در روزهایی که دود جنگ از آسمان سرزمینمان کنار میرود و موشکها خاموش میشوند، آنچه باقی میماند نه فقط خرابی خانهها، که تیرگی در دلهاست. جنگی که رژیم صهیونیستی به ما تحمیل کرد، اگرچه خسارتبار و دردناک بود، اما یک حقیقت بزرگ را آشکار ساخت: ملت ایران، برخاستهتر و متحدتر از همیشه، یکصدا در برابر تجاوز ایستاد. نه فقط با سلاح، که با ایمان، غیرت و ایستادگی. اما پس از آتشبس، وقتی سکوت جای انفجار را میگیرد، تازه پژواکهای روانی جنگ آشکار میشود. جامعه ما، با اینکه در ظاهر آرام گرفته، اما در لایههای زیرین، با خستگی روح، اضطراب جمعی و نوعی دلزدگی پنهان درگیر است. این نه ضعف، که طبیعت انسان پس از مواجهه با بحران شدید است. افسردگی پساجنگ، نهتنها پدیدهای روانشناختی، که یک هشدار اجتماعی است؛ مردم نیاز دارند بار دیگر طعم زندگی را بچشند.
در چنین وضعیتی، جامعه بیش از گلوله، نیاز به گل دارد. هنرمندان، شاعران، فیلمسازان و مسئولان فرهنگی وظیفهای تاریخی بر دوش دارند: احیای امید. هنر، باید به میدان بیاید؛ نه برای تشدید روحیه جنگی، که برای ترمیم روان زخمی ملت. باید از قهرمانان گفت، اما نه فقط قهرمانان میدان جنگ، که قهرمانان صبر، مادران داغدار، کودکان پناهجو، پرستاران شبزندهدار. مردم ما در اوج بحران، ایمان مذهبی و ریشههای ملی خود را بازیافتند. اما این نه پایان راه که آغازی تازه است. تقویت این هویت، نه با شعار، که با معنا دادن به رنجها ممکن است. حالا که در آستانه محرم هستیم، این فضای معنوی میتواند بستری باشد برای بازآفرینی امید، برای تبدیل سوگ به شعور، و ماتم به حرکت.
دشمن شاید در صحنه نظامی آنطور که باید تنبیه نشده باشد، اما آنچه او هرگز نتوانست بشکند، روح ایرانی است. حال زمان آن است که این روح، با شادی مشروع، امیدآفرینی فرهنگی و جریانسازی معنوی زندهتر از پیش بدرخشد. ما پیروز شدیم، اما این پیروزی باید در لبخند کودکان، نگاه روشن جوانان، و بازسازی اعتماد اجتماعی به بار بنشیند.
در پایان، یک نکته را نباید فراموش کرد: ما هنوز زندهایم. هنوز عاشقیم. هنوز وطندوستیم. و هنوز میتوانیم رو به آسمان، نه از سر ناچاری، که با امید دعا کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.