فیلم سینمایی «مصلحت» با رفع توقیف، جریان اکران عمومی خود را با نمایش در دانشگاهها آغاز میکند.
به گزارش سینمای خانگی از روابط عمومی «مصلحت»، با نزدیکشدن به آغاز اکران سراسری این فیلم سینمایی در سینماهای سراسر کشور، اکران دانشگاهی این فیلم از دانشگاههای صنعتی شریف، امیرکبیر و تهران آغاز میشود.
فیلم سینمایی «مصلحت» به کارگردانی حسین دارابی و تهیهکنندگی محمدرضا شفاه، اثری در ژانر سیاسی- معمایی و محصول مشترک سازمان سینمایی سوره و سازمان هنری رسانهای اوج است که پس از سه سال بلاتکلیفی، به زودی اکران عمومی خود را در سینماهای سراسر کشور آغاز خواهد کرد.
این فیلم قرار است در نخستین قدم با حضور دانشجویان و نخبگان دانشگاهی در روز یکشنبه ۶ خردادماه در دانشگاه صنعتیشریف، دوشنبه ۷ خرداد در دانشگاه امیرکبیر و سهشنبه ۸ خرداد ماه در دانشگاه تهران نمایش داده شود.
تشکلهای دانشجویی و علاقمندان برای هماهنگی اکران دانشگاهی این فیلم میتوانند با شماره ۰۹۳۰۴۱۰۳۰۰۸ تماس بگیرند یا از طریق درگاه اینترنتی https://esayar.ir اقدام به ثبت نام کنند.
مهمترین انتظار در قبال حمایت اخیر «سعید خانی» از تروریستهای غائله «خانه اصفهان» این است که سازمان سینمایی چه واکنشی به ادامه فعالیتهای او در قالب «خانه فیلم» نشان خواهد داد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از سینماپرس؛ با انتشار خبر اعدام «صالح میرهاشمی»، «مجید کاظمی» و «سعید یعقوبی» سه تن از عاملان حادثه تروریستی اصفهان و شهادت مدافعان امنیت اسماعیل چراغی، محسن حمیدی و محمد کریمی؛ دوره تازه عملیات روانی سلبریتیها با هشتگ سازی حول ماجرای اعدام سه تروریست مذکور کلید خورد.
اما ریشههای این خیزش مجازی را باید در کدام سازو کار اشتباه طی ماههای اخیر باید جستجود کرد؟ سلبریتیها پس از مدتها سکوت، ناگهان چنین تحرک هماهنگی را برای یک عملیات روانی بزرگ آغاز کردند و در سطح وسیعی به دنبال یادآوری آشوبها و سرکردههای آنارشیست قائله پاییز ۱۴۰۱ هستند.
این عملیات روانی که به صورت متمرکز توسط چهرههای سینمایی هدایت میشود، میتواند پیامدهای بسیار نامطلوب امنیتی را به همراه داشته باشد و مهمترین هدف، تحریک و هدایت دوباره مردم به سمت خیابان است.
در رفتارشناسی سبلریتیها و موج تازه فضاسازی سیاسی یک گزاره کاملا آشکار است، چهرههای سینمایی دیگر هراسی از ممنوعالکاری یا برخوردهای احتمالی سازمان سینمایی ندارند. آنان در یک اتحاد بیسابقه مهمترین رویدادهای فرهنگی کشور از جمله جشنوارههای فیلم، موسیقی و تئاتر و… و. تحریم کردند و از اجرای این طرح ضد امنیتی متضرر نشده و پس از مدتی سکوت فعالیتهای خود چریکی – مجازی خود را از سر گرفتهاند!
استوریهای بهار ارجمند و لیندا کیانی بازیگر فیلم «دیدن این فیلم جرم است» محصول سازمان سینمایی سوره
یکی از سیاستهای سازمان سینمایی طی ماههای اخیر تساهل و تسامح با هستههای فعال سینمایی است. رویکردی توام با ملاطفت، با تشکیل کارگروههای مصلحانه تنها به یک نتیجه ختم شد؛ ترحم برپلنگ تیز دندان :ستمکاری بود بر گوسفندان.
استوریها(ازراست به چپ) : همایون غنی زاده کارگردان تئاتر و سینما – سارا بهرامی و پدرام شریفی
چرا تشکیل کارگروهها وجلسات برای حل شدن مشکلات قضایی و امنیتی «سلبریتیها» در سازمان سینمایی نتیجهای معکوس به ارمغان داشت؟
پیگیریها از محتوای اغلب این جلسات حاکی از ضریب پیدا کردن حاشیه امنیت چهرههای مشهور فعال در فضای مجازی است تا جایی که سام درخشانی میتواند ساختارشکنترین پستها را در صفحه اینستاگرامش منتشر کند.
همراهی مازیار لرستانی و تهمینه میلانی با اعدام تروریستهای اصفهاناستوری شقایق دهقان و مهدی نصرتی بازیگر ارگانی دو فیلم لباس شخصی (سازمان اوج) و ضد (محصول حوزه هنری انقلاب اسلامی)
گزاره دومی که موجب قوت قلب سلبریتی برای توسعه مواجهه مجازی با حاکمیت میشود، سیاست محوری حمایت از تهیهکنندگان و پخش کنندگان در سینماست. مدیریت سازمان سینمایی فعلی مدتهاست به اهرمی برای حفظ منافع چهرههای پرقدرت حوزه پخش و تهیهکنندگی شده است.
تصمیمات این سازمان در دو سال گذشته مبنی بر گران کردن بلیط سینما نه تنها در جهت منافع مردم نبود، بلکه زمینه انتفاع بیشتر تهیه کنندگان و پخش کنندگان را تامین میکرد.
مدیریت سازمان سینمایی فعلی از بدو استقرار در سازمان سینمایی از سال ۱۴۰۰ در نخستین سال مدیریت، ۵۵ درصد و در دومین سال استقرار در سال ۱۴۰۱ موجب گرانی ۶۶ درصدی بلیط سینما شد.
با اینکه این گران شدن موجب ریزش مخاطبان در سال ۱۴۰۰ شد اما اصرار به گرانی بلیط در سال ۱۴۰۱ عملی شد. دست کم هیچ جریان مدیریتی در سینما طی چهل سال اخیر دو سال پیاپی بلیط سینما را گران نکرده است.
این اهتمام برای گران کردن بلیط سینمادر دو سال پیاپی نشان میدهد یکی از اهداف سازمان سینمایی تامین منافع پخش کنندگان و تهیهکنندگان سینماست. با این استدلال میتوان این گزاره را مطرح کردن دوران مدیریت فعلی سینما دوران پخش کننده و تهیهکننده سالاری است.
طبیعی است که این دو گروه در گلوگاههای اقتصادی و امتداد مسیر حرفهای سلبریتیها نقش موثری دارند و برخی جهت دهیهای سیاسی با فرمان آتش پخش کنندگان و تهیهکنندگان تشدید خواهد شد.
در مورد هر واکنشی از سوی سلبریتیها باید به دو موضوع بسیار مهم توجه خاص و ویژه داشت. جریان سلبریتیها تا زمانی نقش خود را به عنوان چریکهای مجازی ایفا میکنند که منافع اقتصادی آنان به مخاطره نیفتد.
در هر مقطعی با تهدید منابع مالی، ترمز اعتراض کشیده خواهد شد، مخصوصا افرادی که زمینههای کسب درآمد آنان، ریشه در مناسبات دیگری دارد. مهمترین نکته قابل تحلیل درباره تحرکات مجازی علیه اعدام تروریستهای خانه اصفهان این است که «سلبریتی» ها در این زمینه «پیرو» حلقه قدرت اقتصادی در سینما بودند. اگر حلقههای قدرت تولید در سینما، با این رویداد همراهی کنند، موج کنشگری ابعاد گستردهتری خواهد داشت.
استوریها از راست به چپ: علی ضیا، ژاله صامتی، الهام اخوان، مریم عصومیاستوریها از راست به چپ : ترلان پروانه، فرنوش آبا، امیر حعفری، حبیب رضایی
تهیهکنند گان و پخش کنندگان در ایجاد تولید دوگانگی و تقویت شهامت سلبریتیها نقش موثری دارند و این افراد با توجه به اینکه از حیث قدرت به صورت مستقیم از سازمان سینمایی تغذیه میشوند، میتوانند شهامت همراهی با فضاسازی سیاسی و امنیتی سلبریتیها را تقویت کنند.
در چهلم و دومین جشنواره فیلم فجر، اغلب کارگردانان، تهیهکنندگان و افراد صاحب منافعی که با مجوزهای وزارت ارشاد مسیر بهرهمندی خود را از جریان اقتصادی سینما تسهیل میکنند، وارد بازی تحریم نشدند و هیچ کدام از مولفان و مصنفان در گروه ناشران پست های معارضانه قرار نگرفتند، اما رصد اخیر نشان میدهد برخی تهیهکنندگان و پخش کنندگان وارد آتش بازی حمایت از تروریستهای اصفهان شدهاند.
استوری سعید خانی مدیرعامل خانه فیلم از چهرههای قدرتمند سینما در حوزه تولید و پخش
سعید خانی چطور حامی تروریستها شد؟
سعیدخانی تهیهکننده، پخش کننده و مدیرعامل «خانه فیلم» که مدیریت یکی از مهمترین دفاتر پخش در سینما را بر عهده دارد، پس از اعدام تروریستهای اصفهان، نقاب از چهره برداشت و به این اعدامها واکنش نشان داد و در صفحه اینستاگرامش از آنان حمایت کرد.
در این مواجهها، افکار عمومی در فضای مجازی اغلب به چهرهها و سلبریتیها بسیار معروف توجه دارند، در حالیکه سلبریتیها به قطبنمای خودشان که منابع اقتصادی آنان را تامین خواهد کرد، چشم دوختهاند.
سعید خانی مدیریت یکی از گلوگاههای مهم پخش و تولید را در سینما را در دست دارد و از سوی دیگر چهرههای سیاسی، سینمایی و اقتصادی قدرتمندی را او را حمایت میکنند. شاید افکار عمومی با نام سعید خانی آنچنان آشنا نباشند اما اعلام موضوع او در حمایت از تروریستهای اصفهان موج اعتراضی را در میان سلبریتیها گسترش خواهد داد.
«سعید خانی» یکی از مهمترین و پررابطهترین پخشکنندگان سینماست که میتواند با این انتشار یک استوری دامنه مواجه مجازی با سینماگران را افزایش دهد وبسیاری از سینماگران وارد مرزبندی پر چالشتری با حاکمیت شوند.
به طور قطع، استوری بدون متن سعید خانی تعداد بیشتری از سلبریتیها را وادار به واکنش خواهد کرد. سلبریتی واکنش دهنده، بیش از آنکه به دنبال اعتراض به اعدام چند تروریست باشند، به دنبال پیروی از خطدهی خاصی هستند که توسط خانی تولید شده است و سلبریتیها تبعیت میکنند تا موقعیت خود را در سینما و تولیدات شبکه نمایش خانگی حفظ کنند و از صفحه شطرنج سازوکار و مناسبات تولید کنار گذاشته نشوند.
چرا «خانه فیلم» نهاد قدرتمندی در حوزه پخش و نمایش محسوب میشود؟
«خانه فیلم» که مدیریت آنرا خانی بر عهده دارد، شرکتی با مسئولیت محدود در زمینه پخش فیلم های سینمایی از سال ۱۳۹۶ کار خود را با پخش فیلم لونه زنبور آغاز کرد. این دفتر پخش فیلمهایی همانند متری شیش و نیم، مسخره باز، قهرمان، دینامیت، شادروان، علفزار، انفرادی، غریب خط استوا و سه کام حبس و … را برعهده درد. در سال های ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ دو سال متوالی پر فروش ترین دفتر پخش ایران بوده و اعضای هیئت مدیره خانه فیلم به شرح زیراست:
سید جمال ساداتیان (رئیس) سعید خانی (مدیرعامل) بهرام رادان (عضو) سپهر سیفی (عضو) محسن خباز (عضو) امیرحسین علم الهدی (مشاور)
سعید خانی یک مهره بیش فعال، شبیه سالهای ابتدایی فعالیت علی سرتیپی است. او سالها در مقام پخش کننده در دفتر «نسیم صبا» و دفتر تولید فدک فیلم، هر دو متعلق به سعید سعدی از کادر سابق سپاه انقلاب اسلامی فعالیت میکرد و به تدریج با حمایت سعدی به عنوان تهیهکننده شناخته شد و در حوزه پخش اعتبار و موقعیتی کسب کرد.
سید جمال ساداتیان تهیهکننده سینما سالها به عنوان رئیس دفتر دولت هاشمی رفسنجانی فعالیت میکرد. برادران شایسته که از اقوام ساداتیان هستند، با تاسیس کمپانی هدایت فیلم در دوران هاشمی پروژههای ارگانی فراوانی را تولید کردند.
سیدجمال ساداتیان مالک کمپانی تولید و پخش بشرا فیلم از تهیهکنندگان ذینفوذ سینماست و قبل از ورود به سینما سالها به عنوان رئیس دفتر هاشمی رفسنجانی فعالیت میکرد. او اداره چندین پردیس سینمایی را برعهده دارد. {هفته گذشته فرزند امیر حسین ساداتیان به همراه یاسر هاشمی در عسلویه حضور داشتند. این حضور احتمال برای از سرگیری یک فعالیت اقتصادی در این منطقه است. }
دیگر شریک مهم این کمپانی پخش کننده آژانس تبلیغاتی «کانون ایران نوین» به مدیریت مریم شفیعی است.
سپهر سیفی که نام او در لیست اعضای هیات مدیرت قرار دارد با حفظ سمت در کانون ایران نوین قائم مقام محسوب میشود. فرزندان شفیعی، سپهر و شهرزاد هر دو تهیه کننده سینما هستند. این کانون در مهمترین قراردادهای تبلیغاتی فرهنگی، هنری و ورزشی نقشی اساسی ایفا میکند.
سپهر سیفی قائم مقام کانون ایران نوین در عکس سمت چپ در کنار مادرش «مریم شفیعی»
امیرحسین علمالهدی مدیر عامل سابق گروه هنر و تجربه از مشاور این شرکت پخش سینمایی است. علمالهدی از جمله افرادی است که سالها در نهادهای مختلفی تحت عنوان مدیرسینمایی فعالیت میکرد. اعمالسیاستهای او منجر به شکلگیری کمپانی چند شراکتی فیلمیران با حضور غلامرضا موسوی، محمدرضا تخت کشیان، رسول صدرعاملی، حمید اعتباریان با مدیریت علی سرتیپی شد. در واقع «خانه فیلم» با الگوبرداری از کمپانی فیلمیران شکل گرفته است.
آیا سازمان سینمایی، سازمان اوج و حوزه هنری همکاری خود را با خانه فیلم ادامه میدهد؟
مهمترین انتظار در قبال حمایت اخیر «سعید خانی» از تروریستهای قائله «خانه اصفهان» این است که سازمان سینمایی چه واکنشی به ادامه فعالیتهای او در قالب «خانه فیلم» نشان خواهد داد.
خانی در حوزه پخش، نمایش و تولید سینمایی تعاملات ویژهای با سازمان سینمایی دارد. اگر رئیس سازمان سینمایی همانطور که در اختتامیه فیلم فجر وعده داد تا ریلهای سینما به سوی جریان انقلاب اسلامی هدایت کند، باید منتظر ماند و دید روسای این سازمان در قبال حمایت مدیر پخش خانه فیلم از تروریستهای اصفهان چه واکنشی نشان خواهد داد؟
انفعال سازمان سینمایی غیرواقعی و غیرانقلابی بودن سازمان سینمایی را هویدا خواهد کرد و برگزاره پخش کننده و تهیهکننده سالاری صحه میگذارد.
«خانه فیلم» تقاطع فعالیتی با حوزه هنری و سازمان هنری اوج دارد. فیلم «غریب» آخرین محصول سازمان اوج توسط خانه فیلم پخش شده است. آیا سازمان اوج همچنان با این دفتر پخش ادامه همکاری خواهد داد؟
خانی یکی از تهیهکنندگان سریالهای شبکه نمایش خانگی است. آیا ساترا با همه سستیهایش در مقابل این حمایت خاص تهیهکننده سریال «سیاهچاله» واکنش درخوری نشان خواهد داد؟
پرسش مهمتر از حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی این است که آیا سیاست تهاتر در اکران را با «خانه فیلم» ادامه میدهد؟ اگر سستیهای گذشته تکرار شود، حدود و ثغور انقلابی بودن از سوی این نهادهای تاثیرگذار، در ساحت ادعا باقی خواهند ماند.
این دوگانگی در این بزنگاه تاریخی باید در وضعیت آشفته سینما حل شده در غیراینصورت این وضعیت هرج مرجطلبانه در تهییج افکار عمومی توسط سلبریتیها و حامیان اقتصادی آنان در مواجه با حاکمیت ابعاد گستردهتری پیدا خواهد کرد.
اکران آنلاین فیلم سینمایی «غریب» یکم خرداد همزمان با سالروز شهادت محمد بروجردی نیمبها عرضه میشود.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی فیلم، اکران آنلاین فیلم سینمایی «غریب» به کارگردانی محمدحسین لطیفی روز دوشنبه (یکم خرداد) همزمان با سالروز شهادت محمد بروجردی در پلتفرم فیلیمو به صورت نیم بها عرضه میشود.
این فیلم به نویسندگی و تهیهکنندگی حامد عنقا از چهارشنبه (۲۰ اردیبهشت) به صورت اختصاصی در پلتفرم فیلیمو اکران خود را آغاز کرده است.
فیلم «غریب» به روایت بخشی از زندگی شهید محمد بروجردی در کردستان و شیوه فرماندهی منحصر به فرد او در اتحاد مردم و رفع شرایط بحران پرداخته است که در سال ۱۳۵۸ با آغاز ناآرامیها در کردستان توسط احزاب کومله و دموکرات، محمد بروجردی از طرف امام خمینی(ره) مأموریت مییابد تا به عنوان فرمانده سپاه کردستان وضعیت را به حالت عادی بازگرداند.
بابک حمیدیان، پردیس پورعابدینی، رحیم نوروزی، حسام محمودی، مهران احمدی و فرهاد قائمیان در این فیلم به ایفای نقش پرداختهاند.
فیلم «غریب» که محصول سازمان هنری رسانه ای اوج است در چهل و یکمین دوره از جشنواره فیلم فجر در بخشهای مختلف طراحی صحنه، چهرهپردازی، جلوههای ویژه میدانی موفق به دریافت سیمرغ شد. همچنین سیمرغ بهترین نقش اول زن جشنواره نیز به بازیگر این فیلم اختصاص یافت.
جایزه ویژه هیئت داوران در بخش مقاومت بینالملل و بهترین فیلم از نگاه ملی نیز به «غریب» تعلق گرفت. این فیلم در هفدهمین جشنواره فیلم مقاومت نیز به عنوان بهترین فیلم، انتخاب شد.
بازیگر فیلم سینمایی «فسیل» گفت: تب و تاب این روزها که پس از وقفه طولانی و رکود سینما به لحاظ کرونا، فیلمها اکران میشوند و این که «فسیل» پاسخ به نیاز مخاطبان به یک کمدی جذاب بود، در فروش آن بسیار دخیل است.
به گزارش سینمای خانگی، علیرضا استادی در گفت وگو با خبرنگار سینمایی ایرنا و در توضیح فیلم هایی که با بازی وی این روزها در حال اکران است بیان کرد: آهنگ دونفره (۱۳۹۹) فیلمی برای خانم آرزو ارزانش بود و نقشی که پیشنهاد شد برایم جذابیت داشت چون تاکنون بازی نکرده بودم؛ بسیار دوست داشتم که این نقش را تجربه کنم ضمن این که این فیلم عوامل تولید حرفه ای و خوبی داشت.
بازیگر فیلم سینمایی هیوا (رسول ملاقلی پور ۱۳۷۷) در پاسخ به این پرسش که چرا این نقش را متفاوت و جذاب می خواند، اظهار داشت: نقش فانتزی_کمدی یک باج گیر بود که شبیه تیپ شده بود و تاکنون چنین تجربه ای نداشتم به همین خاطر تصمیم گرفتم این کاراکتر-تیپ را بازی کنم.
استادی از تجربه بازی در کنار فرزاد فرزین یادآور شد: فرزین درجه یک و هنرمند باهوشی است که اخلاق حرفه ای و درجه یکی دارد.
علیرضا استادی
وی در پاسخ به این پرسش که آیا تصور چنین فروشی را برای فیلم فسیل داشته است؟ گفت: شاید نه چنین رقمی اما می دانستم که فروش خوبی خواهد داشت و باتوجه به سابقه عامریان (کارگردان اثر) و تیم بازیگران برجسته کمدی و نوشته خوبی که فیلم داشت قابل پیش بینی بود.
هنرپیشۀ فیلم سینمایی بدون تاریخ، بدون امضاء (وحید جلیلوند ۱۳۹۵) ادامه داد: ضمن این که تب و تاب این روزها که پس از وقفه طولانی و رکود سینما به لحاظ کرونا فیلم ها اکران می شوند و این که چنین فیلمی پاسخ به نیاز مخاطبان به یک کمدی جذاب بود، در فروش آن بسیار دخیل بود.
استادی افزود: من پیشتر در فیلم نارگیل (۱۳۹۸) با سابق همکاری با سید ابراهیم عامریان و یکی از نقش های اصلی این فیلم را برعهده داشتم و دوست داشتم با ایشان دوباره کار کنم و به دلیل اتفاقاتی که پیش تر افتاده بود، حضوری افتخاری در فسیل داشتم.
بازیگر فیلم سینمایی چک برگشتی (سیروس مقدم ۱۳۹۱) با اشاره به این نکته که در سال جاری مشغول چه کاری بوده است گفت: از شروع سال ۱۴۰۲ این جمعیت قابل کنترل به کارگردانی محمدمتین اوجانی و تهیه کنندگی مهرداد فرید طالب نیا را انجام دادم؛ این فیلم اولین فیلم اوجانی است که توسط امین عبدی و روناک برخوردار نوشته شده و نقش من یکی از اعضای خانواده است.
وی در پاسخ به این پرسش که پول چه اهمیتی در پذیرش نقش ها و بازی در تولیدات تصویری دارد، خاطرنشان کرد: پول برای من به دلیل جبر شرایط و اوضاعی که امروز وجود دارد بسیار اهمیت دارد بر این اساس نمی توانیم که مقید به انتخاب باشیم بلکه تاحدی ناچاریم که به انتخاب شدن بسنده کنیم.
بازیگر فیلم سینمایی گل به خودی (احمد تجری ۱۳۹۹) تصریح کرد: برایم جذابیت قصه و این که اثر در چه مدیوم و ژانری پخش می شود و حرفه ای بودن گروه اهمیت دارد؛ اگر اینها نباشد دوست ندارم در کاری حضور داشته باشم. در گروهی که سوهان روح است و فیلمنامه اش آشفته و انعطافی در کار گروه وجود ندارد کار نمی کنم.
استادی در پاسخ به این سوال که دوست دارد چه نقشی را بازی کند که تاکنون تجربه نکرده است، گفت: پیچیدگی هایی در بازی خودم دارم که نمی دانم در کمدی موفق ترم یا در تراژدی و ملودرام اما همواره دوست داشتم که در یک نقش کمدی_موقعیت که بتوانم چم و خم کاراکتر را به خوبی بازی کنم و ویژگی های آن را بیرون بکشم، هنرنمایی کنم.
به گزارش ایرنا، فسیل فیلم کمدی به کارگردانی کریم امینی، نویسندگی حمزه صالحی و تهیهکنندگی سید ابراهیم عامریان محصول سال ۱۳۹۹ که در ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ اکران شد با فروش بیش از ۱۳۰ میلیارد تومان، پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران لقب گرفت.
فسیل داستان یک خواننده، پیش از انقلاب است که تلاش دارد هرطور شده خود را به شاه نزدیک کند و افتخار و موقعیتی برای خود دست و پا کند اما از بد روزگار به مدت ده سال به کما میرود و در دوره پیروزی انقلاب اسلامی به هوش میآید.
علی خسروی کارگردان فیلم کوتاه «زاک» که روایتی امیدوارانه از موضوعی بهشدت تلخ دارد، تأکید میکند که خود را در برابر مخاطبان آثارش، مسئول میداند و نمیتواند آنها را در تلخی محض رها کند.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از مهر، درست در همین سالهایی که سینمای ایران بهواسطه قهر مخاطبان سایه سنگین رکود حاکم بر گیشهها را تجربه میکند و فرآیند عرضه محصولات نمایشی در آستانه ورود به دورانی تازه بهواسطه فراگیر شدن بسترهای عرضه جدید در فضای مجازی قرار دارد، «سینمای کوتاه ایران» انگیزه بالایی برای یافتن مخاطبانی تازه برای خود دارد.
«فیلم کوتاه» یکی از محصولات بصری مهم و جریانساز در دنیای جدید محسوب میشود و به همین دلیل دیگر بهسختی میتوان تولیدات این حوزه را نادیده گرفت.
به همین منظور سرویس هنر خبرگزاری مهر قصد دارد با سرفصل ثابت «هر هفته یک فیلم کوتاه در مهر» به معرفی بخشی از تولیدات «سینمای کوتاه ایران» در قالب گفتگو با عوامل این آثار بپردازد.
فیلم کوتاه «زاک» بیست و پنجمین فیلمکوتاهی است که در قالب این سلسله گفتگو میزبان کارگردانش بودیم.
«زاک» با موقعیت مادری آغاز میشود که تصمیم به سقط فرزند خود دارد اما در فرآیند روایت ۱۰ دقیقهای فیلم، دیدگاهش نسبت به فرزندی که در راه دارد، تغییر میکند.
آنچه میخوانید حاصل گفتگوی خبرگزاری مهر با علی خسروی نویسنده و کارگردان و مهدی مهرنیا مشاور کارگردان فیلم کوتاه «زاک» است.
* فیلم کوتاه «زاک» موقعیت و داستانی دارد که میتوانست در خروجی تبدیل به یک اثر کلیشهای و مشابه با برخی تجربههای دیگر در سینمای کوتاه شود، اما امتیاز آن زاویه نگاه متفاوتی است که به سوژه داشتهاید. چگونه به این ایده و پرداخت رسیدید؟
علی خسروی: ابتدا باید از خبرگزاری مهر بابت این فرصت و توجهی که برای سینمای کوتاه در نظر گرفته و میگیرد سپاسگزاری کنم و فکر میکنم کمتر رسانهای در شرایط فعلی این سهم را برای سینمای کوتاه قائل باشد. درباره سوژه این فیلم هم میتوانم بگویم غالباً ایده آثارم از مواجهه با سوژههای مستند در ذهنم شکل میگیرد. حوالی چهار سال پیش بود که دیدن یک مستند، باعث شد که نسبت به زنان کارگر دغدغه پیدا کنم. زنانی که در کنار همسر بودن و مادر بودن، مشکلات دیگری را هم تجربه میکنند. داستان این فیلم پیش از دوران کرونا در ذهن من شکل گرفت و نزدیک به دو سال در ذهنم آن را پرورش میدادم تا حوالی تابستان ۱۴۰۱ که ساخت این فیلم برایم جدی شد و همزمان وارد پیشتولید شدیم. اصولاً هم چه در مستندسازی و چه در ساخت فیلم کوتاه خیلی منتظر تهیهکننده نمیمانم و فکر میکنم او هم اگر شوروحال من رو متوجه شود، با من همراه میشود. معمولاً هم تهیهکنندهها به من اطمینان میکنند.
خسروی: اطراف ما پر است از این زنهایی که با اوج ایثار و از خودگذشتگی، گویی هیچچیز برای خود نمیخواهند. روایت این از خودگذشتگی، برایم بسیار جذاب بود. در همین سینمای کوتاه ما فیلمی با فضایی کاملاً متضاد ساخته شد که سازندگانش از دوستان من هستند و فیلم هم مورد توجه قرار گرفت اما شخصاً هر چه تلاش کردم، کاراکتر زن فیلم را که اقدام به قتل همسرش میکند را نمیفهمممن سال ۸۵ اولین فیلمم را با نام «جشن تکلیف» ساختم و تا به امروز در نزدیک به ۸۰ جشنواره مستند و داستانی حضور داشتهام. اولین جایزهام را هم برای همین فیلم «جشن تکلیف» از جشنواره فیلم شهر گرفتم. سال ۸۷ سومین فیلمم را بهصورت ۳۵ میلیمتری با نام «آینه» ساختم که همان سال در جشنواره فیلم فجر هم حضور داشت و از همان فیلم بود که سینمای کوتاه داستانی برایم صورت حرفهای پیدا کرد. بهواسطه همین تجربه هم حتی پیشنهاد ساخت تله فیلم و سینمایی هم داشتم اما دچار کمالگرایی شدم و سراغ مستندسازی رفتم.
احساس میکردم دیگر داستان تازهای برای ساخت فیلم داستانی وجود ندارد. ورودم به فضای مستند کمک کرد که با ایدههای تازهای مواجه شوم و ایده «زاک» هم اینگونه شکل گرفت و قصهاش را از یک فیلم مستند وام گرفتم.
* فیلمتان از نظر سروشکل و ساختار کاملاً سینمایی است اما به نظرم فیلمنامهاش با مشکل مواجه است. کل خط داستان یک روایت یکنواخت و ساده است که گویی گرهافکنی و گرهگشایی به درستی در آن اتفاق نمیافتد.
خسروی: خیلی به این ماجرا فکر کردیم. اتفاقاً در برنامه پیچینگ ایده این فیلم در انجمن سینمای جوان هم دچار همین مشکل شدیم…
* همین ایده را پیچ کرده بودید؟
خسروی: بله. اتفاقاً در آن جلسه نکاتی را هم مطرح کردند اما واقعیت این است که حرف دیگران را گوش نگردم و فیلم خودم را ساختم! از این جهت هم خوشحالم و هم ناراحت. این فیلمنامه برای من چیزی شبیه عروسک کوزت شده بود که گویی هر طور شده باید آن را به دست بیاورم. در این فیلم موقعیت این زن برای من موضوعیت داشت. من فیلمهای کوتاه ایرانی و خارجی زیادی را دیده و میبینم. احساسم این بود که در این قصه باید موقعیت زنی را ترسیم کنم که در استرس و فشار عصبی است اما سرانجام به گردهم آوردن اعضای خانوادهاش به آرامش میرسد. به همین دلیل هم فرم روایت فیلم ما اول شخص بود و سراغ فرم دانای کل نرفتیم. ترسیم حس و حال این زن در طول ۱۰ دقیقه فیلم برایم جذاب بود.
علی خسروی
* از این برداشت نترسیدید که آنچه در فیلم ارائه میکنید در ذهن مخاطب تبدیل به همان عبارت معروف «خوشبختی فاصله میان دو بدبختی است» بشود؟ چون هیچ نشانهای در روایت فیلم نیست که شرایط این زوج بعد از این با تغییر مثبتی مواجه شود.
خسروی: آگاهانه به این تصویر رسیدهایم. فیلم «زاک» موقعیت زنی است که به دلیل بد اخلاقیهای شوهرش تصمیم به سقط فرزندش گرفته است و این سوژه هم برگرفته از یک کیس واقعی بود. زنی بود که میگفت من بچه بسیار دوست دارم اما به دلیل استرسهای ناشی از بداخلاقیهای همسرم، مجبورم بچهام را بدون اطلاع همسرم سقط کنم. در داستان فیلم اما این زن در نهایت به حرف دل خودش و صدای قلب نوزادش گوش میدهد و از تردیدهایش عبور میکند. خدا هم در چنین شرایطی به فرد کمک میکند. دقیقاً با همان خبری که شاید میتوانست شوهرش را تا آستانه مرگ عصبانی کند، او را آرام میکند و از یک مهلکه نجات میدهد. در لحظهای که به رحیم میگوید که حامله است، گویی به او شوک وارد میشود.
اطراف ما پر است از این زنهایی که با اوج ایثار و از خودگذشتگی، گویی هیچچیز برای خود نمیخواهند. روایت این از خودگذشتگی که فکر میکنم ویژگی زن شرقی است، برایم بسیار جذاب بود. در همین سینمای کوتاه ما فیلمی با فضایی کاملاً متضاد ساخته شد که سازندگانش از دوستان من هستند و فیلم هم مورد توجه قرار گرفت اما شخصاً هر چه تلاش کردم، کاراکتر زن فیلم را که اقدام به قتل همسرش میکند را نمیفهمم. به همان اندازه که آن زن را نمیفهمم، این زنی که در «زاک» تصویر کردهام را درک میکنم و این قطعاً به تجربه زیسته من ربط پیدا میکند. احساس من این است که فیلم کوتاه وظیفه دارد در یک زمان کوتاه یک موقعیت خاص دراماتیک از یک شخص را به تصویر درآورد و روایت فیلم «زاک» را هم از همین جنس میدانم.
خسروی: در سختترین شرایط هم شاهد روئیدن یک غنچه بودهایم. هیچ گاه دوست ندارم مخاطبم را در تلخی مطلق رها کنم. در نهایت ناامیدی بازهم میتوان ذرهای امید پیدا کرد و شاید به همین دلیل هم بزرگترین گناه در دین ما ناامیدی استمهدی مهرنیا: اجازه دهید نکتهای را درباره فیلمنامه «زاک» مطرح کنم. کل داستان فیلم از نظر زمانی در دو ساعت میگذرد که ما اتفاقات این دو ساعت را قرار است در ۱۰ دقیقه روایت کنیم. زمان هم کاملاً در فیلم خطی است. آنچه دارد اتفاق میافتد، کنار هم چیدن بریدههایی از لحظات این کاراکتر از لحظهای است که تصمیم میگیرد جان یک موجود زنده اما فاقد روح از نگاه ما را بگیرد، تا دو ساعت بعد که با همان موجود به ظاهر فاقد روح، روح تازهای را به زندگی فاقد روح خودش و همسرش میدمد. رسیدن از آن نقطه به این نقطه آن هم طی دو ساعت، همان اتفاقی است که در فیلمنامه رخ داده است و آن را بهنسبت یک روایت تکخطی و یکنواخت از یک مقطع از زندگی یک فرد، متمایز کرده است.
* جناب مهرنیا شما از چه مرحلهای با پروژه «زاک» همراه شدید و چه سهمی در شکلگیری دنیای آن داشتید؟
مهرنیا: من و علی خسروی یک دوستی قدیمی داریم. پیشتر من فیلم ساختهام و آقای خسروی آن را تهیه کرده و همکاریهای دیگری هم با یکدیگر داشتهایم. در فیلم «زاک» اما بعد از آنکه قرار شد این کار ساخته شود و فیلمنامه تقریباً شکل گرفته بود، صحبت و گفتگو را آغاز کردیم. جزو معدود کارهای کوتاهی بود که پیشتولید مفصلی هم داشت و نزدیک ۲۰ روز برای آن وقت گذاشتیم. از آنجا که لوکیشن هم در تهران نبود ما ۷ یا ۸ نوبت به شمال رفتیم و لوکیشن دیدیم.
* اتفاقاً همین پیشتولیدهای مفصل است که تأثیرش را روی خروجی نشان میدهد.
خسروی: مهدی واقعاً یکی از آن دوستان حرفهای من است. بیش از ۱۵ جلسه درباره فیلمنامه و کارگردانی صحبت کردیم تا به جمعبندی برسیم. فهیمه مؤمنی که نقش اصلی این فیلم را ایفا میکند، معتقدم با اختلاف یکی از بهترین بازیهای کارنامهاش را ارائه کرده است. همه این نتایج به دلیل زمانی است که همه ما در پیشتولید صرف رسیدن به استانداردها کردیم. اگر چنین پیشتولیدی عقبه پژوهشی هم داشته باشد، با نتایج به مراتب بهتری هم مواجه میشود. مهدی در این مسیر واقعاً رفاقت کرد و معتقدم در سینمای کوتاه، چون پول خاصی هم جریان ندارد، مهمترین سرمایه همین رفاقتهاست.
* در جواب سوال اول اشاره کردید که ایده این فیلم را از فضای یک مستند و از تجربیات خودتان در دنیای مستندسازی وام گرفتهاید. این گزاره را بهویژه از سوی فیلمسازانی که دغدغه مسائل اجتماعی را هم دارند، زیاد میشنویم و غالباً ریشه اصلی ایدههای خود را مشاهداتشان از واقعیتهای جامعه میدانند. آنچه درباره «زاک» برایم عجیب است و علی خسروی را با فیلمسازان مشابهش متمایز میکند این است که گویی زاویه نگاه و روایتش، به واسطه مواجه ه با حجم بالای سیاهی و تلخی موجود در دنیای واقعی، رنگ تلخی و سیاهی به خودش نگرفته است. بسیار شاهد هستیم که فیلمسازان ما سراغ معضلات اجتماعی میروند و آنقدر بیواسطه با حجم بالایی از تلخیها مواجه میشوند که گویی ناگزیر بخشی از این تلخی در فیلمشان سرریز میکند. در داستان یک خطی «زاک» ما همه مواد لازم برای یک موقعیت داستانی تلخ و سیاه را داریم، از کارگر معترض و در آستانه اخراج گرفته تا زنی که تصمیم به سقط فرزندش دارد، شما از تمام این تلخیها روایتی ارائه کردهاید که وقتی تیتراژ پایانی پخش میشود، حال مخاطب خوب است و گویی حتی شاهد روایتی از جنس امید بوده است. چه اتفاق درونیای در شما افتاد که خروجی کارتان طعم و مزهای متفاوت از آثار دیگر فیلمسازان اجتماعی پیدا کرده است؟
خسروی: خیلی خوشحالم که این اتفاق در فیلم من افتاده است و چنین حسی نسبت به آن داشتهاید. اساساً همین را میخواستم. من معتقدم که ما همه به «امید» زندهایم. من فیلمهای مستند زیادی ساختهام و نزدیک به ۸ سال است که در حوزه مستندهای اقتصادی کار میکنم. زمانی کارهای دفاعمقدسی و اجتماعی هم ساختهام. آنچه ما امروز در ایران درگیر آن هستیم یک جنگ اقتصادی تمام عیار است که با یک جنگ فرهنگی توأم شده و شرایط عجیب و غریبی را بهوجود آورده است.
همیشه اما در سختترین شرایط هم شاهد روئیدن یک غنچه بودهایم. هیچ گاه دوست ندارم مخاطبم را در تلخی مطلق رها کنم. در نهایت ناامیدی بازهم میتوان ذرهای امید پیدا کرد و شاید به همین دلیل هم بزرگترین گناه در دین ما ناامیدی است. همین امروز فیلمنامه یک فیلم بلند را هم در دست دارم که سوژه آن هم یک سوژه اقتصادی است اما در عین حال یک داستان عاشقانه دارد. در دل یک چالش عظیم، سراغ روایت رویش یک عشق رفتهام. به نظرم سینما رسالتی جز به تصویر درآوردن این امید ندارد. دوستان خود من در سینمای کوتاه فیلمهای خوبی ساختهاند که من هیچگاه تلخی پایانشان را دوست نداشتهام.
* نکته خیلی مهم اما این است که آن فیلمسازان هم واقعاً دارند از سر دغدغه سوژه تلخی را روایت میکنند. بهجد با این نگاه مخالفم که بخواهیم به خروجی کار آن فیلمسازان برچسب سیاهنمایی بزنیم و بخواهیم خالقانشان را محکوم کنیم. گویی که تعمدی در تزریق سیاهیها در فیلم خود دارند. به نظرم ما با دو نوع مواجهه با یک موقعیت تلخ مواجهیم که میتوان آن را یک فرآیند درونی برای هر فیلمسازی دانست. حتی در میان همین آثار بهشدت تلخ هم فیلمهایی هست که مخاطبشان را بهشدت به فکر وامیدارند و این یعنی فیلمساز کار خودش را کرده، کارکرد اصلی فیلم، ایجاد سوال و تشویق به تفکر است. در این گفتگو میخواهم بدانم علی خسروی چگونه این فرآیند درونی را برای خودش ترسیم کرده که به چنین خروجی متفاوت و عاری از هر زهر و سیاهی میرسد.
خسروی: رضا میرکریمی جملهای دارد که میگوید این دروغ است که بگوییم ما فیلمسازان فیلم نمیبینیم یا به تعبیر اصغر فرهادی، باک خودمان را پر نمیکنیم. مهرداد اسکویی هم از مثال چاه استفاده میکند. واقعیت این است که ما فیلمسازان چاهمان و باک مان را با همان دنیای زیستهمان پر میکنیم. تنها جوابی که میتوانم به سوال شما بدهم این است که این فرآیند درونی متأثر از دنیای زیسته و تجربیات زیسته من است. طبیعتاً جواب فنی و قاعدهمندی ندارد که بخواهم براساس آن بگویم آگاهانه دست به این انتخاب زدهام.
زمانی با مهران کاشانی کلاس فیلمنامهنویسی داشتیم که در تمام آن دوره یک جمله کلیدی داشت. او میگفت فکر نکنید که ما هستیم که انتخاب میکنیم داستانمان را بهصورت شاهپیرنگ، خردهپیرنگ یا حتی ضدپیرنگ بنویسیم. میگفت این جنس زندگی شماست که مشخص میکند کدام سبک را انتخاب میکنید. سینمای عبدالرضا کاهانی یا سینمای ابراهیم حاتمیکیا هر کدام برخاسته از دو نوع سبک زیست متفاوت است. من هم سبک فیلمسازیام برگرفته از جهان زیستهام است.
کاراکتر زن در فیلم من نماینده زنانی است که بهدنبال پیدا کردن راهحل در مشکلات خود هستید. ایثاری که این زن میکند و تلاشی که برای جمع کردن اعضای خانوادهاش دارد، در نهایت با موفقیت مواجه میشود. اتفاقاً فیلم در حال پخش جهانی است. خیلیها به من گفتهاند اگر سکانس پایانی مربوط به مینیبوس را حذف کنی، تعداد جشنوارههایی که فیلم را میپذیرند دو برابر میشود. من گفتم اصلاً نمیخواهم. گفتند قبول، مینیبوس باشد اما آن لبخند رضایت زن را حذف کن و بگذار داستان در بلاتکلیفی تمام شد. باز هم مقاومت کردم و گفتم اصلاً! سرآخر گفتند قبول همهاش باشد لااقل پلان آخر که مینیبوس در جاده سرسبز میراند را حذف کن! بازهم گفتم نه. گویی تکتک این نماها به جانم بسته بود و نمیتوانستم از آنها بگذرم.
* انگار در مواجهه با مخاطبان احتمالی خود نوعی از مسئولیت اجتماعی را برای خود تعریف کردهاید و براساس همان هم فیلمسازی میکنید.
خسروی: قطعاً. این حس مسئولیت نسبت به مخاطبم در من وجود دارد و نمیدانم هم خوب است یا بد! من این مسئولیت را برای خودم قائلم.
مهرنیا: اتفاقاً بد نیست بدانید در بازه تولید خیلی برسر جزئیات با هم بحث میکردیم. یکی از پیشنهاداتی که وجود داشت و خود من هم طرفدارش بودم، وارد کردن تم تاوان به داستان بود. تمی که احتمالاً از زاویه پذیرش جشنوارهای میتوانست شرایط بهتری را برای فیلم بهوجود بیاورد. ایده هم این بود که وقتی این زوج وارد مینیبوس میشوند، براثر فشار و استرس، زن دچار درد شود و سقطی که از ابتدا میخواست با تصمیم خودش دست به آن بزند، بهصورت اتفاقی رقم بخورد. بهگونهای که گویی دارد تاوان تصمیمی را که گرفته بود، میدهد. میتوان از این زاویه نگاه کرد که حتی تصمیمات و نیتهای قلبی ما هم گاهی تاوانهایی برایمان دارد.
مهدی مهرنیا
* در نوع خودش میتوانست ایده متفاوت و جذابی هم باشد.
مهرنیا: اما خب بهشدت تلخ میشد. در چنین موقعیتی گویی دیگر این آدمها به رستگاری نمیرسیدند و کائنات از آنها انتقام میگرفت.
خسروی: شاید داستانم رستگار میشد اما این آدمها رستگار نمیشدند! (میخندد)
مهرنیا: درباره این ایده خیلی بحث کردیم.
خسروی: ایدههای دیگری هم بود. ما اصولاً فیلم را گروهی میسازیم اما درباره این میزان تلخی واقعاً احساس مسئولیت میکردم.
مهرنیا: بهرغم تمام فشارها و پیگیریهای ما علی میگفت حتی بهقیمت از دست دادن برخی اتفاقات خوب جشنوارهای برای این فیلم، میخواهم آدمهای فیلمم در پایان رستگار شوند.
* به تعبیری اگر مثل پروژههای قبلی که با هم کار کرده بودید، جایگاهتان تغییر میکرد و شما کارگردان این فیلم بودید، امکان داشت با همین دغدغههای مشترکی که دارید، پایانبندی مدنظر خودتان را برای فیلم بگذارید و ما هم امروز با یک فیلم کاملاً تلخ مواجه میبودیم؟
مهرنیا: دقیقاً.
* این همان واقعیتی است که بهدنبال رسیدن به آن بودیم؛ دو کارگردان کاملاً رفیق و همراه که اساساً فعالیت مشترک با هم دارند، به راحتی امکان دارد خروجی فیلمشان تا این اندازی متفاوت باشد. یکی سرشار از امید و دیگری مملو از تلخی.
مهرنیا: واقعاً همین گونه است.
مهرنیا: این درست است که من برای ساخت یک فیلم جشنوارهای آن ایده تلخ را بیشتر میپسندیدیم اما معتقدم فیلمی که علی ساخته، از جنس همین رستگاری است. بچهای که در فیلم در آستانه تولد است، بهانه این رستگاری استخسروی: من نمیتوانم اینقدر تلخ به زندگی نگاه کنم. شما فیلم «پاپیون» و پایانبندی آن را ببنید. من همین امروز در حال ساخت مستند اقتصادی هستم و با اطلاع نسبت به شرایط موجود میگویم که نسبت به آینده ایران بهشدت امیدوارم. درست است که حرکتمان سانتیمتری است اما واقعاً به آینده آدمهایی که دربارهشان فیلم میسازم امیدوارم.
مهرنیا: شما فیلم «مه» از فرانک دارابونت را دیدهاید؟ فیلمسازی که با نگاه خاص خودش، بهشدت دیدگاههای مذهبی دارد و به فضاهای آخرالزمانی خیلی علاقهمند است. از همان فیلم «مسیر سبز» گرفته تا فیلم «مه» که بهنوعی میتوان آن را پیشدرآمد سریال «مردگان متحرک» در کارنامه این فیلمساز دانست. فیلم «مه» یک سکانس پایانی شاهکار دارد از مردی که با اعضای خانوادهاش در مه گیر کردهاند و احساس میکنند در معرض حمله موجودات فضایی هستند. این مرد اسلحهای با چهار گلوله دارد و تصمیم میگیرد از پنج نفر اعضای خانواده خودش را تسلیم عذاب مواجهه با موجودات فضایی کند و دیگر اعضای خانواده را برای گرفتار نشدن در این عذاب با گلوله بکشد. او آنها را میکشد و وقتی مه کنار میرود متوجه میشود که صدای که میشنیدند نه از موجودات فضایی که از ارتشی بود که با تجهیزات خود در حال نابودی این موجودات بوده است! اینجاست که این مرد به جنون میرسد. دارابونت در این فیلم میگوید اگر به رستگاری و نجات ایمان داشته باشی، قطعاً نجات پیدا میکنی.
این درست است که من برای ساخت یک فیلم جشنوارهای آن ایده تلخ را بیشتر میپسندیدیم اما معتقدم فیلمی که علی ساخته، از جنس همین رستگاری است. بچهای که در فیلم در آستانه تولد است، بهانه این رستگاری است.
* جالب است بهعنوان کارگردانی که سلیقهتان بیشتر به سمت آن روایت تلخ است، چقدر خوب دیدگاه امیدوارانه مستتر در این یکی روایت را تبیین میکنید و متوجه ارزشهای آن هستید.
خسروی: این ناشی از نگاه درست و حرفهای مهدی است.
* از همین بحث میخواهم وام بگیرم و این گزاره را مطرح کنم که اساساً ساخت فیلم امیدوارانه، یک امر اکتسابی نیست و اینگونه نیست که بخواهیم به فیلمساز آن را یاد بدهیم. این نکته مهمی است. حالا سوالم از آقای مهرنیا که بهخوبی هم متوجه مفهوم رستگاری در یک روایت امیدوارانه است، این است که اگر از شما بپرسند چرا فیلم تلخ میسازید، چه پاسخی دارید؟
مهرنیا: قطعاً پاسخ این سوال به همان تجربه زیسته بازمیگردد. کمااینکه من خودم هم در فیلمهای گذشتهام در پایانبندی، نجات را روایت کردهام. اما اینکه چرا برای این داستان پایان تلخ را میپسندیدم به لحظه مواجههام با این داستان و تجربه زیستهام در آن لحظه بازمیگردد. من از زمانی که علی خسروی را میشناختهام همواره او را انسانی معتقد به رستگاری دیدهام اما صادقانه بخواهم بگویم، من اینگونه نیستم و گاهی بریدهام. گاهی به این نتیجه میرسم که ما دیگر قرار نیست رستگار شویم و طبیعا اگر در آن حس و حال بخواهم فیلمی را بسازم، متأثر از همان حس و حال خواهد بود.
خسروی: واقعیت این است که هیچ داستان کاملاً سیاه یا کاملاً سفیدی وجود ندارد. کمااینکه همه ما انسانهایی خاکستری هستیم و گاهی سفیدیمان غالب میشود و گاهی برعکس. من سعی کردم جنس فیلمی که میسازم از جنس «بچههای آسمان» باشد. فیلمی که موقعیتی به غایت تلخ دارد اما پایانش کاملاً امیدوارانه است.
فیلم کوتاه «خوانا بنویسید» به نویسندگی و کارگردانی مرتضی علیزاده آماده نمایش شد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی سازمان هنری رسانهای اوج، فیلم کوتاه «خوانا بنویسید» به نویسندگی و کارگردانی مرتضی علیزاده و تهیه کنندگی هاشم مسعودی و مجتبی احسانی آماده نمایش شد.
این فیلم که به ناگفتههای دفاع مقدس میپردازد، محصول سازمان هنری رسانهای اوج است که با مشارکت انجمن سینمای جوانان ایران و شبکه سه تهیه و تولید شده است.
حمیدرضا هدایتی، آرش ماهان کیا، آتا حسینی، مریم قاسمی و پژمان سرمایهخواه در این فیلم به ایفای نقش پرداختند.
دیگر عوامل فیلم «خوانا بنویسید» کوتاه عبارتند از آهنگسازی: مسعود سخاوتدوست، طراح صحنه و لباس: حسین حاجی ابراهیمی، مدیر تولید: سجاد اسدی، فیلمبردار: کیوان شعبانی، صدابردار: امین جعفری، تدوین: مجتبی احسانی، اصلاح رنگ: یحیی محمدعلی، طراحی و ترکیب صدا: سلمان ابوذر، جلوههای ویژه بصری: ارشاد اسلامی، جلوههای ویژه میدانی: حمید رسولیان.
در خلاصه داستان آن آمده است: «اسماعیل نامهرسان ستاد اسراست و با نامهای مواجه میشود که با رساندن آن دچار چالش میشود.»
میگن چشمام ضعیفه، ولی الکی میگن! معلومه! کور که نیستم، فقط یه کم چشمام چپه، همین. می بینم! اما خیلی درست و واضح نمی بینم. اگه بخوام دقیق بگم، یه کم جابه جا میبینم.
خودمو کشتم تا تونستم به اون آقای مدیرمسئول و این جناب سردبیر بفهمونم که من لاأقل «کور» نیستم! مگه اونا قبول می کردند؟ بالاخره بعد از هزار تست و امتحان و التماس، نهایتاً به هم نگاه کردن و فرمودن: «بعله، یه کم چشماش چپه!»
خدا هزار بار پدر سردبیر را بیامرزه که زودتر راضی شد؛ اما هنوز هم که هنوزه مدیرمسئول قبول نکرده و میگه فقط به احترام و مسئولیت سردبیر می پذیرم!… این تا اینجا… اما وقتی خواهش کردم اجازه بدن توی «سینمای خانگی» مطلب بنویسم، به جان دو تا بچه م، نه! به جان یک دونه زنم! هر دو شون از کوره در رفتن و شروع کردن به داد و بیداد. دوتایی فریاد می زدن که: مگه «سینمای خانگی» شهر هرته که هر کی از ننه ش قهر می کنه، میاد تو این مجله مطلب می نویسه؟! باور کنین اگه سردبیر نبود، به خاطر پرتاب اون قندان پر از نبات مدیرمسئول، هنوز بخیه های روی پیشانی م جوش نخورده بود.
تازه موقعی عصبانیت مدیرمسئول به اوج رسید که فهمید من اصلا سواد خوندن و نوشتن ندارم! بلکه اصلا نمی دونم فیلم و سینما چی هست! اصلا نمی فهمم «پایگاه خبری سینمای خانگی» دیگه چه صیغه ایه! من خیلی سعی کردم مدیرمسئول را توجیه کنم!! اما جداً تلاش و توجیه من کارساز نبود، اینا بیسوادتر از اونی ان که من فکر می کردم. بهشون گفتم: بابا بی خیال! حرف زدن و انتقاد کردن که دلیل و علم و فهم نمی خواد!
گفتم: با این همه رسانه های مشعشعی که می شه دید و خوند و شنید، که البته روم به دیوار همه شون هم یک از یک بهتر و مفیدترن! با این همه رسانه هایی که درست و حسابی مردم و مسئولان و هنرمندان و سینماگران را آموزش میدن و اطلاع رسانی و تحلیل و توجیه می کنن؛ با این همه روزنامه ها و مجله ها و برنامه های تلویزیونی و رادیویی که دارن آدرس و نشانی مشکلات را به مردم میدن! انصافا توقع این دوتا نیمچه مسئول[1] را کجای دلم بگذارم که می گن این کار سواد می خواد؟!… من که نمی گم، خود اون رسانه ها میگن که حرفها و جهت گیریها و کارهاشون هیچ ربطی به پول هایی که از یه جاهایی می گیرن نداشته و نداره و نخواهد داشت!! ارتباطی هم با حمایت پشت پرده یا جلوی پرده نداشته، نداره، و نخواهد داشت!… خب… دروغ چرا؟ تا قبر آآآآ! با این شرایط واقعاً من حتما باید آدم فهمیده ای باشم؟ یا باید عقل داشته باشم؟ یا باید فیلم دیده باشم؟!! چه حرفا میزنن این دوتا[2]!!
اینو که گفتم، مدیر مسئول یهو به طرف من خیز برداشت تا دوباره با قندان پر از نبات را به سر من بکوبد، که سردبیر دوباره پادرمیانی کرد و ریش گرو گذاشت که: «ضرری نداره بابا، بگذاریم بنویسه! اگر بد بود، معلومه که منتشر نمی کنیم!»… چشمان مدیرمسئول از عصبانیت سرخ شده بود و به جای سرِ سردبیر، سرِ من فریاد می زد: «اونایی که از اول معلومه اون همه نویسنده ن و پرقدرت وارد میدون می شن، چقدر موفقند؛ که حالا این احوَلِ بی سوادِ فیلم ندیدۀ خودبزرگ بین بتونه! اون هم کسی که از همین اول معلومه همه چیز را چَپَکی می بینه و جابه جا می فهمه»…
بالاخره وساطت سردبیر کار خودش را کرد و قرار شد که من هر از گاهی راجع به عالم و آدم!، کسانی که تو این مقوله خدمت یا خیانت می کنن، مسئولان زحمتکش و زحمتنکش!، فیلم های خوب و ناجور!، قهرها و آشتی ها!، مردی ها و نامردی ها!، باندبازی ها یا باندنبازی ها!، وجود مافیای بی وجود! پول های حق و ناحق پیش و پس پرده! و هر چیز دیگه ای که با این چشمان چپول می بینم یا فکر میکنم دیده م؛ بنویسم! مدیرمسئول که تیر بهش میزدی خونش بیرون نمی زد؛ مجبور شده بود معاهده ی برد-برد را بالاخره ظریفانه بپذیرد!…
حالا نوبت من بود که با قیافه حق به جانب رو به مدیرمسئول وایسم و بگم: البته پر واضحه که من! مسئولیت نوشته هام را به عهده نمی گیرمااا گفته باشم! چون مث روز معلومه که معلوم نیست هرچی دیده باشم درست دیده م! چرا؟ چون چشمام چپه! همین!!…
فقط امیدوارم اون قندون پر از نبات مدیرمسئول نابود بشه! هنوز از بخیه پیشانیم داره خون میاد…
راستی شما این هشلهف دو را به جای یک قبول کنین! گفتم که…
تا هشلهف بعدی، پناه بر خدا
میرزاننویس
[1] منظورم مدیر مسئول و سردبیر پایگاه خبری است، راستش مجبور شدم تو پاورقی توضیح بدم تا یهو به کسی برنخوره… میرزاننویس
[2] منظورم همون دوتان… به کسی برنخوره یه وقت!!… میرزاننویس
به گزارش رسانه سینمای خانگی به نقل از سینماپرس: بیش از ۱۰ سال از زمانی که جواد شمقدری در رأس مدیریت سینما حضور داشت میگذرد و حالا فرصت خوبی است تا نتیجه عملکرد یکی از مهمترین اتفاقهای دوران او، یعنی تاسیس سازمان سینمایی و نقش آن در سینمای امروز ایران بررسی شود؛ سازمانی که شمقدری معتقد است شرایط فعلی سینما به آن ارتباطی ندارد؛ چرا که این وضعیت محصول عواملی همچون مدیریت و فضای جامعه است.
به گزارش سینماپرس، در طول یک دهه گذشته هر گاه نامی از جواد شمقدری در میان بوده، انبوهی از اتفاقهای خاص و خبرهای حاشیهایِ زمان مدیریتش در سازمان سینمایی دولت دهم نیز به یاد اهالی سینما آمده است؛ آنجا که گفت برای اولین اسکار اصغر فرهادی لابی کرده تا وقتی که اسکار را به جشن سینمای گچساران تشبیه کرد، یا وقتی که خانه سینما در زمان مسئولیت او بسته شد تا روزی که به ژیل ژاکوب و بعد هم گونتر گراس نامه نوشت.
شمقدری که زمانی بیشتر به واسطه ساخت فیلم «طوفان شن» شناخته میشد، از نیمههای دهه ۸۰ موقعیتی دیگر در سینما پیدا کرد و ابتدا به عنوان مشاور هنری رییس دولت نهم و بعد هم معاون سینمایی وزارت ارشاد در دولت دهم جایگاه پررنگتری را در سینما کسب کرد. شمقدری اگرچه در ۱۱ سال گذشته در عرصه مدیریتی سینما حضور نداشته اما در همان سالهای مدیریتش پایهگذار سیستمی در سینما شد که با تمام حسنها و معایبش همچنان پابرجاست. در زمان او معاونت سینمایی وزارت ارشاد به سازمان سینمایی ارتقاء پیدا کرد و در کنار آن شورای عالی سینما هم تشکیل شد که دومی در دولت یازدهم منحل و در دولت سیزدهم با تفاوتهایی نسبت به گذشته احیاء شد.
چندی پیش فرصتی فراهم شد تا به بهانه ۱۱سالگی فعالیت رسمی سازمان سینمایی با این کارگردان و مدیر سابق سینما گفتوگو کنیم و از او جویا شویم که آیا سازمان سینمایی به اهدافی که برآن اساس تاسیس شد، رسیده است یا خیر.
این مصاحبه کمی پس از اعلام برندگان اسکار ۲۰۲۳ انجام شد و همین میتوانست شروع جذابی برای آغاز گفتوگو با کسی باشد که سال ۱۳۹۰ لابیاش برای اسکار فیلم «جدایی نادر از سیمین» خبرساز شد.
در ادامه مشروح مصاحبه ایسنا را میخوانید:
ما در مواجهه با جشنوارههای خارجی با دو نگاه غالب مواجه هستیم، یعنی نوعی دوقطبی در اینجا هم دیده میشود؛ برخی معتقدند این جشنوارهها کاملاً سیاسی هستند و برخی دیگر در پاسخ به چنین دیدگاهی میگویند آنجا ایران نیست که سیاسیکاری شود. در این بین، نگاهی میانهگر در سینماگران کمتر دیده میشود که به جریان جبهه انقلاب اسلامی متعلق نباشد ولی بر این باور باشد که بالاخره، جریان رسانهای و اقتصادی جهان در اختیار طیفهایی است که در خیلی چیزها تعیینکننده هستند. شما هم در گذشته درباره یکی از این رویدادهای مهم سینمایی جهان اظهارنظری داشتید که با واکنشهایی مواجه شد. بد نیست پس از گذشت ۱۰ سال برگردیم به ماجرای اسکار فیلم «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی و آن جمله مشهور شما که در ارتباط با لابیگری برای گرفتن اسکار مطرح کردید. اصلا مدل رأیگیری جایزه اسکار اجازه مهندسی میدهد یا در جشنوارهای مثل کن بیشتر چنین چیزی ممکن است؟ حتی این را هم میتوان مطرح کرد که آیا افکار عمومی و مهندسی آن میتواند در رویدادی مثل اسکار اثرگذار باشد؟
پاسخ شما را با این بحث شروع میکنم که، آن جریانی که به دنبال استیلای کامل بر کره زمین است، میخواهد تمام سرمایههای اجتماعی و غیراجتماعی و مدنی را در اختیار داشته باشد. پشت صحنهی این جریان هم یا ماسونها هستند یا تفکر شیطان پرستی یا کارتلهای بزرگ غربی و بیشتر آمریکایی. طبیعی است وقتی آنها فهمیدند سینما، که یک ابزار قدرتمند است، میتواند بر تفکر و اندیشه قالبهای مختلف اجتماعی و مردم همه کشورها نفوذ کند، بخواهند آن را در اختیار خود بگیرند. یعنی سادهانگارانه است که فکر کنیم آنها به اهمیت سینما و اینکه میتوانند از طریق این ابزار، افکار عمومی را مدیریت و در یک شکل کلان سبک زندگی غربی و آمریکایی را به جوامع مختلف حُقنه کنند، بیتوجه هستند. به نظر میرسد اینها سینما را در چنین مسیری به خدمت گرفتهاند و این سینما یک بیان کلی و شامل یک فرایند است. در این مسیر، جریان سرمایهگذاری برای تولید و نگارش فیلمنامه و سرمایهگذاری در ساخت و نمایش بخشی از ماجراست و در ادامه آن، یک ایستگاه هم جشنوارهها و جایزههایی مثل اسکار هستند. این جریان تلاش میکند تمام ایستگاهها را در نفوذ خود بگیرد و ظاهر قضیه هم به شکل کاملا دموکراتیک با رأی عمومی است ولی این فقط ظاهر قضیه است و پشت پرده قطعاً مناسبات دیگری شکل میگیرد تا آراء به یک سمت مشخص برود. من نمیخواهم بگویم فرایند تقلب حتما شکل میگیرد ولی به هر حال نمیدانیم که اعضای آکادمی به چه فیلمی رأی میدهند و چقدر از آراء آنها صیانت میشود. شاید هم تمام رأیها در آکادمی اسکار ثبت شده باشد ولی در دسترس مخاطبان نیست. حال با فرض اینکه هیچ تقلبی هم در کار نیست و آراء ثبت و ضبط میشوند، باز هم فرایندهایی شکل میگیرد -به طور مستقیم و غیرمستقیم- که سبب میشوند رأیدهنده به سمت آنچه آنها تمایل دارند کشیده شود. مثلا وقتی درباره یک فیلم بیش از حد گفتوگو میشود یا پشت صحنههایی از آن پخش میشود و تحلیل صورت میگیرد، خود به خود من هم تحتتاثیر قرار میگیرم و اگر نظری داشته باشم، رأیام به آن سمت کشیده میشود.
پس بنده معتقدم تمام جشنوارهها که شامل جشنوارههای ایران هم میشود و نیز جایزه اسکار، به عنوان یک سکو یا ایستگاه هستند تا بتوانند آن جهتگیریهای خاص خود را القاء و ایجاد کنند. این یک روش کاملا رو و عیان است و پرهیزی از علنی بودن آن ندارند؛ تا جایی که همسر ریاست جمهوری آمریکا میآید جایزه یک فیلم را میدهد یا حتی در حوزه موسیقی که اخیرا اتفاق افتاد و دیدیم که همسر آقای بایدن جایزهای را اهداء کرد. البته ممکن است برخی معتقد باشند که مهم، آراء است و آراء هم کاملاً مستقل هستند. من هم بر این باور هستم اما معتقدم ممکن است قبل از آن مقدماتی چیده شده باشد که آراء به یک سمت خاص کشیده شوند. زمانی که من بحث لابی را مطرح کردم، یکی از مباحث همین بود و این یکی از ابزاری است که استفاده میشود؛ حال یا میتواند به روش اقناعی باشد یا توافقی. البته یک نکته دیگر این است که به دلایل اجتماعی و سیاسی و نیز نوع فیلمها، ممکن است شرایط سال به سال تغییر کند مثل سالی که میخواستند فیلم «آرگو» حتماً جایزه بگیرد. در صورتی که این فیلم از نظر کارشناسیِ خیلی از سینماگران داخلی و خارجی یک اثر معمولی بود و فیلمی نبود که لیاقت عنوان بهترین فیلم را داشته باشد اما به دلیل شرایط سیاسی آن زمان میخواستند در مقابل جمهوری اسلامی که داشت حرکتهایی را در عرصههای بینالمللی رقم میزد، ایجاد کنند و شاخ و شانه بکشند، به همین دلیل آمدند این فیلم را مطرح کردند و جایزه آن را هم همسر اوباما رییس جمهور وقت امریکا داد.
دوست دارید درباره ماجرای لابی شما در اسکار برای جایزه اصغر فرهادی صحبت کنیم؟
واقعیت این است که اگر فکر میکردم از لابهلای آن همه حرفی که در این مورد زدم، فقط همان یک جمله آنطور پخش میشود، اصلا نمیگفتم؛ چون من یک جمله در پاسخ به یک سایت که اتفاقا خبرگزاری خیلی معتبری هم نبود، آن هم در حین راه رفتن در راهرویی گفتم که اینطور بازتاب پیدا کرد. اصل حرف هم این بود که درباره کسب جایزه اسکار گفتم که این اتفاق علاوه بر چند عامل، لابی هم داشت و بعد مجبور شدم آن را توضیح دهم. ماجرا هم این بود که تا وقتی فیلم «جدایی نادر از سیمین» به پنج فیلم نهایی اسکار نرسیده بود ما اقدام خاصی نکردیم، فقط حمایت کردیم که فیلم دیده شود.
یعنی برای اکران فیلم حمایت مالی کرده بودید؟
بیشتر شرایط را مهیا کردیم که این فیلم راه خود را برود، مثلاً در جشنواره برلین نمایش داده شود، چون یادم میآید که مانعی وجود داشت مبنی بر اینکه رونمایی فیلم حتما باید در جشنواره برلین باشد و ما هماهنگ شدیم که در آنجا این اتفاق رخ دهد.
من هیچ اصراری ندارم که بگویم لابی انجام شده در اسکار تاثیرگذار بود ولی یک مدیر سینمایی از ایتالیا پس از صحبتهای ما گفت، به دوستان صاحب رأی خود در آکادمی میگوید که وقتش است با رأی به فیلم ایرانی، حال هالیوود و جریان صهیونیستی غالب بر آن گرفته شود
یک بار هم که روند کلی ساخت فیلم متوقف شده بود.
بله البته آن اتفاق دلیل کاملاً منفکی از این ماجرا داشت و من هم آن موقع ایران نبودم؛ بنابراین تا زمانی که فیلم «جدایی…» به فهرست پنج فیلم نهایی راه نیافته بود، اقدام خاصی انجام نداده بودیم، چون همه کشورها فیلمهای خود را فرستاده بودند و ما نیز همین کار را کرده بودیم. وقتی به مرحله نهایی رسیدیم، من دو- سه تا سفر خارجی داشتم از جمله به ایتالیا و سوئیس و اسپانیا که در هر سفر با مسئولان سینمایی آنها نشست و برخاست داشتیم. در آنجا احساس کردم یک فضای دوقطبی ایجاد شده، چون دو فیلم از آن فهرست درباره یهودیها و اسرائیلیها بود که این دو به همراه فیلم ایران شانس بیشتری داشتند. من از این فضای دوقطبی که خودشان هم درست کرده بودند، استفاده کردم و با افرادی که صحبت میکردیم، به این موضوع اشاره میکردم، چون آنها در جلسات خصوصی منویات درونی خود را بیشتر نشان میدادند و ما میشنیدیم که از تسلط جریان صهیونیستی بر آکادمی اسکار و سینمای دنیا و اکران شاکی بودند؛ بخصوص ایتالیاییها که سینمایشان زمانی پیشرو بود و الان سالهاست که اثر نفوذشان کم شده است و هالیوود به نوعی سینمای ایتالیا را به عنوان یک رقیب جدی حذف یا دست کم ضعیف کرده است. من در ایتالیا که با مسئولان سینمایی گفتوگو میکردم، به آنها گفتم که این بهترین فرصت است تا شما انتقام خود را بگیرید و الان که یک فیلم ایرانی وجود دارد بهتر است به آن رأی دهید. در یک مورد خاص با یک مدیر سینمایی از ایتالیا -که اسم او را به یاد ندارم و اگر هم یادم بود نمیگفتم چون اگر زنده باشد ممکن است برایش خطری پیش آید- صحبت کردم و او گفت که خیلی از دوستان و شاگردانش در آکادمی هستند و حق رأی دارند و به آنها خواهم گفت حالا وقت آن است که ما حال هالیوود و آن جریان صهیونیستی غالب را بگیریم و به فیلم ایران رأی دهیم. او حتی تشکر کرد که چنین موردی را به وی یادآور شدیم. با مدیرانی از اسپانیا هم چنین صحبتهایی مطرح شد اما اینکه صحبتهای ما نتیجهای داشته یا نداشته را نمیدانیم و نمیتوانیم کنتور بیندازیم که چقدر این صحبتها تاثیر داشته است. با این حال در پاسخ به اینکه آیا اقدامی برای اسکار کردید یا خیر، میگویم بله! من این کارها را انجام دادم، گفتوگو کردم تا به فیلم ایرانی رأی داده شود. البته به عنوان کارشناس سینمایی میگویم که انصافاً آن دو فیلم یهودی فارغ از رویکردهای سیاسی و پیامی، فیلمهایی قوی بودندغ به خصوص فیلمی که محصول خود اسرائیل بود، فیلم جذابی بود با موضوعی انسانی. البته آقای فرهادی بعداً هم برای فیلم دیگری جایزه اسکار را گرفت و ممکن است یکی بگوید به همین دلیل لابیهای اولیه هم قابل قبول نیست. من هیچ اصراری ندارم که بخواهم بگویم کارِ انجامشده تاثیرگذار بوده است؛ یعنی نه آن زمان چنین اصراری داشتم و نه حالا.
این ماجرا در کارنامه شما یک نمونه بود ولی به هر حال آقای شمقدری از یک خاستگاه ایدئولوژیک شناسایی میشود و دارای رویکردهای عقیدتی و سیاسی خاصی است. طبیعتاً خیلی عجیب نیست که در برخی دورههای مدیریت اجرایی، کسوت سینمایی نداشته باشد ولی شما سالهاست که دیگر به آن معنا مدیر سینما نیستید. علت آن چیست؟
من قبل از آن هم دنبال مدیریت نبودم. در این بیش از ۴۰ سالی که در سینما هستم، در مقاطعی مسئولیتهایی داشتم؛ مثلا زمانی معاون فرهنگی مرکز گسترش سینمای تجربی و نیمهحرفهای بودم، سه سال مدیرکل نیروی انسانی و آموزشهای معاونت سینمایی بودم ولی بیشتر به دنبال تحقیق و نگارش و تولید فیلم فعالیت کردم. دورهای پیش آمد که تلویزیون موقعیت مهمتر و بهتری داشت و موقعیتهایی هم پیش آمد و با این رسانه کار کردم اما به هر حال سینما را در کنار آن داشتم. البته در دوره اصلاحات پیش نیامد که به عنوان کارگردان فیلم بسازم ولی در جایگاه تهیهکننده و مشاور در یکی دو پروژهی فیلم بودم. در زمان آقای احمدینژاد شرایط متفاوتی پیش آمد و موقعیتی وجود داشت که میتوانست تحولی ایجاد شود. البته باز هم من اصرار نداشتم که مدیریت بکنم، همانطور که در چهار سال اول ریاست جمهوری ایشان نقشی در فرایند مدیریتی نداشتم ولی در چهار سال دوم دولت، خود آقای دکتر در کنار پیشنهادهای دیگران به این نتیجه رسیده بود که من مسئولیت سینما را بپذیرم. بعد هم ورود پیدا کردم و چهار سال مدیریت سینما را برعهده داشتم.
پس در چند سال بعدی بر همین مبنا که میلی به مدیریت نداشتید، فعالیتی نکردید؟
بله همین طور است. حتی برای بعضی موارد در شوراها پیشنهادهایی شد ولی من پرهیز کردم و ترجیح دادم به کار تحقیق و نگارشی که خودم دنبال آن هستم، مشغول باشم؛ ضمن اینکه معتقد بودم بهتر است کسان دیگری میدانداری کنند.
ولی در این یک دهه فیلم هم نساختید. چرا سراغ فیلمسازی نرفتید؟
پیشنهادی بود که فیلم سینمایی بسازم ولی نشد، با این حال سریال ۴۴ قسمتی «روزهای ابدی» را ساختم، تحقیق و نگارش آن را خودم انجام دادم که البته روند کار به علت مشکلاتی که جای بحث آن نیست، طولانی شد و کاری که پنج سال وقت میبرد، هفت سال طول کشید. الان هم دنبال یک کار جدید هستم که آن هم سریال تلویزیونی است.
فیلم سینمایی نمیخواهید بسازید؟
یکی دو بار سراغ آن رفتم اما جور نشد. مثلاً قرار بود با انجمن سینمای دفاع مقدس همکاری کنیم و حتی لوکیشنها را هم دیدیم و بازیگر انتخاب کردیم منتها فیلمنامه مشکلاتی داشت و من آن را بازنویسی کردم و گفتم این فیلمنامهی بازنویسی شده را کار میکنم ولی مدیریت وقت قبول نکرد و گفت باید همان فیلمنامه قبلی ساخته شود که من هم انصراف دادم. فیلم هم ساخته شد ولی بایگانی شده چون اصلا فیلم خوبی در نیامد.
اسم فیلم چه بود؟
«سرگشته». بهجز این، فیلم دیگری در مورد جریان مقاومت بود که درباره آن هم بر سر فیلمنامه به توافق نرسیدیم چون تهیهکننده معتقد بود یکسری موارد باید در فیلم ذکر شود که من موافق نبودم، چون درباره موضوع تحقیق کرده و حتی مدتی به لبنان رفته بودم. احساس کردم آنچه میخواهند به کار اضافه شود، به ضرر فیلم خواهد بود. به هر حال این روحیه کار دست آدم میدهد و اگر شما روحیه استقلال (خواهی) داشته باشید، مجبور میشوید به نفع دیگران کنار بروید. البته این فیلم هم در نهایت ساخته نشد.
به گذشته برگردیم؛ در همان دورهی مدیریت شما، دو اتفاق ماندگار شد؛ یکی تبدیل معاونت سینمایی به سازمان سینمایی و بعد هم تشکیل شورای عالی سینما که وجه شکلگیری آن از نظر خبری خیلی هیجان انگیز شد و قرار بود رئیس جمهور در جلسههای آن شرکت کند. یک پرسش مهم این است که اساساً چه ضرورتی ایجاب کرد تا شما به ایده تبدیل معاونت سینمایی به سازمان برسید و بعد هم سراغ تشکیل شورای عالی سینما بروید؟
درباره سازمان سینمایی باید بگویم که مدل تشکیلاتی آن یعنی تبدیل معاونت به سازمان سینمایی قبل از دوره ما مطرح شده بود و دغدغه مدیرانی بود اما نتوانستند ایده خودشان را به کرسی بنشانند. خودم معتقدم به دلیل آنکه سینما یک هنر- صنعت مهم و استراتژیک است، اگر کشوری مثل ایران با حرکت انقلاب اسلامی میخواهد ادعای ابر قدرتی و حضور و تاثیرگذاری در عرصههای بینالمللی داشته باشد، باید بتواند سینمای خود را به آن قد و قواره جهانی برساند؛ در حالی که سالها در معاونت سینمایی مدلی وجود داشت که اجازه نمیداد شما به آن جایگاه برسید. ما با بعضی دوستان صحبت کردیم، مدلهای مختلفی پیشنهاد شد و نهایتا دیدیم بهترین مدلی که تشکیلات را به هم نریزد، نسبت به آن مقاومت نشود (از نظر تشکیلاتی و بودجهای) و ساختار مدیریتی سینما را در حوزه دولت ارتقا دهد و دردسرها و حاشیههایش نیز کمتر باشد همین مدل سازمان سینمایی است.
از چه لحاظ اینطور میگویید؟ یعنی روی کاغذ به این نتیجه رسیده بودید؟
من زمانی که مشاور هنری رییس جمهور در دولت نهم بودم، روی این قضیه کار کرده بودم و همان دوران یک نظامنامه سینمایی هم تنظیم کردیم که در آن به این مطلب اشاره شده بود. البته در نظامنامه، ایجاد سازمان هنری و سینمایی پیشنهاد شده بود که حوزه تئاتر را هم در برمیگرفت ولی وقتی خودم در این مسئولیت قرار گرفتم، متوجه شدم هم در حوزه تئاتر مقاومتهایی وجود دارد و هم شرایط خیلی مهیا نیست. البته یک بار آقای وزیر، دکتر حسینی از این ایده استقبال کرد ولی چون شرایط مهیا نبود فکر کردم اگر بخواهم روی این قضیه پافشاری کنم خود سازمان سینمایی هم به نتیجه نخواهد رسید. لذا فقط روی حوزه سینما تاکید کردم. سازمان شدن سینما هم دو اتفاق به همراه داشت؛ اول اینکه از نظر تخصیص بودجه و هزینهکرد و نیز در تصمیمگیریهای خود به استقلال دست پیدا کرد، دوم اینکه سینما با این مدل میتوانست چابک شود. بنابراین احساس میشد سازمان سینمایی میتواند حوزه سینما را از تمام بخشهای وزارت ارشاد جدا و مستقل عمل کند و با ایجاد فضایی برای ارتباط مستقیم با مراجع مختلف همچون قانونگذاری و غیره مستقلتر و با اعتبار بیشتری فعالیت کند.
این “استقلال” که میگویید خودش جای بحث و پرسش دارد. مخصوصا آنکه سینما قبلا هم به واسطه تولید پروژههای فاخر، بودجه بیشتر با استقلال عملکرد بیشتری را در اختیار داشت.
استقلال بودجه در زمان سازمان شدن سینما خیلی با گذشته فرق داشت چون پیش از آن وقتی بودجه وزارت ارشاد را میبستند، شامل چند ردیف میشد از جمله حوزه سینما اما این بودجه در اختیار وزارت ارشاد بود و به عنوان یک تعریف نانوشته از اختیارات وزیر بود که این بودجه را چگونه تخصیص بدهد یا چند درصد آن را تخصیص دهد به همین دلیل بخشی از بودجه سینما بر اساس نیازهایی که پیش میآمد در بخشهای دیگر خرج می شد که بیشتر به حوزه ریاست وزارتخانه اختصاص پیدا میکرد؛ در عمل از آنچه تخصیص داده میشد و به وزارتخانه میآمد، حدود ۷۰ درصد در اختیار سینما قرار میگرفت.
از نظر قدرت تصمیمگیری هم بالاخره سازمان سینمایی تابع وزارتخانه و وزیر است و از این منظر باز هم این “استقلال” محل پرسش میتواند باشد که آیا آنچه درباره سازمان سینمایی گفتید، صرفاً جنبه روانی دارد؟
بله به هر حال عنوان “سازمان سینمایی” باری را ایجاد میکند اما معتقدم اصل ماجرا به نوع تعاملی که میان رییس سازمان سینمایی و وزیر شکل میگیرد ارتباط دارد. واقعیت این است که رییس سازمان سینمایی یک استقلال رأی دارد و سیستم نمیتواند به او ایراد بگیرد که چرا رأیی خلاف نظر وزیر داری، در صورتی که در حوزه معاونت، شما کاملا باید تبعیت کنید. بنابراین نفس استقلال را در سازمان سینمایی نمیتوان کتمان کرد ولی اینکه استقلال را در تصمیمگیریها چقدر به کار بگیرید، به شخص مدیر و نحوه شکلگیری ارتباط و تعامل او با وزیر بستگی دارد؛ یعنی این استقلال در جایگاه ریاست سازمان سینمایی مثل یک ابزار است که شما در اختیار دارید، حالا ممکن است آن را در کشوی خود بگذارید و هیچ وقت از آن استفاده نکنید ولی این ابزار حتماً وجود دارد و اگر شما استفاده نکنید دلیل بر این نمیشود که آن ابزار کارکرد نداشته باشد. استفاده نکردن از آن صرفاً به دو دلیل است یا نخواستهاید یا نتوانستید!
این که شما گفتید سازمان سینمایی استقلال دارد، در حوزه پروانه نمایش در شرایط فشارهای برون سازمانی کاملا زیر سوال میرود و بیاعتبار میشود. آیا در زمان تشکیل سازمان سینمایی به این موضوع فکر کردید یا اصلا چنین مسائلی را در نظر داشتید؟
در گذشته مدیریت سینما باید منتظر میماند تا وزارت ارشاد دعاوی را مطرح کند اما الان سازمان سینمایی خودش میتواند چنین مسائلی را از بخش حقوقی پیگیری کند. اینها دیگر از همان بخشهایی است که به تعامل رییس سازمان و وزیر برمیگردد و سازمان سینمایی میتواند مستقل از دایره حقوقی وزارت ارشاد ورود پیدا کند چون سطح تعامل با دستگاههای هم عرض میتواند مستقل از وزارتخانه شکل بگیرد، در حالی که در ساختار معاونت کاملاً باید موضوع را به وزارتخانه ارجاع میدادیم. البته ما فرصت پیدا نکردیم دایره حقوقی را در آن مقطع کوتاه راهاندازی کنیم تا جدا از سیستم حقوقی وزارتخانه کاری را پیگیری کند ولی وکیل جداگانه امور سازمان را پیش میبرد.
خود شما با توجه به ارتباطی که با شخص رئیسجمهور وقت داشتید، چقدر میتوانستید استقلال عمل داشته باشید؟
من به همین دلیلی که به آن اشاره کردید دستم بازتر بود و قطعاً سعی میکردم با شخص وزیر و بعد هم با شخص رئیس جمهور و معاونین مرتبط هماهنگی داشته باشم اما اگر کار به جایی میرسید که اختلاف رأی وجود داشت، باید میدیدم که خودم و در واقع تیمی که همراهم بودند، چقدر به آن مسئله باور داشتیم. اگر موضوع برایم خیلی جدی بود روی آن ایستادگی میکردم ولی اگر جدی نبود و اصطلاحاً so- so بود، طبیعتا با مسئول بالاتر همراهی و همکاری میکردم و درست هم همین بود. زمانی درباره یک مسئله خاص من مسئول پاسخگویی بودم مثل حوزه مجوزها و اینها از مواردی بود که مُصر بودم اگر معتقد هستم صدور پروانه نمایش درست بوده، باید پای آن بایستیم و اگر صدور آن درست نیست، تحت تأثیر فشارها و لابیها قرار نگیریم.
یادم میآید تعطیلات نوروز در شهرستان بودم که تماس گرفتند و گفتند، میخواهند فیلمهای گشت ارشاد و زندگی خصوصی را از اکران پایین بیاورند، یعنی نظر وزارتخانه این بود. من احساس کردم این مدل رفتاری غلط است که یک عده جو بسازند تا فیلم از روی پرده پایین بیاید. در نهایت مقاومت کردم و مقاومتم حدود ۳۰ روز طول کشید و بعد از ۳۰ روز بنا به ملاحظات دیگری، موافقت کردم که این فیلمها از اکران پایین بیایند اما در مورد «درباره الی» گفتم دلیلی ندارد فیلم توقیف شود و بیخودی برای خودمان دردسر درست کنیم
میتوانید اسم ببرید که پای پروانه کدام فیلمها ایستادید؟
اینها معمولاً در یک مرحله نبودند. سالهای ۹۰ و ۹۱ چند فیلم بود از جمله «زندگی خصوصی» و «گشت ارشاد» که یک موج ایجاد شد و امام جمعه چند شهر صحبتهایی را مطرح کردند. نشریه انصار حزبالله مطالبی منتشر کرد و تظاهراتی هم جلوی وزارتخانه اتفاق افتاد. من آنجا محکم ایستادم. البته نظرهایی هم در خود وزارتخانه وجود داشت مبنی بر اینکه ما در همان گام اول کوتاه بیاییم. یادم میآید سوم یا چهارم عید نوروز در شهرستان بودم که تماس گرفتند و گفتند، میخواهند این فیلمها را از اکران پایین بیاورند، یعنی نظر وزارتخانه این بود و دقیق نمیدانم که خود آقای دکتر حسینی (وزیر وقت ارشاد) هم چنین نظری داشتند یا خیر اما احتمالاً نظر ایشان هم همین بود که فیلمها از اکران پایین بیایند. من احساس کردم این مدل رفتاری غلط است که یک عده جو بسازند و فارغ از اینکه چقدر حرفشان درست است یا غلط، آن جو باعث شود فیلم از روی پرده پایین بیاید. در نهایت مقاومت کردم و مقاومتم حدود ۳۰ روز طول کشید و بعد از ۳۰ روز بنا به ملاحظات دیگری که پیش آمد، موافقت کردم که این فیلمها از اکران پایین بیایند.
فیلم «درباره الی» هم جزو موارد مشابه بود؟
ماجرای این فیلم به زمان دیگری مربوط میشد که من در آن مقطع مشاور هنری رییس جمهور بودم. در مورد فیلم یک بحث کاملاً کارشناسی وجود داشت که یک گروه کارشناس براساس ایرادهایی معتقد بودند فیلم باید توقیف شود. موضوع کاملا به خود فیلم برمیگشت. در آن زمان سراغ من آمدند. تهیهکننده کار آمد و من هم فیلم را دیدم و اتفاقا آن را فیلم شادی دیدم. البته نقدهایی به آن دارم ولی به هر حال گفتم این فیلم نشاط و زندگی جوانان ایرانی را نشان میدهد شما چرا مانع آن میشوید؟ بعد هم هماهنگی شد تا این فیلم به جشنواره برلین برود. در این مورد من و چند دوست دیگر برداشت خود را به عنوان نظرهای کارشناسی ارائه کردیم و گفتیم دلیلی ندارد که این فیلم توقیف شود و چرا باید بیخودی برای خودمان دردسر درست کنیم؟ این را آقای احمدینژاد هم پسندید و گفت که مشکلات فیلم برطرف شود.
پس از گذشت بیشتر از یک دهه فکر میکنید سازمان سینمایی به آن اهدافی که شما برایش در نظر داشتید، رسیده است؟ بخصوص آنکه در ماههای اخیر تاکید میشود ریلگذاری جدیدی در سینماها انجام شده است.
یک مسئله مهم درباره ساختار سازمانی سینما این است که تشکیل سازمان سینمایی ابزارهای دیگری در کنار خود داشت از جمله اینکه شورای عالی سینما با حضور شخص رئیس جمهور تشکیل شود و به همین دلیل اسم آن “شورای عالی سینما” بود. در آنجا مشکلات و موانع و نیازهای سینما مطرح میشد و قرار بود بدون آنکه در یک فرایند کشدار و بعضا بینتیجه دبیرخانه دولت در صف دستور کار جلسات هیات وزیران قرار بگیرد، درباره آنها تصمیمگیری و راه تسهیل شود. الان دوستان، شورای عالی سینما را کلا تعطیل کردهاند و در این دوره جایگاه شورا تنزل پیدا کرده و به “شورای سینما” تبدیل شده است. البته یک اشتباه لسانی هم گاهی پیش میآید و میگویند “شورای عالی” ولی واقعیت این است که دیگر این شورا، شورای عالی نیست، چون شورای عالی با ریاست رئیس جمهور برگزار میشد و الان فقط شورای سینما است. جلساتی هم گویا داشتهاند اما من از جزئیات آنها اطلاعی ندارم. البته بودن چنین شورایی بهتر از نبودن آن است ولی الان به ریاست معاون اول رئیس جمهور برگزار میشود و این تنزل جایگاه خوب نبود هر چند از منحل شدن آن بهتر است. بحث ما در زمان تشکیل شورا این بود که شرایط را برای سینمای ایران و سینماگران ایرانی بهبود ببخشیم و براین باور بودم و هستم که سازمان سینمایی و در کنار آن شورای عالی سینما میتوانست این اتفاق را رقم بزند و اینکه از این ظرفیت استفاده نکنید، یک بحث دیگر است.
شورای عالی چه ویژگیهایی داشت که روی آن تاکید دارید؟
شورای عالی سینما میتوانست از بودجههایی که در اختیار رئیس جمهور است و برای موارد خاص استفاده میشود، استفاده کند تا مسائل معیشتی سینماگران را بخصوص در دوران کرونا برطرف کند ولی وقتی از این ظرفیت استفاده نکنید مشکلات سر جای خود باقی میماند و کسانی که میتوانستند از این امتیاز برخوردار شوند، بیبهره ماندند. یادم میآید سال ۱۳۹۱ قیمت دلار به یکباره از ۱۰۰۰ تومان به ۳۰۰۰ تومان تبدیل شد و بعد بودجه سازمانها و تشکیلات به یک سوم کاهش پیدا کرد از جمله برای حوزه سینما و ما در آن زمان کسری بودجه خود را از طریق همین شورای عالی سینما تامین کردیم و بدون اینکه بحرانی در سینما پیش آید همه چیز را به همان بودجه اول برگرداندیم.
وقتی سازمان سینمایی را تاسیس کردید و به موازات آن شورای عالی سینما تشکیل شد، عنوان شورا چنان پرطمطراق بود که اتیکت آن بر روی برخی سینماگرانی که عضو شورا شدند باقی ماند مثل احمد نجفی؛ در واقع از این شورا یک اتفاق سیاسی – فرهنگی برداشت شد اما برای مدت کوتاهی فعالیت کردید و بعد در دوره آقای روحانی شورا کلا تعطیل شد و الان هم مدتی است که احیا شده. کلا چند درصد از برنامههای شما در بستر سازمان سینمایی و شورای عالی سینما در این سالها اجرایی شده است؟
طرحی که ما برای تغییر و تحولات از معاونت سینمایی در قالب سازمان سینمایی داشتیم آیتمهای مختلفی داشت که لیست بلند بالایی است و الان جای طرح آن نیست ولی با برآوردی که خودم داشتم حدود ۸۰ درصد آن را میتوانستیم پیادهسازی کنیم. بخشی از آن باید ادامه پیدا میکرد ولی اینکه مدیریتهای بعدی آمدند و اجرا نکردند دیگر مشکل ما و طرح نبود. به نظر میرسد خیلی از آنها را هم اجرا نکردند و میبینید که حتی رئیس سازمان سینمایی که بعد از من آمد، اصل سازمان را ابتدا زیر سوال برد و دورهای راه افتادند که تشکیلات را به قبل برگردانند، حالا نمیدانم بخاطر رقابتهای سیاسی بود یا شانتاژهای رسانهای که یک سال این نیت را داشتند تا سازمان سینمایی به معاونت سینمایی برگردد ولی بعد از یک سال متوجه شدند که این چه کاری است!؟ پس در سکوت رسانهای این تصمیم را کنار گذاشتند ولی شورای عالی سینما را منحل کردند.
هنوز هم برخی سینماگران براین باورند که به چنین تشکیلاتی برای سینما نیاز نیست.
اشتباه میکنند، چون کارهای زیادی در سازمان سینمایی انجام میشود و همه امور فقط به پروانه ساخت و نمایش محدود نمیشود؛ مثل همین برگزاری جشنوارههای فیلم فجر و کوتاه و مستند یا مدیریت عرضه و اکران و سالنسازیها و حمایت از سالنها و انجمنها. در این زمینه خیلیها اطلاع دقیقی ندارند چون جو رسانهای و روانی بیشتر به سمت مجوز هاست در حالی که کل این تشکیلات از قبل وجود داشته و در قالب سازمان فقط شکل آن ارتقا پیدا کرد.
اما حالا بعد از ۱۱ سال وقتی برخی اهداف تشکیل سازمان سینمایی را که در مراسم رسمی آغاز به کارش در بهمنماه سال ۱۳۹۰ بر آنها تاکید شد مرور میکنیم، میبینیم که اصلیترین اهداف هم به نتیجه مطلوب نرسیده است. از جمله اینکه در همان مراسم سال ۹۰ تاکید شد با سازمان سینمایی، سینما دولتی نمیشود ولی الان طبق نظر بسیاری از سینماگران، سینما در دولتیترین دوران خود به سر میبرد که بروز عینی آن در جشنواره فیلم فجر است. آیا میتوان گفت ساختار “سازمان” برای سینما کارکردی متناسب با اهدافش نداشته است؟
بله الان چنین شرایطی پیش آمده ولی فکر میکنم این موضوع ارتباطی به سازمان سینمایی ندارد بلکه به نوع مدیریت، فضایی که در کشور ایجاد شده، به نوع سرمایهگذاری در سینما و خیلی مسائل دیگر ارتباط دارد.
نگاه بیرونی هم برای توجیهِ نیاز نداشتن به ساختار سازمانی، همین چیزی را میگوید که خود شما فرمودید. معتقد است در گذشته هم معاونت سینمایی بود و جشنواره فجر و فیلم کوتاه و مستند را هم برگزار میکرد. مجوزها هم داده میشدند. البته شما در میان صحبتهای خود اشاره کردید که پیش از شما هم ارادههایی برای تغییر ساختار و تشکیلات سینما وجود داشته که به انجام نرسیده بود. فکر نمیکنید تغییر ساختار فرق زیادی ایجاد نمیکرد؟ اصلا اگر به گذشته برگردید باز هم این مسیر را طی میکنید؟
راستش اینجا، جای استدلال کردن و طرح مباحث سخت حقوقی نیست ولی فقط به همین نکته اشاره میکنم رقیب ما که خیلی مُصر بود سازمان سینمایی را به معاونت برگرداند، منصرف شد و فهمید که اشتباه میکند و ساختار سازمان سینمایی خیلی موفقتر، موثرتر و با بروکراسی کمتر است به همین دلیل به آن دست نزد.
میتوان گفت که اگر معاونت سینمایی، سازمان نشده بود احتمالاً تولیدات سینما ضعیفتر از شرایط فعلی بود؟
بله شاید اگر الان سازمان همچنان معاونت بود، شرایط بدتر هم بود. به نظرم یک تعریف کلی وجود دارد و آن هم این است که شما وقتی میخواهید به سفر بروید، با اتوبوس و وانت راحتتر سفر میکنید یا با ماشین سواری؟ کاملا واضح است که ماشین سواری خیلی راحتتر و مستقلتر است از اتوبوس و وانت. سازمان سینمایی هم در چنین شرایطی است و نسبت به معاونت سینمایی استقلال بیشتری دارد. البته این را هم بگویم که رئیس سازمان سینمایی، معاون وزیر هم است ولی جایگاه ریاستش در سازمان سینمایی مستقل است و اجازه پیدا میکند با خیلی از مجموعههای مرتبط مستقیم مذاکره کند، در صورتی که در معاونت سینمایی این امکان وجود نداشت؛ مگر اینکه وزیر در نامهای، معاون سینمایی را به نمایندگی از خود به جایی معرفی میکرد.
جالب است که ۱۰ سال قبل برای مقایسه معاونت و سازمان سینمایی مثال تبدیل پیکان به پژو پارس را مطرح کردید و حالا به وانت و اتوبوس با ماشین سواری رسیدید.
(میخندد) آن موقع پیکان در حال جمع شدن بود، برای همین آن را مثال زدم ولی قصدم طرح مثالی عامهفهم است.
آنچه تا الان صحبت شد در ساختار نهاد دولت است در حالی که در ۱۰- ۱۱ سال گذشته دنیا تغییر کرده و در کشور ما هم تغییراتی به وجود آمده است از جمله اینکه پلتفرمها رونق گرفتهاند. وقتی حرف از حکمرانی سینما میزنیم چقدر ضرورت دارد که نهاد دولت به انطباق با پذیرش تحولات جهانی بپردازد؟
به نظرم هر ۱۰ سال یک بار حتما بازنگریهایی باید صورت بگیرد و من با این موضوع موافقم. البته در ارتباط با سازمان سینمایی، خاطرم هست که بخش حقوقی مجلس ایراد حقوقی گرفت و خواستار لغو تاسیس سازمان سینمایی و شورای عالی سینما شد؛ یعنی آن زمان و در پشت پرده بین دو معاونت حقوقی ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی یک دعوای حقوقی شکل گرفت که حدود یک سال در جریان بود؛ به طوری که اصل موضوع بهمن ۹۰ مطرح شد و یک سال بعد به اجرا درآمد و کسی هم نپرسید که این وقفه به چه دلیل بود.
در آن زمان آقای احمدینژاد هر کاری را که میخواست انجام میداد.
نه، اینطور هم نبود. اگر یادتان باشد مجلس زمانی خیلی با دولت سرشاخ شد و میتوانست کاملاً مقابله کند اما این موضوع در نهایت به تایید مجلس رسید و اجرایی شد.
انشاءالله که دوره ریاست آقای خزاعی در سازمان سینمایی ۱۲۰ ساله باشد ولی اگر همین الان شما را مجاب کنند تا رئیس سازمان سینمایی شوید، اولین اقدامی که انجام میدهید، چیست؟
(با خنده) حالا چون فرض را بر ادامه حضور آقای خزاعی گذاشتید، پاسخ میدهم که به نظر میرسد الان اوضاع خیلی به هم ریخته است، برای همین من ابا دارم که دوباره به (مدیریت) سینما برگردم. شاید هم اشتباه کنم ولی انگار خیلی چیزها سامان ندارد و همین ساماندهی را باید در اولویت گذاشت. اگر لازم است از نظر روانی این سامان را ایجاد کرد، پس باید آرامش را برقرار کنیم. ما آن زمانی که آمدیم، شرایطی بدتر از الان وجود داشت ولی بلافاصله توانستیم با اعتمادسازی، آرامش روانی را در جامعه سینمایی ایجاد کنیم، از جمله در بخش تولید که مرحوم سجادپور در فاصله زمانی سه تا چهار ماه اول شروع دوره مدیریت ما نزدیک ۸۰ پروانه ساخت را صادر کرد و خیلی از آن فیلمها ساخته شدند و بودجه خوبی را وارد سینما کردند. به افراد به شکلهای مختلف کمک شد. بسیاری از بچههای سینما مشکلات معیشتی داشتند که رسیدگی کردیم ولی ماجرای خانه سینما همه چیز را در اذهان جور دیگری جلوه داد در صورتی که تمام اتفاقهای خانه سینما در مقطع پایانی دوره ما بود منتها در اذهان عمومی طوری جا افتاده که انگار از روز اول این ماجرا وجود داشت. ما در سه سال اول حضور در سینما مشکلی با خانه سینما نداشتیم و چالشها در سال آخر به وجود آمد.
چه شد که این چالشها پیش آمد؟
ماجرا بهخاطر حکمی بود که براساس آن خانه سینما باید تعطیل میشد.
چرا سازمان سینمایی اراده کرد که این تعطیلی اتفاق بیفتد؟ما به موضوع ورود نکردیم. شورای فرهنگ عمومی بود که وارد ماجرا شد.
در فرآیند اجرایی راهاندازی شکل جدید خانه سینما دوستان چند خطا کردند و بزرگترین خطا این بود که وقتی رفتند درِ خانه سینما را باز کنند تا از فردای آن روز، همه چیز به روال عادی خود برگردد، شب که شد همکاران ما نتوانستند همه کارها را انجام دهند و قرار شد روز دوم بیایند. بچههای حراست با یک رفتار کاملاً ناشیانه خانه سینما را پلمب کردند. من ۱۱ شب از ماجرا مطلع شدم و بلافاصله تماس گرفتم و گفتم این کار شما اشتباه است. گفتند این یک کار اداری است تا فردا صبح که اینجا را تحویل دهیم. من هرچه به دوستان گفتم که برگردید و حتی شده شب را آنجا بخوابید ولی پلمب نکنید، کسی گوش نکردهمه بر این باور بودند و این تصور وجود داشت که سازمان سینمایی این کار را انجام داده است.
اما خود بچههای خانه سینما میدانستند که کار من نبود. اگر یادتان باشد وقتی خانه سینما تعطیل شد در آن حدود ۹ ماه با هم گفتوگو میکردیم. اتفاقی نیفتاده بود ولی کار به مرحلهای رسید که اول بحث انحلال مطرح بود و بعد تعطیلی. در زمان انحلال هم که مراحل قانونی در حال طی شدن بود، ما بر اساس اسناد موجود، با دوستان گفتوگو میکردیم و چالشی وجود نداشت. البته در فضای رسانهای بحث به گونه دیگری مطرح میشد اما جدی نبود. وقتی درسه – چهار ماه آخر دوره خود من، میخواستیم خانه سینما را به شکل جدید راهاندازی کنیم – که قرار بود آقای کاسهساز مدیر آنجا شود- دوستان در فرآیند اجرا چند خطا کردند و بزرگترین خطا این بود که وقتی رفتند درِ خانه سینما را باز کنند تا از فردای آن روز، همه چیز به روال عادی خود برگردد و حتی میخواستند با شیرینی از کارکنان و سینماگران استقبال کنند و تا ۲۴ ساعت وسایل پذیرایی برای هر کسی که آمد مهیا باشد، اتفاقی افتاد که ماجرا را پیچیده کرد؛ آن شب همکاران ما نتوانستند همه کارها را انجام دهند و قرار شد روز دوم بیایند. شب که شد، بچههای حراست با یک رفتار کاملاً ناشیانه خانه سینما را پلمب کردند. من ۱۱ شب از ماجرا مطلع شدم و بلافاصله تماس گرفتم و گفتم این کار شما اشتباه است و هیچ دلیلی ندارد که خانه سینما را پلمب کنید. گفتند ما اینجا را تحویل گرفتهایم و اگر درِ یک قندان هم جابجا شود باید پاسخگو باشیم و این یک کار اداری است که باید انجام دهیم تا فردا صبح که اینجا را تحویل دهیم. من هرچه به دوستان گفتم که برگردید و حتی شده شب را آنجا بخوابید ولی پلمب نکنید، کسی گوش نکرد، چون خسته هم بودند و از صبح برای کار به آنجا رفته بودند، قبول نکردند و گفتند صبح برمیگردیم و این همان اتفاقی بود که نباید میافتاد و صبح فردا آن جنجالها شروع شد که من هم آن را پیشبینی کرده بودم.
ماجرا بیشتر از عکسی شروع شد که نیمههای شب از آقای کاسهساز منتشر شد که جلوی در خانه سینما و در کنار کسانی بود که آنجا را پلمب کردند.
بله، چون ما میخواستیم خانه سینما را باز کنیم و ایشان قرار بود آنجا را تحویل بگیرد.
یعنی شما میخواستید خانه سینما را تسخیر کنید؟
تسخیر تعبیر درستی نیست؛ میخواستیم آنجا را با مدل جدید راهاندازی کنیم. البته این نظر خودشان (اعضای هیات ساماندهی صنوف) بود که من خیلی موافق نبودم. به آنها گفتم به شما ساختمان دادم، بروید جای خودتان ولی آنها اصرار کردند که ما میخواهیم همینجا (ساختمان اصلی خانه سینما) باشیم. حتی یک جلسه پرچالش داشتیم که چند ساعت طول کشید و تاکید کردم که لازم نیست به آنجا بروید اما دوستان اصرار داشتند و رأی اکثریت این بود که به محل خانه سینما بروند. حراست و معاونت حقوقی وزارت ارشاد هم تایید کرد و این اتفاق افتاد.
الان که ماجرای خانه سینما را از این زاویه نگاه میکنید، اگر به گذشته برگردید باز هم وارد همین مسیر میشوید؟
به نظرم تصمیمی که من برای خانه سینما داشتم، ۱۰۰ درصد درست بود. الان هم همین نظر را دارم چون امروز مشکل خانه سینما حل نشده است، هنوز چالش جدی دارد و این انتخابی هم که الان داشتهاند (مرضیه برومند به عنوان مدیرعامل خانه سینما) این چالش را جدیتر کرده است، فقط پنهان است. آشکار نیست.
چالش با کجا؟
با کل سیستم و مجموعه. ما میخواهیم با همکاری جلو برویم ولی وقتی شما در تخاصم قرار بگیرید، آسیب آن را قشر پایین دست سینما میبیند. شاهنشینهای سینما که جیبهایشان پر است و ویلاها و ارتباطات خود را دارند و مشکلی برایشان نیست. آن ۸۰ درصدی که مسیر زندگی و معیشت آنها به چرخ سینما وصل است، چرخ زندگیشان در این تخاصم نمیچرخد.
منظور شما تخاصم با کجاست؟
همراهی نیست؛ یا همین که صنوف سینمایی وارد بحث کارگری شدند. واقعا صنف هنرمند سینما باید در بخش کارگری ثبت شود؟ این چه عنادی است که با وزارت ارشاد دارند؟ این مشکلات جدی است که شما (رسانه) باید وارد آن شوید. حرف من این است که شما میتوانید هم از وزارت ارشاد مجوز بگیرید، هم از وزارت کار و هم از وزارت کشور. اولویت با کجاست؟ اول وزارت ارشاد، بعد وزارت کشور و بعد وزارت کار اما شما همان ابتدا سراغ وزارت کار رفتید. الان هم که معلوم شد تمام ماجرا طبق نظر دیوان عدالت اداری باطل است، یعنی دوباره با یک خانه سینمایی روبهرو هستیم که جایگاه آن کاملاً غیرقانونی و غیرتعریف شده است و صنوف آن هم جایگاه قانونی ندارند و در سیستم بلاتکلیف است. حالا این که مسئولان امر نسبت به آن مماشات میکنند و از کنار آن میگذرند داستان دیگری است ولی به هر حال این صنوف و اعضای آن هستند که آسیب میبینند. من به دنبال این بودم که صنوف ماموریتها را برعهده بگیرند ولی با یک ساز و کار قانونی. آن را تعریف کرده بودیم ولی این فرآیند شکل نگرفت در نتیجه با خانه سینمایی کنونی که در واقع همان خانه سینمای قبلی است، این اتفاق نخواهد افتاد و اینجا صرفا مونوپول یک گروه شده که منافع خود را جمع و جور میکنند و آسیب آن را بدنه اصلی سینما همچنان میبیند. اینکه سازمان سینمایی اقدامی نمیکند و سکوت کرده، به سیاستگذاری و مدیریت حاکم و صلاحدیدی که به آن رسیدهاند مربوط است، ولی به این معنا نیست که کار درستی است.
برگردیم به سوال قبلی؛ از بین اولویتهایی که به فرض حضور در مدیریت سازمان سینمایی برشمردید، یکی ساماندهی اوضاع بود. اولویتهای دیگر چیست؟
اینها را که من میگویم صرفا کمک به آقای خزاعی است و معتقدم ایشان اول باید فضای روانی را درست کند. ابزارهای آن را هم باید پیدا کند. نکته دوم این است که با توجه به شرایط جدیدی که پیش آمده و به هر حال مردم کمتر به سالن سینما میروند، پلتفرمها آمدهاند، دستمزدها خیلی بالا رفته و هزینه تولید فیلم خیلی سنگین شده باید منابع جدید برای عرضه و پخش پیدا کنید که ممکن است در آسیای میانه باشد یا کشورهای عربی، نمیدانم کجا ولی باید روی این ها کار شود بنابراین عملا باید منابع و عرصههای جدید پیدا شود تا سیکل تجاری سینمای ایران بچرخد چون الان چرخه کاملاً ناقص است. این یک فرایند معیوب است که بخش دولتی ۱۰ میلیارد و ۲۰ میلیارد تومان پای یک فیلم میریزد و بعد هم کسی بابت آن پاسخگو نیست که فیلم چقدر فروخته است.
نکته سوم این است که به نظرم تعامل فعال و هدفمند و روبهجلو با سیستمهای موجود باید شکل بگیرد ولی چنین تعاملی حس نمیشود. در این سالها مراکزی همچون حوزه هنری ایجاد شدهاند، همچنین سازمان اوج یا ارتش و بنیاد شهید و دفتر حفظ ارزشهای دفاع مقدس یا بسیج سازمان صدا و سیما که همه جلو آمدهاند و میخواهند فیلم بسازند. اینها نباید یله و رها باشند ولی سر خود کار میکنند. این همکاری صرفا نباید محدود به صدور یک مجوز باشد و بعد آنها دنبال کار خود بروند چرا که باید یک تعامل فعال ایجاد شود. نکته چهارم هم از نظر من استفاده از ظرفیتهای افراد کارشناس و دلسوز و آشنا به این عرصه است تا مثلا در هر جایی که لازم است تغییرات مدیریتی ایجاد شود، از آنها بهره برده شود چون برخی جاها واقعا ناکارآمدی و نابلدی وجود دارد. شاید لازم باشد برای برخی بخشهای مدیریتی حداقل دستیار و مشاوران خوب انتخاب شوند. عملکرد و ترکیب اعضای شوراهای پروانه ساخت و نمایش نیز باید ترمیم و اصلاح شود.
البته استفاده از ظرفیتها که به آن اشاره کردید به نظر میرسد در دوران فعلی بیشتر به افرادی میرسد که همراه با سلیقه و تفکر حاکم باشند.
من در دوران کاری خود یک فایل باز کردم و سراغ فیلمسازانی رفتم که بخشی از سینما و فضای سینمادوست، علاقه داشتند آنها فیلم بسازند. برنامهریزی کردیم و با آنها جلسه گذاشتم. حالا اینکه خروجی آن چه شد بحث دیگری است. مثلا با ناصر تقوایی صحبت شد، با آقای کیارستمی صحبت کردم و گفتم شما آفریقا و جاهای دیگری رفتید، مشکل چیست؟ بیایید در ایران فیلم دیگری بسازید. آقای میرعلایی از طرف ما با آقای بیضایی صحبت کرد تا یکی از فیلمنامههایش را کار کند. همینطور با آقای کیمیایی صحبت کردیم و در کنار اینها سراغ کارگردانهای جوان هم رفتیم که در نهایت عرصه را برای ورود نسل جدیدی از فیلمسازان باز کردیم. درواقع سعی کردیم دایره را براساس سیاستهای خودمان باز کنیم. ممکن است جاهایی نیز خطا کرده باشیم که منکر آن نمیشوم.
ولی طبیعی است که شورای عالی سینما فضای متفاوتی داشت و افرادی را انتخاب کردیم که نگاه همراهی داشته باشند چون نمیتوانستیم کسانی را انتخاب کنیم که جلوی رئیس جمهور با هم دعوا کنند یا نگاهی کاملا در تضاد با هم داشته باشند. در آخر هم به افرادی از سینما مثل آقایان جوزانی، میرباقری، علیاکبری، بحرانی، احمد نجفی و شورجه که متخصص و باسابقه بودند رسیدیم. ما به دنبال این بودیم تا حوزه تعامل را در شورای عالی سینما با دیگران باز کنیم ولی خودشان این فضا را بستند. وقتی یکی نامه مینویسد که از شورای پروانه ساخت استعفا میدهد، کمدی است که من او را به شورای عالی سینما بیاورم.
و سوال آخر درباره یکی از موضوعهای پربحث چند وقت اخیر است. شما با توجه به تجربه مدیریتی در سینما موافق هستید که شورای پروانه ساخت دیگر وجود نداشته باشد؟
ما روی این موضوع کار کردیم، لوازمی داشت و باید اتفاقات دیگری هم میافتاد. در نظامنامه هم نوشته بودیم و باید شروط آن محقق میشد. یکی از شروط این بود که تهیهکننده و کارگردان بار حقوقی و قضایی و حتی امنیتی و اخلاقی فیلم را بر عهده بگیرند اما وقتی سیستم این رابطه را با تهیهکننده و کارگردان ندارد طبیعتا کار شدنی نیست چون سیستم به جای اینکه یقهی تهیهکننده و کارگردان را بگیرد سراغ رییس سازمان سینمایی میرود؛ بنابراین تا وقتی این مقدمات فراهم نشود نمیتوان چنین ایدهای را به نتیجه رساند.
بازیگر فیلم سینمایی «آواز گنجشکها» گفت: بسیار دوست داشتم که نقش شمس تبریزی را بازی کنم و فیلمنامهاش را خوانده بودم اما متاسفانه و یا خوشبختانه قسمت من نشد و شهاب حسینی آن را بازی کرد؛ فکر میکنم نقش شمس تبریزی خیلی به من میآمد.
به گزارش سینمای خانگی، رضا ناجی در گفت وگو با خبرنگار سینمای ایرنا و در توضیح شرایط این روزهای خود بیان کرد: این روزها بیکارم و خانه نشین. ۵ فیلمم آماده پخش است؛ ابتدای کرونا بیشتر آنها آماده بود ولی هنوز مانده اند و پخش نشده اند چرا که تهیه کنندگان آثار را نگه داشتند. مدتی طولانی سینماها تعطیل بود به همین دلیل وضعیت مالی تهیه کنندگان خوب نیستند و دنبال این هستند که هزینه ای که برای تولید گذاشته اند را دربیاورند.
بازیگر فیلم سینمایی باران (مجید مجیدی ۱۳۷۹) افزود: اگر تهیه کنندگان آثارشان پخش نشود قاعدتا سرمایه شان هم بازنمی گردد.
ناجی ادامه داد: در یکسال گذشته که بیکار بودم به هیچ کاری دعوت نشدم. البته کلا کار نیست و تعداد آثاری که ساخته می شوند بسیار کم است. کسانی که کار می کنند وضعیت مالیشان خوب است و البته آنان نه برای سینما بلکه برای نمایش خانگی کار می کنند. با هرکسی که صحبت می کنم می گویند سرمایه ما بازنگشته است.
بازیگر مجموعه عشق تعطیل نیست (بیژن بیرنگ ۱۳۹۳) در پاسخ به این پرسش که از زمان آخرین پروژه ای که بر سر کار بوده است چقدر زمان می گذرد، تصریح کرد: آخرین کارم سال گذشته سریال خداداد برای شبکه دو بود.
وی افزود: آخرین فیلمم برنده ها (حسن ناظر ۱۳۹۸) به تازگی ۵ جایزه از لندن گرفت و من را هم دعوت کردند که متاسفانه نتوانستم بروم.
بازیگر فیلم سینمایی بید مجنون (مجید مجیدی ۱۳۸۳) تصریح کرد: منتظریم که اوضاع خوب شود اما در این مدت هیچ صحبتی برای هیچ کاری با من نشده است.
ناجی در پاسخ به این سوال که در کارنامه کاری اش کدام اثر یا آثار را بیش از سایر کارهایش دوست دارد، گفت: همه کارهایم را دوست دارم چون کارهایی که انجام داده ام (نه به گفته خودم که طبق گفته مردم) همه خوب بودند و حرفی برای گفتن و پیامی برای مخاطب داشتند.
بازیگر فیلم سینمایی نهنگ عنبر (سامان مقدم ۱۳۹۴) توضیح داد: آواز گنجشک ها، بچه های آسمان، باران، باد در علفزار می پیچید و همین آخرین کارم برنده ها را بسیار دوست دارم.
وی افزود: در برنده ها حرف دل مردم را گفته ام و انشالله وقتی که فیلم بیاید خواهید دید.
بازیگر مجموعه تلویزیونی از یاد رفته (فریدون حسنپور ۱۳۸۸) در پاسخ به این پرسش که چه نقشی را بسیار دوست داشته که بازی کند و نتوانسته است، اظهار داشت: بسیار دوست داشتم که نقش شمس تبریزی را بازی کنم و فیلمنامه اش مست عشق (حسن فتحی ۱۳۹۸) را خوانده بودم اما متاسفانه و یا خوشبختانه قسمت من نشد و شهاب حسینی آن را بازی کرد.
وی توضیح داد: صحبت آن شده بود؛ مثلا با یکی از کارگردانان صحبت شده بود که مولانا را کار کنم و با همان کسی که فیلم شمس تبریزی را ساخت صحبت داشتم که بالاخره نشد. مشکل تهیه کننده یا کارگردان بود و هرچیز دیگر بالاخره نشد. من حتی سفارش کرده بودم که حاضرم این کار را انجام دهم و فکر می کنم نقش شمس تبریزی خیلی به من می آمد؛ منتها قسمت نشد.
بازیگر فیلم سینمایی آپاچی (آرش معیریان ۱۳۹۷) خاطرنشان کرد: آخر سر فهمیدم که با کسی که تهیه کننده اصلی کار بود صحبت نکرده بودم و نمی دانستم. یعنی می دانستم که این کار انجام می شود اما نمی دانستم که تهیه کننده کیست. مسئله این است که وقتی فیلمی ساخته می شود با تعداد زیادی صحبت می کنند؛ مثلا تهیه کننده دنبال کارگردان می گردد و صحبت می کند ولی به توافق نمی رسند و پیش کارگردان دیگری می روند.
ناجی توضیح داد: یک بازیگر همیشه دوست دارد مردم خوشحال باشند و بیایند و فیلمش را ببینند. امروز اما هیچکس به سینما نمی آید و این ناراحت کننده است چون هنرمند همیشه دوست دارد مردم بخندند و خوشحال باشند و بیایند فیلم را ببینند.
به گزرضا ناجی (۱۳۲۱)، بازیگر سینما و تلویزیون و نخستین بازیگر ایرانی دریافتکننده خرس نقرهای بهترین بازیگر مرد از پنجاه و هشتمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین است. از مهمترین فیلمهای رضا ناجی میتوان به بچههای آسمان، باران، آواز گنجشکها، باد در علفزار میپیچد و ترنج اشاره کر
ناجی بازیگری را از سال ۱۳۴۱ خورشیدی آغاز کرد و با بازی در فیلمهای مجید مجیدی به شهرت رسید. با دریافت جایزه خرس نقره ای بهترین بازیگر مرد جشنواره برلین ۲۰۰۸ به اوج شهرت خود رسید. به منظور پاسداشت وی در شهر تبریز سینمایی به نام ناجی در مجموعه سینمایی ۲۹بهمن ثبت گردید.
عظیمی میرآبادی در مصاحبه با خبرگزاری شبستان گفت: امروز باید جمهوری اسلامی ایران تمام توان خود را در بخش فرهنگ بگذارد. دشمنی که در خانه های امن ما از طریق شبکه های ماهواری و فضای مجازی رخنه کرده است چرا باید دست کم گرفت.
به گزارش خبرنگار سینمای خانگی به نقل از خبرگزاری شبستان؛ حضرت آیتالله خامنهای، سینما را به عنوان «کارآمدترین روایتگرِ واقعیت و حقیقت» معرفی میکنند و می فرمایند «هنر سینما بلاشک یک هنر برتر است؛ یک روایتگر کاملاً مسلط – که هیچ روایتگری تاکنون در بین این شیوههای هنرىِ روایت یک واقعیت و یک حقیقت، تا امروز به این کارآمدی نیامده – و یک هنر پیچیده و پیشرفته و متعالی.» همچنین؛ رهبر انقلاب اسلامی سینما را کلید پیشرفت می داند و می فرمایند: «من میگویم الان کلید دست شما [سینماگران] ست. من شأن سینما را این میدانم. من میگویم امروز کلید پیشرفت این کشور، به میزان زیادی دست شماست.» با نگاه به سخنان مقام معظم رهبری سینما هنر برتر، تاثیر گذار و کلید پیشرفت جامعه است. با توجه به جایگاه هنر در نگاه آیت الله خامنه ای این پرسش در ذهن تداعی می شود که تا چه میزان به این نگاه از سوی فیلم سازان جامعه عمل پوشانیده شده است؟ هنر سینما تا چه میزان توانسته تاثیرگذار و کلید پیشرفت کشور باشد؟ در همین باره با مهدی عظیمی میرآبادی، تهیه کننده تلویزیون و سینما به گفتگو پرداختیم. او معتقد است باید برای ترساندن دشمنان از هنر فیلم سازی استفاده شود و این موضوع نیاز به سرمایه گذاری و یک اراده جمعی دارد. متن کامل این گفتگو را در زیر می خوانید:
مقام معظم رهبری سینما را هنر برتر و کلید پیشرفت میدانند، حوزه فیلم و سینمای ما در حال حاضر این جایگاه را دارد؟
می توان گفت تقریبا به هیچ کدام از نگاه مقام معظم رهبری در حوزه تولید فیلم نرسیده ایم. البته مخاطب فرمایشات رهبری تنها سینماگران نیستند. مخاطب این سخنان، سینماگران، مدیران، مسئولین پشتیبانی و مدیران سیاست گذار هستند. کسانی که به دنبال پیشرفت این مملکت هستند از مخاطبان این فرمایشات به شمار می آیند. هر کسی باید ببیند چه کمکی می تواند برای کشور کند تا به سمت پیشرفت گام بردارد. البته منظور از سینما در اینجا مجموع فیلم های سینمایی، فیلم کوتاه، مستند و انیمیشن است. در هر حال وقتی این فرمایشات را خلاصه در یک گروه تولید فیلم می کنیم، یعنی یک نیاز بسیار بزرگ را به عهده یک گروه کوچک گذاشته ایم. در واقع با ساخت یک فیلم نمی توان فرمایشات رهبری را محقق کرد. برای نمونه نهادهای مختلف همانند اوج و بنیاد فارابی هزینه می کنند یک فیلم می سازند، باید پرسید این فیلم به چه میزان می تواند موثر باشد؟ آیا به آن نقطه ای که مد نظر مقام معظم رهبری است می رسد؟ باید پاسخ داد خیلی کم. چون تولید فیلم یک مرحله مقدماتی است. نمایش دادن در شبکه ها و پلتفرم های مختلف داخلی و خارجی هم دارای اهمیت است که به این موضوع کمتر توجه می شود. حتی در حوزه تولید فیلم موفق وارد شویم به تبع در بخش اکران و نمایش کارکردی نداریم. در حال حاضر بارقه هایی از نور را می توان دید اما به شخصه امیدوار تغییر جدی وضعیت نیستم.
موانع را چه می بینید؟
سازمان سینمایی مرکزیت دارد و مراکزی هم کمک کننده هستند، سازمان صدا وسیما هم آنتن دارد. حال باید پرسید، هزینه هایی که برای تولید فیلم می شود، چقدر متناسب برای رسیدن به هدف مورد نظر است؟ امسال 24 فیلم در فجر 41 داشتیم که 70 درصد برای بخش دولتی و حکومتی بوده است، جمع هزینه همه این تولیدات را حساب کنید چقدر می شود؟ درمقابل؛ رقم مانور نیروهای مسلح را حساب کنید متوجه می شوید این رقم بیشتراز ساخت یکسال تولید فیلم در کشور است. ما وقتی می خواهیم دشمن را بترسانیم تا قصد سویی نسبت به کشورمان نداشته باشند، هزینه می کنیم ومانور می دهیم و این عمل درست است. آیا نمی توانیم با سینما این ترس و دلهره را بر دل دشمن ایجاد کنیم؟ کسانی که در بالا دست سازمان سینمایی وسازمان صدا و سیما تصمیم گیرنده هستند باید این نگاه را داشته باشند.هر روز هزینه زیر مجموعه زیاد می شود اما اختصاص مبالغ به فیلم ها کمتر شده است. برای نمونه اگر سالی 24 فیلم در دفاع مقدس داشتیم حال حاضر شش فیلم در این حوزه تولید می شود. برای نمونه به عنوان یک فیلم نامه نویس با چه انگیزه ای باید به دنبال تحقیق و پژوهش بروم تا فیلنامه بنویسم؟ باید تا چه زمانی منتظر بمانم تا کسی یا نهادی بیاید قرارداد ببندد؟ که البته این اتفاق هم نمی افتد.
بالاتر از صدا و سیما وسازمان سینمایی باید همتی وجود داشته باشد تا این فرمایش مقام معظم رهبری را عملی کنیم و این کلید پیشرفت را روشن نگه داریم. گاهی هزینه های گزافی برای تولید فیلم پرداخته می شود اما چون در نمایش و اکران ناموفق بوده است، فیلم آرشیو و پس از مدتی کهنه می شود و دیگر مورد استفاده قرار نمی گیرد. وقتی از سینما صحبت می کنیم باید اول به ذائقه مخاطب فکر کنیم که این فیلم دیده می شود یا خیر؟ نباید اول فیلم بسازیم و بعد دنبال مخاطب باشیم. فیلم مخاطب نداشته باشد، رو دست فیلم ساز بماند، فایده ندارد. چون تحقیق و پژوهشی نیست، چون اراده ای نیست، در این زمینه موفق نیستیم. ما تنها به عنوان امنیت شغلی به سینما نگاه می کنیم نه به عنوان یک کلید پیشرفت. به جای کاشت کاه باید گندم بکاریم، اینگونه هم کاه و هم گندم درو کرده ایم.
راهکار چیست؟
برای رساندن سینما به نگاه مقام معظم رهبری باید موضوع کلید پیشرفت انگیزه ای برای مدیران بالا دستی باشد این چراغ را روشن نگه دارند تا انگیزه ای برای بخش خصوصی ایجاد شود تا بتواند سرمایه گذاری کند. برای تولید یک فیلم حدود هفت میلیارد تومان نیاز است این سرمایه گذار چگونه می تواند به سود فکر کند؟ چون سینما شکسته و مرده است و اصرار می کنیم زنده باشد. این زنده بودن با نگاه قشری و باندی جواب نمی دهد. باید با سرمایه گذاری ازسوی مدیران و خواستن مسئولین تراز اول شکل گیرد تا تولید فیلم اتفاق بیفتد و تنور گرم شود، اینگونه بخش خصوصی ورود پیدا می کند. وقتی یک فیلمی بازخورد مالی نداشته باشد سرمایه گذار بخش خصوصی ورود نمی کند.
برخی متعقد هستند برای تولید فیلم های ارزشی و دینی نیروی متعهد کم داریم تا چه حد موافق هستید؟
این یک دروغ مشمئزه کننده است. نیروهای معتقد، توانمند و حرفه ای در ساخت پروژه هایی که با ارزش های جامعه همخوانی دارد بسیار در کشور داریم. می توانیم به آنها اعتماد کنیم و چرخه ساخت فیلم را به دست آن ها بسپاریم.
نیاز جامعه ما تولید چه فیلمی است؟
در تمام حوزه های فرهنگی نیاز به تولید داریم. مخاطب امروز به شدت درگیر تصویر و فیلم است. اگر ما تامین نکنیم خودش فیلم مد نظر را پیدا می کند و تماشا می کند. ممکن است از راه غلط یا گمراه کننده به فیلم برسد اما این مسیر را می رود و فیلم را نگاه می کند. امروز باید جمهوری اسلامی ایران تمام توان خود را در بخش فرهنگ بگذارد. دشمنی که در خانه های امن ما از طریق شبکه های ماهواری و فضای مجازی رخنه کرده است چرا باید دست کم گرفت.
در تمام حوزه ها به ویژه اسلوب زندگی ایرانی اسلامی که شامل همه موارد مثبت بر مبنای اندیشه های دینی و اندیشه های اسلامی است باید فعالیت داشته باشیم. چون هر آنچه به عقل نزدیک است به شرع هم نزدیک است و هر آنچه به شرع نزدیک است به عقل هم نزدیک است.
باز تاکید می کنم نه تنها در تولید فیلم بلکه بخش نمایش و اکران هم باید مورد توجه قرار گیرد تا به موفقیت در سینما برسیم.