمله نمونههایی هستند که عملاً روایتهایی تکبعدی از جامعه ایران به مخاطب فراملی عرضه میکنند.
اما در سطح میانی و گستردهتر، با گروهی از فیلمسازان، نویسندگان و هنرمندانی روبهرو هستیم که لزوماً مأمور نیستند، اما جهانبینی آنها در اثر زیستن در فضای گفتمانی متأثر از رسانههای بیگانه، بهتدریج تغییر کرده است. این دسته، در ناخودآگاه خود ارزشهای بومی را غیرمدرن، سانسورگر، یا مانع پیشرفت تلقی کرده و در نتیجه، روایتهایی میسازند که بهجای بازنمایی هویت ملی، تصویرگر شکافهای مدرن، بحرانهای هویتی و تنشهای ارزشیاند؛ گویی وظیفهی سینما، صرفاً به نمایش بحرانها و زخمها محدود شده است. در این میان، سریالهایی چون زخم کاری، میخواهم زنده بمانم یا قورباغه، با تکیه بر فضای تیره، خشونت عادیشده، و حذف نشانههای اخلاقی، همین جهانبینی بحرانزده را بازتاب میدهند.
در سطح سوم، حتی برخی مدیران و ناظران فرهنگی را نیز میتوان بهعنوان «نفوذیهای ناآگاه» معرفی کرد؛ کسانی که با نبود درک عمیق از لایههای پنهان روایت، میدان را برای بازتولید روایتهای معارض باز میگذارند. گاه این سهلانگاری تا جایی پیش میرود که خروجی پلتفرمهای داخلی، تفاوت چندانی با شبکههای معارض بیرونی پیدا نمیکند.
پس باید گفت نفوذیها الزاماً خائن یا مأمور نیستند؛ گاه صرفاً کسانی هستند که بهدلیل غفلت، شیفتگی، یا ناآگاهی، در جریانی فرهنگی نفس میکشند که برخلاف ظاهر پرزرقوبرقش، در حال بریدن ریشههای همان سرزمینیست که از آن تغذیه میکنند. خطر در همینجاست: نفوذیبودن، بیش از آنکه به نیت وابسته باشد، به جهت حرکت گفتمانی و معنایی اثر وابسته است.
پرسش از اینکه نفوذ در سینما و تلویزیون ایران «از بیرون هدایت میشود» یا «از درون رشد میکند»، درواقع ما را وارد بررسی یک فرایند پیچیده میکند؛ زیرا این دو شق، الزاماً در تقابل با هم نیستند، بلکه در مواردی بهطرز پیچیدهای درهمتنیدهاند. بهعبارت دیگر، نفوذ نه صرفاً توطئهای خارجی است که از بیرون بر ما تحمیل شده، و نه تماماً نتیجه غفلت و بیتوجهی نیروهای داخلی است، بلکه آمیزهای از تأثیرات فرا ملی و بسترهای آماده درونی است که آن را ممکن و حتی گاه خواستنی کرده است.
از منظر بیرونی، نمیتوان انکار کرد که سینما و رسانه همواره در چارچوب راهبردهای کلان قدرتهای جهانی تعریف میشود. از همان دوران جنگ سرد که هالیوود، ابزار تبلیغاتی سیاست خارجی ایالات متحده شد، تا امروز که جریان جهانیسازی فرهنگی بهدنبال نرمالسازی سبک زندگی آمریکایی-اروپایی است، رسانهها و تولیدات تصویری نقشی کلیدی در جهانیسازی ارزشها و تخریب تدریجی تمایزات فرهنگی دارند. نهادهایی همچون بنیادهای خصوصی بینالمللی، جشنوارههای فراملی، و حتی شبکههای فارسیزبان ماهوارهای، بهنوعی بازوهای هدایت این جریان هستند. سریالهای پرفروش ترکی، محصولات نتفلیکس، و حتی برنامههای ظاهراً سرگرمکنندهای چون بفرمایید شام یا استیج، تصویری پیراسته و جذاب از زیستجهانی غربی ارائه میدهند که در نهایت، بر ضمیر ناخودآگاه مخاطب شرقی اثر میگذارند.
اما باید واقعبین بود: بذر نفوذ، اگر زمین مستعد نداشته باشد، جوانه نمیزند. نفوذ بیرونی زمانی مؤثر میشود که درون، با خلأهای گفتمانی، بحرانهای هویتی، ضعف نهادهای فرهنگی، و خلاء در روایتپردازی ملی مواجه باشد. وقتی سازوکارهای داخلی تولید معنا ضعیف باشند، آنتنهای ماهوارهای یا پلتفرمهای خارجی با کمترین هزینه جای آنها را میگیرند. در همین فضای خلاء است که برخی فیلمسازان داخلی، آگاه یا ناخودآگاه، به بازتولید همان ارزشهای بیگانه میپردازند، اما اینبار با زبان بومی و در دل سیاستهای فرهنگی رسمی.
در نتیجه، نفوذ فرهنگی در سینما و تلویزیون ایران، نه صرفاً پروژهای از بیرون، و نه تماماً خیانتی از درون است؛ بلکه فرآیندی پیچیده است که از تلاقی دو جریان شکل میگیرد: خواست بیرونی برای تأثیرگذاری فرهنگی و آمادگی یا ناآگاهی درونی برای پذیرش آن. این تقاطع همان نقطهایست که باید مورد تأمل جدی سیاستگذاران فرهنگی، هنرمندان و منتقدان قرار گیرد: آیا ما زمین خود را آنقدر رها کردهایم که دیگران در آن بذر بپاشند؟
حمید رسولیان از طراحان و مجریان برجسته ی جلوههای ویژه میدانی فیلم و سینمای ایران است که از سال 1372 تاکنون مشغول به فعالیت بوده و طراحی و اجرای جلوههای ویژه میدانی بیش از ۵۰ سریال و بیش از ۱۰۰ فیلم سینمایی را به انجام رسانیده است. از جمله آثار شاخص او میتوان به سریالهای ماندگار «در چشم باد»، «روزگار غریب»، «تبریز مه آلود»، «سالهای مشروطه»، «ستارخان»، «تانک خورها»، و «یزدان» اشاره کرد. فیلمهای سینمایی «غریب»، «دست ناپیدا»، «پیشمرگ»، «اسفند»، و «صیاد» از جمله آثار جدید او در دو سال گذشته است که به خاطر آنها موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین جلوههای ویژه میدانی در سه دوره متوالی جشنواره فیلم فجر شده که در تاریخ سینمای کشور بی نظیر است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
آقای رسولیان، به عنوان برنده چندین سیمرغ بلورین بهترین جلوههای ویژه میدانی در جشنواره ی فیلم فجر (به صورت پی در پی) و نیز سایر جوایز از جشنواره های دیگر، ارزیابی شما از وضعیت کنونی سینمای ایران چیست؟ آیا پیشرفتهای فنی می تواند جای ضعف محتوایی را پر کند؟
به هیچ وجه! من در فیلمهایی که جلوه های ویژ هی آنها را کار کرده ام، ثابت کردهام که تکنولوژی باید در خدمت محتوا باشد، نه جایگزین آن. برخی بر این جایگزینی اصرار دارند و متأسفانه به فیلم و سینما آسیب هم وارد کرده اند. امروز شاهد ضعف محتوایی شدیدی هستیم. سینما به سمت تجاریسازی مطلق پیش رفته و دغدغه اصلی سرمایه گذاران بیش از مسئولیت های فرهنگی و هنری، فقط بازگشت سرمایه و سودآوری شده است.
این تجاریسازی چه تأثیری بر پرداخت به موضوعات اخلاقی داشته است؟
دقیقاً مشکل همین جاست! وقتی پای فروش و اکران به میان میآید، موضوعات اخلاقی به حاشیه رانده میشوند. من در جشنوارهها و موقعیتهای مختلف شاهد بودهام که چگونه فیلمهای سطحی و گاه ضد فرهنگی به بهانه جذب مخاطب تولید میشوند. این روند ضربات سنگینی به پیکره اجتماع و خانوادهها وارد کرده است.
به نظر شما آیا تغییرات سیاسی بر این روند تأثیر گذاشته است؟
نوسانات سیاسی تأثیر مستقیمی داشتهاند. در برخی دورهها شاهد سیل فیلمهای غربگرایانه بودیم که ضد فرهنگی هم بودند. در مقابل، زمانی که تولیدات به سمت موضوعات جدی، دفاع مقدس و ارزشهای خانواده رفت، نه تنها کیفیت بهتر شد، بلکه رضایت عمومی هم افزایش یافت.
اگر حرف شما را بپذیریم باید بگوییم که ساختار سینمای ایران کاملاً دولتی است. آین دریافت را قبول دارید؟
درست است. سینمای ایران به دلیل مشکلات اقتصادی نیازمند حمایت دولت است. این واقعیتی انکارناپذیر است.
با این وصف، چگونه میتوان این چالشها را مدیریت کرد؟
مشکل وقتی شروع میشود که تدابیر درست و حساب شده ای به کار گرفته نمی شود. این بی تدبیری، میدان را برای سوء استفاده باز می کند. هم کسانی که دنبال فرصتی برای دلبری نزد مسئولان دولتی هستند، و هم کسانی که به پشتوانه ی سرمایه و اعتبار مادی شان، سینما را به سمت خود می چرخانند. نتیجه چنین تدابیری، هزینه های بالای تولید در بخش دولتی، و محتوای ضعیف و غیرخانوادگی در بخش خصوصی است. البته با احترام به استثناها، که خب استثنا هستند و نمی توانند جای قاعده را بگیرند.
خطر اصلی ادامه این روند چیست؟
اگر به این روند ادامه دهیم، آسیبهای غیرقابل جبرانی خواهیم دید. وقتی سینما نتواند به واقعیتهای اجتماعی، دغدغه های فرهنگی، و مسائل اقتصادی مردم بپردازد، وقتی نخبگان فرهنگی نتوانند راه کارهای گذار از مشکلات را ارائه دهند، نه تنها در جا خواهیم زد، بلکه به عقب برمیگردیم.
راهکار شما برای برونرفت از این وضعیت چیست؟
دو راهکار اساسی دارم؛ اول بهرهگیری از دانشمندان جامعهشناسی، انسانشناسی و اخلاقشناسی در تولید محتوا، دوم ایجاد فضایی که در آن حمایت دولتی مانع تولید آثار نقدگرا و تفکربرانگیز نشود. وقتی متخصصان واقعی وارد کار شوند، میتوان هم مشکلات مردم را نشان داد، هم استانداردهای هنری را رعایت کرد.
و سخن پایانی؟
سینمای ایران نیازمند تحولی اساسی است. تکنولوژی – همان چیزی که من سالهاست با آن کار میکنم – فقط ابزار است. محتوای غنی، متعهد و مردمی است که میتواند سینمای ما را نجات دهد. امیدوارم روزی برسد که سینمای ایران بتواند فارغ از هرگونه گرایش باندی و سیاسی، آینه تمامنمای جامعه باشد.
نفوذ فرهنگی در سینما و تلویزیون، پیش از آنکه امری بیرونی و تحمیلی باشد، پدیدهای چندلایه و درهمتنیده با ساختارهای درونی نظام فرهنگی هر کشور است. این نوع نفوذ از جنس تغییر در جهتگیریهای فکری، ذائقههای هنری، معناپردازیهای جمعی و بازآفرینی ارزشها در قالب روایتهای سرگرمکننده است. آنچه این نفوذ را خطرناکتر میسازد، این است که در ظاهر خود را در لباس «مدرنسازی»، «جذابیت بصری»، یا حتی «نقد اجتماعی» عرضه میکند، در حالیکه در باطن، موجب انتقال تدریجی الگوهای زیستی و ارزشی بیگانه به مخاطب میشود.
در سازوکار این نفوذ، رسانه بهعنوان بستر اصلی بازیگر اول است. اما کارویژه رسانه محدود به انتقال پیام نیست؛ رسانه مدرن، بهویژه سینما و سریالهای تلویزیونی، خالق فضاهای زیستی و روابط انسانی است. این سازوکار از طریق انتخاب سوژهها، شخصیتپردازی، شیوه روایت، فرم بصری و حتی دیالوگها فعال میشود. بهعنوان مثال، در سریالهایی چون یاغی، قورباغه و رهایم کن، قهرمانها اغلب قانونگریز، فردمحور و بینسبت با هویت ملیاند. در این آثار، ساختار خانواده یا به کلی غایب است یا در بحران کامل قرار دارد. روایت اغلب حول محور خشونت، انتقام، خیانت یا رابطههای چندوجهی عشقی میگردد که در نهایت تصویری از جامعهای اتمیزه، بیپناه و ازهمگسیخته را القا میکند.
این نفوذ معمولاً از طریق «طراحی ناخودآگاه جهان زیست جدید» عمل میکند؛ یعنی به جای آنکه مستقیم به مخاطب بگوید چه درست یا غلط است، آن را در قالب زندگی روزمره، روابط عاشقانه، دغدغههای جوانان و بحرانهای خانوادگی بازنمایی میکند. در فیلمهایی نظیر عنکبوت، بیرویا و شنای پروانه نیز شاهد روایتهایی هستیم که مرز میان خیر و شر را کمرنگ و گاه مبهم میسازند؛ چنانکه ضدقهرمان بهتدریج جای قهرمان مینشیند و مخاطب در یک همذاتپنداری خزنده، از زاویه دید او به جهان نگاه میکند.
وقتی این بازنمایی در طیف گستردهای از آثار تکرار شود، تبدیل به الگو و پس از آن، به هنجار اجتماعی میشود. در این نقطه، نفوذ فرهنگی از یک انتخاب زیباییشناختی به یک تغییر در نظام معنایی جامعه بدل شده است.
بنابراین، نفوذ فرهنگی از جنس جابهجایی مرزهای معنا است. سازوکارش نیز نه الزاماً دستوری، بلکه از طریق زبان هنر، جذابیت، تکرار و طبیعیسازی پیامها عمل میکند. این همان «نفوذ نرم» است که از درون میرویاند، نه از بیرون میکوبد، و اگر درک و تحلیل نشود، میتواند در نهایت، ساختارهای ارزشی یک ملت را در سکوت فرسایش دهد.
در شرایطی که سینمای ایران با بحرانهای ساختاری و اجرایی متعددی دست به گریبان است، با جبار آذین، تحلیلگر و منتقد صاحبنظر به گفتوگویی عمیق و همهجانبه نشستیم. او منتقد و مدرس برجسته سینما، تئاتر و تلویزیون، با پنج دهه تجربه درخشان در عرصه قلم و رسانه، چهرهای پیشکسوت و تأثیرگذار در حوزههای فرهنگی و هنری است و سالها سردبیری نشریات و خبرگزاریهای معتبر را بر عهده داشته و از بنیانگذاران انجمن منتقدان سینما و کانون ملی منتقدان تئاتر محسوب میشود. همچنین عضویت در انجمنهای معتبر تئاتری و سینمایی جهانی و داوری در جشنوارههای متعدد، گواهی بر جایگاه بلند او در این عرصههاست. آذین، دانش سینما و کارگردانی را از بهرام بیضایی، داستاننویسی و نمایشنامهنویسی را از اکبر رادی، فنون تئاتر را از نعمتالله اسداللهی، فیلمنامه و نمایشنامهنویسی را از غلامحسین ساعدی، و بازیگری را از عزتالله انتظامی و پرویز فنیزاده آموخته و امروز نیز با همان شور و تخصص به تدریس و نقد هنری ادامه میدهد. این مصاحبه که علی الظاهر به تمامی ابعاد نظرات وی در آن اشاره شده، تصویر جامعی از مشکلات سینمای ایران ارائه میکند و نشان میدهد سینمای ایران در یک بحران چندبعدی قرار دارد که در لایه های پنهان و آشکار فراوانی ریشه دوانیده است.
آقای آذین عزیز! با عرض سلام و خوش آمدید، به عنوان اولین سؤال می پرسم که ارزیابی کلی شما از وضعیت کنونی سینمای ایران چیست؟
سینمای ایران امروز به وضوح در حال افول است. این یک سینمای دولتی، نهادی، و باندی است که نه بر اساس نیازهای ملی و مردمی، بلکه بر مبنای وفاداری به اهداف و سیاستهای همان ها هم شکل گرفته است. تجربه جهانی به وضوح نشان داده که این گونه ی سینما که اساس آن را سیاست، تجارت، سودجویی افراطی و رفاقت تشکیل میدهد، نه فرهنگ و هنر! سالهاست که مردود شده و شکست خورده است.
چه عواملی را در شکلگیری این وضعیت مؤثر میدانید؟
در واقع مشکل از ساختار مدیریتی آغاز میشود. با هر تغییر دولت، سیاستها و مسئولان فرهنگی هم عوض می شود، این تغییرات شرایطی را فراهم می کند که باندهای فرصت طلب هم از آن سوء استفاده کنند. از آن جهت که در سینمای ما، مدیران و رؤسا متأسفانه عمدتاً از میان سیاسیون انتخاب میشوند نه از بین اهالی هنر و قلم متخصص و کاربلد، ناگزیر آنان هم خواسته یا ناخواسته از مشاورانی کمک می گیرند که به دنبال همین فرصت ها هستند. نتیجه ی این مدیران نابلدِ سیاستزده ی فاقد درک درست و هدفمند از هنر، سینما و نیازهای مردم با آن رویکردهای جناحی می شود، همین که می بینیم.
پس شما معتقدید، مسبب وضعیتی که تصویر میکنید، مدیران هستند. درست است؟
معلوم است! نتیجه این شده که سلیقهمداری حاکم شده است. به همین دلایل، در دورههای مختلف، تنها کسانی که به خط فکری سیاسی و غیر سیاسی مدیران نزدیکتر بودهاند امکان فعالیت پیدا کردهاند. به راحتی شاهدیم که در برههای فقط فیلمهای اجتماعی، در دورهای فقط فیلمهای دفاع مقدسی و مقاومتی، و زمانی دیگر فقط کمدیهای سطحی در اولویت تولید قرار گرفتهاند. این نوسانهای سیاستزده بسیاری از سینماگران را به حاشیه رانده و بیکاری و تفرقه را دامن زده است.
اما به نظر میرسد مشکلات فراتر از مسائل مدیریتی است. سایر چالشهای پیش روی سینمای ایران را چگونه می بینید؟
سینمای امروز ایران دچار انواع بیماریهاست: از مشکلات فکری و فرهنگی گرفته تا سیاستزدگی و رفاقتبازی. باندهای مافیایی تولید و اکران، ملوکالطوایفی، تفرقه و رقابتهای ناسالم، هجوم پلتفرمهای غیرحرفهای، نفوذ پولشویان و هنرفروشان، همه و همه فضای سینما را آلوده کردهاند. البته این وضعیت منحصر به سینما نیست و در دیگر هنرها مثل موسیقی و تئاتر هم چنین وضعیتی مشاهده میشود.
ریشه ی آن را در چه چیزهایی می دانید؟
در دوره پهلوی، سینما عمدتاً مبلّغ سیاستهای رژیم بود و ابتذال در آن بیداد میکرد. تولید هرگونه فیلم ضد ملی، ضد دینی و ضد اخلاقی آزاد بود، در حالی که آثار هنری با محتوای سیاسی و متعهد امکان تولید نداشتند. پس از انقلاب، البته، تحول مثبتی رخ داد. سینمای مبتذل کنار رفت، تولیدات معناگرا و ارزشمند رشد کرد، مخاطب به سینما برگشت، حضور زنان در سینما متحول شد، و سینمای ایران در عرصه جهانی هم مطرح گردید. اما متأسفانه به مرور، با ورود مدیران غیرفرهنگی و سیاستزده، مجدداً تجارت و کاسبی بر هنر غلبه کرد.
این را قبول دارم که مدیریت غیرفرهنگی و سیاستزده آسیب می رساند!
کاملا!… و از این بدتر، تفرقه و انفکاکی است که در بین سینماگران بروز کرده است. با این مدیریت، سینماگران فعال امروز کشور حداقل به چهر دسته تقسیم شده اند: گروهی وابستگان دولتی و نهادی هستند که اوضاع نسبتاً خوبی دارند، عده ای گویا متفاوت می اندیشند که حالا یا نسبت به شرایط موجود منتقدند یا در قالب اپوزیسیون قرار می گیرند و به هر صورت از پشتیبانی هایی بهره مندند، گروه سوم، فیلمسازان بازاریساز هستند که ظاهراً چرخشان خوب میچرخد! از اینها که بگذریم، در گروه چهارم، عده ی بسیاری از سینماگران کاربلد و استخوان خرد کرده حضور دارند که به حاشیه رانده شده اند و فقط با غم و اندوه این اوضاع نابسامان را در سینما نظاره می کنند. این تقسیمبندی ناسالم نتیجه شکافهای فرهنگی و اجتماعی است که به بیسر و سامانی و دوری مردم از سینما انجامیده است.
و شما این را نتیجه ی مدیریت مدیران ارزیابی میکنید؟
قبلا گفتم، باز هم تکرار میکنم، مدیران سینمایی کشور به دلایل متعددی مقصر اصلی هستند: بیسوادی هنری و سینمایی، سیاستزدگی، اهمال و غفلت، انحراف از مسیر اصلی، و بازیهای نمایشی. آنها حتی یکی از بزرگترین دستاوردهای سینمای پس از انقلاب، یعنی جشنواره فیلم فجر را هم تکهپاره کردهاند و سینمای کودک و نوجوان و جشنواره آن را به نابودی مطلق کشانده اند. بدتر این که این مدیران نقدناپذیر هم هستند و راه را بر هرگونه تحول و اصلاح بستهاند. هر کس هم انتقادی به گوشه ای از این همه اشتباهات بکند، کلاً حذف می شود!
آیا از طریق قانونی نمیتوان احقاق حق کرد؟ اساساً ساختار حقوقی و تشکیلاتی سینمای ایران را چگونه میبینید؟
نحوه ی مدیریت سینمای ایران فاقد جایگاه قانونی استاندارد و تعریفشده است. به جای قانونمندی؛ سلیقهمداری و حکومت قبیلهای و حزبی بر آن حاکم است. ساختار آن کاملاً فرسوده است. حتی سازمان متولی سینما هم کارایی خود را از دست داده است. ظهور باندهای تخریب گر در سینما هم نتیجه مستقیم همین مدیریت نادرست است.
این که خیلی دردناک است! پس چه راهحلهایی برای نجات سینمای ایران وجود دارد؟
اگر گوش شنوایی باشد، راهحلهای زیادی هست که به نظر من، اساسی ترین آنها عبارتند از: «مردمی و ملی شدن سینما و خروج آن از چارچوبهای حزبی و سیاسی»، «قطع وابستگی به سوداگری و تجارتزدگی»، «سپردن مدیریت سینما به اهل هنر و متخصصان واقعی»، «انجام اصلاحات اساسی در مدیریت، و نیز در مناسبات تولید و اکران»، «پایان دادن به تفرقه در بین اهالی سینما»، و «ایجاد ساختارهای قانونمند و شفاف». تردید نکنید که بدون این تغییرات اساسی، هیچ تحول مثبتی در سینمای ایران رخ نخواهد داد.
کلام پایانی؟
از زمانی که سیاست و تجارت به سینما راه یافت، هنر و فرهنگ و اخلاق از آن رخت بربست. سینمای ایران برای نجات نیاز به یک تحول بزرگ و همهجانبه دارد. این صنعت به معماران نوین و نگاههای تازه نیازمند است. باید این نکته را به خود یادآوری کنیم که بدون یک انقلاب فرهنگی واقعی در تمام ارکان سینما، امیدی به بهبود وضعیت نیست.
موارد زیادی را مطرح کردید که نشان از تدبر و تأمل فراوان جنابعالی در همه ی این سالهای حضور عالمانه در سینمای کشور دارد. به یاری خدا، اگر بار دیگر فرصت مناسبی فراهم شود، چقدر خوب است که تک تک این عبارات را باز کنید و شرح بدهید تا مسئولین دولتی و غیر دولتی به آنها توجه کنند. به هر حال ممنونیم از این که وقت گذاشتید و در این مصاحبه شرکت کردید.
من هم ممنونم. امیدوارم این دلسوزیها نتیجه ی مفیدی در بر داشته باشد.