کوه صبر و سرو خونرنگیم ما
با تمام خصم در جنگیم ما
سرفرازانیم تا سقف فلک
ریشه دارانیم، از سنگیم ما
مردم بزرگوار ایران نشان دادهاند که همواره فرق خائن و خادم را به خوبی میشناسند و به وقت خود نظرشان را راجع به او اعمال میکنند.
«مهدی عظیمی میرآبادی» تهیه کننده سینما و مدیرعامل سابق انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس با اشاره به آغاز «جنگ تحمیلی رژیم غاصب صهیونیستی بر علیه ایران» به چگونگی ایفای نقش و تکلیف نهادهای فرهنکی و سینمایی در مواجهه با دشمن عنود صهیونی پرداخت و گفت: درست است که بعضی جاها بیانیه داده اند و یا جلسات اضطراری گذاشته اند و حساسیتهایی مطرح کردهاند، اما طبیعیتر و درستتر این است که مراکز رسمی مرتبط با سینما، مثل سازمان سینمایی، اوج، فارابی، حوزه هنری، و… واکنش خود را با طراحی و اجرای پروژههای هنری و سینمایی نشان بدهند و این حمله متجاوزانه را در چارچوب گفتمان «مقاومت» با توجه به سه مؤلفه «تأکید بر وحدت ملی»، «شهادتطلبی به مثابه ارزشی فراتاریخی»، و «پاسخ نظامی به مثابه حق مسلم» بازتعریف کنند.
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی؛ مدیر کل اسبق نظارت و ارزشیابی سینمای حرفه ای در گفتگو با خبرنگار سینماپرس با اشاره به حمله رژیم کودک کش و پلید صهیونیستی به خاک ایران بیان داشت: حمله اخیر رژیم صهیونیستی به خاک ایران، هنرمندان ایرانی را هم در موقعیتی بیسابقه قرار داده. با توجه به حساسیت موضوع، برخی با صدای بلند واکنش نشان میدهند، عدهای در هماهنگی یا هماوردی با دشمن به زبان استعاره پناه بردهاند، گروهی در جهت منافع دشمن و در مقابل نفع و مصلحت مردم و کشور حرکت میکنند، و برخی هم در سکوتی معنادار فرو رفتهاند.
عضو هیأت امنای اسلامی هنرمندان سپس به نقش سینما در شرایط فعلی و در بازتاب ناخودآگاه جمعی مردم کشورمان پرداخت و تصریح کرد: اصولاً سینمای هر کشوری همواره آینهای از ناخودآگاه جمعی آن سرزمین است تا در موقعیتهای مختلف و متفاوت، به خصوص در هنگام جنگها، همگرایی مردم را و همچنین مرعوبسازی دشمن و ناامید کردن او نسبت به مردم و خاک آن کشور را به دنبال داشته باشد. این قاعده در مورد کشور بزرگ و پهناور ایران نیز قابل بررسی است. سینمای ایران و سینماگران ایرانی نیز از دوران جنگ تحمیلی و دفاع مقدس گرفته تا سایر تهدیدها و تعرضها، همیشه به انحای گوناگون به آن اتفاقات واکنش نشان دادهاند؛ وجود سینمای پرقدرتی تحت عنوان سینمای مقاومت و دفاع مقدس نتیجه بخشی از این واکنشهاست.
وی افزود: درست است که بعضی جاها بیانیه داده اند و یا جلسات اضطراری گذاشته اند و حساسیتهایی مطرح کردهاند، اما طبیعیتر و درستتر این است که مراکز رسمی مرتبط با سینما، مثل سازمان سینمایی، اوج، فارابی، حوزه هنری، و… واکنش خود را با طراحی و اجرای پروژههای هنری و سینمایی نشان بدهند و این حمله متجاوزانه را در چارچوب گفتمان «مقاومت» با توجه به سه مؤلفه «تأکید بر وحدت ملی»، «شهادتطلبی به مثابه ارزشی فراتاریخی»، و «پاسخ نظامی به مثابه حق مسلم» بازتعریف کنند.
این سینماگر با بیان این مطلب که هنرمندان متعهد و انقلابی اولین گروه هستند که همیشه در چنین شرایطی سینه سپر کرده و به اشکال متفاوت با اعلام حضور خود واکنشهای متناسبی را نشان داده و میدهند، افزود: در واقعه جنگ تحمیلی اخیر که از جانب رژیم صهیونیستی تحمیل شده، نیز هنرمندان و سینماگران متعهد و انقلابی نقش خود را به خوبی ایفا کردهاند. نمونههای فراوانی از این گونه واکنشها را در روزهای اخیر در رسانههای کشور شاهد هستیم. اما در کنار هنرمندان دغدغهمند، بخشی از هنرمندان و سینماگران هستند که اساساً نسبت به هیچ واقعهای عملاً واکنشی نشان نمیدهند و موضعی نمیگیرند. البته ممکن است مکنوناتی قلبی در موافقت یا مخالفت با آن واقعه داشته باشند و گاهی در جلسات خصوصی هم خواسته یا ناخواسته به آن اشاره کنند، اما غالباً به طور آشکار هیچ واکنشی از آنان منتشر نمیشود. این گروه یا از مصلحتاندیشی و یا از روی ترس و یا از روی ملاحظات شخصی به خصوص از این جهت که شغل هنری آنان در سینما تحتالشعاع قرار نگیرد، از اعلام موضع خودداری میکنند.
وی در ادامه با رد هماهنگی برخی هنرمندان و سینماگران خاموش با منافع دشمن تاکید داشت: لزوماً این افراد به نفع دشمن رفتار نمیکنند، چون هدفشان بیشتر نفع شخصی و ملاحظات فردی است. اما جریان دیگری در سینمای ایران شکل گرفته که با سرمایههایی لااقل مشکوک فربه شدهاند. این گروه علیرغم مخالفت علنی و فراگیر جامعه بزرگ ملت ایران، با ادعای حمایت از همین مردم کاملاً هماهنگ با برنامههای دشمنان همین مردم فیلم میسازند و علیه همین مردم فعالیت میکنند. اینها خواسته یا ناخواسته سربازان دشمن هستند که با اسب تروا به قلعه ی سینمای ایران اسلامی نفوذ کردهاند و از ندانم کاری ها و ضعف مدیران ما سوء استفاده کردهاند. توقع همراهی این گروه با مردم و همدردی با مجروحان این حمله، از این گروه، بیجاست. آنها همین که نتوانند ضربه ی اساسی به فیلم و سینمای کشور بزنند، غنیمت است. اینها تکلیفشان معلوم است.
تهیه کننده فیلم های سینمایی افزود: عجیب و غریبترین گروه هنرمندان و سینماگران ایرانی، آنهایی هستند که در پروژههای انقلابی و اسلامی که با سرمایه و بودجه دولت ساخته میشود، رشد و نمو پیدا کرده اند، معروف شده اند و امروز تعبیر سلبریتی در مورد تعدادی از آنان به کار میرود. سؤال من این است که اینان همیشه و همه جا در موقعیتها و ماجراهای مختلف واکنشهای اغراقآمیز و تهوعآوری از خود نشان میدهند، چگونه میشود که در ماجرای بسیار مهمی مثل حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی، این جمع سر به لاک سکوت میبرند؟
«مهدی عظیمی میرآبادی» در پایان گفت و گو خاطرنشان کرد: به هر حال، سینما و سینماگران ایران، چه دولتی و چه مستقل، چه موافق و چه مخالف، ناگزیر از بازتعریف رفتار خود در مواجهه با این حمله ی نوعی هستند. چرا که مردم بزرگوار ایران نشان دادهاند که همواره فرق خائن و خادم را به خوبی میشناسند و به وقت خود نظرشان را راجع به او اعمال میکنند.
بیژن همدرسی: سکوت خفتبار سلبریتیها؛ بزدلی بهجای روشنفکری
بعد از چهار دهه رجز خوانی بین ایران و رژیم صهیونی، بالاخره ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ با حمله هوایی رژیم متجاوز به سرزمین پهناور ایران جنگ شروع و با واکنش نظامی کشورمان روبرو شد و عملاً طرفین به هم اعلام جنگ دادند… در این میان اعلام مواضع افراد و اقشار مختلف درباره شروع جنگ و طرف حمله به عنوان بخشی از افکار عمومی خود را نمایان کرد. همچنان که پیش بینی می شد، پاره ای از فیلمسازان و هنرمندان که با چشم باز و در زمان مناسب و به هنگام اوضاع را درک کردند، موضعگیری و اعلام نظرات مثبتی صورت گرفت که جای تقدیر و توجه دارد… اما این تمام آنچه که باید باشد نیست…
بنا بر شواهد متعدد، در کشوری که موجی از سلبریتیهای هنری ، ورزشی و فرهنگی با کوچکترین جرقه اجتماعی، با ژستهای شبهروشنفکری به میدان میآیند و اظهار وجود می کنند، حالا که آژیر وضعیت قرمز برای امنیت مردم به صدا درآمده، همهشان در غیبتی آگاهانه فرو رفتهاند. سلبریتیهایی که برای سگ زخمی، گربه بیصاحب، یا حتی رنگ روسری فلان دختر در فلان خیابان، گریبان دریده، چندین استوری و مصاحبه منتشر می کنند، حالا که جمعیت زیادی از کودکان و زنان ایرانی شبها را با وحشتِ موشک و رعب و اضطراب به صبح میرسانند، سکوت کرده، انگار نه انگار که این مردم، مردم همان سرزمینی هستند در آن رشد کرده و چهره شده اند…
آنهایی که روزی هزار بار برای “حقوق بشر” و “آزادی” مرثیه میخواندند، حالا حتی یک جمله ساده درباره حملهی آشکار اسرائیل به کشورشان نمینویسند. چرا؟ آیا هیچ توجیهی دارد؟ یا این که چون ممکن است گرینکارتهایشان به خطر بیفتد، یا اقامتهایشان در آنسوی آبها به تعلیق درآید، زبان در کام خود فرو برده اند؟! آنها برای همه چیز داستان پردازی می کنند و استوری می گذارند، الا برای وطن!! آیا برای این موجودات مهم نیست که صدای آژیر و انفجار، در گوش کودکان ایرانی پیچیده است؟ آیا آنها فقط نگرانند که اسمشان در فلان جشنواره بینالمللی خط نخورد؟!
به نظر می رسد، سکوت امروز این اشباح، نه حاصل بیخبری است و نه بیتوجهی؛ این سکوت، سکوتی از جنس ترس، منفعتطلبی، و وطن فروشی است. آنها وطن را تنها تا آنجا دوست دارند که پلهای باشد برای دیدهشدن، و نشستن سیری ناپذیرشان بر خوان نعمات سرزمین ایران بزرگ؛ نه جایی برای دفاع از مردم آن در لحظات سخت. آن ها متکبرانه ادعای همدردی با مردم را دارند، اما از این درد متأثر نمی شوند که مردم کشورشان ممکن است در تهران، اصفهان، شیراز، یا هر نقطه ی دیگری، شب را با هراس و دلهره بگذرانند.
عجیبتر اینکه همین غربیها که قبله ی آمال همین سلبریتی های هستند و این جماعت همواره به سوی آنها سجده میکنند، اگر قطره خونی از بینی یکی از شهروندهایشان بریزد، یا کسی اشاره ای به خاکشان کند، دنیا را زیر و رو میکنند و غیرتشان را جار میزنند. اینجاست که انسان میماند که چطور یک چهره ی خارجی، برای حفاظت از جان و خاکش بیشتر غیرت دارد، تا گونه ای ناشناخته از سلبریتی ایرانی که در موضعگیری های دو پهلو و غبار آلود از عشق به وطن میگوید اما حتی در حمله مستقیم دشمن به کشور خودش، فقط سکوت میکند؛ سکوتی پُر از ترس و خفت و ننگ. آن فریادهای آزادی، آن اشکهای حقوقبشری، چه ارزشی دارد زمانی که “بشر” فقط وقتی “بشر” است و حقوقی دارد که برای نفع برند و اعتبار شخصیِ این مجسمه های بلاهت مؤثر باشد؟
در حالی که مردم ایران، با همه مشکلاتشان، در لحظات خطر کنار هم ایستادهاند، و ورطه های سخت را بدون اعلام حمایت این جماعت که حتی شجاعت یک پست ساده را علیه رژیم خونخوار و کودک کش رژیم صهیونی و امریکا را هم ندارند. بیغیرتی و بی شرفی این گونه ی موجودات انسان نما، بیش از این که توهین به مردمی باشد که روزی دست شما را گرفتند و از خیابان به شهرت رساندند، به ضرر خود آنان است… به قول قدیمیها؛ آدمها را در سختی، میشود شناخت. و ما، حالا شما را خوب شناختیم.
رضا اسدی کاشانی: مهم ترین زیرساخت سینما، مدیران، رؤسا، و تصمیم گیرندگان هستند
رضا کاشانی اسدی، نویسنده، کارگردان و تهیهکننده برجسته ایرانی، با تحصیلات کارشناسی در رشته ی سینما و کارشناسی ارشد در رشته ی ادبیات نمایشی، یکی از چهرههای پرکار در عرصه هنر و رسانه است. او با نگارش و تولید دهها سریال و فیلم سینمایی و تلویزیونی، نقش مهمی در صنعت فیلمسازی ایران و سیمای جمهوری اسلامی ایفا کرده و رمانهای بلندی چون «پشت درهای بهشت»، «سلمان ما»، «پرواز از فرنگ»، «پایان سکوت» و «وطهورا» از او به یادگار مانده است. کاشانیاسدی همچنین بهعنوان منتقد سینمایی در نشریات مختلف قلم زده و ضمن مدیریت فرهنگی، در شوراهای سینمایی از جمله شورای نمایش خانگی سازمان سینمایی و شوراهای سیمافیلم نیز عضویت داشته است. او مدرس دانشگاه و انجمن سینمای جوانان تهران نیز هست، و با تلفیق دانش آکادمیک و تجربه عملی، به تربیت نسل جدیدی از هنرمندان مشغول است.
بله این اولین سوال من هم هست! چند در صد مردم ایران به سینما می روند و چند در صد نمی روند؟ اصلاً آیا ارزیابی شده آن کسانی که می روند چرا می روند و یا آن بخش عظیمی که به سینما نمی روند، چرا نمی روند؟ آیا کسی روی این چراها به درستی کار کرده؟ آیا مسئولین دولتی و صنفی یا نویسنده ها و کارگردان ها و تهیه کننده ها به این موضوع فکر کرده اند؟ آیا این ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته شده و دلیلش مشخص شده؟ نمی دانم.
شما می دانید که خانواده ها و دولت چه هزینههای کلانی برای آموزش فرزندان می-کنند؟ چرا معادل اندکی از آن را به سینما اختصاص نمیدهند؟ خوب است کمی این را بررسی کنیم!
چرا در صد کمی از هزینه ی زندگی خرج رفتن به سینما نمی شود؟ جالب نیست؟ سینمایی که تمام ویژگی های جذابیت را دارد و اصولا کشش انسان ها به شنیدن داستان و ماجرا قاعدتاً باید آن ها را به سمت سینما بکشاند، و اتفاقاً خیلی هم گران نیست! چرا برای آن هزینه نمی شود؟! لابد می دانید که هر ساله بودجه هنگفتی از درآمدهای کشور، خرج آموزش فرزندان می شود. در خانواده ها، در طبقات مختلف بحث آموزش و پرورش فرزندان، بیشترین دغدغه است و هزینه کلانی بابت این صرف می شود. اگر پاسخ سؤال مشخص بشود، شاید بسیاری از ابهاماتی که داریم، خود به خود مرتفع می شود. این پاسخ ها اگر بی غرض و عالمانه کشف بشود، چراغی می شود راهنما، برای دست اندرکاران و برنامه ریزان سینمای کشور. البته ناگفته معلوم است تا موقعی هم که این اتفاق نیفتد ما نمی توانیم به زمزمه ها، به حرف ها، و به نکاتی که از زبان های مختلف شنیده می شود، خیلی اتکا کنیم.
ارزیابی روند (دهه به دهه) در کاهش تماشاگر سینما نشان می دهد که بله! این فاصله گرفتن های قاطبه ی ملت با سینما پیام بزرگی دارد که ما یا نمی خواهیم بشنویم یا واقعا قدرت درک و دریافت آن را نداریم که بفهمیم این پیام از چه اهمیتی برخوردار است. به طور مسلم، برای ما نباید مایه ی مباهات باشد که مثلاً یک نفر در سال پنجاه بار به سینما می رود، آن هم در مقابل جمعیت کثیری از مردم که حتی سی چهل سال است به سینما نرفته اند. این خودش واقعا جای تامل ندارد؟
چیزی که برداشت حقیر در خصوص این چرایی است، این است: یک تعریفی عقلای اسلامی از انسان دارند، و تعریف دیگری دیگران، که عمده ی اساسش به فلسفه غرب وابسته است. تفاوتی بین فلسفه اسلامی و فلسفه غرب هست که اگر بتوانیم بر جان ها و ذهن ها و دل های جهانیان بنشانیم؛ قطع به یقین به بیزاری از فلسفه ی غربی منتج می شود. خلاصه اش این است: فرهنگ و فلسفه غرب این را می خواهد که شما با فردیتت رفاه کامل داشته باشی، با فردیتت لذت تام ببری، از جهان اطرافت با فردیتت تمام تعارضات رو در هم بشکنی، و برای خودت آن چنان زندگی کنی که رضایت شخصی تو جلب شود و تو هیچ مسئولیتی نسبت به دیگران نداری. به خلاف این، در نگاه عقلای اسلامی، عقلای خاص جهانی، عقلای اخلاقی، عقلای انسانی، و نگاه انسان هایی که با آموزه های اسلامی زیست کرده اند، چیز دیگری است که می گوید انسان ذاتاً اجتماعی است، شما با جمع حرکت می کنی، حقوق دیگران را رعایت می کنی، حتی آن حقوق را بر حق خودت مقدم می دانی، بهره مندی را با او تقسیم می کنی! حتی اگر توانستی ایثار و گذشت می کنی! تو هم یکی هستی در میان جمع!
درست است، اما بستر بحث من الآن سینمای ایران است. ابتدا، ما باید تعریفی از درک و دریافتمان از یک انسان «ایرانی ـ اسلامی» یا «اسلامی ـ ایرانی» داشته باشیم که برای آینده او مثلاً برای پنجاه سال چه چشم اندازی تعریف می کنیم! قرار هست که او را از کجا به کجا برسانیم؟ نگاه حضرت امام همواره این بوده که سینما یک دستگاه آموزشی است. حتماً منظور امام این نبوده که ما مثلاً از کلاس های درس معلم پای یک تخته فیلم بگیریم و در سینماها نشان بدیم، نه! قرار هست داستان بگوییم و با داستان حرفمان را بزنیم. حتی نزدیک به یک سوم قرآن، که کتاب آسمانی ماست قصه و حکایت است. دستگاه آموزشی مد نظر امام، دستگاهی است با ساختارها و لوازم خودش…
دغدغه و نگرانی امام چه بود؟ نگرانی ایشان که همان روز اول در بهشت زهرا به آن اشاره فرمودند این بود که ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم؛ و این که آن ها (یعنی مخالفین انسان) آمده اند سینما را اساس و ابزار ویرانگری قرار داده اند. به تعبیر من، سینمای امروز ما مثل اتومبیل یا اتومبیل های ترمز بریده ای است که در سراشیبی سقوط قرار گرفته و کسانی هستند که کنار ایستاده اند و به جای این که برای جلوگیری از سقوط چاره ای بیندیشند، رانندگان ماشین های در حال سقوط را با هلهله و شادی تشویق می کنند که اتفاقاً سرعتشان یا انحرافشان بیشتر شود! وحشتناک است که ما بر اساس میزان انحراف و سرعت سقوط به آنان امتیاز می دهیم. جالب تر این که متاسفانه و متاسفانه بسیاری از عقلا هم می بینند، تشویق می کنند و کف می زنند!
البته ممکن است استثناهایی هم باشد، من الآن با آن ها کاری ندارم، اما عجالتاً باید گفت با یک گل به واقع بهار نمی شود. به هر حال ما باید زیرساخت های سینما رو درست کنیم؛ و یکی از مهم ترین زیرساخت ها خود مدیران و رؤسا و تصمیم گیرندگان هستند. پیشنهاد من این است که آن ها اول خودشون باید قائل به دیدگاه فلسفه ی انسانی ایرانی ـ اسلامی باشند، خودشان باید تهذیب شده مکتب امام باشند. اگر نباشند با ظرف آلوده نمی شود نوشیدنی سالم نوشید.
شک نکنید! واقعاً مدیران، رؤسا، و تصمیم گیرندگان باید اول خودشان به یک وارستگی و تهذب رسیده باشند تا بتوانند دیگران را به آن سمت هدایت، حمایت، و یا نظارت کنند. ذات نایافته از هستی، «بخش»! کی تواند که شود «هستی بخش»؟ وقتی ما می خواهیم انسان ایرانی این قرن که انسان مکتب امام خمینی است را گامی به جلو ببریم، نمی توانیم خودمان بخشی از آن نباشیم. پس واقعا باید در صف بایستیم، الگو بگیریم، الگو بشویم، و الگو بدهیم. در صف کسانی که این راه را رفته اند و به نتیجه رسیده اند؛ مثل شهیدان و علمای بزرگ، نه کسانی که راه غلط را تا به آخر پیموده اند و به بن بست رسیده اند. گروه دوم به تعبیر حضرت امام از بالاترین عنصری که وحشت دارند، از جوان سالم و مهذّب ماست که مبادا روزی در برابر ایشان طغیان کند. آن ها که خواسته یا ناخواسته به دیدگاه های غربی نزدیک ترند، تلاش می کنند تا از ابزار سینما در جهت اهداف خودشان به طور کامل و بدون هیچ اغماضی استفاده کنند و برای نابودی نسل جوان ما و نابودی اخلاق ما بهره بگیرند. آن ها سرمایه گذاری می کنند تا هر چه بیشتر فیلم بسازند و هر چه بیشتر از مفاهیم ضد انسانی را در آثار خود استفاده کنند و به شهوت پیدا و پنهان بپردازند تا افراد بیشتری را به دیدن آن ها ترغیب کنند. به همین دلیل است که بارها گفته شده شاخص پیشرفت ما، افزایش تعداد آثار نیست. میزان پیشرفت ما در سینما، بالارفتن میزان فروش نیست. البته که آن هم بخشی از شاخص ها و میزان ها است، اما باید دید نتیجه ی این افزایش چیست؟ من با صدای بلند می پرسم، آن کسانی که پنجاه بار در سال سینما می روند، چه کسانی هستند و آن هایی که چهل سال است به سینما نرفته اند، چه کسانی هستند؟! یک نفر جواب بدهد!
قصد بی احترامی به هیچ کس را ندارم. من بخش قابل توجه را بحث می کنم. زاویه ی نگاه فرهنگ غربی که ما با آن تفاوت اساسی داریم، توجه ویژه و ویرانگر به عناصر شهوت و غضب است که در آثارشان خیلی به آن تکیه می کنند. در اسلام این دو عنصر هم بخشی از لوازم حیاتی انسان است، اما باید کنترل شوند و در جهت اهداف والاتری مورد استفاده قرار گیرند. غربی ها در آثارشان ایجاد غضب می کنند، ایجاد وهم می کنند، نیروهای شهوانی تحریک می کنند. چرا؟ برای مشغول بودن به لذتی غیر انسانی و بلکه حیوانی! شاهد هستیم و می بینیم که دنیای وهم و شهوت و غضب بر سر جوامع جهان چه آورده است. آن چیزی که انسان ها را خواب زده کرده، دچار وهم و خیال کرده، به نکبت شهوت مدرن آلوده کرده، همانی است که او را در اوج فقر و فلاکت و بدبختی و اختلاف های طبقاتی شدید، به سرگشتگی و سرگردانی عمیق و تاریکی دچار کرده که گویی هیچ راه برگشتی ندارد. این با تفکر اسلامی مغایرت دارد. مدیر ما باید این را بفهمد!
قطعاً. اسلام با نشاط یک پیوند عمیق دارد. یکی از خواسته های بزرگ اسلام این است که ما در برابر دیگران، همیشه چهره گشاده داشته باشیم. یکی از مشخصه های نبی مکرم اسلام (ص)، تبسم و بشاش بودن ایشان بوده است. ما چرا این تهمت را می زنیم که اسلام با تفریح و سرگرمی مخالف است؟ اصلا این طور نیست. حتی در قضایای عاشورا، که محزون ترین اتفاق در تمام طول تاریخ است. همراهان امام حسین (ع) پرنشاط ترین شب عمرشان را گذراندند. در دفاع مقدس هم همینطور بود، آن ها واقعا نشاط داشتند. اما نشاطش فرق داشت با هرزه گویی، لغوگویی، و تمسخر دیگران، یا احیانا پرداختن به آن نفسانیت بی ارزش! لذت نشاط واقعی انسانی، با هیچ حال خوش حیوانی قابل قیاس نیست. انصافاً فرح، نشاط و سروری را که در خانواده مومنین هست با فرح، نشاط، و سرور خانواده های غیرمومن نمی توان مقایسه کرد. مدیر و هنرمند باید خودش این لذت را برده باشد تا بتواند آن را به دیگری پیشنهاد بدهد.
متاسفانه باید گفت، این مسیر دردآور باعث شده تا کسانی را که روزی فیلم های ارزشمندی را در کارنامه داشته اند به سرخوردگی از وضع امروز دچار کند و آنان را به سمت کمدی های لغو و سخیف سوق بدهد. چرا؟ چون ما یعنی مدیران و تصمیم گیران، آن ها را در زمستانی سخت، در کوهستانی صعب العبور، پشت کوهی سهمگین نگه داشته ایم و بی پناه و بی توشه رهاشان کرده ایم. این درد را چند بار باید گفت و هیچ مدیری به آن توجه نکند؟! چرا توجه نمی کنند؟ چون نجاتشان را در فرهنگ سرخورده و سرشکسته ی غرب جستجو می کنند. این بن بست را باید کسانی باز کنند که اهل اندیشه، اهل فکر، و اهل تبیین باشند. آن هایی که می توانند راه را باز کنند، تبیین کنند، حرکت بسازند، جریان بسازند، و… گفتم اهل اندیشه! البته دانشگاه های سینمای ما هم در این عرصه کم مقصر نیستند.
این، سینمایی که امروز ما در آن هستیم، قتلگاهی هست برای نوع آوینی ها! ما در زمان حیات آوینی با او چه کردیم و با او چه برخوردی داشتیم که امروز جملات او را کتیبه بالای سرمان می کنیم؟! مگر ما مرده پرستیم؟ در زمان حیات او، او را به سازمان صدا و سیما راه نمی دادیم… حالا برایش مستند می سازیم؟ جایزه به نامش می دهیم؟ جشنواره برایش برگزار می کنیم؟ مفهوم است! آوینی اگر مرده باشد برای ما عزیز است، چون دیگر نمی تواند اندیشه های ما را به نقد بکشد! چون دیگر قدرت ادامه ندارد، و کلامی و زبانی برای گویش ندارد! الأن اگر کسی پیدا شود، آیا بهتر از آوینی زنده با او برخورد می کنند؟! این در حالی است که من یقین دارم، اگر جستجو کنیم افراد بسیاری را از خرد تا کلان در رده های مختلف پیدا می کنیم که صاحب اندیشه هستند، صاحب توان هستند. این ها منزوی شده اند در سینما. چرا؟ به خاطر گرفتاری سینمای امروز به باندهای خطرناک، و مدیران غیرمهذب!
دوستی دارم که ده ها سال در اداره کل نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی حضور داشت. او می گفت: که گاهی فیلمنامه ای با برآورد هنگفتی می آمد و اصرار می شد تا توسط آورنده ساخته شود. می گفت که نه سازنده را آدم صالحی می دانستند نه برای کار چنان هزینه ای را تأیید می کردند، به یقین برگشتی هم نداشت. می بینید؟ این معماها که البته یکی دو تا هم نیست، به دست های فعال آن باندها دلالت می کند. خود این افراد، پول هایشان، حمایت هایشان، اصرارشان، با وجود تبعات آثارشان! سؤال برنگیز نیست؟ اگر به دنبال نجات سینما هستیم باید آفت زدایی شود. ما در سینما نیاز به چیزی شبیه انقلاب داریم، چون نمی توانیم با یکی دو مورد حرکت اصلاحی به نتیجه ای درست و کامل برسیم.
قبول دارم که حرف سهمگین و وحشتناکی است. اگر سینمای امروز بر همین مسیری که اکنون می تازد و شتابان به دره می رود، برود! چاره ای نیست! امروز یا فردا باید این سینما را تطهیر کرد. عناصری که به وارستگی اخلاقی، انسانی، و اسلامی نرسیده اند، باید جایشان را به افرادی بدهند که لاأقل به مدارجی در این عرصه دست یافته باشند. معمار حکیم انقلاب می فرمودند که بروید، ببینید، کسی که قرار است فیلم بسازد، خودش که بوده؟ گذشته اش چه بوده؟ پدرش که بوده؟ خاندانش چه بوده اند؟ این حرف ها واقعی است… مدیران و تصمیم گیرندگان بروند بخوانند… ما چه می کنیم با این مردم؟!
بله، کاملاً. هر اثر هنری که خلق می شود، جلوه ای است از شخصیت خالق آن، یعنی او در اثرش، در نقاشی اش. در فیلمنامه اش، در فیلمش، متجلی است. او با خلق اثر دارد شرح نفس می کند و با آن خودش را باز تعریف می کند. در نتیجه اگر من درونم آلوده و متعفن باشد، به قطع و یقین آثارم نیز همین طور خواهد بود. عکس آن هم صادق است.
رویکرد من به جوانانی هست که واقعا دغدغه مندند و دلشان به حال فرهنگ و دین کشورشان و به حال آینده شان می سوزد. آن هایی که نو رسته اند، آن هایی که در میانه راه هستند، و دلسوزند. این ها باید تک تک، یا دوتا دوتا، واقعا به حرف اسلام و انقلاب عمل کنند. شجاع باشند! با بصیرت باشند! عمیق باشند! اهل مطالعه و تهذیب باشند! مواظب باشند گنداب متعفن فرهنگ غربی آنان را آلوده نکند! باید مثل آوینی عمل کنند… اگر آوینی امروز بود، چه می کرد؟ من با او حشر و نشر داشته ام، آوینی جزو کسانی بود که هم درک داشت، هم پاک بود و هم قائل بود که باید قیام فردی و جمعی را شکل بدهد. ما امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز به این داریم که کاری بکنیم. هر کس هر قدر می تواند… با یک فیلم بلند، با یک فیلم کوتاه، با یک مقاله، با یک سخنرانی! به هر حال باید فریاد زد که این سینما، سینمایی نیست که ملت را نجات بدهد.
اگر بخواهیم، می شود. من فقط خواسته ام را بر مبنای وظیفه ی دینی و انقلابی ام مطرح می کنم. هر جایی هم که به من مربوط شود، تلاش می کنم به آن عمل کنم. اما آن کسی که مسئول اصلی است، مدیران و تصمیم گیران هستند و کسانی که قرار است بر آن ها نظارت کنند! مسئولین باید دست بیگانه را از سینما قطع کنند. آن ها این کار را هم نمی توانند؟! حتماً می توانند جلوی بودجه های مشکوک را بگیرند! لابد می توانند جایزه هایی که ناحق است ندهند! قطعاً می توانند فیلم هایی که فرصت برای دشمن فراهم می کند به جشنواره های خارجی نفرستند! با این نوع کارها تا حد زیادی دست بیگانه از سینما دور می شود. مسئولان می توانند ریشه ی ارتزاق روشنفکرنماهای غربزده را با کوتاه کردن دست دشمن خشک کنند. این گام بسیار مؤثری است. اگر دست آمریکا و غرب و به طور کلی دست دشمنان از سینمای کشور کوتاه شود، آن وقت می توان در باره ی سینمای مطلوب اندیشید.
آنقدر اوضاع خراب شده که تغییر در آن به این سادگی رخ نخواهد داد. مهم این است که این اساس باید از بنیان زیر و رو بشود. به ما اتهام می زنند که ما قشری فکر می کنیم. مسلماً خودشان مستحق این اتهام هستند. آنان فردی ترین و انحصارگرایانه ترین حرکت ها را انجام می دهند. آنچه امروز بر سر سینما آمده خواست یک جمعیت اندک است. آنان مجموعه مردم را از سینما محروم کرده اند! مسئولیت آن را هم نمی پذیرند و سعی می کنند هزینه اش هم را به گردن دیگران بیندازند، که این یک دروغ بزرگ است. اگر آن ها که اتفاقاً خیلی هم نیستند، اما نفوذی قدرتمند دارند، بگذارند سینما در ریل خودش قرار بگیرد و در مسیر خودش حرکت کند، آن وقت معلوم می شود که چگونه صف های طولانی خانواده ها پشت در سینما شکل می گیرد. این را باید به تمامه درک کرد و تا درک نشود راه به جایی نمی بریم.
من هم متشکرم. ای کاش فایده ای داشته باشد. ان شاءالله
مهدی متولیان: اهمیت سینمای حاتمیکیا و واقعیت افول آن
به بهانه ی اکران فیلم سینمایی موسی کلیم الله ع
کسی نمیتواند جای حاتمیکیا را پر کند. او هنرمند صاحب تفکر است و در بین نسل اول سینماگران انقلاب جایگاهی ممتاز دارد. او پدیدهای است که شاید نتوان هیچ نظیری در سینمای ایران برایش پیدا کرد. نمیخواهم بیجهت در ستایش او غلو کنم. فقط سعی دارم اهمیت وجود او را بیان کنم. و منکر آن هم نیستم که آثار او در نوسان بودهاند؛ گاهی بسیار درخشان و گاهی متوسط و گاهی بد. اما این چیزی از اهمیت جهان سینمایی حاتمیکیا کم نمیکند.
استعدادهای نوظهور سالهای اخیر در جریان سینمای انقلاب، در واقع مهندسین خوب سینما هستند. و از این مرتبه تا مرتبهی “هنرمند” – که صاحب اندیشه باشد – هنوز راهی دراز در پیش دارند. اما حاتمیکیا در هنر معاصر ایران شأن هنرمندی دارد.
هیچ نسخه و نمونهای از حاتمیکیا در نسل بعد از او بازتکرار نشده است. نه از بین نزدیکترین کسانی که در مقام دستیار و… با او کار کردهاند و نه حتی فرزند او. یوسف حاتمیکیا وقتی نخستین فیلمش را به جشنوارهی چهلم فیلم فجر میبرد، دلخوش بود به اینکه دنبالهی پدرش نیست و از سینمای او استقلال دارد. میگویند گاهی ممکن است انسان آنهمه به یک بزرگ نزدیک باشد که نتواند بزرگیاش را بهدرستی ببیند و درک کند. بله، او از سینمای پدرش استقلال یافت، اما آیا از توانست از سینمای روشنفکرزدهی منفیباف ایران هم مستقل باشد و چیزی فراتر از آن بیاورد؟ آیا فیلم “شب طلایی” که شباهتی به سینمای ابراهیم حاتمیکیا نداشت، شباهتی به سینمای اصغر فرهادی هم نداشت؟!
بالأخره بت بزرگ سینما همه را مقهور خود میکند. اما کسانی مثل حاتمیکیا که سینما مقهور آنها شود، بسیار نادرند. او توانست مَرکب سینما را برای معتقدات خود رام کند و فضای خاص خود را بیآفریند. در دست او سینما همانقدر موم است که کلمه و شعر در دست حافظ.
هویت انسان انقلابی، در آثار متقدّم این فیلمساز، نابهخود جاری میشد و بهخصوص در نوع شخصیتپردازی قهرمانان فیلمهایش جلوه میکرد. به علاوه طرح داستانها هم بهطرزی هوشمندانه و خلاق، ارادهی هنرمندش را بازنمایی میکرد. او این قدرت را داشت که وضعیت دراماتیک مستقل خود را بسازد و دنبالهرو قواعد تاریخی سینما نباشد. با دیدن فیلمهای او بود که ذهن تماشاگر حرفهای باز میشد و درمییافت که سینما الزاماً همان چیزی نیست که در تاریخ سینما محقق شده. درمییافت که سینما میتواند صورتهای تازهتری هم بیابد که البته سینما هم باشد. با دیدن فیلمهای او جهان میتواند سینمای انقلاب اسلامی را بشناسد و آن را نشانهشناسی کند. سینمایی که از جهانی دیگر است، زبانی دیگر دارد، اما در عین حال ملتزم به بیان نمایشی و قواعد دستوری سینما است؛ بیانیه نمیخواند و شعارزده نیست.
هیچ فیلمسازی بهخوبی او نمیتوانست در آن سکانس فیلم “از کرخه تا راین” سوگ درگذشت امام، و پیوستگی عمیق یک بسیجی به او را اینچنین نمایشی کند. هیچ فیلمسازی نمیتوانست و تا به حال هم نتوانسته است.
اما از آنجا که زمانه بازیهای بسیار دارد و حاتمیکیا هم فرزند زمانهی خود است، آن گوهر معنوی حاکم بر سینمای حاتمیکیا رفتهرفته رنگ باخت. با اینهمه هنوز هم حاتمیکیا در فرم سینمایی پیشروتر از همقطاران خود است.
اما از بین آثار متأخر او، فیلم “موسی کلیمالله” به عنوان اثری از حاتمیکیا، بسیار غریبتر و ناشناختنیتر است. صرف نظر از مضمون آموزنده و معنوی این اثر، ویژگیهای سینمای حاتمیکیا، پیرنگ، فضا، خلاقیت و بداعت در این یکی رنگ باختهاند. او تا پیش از این، تجربهی آثار تاریخی بلند را نداشت و همواره دغدغهی شخصی خود را ساخته است. و شاید این میدان، میدان او نباشد. شاید بتوان گفت حاتمیکیا به جهت برای وفاداری به متن اصلی، نتوانسته درونیات خود را آنچنان که باید بر تصویر بریزد. و از سوی دیگر سایهی سنگین تکنولوژی بر فیلم…
اما گذشته از این فرضیات، شاید موضوع این است که زمانه و مخاطبان حاتمیکیا از او انتظار دیگری داشتهاند و دیگر درونیات او را خریدار نیستند. درونیات حاتمیکیا چیزی شبیه حرفهای رزمندگان از جنگ برگشته بود که با زندگی شهری و دنیاطلبیهایش سرشاخ میشدند، بر مشهورات و مقبولات عام میتاختند و سطحیت و ظاهرگرایی حاکم بر شهرنشنیان را باد تمسخر میگرفتند. جهان سینمایی حاتمیکیا جهانی بود که تار مویی پیوسته با عالم غیب داشت و کورسویی از آن سینمای معنوی و عرفانی معهود[1] را به نمایش میگذاشت، بی آنکه ادعایش را داشته باشد.
اما به هر حال زمانه، رزمندگان از جنگ برگشته را سرزنش کرد و گفتارشان با برچسبزنیها و سوء برداشتها به حاشیه راند. تا جایی که دیگر آنها هم دست کشیدند و سر در گریبان، سکوت پیشه کردند. سینمای حاتمیکیا هم کمابیش به همین ورطه افتاد و شاید به همین دلیل دیگر کمتر نشانی از آن باقی مانده است. بله؛ شاید موضوع این باشد.
اما حاتمیکیا، این شاگرد سیدمرتضی آوینی، تمام سرمایهی جبههی انقلاب برای یافتن راهی تازه در سینما و شکستن “خاكريزهاى تثبيتشده سينماى غرب” است. نباید به سادگی از این سرمایه گذشت و باید راهی برای استفاده و بهرهبرداری درست از آن بیابیم. به نظر نمیرسد که درانداختن او به ورطهی سریالهای بلند تاریخی، آن راه باشد.
جهان سینمایی حاتمیکیا، همان جهانی است که انقلاب اسلامی در سینما جستوجو میکند و به خلاف آنچه که به نظر میرسد، زمانهاش نگذشته. بلکه تازه در حال شروع شدن است. آن رزمندگان و شهود آنان، مربوط به یک دورهی خاص منسوخ شده نیست؛ بلکه منشأ و الهامبخش آغاز دوران جدیدی است که نشانههایش هر روز عیانتر میشود.
حاتمیکیا مهمترین فیلمساز ایران جدید است. کاش بتوانیم از سینمای حاتمیکیا محافظت کنیم و نگذاریم به این سادگی به پایان برسد.
[1] سینمای معنوی و عرفانی دغدغهای بود که در دهههای گذشته از آن سخن میرفت. در برههای سینمای ایران را به سمت فیلمهای هنری گریزان از مخاطب کشاند و در برههای دیگر داعیهی سینمای معناگرا را شکل داد و امروز هم به کل فراموش شده است.
خط مقدم جبهه فرهنگی: سینمای مستقل و هویتساز از دیدگاه معمار انقلاب
جستاری کوتاه در دیدگاه های حضرت امام خمینی (ره) در زمینه فیلم و سینما – مهدی پورسالار
14 خردادماه 1404 یادآور رحلت بزرگمردی شجاع، حکیم، دانا، عارف، سیاستمدار، عابد، فقیه، و فهیم در 36 سال پیش است که با اتکاء به ایمان و امت، تاریخ جهان را به سمت عدالتخواهی و آزادی جهت داد، و فریاد ظلم ستیزی و دفاع از مظلومان را در سال 1357 بر سر نهاد خموده و آسیب پذیر عالم کوباند و او را از خواب غفلت بیدار کرد و با جذبه ای الهی، قلب پاک و حق خواه جوانان دنیا را به سمت ارزش های بی بدیل اسلام ناب محمدی (ص) متمایل کرد. شاید در روزهای اول انقلاب اسلامی، درک و دریافت عظمت این انفجار نور که شعاع تابانش تخت و باروی شیطان را در تاریکخانه ی ستمگری و تزویر، زیر و زبر می کند، چندان به راحتی میسر نبود، اما، امروز که پایه های استکبار، استبداد، استعمار، و استحمار آن چنان لرزان شده که سقوط و سرنگونی ستون های خیمه ی ابلیس بزرگ و نوچه های قدرتمندش در قالب امپریالیسم و صهیونیسم و لیبرالیسم به وضوح در دایره ی دید هر انسان واقع بینی قرار گرفته، نشان از عظمت اقدام بسیار خیره کننده ی آن روح خدا، در کالبد زمان دارد. در طراحی راهبردی او، فرهنگ جایگاه بی نظیر و غیرقابل جایگزینی داشت که هنر، و رسانه، فیلم و سینما از شقوق آن است. نگارنده با کمک گرفتن از هوش مصنوعی (به عنوان یکی دیگر از مظاهر تمدن) با جستجویی سریع و فوری در میان دیدگاهها، سخنرانیها، و مواضع امام خمینی (ره) با استناد به اصول فکری ایشان درباره فرهنگ اسلامی، نقش هنر در تربیت جامعه، و ضرورت حفظ ارزشهای انقلابی، متن زیر را به دست آورده، تنظیم نموده، و به مشتاقان و علاقمندان (به ویژه مدیران و مسئولان جوان حوزه ی فرهنگ، هنر، رسانه، فیلم، و سینما) تقدیم می دارد. از خداوند منان مسئلت می نماید تا روح آن عزیز خداوند را در اعلی علیین با حضرت رسول الله (ص) محشور فرماید.
بر اساس نظرات امام خمینی (ره) سینما، بهعنوان یکی از ابزارهای قدرتمند فرهنگی، میتواند نقش مهمی در تربیت و هدایت جامعه به سمت ارزشهای متعالی اسلامی ایفا کند. از نظر ایشان، سینمای کشور باید در خدمت آرمانهای انقلاب اسلامی باشد و با تولید آثاری که مبتنی بر اخلاق، عدالت، و معنویت هستند، به تعالی روحی و فکری مردم کمک کند. این ابزار باید از هرگونه ابتذال، فساد، و تقلید از فرهنگ بیگانه به دور باشد، زیرا هرگونه انحراف از این مسیر، به تضعیف هویت اسلامی و انقلابی جامعه منجر میشود[1]. متأسفانه، در برخی موارد، شاهد تولید آثاری هستیم که از این هدف والا فاصله گرفته و بهجای تقویت ارزشهای دینی و انقلابی، به ترویج سرگرمیهای سطحی یا حتی فرهنگ غربی میپردازند. اینگونه آثار نهتنها به نیازهای واقعی جامعه پاسخ نمیدهند، بلکه میتوانند به تخریب فرهنگ اسلامی منجر شوند. آن حضرت بارها تأکید کردهاند که رسانهها و ابزارهای فرهنگی باید در خدمت تربیت انسانهایی متعهد و آگاه باشند، و سینما نیز از این قاعده مستثنی نیست[2]. سینمای مطلوب از نظر امام خمینی (ره)، سینمایی است که با حفظ استقلال فرهنگی و هویت اسلامی، بتواند پیام انقلاب را نهتنها به مردم ایران، بلکه به جهانیان منتقل کند. این سینما باید از نظر هنری فاخر و از نظر محتوایی غنی باشد تا بتواند هم مخاطبان داخلی را جذب کند و هم در برابر تهاجم فرهنگی دشمنان مقاومت نماید. چنین سینمایی نیازمند تعهد، نظارت دقیق، و حمایت از هنرمندان متدین و انقلابی است تا بتواند به جایگاه واقعی خود در خدمت به امت اسلامی دست یابد[3].
بر اساس دیدگاه های حضرت امام، سینمای پیش از انقلاب، به دلیل وابستگی به فرهنگ بیگانه و ترویج فساد و ابتذال، از نظر من کاملاً مردود بود، چرا که در آن دوران، سینما غالباً به ابزاری برای تخریب اخلاق و ارزشهای اسلامی تبدیل شده بود و بهجای خدمت به مردم، در خدمت اهداف رژیم پهلوی و فرهنگ غربی قرار داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تلاشهای ارزشمندی برای اصلاح این وضعیت و بازگرداندن سینما به مسیر اسلامی و انقلابی صورت گرفت که نشاندهنده تحول مثبت در این حوزه است[4]. با این حال، هرچند سینمای پس از انقلاب در مقایسه با گذشته بهبود قابلتوجهی یافته و آثاری با محتوای اسلامی و انقلابی تولید شده، اما هنوز تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله زیادی دارد. برخی آثار سینمایی همچنان از روح انقلابی و ارزشهای اسلامی فاصله گرفته و تحت تأثیر فرهنگ مادیگرای غربی قرار دارند. این انحرافات نشان میدهد که باید با دقت بیشتری بر محتوای آثار نظارت شود تا دستاوردهای انقلاب در این حوزه حفظ گردد[5]. مطابق با نظر ایشان، سینمای امروز نسبت به دوران پیش از انقلاب از نظر جهتگیری کلی و محتوا بهتر شده، اما این بهبود کافی نیست. سینمای اسلامی باید بتواند بهعنوان یک ابزار قدرتمند، نهتنها در داخل کشور، بلکه در سطح جهانی، پیام انقلاب را گسترش دهد. برای تحقق این هدف، باید از هرگونه نفوذ فرهنگی بیگانه جلوگیری کرد و با تقویت تولیدات متعهد، سینمای ایران را به جایگاهی رساند که مایه افتخار امت اسلامی باشد[6].
در قاموس امام خمینی (ره) مدیریت سینمای کشور، بهعنوان متولی هدایت این هنر تأثیرگذار، مسئولیت بزرگی در قبال حفظ و ترویج ارزشهای اسلامی و انقلابی دارد. اگر سینمای کشور در برخی موارد از مسیر صحیح خود منحرف شده، بخش عمده این مسئولیت بر عهده مدیران فرهنگی است که وظیفه نظارت، سیاستگذاری، و حمایت از تولیدات ارزشمند را بر عهده دارند. ایشان همواره تأکید کردهاند که مسئولان فرهنگی باید با حساسیت و تعهد انقلابی، از نفوذ فرهنگ بیگانه جلوگیری کنند و فضا را برای رشد آثار متعهد فراهم سازند[7]. مدیریت سینما باید با انتخاب افراد متدین، آگاه، و انقلابی، از تولید آثاری که به فرهنگ اسلامی و انقلابی آسیب میزنند، جلوگیری کند. عدم نظارت دقیق یا سهلانگاری در این حوزه میتواند به تضعیف هویت فرهنگی جامعه منجر شود، زیرا سینما تأثیر عمیقی بر افکار و رفتار مردم دارد. حضرت امام (ره) در پیامهایی خود به هنرمندان و مسئولان فرهنگی تأکید کردهاند که باید با تمام توان در برابر تهاجم فرهنگی دشمن ایستادگی کنند، و این وظیفه در درجه اول بر عهده مدیران است[8]. هرچند عوامل دیگری مانند هنرمندان، نویسندگان، و حتی مخاطبان در شکلگیری وضعیت کنونی سینما نقش دارند، اما مسئولیت اصلی بر دوش مدیریت فرهنگی است. این مسئولیت از آن جهت سنگینتر است که سینما میتواند به ابزاری برای تربیت نسلها یا، در صورت سوءمدیریت، به وسیلهای برای انحراف جامعه تبدیل شود. بنابراین، مدیران باید با تمام توان و با تکیه بر اصول اسلامی، این حوزه را به سمت اهداف متعالی انقلاب هدایت کنند[9].
لذا ادامه روند کنونی مدیریت سینمای کشور، اگر بدون اصلاح و تقویت نظارت انقلابی و اسلامی باشد، نمیتواند بهطور کامل به نفع سینمای ایران، مخاطبان، و عموم مردم باشد. مدیریت سینما باید با قاطعیت در برابر نفوذ فرهنگ بیگانه و تولید آثار مبتذل ایستادگی کند، زیرا هرگونه سهلانگاری در این زمینه میتواند به تضعیف ارزشهای اسلامی و انقلابی منجر شود. حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی بارها هشدار دادهاند که تهاجم فرهنگی دشمنان از طریق رسانهها و هنر، خطری جدی برای جامعه اسلامی است[10]. سینمایی که بهجای تعالی روحی و فکری، به سرگرمیهای سطحی یا تقلید از فرهنگ غرب بپردازد، نمیتواند نیازهای واقعی جامعه اسلامی را برآورده کند. مخاطبان و مردم انتظار دارند که سینما آثاری تولید کند که هم از نظر هنری جذاب باشد و هم ارزشهای دینی و انقلابی را تقویت کند. اگر مدیریت ها نتوانند این انتظار را برآورده سازند، اعتماد عمومی به این هنر کاهش یافته و تأثیرگذاری آن در هدایت جامعه تضعیف خواهد شد[11]. بنابراین برای نفع سینمای کشور و مردم، مدیران باید با برنامهریزی دقیق، حمایت از آثار متعهد، و نظارت بر محتوای تولیدات، مسیر را به سمت سینمایی اسلامی و انقلابی هدایت کنند. این امر مستلزم تقویت زیرساختهای فرهنگی، تربیت نیروی انسانی متعهد، و ایجاد فضایی است که هنرمندان بتوانند با آزادی و در عین حال تعهد به ارزشها، آثار فاخر تولید کنند. بدون این اصلاحات، ادامه روند کنونی ممکن است به انحراف بیشتر منجر شود[12].
برای بهبود وضعیت سینمای ایران، طبق نظر معمار کبیر انقلاب، مدیران فرهنگی باید با تکیه بر اصول اسلامی و انقلابی، سیاستگذاری منسجم و دقیقی برای تولید آثار متعهد و فاخر انجام دهند، باید از هنرمندان متدین و انقلابی حمایت مالی و معنوی نمایند تا بتوانند آثاری تولید کنند که هم از نظر هنری جذاب باشند و هم از طریق آن پیامهای اخلاقی و انسانی را منتقل گردد. ایشان همواره تأکید داشته اند که هنر باید در خدمت تربیت و تعالی جامعه باشد، و این هدف تنها با حمایت از هنرمندان متعهد محقق میشود[13]. همچنین بر اساس دیدگاه های ایشان، برای وصول به سینمای مطلوب انقلاب اسلامی، تقویت نظارت عالمانه و اندیشمندانه بر محتوای آثار سینمایی ضرورت دارد. باید سازوکاری دقیق و شفاف ایجاد شود تا از تولید فیلمهایی که به ارزشهای اسلامی و انقلابی آسیب میزنند، جلوگیری شود. این نظارت نباید به معنای محدود کردن خلاقیت باشد، بلکه باید فضایی فراهم کند که هنرمندان در چارچوب ارزشهای دینی و انقلابی آزادانه فعالیت کنند. ایجاد آموزشگاههای تخصصی نیز برای تربیت سینماگران متعهد و آشنا به اصول اسلامی، گامی ضروری برای تضمین آینده سینمای ایران است[14]. در نهایت، سینمای ایران باید به ابزاری برای صدور انقلاب به جهان تبدیل شود. این امر مستلزم تولید آثاری است که بتوانند با زبان هنر، پیام انقلاب اسلامی را به جهانیان منتقل کنند. برای این منظور، باید از تجربههای موفق بینالمللی بهره گرفت و با تقویت زیرساختهای تولید و توزیع، سینمای ایران را به جایگاهی رساند که نهتنها در داخل، بلکه در سطح جهانی تأثیرگذار باشد. این هدف تنها با وحدت، اخلاص، و تلاش بیوقفه در راه خدا ممکن خواهد بود[15].
به هر روی، سینما، فراتر از یک هنر یا سرگرمی، ابزاری است که میتواند در جنگ فرهنگی نقش تعیینکنندهای ایفا کند. دشمنان اسلام و انقلاب از رسانهها و هنر برای ترویج فرهنگ مادیگرا و تضعیف ارزشهای اسلامی استفاده میکنند، و ما نیز باید از این ابزار برای دفاع از هویت اسلامی و انقلابی بهره ببریم. امام خمینی (ره) بارها تأکید کردهاند که تهاجم فرهنگی دشمنان، خطرناکتر از تهاجم نظامی است، و سینما میتواند خط مقدم این نبرد باشد[16]. ایشان از همه دستاندرکاران سینمای کشور، از مدیران تا هنرمندان، خواسته اند با احساس مسئولیت و تعهد به آرمانهای انقلاب، در مسیر ساخت سینمایی حرکت کنند که مایه افتخار امت اسلامی باشد. این سینما باید بتواند نسل جوان را با ارزشهای دینی و انقلابی آشنا کند و در عین حال، پیام انقلاب را به جهانیان برساند. چنین هدفی نیازمند همکاری همهجانبه و اخلاص در عمل است[17]، و تأکید نموده اند که سینمای ایران باید به سمتی حرکت کند که نهتنها نیازهای فرهنگی و معنوی مردم را تأمین کند، بلکه بهعنوان یک الگو در جهان اسلام مطرح شود. این مهم تنها با تکیه بر ایمان، تعهد، و تلاش مستمر ممکن است تا جایی که سینمای کشور با هدایت الهی و در سایه وحدت امت اسلامی، به جایگاهی شایسته دست یابد[18].
منابع و ارجاعات:
1. صحیفه امام، جلد ۱۲، ص ۲۷۸ (سخنرانی درباره نقش رسانهها در تربیت جامعه).
2. صحیفه امام، جلد ۱۵، ص ۱۲۳ (پیام به هنرمندان و تأکید بر هنر متعهد).
3. استنباط از دیدگاههای امام خمینی درباره ضرورت استقلال فرهنگی، صحیفه امام، جلد ۸، ص ۴۵.
4. صحیفه امام، جلد ۱۰، ص ۳۱۲ (انتقاد از فرهنگ پیش از انقلاب و تأکید بر اصلاح آن).
5. صحیفه امام، جلد ۱۶، ص ۸۹ (هشدار درباره نفوذ فرهنگ بیگانه).
6. استنباط از سخنان امام درباره صدور انقلاب، صحیفه امام، جلد ۱۹، ص ۲۱۰.
7. صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۱۵۶ (تأکید بر مسئولیت مدیران فرهنگی).
8. صحیفه امام، جلد ۱۵، ص ۱۲۴ (پیام به هنرمندان درباره تهاجم فرهنگی).
9. استنباط از دیدگاههای امام درباره نقش مدیران در هدایت فرهنگ، صحیفه امام، جلد ۱۲، ص ۲۷۹.
10. صحیفه امام، جلد ۱۷، ص ۴۵ (هشدار درباره تهاجم فرهنگی دشمنان).
11. استنباط از سخنان امام درباره نقش هنر در تربیت جامعه، صحیفه امام، جلد ۱۵، ص ۱۲۳.
12. صحیفه امام، جلد ۱۲، ص ۲۸۰ (تأکید بر لزوم نظارت فرهنگی).
13. صحیفه امام، جلد ۱۵، ص ۱۲۳ (پیام به هنرمندان درباره هنر متعهد).
14. استنباط از دیدگاههای امام درباره تربیت نیروی انسانی متعهد، صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۱۵۵.
15. صحیفه امام، جلد ۱۹، ص ۲۱۱ (تأکید بر صدور انقلاب از طریق فرهنگ).
16. صحیفه امام، جلد ۱۷، ص ۴۶ (هشدار درباره خطر تهاجم فرهنگی).
17. صحیفه امام، جلد ۱۵، ص ۱۲۴ (تأکید بر تعهد هنرمندان به انقلاب).
18. استنباط از دیدگاههای کلی امام درباره نقش فرهنگ در جهان اسلام، صحیفه امام، جلد ۱۹، ص ۲۱۲.
نوشداری سینمای ایران، به تجویز اورنگ!
سید رضا نقینژاداورنگ، معروف به اورنگ، در ۲۸ فروردین ۱۳۴۰ در تهران چشم به جهان گشود و دوران کودکی و نوجوانی خود را در همین شهر سپری کرد. از هشتسالگی شیفته سینما شد و این عشق هرگز در وجودش رنگ نباخت؛ همین شور او را به دنیای ادبیات و نقد فیلم کشاند و راه روزنامهنگاری را پیش پایش نهاد. او تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی به پایان رساند و دوره عالی فیلمنامهنویسی را در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی (باغ فردوس) گذراند. چهار دهه است که سینما، فرهنگ و ادبیات نه تنها حرفه، که دلبستگیِ بیچونوچرای اوست؛ گواه این ادعا صدها مقاله در حوزههای سینما، تئاتر و ادبیات، همراه با آثاری در شعر و داستاننویسی است. سالها در روزنامه بانی فیلم به عنوان دبیر تحریریه، عضو شورای سردبیری و معاون سردبیر فعالیت کرد و نوشتههایش در رسانههای مختلف کشور منتشر شد. در تلویزیون نیز نقشی چندوجهی ایفا کرد: از فیلمنامهنویسی و کارگردانی تا تهیهکنندگی، تحقیق و مدیریت تولید، که حاصل آن برنامهها، فیلمهای بلند و سریالهای پخششده از شبکههای سیما بود. حضورش به عنوان کارشناس و منتقد سینما در برنامههای رادیو و تلویزیون، و نیز تدریس و پژوهش در ادبیات و سینما، نشان از عزم او برای پرورش نسل جدیدی دارد که با هنر اصیل ایرانی پیوند خوردهاند. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
دقیقاً همانطور که پیشتر هم گفته ام، بعد از دهه به یادماندنی ۶۰ که سینما در حال صعود بود، سقوط سینما شروع شد. این آمارهای ظاهری گمراهکنندهاند. وقتی میگویم «همه چیز در پول خلاصه شده» منظورم دقیقاً همین تولیدات انبوه بیکیفیت است. آیا میدانید چند درصد از این ۱۰۰ فیلم، واقعاً ارزش هنری دارند یا به طور واقعی با مخاطب ارتباط برقرار می کنند؟ آیا می دانید چند تا از این فیلم هایی که آمارشان را گفتید، با تهیه کننده ی صوری ساخته شده است؟ و ده ها آیا میدانیدِ دیگه…
این دقیقاً مصداق همان جملهای است که گفتم، بعضی از این ساختارها نیت خوبی هم داشته باشند، شیپور را از سر گشادش می زنند… همین انجمنهای به ظاهر حرفهای، خودشان بخشی از مشکل هستند. به نظر من هیچ نظارت درست و درمانی در کار نیست! پولهای بیحساب و کتاب بخش دیگری از این مشکل است! این پول ها چطور هزینه میشود؟ چرا بخش خصوصی نمی تواند فیلم ارزشمند و جدی بسازد؟ بودجه ها کجا مصرف می شود؟ مدیران دولتی و صنفی یک از یک ضعیف تر است…
ببینید آقاجان! حرف من صریح است. سینمای ایران صدها لایه دارد که هیچ کس به آن ها توجه ندارد. شما دارید به استثناها اشاره میکنید که اتفاقا اقدامات نمایشی و ظاهری است! من به صراحت گفتم که هر مدیری که روی کار آمد، مطابق سلیقه خود و همجناحیهایش عمل کرد. فقط یک اقدام مثبت در مجموعه ی اقدامات یک بخش بزرگ، وقتی سیاستهای غلط در عمل وجه غالب است، چه ارزشی دارد؟ آیا همین مدیران تاکنون توانسته اند قانونی تدوین کنند که هر کسی تکلیف خودش را بداند و هیچ مدیری نتواند سلیقهای و مطابق دلخواه خودش عمل کند؟
دقیقاً! شما هم دقت کنید: اگر خانه سینما به کار صنفی اش بپردازد که کسی مشکل ندارد! درد سینما این است که هم مدیریت ها در گرداب ضعف غوطه می خورند، و هم نهادهای به اصطلاح صنفی! این دو به جای بال پرواز و تعالی سینما، شده اند اهرم که به طور فزاینده ای مشکلات عدیده ای را در سینما ایجاد کنند. وقتی خانه سینما به جای کار صنفی، به جاده خاکی سیاست می افتد و یک نهاد صنفی در حد یک ابزار تبلیغاتی سیاسی تنزل پیدا می کند، خانه سینما چه فایدهای دارد؟
مگر شما وظیفه ی رفع و رجوع انتقادات مرا دارید؟! تکرار میکنم: نوشداروی سینمای ایران این است که عنان کار دست عاشقان، عالمان، و با تجربگان سینما باشد. برای اصلاح شرایط، نیاز به مردان و زنانی دغدغهمند و غیرسیاسی داریم که حاضر باشند برای سینمای ایران جانفشانی کنند. این شعار نیست، این درمان است. تا وقتی ارتباطات فامیلی و حزبی حاکم باشد، گرداب همچنان سینما را می بلعد!
سینمای ایران متأسفانه در حال اضمحلال کامل است، مگر اینکه دیدگاهها و روش ها عوض شود! این یک هشدار جدی است. اگر تغییری روی ندهد، دردمندانه باید شاهد مرگ کامل این سینما باشیم.
من هم تشکر میکنم و امیدوارم گوشی برای شنیدن این فریادهای هشداردهنده باز باشد!
هشلهف پنجم؛ میرزاننویس باز می گردد!
هشلهف پنجم؛ میرزاننویس باز میگردد!
لابد می پرسین کدوم گوری بودم این چند وقت؟! و چرا دوباره سر و کلهی فضول و دربداغونم پیدا شده؟! چشمتون روز بد نبینه… بعد از اون بلبلزبونیهای من در باب مسئولیت مدیرمسئول، و پادرمیونی های سردبیر (قربونش برم!) مدیرمسئول تصمیم گرفت، گوری برای من بکنه و جوری من را توی اون گور چال کنه که حالا حالا نتونم از برزخ بیرون بیام! حالا چه جور؟! گوش کن تا بگم با این چشم چپم چه ها که ندیدم! مدیرمسئول (خیر ندیده) یه توطئهای برام چید که اگه بگم، فکر میکنی دارم فیلم پلیسی برات تعریف می کنم… خلاصه… مسئولیت یه پروژه ی عجیب و غریبو به من واگذار کرد و کلی قربون صدقه م رفت که کی از تو بهتر تا کاری کنه کارستون! هی زیر بغل هام هندونه گذاشت و هی بادم کرد که نگو و نپرس! بعد هم هر نامردی ای تونست در حقم روا داشت تا پروژه مثل کشتی به گل بشینه و دیگه هیچ ناخدایی نتونه اون را از باتلاق نجات بده… اونوقت هر کجا تونست برام داستان سر هم کرد که میرزاننویس بی عرضه است… ناتوانه… دروغگوه… نابلده… بداخلاقه… دستش کجه… به ناموس مردم هم چشم طمع داره… بیتالمالم حروم و حلال می کنه… و هزار تا چیز دیگه… خلاصه یه هیولایی ساخت که هر کی منو نمی شناخت می گفت میرزاننویس پدرجد اکوان دیوه! بالأخره کار به جاهای باریک تر کشید و دادگاه و دادگاهکشی و صدها اعصاب خردی دیگه… نه کاری! نه حالی! نه اعصابی! نه روحیهای! نه لبخندی! هیچی… من شده بودم… مجسمهی زهرمار… همه هم منو مقصر می دانستند! از نگاه همه، دزدزده، متهمه! نه دزد!
سردبیر (قربونش برم) دوباره برام پادرمیونی کرد و رفت سراغ مدیرمسئول (خیر ندیده) و اینقدر تو گوشش خوند تا هر جور بود نصفه نیمه راضی شد برگردم سر کارم و ستون هشلهف را دوباره راه بندازم… به شرط این که سرم تو لاک خودم باشه و دیگه تو کارش فضولی نکنم… برگشتم، اما چه برگشتنی! کاش برنمیگشتم…
آسمون همیشه ابری بود… هیچکس به من اعتنایی نمیکرد، هیچ کس به حرف من گوش نمی داد، هیچ کس به من کاری نمی سپرد! حتی یه وقتایی توی چشمای مدیرمسئول (خیرندیده) خیره میشدم تا چیزی بگه! هیچی که هیچی… فقط و فقط نگاهم میکرد…
برای این که ببینم درد از کجاست، هی جستجو کردم و گشتم تا ناگهان دریافتم ای دل غافل! توی لیست افراد دور اسم منو با خودکار قرمز خط کشیدند! وای… وای… کی کشیده؟! معلوم نیست! چرا کشیده؟ معلوم نیست! چطوری کشیده؟ معلوم نیست! کجا کشیده؟ معلوم نیست! معلوم نیست که نیست! اما همه موظف بودند این خط قرمز را رعایت کنند! چرا؟ معلوم نیست! تا کی؟ معلوم نیست؟ تا کجا؟ معلوم نیست! از همه جا حذف شدم. از ناهار، حذف! از چای، حذف! از اضافهکاری، حذف! از تشویق، حذف! حتی از تنبیه هم حذف!… اینقدر ماجرا جدی بود که وقتی سردبیر برای به دست آوردن دل من، یه مراسم تجلیل برگزار کرده بود! خودم را به مراسم راه ندادند! چون دور اسمم را خط قرمز کشیده بودند!
به این فکر افتادم تا ته و توی قضیه را در بیارم که کدام شیرناپاکخوردهای دور اسم منو خط قرمز کشیده! هیچ کس! مطلقاً هیچ کس! جرأت نداشت مسئولیت این خط قرمز را به عهده بگیره. همه با قیافهی مظلومنمایانه و حق بجانب شانه بالا میانداختند و میگفتند که نمیدونن کدوم فلان فلان شدهای این کار را کرده…
این تلاش هم بیفایده بود…
اینقدر این بازی ادامه پیدا کرد تا این که حسابی کفری شدم و بدون هماهنگی با سردبیر (قربونش برم) دل به دریا زدم و اومدم توی دفتر مدیرمسئول (خیر ندیده) و توی چشماش خیره شدم و شروع کردم به جیغ و داد! که کدوم نامدیرنامسئول! بیشرفی دور اسم منو خط قرمز کشیده؟!!! بعد همون طور عصبانی! پرسیدم چی کار کرده م که باید بایکوت میشدم؟ دروغ گفته م؟ دزدی کرده م؟ بیناموسی کرده م؟ بیحیایی کرده م؟ حرف ضدانقلابی زده م؟ عکس خدا را پاره کرده م؟…
مدیرمسئول (خیر ندیده) فقط و فقط نگاه م میکرد… منم برای این که بحث را تموم کنم، خودم رفتم سراغ قندون روی میز مدیرمسئول (خیر ندیده) و قندون را بر داشتم و محکم کوبیدم تو سر خودم تا هم خودم را خلاص کنم و هم تو تاریخ بنویسند که میرزاننویس با قندون تو دفتر مدیرمسئول (خیر ندیده) خودسوزی کرد! اما مدیر مسئول (خیر ندیده) فقط و فقط نگاهم میکرد! حتی رگه خونی که از ضربهی قندون از پیشانی من راه افتاده بود هم، چیزی از فقط و فقط نگاه کردن او کم نکرد…
انشاءالله دیگه برنگردم…
برنده ی سلسله ی سیمرغها: تجاریسازی دارد سینما را میبلعد!
حمید رسولیان از طراحان و مجریان برجسته ی جلوههای ویژه میدانی فیلم و سینمای ایران است که از سال 1372 تاکنون مشغول به فعالیت بوده و طراحی و اجرای جلوههای ویژه میدانی بیش از ۵۰ سریال و بیش از ۱۰۰ فیلم سینمایی را به انجام رسانیده است. از جمله آثار شاخص او میتوان به سریالهای ماندگار «در چشم باد»، «روزگار غریب»، «تبریز مه آلود»، «سالهای مشروطه»، «ستارخان»، «تانک خورها»، و «یزدان» اشاره کرد. فیلمهای سینمایی «غریب»، «دست ناپیدا»، «پیشمرگ»، «اسفند»، و «صیاد» از جمله آثار جدید او در دو سال گذشته است که به خاطر آنها موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین جلوههای ویژه میدانی در سه دوره متوالی جشنواره فیلم فجر شده که در تاریخ سینمای کشور بی نظیر است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
به هیچ وجه! من در فیلمهایی که جلوه های ویژ هی آنها را کار کرده ام، ثابت کردهام که تکنولوژی باید در خدمت محتوا باشد، نه جایگزین آن. برخی بر این جایگزینی اصرار دارند و متأسفانه به فیلم و سینما آسیب هم وارد کرده اند. امروز شاهد ضعف محتوایی شدیدی هستیم. سینما به سمت تجاریسازی مطلق پیش رفته و دغدغه اصلی سرمایه گذاران بیش از مسئولیت های فرهنگی و هنری، فقط بازگشت سرمایه و سودآوری شده است.
دقیقاً مشکل همین جاست! وقتی پای فروش و اکران به میان میآید، موضوعات اخلاقی به حاشیه رانده میشوند. من در جشنوارهها و موقعیتهای مختلف شاهد بودهام که چگونه فیلمهای سطحی و گاه ضد فرهنگی به بهانه جذب مخاطب تولید میشوند. این روند ضربات سنگینی به پیکره اجتماع و خانوادهها وارد کرده است.
نوسانات سیاسی تأثیر مستقیمی داشتهاند. در برخی دورهها شاهد سیل فیلمهای غربگرایانه بودیم که ضد فرهنگی هم بودند. در مقابل، زمانی که تولیدات به سمت موضوعات جدی، دفاع مقدس و ارزشهای خانواده رفت، نه تنها کیفیت بهتر شد، بلکه رضایت عمومی هم افزایش یافت.
درست است. سینمای ایران به دلیل مشکلات اقتصادی نیازمند حمایت دولت است. این واقعیتی انکارناپذیر است.
مشکل وقتی شروع میشود که تدابیر درست و حساب شده ای به کار گرفته نمی شود. این بی تدبیری، میدان را برای سوء استفاده باز می کند. هم کسانی که دنبال فرصتی برای دلبری نزد مسئولان دولتی هستند، و هم کسانی که به پشتوانه ی سرمایه و اعتبار مادی شان، سینما را به سمت خود می چرخانند. نتیجه چنین تدابیری، هزینه های بالای تولید در بخش دولتی، و محتوای ضعیف و غیرخانوادگی در بخش خصوصی است. البته با احترام به استثناها، که خب استثنا هستند و نمی توانند جای قاعده را بگیرند.
اگر به این روند ادامه دهیم، آسیبهای غیرقابل جبرانی خواهیم دید. وقتی سینما نتواند به واقعیتهای اجتماعی، دغدغه های فرهنگی، و مسائل اقتصادی مردم بپردازد، وقتی نخبگان فرهنگی نتوانند راه کارهای گذار از مشکلات را ارائه دهند، نه تنها در جا خواهیم زد، بلکه به عقب برمیگردیم.
دو راهکار اساسی دارم؛ اول بهرهگیری از دانشمندان جامعهشناسی، انسانشناسی و اخلاقشناسی در تولید محتوا، دوم ایجاد فضایی که در آن حمایت دولتی مانع تولید آثار نقدگرا و تفکربرانگیز نشود. وقتی متخصصان واقعی وارد کار شوند، میتوان هم مشکلات مردم را نشان داد، هم استانداردهای هنری را رعایت کرد.
سینمای ایران نیازمند تحولی اساسی است. تکنولوژی – همان چیزی که من سالهاست با آن کار میکنم – فقط ابزار است. محتوای غنی، متعهد و مردمی است که میتواند سینمای ما را نجات دهد. امیدوارم روزی برسد که سینمای ایران بتواند فارغ از هرگونه گرایش باندی و سیاسی، آینه تمامنمای جامعه باشد.
سینمای ایران و بحرانهای چندبعدی از نگاه آذین
در شرایطی که سینمای ایران با بحرانهای ساختاری و اجرایی متعددی دست به گریبان است، با جبار آذین، تحلیلگر و منتقد صاحبنظر به گفتوگویی عمیق و همهجانبه نشستیم. او منتقد و مدرس برجسته سینما، تئاتر و تلویزیون، با پنج دهه تجربه درخشان در عرصه قلم و رسانه، چهرهای پیشکسوت و تأثیرگذار در حوزههای فرهنگی و هنری است و سالها سردبیری نشریات و خبرگزاریهای معتبر را بر عهده داشته و از بنیانگذاران انجمن منتقدان سینما و کانون ملی منتقدان تئاتر محسوب میشود. همچنین عضویت در انجمنهای معتبر تئاتری و سینمایی جهانی و داوری در جشنوارههای متعدد، گواهی بر جایگاه بلند او در این عرصههاست. آذین، دانش سینما و کارگردانی را از بهرام بیضایی، داستاننویسی و نمایشنامهنویسی را از اکبر رادی، فنون تئاتر را از نعمتالله اسداللهی، فیلمنامه و نمایشنامهنویسی را از غلامحسین ساعدی، و بازیگری را از عزتالله انتظامی و پرویز فنیزاده آموخته و امروز نیز با همان شور و تخصص به تدریس و نقد هنری ادامه میدهد. این مصاحبه که علی الظاهر به تمامی ابعاد نظرات وی در آن اشاره شده، تصویر جامعی از مشکلات سینمای ایران ارائه میکند و نشان میدهد سینمای ایران در یک بحران چندبعدی قرار دارد که در لایه های پنهان و آشکار فراوانی ریشه دوانیده است.
سینمای ایران امروز به وضوح در حال افول است. این یک سینمای دولتی، نهادی، و باندی است که نه بر اساس نیازهای ملی و مردمی، بلکه بر مبنای وفاداری به اهداف و سیاستهای همان ها هم شکل گرفته است. تجربه جهانی به وضوح نشان داده که این گونه ی سینما که اساس آن را سیاست، تجارت، سودجویی افراطی و رفاقت تشکیل میدهد، نه فرهنگ و هنر! سالهاست که مردود شده و شکست خورده است.
در واقع مشکل از ساختار مدیریتی آغاز میشود. با هر تغییر دولت، سیاستها و مسئولان فرهنگی هم عوض می شود، این تغییرات شرایطی را فراهم می کند که باندهای فرصت طلب هم از آن سوء استفاده کنند. از آن جهت که در سینمای ما، مدیران و رؤسا متأسفانه عمدتاً از میان سیاسیون انتخاب میشوند نه از بین اهالی هنر و قلم متخصص و کاربلد، ناگزیر آنان هم خواسته یا ناخواسته از مشاورانی کمک می گیرند که به دنبال همین فرصت ها هستند. نتیجه ی این مدیران نابلدِ سیاستزده ی فاقد درک درست و هدفمند از هنر، سینما و نیازهای مردم با آن رویکردهای جناحی می شود، همین که می بینیم.
معلوم است! نتیجه این شده که سلیقهمداری حاکم شده است. به همین دلایل، در دورههای مختلف، تنها کسانی که به خط فکری سیاسی و غیر سیاسی مدیران نزدیکتر بودهاند امکان فعالیت پیدا کردهاند. به راحتی شاهدیم که در برههای فقط فیلمهای اجتماعی، در دورهای فقط فیلمهای دفاع مقدسی و مقاومتی، و زمانی دیگر فقط کمدیهای سطحی در اولویت تولید قرار گرفتهاند. این نوسانهای سیاستزده بسیاری از سینماگران را به حاشیه رانده و بیکاری و تفرقه را دامن زده است.
سینمای امروز ایران دچار انواع بیماریهاست: از مشکلات فکری و فرهنگی گرفته تا سیاستزدگی و رفاقتبازی. باندهای مافیایی تولید و اکران، ملوکالطوایفی، تفرقه و رقابتهای ناسالم، هجوم پلتفرمهای غیرحرفهای، نفوذ پولشویان و هنرفروشان، همه و همه فضای سینما را آلوده کردهاند. البته این وضعیت منحصر به سینما نیست و در دیگر هنرها مثل موسیقی و تئاتر هم چنین وضعیتی مشاهده میشود.
در دوره پهلوی، سینما عمدتاً مبلّغ سیاستهای رژیم بود و ابتذال در آن بیداد میکرد. تولید هرگونه فیلم ضد ملی، ضد دینی و ضد اخلاقی آزاد بود، در حالی که آثار هنری با محتوای سیاسی و متعهد امکان تولید نداشتند. پس از انقلاب، البته، تحول مثبتی رخ داد. سینمای مبتذل کنار رفت، تولیدات معناگرا و ارزشمند رشد کرد، مخاطب به سینما برگشت، حضور زنان در سینما متحول شد، و سینمای ایران در عرصه جهانی هم مطرح گردید. اما متأسفانه به مرور، با ورود مدیران غیرفرهنگی و سیاستزده، مجدداً تجارت و کاسبی بر هنر غلبه کرد.
کاملا!… و از این بدتر، تفرقه و انفکاکی است که در بین سینماگران بروز کرده است. با این مدیریت، سینماگران فعال امروز کشور حداقل به چهر دسته تقسیم شده اند: گروهی وابستگان دولتی و نهادی هستند که اوضاع نسبتاً خوبی دارند، عده ای گویا متفاوت می اندیشند که حالا یا نسبت به شرایط موجود منتقدند یا در قالب اپوزیسیون قرار می گیرند و به هر صورت از پشتیبانی هایی بهره مندند، گروه سوم، فیلمسازان بازاریساز هستند که ظاهراً چرخشان خوب میچرخد! از اینها که بگذریم، در گروه چهارم، عده ی بسیاری از سینماگران کاربلد و استخوان خرد کرده حضور دارند که به حاشیه رانده شده اند و فقط با غم و اندوه این اوضاع نابسامان را در سینما نظاره می کنند. این تقسیمبندی ناسالم نتیجه شکافهای فرهنگی و اجتماعی است که به بیسر و سامانی و دوری مردم از سینما انجامیده است.
قبلا گفتم، باز هم تکرار میکنم، مدیران سینمایی کشور به دلایل متعددی مقصر اصلی هستند: بیسوادی هنری و سینمایی، سیاستزدگی، اهمال و غفلت، انحراف از مسیر اصلی، و بازیهای نمایشی. آنها حتی یکی از بزرگترین دستاوردهای سینمای پس از انقلاب، یعنی جشنواره فیلم فجر را هم تکهپاره کردهاند و سینمای کودک و نوجوان و جشنواره آن را به نابودی مطلق کشانده اند. بدتر این که این مدیران نقدناپذیر هم هستند و راه را بر هرگونه تحول و اصلاح بستهاند. هر کس هم انتقادی به گوشه ای از این همه اشتباهات بکند، کلاً حذف می شود!
نحوه ی مدیریت سینمای ایران فاقد جایگاه قانونی استاندارد و تعریفشده است. به جای قانونمندی؛ سلیقهمداری و حکومت قبیلهای و حزبی بر آن حاکم است. ساختار آن کاملاً فرسوده است. حتی سازمان متولی سینما هم کارایی خود را از دست داده است. ظهور باندهای تخریب گر در سینما هم نتیجه مستقیم همین مدیریت نادرست است.
اگر گوش شنوایی باشد، راهحلهای زیادی هست که به نظر من، اساسی ترین آنها عبارتند از: «مردمی و ملی شدن سینما و خروج آن از چارچوبهای حزبی و سیاسی»، «قطع وابستگی به سوداگری و تجارتزدگی»، «سپردن مدیریت سینما به اهل هنر و متخصصان واقعی»، «انجام اصلاحات اساسی در مدیریت، و نیز در مناسبات تولید و اکران»، «پایان دادن به تفرقه در بین اهالی سینما»، و «ایجاد ساختارهای قانونمند و شفاف». تردید نکنید که بدون این تغییرات اساسی، هیچ تحول مثبتی در سینمای ایران رخ نخواهد داد.
از زمانی که سیاست و تجارت به سینما راه یافت، هنر و فرهنگ و اخلاق از آن رخت بربست. سینمای ایران برای نجات نیاز به یک تحول بزرگ و همهجانبه دارد. این صنعت به معماران نوین و نگاههای تازه نیازمند است. باید این نکته را به خود یادآوری کنیم که بدون یک انقلاب فرهنگی واقعی در تمام ارکان سینما، امیدی به بهبود وضعیت نیست.
من هم ممنونم. امیدوارم این دلسوزیها نتیجه ی مفیدی در بر داشته باشد.