وقتی رضا میرکریمی در اختتامیهٔ جشنوارهٔ جهانی فجر 1404 گفت «سینما شاخصترین دستاورد ما بعد از انقلاب در فرهنگ است»، سالن پر از تشویق شد. جملهای پراحساس، پرغرور و در نگاه اول کاملاً قابل دفاع. اما همین که از سالن بیرون می آییم و به واقعیتهای گستردهتر فرهنگی ایران فکر می کنیم، اساس جمله شروع به لرزیدن می کند.
سینما بیشک یکی از درخشانترین دستاوردهای ماست. دو اسکار، صدها جایزهٔ معتبر جهانی، نام کیارستمی و فرهادی که در دانشگاههای هاروارد و سوربن تدریس میشود و تصویر انسانی و پیچیدهای که از ایران در جهان ساخته، همه اینها حقایق غیرقابل انکارند. اما «شاخصترین» بودن، ادعای بزرگتری است؛ ادعایی که وقتی معیار را از «جشنوارههای نخبگانی» به «تأثیر واقعی بر زندگی و هویت میلیونها نفر» تغییر میدهیم، دیگر چندان استوار نمیماند. یک سرود ساده به نام «سلام فرمانده» در کمتر از یک سال بیش از دو میلیارد بازدید گرفت، در پنجاه کشور اجرا شد و میلیونها کودک و نوجوان را به خیابان آورد؛ عددی که کل تاریخ سینمای پس از انقلاب حتی در رویاهای خوشبینانهاش به این حجم از مشارکت تودهای نزدیک هم نشده است. احیای هویت اسلامی–انقلابی، گسترش فرهنگ بسیج، نشر میلیونی کتابهای دینی، مراسمهای عظیم اربعین و محرم و فاطمیه، و حتی شبکهٔ گستردهٔ رسانهٔ ملی که هر شب به خانهٔ دهها میلیون نفر راه دارد، همگی تأثیر فرهنگی عمیقتر، پایدارتر و فراگیرتری داشتهاند.
خود جملهٔ میرکریمی هم در یک فضای کاملاً صنفی و رسمی بیان شد؛ جایی که همه حاضران یا فیلمساز بودند یا مدیر فرهنگی. در چنین فضایی، بزرگنمایی نقش سینما طبیعی است، مثل اینکه در جمع فوتبالیستها بگوییم «فوتبال مهمترین دستاورد ورزشی ماست». اما همین که از سالن بیرون بیاییم و به کل جامعه نگاه کنیم، میبینیم فوتبال در کنار کشتی، وزنهبرداری، ووشو و کوهنوردی قرار میگیرد و هیچکدام به تنهایی «شاخصترین» نیستند.
سینما مزیت بزرگی است، اما نه تنها مزیت و نه لزوماً بزرگترین مزیت. شاید اگر میرکریمی به جای «شاخصترین» میگفت «یکی از درخشانترین» یا «یکی از مهمترین»، کمتر کسی اعتراضی میکرد. جملهٔ فعلی اما، بیشتر شبیه یک فریاد عاطفی از دل یک فیلمساز است تا یک قضاوت تاریخی–فرهنگی دقیق.
به هر حال، این یادداشت نه برای کم کردن از ارزش سینما، بلکه برای بزرگ داشتن همهٔ دستاوردهای فرهنگی ایران است. ما به همهشان نیاز داریم: هم به فیلمهایی که در جشنواره های بزرگ و کوچک داخلی و خارجی تشویق میشوند، هم به سرودهایی که در استادیوم های بزرگ جهان اشک انسان را سرازیر میکند، و هم به فرهنگی که در کوچه و خیابان، هر روز نفس میکشد و ما در لجبازانه ترین موضع هم قادر نیستیم آن را نادیده بگیرم؛ جدای از آن پیشرفت های شگرف کشور در حوزه های علمی، فناوری، هوافضا، نظامی، و سیاسی مباحث دیگری را می طلبد که در حوصله ی این یادداشت نیست.
به عنوان یک سینماگر اعلام می کنم که سینما پرچم ماست، اما تنها پرچم نیست؛ این اعتراف، نه ضعف، که قوت ماست.


دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.