
اکبر سنگی، استاد پیشکسوت سینما و تلویزیون ایران، با بیش از چهار دهه فعالیت هنری درخشان، چهرهای ماندگار در عرصه بازیگری کشور محسوب میشود. این هنرمند پرتلاش که متولد سوم فروردین ۱۳۳۲ در تهران است، مسیر هنری خود را از تئاترهای محلی آغاز کرد و با تحصیل در دانشگاه هنر تهران، پایههای علمی و آکادمیک هنر نمایش را فراگرفت. سنگی در دهه ۶۰ با حضور در نقشهای کوچک سینمایی و تلویزیونی پا به عرصه هنر نهاد و به تدریج با خلق شخصیتهای عمیق و تأثیرگذار، جایگاه خود را به عنوان یکی از بازیگران مطرح ایران تثبیت کرد.
ویژگی بارز بازیگری اکبر سنگی، تسلط کم نظیر او بر روانشناسی شخصیتها و توانایی خلق نقشهای پیچیده با لایههای عاطفی متنوع است. از فیلمهای ماندگار او میتوان به «یوسف هور»، «قلادههای طلا»، «مرگ کسبوکار من است» و «مرد نامرئی» اشاره کرد. در عرصه تلویزیون نیز آثار درخشان او در سریالهایی چون «نبردی دیگر», «سربداران»، «امام علی(ع)» و «در چشم باد» همواره در یاد مخاطبان باقی مانده است. سنگی علاوه بر بازیگری، به عنوان مشاور هنری، کارگردان تئاتر و مربی بازیگری نیز فعالیت داشته و همواره الگویی از اخلاق حرفهای و تعهد هنری برای هنرمندان جوان بوده است. امروز در ۷۲ سالگی، این استاد بزرگ همچنان با همان شور و اشتیاق اولیه به خلق آثار هنری ارزشمند ادامه میدهد و هر نقش جدید او، گواهی بر پویایی و استمرار هنر ناب ایرانی است.پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
استاد عزیز، با تشکر از حضورتان. اخیراً در جایی اظهارات تندی درباره سینمای ایران داشتهاید و از “ابتذال کامل” سینما سخن گفتید. آیا واقعاً معتقدید سینمای امروز ایران به نقطه غیرقابل بازگشتی رسیده است؟
ببینید، من نزدیک به پنج دهه در این عرصه زحمت کشیدهام. وقتی میگویم سینما به ابتذال کامل رسیده، یعنی دیگر حتی آن محتوای حداقلی که روزی داشتیم هم ناپدید شده. آیا این همان سینمایی است که قرار بود پس از انقلاب “دانشگاه” باشد؟ امروز نه پیامی وجود دارد، نه پشتوانه فرهنگی، فقط تمسخر و سطحینگری است.
اما برخی میگویند سینمای امروز نسبت به گذشته واقعگراتر است و با زبان مردم صحبت میکند. مثلاً دیالوگهای خودجوش بازیگران را نشانه خلاقیت میدانند.
این اسمش “خلاقیت” نیست! وقتی بازیگر بدون فیلمنامه هر چه دلش میخواهد جلوی دوربین میگوید، این آنارشی است. آیا مسئولان سینما به فرزندان خود اجازه میدهند چنین دیالوگهای ناهنجاری را تکرار کنند؟ من به شما میگویم: چه بسا یک فیلم بد، برابر با هشتاد بار خواندن یک کتاب مسموم است! امروز خیلیها وقتی از سینما بیرون میآیند، همان رفتارهای زشت فیلمها را در زندگی واقعی اجرا میکنند.
شما به “رقص آقایان” اشاره کردهاید. این نگاه، نوعی حذف گزینشی اخلاقگرایانه نیست؟
مگر مسئله سر زن بودن یا مرد بودن فردی است که در فیلم ها میرقصد… این برداشت غلطی است. مسئله “ابتذال نهادینه شده در فیلمهای سینمایی” است. قبل از انقلاب، در فیلمها با عرض پوزش کافه و رقاصه موج میزد. چه شده که امروز همان مضامین را با ژست مدرن تکرار میکنند؟ تفاوتش چیست؟ فقط پوشش ظاهری تغییر کرده یا دیکتهی نانوشتهای در حال اجراست؟! آیا میشود فهمید که مسئولین نظارتی و صنفی سینما ناآگاهانه یا عمداً این مسیر را طی میکنند؟!
خب با این شرایط، پیشنهاد عملی شما برای نجات سینما چیست؟
واقعاً باید تأسف خورد که به اصطلاح در سینما درد از ناله زیادتر شده است. به نظرم باید سه اقدام فوری در دستور کار قرار بگیرد. مسئولان باید به جای تعارفات و نان قرض دادن های باندی و جناحی، نشست اضطراری برقرار کنند و پروتکلهای شفافی برای نجات سینما و خط قرمزهای محتوایی تهیه و اجرا کنند. باید از مخاطبان واقعی به طور جدی و بدون جهتگیری بازخورد بگیرند و به آن توجه کنند. باید سازندگان و مسئولان در قبال این آشی که پختهاند، مسئولیتپذیر باشند و از خود بپرسند که آیا حاضرند این فیلمها را در حضور خانوادهشان تماشا کنند؟
و در پایان! آقای سنگی عزیز نگرانتر شدم؛ آیا امیدی به آینده سینمای ایران دارید؟
البته، اگر مدیران و مسئولان سینمایی به خواب رفته بیدار شوند، بله. ترس من این است که از خواب بیدار نشوند. آنوقت فاجعه است. فقط یک جمله بگذارید به عنوان جملهی پایان بگویم… سینما آیینه جامعه است، اما این آیینه را زنگار بگیرد، تصویر جامعه تحریف میشود. تاریخ آینده، با این فیلمها چگونه در مورد جامعهی امروز ما قضاوت خواهد کرد؟ این مسئولیت سنگینی است که باید آن را به دوش کشید!
سپاسگزارم از صراحت شما. امیدواریم این هشدارها جدی گرفته شود.
من هم از شما متشکرم، و امیدوارم باعث توجه بیشتر مسئولان امر باشد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.