آقای اصغری، شما قبلا در مصاحبه ای گفته اید که سینمای ایران از مسیر اصلی خود منحرف شده. اجازه دهید این نظر را به چالش بکشیم – آیا اساساً این «مسیر اصلی» که شما از آن دفاع می کنید، واقعاً وجود خارجی دارد؟ یا این که ما همیشه درگیر همین دوگانه فرهنگ-اقتصاد بوده ایم؟
سؤال جالبی است. ببینید، اگر به تاریخ سینمای ایران نگاه کنیم، در دهه های گذشته ما فیلم هایی داشتیم که هم مخاطب را جذب می کرد و هم حرفی برای گفتن داشت. مشکل امروز این است که…
دقیقاً! و آن سینما هم تحت حمایت های دولتی بود. آیا شما پیشنهاد می کنید بازگردیم به آن سیستم حمایتی؟ در حالی که می دانیم آن سیستم هم انتقادات خاص خود را داشت.
نه، منظورم بازگشت به گذشته نیست. بحث بر سر ایجاد تعادل است. وقتی شما در یک سال بیش از ۷۰ درصد تولیدات سینمایی را به کمدی های سطحی اختصاص می دهید، طبیعی است که…
اما این آمار را از کجا آورده اید؟ و مهم تر اینکه اگر مخاطب این فیلم ها را می پسندد، آیا این نشان دهنده نیاز واقعی جامعه نیست؟ شاید مردم دقیقاً به همین سرگرمی ساده نیاز دارند؟
اینجاست که بحث جالب می شود. آیا وظیفه سینما فقط پاسخ گویی به سلیقه موجود است یا باید سلیقه سازی هم بکند؟ وقتی رسانه ملی برخی فیلمها را نادیده می گیرد اما برای برخی دیگر تبلیغات گسترده می کند، داریم چه پیامی می دهیم؟
صبر کنید! بعضی فیلم ها برای جشنواره ها ساخته شده، بعضی فیلم ها با سرمایه رسانه ی ملی ساخته شده، و بعضی دیگر با بودجه بخش خصوصی برای مخاطب عام. چرا باید اینها را در یک سطح ببینیم؟
چون همه شان سینما هستند! مشکل دقیقاً همین جاست که ما داریم سینما را به سه بخش جشنوارهای، سفارشی، و مردمی تقسیم می کنیم. در حالی که سینمای خوب، فیلمی است که هم از نظر فنی و هنری برجسته باشد و در جشنواره ها بدرخشد، هم حرفی عمیق و جدی داشته باشد و بتواند آن را بدون لکنت بیان کند، و هم پرفروش شد.
پس شما معتقدید مشکل از فیلمسازان است؟ چرا آنها نمی توانند مثل فیلم هایی بسازند که هم فرهنگ ساز باشند هم پرفروش؟
نه، مشکل ساختاری است. وقتی سیستم اکران شما به گونه ای است که فیلم هایی خاص شانس نمایش پیدا نمی کنند، وقتی نهادهای فرهنگی فقط به آمار فروش نگاه می کنند، طبیعی است که فیلمسازان به سمت تولیدات کم خطرتر بروند.
این حرف شما تناقض دارد. از یک طرف می گویید نباید به آمار فروش توجه کرد، از طرفی از فیلم پرفروش دم می زنید. بالاخره چه می خواهید؟
دارید به نکته خوبی اشاره می کنید. من با فروش مخالف نیستم، با تک بعدی شدن مخالفم. مشکل وقتی است که فروش تنها معیار می شود. باید سیستمی طراحی کنیم که هم به کیفیت هنری بها دهد هم به مخاطب.
و این سیستم آرمانی را چگونه می توان اجرا کرد؟ مخصوصاً در شرایط اقتصادی فعلی که تهیه کنندگان به دنبال بازگشت سرمایه هستند.
نیاز به یک انقلاب مدیریتی داریم. مثلاً سهمیه بندی سالن ها برای انواع فیلم ها، یا ایجاد صندوق حمایت از فیلم های باکیفیت؛ اصلاح سیستم داوری جشنواره ها، و آموزش مخاطب از طریق رسانه ملی…
همه این حرف ها خوب است، اما به نظر می رسد آرمان گرایانه و غیرواقعی است، آن هم در شرایطی که حتی سینمای جهان هم به سمت تجاری شدن پیش می رود.
بله، اما سینمای موفق جهان تعادل را حفظ کرده. هالیوود هم تایتانیک دارد هم شوالیه تاریکی. ما چرا باید فقط به یکی از اینها بسنده کنیم؟
صحبت آخر؟
فقط این را بگویم که اگر امروز به فکر نباشیم، فردا باید هزینه بیشتری بپردازیم. سینما فقط یک صنعت نیست، یک رسانه قدرتمند فرهنگی است. فراموش کردن این مسئله، خیانت به نسل آینده است.
ممنون از این بحث صریح و چالشی. امیدوارم این گفتگوها ادامه پیدا کند.
من هم از شما متشکرم. مهم این است که درباره سینما حرف بزنیم، چون نشان می دهد برایمان مهم است.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.