کارگاه «خلق ایده؛ ساخت فیلمنامه» با حضور علی اکبر قاضی نظام و جابر قاسمعلی به صورت جداگانه در موزه سینمای ایران برگزار شد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی موزه سینما، کارگاه «خلق ایده؛ ساخت فیلمنامه» با حضور علی اکبر قاضی نظام فیلمنامه نویس و استاد دانشگاه و جابر قاسمعلی فیلمنامهنویس به صورت جداگانه در موزه سینمای ایران برگزار شد.
در کارگاه اول که در سالن تمدن موزه سینما برگزار شد، علی اکبر قاضی نظام گفت: کتابی به اسم «بنویس تا اتفاق بیافتد» نوشته شده است که پیشنهاد میکنم آن را بخوانید زیرا من معتقدم تا ننویسید هیچ اتفافی نمیافتد به عنوان مثال، اگر بگوییم خلق ایده، در همان لحظه باید بتوانیم درباره آن بنویسیم و شروع به خواندن کنیم و نقطه نظرات دیگران را بپرسیم تا متوجه شویم که آیا ایده مورد نظرمان برای ساخت فیلم سینمایی مناسب است یا نیست.
وی با بیان اینکه بهترین فیلمهای سینمایی دنیا اقتباسی بوده اند، افزود: شما که امروز در موزه سینما سر کلاس من حضور دارید در واقع همکار فیلمنامه نویس من هستید و رابطه استاد شاگردی بین ما وجود ندارد. باید سعی کنیم زیاد بخوانیم و به این نقطه برسیم که خواندههایمان اجازه میدهد وارد سینما شویم و یا میتوانند از روی ایده ما برداشت کنند و فیلمنامه بنویسند.
چرا کیومرث پوراحمد «مهمان مامان» را نساخت؟
قاضی نظام با بیان اینکه باید توجه داشته باشیم که نگاهها و دیدگاهها در مواجهه با قصهها متفاوت است، بیان کرد: ممکن است قصهای از دید من خوب نباشد اما از دید شما مناسب باشد و بتوانید آن را تبدیل به فیلمنامه کنید. یادم میآید از زنده یاد کیومرث پوراحمد سوال کردند این همه «قصههای مجید» را کار کردی، فکر نکردی که شاید بتوانی «مهمان مامان» داریوش مهرجویی را بسازی؟ و پوراحمد در پاسخ گفته بود اتفاقا آن را خواندم و فکر نمیکردم از آن فیلمنامه دربیاید اما وقتی مهرجویی آن را ساخت متوجه شدم فیلمنامه محکمی از آن درآورده است. بنابراین تفاوت نگاه در اینجا مشخص میشود که مهرجویی میتواند «مهمان مامان» را بسازد که فیلم قشنگ و جذابی است که به ذهن پوراحمد نرسیده بود اما کارهای دیگر هوشنگ مرادی کرمانی را توانست به بهترین شکل بسازد.
این استاد دانشگاه تاکید کرد: با فیلمنامه نویسان دیگر دائم صحبت کنید تا تجربیاتشان را در اختیار شما قرار دهند. من هنوز هم اگر فرصت داشته باشم در کلاس فیلمنامه نویسان دیگر شرکت و از تجربیات آنها استفاده می کنم زیرا امکان دارد نکته جدیدی بگویند که برای من مفید باشد. یادم میآید در باشگاه فیلمنامه نویسان ماهی یکبار جلسه تشکیل میدادیم و فرید مصطفی که در دانشگاه استاد ما بود در آن جلسات حضور داشت. مصطفوی حرف قشنگی زد که من هیچ جا آن را نشنیده بودم؛ میگفت مواردی که در کلاسهای مختلف فیلمنامه نویسی میخوانید همه درست است اما نکته مهم این است که آنها باید ملکه ذهن شود تا در فیلمنامهها از آنها استفاده کنید که حرف بسیار درست و منطقی بود.
وی بیان کرد: روزی استاد دانشگاهم احمد ضابطی جهرمی کلاس تدوین گذاشته بود و من در کلاس او حضور پیدا کردم در حالی که در همان زمان با او داور فیلمنامه بودیم و زمانیکه من را دید گفت اینجا چه میکنی که در پاسخ به او گفتم آمدهام تا یاد بگیرم زیرا برایم مهم است که بدانم از تدوین در فیلمنامه چه استفادههایی میشود تا وقتی فیلمنامه می نویسم به تدوین هم دقت داشته باشم.
نقطه آغاز هر فیلمی با فیلمنامه نویس است
در کارگاه دوم که توسط جابر قاسمعلی برگزار شد، وی گفت: در سینما با حرفههای مختلفی مواجه هستیم که وقتی میخواهند کار کنند همیشه یک چیزی در اختیار دارند به عنوان مثال، تهیه کننده، فیلمنامه دارد که بر اساس آن عوامل را انتخاب میکند، کارگردان برای شروع کار فیلمنامه دارد، بازیگرها برای نقش خود متنی دارند که بر اساس آن نقش خود را تحلیل میکنند و … تنها کسی که برای شروع هیچ چیزی ندارد فیلمنامهنویس است درحالی که نقطه آغاز هر فیلمی با فیلمنامهنویس است. فیلمنامه نویس از ایده شروع میکند و ایدههایی که فیلمنامهنویس برای شروع یک کار انتخاب میکند معمولا از راههای مختلفی استخراج می شوند
وی عنوان کرد: یکی از راههای یافتن ایده، تجربههای شخصی خود آدم است و در این میان خوابها خیلی مهم هستند به همین دلیل پیشنهاد میکنم خوابهایتان را بنویسید. خیلی وقتها از خوابهای شما قصههای عجیبی درمیآید. اینگمار برگمان فیلم «ساعت گرگ و میش» را بر اساس خوابی که دیده بود ساخت.
قاسمعلی در بخش دیگری از صحبتهای خود با اشاره به اینکه تیترها معمولا عنوان ثابتی دارند، گفت: به عنوان مثال، اعتیاد یک تیتر است که درباره آن فیلمهای زیادی ساخته شده است که هیچ ربطی هم به هم ندارند. تیتر «گوزنها»ی مسعود کیمیایی اعتیاد است، «خونبازی» رخشان بنی اعتماد هم درباره اعتیاد است اما قصههای آنها هیچ ربطی بهم ندارند. موضوعاتی مانند طلاق، ازدواج، تولد و … تیترهایی هستند که بر مبنای آنها فیلمهای ایرانی و خارجی زیادی ساخته شده است که عمدتا هیچ ربطی به هم ندارند. باید توجه داشت وقتی چند نفر یک تیتر را دستمایه ساخت فیلم قرار میدهند بدین معنا نیست که همگی به یک نتیجه مشترک میرسند زیرا نتایج بر اساس دیدگاهها، شخصیتها، سلایق، پیشینه و … متفاوت خواهد بود.
فیلم «نیاز» برای یک عمر تاریخ سینمای ما کافی است
وی با بیان اینکه کیانوش عیاری در اوایل دهه ۷۰ فیلمی به نام «آبادانی ها» را ساخته است، گفت: عیاری درباره ایده اولیه ساخت این فیلم گفته بود یکی از دوستانش ماشین پیکانی داشت که با آن مسافرکشی میکرد و تنها وسیله گذران زندگی او بود، ماشین او را میدزدند که البته بعد از مدتی پیدا میشود. عیاری میگفت به فکرش رسیده بود که اگر این آدم در ۴ ماهی که ماشین نداشت برای گذران زندگی ماشین دیگری را میدزدید چه اتفاقی میافتاد؟ این همان بحثی است که میگویم جایی که واقعیت تمام میشود، داستان شروع میشود.
قاسمعلی با اشاره به حضور علی اکبر قاضی نظام که در کارگاه وی در موزه سینما حضور داشت، گفت: بارها گفتهام قاضی نظام یک فیلم به نام «نیاز» دارد که برای یک عمر تاریخ سینمای ما کافی است زیرا فیلم بسیار خوبی است. در این فیلم دعوا بین ۲ پسر است که میخواهند یک شغل را حفظ کنند و هر ۲ به آن شغل نیاز دارند. تبدیل غیرممکن به ممکن در فیلم این است که علی که به کار بسیار نیاز دارد مانند ریک در فیلم «کازابلانکا» عمل میکند وقتی زندگی رضا کارگر آذری را میبیند، متوجه میشود او به کار نیازمندتر است و خودش را کنار میکشد. شخصیت، ماجرا، حرکت سه مولفهای هستند که در این فیلم به خوبی دیده میشود.
جلسه دوم کارگاه جابر قاسمعلی روز دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ساعت ۱۴ و علی اکبر قاضی نظام روز چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ساعت ۱۴ در موزه سینما برگزار میشود.
اصغر فرهادی بیان کرد: در دوران رقابت و حسادتها نمونه و مشابهی از کیومرث پوراحمد دیگر نخواهیم داشت.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از ایسنا، مراسم یادبود کیومرث پوراحمد دو هفته پس از درگذشت این کارگردان سینما، عصر چهارشنبه ۳۰ فروردین ماه در خانه هنرمندان ایران با حضور خانواده، دوستان و همکاران خالق «شب یلدا» و «خواهران غریب» برگزار شد.
محمدرضا فروتن، احمد امینی، سیروس الوند، هادی مرزبان، فرزانه کابلی، حسن فتحی، رسول صدرعاملی، احترام برومند، مجید رجبی معمار و محمدعلی سجادی از جمله حاضران در این مراسم بودند.
پخش کلیپی از تصاویر کیومرث پوراحمد و روایت کودکی و عاشقی و زندگی و علاقهاش به سینما با صدای احترام برومند، برگرفته از کتاب «کودکی ناتمام»، آغازکننده این مراسم بود که بعد از آن کورش سلیمانی -بازیگر- در جایگاه مجری برنامه از نبود کیومرث پوراحمد در دو هفتهی گذشته با اندوه سخن گفت.
رسول صدرعاملی نخستین سخنران این مراسم با اشاره به اینکه آخرین بار پوراحمد را در مراسم برادرش در همین محل خانه هنرمندان ایران دیده بود، گفت: نمیدانم حالا چه باید بگویم. فقط باید گفت که کیومرث پوراحمد تجسم عینی و جدی کلی سینمای ایران در این چند دهه بود. البته کسانی دیگر هم بودند ولی او در زمینههایی تفاوت داشت.
او پر از انرژی و زندگی بود ولی در پوسته زیرینش خیلی خسته بود. او کارهای زیادی برای سینما کرد؛ او و همه سینماگران. ما در این ۴۳ سال چه کردیم جز خدمت و تلاش؟ چرا الان از هر طرف به آنها ( سینماگران ) فحاشی میشود و مورد نقدهای تند قرار میگیرند؟ این دو دستگی و دو قطبی شدن بیش از این نباید در سینما تسری پیدا کند.
این کارگردان سینما تاکید کرد: مراقب همدیگر باشیم. ما میتوانیم مثل یک گروه منسجم از این دوران گذر کنیم.
در بخشی دیگر احترام برومند با حضور در جایگاه و با بیان اینکه پس از گذشت ۱۵ روز از این اتفاق (درگذشت پوراحمد)، بیشتر از قبل حیران است، گفت: پوراحمد را ۴۰ سال قبل با فیلم «تاتوره» شناختم. بعد از آن آشنایی ما ادامه پیدا کرد، یعنی وقتی «بی بی چلچله» را میساخت. او خیلی مهربان بود، مهربانتر از اینکه چنین پایانی را برای همه ما رقم بزند.
او همچنین یادآور شد که وقتی برای یادبود منوچهر پوراحمد (برادر کیومرث پوراحمد) به خانه هنرمندان ایران آمده بود، علیرضا غفاری مجری مراسم بود که او هم از دنیا رفت.
اصغر فرهادی نیز با ارسال پیامی ویدیویی با اشاره به اینکه مرگ کیومرث پوراحمد یکی از دردناکترین اتفاقهای سینمای ماست، از برخورد محبتآمیز این فیلمساز با خودش در دوران جوانی و زمانی که هنوز وارد سینما نشده بود سخن گفت و ادامه داد: اولین بار که این خبر را خواندم، مدام خبرهای تکراری را میخواندم تا شاید تکذیب شود ولی نشد.
او افزود: یک نکته خیلی باارزش درباره آقای پوراحمد این بود که به رمزگشایی از حرفهایش نیاز نبود. به دلیل نوع رفتار و دست دادن و در آغوش گرفتنش احساس صمیمیتی خاص به آدم میداد.
فرهادی گفت: او بعد از دیدن سریال من، فیلمنامه «شب یلدا» را داد که بخوانم و نظر بدهم، آن هم وقتی هنوز جوان بودم. این ویژگی او بود که آدمها را به عنوان آدم نگاه میکرد. برای من مرگ علی حاتمی هم چنین حسی داشت و انگار ریشه هر دو در کارهایشان یک جور است. مرگ این دو به عنوان ایرونیترین فیلمسازانی که میشناسم، برایم غمانگیز بود و فکر نمیکنم نمونه و مشابهی در این دوران رقابتها و ناخالصیها همچون کیومرث پوراحمد پیدا شود.
سپس هوشنگ گلمکانی – روزنامهنگار – که از حاضران در سالن استاد شهناز بود، بیان کرد: این روزها در مورد نوع رفتن کیومرث پوراحمد هر حرفی بزنی یک گروهی روی سرت میریزند و میخواهند حرف خود را اثبات کنند، در صورتی که حتی یک بار هم او را از نزدیک ندیده بودند. من به عنوان کسی که یاداشتهای پراکنده پوراحمد خوانده هم نمیتوانم چیزی را با قطعیت بگویم.
او ادامه داد: ناکامی چهار فیلم آخرش در فروش که فیلمهای ضعیفی هم بودند، مسئله سرمایه، سانسور، محدودیتها و نقدهای تحقیرآمیز و خیلی چیزهای دیگر او را به گوشه رینگ میبرد.
وی افزود: من از برخی اتفاقها خیلی آزرده هستم. آدم حتی هزارتوی ذهن خودش را هم نمیتواند بشناسد، چطور میگویید یک نفر دیگر را اینقدر خوب میشناختید؟ کسانی که او را هو کردند و با بیضایی هم این کار را کردند، خودشان را چه میبینند؟ این کارها به عنوان یک بازیگوشی ابلهانه بالاخره روی آدمها اثر میگذارد.
پس از صحبتهای گلمکانی که با ناراحتی و پراکندگی هم بیان شد، سیروس الوند به جایگاه آمد و با خواندن چند بیت شعر و یادآوری خاطراتی از کیومرث پوراحمد گفت: او خوشبختانه هیچ وقت دنبال جشنوارههای خارجی نبود و رانتش فقط مردم بودند که برای دیدن فیلمهایش بلیت میخریدند. او به لهجهها و موسیقی در فیلمش خیلی اهمیت میداد و جالب است سریالهایی هم که ساخت، بدون اینکه ارتباطی به هم داشته باشند، مخاطب را جذب کردند.
در ادامه ویدویی از هوشنگ مرادی کرمانی پخش شد که او با تسلیت به دوستداران کیومرث پوراحمد و اینکه به خود او هم باید تسلیت گفته شود، اظهار کرد: خوشا به حال من و کیومرث پوراحمد که با «قصههای مجید» بین مردم ماندگار شدیم، چون او هم میگفت که این ماندگاری اتفاق میافتد.
در بخشی دیگر از این مراسم یادبود، پردیس پوراحمد به نمایندگی از خواهرانش متنی را خواند که با «سلام کودک!» شروع میشد. او اضافه کرد که من همیشه پدرم را کودک خطاب میکردم چون او هنرمندی بود که مثل یک کودک کاملآ بازیگوش مانده بود. قپی هم نمیآمد.
او گفت: پدرم میگفت آدم به این دنیا میآید تا از این دنیا برود. مرگ، دگرگونی زیبایی است برای یک تولد دوباره، ولی مرگ تو پدرم! مرگ تو برای ما دخترانت مثل یک زلزله بزرگ بود. اما با این حال برای ما که باقی ماندگانش هستیم، «تا شقایق هست زندگی باید کرد».
محمدعلی سجادی – فیلمساز – دیگر سخنران این مراسم با بغض و اندوه پس از خواندن شعری که ۱۵ سال قبل برای کیومرث پوراحمد نوشته بود، گفت: در زمانه تزویر و ریا، او از اینها بری بود.
پیغام صوتی گوهر خیراندیش نیز در این مراسم پخش شد که میگفت، پوراحمد برایش در روزهای آخر تعریف کرده بود که برای ۳۰ سالگی «قصههای مجید» دنبال پرونده در مجله فیلم بودند.
او خطاب به این فیلمساز فقید گفت: کیومرث این رفتن نابهنگام باورپذیر نیست.
عباس یاری – روزنامهنگار سینمایی – هم با اشاره به بهاریههای کیومرث پوراحمد در مجله فیلم گفت: فکر میکنم آقای غریبپور که با عشق این سالن را بنا کرد، تصور میکرد اینجا مدام جشنی برپا باشد. افسوس که این اتفاق نیفتاده و خود من چهارمین باری است که اینجا میایستم و از فراق یک دوست میگویم. کیومرث پوراحمد وقتی که من برادرم را از دست دادم، بدون آنکه او را دیده باشد، در غم از دست رفتنش صحبت کرد و با خودم فکر میکردم ای کاش برای مردن من هم پوراحمد صحبت کند.
او افزود: در پروندهای که برای فیلم «شب یلدا» چهره او را چاپ نکرده بودیم، به او گفتم علت این تصمیم این بود که بیشتر، تصویر کارگردانهایی را روی جلد زدیم که احتمال ادامه کار آنها در سینما کمتر بود. قرار شد در ۳۰ سالگی «قصههای مجید» این کار را بکنیم ولی او چند وقت قبل یادآوری کرد که «قصههای مجید» ۳۱ ساله شده. به او توضیح دادم که متاسفانه ما به دلیل شرایط چند ماه قبل جامعه نتوانستیم روی این موضوع کار کنیم و قصد داشتیم با عنوانی دیگر کار را ادامه دهیم.
حسن فتحی نیز در بخشی دیگر از این مراسم با تسلیت به خانواده و دختران کیومرث پوراحمد نوشته خود را خواند که در بخشی از آن گفت: فحوای تولد جز این نیست که زندگی کنیم و عاشق شویم و شکستها و پیروزیهایی را تجربه کنیم.
احمد طالبینژاد – منتقد سینما – نیز گفت: بعضی فیلمهای او پوراحمدی نبودند و خودش میپرسید این چیست که خواهرش هم میگوید. این پوراحمدی بودن همین بود که یک شکلات تلخ را در یک پوشش شیرین میداد. کارهایش ملاحت و شیرینیای داشتند که از دورانی از بین رفتند. با این حال هیچ کسی دیگر را ندیدم که مثل او کاری (قصههای مجید) ساخته باشد که پس از ۳۰ سال همچنان جذاب باشد.
پخش تصویری از مجید باقربیگی و صحبتهای او درباره کیومرث پوراحمد از دیگر بخشهای این مراسم بود که در پایان با خواندن اسم تمام آثار این هنرمند و تشویق حاضران همراه بود.
مراسم یادمان و بزرگداشت کیومرث پوراحمد، کارگردان فقید سینما و تلویزیون در خانه هنرمندان ایران برگزار میشود.
به گزارش سینمای خانگی از خانه هنرمندان ایران، مراسم یادمان و بزرگداشت کیومرث پوراحمد روز چهارشنبه ۳۰ فروردین ماه ساعت ۱۶ در سالن استاد شهناز این مجموعه برگزار میشود.
از جمله آثار او میتوان به سریالهای «قصههای مجید» و «سرنخ» و فیلمهای سینمایی همچون «بهخاطر هانیه»، «خواهران غریب»، «شب یلدا» و «اتوبوس شب» اشاره کرد.
همچنین فیلم سینمایی «پرونده باز است» آخرین ساخته زندهیاد پوراحمد بود که در چهلویکمین جشنواره فیلم فجر رونمایی شد.
مراسم تشییع و تدفین پیکر زنده یاد کیومرث پوراحمد کارگردان شناخته شده سینمای ایران صبح امروز در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) برگزار شد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از مهر، مراسم تشییع و تدفین پیکر زنده یاد کیومرث پوراحمد امروز جمعه ۱۸ فروردین ساعت ۱۰:۳۰ صبح با حضور همکاران این سینماگر و خانواده وی در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) برگزار شد.
اجرای مراسم بر عهده کوروش سلیمانی است و محمد خزاعی، جهانبخش سلطانی، منوچهر شاهسواری، کوروش سلیمانی، حبیب احمدزاده، رضا درمیشیان، همایون اسعدیان، داریوش باباییان، مسعود فروتن، بهمن فرمان آرا، سلمان فرخنده، علی قائم مقامی، کیانوش عیاری، حبیب اسماعیلی، منیژه حکمت، محمد شیری، طناز طباطبایی، سروش صحت، گلاب آدینه، کتایون ریاحی، محمدعلی زم، مسعود کرامتی، مینا وحید، محمدرضا دلپاک، حسن پورشیرازی، حسین رسولی، علیرضا معتمدی، علی شادمان، بهزاد خداویسی، داریوش فرهنگ، مرضیه برومند، فرهاد توحیدی، احمد امینی، محمد کارت، صابر ابر، عباس جهانگیریان، فردین خلعتبری، احمدرضا درویش، محمدحسین لطیفی، محمدرضا فروتن، جعفر پناهی، شهرام مکری، رضا فیاضی، محممد رسول اف، جلیل فرجاد، ایرج نوزری، ابراهیم اثباتی، آزیتا حاجیان، مازیار لرستانی، حسام نواب صفوی ، فرزین محدث، امیرآقایی، اصغر همت، مهوش وقاری و … از جمله هنرمندانی هستند که در این مراسم حضور داشتند.
سلیمانی در ابتدای صحبت هایش عنوان کرد: سلام ما به پروین دخت یزدانیان، مادری مهربان که ما خیالمان راحت است کیومرث پوراحمد را در آغوش خواهد گرفت.
وی در ادامه به مهرانه ربی همسر کیومرث پوراحمد و دخترانش که در غربت این خبر تلخ را شنیدند، تسلیت گفت.
مرضیه برومند مدیرعامل خانه سینما در ابتدای این برنامه گفت: وقتی در این روزهای تلخ پذیرفتم که مدیرعامل خانه سینما باشم، می دانستم که با چالش های زیادی روبرو هستم بنابراین سعی کردم با دوستان زیادی صحبت کنم و می دانستم هم در این زمینه با مشکلات زیادی مواجه هستند اما فکر کردم به یمن بهار و فرا رسیدن سال جدید می توانیم بر همه مشکلات فائق بیاییم اما هرگز فکر نمی کردم کیومرث پوراحمد این چنین ما را رها کند.
برومند بیان کرد: مرگ کیومرث کمر خانه سینما را شکست، مرگ کیومرث پوراحمد کمر ما را شکست و البته می دانم طی روزهای پیش رو، دوستان منتقد و پژوهشگر حوزه سینما درباره شخصیت او فراوان خواهند نوشت. او هنرمندی تمام عیار بود که صداقت، شجاعت و جسارت کم نظیری داشت وگرچه آدم نازک دلی بود و در گاهی اوقات آسمان خودش همچون ابر بهار می شد اما بلافاصله این آسمان دوباره آفتابی می شد.
این کارگردان سینمای ایران ادامه داد: اثر بدیع و بسیار پرطرفدار «قصه های مجید» کیومرث پوراحمد یک شاهکار تمام عیار بود و به عنوان یک کارگردان سینما هیچ وقت جسارت نداشتم که این قدر واقعی بتوانم وقایع تاریخی و اجتماعی کشورم را در یک اثر درخشانی به نام «قصه های مجید» ثبت کنم. من به فانتزی پناه بردم اما او اثری را به وجود آورد که در آن همه چیز بود. یک اثر بدون شعار درباره عشق با لحن و طنازی ویژه کیومرث پوراحمد که عمیق ترین اندیشه ها را از دریچه قصه های مجید به رخ مخاطبان می کشید.
برومند تاکید کرد: لازم می دانم که از همین جا اعلام کنم بهتر است بسیاری از مراکز آموزشی کشور سریال «قصه های مجید» را در همین آموزش های آنلاین قرار بدهند. قصه های مجید یک درس است. در واقع می توان گفت آثار کیومرث پوراحمد سراسر امید است.
وی تصریح کرد: تا وقتی امید وجود داشته باشد هنرمند زنده است و وای به روزی که امید نباشد و به طور قطع در آن روز روح هنرمند می میرد. من امیدوارم این اتفاق باعث شود تا به خودمان بیاییم و اختلافات را نه تنها وسیله نابودی خودمان نکنیم بلکه آن را وسیله ساختن کنیم و در این مسیر باز گفتگو، شکاف را کم کنیم و به نفع مردم امیدآفرینی کنیم.
جهانبخش سلطانی از بازیگرانی که طی سالهای اخیر همکاری های متعددی با مرحوم کیومرث پوراحمد داشت در این مراسم ضمن بیان خاطراتی از حضور در پروژه «قصه های مجید» گف: شخصیت مجید در قصه های مجید استاد کیومرث پوراحمد شخصیتی اهل قلم، دانش و معرفت بود که دربرگیرنده یک شخصیت فرهنگی بود. «قصه های مجید» یکی از معتبرترین پروژه های تصویری است که از بسیار جهات ماندگار شد.
در ادامه محمدرضا عرب نماینده کانون کارگردانان خانه سینما قبل از ارائه متن این کانون عنوان کرد: من امیدوارم خانواده مرحوم پوراحمد و خانه سینما این داغ را تحمل کنند. امیدوارم تمام نهادهای فرهنگی رفتار خود با هنرمندان را تغییر بدهند و رفتار محترمانه ای داشته باشند. به راستی که مرگ کیومرث پوراحمد زنگ تلنگری برای همه ماست.
کیانوش عیاری کارگردان شناخته شده سینما هم در این مراسم اظهار کرد: من این شوک تلخ را به مهرانه ربی همسر محترم مرحوم کیومرث پوراحمد، فرزندان این هنرمند ارزنده و خانواده سینمای ایران تسلیت می گویم. به هر ترتیب خانم برومند به خوبی از صفات و ویژگی های مرحوم پوراحمد حرف زدند ولی در هر شکلی باید گفت که ضایعه درگذشت کیومرث پوراحمد هنوز برایم ناباورانه است و همچنان در حیرت هستم و در اوج تعجب با این موضوع برخورد می کنم.
وی افزود: چند روز پیش من به کیومرث زنگ زدم و از او خواهش کردم تا بیاید فیلم «کاناپه» را ببیند او هم به من قول داد بعد از مراجعت به تهران دعوتم را بپذیرد ولی حالا برای من این دیدار تبدیل به یک شگفتی شد و این پرسش را ایجاد کرد که چرا باید این اتفاق وحشتناک بیافتد. حتی در این چند روزی که در خانه مرحوم پوراحمد حضور پیدا کردم همچنان برایم ماجرا غیرقابل باور بود تا اینکه روی میز پذیرایی منزل مرحوم پوراحمد سینی حلوایی را دیدم که روی آن نایلکسی کشیده شده بود و چون همچنان باور نمی کردم از حبیب احمد زاده خواستم تا این سینی را باز کرده و یکی از این حلواها را به من بدهد تا بخورم و باور کنم که کیومرث پوراحمد از پیش ما رفته است.
عیاری یادآور شد: مدتی پیش بود که کیومرث پوراحمد عزیز یک هفته به شهرستان نور آمد و ما افتخار میزبانی از او را داشتیم. یک هفته بسیار لذت بخش که با همراهی این کارگردان ارزنده سینمای ایران برایم روزهای بسیار خوبی را رقم زد. او روحیه بسیار بزرگ و مهربان و دوست داشتنی داشت که از شرایط پیرامونی ما هم ناراحت بود. او یک عصیانگر واقعی بود و به خاطر شرایط از زمین و زمان انتقاد می کرد.
وی ادامه داد: روزی کیومرث از من پرسید؛ کیانوش طرحی برای ساخت فیلم داری؟ این سوال به دلیل اینکه سینمای من هیچ ارتباطی با سینمای او نداشت هم برایم عجیب و هم خوشحال کننده بود و به او گفتم حتما این کار را انجام می دهم اما باید سعی کنم که این طرح شبیه خودت باشد. اتفاقی که متاسفانه به سرانجام نرسید.
عیاری تاکید کرد: کیومرث پوراحمد افسردگی نداشت. من شب هایی که با او بودم همواره از مهرانه، همسرش صحبت می کرد. او می گفت مهرانه مدیر زندگی من است و من می دانم که امروز زندگی مهرانه ربی با مرگ کیومرث پوراحمد ویران شده است و امیدوارم شاهکار «قصه های مجید» کیومرث پوراحمد که نشأت گرفته از سرشت ذاتی کیومرث پوراحمد بود همواره در یاد و خاطره ما باقی بماند.
در ادامه حبیب احمد زاده نویسنده و از دوستان صمیمی مرحوم کیومرث پوراحمد گفت: کیومرث پوراحمد آدمِ دل بود و آدمِ دل آدمِ سیاست نمی شود. پس هر کسی که می خواهد او را به این سو و آن سو بکشاند بداند که کیومرث پوراحمد نه دل به بلاهت داخلی و نه به خباثت خارجی می داد. اتفاقا دلیل رفاقت منِ جبهه ای با او بر سر ایرانی بودن کیومرث بود. من و او قبل از اینکه بخواهیم در مورد نظرات و اختلافاتمان با هم صحبت کنیم ابتدا خود را یک ایرانی می دانستیم. او همواره دغدغه ایرانی بودن داشت که اگر این دغدغه در او وجود نداشت همه آنچه درباره آن صحبت می کنم کشک است.
این نویسنده بیان کرد: در اینجا می خواهم از همه شما خواهشی داشته باشم. اول اینکه شکوه زحمات کیومرث پوراحمد برای ایران را با نقطه ای که خودش برای پایان زندگی انتخاب کرد، خراب نکنیم. من وصیت او را خوانده ام. هیچ حرف سیاسی و نکته بدی در آن وجود ندارد. کیومرث تمام شد. پس بگذاریم خانواده او زندگی کنند. لطفا بلایی را که سر خانواده مرحوم تختی آوردند سر خانواده او نیاورید. من خواهش می کنم اگر ادعا می کنید که کیومرث پوراحمد را دوست دارید لطفا آرامش خانواده او را بر هم نزنید.
وی در پایان صحبت هایش بر لزوم حفظ حرمت خانواده پوراحمد تاکید کرد و گفت: من به عنوان برادر کوچکتر شما این نکته را عرض می کنم که اگر او را دوست داریم پس همه به خانواده او کمک کنیم و خانواده اش را خانواده خودمان بدانیم و تلاش کنیم در فضای مجازی، او را نابود نکنند. بدانید برخی از حرف هایی که این روزها در فضای مجازی به همراه چند عکس منتشر می شود به معنای واقعی کلمه، جنایت است. پس اگر فکر کنیم آنچه انجام می دهیم در نگاه اول مرتبط با خانواده خودمان است قطعا چنین کارهایی را انجام نمی دهیم.
منوچهر شاهسواری تهیه کننده سینما نیز در مراسم تشییع پیکر و خاکسپاری مرحوم کیومرث پوراحمد گفت: کیومرث پوراحمد روایتگر رنج های بیشمار و رویایی بود که همه ما با آن زندگی کردیم. در این مراسم واقعا چیزی نمی توان گفت جز یک آه برای از دست دادن یکی از هنرمندان بزرگ این سرزمین و تسلیت به خانواده او که این روزهای سخت را برای ما سخت تر کرد ولی من از شما می خواهم تا به آنچه که حبیب احمدزاده گفت بیشتر توجه کنید و بدانید که کیومرث پوراحمد فقط کافی بود «شب یلدا»، «اتوبوس شب» و «قصه های مجید» را بسازد تا ماندگار شود. بهتر است این روزها دل نگران چیزهایی باشیم که کیومرث دغدغه آن را داشت، مسائلی چون زبان، ادبیات و سینما. ما باید دل نگران اینها باشیم و بدانیم که اینها دغدغه های بسیار مهمی هستند.
وی افزود: کیومرث پوراحمد از جمله کسانی بود که همیشه برای هر مشکلی راه حل داشت. برای او دریای بی ساحلی وجود نداشت. شرایطی که ما در آثارش که سراسر امید بود، می بینیم و اگر کسی فکر کرده با مرگی که او برای خود ساخته با امید هم چنین کرده باور درستی نیست. کیومرث پوراحمد به ما درس تاب و طاقت داد و آرزو می کنم تا روح او در آسایش کامل باشد.
پس از صحبت های منوچهر شاهسواری، کورش سلیمانی مجری برنامه ضمن قرائت تمام فیلم های ساخته شده توسط کیومرث پوراحمد از تماشاگران خواست تا به افتخار این آثار، کیومرث پوراحمد را تشویق کنند.
محمدمهدی عسگرپور مدیرعامل خانه هنرمندان ایران نیز در این مراسم بیان کرد: من فکر می کنم در این روزها با یک مورد بسیار عجیب مواجه هستیم. در سه روز گذشته که شاهد تلخ ترین روزها برای سینمای ایران هستیم با مرگ هنرمندی مواجه شدیم که آثارش همواره در برگیرنده پیام صلح، دوستی، امید و سرشار از زندگی بود اما با این پایان بندی که داشت با یک تناقص کامل مواجه شدیم.
وی افزود: این روزها در فضای مجازی پیرامون فوت مرحوم کیومرث پوراحمد مدل های مختلفی اظهار نظر می شد که یکی از آنها ناظر بر تصمیم شخصی او برای این مرگ خودخواسته بود که هیچ ربطی به سیاست و مردم ندارد. بعضی ها هم به این موضوع اشاره داشتند که این مرگ کاملا به موضوعات روز ربط دارد و چیزی غیر از این هم نیست. گروهی هم به همه این مسائل اشاره کردند اما هر چه هست مورد بسیار عجیبی است که به نظرم بهتر است خویشتنداری بیشتری داشته باشیم چون هنوز زوایای این موضوع روشن نیست. کما اینکه در این چند روز عکسی منتشر شد که واقعا شرایط عجیبی داشت. پس هر چه هست باید دربرگیرنده ابعاد مختلفی باشد.
مدیرعامل خانه هنرمندان گفت: آن چیزی که درگذشت مرحوم کیومرث پوراحمد به ما نشان داد این است که باید در این روزها بیشتر از خودمان مراقبت کنیم و این مراقبت ها هم فقط مالی نیست. مراقبت معنی سانسور هم ندارد که این روزها از طریق افرادی باب شده که باید بیشتر مراقبت کنیم. آنچه منظور من از مراقبت است این است که خانواده سینما باید بیشتر از خودش مواظبت کنند.
عسگرپور یادآور شد: در این زمینه نهادهای صنفی هم وظیفه جدی تری دارند که در این فضای فعلی باید روی آن تاکید بیشتری کنند. ما باید بیشتر دقت داشته باشیم و امیدوار باشیم که این اتفاقات عجیب دیگر تکرار نشود.
در ادامه مهرانه ربی همسر کیومرث پوراحمد ضمن قدردانی از همه سینماگران و مردمی که در مراسم خاکسپاری این هنرمند به قطعه هنرمندان بهشت زهرا آمدند، گفت: می توانم بگویم کیومرث پوراحمد من را کشت و پرونده من را بست. پس اگر می خواهید غصه بخورید برای من بخورید. ما همیشه با هم بودیم و قاطعانه می گویم که او چنین تصمیمی نداشت و همچنان نمی توانم باور کنم که چنین کاری را انجام داده است. او همیشه به من می گفت تو مدیر من هستی و من به او می گفتم که من کارمند تو هستم. جالب اینکه در این چند روز می آمد و دست من را می بوسید و می گفت باید از تو تشکر کنم و شکرگزار تو باشم.
وی افزود: کیومرث همیشه می گفت من هیچ وقت دوست ندارم در خواب بمیرم و یا در بستر بیماری این اتفاق برایم بیافتد. باور کنید هنوز نمی توانم مرگ او را باور کنم. او قرار بود یک هفته ای به تهران بازگردد و چون من نمی توانستم همراه او بشوم منتظرش نشستم که بیاید و اکنون تعجب می کنم که چگونه این چنین از میان ما رفته است. لطفا برای من گریه کنید. خانه من آتش گرفت. او خیلی غصه می خورد. او عاشق مردم بود و به همین خاطر همواره دغدغه مردم را داشت.
یکی از دختران کیومرث پوراحمد نیز به نمایندگی از دیگر خواهرانش گفت: همیشه به پدرم میگفتم فکر نمیکنم هیچ دختری پدری مثل ما داشته باشد چون او عاشقانه دخترانش بود و ایران را نیز دوست داشت.
در بخش پایانی مراسم مهرداد پوراحمد برادر مرحوم کیومرث پوراحمد نیز بیان کرد: کیومرث پوراحمد با قلم جادویی اش برای ما می نوشت و خاطره می آفرید. او برای ما این شرایط را ایجاد می کرد تا به کودکی نیمه تمام خود سرک بکشیم.
وی در پایان صحبت هایش تصریح کرد: امروز شما با حضور صمیمانه خود یک خاطره ماندگار رقم زدید. ولی از شما خواهش می کنم صرف نظر از همه شایعات به ما کمک کنید تا از پس این غم بزرگ خودمان را پیدا کنیم چون کیومرث پوراحمد برای ما پرونده ای همیشه باز است.
کیومرث پوراحمد یک روز صبح تصمیم گرفت صدای ساعت را ببندد و قید کار در کارخانه ذوب آهن اصفهان را بزند و دنبال دلش را بگیرد و به عشق سینما راهی تهران بشود.
اینها جملاتی است که کیومرث پوراحمد سالها پیش در گفتگو با رفیق قدیمیاش، احمد طالبینژاد، منتقد و کارشناس باسابقه سینما گفته.
و حالا این یار دیرین که از انتشار خبر درگذشت ناگهانی پوراحمد همچنان بهتزده است، در گفتگو با ایسنا از ورود این فیلمساز به سینما میگوید، از نسلی که رویاهایش بر باد رفته و از علاقه و عِرق این فیلمساز به ادبیات.
طالبینژاد با اشاره به سرآغاز ورود پوراحمد به سینما میگوید: اولین نکتهای که درباره زندهیاد پوراحمد میتوان گفت این است که کارش را از نقدنویسی و درواقع از کار مطبوعاتی آغاز کرد و البته منتقد حرفهای و پرکاری نبود. گه گاه درباره فیلمهایی که میدید و از آنها خوشش میآمد، از جمله فیلم «آرامش در حضور دیگران» ناصر تقوایی نقدهای کوتاهی در نشریات معدودی که آن دوره به سینما میپرداختند، مینوشت و برخلاف آنچه در یکی از شبکههای خبری گفته شد، تحصیلکرده سینما نبود. به عنوان کسی که دوستی سی و اندی سالهای با او داشتم، فکر نمیکنم در دانشکدهای تحصیلات سینمایی کرده باشد. بعد از اینکه دیپلمش را گرفت، به خدمت سربازی رفت و در سپاهیدانش معلم شد و بعد از بازگشت به اصفهان به عنوان کارمند به استخدام کارخانه ذوب آهن در آمد. در گفتگویی که سالها پیش با او داشتم، توضیح داد که چگونه از کار در این کارخانه، دست کشید. او خود گفته بود، «یک روز صبح هرچه ساعت زنگ زد تا بلند شوم و برای رفتن به کارخانه آمده شوم، بیدار نشدم و زنگ ساعت را بستم» و این چنین بود که قید کار دولتی و کارمندی را زد و برای پیگیری علایقش راهی تهران شد.
طالبینژاد ادامه میدهد: او مانند بسیاری از همنسلان ما از کودکی، ناخواسته در معرض سینما قرار گرفته و به نوعی مرض سینما به جانش افتاده و بشدت عاشق فیلم و سینما بود. بعدها که کمی بزرگتر شد، به واسطه حضور برادر بزرگترش، منوچهر که آن زمان به عنوان بازیگر در سینما فعالیت میکرد، علایق او به سینما بیشتر هم شد و به تهران آمد و این در و آن در زد تا وقتی به عنوان دستیار در سریال «آتش بدون دود» در کنار نادر ابراهیمی مشغول به کار شد و این سرآغاز ورود او به فعالیت هنری بود. یعنی با تلاش فردی و پیگیری شخصیاش، وارد این فضا شد نه به واسطه امکانات ویژه یا تحصیلات مرتبط. نمونه پیش از پوراحمد، ناصر تقوایی است که اتفاقا پوراحمد بشدت متاثر از او بود. ورود این دو به سینما و کارکرد هر دو آنها در این هنر تقریبا شبیه هم است.
احمد طالبینژاد
وی با تشریح دورههای مختلف فیلمسازی پوراحمد اضافه میکند: در چند مرحله فیلمسازی کرد. ابتدا فیلمهای کوتاهی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخت و بعد فعالیت خود را در همکاری با نادر ابراهیمی در سریال «آتش بدون دود» به عنوان دستیار کارگردان و سپس دستیار تدوین ادامه داد که به گفته خودش و نیز زندهیاد ابراهیمی، بخشهایی از این سریال را پوراحمد کارگردانی کرد و پس از آن با فیلم کوتاه «زنگ اول زنگ دوم» که حدیث نفس خودش بود، وارد فیلمسازی مستقل شد و بعد فیلمهایی مانند «بیبی چلچله» و «تاتوره» و … را ساخت و بعد هم که وارد تلویزیون شد، با سریال بینظیر «قصههای مجید» موقعیت خیلی خوبی در سریالسازی به دست آورد. همچنانکه سریال بعدیاش «سرِنخ» یکی از معدود سریالهایی است که رنگ و بوی ایرانی دارد و شخصیتهایش همه آشنا هستند و هویت و شناسنامه ایرانی دارند.
او یکی از ویژگیهای عمده در کار پوراحمد را حال و هوای ادبی در آثار این فیلمساز میداند و در این باره توضیح میدهد: اغلب آثار او در ژانرهای گوناگون، از آثار ادبی ایرانی یا خارجی اقتباس شدهاند و این خیلی مهم است چراکه ادبیات در همه جای دنیا پشتوانه بسیار خوبی برای سینماست و بسیاری از فیلمهای خوب تاریخ سینمای جهان به شکلی از آثار ادبی کلاسیک یا مدرن اقتباس شدهاند و این روند همچنان هم ادامه دارد. به هر روی، پوراحمد از معدود فیلمسازان موفق ماست که این گرایش را داشت و به پشتوانه ادبی ساختههایش توجه بسیاری میکرد و آثار خیلی خوبش مانند «قصههای مجید» و «بیبی چلچله»، «خواهران غریب»، «اتوبوس شب» و … همه اقتباسی هستند.
طابینژاد در ادامه، کودکی ناتمام پوراحمد را که نام کتاب خاطرات این هنرمند هم هست، سرگذشت تلخ یک نسل میداند و یادآوری میکند: سرگذشت تلخ نسل ماست. در آن دوران، در آن برهوت فرهنگی که امکانات مانند امروز نبود و بخصوص که پوراحمد متولد نجفآباد بود و نه خود اصفهان، دستیابی به سینما برایش هیچ هم آسان نبود. ظاهرا در نجفآباد تنها یک سینما بوده و علاقهمندان به سینما خیلی سخت میتواستند در آن فیلم ببییند. به هر حال ما نسل رویازدهای بودیم و پر از حسرت و عسرت که آن را در کتاب «کودکی ناتمام» پوراحمد خیلی شدید میبینیم. او در خانوادهای پر جمعیت با ده دوازده خواهر و برادر بزرگ شده بود. هرچند شغل پدرش نسبتا خوب بود و در بازار اصفهان فرش فروشی داشت و دستشان به دهنشان میرسید، با این همه در آن شلوغی و ازدحام خانوادگی و با در نظر گرفتن اینکه همه خانوادهها دوست داشتند فرزندانشان دکتری، مهندسی، چیزی بشود، اینکه کسی بخواهد راه نامتعارفی برود و مثلا سینما را انتخاب کند، نکته مهمی است. آنچنانکه سریال «قصههای مجید» هم تلفیقی است از داستان هوشنگ مرادی کرمانی به اضافه خاطرات و تجربههای زیستی خود پوراحمد و از آنجا که سریال در اصفهان هم ساخته شده، رنگ و بوی بومی بیشتری هم به خود میگیرد. یعنی آدمی که مانند مجید راه دشواری را طی کرده تا به آرزوهایش برسد یا اصلا نرسد چراکه سالهاست بخشی از آرزوهای نسل ما بر باد رفته.
احمد طالبینژاد سخنانش را این گونه به پایان میبرد: من هم مانند همه مردم و با اینکه دوستی سی و اندی سالهای با کیومرث پوراحمد داشتم، همچنان در شوک هستم و ناباورانه فکر میکنم که آدمی مانند او با آن قد و قامت و آن ویژگیها واقعا دست به خودکشی زده و اگر چنین کرده، چرا؟!
کیومرث پوراحمد در حالی زندگی را بدرود گفته که آخرین حضورش در سینما،جای خالی او در جشنواره فجر سال گذشته و نشست خبری فیلمش بود.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از ایسنا، این فیلمساز مطرح سینما که آثاری ماندگار در سینما خلق کرده، سال ۱۴۰۱ فیلم سینمایی «پرونده باز است» را ساخت؛ فیلمی که بدون حضور او در جشنواره فجر نمایش داده شد و در نشست مطبوعاتی فیلم در روز ۱۴ بهمن هم گفته شد که «پرونده باز است» آخرین اثر سینمایی این کارگردان خواهد بود. اگرچه معمولا این تصمیمها جدی نمیشوند اما با پایان زندگی پوراحمد، کارنامه فیلمسازی او برای همیشه بسته شد.
او سال ۱۴۰۰ درباره آخرین فیلمش گفته بود: فیلم جدیدم برخلاف آنچه این روزها منتشر میشود، جنایی نیست و همان طور که در پروانه ساخت آن در سایت وزارت ارشاد نوشته شده است، یک ملودرام اجتماعی است و نمیدانم چرا نوشتهاند که من میخواهم فیلم جنایی بسازم! من که در سریال «سرنخ» که یک سریال پلیسی بود، حتی سکانسی نداشتم که قطره خونی نشان بدهم و اسلحهای بکشم، چگونه میتوانم فیلم جنایی بسازم!
«پرونده باز است» به موضوع قتل از سوی یک نوجوان میپردازد و نیز فضای رسانهای را با ایفای نقش یک خبرنگار به تصویر کشیده بود. همین موضوع در نشست خبری فیلم بستر طرح یک سری سوالهای انتقادی شد که تهیهکننده (علی قائممقامی) در اینباره با اشاره به اینکه فیلمنامه به تایید قوه قضائیه رسیده بود، توضیح داد: این فیلم، داستانی از سال ۱۳۹۰ را نمایش میدهد که در آن مقطع این همه خبرگزاری و کانال و … نبوده است. نکته دیگر اینکه ماجرا براساس قانون آن سال است. قانونی که در سال ۱۳۹۲ عوض شد و ما به خاطر همین، اول فیلم میگوییم که داستان این فیلم در ۱۱ سال پیش اتفاق میافتد.
کارگردان فیلمهای «شب یلدا» و «خواهران غریب» در طول این سالها اظهارنظرهای گوناگونی به اتفاقهای سینمایی و نیز اجتماعی مطرح میکرد. او که همیشه نسبت به ممیزیهای زیاد گلهمند بود، سال ۱۳۹۴ در مراسم یادبود هنرمندان درگذشته گفت: ما به طرز ظالمانهای پیر میشویم. حذفها ما را دقمرگ میکند و ما را میمیراند. ما اگر در ۹۰ سالگی هم بمیریم، جوانمرگ شدهایم. بیشتر مرگ و میرهای هنرمندان در میانسالی بوده، همه پیر میشوند و میمیرند.
او تیرماه سال ۱۳۹۹ در گفتوگویی با ایسنا گفته بود: سخت غرق نوشتن یک قصه هستم. تاکید میکنم قصه، نه فیلمنامه. نوشتن این قصه چنان غرقم کرده که مدتهاست نه کتاب خواندهام و نه فیلم دیدهام. نوشتن برای من که نسبت به زبان فارسی حساسیت دارم بسیار زجرآور و با نهایت وسواس انجام میشود و البته به همان میزان که زجرآور است، لذتبخش هم هست.
کیومرث پوراحمد در سالهای گذشته بخشی از داشتههای سینمایی خود مانند جوایز جشنوارههای داخلی و بینالمللی، لوح تقدیر و سپاس، دیپلم افتخار، لوازم و اکساسوار صحنه، جایزه ویژه هیات داوران جشنواره آسیا پاسفیک سال ۲۰۰۷ برای ساخت فیلم «اتوبوس شب»، جایزه مروارید شرق جشنواره نپانگ مالزی برای ساخت فیلم «خواهران غریب»، وصیت نامه «پروین دخت یزدانیان» مادرش و بازیگر نقش «بی بی» در مجموعه تلویزیونی«قصه های مجید» و سیمرغهای بلورین جشنواره فیلم فجر را سال ۱۳۸۷، به موزه سینما اهدا کرد.
گواهی عضویت پوراحمد در آکادمی جشنواره آسیاپاسفیک، نمونه قراردادهای کاری برای ساخت سریال هایی چون «سرنخ» و «پرانتز باز» و فیلمهایی که کارگردانی کرده است از جمله اهداییهای این فیلمساز به موزه سینما است. غرفه کیومرث پوراحمد در تالار معاصران موزه سینما قرار دارد.
کیومرث پوراحمد کارگردان سینما و تلویزیون صبح امروز ۱۶ فروردین در سن ۷۴سالگی درگذشت.
به گزارش سینمای خانگی، علی قائم مقامی، تهیه کننده سینما در گفتوگو با ایرنا خبر درگذشت این کارگردان پیشکسوت را تایید کرد.
کیومرث پوراحمد متولد سال ۱۳۲۸ در اصفهان بود که در کارنامه حرفهای خود آثار ماندگاری همچون سریالهای قصههای مجید و سرنخ و فیلمهای سینمایی همچون بهخاطر هانیه، خواهران غریب، شب یلدا و اتوبوس شب را داشت. او در شهرک ساحلی بندرانزلی درگذشته است.
فیلم سینمایی پرونده باز است آخرین ساخته زندهیاد پوراحمد بود که اسفند سال گذشته در چهلویکمین جشنواره فیلم فجر رونمایی شد.
کیومرث پوراحمد در یادداشتهایی که از پشت صحنه فیلم «خانه دوست کجاست؟» کیارستمی نوشته، به خاطرهای از تکرار فیلمبرداری چند سکانس پس از پایان کار اشاره کرده که با توجه به نمایش ویژه این فیلم در برلیناله بازخوانی میشود.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از ایسنا، چند روز قبل در جشنواره فیلم برلین فیلم سینمایی «خانه دوست کجاست؟» ساخته عباس کیارستمی در بخش مرور آثار هفتاد و سومین دوره این جشنواره بینالمللی با عنوان «جوان در قلب، بزرگ شدن در سینما» در یک اکران ویژه نمایش داده شد. این بخش شامل نمایش مجموعهای از آثار انتخاب شده توسط کارگردانان، بازیگران و فیلمنامهنویسان بینالمللی است و نیکی کریمی سینماگر ایرانی نیز یکی از چهرههایی بود که برای انتخاب فیلم در این بخش انتخاب شد و او فیلم «خانه دوست کجاست؟» را برای نمایش در این بخش برگزیده بود.
«خانه دوست کجاست ؟ » کیارستمی در سال ۱۹۸۹ در جشنواره فیلم لوکارنو در کشور سوئیس نمایش داده شد و در نهایت جایزه یوزپلنگ نقرهای و همچنین بهترین فیلم از نگاه هیات داوران فدراسیون بینالمللی منتقدان فیلم (فیپرشی) را کسب کرد.
به همین بهانه بخشی از وقایعنگاری کیومرث پوراحمد از پشت صحنه این فیلم مرور میشود که در کتابی با همان نام فیلم ، منتشر شده است.
پوراحمد در آخرین بخش از یادداشتی که درباره پشت صحنه فیلم «خانه دوست کجاست؟» نوشته، بیان کرده است:
«سرانجام باز هم تکرار
سرانجام پیش از ظهر روز شنبه بیست و چهارم آبان شصت و پنج، بعد از سی و سه جلسه کار، فیلمبرداری فیلم خانه دوست کجاست به اتمام میرسد. ناهار را خورده و نخورده چمدانهایمان را میبندیم و با هر که دم دستمان است خداحافظی میکنیم؛ از جمله با عبدالله احمدپور که با پاکتهای زیتون در دست و نم اشکی در چشم بدرقهمان میکند. وقتی دستم در دستهای بزرگش جا میگیرد فکر میکنم که این دستها از فردا باز آشنای قدیمیاش، بیل را لمس میکند و آرزو میکنم که ای کاش هیچ دستی کوچک یا بزرگ در هیچ زمانی روی سینه حک نشود.
بعد از خداحافظی با عجله روانه تهران میشویم و میرویم تا در چنبره هزارتوی زندگی در تهران… نه فیلمبرداری فیلم خانه دوست کجاست هنوز به پایان نرسیده است. اگر یک صدا ناجور قیچی خورده باشد، اگر یک تصویر حتی برای یک لحظه تار (فلو) شده باشد، اگر نگاه یک بازیگر حتی برای یک لحظه منحرف شده باشد و اگر هر اشکال جزئی دیگری وجود داشته باشد و فیلمساز ناچار باشد آن را نادیده بگیرد، آن اشکال جزئی همیشه آزار دهنده است. ممکن است هیچ تماشاگری هرگز متوجه آن اشکال جزئی نشود اما فیلمساز، حتی بعد از گذشت سالیان دراز، باز هم وقتی فیلم را ببیند آن اشکال جزئی نگرانش میکند.
اواخر دی ماه مونتاژ فیلم خانه ی دوست کجاست به پایان میرسد و چنگیز صیاد فیلم را صداگذاری میکند. «لک»های بعضی از پلانها همان اشکالات نه چندان جزئی است که همیشه آزاردهنده است. کیارستمی در تمام مدتی که مشغول مونتاژ فیلم بوده، گاه به فکر تکرار آن صحنهها میافتد اما بعد منصرف میشود و باز وسوسه تکرار به سراغش میآید.
سرانجام در اولین روزهای بهمن ماه وسوسه تکرار غالب میشود و ما باز راهی رستم آباد میشویم که بعضی از صحنههای لکدیده را تکرار کنیم و این بار گروه ما فقط پنج شش نفر هستند.
به رستم آباد که میرسیم از یک خانه جارو، از خانهای دیگر تشت و از خانههای دیگر یک گونی گچ تهیه میکنیم. من از نردبان بالا میروم و در نقش گُلی خانم دیوارها را سفید میکنم. ناصر زراعتی هم میرود احمد احمدپور را میآورد. خوشبختانه هیچ تغییری نکرده؛ نه صورتش، نه موهای سرش. اما لباسهایش؟ پدر و مادرش به تهران رفتهاند و او پیش مادر بزرگش زندگی میکند و در خانهشان قفل است.
ناصر زراعتی یکی از معتمدان محل را به شهادت و نظارت میگیرد و قفل در خانه را میشکنیم و من میروم توی خانه. حالا لباسها کجاست؟ خدا من را ببخشد. تمام ساکها و چمدانهایی را که گوشه و کنار اتاق و پشت پردهها و زیر اشکافهاست باز میکنم و لباسها را زیر و رو میکنم تا بالاخره لباسهای فیلم احمد را پیدا میکنم و به او میپوشانم. یک قفل نو را که قبلاً خریدهایم به جای قفل شکسته نصب میکنیم و کار تمام میشود. تا غروب چند نمای تکراری را فیلم برداری میکنیم. شب را عدهای در رشت میگذرانند و چند نفری به منجیل میروند و صبح روز بعد باز به رستم آباد میآییم.
صحنه تکراری امروز، صحنهای است که احمد بعد از دیدن شلوار نعمتزاده روی بند رخت در خانهای را میزند. پیرزنی پشت در میآید و احمد با اصرار زیاد پیرزن را میبرد تا شلوار را به او نشان بدهد. قسمتهایی از این فصل که قبلاً فیلمبرداری شده سالم است و فقط بعضی از نماها را که لک افتاده باید تکرار کنیم اما پیرزنی که صحنه قبلی را بازی کرده مرده است. خدا رحمتش کند. باید پیرزن دیگری پیدا کنیم و همهی سکانس را از نو فیلمبرداری کنیم. روی بالکن یکی از خانههای مجاور پیرزنی ایستاده که چشم کیارستمی را میگیرد و به من نشانش میدهد. من دست و آستین بالا میزنم و میروم توی خانهشان. اول با عروسش که در طبقه پایین زندگی میکند حرف میزنم. عروس پیرزن میگوید: «او مدتهاست با من قهر است و من نمیتوانم واسطه این کار بشوم.»
من بدون معطلی از پلهها بالا میروم. پیرزن که از قضایا بو برده به اتاقش میرود و در را میبندد. با کمال احترام چند ضربه به در میزنم اما انگار کسی در اتاق نیست. بعد چند ضربه دیگر و باز هم جوابی نیست. بالاخره زبان باز میکنم: «مادر در را باز کنید. با شما عرضی دارم.» اما او فقط غرولند میکند.
«مادر، در را باز کنید. من جای پسر شما هستم.»
«برو گمشو. گور پدر تو و پسرم با آن زن عفریتهاش.»
رها نمیکنم. باز هم خواهش میکنم، تقاضا میکنم، التماس میکنم. اما مرغ پیرزن یک پا دارد و سرانجام آخرین ضربه! یک صدتومانی از لای در به داخل اتاق میفرستم.
«مادر، این هم پول. شما فقط ده دقیقه بیا و کار ما را راه بینداز.»
قبول نمیکند یک صدتومانی دیگر به داخل میفرستم.
«پولت توی سرت بخورد. بردار و برو.»
اگر آخرین حربه هم کارساز نباشد چه باید کرد؟ پس باید آخرین حربه را کارساز کرد. یک صدتومانی دیگر به داخل میفرستم و بعد یک پنجاه تومانی و بعد دوتا بیست تومانی و بعد… صدای چفت در گوشهایم را تیز میکند. در آهسته باز میشود. حالا گوشهای از چهرهاش از لای در دیده میشود.
«آخه پسرجان من مریضم….»
«درد و بلایت بخورد به سرم. «پری بن» پدرمان را درآورده. فقط دوتا پلان.»
«من نمیفهمم تو چه میگویی. من مریضم.»
«تو بیا. تو بیا و جلوی دوربین بگو من مریضم، همین.»
حالا در کاملا باز است و پیرزن کنجکاو به من نگاه میکند. در چهرهاش میخوانم که رام شده است. میگویم: «اجازه میفرمایید؟» زیر بازویش را میگیرم و خرامان خرامان از پلهها پایین میبرمش. چند دقیقه بعد جلوی دوربین قرار میگیرد و عین صحنهای را که با من داشته با احمد احمدپور تکرار میکند. احمدپور در میزند. او پشت در میآید. احمد پور میگوید: «این شلوار مال کیه؟ اونجا؟»
«من نمیدونم پسرجون. من مریضم.»
«تو بیا. بیا نشونت بدم. بیا.»
«من نمیتونم پسرجون. من مریضم.»
«تو بیا… بیا…»
و او جلوی دوربین هم رام میشود و دست به دست احمد پور میدهد و میرود.
«کات!»
و این بار دیگر واقعاً کات. با «خط» یا بدون «خط» با «پری بن» یا بدون «پری بن» فیلمهای گرفته شده مونتاژ میشود و در فیلم اصلی سرجایش گذاشته میشود. وقتی تکرار صحنهها تمام میشود با هر که دم دستمان است خداحافظی میکنیم و با عجله روانه تهران میشویم و میرویم تا در چنبره هزارتوی زندگی در تهران خاطرات تلخ و شیرین دو ماه کار و زندگی با خانه دوست کجاست را به سرعت فراموش کنیم. فراموش که نه، از دم دست ذهنمان رانده شود به آنجا که دم دست نیست اما میشود که دم دست آوردشان. یک سال بعد که میخواهم مروری بر آن دو ماه داشته باشم ابتدا گمان میکنم که همه چیز را فراموش کردهام و حضور ذهنم نسبت به آن خاطرات از چند صفحه مطلب تجاوز نخواهد کرد. اما وقتی دست به قلم میشوم میبینم که آن خاطرات با همه جزئیاتش هنوز زنده و تازه است؛ آن هم با حجمی که میبینید و با کیفیتی که میخوانید. با همه خوب و بدش و ضعف و قوتش. خوبی و قوتش را پیشکش شما میکنم و بابت ضعف و بدیاش پوزش میطلبم.»
«خانه دوست کجاست؟» از جمله فیلمهای مشهور کیارستمی است که در در خلاصه داستان آن آمده است: احمد هشت ساله مصمم است دفتر مدرسه بهترین دوستش را پس بدهد تا او اخراج نشود. اما بزرگترها مدام مانع می شوند و او را به بیراهه میکشانند. این فیلم ایرانی، ناآگاهی بزرگترها را بهطور اجتنابناپذیری آشکار میکند.