دوره سی و نهم جشنواره فیلم کوتاه تهران در اوج التهابهای سال گذشته برگزار شد تا نشان دهد هنر همیشه زنده است، اما در آن زمان شایعهای مطرح شد که این جشنواره دیگر تاییدیه اسکار را ندارد که این شایعه بعد از یک سال پاسخی جدی دریافت کرد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از فارس، سال گذشته و در آستانه برگزاری سیونهمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران بود که برخی از طراحان پروژه تحریم این رویداد، شایعه حذف این رویداد از فهرست جشنوارههای مورد تأیید آکادمی اسکار را مطرح کردند. شایعهای که هر چند متخصصان و آگاهان به امور چندان توجهی به آن نشان ندادند، اما در فضای پرسوءتفاهم و ملتهب آن روزها، عدهای را به این تردید انداخت که آیا واقعا اعتبار بینالمللی این رویداد با تهدید مواجه شده و رنگ باخته است؟ تردیدی که پس از گذشت یک سال، با پاسخی قاطع و درخور مواجه شده است. پاسخی که در این گزارش به گوشهای از آن اشاره خواهیم کرد.
یک مرور؛ وقتی اسکار هم تأیید کرد
«امسال در بخش بینالملل توانستیم تنها جشنواره دارای تایید اسکار (اسکار کوالیفاید) در ایران شویم. ضمن این که میان کشورهای مسلمان فقط ایران، مصر و ترکیه از چنین امتیازی برخوردارند.» مهرماه ۱۴۰۰ و در آستانه برگزاری سیوهشتمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران بود که سیدصادق موسوی در مقام دبیر این رویداد در نشست خبری خود، با این جملات از اتفاقی ویژه خبر داد.
اتفاقی که هر چند پشتوانه رقم خوردن آن تجربه ۳۷ دوره برگزاری یک رویداد معتبر در حوزه سینمای کوتاه در ایران بود، اما بیشک این اعتبار را در عرصه بینالمللی ضریبی دوچندان میداد. جشنواره فیلم کوتاه تهران، سالها بود که ایران را به یکی از کشورهای فعال در عرصه سینمای کوتاه، در میان کشورهای منطقه تبدیل کرده بود و به همین دلیل هم هر دوره از برگزاری این رویداد با استقبال شمار قابل توجهی از فیلمسازان بینالمللی همراه میشد. براساس آمار اعلام شده از سوی دبیرخانه جشنواره، در سال ۹۸ بالغ بر ۴ هزار فیلم به بخش بینالملل سی و ششمین جشنواره فیلم کوتاه تهران ارائه شده بود که این آمار در سال ۹۹ و همزمان با دوره سی و هفتم با جهشی قابل توجه به مرز ۵ هزار اثر نزدیک شد.
در دوره بعد و همزمان با قرار گرفتن نام جشنواره در فهرست رویدادهای مورد تأیید آکادمی اسکار، بالغ بر ۶ هزار و ۴۰۰ فیلمساز بینالمللی متقاضی حضور در این رویداد شدند که این جهش هم قابل توجه بود. آمار فیلمهای متقاضی حضور در جشنواره فیلم کوتاه تهران در دوره سیونهم هم بهرغم همه حاشیهسازیها و حتی برخی سنگاندازیهای عملی، از مرز ۵ هزار نفر پایینتر نرفت تا ثابت شود همچنان جایگاه معتبر این رویداد در نگاه فیلمسازان جهانی محفوظ مانده است.
ثبت یک رکورد در پاسخ به یک دروغ!
هر چند در همان دوره سی و نهم و به استناد برگزاری پرشور جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران هم ناکامی گروهی که بهدنبال اجرای طرح خود برای تحریم این رویداد در میان فیلمسازان داخلی و خارجی بودند، عیان بود، اما آنچه را در فرآیند پذیرش آثار و ثبت فرم تقاضای حضور در جشنواره چهلم رقم خورد، میتوان قاطعترین پاسخ عملی به دورغپردازیها و حاشیهسازیهای سال گذشته دانست.
براساس متن فراخوان جشنواره که به ۱۲ زبان بینالمللی ترجمه روی سایت رسمی رویداد قرار گرفت، مهلت مقرر پذیرش آثار در بخش بینالملل که از ۲۸ اسفند ۱۴۰۱ آغاز شده بود در ۱۹ مردادماه ۱۴۰۲ به پایان رسید و در این مدت ۷۲۱۶ فیلم کوتاه از فیلمسازان بینالمللی فرم تقاضای حضور در جشنواره را پر کردند تا رکورد جدیدی برای جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران در زمینه تعداد فیلمهای دریافت شده توسط دبیرخانه جشنواره در بخش بینالملل نسبت به تمامی ادوار گذشته این رویداد ثبت شود.
این آمار بهصورت جزئیتر هم از منظر ترکیب کشورهای متقاضی حضور در جشنواره فیلم کوتاه تهران حائز اهمیت است. براساس آمار رسمی دبیرخانه از تعداد ۷۲۱۶ اثر دریافت شده، آمار کل فیلمهای ثبت نام شده در بخش بینالملل چهلمین جشنواره فیلم کوتاه تهران، تعداد ۳۳۹۰ فیلم داستانی، ۱۱۱۲ فیلم تجربی، ۱۰۶۸ فیلم مستند و ۹۳۶ فیلم پویانمایی و ۴۴۵ اثر نیز برای رقابت در جایزه ویژه بخش «حقیقتجویان» و ۲۶۵ اثر نیز برای جایزه ویژه بخش «راه ابریشم»، از ۱۳۱ کشور متقاضی حضور در بخش بینالملل جشنواره چهلم بودهاند. همچنین اسپانیا با ۹۱۳، هند با ۵۵۳، فرانسه با ۴۹۴، آمریکا با ۴۴۸ و چین با ۳۶۷ فیلم کوتاه، ۵ کشور برتری هستند که بیشترین اثر را به این رویداد فرستادهاند.
حضوری که دیگر رایگان نیست
ثبت رکورد استقبال فیلمسازان بینالمللی از جشنواره فیلم کوتاه تهران زمانی اهمیت بیشتری پیدا میکند که بدانیم این رویداد در یک تغییر حائز اهمیت، از این دوره اجرای طرح دریافت مبلغ ثبتنام از سوی متقاضیان بینالمللی را کلید زده است و برخلاف دورههای گذشته که به دلیل وجود برخی چالشهای مرتبط با تحریم و انتقال وجه در سازوکارهای بینالمللی حضور در این رویداد هزینهای برای فیلمسازان متقاضی به همراه نداشت، ثبت تقاضا رایگان نبوده است.
این همان دستاورد مهمی است که مهدی آذرپندار دبیر جشنواره چهلم فیلم کوتاه تهران، در نشست رسانهای این رویداد اینگونه به آن اشاره کرد: «جشنوارههای اسکارکوالیفاید اکثرا با دریافت پول اثر میپذیرند با توجه به اینکه ما در دریافت پول مشکلاتی داشتیم، این موضوع در سالهای گذشته رخ نداده بود اما امسال موفق شدیم از بازه زمانی میانی دریافت آثار، فیلمها را با دریافت پول و ورودی پذیرش کنیم امیدواریم از سال آینده بتوانیم این مسیر را بهتر پیش برویم و برای جشنواره درآمدزایی داشته باشیم.»
استمرار این مسیر، نه فقط آیندهای درخشانتر و معتبرتر از امروز برای جشنواره فیلمکوتاه تهران فراهم خواهد آورد که شاهد شکلگیری پشتوانهای برای ارتقای اقتصادی چرخه تولید و اکران فیلمهای کوتاه در سینمای ایارن هم خواهیم بود.
طیب حاجرضایی از شخصیتهای پیچیده اما ماندگار در تاریخ معاصر است که هر چند در مقطعی برای خدمت به شاه به خیابان آمد و فریاد کشید اما سرانجام برای باور به حسین(ع) جان داد.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، تاریخ معاصر ایران مملو از شخصیتهای کوچک و بزرگی است که فارغ از نقشی که در رقم خوردن تحولات سیاسی و اجتماعی داشتهاند، هر یک منش و مشخصه رفتاری خاص خود را در حافظه جمعی ایرانیان نمایندگی میکنند. طیب حاجرضایی یکی از همین شخصیتهاست که یادآوری نامش با صفاتی همچون «مرام»، «معرفت»، «آزادگی» و مهمتر از همه «عشق به امام حسین (ع)» عجین است.
«طیب» که بود؟
«مرحوم طیب حاجرضایی که شهره بود، هر نوع بدی را در آن زمان انجام داده، در عین حال چند امتیاز داشت؛ یکی اینکه در دهه عاشورا چند روضهخوانی داشت و در این دهه به سر خودش گل میمالید و جلوی در حسینیه مینشست.» زندهیاد حبیباله عسگراولادی که از چهرههای شناختهشده عرصه مبارزات انقلابی، در مصاحبهای اینگونه به معرفی طیب میپردازد و ادامه میدهد: «یکی دیگر از کارهایش این بود که در یکی از شبهای سوم یا هفتم یا شب اربعین امام حسین (ع)، دستهای حرکت میداد که تمام هیأت و دستجات معروف هم کمک میکردند و این دسته، یک دسته بسیار بزرگی بود و خود طیب در آنجا گل به پیشانی مالیده، در جلوی دسته حرکت میکرد.»
اما نام طیب حاجرضایی با ۲ رویداد تاریخی در تاریخ معاصر ایران گره خورده است، یکی کودتای ۲۸ مرداد که طیب در میان حامیان شاه و علیه دکتر مصدق در آن ایفای نقش کرد و یکی قیام ۱۵ خرداد که این بار او در حمایت از امام خمینی (ره) و علیه شاه به خیابان آمد که این دومی به قیمت جانش تمام شد. اتفاقاً آنچه مسیر زندگی طیب حاجرضایی را در قیاس با دیگر قلدرهای حاضر در کودتای ۲۸ مرداد مانند شعبان بیمخ، متمایز کرده است، همین سرنوشت متفاوتی است که او بهواسطه ارادت ویژهای که به دستگاه اباعبدالله (ع) داشت، برای خود رقم زد.
طیب که متولد سال ۱۲۹۰ بود، در سال ۱۳۴۲ و در حالی که تنها ۵۲ سال داشت، به اتهام مشارکت در قیام ۱۵ خرداد، از سوی دستگاه پهلوی محاکمه و به اعدام محکوم شد. آبانماه همان سال هم این حکم در پادگان حشمتیه تهران اجرا و او با چشمانی بسته تیرباران شد.
طیب حاجرضایی در لحظه انتقال برای اجرای حکم اعدام
«طیب» چه کرد؟
آنچه جایگاه طیب را بهرغم سابقه ارادتش به شاه و حتی خدمت به دربار در واقعه ۲۸ مرداد، متمایز کرده است، مربوط به ایستادگی او بر باورها و خطوط قرمز اعتقادیاش بود.
مسعود دهنمکی که در کنار کارگردانی سینما و در مقام یک پژوهشگر کتابی با عنوان «طیبخان» را با نگاهی به زندگی طیب حاجرضایی تدوین کرده است، در بخشی از این کتاب روایتی جالب درباره کنشهای مذهبی او به ویژه در ایام محرم ارائه میکند. دهنمکی آورده است: «بنابر اظهارات شاهدان عینی، در آن روزگار بیش از سی علامت کوچک و بزرگ، پیشاپیش دسته طیب حرکت میکردهاند و او این شکوه و عظمت بینظیر را بیهیچ منت و توقعی در اختیار نهضت قرار داد. شیخحسن عبداللهی درباره چاپ تصاویر امام (ره) میگوید: یک روز طیبخان به من گفت: میتونی یک مقدار عکس آقا برام بیاری، میخوام تو دسته رو علمها بزنم … طیبخان میدانست که در کار چاپ هم هستم، من رفتم از یک چاپچی چند عکس امام (ره) گرفتم و تکثیر کردیم و زدیم روی علم و پرچمها … رژیم تمام امکانات و افراد خود را در قالب مأموران مخفی، در بین عزاداران بهمنظور کسب اخبار و آمادگی لازم، بهکار گرفته بود.»
فرزند طیب: ما تعداد زیادی از عکسهای حضرت امام را (که بسیار زیبا هم بود) در شب تاسوعا و روز عاشورا، روی علامتها، بیرقها، کُتَلْها و پرچمهای مختلفی که این دسته عظیم با خودش حمل میکرد، نصب کرده بودیم. یکی از سوالات و اتهامات درباره ایشان، نصب این عکسها بود؛ چون آنها تصور میکردند که پدر من با این کار میخواهد آشوبی بهپا کند در ادامه همین روایت تاریخی، میخوانیم: «سران حکومتی طبق یک عرف و سنت نانوشته، معمولاً برای خودنمایی در تکیهها و در هیأت افراد سرشناسی همانند طیب، حسین رمضانیخی یا شعبان جعفری حاضر میشدند. شب تاسوعای ۱۳۴۲ نیز نخستوزیر به همراه معاون خود، در خیابان و درست در مسیر حرکت دسته طیب حاضر شدند. اسدالله عَلم با مشاهده عکسهای امام بر روی علامتهای هیئت طیب، بهشدت عصبانی شد و آراسته [برخی هم گفتهاند رسول پرویزی] را سراغ طیب میفرستد و از او میخواهد که برای حفظ موقعیت خود هم که شده، عکسهای امام را جمعآوری کند، اما طیب با قاطعیت کامل از این کار امتناع کرده و به او میگوید: این عکس مرجع شیعیان است، اگر میتواند خودش آنها را جمع کند و من با باورهای مذهبی مردم درنمیافتم.»
بیژن حاجرضایی، فرزند طیب، بعدها در گفتگویی درباره علت نصب تصاویر امام خمینی (ره) روی علامتهای هیأت پدرش چنین گفت: «دهه اول محرم، سال آخری که پدرم در قید حیات بودند، ما تعداد زیادی از عکسهای حضرت امام را (که بسیار زیبا هم بود) در شب تاسوعا و روز عاشورا، روی علامتها، بیرقها، کُتَلْها و پرچمهای مختلفی که این دسته عظیم با خودش حمل میکرد، نصب کرده بودیم. یکی از سوالات و اتهامات درباره ایشان، نصب این عکسها بود؛ چون آنها تصور میکردند که پدر من با این کار میخواهد آشوبی بهپا کند، در صورتیکه اینطور نبود. به این خاطر بود که آقای بروجردی فوت شده بودند و کسانیکه مقلد ایشان بودند، خواستار یک نفر بهعنوان مرجع تقلید جدید بودند. مرحوم پدرم به دلیل علاقه و احترامی که به جامعه روحانیت، بهخصوص روحانیت شیعی و آقای بروجردی داشت و چون به ایشان گفته بودند که امام خمینی (ره) نایب آقای بروجردی است، اجازه داده بود که عکسها را روی علامتهای دسته نصب کنند. در روز عاشورا و شب تاسوعا، شاید صدها عکس از حضرت امام (ره) بود که به شیشه مغازهها، دست بچهها، روی علامتها، کتلها، و بیرق هیأتهای مذهبی نصب کرده بودند.»
تنش میان طیب حاجرضایی با مأموران امنیتی رژیم پهلوی از همین فعالیتهای مذهبی و باورمندیاش به روحانیت شیعه کلید خورد و در واقعه ۱۵ خرداد به اوج خود رسید. دستگاه پهلوی که پیشتر با پرداخت پول و امتیازات ویژه به طیب او و دارودستهاش را در تاریخ ۱۸ مرداد و علیه مصدق به خیابان آورده بود، اصرار داشت این بار هم طیب اعتراف کند که برای حضور اعتراضیاش در خیابان در قالب قیام ۱۵ خرداد، از امام خمینی (ره) پول دریافت کرده است. این همان اتهامی است که در صورت اعتراف به آن طیب میتوانست جان خود را نجات دهد اما او که در مقام یک معترض به اقدام رژیم پهلوی، به خیابان آمده بود، به اقدام خود باور داشت و حاضر نشد روی اعتقاداتش پا بگذارد.
مسعود شریف بازیگر نقش طیب در نمایی از «صبح اعدام»
«طیب» و روایتهای امروز
زندگی طیب حاجرضایی بهرغم ظرفیت دراماتیک بسیار بالایی که دارد، هنوز بهصورت مستقیم دستمایه تولید یک اثر داستانی قرار نگرفته و اکثر تولیدات مستندی که در بخشی از آنها اشارهای به او شده است، قالبی گزارشی داشتهاند. در این میان مستند «سه سال و سه روز» را میتوان یکی از آثار شاخص دانست. مستندی به کارگردانی احمد کشاورز و تهیهکنندگی مهدی مطهر که از محصولات خانه مستند انقلاب اسلامی محسوب میشود و روایتی جذاب از زندگی و زمانه طیب در آن به تصویر کشیده شده است.
«صبح اعدام» به کارگردانی بهروز افخمی که این روزها مراحل تصویربرداری را پشتسر میگذارد را میتوان جدیترین دورخیز سینمای ایران برای بهتصویر درآوردن این شخصیت تاریخی دانست. فیلمی که بهگفته افخمی اقتباسی از گزارش خبرنگار روزنامه کیهان از مراسم اعدام طیب و حاج اسماعیل رضایی است و از این منظر نمیتوان آن را هم روایتی کامل از زندگی طیب حاجرضایی دانست.
این فیلم که از محصولات مشترک سازمان سینمایی سوره و بنیاد سینمایی فارابی محسوب میشود، قرار است در جشنواره چهلودوم فیلم فجر رونمایی شود و مسعود شریف در آن ایفاگر نقش «طیب» است.
آنچه از موضعگیریهای بهروز افخمی درباره این پروژه برمیآید تمرکز او بر جنبه اعتراضی و در عین حال ایستادگی بر باورها در زندگی «طیب» است و «صبح اعدام» با همین زاویه نگاه در حال آمادهسازی برای رونمایی در فجر است؛ روایتی تاریخی از آخرین ساعتهای زندگی معترضی که بیش از هر چیز به «حسین (ع)» باور و ارادت داشت و پای این ارادت، جانش را داد.
تازهترین ساخته بهروز افخمی با اتمام فیلمبرداری بخشهای داخلی، از نیمه گذشته است. به همین مناسبت سعی کردیم نگاهی به کارنامه سینمایی این کارگردان مهم سینما داشته باشیم.
به گزارش سینمای خانگی از فارس، نوشتن از بهروز افخمی با توجه به ویژگیهای شخصیتی و البته رزومه کاریاش اصلا ساده نیست. همه آثار افخمی در قامت یک کارگردان حرفی سیاسی دارد؛ تا جایی که شاید بتوان او را سیاستمدار هنرمندان دانست. افخمی حتی نمایندگی مجلس را هم تجربه کرده تا در بعد سیاست ورود بیشتری داشته باشد.
شاید تمام آثار افخمی یا پیامی مهمی داشته باشند و یا فیلم مهمی باشند؛ حتی «سن پترزبورگ» که ساخته کمدی و طنز افخمی است شاید مهمترین اثر در سینمای بدنه و گونه فیلمهای سرگرم کننده باشد؛ فیلمی که در زمان اکران هم گیشه موفقی داشت.
بیشک او یکی از بهترین فیلمسازان بعد از انقلاب سینمای ایران است. فیلمهای مهمی ساخته و در دسته کاربلدان و باسوادان سینمای ایران قرار دارد، اما شخصیت سینمایی وی در فیلمهایش خلاصه نمیشود. ساخت برنامه تلویزیونی «هفت» بهعنوان یکی از مهمترین برندهای تخصصی سینما در تلویزیون است.
نگاهی به آثار افخمی
۱ـ «عروس» (۱۳۶۹)
«عروس» نقطه شروع مهمی در کارنامه کاری بهروز افخمی است؛ یک فیلم باجسارت که از دنیای جوانان میآید. شاید همه باهم اتفاق نظر داشته باشیم که سینما جای پند و اندرز مستقیم نیست. افخمی در این فیلم ستارهسازی میکند و بهجای پند و اندرز اخلاقی قصهگویی. موسیقی بابک بیات آنقدر خوبروی تصاویر مینشیند و آنقدر خوب بار دراماتیک صحنهها را منتقل میکند که به یکی از مهمترین عناصر قصه گوی فیلم تبدیل میشود.
دو ستاره جوان و تازهوارد فیلم، ابوالفضل پورعرب و نیکی کریمی همنشینی بسیار خوبی باهم روی پرده دارند و شاید این فیلم شروع خوبی برای آنها هم بوده است. حتی گزاف نیست اگر موفقیتهای ادامه راهشان را از این فیلم بدانیم. همه این ویژگیهاست که «عروس» را به فیلم مهمی تبدیل میکند. در نهایت «عروس» جزو معدود فیلمهایی است که در سینمای پس انقلاب به بازنمایی حقیقی از رابطه عاشقانه و زناشویی حداقل کمی نزدیک میشود.
۲ـ «روز فرشته» (۱۳۷۲)
«روز فرشته» اوج هنرنمایی افخمی است. فیلمی فانتزی و غیرمتعارف که افخمی با پایبندیاش به اخلاقیات میسازد. شاید از این حیث، «روز فرشته» شخصیترین فیلم افخمی باشد و پررنگترین ردپا از حضور او را در خود داشته باشد.
هنرنمایی بازیگرانی چون اکبر عبدی و عزتالله انتظامی در کنار لحن کمدی که خوب روی روایت مینشیند. «روز فرشته» همانقدر که جدی است، از دنیای واقعی و رئال «عروس» فاصله دارد و به شکلی دیگر مخاطبش را درگیر میکند. اخلاقگرایی افخمی اینجا از «عروس» واضحتر است، اما همچنان توی ذوق نمیزند.
۳ـ «جهانپهلوان تختی» (۱۳۷۶)
«جهانپهلوان تختی» بههیچوجه در زمره بهترین آثارش قرار نمیگیرد. «جهانپهلوان تختی»، شاید حتی تاریکترین نقطه فیلمسازی افخمی را رقم میزند. فیلمی که میراث علی حاتمی بود و حاتمی آن را با حضور عزتالله انتظامی کلید زد تا روایت زندگی غلامرضا تختی را بسازد. همزمان با فیلمبرداری، بیماری حاتمی شدیدتر میشود و درنهایت با فوت او این پروژه نیمهکاره میماند. بعد از فوت علی حاتمی، ساخت این فیلم به افخمی رسید.
افخمی در مسیری تلاش میکند تا فیلم را برای خود کند. در حالی که حاتمی روی روایت زندگی تختی تمرکز داشت، افخمی با ساختاری فیلم در فیلم و شبه مستند، روی ماجرای مرگ تختی تمرکز میکند تا به نوعی این فیلم از دریچه دید او روایت شود. همه تلاش افخمی برای شخصی کردن این فیلم هم به نتیجه نمیرسد و تا امروز هم سایه نام علی حاتمی بر این فیلم مانده است.
۴ـ «شوکران» (۱۳۷۷)
بیشک مهمترین و بهترین فیلم کارنامه کاری افخمی، «شوکران» است. افخمی در «شوکران»، بیمحابا، قصه عشقی ممنوع را به تصویر میکشد و بهجای قهرمان ساختن یک ضدقهرمان خاکستری، اما ملموس میسازد.
نگاه انتقادی سیاسی افخمی در «شوکران» در سالهای دولت اصلاحات و رونق گرفتن ساخت فیلمهای انتقادی بهشدت مورد استقبال قرار گرفت. افخمی در این اثر، باز به سراغ یک روایت عاشقانه رفت و تراژدی او، کاملاً ریشههای وطنی دارد و از نگاه بومی فیلمساز به جامعهاش میآید. افخمی با دقت روابط میان آدمهای قصهاش را میآراید و با یک پایانبندی جذاب، روانکاوی شخصیتهایش را تکمیل میکند.
۵ـ «گاوخونی» (۱۳۸۱)
«گاوخونی» تفاوت زیادی با دیگر آثار بهروز افخمی دارد. از میان آثار افخمی «شوکران» و یا حتی «روز فرشته» جزیی از سینمای قصهگو بهحساب میآیند، اما گاو خونی شروع مسیر افخمی در سینمای مدرن است.
او در «گاوخونی» از رمان جعفر مدرس صادقی اقتباس میکند و با زبانی شاعرانه مرز میان خیال و واقعیت را در هم میآمیزد. «گاوخونی» به یکی از موفقترین تجربههای افخمی است.
۶ـ «سنپترزبورگ» (۱۳۸۸)
«سنپترزبورگ» یکی از نمونههای موفق سینمای کمدی ایران است. همکاری افخمی و پیمان قاسمخانی، منجر به خلق کاراکترها و لحظات کمدی جذابی میشود. «سنپترزبورگ» برخلاف «روز فرشته»، نه شعار اخلاقمداری دارد و نه سعی در انتقال پیام و مفهومی عمیقتر از یک قصه سرگرمکننده.
«سنپترزبورگ» از آن دسته فیلمهاست که میتواند سینمای بدنه ایران را بسازد و الگوی فیلمهای کمدی باشد. یک روایت تازه با افت و خیزهای جذاب و دراماتیک. «سنپترزبورگ» نشان میدهد که افخمی قوانین سینمای جریان اصلی و سرگرمکننده را هم خوب میشناسد.
۷ـ «فرزند صبح» ( ۱۳۸۸ـ۱۳۸۴)
«فرزند صبح» یکی از پروژههای مهم سینمای ایران است، اما مشکل آن این است که بعد از بیش از ۱۰ سال تکلیف آن مشخص نیست. افخمی در یک پروژه بزرگ و پرخرج با حضور برخی از مطرحترین ستارههای سینمای ایران، به سراغ روایت زندگی بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران میرود. او با این فیلم هم به جهان ذهنیاش وفادار میماند و هم ریسک پرخطری را میپذیرد که احتمالاً برای فیلمسازان دیگر، حتی ورود به آن هم دشوار است.
باوجود سابقه افخمی در ساخت آثار بیوگرافی و تاریخی مثل «جهانپهلوان تختی» و «کوچک جنگلی»، او بهترین گزینه برای ساخت فیلمی درباره امام خمینی به نظر میرسد. با اینحال، «فرزند صبح» که بودجه زیادی هم صرف ساخت آن شده است، همچنان یک معما باقی مانده است.
افخمی چندی پیش از اتمام این پروژه سینمایی و آماده بودن آن برای اکران در سینما خبر داد و البته گفت که بعد از رونمایی از این فیلم دیگر قصد ساخت فیلم جدیدی ندارد و میخواهد در اوج خداحافظی کند.
شروع دوباره با «صبح اعدام»
فیلم سینمایی «صبح اعدام» به کارگردانی بهروز افخمی و تهیهکنندگی علی شیرمحمدی تازهترین محصول سازمان سینمایی سوره و بنیاد سینمایی فارابی که از ۱۷ مردادماه در شهر تهران کلید خورده بود، اخیرا طی خبری اعلام شد که این فیلم از نیمه گذشته است.
علاوه بر مسعود شریف، ارسطو خوشرزم در نقش حاج اسماعیل رضایی، داوود فتحعلیبیگی در نقش قاضی عسکر، پوریا منجزی در نقش کلیددار طیب، محسن آوری در نقش سرهنگ دادستانی و کاوه دارابی در نقش خبرنگار کیهان در تازهترین ساخته بهروز افخمی نقشآفرینی میکنند.
«صبح اعدام» برشی از لحظات پایانی زندگی طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی است که در پی قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ محکوم به اعدام شدند. داستان این فیلم در فاصله زمانی ۵ تا ۶:۳۰ صبح این روز روایت میشود.
پیرنگ اصلی این داستان اعتراضی و سیاسی، اقتباسی از گزارش واقعی خبرنگار روزنامه کیهان از مراسم تیرباران این دو شخصیت است که بهروز افخمی پس از سالها تحقیق و پژوهش آن را به فیلمنامه «صبح اعدام» تبدیل کرده است.
افخمی در مصاحبهای درباره این فیلم گفته است: «حدود ٢٠ سال پیش، آرشیو روزنامه کیهان را بررسی میکردم که به گزارش تیرباران طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی برخوردم. در واقع، این گزارش شمارهای از کیهان روز ١١ آبان سال ١٣۴٢ بود. این گزارش خبری، به قدری جذاب و مفصل بود که برای خودم از آن کپی کردم و در کتابخانهام گذاشتم. از همان زمان در ذهنم شکل گرفت که براساس این گزارشِ تیرباران میتوانم فیلم سینمایی بسازم. همواره مشتاق بودم تا خبرنگاری که این گزارش را نوشته، پیدا کنم اما هنوز در دفتر روزنامه کیهان نتوانستهام فردی را بیابم که این خبرنگار را بشناسد. به هر حال این گزارش دو صفحهای، با امضای خبرنگاری است که متن را بهگونهای با دلبستگی و علاقه نسبت به اعدامشوندگان نوشته بود و چنین جبههگیریای در آن زمان بسیار عجیب بود. میتوان اذعان کرد چون مصطفی مصباحزاده ـبنیانگذار کیهانـ به دنبال نشان دادن وجهه روشنفکری از خودش بود، این گزارش را چاپ کرده اما شخص خبرنگاری که آن را نگاشته، برای من بسیار اهمیت داشت.»
وی با اشاره به اینکه فیلمنامه «صبح اعدام» را بر اساس گزارش مطبوعاتی کیهان نوشته است، عنوان کرد: «دیالوگهای طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی را که در روزنامه نوشته شده بود به صورت مستقیم در فیلمنامه آوردهام. البته برای نوشتن فیلمنامه، از منابع و اسناد دیگر از جمله کتاب «طیب در گذر لوطیها» استفاده و اقتباس کردم. کتاب «طیب در گذر لوطیها» مصاحبههای مختلفی با لوطیهای تهرانی دارد که طیب را میشناختند و نثر آن تهرانیِ قدیمی است و برای نوشتن فیلمنامه برایم بسیار کارآمد بود.»
افخمی در پایان در پاسخ به اینکه «صبح اعدام» قرار است چه حرفی را به مخاطب القا کند، گفت: «همانطور که گفتم فیلم خوب، فیلمی است که شما را تکان دهد. اگر «صبح اعدام» فیلم خوبی از آب دربیاید، به معترضان امروزی خواهم گفت که معترض واقعی اینهایی هستند که در فیلم دیدید، نه شما!»
احمد شفیعی تهیهکننده مستند «تظاهرات عشق» که چند مستند را با موضوع مسافران خاص پیادهروی اربعین تهیه کرده است به ارائه توضیحاتی درباره این تجربه پرداخت.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، احمد شفیعی تهیهکننده مستند «تظاهرات عشق» به کارگردانی امیر اصانلو که به موضوع حضور یک زائر خاص در راهپیمایی اربعین میپردازد، در گفتگو با مهر، درباره این مستند توضیح داد: جمعی از فعالان فرهنگی و هنری خارجی که با حاج نادر طالبزاده در ارتباط بودند، در مقطعی به پیشنهاد سازمان اوج دعوت شدند تا با آئین راهپیمایی اربعین آشنا شوند. همه این فعالان هم مسلمان نبودند و در میانشان مسیحی و بودایی هم حضور داشت. برخی مسلمانان اهل تسنن هم در این گروه حضور داشتند و همه اکثرشان هم از اروپا و آمریکا بودند.
وی ادامه داد: در این برنامه ما و دوستانمان بهعنوان یک گروه مستندساز با این جمع همراه شدیم تا پوششی روی این برنامه داشته باشیم. از آن مجموعه که من تهیهکننده آن بودم، ۲ مستند نیمه بلند و چند مستند کوتاه تولید شد که یکی از آنها همین مستند «تظاهرات عشق» بود که به روایت حضور خانم ماما ای دی یکی از نویسندگان آمریکایی، در راهپیمایی اربعین میپردازد.
شفیعی افزود: از ابتدای این سفر گروه تصویربرداری ما با ماما ای دی همراه بود و او از خاطرات خود از مبارزات سیاهپوستان آمریکا برایمان میگفت. قرار شد از آنجایی که او نویسنده هم بود، در انتهای این مسیر، متنی را درباره حس و حال خود از حضور در این همایش بزرگ شیعیان بنویسد. روز آخر و بعد از زیارت کربلا که با ویلچر هم او را همراه خود بردیم، در محل اقامتش و رو به دوربین، متنی را که نوشته بود، خودش برایمان خواند که در مستند هم شاهد همین روایت جذاب هستیم.
این مستندساز در ادامه گفت: از آنجایی که این نویسنده آمریکایی در دوران کودکی خود حضور در راهپیماییهای اعتراضی سیاهپوستان به رهبری مارتین لوترکینگ علیه استعمار را تجربه کرده بود، او در نوشته خود راهپیمایی شیعیان در اربعین را با همین راهپیمایی اعتراضی سیاهان آمریکا مقایسه کرده بود و بسیار هم تحتتأثیر این جریان قرار گرفته بود.
وجه اشتراک ۲ راهپیمایی حقطلبانه
وی درباره وجه اشتراک این ۲ راهپیمایی در کربلا و آمریکا که در مستند هم به آن اشاره شده است، گفت: حقطلبی را میتوان وجه اشتراک هر ۲ حرکت دانست. آنجا شاهد یک راهپیمایی اعتراضی علیه استعمار و بر ضد ظلمی که علیه سیاهپوستان روا میشد، بودیم و در اینجا هم معتقدیم قیام عاشورا و حرکت امام حسین (ع) اساساً حرکتی مصلحانه در برابر تحریفات دین بوده است. حرکتی اعتراضی برای تحقق اسلام حقیقی بوده است.
اسلام حقیقی همان چیزی است که هم در زمان امام حسین (ع) و هم امروز در سطح بینالمللی سانسور میشود. شیعیان تلاش دارند در قالب این همایش و راهپیمایی، حرف خود را با صدایی بلندتر بیان و از حقانیت حرکت امام حسین (ع) دفاع کنند
شفیعی تأکید کرد: اسلام حقیقی همان چیزی است که هم در زمان امام حسین (ع) و هم امروز در سطح بینالمللی سانسور میشود. شیعیان تلاش دارند در قالب این همایش و راهپیمایی، حرف خود را با صدایی بلندتر بیان و از حقانیت حرکت امام حسین (ع) دفاع کنند. از این منظر راهپیمایی اربعین را هم میتوان یک حرکت حقطلبانه و اصلاحطلبانه دانست. نکته جالب این بود که این نویسنده آمریکایی، این ۲ راهپیمایی را از همین منظر با هم قیاس کرده بود. ایده اصلی این قیاس متعلق به ماما ای دی بود. ما بعد از متنی که او برایمان خواند، در جریان آن راهپیمایی تاریخی سیاهپوستان قرار گرفتیم و وقتی سراغ آرشیو رفتیم در جریان این واقعه قرار گرفتیم. اینگونه بود که روایت این مستند هم به همین سمت رفت و در ابتدا اشارهای به این واقعه هم داشتیم.
تهیهکننده مستند «تظاهرات عشق» درباره دسترسی به آرشیو مربوط به اعتراضات تاریخی در آمریکا هم گفت: بخشی از این آرشیو را از طریق آرشیوهای موجود در کشور آمریکا بهدست آوردیم و بخشی از آنها را هم با سرچ در فضای مجازی پیدا کردیم. ماما ای دی هم یک سری از عکسهای مربوط به دوران کودکی خود را در اختیار ما گذاشت. آنها در آن زمان امکانات آنچنانی برای تصویربرداری نداشتهاند اما عکسهایی که داشت را در اختیار ما قرار داد.
امنیت ما در شیکاگو کمتر از عراق است!
این مستندساز درباره اینکه انگیزه این نویسنده مسیحی و آمریکایی برای حضور در راهپیمایی اربعین چه بوده است هم گفت: آنها چیزهایی درباره عراق و شرایط جنگی آن شنیده بودند و در فیلم هم میگوید که در ابتدا مخالفتهای زیادی با او شده بود که در این سفر حضور داشته باشد. یکی از آنها میگفت چیزهایی درباره ناامنی شنیده بودیم اما در شیکاگو که ما زندگی میکنیم، ناامنی از سوی چند جوان سیاهپوست که گروه رپ داشتند، خیلی بیشتر از عراق بود! آنها در این سفر برایشان جالب بود که مردم عراق چقدر مهماننواز هستند و به سیاهپوستان احترام میگذارند.
وی افزود: این گروه از فعالان فرهنگی و هنری، روحیه حقطلبی داشتند و به همین دلیل هم عازم این سفر شده بودند تا در جریان واقعیت قرار بگیرند. واقعیت این است که راهپیمایی اربعین با سانسور گسترده در رسانههای بینالمللی مواجه است. به همین دلیل وقتی آنها میآیند و از نزدیک با این حجم از حضور انسان در این فضا مواجه میشوند، حیرت میکنند که چرا هیچ خبری از این جریان در رسانهها نیست. وقتی آنها حضوری به میدان میآیند و شور و حرارت موجود میان شیعیان را میبینند، برایشان غیرقابل تصور است.
این مستندساز درباره واکنشهای کاراکتر آمریکایی این مستند گفت: برای ماما ای دی هم مواجهه با این فضا بسیار عجیب بود. خیلی از صمیمت و گرمای موجود در فضا، انرژی گرفته بود و بهعنوان یک نویسنده میگفت قصد دارد وقتی از این سفر بازمیگردد، روایتی از آن بنویسد. مستندی که ساختیم روایت اتفاق بزرگی بود که وقتی در یوتیوب آن را بارگذاری کردیم، بهرغم آنکه تبلیغاتی هم نداشت، در خود آمریکا خیلی خوب دیده شد.
وی درباره پوشش چادر این نویسنده زن آمریکایی در برخی پلانهای مستند، توضیح داد: این گروه از ابتدا که با پرواز به نجف آمدند، میدانستند که مسلمانان و شیعیان ملاحظاتی در پوشش دارند و به جهت احترام در برخی مقاطع این پوشش را استفاده میکردند. مضاف بر اینکه بهعنوان یک مسیحی در آئین خودشان هم ملاحظات مشابهی دارند و وقتی میخواهند به مراکز مقدس بروند، موهای خود را میپوشانند و با حجاب میروند.
ماجرای حضور نماینده کنگره آمریکا در راهپیمایی اربعین
این تهیهکننده درباره مستند دیگر خود از این مجموعه که به حضور یکی از اعضای کنگره آمریکا در راهپیمایی اربعین میپردازد هم گفت: مسأله اصلی سینتیا مک کینی، کشور عراق بود. او در حزب سیاسی خود هم یک چهره ضدجنگ محسوب میشد که در کنگره هم علیه حضور آمریکا در منطقه صحبت کرده بود. او بیشتر از منظر سیاسی برایش مسأله بود که بعد از جنگ آمریکا علیه عراق چه اتفاقی در این کشور از نظر اقتصادی و اجتماعی رخ داده است. یادم میآید که خیلی در نجف و شهرهای دیگر، مسأله پرواز برخی هلیکوپترهای آمریکایی در منطقه، برایش مسأله بود. از خرابیها ناراحت بود اما میگفت مردم عراق خیلی پیشرفت کردهاند.
شفیعی ادامه داد: این نماینده زن کنگره آمریکا در حین حضور در راهپیمایی اربعین هم بیشتر نظرش متوجه انسجام اجتماعی مردم بود و اینکه چطور این مردم بعد از جنگ، کشورشان را حفظ کردهاند و میتوانند از رویدادی با این حجم پذیرایی کنند.
این مستندساز درباره تأثیر حضور دوربین بر فضای احساسی کاراکترها در راهپیمایی اربعین گفت: افراد غربی هم رسانه را به خوبی میشناسند و هم اساساً کاراکترهایی برونگرا دارند. آنها خیلی راحت احساساتشان را بروز میدهند. از ابتدا از آنها اجازه گرفتیم که با دوربین همراهیشان کنیم. در عین حال آنها میدانستند که این سفر اهداف رسانهای هم دارد و بسیار هم با ما همراهی میکردند. درباره مواجهه با دوربین، حتی عراقیها نسبت به ما ایرانیها خیلی راحتتر هستند. ما معمولاً حساسیت بیشتری روی تصویری که قرار است از ما پخش شود داریم ولی برای آنها این موارد بسیار عادی است.
وحید ملتجی مدرس دانشگاه، تهیه کننده و از چهرههای فرهنگی و رسانهای کشور به عنوان دبیر هفتمین المپیاد فیلمسازی نوجوانان ایران معرفی شد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی جشنواره، مجید زین العابدین دبیر سی و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان و مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی در حکمی با اشاره به تجارب علمی و عملی وحید ملتجی، وی را به عنوان دبیر هفتمین المپیاد فیلمسازی نوجوانان ایران منصوب کرد.
زینالعابدین در حکم خود خطاب به ملتجی، استفاده از تمام ظرفیتهای موجود، برنامهریزی و هماهنگی بین همه ارکان برگزاری برای برپایی رویدادی شایسته و در شأن مخاطبان و سطح سینمای ایران را از وی خواستار شده است.
دبیر مهرواره هوای نو، مدیریت مرکز اوج کودک و نوجوان، تهیه کنندگی برنامههای ویژه نوجوانان در سیمای جمهوری اسلامی ایران، مشاور و دستیار شهردار اصفهان در امور فرهنگی و رسانهای و مشاور عالی دبیر سی و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان ایران، بخشی از سوابق وحید ملتجی محسوب میشود.
فراخوان هفتمین المپیاد فیلمسازی نوجوانان ایران، مهر ماه امسال به میزبانی اصفهان برگزار و فراخوان این رویداد هنری به زودی منتشر میشود.
مصطفی آقامحمدلو کارگردان فیلم کوتاه «دنیا منم فوعه» که روایتی از محاصره چهار ساله یک منطقه در کشور سوریه است، به ارائه توضیحاتی درباره تجربه ساخت این فیلم پرداخت.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، «فیلم کوتاه» یکی از محصولات بصری مهم و جریانساز در دنیای جدید محسوب میشود و به همین دلیل دیگر بهسختی میتوان تولیدات این حوزه را نادیده گرفت.
فیلم کوتاه «دنیا، منم فوعه» سیوچهارمین فیلم کوتاهی است که در قالب این گفتگو میزبان کارگردانش بودیم.
«دنیا، منم فوعه» را میتوان در دسته فیلمهای مرتبط با جریان مقاومت در منطقه قرار داد و همانطور که از نامش برمیآید، تلاش دارد روایتی از منطقهای فراموش شده با نام «فوعه» در سوریه ارائه کند.
آنچه میخوانید، گفتگوی خبرگزاری مهر با مصطفی آقامحمدلو نویسنده و کارگردان فیلم کوتاه «دنیا، منم فوعه» است.
* بعد از فیلمکوتاه «اسما» این دومین فیلم کوتاه شما با موضوع تحولات سوریه و مشخصاً جریان مقاومت است. بد نیست از اینجا شروع کنیم که ریشه این دغدغه کجاست و تا چه زمانی میخواهید این مسیر را ادامه دهید؟ آیا امکان دارد روزی یک فیلمکوتاه با سوژه اجتماعی از مصطفی آقامحمدلو شاهد باشیم؟
۱۰ سال پیش از آنکه فیلم کوتاه «اسما» را بسازم، در حوزه بحرانهای منطقه مستندسازی میکردم. حدود ۲۰ الی ۲۵ فیلم مستند در عراق و افغانستان ساختیم که همه آنها بر موقعیتهای بحرانی این کشورها متمرکز بوده است.
* که به نوعی میشود همان محور مقاومت.
بله. اینها کشورهای حوزه محور مقاومت هستند. من خودم را فیلمساز مقاومت میدانم و احتمالاً فیلمهای بعدی هم که خواهم ساخت، نشانههایی از این جنس فیلمسازی را در دل خود خواهد داشت. بالاخره هر کسی برمبنای تجربیات و مشاهدات خودش فیلم میسازد. فیلم کوتاه «اسما» که پیشتر هم دربارهاش با هم صحبت کردیم، حاصل مصاحبه با یک سوژه واقعی بود.
فیلم «دنیا، منم فوعه» هم حاصل گفتگوهای من با حدود ۲۰۰ الی ۳۰۰ نفر از کسانی است که از محاصره فوعه رها شده بودند. حسم این بود که روایت هر یک از این آدمها میتواند سوژه ساخت یک فیلم سینمایی بینالمللی باشد. فوعه و کفریا، موقعیتی عجیب و غریب داشتهاند و بهعنوان سختترین محاصره تاریخ، احساس کردم حرفهای ناگفتهای دربارهشان وجود دارد.
* این عنوان «سختترین محاصره تاریخ» را براساس پژوهش مطرح میکنید؟
واقعاً شما نمیتوانید نمونه مشابه این محاصره را در هیچ کجای دنیا پیدا کنید. کوبانی ۶ ماه در محاصره بود و محاصرهاش هم یک محاصره ۳۶۰ درجه نبود، اما همه دنیا و رسانهها به آن پرداختند اما در حدود ۴ سالی که فوعه و کفریا در محاصره بودند، سکوت کامل بر جهان حاکم بود و رسانهها هم سکوت مطلق کرده بودند. حتی رسانههای ایران هم سکوت کرده بودند. این منطقه کوچک در عمق استان ادلب قرار دارد. در این منطقه حدود ۴۰ هزار شیعه، به مدت ۴ سال در محاصره قرار میگیرند و مطلقاً هیچچیز به آنها نمیرسد. برخی اوقات هواپیماهای ما کمکهایی را بهصورت هوایی در این منطقه رها میکردند اما از آنجایی که ارتفاعی پایینتر نمیتوانستند بیایند، برخی از این کمکها به مناطق دیگر میافتاد و به دست این اهالی نمیرسید.
در این منطقه حدود ۴۰ هزار شیعه، به مدت ۴ سال در محاصره قرار میگیرند و مطلقاً هیچچیز به آنها نمیرسد. برخی اوقات هواپیماهای ما کمکهایی را بهصورت هوایی در این منطقه رها میکردند اما از آنجایی که ارتفاعی پایینتر نمیتوانستند بیایند، برخی از این کمکها به مناطق دیگر میافتاد و به دست این اهالی نمیرسید
باید حرفهای این آدمها را بشنوید تا بدانید عمق این فاجعه اگر ما دیرتر رسیده بودیم، تا کجا میتوانست برود. در حدود یک سال و نیم پایانی محاصره، آدمها علف هرز و آب باران میخوردند! من یک خانم ایرانی میشناختم که میگفت قبل از شلوغیها و درگیریها با همسرش که اهل فوعه بوده ازدواج کرده و به این منطقه آمده بود.
در همان روزهای ابتدایی محاصره همسرش را میگیرند و در پشتبام یک خانه، داخل یک قفس او را میبندند. او تعریف میکرد در تمام طول ۸ روزی که همسرش در حال احتضار قرار داشت و داشت به شهادت میرسید، تمام مدت یکدیگر را میدیدند! تصور کنید چقدر این موقعیت عجیب و دراماتیک است. وقتی با این خانم صحبت میکردم دیدم دختری ۴ ساله دارد که یک سیب را مدام نگاه میکند. وقتی پرسیدم چرا اینگونه میکند؟ گفت این دختر من تا کنون سیب را از نزدیک ندیده و در ایام محاصره به دنیا آمده است.
حوادث روزمره در فوعه، بهشدت تکاندهنده و نمایشی بوده است. هر کسی که از فوعه به بیرون آمد، آکنده از این جنس مشاهدات بود. هر کدام از آدمها احساس میکردند دچار سرنوشت خاصی شدهاند که دنیا باید صدایشان را بشنود.
* اتفاقاً عنوان فیلم هم نشان میدهد که میخواهد خبر از مظلومیت یک منطقه به دنیا بدهد، اما فیلم هیچ اطلاعات خاصی درباره منطقه فوعه نمیدهد. مخاطبی که تاکنون اسم فوعه را نشنیده است، چه دریافتی میتواند از روایت فیلم داشته باشد؟
فیلم را اگر بخواهیم نسبت به عظمت حادثه فوعه قیاس کنیم، قطعاً حرف اندکی زده است. آنقدر عمق فاجعه و ابعاد این اتفاق ویژه بود که ما تلاش کردیم در روایت این فیلمنامه که نسخه اولیه آن در حدود ۵۰ دقیقه بود، همه این ابعاد را پوشش دهیم. در استعداد فیلمکوتاه و با توجه به دشواری تأمین بودجه برای ساخت فیلمکوتاه، اگر میخواستیم همه آن شرایط ویژه و ملتهب را به تصویر درآوریم، هزینه تولید بسیار بالا میرفت و از پس آن برنمیآمدیم.
نمایی از فیلم کوتاه «دنیا، منم فوعه»
* خب اگر بنا را بر ناتوانی روایت درست و جامع بگذاریم، لزوم ساخت چنین فیلمی چیست؟
فیلم به اندازه خودش میتواند کار کند و حداقل این است که برای مخاطب این سوال را بهوجود میآورد که فوعه کجاست و این انسانها چه کسانی هستند؟
* ولی نکته اینجاست که مخاطب برای درک فیلم، گویی نیاز به اطلاعات بیرون از فیلم دارد.
فیلم بهاندازه یک فیلمکوتاه میتواند مخاطب را با اسم فوعه آشنا کند اما قطعاً این نقطه ابتدایی یک ماجراست. گویی ما تنها یک سطر از فوعه گفتهایم. اشاره کردم فیلمنامه اولیه حدود ۵۰ دقیقه بود اما با هر کسی که صحبت میکردیم، میگفت از نظر بودجه، امکان ساخت چنین فیلمی در مدیوم سینمای کوتاه وجود ندارد. به همین دلیل سراغ فیلمنامه کوچکشدهای رفتیم که امکان ساختش فراهم بود و حاصلش حالا مقابل شماست.
حکایت این دوربین در فیلم یک حکایت واقعی در فوعه بوده است. یک مستندساز ایرانی دوربینی را به داخل محدوده محاصره میفرستد و از همین طریق فیلمهایی را به دست میآورد و برمبنای همان تصاویر و اطلاعات عملیات محرم شکل میگیرد
* این فیلمکوتاه مگر محصول سازمان اوج نیست؟ واقعاً مشکل بودجه داشتید؟
خیر. کمتر از ۵۰ درصد بودجه فیلم را سازمان اوج تقبل کرد. بخشی از آن را انجمن سینمای جوانان پرداخت کرد، مقداری را هم مؤسسه آوینی و باشگاه فیلم سوره تقبل کردند.
* خیلی هم دستتان تنگ نبوده!
البته این تکهتکه بودجه گرفتنها، چیزی در حدود ۴ سال زمان برد. هنوز هم ۲۰۰ میلیون تومان بابت تولید این فیلم بدهکاریم.
* حالا که صحبت از امکانات است، درباره دکور هم صحبت کنید. به نظر میرسد فضای کار خیلی شبیه تلهتئاتر شده است. چطور به این لوکیشن رسیدید و چقدر از دکور استفاده کردید؟
ما خیلی جستجو کردیم تا لوکیشنی پیدا کنیم که از نظر فضای داخلی و خارجی، شبیه همان ساختمان امن واقعی در فوعه باشد. تلاشمان این بود که لوکیشن واقعی پیدا کنیم و چیزی را از ابتدا نسازیم، اما متأسفانه نتوانستیم. باید جزئیاتی را رعایت میکردیم که برای مخاطب سوری زبان و یا مخاطب آشنا با آن جغرافیا میتوانست مهم باشد. در طول یک ماه پیشتولید لوکیشن مناسبی را پیدا نکردیم و تنها گزینه ساخت دکور بود که اتفاقاً گزینه هزینهبری هم برایمان بود.
* درباره ساختار روایت، تمهید دوربین شاهد در فیلم زمانی کارکرد دارد که بتوانیم آن را تبدیل به یک شخصیت پیشبرنده در روایت کنیم. فکر میکنید این دوربین شاهد در فیلم شما توانسته چنین شخصیتی پیدا کند و تبدیل به یک کاراکتر شود؟
ما در روایت خود شخصیتی به نام سیدعلی داریم که از ابتدا او را با یک دوربین هندیکم میبینیم. متوجه میشویم او حدود یک سال است در حال مصاحبه با افراد است و در انتهای فیلم هم از آن رمزگشایی میشود و میفهمیم ماجرای آن چیست. حکایت این دوربین هم یک حکایت واقعی در فوعه بوده است. یک مستندساز ایرانی دوربینی را به داخل محدوده محاصره میفرستد و از همین طریق فیلمهایی را به دست میآورد و برمبنای همان تصاویر و اطلاعات عملیات محرم شکل میگیرد. از این منظر اتفاقاً فکر میکند دوربین در این فیلم کاملاً یک کاراکتر دارد.
* جز چند دیالوگ گلدرشت کاراکترها خطاب به دوربین که قرار است بخشی از اطلاعات را بهصورت مستقیم به مخاطب منتقل کند، این دوربین هیچ هویت و کارکرد دیگری در روایت ندارد.
در رمزگشایی انتهای داستان ما این نکته را مطرح میکنیم که حافظه همین دوربین از طریق دختربچهای به ایران میرسد و برمبنای همان، عملیات نجات فوعه شکل میگیرد. نکتهای که برایمان مهم بود این بود که نقش ایرانیها در نجات فوعه را بدون اشاره مستقیم و بدون وارد کردن کاراکتر ایرانی به داستان، مورد اشاره قرار دهیم. حضور این دوربین درواقع پی او وی (زاویه دید) ایرانی در روایت است که منجر به نجات این جماعت میشود. البته اشاره مستقیم و گلدرشتی به آن نداشتیم.
در مسیر نگارش فیلمنامه خیلی روی این مسئله بحث کردیم که این هندیکم چقدر باید در فیلم حضور داشته باشد. حتی درباره فرم تصاویر مربوط به هندیکم هم بحثهایی داشتیم تا ببینیم باید از تصاویر ضبطشده توسط هندیکم استفاده کنیم یا تصاویر دوربین اصلی را با تمهیدات بصری به تصویر هندیکم نزدیک کنیم. نهایتاً به این جمعبندی رسیدی که زیباییشناسی فیلم را خیلی نباید از بین ببریم. اگر میخواستیم از تصویر واقعی دوربین هندیکم استفاده کنیم و یا تمهیداتی مانند درج دکمه قرمز «Rec» در کنار تصویر و قاب معروف هندیکم را به کار ببریم، خیلی از فیلم بیرون میزد. هم روایت را از دست میدادیم و هم یکدستی فضای بصری فیلم از بین میرفت. از همان دوربین اصلی استفاده کردیم و تلاش کردیم با تغییر فاصله کانونی و ریختگی تصویر، حس دوربین هندیکم را به مخاطب القا کنیم.
وقتی روسها به سوریه آمدند، تازه دیدیم که همسطح تجهیزات نظامی، دوربین به همراه دارند. اینجا بود که ایرانیها هم متوجه اهمیت دوربین و پوشش رسانهای فعالیتهای خود در سوریه شدند. از سال پنجم یا ششم حضور ما در سوریه بود که حاج قاسم گفت نیاز به مستندسازی داریم و به همین دلیل فضای کار کمی باز شد
* چرا زبان فیلم فارسی است؟ در دقایق ابتدایی حتی این حس به مخاطب دست میدهد که فیلم مربوط به جنگ ایران و عراق است! در حالی که زیرنویس و استفاده از زبان اصلی، خیلی وقت است که در سینمای ما حل شده است. فیلم قبلی خودتان زیرنویس داشت و همین شبها هم سریال «عاشورا» به زبان ترکی از تلویزیون پخش میشود و زیرنویس دارد.
فیلم «اسما» را تلاش کردیم با زبان شامی و لهجه سوری بسازیم. حدود ۶ ما برای بازیگرش گشتیم و او هم یک ماه و نیم زیرنظر مشاور لهجه تمرین کرد اما نهایتاً فقط توانستیم به لهجه واقعی، نزدیک شویم! ما همه ایران را گشتیم و هر کس که فکر میکردیم میتواند در فضای فیلم به زبان عربی سوری صحبت کند، آمد و تست داد اما به نتیجه نرسیدیم. اگر میخواستیم در این فیلم هم زبان اصلی را رعایت کنیم، که خودم خیلی دوست داشتم این اتفاق رخ دهد، باید فیلم را در سوریه میساختیم و هزینهاش بسیار بالا میرفت.
البته در سینمای جهان هم ما نمونههایی داریم. مانند ریدلی اسکات که درباره یونان باستان فیلم میسازد اما کاراکترها انگلیسی صحبت میکنند. نمونههایی از این دست بسیار داریم. البته این فیلم کوتاه برای اکران در سوریه و کشورهای عربی دوبله شده است اما در پخش بینالملل همین زبان فارسی و زیرنویس انگلیسی را خواهیم داشت. نکته دیگر هم این بود که در هدفگذاری برای مخاطبان، سهم ۷۰ درصدی برای مخاطبان داخلی در نظر گرفته بودیم.
*خب چه نیاز بود این همه برای رسیدن به لهجه اصیل سوری تلاش کنید؟ مگر چند درصد مخاطبان ایرانی متوجه این لهجه میشوند؟
میخواستیم به آن فضا نزدیک شویم میخواهم اینجا این را هم بگویم که هنوز شبهههای زیادی در ذهن مردم ایران نسبت به ماجراهای سوریه وجود دارد و کسی هم نیست که پاسخ به این شبههها برایش مسئله باشد! ما در ماههای اولیه که برای مستندسازی به سوریه میرفتیم، ما را درون گونی میکردند و به ایران بازمیگرداندند! در تمام ۴۰ سال گذشته ما همواره حفاظت را بر روایت ترجیح دادهایم و برای همین دوستان ما همواره حضور دوربین را مزاحم میدانستند! هنوز هم شرایط همین است.
وقتی روسها به سوریه آمدند، تازه دیدیم که همسطح تجهیزات نظامی، دوربین به همراه دارند. اینجا بود که ایرانیها هم متوجه اهمیت دوربین و پوشش رسانهای فعالیتهای خود در سوریه شدند. از سال پنجم یا ششم حضور ما در سوریه بود که حاج قاسم گفت نیاز به مستندسازی داریم و به همین دلیل فضای کار کمی باز شد. در عین حال همچنان در روایتگری عقب هستیم.
چهار فیلم سینمایی با بازی بازیگرانی همچون پژمان جمشیدی،محسن کیایی، سعید آقاخانی و زنده یاد علی انصاریان به روی پرده سینماها میروند.
یه گزارش سینمای خانگی از ایسنا، شورای صنفی نمایش قرارداد چند فیلم سینمایی جدید با تعیین سرگروه آنها منعقد شد تا بهزودی روانه اکران شوند.
«کوچه ژاپنیها» ساخته امیرحسین ثقفی که دو سال قبل متقاضی شرکت در جشنواره فیلم فجر بود، یکی از این فیلمهاست که به سرگروهی مگامال اکران خواهد شد.
در این فیلم که نظر مثبت برخی اعضای هیأت انتخاب جشنواره فجر را جلب کرده بود ولی موفق به گرفتن پروانه نمایش نشد، مجید مظفری، فرهاد قائمیان، پیام احمدینیا، رضا یزدانی، علی اوجی، شیدا یوسفی، نیکی مظفری، نفس بازغی و شقایق فراهانی بازی کردهاند.
در خلاصه داستان آن هم آمده است: «تو نمیتونی با پول همه چیز و همه کس و بخری یه روزی یه جایی یه شب یه وقتی یکی بالا سرته، کوچه ژاپنیها.»
دیگر فیلم جدید سینماها کمدی فانتزی «هولیا» به کارگردانی مرتضی آتشزمزم است که سال ۱۳۹۹ ساخته شد و بعد از پایان اکران «کوچه ژاپنیها» به سرگروهی مگامال اکران میشود.
در «هولیا» محمدرضا هدایتی، علی انصاریان، مریم امیر جلالی، بهراد خرازی، محمد فیلی، افشین سنگ چاپ، مجید شهریاری، شیوا خسرو مهر، شراره رخام، پوریا پورسرخ و هولیا دیکن (بازیگر تر کیهای) نقشآفرینی کردهاند.
فیلم سینمایی «هتل» که جدیدترین ساخته مسعود اطیابی است و به تهیهکنندگی محمد شایسته اخیرا تولید شده، قرار است از مهرماه به سرگروهی پردیس هویزه مشهد اکران شود.
این کمدی قصه یک هتل پرماجرا را پس از ورود ٢ مرد و ۴ زن ناخوانده روایت میکند و پژمان جمشیدی و محسن کیایی به همراه ریما رامینفر، صدف اسپهبدی، مهلقا باقری، غلامرضا نیکخواه، مریم وحیدزاده، فرزانه قاسم زاده، جواد پولاد و سام نوری در آن بازی کردهاند.
«زنبور کارگر» به کارگردانی افشین صادقی نیز قرار است به سرگروهی پردیس هنر شهر آفتاب شیراز اکران شود. این فیلم پیشتر برای حضور در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر آماده میشد و به نظر میرسید بخاطر دو بازیگرش جزو فیلمهای مشکلداری باشد که چند روز قبل مدیرکل نظارت برنمایش سازمان سینمایی، به رفع موانع اکران آنها اشاره کرده بود.
در خلاصه داستان این فیلم به نویسندگی سعید نعمت اله آمده است: «بیوک که سالها پیش زنش را به دلیل اهمال پزشکی از دست داده، در نزاعی کشته میشود. حالا دختر او درصدد قصاص قاتل است. در این میان تنها شاهد، دوست قاتل است.»
حمید فرخنژاد، شبنم مقدمی، سعید آقاخانی، حسین مهری، علیرضا آرا، مارال فرجاد، مجید نوروزی، ستایش موسوی، داریوش سلیمی، علی اولیایی و پگاه آهنگرانی بازیگران این فیلم معرفی شدهاند.
با عرضه نسخه باکیفیت فیلمهای «بیرویا» و «ارادتمند، نازنین، بهاره، تینا» در شبکههای اجتماعی، تعداد فیلمهای شاخص قاچاقشده در فضای مجازی در یک سال گذشته به عدد ۶ رسید.
به گزارش سینمای خانگی از مهر؛ همین الان هم اگر عنوان «قاچاق فیلم» را در موتورهای جستجوگر سرچ کنید، با تصاویری از سیدیها و دیویدیهایی مواجه میشوید که زمانی با کشف باندهای بزرگ عرضه غیررسمی فیلمهای قانونی، ضبط و امحا میشد.
قربانیان اصلی این دست شبکههای قاچاق محصولات فرهنگی فیلمهایی بودند که یا در اوج فروش در گیشه و یا حتی پیش از راهیابی به چرخه اکران عمومی، ناگهان بهصورت گسترده نسخهای از آنها در اختیار مخاطبان قرار میگرفت و طبیعتاً سرمایهگذار و تهیهکننده فیلم بهواسطه ضربه به فرآیند فروش فیلم، با ضررهای مالی کلان مواجه میشدند. در مقطعی از دهه ۸۰ حتی کار به جایی رسید که گروهی از صاحبان آثار برای فیلمهای خود مجلس ختم برگزار کردند تا نسبت به نبود نظارت و مقابله با شبکههای قاچاق، اعتراض کنند.
این روزها اما کمتر شاهد بلند شدن صدای اعتراض از سوی صاحبان آثاری هستیم که نوبتبهنوبت اسامی فیلمهایشان در کنار عنوان «قاچاق» قرار میگیرد و نسخههای باکیفیت آنها به پشتوانه گسترش فضای مجازی، در کمترین زمان به دست طیف گستردهای از مخاطبان بالقوه میرسد. ماجرا چیست؟
یک بازخوانی؛ آنلاین شو، قاچاق شو!
عرضه غیررسمی نسخه باکیفیت فیلمهای سینمایی و سریالهای خانگی آنقدر این روزها رسمیت پیدا کرده که شاید حتی طیف گستردهای از دنبالکنندگان و استفادهکنندگان از کانالهای عرضه این محصولات در برخی شبکههای اجتماعی، اطلاعی از ماهیت غیرقانونی آنها نداشته باشند. بهخصوص که با قدرت پیدا کردن پلتفرمهای عرضه مجازی فیلمها و سریالهای روز، اینترنت و فضای مجازی تبدیل به یکی از مهمترین بسترها برای دسترسی به محصولات قانونی هم شده است.
سال ۹۸ بود که خبرگزاری مهر در گزارشی بهبهانه انتشار نسخه غیرقانونی ۵ فیلم رسمی سینمای ایران در فضای مجازی آن هم در کمتر از ۳ ماه، نسبت به «بیدار شدن غول خفته قاچاق» هشدار داد. از آن زمان مهمترین اتفاق، رونق کانالهای عرضه این محصولات غیرقانونی در شبکههای اجتماعی بوده است. کانالهایی که حتی درباره عرضه نسخههای غیرقانونی خود به مخاطبانشان اطلاع میدهند و گاه با صدور اطلاعیههایی بابت انتشار با تأخیر نسخه قاچاق برخی فیلمها و سریالها عذرخواهی هم میکنند!
در چنین شرایطی نه فقط صاحبان سریالهای عرضه شده در شبکه خانگی که تهیهکنندگان فیلمهای اکران آنلاین هم عملاً میدانند که محصولشان همزمان باکیفیتهای مختلف در کانالهای مجازی هم عرضه میشود و در یک توافق جمعی همه این مساله را پذیرفتهاند!
از ۶ فیلم قاچاقشده چه میدانیم؟
جریان قاچاق فیلمهای رسمی تولید شده در سینمای ایران که مخاطبان در انتظار اکران عمومی آنها هستند اما داستانی متفاوت از جریان عرضه موازی فیلمهای رسمی فضای مجازی در شبکههای اجتماعی دارد. جریانی که همچنان عنوان قاچاق برای آن به کار میرود و فیلمهای قربانی هم از طرق مختلف گرفتار آن میشوند. از اسفندماه سال گذشته تا به امروز و در حدود ۶ ماه، ۶ فیلم شاخص سینمای ایران به همین صورت در اختیار مخاطبان قرار گرفته و شدت گرفتن این جریان در روزهای اخیر، زنگ هشداری جدی را به صدا درآورده است.
کارگردان برادران لیلا؛ لطفاً قاچاق ببینید!
فیلم سینمایی «برادران لیلا» ساخته جنجالی سعید روستایی را میتوان اولین فیلم در شکلگیری این جریان تازه دانست. فیلمی که پس از رونمایی و حضور عوامل آن در جشنواره کن، سازمان سینمایی در اطلاعیهای رسمی اکران آن را در ایران منتفی دانسته بود و همزمان تهیهکننده آن یعنی جواد نوروزبیگی هم از پیگیری قضائی عوامل فیلم خبر داد.
فیلم سعید روستایی که عملاً راهی برای ورود به چرخه اکران نداشت و صدور مجوز اکران عمومی آن منوط به اعمال اصلاحات و حذف برخی سکانسهای جنجالی بود، بهواسطه واگذاری حقوق پخش به یکی از پلتفرمهای بینالمللی، بلافاصله پس از عرضه آنلاین در خارج از کشور، بهصورت گسترده در اختیار مخاطبان ایرانی هم قرار گرفت.
نکته جالب استقبال عوامل فیلم بهخصوص سعید روستایی از این اتفاق بود که بهصورت ضمنی حتی علاقهمندان به سینمای خود را دعوت به تماشای نسخه غیرقانونی فیلم خود کرد! تهیهکننده فیلم هرچند همچنان در تلاش بود تا بهواسطه جو رسانهای ناشی از عرضه نسخه غیرقانونی فیلمش، مدیران سینمایی را مجاب به صدور مجوز برای اکران رسمی فیلم کند، اما اینگونه نشد.
جنگجهانی سوم؛ قربانی تأخیر
آنچه جواد نوروزبیگی برای «برادران لیلا» بهدنبالش بود، کمی بیش از یک ماه بعد برای فیلم هومن سیدی رقم خورد. فیلمی که نه فقط از نظر محتوا و ممیزی مشکلی برای ورود به چرخه اکران نداشت که حتی از سوی بنیاد سینمایی فارابی بهعنوان نماینده سینمای ایران به آکادمی اسکار معرفی شده بود.
«جنگ جهانی سوم» که برمبنای قوانین اسکار، ناگزیر از اکران در کشور مبدأ بود، در سال ۱۴۰۱ تن به یک هفته اکران محدود در یک سالن کوچک در سینما مگامال تهران داد، اما بهطرز عجیبی، بهرغم عطش بالایی که در میان مخاطبان و رسانهها برای رونمایی فیلم بود، عواملش حاضر به اکران گسترده آن نشدند!
این فیلم که اولین محصول رسمی یکی از پلتفرمهای خانگی در سینمای ایران هم محسوب میشود، بعد از ناکامی در صعود به فهرست نهایی بخش بینالملل اسکار، در نوبت اکران عمومی قرار گرفت و هر بار به بهانهای اکران آن به تعویق افتاد تا اینکه بالاخره نسخه باکیفیت آن در فضای مجازی منتشر شد. نسخهای که گویی از فرآیند ارائه فیلم به یکی از جشنوارههای خارجی به بیرون درز کرده بود و امکان جلوگیری از نشر گسترده آن دیگر وجود نداشت.
«جنگ جهانی سوم» با تصمیم سازمان سینمایی و درخواست عوامل در حداقل زمان به اکران عمومی درآمد اما دیگر کار از کار گذشته بود و فیلم با گیشهای بسیار ضعیف، پرونده خود در اکران را بست.
خط فرضی؛ قاچاق فیلمی که کسی منتظرش نبود!
یکی از عجیبترین موارد در جریان قاچاق فیلمهای سینمای ایران ماجرای ورود ناگهانی اولین فیلم فرنوش صمدی به کانالهای مجازی بود. فیلم «خط فرضی» که در سال ۹۸ ساخته شده بود و بازخوردهای چندان ویژهای را هم در بازه رونمایی در جشنواره فیلم فجر تجربه نکرده بود اما بهواسطه حضور بازیگرانی همچون سحر دولتشاهی و پژمان جمشیدی، امیدهایی به اکران عمومی داشت.
صمدی پیشتر درباره برنامهریزی برای اکران فیلم خود به خبرگزاری مهر گفته بود: «قرار بود این اثر سینمایی در دیماه سال ۱۴۰۱ در سینماهای کشور اکران شود اما به دلیل شرایط موجود و عدم استقبال مخاطب از سینما تصمیم گرفته شد تا اکران فیلم در زمان دیگری صورت گیرد.» همین تصمیم به تأخیر در اکران این فیلم هم کار دست عواملش داد!
تهیهکننده «خط فرضی» علی مصفا است که بلافاصله پس از عرضه نسخه غیرقانونی فیلم در فضای مجازی در اردیبهشت ماه امسال، از طریق شورای اکران تلاش کرد تا زودتر فیلم را روانه پرده سینماها کند، حتی شورا سرگروه و تاریخ اکران فیلم را هم مشخص کرد، اما این اتفاق رخ نداد تا «خط فرضی» هم قربانی تأخیر عوامل در اکران عمومی فیلم شود. فیلمی که احتمالاً تعدد حضورش در رویدادهای بینالمللی بیتأثیر در لو رفتن نسخه باکیفیت آن نداشته است.
تفریق؛ راه دیگری هم بود؟
فیلم سینمایی «تفریق» یکی از فیلمهایی بود که سال گذشته در میان پنج گزینه نهایی بنیاد سینمایی فارابی برای نمایندگی سینمای ایران در مراسم اسکار قرار گرفته بود و اگر سلیقه نهایی هیأت انتخاب به سمت فیلم هومن سیدی گرایش پیدا نمیکرد، فیلم مانی حقیقی راهی آکادمی میشد. این یعنی فیلم «تفریق» مشکلی از منظر محتوا و ساختار برای دریافت مجوز نداشته و همانطور که پروانه ساخت آن صادر شده بود، میتوانست متقاضی پروانه نمایش هم باشد و بهصورت رسمی وارد چرخه اکران عمومی شود.
مانی حقیقی در مقام نویسنده و کارگردان و ترانه علیدوستی در مقام بازیگر نقش اصلی، فیلم «تفریق» را گامبهگام از فرآیند عرضه رسمی دور کردند.
تهیهکننده «تفریق» مجید مطلبی است که پیشتر با تهیهکنندگی فیلمهایی چون «هتتریک»، «لتیان» و «سرخپوست» در سینما و سریال «آکتور» در شبکه خانگی کار کرده بود و بعد از آنها روی «تفریق» سرمایهگذاری کرد. فیلمی که مشخص نیست از واگذاری حق پخش آن به یک پلتفرم خارجی چقدر برای این تهیهکننده عایدی داشته و آیا اکرا ن عمومی فیلم در ایران میتوانست فروش بهتری برایش به همراه داشته باشد؟
بی رؤیا؛ ناامید از اکران عمومی
فیلم سینمایی «بیرویا» ساخته آرین وزیردفتری از فیلماولیهای جشنواره فیلم فجر دو سال پیش بود. فیلمی که تهیهکنندگی آن را هومن سیدی و سعید سعدی برعهده داشتند و روایت آن از آشفتگی مرز میان واقعیت و خیال، مخاطب را با تجربه سینمایی متفاوتی مواجه میکرد.
تنها چند روز بعد از «تفریق»، نسخهای از فیلم «بیرویا» هم باکیفیت بالا در فضای مجازی منتشر شد. فیلمی که بازهم بیشترین احتمال درباره دلیل و مسیر لو رفتن آن، متوجه جشنوارههای خارجی است. ارسال برخط فیلمهای سینمایی به جشنوارههای جهانی، بهرغم تمام ملاحظات امنیتی و حفاظتی، آنها را در معرض قاچاق قرار میدهد و این داستانی است که این بار برای «بیرویا» اتفاق افتاد.
نکته مهم درباره این فیلم، عقبنشینی زودتر عوامل آن از ورودش به چرخه اکران عمومی و واگذاری امتیاز پخش آنلاین آن به یکی از پلتفرمهای داخلی بود. یعنی «بیرویا» به رغم حضور بازیگرانی چون طناز طباطبایی و صابر ابر از نگاه عواملش، شانس چندان بالایی برای توفیق در گیشه نداشت و به همین دلیل قرارداد عرضه آنلاین آن بسته شده بود، اما تأخیر در این عرضه، باعث شد نسخه غیرقانونی زودتر از نسخه قانونی به دست مخاطبان برسد.
ارادتمند، نازنین، بهاره و تینا؛ سرانجام یک کشمکش داخلی!
تنها چند ساعت بعد از «بیرویا»، انتشار گسترده نسخه با کیفیت «ارادتمند، نازنین، بهاره و تینا» این شائبه را تقویت کرد که جریان عرضه فیلمها شاید لایههای پیچیدهتری داشته باشد و ارتباطی با فعالیت گروههای سودجو در بازار قاچاق فیلم و سریال ندارد!
فیلم «ارادتمند، نازنین، بهاره و تینا» البته بهعنوان آخرین ساخته عبدالرضا کاهانی، مدتهاست برای عرضه رسمی و ورود به چرخه اکران با چالشهایی مواجه بوده است و بخشی از این چالش و کشمکش هم میان کاهانی و سعید خانی به عنوان تهیهکننده فیلم بوده است.
کاهانی در چند نوبت قصد داشت در اقدامی بهظاهر اعتراضی، این فیلم را در فضای مجازی منتشر کند اما تهیهکننده در برابر آن مقاومت میکرد و حالا مشخص نیست آیا اتفاقی که رخ داده، با عاملیت این کارگردان بوده است یا اتفاق دیگری منجر به انتشار این فیلم شده است.
پیگیری خبرنگار مهر برای گفتگو با سعید خانی یکی از تهیهکنندگان فیلم هم تاکنون بینتیجه بوده است.
نتیجه پیگیریها چه خواهد بود؟
درباره اینکه آیا زنجیره انتشار نسخه باکیفیت فیلمها در فضای مجازی در چه نقطه از هم گسسته خواهد شد، هنوز زود است و باید منتظر اتفاقات پیش رو در این زمینه باشیم. بهخصوص که کم نیستند فیلمهایی که احتمالاً با چالشهایی در فرآیند دریافت پروانه نمایش و ورود رسمی به چرخه اکران مواجهند و دور از انتظار نیست که با چنین تصمیمی بخواهند، سازمان سینمایی به عنوان متولی اصلی نظارت بر فرآیند عرضه فیلمهای سینمایی را با چالش مواجه کنند.
«با بررسیهای مقدماتی صورت گرفته، مشخص شد که با توجه به رعایت دقیق مراقبتهای حفاظتی از جمله استفاده از دیسیپی برای بازبینی فیلمها، انتشار آثار خارج از سازمانهای دولتی و احتمالاً از دفاتر فیلمها یا جشنوارههای خارجی صورت گرفته است. به همین دلیل مراتب برای بررسی فنی به قوه قضائیه و پلیس فتای فراجا برای شناسایی منشأ نشر فیلم، منعکس شد.» شب گذشته جعفر انصاریفر در مقام دبیر ستاد صیانت از آثار سینمایی، در اظهارنظری رسمی از دستور رئیس سازمان سینمایی برای بررسی فوری موضوع انتشار قاچاق فیلمها خبر داد و ضمن آن به ارائه این توضیح از پیگیریهای مقدماتی پرداخت.
این مقام سازمان سینمایی، احتمال سازمانیافته بودن انتشار غیرقانونی فیلمها را هم منتفی ندانسته است.
کارگردان فیلم سینمایی «نگهبان شب» گفت: در دورهای این فیلمنامه را مینوشتم که فیلمهای جنوب شهری خیلی مد شده بود، اما آن فیلمها بیشتر شبیه تجارت با درد دیگران است؛ شخصیتهای شرور و خلافکار و تعابیر زشت و فحاشی در طبقه پایین به نمایش در میآمد که به نظرم غیرمنصفانه بود.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، فیلم سینمایی «نگهبان شب» در فرهنگسرای ارسباران به نمایش در آمد و پس از آن با حضور رضا میرکریمی (نویسنده و کارگردان)، تورج الوند (بازیگر)، لاله مرزبان (بازیگر) و کورش جاهد (کارشناس مجری) در پانصد و هشتاد و پنجمین نشست باشگاه فیلم تهران نقد و بررسی شد.
در ابتدای نشست کورش جاهد کارشناس و منتقد سینما درباره فیلم گفت: «نگهبان شب» حکایت آدم ساده روستاییای است که در تهران گول آدمهای سودجو را میخورد و این ماجرا از پیش از انقلاب در سینمای ایران وجود داشته، اما این فیلم با المانهایی مانند انتخابات، راه برداشتهای سیاسی را هم باز میکند و از آن خط داستانی کلیشهای فراتر میرود و آن را با سایر فیلمهای این سبک متمایز میکند.
فرامتنها در زمان گسترش دادن قصه دیده میشوند
سپس رضا میرکریمی درباره شکلگیری ایده «نگهبان شب» گفت: معمولاً ایده یک فیلم برای من یک قصه یکخطی نیست، بلکه دیدن یک تصویر در شهر است. برای این فیلم اینطور بود که در یک ساختمان نیمهکاره بودم و از دور یک باجه نگهبانی دیدم که یک جوان داشت با احترام از یک پیرمرد پذیرایی میکرد. از ذهنم گذشت که این نمیتواند پدرش باشد، شاید بتواند پدرزنش باشد. این تصویر چهار پنج سال در ذهنم بود و به دلایل مختلفی نمیشد آن را تبدیل به فیلمنامه کرد. تا اینکه بالاخره نوشتن قصهاش را آغاز کردم و آن زمان شرایط اجتماعی را اینطور میدیدم که آدمها در جایگاه خودشان نیستند و انگار بعضیها بار زیادی روی دوششان است.
وی ادامه داد: در زمان گسترش دادن قصه است که تازه فرامتنها دیده میشوند و از ابتدا نمیتوان با قصد قبلی سراغشان رفت. اما اگر در سیر طبیعی اتفاق بیفتد، شما موقع نوشتن به این فکر میافتید که یک چیزی از امروز باید در قصهام باشد. پلات «نگهبان شب» تکراری است، مانند همه قصهها که تکراری هستند. اما اتفاقات عصر خودش روح تازهای به آن میدمد.
برخی فیلمهای جنوب شهری تجارت با درد دیگران است
میرکریمی با اشاره به سایر آثار سینمای ایران درباره طبقه فرودست عنوان کرد: در دورهای این فیلمنامه را مینوشتم که فیلمهای جنوب شهری خیلی مد شده بود، اما آن فیلمها بیشتر شبیه تجارت با درد دیگران است؛ شخصیتهای شرور و خلافکار و تعابیر زشت و فحاشی در طبقه پایین به نمایش در میآمد که به نظرم غیرمنصفانه بود. در این فیلم سعی کردیم تصویر متفاوتی از این قشر بازنمایی کنیم.
نویسنده و کارگردان «نگهبان شب» درباره چالشهای نگارش فیلمنامه گفت: وقتی در فیلمی ماجرا و حادثه کم است، کار فیلمنامهنویس سختتر میشود، چون حادثهها حواس مخاطب را پرت میکنند و اشکالات بنیادین را میپوشانند. چالش دیگرم این بود که یک عاشقانه بسازیم که از کلیشههای رایج دور باشد. اینکه ابراز عشق شخصیتها تکراری نباشد، کار دشواری است.
طغیان مطالبهگرانه و پرخاشگرانه را برای قهرمانهای فیلمهایم نمیپسندم
میرکریمی در پاسخ به پرسش یکی از مخاطبان درباره طغیان قهرمان فیلم و مقابلهاش با انفعال گفت: وجه نقادانه فیلم را انکار نمیکنم و معتقدم بیطرفی اصلاً وجود ندارد. اما پیشنهاد من از فیلم «امروز» به این سو، قهرمان خاموش است. تصور من این است که در این هیاهو شاید گمنامی عمل قهرمانانهتری باشد. البته فکر میکنم حتی پیش از «امروز» هم فیلمهایم به همین شکل بوده است. طغیان مطالبهگرانه و پرخاشگرانه را برای قهرمانهای فیلمهایم نمیپسندم، چرا که فکر میکنم این رویکرد نگاهش به گذشته است، اما قهرمانان خاموش به آینده نظر دارند.
در ادامه یکی از مخاطبان پرسشی درباره نمایش فرهنگ ایرانی در آثار رضا میرکریمی مطرح کرد که وی پاسخ داد: فکر میکنم این باید یک فرایند خودجوش و برخاسته از زیست واقعی باشد. من آزار میبینم وقتی یک متنی از یک اثر خارجی اقتباس شده اما ایرانی نشده و رنگ و بوی محیط خودمان را ندارد. شاید دلیل اینکه فیلمسازهایی که از ایران میروند به موفقیت چندانی نمیرسند، همین باشد که در ایران محیط اطرافشان را میشناسند، اما در خارج از ایران این شناخت را ندارند. مثل همین فیلمهای جنوب شهری که گفتم، این میزان اغراق از عدم شناخت نشأت میگیرد.
میرکریمی در پاسخ به پرسشی درباره دیر رسیدن فیلمنامه به نقطه اوج و خستهکننده بودن فیلم عنوان کرد: وقتی شما در فیلمنامهنویسی شهودی جلو میروی و الگوهای رایج را کنار میگذاری، این خطر وجود دارد که بخشی از بینندگان با فیلم ارتباط برقرار نکنند. دلیل این مسئله، پیش رفتن با یک الگوی تجربی است.
لاله مرزبان بازیگر فیلم «نگهبان شب» نیز درباره چالشهای نقشآفرینی در این فیلم گفت: نزدیک شدن به این نقش یک پروسه سه چهار ماهه بود که با هدایت آقای میرکریمی به نتیجه فعلی رسید. تمرین را از ناشنوایی کامل آغاز کردیم و به مرور به شخصیت فعلی که کمشنواست رسیدیم. کم شنوایی و بزرگ شدن در یک خانواده آذری ویژگیهایی است که تجربه زیستهاش را نداشتم. اینجا هدایت کارگردان برای شناخت نقش خیلی مهم میشود. یک مربی توانمند هم با من کار میکرد که خودش مبتلا به کمشنوایی بود.
تورج الوند دیگر بازیگر فیلم نیز درباره تجربه حضور در «نگهبان شب» عنوان کرد: سختترین مرحله کار برایم انتخاب شدن بود، چون با سختی زیادی این اتفاق افتاد. مثلاً سه هفته روی لهجه مشهدی کار میکردیم، بعد میگفتند کرمانی کار کنیم. یک رقیب کرمانی هم داشتم که کارم را سختتر میکرد. در دو هفته اول فیلمبرداری دو نفر از بازیگران عوض شدند و من هم مدام این ترس را داشتم که کنار گذاشته شوم، چون شنیده بودم که اگر آقای میرکریمی از بازیگر راضی نباشند بازیگر را تغییر میدهند، حتی اگر ۲۰ جلسه از فیلمبرداری گذشته باشد.
فیلم سینمایی «بیمادر» اکران مردمی خود را در پردیس سینمایی چارسو برگزار کرد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی موسسه بهمن سبز، اکران مردمی فیلم سینمایی «بیمادر» در پردیس سینمایی چارسو با حضور عوامل فیلم و جمعی از علاقهمندان و دوستداران سینما برگزار شد.
سه سالن این پردیس سینمایی به فیلم «بی مادر» اختصاص داده شد.
مرتضی فاطمی کارگردان، امیر آقایی و پردیس پورعابدینی از بازیگران و علی اوجی تهیهکننده فیلم، ضمن حضور در مراسم، در کنار مردم به تماشای فیلم نشستند.
مرتضی فاطمی پیش از نمایش فیلم روی صحنه رفت و از سه مهمان اصلی فیلم دعوت کرد تا برای تماشاگران صحبت کنند.
در حاشیه این مراسم علی اوجی با کنایه از بیتوجهی داوران فیلم فجر به این اثر سینمایی گفت: اگرچه این فیلم مستقل را این طرف تحویل نگرفتند ولی در جشنوارههای خارجی با اقبال خوبی مواجه شد.
امیر آقایی هم در این مراسم بیان کرد: خیلی خرسندم که هنوز میتوانم به خواستههای خودم پایبند بمانم و متعهد به سینمایی هستم که اگر چه مخاطباش اندک اما آبرومند است.
پردیس پورعابدینی هم با اشاره به نقشاش در فیلم گفت: با لحظه لحظه نقش مهروز در این فیلم زندگی کردم و خوشحالم که امشب در کنار شما و با هم، فیلم را میبینیم.