سامانه مدیریت فروش و اکران سینمای ایران (سمفا) با انگیزههای بزرگی متولد شد که نسخه آزمایشی آن (که خیلی زود به عنوان نسخه اصلی معرفی شد)، نتوانست بخش قابلتوجهی از آن کارکردها را پوشش دهد. حالا سمفا چند روزی از دسترس خارج شده و این انتظار قوت گرفته که تعاریف ذاتی سمفا، اینبار طراحی و اجرا شده و در نسخه حدید این سایت، رونمایی شود.
به گزارش سینمتای خانگی از ایرنا، هماکنون چند روزی است که سامانه مدیریت فروش و اکران سینمای ایران (سمفا) از کار افتاده و مدیران سازمان سینمایی درصدد هستند تا نسخه بهروزتری از این سایت جامع را بارگزاری کنند. سمفا، از ابتدا با شک و تردیدهایی، پا به عرصه گذاشت. قرار بود علاوه بر نمایش بهلحظه آمار فروش فیلمهای در حال اکران، تعداد مخاطبان و تعداد سانسهای هر فیلم، سهم سینمادار، تهیهکننده و پخشکننده را در لحظه جدا کرده و به این مشکل چنددههای پایان دهد. فرآیندی که از ابتدا در ساختار این سایت لحاظ نشد و تنها ۳ فاکتور فروش فیلم، تعداد مخاطبان و تعداد سانسها نمایش داده شد و فعالشدن مکانیزم جداسازی، به روزهای آینده موکول شد که این روزهای آینده، پس از گذشت چند سال، هرگز محلی از اعراب پیدا نکرد و اجرایی نشد.
حالا اما در همین فروش روزانه و امکانات حداقلی که سمفا ارائه میداد نیز خلل وارد شد و این سایت به همین دلیل از دسترس خارج شد تا ضمن تقویب زیرساختهای نرمافزاری، احتمالا بخشهای دیگری نیز به کارایی این سایت افزوده شود. در همین رابطه، چند راهکار با قابلیت اجرایی نهچندان دشوار مطرح میشود که امیدواریم در نسخه جدید سمفا لحاظ شود.
۱. یکی از رسالتهای مهم سمفا، بحث جداسازی درصد مربوط به سینمادار، تهیهکننده و پخشکننده است که این اتفاق در بزنگاههایی چون کرونا و یا اتفاقهای پائیز سال گذشته که منجر به رکود سینماها شد، تا اندازه یک اتفاق بحرانزا ظاهر شده و حاشیههایی را رقم زد که پای سازمان سینمای را نیز به میان کشید. بحث بدهی سینماها به تهیهکنندگان و پخشکنندگان، مقولهای بسیار قدیمی است که قرار بود توسط سمفا مرتفع شود بنابراین انتظار میرود که نسخه جدید سمفا، چنین قابلیتی را داشته باشد و بیش از یک سایت خبری ظاهر شود.
۲. انتظار مهمی که از سمفای جدید میرود آن است که اطلاعات تخصصی و جزئیتری از سینما بروز دهد. تا قبل از سمفا، موسسه سینماشهر، آمار دقیقی از فروش روزانه سینما ارائه میداد که علاوه بر ۳ فاکتور سمفا، مواردی چون پرفروشترین سینماهای کشور در آن روز را نیز ارائه میداد که یک بانک اطلاعاتی داده بسیارمفید برای تمام مردم محسوب میشد اما سمفا، خود را خلاصه به فروش فیلم، تعداد مخاطب و تعداد سانس کرد و متاسفانه به اطلاعات دقیقتری مجهز نشد که امیدواریم این جامعنگری، در فاز جدید رونمایی از سایت جدید، لحاظ شود.
۳. سمفا، ترمینال هماهنگی سامانههای فروش برخط است و این انتظار میرود که وارد مواردی چون بلیتفروشی نشود. هنوز خاطرات بلیتفروشی این سامانه در جشنواره فجر سه سال گذشته از یادها نرفته است. بنابراین رسالتهای مهمتر و منطقیتری برای این ترمینال تعریف شده که راهبردیتر و اساسیتر از بلیتفروشی است.
۴. سایت سمفا، تا پیش از این، از یک باگ اطلاعاتی بزرگ رنج میبرد. بدین ترتیب که وقتی آیکون فروش امروز انتخاب میشد، به جای آنکه بلیتهای خریداریشده برای سانسهای همان روز را نمایش دهد، حتی پیشفروش بلیت روزهای آینده را در این زمینه به نمایش میگذاشت و به اطلاعات آماری اشتباهی میرسید که سبب میشد تا رسانهها، اطلاعات اشتباهی را در زمینه فروش روزانه آثار و تعداد مخاطبان و سانسها منتشر کنند. مثلا اگر فردی در روز شنبه، بلیت روز یکشنبه را خریداری میکرد، اطلاعات آن خرید برای روز شنبه به ثبت میرسید. البته که با ترفندهایی میشد متوجه شد که فروش خالص و درست یک روز، به چه میزان است اما این روش، از طریق کلیک بر روی فروش امروز که سادهترین روش ممکن بود، میسر نمیشد. جای امیدورای است که این باگ اطلاعاتی بزرگ، در نسخه جدید برطرف و تسهیل شود.
۵. سمفا تا پیش از این، اطلاعات مربوط به ۳ سال آخر را نمایش میداد که حتی در برههای، اطلاعات مربوط به سال ۹۸ نیز از روی سایت برداشته شد و تا پایان نیز برنگشت. مطلوب است که سمفا بهعنوان جامعترین و تنها سایت آماری این حوزه، حداقل تاریخچه فروش آثار سالهای دهه ۹۰ را روی سایت بارگزاری کرده تا عنوان پایگاه جامع داده، برازندگی بیشتری برای سمفا داشته باشد و دست پژوهشگران، روزنامهنگاران و علاقمندان به سینما برای دسترسی به اطلاعات موثق این حوزه، باز باشد.
اینها، ۵ راهکاری است که قابلیت اجرایی چندان پیچیدهای ندارند و میتوانند سمفا را بهعنوان شاهراه اطلاعاتی و مالی درست و بهینه برای مردم، اهالی سینما و مدیریت سینمایی کشور مطرح کند. تنها در این صورت است که سمفا، به همان سایت اطلاعاتی و مالی جامعی تبدیل میشود که از ابتدا با همین نیت و انگیزه آغاز به کار کرد اما هیچگاه نتوانست چنین قابلیتهایی را در خود مشاهده کند.
فیلم سینمایی «زندگی شیرین» به نویسندگی و کارگردانی مجتبا اسپنانی و تهیهکنندگی مجید صدیقی از چند روز دیگر در سینماهای منتخب گروه سینمایی هنر و تجربه به نمایش در میآید.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی گروه سینمایی هنر و تجربه، فیلم سینمایی «زندگی شیرین» داستان شیرین و دو فرزندش است که در سالهای دفاع مقدس در خانه خود در یکی از محلههای اصفهان زندگی میکند. منصور شوهر او که به جبهه رفته، قرار است یک روز به اصفهان بیاید و برگردد. شیرین سعی دارد خانه را برای ورود او آماده کند.
شهره موسوی، ایمان نظیفی، شاهده خدادادی، ماهک حسینی، نازنین علینقیان، امیرعلی مرادمند، بتول شیرانی، احمد خوانساری و دلارام ترکی از جمله بازیگران این فیلم هستند.
اکران فیلم سینمایی «زندگی شیرین» از روز چهارشنبه ۱۷ آبان در سینماهای منتخب گروه سینمایی هنر و تجربه آغاز میشود و مراسم رونمایی این فیلم نیز روز دوشنبه ۱۵ آبان ساعت ۱۷ در پردیس سینمایی چارسو برگزار میشود.
عوامل دیگر فیلم سینمایی «زندگی شیرین» عبارتند از: مدیر فیلمبرداری: مجتبا اسپنانی، برداشت و طراحی صدا: مهران ثابتیفر، طراح صحنه و لباس: متین سلیمانی، طراح چهرهپردازی: نفیسه علیزاده، موسیقی: کارنگ کرباسی، تدوین و اصلاح رنگ: ابوالفضل شایان، دستیار اول کارگردان: امیرمهدی خادم، برنامهریز: ایرج رضایی، مجری طرح: موسسه سینمایی فرانگر فیلم فردا با حمایت دفتر تخصصی سینمای سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری اصفهان و اطلس فیلم ایرانیان.
در حال حاضر فیلمهای گروه سینمایی هنر و تجربه در ۲۳ سالن سینما در تهران و شهرستانها بهصورت ثابت به نمایش درمیآیند.
در تهران سینماهای چارسو، کورش، موزه سینما، نارسیس، پرده طلایی، پرندمال، فرهنگ و باغ کتاب هر روز در دو سانس ۱۶ و ۱۸ و در شهرستانها سینماهای هویزه، ویلاژتوریست و اطلس مشهد، سوره و ساحل اصفهان، گلستان شیراز، مهر قدس همدان، عصرجدید گرگان، ستاره باران تبریز، بهمن سنندج، مهر ارومیه، تماشاخانه پارس کرمان، آزادی کرمانشاه، بازار شهر قم و هنر و تجربه بابل روزهای چهارشنبه هر هفته در دو سانس ۱۶ و ۱۸ بهصورت ثابت فیلمهای این گروه سینمایی را اکران میکنند.
منصور ضابطیان مجری، برنامهساز و روزنامهنگار سینمایی معتقد است اهمیت سینمای مستند در بعضی از کشورها بیشتر از اهمیت مستند در سینمای ما است.
به گزارش سینمای خانگی، منصور ضابطیان مجری، برنامهساز و روزنامهنگار سینمایی درباره دغدغهاش در عرصه برنامهسازی در حوزه مستند به مهر گفت: من در درجه اول یک روزنامهنگار هستم و چه زمانی که در فضای مطبوعات مشغول فعالیت بودم و چه الان که در رسانههای دیگر کار میکنم، همواره بخش عمدهای از کارم مستند بوده است. بسیاری از برنامههایی که در تولیدشان نقش داشتهام هم بخشهای مستند داشتهاند. به دلیل اینکه همیشه برایم اهمیت داشته که مستند را به خانههای مردم بیاورم تا بتوانند با استناد درست به مسائل مختلف نگاه کرده و درباره آن فکر کنند. بنابراین طبیعی است که این علاقهمندی در من وجود دارد و همیشه در برنامههایم هم بوده است. حتی کتابها و پادکستهایی که میسازم، همگی یک جنبه مستندنگارانه دارند.
ضابطیان در مورد مهجور واقع شدن سینمای مستند در عرصه تبلیغات ادامه داد: این اتفاق فقط مربوط به ایران نیست و در همه جای دنیا سینمای داستانی مخاطب عامتری دارد. طبیعتاً به دلیل اینکه سینمای داستانی از حواشی بیشتری برخوردار است و جنبه سرگرمی دارد، آنچه که پیرامون یک قصه یا فیلم سینمایی اتفاق میافتد، خیلی بیشتر از آن چیزی است که در اطراف یک فیلم مستند رخ میدهد. بنابراین این موضوع فقط مربوط به سینما یا فرهنگ ما نیست.
نویسنده کتاب «بیزمستان» توضیح داد: به همین دلیل با شدت و ضعفی، اهمیت سینمای مستند در بعضی از کشورها بیشتر از اهمیت مستند در سینمای ما است. اما این یک قاعده کلی است که مردم عمدتاً به سینمای داستانی بیشتر از سینمای مستند، تعلق خاطر پیدا میکنند.
وی یادآور شد: طبیعتاً اگر آگاهی رسانی بیشتری در حوزه سینمای مستند در ایران و یا در کشورهای دیگر اتفاق بیفتد، مثل هر محصول دیگری مخاطب بیشتری جذب میکند. اما در مقام مقایسه اگر بخش میانی جامعه را در نظر بگیریم و از بخش خاصپسند جامعه صرفنظر کنیم، همه جوامع، سینمای داستانی را بیشتر از سینمای مستند دنبال میکنند.
آرمان خوانساریان، کارگردان جوانی که این روزها فیلم «جنگل پرتقال» را به عنوان اولین فیلم بلند سینماییاش روی پرده سینماها دارد، عاشق معلمی است و در یک هنرستان پسرانه هم درس میدهد؛ او آنقدر دلبسته این حرفه است که میتوان گفت به اندازه سینما برایش عزیز است.
این فیلمساز که پیشتر با فیلمهای کوتاه «سبز کله غازی» و «سایه فیل» در جشنوارههای فیلم کوتاه جایزههای متعددی گرفته بود، پس از چند سال سراغ ساخت یک فیلم سینمایی بلند رفت؛ فیلمی که بخشهای زیادی از آن برگرفته از زندگی خود «آرمان» یا اطرافیانش است و سال گذشته در جشنواره فیلم فجر رونمایی شد.
خوانساریان در گفتوگویی با ایسنا از تجربه ساخت «جنگل پرتقال» گفت و علاقهای که به تدریس دارد؛ از شب عجیب ۲۲ مهرماه گفت که فیلمش را برای جمعی از فیلمسازان صاحبنام کشور اکران کرد ولی سرخوشیاش با خبر تلخ قتل داریوش مهرجویی دو، سه ساعت بیشتر دوام نیاورد.
بخشهای زیادی از «جنگل پرتقال» هم از واقعیت سرچشمه میگیرد. شخصیت معلم داستان هم بخشی از من است که در خودم سانسور میکنم
گپ و گفت ما با این فیلمساز جوان با حرفه معلمی او آغاز شد و اینکه آیا «سهراب بهاریان» (نقش اول فیلم جنگل پرتقال با بازی میرسعید مولویان) همان آرمان خوانساریان است؟
او در جواب به این پرسش میگوید: «شاید بله، چون به هر حال هر کسی تکههایی از خودش را در فیلمش جا میگذارد. بخشهای زیادی از «جنگل پرتقال» هم از واقعیت سرچشمه میگیرد. شخصیت معلم داستان هم بخشی از من است که در خودم سانسور میکنم یعنی سهراب بهاریان شخصیت بیرونی من نیست. درواقع هنگام نوشتن فیلمنامه براساس بانک عاطفی خود و تکنیکهای فیلمنامهنویسی محصولی خلق میشود و در این مورد حدود ۸۰ درصد ماجراهای فیلم بر اساس اتفاقاتی شکل گرفته که برای خودم یا نزدیکانم رخ داده است.»
داستان اصلی فیلم «جنگل پرتقال» در شهر تنکابن و دانشگاهش میگذرد؛ دانشگاهی که آرمان خوانساریان سال ۱۳۹۳ به آنجا انتقالی گرفت. «جریان دانشگاهم کمی مفصل است. من در دانشکده هنر و معماری تهران – مرکز درس میخواندم ولی تمام دوستانی که با آنها در هنرستان همدوره بودم در تنکابن درس میخواندند. بعد از مدتی در دانشگاه خودم دچار رخوت شدم و فکر میکردم از این تکرار خسته شدهام. ذات هنر درون خود زیباییهایی دارد که در شهری مثل تهران نمیشود آن را تحصیل کرد. فکر کردم استادها که تقریبا یکی هستند، رشته تحصیلی من هم بیشتر به مطالعه فردی متکی است، پس تصمیم گرفتم به تنکابن بروم و جزو معدود کسانی بودم که معکوس انتقالی گرفتم. این اتفاق خیلی برایم بهتر بود چون تنکابن شهری خلوت، پر از زیبایی و آرامش بود که در آنجا هم میتوانستم درس بخوانم و هم بنویسم و فصل جدیدی در زندگیام آغاز شد و مستقل زندگی کردم.»
او درباره اینکه آیا تجربههای همان مقطع را در فیلم روایت کرده و ایده فیلم از زمان دانشگاه سراغش آمده، میگوید: «نه، ایده فیلمنامه اولین روزی که سر کلاس مدرسه برای تدریس رفتم به ذهنم رسید. البته امیدوارم موفق شده باشم موضوعی را که میخواستم، روایت کنم چون داستان درباره نوعی از دست دادن و بازگشت است، در صورتی که من در دانشگاه در مقطعی بودم که زندگی را پر از روشنی و رو به آینده میدیدم؛ جایی که خود را مهم میدیدم ولی حسی که در فیلم وجود دارد حاصل تمام شدن آن دوران است؛ دورانی که دیگر نه دانشگاهی هست که در آن شاگرد اول باشی و نه جمعی که در آن سوگلی بمانی. این موضوعی بود که در فیلم روایت میشود ولی ایده کلی فیلم سال ۹۸ و در اولین روزی که معلم مدرسه شدم شکل گرفت.»
آرمان خوانساریان در ادامه به فضای مدرسه و نوع برخوردش با دانشآموزان پسر هنرستان اشاره میکند که تلاش میکرده با روشی ملایمتر از آنچه خودش تجربه کرده معلمی کند. او میگوید «همه چیز از همان روزی شروع شد که مدیر هنرستان مرا فرستادند تا مدرکم را برایشان بیاورم.»
روزهای سهشنبه در هنرستان، دو زنگ آخر با احمد طالبینژاد کلاس داشتیم و آنقدر آن کلاس برایم جذاب بود که با خودم میگفتم من هم باید به همین شکل معلمی کنم. بعد از اینکه درسم تمام شد به همان مدرسه رفتم و با حقوقی بسیار پایین پذیرفتند که آنجا کار کنم؛ یعنی شروع کارم خیلی دلی اتفاق افتاد ولی بعد از آن، مدرسههای دیگری سراغم آمدند و کار را حرفهایتر دنبال کردم
آرمان فارغالتحصیل رشته تئاتر است و میخواهد شغل معلمی را حتما ادامه دهد؛ حتی میگوید معلمی به اندازه سینما برایش اهمیت دارد. اما چه شد که به عنوان یک فیلمساز از تدریس در مدرسه سردرآورد؟
«رشتههای تحصیلی زیادی در ایران وجود دارند که وقتی آنها را میخوانی طبیعتاً باید معلم همان رشته شوی مثل تاریخ. اما من در دانشگاه مدرک تئاتر گرفتم و از این جهت شرایطم متفاوت بود؛ با این حال همین رسیدن به تئاتر ماجراهایی داشت. من خیلی دوست داشتم سینما بخوانم و وقتی میخواستم به هنرستان بروم خانوادهام خیلی موافق نبودند چون اولا خیلیها فکر میکردند و هنوز هم فکر میکنند که اگر فرزندشان استعدادی دارد باید حتما در رشتههای تجربی و ریاضی درس بخواند. دیگر آنکه تصور خوبی نسبت به محیط هنرستان وجود نداشت. بعضی از این تصورها درست هم بود و متاسفانه هنرستان تبدیل به جایی شده بود برای دانش آموزان ضعیفی که در رشتههای تجربی و ریاضی نمره نیاورده بودند؛ در صورتی که هنرستان باید محلی برای نخبگان هنری باشد. با این حال سال ۱۳۸۶ که وارد هنرستان شدم دنبال این بودم که حتماً سینما بخوانم که این رشته هم در همه هنرستانها تدریس نمیشد. بعدها دوست داشتم در همان هنرستانی که درس خوانده بودم معلم شوم چون روزهای سهشنبه دو زنگ آخر با احمد طالبینژاد کلاس داشتیم و آنقدر آن کلاس برایم جذاب بود که با خودم میگفتم من هم باید به همین شکل معلمی کنم. بعد از اینکه درسم تمام شد به همان مدرسه رفتم و با حقوقی بسیار پایین پذیرفتند که آنجا کار کنم؛ یعنی شروع کارم خیلی دلی اتفاق افتاد ولی بعد از آن، مدرسههای دیگری سراغم آمدند و کار را حرفهایتر دنبال کردم. در اولین دورهای که درس دادم دانشآموزان خوبی داشتم مثل آراد نویزی که دوست دارم اسمش را بیاورم و از نخبگان هنری است. الان هم هر وقت به مدرسه میروم، حتی زمانی که با خستگی برمیگردم حالم آنقدر خوب است که اطمینان دارم سینما این خوشحالی همیشگی را به من نمیدهد»
او در کنار علاقه زیاد به این حرفه، دلسوزی و توجه ویژهای هم به نسل جدید دارد؛ نسلی که با وجود دسترسی بیشتر به اطلاعات، بعضی دغدغههایش با نسلهای قبلی یکی است.
خوانساریان پیش از آنکه تدریس حرفهای را شروع کند، در دهه ۹۰ خیلی جدی وارد عرصه ساخت فیلم کوتاه شده بود و خیلیها او را با دو فیلم «سبز کله غازی» و «سایه فیل» میشناسند. به نظر میرسد او هم به سیاق بسیاری دیگر از کارگردانها، فیلمسازی در سینمای کوتاه را سکویی برای ورود به سینمای بلند میدانست. او درباره اینکه آیا برنامهریزی خاصی برای این کار داشته است، میگوید: «معمولاً به فیلم کوتاه از دو منظر میتوان نگاه کرد؛ اول اینکه مجوز فیلمسازی از طریق ساخت فیلمهای کوتاه گرفته میشود و دیگر آنکه گروهی اساساً عاشق فیلم کوتاه هستند. من از دستهای بودم که فیلم کوتاه را به خاطر مجوز فیلم بلند نمیساختم. سه فیلم کوتاه داشتم که هر سه در «تصویر سال» جایزه گرفته بودند و میتوانستم به راحتی مجوز فیلم بلند را بگیرم اما بیش از هر چیز فضای تجربی سینمای کوتاه را دوست داشتم. فکر میکردم هنوز باید در همان حیطه بمانم چون متاسفانه سینمای بلند ما چندان موقعیتی برای تجربه ندارد. حس میکردم در سینمای بلند یک شابلون وجود دارد و تو هم باید مثل بقیه باشی. اینها باعث میشد بیشتر در دنیای فیلم کوتاه بمانم»
او ادامه میدهد: «بجز اینها یک اتفاق خوب و خوش شانسی برای من این بود که فعالیتم در نیمه اول دهه ۹۰ یعنی سالهای شکوفایی فیلم کوتاه بود، به طوری که فیلم کوتاه منبع درآمدم شد. در همین دوران است که نسلی تازه از فیلمساز مثل آرین وزیر دفتری یا امید شمس که از فیلمسازی آنها به خوبی صحبت میشود، دیده شدند. آنها در همان دوران بالندگی فیلم کوتاه فعالیت میکردند، در صورتی که الان با دوران عجیب و غریبی مواجیهم.»
جریان سینما به نحوی شده که انگار همه دنبالهرو یک الگو هستند. وقتی به دفاتر فیلمسازی مراجعه میکنی، میگویند فیلمت خوب است اما… ا. یعنی همیشه یک اما وجود دارد چون ترجیح میدهند نمونهای از همان فیلمهای الگو شده و موفق را بسازی
خوانساریان پس از آنکه فیلم کوتاه «سایه فیل» را میسازد به سمت فیلم بلند گرایش پیدا میکند و ابتدا چند همکاری در نگارش فیلمنامه از جمله «ابر بارانش گرفته» به کارگردانی مجید برزگر داشت و بعد هم وارد یک پروسه سریالسازی میشود. او دراین زمینه میگوید: «از آنجا که در یک دوران حرفهای از سینمای کوتاه فعالیت میکردیم، داوران جشنوارهها وقتی میدیدند کسی استعداد دارد میخواستند او را وارد جریان سینمای بلند کنند. واقعیت این است که من سه دوره پیاپی در جشنواره فیلم کوتاه تهران بودم و جایزه گرفتم. با وجود آنکه سقف این حوزه سینمایی، کوتاه است در آنجا مانده بودم و وقتی خواستم فیلم بلندم را بسازم فکر کردم نکند آن هم شابلونی باشد مثل بقیه؛ شابلونی که یک تم اجتماعی داشته باشد و در آن یک جغرافیای جعلی بسازم با خانوادهها و آدمهایی که سر هم داد میزنند و دعوا میکنند. جریان سینما به نحوی شده که انگار همه دنبالهرو یک الگو هستند. وقتی به دفاتر فیلمسازی مراجعه میکنی، میگویند فیلمت خوب است اما… یعنی همیشه یک اما وجود دارد چون ترجیح میدهند نمونهای از همان فیلمهای الگو شده و موفق را بسازی. مثلاً سعید روستایی با سختی مدل سینمایی خود را پیدا کرده و سختیهای زیادی کشیده است تا تهیهکنندهای به فیلم اول او اعتماد کند و حالا تهیه کنندههای دیگر فکر میکنند که فقط و فقط باید با مدل سعید روستایی فیلم بسازیم؛ در صورتی که قبل از اینکه سعید روستایی مطرح شود مدل سینمایی خود او هم برایشان یک ریسک بود.
شاید بخاطر سن و سالم باشد ولی دوست دارم دوربینم همیشه به سمت روشنی باشد. البته این روشنی تاوان دارد چون فضای سینمای حرفهای ما همان طور که گفتم خیلی عجیب است و باید صرفاً به سمت فیلمهای موفق باشی
متاسفانه این سینما جایی برای نفس کشیدن ندارد و تو باید امتحان خود را پس بدهی تا بعد همه از کارت تقلید کنند. البته این یک اتفاق تازه نیست؛ سینمای ایران در اواخر دهه ۶۰ و بعد ۷۰ تحت تاثیر سینمای عباس کیارستمی ساخته میشد، با نابازیگر و در روستاها. در دهه ۸۰ آقای فرهادی با بازیگران چهره، قصههای جانداری را روایت کرد و بعد همه سینما پر از آن مدل شد. بعد هم سعید روستایی آمد با فیلمهایی از قصههای جنوب شهری. وقتی به اینجا میرسی، فکر میکنی «جنگل پرتقال» کدام یک از دفاتر سینمایی را میتوانست امیدوار کند؟ شاید هیچ کدام، به همین دلیل کمی خرده داستان به فیلمنامه من اضافه میکردند مثل قصههای ناموسپرستی یا چیزهایی شبیه آن؛ در صورتی که من میخواستم قصهای را روایت کنم که با وجود غم، راه حل هم داشته باشد؛ آن راه حل هم گفتوگوست. نمیدانم شاید بخاطر سن و سالم باشد ولی دوست دارم دوربینم همیشه به سمت روشنی باشد. البته این روشنی تاوان دارد چون فضای سینمای حرفهای ما همان طور که گفتم خیلی عجیب است و باید صرفاً به سمت فیلمهای موفق باشی.»
کارگردان جوان «جنگل پرتقال» در حالی بر روشنی و گفتوگو تاکید دارد که ایده اولیه فیلمش در سال تلخ و پر از حادثه ۱۳۹۸ کلید خورده است. «ما در این چند سال اتفاقهای تلخی را پشت سر گذاشتهایم ولی این “دوربین روشن یا به سمت روشنایی” نگاه و سلیقه من است. استاد من در سینما عباس کیارستمی بود با آن نگاه به زندگی که از او میشناسیم. شاعرانی مورد علاقهام هستند که همیشه – خارج از اینکه چه اتفاقی میافتد- درباره یک “مفهوم” صحبت میکردند. این تکنیک من نیست بلکه برای تراپی و درمان شدن، موقع فیلمسازی از روشنی میگویم. نوشتن (فیلمنامه) هم برای من یک نوع درمان است ولی وقتی قصهای سیاه بنویسم یا دوربینم به سمت تیرگیها باشد حال خودم دوچندان بد میشود. من از بازنمایی زشتی لذت نمیبرم. زیباییشناسیِ زشتی برایم جذاب نیست، حتی اگر به عنوان نقد باشد. فیلمهای بسیار زیادی هستند که چنین نگاهی (منتقدانه) دارند و من هم آنها را خیلی دوست دارم اما سلیقه خودم در سینما اینطور نیست.
من جزو نسلی هستم که روی پرده سینما «مهمان مامان» دیدهام؛ فیلمی از داریوش مهرجویی، بزرگ مرد سینما که در اوج تیرگیها فرهنگ و خصوصیات جغرافیایی ما را به آن شکل نمایش میداد. پس اگر ۹۸ درصد زشتی وجود داشته باشد من حتماً دوربینم را به سمت آن دو درصد زیبایی میچرخانم اما نه به این عنوان که یک فیلم سرخوش و شاد بسازم. برای همین فیلم اولم نیز سختی کم نکشیدم، پای آن ایستادم تا در نهایت به سرمایهگذاری بنیاد سینمایی فارابی و تهیهکنندگی آقای صدرعاملی رسیدم.»
او درباره چگونگی همکاری با رسول صدرعاملی هم توضیح میدهد: «یکی از خوششانسیهای من در همان دوران بالندگی فیلم کوتاه، این بود که جشنوارهای با نام «حسنات» برگزار میشد که مثل جشنوارههای «وارش» یا موج» دیگر وجود خارجی ندارد. آن جشنواره باعث شد آقای صدرعاملی مرا بشناسند و بعد که در یک دوره از جشنواره فیلم کوتاه تهران، فیلمنامهام را در پیچینگ جشنواره ارائه کردم پس از پذیرفته شدن، فارابی هم برای مشارکت آمد و آقای صدرعاملی هم که پیشتر در جریان کار بودند مجوز ساخت فیلم را مرداد ۱۴۰۱ گرفتند و من در آن ماه یکی از بهترین روزهای زندگیام را تجربه کردم.»
خوانساریان اضافه میکند، «یک ویژگی بزرگ رسول صدر عاملی که فکر میکنم در خیلی از تهیه کنندههای دیگر کمرنگ باشد، اعتماد کاملی بود که به کارگردانش داشت و دست مرا برای هر کاری که میخواستم بکنم باز گذاشت. فکر میکنم این اعتماد کامل حتماً از فیلمهای کوتاه من نشأت میگرفت در حالی که بعضی تهیهکنندهها پیشنهادهایی برای تغییر در فیلمنامه به من میدادند که ترجیح میدادم اگر قرار است با مدل آنها ساخته شود، خودشان فیلم را بسازند.»
چیزی که امروز جایش در سینمای ما بسیار خالی است، فرهنگ و هنر است. ما به سمت استانداردهای تکنیکال سینمایی پیش رفتهایم و این روزها سرگرمی حرف اول را میزند در صورتی که من زمانی عاشق سینما شدم و با آن بزرگ شدم که «سگ کشی» آقای بیضایی روی پرده سینما بود یا برای فیلم «بانوی اردیبهشت» خانم بنی اعتماد صف میکشیدیم. من «کاغذ بیخط» ناصر تقوایی را در سینما دیدهام و معلوم است که در قبال میلیاردها تومان پول، ترجیح میدهم زمین بازیام همینجا باشد چون در قبال کسانی که سینما را مثل یک دو امدادی با خون دل و با تمام ناملایمات به ما رساندند، احساس مسئولیت میکنم
اگرچه آرمان خوانساریان نگاه متفاوتی را در فیلمسازی دنبال میکند اما به هر حال گیشه برایش بیاهمیت نیست. گیشهای که این روزها در قرق فیلمهای کمدی است و جای سوال است که آیا مخاطب به راحتی پای تماشای «جنگل پرتقال» مینشیند.
کارگردان «جنگل پرتقال» میگوید: «در سینما سه مدل روایت قصه وجود دارد؛ در یکی شاه پیرنگی از یک حادثه بزرگ رخ میدهد. در یکی دیگر فقط خرده پیرنگها وجود دارند مثل سینمای عباس کیارستمی و یک سینمای ضد پیرنگ که زمان روایی در آن به چالش کشیده می شود. من فکر میکنم سینمای ما در حال حاضر از اتفاقهای بزرگ اشباع شده است، به همین دلیل نمیخواستم در جامعهای که روزانه با کلی حادثه و ماجرا روبرو است، فیلمم به سمت خیانت، مرگ، خون و جنایت یا غیرت و این حرفها برود؛ میخواستم نگاهم بر بخشهایی از وجود انسانها متمرکز باشد تا تماشاگر به یک تجربه متفاوتتر برسد. راه آن هم فقط روایت داستانهای خرده پیرنگی بود چون وسط چنین فیلمی، ممکن است ناگهان خود را غرق شده در داستان پیدا کنید. من «جنگل پرتقال» را نساختم که ۴۰ میلیارد تومان فروش داشته باشد، گرچه هیچ کس از پول بدش نمیآید ولی مسئله این است که در این سن و در این برهه از زمان، دغدغه دیگری داشتم. فکر میکنم چیزی که امروز جایش در سینمای ما بسیار خالی است، فرهنگ و هنر است. ما به سمت استانداردهای تکنیکال سینمایی پیش رفتهایم و این روزها سرگرمی حرف اول را میزند در صورتی که من زمانی عاشق سینما شدم و با آن بزرگ شدم که «سگ کشی» آقای بیضایی روی پرده سینما بود یا برای فیلم «بانوی اردیبهشت» خانم بنی اعتماد صف میکشیدیم. من «کاغذ بیخط» ناصر تقوایی را در سینما دیدهام و معلوم است که در قبال میلیاردها تومان پول، ترجیح میدهم زمین بازیام همینجا باشد چون در قبال کسانی که سینما را مثل یک دو امدادی با خون دل و با تمام ناملایمات به ما رساندند، احساس مسئولیت میکنم. شاید الان جوان هستم و اینطور میگویم ولی این راهی است که انتخاب کردهام و امیدوارم بتوانم تا پایان پای آن بایستم. من الان معلم یک مدرسه هستم و با هر میزان خستگی، لحظهای که متوجه میشوم با نوشتن حتی یک بیت شعر روی تخته سیاه چشم دانش آموزی، برق میزند احساس میکنم کارم درست است و برای همین به زندگی آمدهام.
آرمان خوانساریان با وجود نگاه همراه با امیدی که در فیلمسازی دارد اما از خلق لحظههای منتقدانه نسبت به جامعه هم دور نیست و نشانههایی از آن را در همین «جنگل پرتقال» بخصوص با کاراکتر «هژیر» به خوبی میبینیم. خودش در این رابطه میگوید: «خیلی به دنبال نشانهگذاری نیستم ولی مگر میشود یک فیلمساز نسبت به شرایط اطراف خود انتقادی نداشته باشد؟ حتماً من هم این راه را در فیلمسازیام دنبال میکنم و اصلا بخاطر سیلاب بدیهاست که به این دوربینِ به سوی روشنی پناه بردهام. به هر حال یکسری حسها درون آدم وجود دارد که من آنها را در خودم نگه میدارم و بیشتر صبر میکنم تا در زمانی مناسب کارم را انجام دهم. یکسری حسهای دیگر هم وجود دارند که نمیتوان آنها را با چند کلمه بیان کرد؛ مثلا فیلم «هامون» داریوش مهرجویی را نمیتوان در چند کلمه توضیح داد. «جنگل پرتقال» هم برای من همین است که انتقادها و امیدها و ناامیدیهایم را با هم در آن روایت کردهام.»
با وجود آنکه «جنگل پرتقال» اولین فیلم بلند سینمایی کارگردانش است اما گروهی از بازیگران صاحبنام و مطرح از جمله سارا بهرامی و رضا بهبودی در آن بازی کردهاند. میرسعید مولویان هم که نقش اصلی را ایفا کرده با فیلم «تومان» مرتضی فرشباف برای خیلیها به چهرهای آشنا بدل شد. خوانساریان درباره این بازیگرها میگوید که سارا بهرامی انتخاب اولش بوده ولی برای نقش اول (با بازی مولویان)، ابتدا گزینههای دیگری داشت.
«برای این نقش یک بازیگر چهرهتر در نظر داشتم و خوش شانس بودم؛ چون کار کردن با میرسعید یک موهبت است و هر لحظه لذت میبری و از این حجم خلاقیت و عشق شگفتزده میشوی. این هم بخشی از آن پروسه بود که آقای صدرعاملی در آن خیلی نقش داشت. یک روز تماس گرفتم و با ترس و لرزه برای اینکه بگویم بازیگر استار در این نقش انتخاب نکنیم، گزینه خودم را مطرح کردم که در همان یکی دو جمله اولم با تحسین آقای صدرعاملی مواجه شدم و گفت همین کار درست است. من در دفتر آقای صدر عاملی تصویری از فیلم «من ترانه ۱۵ سال دارم» را روی دیوار دیده بودم که خانم علیدوستی -که در آن زمان اولین فیلم سینمایی خود را بازی میکرد – کلاکت به دست دارد. به آقای صدر عاملی گفتم هر وقت این تصویر را میبینم با خودم فکر میکنم نباید حتماً به چهرهها تکیه کنم. برای همین عکسها و چند مصاحبه از آقای مولویان را فرستادم وگفتم جنسی از غرور سعید مولویان، وقتی که روی صندلی نشسته، همان چیزی است که من برای این نقش میخواهم.
سارا بهرامی هم اولین انتخابم بود چون او فارغ التحصیل همان دانشگاه تنکابن است که من هم در آن درس میخواندم، در واقع او یکی از مهمترین خروجیهای آن دانشگاه است. انتخاب سارا برایم خیلی مهم بود. او کسی بود که باعث شد من با اعتماد به نفس بیشتری فیلمم را کارگردانی کنم و در تمام طول فیلمبرداری حسابی هوایم را داشت. انتخابم او بود چون میخواستم با توجه به زیستی که در این منطقه داشته، چیزهایی را به این نقش اضافه کند. وقتی بازیگرها میخواهند نقشی شبیه خودشان را بازی کنند برایشان بسیار سخت میشود و برخی شباهتها میان نقش با خود سارا باعث میشد یک چالش جدی برایش به وجود آید. در نهایت هم آنچه دیده شد حاصل تمرینهای مفصلی بود که ما سه نفر با هم داشتیم و مثل یک گروه تئاتری تمرین میکردیم.»
آن شب روی ابرها بودم. تمام کارگردانهایی فیلمهای مورد علاقهام آمده بودند اما فقط دو سه ساعت بعد فهمیدم کسی که سینمای ایران هرچه دارد از اوست و عاشقانهترین لحظههایم با سینمای ایران با او گذشته، چه برسرش آمده است. انگار آن شب غروبی بود که برای من یک پیغام داشت
فیلم «جنگل پرتقال» که حال و هوای پاییزی جذابی دارد، قطعا یکی از بهترین زمانهای اکرانش همین پاییز میتوانست باشد و خوانساریان فکر میکند اتفاق قشنگی است که با همین اولین بارانهای پاییزی فیلم «جنگل پر تقال» هم روی پرده سینماها بود. او و رسول صدرعاملی شنبه سه هفته قبل میزبان تعدادی از سینماگران شدند تا در یک دورهمی صمیمانه فیلم خود را برایشان نمایش دهند. در این جمع دوستانه چهرههای زیادی آمدند ولی پایان شب با خبر قتل داریوش مهرجویی و همسرش به تلخی رقم خورد.
«من پس از چند سال سخت که برای ساخت فیلم سپری کرده بودم، آن شب از خوشحالی روی ابرها بودم. خیلی از کسانی که از کارهایشان آموخته بودم آنجا بودند. وقتی آقای محمد صالحعلاء را دیدم، به ایشان گفتم من هنوز یاد آن برنامه «دو قدم مانده به صبح» شما در تلویزیون هستم و دفترچهای که در آن از شبهای سینما و تئاتری برنامه یادداشت برمیداشتم. گفتم بخش زیادی از آنچه روی پرده سینما میبینید از چیزی است که در برنامههایش برای من به جا گذاشته و چقدر فرق است که در آنتن تلویزیونت بشکن و بالا بیندازی یا اینکه از فرهنگ بگویی. وقتی در سنین نوجوانی تمام عشق و علاقهام این بود که پای برنامههای این چنینی و صحبتهای فریدون جیرانی و محمد رحمانیان بنشینم معلوم است که سراغ خشونت نمیروم. من در دوران راهنمایی فیلم «خیلی دور خیلی نزدیک» آقای میرکریمی را دیدم که آن شب آنجا بودند. عاشق آن سفر قهرمانی شدم یا فیلمی مثل «نفس عمیق» پرویز شهبازی و من نسبت به همه اینها احساس مسئولیت میکردم. حالا تصور کنید در چنین شبی که تمام کارگردانهای این فیلمها حضور داشتند، من چقدر خوشحال بودم اما فقط دو سه ساعت بعد فهمیدم کسی که سینمای ایران هرچه دارد از اوست و عاشقانهترین لحظههایم با سینمای ایران با او، داریوش مهرجویی گذشته، چه برسرش آمده است. انگار آن شب غروبی بود که برای من یک پیغام داشت و این روزها فقط اینطور خودم را آرام میکنم که ای کاش شاگرد آخر آن کلاسی باشم که آقای مهرجویی آن همه برایش زحمت کشید»
آرمان خوانساریان با توجه به دغدغههایی که در فرهنگ و هنر و بویژه در برخورد نزدیک با نسل جوان و دانشآموز دارد، احتمالا مسیر مشخصی را برای کار هنریاش دارد اما خودش میگوید: «من هم مثل خیلیهای دیگر پر از تردید هستم. نه میدانم و نه میتوانم حدس بزنم که چطور باید پیش بروم. من این فیلم را خیلی سخت ساختم و فعلاً میخواهم ببینم که چه کردهام چون نه آدم باانگیزه سال قبل هستم و نه تردیدهایم اجازه میدهند که الان تصمیم دقیقی بگیرم.»
او درباره اینکه آیا مسیرش را به سمت سینمای کوتاه ادامه میدهد نیز میگوید: «فیلم کوتاه توجیه اقتصادی ندارد. ما همیشه پولهای خود را جمع میکردیم و فیلم میساختیم اما شرایط سینمای حرفهای فرق میکند. سن ما هم بالاتر رفته و واقعیت این است که خیلیها میگویند به سمت سینمای کوتاه برمیگردند اما این بیشتر یک تعارف است چون شرایط چنین اجازهای به آنها نمیدهد. من خودم چند فیلمنامه کوتاه دارم و فقط اگر شرایط برای ساخت حرفهای آنها به صورتی که تهیهکنندهای پای کار باشد حتماً سراغ ساختشان میروم و آن وقت فیلم بعدیام حتماً کوتاه خواهد بود.»
خوانساریان در بخش پایانی این گفتوگو به دو نکته اشاره میکند؛ یکی درباره مخاطبانی که دعوت میکند فیلمش را تماشا کنند و دیگر یک گله بابت واژه «فیلم اولی» که به فیلمسازانی همانند خودش نسبت میدهند.
او که مشخص است بخاطر این کلمه ناراحتیهایی را دیده، میگوید: «نمیدانم این واژگان چیست که انتخاب میکنند. ما یک فیلم خوب داریم و یک فیلم بد. فیلم اولی یعنی چه؟ مگر مجوز فیلم اول سینمایی را بدون ساخت فیلمهای قبلی میدهند؟ متاسفانه تصورات عجیبی درباره فیلمساز اول وجود دارد؛ میگویند دستش در ساخت فیلم کند است. دست و پایش میلرزد. زیادی وسواس دارد! این را به من هم میگفتند آن هم به عنوان کسی که چند تجربه ساخت فیلم کوتاه داشتم و اتفاقا در فضای فیلم کوتاه باید بتوانی زود پروژه را جمع کنی. من «جنگل پرتقال» را در ۳۱ جلسه ساختم صرفا بابت تجربهای که در فیلم کوتاه داشتم. اصلا یک بار فیلمم را پیش از فیلمبرداری اصلی ساختم و پلانها را کشیدم تا بیشتر بر کارم تسلط داشته باشم. اینها اگر وسواس است بله من وسواس دارم چون سینما و سلیقه جای وسواس است. مهم این است که برای وسواسهایت چه برنامه ریزی داشته باشی؛ من چون قول داده بودم فیلم را در ۳۱ جلسه تمام میکنم و میدانستم که حتما با وسواس هم کار را جمع خواهم کرد، با ساخت ماکت سعی کردم به سرعت کار کمک کنم.»
میخواهم آن دسته از مخاطب خاموش را دعوت کنم که فیلم خارجی میبیند ولی فیلمهای ایرانی را حاضر نیست در سینما تماشا کند. من میخواهم آنها را برای لذت سینما رفتن به تماشای این فیلم دعوت کنم و فکر میکنم اگر آنها «جنگل پرتقال» را ببینند، به بقیه هم پیشنهاد میدهند
«اما درباره «جنگل پرتقال»… تمام تلاش ما و کسانی که برای تبلیغات فیلم همراهی میکنند، این است که آدرس درست از فیلم به مخاطب بدهیم، حتی اگر جایی به ضرر فروش شود. من اگر بخواهم کسانی را برای تماشای این فیلم به سینما دعوت کنم آنهایی را خطاب قرار میدهم که مدتهاست به سینما نرفتهاند چون سلیقهشان با آنچه بیشتر مواقع روی پرده سینماست فرق دارد. البته من اصلاً درباره فیلم خوب یا بد صحبت نمیکنم و فقط میخواهم آن دسته از مخاطب خاموش را دعوت کنم که فیلم خارجی میبیند ولی فیلمهای ایرانی را حاضر نیست در سینما تماشا کند. من میخواهم آنها را برای لذت سینما رفتن به تماشای این فیلم دعوت کنم و فکر میکنم اگر آنها «جنگل پرتقال» را ببینند، به بقیه هم پیشنهاد میدهند.»
سپیده آرمان که هم در نگارش فیلمنامه «آهو» نقش داشته و هم به عنوان بازیگر نقش اول این فیلم جلوی دوربین رفته است، گفت: زیستش با این کاراکتر باعث شد تا مدتها پس از فیلمبرداری «آهو» دچار افسردگی باشد.
به گزارش سینمای خانگی، سپیده آرمان، متولد ۱۳۶٨ و از دنیای روزنامهنگاری وارد دنیای فیلمنامهنویسی و بازیگری شده است. وی فعالیت هنری خود را با نقشآفرینی در چندین فیلم کوتاه مانند تکثیر شده او مثل من و آذین آغاز کرده و پیش از آن نیز در حوزه تئاتر فعالیتهایی داشته است.
فیلم بلند سینمایی اینان به کارگردانی رهبر قنبری از دیگر تجربههای بازیگری آرمان است.
با سپیده آرمان به بهانه اکران فیلم «آهو» که این روزها روی پرده سینماها رفته است، گفتوگو کردیم. او هم در نگارش فیلمنامه نقش داشته و هم به عنوان بازیگر نقش اول این فیلم جلوی دوربین رفته است. به گفته او زیستش با این کاراکتر باعث شد تا مدتها پس از فیلمبرداری «آهو» دچار افسردگی باشد.
مصاحبه ایرنا با این بازیگر و فیلمنامهنویس را در ادامه میخوانید.
از نحوه آشناییتان با کارگردان «آهو» بگویید. چگونه شما یکی از فیلمنامهنویسان این فیلم شدید؟
من سالها روزنامه نگار بودم. در مجله فیلم بخشهای تصویری را اجرا میکردم. آقای گلمکانی در دفتر مجله مطرح کرد که میخواهد بر اساس کتاب «پروانهها در برف میرقصند» نوشته نازنین جودت فیلمی بسازد. وی بارها این قصه را به کارگردانها معرفی کرده بود. یک روز خودش در لحظه تصمیم گرفت این کار را خودش انجام دهد. من به ایشان پیشنهاد دادم که صفی یزدانیان فیلمنامه را بنویسد.
چون فضای قصه به فیلمهای او نزدیک بود. آقای یزدانیان چون مشغله کاری داشت نتوانست بنویسد. زن قصه در کتاب یک زن روشنفکر اهل هنر و ادبیات بود. من دیدم خیلی شبیه من است. به آقای گلمکانی گفتم میخواهید من بنویسم که ایشان موافقت کرد. فروردین ۹۹ شروع به نوشتن کردم.
فیلمنامهای که شما نوشتید چه وجوه اشتراک و تمایزی با کتاب «پروانهها در برف میرقصند» دارد؟
کتاب درباره دختری بود که پسری را دوست داشت و آن پسر در جنگ مفقود الاثر شده بود. دختر به قبرس میرود و زندگی دیگری را شروع میکند. اما همیشه به یاد معشوق گمشدهاش است. اگر این قصه را میساختیم باید صحنه دهه ۷۰ را بازسازی میکردیم. هزینه تولید در خارج از کشور هم زیاد بود. من پیشنهاد دادم که قصه را در بستر زمانه معاصر بیاوریم و مهاجرت هم از تهران به شمال کشور باشد.
در نهایت از آن کتاب فقط همین یک خط ماند که دختری عشقش گم شده و دختر در شهر دیگری کنج عزلت گرفته است.
نقطه عزیمت ما آن کتاب بود. آقای گلمکانی آن کتاب را دوست داشت و این جرقه را در ذهنش زد که دربارهاش فیلم بسازد. کاری که ما کردیم اقتباس نیست. حتی نمیتوان گفت بر اساس کتاب فیلمنامه نوشتیم. با نگاهی به کتاب قصه نوشته شد.
شما در این فیلم هم به عنوان نویسنده و هم به عنوان بازیگر حضور دارید. نویسندگی شما بر روی بازیتان تاثیر گذاشت؟
این دختر از اول تا آخر قصه در کتاب و فیلمنامه حضور داشت و قهرمان و محور داستان دختر بود و شخصیتش از ابتدای نگارش در وجود من خلق شد و زندگی کرد و نفس کشید. این دختر افسردگی و تالمات روحی زیادی داشت. زیست من با این کاراکتر باعث شد من تا مدتها پس از فیلمبرداری «آهو» دچار افسردگی باشم. الان سه سال گذشته است. اما انگار من در خودم یک آهویی را پیدا کردم.
انتظار دارید در اکران چه اتفاقی برای فیلم بیفتد؟ مخاطبان «آهو» چه افرادی هستند؟
فیلم «آهو» یک فیلم تجاری نیست. کارگردان خواسته رویایی را که در ذهن خودش داشته مجسم کند. فیلم ما مخاطبان خاص خودش را دارد. هر آدمی که یک بار تجربه عشق در زندگیاش را داشته مخاطب خوبی برای فیلم «آهو» است. چون این فیلم درباره عشق است. جمله تبلیغاتی «آهو» این است که از هر زبان که میشنوم نامکرر است. در این فیلم زن از پسری که دوستش داشته هیچ خبری ندارد. دختر در جنگل از همه چیز رها شده است. آهو در اساطیر ما نماد زیبایی و معصومیت و زنانگی است. آدمهای قصه عاشق بُعد لطیف و روح انسانی آهو میشوند. این مردها به دنبال تفسیر سطحی از عشق نیستند.
«آهو» یک نقش کمدیالوگ است و مخاطب بیشتر سکوت این شخصیت را تماشا میکند. با این موضوع چطور کنار آمدید؟
بازیگری در سکوت خیلی خیلی سخت است. نوع بازیگری که کارگردان می خواست بازیگری سرد، خنثی، درونگرا بدون برون ریزی عاطفی بود. در سکانسهایی برون ریزی عاطفی اتفاق افتاد که توسط کارگردان در تدوین حذف شد. این جور سکانسها در فیلمهای مختلف وایرال میشود و مورد توجه قرار میگیرد. اما آقای گلمکانی اصلا این چیزها را دوست نداشت. نمیخواست فیلم تبدیل به یک ملودرام سانتی مانتال شود.
خودتان به عنوان بازیگر نسبت به این فیلم چه احساسی دارید؟
زندگی من به قبل و بعد از «آهو» تقسیم میشود. من بعد از این فیلم روزنامه نگاری و اجرا و برنامه سازی را کنار گذاشتم و بازیگری و فیلمنامهنویسی را به صورت تخصصی آغاز کردم. این گذار برای آدمی که تازه وارد این مسیر شده خیلی سخت است. من این تصمیم سخت را گرفتم و سه سال پایش ایستادم. «آهو» نقطه عزیمت من به عالم بازیگری و فیلمنامه نویسی است.
در ادامه کار دوست دارید چه نقشهایی را بازی کنید؟
دوست دارم در نقش های متفاوت کارگردانهای کاربلد سینمای ایران سعادت حضور داشته باشم. من پیشنهادهای متفاوتی داشتم. اما آن طور که در نظرم بود چشمگیر نبود.
فیلم سینمایی «آهو» به کارگردانی هوشنگ گلمکانی در سینماهای کشور در حال اکران است.
علی مصفا، سپیده آرمان، حامد کمیلی، سهیلا رضوی، رضا یزدانی، محمد طاها جمشیدی، غلامعلی رضایی، رضا کیانیان بازیگران این فیلم سینمایی هستند.
فیلمنامه این اثر به صورت مشترک توسط هوشنگ گلمکانی و سپیده آرمان نوشته شده است.
سازمان سینمایی اعلام کرد روز سهشنبه با استقبال ۲۴۵ هزار مخاطب از فیلمهای در حال اکران، رکورد تعداد مخاطب روزانه سینمای ایران شکست.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، مصطفی کمیجانی معاون دفتر نظارت بر نمایش سازمان سینمایی ضمن اعلام خبر رکوردشکنی دوباره سینما طی چند ماه اخیر گفت: این خبری خوشحالکننده برای علاقهمندان سینمای ایران و در مجموع برای اهالی فرهنگ و هنر است که روز سهشنبه دوم آبان برای اولینبار حدود ۲۴۵ هزار نفر در یک روز از فیلمهای روی پرده دیدن کردند.
وی با اشاره به تنوع آثار روی پرده که شامل مضامین و موضوعاتی از قبیل کودک و نوجوان، خانواده، کمدی و اجتماعی است، گفت: نیاز مخاطب به نشاط و سرگرمی در فضای عمومی و اعتماد او به مضامین آثار روی پرده و همچنین مدیریت صحیح سانسها و نمایش فیلمها که در تعامل دوسویه سازمان سینمایی و شورای صنفی نمایش شکل گرفته از جمله دلایل اصلی جابهجایی پی در پی رکورد استقبال مخاطبان از سینمای ایران است.
پیش از این بالاترین ثبت رکورد حضور مخاطبان در یک روز مربوط به ۳۰ خرداد سال جاری بود که در آن تاریخ ۲۰۸ هزار نفر به تماشای فیلمهای روی پرده نشستند.
فیلم کوتاه «خانهای نزدیک خورشید» تولید مشترک آلمان و ایران، به نویسندگی و کارگردانی مریم صمدی و رونی شاملییان به دو جشنواره در بنگلادش و مراکش راه یافت.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، فیلم کوتاه «خانهای نزدیک خورشید» به نویسندگی و کارگردانی مریم صمدی و رونی شاملییان و تهیهکنندگی مشترک رونی شاملییان، الهه گودرزی و مریم صمدی به بخش مسابقه فیلمهای معنوی بیست و دومین جشنواره بینالمللی داکا در بنگلادش و بیست و هشتمین جشنواره رباط مراکش راه پیدا کرد.
جشنواره داکا از معتبرترین جشنوارههای آسیا است که ۲۰ تا ۲۸ ژانویه (۳۰ دی تا هشتم بهمن ۱۴۰۲) در داکا پایتخت بنگلادش و جشنواره رباط مراکش نیز ۱۰ تا ۱۷ نوامبر برگزار میشود.
در خلاصه داستان «خانهای نزدیک خورشید» آمده است: «مردی در شهر کوبانی (روژآوا کردستان سوریه) خیاط خانهاش را بعد از حملههای داعش نمیخواهد ترک کند. او امیدوار است مشتریهایش برگردند و همیشه با کسانی که در اتاق در بسته هستند صحبت میکند، تا اینکه یک روز میخواهد غذای مخصوص برای کسایی که در اتاق هستند درست کند و برای تهیه مواد غذایی بیرون میرود. او زمانی که برمیگردد میبیند کسانی وارد خانهاش شده و همه چیز را به هم ریختنهاند. او تصمیم میگیرد دیوار اتاق را خراب کند و نور خورشید را به دختر و زنش هدیه کند.»
رونی شاملییان، رسول بانگین و کاملییا شاهین (بازیگر خردسال) از بازیگران این فیلم کوتاه هستند.
دیگر عوامل فیلم کوتاه «خانهای نزدیک خورشید» عبارتند از: مدیر فیلمبرداری: امیر علی ویسی، مدیر صدابرداری: ایرج نوروزی، تدوین: توفیق امانی، موسیقی: محمود برازی، صداگذاری: ایرج نوروزی، اتالوناژ: محمود نوری، گریم: یونس عباسپورگولی، مدیر تولید: بابک علیزاده، عکاس: هاوار رحیمی، طراح صحنه: زانیار محمدی نیکو، دستیار صحنه: مجتبی علی دوست، برنامه ریز و دستیار یک کارگردان: گشین محمدیان، منشی صحنه: گشین محمدیان، تیزر: نالی مارونسی، پوستر: سلیمان قوی پنجه، دستیار دوم کارگردان و دستیار تهیه: سروناز صمدی، دستیار صدابردار: یوسف طرهانی، دستیاران فیلمبرداری: نیما باغی، احد افسر، تدارکات: علی راد.
پخش بینالملل برعهده الهه گودرزی (مینروا فیلم) است.
کارگردان فیلم «آهوی پیشونی سفید» با تاکید بر این که باید برای بچهها فیلمهای «الف ویژه» ساخت، گفت: ما فیلم کودک و نوجوانی که بچهها پای آن بنشینند و خوب بخندند و یاد بگیرند و در بعد تربیت و آموزش سیر بشوند نداریم.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، سیدجواد هاشمی در ۹ فیلم کودک و نوجوان به عنوان کارگردان و تهیهکننده مشارکت داشته است. شهر گربهها، تورنادو، پیشونی سفید ۲، پیشونی سفید ۳ و آهوی پیشونی سفید از جمله این فیلمها هستند. وی امسال در سی و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلم کودکان و نوجوانان اصفهان نیز به عنوان مهمان حضور داشت.
این بازیگر ضمن مقایسه فیلمهای امروز با سینمای کودک در دهه شصت بیان کرد: الان از جهت کمیت تعداد فیلمها برای کودک و نوجوان بد نیست. ولی از جهت کیفیت وضعیت افتضاح است.
وی با بیان این که سینما بدون بچه های امروز در آینده سقوط خواهد کرد اظهار داشت: نفوذ در قلب آینده هر جامعهای به شرطی اتفاق میافتد که از کودکی شروع کنیم. اگر در هر کشوری قرار است آینده درخشان برای سینما و جامعه رقم بخورد باید برای بچهها فیلمهای بزرگ ساخت و آنها را جدی گرفت. اگر بچه های امروز به سینما رفتن عادت نکنند چگونه ممکن است فردا سینمای ما از علاقه مندان پر شود؟ بچه ها اگر به ماهواره و نتفلیکس و دیدن فیلم از طریق گوشی رو بیاورند، چگونه ممکن است فردا به سینما بروند؟ اگر بچه های امروز به سینما رفتن عادت نکنند چگونه ممکن است فردا سینمای ما از علاقه مندان پر شود؟
نفوذ در قلب آینده هر جامعهای به شرطی اتفاق میافتد که از کودکی شروع کنیم. اگر در هر کشوری قرار است آینده درخشان برای سینما و جامعه رقم بخورد باید برای بچهها فیلمهای بزرگ ساخت و آنها را جدی گرفت
هاشمی ادامه داد: هنر تنها واژه نافذ برای ارتباط با آدم ها در سراسر دنیاست. فوتبال وقتی هنرمندانه است جذاب می شود. این هنر تکنیک آدمهاست. وگرنه می گویند چه بازی بدی بود. ما بچه ها را تحویل نمی گیریم. من در ایران خیلی تلاش کردم این کار را بکنم. باید برای بچه ها فیلم های الف ویژه ساخت. من از نه فیلمی که ساختم هشت تایش فیلم هایی است که پرهزینه ترین فیلم های تاریخ سینمای کودک بوده است.
وی با بیان این که الان بیننده فیلم های کودک نسبت به دهه شصت کمتر نیست گفت: دهه شصت را مدام مثال می زنند. ولی اگر کارها را بشماریم در دهه شصت کمتر از ده فیلم ماندگار برای بچه ها ساخته شده است. شهر موش ها، کلاه قرمزی و پسرخاله، گلنار، پاتال و آرزوهای کوچک فیلم های خوب دهه شصت هستند. این طور نیست که ما فکر کنیم تعداد فیلم های ماندگار آن زمان زیاد بوده است. آن زمان فضای مجازی و پلتفرم و گوشی موبایل و نت فلیکس نبود. مجبور بودند بچه ها را به سینما ببرند. الان بیننده فیلمهای کودک نسبت به دهه شصت کمتر نیست. بچه ای هست که باب اسفنجی را ندیده باشد؟ هر کسی که به اینترنت و تلویزیون متصل باشد قطعا فیلم های کودکان را می بیند. دهه شصت سینما رونق داشت چون گزینه دیگری وجود نداشت. من قبول ندارم که دهه شصت تعداد بینندگان فیلم های کودک بیشتر بود.
سینمای کودک قیچی شد
این بازیگر و کارگردان ادامه داد: تلویزیون در طول تاریخ فشل بوده است. قبلا فشل بوده و الان هم فشل است. کارهای ترکیبی بیمایه ضعیف بدون پروداکشن می سازند که هیچ کدام شان در شان بچه ها سرزمین ما نیست. این ها بدرد نمی خورد. سینما بوده که بچهها را جذب می کرده. ولی از دهه هشتاد به بعد کم کم بچه ها با اینترنت آشنا شدند. بچه ها از سینما جدا شدند و سینمای کودک قیچی شد. ما در تهران چند سالن سینمای کودک داشتیم؟ آن سال ها دیگر وجود خارجی ندارند. پس الان را با دهه شصیت قیاس نکنیم.
وی درباره حضورش در ادوار جشنوار فیلم کودک و نوجوان اصفهان توضیح داد: من در ۹ دوره جشنواره فیلم کودک به عنوان کارگردان، تهیه کننده و نویسنده خودم فیلم داشتیم. بیشتر از ۱۵ بار هم به عنوان مهمان حضور یافتم. اولین فیلمی که حدود بیست سال پیش با آن به عنوان کارگردان شرکت کردم دوئت نام داشت. فیلم را در اصفهان فیلمبرداری کردم. قصه یک کودک ایرانی و یک کودک فلسطینی بود که با هم ارتباط برقرار می کنند. نابینای ایرانی و نابینای فلسطینی زیر آوار میمانند. ارتباط این دو نفر با ساز بود. جفت شان ساز می زدند و یک دوئت در پل خواجوی اصفهان اجرا می کردند. یک استاد عرب پس از شنیدن ماجرای مظلومیت فلسطینیان تصمیم میگرفت صدای مظلومان جهان را از طریق اجرای یک کنسرت موسیقی به گوش مردم برساند. این اولین کار سینمایی بلند من بود. در سال ۱۳۹۱ با فیلم «اختاپوس: آهوی پیشونی سفید» در جشنواره حاضر شدم. هفت کار دیگر هم در جشنواره داشتم.
فانتزی برای داوران مهم نیست
هاشمی با یادآوری این که امسال اولین برای اولین بار فیلمم را در جشنواره شرکت ندادم، درباره دلایل عدم حضورش تاکید کرد: این دفعه من تصمیم گرفتم نباشم تا ببینم کسی دلش برای من تنگ می شود یا نه. فیلم دوئت و آهوی پیشونی سفید یکی دو تا جایزه از جشنواره کودک اصفهان گرفتند. متاسفانه در جشنواره فیلم کودک فانتزی برای داوران مهم نیست. چون خودشان هیچ تصوری از فانتزی و تولید این فیلم ها برای کودکان ندارند. هیچ وقت داوران این خصوصیت را نداشتند. این دفعه آقای جعفری به عنوان انیمیشن کار در جمع داوران جشنواره سی و پنجم حضور داشت. اکثر داورانی که در ادوار مختلف داوری کردند اصلا متوجه نیستند که بچه ها احتیاج به فیلم های خیال انگیز دارند.
وی ادامه داد: فیلم های ماندگار تاریخ سینمای کودک و نوجوان هرگز از جشنواره اصفهان جایزه نگرفته اند. اکثریت بچه های این سرزمین فیلم آهوی پیشونی سفید را در سینما یا تلویزیون دیده اند. ولی در جشنواره به نسخه دوم و سوم این فیلم هیچ توجهی از سمت داوران نشد. البته برای من مهم نبود. برای تورنادو هم همین اتفاق افتاد. فقط بازیگر نقش اصلی من جایزه تقدیر گرفت. فیلم در هیچ بخشی نامزد نشد. دبیر جشنواره جایزه بازار را به فیلمی که به فارابی مربوط می شد داد. فارابی در همه ادوار فیلم های خودش را نامزد کرده است. هیات داوران چطور دلشان آمده که هیچ کدام از فیلم های خارج از فارابی را تحویل نگیرند. البته یکی دو تا جایزه فرمالیته به این فیلم ها داده اند. چون می خواستند بگویند فیلم های فارابی خوب بوده است.
هاشمی در پاسخ به این سوال که آیا خودتان دوست دارید با مشارکت فارابی فیلم بسازید اظهار داشت: سال گذشته آقای جوادی، مدیرعامل وقت فارابی فیلم کاپیتان را به من پیشنهاد کردند. من فیلمنامه را خواندم و دیدم مثل بقیه کارهایی که فارابی می سازد، باید داخل کشو برود. یا نهایتا صد میلیون تومان فروش می کند. فیلمنامه خوبی داشت. من حس خوبی نسبت به آن داشتم. اما بچه ها مثل ما نیستند. اتفاقا من یک روز در ایام جشنواره اصفهان فیلم کاپیتان را با بچه ها تماشا کردم. هیچ کسی فیلم را نگاه نمی کرد. خیلی مایه تاسف است.
فیلم از نگاه بچهها باید ارزیابی شود
وی ادامه داد: خوشحالم از این که فیلم های خودم در جشنواره سانس فوق العاده می گیرد. اما داوران به آن جایزه نمی دهند. واقعیت ماجرا این است که فیلم از نگاه بچه ها باید مورد ارزیابی قرار بگیرد. دخل و تصرف مسوول هیات داوران نباید در فیلمها صورت بگیرد. یک دوره ای یادم می آید رئیس هیات داوران پشت تریبون رفت و گفت ما به بچه ها آموزش دادیم فیلم هایی را انتخاب کنند که سرش به تنش می ارزد. یعنی وارد ذهن بچه ها شده بود که آن چیزی که ما می گوییم را انتخاب کنید. آن شب «قطار شب» به عنوان فیلم برتر از نگاه داوران کودک و نوجوان انتخاب شد. قطار شب فیلم بسیار قشنگی بود؛ اما بچه ها دوستش نداشتند. چقدر فروش کرد. همان سال فیلم «تورنادو» ۲۵ برابر قطار شب فروخت. در حالی که داوران به تورنادو هیچ توجهی نداشتند.
کارگردان فیلم آهوی پیشونی سفید در پاسخ به این سوال که آیا قصد ساخت فیلم کودک را دارید گفت: قصد دارم برای کودکان و نوجوانان فیلمی بسازم؛ ولی پولش را ندارم. یک نفر از من پرسید اصلی ترین واژه ای که می شود برای کل سینمای کودک به زبان جاری کنی چیست من جواب دادم پول. اگر پول باشد می شود فیلم ساخت. مذاکراتی با دکتر علامتی، رئیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و آقای زین العابدین، مدیرعامل فارابی داشته ام که ببینم می توانم روی آنها اثر بگذارم یا نه. می خواهم بگویم باید فیلم فانتزی و بزرگ بسازید. باید فیلمی مثل شهر موش ها و کلاه قرمزی و پسرخاله ساخته شود که پروداکشن و جلوه های ویژه دارند. بچه ها این فیلم ها را دوست دارند.
هاشمی با تاکید بر اینکه من فیلم حاکمیتی نمی سازم افزود: دوستانی در حاکمیت انتظار دارند که پول بدهند و من برایشان فیلم بسازم. در این صورت فیلمهایی می سازم که داخل کشو خواهد رفت.
دبیر چهلمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران با بیان توضیح درباره برخی حاشیههای جشنواره گفت: اگرچه تقارن جشنواره با جنایتهای رخ داده در غزه و قتل داریوش مهرجویی نگرانیهایی را از جهت مساعد بودن فضا برای دیدن فیلمها ایجاد کرد، اما استقبال مخاطبان از جشنواره بسیار دلگرمکننده بود.
به گزارش سینمای خانگی، مهدی آذرپندار با نزدیک شدن به پایان جشنواره چهلم فیلم کوتاه تهران به ایسنا گفت: خوشبختانه جشنواره امسال با استقبال پرشوری مواجه شده است. البته مقارن شدن جشنواره با ماجرای غزه و قتل آقای مهرجویی در ابتدا نگرانی هایی را برای ما ایجاد کرد. جشنواره دو روز پس از حمله رژیم صهیونیستی به بیمارستان غزه و یک روز پس از تشییع آقای مهرجویی آغاز شد و در ابتدا با فضای سنگینی همراه بود. وقتی مهمانان و شرکتکنندگان روحیه خوبی نداشته باشند به طور طبیعی تعامل مشکل میشود، با این حال استقبال از فیلمها آنقدر خوب بود و سالنها بخصوص برای فیلمهای داستانی چنان پر از جمعیت شدند که از همان سانس دوم مجبور شدیم سالنهای دیگری را برای نمایش در نظر بگیریم.
وی با اشاره به اینکه تا الان (یکم آبانماه) بیش از پنج هزار بلیت فروخته شده، ادامه داد: بخش داستانی جشنواره همیشه پرطرفدار بوده ولی امسال بعد از چند سال که جشنواره در دوران کرونا با شرایطی متفاوت برگزار میشد یا به دلیل ممیزی و هنگام اعلام اسامی فیلمها دچار حاشیه میشد، یا حتی برخلاف سال گذشته که اتفاقات و التهابات بر جشنواره سایه انداخته بود، جشنواره امسال با آرامش برگزار شد.
دبیر جشنواره و مدیرعامل انجمن سینمای جوانان درباره فیلم «مدیر مدرسه» که با توجه به روایت داستانی از ناآرامیهای سال گذشته و اینکه سازندهاش از مدیران انجمن سینمای جوانان و دستاندرکاران جشنواره بوده، به یکی از حاشیههای جشنواره امسال تبدیل شد، گفت: درباره این فیلم به طور مشخص بگویم که کاملا خارج از انجمن تولید شده و کارگردانش (میکائیل دیانی) در حال حاضر و به طور رسمی مسئولیتی در هیچ کدام از کمیتههای جشنواره ندارد. نکته مهم این است که تمام تلاش ما در انجمن این بوده، کسانی که مسئولیت میگیرند با حوزه فیلمسازی و سینما آشنا باشند و طبیعتاً بسیاری از آنها دوست دارند کار خود را در سینما ادامه دهند؛ پس وقتی آنها بخواهند فیلم بسازند ما باید تصمیم بگیریم که چه کنیم. آیا باید آنها را کنار بگذاریم یا اینکه به شکلی دیگر عمل کنیم؟ به نظر ما راه حل این بود که بین انجمن و جشنواره تفکیک قائل شویم چون انجمن خودش بزرگترین تولیدکننده فیلم کوتاه است و هر سال تقریبا ۳۰ فیلم از این انجمن به جشنواره راه مییابند. اگر این تفکیک را قائل نباشیم، اینجا هم شائبه پیش می آید که شاید انجمن با فیلمهای خودش مهربانتر رفتار کند. اما جشنواره هیأت انتخاب و هیأت داوری دارد که ساز و کار آن با شوراهای انجمن متفاوت است. همین امسال فیلمهایی را در جشنواره داریم که در شوراهای انجمن رد شدند ولی هیأت انتخاب جشنواره آنها را پذیرفت، بنابراین اگر این تفکیک را بین جشنواره و انجمن قائل شویم این مسائل حل میشود.
آذرپندار یادآوری کرد: سال گذشته هم مدیر بینالملل انجمن در جشنواره فیلم کوتاه تهران حاضر بود و حتی جایزه همه گرفت.
او در پاسخ به اینکه آیا فیلمهای سیاسی دیگری هم به دبیرخانه جشنواره رسیده بودند، گفت: امسال چند فیلم دیگر هم بودند که مثلاً در مورد حادثه شاهچراغ یا حوادث سال گذشته ساخته شده بودند. این فیلمها یا نگاهی نزدیک به مواضع نظام داشتند یا منتقد بودند؛ برخی واضح و شفاف به ماجراها پرداخته بودند برخی هم تلویحی ولی از بین همه آنها، فیلم «مدیر مدرسه» توسط هیأت انتخاب به جشنواره راه یافت.
دبیر جشنواره فیلم کوتاه تهران در پایان در پاسخ به اینکه در بین این فیلمها آیا اثری بوده که به دلیل ممیزی کنار گذاشته شده باشد؟ گفت: در بخش داستانی و تجربی و پویانمایی خیر و دقیقا فهرستی که هیأت انتخاب به ما داد، در جشنواره نمایش داده شده است اما در بخش مستند فیلم حذف شده داشتیم که البته سالهای گذشته معمولاً تعداد حذفیها خیلی بیشتر بود.
گروه تولید نمایش های معاونت صدای اصفهان نمایشی را با عنوان «ماهور» با موضوع فرزندآوری تولید کرده است.
به گزارش رسانه سینمای خانگی_دفتر اصفهان، به نقل از روابط عمومی صداوسیمای استان اصفهان، داستان این نمایش به نویسندگی مهدی شهداد در خصوص یک خانم جوانی است به نام ارغوان که باردار است و همسرش نیز از بارداری خانمش اطلاع ندارد و خیلی دوست دارد فرزنددار شود؛ اما ارغوان علاقه چندانی به مادر شدن ندارد و تلاش می کند تا با کمک دوست خود مریم نوزاد خود را سقط کند. یک روز که ارغوان وارد خانه می شود؛ همسرش به او می گوید امروز مهمان داریم و با تعجب میبیند که یک بچه در خانه است و… نمایش”ماهور” از موج FM ردیف ۹۵ مگاهرتز و موج AM ردیف ۸۳۷ کیلوهرتز از صدای اصفهان پخش می شود و از طریق رادیو نما نیز قابل دریافت است.
تهیه کننده این نمایش لیلا حسن پور و کارگردانی آن به عهده مهدی شهداد می باشد، صدابردار اعظم کشاورزی، افکتور مسعود نصیریان و بازیگران نسیم سلیمی، محمد رادمهر، محمد کربلایی، محدثه رضایی، ویکتوریا براری، آسیه کلانی و مهدی شهداد می باشند.