مهدی متولیان: اهمیت سینمای حاتمی‌کیا و واقعیت افول آن


به بهانه ی اکران فیلم سینمایی موسی کلیم الله ع

کسی نمی‌تواند جای حاتمی‌کیا را پر کند. او هنرمند صاحب تفکر است و در بین نسل اول سینماگران انقلاب جایگاهی ممتاز دارد. او پدیده‌ای است که شاید نتوان هیچ نظیری در سینمای ایران برایش پیدا کرد. نمی‌خواهم بی‌جهت در ستایش او غلو کنم. فقط سعی دارم اهمیت وجود او را بیان کنم. و منکر آن هم نیستم که آثار او در نوسان بوده‌اند؛ گاهی بسیار درخشان و گاهی متوسط و گاهی بد. اما این چیزی از اهمیت جهان سینمایی حاتمی‌کیا کم نمی‌کند.
استعدادهای نوظهور سال‌های اخیر در جریان سینمای انقلاب، در واقع مهندسین خوب سینما هستند. و از این مرتبه تا مرتبه‌ی “هنرمند” – که صاحب اندیشه باشد – هنوز راهی دراز در پیش دارند. اما حاتمی‌کیا در هنر معاصر ایران شأن هنرمندی دارد.
هیچ نسخه و نمونه‌ای از حاتمی‌کیا در نسل بعد از او بازتکرار نشده است. نه از بین نزدیک‌ترین کسانی که در مقام دست‌یار و… با او کار کرده‌اند و نه حتی فرزند او. یوسف حاتمی‌کیا وقتی نخستین فیلمش را به جشنواره‌ی چهلم فیلم فجر می‌برد، دل‌خوش بود به این‌که دنباله‌ی پدرش نیست و از سینمای او استقلال دارد. می‌گویند گاهی ممکن است انسان آن‌همه به یک بزرگ نزدیک باشد که نتواند بزرگی‌اش را به‌درستی ببیند و درک کند. بله، او از سینمای پدرش استقلال یافت، اما آیا از توانست از سینمای روشنفکرزده‌ی منفی‌باف ایران هم مستقل باشد و چیزی فراتر از آن بیاورد؟ آیا فیلم “شب طلایی” که شباهتی به سینمای ابراهیم حاتمی‌کیا نداشت، شباهتی به سینمای اصغر فرهادی هم نداشت؟!
بالأخره بت بزرگ سینما همه را مقهور خود می‌کند. اما کسانی مثل حاتمی‌کیا که سینما مقهور آن‌ها شود، بسیار نادرند. او توانست مَرکب سینما را برای معتقدات خود رام کند و فضای خاص خود را بیآفریند. در دست او سینما همان‌قدر موم است که کلمه و شعر در دست حافظ.
هویت انسان انقلابی، در آثار متقدّم این فیلم‌ساز، نابه‌خود جاری می‌شد و به‌خصوص در نوع شخصیت‌پردازی قهرمانان فیلم‌هایش جلوه می‌کرد. به علاوه طرح داستان‌ها هم به‌طرزی هوش‌مندانه و خلاق، اراده‌ی هنرمندش را بازنمایی می‌کرد. او این قدرت را داشت که وضعیت دراماتیک مستقل خود را بسازد و دنباله‌رو قواعد تاریخی سینما نباشد. با دیدن فیلم‌های او بود که ذهن تماشاگر حرفه‌ای باز می‌شد و درمی‌یافت که سینما الزاماً همان چیزی نیست که در تاریخ سینما محقق شده. درمی‌یافت که سینما می‌تواند صورت‌های تازه‌تری هم بیابد که البته سینما هم باشد. با دیدن فیلم‌های او جهان می‌تواند سینمای انقلاب اسلامی را بشناسد و آن را نشانه‌شناسی کند. سینمایی که از جهانی دیگر است، زبانی دیگر دارد، اما در عین حال ملتزم به بیان نمایشی و قواعد دستوری سینما است؛ بیانیه نمی‌خواند و شعارزده نیست.
هیچ فیلم‌سازی به‌خوبی او نمی‌توانست در آن سکانس فیلم “از کرخه تا راین” سوگ درگذشت امام، و پیوستگی عمیق یک بسیجی به او را این‌چنین نمایشی کند. هیچ فیلم‌سازی نمی‌توانست و تا به حال هم نتوانسته است.
اما از آن‌جا که زمانه بازی‌های بسیار دارد و حاتمی‌کیا هم فرزند زمانه‌ی خود است، آن گوهر معنوی حاکم بر سینمای حاتمی‌کیا رفته‌رفته رنگ باخت. با این‌همه هنوز هم حاتمی‌کیا در فرم سینمایی پیش‌روتر از هم‌قطاران خود است.
اما از بین آثار متأخر او، فیلم “موسی کلیم‌الله” به عنوان اثری از حاتمی‌کیا، بسیار غریب‌تر و ناشناختنی‌تر است. صرف نظر از مضمون آموزنده و معنوی این اثر، ویژگی‌های سینمای حاتمی‌کیا، پیرنگ، فضا، خلاقیت و بداعت در این یکی رنگ باخته‌اند. او تا پیش از این، تجربه‌ی آثار تاریخی بلند را نداشت و همواره دغدغه‌ی شخصی خود را ساخته است. و شاید این میدان، میدان او نباشد. شاید بتوان گفت حاتمی‌کیا به جهت برای وفاداری به متن اصلی، نتوانسته درونیات خود را آن‌چنان که باید بر تصویر بریزد. و از سوی دیگر سایه‌ی سنگین تکنولوژی بر فیلم…
اما گذشته از این فرضیات، شاید موضوع این است که زمانه و مخاطبان حاتمی‌کیا از او انتظار دیگری داشته‌اند و دیگر درونیات او را خریدار نیستند. درونیات حاتمی‌کیا چیزی شبیه حرف‌های رزمندگان از جنگ برگشته بود که با زندگی شهری و دنیاطلبی‌هایش سرشاخ می‌شدند، بر مشهورات و مقبولات عام می‌تاختند و سطحیت و ظاهرگرایی حاکم بر شهرنشنیان را باد تمسخر می‌گرفتند. جهان سینمایی حاتمی‌کیا جهانی بود که تار مویی پیوسته با عالم غیب داشت و کورسویی از آن سینمای معنوی و عرفانی معهود[1] را به نمایش می‌گذاشت، بی آن‌که ادعایش را داشته باشد.
اما به هر حال زمانه، رزمندگان از جنگ برگشته را سرزنش کرد و گفتارشان با برچسب‌زنی‌ها و سوء برداشت‌ها به حاشیه راند. تا جایی که دیگر آن‌ها هم دست کشیدند و سر در گریبان، سکوت پیشه کردند. سینمای حاتمی‌کیا هم کمابیش به همین ورطه افتاد و شاید به همین دلیل دیگر کم‌تر نشانی از آن باقی مانده است. بله؛ شاید موضوع این باشد.
اما حاتمی‌کیا، این شاگرد سیدمرتضی آوینی، تمام سرمایه‌ی جبهه‌ی انقلاب برای یافتن راهی تازه در سینما و شکستن “خاكريزهاى تثبيت‌شده سينماى غرب” است. نباید به سادگی از این سرمایه گذشت و باید راهی برای استفاده و بهره‌برداری درست از آن بیابیم. به نظر نمی‌رسد که درانداختن او به ورطه‌ی سریال‌های بلند تاریخی، آن راه باشد.
جهان سینمایی حاتمی‌کیا، همان جهانی است که انقلاب اسلامی در سینما جست‌وجو می‌کند و به خلاف آن‌چه که به نظر می‌رسد، زمانه‌اش نگذشته. بلکه تازه در حال شروع شدن است. آن رزمندگان و شهود آنان، مربوط به یک دوره‌ی خاص منسوخ شده نیست؛ بلکه منشأ و الهام‌بخش آغاز دوران جدیدی است که نشانه‌هایش هر روز عیان‌تر می‌شود.
حاتمی‌کیا مهم‌ترین فیلم‌ساز ایران جدید است. کاش بتوانیم از سینمای حاتمی‌کیا محافظت کنیم و نگذاریم به این سادگی به پایان برسد.


[1] سینمای معنوی و عرفانی دغدغه‌ای بود که در دهه‌های گذشته از آن سخن می‌رفت. در برهه‌ای سینمای ایران را به سمت فیلم‌های هنری گریزان از مخاطب کشاند و در برهه‌ای دیگر داعیه‌ی سینمای معناگرا را شکل داد و امروز هم به کل فراموش شده است.

این صفحه از «پایگاه خبری سینمای خانگی» را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید...

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

خروج از نسخه موبایل