بعد از حملات مکرر رژیم اشغالگر قدس به نوار غزه در سال ۲۰۱۴، جمعی از سینماگران و هنرمندان در سراسر دنیا به جنگ و وحشیگری علیه فلسطینیان اعتراض کردند. «خاویر باردم، پنلوپه کروز و پدرو آلمادوار» که هر سه برنده جایزه اسکار هم بودند نامهای را امضا کردند که در آن از سران اتحادیه اروپا خواسته شده بود اقدامات رژیم صهیونیستی را محکوم کنند.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، در این نامه آمده بود، «خانههای فلسطینی ویران میشوند؛ آب، برق و حتی دسترسی آزادانه به بیمارستان، مدرسه و زمینهای کشاورزی از آنها مضایقه میشود. در حالی که جامعه جهانی هیچ کاری انجام نمیدهد.» این نخستینبار نبود که خاویر باردم از فلسطینیها حمایت میکرد. او پیش از این نیز اقدامات رژیم صهیونیستی را مصداق «بربریسم» دانسته بود و اعلام کرده بود حاضر نیست مالیاتی که او به دولت اسپانیا میدهد صرف این بربریسم شود.
این بازیگر سرشناس همچنین اعلام کرده بود دوستان یهودی زیادی دارد که بسیاری از آنها با او همنظرند. او در پاسخ به آنهایی که اسرائیل را در حال دفاع از خود میدانند گفته بود: «شما نمیتوانید بگویید این دفاع از خود است، وقتی کودکان را به قتل میرساندید.»
فشار لابی صهیونیست بر سینماگران اما بعد از چند روز، نامهای از باردم منتشر شد که در آن، امضایش زیرنامه یادشده را فقط به معنای درخواستی برای صلح دانسته است. پنلوپه کروز همسر مشهور خاویر باردم نیز چندی پس از امضای نامه، مجبور شد نامه دیگری بنویسد و «سوء تفاهمها» را بر طرف کند.
در سالهای اخیر فشار لابیهای صهیونیستی بر چهرههای سرشناس سببشده آنها کمتر به سراغ موضعگیری علیه رژیم صیهونیستی بروند؛ تا جایی که بعد از گذشت چند روز از التهابهای نوار غزه در مهرماه امسال، هنوز هیچ چهره برجستهای، واکنشی در حمایت از فلسطینیان منتشر نکرده استاین نخستینبار نبود که یک سلبریتی از فلسطین حمایت میکند و بعد از مدتی مجبور میشود مواضع ضد اسرائیلیش را تلطیف کند. در همان سال «ریحانا» خواننده سرشناس نیز در صفحه اجتماعیش توئیتی منتشر کرد که بعد از ۸ دقیقه حذف شد. متن این توئیت «#FreePalestine» بود. چندی بعد فردی نزدیک به این خواننده مشهور گفت، او روی لینکی کلیک کرده و نمیدانسته که آن لینک در واقع اقدام برای توئیت عبارت یاشده بوده است.
اتفاقی مشابه هم در مورد «کیم کارداشیان» افتاده بود. او اگرچه در صفحه اجتماعیش، هم برای اسرائیلیها و هم برای فلسطینیها دعا کرده بود، پس از مدتی مجبور به حذف پستش و عذرخواهی بابت کاری که کرده بود، شد.
در سالهای اخیر فشار لابیهای صهیونیستی بر چهرههای سرشناس سببشده آنها کمتر به سراغ موضعگیری علیه رژیم صیهونیستی بروند؛ تا جایی که بعد از گذشت چند روز از التهابهای نوار غزه در اکتبر(مهرماه) امسال، هنوز هیچ چهره برجستهای، واکنشی در حمایت از فلسطینیان منتشر نکرده؛ اما در تاریخ رجال سینمای جهان همواره چهرههایی بودند که از مواضع ضد صهیونیستی خود کوتاه نیامده و مغلوب فضای پرفشار نژادپرستانه نشدند.
چهرههایی که مغلوب فضای نژادپرستانه صیهونیستها نشدند
«اما واتسون» ستاره هری پاتر، با یک بازپست اینستاگرامی که در ژانویه(دیماه) ۲۰۲۲ به اشتراک گذاشته شد، به حملات رژیم اشغالگر قدس واکنش نشان داد. این پست، کلاژی را نشان میداد که روی آن عبارت «همبستگی یک فعل است.» نقش بسته بود و در پس زمینه، معترضانی بودند که پرچمهای فلسطین را حمل میکردند.
این پست با محکومیت برخی مقامهای اسرائیلی مواجه شد که واتسون را به یهودیستیزی متهم کردند. بلافاصله این اقدام واتسون به اکوسیستم هنری آمریکا شیوع پیدا کرد و توسط تعدادی از ستارگان از جمله «سوزان ساراندون، مارک روفالو، گائل گارسیا برنال و ویگو مورتنسن» دفاع شد.
«ژان لوک گدار» کارگردان موج نو فرانسوی از دیگر چهرههای مهم ضد صهیونیسم در اروپا و جهان و همچنین به جریان مارکسیسم در فرانسه محسوب میشود که از نخستین فیلمش نگاه منتقدانهای نسبت به آمریکا و امپریالیسم و مساله عدالت بروز میدهد. تنفر و انتقاد او از آمریکا تا جایی پیش میرود که وقتی به مراسم اسکار برای دریافت جایزه دعوت میشود با بیاعتنایی تمام به خبرنگاری میگوید: «من ویزای آمریکا ندارم و نمیخواهم داشته باشم. ضمنا نمیخواهم برای مدت طولانی سوار هواپیما شوم.» این پاسخ گدار، هنوز جدی به حساب نیامده بود تا آنکه روز بعد در خبرها خواندند: گدار به آکادمی نیامد!
موضع گدار نسبت به مساله فلسطین نیز از همین نگاه آزادیخواهانه و ضد امپریالیسم نشات میگرفت. در فیلم «گدار عشق من» ساخته «میشل آزاناویسوس» وقتی دو جوان از گدار میپرسند آیا قصد ندارد فیلمی سرگرمکننده بسازد، با جدیت میگوید: تا انسانها در ویتنام، فلسطین و یمن با دل خوش نخندند فیلم بامزه نمیسازم.
او در سال ۱۹۷۰ به فلسطین سفر کرد و در چنین فضایی بود که با همکاری سازمان آزادیبخش فلسطین تصمیم گرفت فیلمی مستند درباره واقعیت مبارزه مردم آن کشور بسازد. «ماسائو آداچی» منتقد ژاپنی درباره گدار و فیلم مستند «اینجا و جای دیگر» مینویسد: «چند نکته وجود دارد که من و گدار را به هم پیوند میدهد. آشکارترینش به تعهد مشترک ما به مبارزه برای آزادسازی فلسطین مربوط است. او حمایت خود را از مبارزه مسلحانه سازمان آزادیبخش اظهار میکند؛ با علم به اینکه رهایی فلسطین به روش مسالمتآمیز ممکن نبود و اینکه فلسطینیها انتخاب دیگری جز درگیر جنگ خلقی طولانیشدن با اسرائیل و با ارتشی که برابری بین زنان و مردان آن لازم تلقی میشد، نداشتند. اینها موضوعهای اصلی و همان اندازه برای گدار مهم بودند که برای سازمان آزادیبخش فلسطین.»
«کن لوچ»کارگردان شهیر انگلیسی از دیگر نامهاییاست که همواره علیه جنایات رژیم اشغالگر قدس واکنش نشان داده. او در فیلمهای خود اغلب تصویر انسانی را نشان میدهد که در بحرانهای اجتماعی و سیاسی راهحلی انسانی و عدالتگونه اتخاذ میکند و مرعوب قدرتها نمیشود. او در چارچوب فکری خود نیز همواره بر عدالتپیشگی و اخلاقمحوری نظر دارد و بر این اساس، علیه مواضع اسرائیل صحبت میکند.
لوچ در سال ۲۰۰۹ و بعد از نمایش فیلم پرمخاطبش، یعنی در جستوجوی اریک، در چند بزنگاه فرهنگی از مواضع ضد اسرائیلی خود سخن گفت. بعد از نمایش فیلمش در سرزمینهای اشغالی، به این اکرانها واکنش نشان داد و درآمد حاصل از اکرانها را به موسسه ضد صهیونیستی بیدیاس (BDS) بخشید. در جشنواره فیلم ملبورن وقتی متوجه شد یکی از حامیان اصلی جشنواره رژیم صهیونیستی است، فیلم در جستوجوی اریک را از فهرست فیلمهای شرکتکننده خارج کرد.
در سال ۲۰۲۱ بیش از ۶۰۰ موسیقیدان با امضای نامهای خواستار بایکوت اسرائیل و حمایت از مردم فلسطین شدنددر فستیوال فیلم سارایوو در سال ۲۰۱۴ از جامعه هنری خواست، اسرائیل را بایکوت فرهنگی کنند. لوچ با بیان احساساتش از کشتار مردم غزه به عنوان خشم و ناامیدی عظیم گفت: کشور من، در نهایت شرمندگی، رفتارهای قلدرانه آمریکا را دنبال میکند اما ما هم بیقدرت نیستم؛ ما هم میتوانیم با هم وارد عمل شویم.
در این بخش از سخنرانیاش بود که لوچ پیشنهاد کرد باید کاملا همه فعالیتهای فرهنگی را که ردی از اسرائیل در آن وجود دارد، تحریم کرد. وی افزود: این شامل فیلم، موسیقی، مطالعات دانشگاهی و همه چیز میشود. اسرائیل باید به یک رژیم کاملا منفور و پسزده بدل شود. حتی بگویم اسرائیل نباید در مسابقات موسیقی یوروویژن حضور داشته باشد.
این درخواست لوچ در میان رسانهها بازتاب گستردهای داشت. تحریمهای اقتصادی و علمی که پیش از این در فلسطین و میان جوانان انگلیس در جریان بود به سمت تحریمهای فرهنگی هم کشیده شد. تا جایی که در سال ۲۰۲۱ بیش از ۶۰۰ موسیقیدان با امضای نامهای خواستار بایکوت اسرائیل و حمایت از مردم فلسطین شدند.
فیلم کوتاه «مدیر مدرسه» به کارگردانی میکائیل دیانی برای اولینبار در جشنواره فیلم کوتاه تهران رونمایی میشود.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی آثار، «مدیر مدرسه» به کارگردانی میکائیل دیانی، نویسندگی محمد منصوبی و تهیهکنندگی سید محمدهادی آقاجانی، اولین حضور جشنوارهای خود را در چهلمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران تجربه میکند.
«مدیر مدرسه» درامی سیاسی است که در بستر اتفاقات پاییز سال گذشته ایران شکل گرفته است. در خلاصه داستان این فیلم کوتاه آمده است: «سه تن از دانشآموزان دبیرستانی دخترانه، برای برگزاری تظاهرات خیابانی فراخوان دادهاند.»
فاطمه نیشابوری، بازیگر نقش اول فیلم کوتاه «مدیر مدرسه» است و ماریا مشهور، شوکا دولتشاهی، محمد موحدنیا، تیما تقیزاده، روژینا ابراهیمی، محمد قاسمی، یاسمن محمدیان و نوتاش صالحی، دیگر بازیگران این فیلم هستند.
عوامل فیلم کوتاه «مدیر مدرسه» عبارتند از کارگردان: میکائیل دیانی، تهیه کننده: سید محمدهادی آقاجانی، نویسنده: محمد منصوبی، مدیر فیلمبرداری: پویان آقابابایی، مشاور فیلمنامه: هادی مقدمدوست، مشاور کارگردان: محمد رحمتی و محمد علیزاده فرد، تدوین: فواد تقیزاده، مجری طرح: محمود پوینده، مدیر صدابرداری: احمد صابری، طراحی و ترکیب صدا: آرش قاسمی، طراح صحنه و لباس: سپیده بلون، طراح گریم: زهرا امراللهی، آهنگساز: غزل راکی، مدیر تولید: سید محمدرضا همایی، برنامهریز و دستیار اول کارگردان: محمدرضا نوری، دستیاران کارگردان: سید محمد موسویان و بهداد مشایخی، منشی صحنه: رویا بابابیگی، گروه فیلمبرداری: محمدرضا بیات، اصلان آقابابایی، مسعود نوری و محمدرضا علیآبادی، اپراتور دوربین: مهدی منادی، دستیار صدا: سهراب عظیمپور، پشتیبانی فنی: حمید لدنی، سینه موبیل: مسعود سروری، گروه صحنه و لباس: سید رسول میرمحمد و سجاد ایمانی، مجری گریم: زهرا منصوری، جانشین تولید: حسین واقفی، تدارکات: محمدحسین کریمی، عکاس و فیلم بردار پشت صحنه: علی رضا صلواتی، طراح گرافیک: علیاکبر گودرزی، ساخت تیزر: حمید ابراهیمی و مشاور رسانهای: محمد کفیلی.
«مدیر مدرسه» دومین تجربه کارگردانی میکائیل دیانی در حوزه فیلم کوتاه داستانی محصول باشگاه رویاد سازمان هنری رسانهای اوج است.
دیانی تاکنون مستندهای بلند، «بچههای زمین خاکی»، «بیجه»، «اعتراض خاموش»، «فراموش شدهها»، «آن روز» و «یک روز به خصوص» را کارگردانی کرده است که مانند هر دو فیلم کوتاه داستانی خود در حوزه مسائل اجتماعی بوده است.
«کلاویه» آماده نمایش شد
فیلم کوتاه «کلاویه» به کارگردانی سیدمحمدحسین حسینی، نویسندگی الناز عطایی و تهیه کنندگی محمد گودرزی، در تهران تولید شد و پس از گذراندن مراحل تدوین، طراح و ترکیب صدا و اصلاح رنگ و نور برای حضور در جشنوارههای داخلی و بینالمللی آماده نمایش میشود.
در خلاصه داستان فیلم کوتاه «کلاویه» آمده است: «دختری که در حال تلاش کردن برای پیشرفت زندگی خودش هست ولی مریضی پدر مانع حال خوب اون شده … .»
موسیقی این فیلم توسط کریستف رضاعی ساخته شده، رضاعی تا به حال جوایز معتبر بسیاری را در عرصه موسیقی فیلم از جشنوارههای داخلی و خارجی دریافت کرده است.
آناهیتا اقبال نژاد، ونوس کانلی، هومن رهنمون، کوثر حیدری بازیگرانی هستند که در فیلم کوتاه «کلاویه» نقشآفرینی کردهاند.
تدوین فیلم را سیاوش کردجان، طراح و ترکیب صدا را بهمن اردلان و اصلاح رنگ و نور را نیما دبیرزاده انجام میدهند.
عوامل فیلم کوتاه «کلاویه» عبارتند از کارگردان: سید محمدحسین حسینی، تهیه کننده: محمد گودرزی، نویسنده: الناز عطایی، برنامهریز و دستیار کارگردان: سعید غلامی، دستیار دوم کارگردان: صادق باقری، منشی صحنه: زهرا مهدوی، مدیر فیلمبرداری: آرش صادقی، صدابردار: اکبر یعقوبی، تدوین: سیاوش کردجان، اصلاح رنگ و نور: نیما دبیرزاده، طراح صحنه و لباس: روشنک عربی، طراح چهرهپرداز: نوید فرح مرزی، طراحی و ترکیب صدا: بهمن اردلان، موسیقی: کریستف رضاعی، عکاس: علیرضا صلواتی، طراح گرافیک: محمد مهرجو، مدیر تولید: حنیف عسگری، مدیر تدارکات: دانیال داورزنی، مشاور رسانهای: حامد مهربانی، روابط عمومی: فخرالدین باطنی و تولید شده در باشگاه فیلم سوره.
ایرنا فیلمسازان کوتاه با تاکید بر حفظ سینما و حمایت از هنرمندان و فضای فرهنگی کشور تاکید کردند که فیلم کوتاه بستری مناسبی برای پرداخت به مسائل اجتماعی است.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، سومین جلسه از مجموعه برنامههای «یک سه شنبه کوتاه» با نمایش چهار فیلم کوتاه «وَرَن» به کارگردانی رضا توفیقجو، «هِبه» ساخته هاتف عسگری، «یه روز» به کارگردانی نفیسه زهری و «ارفاق» ساخته رضا نجاتی چهارم مهرماه در سالن استاد ناصری خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
پس از نمایش فیلمها نشست پرسش و پاسخ با حضور سازندگان آثار برگزار شد.
امیر توکلی تهیهکننده فیلم «یه روز» در این نشست با بیان اینکه فیلمنامه انتخاب او بوده است، اظهاداشت: کمتر فیلمسازی با یک ماه آموزش جسارت پیدا میکند چنین فیلمی را با موضوع غسالهها بسازد و از این بابت باید به زهری تبریک گفت.
وی گفت: فیلمنامه این کار را سولماز اعتماد نوشته و قرار بود خودم این اثر را بسازم. معتقدم حتما نباید یک موضوع ساده در فیلم کوتاه پیچیده شود. فیلمنامه قرار است اتفاقی ساده را روایت کند و کارگردان میخواست ساده احساس همذات پنداری عیان شود و موفقیت یا عدم موفقیت به نظر مخاطب برمیگردد.
کارگردان فیلم سینمایی «آن دیگری» تاکید کرد: باید سینما را حفظ کنیم، ایرادات آثار را بیان و علاوه بر نقد به فیلمسازان جوان پیشنهاد دهیم.
همچنین نفیسه زهری با تقدیر از عوامل تولید این اثر درباره چالشهای پیش روی خود در کارگردانی این «یه روز» که به مسئله غسالهها میپردازد، اظهارداشت: خیلی به غسالخانه رفتم و با غسالهها به گفت و شنود پرداختم و حتی بیاد دارم کسی را که فوت کرده بود و من شاهد شسته شدنش بودم.
وی گفت: بیشتر کار لوکیشن داخلی داشت و یکی از دلایل انتخاب اثر همین ویژگی بود. این اثر زندگی غسالهها را روایت میکند شاید این فیلم جزو اولین فیلمهایی باشد که درباره این قشر ساخته میشود. چیزی که من دیدم این است که همه فکر میکنیم غسالها ژولیده و پیر هستند اما اینگونه نیست و این صنف بسیار محترم هستند. بازیگر غساله را هم بر این اساس انتخاب کردم. این فیلم در جشنواره ایتالیا و قرقیزستان این اثر کاندید دریافت جایزه شد.
زهری افزود: بازیگر نقش اصلی این اثر چند سال پیش فرزندش را از دست داده و فرزندش را خودش در قامت یک غساله شسته و از این منظر با این نقش همذات پنداری داشت. تفکرمان را باید نسبت به صنف غسال تغییر دهیم و معتقدم بازیگران این اثر به درستی انتخاب شدند.
در ادامه رضا توفیق جو کارگردان فیلم «وَرَن» گفت: حرف زدن و اندیشیدن حق همه هنرمندان است. روزهای سختی داریم و باید بدانیم عرصه فرهنگ و هنر فضای تفکر و رشد یک کشور است. همه حامی هنرمندان هستیم و این قشر، عناصر حساس جامعه هستند و اعتراض هنرمند به یک ناهنجاری مسئله مهمی است.
وی با تقدیر از عوامل تولید «وَرَن» اظهارداشت: در همه جای دنیا جامعه مردسالار وجود دارد و این اثر یک همذات پنداری با جامعه زنان دارد. معتقدم این قشر موجب رشد و بالندگی هر جامعهای است. گاهی میشنوم از واژه دگراندیش استفاده میشود که عجیب است؛ باید طاقت نظر یکدیگر را داشته باشیم و هگل میگوید فرهنگ یعنی خاک و زبان و مشکل ما این است که در حال سقط فرهنگ هستیم.
این کارگردان تاکید کرد: حدود چهار سال پیش فیلم «وَرَن» از جشنواره فیلم کوتاه حذف شد و متاسفانه به «ورَن» به دلایل سلیقهای ممیزی، اجازه نمایش در جشنواره را ندادند. ورَن در اساطیر ایران، دیو شهوت است. سکانس اول این اثر یک روز عادی است و بعد از حادثه، گام به گام در دنیای درونی شخصیت پیش میرویم و دنیای بیرون و درون شخصیت را گم میکنیم.
توفیق جو گفت: سه ماه درباره این شخصیت به عنوان یک زن تحقیقات بسیاری کردیم. در افرادی که مورد تجاوز قرار میگیرند ساختار روانی آنان بهم میریزد و معتقدم خشونت امروز مسئله مهمی است. خشونت در جامعه شبیه ویروس سرایت میکند و وضعیت ملتهب جامعه به دلیل ورود خشونت است.
همچنین هاتف عسگری کارگردان فیلم «هبه» گفت: در فیلم کوتاه ما دو نوع اثر داریم؛ کارهایی که تجربی است و آثاری که حرفهای به تولید میرسد. اتفاقی که در این سالها افتاده این است که ما با هزینههای گزاف، باید کار تجربی انجام دهیم، باید به اندازه سرمایه، بتوانیم پیام خود را به مخاطب دهیم، سرگرمی را هم درنظر بگیریم و من برای این مهم، وهم و خیال را به اثر اضافه کردم.
وی افزود: پرداخت به چنین موضوعاتی در سینمای بلند با دشواریهای خاص خود همراه هست کما اینکه برخی فیلمها اخیرا با مشکلاتی روبه رو شدند.
عسگری اظهارداشت: در تولید این اثر به جشنوارهها خیلی فکر نکردیم. این فیلم دو سال پیش تولید شده و شاید امروز، از بین پنج فیلمنامه، اثر دیگری را برای تولید انتخاب میکردم. فیلمنامه این اثر را با نیکا عسگری نوشتیم؛ مسئله من صرفا کودک همسری نبود مجبور شدم از این قصه استفاده کنم تا به این موضوع برسم که انتخاب والدین در سرنوشت آنان اثرگذار است و مقابله با خواسته فرزند به نوعی تجاوز به خواسته او محسوب میشود.
رضا نجاتی کارگردان «ارفاق» که این روزها فیلم سینمایی «بعد از رفتن» را در اکران آنلاین دارد با اشاره به حضور هوتن شکیبا در فیلم کوتاهش بیان کرد: با هوتن شکیبا ارتباطی نداشتم، هوتن را در دفتر دیدم و ترغیب کردم در فضای فیلم کوتاه کار کند و از او بسیار آموختم. ایده از یک جرقه یا تصویر ایجاد میشود. اصغر فرهادی میگوید باید دید بانک عاطفی برای نگارش چه چیزی در اختیار ما قرار میدهد.
وی با بیان اینکه ۶ ماه پروسه نگارش فیلمنامه طول کشید و نزدیک ۱۵۰ میلیون تومان برای اثر هزینه کرده، افزود: «ارفاق» تصادفی نیست، براساس شخصیتها اتفاقات آن چیده و مخاطب از دقیقه یک با قصه اصلی روبه رو میشود. اگر «بعد از رفتن» را ببینید متوجه میشوید ارفاق با دنیای «بعد از رفتن» متفاوت است و جهان این دو اثر فرق دارد.
نجاتی بیان کرد: فیلم کوتاه را معبری برای فیلم بلند نمیدانم، سینمای کوتاه را یک جهان مستقل میدانم و براساس تجربه میگویم سختترین حالت نگارشی فیلم کوتاه و آسانترین سریال نویسی است. ممکن است یک فیلمساز بلند نتواند یک فیلم کوتاه بسازد.
«یک سهشنبه کوتاه» عنوان مجموعه برنامهای است که به نمایش فیلمهای کوتاه و نشست پرسش و پاسخ با سازندگان آن اختصاص دارد.
فریدون جیرانی گفت:من به طور کلی معتقدم نیمه دوم دهه ۶۰، سینمای متفکر ایران رشد کرده اما گفتمان سینمای دهه ۴۰ و ۵۰، ضدمدرنیسم است و برایش تحلیل دارم. در سینمای اعتراضی یا اجتماعی آن زمان زن مدرن نمیبینیم.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، طبق گزارش رسیده، نخستین شب از سلسله نشستهای «بر سینمای ایران چه گذشت» به میزبانی امیر قادری و با حضور جمعی از سینماگران و اهالی رسانه روز دوشنبه سوم مهر در سالن شهر هفتم پردیس سینمایی آزادی برگزار شد. مهدی فخیمزاده، فریدون جیرانی، بهروز افخمی و سیدضیاء هاشمی از جمله سینماگرانی بودند که در میزگرد این نشست حاضر شدند.
امیر قادری ابتدا ضمن خوشامدگویی به مهمانان گفت: در ۴ برنامهای که از این سلسله نشست در مهرماه خواهیم داشت و ۴ قسمت از مستند «بر سینمای ایران چه گذشت» محصول سازمان سینمایی سوره را به نمایش میگذاریم، درباره تاریخ سینمای دهه ۶۰ صحبت خواهیم کرد. در ادامه این نشستها که احتمالا در آبان ماه برگزار میشود، موضوع سینمای دهه ۷۰ را محل بحث قرار خواهیم داد.
وی ادامه داد: اغلب آنچه در سینمای ایران اتفاق افتاده است، حاصل دو دهه اول است. در ادامه مسیر مدیریت سینمای ایران آنچنان تغییر مسیر نداده و بنیاد آن از همان سالها گذاشته شده است. اگر بخواهیم به سال های منتهی به انقلاب بازگردیم، روایتی وجود دارد که گفته میشود سینما در سال ۵۶ در آستانه تعطیلی قرار گرفت و با اکران فیلم خارجی و محدودیت سالن، تقریبا همه چیز به پایان خود رسیده بود. با همین موضوع نشست را شروع میکنیم.
در ابتدای این نشست، سیدضیاء هاشمی تهیهکننده سینما درباره نقش خود در روزهای نخست سینمای ایران پس از انقلاب گفت: من با حوزه هنری به سینما ورود پیدا کردم. حوزه هنری در ابتدا حوزه اندیشه و هنر اسلامی بود و جمعی از جوانان انقلابی و متعهد برای تشکیل آن پای کار آمده بودند. در سال ۶۰، بخش سینمایی حوزه هنری تازه شروع به کار کرد و به مرور منسجم شد. اولین اثری که در حوزه هنری ساخته شد، فیلم «توجیه» با بازی مجید مجیدی و کارگردانی زنده یاد منوچهر حقانیپرست در سال ۱۳۶۰ بود. نویسنده این اثر محسن مخلباف بود که در واقع نقش پُررنگی داشت.
وی افزود: آقای مخملباف به واسطه ورود به حوزه هنری توانست فیلمساز شود. او خود را اسلامگرای تندرو میدانست و در تندروی، مشهورترین چهره حوزه هنری بود. به واسطه همین تندرویهای برخی در اوایل انقلاب، این تصویر از بسیاری از افراد فعال در حوزه هنری آن زمان شکل گرفته بود.
این تهیهکننده سینما یادآور شد: در آن دوران، این فیلمها معروف به فیلم اتوبوسی بود؛ چراکه عمدتا با اتوبوس مردم را از جاهای مختلف به سینما و مسجد میبردند و فیلم میدیدند. زمانی که «برزخیها» با چهرههای بزرگ سینمای پیش از انقلاب آمد، برخی از افراد جامعه واکنش تندی به آن نشان دادند. در خاطرم است که فیلم «حاجی واشنگتن» اثر علی حاتمی در سینما اکران شده بود و به همراه مخملباف برای تماشای این فیلم رفته بودیم که او بسیار برافروخته و عصبانی شد.
در ادامه مهدی فخیمزاده، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون با بیان اینکه فیلم «میراث من جنون» را هنوز دوست دارد، در پاسخ به پرسش امیر قادری مبنی بر اینکه بیشترین دلمشغولیاش پس از انقلاب چه بود، تصریح کرد: من ۶ یا ۷ سال قبل از انقلاب با فیلم «تپلی» ساخته محمدرضا میرلوحی به سینما ورود کردم، در حقیقت با بازیگری شروع کردم و بعد به دستیاری، کارگردانی و… پرداختم. ناگفته نماند که در آن زمان فیلمفارسی را نمیشد ادامه داد. قبل از انقلاب اگر کارگردانی میخواست اثر متفاوتی بسازد، باید به جایی وصل میبود.
وی ادامه داد: حتی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم افراد خاصی میتوانستند ورود کنند و باید نفوذ میداشتیم. برای مثال در آن زمان، چهرههای خاصی ازجمله عباس کیارستمی، اسفندیار منفردزاده، فروزش و... در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فعالیت میکردند.
این بازیگر پیشکسوت در جواب به این سوال که آیا روایتی که میگویند سینما در سال ۵۶ در آستانه تعطیلی بود، درست است یا نه، مطرح کرد: این روایتی را که میگویند سینما قرار بود در سال ۱۳۵۶ تعطیل شود، به این شکل قبول ندارم؛ بلکه سالنهایش را از دست داده بود. چراکه با هجوم فیلمهای خارجی مواجه بودیم. برای مثال، سال ۱۳۵۱، ما ۹۰ اثر تولیدی داشتیم؛ در حالی که سال ۱۳۵۶، ۱۱ اثر خروجی سینمای ایران بود. سود اکران فیلمهای خارجی برای سینماداران بیشتر از اکران فیلمفارسی بود. لفظ تعطیلی به معنی از دستدادن تماشاچی نبود و همانطور که گفتم فیلم ایرانی در مقایسه با فیلمهای خارجی تماشاگر کمتری داشت.
این هنرمند با اشاره به خط فکری محسن مخملباف ذکر کرد: در سالهای ابتدایی پس از انقلاب، محسن مخملباف تندروترین فرد سینما بود. نقل میکردند زمانی که سر صحنه میرفت، پاکتی همراهش بود که تصور میکردند، انار است اما بعد متوجه شدند، نارنجک با خود همراه دارد.
وی ادامه داد: محسن مخملباف روزی از فیلم «فرار» که تهیهکننده آن بودم و در ژانر دفاع مقدس تولید شده بود، تمجید کرد. حتی به من گفت «معتقد بودم که همه شما باید اعدام شوید؛ اما با این فیلم از شما خوشم آمده!». مخملباف مدام از مدیران وزارت ارشاد و فارابی و… انتقاد میکرد که اینها فراماسون هستند. حدود دو سال بعد، همراه سیروس الوند بودیم که مخملباف را هم دیدیم. کاملا تغییر کرده و از عقاید خود برگشته بود و به ما تذکر میداد که مراقب حزبالهیهای تندرو باشید تا وارد شوراهای سینمایی نشوند.
در ادامه سیدضیاء هاشمی با رد برخی سخنان فخیمزاده، افزود: مجموعه سینمای پس از انقلاب به این تندی که گفتند نبود. این را هم بگویم به عنوان کسی که در کارهای او به عنوان تهیهکننده حاضر بودم، محسن مخملباف حتی چاقو هم همراه خودش سر صحنه نداشت. در آن دوران از حوزه هنری افراد زیادی عازم جبهه شدند و به یاد دارم در عملیات مرصاد تیمی متشکل از کارگردانان و فیلمبرداران رفتند، اما محسن مخملباف در دوران تندروییاش هم هیچوقت جبهه هم نرفت و در اصل، دل و جرات این کارها را هم نداشت.
وی افزود: البته بهروز افخمی از جمله افراد استثنایی بود که از همان ابتدا از محسن مخملباف متنفر بود و هیچ وقت حسی خوبی به او نداشت. افرادی آن زمان در حوزه هنری بودند که عاشق سینما باشند و فیلمها را دنبال کنند، اما کسی به شدت بهروز افخمی پیگیر فیلم نبود. در حقیقت ایشان قبل از انقلاب به شدت اهل سینما بود؛ مدام به سینما میرفت و فیلمهای آن دوران را هم میدید و حتی برای هممحلیهایش به مدت ۲ ساعت کل فیلم را تعریف میکرد.
وی درباره طیف بندی سینمای پس از انقلاب ادامه داد: در سینمای ایران آن زمان از حوزه هنری انقلابیتر وجود نداشت و حتی فضای تلویزیون که بهروز افخمی در آن مشغول بود، به نسبت بازتر بود. خاطرم هست که آن زمان برخی افراد تلویزیون فیلم «توبه نصوح» را که محصول حوزه بود، مسخره میکردند. البته این فیلم واقعا انبوهی از مخاطبان و روحانیون را با خود همراه کرده بود.
در ادامه نشست بهروز افخمی نویسنده و کارگردان پیشکسوت در جواب به این سوال که آیا تجربهاش از سال ۵۶ تعطیلشدن سینمای ایران است یا خیر، بیان کرد: قطعا تجربه من از سال ۱۳۵۶، تعطیل شدن سینماهاست و اینکه تولید فیلم به زیر ۱۰ اثر رسید. البته آن سال دیگر بحبوبه انقلاب اسلامی بود و این مساله بر رفتار حکومت تاثیر داشت. برای بررسی دقیقتر این پرسش باید به سال ۵۵ توجه کرد که در آن سال نیز تولید فیلم به زیر ۲۰ اثر رسید. معتقدم روشهایی برای گرانکردن تولید فیلم از سوی دولت به کار رفته شد که باعث شد بخش خصوصی کاملا ناتوان شود. در حقیقت شاید بتوان گفت هدف دولت کنترل کامل فیلمسازی توسط خودش بود؛ البته بهتر است بگویم سازمانهای نیمهدولتی مانند شرکت گسترش صنایع سینمایی هزینه تولید را افزایش دادند و همین امر موجب شد قیمت تولید فیلم در فاصله کوتاهی ۵ برابر شود.
در ادامه سیدضیاء هاشمی درباره رویکردهای سینمای ایران پس از وقوع انقلاب عنوان کرد: زمانی که پس از انقلاب، سینمای گلخانهای به راه افتاد، الگوی آن از سینمای روسیه گرفته شد. اساسا فارابی عصارهای از کمونیست بود. اینکه میگویند الگویی از سینمای فرانسه بوده، ابدا اینجور نیست. بلکه نگاه واقعی سینمای چپگرای کمونیست بودند. حوزه هنری مخملباف هم اصل سینمای کمونیست بود. اینها متاثر از نگاه افراط و تفریطی به دین بود و این در همه بخشها حتی غیر از سینما وجود داشت. این مساله را حتی در احکامی که آن دوران علیه سینما صادر میشد میتوان دید. آن زمان اغلب سینماهای کشور به جرم آنکه مال حرام داشتند، از مالکانشان گرفته و به بنیاد مستضعفان داده شد. برخی هم البته با دادن خمس مالشان پاک شدند. بنابراین به طورکلی الگوی سینمایی خانه سینما و فارابی از روسیه گرفته شده بود و طی سفرهای آقایان به اروپا به سینمای چپگرا متمایل شده بود.
در ادامه امیر قادری با طرح این موضوع که بنابراین شما معتقدید همه اینها انشئابات مختلف سینمای مارکسیسم بوده، نظر فخیمزاده را درباره این موضوع جویا شد. وی گفت: اواخر دهه پنجاه به طور کلی دولت غایب بود و نقش چندانی در شکلگیری سینما نداشت. به مرور یعنی سال ۶۰ حوزه هنری پیدا شد. قبل از این تنها یک پروانه ساخت صادر میشد. بنیاد سینمایی فارابی هم در همان زمان به دنبال پیدا کردن معنایی برای سینمای اسلامگرا بود. در واقع دست و پا میزدند تا الگوی سینمای اسلامی به وجود بیاورند. به یاد دارم آن زمان از محمد بهشتی میپرسیدیم، سینمای اسلامی که میگویید، یعنی چه و ایشان یک جایی بالاخره پاسخ داد که “شما نمیدانید سینمای اسلامی چیست و من هم نمیدانم!”. حوزه هنری سنگ انقلاب و حزب الله را به سینه میزد و متشکل از کسانی بود که یا انقلابی بودند یا انقلابی شدند. اما در سوی مقابل در دورهای، بنیاد سینمایی فارابی که بیشتر روشنفکران را به خود جذب میکرد، رسما اعلام کرد عرفان، وجه هنری اسلام است و به دنبال ارایه این تعریف از سینمای اسلامی بودند.
قادری در ادامه نشست با طرح این پرسش از افخمی که آیا سینمای ما پس از انقلاب بیشتر به سینمای مارکسیستی گرایش پیدا نکرد؟، بیان کرد: چراکه تعریفی برای سینمای اسلامگرا نداشتیم، اگرچه به دنبال آن بودیم. اما باید بگویم که تعریف سینمای مارکسیستی را جای سینمای اسلامگرا گذاشتیم چون در دنیا تعریف داشت.
افخمی درباره این موضوع پاسخ داد: با این پرسش تفاوت سینمای فاشیست با سینمای مارکسیست چیست؟ بنظر من این مقایسه خیلی وجهی ندارد. اما اگر با رویکرد محتوایی بخواهیم بررسی کنیم، میتوان تحلیلی داشت. از آنجایی که بخشی از سینمای کشورهای کمونیستی، قهرمانپرداز، امیدآفرین و پرداختن به طبقه فرودست بود و انقلاب را تبلیغ میکرد. هرچند این مضمونهای قهرمانپرداز را هم میتوان در سینمای هند هم پیدا کرد.
این فیلمساز درباره شرایط متفاوت سینما و تلویزیون در دهه ۶۰ با کنایه مطرح کرد: من آن سالها در تلویزیون بودم. البته تلویزیون در آن دوران برخلاف سینما، مشغول نظریهپردازی نبود! و یک کار ضروری داشت؛ آن هم این بود که اوقات فراغت مردم را باید پُر کند؛ اوقات فراغتی که هر روز داشت جدیتر هم میشد. از سال ۱۳۶۱ به بعد، سریالسازی در تلویزیون آغاز شد و من هم در سال ۶۲ مدیر گروه فیلم و سریال تلویزیون شدم. زمانی که مدیر شدم، دیگر مسئولیت پُرکردن اوقات فراغت با این گروه بود و مدام برنامه تولید میشد. می توانم بگویم به اندازه مدیریت دو شبکه فعلی حجم و وسعت کار داشتیم. مسئولیت سنگینی هم بود و به محض اینکه در این کار کمی شکست میخوردیم و ضعیف عمل میکردیم، انواع ناسزاها به ما گفته میشد. به یاد دارم آن زمان فیلمهای آمریکایی را نشان میدادیم و برای یک فیلم که حق رایتش تمام شده بود، بعدها در دادگاه لاهه جریمه شدیم و مجبور شدیم چند برابر حق پخش آن را بپردازیم!
در ادامه این نشست فریدون جیرانی نویسنده و کارگردان باسابقه، نظر خود را درباره تعطیلی سینماها در سال ۱۳۵۶ این گونه شرح داد: از سال ۱۳۵۵ بحران سینما آغاز و جلسات مهم حزب رستاخیز درباره این بحران تشکیل شد. فکر میکنم تندترین نظرات درباره سانسور در سینما در آن جلسات گفته شده است. افراد زیادی مانند ناصر تقوایی و سعید مطلبی در آن جلسات درباره سانسور تند و تیز حرف زدند.
وی ادامه داد: سانسور در آن زمان وجود داشت. همان سال ۱۳۵۵، فیلمهایی همچون «دایره مینا»، «مرثیه» و… هنوز توقیف بودند. به یاد دارم که با هاشم خردمند که از مدیران ارشاد بود در روزنامه اطلاعات درباره توقیف شدن فیلم «مرثیه» حرف زده بودم و گفتم چرا آزاد نمیشود. این فیلمها اواخر سال ۱۳۵۶ پروانه نمایش گرفتند و ۵۷ به نمایش درآمدند. در واقع از سال ۱۳۵۳ که نسخه کامل فیلم «گوزنها» در جشنواره فیلم تهران اکران شد، سانسور در سینما هم شدید شد.
جیرانی خاطرنشان کرد: «گوزنها» اثری به روز و بهتر است بگویم تبلیغ چریکهای فدایی بود و تصاویر زیبایی داشت. پس از نمایش این فیلم، جشنواره هم زیر سوال رفت و هم فضای سینمای اجتماعی، سینمای اعتراضی و یا متفکر بستهتر شد. من به طور کلی معتقدم نیمه دوم دهه ۶۰، سینمای متفکر ایران رشد کرده اما گفتمان سینمای دهه ۴۰ و ۵۰، ضدمدرنیسم است و برایش تحلیل دارم. در سینمای اعتراضی یا اجتماعی آن زمان زن مدرن نمیبینیم.
وی ادامه داد: گفتمان بومیسازی، روشنفکران را در اواخر دهه ۴۰ به خودش جلب کرد. در گفتمان بومیسازی تفکر و فرهنگ غرب به مثابه پوششی تلقی میشود که فرهنگ استعمار را یادآوری میکند؛ این همان چیزی است که کوبا و الجزایر هم تجربهاش را دارند. ما هم این گفتمان بومیسازی را دنبال کردیم که هم روشنفکران در کنارش قرار میگیرند، هم طبقه پایین. بنابراین علت اینکه در سینمای اجتماعی و اعتراضی ایران زن و انسان مدرن میبینیم، این است.
این ژورنالیست در ادامه عنوان کرد: فرهنگ غرب با فرهنگ امپریالیسمی یکی انگاشته میشد، در حالی که این دو موضوع از هم جدا هستند. اما چون ما آن را یکی میپنداریم شاهد آثاری مانند فیلمهای ساعدی هستیم. البته همه این موارد دلیل نمیشود که بگوییم این سینما عقبافتاده است؛ سینما دچار یک تفکر غربستیزی است که در آن دوره در تمام دنیا وجود داشت. در آن دوره فرهنگ غرب یک تهاجم محسوب میشد و مانند حالا تعاریف تغییر نکرده بود.
جیرانی ادامه داد: آن زمان شهر مدرن با فرمانروایش تعریف میشد. آن زمان داستان شهر مدرن، داستان امروزی نبود. آنچه که شاه از مدرناسیون نشان میداد؛ حاشیهنشینان را دچار از خودبیگانگی کرد و روشنفکران تحت تاثیر بیشتر گفتمان چپ آمریکا لاتین یعنی همان بومیسازی قرار گرفته بودند که باعث شد مخالف شهر مدرن باشند. این نگاه باید طبیعتا بعد از انقلاب ادامه پیدا میکرد. چراکه نیروهایی که قدرت را در دست گرفتند، دو مدل بودند؛ دولت موقت و نیروهایی که مسئولیت نهادهای انقلابی را داشتند.
وی یادآور شد: پس از آنکه جنگ شروع شد و مهدی کلهر آمد، تفکر دیگری پدیدار شد و اولین روحانی که به وزارت ارشاد رفت، صادقی اردستانی بود. اولین اقدام شورای پروانه نمایش ارشاد بعد از جنگ این بود که جلوی فیلمهای روسی را گرفت.
این سینماگر خاطرنشان کرد: حال که آقای افخمی اینجا حضور دارند، باید بگویم که تلویزیون در آن زمان با تهیه کردن فیلم بهرام بیضایی در سال ۶۰ نقش مهمی ایفا کرد.
جیرانی درباره موفقیت فیلمهایی نظیر «سوتهدلان» و «در امتداد شب» در در رقابت با فیلمهای خارجی در سالهای منتهی به انقلاب بیان کرد: رقابتی در کار نبود. تماشاچی فیلم فارسی، طبقه پایین و حاشیهنشین، و تماشاچی فیلم خارجی طبقه متوسط و مرفه بودند. سینماهای نمایشدهنده فیلمهای ایرانی از میدان انقلاب به بالاتر نبودند. یعنی بهترین سینمای نمایش دهنده فیلم ایرانی «کاپری» در میدان انقلاب بود. با نمایش فیلمهای «دایره مینا» و «سفر سنگ»، فیلم ایرانی در بالاشهر نیز نمایش داده شد. رقابت بین فیلمهای ایرانی و خارجی سخت بود و مهمترین مساله در بحران سینما علاوه بر رقابت، بریدن تماشاچی از فیلم ایرانی بود. ۲ فیلم در سال ۵۷ خوب فروخت؛ اثری از ایرج قادری و و فیلم «در امتداد شب» که رکورد تاریخ را شکسته است و من معتقدم تفکری که پشت فیلم در «امتداد شب» بود، میتوانست سینمای ایران را مانند سینمای ترکیه کند.
جلسه دوم سلسله نشست «بر سینمای ایران چه گذشت» امشب سه شنبه ۴ مهر با نمایش قسمت دوم این مستند و میزگردی با حضور فریدون جیرانی، مهدی مسعودشاهی، سیدمحمد حسینی و هوشنگ گلمکانی ساعت ۱۷ در سالن شهر هفتم سینما آزادی ادامه خواهد یافت.
احمدرضا درویش؛ کارگردان تثبیتشده سینمای ایران درحالی طی یک دهه اخیر، فعالیت سینمایی نداشته که این خانهنشینی، نه به سود طرفداران سبک اجرایی اوست و نه به نفع سینمای ملی ما.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، احمدرضا درویش، از همان سالهایی که کانیمانگا را نوشت و با اقبال عمومی مواجه شد و سپس با آخرین پرواز، نخستین ساخته بلند سینمایی خود را کارگردانی کرد، شخصیتی آرام، کاردان و متین داشت؛ درست مانند امروز که ترجیح میدهد به جای اعتراض، در گوشهای بنشیند، دور کارهای پروژههای را خط بکشد و برای خود بنویسد و اگر فرصتی شد، آن نوشتهها را به فیلم تبدیل کند.
درویش نمونه بارز هنرمندانی است که در طول حدود ۴ دهه، به دور از حواشی، در همان جریانی که آغاز کرده بود، دغدغهمند ساخت و به دور از قضاوت، تنها در پی طرح مساله و تشریح وضعیت برآمد و حتی در غائلهای که برای فیلم رستاخیز او به وجود آمد، در گوشهای ایستاد و تنها نظارهگر شد و هیچگاه در آتش حاشیهسازانی که قصد ماهی گرفتن از آب گلآلود را داشتند، ندمید.
درویش در اواخر دهه ۶۰ با ۳ فیلم آخرین پرواز، ابلیس و آذرخش، یک شروع خوب را در سینمای دفاع مقدس تجربه کرد. البته که این شروع، زیر سایه سنگین بزرگانی چون ملاقلیپور و حاتمیکیا، چندان درک نشد اما برند درویش، در سال ۷۳ و با کیمیا، در سینمای ایران ثبت شد. فیلمی که نوعی تلاش برای ورود به روایتگری جدید از سینمای کلاسیک دفاع مقدس تلقی شد و توانست به مدد غلظت داستانی بالا و تطابق با آرمانهای جامعه به جای مانده از جنگ؛ نظر مخاطبان و منتقدان بسیاری را به خود جلب کند.
اهمیت کیمیا از آن منظر است که درویش با این فیلم، خیلی زودتر از ملاقلیپور و حاتمیکیا، دوربینش را متوجه جامعه روز ایران و ترکشهای فرهنگی و اجتماعی جنگ بر پیکره آنهایی که از این حماسه باقی ماندند، کرد. درواقع پوستاندازی سینمای جنگ در دهه ۷۰، با این فیلم درویش آغاز و بعدها در آثار حاتمیکیا و ملاقلیپور متجلی شد.
پوستاندازی سینمای جنگ در دهه ۷۰، با فیلم کیمیا آغاز و بعدها در آثار حاتمیکیا و ملاقلیپور متجلی شد
سرزمین خورشید اگرچه تاحدودی با همان فرمول روایی کیمیا جلوی دوربین رفت اما بیشتر، ادای دین درویش به خرمشهر و آبادان بود؛ فیلمی که اگرچه موفقیت خیرهکننده کیمیا را به خود ندید اما درویش را به یکی از قطبهای مهم سینمای جنگ تبدیل کرد.
۳ سال بعد از سرزمن خورشید، درویش، متولد ماه مهر را میسازد. فیلمی صریح که میتوان آن را دنبالهای معنادار برای کیمیا دانست. چگالی صراحت این فیلم بیشتر بود و البته واکنشهای متفاوتی را هم به خود دید. فیلم، مطابق با شرایط روز جامعه مطرح شد و بهنوعی فرزند زمانهاش بود.
دوئل اما برگ برنده کارنامه درویش و یکی از بیگپروداکشنهای مهم تاریخ سینمای ماست که با اقبال گستردهای مواجه شد. درویش برای این فیلم، ۴ سال عمر گذاشت و فیلمنامهای محکم را بر مبنای اصول فنی مطابق با استانداردهای جهانی جلوی دوربین برد. دوئل، تراز حرفهای درویش را بهعنوان کارگردانی بزرگ، ارتقا داد و ثابت کرد که وی چقدر خوب میتواند کارگردانی برای پروژههای بزرگ باشد.
این مسیر اما با رستاخیز امتداد پیدا کرد. فیلمی که ۸ سال از وقت درویش را گرفت و به یکی از بزرگترین پروژههای سینمایی قرن کشور تبدیل شد. البته که فیلم علیرغم استقبالی که از آن در جشنواره فجر صورت گرفت و با دریافت ۸ سیمرغ، جوایز جشنواره سیودوم را درو کرد اما درگیر حواشی فرامتن شد و متاسفانه نتوانست همتراز با پتانسیل خود دیده شود.
این یک دهه آخر، دهه سکوت درویش بود. البته که این کارگردان، چندان علاقهای به دیده شدن ندارد اما عملکرد خوب او طی یک دهه اخیر سبب شد تا شدت حواشی رستاخیز، از آن چه که بود، بیشتر نشود.
احمدرضا درویش، کارگردان تثبیتشده سینمای کشورمان است که در تمام این سالها، با عقلانیت پیش رفت و اکنون به درجهای از محبوبیت و تاثیرگذاری رسیده که هر اثر او، حکم یک اتفاق بزرگ را در سینمای ایران دارد. حال باید منتظر باشیم و بینیم که آیا مرد پروژههای بزرگ، برای سومینبار پس از دوئل و رستاخیز، به سراغ یک بیگپروداکشن دیگر خواهد رفت یا مسیر دیگری را ادامه میدهد. قدرمسلم آنکه خانهنشینی این سالهای درویش، نه به نفع دوستداران اوست و نه به نفع سینمای ایران.
فریدون جیرانی: جامعه خواستار تغییر در خیلی چیزهاست/ محمد خزاعی: کدام تغییرات؟ / جیرانی: تغییرات! / خزاعی: کدام؟ / جیرانی: خیلی! / بحث فریدون جیرانی با رئیس سازمان سینمایی به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی؛ محمد خزاعی رییس سازمان سینمایی کشور در برنامه «سینما ۲۵» که اختصاصاً در یوتیوپ پخش می شود و فریدون جیرانی روزنامه نگار و کارگردان سینما و تلویزیون آن را اجرا می کند، حضور یافت و پاسخگوی ایرادات و انتقادات او به سینمای کشور، مدیریت سینمای کشور، درخواست رفراندم! اغتشاشات یا اعتراضات؟! و مباحث ممیزی فیلم ها، مسایل مربوط به فیلم های زیرزمینی، نقد فیلم های سفارشی، و … بود. در بخشی از این برنامه بحث تندی میان آنان درباره سینمای زیر زمینی و ارتباطش با شرایط اجتماعی امروز صورت گرفت که جیرانی شکلگیری سینمای زیرزمینی را حاصل تغییرات جامعه طی یک سال گذشته اعلام کرد و گفت که جامعه امروز خواستار تغییر در خیلی چیزهاست. اما در پاسخ به محمد خزاعی که از او خواست تا با ذکر مثال مصادیق تغییر را مشخص کند، از پاسخ دادن طفره رفته، در نهایت گفت که نمی تواند بگوید!
در بخش دیگری از برنامه که جیرانی طیف همسوی خود را تمام جامعه ایران برشمرد و از خزاعی خواست تا این تغییر به رسمیت شناخته شود، محمد خزاعی گفت الزاماً هر تغییری که تنها عدهای طرفدار آن هستند، صورت نخواهد گرفت و برای اثبات سخن خود از فرانسه مثال زد. جیرانی که از پاسخ به خزاعی درمانده بود، او را به مادرش قسم داد که ایران را با فرانسه مقایسه نکند!
فیلم کامل مصاحبه محمد خزاعی با سینما 25 را اینجا ببینید
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از خبرگزاری مهر؛ احمد نجفی بازیگر باسابقه سینما و تلویزیون درباره تازهترین فعالیتهای خود گفت: درباره یکی دو پروژه سینمایی صحبتهایی داشتهایم و احتمالاً در آینده نزدیک شروع میشود. یک سریال هم به تهیهکنندگی محمدرضا شفیعی و کارگردانی احمد معظمی داشتم. «شور عشق» یکی از پروژههای سینماییام هست و دیگری هم «نامیرا» است که انشاءالله آبانماه کلید میخورد.
وی درباره تجربه موفق خود در اجرای برنامههایی همچون «صندلی داغ» هم گفت: در زمینه اجرا هم یک طرح را ارائه کردهام اما متأسفانه بعد از یکسال هنوز جوابی به آن ندادهاند و همچنان منتظرم تا نتیجهاش مشخص شود. این طرح بیشتر نگاه اقتصادی و اجتماعی داشت و چارچوبش مانند «صندلی داغ» بود اما باید توجه کنیم که شرایط امروز ما دیگر شرایط زمان تولید «صندلی داغ» نیست. تصمیم گرفتیم بیشتر توجهمان را به سمت استانها توسعه دهیم و مناطق دیگر را هم مدنظر داشته باشیم. طرحمان حرکت به سمت استانها بود تا بتوانیم عملکردها رو مورد نقد قرار دهیم. طبیعتاً پیشنهادهایی هم داریم.
نجفی ادامه داد: خود من بسیار اهل سفر هستم. در برخی سفرهایی که داشتم واقعاً چیزهای عجیب و غریبی را به چشم دیدهام که باید به آنها بیشتر بپردازیم. نمیخواهیم در قالب این پیگیریها چیزی را رد کنیم، بلکه بیشتر پیشنهادهایی برای اصلاح داریم. زمان آن گذشته است که فقط ضعفها را بگوییم. خیلیهایمان از آنها خبر داریم و باید به سمت پیدا کردن راهحل برویم.
دوره «صندلی داغ» تمام شده است
این بازیگر در پاسخ به اینکه آیا امروز توان و انگیزه زمان تولید «صندلی داغ» را برای بازگشت به عرصه اجرا دارد یا خیر هم تأکید کرد: هم توانش را دارم و هم تفکرش را. اما قرار نیست دوباره در قاب یک برنامه بنشینیم و حرفهای خودمانی بزنیم که حاصلی هم نداشته باشد. همه چیز به شرایط جامعه بازمیگردد. «صندلی داغ» دورهاش تمام شده است و حالا باید فکرهای تازهای ارائه کرد. فکر میکنم این ظرفیت وجود دارد و اگر مردم هم از آن استقبال کنند میتوان برنامههای خیلی خیلی بهتری هم ساخت.
این بازیگر باسابقه درباره مواجهه مردم در کوچه و خیابان با خود گفت: خیلی از مردم همچنان بهواسطه «صندلی داغ» و «کارآگاه علوی» من را به یاد میآورند. در کارهای تلویزیونیام اینها بیشتر به یادها مانده و گاهی متوجه میشوم مردم آقای «صندلی داغ» یا آقای «کارآگاه علوی» خطابم میکنند و اسم خودم را به یاد نمیآورند (میخندد)! انگار آن نقش در حافظهها خیلی ماندگار شده است و بهخصوص در شهرستانها که میروم کاملاً آن را به یاد دارند و هنوز هم با خوبی از آن یاد میکنند.
وی افزود: مردم واقعاً لطف دارند و خیلیها این برنامهها را با علاقه یاد میکنند. برخی حتی پیگیر میشوند که چرا دیگر ادامه آن کارها ساخته نمیشود. اما واقعیت این است که زمان گذشته است و باید تغییر رویکرد داشته باشیم. نمیتوان کارها را با همان شکل و شمایل دوباره تولید کرد.
استقبال پیمان جبلی از ساخت دنباله «کارآگاه علوی»
بازیگر «کارآگاه علوی» درباره ساخت دنباله این پروژه که در چند نوبت مطرح شد اما به سرانجام نرسید، توضیح داد: واقعیت این است که آقای جبلی رئیس سازمان صداوسیما هم خیلی از این اتفاق استقبال کردهاند و حتی پیشنهاد آن را هم مطرح کردند اما معتقدم «کارآگاه علوی» را با ۱۱ سال تأخیر نمیتوان دوباره دنبال کرد. باید فکرهای جدیدتری داشته باشیم و کاراکترهای دیگری را به متن اضافه کرد که حتی آنها محور داستان باشند و کارآگاه علوی در حاشیه داستان حضور داشته باشد. اگر بخواهیم کاری انجام دهیم باید فکرهای جذابتری داشته باشیم. بخشی از آن بودجه و نظر مسئولان جدید است اما من هم پیشنهاد خودم را میدهم. در آخر اعضای شوراهای تصمیمگیر هستند که باید نظر نهایی را بدهند. ما هم صبرمان زیاد است (میخندد)!
معتقدم «کارآگاه علوی» را با ۱۱ سال تأخیر نمیتوان دوباره دنبال کرد. باید فکرهای جدیدتری داشته باشیم و کاراکترهای دیگری را به متن اضافه کرد که حتی آنها محور داستان باشند و کارآگاه علوی در حاشیه داستان حضور داشته باشد. اگر بخواهیم کاری انجام دهیم باید فکرهای جذابتری داشته باشیم
نجفی درباره خاطرات خود از مواجهه با مردم در شهرهای مختلف هم گفت: از آنجایی که خیلی اهل سفر هستم، مردم در مناطق مختلف اظهار لطف دارند و بسیاری هم پیگیری میکنند که چرا آن کارها ادامه پیدا نکرده است. من هم همین پاسخ را میدهم که من تنها میتوانم پیشنهاد و طرح ارائه کنم و تصمیمگیری درباره آن با دوستان است. این فرآیند تصمیمگیری در تلویزیون کمدی کند است.
وی ادامه داد: احتمالاً در آینده نزدیک تهیهکنندگی یک فیلم سینمایی را برعهده خواهم گرفت که کارگردانش فرد دیگری خواهد بود. این طرح متعلق به دوره کرونا بود و به دلیل همان شرایط تولید آن متوقف شد. بعدها هم اوضاعی پیش آمد که جلوی دست و پایمان را برای ادامه کار گرفت. شخصاً نمیخواهم تحت تأثیر اتفاقات سیاسی کار کنم و هیچگاه نمیخواهم از موقعیتها استفاده یا سوءاستفاده بشود.
این بازیگر باسابقه تأکید کرد: کار من همواره فرهنگی بوده است و اگر هم بخواهم حرف سیاسی بزنم، حتماً در قالب یک برنامه سیاسی آن را مطرح خواهم کرد. خیلی برایم عجیب است که هنوز برخی مردم برای این دست تولیدات مطالبه دارند و چیزهایی از برنامههای من به یاد دارند که خودم خاطرم نیست! برخی حتی این مطالبه را دارند که با توجه به سن و سالشان پیش خودم میگویم چطور به یاد دارند؟ آنها که سن و سال بیشتری هم دارند، تندتر به من اعتراض میکنند که چرا آن کارها را ادامه ندادیم.
ظاهرم شبیه «هارون الرشید» بود
نجفی درباره نقشآفرینی کوتاهش در نقش «هارون الرشید» در سریال «ولایت عشق» به کارگردانی مهدی فخیمزاده هم گفت: در آن پروژه برای چند سکانس کوتاه، در حد دو سه روز آفیش بودم و این نقش را ایفا کردم. در مواجهه با پیشنهادات من معمولاً نقش منفی و مثبت را جدا از هم نمیبینم و بیشتر این نکته را مدنظر دارم که یک نقش باید خوب اجرا شود و در خدمت قصه و کارگردان باشد. اصلاً به این بعد آن فکر نمیکنم. من نقش منفی در فیلم «پناهنده» زندهیاد ملاقلیپور هم ایفا کرده بودم. اگر بدانم توان اجرا یک نقش را دارم و قصهاش هم قصه خوبی است، به راحتی آن را میپذیرم. دیگر به این فکر نمیکنم که قرار است چهره منفی از من دیده شود. بیشتر تلاش میکنم امانتدار کار باشم.
وی افزود: سریال «ولایت عشق» سریال بسیار خوبی بود و مهدی فخیمزاده خیلی حرفهای آن را کارگردانی کرد. از بازیگران هم به خوبی استفاده میگیرد و میتواند کاراکترهایی که در ذهن خود دارد را جان ببخشد. من با اعتماد کامل به فخیمزاده داشتم، به پشتوانه تجربه قبلیام با او در خارج از کشور در قالب فیلم «تاواریش»، میدانستم او این توانایی را در کارگردانی دارد. البته او نقش دیگری را برایم در نظر گرفته بود اما خودم احساس کردم در این نقش میتوانم تأثیرگذارتر باشم و از نظر فیزیکی هم شباهتهای بیشتری با او داشتم. در تاریخ معروف است که هارون الرشید قد بلندی داشته و چشمهایش روشن بوده است. اینها شباهتهای فیزیکی بود و وقتی پیشنهاد را به فخیمزاده دادم، او هم استقبال کرد. این نقش کوتاه بود، اما بهنظرم در قالب سریال تأثیرگذار بود.
این بازیگر ادامه داد: همین بخشهای کوتاه هم کار سختی بود. به خصوص قسمتهای بیرونی مثل سکانسهای مربوط به ورود کاراکتر هارون الرشید به مشهد با همراهی سپاهیانش که به دلیل تعداد زیاد هنرور، خیلی مهم بود برداشتها تکرار نشود. فقط برگشت این کاروان سه هزار نفره، تقریباً سه ساعت طول میکشید! در مجموع اما با توجه به تخصص فخیمزاده، همه چیز خیلی خوب پیش رفت. او وقتی کاری را قبول میکند، برای آن توان بالایی میگذارد.
زمان به عقب برگردد بازهم در «خانه سینما» را گل میگیرم
نجفی درباره خاطرهای که از اقدام او برای گل گرفتن در «خانه سینما» در حافظه رسانهها باقی مانده است و اینکه اگر زمان به عقب بازگردد آیا آن اقدام را تکرار میکند هم تأکید کرد: صددرصد همان کار را میکنم. حتی هزار درصد! اینکه یک عدهای بخواهند دور هم بنشینند و برای کار افراد دیگر و اینکه فیلمشان چه زمانی اکران شود تصمیم بگیرند، یک ظلم است. تصمیم برای تأیید پروانه ساخت و اکران یک مسئله دیگر است اما ظلم زمانی اتفاق میافتد که گروهی با تعمد و برای زدن یک فرد که او را مزاحم خود میداند، اقدام به مانعتراشی برای اکران فیلمش کنند. حتماً باید جلوی این اقدام ایستاد و صددرصد اگر دوباره در آن موقعیت قرار بگیرم، آن اقدام را تکرار میکنم. حتی اگر همین امروز این ظلم را ببینم به آن واکنش نشان میدهم.
وی افزود: کار صنفی به معنای حمایت از همکاران است. آن زمان حتی میشنیدم که برخی میگفتند نجفی چرا اسم فیلمش را گذاشته «من یک ایرانیام»! یعنی آنقدر فیلمهای منفی ساخته بودند که نمیخواستند چیزی به نام ایران و پرچم ایران در فیلمها مطرح شود. به همین دلیل معتقدم با نیتهای خاص آن فیلم را نابود کردند. همان جریانات هم باعث شد خیلی از آن افرادی که نیت سو داشتند شناسایی شوند. همچنان اقدام خودم در گل گرفتن در خانه سینما را اقدام درستی میدانم که تبدیل به هشدار به برخی از این افراد شد تا از درون خانواده سینما به همکاران خود ظلم نکنند. مردم هم در این سالها واکنشهای بسیار مثبتی به این اقدام من داشتهاند. حتی در سفرهایی که با خارج از کشور دارم این اقدام من را به یاد دارند و درود میفرستند که جلوی بیعدالتی ایستادهام.
نمایش فیلم جدید «وودی آلن» در حالی با تمجید تماشاگران در ونیز رو به رو شد که همزمان بیرون از کاخ جشنواره تجمع اعتراضی علیه این سینماگر ۸۷ ساله برگزار شد.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، پنجاهمین فیلم «وودی آلن» در مقام کارگردان با عنوان «Coup de Chance» در اولین نمایش جهان خود در بخش خارج از مسابقه جشنواره فیلم ونیز با استقبال پرشور مردم روبرو شد و این فیلمساز ۸۷ ساله پس از پایان فیلم مهیج فرانسویاش با بازی «لو دو لاژ»، «والری لمرسیه»، «ملویل پوپو» و «نیلز اشنایدر» به مدت پنج دقیقه مورد تشویق قرار گرفت.
با این حال، بیرون از سالن نمایش فیلم وضعیت بسیار متفاوت بود. گروهی از معترضان علیه آنچه که «فرهنگ تجاوز جنسی» در جشنواره ونیز میخوانند تظاهرات کردند و درست زمانی که «آلن» روی فرش قرمز قدم میزد از جلوی ورودی سینما عبور کردند. معترضان که حدود ۲۰ نفر بودند، شعارهایی از جمله «فرهنگ تجاوز ممنوع» سر دادند.
جشنواره فیلم ونیز امسال به دلیل گنجاندن فیلمهایی از کارگردانان متهم به تجاوز جنسی، از جمله «وودی آلن» و «رومن پولانسکی» مورد انتقاد قرار گرفته است.
«Coup de Chance» درباره نقش مهم شانس در زندگی ماست. داستان در مورد فانی (دو لاژ) و ژان (پوپو) است که به نظر زوج ایدهآلی به نظر میرسند و هر دو از نظر حرفهای موفق هستند و در آپارتمانی زیبا در یک محله منحصر به فرد پاریس زندگی میکنند و ظاهرا عاشق هم هستند تا وقتی فانی به طور تصادفی با آلن (اشنایدر)، همکلاسی سابق دبیرستان برخورد می کند. آنها به زودی دوباره یکدیگر را می بینند و نزدیکتر و نزدیکتر میشوند.
«وودی آلن» در نشست مطبوعاتی فیلمش در ونیز در رابطه نقش شانس و اقبال در زندگی گفت: «من در طول عمرم تمجیدهای بسیار زیادی که شاید لایق ان نبودهام و همچنین توجه و احترام زیادی دریافت کردهام. بنابراین، من چیزی جز خوش شانسی نداشتم که امیدوارم ادامه پیدا کند».
سال ۱۹۹۲، «دیلان فارو» دخترخوانده آلن، او را به آزار و اذیت جنسی متهم کرد و اگرچه تحقیقات مدرکی برای اثبات گناه «آلن» پیدا نکرد اما وی نزدیک به سه دهه است که با این اتهامات رو به رو است.
«آلن» پیش از این درباره ادعاهای دخترخواندهاش گفته است: «چند دهه پیش این ادعاها مطرح شد، پرونده به طور کامل توسط کلینیک سوءاستفاده جنسی از کودکان در بیمارستان ییل نیو و سازمان رفاه کودکان نیویورک مورد بررسی قرار گرفت. آنها چند ماه روی این قضیه کار کردند و مستقلاً نتیجه گرفتند هیچ تعرضی در کار نبوده است. در عوض، آنها متوجه شدند که احتمالاً یک کودک آسیبپذیر از سوی مادر عصبانیاش که درگیر طلاقی پرتنش بوده، راهنمایی شده تا این داستان را سرهم کند».
جنجالهایی پیرامون «آلن» به دنبال اتهامات سو استفاده از «دیلن فارو» در مستندی از کمپانی HBO محصول ۲۰۲۱ مورد بررسی قرار گرفته است اما «آلن» این اتهامات را رد کرده است.
این کارگردان ۸۷ ساله تاکنون ۲۴ بار نامزد اسکار و چهار بار برنده آن شده که این جوایز شامل یک اسکار بهترین کارگردانی و سه جایزه اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی میشود.
«آنیهال»، «صحنههای داخلی»، «منهتن»، «خاطرات اکلیلی»، «امتیاز نهایی»، «آلیس»، «ویکی کریستینا بارسلونا»، «گلولههای بر فراز برادوی»، «آفرودیت قدرتمند»، «نیمهشب در پاریس»، «تقدیم به رُم با عشق»، «یاسمن غمگین»، «کافه سوسایتی»، «مرد بیمنطق» و «یک روز بارانی در نیویورک» از جمله دیگر ساختههای این کارگردان صاحبنام سینمای جهان است.
طیب حاجرضایی از شخصیتهای پیچیده اما ماندگار در تاریخ معاصر است که هر چند در مقطعی برای خدمت به شاه به خیابان آمد و فریاد کشید اما سرانجام برای باور به حسین(ع) جان داد.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، تاریخ معاصر ایران مملو از شخصیتهای کوچک و بزرگی است که فارغ از نقشی که در رقم خوردن تحولات سیاسی و اجتماعی داشتهاند، هر یک منش و مشخصه رفتاری خاص خود را در حافظه جمعی ایرانیان نمایندگی میکنند. طیب حاجرضایی یکی از همین شخصیتهاست که یادآوری نامش با صفاتی همچون «مرام»، «معرفت»، «آزادگی» و مهمتر از همه «عشق به امام حسین (ع)» عجین است.
«طیب» که بود؟
«مرحوم طیب حاجرضایی که شهره بود، هر نوع بدی را در آن زمان انجام داده، در عین حال چند امتیاز داشت؛ یکی اینکه در دهه عاشورا چند روضهخوانی داشت و در این دهه به سر خودش گل میمالید و جلوی در حسینیه مینشست.» زندهیاد حبیباله عسگراولادی که از چهرههای شناختهشده عرصه مبارزات انقلابی، در مصاحبهای اینگونه به معرفی طیب میپردازد و ادامه میدهد: «یکی دیگر از کارهایش این بود که در یکی از شبهای سوم یا هفتم یا شب اربعین امام حسین (ع)، دستهای حرکت میداد که تمام هیأت و دستجات معروف هم کمک میکردند و این دسته، یک دسته بسیار بزرگی بود و خود طیب در آنجا گل به پیشانی مالیده، در جلوی دسته حرکت میکرد.»
اما نام طیب حاجرضایی با ۲ رویداد تاریخی در تاریخ معاصر ایران گره خورده است، یکی کودتای ۲۸ مرداد که طیب در میان حامیان شاه و علیه دکتر مصدق در آن ایفای نقش کرد و یکی قیام ۱۵ خرداد که این بار او در حمایت از امام خمینی (ره) و علیه شاه به خیابان آمد که این دومی به قیمت جانش تمام شد. اتفاقاً آنچه مسیر زندگی طیب حاجرضایی را در قیاس با دیگر قلدرهای حاضر در کودتای ۲۸ مرداد مانند شعبان بیمخ، متمایز کرده است، همین سرنوشت متفاوتی است که او بهواسطه ارادت ویژهای که به دستگاه اباعبدالله (ع) داشت، برای خود رقم زد.
طیب که متولد سال ۱۲۹۰ بود، در سال ۱۳۴۲ و در حالی که تنها ۵۲ سال داشت، به اتهام مشارکت در قیام ۱۵ خرداد، از سوی دستگاه پهلوی محاکمه و به اعدام محکوم شد. آبانماه همان سال هم این حکم در پادگان حشمتیه تهران اجرا و او با چشمانی بسته تیرباران شد.
طیب حاجرضایی در لحظه انتقال برای اجرای حکم اعدام
«طیب» چه کرد؟
آنچه جایگاه طیب را بهرغم سابقه ارادتش به شاه و حتی خدمت به دربار در واقعه ۲۸ مرداد، متمایز کرده است، مربوط به ایستادگی او بر باورها و خطوط قرمز اعتقادیاش بود.
مسعود دهنمکی که در کنار کارگردانی سینما و در مقام یک پژوهشگر کتابی با عنوان «طیبخان» را با نگاهی به زندگی طیب حاجرضایی تدوین کرده است، در بخشی از این کتاب روایتی جالب درباره کنشهای مذهبی او به ویژه در ایام محرم ارائه میکند. دهنمکی آورده است: «بنابر اظهارات شاهدان عینی، در آن روزگار بیش از سی علامت کوچک و بزرگ، پیشاپیش دسته طیب حرکت میکردهاند و او این شکوه و عظمت بینظیر را بیهیچ منت و توقعی در اختیار نهضت قرار داد. شیخحسن عبداللهی درباره چاپ تصاویر امام (ره) میگوید: یک روز طیبخان به من گفت: میتونی یک مقدار عکس آقا برام بیاری، میخوام تو دسته رو علمها بزنم … طیبخان میدانست که در کار چاپ هم هستم، من رفتم از یک چاپچی چند عکس امام (ره) گرفتم و تکثیر کردیم و زدیم روی علم و پرچمها … رژیم تمام امکانات و افراد خود را در قالب مأموران مخفی، در بین عزاداران بهمنظور کسب اخبار و آمادگی لازم، بهکار گرفته بود.»
فرزند طیب: ما تعداد زیادی از عکسهای حضرت امام را (که بسیار زیبا هم بود) در شب تاسوعا و روز عاشورا، روی علامتها، بیرقها، کُتَلْها و پرچمهای مختلفی که این دسته عظیم با خودش حمل میکرد، نصب کرده بودیم. یکی از سوالات و اتهامات درباره ایشان، نصب این عکسها بود؛ چون آنها تصور میکردند که پدر من با این کار میخواهد آشوبی بهپا کند در ادامه همین روایت تاریخی، میخوانیم: «سران حکومتی طبق یک عرف و سنت نانوشته، معمولاً برای خودنمایی در تکیهها و در هیأت افراد سرشناسی همانند طیب، حسین رمضانیخی یا شعبان جعفری حاضر میشدند. شب تاسوعای ۱۳۴۲ نیز نخستوزیر به همراه معاون خود، در خیابان و درست در مسیر حرکت دسته طیب حاضر شدند. اسدالله عَلم با مشاهده عکسهای امام بر روی علامتهای هیئت طیب، بهشدت عصبانی شد و آراسته [برخی هم گفتهاند رسول پرویزی] را سراغ طیب میفرستد و از او میخواهد که برای حفظ موقعیت خود هم که شده، عکسهای امام را جمعآوری کند، اما طیب با قاطعیت کامل از این کار امتناع کرده و به او میگوید: این عکس مرجع شیعیان است، اگر میتواند خودش آنها را جمع کند و من با باورهای مذهبی مردم درنمیافتم.»
بیژن حاجرضایی، فرزند طیب، بعدها در گفتگویی درباره علت نصب تصاویر امام خمینی (ره) روی علامتهای هیأت پدرش چنین گفت: «دهه اول محرم، سال آخری که پدرم در قید حیات بودند، ما تعداد زیادی از عکسهای حضرت امام را (که بسیار زیبا هم بود) در شب تاسوعا و روز عاشورا، روی علامتها، بیرقها، کُتَلْها و پرچمهای مختلفی که این دسته عظیم با خودش حمل میکرد، نصب کرده بودیم. یکی از سوالات و اتهامات درباره ایشان، نصب این عکسها بود؛ چون آنها تصور میکردند که پدر من با این کار میخواهد آشوبی بهپا کند، در صورتیکه اینطور نبود. به این خاطر بود که آقای بروجردی فوت شده بودند و کسانیکه مقلد ایشان بودند، خواستار یک نفر بهعنوان مرجع تقلید جدید بودند. مرحوم پدرم به دلیل علاقه و احترامی که به جامعه روحانیت، بهخصوص روحانیت شیعی و آقای بروجردی داشت و چون به ایشان گفته بودند که امام خمینی (ره) نایب آقای بروجردی است، اجازه داده بود که عکسها را روی علامتهای دسته نصب کنند. در روز عاشورا و شب تاسوعا، شاید صدها عکس از حضرت امام (ره) بود که به شیشه مغازهها، دست بچهها، روی علامتها، کتلها، و بیرق هیأتهای مذهبی نصب کرده بودند.»
تنش میان طیب حاجرضایی با مأموران امنیتی رژیم پهلوی از همین فعالیتهای مذهبی و باورمندیاش به روحانیت شیعه کلید خورد و در واقعه ۱۵ خرداد به اوج خود رسید. دستگاه پهلوی که پیشتر با پرداخت پول و امتیازات ویژه به طیب او و دارودستهاش را در تاریخ ۱۸ مرداد و علیه مصدق به خیابان آورده بود، اصرار داشت این بار هم طیب اعتراف کند که برای حضور اعتراضیاش در خیابان در قالب قیام ۱۵ خرداد، از امام خمینی (ره) پول دریافت کرده است. این همان اتهامی است که در صورت اعتراف به آن طیب میتوانست جان خود را نجات دهد اما او که در مقام یک معترض به اقدام رژیم پهلوی، به خیابان آمده بود، به اقدام خود باور داشت و حاضر نشد روی اعتقاداتش پا بگذارد.
مسعود شریف بازیگر نقش طیب در نمایی از «صبح اعدام»
«طیب» و روایتهای امروز
زندگی طیب حاجرضایی بهرغم ظرفیت دراماتیک بسیار بالایی که دارد، هنوز بهصورت مستقیم دستمایه تولید یک اثر داستانی قرار نگرفته و اکثر تولیدات مستندی که در بخشی از آنها اشارهای به او شده است، قالبی گزارشی داشتهاند. در این میان مستند «سه سال و سه روز» را میتوان یکی از آثار شاخص دانست. مستندی به کارگردانی احمد کشاورز و تهیهکنندگی مهدی مطهر که از محصولات خانه مستند انقلاب اسلامی محسوب میشود و روایتی جذاب از زندگی و زمانه طیب در آن به تصویر کشیده شده است.
«صبح اعدام» به کارگردانی بهروز افخمی که این روزها مراحل تصویربرداری را پشتسر میگذارد را میتوان جدیترین دورخیز سینمای ایران برای بهتصویر درآوردن این شخصیت تاریخی دانست. فیلمی که بهگفته افخمی اقتباسی از گزارش خبرنگار روزنامه کیهان از مراسم اعدام طیب و حاج اسماعیل رضایی است و از این منظر نمیتوان آن را هم روایتی کامل از زندگی طیب حاجرضایی دانست.
این فیلم که از محصولات مشترک سازمان سینمایی سوره و بنیاد سینمایی فارابی محسوب میشود، قرار است در جشنواره چهلودوم فیلم فجر رونمایی شود و مسعود شریف در آن ایفاگر نقش «طیب» است.
آنچه از موضعگیریهای بهروز افخمی درباره این پروژه برمیآید تمرکز او بر جنبه اعتراضی و در عین حال ایستادگی بر باورها در زندگی «طیب» است و «صبح اعدام» با همین زاویه نگاه در حال آمادهسازی برای رونمایی در فجر است؛ روایتی تاریخی از آخرین ساعتهای زندگی معترضی که بیش از هر چیز به «حسین (ع)» باور و ارادت داشت و پای این ارادت، جانش را داد.
تازهترین ساخته بهروز افخمی با اتمام فیلمبرداری بخشهای داخلی، از نیمه گذشته است. به همین مناسبت سعی کردیم نگاهی به کارنامه سینمایی این کارگردان مهم سینما داشته باشیم.
به گزارش سینمای خانگی از فارس، نوشتن از بهروز افخمی با توجه به ویژگیهای شخصیتی و البته رزومه کاریاش اصلا ساده نیست. همه آثار افخمی در قامت یک کارگردان حرفی سیاسی دارد؛ تا جایی که شاید بتوان او را سیاستمدار هنرمندان دانست. افخمی حتی نمایندگی مجلس را هم تجربه کرده تا در بعد سیاست ورود بیشتری داشته باشد.
شاید تمام آثار افخمی یا پیامی مهمی داشته باشند و یا فیلم مهمی باشند؛ حتی «سن پترزبورگ» که ساخته کمدی و طنز افخمی است شاید مهمترین اثر در سینمای بدنه و گونه فیلمهای سرگرم کننده باشد؛ فیلمی که در زمان اکران هم گیشه موفقی داشت.
بیشک او یکی از بهترین فیلمسازان بعد از انقلاب سینمای ایران است. فیلمهای مهمی ساخته و در دسته کاربلدان و باسوادان سینمای ایران قرار دارد، اما شخصیت سینمایی وی در فیلمهایش خلاصه نمیشود. ساخت برنامه تلویزیونی «هفت» بهعنوان یکی از مهمترین برندهای تخصصی سینما در تلویزیون است.
نگاهی به آثار افخمی
۱ـ «عروس» (۱۳۶۹)
«عروس» نقطه شروع مهمی در کارنامه کاری بهروز افخمی است؛ یک فیلم باجسارت که از دنیای جوانان میآید. شاید همه باهم اتفاق نظر داشته باشیم که سینما جای پند و اندرز مستقیم نیست. افخمی در این فیلم ستارهسازی میکند و بهجای پند و اندرز اخلاقی قصهگویی. موسیقی بابک بیات آنقدر خوبروی تصاویر مینشیند و آنقدر خوب بار دراماتیک صحنهها را منتقل میکند که به یکی از مهمترین عناصر قصه گوی فیلم تبدیل میشود.
دو ستاره جوان و تازهوارد فیلم، ابوالفضل پورعرب و نیکی کریمی همنشینی بسیار خوبی باهم روی پرده دارند و شاید این فیلم شروع خوبی برای آنها هم بوده است. حتی گزاف نیست اگر موفقیتهای ادامه راهشان را از این فیلم بدانیم. همه این ویژگیهاست که «عروس» را به فیلم مهمی تبدیل میکند. در نهایت «عروس» جزو معدود فیلمهایی است که در سینمای پس انقلاب به بازنمایی حقیقی از رابطه عاشقانه و زناشویی حداقل کمی نزدیک میشود.
۲ـ «روز فرشته» (۱۳۷۲)
«روز فرشته» اوج هنرنمایی افخمی است. فیلمی فانتزی و غیرمتعارف که افخمی با پایبندیاش به اخلاقیات میسازد. شاید از این حیث، «روز فرشته» شخصیترین فیلم افخمی باشد و پررنگترین ردپا از حضور او را در خود داشته باشد.
هنرنمایی بازیگرانی چون اکبر عبدی و عزتالله انتظامی در کنار لحن کمدی که خوب روی روایت مینشیند. «روز فرشته» همانقدر که جدی است، از دنیای واقعی و رئال «عروس» فاصله دارد و به شکلی دیگر مخاطبش را درگیر میکند. اخلاقگرایی افخمی اینجا از «عروس» واضحتر است، اما همچنان توی ذوق نمیزند.
۳ـ «جهانپهلوان تختی» (۱۳۷۶)
«جهانپهلوان تختی» بههیچوجه در زمره بهترین آثارش قرار نمیگیرد. «جهانپهلوان تختی»، شاید حتی تاریکترین نقطه فیلمسازی افخمی را رقم میزند. فیلمی که میراث علی حاتمی بود و حاتمی آن را با حضور عزتالله انتظامی کلید زد تا روایت زندگی غلامرضا تختی را بسازد. همزمان با فیلمبرداری، بیماری حاتمی شدیدتر میشود و درنهایت با فوت او این پروژه نیمهکاره میماند. بعد از فوت علی حاتمی، ساخت این فیلم به افخمی رسید.
افخمی در مسیری تلاش میکند تا فیلم را برای خود کند. در حالی که حاتمی روی روایت زندگی تختی تمرکز داشت، افخمی با ساختاری فیلم در فیلم و شبه مستند، روی ماجرای مرگ تختی تمرکز میکند تا به نوعی این فیلم از دریچه دید او روایت شود. همه تلاش افخمی برای شخصی کردن این فیلم هم به نتیجه نمیرسد و تا امروز هم سایه نام علی حاتمی بر این فیلم مانده است.
۴ـ «شوکران» (۱۳۷۷)
بیشک مهمترین و بهترین فیلم کارنامه کاری افخمی، «شوکران» است. افخمی در «شوکران»، بیمحابا، قصه عشقی ممنوع را به تصویر میکشد و بهجای قهرمان ساختن یک ضدقهرمان خاکستری، اما ملموس میسازد.
نگاه انتقادی سیاسی افخمی در «شوکران» در سالهای دولت اصلاحات و رونق گرفتن ساخت فیلمهای انتقادی بهشدت مورد استقبال قرار گرفت. افخمی در این اثر، باز به سراغ یک روایت عاشقانه رفت و تراژدی او، کاملاً ریشههای وطنی دارد و از نگاه بومی فیلمساز به جامعهاش میآید. افخمی با دقت روابط میان آدمهای قصهاش را میآراید و با یک پایانبندی جذاب، روانکاوی شخصیتهایش را تکمیل میکند.
۵ـ «گاوخونی» (۱۳۸۱)
«گاوخونی» تفاوت زیادی با دیگر آثار بهروز افخمی دارد. از میان آثار افخمی «شوکران» و یا حتی «روز فرشته» جزیی از سینمای قصهگو بهحساب میآیند، اما گاو خونی شروع مسیر افخمی در سینمای مدرن است.
او در «گاوخونی» از رمان جعفر مدرس صادقی اقتباس میکند و با زبانی شاعرانه مرز میان خیال و واقعیت را در هم میآمیزد. «گاوخونی» به یکی از موفقترین تجربههای افخمی است.
۶ـ «سنپترزبورگ» (۱۳۸۸)
«سنپترزبورگ» یکی از نمونههای موفق سینمای کمدی ایران است. همکاری افخمی و پیمان قاسمخانی، منجر به خلق کاراکترها و لحظات کمدی جذابی میشود. «سنپترزبورگ» برخلاف «روز فرشته»، نه شعار اخلاقمداری دارد و نه سعی در انتقال پیام و مفهومی عمیقتر از یک قصه سرگرمکننده.
«سنپترزبورگ» از آن دسته فیلمهاست که میتواند سینمای بدنه ایران را بسازد و الگوی فیلمهای کمدی باشد. یک روایت تازه با افت و خیزهای جذاب و دراماتیک. «سنپترزبورگ» نشان میدهد که افخمی قوانین سینمای جریان اصلی و سرگرمکننده را هم خوب میشناسد.
۷ـ «فرزند صبح» ( ۱۳۸۸ـ۱۳۸۴)
«فرزند صبح» یکی از پروژههای مهم سینمای ایران است، اما مشکل آن این است که بعد از بیش از ۱۰ سال تکلیف آن مشخص نیست. افخمی در یک پروژه بزرگ و پرخرج با حضور برخی از مطرحترین ستارههای سینمای ایران، به سراغ روایت زندگی بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران میرود. او با این فیلم هم به جهان ذهنیاش وفادار میماند و هم ریسک پرخطری را میپذیرد که احتمالاً برای فیلمسازان دیگر، حتی ورود به آن هم دشوار است.
باوجود سابقه افخمی در ساخت آثار بیوگرافی و تاریخی مثل «جهانپهلوان تختی» و «کوچک جنگلی»، او بهترین گزینه برای ساخت فیلمی درباره امام خمینی به نظر میرسد. با اینحال، «فرزند صبح» که بودجه زیادی هم صرف ساخت آن شده است، همچنان یک معما باقی مانده است.
افخمی چندی پیش از اتمام این پروژه سینمایی و آماده بودن آن برای اکران در سینما خبر داد و البته گفت که بعد از رونمایی از این فیلم دیگر قصد ساخت فیلم جدیدی ندارد و میخواهد در اوج خداحافظی کند.
شروع دوباره با «صبح اعدام»
فیلم سینمایی «صبح اعدام» به کارگردانی بهروز افخمی و تهیهکنندگی علی شیرمحمدی تازهترین محصول سازمان سینمایی سوره و بنیاد سینمایی فارابی که از ۱۷ مردادماه در شهر تهران کلید خورده بود، اخیرا طی خبری اعلام شد که این فیلم از نیمه گذشته است.
علاوه بر مسعود شریف، ارسطو خوشرزم در نقش حاج اسماعیل رضایی، داوود فتحعلیبیگی در نقش قاضی عسکر، پوریا منجزی در نقش کلیددار طیب، محسن آوری در نقش سرهنگ دادستانی و کاوه دارابی در نقش خبرنگار کیهان در تازهترین ساخته بهروز افخمی نقشآفرینی میکنند.
«صبح اعدام» برشی از لحظات پایانی زندگی طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی است که در پی قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ محکوم به اعدام شدند. داستان این فیلم در فاصله زمانی ۵ تا ۶:۳۰ صبح این روز روایت میشود.
پیرنگ اصلی این داستان اعتراضی و سیاسی، اقتباسی از گزارش واقعی خبرنگار روزنامه کیهان از مراسم تیرباران این دو شخصیت است که بهروز افخمی پس از سالها تحقیق و پژوهش آن را به فیلمنامه «صبح اعدام» تبدیل کرده است.
افخمی در مصاحبهای درباره این فیلم گفته است: «حدود ٢٠ سال پیش، آرشیو روزنامه کیهان را بررسی میکردم که به گزارش تیرباران طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی برخوردم. در واقع، این گزارش شمارهای از کیهان روز ١١ آبان سال ١٣۴٢ بود. این گزارش خبری، به قدری جذاب و مفصل بود که برای خودم از آن کپی کردم و در کتابخانهام گذاشتم. از همان زمان در ذهنم شکل گرفت که براساس این گزارشِ تیرباران میتوانم فیلم سینمایی بسازم. همواره مشتاق بودم تا خبرنگاری که این گزارش را نوشته، پیدا کنم اما هنوز در دفتر روزنامه کیهان نتوانستهام فردی را بیابم که این خبرنگار را بشناسد. به هر حال این گزارش دو صفحهای، با امضای خبرنگاری است که متن را بهگونهای با دلبستگی و علاقه نسبت به اعدامشوندگان نوشته بود و چنین جبههگیریای در آن زمان بسیار عجیب بود. میتوان اذعان کرد چون مصطفی مصباحزاده ـبنیانگذار کیهانـ به دنبال نشان دادن وجهه روشنفکری از خودش بود، این گزارش را چاپ کرده اما شخص خبرنگاری که آن را نگاشته، برای من بسیار اهمیت داشت.»
وی با اشاره به اینکه فیلمنامه «صبح اعدام» را بر اساس گزارش مطبوعاتی کیهان نوشته است، عنوان کرد: «دیالوگهای طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی را که در روزنامه نوشته شده بود به صورت مستقیم در فیلمنامه آوردهام. البته برای نوشتن فیلمنامه، از منابع و اسناد دیگر از جمله کتاب «طیب در گذر لوطیها» استفاده و اقتباس کردم. کتاب «طیب در گذر لوطیها» مصاحبههای مختلفی با لوطیهای تهرانی دارد که طیب را میشناختند و نثر آن تهرانیِ قدیمی است و برای نوشتن فیلمنامه برایم بسیار کارآمد بود.»
افخمی در پایان در پاسخ به اینکه «صبح اعدام» قرار است چه حرفی را به مخاطب القا کند، گفت: «همانطور که گفتم فیلم خوب، فیلمی است که شما را تکان دهد. اگر «صبح اعدام» فیلم خوبی از آب دربیاید، به معترضان امروزی خواهم گفت که معترض واقعی اینهایی هستند که در فیلم دیدید، نه شما!»