رسانه سینمای خانگی- مرگ داریوش مهرجویی و حسرت علی نصیریان

علی نصیریان آرزو داشت آخرین کارهنری‌اش با داریوش مهرجویی باشد اما سرنوشت این گونه بود که آخرین کار مهرجویی با نصیریان رقم بخورد.

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، آنچنان در شوک قتل فجیع داریوش مهرجویی و همسرش، وحیده محمدی‌فر هستیم که دست و دل‌مان نمی‌رود مانند شیوه مرسوم مطبوعات به هنگام درگذشت یک هنرمند، به تهیه گزارش و گفتگو بپردازیم اما آنچه در ادامه می‌آید، بازخوانی بخشی از گفته‌های علی نصیریان است درباره همکاری با داریوش مهرجویی.

به گزارش ایسنا، «لامینور» آخرین ساخته داریوش مهرجویی است. فیلمی که بعد از ۴۰ سال همکاری دوباره او را با نصیریان رقم زد.

ساخت و اکران این فیلم سبب شد تا نصیریان در نشست‌هایی که برای این فیلم برپا می‌شد، بخشی از خاطرات گذشته و اولین همکاری‌های خود را با مهرجویی روایت کند.

دهه ۴۰ نصیریان جزو بازیگران شاخص تئاتر بود و گزینه خوبی برای کارگردان نوجویی که دنبال ساخت فیلم‌هایی از نوعی دیگر بود.

نمایشی روی صحنه بود که جوانی آراسته و به قول نصیریان خوش تیپ به دیدن آن آمد و بعد از اجرا گفتند او داریوش مهرجویی است که برای فیلمش دنبال بازیگر می‌گردد.

این جوان که در آمریکا فلسفه خوانده بود، تسلطی کامل به ادبیات ایران و جهان هم داشت و این گونه بود که بخشی از بهترین فیلم‌های سینمای ایران را با اقتباس یا برداشت از آثار شاخص ادبی ساخت.

او دوستی نزدیکی هم با غلامحسین ساعدی داشت، یکی از نمایشنامه‌نویسان به نام کشورمان. پس چه فرصتی بهتر که مهرجویی برای ساخت دومین فیلمش «گاو» سراغ نمایشنامه‌ای از او برود و چه موقعیتی بهتر که با بازیگرانی همکاری کند که در تئاتر ریشه داشتند و در نمایشنامه‌های ساعدی بازی کرده بودند.

یکی از این بازیگران علی نصیریان بود و این گونه شد که اولین همکاری مهرجویی و نصیریان در فیلم «گاو» رقم خورد.

نصیریان حدود ۴۰ سال بعد زمانی که در فیلم «لامینور» برای چندمین بار با مهرجویی همکاری کرد، به مرور خاطراتی از اولین همکاری‌های خود با این کارگردان پرداخت که بخش‌هایی از آن را با هم می‌خوانیم:

«قصه «گاو» از کتاب عزاداران بَیَل نوشته جناب غلامحسین ساعدی بود. در سال ۳۶ مرکزی با عنوان اداره هنرهای دراماتیک تاسیس شد و از آن زمان ما با جناب ساعدی همکاری کردیم. ابتدا با یک‌سری نمایش‌نامه با مضمون مشروطه با هم کار کردیم تا اینکه یک شب آقای ساعدی با جوانی خوش‌رو به نام داریوش مهرجویی پیش ما آمدند و گفتند که ایشان می‌خواهند فیلم «گاو» را بسازند. ما از شوق حس عجیبی پیدا کردیم و نمی‌دانستیم باید از خوشحالی چه کنیم.

البته قبلا در تلویزیون ایران، تئاترهایی را اجرا کرده بودیم که یکی از آن‌ها همین نمایشنامه «گاو» بود. آقای آل‌احمد از این اثر تمجید فراوانی کردند. بعد از آن که سناریوی فیلم نوشته شد، تازه متوجه شدیم مقوله سینما با تئاتر متفاوت است. داریوش مهرجویی تست‌های فیلمی و سینمایی از ما گرفت و تمرین‌هایی برای ما گذاشت و سکانس‌های پردیالوگ فیلم را در اداره تئاتر تمرین کردیم.

این فیلم برای ما بسیار تاثیرگذار بود. من همیشه گفتم که در «گاو»، مهرجویی ما را با قرار گرفتن مقابل دوربین و بازی فیلم سینمایی آشنا کرد. من از ایشان سینما را یاد گرفتم. موضوع عمق میدان و حرکات دوربین و تکنیک‌های سینما آنجا برای ما روشن شد. اولین کارگردان و معلمی که به من یاد داد مقابل دوربین چه کنم، داریوش مهرجویی بود.»

نصیریان درباره شخصیت داریوش مهرجویی هم گفته بود: «مهرجویی خیلی با وسواس کار می‌کرد. من اخیرا با او کار کردم و دیدم با وجود بالارفتن سن هنوز دقت قدیمش را دارد. حتی زمانی که با اهالی روستا بازی می کردیم، بارها کار و تمرین می‌کردیم.»

اردیبهشت سال گذشته در اولین اکران لامینور هم نصیریان آرزو کرد عمر خودش و مهرجویی برای یک همکاری دیگر کفاف بدهد و گفت: برای من خیلی جذاب خواهد بود که آخر عمری با مهرجویی زندگی‌ام را تمام کنم.

او در این اکران در ستایش از داریوش مهرجویی گفت: کار کردن با آقای مهرجویی برای من همیشه فوق‌العاده جالب بوده است. بعد از چهل سال دوری و جدایی از ایشان، این همکاری شکل گرفت. فرهنگ غنی و درک و دانش، پشتوانه کار یک سینماگر است. سینما فقط تکنیک نیست. سینما اندیشه و فکر است و ایشان صاحب فکر بودند. از همان موقع هم کار کردن با ایشان برای من بسیار جذاب بود و برای من این ارتباط بسیار جذاب بوده و ان‌شاءالله هم ایشان و هم من عمرمان کفاف بدهد یک بار دیگر هم این اتفاق بیفتد.

حالا عمر مهرجویی به پایان رسانده شده و «لامینور» به عنوان آخرین همکاری او و نصیریان رقم خورده است.

رسانه سینمای خانگی- ماجرای انتشار مصاحبه همسر مهرجویی دربارۀ دزدی

بهروز بهزادی، رییس شورای سیاست‌گذاری روزنامه اعتماد تاکید دارد: انتشار گفت‌وگو با همسر داریوش مهرجویی که صبح یکشنبه ـ ۲۳ مهر ماه ـ در روزنامه اتفاق افتاد، کاملا اتفاقی بوده و مسوولان روزنامه هیچ اطلاعی از قتل نداشتند.

به گزارش سینمای خانگی، این روزنامه‌نگار قدیمی در گفت‌وگویی با ایسنا درباره ماجرای اصلی انتشار گفت‌وگوی همسر داریوش مهرجویی در روزنامه صبح یکشنبه اعتماد صراحتا تاکید می‌کند: متاسفانه بسیاری تلاش می‌کنند در این فضا به یکدیگر نسبت‌های ناجور بدهند. این در حالی است که چطور ممکن است یک روزنامه از قتل به این بزرگی خبردار باشد و این تیتر را بزند! من تاکید می‌کنم انتشار این مصاحبه کاملاً اتفاقی بوده و ما اطلاعی از قتل آقای مهرجویی و همسرشان نداشتیم.

او سپس توضیح می‌دهد: خبرنگار ما این مصاحبه را چند روز پیشتر با همسر آقای مهرجویی انجام داده بود و مصاحبه مجددی با ایشان برای تکمیل گرفت که صبح روز گذشته این مصاحبه توسط خبرنگارمان تکمیل شد و ما آن را برای چاپ آماده کردیم. اگر تاکیدمان در تیتر روی سنتور و دزدی آن بود، مسئله احساسی کار برایمان مهم بود وگرنه این خبر کاملاً اتفاقی بوده است. من تاکید می‌کنم صبح روز گذشته، خبر چیده شد و روزنامه اعتماد بعدازظهر شنبه حدود ساعت ۶ و ۷ عصر بسته شد و کار این گفت‌وگو تمام شده بود و ما هیچ خبری از قتل نداشتیم. من خودم هم ساعت دو نیمه شب این خبر تلخ را شنیدم و بسیار شوکه شدم. صحت این امر از تیتر ما کاملا مشخص است (سنتور علی سنتوری را دزدیدند). من هنوزم نمی‌دانم قتل دقیقاً چه ساعتی اتفاق افتاده است.

بهزادی در دفاع از روزنامه اعتماد می‌گوید: روزنامه اعتماد یک روزنامه پیشرو است. شما اگر تیترهای صفحه اول ما را ببینید مشاهده می‌کنید که همه اختصاصی روزنامه است و ما کمتر از رسانه‌های دیگر استفاده می‌کنیم. یکی از افتخارات ما این است که خودمان محصول خودمان را به مخاطب ارائه می‌دهیم.

وی در ادامه همین صحبت‌هایش در واکنش به این جمله که همیشه این نقد به روزنامه‌ها وارد است که از موضوعات روز و فوری عقب هستند هم تاکید می‌کند: من در سخنرانی‌هایم و تدریس‌هایم بارها و بارها تاکید کرده‌ام که دیگر روزنامه کاغذی وظیفه خبررسانی ندارد بلکه وظیفه گزارش، تحلیل، یادداشت و از این قبیل کارها را دارد. خیلی‌ها هم از من نقد کردند اما من می‌گویم در شرایط حاضر روزنامه کاغذی مجله روزانه است و وظیفه‌ای در قبال خبرهای فوری ندارد. به همین دلیل روزنامه‌های بزرگ هم کم کم دارند در کنار روزنامه‌های کاغذی‌شان یک سایت می‌زنند و خبرهای فوری را آنجا منتشر می‌کنند.

بهزادی در پایان می‌گوید: خواننده‌ای که دنبال خبرهای فوری است، می‌داند که باید به سایت مراجعه کند اما در تحلیل و گزارش باید به روزنامه کاغذی بیاید. اگر نگاه کنید می‌بینید روزنامه ما هم اصلاً کار خبری نمی‌کند. شاید درصد کمی ـ حدود ۱۵ درصد ـ وارد کار خبر شده باشیم که آنهم خبرهای مهم است اما بقیه مطالب روزنامه همه تحلیل، گزارش و گفت‌وگو است.

به گزارش ایسنا، داریوش مهرجویی و همسرش شامگاه شنبه، ۲۲ مهر در ویلای شخصی‌شان به قتل رسیدند. وحیده محمدی فر، همسر داریوش مهرجویی پانزدهم مهر ماه در صفحه شخصی‌اش در اینستاگرام خود از تهدید شخصی ناشناس با چاقو و سرقت از خانه‌شان خبر داده بود که خبرنگار اعتماد در این زمینه با همسر مهرجویی درباره دزدی شب حادثه گفت و گویی انجام داده بود که امروز، یکشنبه ۲۳ مهر در حالی منتشر شد که هردو به قتل رسیدند.

همسر مهرجویی به خبرنگار اعتماد گفته بود: «پیش از این هم مدتی قبل یکسری وسایل از جمله سنتور مربوط به فیلم سنتوری را از خانه ما سرقت کردند که در حال حاضر وکیل همسرم پیگیر کارهای قانونی این موضوع است.»

رسانه سینمای خانگی- کارگردانی که عاشق موسیقی بود

«من از هفت، هشت سالگی سنتور می‌زدم. در هنرستان عالی موسیقی، سلفژ و هارمونی یاد گرفتم و در آنجا پیانو هم می‌زدم. دلم می‌خواست موسیقی را ادامه دهم، آهنگساز شوم و مثل بزرگان موسیقی قطعاتی بسازم اما متاسفانه این هنر را دیر شروع کردم و مشکلات زیادی برای ادامه این کار داشتم. مثلا چون پیانو نداشتم، باید تا ساعت ۱۱ تا ۱۲ شب در هنرستان تمرین می‌کردم و خب این کارم را سخت می‌کرد…»

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، درست است، زنده‌یاد داریوش مهرجویی پس از پایان روزهای هنرستان،‌ سینما را برگزید و دیگر دغدغه آهنگساز نداشت،‌ اما با نگاهی به آثار سینمایی او می‌توان به درک او از موسیقی پی برد. شاهدش آواز اپرای حسین سرشار برای گل‌ها در «اجاره‌نشین‌ها»، نشان دادن دغدغه‌های علی سنتوری که ناچار بین خانواده و سنتور، دومی را انتخاب کرده و از خانواده رانده می‌شود در فیلم «سنتوری» و یا «لا مینور» که داستان فیلم به طور مستقیم درباره موسیقی است.

مهرجویی،‌ سنتور و موسیقی کلاسیک

خودش درباره علاقه‌اش به موسیقی گفته بود: «من از هفت، هشت سالگی سنتور می‌زدم در هنرستان عالی موسیقی، سلفژ و هارمونی یاد گرفتم و در آنجا پیانو هم می‌زدم. دلم می‌خواست موسیقی را ادامه دهم، آهنگساز شوم و مثل بزرگان موسیقی قطعاتی بسازم اما متاسفانه این هنر را دیر شروع کردم و مشکلات زیادی برای ادامه این کار داشتم. مثلا چون پیانو نداشتم، باید تا ساعت ۱۱ تا ۱۲ شب در هنرستان تمرین می‌کردم و خب این کارم را سخت می‌کرد. بعدها جذب سینما شدم و دیگر دغدغه آهنگسازی،‌ نداشتم. فکر می‌کنم به خاطر همین علاقمندی‌ها و دغدغه‌ها است که موسیقی این‌طور در فیلم‌هایم منعکس می‌شود.

پدرم یک سنتور داشت که روزی به من گفت برویم استودیو موسیقی آقای البرز؛ آن زمان ۱۱-۱۲ سالم بود. او همیشه مشوق من بود و مخالفتی با یادگیری موسیقی نداشت اما پدرم علاقمند به موسیقی ایرانی بود و موسیقی کلاسیک را دوست نداشت. در هنرستان عالی موسیقی، علاقمند بودم که موسیقی کلاسیک و غربی کار کنم اما پدرم شدیدا مخالف بود. روزها و شب‌ها با من بحث می‌کرد که نباید به دنبال موسیقی غربی بروم که بخشی از این مخالفت‌ها را در «لامینور» نشان دادم. پدرم از موتزارت و بتهوون خوشش نمی‌آمد و مخالفت زیادی با موسیقی آنها داشت؛ درحالی که من شیفته موسیقی کلاسیک بودم.»

مهرجویی که برای تحصیل به دانشگاه «یو. سی. ال. ای» در آمریکا رفته بود،‌ با زنده‌یاد هرمز فرهت (موسیقی‌شناس مطرح ایرانی) وارد رابطه دوستی شد و حاصل این دوستی برگزاری چند کنسرت موسیقی ایرانی در همان دانشگاه بود که در این اجراها هرمز فرهت سه‌تار و داریوش مهرجویی سنتور نواختند.

مهرجویی،‌ هرمز فرهت و تجربه شیرین «گاو» و «آقای هالو»

دوستی هرمز فرهت و مهرجویی فقط به دوران دانشگاه ختم نشد. وقتی مهرجویی در سال ۱۳۴۸ فیلم سینمایی «گاو» را کلید زد،‌ پیشنهاد ساخت موسیقی این اثر را به هرمز فرهت داد. فرهت فیلمنامه «گاو» را پسندید و ساخت موسیقی را آغاز کرد و البته با توجه به شناختنش از مهرجویی یک پارت موسیقی هم برای سنتور نوشت؛ سنتوری که اتفاقا خود مهرجویی آن را نواخت و اجرا کرد.

این تجربه موسیقایی آنقدر برای مهرجویی دلچسب بود که در «آقای هالو» هم تکرار شود. مهرجویی درباره این تجربه شیرین در گفتگویی با امیر پوریا اظهار کرده بود: «موسیقیدانی بود که فیلم را قشنگ حس می‌کرد و بعد بر اساس آن حس فیلم، ملودیش را می‌ساخت و همان کار را می‌آورد به من نشان می‌داد و من خوشم می‌آمد.»

مهرجویی، ناصر چشم‌آذر و تجربه در موسیقی مدرن

زنده یاد نار چشم‌آذر هنرمندانی نام آشنا برای عموم مردم است. چشم‌آذر که از پیشگامان موسیقی الکترونیک در ایران بود،‌ تجربه‌های موفقی نیز با مهرجویی داشت.

«اجاره نشین‌ها»، «شیرک»، «هامون» و «بانو» نتیجه این آثار مشترک هستند که سبک و سیاق متفاوتی داشتند.

«هامون» یکی از این تجربه‌های متفاوت است که چشم‌آذر آن را بر اساس تم هایی از باخ نوشته است. این قطعه موسیقی کلاسیک براساس موومان آداجو در کنسرتوی ویولن در می ماژور ساخته شد و خاچیک بابایان برای این اثر ویلن نواخت.

در «اجاره‌نشین‌ها» اتفاق تازه‌ای افتاد و آن هم حضور زنده‌یاد حسین سرشار «خواننده مطرح اپرا» به عنوان بازیگر در فیلم بود. مردی که برای گل و گیاه اپرا می‌خواند و فضای متفاوتی به اثر مهرجویی بخشیده بود.

مهرجویی، اردوان کامکار، محسن چاوشی و یک ترکیب برنده

آلبوم «سنتوری» با صدای محسن چاوشی اقتباسی از فیلمی به همین عنوان است که البته خیلی‌ها این فیلم را با ترانه «سنگ صبور» می‌شناسند.

قصه فیلم از این قرار است که علی از یک خانواده مذهبی و بازاری است و به سنتور علاقه زیادی دارد. وقتی شیفتگی او فاش می‌شود، ناچار بین خانواده و سنتور، دومی را انتخاب کرده و از خانواده رانده می‌شود. علی در موسیقی چنان تبحری پیدا می‌کند که شهره عام و خاص می‌شود و کنسرت‌هایش با استقبال غیرمنتظره ای روبرو می‌شود.

علی در اوج موفقیت، عاشق هانیه می‌شود و با او ازدواج می‌کند، اما در غفلت و بی‌توجهی رفته رفته به دام اعتیاد گرفتار شده و سپس بدبیاری‌هایش آغاز می‌شود، کنسرت‌هایش مجوز نمی‌گیرد و ناگزیر برای ادامه زندگی از طریق خواندن و نواختن در عروسی‌ها زندگی را می‌گذراند.

این اثر با صدای محسن چاوشی و سنتورنوازی اردوان کامکار همراه است. دربسیاری از سکانس‌ها از بسته‌ی دست‌های اردوان کامکار برای نشان دادن سنتور نوازی علی سنتوری استفاده شده است. حتی می‌توان گفت که محسن چاوشی عمده شهرت خود را مدیون «سنتوری» است.

«لا مینور» تکرار پررنگ موسیقی در آثار مهرجویی

اگر در «سنتوری» شخصیت اصلی نوازنده سنتور بود که دچار تراژدی عاشقانه می‌شود، این بار در «لا مینور» خود موسیقی است که نقش اصلی را بر عهده دارد. دختر جوانی عاشق موسیقی است و به این بهانه بخشی از حضور موسیقی پاپ در جامعه ایران، روایت می‌شود. پدربزرگ دختر عاشق موسیقی است و آواز می‌خواند. عموی دختر نیز از نگاه پدر این دختر، به خاطر موسیقی جان خود را از دست داده است…

مهرجویی این‌ بار ساخت موسیقی فیلمش را به کریستف رضاعی سپرد. آهنگساز و نوازنده مطرح پیانو که شاید او را برای ساخت موسیقی فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» بیشتر بشناسیم.

بابک صحرایی (ترانه‌سرا) درباره موسیقی «لا مینور» نوشته است: «موسیقی کریستف رضاعی تلفیق خوبی از موسیقی کلاسیک و مدرن است. او با رعایت مولفه‌های موسیقی کلاسیک، با ساخت تم‌های خوب و طراحی مناسب ارکستراسیون، همراهی خوبی بین موسیقی و تصویر ایجاد می‌کند. استفاده متفاوت و نوآورانه از سازهای ایرانی و شرقی نیز یکی از مشخصه‌های موسیقی این آهنگساز است. استفاده از سه‌تار و تبلا و تمبک در موسیقی چه خوبه برگشتی یکی از این نمونه هاست. لامینور هم از منظر استفاده از موسیقی و قطعه ای باکلام در متن فیلم و هم از منظر نقش موسیقی در مفهوم داستان، نهایت حضور موسیقی در سینمای داریوش مهرجویی است. او در لامینور بیش از تمام آثارش نیز به ارتباط جوانان با موسیقی پرداخته که از این منظر لامینور حتی از سنتوری هم پیشی گرفته است.»

این بخش کوچکی از کارنامه کاری فیلمسازی است که روزی عاشق موسیقی بود.

رسانه سینمای خانگی- او، پیرِ سینما بود

خبر شوک آمیز و تلخ قتل داریوش مهرجویی و همسرش در کابوس شبانه ۲۳ مهر ماه را باورمان نیست، ای کاش صبح از خواب بیدار می‌شدیم و به جای آنکه خبر تلخ رفتن خالق «گاو»، «هامون»، «اجاره‌نشین‌ها» را می‌دیدیم، خودمان را کنار سینما فلسطین در سیل جمعیتی پیدا می‌کردیم که در انتظار تماشای «سنتوری» در جشنواره بودیم اما گویا خبر درست است و باید ناباورانه از کارنامه سینمایی‌ یکی از بنیانگذاران موج نو سینمای ایران بنویسیم.

به نقل از رسانه سینمای خانگی از ایسنا، آذر ماه سال ۱۴۰۰ به بهانه تولد داریوش مهرجویی با او تماس گرفتیم، او که آخرین فیلمش «لامینور» در اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۱ اکران شد، هنوز خاطرات تلخ توقیف «سنتوری» را یادآوری می‌کرد.

مهرجویی در طول بیش از نیم قرن فیلمسازی، علاوه بر خلق شخصیت‌های ماندگار در سینما، بازیگرانی را با فیلم‌هایش به سینمای ایران معرفی کرده که هر کدام یا ستاره شدند یا مسیری تازه پیش‌رویشان باز شد؛ مثل عزت‌الله انتظامی، خسرو شکیبایی، بیتا فرهی، علی مصفا و لیلا حاتمی. 

آثار او در سال‌های دور وقتی که شرکت در جشنواره‌های جهانی این‌چنین مرسوم نشده بود، در جشنواره‌های معتبری مثل ونیز، برلین، کن، شیکاگو و توکیو شرکت داشت و جایزه‌هایی هم گرفت؛ اما به همان میزان فیلم‌هایش دچار ممیزی یا عدم نمایش شده‌اند.

او در آخرینم مصاحبه با ایسنا درباره اینکه آیا قصد ساخت فیلم جدیدی را ندارد، ضمن گلایه از برخی ممیزی‌ها گفته بود: کلا هم شرایط طوری است که با این گرانی و تورم، فیلمسازی صرف نمی‌کند، چون ساخت یک فیلم دست‌کم ۱۰ میلیارد تومان هزینه دارد و باید موقع اکران ۳۰ میلیارد بفروشد تا به پول اولیه‌اش برسد.

مهرجویی یادآور شده بود: من این روزها در حال نوشتن خاطراتم هستم، آنجا خیلی از مسائل را درباره آنچه بر سر فیلم‌هایم آمد می‌گویم.

کارگردان «اجاره نشین‌ها» با وجود گله‌هایی که داشت تاکید می‌کرد: با همه این اتفاق‌ها می‌دانم که سینما پابرجا می‌ماند چونجوان‌ها هر روز مشتاق فیلمسازی می‌شوند و جلو می‌آیند. سینما تفریح مردم است و برای همین، این همه سینما در سال‌های اخیر ساخته شده است؛ هر چند جای افسوس دارد که وقتی ما می‌گفتیم سینما کم است، چیزی نمی‌ساختند اما حالا که وضع فیلم‌ها به اینجا رسیده، این همه سالن سینما ساخته شده است.

مهرجویی که روزگاری به آمریکا رفت تا در دانشگاه فقط سینما بخواند، رشته اصلی‌اش را به فلسفه با گرایش سینما تغییر داد و در دهه ۱۳۴۰ شروع به فیلمسازی کرد تا سال ۴۸ که یکی از آثار ماندگار سینمای ایران یعنی «گاو» را ساخت؛ فیلمی که تولیدش سختی‌های خود را داشت و تهیه‌کننده‌های زیادی آن را رد می‌کردند، چون آن روزها دور، دورِ فیلم‌هایی مثل «گنج قارون» با رقص و آواز بود.

او در همان سال‌های قبل از انقلاب چند فیلم دیگر از جمله «دایره مینا» را ساخت و چند سال بعد از انقلاب هم با «اجاره نشین‌ها» یکی از بهترین فیلم‌های کمدی سینما را ثبت کرد.

مهرجویی در سال ۶۸ تصمیم به ساخت فیلمی می‌گیرد که هیچ تهیه‌کننده‌ای حاضر به همکاری برای تولید آن نمی‌شود، چون آن را در فروش موفق نمی‌دانند ولی مهرجویی که دوست داشت آنچه را در سر دارد بسازد برای اولین بار خودش تهیه‌کنندگی یک فیلم را برعهده می‌گیرد و این طور می‌شود که «هامون»، یکی از به یادماندنی‌ترین فیلم‌های مهرجویی و سینمای ایران می‌شود.

«بانو»، «سارا»، «پری»، «لیلا»، «بمانی»، «درخت گلابی» و «مهمان مامان» دیگر کارهای مهم و شاخص این فیلمساز در دهه‌ ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ بودند تا اینکه سال ۸۵ «سنتوری» ساخته شد؛ فیلمی که در جشنواره فجر تحسین‌برانگیز بود و جایزه هم گرفت، اما شبِ اکران عمومی‌اش توقیف شد. این توقیف که ضربه سختی برای مهرجویی بود، سه ماه بعد به قاچاق دی‌وی‌دی فیلم ختم شد.

او که در تمام این سال‌ها مشغول نوشتن و ترجمه هم بوده، پس از «سنتوری» به‌سراغ ساخت فیلم‌هایی رفت که دیگر مثل قبل علاقه‌مندان و مخاطبانش را راضی نمی‌کرد؛ فیلم‌هایی که اگرچه شاید  با دغدغه شخصی و اجتماعی مهرجویی ساخته شدند اما انتظار طرفداران مهرجویی را برآورده نکردند و این تصور را پیش آوردند که شاید دوران اوج او هم با تاراج «سنتوری» به پایان رسیده است. 

اما مهرجویی که چند سالی بود می‌خواست قصه‌ای دیگر از «سنتوری» بسازد، در آستانه نهمین دهه زندگی‌اش فیلم «لامینور» را ساخت که سال گذشته اکران شد.

و اما یکی از آخرین برنامه‌های که برای داریوش مهرجویی تدارک دیده شد، در ۲۳ اردیبهشت ماه ۱۴۰۰ انجمن فیلم کوتاه ایران بزرگداشتی برای داریوش مهرجویی ترتیب دادند که در آن نشان ایسفا را اهدا کردند.

در بخشی از مراسم به روال سال های قبل که تندیس ایسفا به یک فیلم ساز قدیمی اهدا می شد، فیلم کوتاهی پخش شد که در آن نشان ایسفا در منزل داریوش مهر جویی به او اهدا شد، این فیلم ساز سخنان کوتاهی را خطاب به فیلم سازان مطرح کرد که از اهمیت این نوع فیلم سازی سخن می گفت و تاکید می کرد که فیلم سازی کوتاه،کار سختی است چون در زمان کوتاه باید حرفت را مطرح کنی .

خالق “اجاره نشین‌ها”، “هامون”،  “لیلا”، “مهمان مامان” ، “سارا” یادآور شده بود که خودش ۱۰ فیلم کوتاه ساخته است و از دست اندرکاران آکادمی فیلم کوتاه که در این روزگار کرونا زده این نشان را به او دادند، تشکر کرده بود.

داریوش مهرجویی فیلم‌های چون الماس ۳۳ ، آقای هالو، مدرسه ای که می‌رفتیم، بانو، درخت گلابی، میکس، دختر دایی گمشده، بمانی،طهران تهران، آسمان محبوب، نارنجی‌پوش، اشباح و … را هم در کارنامه هنری‌اش دارد و در گزارش‌های بعدی مبسوط‌تر درباره کارنامه سینمایی‌اش خواهیم نوشت.

*منبعی که برای تاریخ تولد داریوش مهرجویی به آن استناد شده، دانشنامه سینمای ایران تالیف عباس بهارلو است که ۱۷ آذر سال ۱۳۱۹ در آن قید شده در حالی که در برخی منابع دیگر مثل ویکی‌پدیا سال ۱۳۱۸ درج شده است.

رسانه سینمای خانگی- سینمای کودک، از جایی که هست تا جایی که باید باشد

از دهه‌ ۶۰ و ۷۰ سینمای ایران به عنوان دهه‌های طلایی سینما یاد می‌شود،دهه‌هایی که اقبال به سینما در ایران با سینمای کودک پا گرفت و بعدتر با «دونده»،«خانه دوست کجاست،«بچه‌های آسمان» و… جهانی شد.مقایسه آن روزها با سینمای امروز کمی تلخ به نظر می‌رسد اما شاید تلنگری باشد تا بتوان سینمای کودک ایران را در محتوا و جریان‌سازی به آن روزها نزدیک‌تر کرد.

به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، سخت است باور کنیم سال‌های صف کشیدن جلوی سینما برای خریدن بلیط فیلم گذشته. خصوصا وقتی این صف‌کشیدن خانوادگی و همراه کوچک‌ترها رقم می‌خورد. سال‌هایی که محبوبیت کاراکترها برای بچه‌های قدونیم‌قدی که جلوتر از پدر و مادرهایشان می‌دویدند تا روی صندلی‌هایشان بنشینند، سالن‌های سینما را پر کرده بود. در اواسط دهه شصت، این استقبال باعث فروشی شوکه‌کننده برای سینمای ایران شد. فروشی که بیشتر برای سینمای کودک‌ و‎ نوجوان و برای فیلم‌های کلاه قرمزی، گلنار، دزد عروسک‌‎ها و چند فیلم پرطرفدار دیگر به شکلی اتفاق افتاد که اگر رقم فروش آنها را با بلیت امروز بسنجیم، به عددی بالاتر از ۴۰ میلیارد تومان می‌رسیم.

عده‌ای عقیده دارند سینمای کودک‌ و نوجوان ایران بستری برای معرفی ایران به جشنواره‌های بین‌المللی و مجامع جهانی شدهم‌زمان با آن روزهای پرفروغ سینمای کودک و نوجوان، جریانی در حال شکل‌گیری بود که سینمای ایران را با استانداردهای بین‌المللی همسوتر می‌کرد. کم‌کم داشت صدای جایزه ‌گرفتن‌های ایران در جهان به گوش مردم می‌رسید. نامزدی فیلم دونده در جشنواره کن و جوایز متعدد آن از جشنواره لندن و بقیه جشنواره‌ها، سرآغاز اتفاقی بود که منجر شد راجر ایبرت، منتقد سرشناس سینمایی، در نوشته خود در سال ۲۰۲۲ آن را فیلمی مهم و اولین شاهکار سینمای پس از انقلاب بداند.

به بیان دیگر در آن سال‌هایی که سینمای ایران برای مخاطب داخلی و کودکان و نوجوانان، جذاب و پرطرفدار بود فیلم‌هایی تولید و به جشنواره‌های جهانی عرضه می‌شد که آرام‌آرام معرف چهره و تصویر سینمای ایران به جهانیان ‌شد. به‌طوری‌که عده‌ای عقیده دارند سینمای کودک‌ و نوجوان ایران بستری برای معرفی ایران به جشنواره‌های بین‌المللی و مجامع جهانی شد.

نادره ترکمانی، کارگردان سینمای کودک و نوجوان، در گفت‌وگویی با ایرنا بر این مهم تاکید کرد و گفت: آنچه تحت عنوان سینمای ایران به جهان معرفی شد از طریق سینمای کودک‌ و ‎نوجوان بود. سینما مجموعه‌ای از سمع و بصر است؛ از این رو بسیاری از فرهنگ‌ها نیز در پس فیلم به جهانیان معرفی شد؛ چراکه وقتی سینما به کشورهای دیگر می‌رود، مجموعه‌ای از فرهنگ، آئین و آداب و رسوم به جهان معرفی می‌شود. فرهنگ و زبان و خانواده ایرانی را سینمای کودک به جهان معرفی کرد.

تخیلی‌ترین فضای ممکن در سینمای کودکان و نوجوانان وجود دارد و ما با واسطه تخیل، خطرات آینده مردانگی و زنانگی را پیش روی آنان می‌گذاریمرهبر قنبری فیلمساز سینمای کودک و نوجوان نیز عقیده دارد سینمای یک ملت از سینمای کودک و نوجوان آن شروع می‌شود. به شکل کلی‌تر سینمای جهان از سینمای کودکان و نوجوانان شروع می‌شود چرا که تخیلی‌ترین فضای ممکن در سینمای کودکان و نوجوانان وجود دارد و ما با واسطه تخیل، خطرات آینده مردانگی و زنانگی را پیش روی آنان می‌گذاریم.

این مهم با حضور ۸ فیلم از سینمای کودک و نوجوان از بین ۲۸ فیلم معرفی شده به آکادمی اسکار در تاریخ سینمای ایران نیز مشخص می‌شود؛ فیلم‌هایی مانند بادبادک سفید، بچه‌های آسمان، رنگ خدا، من ترانه ۱۵ سال دارم، آواز گنجشک‌ها، نفس و… در این جشنواره حضور داشته‌اند. جالب توجه‌تر آن‌که از سه فیلم ایرانی راه‌یافته به مرحله نهایی اسکار، حضور بچه‌های آسمان اهمیت این سینما را بیشتر می‌کند. علاوه بر اسکار، فیلم‌های کودک و نوجوان ایران در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ به جشنواه‌های کن، ونیز، برلین و… راه یافت و باعث شد منتقدان بیشتری، سینمای کودک و نوجوان ایران را دیده و آن را مورد ارزیابی قرار دهند.

راجر ایبرت در این‌باره می‌نویسد: دونده یکی از پارادوکس‌های کلیدی دوران کودکی را به تصویر می‌کشد. امیرو به عنوان پسربچه‌ای است که هم آزادی و هم حبس را تجربه می‌کند. از آنجایی که او هیچ بزرگسالی ندارد که به او بگوید چه کاری انجام دهد، می‌تواند به شدت در منظره‌ای خیره‌کننده از دریا، دشت و شهر حرکت کند. با این حال، او به اندازه کافی باهوش است که بداند این مکان آینده‌ای به او نمی‌دهد و فقر دام نهایی است.

کانونی که برجسته‌ترین فیلمسازان ایرانی را تربیت می‌کند

در آن روزها برخی فیلمسازهای بزرگ ایرانی مانند بیضایی، نادری و کیارستمی با فیلم‌هایی در ژانر کودک و نوجوان مسیر حرفه‌ای خود را در سینما شروع کردند و این شروع با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شکل بهتری پیدا کرد. به گونه ای که می‌توان کانون را مصداق بارزی بر شکل‌گیری پایه های سینمای کودک دانست. کانونی که مهم ترین سینماگران ایرانی را پرورش داد و مدخلی شد برای آنان که بعدتر نام ایران را در جشنواره های جهانی فیلم بر سر زبان فیلمسازان و منتقدان بزرگ جهانی انداختند.

چنانچه مجله آگاه نیز درباره آنان می‌نویسد: آدم‌های برجسته‌ موج نو در کانون فیلم ساخته‌اند؛ از تقوایی و بیضایی گرفته تا نادری و مهرجویی. بیضایی اولین کارش را با کانون شروع کرده و ورودش به عالم فیلم و سینما نوپا است. درحالی‌که تقوایی دهه‌ چهل (دوران مستندهای موفق تقوایی) را پشت سر گذاشته است. تقوایی کاربلد است و برای ورود به عالم سینمای حرفه‌ای از مدخل کانون عبور می‌کند. کیمیایی و نادری چند سال بعد در کانون فیلم می‌سازند و مهرجویی ۶، ۷ سال بعد وارد کانون می‌شود.

اعتماد به فیلمساز، مهم‌تر از قد کشیدن محدودیت‌ها

مدیر به فیلمساز اعتماد می‌کرد که فیلم بسازد و نتیجه آن فیلم‌هایی شد که در دهه های ۶۰ و ۷۰ دیدیماین درحالی‌است که عده دیگری عقیده دارند سینمای دهه ۶۰ ایران به دلیل نبود رقیب خارجی، فراگیر نبودن اینترنت و محدود بودن فیلمسازان به رعایت نکاتی مطابق فضای جدید ایجاد شده پس از انقلاب، میان مردم آن دوران طرفدار پیدا کرد و هر شکل دیگری از فیلم نیز در دسترس مردم قرار می‌گرفت از آن استقبال می‌شد اما نادره ترکمانی در این باره به ایرنا گفت: درست است که سینمای دهه ۶۰ به دلیل نبود فیلم‌های بلند دیگر رشد کردند یا شرایط در آن روزها به گونه ای بود که امکان دسترسی گسترده به فیلم‌های جهان نبود، اینترنت همه گیر نشده بود و تلویزیون نیز تعداد کانال‌های خیلی کمی داشت اما مدیریت دولتی به فیلمساز اعتماد می‌کرد. ممکن بود فیلمسازی فقط قصه را داشته باشد اما مدیر به فیلمساز اعتماد می‌کرد که فیلم بسازد و نتیجه آن فیلم‌هایی شد که در دهه های ۶۰ و ۷۰ دیدیم.

راجر ایبرت نیز به این محدودیت‌ها اشاره می‌کند اما آن را پوئن مثبتی برای سینمای ایران می‌داند: نادری، کیارستمی و بیضایی در مصاحبه‌های جداگانه‌ای، از تصمیم متقابل خود برای ساختن فیلم درباره کودکان برای من یاد کردند، زیرا محدودیت‌های محتوایی جدید رژیم (مثلاً پوشیدن حجاب) حتی زندگی بزرگسالان را نیز دراماتیک کرده است. این تاکتیک منجر به سه شاهکار شد که به اولین فیلم های بین المللی سینمای پس از انقلاب تبدیل شد. دونده اول شد و بعد کیارستمی با خانه دوست کجاست؟ و بیضایی هم باشو، غریبه کوچک را ساخت.

بنابراین می‌توان گفت که با وجود محدودیت‌ها و فضای جدید ایجاد شده، اعتماد کانون به فیلمسازان تازه‌کاری چون بیضایی، کیارستمی، مهرجویی و… که بعدها از نام‌داران سینمای ایران شدند باعث شد هم وجهه داخلی سینمای ایران با کودکان و نوجوانان عجین شود و هم تصویر بین‌المللی ایران در ذهن جهانیان با این سبک از سینما گره بخورد.

خسرو دهقان در مقاله‌‎ای تحت عنوان چند و چون سینمای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در مجله آنگاه نوشته : بده‌بستانی خوب و طبیعی بین کانون و موج نو جریان می‌یابد. هر کدام به اعتبار دیگری می‌افزاید و همین‌طور که موج نو، راه و رسم خود را می‌رود، کانون هم جر نمی‌زند و در خط سینمای دیگر باقی می‌ماند. در این فهرست‌ها به نام‌های مهجور در عالم فیلم و سینما برمی‌خوریم؛ می‌بینیم که فیلم‌سازانی هستند که در طول زندگی، یک نوبت فیلم ساخته‌اند و آن هم برای کانون بوده است. کانون زمینه‌ طبع‌آزمایی افرادی که دوست داشته‌اند، به‌غیر از حرفه‌ خودشان، فیلم بسازند را نیز فراهم کرده است. در این فهرست ریسک و سرمایه‌گذاری روی جوانان و نام‌های ناآشنا نیز دیده می‌شود.

تقسیم‌بندی تولیداتی در سینمای کودک‌ و نوجوان

اما هر چه در تاریخ سینمای کودک و نوجوان جلوتر از دهه ۷۰ می‌آییم، این رشد و استقبال رو به افول می‌رود و همزمانی سینمایی که هم مخاطب آن را بپسندد و هم معرف سینمای ایران در جهان باشد کمرنگ‌تر می‌شود. به علاوه تعداد تولیدات نیز به شدت کاهش می‌یابد.

میزان تولید آثار در سال‌های ۶۰ تا ۸۰ به قدری بوده که در نظرسنجی انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی که با همکاری دبیرخانه جشنواره سی و یکم فیلم کودک و نوجوان برگزار شده، از بین فیلم های چهار دهه اخیر، ۱۹۹ فیلم برتر سینمای کودک و نوجوان را انتخاب کردند که در این بین تعدد و تکثر آثار در دهه های ۶۰ تا ۸۰ به قدری بوده که بیش از ۱۰۰ انتخاب آنان به فیلم‌هایی از دهه های ۶۰ تا ۸۰ اختصاص دارد. در این بین هم فیلم های سرگرم کننده که سینمای گیشه از آن استقبال می‌کرده وجود دارد مانند شهر موش‌ها، گلنار، یکی بود یکی نبود، کلاه قرمزی و سروناز، خواهران غریب، مربای شیرین و.. و هم آثاری که جزئی از سینمای سازنده و آموزنده آن دوران بوده‌اند؛ مانند رنگ خدا، دختری با کفش‌های کتانی، پدر، بادکنک سفید و..

نادره ترکمانی در گفت‌وگو با ایرنا ضمن اشاره به جست‌وجوهای شخصی خودش که درصدد بوده بانک اطلاعاتی برای سینمای کودک و نوجوان تهیه کند، از یک تقسیم بندی در دهه‌های پیشین سینمای کودکان و نوجوانان سخن می‌گوید: تولید در سینمای ما در سال‌های مختلف تقسیم بنده شده بود. بخشی از این تولیدات عمدتا جریان ورود به سینمای بین‌المللی را طی می‌کرده، بخشی از آثار برای کودکان و نوجوانان در اکران فیلم‌ها تهیه می‌شده که اکران پرجوش‌وخروشی داشته و بچه‌ها از آن لذت می‌بردند، تعدادی از آثار فقط برای کودک ساخته می‌شده، تعدادی از آثار فقط برای نوجوان و تعدادی نیز همه افراد خانواده را به سینما می‌کشانده‌اند.

کلاه قرمزی برای ایران، مشق شب برای جهان

ترکمانی با توجه به این دسته‌بندی، فیلم‌هایی که به سینمای بین‌الملل راه پیدا می‌کرده‌اند را از آثاری که برای سرگرمی و آموزش به کودکان ساخته می‌شده‌اند، جدا کرده و می‌گوید: اگر در حال حاضر جلسه‌ای بین فیلمسازان کودک و نوجوان برگزار و طرح‌ها خوانده شود، آن طرحی که درباره کودک و نوجوان است و مخاطب آن بزرگسال است به جشنواره ها راه پیدا می‌‎کند. دونده، خانه دوست کجاست و… الزاما مخاطب کودک و نوجوان نداشتند.

شاید کودک و نوجوان نیز از آن لذت می‌برده اما این آثار برای گروه بزرگ‌سال ساخته شده بود. آثاری که بیشتر حاوی نقد اجتماعی و فرهنگی بوده، بیشتر به جشنواره‌های سیاسی راه پیدا می‌کرده. گلنار و شهر موش‌ها مگر به جشنواره‌های خارجی راه پیدا کردند؟ کلاه قرمزی و شهر موش ها حتی به جشنواره کودک و نوجوان نیز نیامدند؛ درحالی‌که مخاطب خیلی از آن استقبال کرد. درون‌مایه اغلب فیلم‌هایی که به جشنواره‌ها راه پیدا می‌کردند را طرح مساله یا موضوع اجتماعی درباره کودکان تشکیل می‌داد. پس وقتی تاکید داریم سینمای کودک باعث شد سینمای ایران به جهان معرفی شود منظورمان این نوع فیلم‌هاست. فیلم‌هایی که الزاما برای کودکان نیست بلکه درباره کودکان است. مثلا فیلم مشق شب فیلمی نیست که کودک بتواند آن را درک کند چون این فیلم برای آن بچه نیست اما آن فیلم در گروه کودک و نوجوان قرار می‌گیرد چون درباره کودک و نوجوان است.

رشد سینمای گیشه بسته به سینمای دغدغه‌مند است

سینمای گیشه به جهت حمایت مالی سینما باید رونق خود را داشته باشد چرا که فرهنگ در تمام دنیا وقتی رشد کرده که حامی مالی داشته باشداین تقسیم‌بندی و جداسازی که در سینمای کودکان و نوجوان اتفاق افتاده بود نکته مثبتی از نظر مهین جواهریان نیز بود. این انیماتور و داور جشنواره کودک و نوجوان ضمن تاکید این تقسیم‌بندی می‌گوید: سینما دو جنبه دارد؛ سینمای گیشه یعنی فیلمی که برای فروش ساخته می‌شود و سینمای دغدغه‌مند و اثرگذار که صرفا برای فروش گیشه ساخته نشده است. مانند فیلم‌های کانون پرورش فکری. این‌ها فیلم‌هایی هستند که به فیلم‌سازان جهت می‌دهد و تاثیر فرهنگی می‌گذارد.

سینمای گیشه به جهت حمایت مالی سینما باید رونق خود را داشته باشد چرا که فرهنگ در تمام دنیا وقتی رشد کرده که حامی مالی داشته باشد. پس حضور این دو سینما کنار هم درست است. اگر سینمایی دغدغه‌مند نباشد، سینمای گیشه هم رشد نمی‌کند. رشد سینمای گیشه بسته به سینمای دغدغه‌مند است. فیلم‌های دونده یا خانه دوست کجاست را هنرمندانی ساخته بودند که نگاه هنری و فرهنگی داشتند این فیلم‌ها طبعا در گیشه فروش بالایی نداشت و مخاطب خاص داشته. همین فیلم‌ها بر روی کارگردانان سینمای گیشه تاثیر می‌گذارد.

بنابراین می‌‎توان در یک مقایسه با سینمای دهه‌های بعدی نتیجه گرفت که از بین رفتن این دو جریان و عدم‌توجه به تقسیم‌بندی دهه‌های قبلی، در حال حاضر جولان سینمای کودک ایران در جهان را عملا غیر ممکن ساخته است.

متولیان سینمای دهه ۶۰، حامی حضور سینمای کودک در جهان بودند

نادره ترکمانی یکی از دلایل افول سینمای کودک و نوجوان را از بین رفتن این تقسیم‌بندی و به هم ریختن فضای تولید می‌داند و با اشاره به مدیریت فرهنگی سینما در آن سال‌ها می‌گوید: مدیریت کلان در حوزه سینما این تفکر را داشت که ما باید آثاری را تولید کنیم که به جهان هم عرضه شود. بسیاری از آثاری که در جهان و جشنواره‌های بین المللی ارائه می‌شد و سینمای ما را معرفی می‌کرد بخشی از تولیدات ما بود که الزاما مخاطب کودک یا نوجوان نداشت بخشی از آن مخاطب نیز بزرگسال بود. 

علت شکل‌گیری این جریان به تفکر متولیان سینمای کودک و نوجوان برمی‌گشته که سینما باید با سینمای کودک و نوجوان زنده باشد. هر چه این تفکر از مدیریت خارج شد، سینمای کودک و نوجوان به حاشیه بیشتری رفت. تولیدات کمتر شد و حضور بین‌‎المللی نیز کمرنگ شد تا رسیدیم به سینمای حال حاضر که هجویات محض است. توقفی که در تولید آثار کودک و نوجوان داریم برعکس جهان است. تمرکز در جهان شدیدا روی تولیدات آثار کودک و نوجوان بالاتر رفته. مدیریت کلان ما حتی به جهان نگاه کرد که چرا جهان دارد روی کودکان و نوجوانان سرمایه‌گذاری می‌کند. چون آنها آینده‌ساز جهان هستند و با سینما آنها را تسخیر کرد.

با تولید چهار، پنج فیلم کودک در هر سال، اثر ماندگار نخواهیم داشت

همان‎‌گونه که اشاره شد این دو جریان از دهه ۸۰ و با کم‌شدن تولیدات، افول بیشتری پیدا کرد. تا جایی که در سال‌های گذشته تولید آثار کودک و نوجوان به ۳ الی ۷ فیلم در سال تقلیل پیدا کرده‌. طبق آمار منتشرشده، در سال ۱۴۰۰، تنها ۳ فیلم پیشی میشی، گل به خودی و شهر گربه‌ها در اکران سینمای کودک و نوجوان بوده که این آمار در سال ۱۴۰۱ به ۷ فیلم افزایش پیدا کرد. آماری که می‌تواند یکی دیگر از دلایل مهم حضور پیدا نکردن سینمای کودک ایران در جهان باشد.

خیلی از آثاری که تولید می‌شود برای سینمای کودک و نوجوان نیست بلکه هجویاتی است که به اسم سینمای کودک و نوجوان ارائه می‌شودنادره ترکمانی به این موضوع اشاره کرده و می‌گوید: در یک مقایسه با سینمای بلند و بزرگسال می‌توان گفت که تعداد زیادی اثر در سینمای بزرگ‌سال ساخته شده که از بین تمام آنها، چند فیلم خاص جهانی شده‌اند اما در سینمای کودک و نوجوان کلا ۵ الی ۶ فیلم تولید می‌شود و ما توقع داریم ۴ فیلم بدرخشد درحالی‌که چنین اتفاقی نمی‌افتد.

کارگردان فیلم گورداله، برگزیده بیست‌وششمین جشنواره فیلم کودک و نوجوان، با اشاره به کمبود آثار و نبود محتوای مناسب برای کودکان در این آثار گفت: خیلی از آثاری که تولید می‌شود برای سینمای کودک و نوجوان نیست بلکه هجویاتی است که به اسم سینمای کودک و نوجوان ارائه می‌شود. درست است بخشی از تقصیر به گردن فیلمسازی است که این هجویات را می‌سازد اما بخش دیگر آن نیز تقصیر شوراها و مدیرانی است که تصمیم گرفتند این نوع فیلم‌ها ساخته شود و جای آن فیلم‌ها را بگیرد. چرا فیلمنامه‌ها باید با سلیقه مدیران شوراها نوشته شود؟

تربیت اجتماعی کودکان به فراموشی سپرده شده

باید سینمای سازنده و دغدغه‌مند را دوباره و در کنار سینمای گیشه پرورش دهیم و برای آن هزینه کنیمجواهریان ضمن تاکید دلایل افول سینمای کودک ایران در جهان گفت: ما کودک ایرانی را به عنوان کودکی معصوم و ساده به جهانیان معرفی کردیم که احساس مسئولیت می‌کند. اما جوان تحصیل‌کرده امروز بی‌آن‌که احساس مسئولیت یا نوع‌دوستی داشته باشد دزدی می‌کند و به عواقب کارش ذره‌ای فکر نمی‌کند. دلیل آن نیز نبودن خوراک فرهنگی مناسب برای کودکان دهه‌های بعد از ۶۰ و ۷۰ است. تربیت اجتماعی کودکان ما به فراموشی سپرده شده است. ما نیز در مقابل فناوری، هیچ سپری برای آنان نداریم. باید سینمای سازنده و دغدغه‌مند را دوباره و در کنار سینمای گیشه پرورش دهیم و برای آن هزینه کنیم. همکاری آموزش و پرورش و سینما به گونه‌ای که علاوه بر پخش فیلم در مدارس درباره آن با بچه‌ها صحبت شود و آموزش داده شود، می‌تواند با استمرار موثر واقع شود.

بنابراین می‌توان گفت سینمای کودک این روزها در مقایسه با دهه‌های ۶۰ و ۷۰ جریان تقسیم‌بندی شده تولید خود را از دست داده و نه تنها در جهان که در ایران نیز مخاطبان کمتری دارد. علاوه بر از دست‌رفتن جریانی که هم مخاطب داخلی با آن همراه بود و هم مخاطب جهانی، تعدد تولید آثار نیز رو به افول گذاشت و در سال‌های گذشته خصوصا دو سال اخیر زیر ۱۰ اثر در سینمای کودک و نوجوان تولید شده. لزوم رشد دوباره سینمای دغدغه‌مند در کنار سینمای گیشه و همچنین تعدد تولید آثار با حمایت متولیان سینمای کودک، از نکاتی که به اقبال از سینمای کودک هم در ایران هم در جهان کمک می‌کند.

رسانه سینمای خانگی- «برنده‌ها» دست پر از اسکاتلند برگشت

فیلم فارسی‌زبان «برنده‌ها» ساخته حسن ناظر، نامزد جایزه بهترین فیلم از جوایز بفتای اسکاتلند شد.

به گزارش سینمبا خانگب از ایسنا، در این فیلم فارسی‌زبان که در ایران فیلمبرداری شده و «نادیرا مورای» و «پاول ولش» از اسکاتلند آن را تهیه‌ کرده‌اند، مجموعه‌ای از بازیگران ایرانی شامل رضا ناجی، شهرزاد کمال‌زاده، حسین عابدینی، محمود جعفری، عزت‌الله رمضانی‌فر و اصغر سمسارزاده نقش‌آفرینی کرده‌اند.

داستان فیلم «برنده‌ها» در یکی از شهرستان‌های ایران اتفاق می‌افند که در آن بچه ها سخت کار می‌کنند تا خانواده هایشان را تامین کنند. روزی یحیی ۹ ساله و دوستش لیلا مجسمه گرانبهایی را پیدا می‌کنند. رئیس یحیی ناصرخان (رضا ناجی) که او نیز به سینما علاقه دارد تصمیم می‌گیرد به آنها کمک کند تا صاحب آن را پیدا کنند.

«برنده‌ها» اولین نمایش جهانی خود را در جشنواره بین‌المللی فیلم ادینبورگ در ماه آگوست تجربه کرد و در آنجا جایزه تماشاگران را از آن خود کرد.

این فیلم پیش‌تر برنده جایزه دیسکاوری از جوایز فیلم مستقل بریتانیا در سال ۲۰۲۲ نیز شده بود.

رسانه سینمای خانگی- هنرمند باید به حرف قلبش گوش کند

کارگردان روسی فیلم «چاک و هوک» گفت: از قلبتان حرف‌شنوی داشته باشید و تا جایی که می‌توانید فیلم ببینید؛ چرا که در آن‌ها، چیزی بسیار شگفت‌انگیز پیدا خواهید کرد که برای شما آنجا قرارداده شده است.

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، در حاشیه اکران فیلم‌های سی و پنجمین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان اصفهان، نگار امینی، خبرنگار نوجوان این دوره از جشنواره، گفت‌وگویی اختصاصی با «اکاترینا ناماوا»، کارگردان فیلم «چاک و هوک» از کشور روسیه انجام‌داده است.

روشی که این خبرنگار نوجوان برای پیاده‌سازی و تنظیم متن خود استفاده‌ کرده، روش معمول گفت‌وگوهای تفصیلی است که به‌صورت پرسش و پاسخ نوشته می‌شود. تینا تیتر «سینما؛ راه آسانی‌ برای نفوذ به قلب کودکان است» را برای متن خود انتخاب‌کرده بود.

این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید:

چه شد که ایده کار کردن با کودکان توجه شما را جلب کرد؟ 

به‌نظر من، ما در سینمای مدرن باید روی کودکان سرمایه‌گذاری کنیم؛ چرا که آنها آینده ما هستند. بچه‌ها باید اطلاعات دریافت کنند. ما باید برایشان برخی چیزها را به شیوه‌ای توضیح دهیم که موجب فکر کردن آنها بشود. کودکان بهتر است بدانند که در برخی مشکلات، خودشان هستند که باید فکر و راه‌حل پیدا کنند. دستور دادن و امر و نهی کردن، همیشه جواب نیست. وظیفه ما است که مثال‌هایی از موقعیت‌ها به آنها نشان دهیم که بفهمند چگونه رفتار کنند. سینما، راه آسانی‌ برای نفوذ به قلب کودکان و بهترین سرمایه‌گذاری برای آینده است.

تجربه کار با کودکان چطور بود؟  

آسان نیست؛ اما تجربه بسیار خاصی برای هر کارگردان است. کودکان متفاوت هستند و برای ارتباط گرفتن با هرکدام از آنها و توضیح‌ دادن چیزها، باید راهی مخصوص به همان کودک پیدا کرد. با این وجود، آنها گاهی در اجرای عواطف بهتر از بازیگران بزرگسال عمل می‌کنند.

وضعیت اکران سایر آثارتان به چه صورت است؟

فیلم‌ها در روسیه به نمایش درآمده و نتیجه خوبی داشته‌اند. کارگردان، بازیگران و بقیه عوامل بی‌صبرانه در انتظار شنیدن بازخورد مخاطبین ایرانی هستند. «چاک و هوک» روایت داستانی ماجراجویانه از دو برادر است که بزرگ‌ترشان را گم کرده‌اند و همزمان به نمایش طبیعت روسیه نیز می‌پردازد. «کارآگاه چِرب و کندوی طلایی» اثر دیگری در قالب انیمیشن است، یک داستان کارآگاهی است که طنز جالبی دارد. کمدی دیگری هم داستان تزار مشهور روسیه؛ «ایوان مخوف» است که پسر خودش را کشت. این فیلم به رابطه جالب میان بچه‌ها و والدین می‌پردازد. 

باتوجه به ساخت فیلم ایوان مخوف، تمایل دارید به تولید فیلم در حوزه تاریخ و فرهنگ روسیه بپردازید؟

روسیه کشوری چند ملیتی است؛ به همین دلیل ما داستان‌های بی‌شماری برای ساخت فیلم داریم که از فرهنگ‌ها و اقوام مختلف گرفته‌ایم. بسیار خوشحال می‌شویم که آنها را با دیگران به اشتراک بگذاریم. امروزه بیشتر شاهد محصولات مشترک از دو یا چند کشور متفاوت هستیم که بسیار جالب و جذاب‌اند.

مخاطبان روسی چقدر با فیلمسازان ایرانی آشنایی دارند؟

کارگردانان مدرن، تقریبا در روسیه ناشناخته هستند، اما این هدف ما است که تماشاگران روس را با سینمای ایران آشناتر کنیم و در راستای آن اقداماتی هم داشته‌ایم؛ برای مثال در جولای امسال، ۵ فیلم ایرانی در روسیه اکران شد و تماشاگران روس در مسکو، چشمانشان را از صفر به دنیای سینمای ایران باز کردند و بسیار شوکه شده بودند. سینمای ایران واقعا خاص و صمیمی است.

تمایل ‌دارید که در حوزه کودک با کارگردانان ایرانی همکاری کنید؟

درباره کودک و نوجوان، این فستیوال اولین تجربه ما در برخورد با مردم و کودکان ایران است. برای سال بعد، برنامه‌ریزی شده و حتما در ملاقات‌ها و نشست‌های بیشتری شرکت خواهیم کرد. مایلیم که فیلم‌های ایرانی کودک و نوجوان بیشتری را برای پروژه‌های جدید کودک به روسیه ببریم. ما حمایت و توجه سینمای ایران را می‌بینیم و مقصد هردو کشور مشترک است. مطمئنا موفق خواهیم شد. 

اولین تجربه سفر به ایران چطور بود؟

ایران کشوری بسیار متفاوت و زیبا است و برای ما شبیه به یک رویا است. باعت افتخار است که در این کشور هستم و می‌توانم شهرها و مردم ایران را ببینم که معماری‌ها، فرهنگ‌ها و آداب و رسوم متفاوتی دارند. 

چه پیغامی برای کودکان و نوجوان دارید؟

از قلبتان حرف‌شنوی داشته باشید و تا جایی که می‌توانید فیلم ببینید؛ چرا که در آن‌ها، چیزی بسیار شگفت‌انگیز پیدا خواهید کرد که برای شما آنجا قرار داده شده است.

رسانه سینمای خانگی- وداع با هنرمند با شکوه

مراسم وداع با پیکر آتیلا پسیانی بازیگر مطرح سینما، تئاتر و تلویزیون ایران، صبح امروز پنجشنبه ۲۰ مهر در تالار وحدت برگزار شد.

به گزارش سینمای خانگی از مهر، امروز پنجشنبه ۲۰ مهر، تالار وحدت و خیابان شهریار حال و هوای دیگری دارد. امروز این فضای فرهنگی و هنری غمگین است و غم خود را در چهره‌های هنرمندان و افرادی که به این فضا آمده‌اند، نمایان کرده است.

امروز ۲۰ مهر ۱۴۰۲، چهره‌هایی که در تالار وحدت حضور پیدا کرده‌اند برای تماشای اثری هنری به این مکان نیامده‌اند، بلکه امروز تماشاگر آخرین حضور یک چهره هستند؛ چهره‌ای که هیچ‌گاه فراموش نخواهد شد.

بسیاری از حاضران در تالار وحدت، خیابان شهریار و به طور کلی پهنه رودکی، بارها و بارها به تماشای نقش‌آفرینی‌های آتیلا پسیانی نشسته‌اند ولی این بار قرار است آخرین حضور آتیلا را ببینند زیرا آتیلا پسیانی دیگر به تالار وحدت، تئاتر شهر، تماشاخانه ایرانشهر، تالار مولوی و هیچ سالن تئاتری یا لوکیشن سینمایی قدم نخواهد گذاشت.

اینجا همه غمگینند و دل‌خون، زیرا دل‌کندن و وداع با آتیلا پسیانی کار آسانی نیست.

اینجا کسی باور ندارد که آتیلا پسیانی دیگر روی صحنه تئاتر حضور پیدا نمی‌کند، دیگر جلوی دوربین فیلم و سریال قرار نمی‌گیرد.

اینجا همه در شوک هستند حتی با وجود اینکه از ۱۴ مهر خبر وداع را شنیده بودند، این را می‌توان در چهره تک تک افراد، از خانواده و دوستان گرفته تا هنرمندان و مخاطبان و افراد مختلف دید.

همه آمده‌اند، آتیلا پسیانی نیز هست اما سکوت کرده و این سکوت تحمل‌کردنی نیست، اشک درمی‌آورد.

چه روز سختی است، امروز، پنجشنبه ۲۰ مهر و چه فضای سنگینی دارد اینجا، تالار وحدت، پهنه رودکی.

چه سخت است که باید در این وداع سخن گفت زیرا وداع با آتیلا پسیانی کار راحتی نیست اما چه می‌شود کرد؟

بر پهنه رودکی موسیقی نمایش «دیابولیک رومئو و ژولیت» با آهنگسازی بامداد افشار که توسط آتیلا پسیانی در تماشاخانه ایرانشهر اجرا شد، این بار برای وداع با آتیلا پخش می شود.

با قرائت آیاتی چند از کلام‌الله مجید همه آماده لحظات تلخ آخرین دیدار با هنرمند و دوست و یار فراموش‌نشدنی خود می شوند.

منوچهر شاهسواری عهده‌دار اجرای مراسم وداع با آتیلا پسیانی است.

وی دلنوشته‌ای را قرائت کرد و در ادامه گفت: به سوگ نشسته‌ایم، به سوگ آتیلا پسیانی عزیزمان نشسته‌ایم؛ کسی که جز مهر و مهربانی با خود نیاورد و هنرمندانه زیست و حال در آرامش به خانه ابدی می‌رود.

ایرج راد رئیس هیات مدیره خانه تئاتر نیز در حالی که متاثر بود روی صحنه در نظر گرفته حضور پیدا کرد و گفت: ما در اینجا جمع شدیم عزیزی را بدرقه کنیم و سپاسگزار خدمات فرهنگی او باشیم. آتیلا فرزند تئاتر بود و در تئاتر به دنیا آمد. آتیلا همواره با مادرش جمیله شیخی چه در صحنه تئاتر چه در پشت صحنه حضور داشت و با جوهر تئاتر آشنا شد. شناختی از تئاتر پیدا کرد که کمتر کسی به این شناخت از اجرای تئاتر و هنرمندان تئاتر رسیده است.

وی یادآور شد: تاثیرات کارگاه نمایش و اجرای تئاترهای تجربی خارجی او را به سمت تئاتر تجربی رهنمون ساخت و در این زمینه تلاش کرد. آتیلا با تاسیس گروه «بازی» کارهای تاثیرگذار بسیاری انجام داد.

راد بر حضور تاثیرگذار آتیلا پسیانی در سینما و تلویزیون، تاکید کرد و گفت: آتیلا در عمر کوتاه ۶۶ ساله خود مدام تلاش کرد. وی عضو هیات موسس خانه تئاتر بود. در خانه سینما فعالیت صنفی کرد و در هیات مدیره خانه هنرمندان ایران حضور داشت و همواره در امور صنفی فعال بود و حمایت از جوانان تئاتری را با حضور در شورای تماشاخانه ایرانشهر انجام می‌داد.

در این لحظه بود که پیکر آتیلا پسیانی در میان اشک حاضران در جایگاه خود در مقابل تالار وحدت قرار گرفت.

سپس شاهسواری در حالی که بغض گلویش را می‌فشرد، بیانیه خانه سینما برای آتیلا پسیانی را قرائت کرد.

در بخشی از این بیانیه آمده بود: «تا سینما زنده است آتیلا پسیانی زنده است و همیشه عضو خانه سینما بوده و خواهد بود و نامش از عضویت خانه سینما خط نخواهد خورد.»

پژمان بازغی رئیس هیات مدیره انجمن بازیگران خانه سینما نیز روی صحنه رفت و گفت: برای بدرود با هنرمندی آمدیم که بر دست‌ها و دوش ما که نه بر قلب‌مان حمل می‌شود.

وی از ویژگی‌های آتیلا گفت و یادآور شد: مرگ برای کسی که با عشق زیست و زندگی کرد واژه حقیری است. رفتن او جانکاه است اما پایان خاطره‌های‌مان نیست.

رضا کیانیان دیگر هنرمند حاضر در مراسم بود که متاثر روی صحنه رفت. وی در سخنانی کوتاه بیان کرد: اگر خود آتیلا بود می‌گفت خوب باشید تا بتوانید کار کنید. ما برای کار کردن آمدیم. «پرواز را به خاطر بسپار/ پرنده رفتنی است». بله آتیلا رفت اما بسیاری از هنرمندان تاثیرگرفته از آتیلا الان روی صحنه هستند.

وی تاکید کرد: آتیلا هست زیرا میراثش باقی است و بسیار آتیلاها در میان ما هستند. ما باید کار کنیم و این را به ستاره و خسرو پسیانی و فاطمه نقوی هم می‌گویم که طبق گفته آتیلا باید کار کنیم.

در ادامه آروند دشت‌آرای نیز روی صحنه رفت و گفت: آتیلا شبیه کسی نبود و شبیه خود بود. آتیلا در تمام جزئیات رفتاری و شخصی خود اصیل بود. آتیلا پسیانی بازیگر مانند یک جعبه ابزار جادویی بود. آتیلا با اشتباه کردن بازیگری را به ما یاد داد تا از اشتباه نترسیم و جسارت داشته باشیم. آتیلای کارگردان به ما یاد داد که زبان خودمان را پیدا کنیم.

وی تاکید کرد: آتیلا لحظه لحظه خلق می‌کرد و حتی در بدترین شرایط می‌گفت حالم خوب است. ۲ هفته قبل از رفتنش این فرصت را داشتم تا او را ببینم. حتی در بستر بیماری و حالت نیمه هوشیار خود هم یگانه بود. در آن دیدار آخرینم با او گفتم تو قرار است برگردی و با هم «باغبان مرگ» را کار کنیم، در آن لحظه بود که ضربان قلبش بالا رفت.

وی یادآور شد: او با تلاش، کارگاه نمایش تئاتر شهر را شکل داد و از جوانان حمایت کرد و چیزی که به ما جوانان داد هیچ کس دیگری نداد.

دشت‌آرای تصریح کرد: آتیلا می‌گفت من نمی‌میرم زیرا اندیشه‌ام زنده است. امیدوارم ما ادامه دهنده راه و اندیشه آتیلا پسیانی باشیم.

رامبد جوان دیگر سخنران مراسم وداع با آتیلا پسیانی بود. وی صدایی ضبط شده از آتیلا پسیانی را برای حاضران پخش کرد که در آن به رامبد می‌گفت «چرا صدات خسته‌ست، خودت را اینقدر خسته نکن، دنیا ۲ روزه و آخر سر می‌ذارنمون تو یه وجب جا.»

وی سپس دلنوشته‌ای صمیمانه را برای آتیلا قرائت کرد و گفت: از بین خصلت‌های تو نترسیدن را انتخاب می‌کنم که تو داشتی و ما نداریم و مدام از همه چیز می‌ترسیم. تو با رفقای خودت کاری کردی که در مقابل تو خودمان باشیم.

جوان در حالی که بغض داشت، تاکید کرد: تا وقتی زنده‌ام در قلبم جایی زیبا با خوراکی‌های خوشمزه برای تو نگه می‌دارم تا بیایی و در آن برقصی چون زندگی با تو زیباست. مانند شعر ابراهیم منصفی که گفت «رقصم گرفته/ مثل درختکی در باد/ آنجا کسی نبود/ غیر از من و خیال و تنهایی».

سپس سحر دولت‌شاهی به عنوان نماینده خانواده پسیانی روی صحنه رفت و گفت: آتیلا بهار آمد و پاییز رفت. چه فصل‌هایی را از آن خود کردی. تو خانواده من‌ بودی و من با تو بزرگ شدم و مثل خیلی بچه‌های تئاتر و سینما رشد کردم.

وی در حالی که اشک می‌ریخت، بیان کرد: بازی؛ چه اسم قشنگی برای گروهت گذاشتی. تو با همه چیز بازی می‌کردی. بزرگترین میدان بازی تو میدان بازی رفاقت بود و همه برای تو اینجا جمع شدیم. امروز همه در بازی تو هستیم و اینجا هر کس به تنهایی بازی می‌کند و نه با دیالوگ بلکه با چشم و دل. تو چقدر خوب بلدی بازی کنی. منتظریم پرده را بالا بزنی و بازی را شروع کنیم، قول می‌دهیم موبایل‌هایمان را خاموش کنیم. جات خیلی خالیه.

وی در پایان گفت که طبق تصمیم خانواده تمامی هزینه‌های مراسم مدنظر برای آتیلا پسیانی صرف درمان چند بیمار سرطانی می‌شود.

آخرین سخنران مراسم محمد چرمشیر بود که روی صحنه رفت و در سخنانی گفت: تئاتر ایران روزهای تلخ کم نداشت ولی این تلخ‌ترین روز تئاتر ایران است.

وی تاکید کرد: هیچ کلمه‌ای غیر از عجز برای بیان اندوهم پیدا نکردم. من زخمی‌ام. تئاتر ایران خیلی به آتیلا مدیون است. آتیلا تئاتر ایران را وقتی یکی بود به تنوع دعوت کرد. این روزها سیل خاطرات به ذهن من هجوم می‌آورد و خیلی دوست داشتم یکی را می‌توانستم تصویر واقعی بدهم و با چنگ و دندان حفظش کنم ولی نمی‌شود. آتیلا بزرگ بود و به خاطر همین بزرگی شما آمده اید.

در بخش پایانی مراسم با حضور حجت‌الاسلام یاری نماز بر پیکر آتیلا پسیانی اقامه شد و در ادامه پیکر این هنرمند با نوای سنج و دمام و در میان اشک و اندوه حاضران به سمت خانه ابدی بدرقه شد.

بهمن فرمان‌آرا، فردین خلعتبری، مجتبی میرطهماسب، حسین پاکدل، عاطفه رضوی، حسین کیانی، قطب‌الدین صادقی، اصغر همت، رضا بهبودی، شهره سلطانی، رضا بابک، آزیتا حاجیان، محمود سالاری معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، کاظم نظری مدیرکل هنرهای نمایشی، مهدی افضلی مدیرعامل سابق بنیاد فرهنگی و هنری رودکی، مهدی شفیعی مدیرکل اسبق هنرهای نمایشی، شهرام کرمی کارگردان تئاتر و مدیرکل سابق هنرهای نمایشی، آناهیتا همتی. غزل شاکری، محسن امیریوسفی، لاله اسکندری، گوهر خیراندیش، پریناز ایزدبار، طناز طباطبایی، امیر جدیدی، حبیب دهقان‌نسب، حبیب اسماعیلی، ستاره اسکندری، هوتن شکیبا، حمید پورآذری، قاسم زارع، سیروس کهوری‌نژاد، حسن فتحی، احمد مسجدجامعی، الهام کردا، پانته‌آ بهرام، رضا فیاضی، سیروس همتی، اسماعیل خلج، مرضیه برومند، اسماعیل محرابی، طناز طباطبایی، کریستف رضاعی، منیژه محامدی، جمشید گرگین، مرتضی ضرابی، رامین سیاردشتی، شکرخدا گودرزی، آرش دادگر، نورالدین حیدری‌ماهر، عباس غفاری، سیدجواد طاهری مدیر مجموعه تئاتر شهر، کاوه سمندریان، فرشاد فزونی، فرهاد فزونی، الهام شعبانی، مهران رنج‌بر، مازیار لرستانی و … از هنرمندان و مدیران حاضر در مراسم وداع با آتیلا پسیانی بودند.

رسانه سینمای خانگی- این طوفان، انفعال سینما را نابود می‌کند؟

بیش از ۱۷ ماه است که از وعده «رییس سازمان سینمایی» مبنی بر حمایت گسترده از  آثار مربوط به فلسطین شریف و محور مقاومت می‌گذرد و حالا با وزیدن «طوفان الاقصی» باید پرسید که طی تقریبا ۵۲۰ روزِ سپری شده کدام اقدامات ملموس در جهت تحقق این وعده انجام شده است!؟

به گزارش سینمای خانگی از سینماپرس، قطعا تاریخ ۱۵ مهرماه امسال را هیچ گاه از یاد نخواهد برد و ساعات ابتدایی سحرگاه شنبه ۲۱ ربیع الاول را به دقت در حافظه خود ثبت خواهد کرد. ساعاتی که «طوفان الاقصی» شروع به وزیدن نمود و حاکمیت جحودها* را طی سه روز با یک زلزله‌ی ویرانگر مواجه ساخت. طوفانی که بعضی از سازه‌های اصلی حاکمیّت رژیم غاصب صهیونیستی را آنچنان ویران کرد که قطعا تجدید بنای آن سازه‌ها به این آسانی امکان‌پذیر نخواهد بود. طوفانی بی‌نظیر که لزوم بازخوانی و مرور چند نکته مهم در عرصه فرهنگ و هنر کشور را ضروری می‌سازد:

۱/ «طوفان الاقصی» تنها «حماسه آفندی» در طول تاریخ مبارزاتی فلسطین طی بیش از ۷۵ سال گذشته است. نخستین درگیری مستقیمی که در داخل سرزمین‌های غصب شده و مرزبندی شده توسط رژیم صهیونیستی از زمان جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ میلادی به وقوع پیوست و جحودهای تماما مسلح را در شوک و بُهت فرو برد. طوفانی که به خوبی می‌توان منشاء خلق ده‌ها رمان‌ و کتاب داستان‌ مهیج برای گروه‌های سنی مختلف گردد و به سهولت در صنعت فیلم و سریال کشور مورد استفاده واقع و دست‌مایه تولید ده‌ها فیلم کوتاه و نیمه بلند و بلند سینمایی و مستند شود و بستر تعلیق مناسبی را در اختیار سریال‌سازان تلویزیونی قرار دهد.



۲/ بیش از ۱۷ ماه است که از وعده «ریاست سازمان سینمایی کشور» مبنی بر حمایت گسترده از آثار مربوط به فلسطین شریف و محور مقاومت می‌گذرد و حالا با وزیدن «طوفان الاقصی» وقت مناسبی است تا از ایشان سوال شود که «سازمان سینمایی کشور» طی تقریبا ۵۲۰ روزِ سپری شده؛ که قطعا مدت زمان نسبتا وسیعی برای برداشتن حداقل یک گام عملی مناسب است؛ کدام اقدامات ملموسی را در جهت تحقق این وعده انجام داده و چه زمانی محصول این وعده بر پرده نقره‌ای سینماهای کشور قابل مشاهده می‌باشد و اساسا در این مدت زمان طولانی، زیر مجموعه‌های «سازمان سینمایی» اعم از «بنیاد سینمایی فارابی» ، «انجمن سینمای جوان» و «مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی» پذیرای کدام ایده‌ها، طرح‌ها و فیلمنامه‌های سینمایی و مستند شدند و چگونه میزبان سینماگرانی گردیدند که درباره فلسطین و محور مقاومت توان لازم و قصد تولید واقعی یک اثر داستانی و یا مستند را داشتند!؟



۳/ «جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان» عنوان یکی از جشنواره‌های مهم و شناخته شده در عرصه بین المللی «سینمای کودک و نوجوان» است. جشنواره‌ای که دوره سی و پنجم آن از روز جمعه ۱۴ مهرماه فعالیت رسمی خود را شروع و با وجود کم و کاستی‌های بسیار و ضعف تیم اجرایی و برگزار کننده این دوره خود، همچنان تا روز پنجشنبه ۲۰ مهرماه در اصفهان جریان دارد و منشا تولید خبر است. جشنواره‌ای که با یک فرصت‌سوزی بزرگ اگر چه از همان ابتدای برگزاری با عدم دعوت و فقدان حضور «تولیدات سینمایی جبهه مقاومت» در بخش بین الملل همراه گردید؛ اما متاسفانه حالا به واسطه بضاعت کم و کارنابلدی تیم تبلیغات و روابط عمومی خود، چشم و گوش خود را بر روی وقایع روزهای اخیر بسته و به صورتی ویژه سعی می‌کند تا «کودک‌کُشی رژیم صهیونیستی» را نبیند و حتی از حداقل اقدامات متداولی همچون اظهار نظر و صدور بیانیه در محکومیت بمباران گسترده مردم بی‌دفاع فلسطین و شهادت ده‌ها کودک معصوم اجتناب ‌ورزد. اتفاقی که همچنان امید است تا به واسطه دخالت مستقیم دبیر و مدیرعامل انقلابی و متعهد «بنیاد سینمایی فارابی» در این ساعات پایانی از برگزاری این رویداد سینمایی جبران شود و حداقل از فضای رسانه‌ای «اختتامیه جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان» برای ترسیم مظلومیت کودکان فلسطینی استفاده گردد و گوشه‌ای از جنایات روزهای اخیر «جحودهای کودک کُش» در مواجهه منفعلانه و از سر استیصالدر برابر «طوفان الاقصی» به نمایش گذاشته شود.



۴/ همگان بر این این امر معترفند که «چهل و یکمین جشنواره بین المللی فیلم فجر» به سبب بی‌تجربگی و نابلدی دبیر خود، یکی از بدترین و بی‌برنامه‌ترین ادوار خود را در بُعد بین المللی پشت سرگذاشت. دوره‌ای که در آن «سینمای مقاومت» از هیچ جایگاهی در «بخش بین الملل» برخوردار نبود. اما امسال نه دیگر عذر و بهانه‌تراشی‌های امنیتی سال گذشته مطرح است و نه پای بی‌تجربگی و آزمون خطای ایشان مطرح است و بنابر بر فرمایشات «وزیر محترم ارشاد» در مردادماه، حتی چند ماه قبل از انتصاب رسمی دبیر «چهل و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر» ایشان کار خود را در دبیرخانه این جشنواره آغاز کرده و جلوتر از تقویمی که تعیین شده، رفته‌ بودند! پس باید منتظر ماند و امیدوار بود تا در همراهی با «طوفان الاقصی» ، امسال در «بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر» شاهد حضور گسترده «سینمای مقاومت» و تولیدات سینمایی در این زمینه باشیم.



۵/ «پردیس سینمایی ملت» از چند روز دیگر یعنی دقیقا از ۲۷ مهر تا ۲ آبان ۱۴۰۲ هجری‌شمسی شاهد برگزاری «چهلمین جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه تهران» است. جشنواره‌ای که باید منتظر ماند و دید که آیا وعده ۵۲۰ روز گذشته «ریاست سازمان سینمایی» در تولیدات آن به ثمر نشسته و آیا «سینمای مقاومت» در آن از جایگاه واقعی و غیر حرفی برخوردار شده است. جشنواره‌ای که امید است به سبب شمایل و داعیه انقلابی دبیر خود، حداقل از شمایلی قابل قبول برای برجسته ساختن حماسه «طوفان الاقصی» در ظواهر جشنواره‌ای و آذین محیط برگزاری برخوردار باشد.



۶/ هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» قرار است در آذرماه امسال برگزار شود و از آنجایی که هنوز فرایند معرفی آثار آن طی نشده، باید امیدوار بود که شاهد تحقق وعده «ریاست سازمان سینمایی» در این جشنواره باشیم و طیف متنوعی از تولیدات مستند را با موضوع فلسطین و مقاومت در این جشنواره مشاهده نماییم. مستندهایی که تنها محدود به محیط قرنطینه «جایزه شهید آوینی» نشده باشند و با حضور در «بخش مسابقه ملی» از انعکاس مناسب رسانه‌ای برخوردار شوند. همچنین باید امید داشت و منتظر حضور آثار و تولیدات مستندمحور مقاومت و دیده شدن این آثار در «بخش مسابقه بین‌الملل» این رویداد مهم در عرصه سینمای مستند باشیم و در نهایت با وجود آنکه تمرکز این دوره از جشنواره بر دو موضوع «آب» و «جمعیت» اعلام شده؛ اما باید امیدوار بود تا «طوفان الاقصی» نیز در این میان از جایگاه مناسبی برخوردار شود و در ظواهر جشنواره‌ای این دوره از «سینماحقیقت» ظهور و بروز بصری پیدا نماید!



۷/ بیانیه‌نویسی و محکومیت جنایت‌های چند روز اخیر جحودها در کشتار وسیع زنان و کودکان فلسطینی که با هدف جبران شکست مفتضحانه در «طوفان الاقصی» صورت پذیرفت را می‌توان ساده‌ترین اقدام و ابتدایی‌ترین کار مجموعه‌هایی همچون «خانه سینما» و یا «سلبریتی‌های سینمایی و ورزشی» قلمداد نمود. مجموعه‌ها و افرادی که طی سال‌های اخیر عادت داشته‌اند تا به بهانه‌های مختلف بیانیه از خود صادر کنند و موضع‌گیری‌های بی‌ربط خود را در فضای مجازی به اشتراک بگذارند. مجموعه‌ها و افرادی که حالا سعی می‌کند تا «کودک‌کُشی جحودها» را نبیند و چشمان خود را بر روی انسانیت مجاهدان فلسطینی در «طوفان الاقصی» ببندند و از موضع‌گیری در باب شرافت ایشان و عدم تعرض و آسیب رساندن به کودکان و زنان غیرنظامی صهیونیست به سادگی عبور کنند!



۸/ «طوفان الاقصی» یک حماسه بی‌بدیل در تاریخ «مقاومت اسلامی فلسطین» است. حماسه‌ای که به شدت نیازمند پاسداری به زبان هنر می‌باشد. حماسه‌ای که بخشی از پاسداری آن به واسطه استفاده خلاق و قدرتمند از شاخه‌های ده‌گانه هنرهای تجسمی و با نمایش گذاشتن دائمی و بازدیدپذیر در قالب و گونه موزه‌ای محقق خواهد شد و در این میان ایجاد بناهایی همچون «موزه هنرهای معاصر فلسطین» در تمامی استان‌های کشور می‌تواند یک اقدام فوری و ابتدایی در این مسیر تلقی شود. البته باید مراقبت نمود و توجه داشت که این بناها دچار فراز و فرودی همچون نمونه تهرانی خود نشوند. زیرا «موزه هنرهای معاصر فلسطین» در تهران عنوان یک ساختمان با مختصات «گالری هنرهای تجسمی» است که از سال ۱۳۸۵ هجری‌شمسی در ضلع شمال غربی تقاطع خیابان مظفر و بزرگمهر و در نزدیک «فرهنگستان هنر» جایابی گردید. ساختمانی که متعلق به «شهرداری تهران» بود و با نظر ویژه «امام خامنه‌ای» در آن سال‌ها مقرر شد تا با موضوع «فلسطین» در قالب «هنر مقاومت» آغاز به فعالیت نماید و به عنوان تنها موزه در جهان مطرح شود که با نام «فلسطین» آثار تجسمی هنرمندان فلسطینی و دیگر کشورها را به نمایش می‌گذارد. اما این موزه مهم و برخوردار از جایگاهی استراتژیک، متاسفانه در دهه ۱۳۹۰ هجری‌شمسی به نحوی ویژه از جانب «معاونت هنری وزارت ارشاد دولت حسن روحانی» بایکوت شد و با تغییر رویکرد مدیریت شهری تهران در آن سال‌ها، عملا به مکانی متروکه مبدل گردید. مکانی که حتی دستور تخلیه آن در خردادماه امسال توسط شهردار منطقه صادر شده بود، اما بلافاصله با اطلاع شهردار انقلابی تهران از ماجرا و دخالت فوری ایشان، این امر محقق نگشت و حالا چندماهی است که بار دیگر نشانه‌های حیات بر پیکره این ساختمان هویدا شده و با حضور آثار نقاشی هنرمندان نسل اول انقلاب و هنرمندان جبهه و جنگ در کنار نمایش برخی نقاشی‌های هنرمندان جوان انقلابی، «موزه هنرهای معاصر فلسطین» جانی دوباره گرفته است و به مکانی مبدل شده که در صورت همکاری مشترک و تزریق بودجه مناسب توسط «اداره کل هنرهای تجسمی وزارت ارشاد» و «سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران» به خوبی می‌تواند تولیدات تجسمی با موضوع «طوفان الاقصی» را در خود ماندگار سازد.



۹/ حضور متعهدانه و سریع گرافیست‌ها و تصویرسازان جبهه انقلاب اسلامی در صحنه «طوفان الاقصی» یکی از اتفاقات مهم روزهای اخیر است. حضوری که با خلق سریع آثار توسط هنرمندان شناخته شده‌ای همچون «مسعود نجابتی» ، «سیدمسعود شجاعی طباطبایی» ، «حسن روح‌الامین» ، «محمدصابر شیخ رضایی» ، «میکائیل براتی» ، «مجتبی مجلسی» و … همراه بود. اما مع الاسف این حضور قابل تقدیر با نوعی بی‌مهری مدیریت فرهنگی در کلان شهرها و در استفاده گسترده از این آثار تولیدی و نصب فوری آن در تابلوهای شهری مواجه گردیده است. بی‌مهری فزاینده‌ای که به واسطه حضور انحصاری مجموعه‌ای همچون «خانه طراحان انقلاب اسلامی» تا کنون از فرصت حضور در دیوارنگاره‌های شهری تهران را پیدا نکرده و بجای آن ساکنان پایتخت را با یک سری طراحی‌های ضعیف توسط مستخدمین و پیمانکاران «سازمان فرهنگی رسانه ‌اوج» که به سختی روایتگر «طوفان الاقصی» می‌باشد، مواجه ساخته است.



*پ. ن: واژه «جحود» واژه‌ای قرآنی است که در لغت به معنی انکار کردن با علم و دانش و دانستن است و از این جهت که یهودیان معاند پیامبر عظیم الشان اسلام با وجود علم و دانستن مرتبت و جایگاه نبوت آن حضرت، اقدام به انکار حق نموده و در برابر آن حضرت عداوت به خرج دادند؛ پس آنها را عموما با لفظ «جحود» مورد خطاب قرار می‌دادند. اما در سده‌های اخیر و بالاخص به سبب گسترش نفوذ «جحودها» در تنظیم لغت نامه‌های فارسی، نگارش این واژه برای اطلاق به ایشان تغییر داده شد و به صورت «جهود» درآمد تا دیگر معنی عنود بودن ندهد و این جماعت به عنوان موجوداتی کوشنده و جهد کننده در تصور عمومی جامعه مطرح شوند.

رسانه سینمای خانگی- بازیگران بااستعداد کودک نیاز به حمایت دارند

کارگردان فیلم سینگو با بیان اینکه ترسی از کشف استعدادها ندارم گفت: سوال اصلی این است که بعد از فیلم چه بلایی بر سر بازیگر کودک می‌آید. مسئولان باید این استعدادها را حفظ کنند.

به گزارش سینمای خانگی از مهر، علیرضا محمدی شامگاه چهارشنبه در نشست نقد فیلم سینمایی سینگو، اکران شده در سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان اظهار داشت: یکی از دلایلی که باعث شد به سینما علاقمند شوم انجام کار گروهی بود، به همین خاطر دوست داشتم همکاران من در این فیلم، الان در کنار من بودند.

وی افزود: جای جای کشور ما هویت ویژه‌ای دارد. پرداختن به هویت هر منطقه جغرافیایی در تولیدات سینمایی موضوعی حائز اهمیت است.

کارگردان فیلم سینگو گفت: سینگو در مناطق مختلفی از جزیره قشم کار شد. زبان، پوشش، آداب و رسوم آن منطقه در فیلم مورد توجه قرار گرفت، ضمن اینکه ما در این فیلم به نوعی به معرفی خرچنگ در حال انقراض به نام سینگو پرداختیم.

محمدی ادامه داد: اینکه یک قهرمان دختر از کشور ما شجاعانه به اشتباه خود اعتراف می‌کند اهمیت دارد و بازخورد من از داستان اصلی فیلم جذاب بود.

وی اضافه کرد: برای نفی ماهیت کودک‌همسری این موضوع را در فیلم به کار بردیم تا یک سری اطلاعات پاک به کودکان و نوجوانان بدهیم.

کارگردان فیلم سینگو با بیان اینکه ۲٠ روز پیش تولید و ۳٠ روز تولید فیلم به طول انجامید، بیان کرد: ما حدود پنج، شش ماه به منطقه رفت و آمد داشتیم تا شرایط فیلمبرداری مهیا شود. بازیگران این فیلم نیز به جز یک نفر همگی بومی بودند.

محمدی با بیان اینکه ترسی از کشف استعدادها ندارم، عنوان کرد: سوال اصلی این است که بعد از فیلم چه بلایی بر سر بازیگر کودک می‌آید. مسئولان باید این استعدادها را حفظ کنند.

وی در ادامه خاطرنشان کرد: برای پیدا کردن بازیگر نقش شفا در جغرافیای منطقه جنوب از نزدیک به ۵٠٠ نفر تست گرفتم اما به نتیجه نرسیدم، اما خدا لطف کرد و بازیکر نقش اصلی را سر راه ما قرار داد.

کارگردان فیلم سینگو در خصوص سختی‌های کار تصریح کرد: در شهریورماه جنوب، فیلمبرداری کار انجام شد که شرایط بسیار سختی بود، گاهی در عین شرجی بودن هوا، دما تا ۵٠ درجه بود و این می‌توانست دوربین‌ها را بسوزاند.

محمدی یادآور شد: اگر کارهای موفق حوزه کودک را بررسی کنیم به یک ساختار اصلی قصه گویی برخورد می‌کنیم. همه فیلم‌های موفق از همین ساختار ثابت پیروی می‌کنند و چیزی خارج از آن نیست. با تغییر در این ساختار به عنوان مثال پرداختن به شاعرانگی داستان، فیلم را از حوزه کودک دور می‌کند.

وی در خصوص گویش محلی فیلم و نبود زیرنویس گفت: یکی از ایراداتی که وجود دارد و شما خبرنگاران باید آن را پیگیری کنید بحث زیرساخت‌ها است. این فیلم در ۳٠ کشور اکران شده است، آنجا نیز با همین زبان و همین زیرنویس ارائه شد، اما به عنوان مثال در آلمان پرده‌دار سینما با ابتکار خود با تابلوی ال ای دی جذاب، ترجمه فیلم را برای بچه‌ها حتی ناشنوایان ارائه کرد.

کارگردان فیلم سینگو ابراز کرد: استقبال تماشاگران خارجی از این فیلم به خصوص جغرافیای فیلمبرداری خاص بود و من یک حسرت را در نگاه آن‌ها می‌دیدم.

خروج از نسخه موبایل