گروهی از متخصصان سینما به تصمیم برلیناله برای دعوت از اعضای حزب راست افراطی آلمان به مراسم افتتاحیه این رویداد سینمایی اعتراض کردند.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، جشنواره بینالمللی فیلم برلین تأیید کرد که از دو عضو منتخب حزب راست افراطی آلمان (آلترناتیو برای آلمان-AfD) برای مراسم افتتاحیه هفتاد و چهارمین جشنواره برلیناله دعوت کرده است، اما با این حال همچنان از ارزشهای اساسی دموکراتیک علیه افراط گرایی راستگرا دفاع میکند.
«کریستین برینکر» و «رونالد گلسر» سیاستمداران حزب راست افراطی آلمان، هر دو از اعضای پارلمان ایالتی برلین هستند که به مراسم افتتاحیه برلیناله در ۱۵ فوریه دعوت شدند و این دعوتها خشم عده را برانگیخته و گروهی از متخصصان سینما از برلین و خارج از آلمان طی نامهای سرگشاده اعتراض خود را به این تصمیم جشنواره ابزار کردند.
جشنواره برلین در بیانیهای که در هالیوود ریپورتر منتشر شد، آورده است: «تعدادی از اعضا و نمایندگان حزب آلترناتیو برای آلمان (AfD) دارای مواضعی هستند که عمیقاً ضد دموکراسی است و با ارزش های برلیناله و ارزش های کارکنان ما در تضاد است و پروتکل جشنواره دعوت از سیاستمداران منتخب دموکراتیک است. همه اعضای دعوت شده حزب راست افطاری آلمان در انتخابات گذشته یا در مجلس نمایندگان پارلمان فدرال آلمان یا برلین انتخاب شدند. بر این اساس، آنها در کمیته های فرهنگی سیاسی و سایر ارگانها نیز نمایندگی دارند. این یک واقعیت است و ما باید آن را به این شکل بپذیریم».
بودجه برلیناله عمدتاً توسط دولت تأمین می شود و دولت فدرال سالانه حدود ۱۴ میلیون دلار به جشنواره کمک میکند.
از سویی دیگر بیش از ۲۰۰ متخصص سینما که بیشتر آنها از صنعت فیلم آلمان بودند اما شامل برنامه نویسان، تهیه کنندگان و کارگردانانی از آمریکا، بریتانیا و سایر نقاط اروپا نیز می شدند، با امضای نامهای سرگشاده دعوت از سیاستمداران افراطی را با تعهد بیانیه برلیناله به «محل همدلی، آگاهی و درک» ناسازگار دانستند و از برلیناله درخواست کردند که در این دعوتنامههای توهینآمیز تجدید نظر و انها را لغو کند.
هفتاد و چهارمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین از تاریخ ۵ تا ۲۵ فوریه ۲۰۲۴ (۲۶ بهمن تا ۶ اسفند) در آلمان برگزار میشود.
«صبحانه با زرافهها» اگرچه در امتداد نگاه ساختارگرایانه سروش صحت بر نقد جهان پستمدرن سوار است اما شیوه انتقال این مفهوم در شرایطی که اثر، چندان از سمبلیسم بهره نگرفته، با آن هوشمندی که از کارگردان و نویسندگان آن سراغ داشتیم، سازگار نیست.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، جدیدترین ساخته سروش صحت، بهنوعی در امتداد همان نگاه ساختاری وی تعریف میشود. نقد جهان پستمدرن با تکیه بر نگاهی انتزاعی. فیلم با این محوریت، مفهوم خود را به خوبی به مخاطب منتقل میکند اما اشکالی که در این فیلم احساس میشود، عدمتبیین سادهتر وقایع در ریتمی تندتر است.
در جهان با من برقص، اگرچه همین نگاه چیستیانگارانه بر کلیت فیلم مستولی است اما کارگردان موفق میشود تا با داستانی چابک، نقضغرض خود را با ابزار سرگرمی به مخاطب منتقل کند. در صبحانه با زرافه، این روند، لکنت روایی دارد. فیلم در چند مرتبه دچار سکته روایی میشود و ریتم را میخواباند. به همین جهت، سکانسهای مردهای در فیلم پدیدار است که نه جلوبرنده است و نه مطابق با جهان فانتزی فیلم قدم برمیدارد. سکانسهایی که اگر حذف شوند نیز هیچ خللی در مسیر پیشبرد داستان رقم نمیزند.
آنچه اما نگرانکنندهتر مینماید استمداد نویسندگان از روشهایی است که تاکنون در جهان سینمایی آنها سابقه نداشته و منافاتی عجیب با جریان نقد و نگاه انتزاعی اثر دارد. اینکه فیلم بخواهد طی بیست دقیقه پایانی، ۲ کاراکتر اصلی خود را با مرگ حذف کند، چندان با روح نقد جهان پستمدرن، نگاه انتزاعی اثر و حتی جنس کمیک آن سازگاری ندارد. گویی سازندگان، این شیوه را برای تکراری نشدن آثارشان با یکدیگر اتخاذ کرده بودند وگرنه این حربه، هیچ کمکی به ستونهای محتوایی فیلم نکرده و بهنوعی مخاطبش را در شرایطی که هیچ الزام درامکاتیکی نیز پشت این قضییه احساس نمیشد، شوکه میکند.
صبحانه برای زرافهها، اثر پیشرویی برای کارگردان جهان با من برقص به حساب نمیآید. شیوه انتقال پیام بهمانند سبک ساختاری صحت، مبتنی برای دادههای کلامی به سادهترین روش ممکن است و اکت خاصی صورت نمیگیرد اما این انتظار وجود داشت که تجارب ارزنده جهان با من برقص و مگه تموم عمر چند تا بهاره بهعنوان دو کار ترقیخواهانه کارنامه صحت که چندگام جلوتر از دیگر آثار وی محسوب میشود، اینجا به کمک فیلم جدید وی بیاید نهاینکه این بیان انتزاعی با کاری چون خماری مقایسه شود.
سروش صحت به درک درستی از بیان مفهومی جهان انتزاعی خود رسیده است. برداشتهای اخلاقی، چندان برای این فیلم محوریت ندارد بلکه این تمامیتخواهی انسان در دوران مدرنیته است که مدنظر کارگردان است که توانسته بهخوبی از پس آن بربیاد. مشکل اما از جایی آغاز میشود که داستان به جاده خاکی میزند و طی چند بازه در فیلم، مسیر روایت را تغییر میدهد که مشهودترین آن، فصل فینال کار و اصرار عامدانه بر تلخ تمام کردن نقد جهان پستمدرن است. یک تلخی درست که کاش به شیوه دیگری جز مرگ ۲ کاراکتر رقم میخورد تا تناقضی عمیق میان فحوای فیلم و شیوه بیان آن پیش نمیآمد.
کارگردان «دست ناپیدا» گفت: پایه این فیلم زندگی زنانی است که در کارون لباس میشستند و جبههها را پشتیبانی میکردند، کسانی که هیچ ادعایی هم ندارند.
به گزارش سینمای خانگی، انسیه شاهحسینی در گفت وگو با خبرنگار سینمایی درباره فیلم سینمایی «دست ناپیدا» که روز چهارم جشنواره – ۱۵بهمن- اکران میشود، اظهار داشت: مولانا شعری دارد که در بیتی از آن میگوید «دست ناپیدا گریبان میکشد/ ما پی دست و گریبان میرویم» من در این فیلمنامه میگویم: «دست ناپیدا گریبان میکشد/ عاشق خود را به میدان میکشد».
عاشق رقابت هستم و در مدرسه هم زیاد درس نمیخواندم اما عاشق امتحان بودم، هر چقدر رقیبها قویتر باشند شور و هیجان را برای من بیشتر میکندکارگردان دست ناپیدا افزود: در این فیلم از کسانی حرف میزنیم که هیچگونه ادعایی ندارند. یک سری آدمهایی هستند که آن موقع آمدند تا شعارهای انقلاب را که اواخر بیشتر جنبه تئوری پیدا کرده بود این اواخر، به عمل کشیدند.
وی خیلی تلاش کردم پایه مستندگونه این ماجرا که زندگی زنانی است که در کارون لباس میشستند و جبهه ها را پشتیبانی میکردند به تصویر بکشم. برای این که تبدیل به فیلمنامه شود نیاز داشت که دراماتیزه شود و تمام انرژی خود را روی دراماتیزه کردن این مستند کردم.
شاهحسینی گفت: خروجی که «دست ناپیدا» تاکنون داشته این بود که چون هنوز فیلم را ندیدهاند یک سری کنجکاویهایی در میان علاقهمندان ایجاد کرده که چنین بازخوردی در این مرحله برای فیلم خیلی خوب است.
وی در این باره که آیا دست ناپیدا حائز جایزه خواهد شد، اظهار داشت: با وجود این که عاشق رقابت هستم و در مدرسه هم زیاد درس نمیخواندم اما عاشق امتحان بودم، هر چقدر رقیبها قویتر باشند شور و هیجان را برای من بیشتر میکند.
«دست ناپیدا» ادامه «شب به خیر فرمانده» است
این کارگردان سینما گفت: هر کسی دوست دارد که برنده شود و اگر نباشد باید به او شک کرد. اما مهم این است که به مرحلهای از پختگی رسیدم که رضایت درونی مخاطب برای من از همه چیز مهمتر است. جایزه ها فراموش میشوند و آثار با توجه به داوران و چیدمان آنها انتخاب میشوند. فیلمی مورد توجه زیاد و فیلم دیگر مورد توجه کمتری قرار میگیرد.
طبق روال از بازیگران تئاتری استفاده کردم و حتی کسانی بودند که تاکنون جلوی دوربین نرفته بودند اما نتیجه کار، رضایت بخش بود
شاهحسینی ادامه داد: گرفتن جایزه به یک سری عناصر برمیگردد که این مساله دست کارگردان و فیلم هم نیست، اما اگر یک نفر به تماشای فیلمم بنشیند و آن چیزی که سعی کردم به تصویر بکشم را ببیند من برندهام.
شاهحسینی همچنین درباره بازیگران و هنروران محلی از استان خوزستان که در «دست ناپیدا» حضور داشتند و نیز ایده فیلم گفت: دست ناپیدا ادامه خاطرات من در «شب به خیر فرمانده» است. در هر فیلمی که در خوزستان میسازم معمولا ۹۰ تا ۹۵ درصد از افراد بومی استفاده میکنم. در هر خانواده خوزستانی که فیلم را مطرح کنید یکی از اعضای آن جزو زنانی بوده که در فیلمم مطرح شده است.
شاهحسینی گفت: احساس میکردم هیچ سلبریتی برای این گونه فیلمها جواب نمیدهد و نه تنها آن را قابل باور نمیکند که به فیلم لطمه میزند. سعی کردم طبق روال گذشته از بازیگران تئاتری استفاده کنم و حتی کسانی بودند که تاکنون جلوی دوربین نرفته بودند اما نتیجه کار، رضایت بخش بود.
کارگردان در فیلم «پرواز ۱۷۵»، نگاه بیننده را نه به سفر زمینی قدیمیِ پر از گلوله و توپ و تانک و غبار با دشتهایی پر از گلهای لاله و تپه و تنههای بی سر نخلهای سوخته باوقار که به سفری نو در اعماق آبهای اروندِ پر از اسرار ناگفته ماندگار میبرد.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، من از رنگین کمان هفت رنگ نقد، رنگ آبی آسمانی انگشتر شهید را پسندیدم. زیرا آن رنگ، هوشم را به آسمان و گوش جانم را به ندای آسمانی ها می سپارد که می گویند «در زمانه ای که در آن سوی جهان، صاحبان کمپانی های عظیم فیلمسازی مجهز به پیشرفته ترین تکنولوژی زمان، سرمایه های میلیارد دلاری خود را به پای خیل عظیمی از متخصصان میانسال و کهنسال سپیدموی سیاهدل سینمای “پرن” و “دهشت” و “خشونت” می ریزند تا قهرمانان پوشالی داستان هایشان، خیالات شیطانی بیننده را نگران جاماندن از پرواز ۶۶۶ به مقصد “کابالا” کنند، در این سوی جهان اما در موسسه ای با اندیشه متبرک به آیات رحمانی، فیلم ساز سیاهموی سپیدقلبی در عنفوان جوانی، با سرمایه ای غیر دولتی و نه سازمانی و ارگانی، در بخش نگاهی نو با تکیه بر تجاربی طولانی و انسانی، فیلمی را به نمایش می کشد که دغدغه قهرمانش، کمالات انسانی بینندگان را نگران جاماندن از پرواز ۱۷۵ به مقصد بهشت می کند!
من این فیلم را می ستایم. زیرا قهرمان نوجوان فیلم، به نوجوان من می گوید برای زنده ماندن بجنگ و درخت خانواده (پدر) را به عرق جبین تلاش خود آبیاری کن تا عرق شرم نگاه مادر و خواهرت را بر جبین خسته پدر نبینی!
من این فیلم را می ستایم. زیرا گردن بند قهرمان نوجوان فیلم، نماد شیاطین نیست، تصویرمردی است واقعی که جان خود را در میدان راستین نبرد با غاصبان سرزمین و نوامیس وطن نثار کرد؛ قهرمانی جاودان بنام شهید محمد جهان آرا!
من این فیلم را می ستایم. زیرا قهرمان جوان فیلم، سیلی نقد هشدار پدر جانبازش را می خورد تا فریب حلوای نسیه دروغ سازان دغل باز را نخورد!
من این فیلم را می ستایم زیرا قهرمان میانسال فیلم، به عنوان مدیری انیس و هم درد، خشم سرکوب شده دوران جنگ و شکوه فروخورده پس از جنگ را نه بر سر بیماران که بر صورت بیمارسازان خالی می کند تا بفهماند که به دریا رفته می داند مصیبت های طوفان را!
من این فیلم را می ستایم. زیرا کاراکتر مادر کهنسال فیلم، بعد از عمری حرمان، اینک یکه و تنها در آغوش اروند و هنوز در جستجوی نشانی از فرزند، اندوه را به سخره می گیرد و بر غم، لبخند تمسخر می زند تا مبادا خفتگان اروندرود و یا حتی مادران انتظار، اشک پیروزی صبر را، ناله های بی قراری بپندارند!
من این فیلم را می ستایم. زیرا قهرمان پدر کهنسال فیلم که کنج بیمارستان را نه گرداب رنج که محراب عروج خود ساخته است، با زبان سکوت فریاد می زند که شهادت نه یک باختن که یک انتخاب است!
من این فیلم را می ستایم. زیرا در این قرن شیطانی، مانیفست جسورانه کارگردان این فیلم ربانی، تبدیل کلام قرآنی به درام قرآنی است؛ بی هیچ اضطرابی از اندیشه های شبه شیطانی.
هنر فیلمساز، نه نمایش تروکاژهای چشم نواز و نه به رخ کشیدن دکوپاژهای هوش نواز و نه بزرگ نمایی پروداکشن های جیب نواز بلکه بیان متعالی یک اندیشه و یک احساس روح نواز است. زیرا به زعم او، هنر آن نیست که در آن سالن تاریک به مدد پندار پدیده فای (ماندگاری چند ثانیه ای تصویر بر شبکیه چشم بعد از حذف تصویر از جلوی چشم)، مردمک سیاه را با قدم های تند و کند به تعقیب فریم های متحرک خیال به این سوی و آن سوی بدوانیم. هنر آن است که از آن فضای کم نور به مدد دیداری ساده از حقیقت یک خیال، بادامک دوّار شعور را با بیانی استوار به روشنایی صراطی پایدار بکشانیم.
کارگردان اما در این اثر، نگاه ملول بیننده را نه به سفر زمینی قدیمی پر از گلوله و توپ و تانک و غبار با دشت هایی پر از گل های لاله و تپه و تنه های بی سر نخل های سوخته باوقار که به سفری نو در اعماق آب های اروند پر از اسرار ناگفته ماندگار می برد تا در معیت داستان در خاک فروخفتگان این بار با روایت قصه درآب فرورفتگان، به آن سوال بی جواب قدیمی که می پرسد «آیا آنها که به اروند رفتند هنوز بازنگشته اند؟» پاسخ دهد که آن ها که به اروند رفتند، به سبحانک یا لااله الا انت یونس و تعمید یحیی، یادگار جسم را به ماهیان اروند سپردند تا با صعود آزاد روح به عرش جاودان «هُو»ی عروج کرده در مقام راضیه مرضیه مطمئنه جای خوش کنند! مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک/ چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم؛ ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست/ به امید سر کویش پرو بالی بزنم و اما آن انگشتری که به رنگ آبیِ آسمان است نه صرفا تذکاری برای عهد و ایمان که فزاینده نور دیدگان مادران، مژده وصال منتظران و مزد در جستجوی معاش نوجوان است. چرا که شهیدان مزد نمی گیرند ولی مزد می دهند.
کارگردان در چند سکانس شاخص به فرم قرآنی خود می رسد. زیرا در نقطه اوج این چند سکانس، اندیشه و احساس تلاقی کرده، بیان متعالی اندیشه و احساس منتقل می گردد. کارگردان در انتخاب بازیگر نقش حاج محمد (جمشید هاشم پور) هوشمندانه عمل کرده است. استاد هاشم پور که از پیش و در طول سال های جنگ به مدد یک عمر تلاش بی وقفه هنری در آفرینش قهرمانی افسانه ای، به نوبه خود، هزاران قهرمان حقیقی را پرورانده و در پرواز تک تک آنها اشک حرمان ریخته، در سکانس دیدار با پسر، نه تنها در بستر حقیقی خستگی بازنشستن از رزم هنری که بر تخت خلاقیت کاراکتری در حسرت شهادت، دست های لرزانش را بر چشمان نگرانش می گذارد تا اغیار دروغ پرداز غنیمت خوار را نبیند اما همین که به اصرار پسرش، نگاه خسته اش به نور آسمانی انگشتر یار می درخشد و بوی خوش وصل فضای مشامش را عطرآگین می کند، آن حنجره خشکیده از فریاد و آن لبان و لسان ساکت از گفتار، ناگهان جمله ای را بر زبان جاری می کند یادآور حسرتی جانگداز «من از آن پرواز جا ماندم… من از آن پرواز جا ماندم…»
به جرئت می توان گفت که این دیالوگ کوتاه، از موثرترین دیالوگهایی است که جمشید هاشم پور در طول زندگی بازیگری خود بر زبان آورده است. زیرا این دیالوگ رحمانی، نگاه قرآنی کارگردان را به زیبایی و کمال تفسیرمی کند «من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا؛ مردانی از مومنین به عهدی که بر ذمه آنها بود، وفا کردند. گروهی از آنان در راه خدا به شهادت رسیدند و گروهی نیز در انتظار شهادت به سر می برند؛ بی هیچ تغییر و تبدیل در پیمان!»
در شاه سکانس شهادت حاج محمد، استفاده صحیح از نورپردازی، انتخاب زاویه درست و قاب مناسب دوربین، میزانسن دقیق و بازی استیلیزه و بی اغراق بازیگر، به فرمی می رسد که در نقطه اوج سکانس یعنی شهادت و عروج حاج محمد، عقل و حس دست به دست هم می دهند تا بیان متعالی اندیشه و احساس کارگردان فیلم در اشک های ناخودآگاه بیننده متبلورشده، با شکوه ترین نمایش شهادت یک شهید بر پرده عریض سینمای ایران و بلکه جهان ثبت شود.
بی تردید استاد هاشم پور آن لحظه را زندگی کرد و حقیقتا بر این باورم که پاداش شهداء به این استاد ارزشمند؛ تقدیم «مدال طلای شهادت» است، سیمرغ بلورین جشنواره فجر طفیلی آن! هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام ما
و اما ثریا قاسمی، اسطوره کاراکترپرداز نقش مادر در سینمای ایران، بعد از خلق آن همه کاراکترهای فراموش نشدنی برای آفرینش و نمایش مادرهای ستودنی، این بار اما در پرواز ۱۷۵، در دو شاه سکانس از فیلم، حاصل تمام عمر هنری اش را به یادگار ثبت می کند. در سکانس هواپیما، ابتدا در نمایی مدیوم از پروفایل مادر که در فورگراند نما، تصویر ناواضح کودکی که در کنارش نشسته نیز دیده می شود (کنایه از اینکه شهید زنده است و همیشه در کنار مادر مراقب وی بوده است)، مادر را که از شوک این ماجرای پرپیچ و خم انگشتر، هنوز در اندیشه خویش در جستجوی حل معماست می بینیم.
نما عوض می شود به نمایی کلوز شات از روبروی مادر که انگشتر را بار دیگر و اینبار با نگاهی دیگر می کاود و با سرعت نور، لحظاتی را از خاطراتی دور به اکران نگاه هشیار می آورد و دقیق می نگرد و کارگردان و بیننده نیز به همراه وی خوب می نگرند و ناگهان همراه با کاراکتر مادر، خود واقعی بانو ثریا قاسمی و نیز کارگردان و بیننده، همه با هم به شهودی یقینی می رسند و آن اینکه اصل این ماجرا یک یادآوری و هشدار به همه مردم ایران است که «لحظه پرواز نزدیک است آبرویت را نریزد دل!»
و درست در این لحظه است که جویبار اشک یقین مادر به سرشک خلاقیت کارگردان و این هر دو به رود عظیم اشکهای هم پنداری بیننده که همگی از کوهی به نام دغدغه ناهشیار سرچشمه گرفته است، می پیوندند تا با تارهای صوتی مدیر ایثارگر آسایشگاه (جعفر دهقان) همصدا شده، هشداری نزدیک به فریاد را به گوش شعور جنگ ندیدگان فرصت طلب «صم بکم عمی فهم لایرجعون» برساند که «فضّل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما» … نابرده رنج گنج میسر نمی شود/ مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد!
و اما در شاه سکانس آخر فیلم، در آن نور گلدن تایم مثال زدنی و آن میزانسن بیاد ماندنی، خصوصا سبکِ بازیِ ترکیبی غافلگیر کننده و بشدت “باورکردنی” بانو ثریا قاسمی، چنان چنگی بر قلب بیننده زده می شود که موسیقی آریا عظیمی نژاد هم نمی تواند صدای هق هق گریه های بیننده رابپوشاند.
مجری طرح فیلم سینمایی «آغوش باز» با اشاره به روایت عاشقانه این فیلم از لزوم پرداختن به مضامین اجتماعی و خانوادگی در سینما گفت.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، «آغوش باز» تازه ترین اثر سینمایی بهروز شعیبی است که در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر حضور دارد. این فیلم روایتگر سه قصه عاشقانه است و چینش متفاوتی از بازیگران در ترکیب آن دیده می شود. محمدمهدی عسگری مجری طرح و سرمایهگذار این فیلم سینمایی معتقد است می توان در کنار آثار سرگرمکننده و کمدی به ساخت فیلم هایی فکر کرد که نگاه واقع بینانهای به موضوعات اجتماعی و خانوادگی دارند.
عسگری درباره ساخت فیلم «آغوش باز» و مضامینی که از طریق این فیلم به مخاطب انتقال داده میشود به خبرنگار مهر بیان کرد: در دل عاشقانهای که روایت شده است از مفاهیمی صحبت میشود که به نظرم مطرح کردن آنها جذاب است. وقتی برای اولین بار من، بهروز شعیبی و سجاد نجفی (یکی از نویسندگان فیلمنامه) دور هم جمع شدیم در اولین جلسه از ساخت فیلم عاشقانهای حرف زدیم که بسیاری از موضوعات اجتماعی در آن مطرح می شود و قصههای مختلف از زوایای گوناگون بررسی شد.
وی اضافه کرد: من و شعیبی روی مفهومی که در فیلم مطرح می شود اشتراک نظر داشتیم. او انگیزه زیادی برای ساخت این فیلم داشت و با انرژی زیادی پای کار بود. خوشحالم که ضلع دیگر این همکاری با حضور علی سرتیپی در مقام تهیه کننده کامل شد و در نهایت تجربه بسیار خوبی رقم خورد.
مجری طرح «آغوش باز» درباره تعریف خود از این فیلم اظهار کرد: «آغوش باز» سعی دارد این موضوع را مطرح کند که عشق را در روزمرگی ها گم نکنیم چراکه ما به عشق نیاز داریم.
وی اضافه کرد: به نظرم در فرهنگ ما موضوعاتی وجود دارد که پیش تر از اینها نبوده یا خیلی به آن پرداخته نشده است و یا اصلا به آن توجهی نشده است. اما این موضوعات در جامعه خودش را نشان می دهد. متاسفانه ما در برخی زمینه ها دچار فقر فرهنگی هستیم و سینما یکی از مهم ترین ابزارها برای حرف زدن در این باب است. این که باید به صنعت سینما توجه کرد کاملا جمله درستی است. ولی سرگرمی از نظر من تا زمانی معنا دارد که در کنارش موضوعات جدی تر هم به چالش کشیده شود. قطعا سینما جای شعار دادن نیست. نمی خواهم جملاتم شبیه شعار به نظر برسد. مقصودم این است که در هر قالبی باید به محتوا و مضمونی که فیلم بر اساس آن ساخته می شود، فکر کرد.
وی درباره فیلمسازی درباره خانواده نیز تصریح کرد: من علاقه مند به مطرح کردن موضوعات مرتبط با خانواده در فیلم های سینمایی هستم. البته که این اشاره کمی کلی گویی است. به دلیل مطالعاتم در زمینه مسایل اجتماعی و خانواده معتقد هستم ما در سینمای بلند دست بازتری برای مطرح کردن موضوعاتی از این جنس داریم و می توان گفت بسیاری از موضوعات اجتماعی هنوز پایشان به سینمای بلند باز نشده است.
عسگری درباره اقبال بیشتر به سینمای کمدی در گیشه تصریح کرد: شاید من هم به عنوان تهیه کننده در آینده، ساخت کمدی را تجربه کنم ولی معتقدم در هر اثری باید به محتوا بیش از هر چیز اهمیت داد و فکر کرد. حتی در آثار کمدی که به سادگی از کنارشان می گذریم باید محتوای خوبی را به مخاطب ارایه داد. این هنر ما سینماگران است که در کنار ساخت آثار به اصطلاح بفروش، به محتوا هم توجه کنیم.
وی درباره شرایط این روزهای سینمای ایران نیز بیان کرد: فکر می کنم طی چند ماه گذشته این جمله را از زبان بسیاری از کارشناسان سینما شنیده ایم که سینمای ایران حال خوبی ندارد. فیلم های طنزی داریم که در گیشه موفق ظاهر شده اند و حضور این نوع فیلم ها نسبت به دیگر گونه های سینمایی چشمگیرتر است. طبیعی است که نمیتوان فیلم کمدی را از محصولات سینما حذف کرد اما با نگاه جامع تر می توان از این موضوع حرف زد که مخاطب ما به فیلم هایی از جنس دیگر هم نیاز دارد.
عسگری درباره خالی بودن گیشه از فیلم های اجتماعی گفت: تنوع آثار لازمه حیات طبیعی سینما است. در اکران های سال گذشته و امسال شاهد گیشه کم فروغ سینمای اجتماعی بودیم. می دانیم که فیلم هایی از این جنس علاقه مندان خاص خودش را دارد و البته موضوعات اجتماعی بسیاری است که می توان از طریق آنها در سینما طرح مساله کرد و در مورد آنها حرف بزنیم. سینما از ابزارهای مهم طرح مسایل اجتماعی است. سالها است که در عرصه فیلم کوتاه و مستند کار می کنم و با توجه به سابقه ای که در زمینه کار در حیطه مسایل اجتماعی و خانواده دارم، یکی از دغدغه های من صحبت در مورد مسایل و موضوعاتی است که در جامعه با آنها سرو کار داریم.
وی در پایان اظهار کرد: در این شرایط بخش خصوصی توان چندانی برای ادامه حیات ندارد. تهیه کننده و سرمایه گذار بخش خصوصی باید مدام به این موضوع فکر کند که باید فیلمی بسازد که هزینه های ساخت فیلم را برگرداند و البته انگیزه ای برای ساخت فیلم های بعدی داشته باشد. اگر به گیشه و اکران نگاه کنیم هم میتوان متوجه این موضوع شد که رغبت تهیه کننده بخش خصوصی به اکران فیلمهایی با سویههای کمدی است که می تواند تا حدی بازگشت سرمایه را تضمین کند.
انسیه شاه حسینی کارگردان سینما که در چهل و دومین دوره جشنواره فیلم فجر با «دست ناپیدا» حضور دارد، معتقد است کاش زنان کارگردان با دیدگاههای بیشتری در جشنواره شرکت داشتند.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، انسیه شاه حسینی کارگردان زن سینمای ایران که در حوزه سینمای دفاع مقدس شناخته شده است، بعد از گذشت بیش از ۱۰ سال، امسال در چهل و دومین دوره جشنواره فیلم فجر با فیلم دفاع مقدسی «دست ناپیدا» و در بخش سودای سیمرغ حضور دارد. این کارگردان در گفتوگو با خبرنگار مهر این نکته را یادآور شد که «دست ناپیدا» ادامه فیلم سینمایی «شب بخیر فرمانده» است و به نوعی میتوان آن را «شب بخیر فرمانده ۲» دانست؛ با این تفاوت که این بار با توجه به خاطراتی که از زمان تهیه گزارش در جبهههای جنگ داشته به سراغ به تصویر کشیدن زنانی رفته که در حاشیه رود کارون به نوعی در حال مبارزه بودند.
او در بخش دیگری از صحبتهای خود تاکید میکند که اگر قرار باشد نقش زنان در دفاع مقدس را در سینمای ایران به تصویر کشید باید یک زن را با تمام جسارتها و ترسهایی که در جنگ با آن روبهرو میشود نشان داد؛ در غیر این صورت شخصیت به تصویر کشیده شده غیرواقعی و کمدی میشود.
با ما در این مصاحبه کوتاه همراه باشید:
*شما در چهل و دومین دوره جشنواره فیلم فجر، به عنوان تنها خانم کارگردان حضور دارید؛ فکر میکنید این حضور تا چه اندازه میتواند برای شما امتیاز باشد؟
اینکه بخواهند من را به عنوان تنها زن کارگردان در این دوره از جشنواره بدانند چندان نمیپسندم چرا که همیشه عاشق رقابت و هیجان آن هستم؛ اگر خانمهای بیشتری به عنوان کارگردان در این جشنواره حضور داشتند حتماً شاهد فیلمهای متنوعتری بودیم. اما باید گفت بسیاری از خانمهای کارگردان نیز ممکن است بنا به دلایلی نتوانستند در جشنواره حضور داشته باشند همانطور که من ۱۰ سال فرصت تولید فیلم پیدا نکرده بودم. به همین دلیل حضور خود را به عنوان تنها زن کارگردان در این جشنواره را امتیاز نمی دانم؛ ای کاش خانمهای بیشتری در جشنواره حضورر داشتند. حتی دوست داشتم به عنوان مثال ۲۰ فیلم دفاع مقدسی در جشنواره شرکت میکرد و فیلم من با این تعداد فیلم محک میخورد؛ چرا که ذات من یک جنگجو است و همیشه به دنبال رقابت هستم.
*درباره روند تولید «دست ناپیدا» کمی توضیح دهید و اینکه با توجه به اینکه روایتگر فیلم مانند «شب بخیر فرمانده» یک زن است تا چه اندازه با آن فیلم متفاوت است؟
باید بگویم این فیلم سینمایی ادامهای برای فیلم «شب بخیر فرمانده» است و میتوان آن را قسمت دوم این فیلم دانست؛ به خاطر دارم در آن زمان با دوربین ۸ میلیمتری به شهرها و روستاهای مرزی رفته بودم و این بار در «دست ناپیدا» با دوربین عکاسی به کارون رفته و سراغ زنهایی رفته ام که در حقیقت جبهه را به حاشیه کارون کشانده اند. در آن منطقه جبهه واقعی مردانه بود؛ چرا که تعدادی روستا در حاشیه کارون وجود داشت که تعدادی در آن در برابر دشمن مقاومت میکردند. به همین دلیل میتوان گفت درست است که در «دست ناپیدا» جبهه تغییر لوکیشن داده است اما ماهیت همان ماهیت جنگ است؛ یعنی در این فیلم به جای مبارزه مردان شاهد مبارزه زنان هستیم و به جای خاکریز امواج خروشان کارون را داریم. اما وجهه اشتراکی که در این ۲ فیلم وجود دارد ماهیت مبارزهای است که در این فیلمها دیده میشود؛ ما در این فیلم شاهدان حضور زنانی هستیم که با ابزار متفاوت مردانه میجنگند و آسیب بیشتری میبینند. در واقع میتوان گفت این زنان زمانی که لباسهای خونین سربازان را میشویند و شاهد جای زخمهای سربازان که روی لباسها مانده است، هستند از نظر روحی آسیب میبینند چرا که نمیدانستند آن سربازی که نمیشناختند در سلامت به سر میبرد یا نه.
*باتوجه به اینکه این فیلم بخشی از خاطرات شما در جبهه جنگ بوده؛ نگارش فیلمنامه برچه اساس شکل گرفت؟
باید بگویم نگارش این فیلمنامه تنها یک ماه آن هم در ماه رمضان در فاصله زمان افطارها تا سحرها نوشته شد؛ البته نباید فراموش کرد زمانی که خاطرات خود را به عنوان فیلمنامه مینویسم نوشتن برای من راحت تر است و این شب زنده داری برای من جذابیت بسیاری داشت؛ حتی میتوانم بگویم بخشهایی که در شبهای احیا نوشته ام تاثیرپذیری متفاوتی داشته است. برخی از دوستان که این فیلم را دیده اند معتقدند که «دست ناپیدا» نسبت به فیلمهای دیگرم پختهتر است و یک بلوغ فکری در آن دیده میشود. در مقایسه با «شب بخیر فرمانده» باید بگویم آن فیلم داستان لاغری داشت؛ اما در این فیلم داستان شکل و شمایل دیگری دارد.
*در چند سال اخیر آثاری تولید شده اند که محور اصلی آن زنان هستنند که از آن جمله میتوان به «ویلایی ها» با تم انتظار و «دسته دختران» با تم جسارت زنان برای همراهی با مردان در جنگ اشاره کرد، «دست ناپیدا» چه ویژگی متفاوتی نسبت به این دسته از فیلمها دارد؟
پیش از هرچیز باید بگویم خانمهایی که با پوست و استخوان خود جنگ را حس کرده اند هیچ گاه باور نمیکنند که یک زن پابه پای مردان بجنگند و یا مردان در انتظار این باشند که زنان به دل دشمن بزنند و برای آنها مهمات تهیه کنند. من در فیلم «شب بخیر فرمانده» زنی را به تصویر کشیده ام که در لحظاتی می ترسد و حتی خود را پنهان میکند؛ او هرگز نجنگید؛ حرف من این است که اگر قرار است تصویر یک زن را در جنگ نشان دهیم باید واقعیت یک زن در جنگ را به نمایش بگذاریم. زمانی که به صورت ایده آل به زن نگاه کنیم آن کاراکتر حالت کاریکاتوری پیدا میکند؛ در فیلم «ویلایی ها» نیز در کنار انتظار به مسائل مادی توجه شده که البته این مساله برای شخصیت زن کاملاً طبیعی است و تجربه من از بازدید در اردوگاهها به این داستان نزدیک بود و شاهد زنان «ویلایی ها» بودم اما در «دست ناپیدا» به معنویات توجه شده است و سعی کرده ام از داخل جنگ به بیرون نگاه کنم با یک روح زنانه جنگ را به تصویر بکشم به همین دلیل تماشاگر چهرهای از زن می بیند که در زندگی عادی ندیده است.
*باتوجه به جایگاه سینمای دفاع مقدس در بین مخاطبان امروز سینمای ایران، فکر میکنید که تا چه اندازه فیلمهایی از این دست با محوریت زن میتواند برای مخاطب جذاب باشد؟
پیش از هرچیز باید بگویم اگر فیلمهای دفاع مقدس در بین مخاطبان از جایگاه خوبی برخوردار نیست و حتی مخاطب کمی هم دارد به این دلیل است که ما هنوز فیلم دفاع مقدسی تولید نکرده ایم و هنوز وارد این حیطه نشده ایم؛ بلکه تمام این سالها فقط فیلمهای جنگی ساخته شده و هر کارگردانی از دور و از زاویه دید خود یک اثر جنگی ساخته است.
از نظر من فیلم دفاع مقدسی ناب، اگر از جنس، نگاه و فرهنگ رزمندگان ساخته میشد شاید وضع مملکت هم اینگونه نبود. تاکید میکنم که ما فیلم دفاع مقدسی خوب نداشتیم و به همین دلیل است که مخاطبی هم برای این نوع از سینما وجود ندارد. متأسفانه تمام این سالها هیچ مهندسی فرهنگی به خصوص در حوزه دفاع مقدس وجود نداشته است و همه آقایان درگیر بوده و فرصتی برای پرداختن به این فرهنگ نداشتند به همین دلیل ویترین سینمای دفاع مقدس به دست کسانی افتاد که جزیرهای عمل کرده و براساس نگاه خود فیلم میساختند.
زمانی که یک فیلم خوب ارائه نشود مخاطب چنین سینمایی را پس میزند؛ چرا سینمای آمریکا هرچند به دروغ فیلمهایی درباره جنگ میسازد که موفق عمل میکند به این دلیل است که آنها فیلمها را خوب میسازند. در واقع میتوان گفت سینمای آمریکا در نشان دادن باطل خیلی موفق است اما ما در نشان دادن حق ضعیف عمل میکنیم. شما تصور کنید برای بدرقه شهدای غواص همه جنس آدم آمد در واقع همه مملکت برای بدرقه آنها آمدند و چرا که همه مردم یک وجه اشتراک دارند و آن حق طلبی است. قصه مظلومیت شهدای غواص تمام ایران را تکان داد.
به مرد هزار چهره شهره است و همچنان میتواند شما را با ذوق و هنرش غافلگیر کند اما پای مردم که به میان بیاید، نشان داده فقط یک چهره دارد؛ در کنار مردم اما نه با جنجال و هیاهو.
به گزارش ایسنا، امروز، ۱۵ بهمن ماه زادروز علی نصیریان است؛ هنرمندی که امسال ۸۹ ساله میشود. در این سالها، کم فراز و فرود زندگی را تجربه نکرده و در کنار تمام افت و خیزها دو باری هم طعم بازجویی را چشیده، یک بار پیش از انقلاب و در اوایل جوانی و بار دیگر دهه ۹۰ به دلیل بازی در اثری نمایشی که این بار دوم، دیگر یک جوانی تازه از راه نرسیده نبود بلکه علی نصیریانی بود که با مویی سپید و کولهباری تجربه به دادسرای هنر و رسانه رفت تا برخی از پرسشها را در باب اجرای نمایش «تانگوی تخممرغ داغ» به کارگردانی هادی مرزبان پاسخ بدهد. تجربه ناخوشایندی بود برایش اما لب به گلایه نگشود.
حتی آن شب سرد زمستانی که در اختتامیه سی و هفمین دوره جشنواره فیلم فجر برای اولین بار به سخن آمد و باور بسیاری از ما را شکست که در تمام این سالها سیمرغی از جشنواره فیلم به خانه نبرده و به قول خودش بعد از ۴۰ سال برای بازی در فیلم «مسخرهباز» کار همایون غنیزاده، سیمرغ درجه دو (نقش مکمل) گرفت، شاید این تنها باری بود که سفره دلش را بعد از این همه سال برای موضوعی شخصی، باز میکرد. آن شب حرف دلش را زد و دلگیریاش را نشان داد ولی دیگر دنباله ماجرا را نگرفت و این قصه را همان جا تمام کرد ولی طعم تلخ آن با ما ماند.
علی نصیریان متعلق به نسلی است که یک شبه ره موفقیت نپیموده و قلهها را فتح نکرده است.
او که از دوران کودکی، صدای خود را کشف کرده و شوق هنر را در خود یافته بود، متعلق به دورانی است که هنوز خبری از تلویزیون نبود و رادیو تنها در برخی از خانهها یافت میشد. دورهای که کتابی درباره تئاتر منتشر نمیشد و تنها کتاب موجود، «هنر تئاتر» عبدالحسین نوشین بود.
در کودکی او، هنوز تختحوضی در عروسیها و جشنها اجرا میشد و تعزیه برای خودش جایگاهی داشت.
گاهی با مادرش زیر آواز میزد و تصنیفهایی را میخواند که به روی کاغذی کاهی نوشته شده بود و به ریالی، میشد آنها را خرید.
جزو اولین کسانی بود که در هنرستان هنرپیشگی مشق بازیگری کرد و بعدها به اداره هنرهای دراماتیک رفت و در تمام سالهای نوجوانی و جوانی، لحظهای از شوق نایستاد. هم نوشت و هم کارگردانی کرد و بیش از همه هم بازیگری. ولعی داشت برای خواندن و کشف کردن ولی میدانست که «علم عشق در دفتر نباشد» و باید در کنار خواندن و دیدن، کار هنر را به ذوق سپرد و خلاقیت.
با شکلگیری موج نو سینما، او نیز همچون دیگر همقطاران خود، بازی بر پرده نقرهای را آغاز کرد و با رواج تلویزیون، از کسب تجربه در این مدیوم نیز غافل نشد.
کارنامه هنری او بینیاز از معرفی است اما کمتر هنرمندی مانند او داریم که در آستانه ۹۰ سالگی همچنان بتواند با ذوق و استعدادش تماشاگر را خیره کند. اما فقط بحث توانمندی هنری نیست که هنرمندان مستعد، کم نداشتهایم، علی نصیریان اما قدر خود را میداند. درباره هر موضوعی، اظهار نظر نمیکند و حتی به سختی به گفتگوهای مطبوعاتی تن میدهد. اگر موضوعی برایش جذابیت داشته باشد، در چند جمله کوتاه، نظر خود را به صورت شفاف بیان میکند که نمونههای آن واکنش به حذف درس ادبیات از کنکور است و نیز دفاع از هنرمندان سیاهباز در برابر نظرات غیرکاشناسانه یکی از مدیران شهرداری که سیاهبازان را به نژادپرستی محکوم کرده بود.
او که یکی از اولین اعضای گروه هنر ملی به سرپرستی زندهیاد عباس جوانمرد است، به خوبی نشان داده که ملی بودن، تنها به انتخاب یک متن یا شیوه اجرایی نمایش ایرانی نیست بکه ملی بودن به معنای آن است که به عنوان یک هنرمند چگونه و با چه کیفیتی در کنار ملت باشی.
و این چنین است که بهار سال گذشته که مهمان شب بازیگران خانه تئاتر بود، تنها به بیان چند جمله اکتفا کرد و گفت: «وقتی حال مردم خوش نیست، جشن گرفتن بیمعنی است و خوب بود به جای جشن، دورهمی ترتیب میدادیم و با یکدیگر گفتگو میکردیم.»
او که خیلی گزیده در محافل هنری حضور پیدا میکند، اگر قرار باشد به جشنواره یا رویدادی نرود، به صورت مکتوب و رسمی و در محترمانهترین شکل ممکن، خود را از حضور در آن برنامه معاف میدارد و همه اینهاست که او را به علی نصیریان تبدیل کرده؛ هنرمندی که خطاب به نسل جوان میگوید که نومیدی و کم آوردن در کار هنر، جایی ندارد و باید ماند و ساخت و کار کرد ولی قدر خود را دانست و تن به پلشتیها نداد.
علی نصیریان امسال با فیلم «نوروز» در جشنواره فیلم فجر حضور دارد.
سومین روز جشنواره فیلم فجر در سینمای رسانه در حالی تا پاسی از نیمه شب ادامه داشت که تحت تاثیر برد تیم ملی فوتبال ایران و تماشای فیلمی متفاوت از سروش صحت قرار گرفت.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، شنبه ۱۴ بهمنماه جشنواره بینالمللی فیلم فجر کار خود را با نمایش چهار فیلم و پخش مسابقه فوتبال ایران و ژاپن در یک سانس ویژه به پایان رساند.
در این روز فیلمهای «صبح اعدام» به کارگردانی بهروز افخمی، «شهسوار» به کارگردانی حسین نمازی، «قلب رقه» به کارگردانی خیرالله تقیانیپور و «صبحانه با زرافهها» به کارگردانی سروش صحت در سینمای رسانه در مرکز همایشهای برج میلاد رونمایی شدند که در ادامه حاشیههایی بر متن این روز را میخوانید.
* نمایش فیلم «صبح اعدام» که بر اساس یک گزارش واقعی از روزنامه کیهان در دهه ۴۰ و درباره ساعتهای پایانی زندگی طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی پیش از تیرباران بود، بازخوردهای متفاوتی میان اهالی رسانه و منتقد داشت. برخی این فیلم سیاه و سفید و مستند گونه را اثری ساخته شده از ویکی پدیا میدانستند و برخی هم آن را فیلمی قابل قبول نسبت به برخی دیگر از آثار افخمی که بر مبنای زندگی فرد خاصی ساخته شده بود، عنوان میکردند.
* با پایان نمایش فیلم «صبح اعدام» اعلام شد که از ساعت ۱۵ بنا به درخواست اهالی رسانه مسابقه فوتبال ایران و ژاپن در سالن اصلی پخش خواهد شد و به همین دلیل برای برگزاری نشست خبری این فیلم برخی تشریفات ورود و خروج به سالن حذف شد. در این نشست بهروز افخمی بدون اینکه اعتراضی کند برای همراهی با علاقمندان به تماشای مسابقه فوتبال با پاسخهای کوتاه در هرچه سریعتر برگزار شدن نشست همکاری کرد.
* پخش مسابقه فوتبال هنگام برگزاری جشنواره فجر برای اهالی رسانه پیشتر هم سابقه داشت. سالها قبل در همین برج میلاد یک بار دیگر این اتفاق برای یک مسابقه داخلی (دربی) اتفاق افتاده بود. بعد از اینکه ایران یک گل از ژاپن عقب افتاد، برخی منتقدین و خبرنگاران ترجیح دادند به جای تماشای مسابقه وقت خود را بیرون از سالن و برای صرف نوشیدنی و گپ و گفت بگذرانند اما با زدن گل مساوی تقریباً همه حاضران در مرکز همایشهای برج میلاد در سالن اصلی یا در راهروهایی که تلویزیونهایی تعبیه شده بود مشغول تماشای این مسابقه هیجانانگیز شدند.
* در سانس بعدی پیش از نمایش فیلم در تیزری عنوان شد که روز سوم جشنواره به یاد مرحوم مرتضی پورصمدی (فیلمبردار) برگزار میشود که بعد از آن با حضور دبیر جشنواره از خانواده این هنرمند تقدیر شد.
* «شهسوار» و «قلب رقه» – یکی کمدی و یکی با موضوع مبارزه با نیروهای داعش- از فیلمهای پرمخاطب جشنواره در سینمایی رسانه بودند که هر کدام موافقان و منتقدان خود را داشتند. در این بین «شهسوار» شباهتهای زیادی به فیلم «شادروان» ساخته دیگر کارگردانش حسین نمازی داشت که البته این موضوع در نشست خبری فیلم رد نشد.
* محمدرضا شریفینیا بازیگر فیلم «قلب رقه» که یک فیلم دیگر هم در جشنواره دارد، پس از چند سال در یک نشست خبری در جشنواره فجر حاضر شده بود.
* دبیر جشنواره فیلم فجر عصر روز گذشته (۱۴ بهمن) به بازدید از غرفههای رسانهای و خوش و بش با نمایندگان هر کدام از این رسانهها پرداخت و بعد در جمع خبرنگاران پاسخگوی سوالات آنها شد. او درباره حاشیهای فیلم «بیبدن» و در پاسخ به اظهارات سازندگان این فیلم در اعتراض به راه نیافتن فیلمشان به بخش سودای سیمرغ گفت، هیأت انتخاب تنها نیمی از فیلم را که به طور کامل در اختیار داشت تماشا کرده و بر همان اساس آن را برای بخش نگاه نو انتخاب کرد.
* آخرین فیلمی که در برج میلاد در روز سوم جشنواره نمایش داده شد، تازهترین ساخته سروش صحت بود که با جدول زمانبندی جشنواره تنها با یک ساعت تاخیر اکران شد. بعد از فیلم جواد عزتی (تمساح خونی) این دومین فیلمی بود که تعداد قابل توجهی از مخاطبان خود را در سینمای رسانه نسبت به تماشای یک اثر کمدیِ با کیفیت راضی نگه داشت.
* در نشست خبری فیلم «صبحانه با زرافهها» هیچ کدام از بازیگران اصلی یعنی بهرام رادان، پژمان جمشیدی، هوتن شکیبا، هادی حجازیفر و بیژن بنفشهخواه حضور نداشتند و فقط پژمان جمشیدی که عازم سفر برای فیلمبرداری سریال «زیر خاکی» بود در تماسی تلفنی به نمایندگی از دیگر بازیگران دقایقی کوتاه صحبت کرد.
* «صبحانه با زرافهها» سومین فیلمی بود که در این مدت پس از «تمساح خونی» و «بیبدن» با بازی پژمان جمشیدی به نمایش درآمد. جمشیدی که چند سال قبل پس از اینکه نامزد دریافت سیمرغ جشنواره فجر شده بود، با واکنش برخی اهالی رسانه مواجه شد، در نشست خبری فیلم «صبحانه با زرافهها» که ساعت یک بامداد در برج میلاد در حال برگزاری بود، از تمام خبرنگارانی که در این سالها با انتقادها و نیز تشویقها او را حمایت کردند قدردانی کرد.
* سروش صحت که در فیلمش رد پای کمدی خاص او را به وضوح میتوان دید، تاکید کرد در فیلمش به دنبال ترویج بخشش، دوستی و امید است. او امیدوار بود که با فیلمش شعار نداده باشد و در صحبتهایی که رنگ و بوی فلسفی داشت بیان کرد: خوب است که در زندگی همیشه دنبال لوکیشنی باشیم که هم روح داشته باشد و هم لانگ شات.
«صبح اعدام»، فیلم چندان هوشمندانهای برای کارگردان و دو شخصیتی که فیلم بر مبنای لحظات آخر زندگی آنها به تصویر کشیده شده، نیست. لحظات مرده بسیاری دارد که نمیتوانند گشایشی در مسیر درام حاصل کنند.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا؛ صبح اعدام فیلمی است که نه در خدمت سوژه قرار دارد و نه میتواند بهعنوان پرتره، مخاطب خود را با دو تن از شخصیتهای محبوب معاصر کشورمان آشنا کند.
جدیدترین ساخته سینمایی بهروز افخمی، بنمایه داستانی لازم برای تبدیل شدن به یک اثر سینمایی بلند را ندارد. سوژه فیلم جذابیت بالایی دارد که راوی دقایق پایانی عمر طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی است اما آنچه ما در صبح اعدام میبینیم، یک مجلس روضهخوانی طولانی است که جذابیت چندانی برای مخاطب خود ندارد.
نریشنها نیز طولانی و فاقد کارکرد روایی است و در زمینه شخصیتپردازی نیز نمیتواند به آن شکل صحیح رفتار کند. گویی با مستندی بلند مواجه هستیم که حوادث آن، بر مبنای نریشن پیش میرود.
طبیعتا چنین ساختاری، روندی هوشمندانه برای چنین فیلمی به حساب نمیآید. فیلم به دلیل فقر محتوا، صحنههای اضافی بسیاری دارد که هیچ کارکردی برای داستان ندارد. مخاطبی که از داستان فیلم مطلع است در انتظار صحنه باشکوه اعدام این دو مبارز است اما در نهایت تعجب، این اتفاق نیز که میتوانست یکی از سادهترین انتظارها از این فیلم باشد، در نهایت سادگی و بدون هیچ شکوه خاصی به تصویر کشیده میشود تا اشتیاق مخاطبانی که پس از تماشای روند دراماتیک قصه، امیدهای خود را نسبت به تماشای یک فیلم خوب از دست داده بودند نیز نقش بر آب شود.
صبح اعدام دقیقا در مسیر روایتگری سالیان اخیر سینمای افخمی تعریف میشود. کارگردانی که سالهاست از ساحت حرفهای خود که سینمای اجتماعی از جنس عروس و شوکران است فاصله گرفته و هیچگاه نتوانسته مقبولیت و محبوبیت آن سالها را تکرار کند.
علی شیرمحمدی تهیه کننده فیلم «صبح اعدام» با اشاره به حضور بازیگران کمتر شناخته شده در این فیلم سینمایی عنوان کرد که این هنرمندان در فیلم بازیهای درخشانی دارند.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، امروز در سانس اول برج میلاد فیلم «صبح اعدام» به کارگردانی بهروز افخمی و تهیه کنندگی علی شیرمحمدی به نمایش درمی آید.
بهروز افخمی در سخنان کوتاهی به مهر درباره ایده اولیه این فیلم گفته بود که ایده اولیه از ساخت یک سریال درباره یکی از شخصیتها بیرون آمده است و بعد در این سال ها تلاش کرده است که فیلمی درباره یک گزارش خبرنگار کیهان درباره تیرباران طیب حاج رضایی بسازد.
این کارگردان درباره اینکه چرا سراغ زندگی طیب حاج رضایی نرفته است، توضیح داد: آن فیلم دیگری می شد که بیوگرافی را شخصیتها را در برمی گرفت ولی این فیلم به نود دقیقه پایانی زندگی طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی می پردازد.
افخمی همیشه چهرهساز بوده است
همچنین علی شیرمحمدی تهیه کننده فیلم «صبح اعدام» در پاسخ به اینکه آیا اگر از بازیگران چهره استفاده میشد فیلم در گیشه میتوانست موفقیت بیشتری کسب کنند به مهر بیان کرد: ابدا قایل نبودیم که حتماً از چهره ها استفاده کنیم تا فیلم بهتر دیده شود. گذشته آقای افخمی را هم ببینید متوجه میشوید که در فیلم های دیگر هم اینگونه بوده است.
وی اضافه کرد: او «عروس» تا «سنپطرزبورگ» او در کنار استفاده از حضور چهره ها، چهره ساز هم بوده است. «سن پترزبورگ» جزو اولین فیلم های محسن تنابنده بود اینجا هم ارسطو خوش رزم را داریم. البته آن فیلم ها داستانی بود و «صبح اعدام» فضایی مستندداستانی دارد و ما به ازاهای بیرونی را به تصویر میکشد از این رو آدمها درباره شخصیت های این واقعه ذهنیت دارند به همین دلیل با این شخصیت ها هم ذات پنداری می کنند. پس باید مثل بازیگران درجه یکی که از آنها بهره گرفتیم سراغ کسانی می رفتیم که بتوان با آنها ارتباط گرفت اگر از بازیگر چهره استفاده می کردیم هرگز این اتفاق رخ نمیداد.
این تهیه کننده تصریح کرد: اما همین افراد هم بازی های درخشانی در این اثر داشتند. بهروز افخمی در اینکه از چنین بازیگرانی بازی بگیرد و در پرورش استعدادهای نهفته و به عرصه آوردنشان استاد است.
شیرمحمدی درباره مقطعی که از زندگی سوژه های فیلم به نمایش گذاشته می شود، بیان کرد: ما نود دقیقه پایانی زندگی طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی را می بینیم که از زمان بردنشان برای اعدام تا دقیقه پایانی تیرباران به تصویر کشیده می شود.
وی که طراحی صحنه فیلم را هم بر عهده دارد درباره لوکیشن های کار بیان کرد: فیلم تک لوکیشن نیست و در چند لوکیشن می گذرد اما شاید بخش بیشتری از آن در زندان باشد.
تهیه کننده «صبح اعدام» درباره چالش های تولید این فیلم اظهار کرد: کارهای تاریخی عموما کار سختی است مخصوصا تاریخی که آدم ها هنوز در قید حیات هستند. وقتی درباره دهه ۶۰ و ۴۰ اثری می سازید آدم ها هنوز هستند و آن تاریخ را به یاد دارند و به لحاظ رعایت قواعد طراحی صحنه و لباس باید مراقبت کنید تا طراحی ها بتواند به حقیقت و واقعیت زمان خود تنه بزنند.
شیرمحمدی در پاسخ به اینکه با خانواده طیب حاج رضایی ارتباطی داشته اند یا خیر؟ توضیح داد: در زمان ساخت فیلم کسی را نتوانستیم پیدا کنیم و فرزند ایشان خارج از کشور بود اما ارتباطی با بستگان حاج اسماعیل رضایی برقرار کردیم و حتی خواهر یا دامادشان چند بار سر صحنه فیلم آمدند.
شیرمحمدی درباره فضای تولیدی این اثر که براساس یک گزارش بوده و فراتر نرفته اند، بیان کرد: قصه براساس گزارشی از روزنامه کیهان است که سال ها ذهن بهروز افخمی را درگیر کرده بود و به همین دلیل ما وارد زندگی خصوصی و شخصی این سوژه ها نشدیم و همان گزارش بستر اصلی قصه ما شد.
اهمیت یک برهه تاریخی
وی درباره اینکه تصویر کردن این گزارش چه جذابیتی برای افخمی دارد، عنوان کرد: به هر حال این برشی از تاریخ است و اجحافی که دستگاه پهلوی نسبت به سوژه ها داشته است برای آقای افخمی جذاب بود. تهمتی به عده ای زده می شد و بعد آنها اعدام می شدند؛ این ماجرا در ذات خود دراماتیک است.
شیرمحمدی در پاسخ به اینکه به نظرش افخمی در ساخت فیلم سیاسی موفق تر است یا طنز و درام بیان کرد: افخمی نشان داده است در همه ورژن های فیلمسازی و ژانرهای مختلف موفق است.
وی درباره انتقادها به برخی آثار وی اظهار کرد: خود من فقط یک فیلم افخمی را دوست نداشتم که فیلم «روباه» بود ولی خودش می گوید آن بهترین فیلمش است که من متوجهش نشده ام.
شیرمحمدی درباره اینکه رفتن افخمی به «هفت» با توجه به اینکه خودش در جشنواره فیلم دارد شائبه تبعیض به وجود می آورد یا خیر؟ بیان کرد: به هر حال ما هم فیلمی داریم که در کنار دیگر فیلم ها دیده می شود البته شاید هم آقای افخمی ما را به برنامه اش دعوت نکند. با این حال به نظرم منافاتی ندارد. او یک برنامه تخصصی سینمایی دارد و همه دوستانی که در فجر فیلم دارند دعوت می شوند. سوال خیلی ها هم است ولی من متوجهش نمی شوم. در عین حال این را هم بگویم هر حرفی هم در این تریبن ها زده شود به نفع فیلم نیست چون مردم خیلی باهوش هستند و اگر کسی تریبون داشته باشد هم نمی تواند بگوید بروید فیلم مرا ببینید یا اینکه بخواهد در این زمینه تاثیر بیشتری بگذارد.
این تهیه کننده در پایان درباره صحنه یا سکانسی که در فیلم تکان دهنده است، گفت: آن لحظه ای که این ۲ نفر تیرباران می شوند به نظرم صحنه تکان دهنده ای است به ویژه که حاج اسماعیل رضایی فرد عجیبی بود و وقتی درباره او و حتی حاج طیب می خوانید متوجه می شوید که خیلی به مردم خدمت کرده اند. حاج اسماعیل از کودکی بدون پدر بوده است و خرج خود و مادر و خانواده اش را داده است. او به بهترین شکل ممکن رشد کرد و اینقدر صالح بود که همه به او اعتماد می کردند. معروف هم بود که خیلی در تجارت خوش شانس است. صحنه تیرباران این ۲ عزیز به نظرم صحنه تکان دهنده فیلم است.