این پرسش که «آیا میتوان در برابر نفوذ ایستاد و چگونه؟» در ظاهر، جنبهای دفاعی دارد، اما در لایههای عمیقتر خود، به یک بازتعریف بنیادین از نسبت ما با رسانه، فرهنگ و هویت میانجامد. ایستادگی در برابر نفوذ، نه با فیلتر و حذف، بلکه با بازسازی هوشمندانهی گفتمان فرهنگی ممکن است. نخست باید بپذیریم که نفوذ، محصول خلأ است، و نه صرفاً تهاجم. جایی که روایت ملی، قهرمان بومی، زبان تصویری اصیل و اسطورههای فرهنگی مهجور شوند، حتماً دیگری میآید و تصویر مطلوب خود را جایگزین میکند.
راه مقابله، در قدم اول، تقویت نظام تولید معنا در داخل است؛ یعنی ساختن سینمایی که روایتگر ارزشها، زیباییشناسی و دغدغههای واقعی جامعه ایرانی باشد، اما نه به زبان شعار، بلکه با زبان جهانی هنر. وقتی جوان ایرانی در آثار داخلی، تصویری از خود، رؤیاها، بحرانها و امیدهایش نمیبیند، سراغ سریال ترکی، رمان آمریکایی یا موزیک ویدئوی عربی میرود؛ چراکه آنجا، دستکم کسی با او حرف میزند.
دوم، تربیت نیروهای رسانهای مؤمن، مؤثر و مسلط به ابزارهای روایتگری است. کسی که درک درستی از مفاهیم گفتمانی دارد، نه در دام کلیشههای تبلیغاتی میافتد، و نه فریب فستیوالها را میخورد. جوان خلاق ایرانی باید یاد بگیرد چگونه از دل سنت، مدرنیتهای بومی بسازد؛ همان کاری که شهید آوینی با روایت فتح کرد، یا ابراهیم حاتمیکیا با آژانس شیشهای، یا حتی نرگس آبیار با شیار ۱۴۳.
و سوم، سیاستگذاری فرهنگی باید از نگاه سلبی و امنیتی عبور کند و به نگاهی فعال، خلاق و مسئولانه برسد. بهجای حذف، باید تولید کرد؛ بهجای سانسور، باید تقویت نمود؛ بهجای ترس از جهانیشدن، باید جهانیساز شد.
نتیجهگیری:
نفوذ، امری محتوم نیست؛ اما مقابله با آن نیز با انفعال و انکار ممکن نمیشود. ما در میانهی میدان جنگی خاموش ایستادهایم که سلاحش تصویر است و میدانش ذهن مخاطب. پیروزی در این نبرد، نه با فریاد، که با روایتگری اصیل و عالمانه حاصل میشود. اگر ما خود را روایت نکنیم، دیگران روایتمان خواهند کرد؛ و بعید است آن روایت، تصویری عادلانه از ما باشد.