ناصر باکیده از پیشکسوتان تأثیرگذار مدیریت فرهنگی و سینمای ایران است. وی مدیرعامل انجمن سینمای جوانان ایران (۱۳۸۵–۱۳۸۹) و دبیرکل اتحادیه فیلمسازان کوتاه اسلامی بود. تجربهٔ مدیریتی او شامل دبیری چهار دوره جشنوارهٔ فیلم کوتاه تهران، جشنوارهٔ فیلم صنعتی و جشنوارهٔ فیلم و عکس بیطار است. سال های مدیریت جشنواره های بنیاد سینمایی فارابی، مسئولیت در جشنواره های فجر (بخش تجلی اراده ملی)، رشد (مدیر اجرایی) و مقاومت (مدیر بخش جشنواره جشنواره ها) از دیگر فعالیتهای اوست. وی دبیر پنجمین جشنوارهٔ فیلم کوثر و قائممقام جشنوارهٔ کودک اصفهان نیز بود. در عرصهٔ هنری نیز، باکیده کارگردان ۵۰ اثر کوتاه و مستند، طراح صحنهٔ ۹ فیلم سینمایی و مدرس سینماست. مدیریت دفاتر سینمای جوانان در تهران، کرج و سنندج و تسلط بر تولید فرهنگی، از مهارت های اوست. تخصص های کلیدی اش شامل مدیریت رویدادهای سینمایی، برنامه ریزی فرهنگی و آموزش سینماست، که او را به چهره ای شاخص در این عرصه تبدیل کرده است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
با تشکر از شما برای شرکت در این گفتوگوی تخصصی. اجازه دهید با اولین سوال شروع کنیم: سینمای ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا انقلاب اسلامی تأثیر مثبتی بر رشد کیفی و محتوایی سینمای ایران داشته است؟
بسمالله الرحمن الرحیم. سینمای ایران را باید در دو مقطع تاریخیِ پیش و پس از انقلاب تحلیل کرد. سینمای قبل از انقلاب مسیری را طی کرد که عمدتاً متأثر از جریانهای تجاری و بعضاً التقاطی بود، اما پس از انقلاب، سینما با نگاهی جدید، متعهد و هنریتر شکل گرفت. در این چهل سال، شاهد تربیت نسلهایی از سینماگران بودیم که برخی سینما را به عنوان “هنر-صنعت” دیدند و برخی دیگر به عنوان “رسانهای جریانساز”. دستاوردهای سینمای پس از انقلاب، از جمله سینمای دفاع مقدس، سینمای کودک و نوجوان در دهههای ۶۰ و ۷۰، و حضور پررنگ در جشنوارههای بینالمللی، نشاندهنده رشد کیفی و محتوایی است. بهویژه در عرصهی بینالملل، سینمای ایران همواره مورد احترام بوده و این دستاورد، مرهون فضای انقلابی و نگاه متعهدانهای است که پس از انقلاب شکل گرفت.
اما برخی معتقدند سینمای قبل از انقلاب نیز دستاوردهایی داشت، مثل موج نوی سینمای ایران یا فیلمسازان بزرگی چون عباس کیارستمی که ریشه در همان دوران دارند. آیا این تقسیمبندیِ قطعی بین سینمای قبل و بعد از انقلاب، نادیده گرفتن پیوستگی تاریخی سینمای ایران نیست؟
نه، به هیچوجه. منکر تأثیرگذاری برخی سینماگران قدیمی نیستیم، اما آنچه پس از انقلاب اتفاق افتاد، یک تحول ساختاری بود. قبل از انقلاب، سینمای ایران عمدتاً یا درگیر فیلمفارسیهای تجاری بود یا معدود آثار روشنفکری که عموماً مخاطب محدودی داشتند. اما پس از انقلاب، سینما به یک جریان مردمی و متعهد تبدیل شد. حتی کسانی مثل کیارستمی هم در فضای پس از انقلاب به اوج رسیدند، چون بستری فراهم شد که سینما نهتنها به عنوان سرگرمی، بلکه به عنوان ابزاری برای بیان دغدغههای اجتماعی و فرهنگی دیده شود.
در حوزهی مدیریت سینمایی، برخی منتقدان معتقدند سیاستگذاریهای دولتی گاه دستوپاگیر بوده و به جای حمایت، محدودیت ایجاد کرده است. نظر شما چیست؟
بله، این نقد وارد است که گاهی بروکراسی اداری یا سلیقهای شدن نظارتها باعث کندی روندها شده، اما در کل، مدیران سینمایی با انگیزهی بالا تلاش کردهاند. مشکل اصلی، عدم تثبیت مدیریت در برخی مقاطع بوده است. مثلاً در دههی ۶۰، با ثبات مدیریتی، شاهد شکلگیری نهادهایی مثل بنیاد سینمایی فارابی و انجمن سینمای جوان بودیم که به رشد سینما کمک کرد. اما در سالهای بعد، تغییرات مدیریتی گاه باعث شد برنامههای بلندمدت بهدرستی اجرا نشوند.
و سوال آخر: آیندهی سینمای ایران را چگونه میبینید؟ چه راهکارهایی برای بهبود مدیریت سینمایی پیشنهاد میکنید؟
آینده سینمای ایران، این هنر-صنعت تأثیرگذار که توانسته در چهار دهه اخیر هم در عرصه داخلی مخاطبان خود را جذب کند و هم در محافل بینالمللی خوش بدرخشد، در گرو تحقق سه اصل بنیادین است: نخست، برقراری تعادلی ظریف و هوشمندانه میان حمایتهای دولتی و آزادی خلاقانه هنرمندان؛ بدین معنا که اگرچه حمایت نهادهای فرهنگی از سینما ضروری است، اما این حمایت نباید به قیمت ایجاد سینمایی گلخانهای و دور از جریانهای زنده اجتماعی تمام شود. دوم، توجه جدی به چرخه اقتصادی سینما که هم شامل توسعه زیرساختهای داخلی مانند سالنهای سینما و پلتفرمهای دیجیتال میشود و هم مستلزم برنامهریزی استراتژیک برای صادرات فیلم به کشورهای همزبان و همفرهنگ در منطقه است. سوم، و شاید مهمتر از همه، تأمین ثبات مدیریتی در بدنه سیاستگذاری سینمایی است که تنها از طریق به کارگیری مدیران کارآمد، با تجربه و آشنا با تاریخ سینمای ایران محقق میشود؛ مدیرانی که بتوانند با درس گرفتن از تجربیات گذشته و با نگاهی آیندهنگر، برنامههای بلندمدتی را تدوین و اجرا کنند. بدون شک، سینمای ایران با تکیه بر این سه اصل و با بهرهگیری از سرمایههای انسانی کارآمد و خلاق خود – که طی نسلهای مختلف پس از انقلاب پرورش یافتهاند – این ظرفیت را دارد که هم در عرصه داخلی به رسانهای جریانساز و تأثیرگذار تبدیل شود و هم در صحنه جهانی، پرچمدار سینمایی با هویت، عمیق و در عین حال جذاب باشد؛ مشروط بر آنکه مدیریت این عرصه با درایت، آیندهنگری و درک درستی از ماهیت پیچیده هنر-صنعت سینما هدایت شود.
بسیار متشکر از تحلیلهای ارزشمندتان.
من هم از شما سپاسگزارم.