«مرگ پشت دیوار‌های سبز»؛ مستند بحران زباله در شمال ایران از شبکه دو

مستند «مرگ پشت دیوار‌های سبز» به کارگردانی مهدی زمان‌پور کیاسری، روایتی تکان‌دهنده از بحران زباله‌ها و پسماند‌های شمال ایران است؛ معضلی که تهدیدی جدی برای محیط‌ زیست، منابع طبیعی و سلامت مردم این منطقه به شمار می‌رود.

بیژن همدرسی: نفوذ فرهنگی در سینما و تلویزیون؛ توهم یا واقعیت ؟ (۱)


در جهان امروز، کمتر حوزه‌ای به اندازه فرهنگ و هنر از پیچیدگی روابط قدرت، سیاست، اقتصاد و رسانه تأثیر می‌پذیرد. فرهنگ، به‌ویژه در قالب‌های دیداری و شنیداری چون سینما و تلویزیون، نه‌تنها بازتابی از زیست اجتماعی و تاریخی یک ملت است، بلکه بستر اصلی شکل‌گیری ذهنیت جمعی و هدایت گفتمان‌های آینده‌ساز نیز محسوب می‌شود. در این میان، ایران به عنوان کشوری با پیشینه‌ای عمیق در هنر و اندیشه، همواره با چالش حفظ هویت فرهنگی در برابر امواج گاه نرم و گاه تند جهانی‌شدن مواجه بوده است. آنچه این چالش را بغرنج‌تر می‌سازد، پرسشی‌ست که در سال‌های اخیر بیش از پیش ذهن تحلیل‌گران و دلسوزان فرهنگی را به خود مشغول کرده: آیا در پس برخی تحولات محتوایی و ساختاری در سینما و تلویزیون ایران، چیزی فراتر از تغییر ذائقه یا روند طبیعی توسعه هنری در کار است؟ آیا آنچه امروز در قالب سریال‌ها، فیلم‌ها، دیالوگ‌ها، پوشش‌ها، قهرمان‌ها و حتی سکوت‌های روایی دیده می‌شود، نتیجه‌ی صرف تغییر نسل و سلیقه است یا نشانه‌هایی از یک جریان آهسته، اما هدفمند برای دگرگون ساختن بنیان‌های فکری جامعه؟

این نظریه که نظام رسانه‌ای ما درگیر نوعی “نفوذ خزنده فرهنگی” است، نه صرفاً بر پایه شواهد سیاسی، بلکه بر اساس نشانه‌شناسی هنری، روندشناسی تولید محتوا و تحلیل مناسبات سرمایه و سلیقه در دهه‌های اخیر مطرح شده است. نفوذ، در این معنا، نه لزوماً حضور فیزیکی عوامل معاند، بلکه گاه به‌صورت انتخاب‌های آگاهانه یا ناآگاهانه سازندگان، سرمایه‌گذاران و مدیرانی است که خواسته یا ناخواسته مسیر تولید فرهنگی را از ریشه‌های بومی جدا کرده‌اند. از آن‌سو، ردپای الگوبرداری بی‌رویه از محصولات خارجی، حضور پررنگ سرمایه‌های بی‌نام‌ونشان در تولیدات پلتفرمی، کم‌رمق شدن روایت‌های ملی‌محور و گسست میان نسل جدید هنرمندان با زیست سنتی جامعه، همگی نشانه‌هایی‌ هستند که این نگرانی را تقویت می‌کنند.

اما پرسش کلیدی همچنان باقی‌ست: اگر فرض وجود نفوذ در سیستم فرهنگی مان را بپذیریم؛
این نفوذ از چه جنس و با چه سازوکارهایی عمل می‌کند؟
از بیرون هدایت می‌شود یا از درون رشد می‌کند؟
تحت سلطه سرمایه است یا بی‌خبری نهاد سیاست‌گذار؟
آگاهانه است یا نتیجه ساختار؟
این مقاله در تلاش است تا به این پرسش از چهار منظر نفوذ مفهومی، بیرونی، درونی و سرمایه‌محور پاسخ دهد و تصویری واقعی، بی‌طرفانه و منصفانه از پدیده‌ای ترسیم کند که اگر آن را نشناسیم، ممکن است هویت فرهنگی‌مان را به‌آرامی بزداید.

خروج از نسخه موبایل