کارگردان سرشناس الجزایری درگذشت

محمد الاخضر حمینه در ۲۶ فوریه ۱۹۳۴ در شهر مسیله در منطقه اوراس واقع در شمال شرقی الجزایر و در یک خانواده کشاورز به دنیا آمد. تجربه‌های او در مقاومت الجزایر علیه استعمار فرانسه، بین سال‌های ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲، و همچنین کشته‌شدن پدرش به دست ارتش فرانسه، تأثیر عمیقی بر نگاه و جهان‌بینی سینمایی‌اش داشت.

سفر هنرمندان روس به ایران برای تولید یک مجموعه تلویزیونی

سفیر جمهوری اسلامی ایران در مسکو با اشاره به روند تعاملات فرهنگی هنری دوجانبه گفت: گروه فیلمسازی «تیم فیلمز» روسیه برای ساخت مجموعه تلویزیونی «خدا بودن سخت است» به کشورمان سفر کرده‌اند.

به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از ایرنا؛ کاظم جلالی این سخنان را در دیدار با واسیلی تسرتلی رئیس آکادمی هنر فدراسیون، رئیس موزه هنرهای معاصر روسیه و نوه زوراب تسرتلی، هنرمند شهیر این کشور بیان کرد، دیداری که با گفت و گو و تبادل‌نظر درباره توسعه همکاری‌های دوجانبه تهران و مسکو همراه بود. سفیر ایران با اشاره به سفر هنرمندان روس برای ساخت یک مجموعه تلویزیونی به تهران، ظرفیت‌های گسترده هنری و طبیعی ایران را یادآور شد.

جلالی در این دیدار که به همت رایزنی فرهنگی سفارت کشورمان در روسیه برگزار شد، دیپلماسی هنر را از جمله ضرورت‌های روابط راهبردی ایران و روسیه خواند و گفت: دو کشور همسایه که از قضا دارای اشتراکات فراوانی هستند، باید شناخت دقیق و مناسبی از هنر همدیگر داشته باشند و توسعه روابط هنری دو کشور می‌تواند، به تقویت بیش از پیش روابط دو کشور در سایر حوزه‌ها نیز کمک کند. وی افزود: رایزنی فرهنگی سفارت ایران، مسئول توسعه روابط دو کشور در زمینه فرهنگی و هنری است و ما در سفارت از هر نوع همکاری‌های هنری دو کشور حمایت می‌کنیم.

سفیر جمهوری اسلامی ایران در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه ما با آکادمی علوم روسیه همکاری خوبی داریم، از پیشنهاد همکاری رییس آکادمی هنر با نهادهای متناظر هنری کشورمان و هنرمندان ایرانی استقبال کرد. وی در ادامه با اشاره به ظرفیت‌های بالای هنرمندان ایرانی در حوزه تجسمی بویژه نقاشی و مجسمه‌سازی، از رئیس آکادمی هنر روسیه برای سفر به کشورمان و مشاهده مستقیم و بی‌واسطه ظرفیت‌های هنری و طبیعی دعوت کرد. جلالی با اشاره به برگزاری روزهای فرهنگی فدراسیون روسیه در کشورمان در خردادماه جاری، از رئیس آکادمی هنر این کشور برای سفر به تهران دعوت کرد.

چگونه زمینه حضور هنرمندان ایرانی در نمایشگاه‌های تجسمی روسیه فراهم شد؟
مسعود احمدوند رایزن فرهنگی سفارت ایران در مسکو نیز در این دیدار با قدردانی از کمک رییس آکادمی هنر روسیه برای معرفی هنر کشورمان در روسیه، خاطرنشان کرد: اهالی هنر روسیه هیچ شناختی نسبت به هنرهای تجسمی هنرمندان ایرانی نداشتند و آقای تسرتلی، مثل یک مشاور دلسوز قدم به قدم ما را راهنمایی کردند و ما نیز با این راهنمایی‌ها توانستیم، زمینه حضور هنرمندان ایرانی را در نمایشگاه‌های آثار تجسمی روسیه فراهم کنیم. وی با اشاره به نمایش آثار هنرمندان ایرانی در دو نمایشگاه آثار هنری روسیه در مسکو افزود: با حضور هنرمندان ایرانی در نمایشگاه‌های آثار هنری روسیه در سال جاری، نسبت به یکسال گذشته شناخت مجموعه‌داران روسیه به هنر تجسمی ایران بیشتر شده است.
رایزن فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در روسیه از برگزاری نمایشگاه آثار هنرمندان روسی در موزه هنرهای معاصر تهران خبر داد و گفت: در این نمایشگاه آثار زوراب تسرتلی، هنرمند برجسته روسیه در کنار آثاری از سایر هنرمندان روسی در معرض دید علاقمندان قرار خواهد گرفت. وی، همکاری فرهنگستان هنر ایران و روسیه را از برنامه‌های آتی دو کشور خواند.

رئیس آکادمی هنر روسیه نیز در این دیدار با بیان اینکه ایران دارای فرهنگ و تمدن غنی است، یادآور شد: من در کشورهای مختلف جهان با آثار هنری ایران از جمله نقاشی هنرمندان کشور شما آشنا هستم. واسیلی تسرتلی در ادامه از آمادگی آکادمی هنر روسیه برای گسترش همکاری روزافزون هنری با جمهوری اسلامی ایران خبر داد و علاقه‌مندی خود را برای دایر کردن شعبه‌ آموزش نقاشی رئالیسم مبتنی بر ارزش‌های فرهنگی مردم ایران اعلام کرد.

سفیر ایران در روسیه سپس از نمایشگاه‌های آثار هنری این آکادمی به ویژه آثار تجسمی زوراب تسرتلی، هنرمند فقید شناخته شده روسیه در این آکادمی بازدید کرد.

فرافکنیِ سیستماتیک: بازی دوگانهٔ نخبگانِی که باد می کارند

یادداشت مدیر مسئول

محمد مهدی عسگرپور در یادداشتی طنازانه در پاسخ به یادداشت دیگری گفته: «آن‌ها که باد کاشتند، مجبورند طوفان درو کنند»! و بعد نتیجه گرفته که «هرچیزی درکشورمان از جمله سینمای ایران بی‌نصیب از تناقضات سیستماتیک جاری در ایران نیست و اگر فکر می‌کنیم یک سازمان یا یک نهاد صنفی، بی‌همگرایی ساختاری با سایر نهادها می‌تواند توازن جدیدی که برخلاف جهت وجه غالب و رایج کشور است، برقرارکند، گمانم شیپور را از سرگشادش نواخته‌ایم.» و با دلسوزی ساده­ دلانه­ ای نخست به خودش و دیگران توصیه کرده که با این بلبشو کنار بیایند. هیچ کس نداند، خودش می­داند که هیچ یک از حرف­ هایش را قبول ندارم و بلکه او را همانند بازیکنی می­ دانم که توپ را از انتهای زمین تا دم دروازه به سختی دریبل می ­کند و وقتی به دروازه ­ی حریف می ­رسد، به خارج از زمین می ­فرستد! و از فحش و ناسزای هواداران لذت می ­برد! علت واکنش به مطلب غیرمنصفانه­ ی او، برخورد ساده ­لوحانه­­ اش با موضوع است. من اساساً تعبیر «تناقضات سیستماتیک جاری در ایران» را قبول ندارم. اما علی­ رغم این حرف سر تا پا غلط و ناجوانمردانه، فرض محال را بر این می ­گذارم که درست می­ گوید و موقتاً با تصویری که از لولوها می­سازد کنار می­ آیم؛ لولوهایی که شیپور را از سر گشادش می­ زنند، باد کاشته ­اند و حالا باید طوفان درو کنند، و حقشان هم هست!

آنان را که از او شناختی ندارند، به جستجوی مختصری در اینترنت ارجاع می­ دهم که فقط بر اساس اطلاعات منتشر شده (نه مسئولیت­ های مخفی و محرمانه ­اش!) به فهرست عریض و طویل مسئولیت­ های دولتی، غیردولتی، حکومتی، خصوصی، عمومی، و صنفیِ داخلی و خارجی­ اش دست خواهند یافت که نشان می‌دهد حداقل در 40 سال از 45 سال گذشته، به طور لاینقطع و مستمر، در طیف وسیعی از سمت‌ها در سازمان‌های کلیدی سینمایی و تلویزیونی حضور و نقش پررنگی داشته و همچنان دارد؛ و با خستگی­ ناپذیریِ مثال زدنی هم­زمان بار چندین مسئولیت را به دوش می­ کشد و باز هم اگر بار بخورد بدش نمی ­آید که پشتش را به مسئولیتی جدید بدهد! گر چه همزمان فیلم و سریال هم بسازد! البته ناگفته پیداست که خودش اعتبار چندانی ندارد، بلکه او نماینده جریانی است که همیشه بوده و هست و خواهد بود و همانند هم ­باندی ­هایش در تمام دوره ­های چپ، راست، بالا، پایین، انقلابی، غیرانقلابی، و ضدانقلابی همچنان از رانت ­های گوناگون اعتباری، مالی، صنفی، شغلی، اطلاعاتی، امنیتی، و… برخوردار بوده و هست. حالا او با این سابقه ادعا می ­کند هیچ مسئولیتی در این «باد کاشتن و باد درو کردن» نداشته است! این «اصل تناقض» است؟! این همه سوابق ریز و درشت، و ادعای بی‌تقصیری؟!

تناقض آشکار در اینجاست که یک نفر (به عنوان نمونه ­ای از یک باند) با این حجم از سابقه و نفوذ در سطوح بالای مدیریت و تصمیم‌گیری در ساختار سینما و تلویزیون ایران، خود را صرفاً ناظر یا قربانی «فساد سیستماتیک» و «تناقضات عمیق» معرفی و از مسئولیت مستقیم یا غیرمستقیم در شکل‌گیری و تداوم وضع موجود در سینما و تلویزیون شانه خالی کند؛ در حالی که نه تنها همواره عضوی از این «سیستم» بوده‌، بلکه از معماران اصلی آن محسوب می‌شود. اگر واقعاً «فساد سیستماتیک» وجود دارد، آیا هیچ یک از اعضای این باند به عنوان بخشی از معمارانِ سیاست‌گذاریِ فرهنگیِ چهار دهه‌ی اخیر، حتی یک سند از تلاش‌های اصلاحیِ ناموفقِ خود ارائه داده ­اند؟ قطعاً نه! پس مشخص است که تصمیمات، سیاست‌گذاری‌ها، و رویکردهای این باند در جایگاه‌های مدیریتی، قطعاً در شکل‌گیری یا تثبیت همان «تناقضات سیستماتیک» و «فساد سیستماتیک» (که او و هم­ باندی­ هایش می­ گویند) نقش داشته است.

بهره‌مندیِ «حتی بلغ الحلقوم»  از «سفره گسترده و بی­ دغدغه­ ی رانت­ های حرام سیاسی و اقتصادی، و…» این پرسش را پررنگ‌تر می‌کند که امثال او چگونه بدون این که خنده­ شان بگیرد متوهّمانه، بی آنکه سهم خود را در این مشکلات بپذیرند، دیگران را به خاطر وجود آن «لولوی خیالی» سرزنش کرده، با فرافکنی برای پاک کردن صورت‌مسئله تلاش نمایند. ضمن آن که آمرانش از او بخواهند تا تنور داغ است، نان را بچسباند و پا را از گلیم خود درازتر کرده، به جای آنکه به نقش خود در این فرآیند بپردازند، با استفاده از همان رانت ­هایی که اشاره شد، مسئولیت را به گردن دیگران، بخصوص «مسئولان بلندپایه» بیاندازند، در حالی که خودشان نیز به نوعی جزو همان «مسئولان بلندپایه» محسوب می‌شوند.

فرافکنی ناجوانمردانه آن­ها که سابقه­ ای طولانی و پرنفوذ در قدرت دارند و از مزایای آن بهره برده­ اند، در حالی که خود بخشی جدایی‌ناپذیر از آن «سیستم» بوده و همچنان هستند، به این معناست که یا از درک عمیق ساختارها و نقش خود در آن‌ها عاجزند، یا به شکل آگاهانه‌ای این مسئولیت را انکار می­کنند. آنان در این سناریوی خودنوشته، قطعاً نمی توانند نقش «ناظر منفعل» را بازی کنند، بلکه به واقع، نقش اصلی قهرمان داستان به عهده ­ی آن­هاست و نمی‌توانند خود را از تبعات «بادهایی که کاشته ­اند» مبرّا بدانند.

بی­ تردید می ­بایست به صورتی کارشناسانه، عمیق، و عالمانه در فرصتی وسیع، ریشه­ ها و آثار مسائل و مشکلات تو در توی سینما و تلویزیون را مورد بررسی و مداقّه قرار داد و صد البته اکنون بنایی بر آن ندارم، بلکه مطابق معمای راسل که در گفتمان انتقادی­ اش می­گوید: «چگونه عضوی از یک سیستم می‌تواند کل سیستم را نقد کند، بی‌آنکه موقعیت خود را به عنوان جزئی از مسئله بپذیرد؟» تنها قصدم از این نوشته بیان این «تناقض» در جهت روشن‌کردنِ این مکانیسمِ خودفریب‌کارانه است که صداقت نویسنده ­ی آن «یادداشت عاری از حقیقت» را هم زیر سوال برده، این فرضیه را تقویت می‌کند که او در حال فرافکنی مسئولیت از خود و جریانی است که به آن تعلق دارد؛ از جنس همان­هایی که با استفاده از مکانیسم «تطهیرِ خودِ نخبه‌گرایانه» خودشان صبح جمعه فهمیدند بنزین گران شده است!

جایزه‌ی ضد ایرانی، باعث احضار کاردار فرانسه به وزارت خارجه

به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از رصداخبار؛ درپی اظهارات مداخله‌جویانۀ وزیر خارجه فرانسه علیه ایران، کاردار این کشور در تهران به وزارت خارجه احضار شد.
رئیس ادارۀ دوم غرب اروپای وزارت خارجه، این اظهارات را دخالت آشکار در امور داخلی ایران خواند و خواستار توضیح رسمی پاریس شد. او همچنین استفاده سیاسی دولت فرانسه از رویدادهای فرهنگی را محکوم کرد و گفت: دولتی که از حامیان اصلی رژیم صهیونیستی است، صلاحیت اخلاقی برای اتهام‌زنی ندارد.

وزیر خارجۀ فرانسه امروز جایزۀ جعفر پناهی در جشنوارۀ کن را نمادی از «مقاومت در برابر ظلم» توصیف کرده است / در همین حال، برخی کاربران خاطرنشان کردند که فرانسه چند روز پیش میزبان محمد الجولانی، سرکردۀ شورشیان سوریه و عضو سابق القاعده، بود که این اقدام پرسش‌هایی را دربارۀ استانداردهای دوگانه پاریس ایجاد کرده است.

دکتر رمضانی: سینمای ایران فطری‌تر شود، جهانی‌تر می درخشد

محمدرضا رمضانی فرانی، متولد ۱۳۴۲ در تهران، دارای دکترای مدیریت با گرایش استراتژیک و فارغ‌التحصیل رشته تصویربرداری از دانشکده صدا و سیما، چهره‌ای پیشکسوت و تأثیرگذار در عرصه رسانه ملی است. ایشان با سابقه‌ای درخشان به عنوان تهیه‌کننده ارشد تلویزیون و تصویربردار، مسئولیت‌های مدیریتی متعددی را در رسانه ملی بر عهده داشته‌اند، از جمله مدیریت کل تحلیل و بررسی حوزه ریاست، مدیریت کل اجرایی و رسیدگی حوزه ریاست، مدیریت پشتیبانی تولید شبکه دو سیما، مدیریت گروه تلویزیونی بسیج، مدیریت تامین برنامه شبکه قرآن، و همچنین مدیریت سیمای استان‌ها و صدای استان‌ها. وی در نقش‌های کلیدی دیگری همچون دبیری جشنواره برترین‌های سیما در ماه مبارک رمضان، دبیری شورای مشورتی ریاست صدا و سیما، و تدریس در دانشگاه علمی‌کاربردی نیز ایفای نقش کرده‌اند. عضویت در شوراهای طرح و برنامه، برآورد و سیاستگذاری شبکه‌های سیما و تولیدات بسیج، گواه دیگری بر تخصص و تعهد ایشان است. از همکاری‌های هنری شاخص ایشان می‌توان به مشارکت در تولید آثاری چون سریال‌های مریم مقدس، کوچک جنگلی، و فیلم سینمایی ملک سلیمان نبی(ع) اشاره کرد. همچنین تهیه‌کنندگی سریال حجاب، راه رستگاری، مجری طرح و جانشین تهیه‌کننده فیلم سینمایی خورشید نیمه‌شب، و مدیریت پروژه مینی‌سریال خط مقدم از دیگر افتخارات کاری وی محسوب می‌شود. مدیریت پشتیبانی تولید ده‌ها فیلم و سریال داستانی و تله‌تئاتر، همراه با تأسیس و عضویت در هیأت مدیره مؤسسه فرهنگی‌هنری تصویرسازان صبح صادق، نشان‌دهنده روحیه خلاق، مدیریت جامع‌نگر و تعهد بی‌چون‌وچرای ایشان به عرصه فرهنگ و هنر ایران اسلامی است.

با سلام و تشکر از شما آقای رمضانی که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید. شما اشاره کرده‌اید که سینمای ایران از نظر تکنیکی و هنری در جایگاه خوبی قرار دارد، اما از نظر محتوایی با افول مواجه شده است. آیا این تناقض نیست که از یک سو پیشرفت فنی داریم و از سوی دیگر پسرفت محتوایی؟

سلام و سپاس از شما. به نظر من این دو موضوع لزوماً متناقض نیستند. پیشرفت تکنیکی و هنری ناشی از افزایش دانش فنی، دسترسی به ابزارهای نوین، و حضور نیروهای خلاق و مدیریت اجرایی قوی در این حوزه است. اما محتوا ریشه در اندیشه، فرهنگ و مدیریت کلان فکری دارد. خوشبختانه تکنولوژی و دانش فنی به سرعت پیشرفت کرده و تولیدات سینمایی ما هم از نظر کمی افزایش یافته، اما متأسفانه این رشد کمی با غنای محتوایی همراه نبوده است. در نتیجه، اگرچه آثار ما از نظر فنی جایگاه مناسبی دارند، برخی از آنها از نظر محتوایی دچار افول شده‌اند.

برخی معتقدند بخشی از این افول محتوایی متوجه مدیران فرهنگی کشور است. نظر شما چیست؟

هم مدیران فرهنگی و هم سینماگران در این مسئله نقش دارند. اما وقتی مدیران فکری و فرهنگی ما جهت‌گیری محتوایی روشن و متعالی نداشته باشند، طبیعی است که سینما نیز از ارزش‌های انسانی فاصله بگیرد. اگر سینما را به یک پیکره انسانی تشبیه کنیم، تمام اجزای آن باید هماهنگ رشد کنند؛ اگر بخشی از این پیکره رشد نکند، دچار نقصان فکری و عملکردی می‌شود. اگر سیاستگذاری‌ها بر اساس ساختارهای صحیح و ارزش‌های الهی باشد، سینماگران هم در چارچوبی روشن‌تر حرکت خواهند کرد. البته این به معنای تبرئه سینماگران نیست؛ آنها هم باید محتوای سالم و ارزشمند خلق کنند تا آثارشان تأثیرگذار باشد.

شما به ارزش‌های فطری و قرآنی اشاره کردید. اما برخی می‌گویند این نگاه ممکن است به سینمای تک‌بعدی و شعاری منجر شود. چگونه می‌توان بین ارزش‌های دینی و هنر آزاد تعادل برقرار کرد؟

ارزش‌های فطری که در قرآن به عنوان “دین قیّم” از آنها یاد شده، ذاتاً جهانی هستند. همه انسان‌ها فطرتاً صداقت و راستگویی را دوست دارند و از دروغ و نیرنگ بیزارند. بنابراین، هرچه تولیدات ما فطری‌تر باشد، مخاطبان جهانی‌تری جذب خواهد کرد. هنر متعهد لزوماً شعاری نیست؛ قرآن پر از داستان‌های عمیق و انسانی است که می‌توانند الهام‌بخش آثار هنری باشند. مشکل زمانی پیش می‌آید که به جای پرداخت هنرمندانه، به شعارزدگی روی می‌آوریم. سینمای خوب می‌تواند هم ارزش‌های متعالی را ترویج دهد و هم جذابیت دراماتیک و هنری داشته باشد.

با این حال، برخی فیلم‌های ایرانی با نگاه انتقادی به مسائل اجتماعی، گاهی در جشنواره‌های جهانی مورد استقبال قرار می‌گیرند. آیا این نشان نمی‌دهد که جامعه بین‌المللی به دنبال محتوایی متفاوت از آنچه شما توصیه می‌کنید، است؟

ما هنوز به طور جدی به تولید آثاری با محوریت فطریات نپرداخته‌ایم، اما معتقدم اگر این کار را به شکل هنرمندانه انجام دهیم، قطعاً مورد اقبال جهانی قرار خواهد گرفت. برخی آثار گذشته به دلیل سیاه‌نمایی یا سوژه‌های جنجالی مورد توجه جشنواره‌های خارجی قرار گرفته‌اند، اما آیا اینها واقعاً نماینده فرهنگ و هویت ما هستند؟ ما می‌توانیم هم اصیل باشیم و هم جهانی. به جای دنباله‌روی از سلیقه‌های زودگذر، باید آثاری خلق کنیم که هم ارزش هنری داشته باشند و هم هویت ایرانی-اسلامی ما را صادقانه منعکس کنند.

آیا شما معتقدید سینمای ایران در حال حاضر در مسیر انحطاط فکری است؟ این نگاه آیا نوعی بدبینی به سینمای معاصر نیست؟

نه بدبینم و نه قصد کلی‌گویی دارم. خوشبختانه آثار درخشان زیادی داریم که افتخار سینمای ایران هستند، اما متأسفانه برخی تولیدات به سمت ابتذال یا سطحی‌نگری پیش رفته‌اند. هشدار من برای جلوگیری از یک روند خطرناک است، نه نفی تمام دستاوردها. اگر امروز هوشیار نباشیم، فردا ممکن است بخشی از سینمای ما به ابزاری برای ترویج ضد ارزش‌ها تبدیل شود.

پیشنهاد عملی شما برای بهبود این وضعیت چیست؟

اولاً باید مدیران دلسوز و اندیشمند در رأس تصمیم‌گیری‌های فرهنگی قرار بگیرند. ثانیاً باید به فیلمسازان متعهد و خلاق میدان داد و از تولیدات ارزشمندشان حمایت کرد. متأسفانه برخی از این هنرمندان سال‌ها در انزوا بوده‌اند. همچنین نهادهای فرهنگی باید با برگزاری جلسات فکری، فضای گفتمان سالم را تقویت کنند. مهم‌تر از همه، باید به سمت خلق آثاری رفت که هم مخاطب داخلی را اقناع کنند و هم پیام‌های انسانی و الهی ما را به جهانیان منتقل کنند. امروز در دوران دین‌گریزی زندگی می‌کنیم و تنها راه نجات، بازگشت به ارزش‌های الهی بر پایه اخلاقیات و وجدانیات است.

مصادیق این وجدانیات و اخلاقیات چیست؟

کرامت انسانی، وفای به عهد، اخلاق‌مداری، رعایت حریم‌ها در سنین مختلف، اشتیاق به فرزانه شدن، هدف‌های الهی داشتن، و امیدواری از جمله این مصادیق هستند. نکته کلیدی این است که مفاهیم اخلاقی باید در بستر فرهنگ ایرانی-اسلامی ارائه شوند تا برای مخاطب آشنا و پذیرفتنی باشند. همچنین سینما نباید تصویری ناامیدکننده از جامعه ارائه دهد، بلکه باید امیدبخش باشد.

سینمای غرب چگونه با این مقولات برخورد می‌کند؟

این ارزش‌ها در همه جای دنیا فطری هستند، اما غرب از سال ۲۰۰۰ به بعد سعی کرده مفاهیمی مثل بی‌اخلاقی، تحقیر انسان و بی‌معنایی حریم‌ها را ترویج کند. گاهی هم با تحریف مفاهیم متعالی مثل “نجات‌بخشی”، سعی در جذب مخاطب دارد. هنرمندان ما باید با روشنگری، این موضوعات را برای مردم تبیین کنند.

سپاسگزارم از این گفتگوی صریح و مفید.

من هم از شما متشکرم. امیدوارم این گفتگوها تأثیرگذار باشد.

زندان سینما

زندان آلکاتراز، با تاریخچه‌ای پرماجرا و شهرتی افسانه‌ای در دل آب‌های خلیج سان‌فرانسیسکو در طول سالیان منبع الهام ساخت ده‌ها فیلم سینمایی بوده است.

به گزازرش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از ایسنا؛ زندان آلکاتراز واقع در سانفرانسیسکو است که برای بیش از ۶۰ سال بسته شده و حالا دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا می‌خواهد آن را مجدد باز کند. به همین بهانه نگاهی خواهیم داشت به معروف‌ترین فیلم‌هایی که با الهام از این زندان معروف به پرده سینما آمده‌اند.


فرار از آلکاتراز (Escape from Alcatraz) – ۱۹۷۹


این فیلم به کارگردانی دان سیگل و با بازی کلینت ایستوود، داستان واقعی فرار فرانک موریس با بازی ایستوود در سال ۱۹۶۲ را روایت می‌کند. این اثر یکی از مشهورترین فیلم‌های مرتبط با آلکاتراز است. فیلمنامه‌ی این اثر توسط ریچارد تاگل بر اساس کتاب غیرداستانی به همین نام نوشته‌ی جی. کمپبل بروس در سال ۱۹۶۳ است که ماجرای فرار زندانیان از زندان فوق امنیتی جزیره‌ی آلکاتراز در سال ۱۹۶۲ را روایت می‌کند. در این فیلم کلینت ایستوود در نقش فرانک موریس، سردسته فراری‌ها، در کنار پاتریک مک‌گوهان، فرد وارد، جک تیبو و لری هنکین بازی می‌کنند و دنی گلاور نیز در اولین حضور سینمایی خود در این فیلم حضور دارد.

«فرار از آلکاتراز» با استقبال منتقدان همراه شد و یکی از موفق‌ترین فیلم‌های گیشه در سال ۱۹۷۹ نام گرفت.


پرنده‌باز آلکاتراز (Birdman of Alcatraz) – ۱۹۶۲

فیلم «پرنده‌باز آلکاتراز» به کارگردانی جان فرانکن‌هایمر، یکی از آثار ماندگار و انسان‌گرایانه سینمای آمریکاست که بر اساس زندگی واقعی زندانی مشهور رابرت استرود ساخته شده است. این فیلم با بازی درخشان برت لنکستر در نقش استرود، جنبه‌ای متفاوت و انسانی از زندگی درون یکی از سخت‌گیرانه‌ترین زندان‌های جهان را به‌تصویر می‌کشد.

رابرت استرود، زندانی خطرناک و خشن، پس از قتل یک زندان‌بان در زندان، به مجازات انفرادی در آلکاتراز محکوم می‌شود. اما در طول سال‌ها، او به‌طور تصادفی علاقه‌مند به پرندگان می‌شود و با مطالعه و پرورش آن‌ها، مسیر زندگی‌اش را تغییر می‌دهد. استرود درون سلول انفرادی‌اش به یکی از پژوهشگران برجسته در زمینه بیماری‌های پرندگان تبدیل می‌شود، مقالات علمی منتشر می‌کند و حتی به‌طور غیررسمی به دکتر پرندگان معروف می‌شود.

برای این فیلم که بر پایه رمانی به همین نام از توماس ای. گادیس ساخته شده، برت لنکستر نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد. این فیلم مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و در چهار رشته از جمله بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر نقش مکمل (تلما ریتر)، بهترین فیلمبرداری و طراحی صحنه نامزد اسکار شد.

صخره (The Rock) – ۱۹۹۶

«صخره» به کارگردانی مایکل بی در سال ۱۹۹۶ یکی از موفق‌ترین و پرهیجان‌ترین فیلم‌های اکشن دهه ۹۰ میلادی است که با بازی شان کانری، نیکلاس کیج و اد هریس و با بهره‌گیری از فضای تاریخی و اسرارآمیز زندان آلکاتراز، به اثری به‌یادماندنی در ژانر اکشن و مهیج تبدیل شد.

داستان فیلم درباره ژنرال فرانسیس هامل (با بازی اد هریس)، از کهنه‌سربازان جنگ ویتنام، به همراه گروهی از تفنگداران دریایی شورشی است که کنترل جزیره آلکاتراز را در دست می‌گیرد و تهدید می‌کند که اگر دولت آمریکا به خانواده سربازان کشته‌شده در عملیات‌های مخفی پاداش ندهد، با موشک‌های حاوی گاز سمی VX به شهر سان‌فرانسیسکو حمله خواهد کرد.

«صخره» با بودجه‌ای حدود ۷۵ میلیون دلار ساخته شد و در گیشه جهانی بیش از ۳۳۵ میلیون دلار فروش داشت.
 

قتل درجه یک (Murder in the First) – ۱۹۹۵

این فیلم ساخته مارک روکو از درام‌های تاثیرگذار و تلخ درباره نظام قضایی و شرایط غیرانسانی زندان آلکاتراز است که با الهام از ماجرایی واقعی ساخته شده و از منظر اخلاقی، انسانی و حقوقی به انتقاد از  وضعیت مجازات و خشونت در زندان‌ها به‌ویژه آلکاتراز ارائه می‌دهد.

فیلم داستان هنری یانگ (با بازی کوین بیکن) را روایت می‌کند؛ مردی جوان که به دلیل دزدیدن پنج دلار برای خرید غذا برای خواهر گرسنه‌اش، به زندان فرستاده شده و پس از اقدام به فرار، به مدت سه سال در سلول انفرادی زندان آلکاتراز محبوس می‌شود. او تحت شکنجه جسمی و روانی قرار می‌گیرد و پس از آزادی از انفرادی، یکی از هم‌بندانش را به قتل می‌رساند.

برخلاف بسیاری از فیلم‌های اکشن یا ماجراجویانه مرتبط با آلکاتراز، این اثر تمرکز خود را بر روان و رنج انسان زندانی گذاشته است و  آلکاتراز نماد ظلم سیستماتیک و مکانی است که انسانیت در آن به‌طور کامل تحقیر می‌شود.

نقطه بی‌بازگشت (Point Blank) – ۱۹۶۷


این فیلم یکی از نخستین فیلم‌هایی که پس از تعطیلی زندان در آلکاتراز و به کارگردانی جان بورمن فیلمبرداری شد. این فیلم با بازی لی ماروین در نقش اصلی، اقتباسی از رمان «شکارچی» نوشته «دونالد ای. وستلیک» است.

در این فیلم ماروین نقش واکر را بازی می‌کند؛ یک خلافکار خونسرد و ساکت که در جریان یک سرقت در جزیره آلکاتراز توسط همکارش و همسرش فریب می‌خورد، گلوله می‌خورد و به حال مرگ رها می‌شود. او به طرز معجزه‌آسایی زنده می‌ماند و پس از به‌هوش آمدن، تصمیم به انتقام و بازپس‌گیری سهم خود از پول سرقت‌شده می‌گیرد.

برخلاف فیلم‌های دیگر که آلکاتراز را به‌عنوان مکان فیزیکی زندان یا عملیات معرفی می‌کنند، در اینجا آلکاتراز استعاره‌ای است از زندگی‌ای که دیگر راه برگشت به آن نیست.


نیمه راه مرگ  (Half Past Dead) – ۲۰۰۲

فیلم اکشن وجنایی «نیمه‌راه مرگ» به کارگردانی دان مایکل پال بیشتر به خاطر بازی استیون سیگال در نقش اصلی شناخته می‌شود.

در این فیلم سگال نقش ساشا پترُسوویچ، یک مأمور مخفی اف‌بی‌آی را بازی می‌کند که به‌منظور نفوذ در شبکه‌های خلافکارانه، به شکل یک زندانی به زندان آلکاتراز منتقل می‌شود.

در این فیلم، آلکاتراز نه به‌عنوان زندانی تاریخی، بلکه به عنوان یک قلعه مدرن و محصور نمایش داده می‌شود که نمادی از امنیت مطلق است که امنیت آن توسط نیروهای تروریستی فرو می‌ریزد.

**
جزیره آلکاتراز ابتدا در سال ۱۸۵۰ به دستور رئیس جمهور وقت به عنوان یک پایگاه نظامی انتخاب شد. در دهه ۱۸۶۰، ارتش آمریکا این جزیره را به یک قلعه نظامی و انبار اسلحه تبدیل کرد و اولین زندان نظامی در همین دوران ساخته شد و تا اوایل قرن بیستم برای نگهداری سربازان خاطی و زندانیان جنگی استفاده می‌شد.

در سال ۱۹۳۴، اداره زندان‌های فدرال آمریکا آلکاتراز را به یک زندان فوق‌امنیتی تبدیل کرد. هدف اصلی، نگهداری خطرناک‌ترین مجرمان فدرال بود، کسانی که امکان فرارشان از زندان‌های دیگر وجود داشت.

بین سال‌های ۱۹۳۴ تا ۱۹۶۳، ۱۴ تلاش برای فرار صورت گرفت که در آن‌ها ۳۶ زندانی شرکت داشتند. در ۲۱ مارس ۱۹۶۳، زندان آلکاتراز به دلایل هزینه‌های بالای نگهداری، فرسودگی ساختمان‌ها، و آسیب زیست‌محیطی تعطیل شد.

از دهه ۱۹۷۰، آلکاتراز به یک جاذبه توریستی محبوب تبدیل شد و زیر نظر اداره پارک‌های ملی آمریکا، سالانه بیش از ۱.۵ میلیون بازدیدکننده دارد.

طرح تعرفه سینمایی ترامپ؟

به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی؛ طرح اعلام شده از سوی دونالد ترامپ برای اعمال تعرفه ۱۰۰ درصدی بر فیلم‌هایی که خارج از آمریکا تولید شده‌اند به این معناست که هر فیلمی که در کشور دیگری ساخته شود و بخواهد وارد بازار آمریکا شود، باید دو برابر ارزشش مالیات پرداخت کند. برای مثال، اگر فیلمی خارجی به یک پخش‌کننده آمریکایی به قیمت ۵ میلیون دلار فروخته شود، آن پخش‌کننده باید ۵ میلیون دلار دیگر به عنوان تعرفه بپردازد تا اجازه پخش آن را در آمریکا بگیرد. اعلام این خبر از اعمال احتمالی این تعرفه از سوی دولت آمریکا با واکنش برخی نهادهای سینمایی در سراسر جهان رو به رو شده است.

یکی از سخنگویان مؤسسه فیلم بریتانیا (BFI) گفت: «ما به‌طور نزدیک با دولت بریتانیا و شرکای سینمایی خود در آمریکا همکاری می‌کنیم تا جزئیات این پیشنهاد را درک کنیم. ما می‌خواهیم همکاری را در قلب فعالیت‌های این حوزه حفظ کنیم و همچنان شریک سازنده‌ای برای دوستان خود در آمریکا و در سطح بین‌المللی باقی بمانیم.»

کمیسیون فیلم بریتانیا نیز در بیانیه‌ای بر لزوم صبوری و انتظار برای روشن شدن جزئیات تأکید کرد. آدریان ووتون، مدیرعامل این کمیسیون گفت: «با وجود نگرانی‌برانگیز بودن این اعلام، باید جزئیات مربوط به تعرفه‌های پیشنهادی را بررسی کنیم. بریتانیا و آمریکا تاریخچه‌ای طولانی از همکاری‌های مشترک در صنعت فیلم دارند و به تازگی صدمین سال آن را جشن گرفتند. ما امیدواریم این همکاری ادامه یابد و برای هر دو طرف سودمند باشد.»

برخی کارشناسان نیز به ایرادهای احتمالی این سیاست اشاره کردند. کارولین دینناج، نماینده محافظه‌کار پارلمان بریتانیا و رئیس کمیته فرامرزی فرهنگ، رسانه و ورزش پارلمان گفت: «ایجاد موانع برای ساخت فیلم در بریتانیا به نفع کسب‌وکارهای آمریکایی نیست. سرمایه‌گذاری آن‌ها بر زیرساخت‌ها و استعدادها در بریتانیا که مبتنی بر مالکیت معنوی آمریکایی است، بازدهی فوق‌العاده‌ای در هر دو سوی اقیانوس اطلس دارد. دولت باید فورا این موضوع را در اولویت مذاکرات تجاری جاری قرار دهد.»

همچنین مدیرعامل یک شرکت پخش مستقل اروپایی گفت: «در حال حاضر مشخص نیست که این مالیات‌ها چگونه اعمال خواهد شد – آیا از بودجه یا حداقل پرداخت فیلم محاسبه می‌شود یا چیز دیگری؟ فعلاً این فقط یک تهدید است. و بیشترین آسیب را هم مخاطبان فیلم‌های هنری آمریکایی خواهند دید. این تصمیم باعث افزایش تولید در آمریکا نمی‌شود.»

یکی از تهیه‌کنندگان مستقل بریتانیایی نیز گفت که در حال حاضر مشغول فیلمبرداری پروژه‌ای است که قرار بود در آمریکا ساخته شود اما به دلیل هزینه‌ها به بریتانیا منتقل شده است: «ایده جدید آقای ترامپ هزینه‌های تولید در آمریکا را کاهش نمی‌دهد، پس به مسئله اصلی پاسخ نمی‌دهد. با توجه به بازگشت سرمایه‌ای که بریتانیا از مشوق‌های مالیاتی دارد، آمریکا هم می‌تواند از چنین الگوهایی برای تقویت صنعت داخلی خود استفاده کند.»

بر اساس گزارش گاردین، وزیر کشور استرالیا، تونی بورک، گفته است که با رئیس سازمان سینمایی این کشور در این زمینه گفتگو کرده و افزوده: «ما به‌طور قاطع از حقوق صنعت تصویری استرالیا دفاع خواهیم کرد.»

متیو دینر مدیرعامل انجمن تهیه‌کنندگان استرالیا (SPA)، متیو دینر نیز در این باره گفت: «در حال حاضر مشخص نیست این تصمیم در عمل چگونه اجرا خواهد شد، اما بدون شک موجی از نگرانی در سطح جهان ایجاد می‌کند. این مسئله نشان می‌دهد دولت باید فورا بر تقویت صنعت داخلی تمرکز کند.»

کریستوفر لاکسن نخست‌وزیر نیوزیلند نیز در نشست خبری گفت که دولت منتظر جزئیات بیشتر در این‌باره است و افزود: «ما مدافع پرشور این صنعت خواهیم بود.»

کمیسیون فیلم اسپانیا هم در این ارتباط اعلام کرد: «لذت از تنوع آثار سینمایی امروز، حاصل تجارت آزاد جهانی است. تعرفه‌های پیشنهادی آمریکا می‌توانند منجر به ضرر همگانی شوند. اتحادیه اروپا باید استراتژی روشنی برای دفاع از جریان تولید محلی و همکاری‌های جهانی داشته باشد.»

بر اساس آمار، از ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۲ سرمایه‌گذاری خارجی در صنعت فیلم و تلویزیون اسپانیا معادل ۱.۴ میلیارد دلار بوده که ۱.۹ میلیارد دلار ارزش افزوده برای اقتصاد این کشور ایجاد کرده است.

فلورنس پیو از فصل جدید یلنا بلووا در «انتقام‌جویان: روز رستاخیز» پرده برداشت

پس از پایان «تاندربولتس»، آینده شخصیت یلنا بلووا در دنیای مارول چگونه خواهد بود؟

به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از ورایتی؛ فلورنس پیو، بازیگر نقش یلنا بلووا در دنیای سینمایی مارول (MCU)، در مصاحبه‌ای جدید از نقش آفرینی مجدد خود در فیلم «انتقام‌جویان: روز رستاخیز» خبر داد. این در حالی است که فیلم «تاندربولتس» به تازگی به عنوان پایان‌دهنده فاز ۵ مارول اکران شده و راه را برای ورود به فاز ۶ و حماسه چندجهانی هموار کرده است.

پیو در گفت‌وگو با مجله ورایتی درباره آینده شخصیت یلنا پس از اتفاقات فیلم «تاندربولتس» گفت: «امیدوارم او حالا خوشحال باشد. امیدوارم احساس رضایت کند و به هدفش رسیده باشد. دوست دارم دوباره نشاط و جذابیت خاص او را ببینیم، چون من عاشق بازی کردن آن جنبه از شخصیتش بودم.» فیلم «تاندربولتس» با وجود اکشن‌های نفس‌گیر و ارجاعات فراوان به دنیای مارول، تمرکز اصلی‌اش را بر سلامت روان شخصیت‌ها گذاشته بود. یلنا بلووا نیز در این فیلم، پس از سال‌ها زندگی در تاریکی، به تدریج راهی برای همکاری با تیم و التیام زخم‌های گذشته خود پیدا می‌کند.

با توجه به صحنه پس از تیتراژ «تاندربولتس»، تیم یلنا اکنون به عنوان «انتقام‌جویان جدید» معرفی شده‌اند. پیو در این باره اشاره کرد که حضور یلنا در کنار چهره‌هایی مانند پدرو پاسکال، پل راد و بازیگران افسانه‌ای مانند پاتریک استوارت و ایان مک‌کلن در «انتقام‌جویان: روز رستاخیز» بسیار هیجان‌انگیز خواهد بود. او در این باره گفت: «واقعاً دیوانه‌کننده است که همه این بازیگران در یک فیلم جمع شده‌اند!» با توجه به صحبت‌های پیو، به نظر می‌رسد یلنا در «انتقام‌جویان: روز رستاخیز» پخته‌تر و قوی‌تر از قبل ظاهر خواهد شد. از آنجا که او در «تاندربولتس» مهارت‌های کار تیمی را آموخت، تعاملش با شخصیت‌های مختلف در فیلم جدید می‌تواند یکی از جذاب‌ترین بخش‌های داستان باشد.

«انتقام‌جویان: روز رستاخیز» هم‌اکنون در مرحله تولید قرار دارد و قرار است در سال ۲۰۲۶ اکران شود. تا آن زمان، طرفداران می‌توانند ماجراهای یلنا بلووا را در «تاندربولتس» که هم‌اکنون در سینماها اکران شده، تماشا کنند.

ملاقات نمادین جیسون آیزاکس با “نوه داستانی” اش در دنیای جادوگری

به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از اسکرین رانت؛ بازیگر لوکیوس مالفوی در حاشیه نمایش “فرزند نفرین شده” با بازیگر اسکورپیوس مالفوی دیدار کرد. جیسون آیزاکس، بازیگر خاطره انگیز نقش لوکیوس مالفوی در مجموعه فیلم های هری پاتر، در اقدامی غیرمنتظره با اریک سی. پیترسون، بازیگر نقش اسکورپیوس مالفوی در نمایش “هری پاتر و فرزند نفرین شده” ملاقات کرد. این دیدار که با یک اجرای کوتاه طنز همراه بود، به سرعت در شبکه های اجتماعی منتشر شد.

جیسون آیزاکس هفته گذشته در ادامه ارتباطش با دنیای محبوب هری پاتر، در حاشیه یکی از اجراهای نمایش “هری پاتر و فرزند نفرین شده” در تئاتر لیریک برادوی نیویورک حاضر شد. این بازیگر 60 ساله انگلیسی که بین هواداران به خاطر نقش آفرینی به یادماندنی اش در نقش لوکیوس مالفوی شناخته می شود، در پشت صحنه با اریک سی. پیترسون، بازیگر نقش اسکورپیوس مالفوی – نوه شخصیت او در داستان – ملاقات کرد.

بر اساس گزارش های رسیده، این دو بازیگر در یک اجرای کوتاه طنزآمیز شرکت کردند که در آن پیترسون دو عدد از لوبیاهای جادویی برتی باتز را به آیزاکس تعارف کرد. در این اجرا که ویدیوی آن در پیج اینستاگرامی نمایش به اشتراک گذاشته شده، آیزاکس پس از انتخاب لوبیای با طعم هلو، با دیدن لوبیای دوم که طعم کولادا داشت، با شتاب از صحنه خارج می شود. این حرکت طنز در واقع ارجاعی هوشمندانه به نقش اخیر آیزاکس در فصل سوم سریال پرفروش “نیلوفر سفید” بود، جایی که شخصیت او خانواده اش را با یک نوشیدنی مسموم می کند.

این ملاقات در حالی صورت می گیرد که آیزاکس پیش از این نگرانی های خود را درباره بازسازی مجموعه هری پاتر توسط اچ بی او ابراز کرده بود. او در مصاحبه ای اخیرا بیان کرده بود که نگران است بازیگران نسخه اصلی به مرور به فراموشی سپرده شوند. هواداران سریال در شبکه های اجتماعی به این ملاقات واکنش های مختلفی نشان دادند. برخی آن را ادای دینی به نقش آفرینی ماندگار آیزاکس دانستند، در حالی که عده ای با طنز اشاره کردند که “لوکیوس مالفوی هنوز هم از کولادا می ترسد!”

نمایش “هری پاتر و فرزند نفرین شده” که ادامه داستان مجموعه پس از 19 سال را روایت می کند، از سال 2016 تاکنون در شهرهای مهم جهان از جمله لندن، نیویورک و توکیو روی صحنه رفته است. این نمایش داستان آلبوس پاتر، اسکورپیوس مالفوی و دلفی دیگوری را دنبال می کند

چرا فیگارو تکذیبیه اصغر فرهادی را منتشر نکرده است؟

به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از کانال «سینما رهرو»؛ چند روز بعد از گفتگوی فیگارو با وینسنت کسل و اعلام فیلمسازی فرهادی درباره حمله تروریستی داعش به کافه باتاکلان و با اینکه یک خبرنگار منسوب به فرهادی، گزارش فیگارو را تکذیب کرده ولی فیگارو هنوز اصل خبر را در سایتش حذف نکرده و هیچ تکذیبیه ای را هم چاپ نکرده است. البته فرهادی شخصا هیچ جوابیه رسمی هم نداده و فقط همان خبرنگار خارج نشین نزدیک به فرهادی بوده که خبر را تکذیب کرده و این نکته خود بر سوءتفاهمات می افزاید. اول این که چرا فرهادی شخصا جوابیه نداده؟ دوم این که چرا فیگارو اصل خبر را حذف نکرده؟ احتمال دارد فرهادی که هیچ گاه نمی‌خواسته مستقیم وارد سیاست شود حالا بعد از دو اسکار، مانند سایر بازیگران مهاجر مجبور به تن دادن به سوژه جهان سومی داعش شده، و نگران است! او ممکن است از اینکه چرا وینسنت کسل داستان فیلم را لو داده سرگردان و در حال خریدن زمان برای تغییر داستان است!

همچنین به نقل از خبرگزاری مهر؛ روزنامه «جوان» در گزارشی درباره نساختن فیلم از ماجرای خون‌های آلوده نوشت: در حالی یک روزنامه فرانسوی از ساخت فیلم «داستان‌های موازی» در مورد حمله تروریستی داعش به تئاتر باتاکلان به کارگردانی اصغر فراهادی خبر می‌دهد که این فیلمساز هیچ علاقه‌ای به ساختن فیلمی در مورد داستان دردناک ارسال خون‌های آلوده فرانسوی به کشورمان و کشته‌شدن بیش از ۲۰۰ نفر از بیماران هموفیلی مصرف‌کننده آن خون‌ها از خود نشان نداده‌است؛ شاید، چون کارفرما همه چیز را تعیین می‌کند و امثال او صرفاً کارگران پروژه‌هایی هستند که کارگردان اراده می‌کند؛ درست مانند حرف‌هایی که او چند روز پیش در مورد فیلم ساختنش در ایران به زبان آورد و سعی کرد چهره سیاه و چرکی از اوضاع کشور برای مخاطبانش ترسیم کند.

ابتدای هفته جاری یک روزنامه فرانسوی اعلام کرد که اصغر فرهادی، کارگردان ایرانی با جمعی از بازیگران فرانسوی حمله تروریستی به سالن تئاتر باتاکلان فرانسه را در قالب فیلمی بلند روایت می‌کند. دقیقاً روز یک‌شنبه بود که روزنامه فرانسوی «لو فیگارو»، اصغر فرهادی پاییز امسال اولین فیلم بلند خود در فرانسه را با بازی ونسان کسل، ایزابل هوپر، پیر نینی و ویرژینی افیرا جلوی دوربین خواهد برد.

کارگر ایرانی، کارفرمای فرانسوی

این روزنامه فرانسوی می‌نویسد: «حملات ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵ در ۹ سال گذشته سوژه کارگردانان متعددی بوده و این بار قرار است اصغر فرهادی در «داستان‌های موازی» این واقعه را روایت کند. فیلمبرداری این اثر برای پاییز برنامه‌ریزی شده و انتظار می‌رود در بهار ۲۰۲۶ اکران شود.

همانطور که پیشتر در هفته جاری اعلام شد، این فیلم بلند، بازیگرانی از محبوب‌ترین ستارگان سینمای فرانسه‌زبان را گرد هم خواهد آورد. ونسان کسل که موضوع فیلم را روز یک‌شنبه در روزنامه «لا تریبون دیمانش» فاش کرد، در این فیلم سینمایی نقش یک فرمانده واحد تحقیقات و مداخله پلیس را ایفا خواهد کرد که در زمان حمله به باتاکلان در محل حاضر بوده‌است. او در کنار ایزابل هوپر، ویرژینی افیرا، پیر نینی و همچنین کاترین دونو که ظاهراً حضور کوتاهی خواهد داشت، در این فیلم به ایفای نقش خواهد پرداخت.»

لو فیگارو در ادامه می‌نویسد: «داستان‌های موازی» اولین فیلم اصغر فرهادی خواهد بود که پس از ۱۲ سال [پس از ساخت فیلم قبلی اش] در فرانسه فیلمبرداری می‌شود. در سال ۲۰۱۳، این کارگردان ۵۲ ساله با فیلم «گذشته» به موفقیت بزرگی دست یافته‌بود. یک میلیون نفر در فرانسه این فیلم را تماشا کردند. برنیس بژو، بازیگر زن این فیلم که در کنار طاهر رحیم درخشیده بود، جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن را از آن خود کرده بود.»

این گزارش می‌افزاید: «این کارگردان ایرانی که در ژوئن ۲۰۱۳ نشان بزرگ نقره‌ای شهر پاریس را دریافت کرد، جوایز بین‌المللی متعددی را در کارنامه دارد. او در سال ۲۰۱۲ برای فیلم «جدایی نادر از سیمین» موفق به دریافت جوایز سزار، اسکار و گلدن گلوب برای بهترین فیلم خارجی زبان شد. همچنین در سال ۲۰۱۶ برای فیلم «فروشنده» جایزه بهترین فیلمنامه در جشنواره کن و اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را کسب کرد و جوایز متعدد دیگری در مسکو، ورشو، شیکاگو و برلین به دست آورده‌است.»

توهمات یک فیلمساز اسکاری

چند روز پیش فرهادی در مصاحبه با روزنامه لوموند فرانسوی در مورد شرایط فیلمسازی در کشورمان می‌گوید: «۴۰ سال است هنرمندان ایرانی با وجود سرکوب و سانسور، سال به سال به تولید خود ادامه داده‌اند، طی یک سال گذشته، روند تولید، به ویژه تولیدات سینمایی، خشک شده‌است. به سهم خودم دیگر نمی‌توانم با همان شرایط به کار ادامه دهم و تا زمانی که حجاب اجباری وجود دارد، در ایران فیلم نخواهم ساخت.»

اصغر فرهادی فیلمسازی است که مهم‌ترین و اولین عناوین افتخارآمیز در کارنامه سینمایی‌اش را به واسطه آثاری دریافت کرده که در داخل کشور ساخته شده‌اند؛ در واقع او همه چیزش را مدیون کشورش است. طبیعتاً هر فیلمسازی مختار و آزاد است که در هر نقطه‌ای از دنیا که دوست دارد می‌تواند اثری هنری‌اش را تولید کند و این گزاره یک موضوع کاملاً منطقی و پذیرفته شده‌است، اما آنچه در مورد فرهادی آزار دهنده‌است، کارگری کردن او برای کمپانی و کارفرمای فرانسوی است، همان کشوری که هر جا و هر موقعی که توانسته ضربه‌ای به کشورمان وارد کند، حتماً آن را انجام داده‌است؛ از حوزه‌های سیاسی و اقتصادی تا فرهنگی و هنری، هیچ فرقی ندارد.

بعد از دروغ‌هایی که او در رابطه با شرایط فیلمسازی در کشورمان به زبان آورد، فاش‌شدن موضوع فیلمی که قرار است آن را برای کارفرمای فرانسوی و در کشور فرانسه بسازد، کمی مسئله روشن‌تر می‌شود که مبنای آن دروغ‌ها کجاست و به چه منظوری به زبان آورده‌است!

داستان خون‌های آلوده فرانسوی

فرهادی برای نشان دادن مظلومیت و فرهنگ‌دوستی فرانسوی‌ها حاضر به ساخت فیلم «داستان‌های موازی» با محوریت یک حمله تروریستی که منجر به کشته شدن ۱۳۰ نفر شده، می‌شود، اما در تمام سال‌هایی که در سینما سپری کرده هرگز حاضر نشد که داستان ارسال خون‌های آلوده از سوی کارفرمای فرانسوی‌اش به کشورمان را که جان بیش از ۲۰۰ نفر از هموطنان‌مان گرفت، بسازد! از آنجایی که فرهادی یک فیلمساز اجتماعی محسوب می‌شود، به نظر می‌رسد پرداختن به ابعاد مختلف و زوایای روشن‌شده ماجرای ارسال خون‌های آلوده فرانسوی به کشورمان که اتفاقاً یک موضوع کاملاً اجتماعی است، می‌توانست یا می‌تواند سوژه خوبی برای تولید یک اثر سینمایی باشد! این فرآورده‌های آلوده فرانسوی در میانه‌های دهه ۶۰ و درست زمانی که بعثی‌ها با هواپیماهای میراژ فرانسوی مشغول بمباران مردم کشورمان بودند، در اختیار ۹۷۶ نفر از بیماران مبتلا به هموفیلی قرار گرفت که ۱۹۳ از آنها را به ایدز مبتلا کرد. در واقع سال ۱۳۶۶ و پس از کشف اولین بیمار مبتلا به ایدز، رسماً وجود ایدز در ایران علنی شد.

جالب اینکه اولین قربانی ایدز و خون‌های آلوده فرانسوی در ایران یک کودک شش ساله به اسم اصغر نعیمی بود که در ششم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۶۶پ رپر شد و مزار او در ردیف ٣٩ قطعه ١� ٨ بهشت زهرا (س) هست. هر کسی که کمترین اطلاعی از فیلمنامه و فیلمسازی دارد، می‌داند ظرفیت دراماتیک داستان ارسال خون‌های آلوده فرانسوی به کشورمان بسیار بالاست، ولی چرا فیلمسازانی مثل اصغر فرهادی که در تولید آثار پیچیده و چند لایه اجتماعی تبحر دارند، هرگز سراغ آن نمی‌روند؟! امیدواریم که فرهادی بعد از تولید فیلم «داستان‌های موازی» سراغ ساختن فیلم «داستان خون‌های آلوده فرانسوی» هم برود!

با این حال به نقل پایگاه های خبری دیگر (از جمله ایسنا، آرمان، فرارو و…) براساس آنچه در استوری صفحه فرهادی نوشته شده ونسان کسل درباره فیلم دیگرش به خبرنگار فیگارو توضیح داده اما روزنامه‌نگار اشتباه برداشت کرده است.

خروج از نسخه موبایل