فیلم سینمایی «لوتریا» جایزه بهترین فیلم خارجی رقابت تابستانی هشتمین سال برگزاری جشنواره مستقل فیلم لسآنجلس (LAIFFA) را دریافت کرد.
به گزارش سینمای خانگی از مشاور رسانهای بیتا فیلم، فیلم سینمایی «لوتریا» به کارگردانی علی عطشانی و تهیهکنندگی مشترک مهدی منیری، مهدی منصوری، رعنا نبوی، حامد فیضی دیزجی، صدرا درودیان همایونی، کسری درودیان همایونی که سال گذشته در کشور مکزیک ساخته شد، جایزه بهترین فیلم خارجی را در رقابت تابستانی هشتمین سال برگزاری جشنواره مستقل فیلم لسآنجلس Los Angeles Independent Film Festival Awards)) از آن خود کرد.
در این جشنواره که یکی از جشنوارههای مهم دنیاست و به صورت فصلی برگزار میشود، جوایز متعددی از جمله بهترین فیلم، بهترین درام کوتاه، بهترین کمدی کوتاه، بهترین فیلم کوتاه ترسناک، بهترین فیلم کوتاه خارجی، بهترین انیمیشن کوتاه، بهترین وبسری، بهترین مستند کوتاه، بهترین فیلم مستند بلند، بهترین موزیک ویدیو، بهترین فیلم کوتاه دانشجویی، بهترین فیلم بلند در همه ژانرها، بهترین فیلم خارجی، بهترین فیلمنامه کوتاه، بهترین ویژگی فیلمنامه و همچنین بهترین تدوین، بهترین فیلمبرداری، بهترین موسیقی متن اصلی، بهترین کارگردانی موزیک ویدیو، بهترین کارگردانی انیمیشن، بهترین کارگردانی مستند کوتاه، بهترین کارگردانی مستند بلند، بهترین کارگردانی کوتاه، بهترین ویژگی کارگردانی، بهترین بازیگر زن و بهترین بازیگر مرد اهدا میشود.
«لوتریا» پیش از این برنده جوایزی همچون جایزه رمی هیوستون، بهترین فیلم و بهترین کارگردانی جشنواره سنتینال هند، بهترین فیلم جشنواره فوکت تایلند، بهترین کارگردانی جشنواره بینالمللی فیلم تریپل استار، بهترین کارگردانی جشنواره بینالمللی فیلم ایگل، بهترین فیلم جشنواره بینالمللی فیلم شارجه، بهترین فیلم جشنواره بینالمللی فیلم نیجریه و همچنین نامزد جایزه بهترین فیلم جشنواره آمستردام و نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم جشنواره آلترنیتیو کانادا شده و در جشنوارههای مختلف جهانی حضور داشته است.
فیلمنامه «لوتریا» بر اساس یک داستان واقعی و نوشته علی عطشانی و محمودرضا ثانی است.
سایر عوامل این فیلم عبارتند از: نویسندگان فیلمنامه: علی عطشانی بر اساس طرحی از محمودرضا ثانی، تهیهکنندگان: مهدی منیری، مهدی منصوری، رعنا نبوی، حامد فیضی دیزجی، صدرا و کسری درودیان همایونی، دستیار اول کارگردان: هومن سپنتامهر، مدیر فیلمبرداری: محمود عطشانی، فیلمبردار: میگل سالیناس، صدابردار: آلن کابالرو، دستیار صدابردار: امانول جارامیو، چهرهپرداز: فرزانه زردشت، دستیار چهرهپرداز: آنا کارن آلوارز، دیوید چاوز، گریس سالیناس، گروه کارگردانی: اوریل لاگونا، حمیدرضا میمندی، علی محمودی، تهیه کننده ایران: احسان ولی پورزند، پریسا زهتابیان، تولید ایران: سعید دلاوری، طراح لباس: بیتا عطشانی، دستیار طراح لباس: الناز باقری، ملیکا سادات اسماعیلی، موسیقی: پوریا حیدری، صداگذاری و میکس: نادر بادامچی، بخش فنی: آلبرتو پالاسیوس، کریستوفرلوپز، کریستوفر سالیناس، جاناتان لوی، عکاس: آلکس گنزالس، منشی صحنه: فریدا آیالا، مدیر تولید: موریسیو مورالس، امور بینالملل و زیرنویس: امیدعلی چوگانی، طراح هنری: مجری طرح: بیتافیلم تهران، سیدعلی اسماعیلی، حسین بلاش، تهیه شده در: امریکن برایت لایت فیلم پروداکشنز، مدیر روابط عمومی و مشاور رسانهای بیتا فیلم تهران: مریم قربانینیا.
آرمان خوانساریان، کارگردان جوانی که این روزها فیلم «جنگل پرتقال» را به عنوان اولین فیلم بلند سینماییاش روی پرده سینماها دارد، عاشق معلمی است و در یک هنرستان پسرانه هم درس میدهد؛ او آنقدر دلبسته این حرفه است که میتوان گفت به اندازه سینما برایش عزیز است.
این فیلمساز که پیشتر با فیلمهای کوتاه «سبز کله غازی» و «سایه فیل» در جشنوارههای فیلم کوتاه جایزههای متعددی گرفته بود، پس از چند سال سراغ ساخت یک فیلم سینمایی بلند رفت؛ فیلمی که بخشهای زیادی از آن برگرفته از زندگی خود «آرمان» یا اطرافیانش است و سال گذشته در جشنواره فیلم فجر رونمایی شد.
خوانساریان در گفتوگویی با ایسنا از تجربه ساخت «جنگل پرتقال» گفت و علاقهای که به تدریس دارد؛ از شب عجیب ۲۲ مهرماه گفت که فیلمش را برای جمعی از فیلمسازان صاحبنام کشور اکران کرد ولی سرخوشیاش با خبر تلخ قتل داریوش مهرجویی دو، سه ساعت بیشتر دوام نیاورد.
بخشهای زیادی از «جنگل پرتقال» هم از واقعیت سرچشمه میگیرد. شخصیت معلم داستان هم بخشی از من است که در خودم سانسور میکنم
گپ و گفت ما با این فیلمساز جوان با حرفه معلمی او آغاز شد و اینکه آیا «سهراب بهاریان» (نقش اول فیلم جنگل پرتقال با بازی میرسعید مولویان) همان آرمان خوانساریان است؟
او در جواب به این پرسش میگوید: «شاید بله، چون به هر حال هر کسی تکههایی از خودش را در فیلمش جا میگذارد. بخشهای زیادی از «جنگل پرتقال» هم از واقعیت سرچشمه میگیرد. شخصیت معلم داستان هم بخشی از من است که در خودم سانسور میکنم یعنی سهراب بهاریان شخصیت بیرونی من نیست. درواقع هنگام نوشتن فیلمنامه براساس بانک عاطفی خود و تکنیکهای فیلمنامهنویسی محصولی خلق میشود و در این مورد حدود ۸۰ درصد ماجراهای فیلم بر اساس اتفاقاتی شکل گرفته که برای خودم یا نزدیکانم رخ داده است.»
داستان اصلی فیلم «جنگل پرتقال» در شهر تنکابن و دانشگاهش میگذرد؛ دانشگاهی که آرمان خوانساریان سال ۱۳۹۳ به آنجا انتقالی گرفت. «جریان دانشگاهم کمی مفصل است. من در دانشکده هنر و معماری تهران – مرکز درس میخواندم ولی تمام دوستانی که با آنها در هنرستان همدوره بودم در تنکابن درس میخواندند. بعد از مدتی در دانشگاه خودم دچار رخوت شدم و فکر میکردم از این تکرار خسته شدهام. ذات هنر درون خود زیباییهایی دارد که در شهری مثل تهران نمیشود آن را تحصیل کرد. فکر کردم استادها که تقریبا یکی هستند، رشته تحصیلی من هم بیشتر به مطالعه فردی متکی است، پس تصمیم گرفتم به تنکابن بروم و جزو معدود کسانی بودم که معکوس انتقالی گرفتم. این اتفاق خیلی برایم بهتر بود چون تنکابن شهری خلوت، پر از زیبایی و آرامش بود که در آنجا هم میتوانستم درس بخوانم و هم بنویسم و فصل جدیدی در زندگیام آغاز شد و مستقل زندگی کردم.»
او درباره اینکه آیا تجربههای همان مقطع را در فیلم روایت کرده و ایده فیلم از زمان دانشگاه سراغش آمده، میگوید: «نه، ایده فیلمنامه اولین روزی که سر کلاس مدرسه برای تدریس رفتم به ذهنم رسید. البته امیدوارم موفق شده باشم موضوعی را که میخواستم، روایت کنم چون داستان درباره نوعی از دست دادن و بازگشت است، در صورتی که من در دانشگاه در مقطعی بودم که زندگی را پر از روشنی و رو به آینده میدیدم؛ جایی که خود را مهم میدیدم ولی حسی که در فیلم وجود دارد حاصل تمام شدن آن دوران است؛ دورانی که دیگر نه دانشگاهی هست که در آن شاگرد اول باشی و نه جمعی که در آن سوگلی بمانی. این موضوعی بود که در فیلم روایت میشود ولی ایده کلی فیلم سال ۹۸ و در اولین روزی که معلم مدرسه شدم شکل گرفت.»
آرمان خوانساریان در ادامه به فضای مدرسه و نوع برخوردش با دانشآموزان پسر هنرستان اشاره میکند که تلاش میکرده با روشی ملایمتر از آنچه خودش تجربه کرده معلمی کند. او میگوید «همه چیز از همان روزی شروع شد که مدیر هنرستان مرا فرستادند تا مدرکم را برایشان بیاورم.»
روزهای سهشنبه در هنرستان، دو زنگ آخر با احمد طالبینژاد کلاس داشتیم و آنقدر آن کلاس برایم جذاب بود که با خودم میگفتم من هم باید به همین شکل معلمی کنم. بعد از اینکه درسم تمام شد به همان مدرسه رفتم و با حقوقی بسیار پایین پذیرفتند که آنجا کار کنم؛ یعنی شروع کارم خیلی دلی اتفاق افتاد ولی بعد از آن، مدرسههای دیگری سراغم آمدند و کار را حرفهایتر دنبال کردم
آرمان فارغالتحصیل رشته تئاتر است و میخواهد شغل معلمی را حتما ادامه دهد؛ حتی میگوید معلمی به اندازه سینما برایش اهمیت دارد. اما چه شد که به عنوان یک فیلمساز از تدریس در مدرسه سردرآورد؟
«رشتههای تحصیلی زیادی در ایران وجود دارند که وقتی آنها را میخوانی طبیعتاً باید معلم همان رشته شوی مثل تاریخ. اما من در دانشگاه مدرک تئاتر گرفتم و از این جهت شرایطم متفاوت بود؛ با این حال همین رسیدن به تئاتر ماجراهایی داشت. من خیلی دوست داشتم سینما بخوانم و وقتی میخواستم به هنرستان بروم خانوادهام خیلی موافق نبودند چون اولا خیلیها فکر میکردند و هنوز هم فکر میکنند که اگر فرزندشان استعدادی دارد باید حتما در رشتههای تجربی و ریاضی درس بخواند. دیگر آنکه تصور خوبی نسبت به محیط هنرستان وجود نداشت. بعضی از این تصورها درست هم بود و متاسفانه هنرستان تبدیل به جایی شده بود برای دانش آموزان ضعیفی که در رشتههای تجربی و ریاضی نمره نیاورده بودند؛ در صورتی که هنرستان باید محلی برای نخبگان هنری باشد. با این حال سال ۱۳۸۶ که وارد هنرستان شدم دنبال این بودم که حتماً سینما بخوانم که این رشته هم در همه هنرستانها تدریس نمیشد. بعدها دوست داشتم در همان هنرستانی که درس خوانده بودم معلم شوم چون روزهای سهشنبه دو زنگ آخر با احمد طالبینژاد کلاس داشتیم و آنقدر آن کلاس برایم جذاب بود که با خودم میگفتم من هم باید به همین شکل معلمی کنم. بعد از اینکه درسم تمام شد به همان مدرسه رفتم و با حقوقی بسیار پایین پذیرفتند که آنجا کار کنم؛ یعنی شروع کارم خیلی دلی اتفاق افتاد ولی بعد از آن، مدرسههای دیگری سراغم آمدند و کار را حرفهایتر دنبال کردم. در اولین دورهای که درس دادم دانشآموزان خوبی داشتم مثل آراد نویزی که دوست دارم اسمش را بیاورم و از نخبگان هنری است. الان هم هر وقت به مدرسه میروم، حتی زمانی که با خستگی برمیگردم حالم آنقدر خوب است که اطمینان دارم سینما این خوشحالی همیشگی را به من نمیدهد»
او در کنار علاقه زیاد به این حرفه، دلسوزی و توجه ویژهای هم به نسل جدید دارد؛ نسلی که با وجود دسترسی بیشتر به اطلاعات، بعضی دغدغههایش با نسلهای قبلی یکی است.
خوانساریان پیش از آنکه تدریس حرفهای را شروع کند، در دهه ۹۰ خیلی جدی وارد عرصه ساخت فیلم کوتاه شده بود و خیلیها او را با دو فیلم «سبز کله غازی» و «سایه فیل» میشناسند. به نظر میرسد او هم به سیاق بسیاری دیگر از کارگردانها، فیلمسازی در سینمای کوتاه را سکویی برای ورود به سینمای بلند میدانست. او درباره اینکه آیا برنامهریزی خاصی برای این کار داشته است، میگوید: «معمولاً به فیلم کوتاه از دو منظر میتوان نگاه کرد؛ اول اینکه مجوز فیلمسازی از طریق ساخت فیلمهای کوتاه گرفته میشود و دیگر آنکه گروهی اساساً عاشق فیلم کوتاه هستند. من از دستهای بودم که فیلم کوتاه را به خاطر مجوز فیلم بلند نمیساختم. سه فیلم کوتاه داشتم که هر سه در «تصویر سال» جایزه گرفته بودند و میتوانستم به راحتی مجوز فیلم بلند را بگیرم اما بیش از هر چیز فضای تجربی سینمای کوتاه را دوست داشتم. فکر میکردم هنوز باید در همان حیطه بمانم چون متاسفانه سینمای بلند ما چندان موقعیتی برای تجربه ندارد. حس میکردم در سینمای بلند یک شابلون وجود دارد و تو هم باید مثل بقیه باشی. اینها باعث میشد بیشتر در دنیای فیلم کوتاه بمانم»
او ادامه میدهد: «بجز اینها یک اتفاق خوب و خوش شانسی برای من این بود که فعالیتم در نیمه اول دهه ۹۰ یعنی سالهای شکوفایی فیلم کوتاه بود، به طوری که فیلم کوتاه منبع درآمدم شد. در همین دوران است که نسلی تازه از فیلمساز مثل آرین وزیر دفتری یا امید شمس که از فیلمسازی آنها به خوبی صحبت میشود، دیده شدند. آنها در همان دوران بالندگی فیلم کوتاه فعالیت میکردند، در صورتی که الان با دوران عجیب و غریبی مواجیهم.»
جریان سینما به نحوی شده که انگار همه دنبالهرو یک الگو هستند. وقتی به دفاتر فیلمسازی مراجعه میکنی، میگویند فیلمت خوب است اما… ا. یعنی همیشه یک اما وجود دارد چون ترجیح میدهند نمونهای از همان فیلمهای الگو شده و موفق را بسازی
خوانساریان پس از آنکه فیلم کوتاه «سایه فیل» را میسازد به سمت فیلم بلند گرایش پیدا میکند و ابتدا چند همکاری در نگارش فیلمنامه از جمله «ابر بارانش گرفته» به کارگردانی مجید برزگر داشت و بعد هم وارد یک پروسه سریالسازی میشود. او دراین زمینه میگوید: «از آنجا که در یک دوران حرفهای از سینمای کوتاه فعالیت میکردیم، داوران جشنوارهها وقتی میدیدند کسی استعداد دارد میخواستند او را وارد جریان سینمای بلند کنند. واقعیت این است که من سه دوره پیاپی در جشنواره فیلم کوتاه تهران بودم و جایزه گرفتم. با وجود آنکه سقف این حوزه سینمایی، کوتاه است در آنجا مانده بودم و وقتی خواستم فیلم بلندم را بسازم فکر کردم نکند آن هم شابلونی باشد مثل بقیه؛ شابلونی که یک تم اجتماعی داشته باشد و در آن یک جغرافیای جعلی بسازم با خانوادهها و آدمهایی که سر هم داد میزنند و دعوا میکنند. جریان سینما به نحوی شده که انگار همه دنبالهرو یک الگو هستند. وقتی به دفاتر فیلمسازی مراجعه میکنی، میگویند فیلمت خوب است اما… یعنی همیشه یک اما وجود دارد چون ترجیح میدهند نمونهای از همان فیلمهای الگو شده و موفق را بسازی. مثلاً سعید روستایی با سختی مدل سینمایی خود را پیدا کرده و سختیهای زیادی کشیده است تا تهیهکنندهای به فیلم اول او اعتماد کند و حالا تهیه کنندههای دیگر فکر میکنند که فقط و فقط باید با مدل سعید روستایی فیلم بسازیم؛ در صورتی که قبل از اینکه سعید روستایی مطرح شود مدل سینمایی خود او هم برایشان یک ریسک بود.
شاید بخاطر سن و سالم باشد ولی دوست دارم دوربینم همیشه به سمت روشنی باشد. البته این روشنی تاوان دارد چون فضای سینمای حرفهای ما همان طور که گفتم خیلی عجیب است و باید صرفاً به سمت فیلمهای موفق باشی
متاسفانه این سینما جایی برای نفس کشیدن ندارد و تو باید امتحان خود را پس بدهی تا بعد همه از کارت تقلید کنند. البته این یک اتفاق تازه نیست؛ سینمای ایران در اواخر دهه ۶۰ و بعد ۷۰ تحت تاثیر سینمای عباس کیارستمی ساخته میشد، با نابازیگر و در روستاها. در دهه ۸۰ آقای فرهادی با بازیگران چهره، قصههای جانداری را روایت کرد و بعد همه سینما پر از آن مدل شد. بعد هم سعید روستایی آمد با فیلمهایی از قصههای جنوب شهری. وقتی به اینجا میرسی، فکر میکنی «جنگل پرتقال» کدام یک از دفاتر سینمایی را میتوانست امیدوار کند؟ شاید هیچ کدام، به همین دلیل کمی خرده داستان به فیلمنامه من اضافه میکردند مثل قصههای ناموسپرستی یا چیزهایی شبیه آن؛ در صورتی که من میخواستم قصهای را روایت کنم که با وجود غم، راه حل هم داشته باشد؛ آن راه حل هم گفتوگوست. نمیدانم شاید بخاطر سن و سالم باشد ولی دوست دارم دوربینم همیشه به سمت روشنی باشد. البته این روشنی تاوان دارد چون فضای سینمای حرفهای ما همان طور که گفتم خیلی عجیب است و باید صرفاً به سمت فیلمهای موفق باشی.»
کارگردان جوان «جنگل پرتقال» در حالی بر روشنی و گفتوگو تاکید دارد که ایده اولیه فیلمش در سال تلخ و پر از حادثه ۱۳۹۸ کلید خورده است. «ما در این چند سال اتفاقهای تلخی را پشت سر گذاشتهایم ولی این “دوربین روشن یا به سمت روشنایی” نگاه و سلیقه من است. استاد من در سینما عباس کیارستمی بود با آن نگاه به زندگی که از او میشناسیم. شاعرانی مورد علاقهام هستند که همیشه – خارج از اینکه چه اتفاقی میافتد- درباره یک “مفهوم” صحبت میکردند. این تکنیک من نیست بلکه برای تراپی و درمان شدن، موقع فیلمسازی از روشنی میگویم. نوشتن (فیلمنامه) هم برای من یک نوع درمان است ولی وقتی قصهای سیاه بنویسم یا دوربینم به سمت تیرگیها باشد حال خودم دوچندان بد میشود. من از بازنمایی زشتی لذت نمیبرم. زیباییشناسیِ زشتی برایم جذاب نیست، حتی اگر به عنوان نقد باشد. فیلمهای بسیار زیادی هستند که چنین نگاهی (منتقدانه) دارند و من هم آنها را خیلی دوست دارم اما سلیقه خودم در سینما اینطور نیست.
من جزو نسلی هستم که روی پرده سینما «مهمان مامان» دیدهام؛ فیلمی از داریوش مهرجویی، بزرگ مرد سینما که در اوج تیرگیها فرهنگ و خصوصیات جغرافیایی ما را به آن شکل نمایش میداد. پس اگر ۹۸ درصد زشتی وجود داشته باشد من حتماً دوربینم را به سمت آن دو درصد زیبایی میچرخانم اما نه به این عنوان که یک فیلم سرخوش و شاد بسازم. برای همین فیلم اولم نیز سختی کم نکشیدم، پای آن ایستادم تا در نهایت به سرمایهگذاری بنیاد سینمایی فارابی و تهیهکنندگی آقای صدرعاملی رسیدم.»
او درباره چگونگی همکاری با رسول صدرعاملی هم توضیح میدهد: «یکی از خوششانسیهای من در همان دوران بالندگی فیلم کوتاه، این بود که جشنوارهای با نام «حسنات» برگزار میشد که مثل جشنوارههای «وارش» یا موج» دیگر وجود خارجی ندارد. آن جشنواره باعث شد آقای صدرعاملی مرا بشناسند و بعد که در یک دوره از جشنواره فیلم کوتاه تهران، فیلمنامهام را در پیچینگ جشنواره ارائه کردم پس از پذیرفته شدن، فارابی هم برای مشارکت آمد و آقای صدرعاملی هم که پیشتر در جریان کار بودند مجوز ساخت فیلم را مرداد ۱۴۰۱ گرفتند و من در آن ماه یکی از بهترین روزهای زندگیام را تجربه کردم.»
خوانساریان اضافه میکند، «یک ویژگی بزرگ رسول صدر عاملی که فکر میکنم در خیلی از تهیه کنندههای دیگر کمرنگ باشد، اعتماد کاملی بود که به کارگردانش داشت و دست مرا برای هر کاری که میخواستم بکنم باز گذاشت. فکر میکنم این اعتماد کامل حتماً از فیلمهای کوتاه من نشأت میگرفت در حالی که بعضی تهیهکنندهها پیشنهادهایی برای تغییر در فیلمنامه به من میدادند که ترجیح میدادم اگر قرار است با مدل آنها ساخته شود، خودشان فیلم را بسازند.»
چیزی که امروز جایش در سینمای ما بسیار خالی است، فرهنگ و هنر است. ما به سمت استانداردهای تکنیکال سینمایی پیش رفتهایم و این روزها سرگرمی حرف اول را میزند در صورتی که من زمانی عاشق سینما شدم و با آن بزرگ شدم که «سگ کشی» آقای بیضایی روی پرده سینما بود یا برای فیلم «بانوی اردیبهشت» خانم بنی اعتماد صف میکشیدیم. من «کاغذ بیخط» ناصر تقوایی را در سینما دیدهام و معلوم است که در قبال میلیاردها تومان پول، ترجیح میدهم زمین بازیام همینجا باشد چون در قبال کسانی که سینما را مثل یک دو امدادی با خون دل و با تمام ناملایمات به ما رساندند، احساس مسئولیت میکنم
اگرچه آرمان خوانساریان نگاه متفاوتی را در فیلمسازی دنبال میکند اما به هر حال گیشه برایش بیاهمیت نیست. گیشهای که این روزها در قرق فیلمهای کمدی است و جای سوال است که آیا مخاطب به راحتی پای تماشای «جنگل پرتقال» مینشیند.
کارگردان «جنگل پرتقال» میگوید: «در سینما سه مدل روایت قصه وجود دارد؛ در یکی شاه پیرنگی از یک حادثه بزرگ رخ میدهد. در یکی دیگر فقط خرده پیرنگها وجود دارند مثل سینمای عباس کیارستمی و یک سینمای ضد پیرنگ که زمان روایی در آن به چالش کشیده می شود. من فکر میکنم سینمای ما در حال حاضر از اتفاقهای بزرگ اشباع شده است، به همین دلیل نمیخواستم در جامعهای که روزانه با کلی حادثه و ماجرا روبرو است، فیلمم به سمت خیانت، مرگ، خون و جنایت یا غیرت و این حرفها برود؛ میخواستم نگاهم بر بخشهایی از وجود انسانها متمرکز باشد تا تماشاگر به یک تجربه متفاوتتر برسد. راه آن هم فقط روایت داستانهای خرده پیرنگی بود چون وسط چنین فیلمی، ممکن است ناگهان خود را غرق شده در داستان پیدا کنید. من «جنگل پرتقال» را نساختم که ۴۰ میلیارد تومان فروش داشته باشد، گرچه هیچ کس از پول بدش نمیآید ولی مسئله این است که در این سن و در این برهه از زمان، دغدغه دیگری داشتم. فکر میکنم چیزی که امروز جایش در سینمای ما بسیار خالی است، فرهنگ و هنر است. ما به سمت استانداردهای تکنیکال سینمایی پیش رفتهایم و این روزها سرگرمی حرف اول را میزند در صورتی که من زمانی عاشق سینما شدم و با آن بزرگ شدم که «سگ کشی» آقای بیضایی روی پرده سینما بود یا برای فیلم «بانوی اردیبهشت» خانم بنی اعتماد صف میکشیدیم. من «کاغذ بیخط» ناصر تقوایی را در سینما دیدهام و معلوم است که در قبال میلیاردها تومان پول، ترجیح میدهم زمین بازیام همینجا باشد چون در قبال کسانی که سینما را مثل یک دو امدادی با خون دل و با تمام ناملایمات به ما رساندند، احساس مسئولیت میکنم. شاید الان جوان هستم و اینطور میگویم ولی این راهی است که انتخاب کردهام و امیدوارم بتوانم تا پایان پای آن بایستم. من الان معلم یک مدرسه هستم و با هر میزان خستگی، لحظهای که متوجه میشوم با نوشتن حتی یک بیت شعر روی تخته سیاه چشم دانش آموزی، برق میزند احساس میکنم کارم درست است و برای همین به زندگی آمدهام.
آرمان خوانساریان با وجود نگاه همراه با امیدی که در فیلمسازی دارد اما از خلق لحظههای منتقدانه نسبت به جامعه هم دور نیست و نشانههایی از آن را در همین «جنگل پرتقال» بخصوص با کاراکتر «هژیر» به خوبی میبینیم. خودش در این رابطه میگوید: «خیلی به دنبال نشانهگذاری نیستم ولی مگر میشود یک فیلمساز نسبت به شرایط اطراف خود انتقادی نداشته باشد؟ حتماً من هم این راه را در فیلمسازیام دنبال میکنم و اصلا بخاطر سیلاب بدیهاست که به این دوربینِ به سوی روشنی پناه بردهام. به هر حال یکسری حسها درون آدم وجود دارد که من آنها را در خودم نگه میدارم و بیشتر صبر میکنم تا در زمانی مناسب کارم را انجام دهم. یکسری حسهای دیگر هم وجود دارند که نمیتوان آنها را با چند کلمه بیان کرد؛ مثلا فیلم «هامون» داریوش مهرجویی را نمیتوان در چند کلمه توضیح داد. «جنگل پرتقال» هم برای من همین است که انتقادها و امیدها و ناامیدیهایم را با هم در آن روایت کردهام.»
با وجود آنکه «جنگل پرتقال» اولین فیلم بلند سینمایی کارگردانش است اما گروهی از بازیگران صاحبنام و مطرح از جمله سارا بهرامی و رضا بهبودی در آن بازی کردهاند. میرسعید مولویان هم که نقش اصلی را ایفا کرده با فیلم «تومان» مرتضی فرشباف برای خیلیها به چهرهای آشنا بدل شد. خوانساریان درباره این بازیگرها میگوید که سارا بهرامی انتخاب اولش بوده ولی برای نقش اول (با بازی مولویان)، ابتدا گزینههای دیگری داشت.
«برای این نقش یک بازیگر چهرهتر در نظر داشتم و خوش شانس بودم؛ چون کار کردن با میرسعید یک موهبت است و هر لحظه لذت میبری و از این حجم خلاقیت و عشق شگفتزده میشوی. این هم بخشی از آن پروسه بود که آقای صدرعاملی در آن خیلی نقش داشت. یک روز تماس گرفتم و با ترس و لرزه برای اینکه بگویم بازیگر استار در این نقش انتخاب نکنیم، گزینه خودم را مطرح کردم که در همان یکی دو جمله اولم با تحسین آقای صدرعاملی مواجه شدم و گفت همین کار درست است. من در دفتر آقای صدر عاملی تصویری از فیلم «من ترانه ۱۵ سال دارم» را روی دیوار دیده بودم که خانم علیدوستی -که در آن زمان اولین فیلم سینمایی خود را بازی میکرد – کلاکت به دست دارد. به آقای صدر عاملی گفتم هر وقت این تصویر را میبینم با خودم فکر میکنم نباید حتماً به چهرهها تکیه کنم. برای همین عکسها و چند مصاحبه از آقای مولویان را فرستادم وگفتم جنسی از غرور سعید مولویان، وقتی که روی صندلی نشسته، همان چیزی است که من برای این نقش میخواهم.
سارا بهرامی هم اولین انتخابم بود چون او فارغ التحصیل همان دانشگاه تنکابن است که من هم در آن درس میخواندم، در واقع او یکی از مهمترین خروجیهای آن دانشگاه است. انتخاب سارا برایم خیلی مهم بود. او کسی بود که باعث شد من با اعتماد به نفس بیشتری فیلمم را کارگردانی کنم و در تمام طول فیلمبرداری حسابی هوایم را داشت. انتخابم او بود چون میخواستم با توجه به زیستی که در این منطقه داشته، چیزهایی را به این نقش اضافه کند. وقتی بازیگرها میخواهند نقشی شبیه خودشان را بازی کنند برایشان بسیار سخت میشود و برخی شباهتها میان نقش با خود سارا باعث میشد یک چالش جدی برایش به وجود آید. در نهایت هم آنچه دیده شد حاصل تمرینهای مفصلی بود که ما سه نفر با هم داشتیم و مثل یک گروه تئاتری تمرین میکردیم.»
آن شب روی ابرها بودم. تمام کارگردانهایی فیلمهای مورد علاقهام آمده بودند اما فقط دو سه ساعت بعد فهمیدم کسی که سینمای ایران هرچه دارد از اوست و عاشقانهترین لحظههایم با سینمای ایران با او گذشته، چه برسرش آمده است. انگار آن شب غروبی بود که برای من یک پیغام داشت
فیلم «جنگل پرتقال» که حال و هوای پاییزی جذابی دارد، قطعا یکی از بهترین زمانهای اکرانش همین پاییز میتوانست باشد و خوانساریان فکر میکند اتفاق قشنگی است که با همین اولین بارانهای پاییزی فیلم «جنگل پر تقال» هم روی پرده سینماها بود. او و رسول صدرعاملی شنبه سه هفته قبل میزبان تعدادی از سینماگران شدند تا در یک دورهمی صمیمانه فیلم خود را برایشان نمایش دهند. در این جمع دوستانه چهرههای زیادی آمدند ولی پایان شب با خبر قتل داریوش مهرجویی و همسرش به تلخی رقم خورد.
«من پس از چند سال سخت که برای ساخت فیلم سپری کرده بودم، آن شب از خوشحالی روی ابرها بودم. خیلی از کسانی که از کارهایشان آموخته بودم آنجا بودند. وقتی آقای محمد صالحعلاء را دیدم، به ایشان گفتم من هنوز یاد آن برنامه «دو قدم مانده به صبح» شما در تلویزیون هستم و دفترچهای که در آن از شبهای سینما و تئاتری برنامه یادداشت برمیداشتم. گفتم بخش زیادی از آنچه روی پرده سینما میبینید از چیزی است که در برنامههایش برای من به جا گذاشته و چقدر فرق است که در آنتن تلویزیونت بشکن و بالا بیندازی یا اینکه از فرهنگ بگویی. وقتی در سنین نوجوانی تمام عشق و علاقهام این بود که پای برنامههای این چنینی و صحبتهای فریدون جیرانی و محمد رحمانیان بنشینم معلوم است که سراغ خشونت نمیروم. من در دوران راهنمایی فیلم «خیلی دور خیلی نزدیک» آقای میرکریمی را دیدم که آن شب آنجا بودند. عاشق آن سفر قهرمانی شدم یا فیلمی مثل «نفس عمیق» پرویز شهبازی و من نسبت به همه اینها احساس مسئولیت میکردم. حالا تصور کنید در چنین شبی که تمام کارگردانهای این فیلمها حضور داشتند، من چقدر خوشحال بودم اما فقط دو سه ساعت بعد فهمیدم کسی که سینمای ایران هرچه دارد از اوست و عاشقانهترین لحظههایم با سینمای ایران با او، داریوش مهرجویی گذشته، چه برسرش آمده است. انگار آن شب غروبی بود که برای من یک پیغام داشت و این روزها فقط اینطور خودم را آرام میکنم که ای کاش شاگرد آخر آن کلاسی باشم که آقای مهرجویی آن همه برایش زحمت کشید»
آرمان خوانساریان با توجه به دغدغههایی که در فرهنگ و هنر و بویژه در برخورد نزدیک با نسل جوان و دانشآموز دارد، احتمالا مسیر مشخصی را برای کار هنریاش دارد اما خودش میگوید: «من هم مثل خیلیهای دیگر پر از تردید هستم. نه میدانم و نه میتوانم حدس بزنم که چطور باید پیش بروم. من این فیلم را خیلی سخت ساختم و فعلاً میخواهم ببینم که چه کردهام چون نه آدم باانگیزه سال قبل هستم و نه تردیدهایم اجازه میدهند که الان تصمیم دقیقی بگیرم.»
او درباره اینکه آیا مسیرش را به سمت سینمای کوتاه ادامه میدهد نیز میگوید: «فیلم کوتاه توجیه اقتصادی ندارد. ما همیشه پولهای خود را جمع میکردیم و فیلم میساختیم اما شرایط سینمای حرفهای فرق میکند. سن ما هم بالاتر رفته و واقعیت این است که خیلیها میگویند به سمت سینمای کوتاه برمیگردند اما این بیشتر یک تعارف است چون شرایط چنین اجازهای به آنها نمیدهد. من خودم چند فیلمنامه کوتاه دارم و فقط اگر شرایط برای ساخت حرفهای آنها به صورتی که تهیهکنندهای پای کار باشد حتماً سراغ ساختشان میروم و آن وقت فیلم بعدیام حتماً کوتاه خواهد بود.»
خوانساریان در بخش پایانی این گفتوگو به دو نکته اشاره میکند؛ یکی درباره مخاطبانی که دعوت میکند فیلمش را تماشا کنند و دیگر یک گله بابت واژه «فیلم اولی» که به فیلمسازانی همانند خودش نسبت میدهند.
او که مشخص است بخاطر این کلمه ناراحتیهایی را دیده، میگوید: «نمیدانم این واژگان چیست که انتخاب میکنند. ما یک فیلم خوب داریم و یک فیلم بد. فیلم اولی یعنی چه؟ مگر مجوز فیلم اول سینمایی را بدون ساخت فیلمهای قبلی میدهند؟ متاسفانه تصورات عجیبی درباره فیلمساز اول وجود دارد؛ میگویند دستش در ساخت فیلم کند است. دست و پایش میلرزد. زیادی وسواس دارد! این را به من هم میگفتند آن هم به عنوان کسی که چند تجربه ساخت فیلم کوتاه داشتم و اتفاقا در فضای فیلم کوتاه باید بتوانی زود پروژه را جمع کنی. من «جنگل پرتقال» را در ۳۱ جلسه ساختم صرفا بابت تجربهای که در فیلم کوتاه داشتم. اصلا یک بار فیلمم را پیش از فیلمبرداری اصلی ساختم و پلانها را کشیدم تا بیشتر بر کارم تسلط داشته باشم. اینها اگر وسواس است بله من وسواس دارم چون سینما و سلیقه جای وسواس است. مهم این است که برای وسواسهایت چه برنامه ریزی داشته باشی؛ من چون قول داده بودم فیلم را در ۳۱ جلسه تمام میکنم و میدانستم که حتما با وسواس هم کار را جمع خواهم کرد، با ساخت ماکت سعی کردم به سرعت کار کمک کنم.»
میخواهم آن دسته از مخاطب خاموش را دعوت کنم که فیلم خارجی میبیند ولی فیلمهای ایرانی را حاضر نیست در سینما تماشا کند. من میخواهم آنها را برای لذت سینما رفتن به تماشای این فیلم دعوت کنم و فکر میکنم اگر آنها «جنگل پرتقال» را ببینند، به بقیه هم پیشنهاد میدهند
«اما درباره «جنگل پرتقال»… تمام تلاش ما و کسانی که برای تبلیغات فیلم همراهی میکنند، این است که آدرس درست از فیلم به مخاطب بدهیم، حتی اگر جایی به ضرر فروش شود. من اگر بخواهم کسانی را برای تماشای این فیلم به سینما دعوت کنم آنهایی را خطاب قرار میدهم که مدتهاست به سینما نرفتهاند چون سلیقهشان با آنچه بیشتر مواقع روی پرده سینماست فرق دارد. البته من اصلاً درباره فیلم خوب یا بد صحبت نمیکنم و فقط میخواهم آن دسته از مخاطب خاموش را دعوت کنم که فیلم خارجی میبیند ولی فیلمهای ایرانی را حاضر نیست در سینما تماشا کند. من میخواهم آنها را برای لذت سینما رفتن به تماشای این فیلم دعوت کنم و فکر میکنم اگر آنها «جنگل پرتقال» را ببینند، به بقیه هم پیشنهاد میدهند.»
نرگس محمدی برنده جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره جاده ابریشم شد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل روابط عمومی پروژه، در دهمین دوره برگزاری جشنواره بین المللی فیلم جاده ابریشم، فیلم «سلوک» به کارگردانی عباس رافعی، تهیه کنندگی علی اوجی و پخش بین الملل شرکت ایریماژ در بخش مسابقه فیلمهای بلند به نمایش در آمد و نرگس محمدی نخستین جایزه بین المللی خود را به عنوان بهترین بازیگر زن دریافت کرد.
«سلوک» داستان زنی را روایت میکند که پس از ناپدیدی شوهرش باید یاد بگیرد چگونه با محیط و افراد پیرامون ارتباط برقرار کند و در پی درک نخستین موج تغییر در زندگی، خطر کند و به راه خود برود، حکایتی که با فیلمبرداری علیرضا برازنده و تدوین سپیده عبدالوهاب ابعادی نو پیدا کرده است.
«سلوک» پیش از این در جشنواره بین المللی فیلم ولز نامزد جایزه بهترین فیلم خارجی زبان بوده و در برنامه نکوداشت سینمای ایران در دانشگاه یو سی ال ای و جشنواره بین المللی فیلم داکا روی پرده رفته است.
در دهمین دوره جشنواره جاده ابریشم که از اول تا پنجم مهر ماه سال جاری در شهر فوژو چین برگزار شد ۱۴۰ مهمان خارجی و ۱۴۰ فیلم حضور داشتند.
هیات داوران این جشنواره متشکل از دانی ین بازیگر، کارگردان و تهیه کننده هنگ کنگی که برای نقش آفرینی در مجموعه فیلمهای «مردی به نام ایپ» و «جان ویک» شهرت دارد، میی تینگ بازیگر زن چینی که علاوه بر جوایز متعدد داخلی در سال ۱۹۹۸ جایزه بهترین بازیگر زن را برای «زمانی برای به یاد آوردن» از جشنواره قاهره دریافت کرده است، سرگئی دوورتسوی کارگردان قزاق فیلمهایی همچون «تولپان» و «آیکا» که در جشنوارههایی معتبری از جمله کن، زوریخ، کارلووی واری و لندن مورد توجه قرار گرفته است، دالتون گرانت انیماتور آمریکایی که برای آثاری چون «ماشین ها»، «شرک ۲» و «باب اسفنجی» مورد قدردانی قرار گرفته است، خاون دلا کروز شاعر، خواننده، پیانیست و فیلمساز فیلیپینی که فیلمهایش در جشنوارههایی چون برلین، رتردام و توکیو حضور داشته است، هو ژیانچی کارگردان چینی که برای فیلم «نوان» در سال ۲۰۰۳ جوایز جشنوارههای توکیو و مانهایم را از آن خود کرده است و دیووان مو کارگردان، فیلمبردار و مدرس چینی که نبوغش را در فیلمبرداری «چنگیز خان» به اثبات رسانده است.
جوایز اصلی این جشنواره به شرح زیر اهدا شد:
بهترین فیلم «نور برج سفید/ برج بی سایه» ساخته ژانگ لو
بهترین کارگردانی ژانگ ییمو برای «رود تمام سرخ»
بهترین بازیگر زن نرگس محمدی برای «سلوک»
بهترین بازیگر مرد وو ژوکای برای «با قایق رفته»
بهترین فیلمنامه آمارسایخان بالجینام برای «ماه سر خرمن»
فریدون جیرانی گفت:من به طور کلی معتقدم نیمه دوم دهه ۶۰، سینمای متفکر ایران رشد کرده اما گفتمان سینمای دهه ۴۰ و ۵۰، ضدمدرنیسم است و برایش تحلیل دارم. در سینمای اعتراضی یا اجتماعی آن زمان زن مدرن نمیبینیم.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، طبق گزارش رسیده، نخستین شب از سلسله نشستهای «بر سینمای ایران چه گذشت» به میزبانی امیر قادری و با حضور جمعی از سینماگران و اهالی رسانه روز دوشنبه سوم مهر در سالن شهر هفتم پردیس سینمایی آزادی برگزار شد. مهدی فخیمزاده، فریدون جیرانی، بهروز افخمی و سیدضیاء هاشمی از جمله سینماگرانی بودند که در میزگرد این نشست حاضر شدند.
امیر قادری ابتدا ضمن خوشامدگویی به مهمانان گفت: در ۴ برنامهای که از این سلسله نشست در مهرماه خواهیم داشت و ۴ قسمت از مستند «بر سینمای ایران چه گذشت» محصول سازمان سینمایی سوره را به نمایش میگذاریم، درباره تاریخ سینمای دهه ۶۰ صحبت خواهیم کرد. در ادامه این نشستها که احتمالا در آبان ماه برگزار میشود، موضوع سینمای دهه ۷۰ را محل بحث قرار خواهیم داد.
وی ادامه داد: اغلب آنچه در سینمای ایران اتفاق افتاده است، حاصل دو دهه اول است. در ادامه مسیر مدیریت سینمای ایران آنچنان تغییر مسیر نداده و بنیاد آن از همان سالها گذاشته شده است. اگر بخواهیم به سال های منتهی به انقلاب بازگردیم، روایتی وجود دارد که گفته میشود سینما در سال ۵۶ در آستانه تعطیلی قرار گرفت و با اکران فیلم خارجی و محدودیت سالن، تقریبا همه چیز به پایان خود رسیده بود. با همین موضوع نشست را شروع میکنیم.
در ابتدای این نشست، سیدضیاء هاشمی تهیهکننده سینما درباره نقش خود در روزهای نخست سینمای ایران پس از انقلاب گفت: من با حوزه هنری به سینما ورود پیدا کردم. حوزه هنری در ابتدا حوزه اندیشه و هنر اسلامی بود و جمعی از جوانان انقلابی و متعهد برای تشکیل آن پای کار آمده بودند. در سال ۶۰، بخش سینمایی حوزه هنری تازه شروع به کار کرد و به مرور منسجم شد. اولین اثری که در حوزه هنری ساخته شد، فیلم «توجیه» با بازی مجید مجیدی و کارگردانی زنده یاد منوچهر حقانیپرست در سال ۱۳۶۰ بود. نویسنده این اثر محسن مخلباف بود که در واقع نقش پُررنگی داشت.
وی افزود: آقای مخملباف به واسطه ورود به حوزه هنری توانست فیلمساز شود. او خود را اسلامگرای تندرو میدانست و در تندروی، مشهورترین چهره حوزه هنری بود. به واسطه همین تندرویهای برخی در اوایل انقلاب، این تصویر از بسیاری از افراد فعال در حوزه هنری آن زمان شکل گرفته بود.
این تهیهکننده سینما یادآور شد: در آن دوران، این فیلمها معروف به فیلم اتوبوسی بود؛ چراکه عمدتا با اتوبوس مردم را از جاهای مختلف به سینما و مسجد میبردند و فیلم میدیدند. زمانی که «برزخیها» با چهرههای بزرگ سینمای پیش از انقلاب آمد، برخی از افراد جامعه واکنش تندی به آن نشان دادند. در خاطرم است که فیلم «حاجی واشنگتن» اثر علی حاتمی در سینما اکران شده بود و به همراه مخملباف برای تماشای این فیلم رفته بودیم که او بسیار برافروخته و عصبانی شد.
در ادامه مهدی فخیمزاده، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون با بیان اینکه فیلم «میراث من جنون» را هنوز دوست دارد، در پاسخ به پرسش امیر قادری مبنی بر اینکه بیشترین دلمشغولیاش پس از انقلاب چه بود، تصریح کرد: من ۶ یا ۷ سال قبل از انقلاب با فیلم «تپلی» ساخته محمدرضا میرلوحی به سینما ورود کردم، در حقیقت با بازیگری شروع کردم و بعد به دستیاری، کارگردانی و… پرداختم. ناگفته نماند که در آن زمان فیلمفارسی را نمیشد ادامه داد. قبل از انقلاب اگر کارگردانی میخواست اثر متفاوتی بسازد، باید به جایی وصل میبود.
وی ادامه داد: حتی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم افراد خاصی میتوانستند ورود کنند و باید نفوذ میداشتیم. برای مثال در آن زمان، چهرههای خاصی ازجمله عباس کیارستمی، اسفندیار منفردزاده، فروزش و... در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فعالیت میکردند.
این بازیگر پیشکسوت در جواب به این سوال که آیا روایتی که میگویند سینما در سال ۵۶ در آستانه تعطیلی بود، درست است یا نه، مطرح کرد: این روایتی را که میگویند سینما قرار بود در سال ۱۳۵۶ تعطیل شود، به این شکل قبول ندارم؛ بلکه سالنهایش را از دست داده بود. چراکه با هجوم فیلمهای خارجی مواجه بودیم. برای مثال، سال ۱۳۵۱، ما ۹۰ اثر تولیدی داشتیم؛ در حالی که سال ۱۳۵۶، ۱۱ اثر خروجی سینمای ایران بود. سود اکران فیلمهای خارجی برای سینماداران بیشتر از اکران فیلمفارسی بود. لفظ تعطیلی به معنی از دستدادن تماشاچی نبود و همانطور که گفتم فیلم ایرانی در مقایسه با فیلمهای خارجی تماشاگر کمتری داشت.
این هنرمند با اشاره به خط فکری محسن مخملباف ذکر کرد: در سالهای ابتدایی پس از انقلاب، محسن مخملباف تندروترین فرد سینما بود. نقل میکردند زمانی که سر صحنه میرفت، پاکتی همراهش بود که تصور میکردند، انار است اما بعد متوجه شدند، نارنجک با خود همراه دارد.
وی ادامه داد: محسن مخملباف روزی از فیلم «فرار» که تهیهکننده آن بودم و در ژانر دفاع مقدس تولید شده بود، تمجید کرد. حتی به من گفت «معتقد بودم که همه شما باید اعدام شوید؛ اما با این فیلم از شما خوشم آمده!». مخملباف مدام از مدیران وزارت ارشاد و فارابی و… انتقاد میکرد که اینها فراماسون هستند. حدود دو سال بعد، همراه سیروس الوند بودیم که مخملباف را هم دیدیم. کاملا تغییر کرده و از عقاید خود برگشته بود و به ما تذکر میداد که مراقب حزبالهیهای تندرو باشید تا وارد شوراهای سینمایی نشوند.
در ادامه سیدضیاء هاشمی با رد برخی سخنان فخیمزاده، افزود: مجموعه سینمای پس از انقلاب به این تندی که گفتند نبود. این را هم بگویم به عنوان کسی که در کارهای او به عنوان تهیهکننده حاضر بودم، محسن مخملباف حتی چاقو هم همراه خودش سر صحنه نداشت. در آن دوران از حوزه هنری افراد زیادی عازم جبهه شدند و به یاد دارم در عملیات مرصاد تیمی متشکل از کارگردانان و فیلمبرداران رفتند، اما محسن مخملباف در دوران تندروییاش هم هیچوقت جبهه هم نرفت و در اصل، دل و جرات این کارها را هم نداشت.
وی افزود: البته بهروز افخمی از جمله افراد استثنایی بود که از همان ابتدا از محسن مخملباف متنفر بود و هیچ وقت حسی خوبی به او نداشت. افرادی آن زمان در حوزه هنری بودند که عاشق سینما باشند و فیلمها را دنبال کنند، اما کسی به شدت بهروز افخمی پیگیر فیلم نبود. در حقیقت ایشان قبل از انقلاب به شدت اهل سینما بود؛ مدام به سینما میرفت و فیلمهای آن دوران را هم میدید و حتی برای هممحلیهایش به مدت ۲ ساعت کل فیلم را تعریف میکرد.
وی درباره طیف بندی سینمای پس از انقلاب ادامه داد: در سینمای ایران آن زمان از حوزه هنری انقلابیتر وجود نداشت و حتی فضای تلویزیون که بهروز افخمی در آن مشغول بود، به نسبت بازتر بود. خاطرم هست که آن زمان برخی افراد تلویزیون فیلم «توبه نصوح» را که محصول حوزه بود، مسخره میکردند. البته این فیلم واقعا انبوهی از مخاطبان و روحانیون را با خود همراه کرده بود.
در ادامه نشست بهروز افخمی نویسنده و کارگردان پیشکسوت در جواب به این سوال که آیا تجربهاش از سال ۵۶ تعطیلشدن سینمای ایران است یا خیر، بیان کرد: قطعا تجربه من از سال ۱۳۵۶، تعطیل شدن سینماهاست و اینکه تولید فیلم به زیر ۱۰ اثر رسید. البته آن سال دیگر بحبوبه انقلاب اسلامی بود و این مساله بر رفتار حکومت تاثیر داشت. برای بررسی دقیقتر این پرسش باید به سال ۵۵ توجه کرد که در آن سال نیز تولید فیلم به زیر ۲۰ اثر رسید. معتقدم روشهایی برای گرانکردن تولید فیلم از سوی دولت به کار رفته شد که باعث شد بخش خصوصی کاملا ناتوان شود. در حقیقت شاید بتوان گفت هدف دولت کنترل کامل فیلمسازی توسط خودش بود؛ البته بهتر است بگویم سازمانهای نیمهدولتی مانند شرکت گسترش صنایع سینمایی هزینه تولید را افزایش دادند و همین امر موجب شد قیمت تولید فیلم در فاصله کوتاهی ۵ برابر شود.
در ادامه سیدضیاء هاشمی درباره رویکردهای سینمای ایران پس از وقوع انقلاب عنوان کرد: زمانی که پس از انقلاب، سینمای گلخانهای به راه افتاد، الگوی آن از سینمای روسیه گرفته شد. اساسا فارابی عصارهای از کمونیست بود. اینکه میگویند الگویی از سینمای فرانسه بوده، ابدا اینجور نیست. بلکه نگاه واقعی سینمای چپگرای کمونیست بودند. حوزه هنری مخملباف هم اصل سینمای کمونیست بود. اینها متاثر از نگاه افراط و تفریطی به دین بود و این در همه بخشها حتی غیر از سینما وجود داشت. این مساله را حتی در احکامی که آن دوران علیه سینما صادر میشد میتوان دید. آن زمان اغلب سینماهای کشور به جرم آنکه مال حرام داشتند، از مالکانشان گرفته و به بنیاد مستضعفان داده شد. برخی هم البته با دادن خمس مالشان پاک شدند. بنابراین به طورکلی الگوی سینمایی خانه سینما و فارابی از روسیه گرفته شده بود و طی سفرهای آقایان به اروپا به سینمای چپگرا متمایل شده بود.
در ادامه امیر قادری با طرح این موضوع که بنابراین شما معتقدید همه اینها انشئابات مختلف سینمای مارکسیسم بوده، نظر فخیمزاده را درباره این موضوع جویا شد. وی گفت: اواخر دهه پنجاه به طور کلی دولت غایب بود و نقش چندانی در شکلگیری سینما نداشت. به مرور یعنی سال ۶۰ حوزه هنری پیدا شد. قبل از این تنها یک پروانه ساخت صادر میشد. بنیاد سینمایی فارابی هم در همان زمان به دنبال پیدا کردن معنایی برای سینمای اسلامگرا بود. در واقع دست و پا میزدند تا الگوی سینمای اسلامی به وجود بیاورند. به یاد دارم آن زمان از محمد بهشتی میپرسیدیم، سینمای اسلامی که میگویید، یعنی چه و ایشان یک جایی بالاخره پاسخ داد که “شما نمیدانید سینمای اسلامی چیست و من هم نمیدانم!”. حوزه هنری سنگ انقلاب و حزب الله را به سینه میزد و متشکل از کسانی بود که یا انقلابی بودند یا انقلابی شدند. اما در سوی مقابل در دورهای، بنیاد سینمایی فارابی که بیشتر روشنفکران را به خود جذب میکرد، رسما اعلام کرد عرفان، وجه هنری اسلام است و به دنبال ارایه این تعریف از سینمای اسلامی بودند.
قادری در ادامه نشست با طرح این پرسش از افخمی که آیا سینمای ما پس از انقلاب بیشتر به سینمای مارکسیستی گرایش پیدا نکرد؟، بیان کرد: چراکه تعریفی برای سینمای اسلامگرا نداشتیم، اگرچه به دنبال آن بودیم. اما باید بگویم که تعریف سینمای مارکسیستی را جای سینمای اسلامگرا گذاشتیم چون در دنیا تعریف داشت.
افخمی درباره این موضوع پاسخ داد: با این پرسش تفاوت سینمای فاشیست با سینمای مارکسیست چیست؟ بنظر من این مقایسه خیلی وجهی ندارد. اما اگر با رویکرد محتوایی بخواهیم بررسی کنیم، میتوان تحلیلی داشت. از آنجایی که بخشی از سینمای کشورهای کمونیستی، قهرمانپرداز، امیدآفرین و پرداختن به طبقه فرودست بود و انقلاب را تبلیغ میکرد. هرچند این مضمونهای قهرمانپرداز را هم میتوان در سینمای هند هم پیدا کرد.
این فیلمساز درباره شرایط متفاوت سینما و تلویزیون در دهه ۶۰ با کنایه مطرح کرد: من آن سالها در تلویزیون بودم. البته تلویزیون در آن دوران برخلاف سینما، مشغول نظریهپردازی نبود! و یک کار ضروری داشت؛ آن هم این بود که اوقات فراغت مردم را باید پُر کند؛ اوقات فراغتی که هر روز داشت جدیتر هم میشد. از سال ۱۳۶۱ به بعد، سریالسازی در تلویزیون آغاز شد و من هم در سال ۶۲ مدیر گروه فیلم و سریال تلویزیون شدم. زمانی که مدیر شدم، دیگر مسئولیت پُرکردن اوقات فراغت با این گروه بود و مدام برنامه تولید میشد. می توانم بگویم به اندازه مدیریت دو شبکه فعلی حجم و وسعت کار داشتیم. مسئولیت سنگینی هم بود و به محض اینکه در این کار کمی شکست میخوردیم و ضعیف عمل میکردیم، انواع ناسزاها به ما گفته میشد. به یاد دارم آن زمان فیلمهای آمریکایی را نشان میدادیم و برای یک فیلم که حق رایتش تمام شده بود، بعدها در دادگاه لاهه جریمه شدیم و مجبور شدیم چند برابر حق پخش آن را بپردازیم!
در ادامه این نشست فریدون جیرانی نویسنده و کارگردان باسابقه، نظر خود را درباره تعطیلی سینماها در سال ۱۳۵۶ این گونه شرح داد: از سال ۱۳۵۵ بحران سینما آغاز و جلسات مهم حزب رستاخیز درباره این بحران تشکیل شد. فکر میکنم تندترین نظرات درباره سانسور در سینما در آن جلسات گفته شده است. افراد زیادی مانند ناصر تقوایی و سعید مطلبی در آن جلسات درباره سانسور تند و تیز حرف زدند.
وی ادامه داد: سانسور در آن زمان وجود داشت. همان سال ۱۳۵۵، فیلمهایی همچون «دایره مینا»، «مرثیه» و… هنوز توقیف بودند. به یاد دارم که با هاشم خردمند که از مدیران ارشاد بود در روزنامه اطلاعات درباره توقیف شدن فیلم «مرثیه» حرف زده بودم و گفتم چرا آزاد نمیشود. این فیلمها اواخر سال ۱۳۵۶ پروانه نمایش گرفتند و ۵۷ به نمایش درآمدند. در واقع از سال ۱۳۵۳ که نسخه کامل فیلم «گوزنها» در جشنواره فیلم تهران اکران شد، سانسور در سینما هم شدید شد.
جیرانی خاطرنشان کرد: «گوزنها» اثری به روز و بهتر است بگویم تبلیغ چریکهای فدایی بود و تصاویر زیبایی داشت. پس از نمایش این فیلم، جشنواره هم زیر سوال رفت و هم فضای سینمای اجتماعی، سینمای اعتراضی و یا متفکر بستهتر شد. من به طور کلی معتقدم نیمه دوم دهه ۶۰، سینمای متفکر ایران رشد کرده اما گفتمان سینمای دهه ۴۰ و ۵۰، ضدمدرنیسم است و برایش تحلیل دارم. در سینمای اعتراضی یا اجتماعی آن زمان زن مدرن نمیبینیم.
وی ادامه داد: گفتمان بومیسازی، روشنفکران را در اواخر دهه ۴۰ به خودش جلب کرد. در گفتمان بومیسازی تفکر و فرهنگ غرب به مثابه پوششی تلقی میشود که فرهنگ استعمار را یادآوری میکند؛ این همان چیزی است که کوبا و الجزایر هم تجربهاش را دارند. ما هم این گفتمان بومیسازی را دنبال کردیم که هم روشنفکران در کنارش قرار میگیرند، هم طبقه پایین. بنابراین علت اینکه در سینمای اجتماعی و اعتراضی ایران زن و انسان مدرن میبینیم، این است.
این ژورنالیست در ادامه عنوان کرد: فرهنگ غرب با فرهنگ امپریالیسمی یکی انگاشته میشد، در حالی که این دو موضوع از هم جدا هستند. اما چون ما آن را یکی میپنداریم شاهد آثاری مانند فیلمهای ساعدی هستیم. البته همه این موارد دلیل نمیشود که بگوییم این سینما عقبافتاده است؛ سینما دچار یک تفکر غربستیزی است که در آن دوره در تمام دنیا وجود داشت. در آن دوره فرهنگ غرب یک تهاجم محسوب میشد و مانند حالا تعاریف تغییر نکرده بود.
جیرانی ادامه داد: آن زمان شهر مدرن با فرمانروایش تعریف میشد. آن زمان داستان شهر مدرن، داستان امروزی نبود. آنچه که شاه از مدرناسیون نشان میداد؛ حاشیهنشینان را دچار از خودبیگانگی کرد و روشنفکران تحت تاثیر بیشتر گفتمان چپ آمریکا لاتین یعنی همان بومیسازی قرار گرفته بودند که باعث شد مخالف شهر مدرن باشند. این نگاه باید طبیعتا بعد از انقلاب ادامه پیدا میکرد. چراکه نیروهایی که قدرت را در دست گرفتند، دو مدل بودند؛ دولت موقت و نیروهایی که مسئولیت نهادهای انقلابی را داشتند.
وی یادآور شد: پس از آنکه جنگ شروع شد و مهدی کلهر آمد، تفکر دیگری پدیدار شد و اولین روحانی که به وزارت ارشاد رفت، صادقی اردستانی بود. اولین اقدام شورای پروانه نمایش ارشاد بعد از جنگ این بود که جلوی فیلمهای روسی را گرفت.
این سینماگر خاطرنشان کرد: حال که آقای افخمی اینجا حضور دارند، باید بگویم که تلویزیون در آن زمان با تهیه کردن فیلم بهرام بیضایی در سال ۶۰ نقش مهمی ایفا کرد.
جیرانی درباره موفقیت فیلمهایی نظیر «سوتهدلان» و «در امتداد شب» در در رقابت با فیلمهای خارجی در سالهای منتهی به انقلاب بیان کرد: رقابتی در کار نبود. تماشاچی فیلم فارسی، طبقه پایین و حاشیهنشین، و تماشاچی فیلم خارجی طبقه متوسط و مرفه بودند. سینماهای نمایشدهنده فیلمهای ایرانی از میدان انقلاب به بالاتر نبودند. یعنی بهترین سینمای نمایش دهنده فیلم ایرانی «کاپری» در میدان انقلاب بود. با نمایش فیلمهای «دایره مینا» و «سفر سنگ»، فیلم ایرانی در بالاشهر نیز نمایش داده شد. رقابت بین فیلمهای ایرانی و خارجی سخت بود و مهمترین مساله در بحران سینما علاوه بر رقابت، بریدن تماشاچی از فیلم ایرانی بود. ۲ فیلم در سال ۵۷ خوب فروخت؛ اثری از ایرج قادری و و فیلم «در امتداد شب» که رکورد تاریخ را شکسته است و من معتقدم تفکری که پشت فیلم در «امتداد شب» بود، میتوانست سینمای ایران را مانند سینمای ترکیه کند.
جلسه دوم سلسله نشست «بر سینمای ایران چه گذشت» امشب سه شنبه ۴ مهر با نمایش قسمت دوم این مستند و میزگردی با حضور فریدون جیرانی، مهدی مسعودشاهی، سیدمحمد حسینی و هوشنگ گلمکانی ساعت ۱۷ در سالن شهر هفتم سینما آزادی ادامه خواهد یافت.
فیلم سینمایی «بیمادر» جایزه «بهترین فیلم خارجی زبان» جشنواره بینالمللی فیلم ولز را از آن خود کرد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی فیلم، فیلم سینمایی «بیمادر» به نویسندگی و کارگردانی سیدمرتضی فاطمی در جدیدترین موفقیت خود جایزه بهترین فیلم خارجی زبان جشنواره بینالمللی فیلم ولز را از آن خود کرد. این جایزه پنجمین جایزه بینالمللی این فیلم در پنجمین حضور در جشنواره های جهانی است.
طبق قوانین و شرایط آکادمی اسکار، مهلت معرفی نمایندگان کشورهای مختلف برای رقابت در شاخه بهترین فیلم بینالمللی اسکار سوم اکتبر (۱۱مهر ماه) است و سینمای ایران باید نماینده خود را برای حضور در اسکار معرفی کند که به نظر میرسد موفقیتهای جهانی «بیمادر» شانس انتخاب این فیلم به عنوان نماینده ایران به آکادمی اسکار را بالا برده است.
«بیمادر» پیش از این در چهار حضور قبلی بینالمللی خود، سه جایزه «بهترین فیلم» از جشنوارههای بینالمللی داکا ۲۰۲۳، کراسینگ د اسکرین انگلستان ۲۰۲۳، جشنواره بینالمللی فیلم بنگلور و جایزه «بهترین کارگردانی» جشنواره فیلم رینبو لندن را کسب کرده بود.
این فیلم در هفتمین دوره جشنواره Wales International Film Festival ۲۰۲۳ که با ساز و کاری ویژه و چند مرحلهای در طی ۲ ماه در گوین تئاتر در شهر نیث در ولز جنوبی برگزار شد، برنده جایزه بهترین فیلم خارجی زبان شد.
فیلم کوتاه «دریا» نامزد بخش بهترین فیلم کوتاه با بودجه کم در جشنواره فیلم ولز شد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی پروژه، فیلم کوتاه «دریا» به نویسندگی و کارگردانی صحرا رمضانیان در ادامه حضور بین المللی خود به هفتمین دوره جشنواره فیلم «ولز» راه یافت و نامزد بخش بهترین فیلم کوتاه با بودجه کم شد.
این بیست و چهارمین حضور بینالمللی فیلم کوتاه «دریا» محسوب میشود. از نکات جالب توجه این دوره از جشنواره حضور «خائن کشی» آخرین ساخته مسعود کیمیایی در بخش بهترین فیلم خارجی زبان است که با دیگر آثار به رقابت میپردازد.
فرزانه سلحشور، فرزاد علوی، پویا حقیقی و صحرا رمضانیان بازیگران این اثر هستند. این فیلم روایت چند دوست است که برای سفر به شمال کشور برنامه ریزی میکنند و آماده برای سفر میشوند اما…
آرش رمضانی به عنوان مدیر فیلمبرداری، پویا حقیقی تدوین و صدا، مصطفا صادقی دستیار فیلمبردار، مصطفا آرین راد طراح گرافیک، مجتبی رحامیان عکاس و فیلمبردار پشت صحنه، ایلیا شمس و محمدکاظم شیران در مقام تهیه کننده در این اثر حضور دارند. همچنین مجموعه آموزشی و هنری CNG TV لندن (انگلستان) حامی مالی و معنوی این فیلم است.
هفتمین دوره جشنواره Wales International Film Festival با ساز و کاری ویژه و چند مرحلهای طی ۲ ماه در گوین تئاتر شهر نیث ولز برگزار میشود که پس از نمایش آثار منتخب و شناسایی فینالیستها، در نهایت با معرفی برندگان جوایز در تاریخ ۱۴ و ۱۵ سپتامبر برابر با ۲۳ و ۲۴ شهریور به کار خود پایان میدهد.
فیلم سینمایی «بیمادر» به کارگردانی مرتضی فاطمی نامزد بهترین فیلم خارجی زبان جشنواره ولز شد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی پروژه، فیلم سینمایی «بیمادر» به نویسندگی و کارگردانی سید مرتضی فاطمی، نامزد بهترین فیلم خارجی زبان جشنواره ولز شد.
«بیمادر» که پنجمین حضور در جشنوارههای بینالمللی را تجربه میکند در چهار حضور قبلی خود سه جایزه «بهترین فیلم» از جشنوارههای بینالمللی داکا ۲۰۲۲، کراسینگ د اسکرین انگلستان ۲۰۲۳، جشنواره بینالمللی فیلم بنگلور و یک جایزه «بهترین کارگردانی» جشنواره فیلم رینبو لندن را کسب کرده بود.
هفتمین دوره جشنواره Wales International Film Festival 2023 با ساز و کاری ویژه و چند مرحلهای در طی دو ماه در گوین تئاتر در شهر نیث در ولز جنوبی برگزار میشود، پس از نمایش آثار منتخب و شناسایی فینالیستها، در نهایت معرفی برندگان جوایز در تاریخ (۱۵ سپتامبر) ۲۴ شهریور ماه انجام خواهد شد.
«بی مادر» به تهیه کنندگی محمدرضا مصباح و علی اوجی، این روزها در سینماهای سراسر کشور در حال اکران است.
اکران فیلمهای روز خارجی در سینمای کشور ضرورتی است که اکنون یک مانع مرتفع دارد: محدودیتهای حقوقی. این محدودیتها سبب شده تا بسیاری از کمپانیهای بزرگ بینالمللی به دلیل تبعات تحریمهای ظالمانه علیه کشورمان، از همکاری با سینمای ایران محروم باشند.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، اکران فیلم خارجی در سینماهای ایران، مطالبهای چنددههای است؛ عمر این مطالبه به اندازهای زیاد شده که همواره و با روی کار آمدن رئیس سازمان سینمایی جدید، بهعنوان یکی از اولویتهای کاری وی مطرح میشود. جالب آنکه این مطالبه، مورد وفاق جمع کثیری از سینماگران و حتی مدیران سینمایی کشور نیز است اما با این وجود، این اتفاق هنوز در سینمای ایران عملیاتی نشده است.
زمانی که محمد خزاعی بر کرسی ریاست سازمان سینمایی کشور تکیه زد، اکران فیلمهای خارجی، به عنوان یکی از مطالبات اصلی مطرح شد. دیماه سال گذشته بود که خزاعی اعلام کرد اکران فیلمهای خارجی، در دستور کار سازمان سینمایی قرار دارد. اواخر اردیبهشت امسال نیز اعلام شد که با آئیننامه اکران فیلم خارجی موافقت شده است.
با اعلام رسمی این خبر، امیدواری بسیاری به وجود آمد تا علاقمندان به سینما، بهمانند مردم بسیاری از کشورها، از نعمت تماشای فیلمهای جهانی به صورت همزمان بهرهمند شوند اما امروز که ۳ ماه از تاریخ موافقت میگذرد، هیچ خبری از اکران خارجی نیست.
اگر بدنه سینمایی دولت نتواند گشایشی در مسیر اکران فیلم خارجی صورت دهد باید از وزارت امور خارجه کمک گرفت تا زمینه اکران با تاخیر کمتر محصولات باکیفیت سینمای روز جهان را فراهم آوردخبرنگار ایرنا به اطلاعاتی دست یافته که نشان میدهد بخش عمدهای از مسئولیت یافتن فیلم خارجی برای نمایش در سینماهای کشور، به بخش خصوصی سپرده شده است. تصمیمی که به درستی صورت گرفته است اما در این مسیر، ۲ اشکال مهم وجود دارد: نخست آنکه بخش خصوصی بهواسطه اکران ناموفق فیلم هندی آر.آر.آر که سال گذشته در سینماهای کشور رقم خورد، تاحدودی نگران است و ریسک رایزنی برای فیلم جدید را به جان نمیخرد.
در وهله دوم، کمپانیهایی هستند که از تبعات واگذاری فیلم به بخش خصوصی هراس دارند. ۶ کمپانی اصلی که از ابتدا مشخص بود همکاریهایی با سینمای ایران ندارند اما این امیدواری وجود داشت که کمپانیهای کمتر شناختهشده آمریکایی و حتی شرکتهایی اروپایی، به چنین پیشنهادی روی خوش نشان داده و همکاریهای ولو محدودی با بخش خصوصی ایران انجام دهند. اما گویا این کمپانیها نیز از همکاری با سینمای ایران، در هراس بوده و چنین ریسکی را انجام نمیدهند.
حالا اما در شرایطی که امیدها برای نتیجهبخش شدن رایزنی بخش خصوصی درباره اکران فیلم خارجی، تاحدودی رنگ باخته است، مشورتهایی با بنیاد سینمایی فارابی و سینماشهر صورت گرفته تا بخش دولتی، با تجربیات و راهکارهای خود، زمینه تسهیل نمایش فیلم خارجی در سینماهای کشور را فراهم کند.
اتفاقی که باید منتظر بود و دید که نتیجه آن طی ماههای آتی، به چه نقطهای ختم خواهد شد.
این دیپلماسی است که تعیین میکند محصولات خارجی، تحت چه شرایطی و چگونه به روی پرده سینماهای کشور بروندحتی اگر بدنه سینمایی دولت نیز نتواند در این مسیر، گرهگشایی صورت دهد، باید به فکر برنامه بعدی رسیدن به این هدف بود. در برنامه ثانویه، طبیعتا نمیتوان امیدی به اکران همزمان فیلمهای روز جهان در سینماهای کشور داشت و در دو مسیر، باید به نمایش فیلمهای چند ماه قبل سینماهای جهان و یا پخش همزمان آثار آسیایی دل بست که این امکان نیز برای علاقمندان به سینمای جهان، چندان رضایتبخش نیست.
بنابراین بر روی کاغذ، راهکار دیگری باقی نمیماند مگر استمداد از وزارت امور خارجه تا با رایزنیهای گسترده خود، زمینه اکران با تاخیر کمتر محصولات باکیفیت سینمای روز جهان را فراهم آورد. در چنین شرایطی، مقوله سانسور، مشکل چندان بزرگی در مسیر نمایش آثار خارجی نیست و این دیپلماسی است که تعیین میکند محصولات خارجی، تحت چه شرایطی و چگونه به روی پرده سینماهای کشور بروند.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، طبق اعلام پیشین سینمای تاجیکستان، امسال فیلم «ملودی» به نویسندگی و کارگردانی بهروز سبط رسول را به عنوان نماینده رسمی خود در اسکار ۲۰۲۴ انتخاب کرده است، فیلمی که به انتخاب اتحادیه فیلمبرداران تاجیکستان برای رقابت اسکار پیش رو در شاخه بهترین فیلم بینالمللی در نظر گرفته شده است.این فیلم زنی را دنبال می کند که در مرکز کودکان سرطانی به آموزش موسیقی می پردازد. وقتی شاگردانش از او درخواست میکنند که با صدای پرندگان یک قطعه موسیقی بسازد، ملودی به روستای زادگاهش سفر میکند تا پرندهها و همچنین خوانندهای قدیمی را پیدا کند که از مکان آنها مطلع است. نقش اصلی این فیلم را دیمان زندی بازی می کند و علیرضا استادی و مقداد اسلامی دیگر بازیگران این فیلم هستند.
«ملودی» قرار است در ماه سپتامبر در تاجیکستان اکران شود تا شرایط لازم را برای رقابت در اسکار ۲۰۲۴ را به دست آورد. تاجیکستان در سال ۲۰۰۵ نیز قرار بود و با فیلمی از محسن مخلمباف در اسکار شرکت کند اما در نهایت نسخه نهایی این فیلم تا زمان مقرر به آکادمی ارسال نشد و این فیلم واحد شرایط شناخته نشد.تنها بار دیگری که تاجیکستان در رقابت اسکار حضور داشت به سال ۱۹۹۹ بازمیگردد که فیلم «لونا پاپا» ساخته «بختیار خداینظرف» در نهایت به فهرست نامزدهای نهایی شاخه بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان راه نیافت.«ملودی» دومین فیلمی است که تاکنون برای رقابت در شاخه بهترین فیلم بینالمللی اسکار ۲۰۲۴ معرفی شده است. پیش از این سینمای سوئیس نیز فیلم «تندر» را به عنوان نماینده خود به آکادمی معرفی کرده بود.در دوره گذشته در ابتدا ۹۳ کشور فیلم نماینده خود را برای رقابت در شاخه بهترین فیلم بینالمللی به آکادمی معرفی کردند. طی مرحله نخست ۱۵ فیلم به عنوان نامزدهای اولیه و در نهایت ۵ فیلم به عنوان نامزدهای نهایی این شاخه از طریق رایگیری از اعضای آکادمی انتخاب شدند و سرانجام در مراسم اعطای جوایز فیلم «در جبهه غرب خبری نیست» ساخته «ادوارد برگر» از آلمان برنده اسکار بهترین فیلم خارجی سال شد و سینمای ایران نیز فیلم «جنگ جهانی سوم» ساخته هومن سیدی را به عنوان نماینده رسمی خود در اسکار ۲۰۲۳ برگزیده بود.نود و ششمین دوره جوایز سینمایی اسکار روز ۱۰ مارس (۲۰ اسفند ۱۴۰۲) برگزار خواهد شد.
با معرفی نماینده سوئیس به عنوان اولین کشور، رقابت شاخه بهترین فیلم بینالمللی نود و ششمین دوره جوایز سینمایی اسکار رسما آغاز شد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از ورایتی، سوئیس اولین فیلم بلندساخته «کارمن ژاکییر» با عنوان «تندر» را به عنوان فیلم ارسالی خود برای شاخه بهترین فیلم بلند بینالمللی جوایز اسکار ۲۰۲۴ انتخاب کرد.
این انتخاب روز جمعه در یک کنفرانس مطبوعاتی که در جشنواره فیلم لوکارنو برگزار شد، اعلام شد.
اولین فیلم سینمایی «ژاکییر» در حال وهوای سال ۱۹۰۰ در مناظر کوهستانی باشکوه و روستایی سوئیس روایت می شود و داستان دختر نوجوانی (لیلیت گراسموگ) میپردازد که میخواهد به عنوان راهبه وارد صومعه شود، اما وقتی خواهر بزرگترش در شرایطی مرموز میمیرد، مجبور میشود به خانه بازگردد. او که مجبور است زندگی خود را رها کند، باید در کار طاقت فرسا در مزرعه خانوادگی خود کمک کند و به تحقیق درباره مرگ خواهرش و محک آزادی های خود در برابر محدودیتهای خانواده و جامعه روستایی میپردازد.
فیلم سینمایی تندر
فیلم سینمایی «تندر» نخستین بار در جشنواره بین المللی فیلم تورنتو رونمایی شد و پس از آن نمایش موفقی در جشنواره بینالمللی داشت و جوایز متعددی از جمله دو جایزه فیلم سوئیس، یک جایزه استعدادهای نوظهور سوئیس را از جشنواره زوریخ و جایزه ویژه هیات داوران جشنواره رُم و جایزه بهترین کارگردانی جشنواره فیلم مراکش را از آن خود کرده است.
بر اساس جدیدترین قوانین اسکار، فیلمها برای داشتن شرایط رقابت در شاخه فیلم بینالمللی باید در فاصله زمانی اول دسامبر ۲۰۲۲ (۱۰ آذر ۱۴۰۱) تا ۳۱ اکتبر ۲۰۲۳ (۹ آبان ۱۴۰۲) حداقل هفت روز اکران پیاپی تجاری همراه با بلیت فروشی داشته باشند.
برای اینکه فیلمها راحتتر الزامات آکادمی را برآورده کنند، آکادمی اجازه واجد شرایط شدن فیلمها با اکران در خارج از کشور مبدا (کشور معرفی کننده) را نیز میدهد، مشروط بر اینکه فیلم در خارج از ایالات متحده و قلمروهای آن برای حداقل هفت روز متوالی در یک سینمای تجاری همراه با بلیت فروشی اکران شود.
در صورتی که هر نسخهای از فیلم قبل از اکران عمومی، نمایش داده شود، این فیلم دیگر واجد شرایط برای رقابت در شاخه فیلم بینالمللی جوایز اسکار نخواهد بود. اکران غیرسینمایی شامل نمایش فیلم در سامانههای نمایش آنلاین (پلتفرمهای آنلاین)، عرضه از طریق دیویدی و یا نمایش در بستر اینترنت و حتی نمایش در خطوط هوایی میشود.
همچنین آثار انیمیشن و مستند بلند نیز میتوانند در این شاخه به عنوان نماینده رسمی کشورها به آکادمی معرفی شوند و حداقل ۵۰ درصد از دیالوگهای فیلم باید به زبان غیرانگلیسی (زبان کشور مبدا) باشد و اضافه کردن زیرنویس انگلیسی ضروری است.
چنانچه فیلمی بخواهد نماینده رسمی سینمای یک کشور در جوایز اسکار باشد، باید کنترل هنری بر آن فیلم به عهده اتباع آن کشور باشد (یعنی بخشی عمدهای از عوامل اصلی فیلم از کشور معرفی کننده باشند).
دوره گذشته در ابتدا ۹۳ کشور فیلم نماینده خود را برای رقابت در شاخه بهترین فیلم بینالمللی به آکادمی معرفی کردند. طی مرحله نخست ۱۵ فیلم به عنوان نامزدهای اولیه و در نهایت ۵ فیلم به عنوان نامزدهای نهایی این شاخه از طریق رایگیری از اعضای آکادمی انتخاب شدند و سرانجام در مراسم اعطای جوایز فیلم «در جبهه غرب خبری نیست» ساخته «ادوارد برگر» از آلمان برنده اسکار بهترین فیلم خارجی سال شد.
سینمای ایران نیز فیلم «جنگ جهانی سوم» ساخته هومن سیدی را به عنوان نماینده رسمی خود در اسکار ۲۰۲۳ برگزیده بود.
نود و ششمین دوره جوایز سینمایی اسکار روز ۱۰ مارس (۲۰ اسفند ۱۴۰۲) برگزار خواهد شد.