مهدی پورسالار: چهل خطای مدیریت فرهنگی در کشور – خطای اول: غفلت از خِرَد جمعی و نخبگان در مدیریت فرهنگی

خطای اول: خطای راهبردی غفلت از خرد جمعی و نخبگان در مدیریت فرهنگی

وضعیت کنونی مدیریت فرهنگی کشور نشان‌دهنده ضرورت یک تحول ساختاری است. این تحول باید مبتنی بر باور به ارزش خرد جمعی و اهمیت مشارکت نخبگان در فرآیند تصمیم‌گیری باشد. تنها در این صورت است که می‌توان امیدوار بود مدیریت فرهنگی کشور از چالش‌های فعلی عبور کند و به سمت اثربخشی بیشتر حرکت نماید. چرا که یکی از عمیق‌ترین چالش‌های نظام مدیریت فرهنگی ایران، غفلت سیستماتیک از خرد جمعی و عدم بهره‌گیری از نظرات نخبگان و ذی‌نفعان در فرآیند تصمیم‌سازی‌های کلان است. این خطای استراتژیک که ریشه در ساختارهای ناکارآمد مدیریتی دارد، پیامدهای ویرانگری در عرصه فرهنگ بر جای گذاشته است. از کاهش شدید اثربخشی سیاست‌های فرهنگی گرفته تا ایجاد شکاف عمیق بین برنامه‌ریزان و جامعه هدف، همگی زنجیره‌ای از نتایج این رویکرد نادرست هستند.

ریشه‌یابی یک بحران ساختاری:

الف) ساختارهای متمرکز و نگاه از بالا به پایین

در بستر تاریخی مدیریت فرهنگی ایران، شاهد حاکمیت نگاه سلسله‌مراتبی و تصمیم‌گیری‌های متمرکز بوده‌ایم. این پارادایم مدیریتی که ریشه در ساختارهای بوروکراتیک دارد، به تدریج اعتماد به نخبگان و متخصصان حوزه فرهنگ را تضعیف کرده است. بسیاری از تصمیم‌گیران فرهنگی به جای اتکا به نظرات کارشناسی و مشورت با صاحب‌نظران، ترجیح می‌دهند بر اساس برداشت‌های شخصی یا ملاحظات سیاسی عمل کنند.

ب) هراس از تکثرگرایی فکری

یکی از عمیق‌ترین موانع در مسیر بهره‌گیری از خرد جمعی، ترس برخی مدیران از تنوع آرا و چالش‌های فکری است. این نگرش دفاعی باعث شده است تا در بسیاری از موارد، تنها صداهای همسو و همنوا مجال بروز پیدا کنند، در حالی که نظرات منتقدانه و مستقل به حاشیه رانده می‌شوند. این رویکرد نه تنها موجب فقر فکری در مدیریت فرهنگی شده، بلکه زمینه‌ساز تصمیم‌گیری‌های نادرست و پرهزینه شده است.

 ج) نهادهای مشورتی بی‌اثر

اگرچه در ظاهر ساختارهای مشورتی متعددی مانند شوراهای فرهنگی، هیئت‌های علمی و نهادهای کارشناسی وجود دارند، اما در عمل این نهادها از اختیارات لازم برخوردار نیستند. تجربه نشان داده است که نظرات این نهادها غالباً توسط تصمیم‌گیران اصلی نادیده گرفته می‌شود یا به صورت گزینشی مورد استفاده قرار می‌گیرد. این وضعیت موجب شده است تا این نهادها بیشتر نقش نمایشی داشته باشند تا تأثیرگذار.

پیامدهای ویرانگر:

الف) شکاف عمیق بین سیاست‌ها و واقعیت‌ها

وقتی برنامه‌ریزان فرهنگی بدون درک درست از نیازها و دغدغه‌های جامعه هدف تصمیم می‌گیرند، طبیعی است که سیاست‌های تدوین شده با واقعیت‌های اجتماعی فاصله زیادی پیدا می‌کنند. این شکاف عمیق موجب کاهش شدید اثربخشی برنامه‌های فرهنگی و مقاومت اجتماعی در برابر آنها شده است.

ب) اتلاف منابع ملی

اجرای پروژه‌های فرهنگی بدون پشتوانه مطالعات کارشناسی و نیازسنجی دقیق، منجر به هدررفت منابع مالی و انسانی شده است. نمونه‌های متعددی از این دست پروژه‌ها را می‌توان در سراسر کشور مشاهده کرد که پس از صرف هزینه‌های کلان، به سرنوشت تعطیلی یا بلااستفاده ماندن دچار شده‌اند.

ج) بحران اعتماد عمومی

وقتی نخبگان فرهنگی و مردم احساس کنند که نظراتشان نادیده گرفته می‌شود، طبیعی است که اعتمادشان به نهادهای فرهنگی کاهش یابد. این بی‌اعتمادی که امروز به وضوح قابل مشاهده است، بزرگترین مانع در مسیر تحقق اهداف فرهنگی کشور محسوب می‌شود.

د) رکود در نوآوری فرهنگی

مدیریت یک‌جانبه و غیرمشارکتی، خلاقیت و ایده‌پردازی را در عرصه فرهنگ محدود کرده است. وقتی صداهای جدید و ایده‌های نو مجال بروز پیدا نکنند، طبیعی است که شاهد رکود در تولیدات فرهنگی باشیم. این وضعیت به ویژه در سال‌های اخیر به وضوح قابل مشاهده است.

راهکارهای برون‌رفت:

الف) تقویت نهادهای مشورتی مستقل

برای جبران این خطای راهبردی، ضروری است که نهادهای مشورتی از استقلال و اختیارات کافی برخوردار شوند. شوراهای فرهنگی باید بتوانند به صورت مستقل عمل کنند و نظراتشان در فرآیند تصمیم‌گیری‌ها تأثیرگذار باشد.

ب) گفت‌وگوی دائمی با ذی‌نفعان

برگزاری جلسات منظم با هنرمندان، نویسندگان، اساتید دانشگاه و فعالان عرصه­ی فرهنگ می‌تواند پل ارتباطی بین تصمیم‌گیران و جامعه هدف را تقویت کند. این گفت‌وگوها باید فراتر از مراسمات تشریفاتی باشد و به صورت مستمر ادامه یابد.

ج) شفافیت در فرآیند تصمیم‌گیری

انتشار گزارش‌های تحلیلی از تصمیمات فرهنگی و دلایل اتخاذ آنها می‌تواند به افزایش اعتماد عمومی کمک کند. این شفافیت باید شامل تمام مراحل تصمیم‌گیری، از شناسایی مشکل تا ارزیابی نتایج باشد.

د) تحول در آموزش مدیران فرهنگی

ترویج فرهنگ مدیریت مشارکتی و تقویت باور به اهمیت تخصص‌گرایی در میان مسئولان فرهنگی نیازمند برنامه‌ریزی آموزشی بلندمدت است. این آموزش‌ها باید هم برای مدیران فعلی و هم برای مدیران آینده طراحی شود.

ادامه دارد…

سینمای ایران در برزخ: تحول یا سقوط؟ چه کسی پاسخ می‌دهد؟

دکتر پیمان علوی‌زاده، چهره پیشکسوت و تأثیرگذار سینما و تلویزیون ایران، با سابقه‌ای درخشان در جایگاه‌های سرمایه‌گذار، تهیه‌کننده، مدیرعامل و رئیس هیئت‌مدیره مؤسسات معتبر نقشی کلیدی در توسعه صنعت فیلم کشور ایفا کرده است. از تولیدات سینمایی شاخص ایشان می‌توان به “مرسدس”، “جوانی”، “تلفن”، “چتری برای دو نفر”، “چند کیلو خرما برای مراسم تدفین” و “و…ناگهان (بدون اجازه)” اشاره کرد که هرکدام در دوره خود مهم ارزیابی می شدند. در تلویزیون نیز تولید “بهار عشق”، “مهربانو” و مشارکت در سریال‌های ماندگاری مانند “تفنگ سرپُر” و “مختارنامه” (به عنوان یکی از عظیم‌ترین پروژه‌های تلویزیونی ایران) از جمله افتخارات او است. کارنامه او، گویای تعهد عمیق و مدیریت هنرمندانه وی در خدمت به سینما و تلویزیون ایران است. پایگاه خبری سینمای خانگی با وی مصاحبه ­ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی ­اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:


آقای علوی‌زاده، شما در جایی سینمای ایران را در “برزخ” توصیف کردید. این هشدار، آیا نشان‌دهنده ی بحران است؟


دقیقاً! سینمای ما امروز میان یک دو راهی تاریخی گیر کرده: یا باید شاهد تحولی اساسی باشیم که امیدوارم اینطور باشد، یا دردمندانه باید سقوطی فرهنگی را تجربه کنیم. متأسفانه نشانه‌های وضعیت دوم بیشتر به چشم می‌آید.


اتفاقاً شما سینما را هم با همین دیدگاه به دوره‌های قبل و بعد از انقلاب تقسیم کرده اید. گویی این تقسیم‌بندی به معنای برتری یکی بر دیگری است. این طور نیست؟


نه! ببینید دوست من! ما در هر دو دوره شاهد نقاط قوت و ضعف بوده‌ایم و هستیم. قبل از انقلاب با وجود فیلم‌فارسی‌ها، شاهد ظهور موج نوی سینمای ایران با چهره‌هایی مثل کیارستمی و مهرجویی هم بودیم. بعد از انقلاب هم با وجود برخی فیلم‌های ضعیف و بدون مخاطب، آثار درخشانی خلق شد. اما امروز چه؟!


امروز چه؟ مگر امروز چه اتفاقی افتاده؟


ما امروز متأسفانه به ابتذال رسیده‌ایم! هجوم کمدی‌های تکراری و بی‌مایه‌، سلیقه مخاطب را به پایین‌ترین سطح ممکن کشانده‌اند. این روند از نظر جامعه‌شناسی بسیار خطرناک است.


خب این وضعیت در پیش از انقلاب که بدتر بود… بدتر نبود؟

این قیاس غلط است. نزدیک به چهل و شش سال از انقلاب اسلامی گذشته و شرایط فنی، هنری، و محتوایی تغییرات اساسی کرده است. از انقلابی که همواره داعیه‌دار فرهنگ اسلامی‌ بوده، چنین وضعیتی قابل پذیرش نیست. ما امروزه باید سینمایی می داشتیم که هم از نظر محتوایی، هم از نظر هنری، و هم از نظر ارتباط با مخاطب در بالاترین سطح باشد. انصافاً پس از گذشت بیش از چهار دهه از انقلاب، این سطح، اصلا مطلوب نیست.


درست می گویید، این سینما با توجه به اهدافی که اعلام شده، تا سطح مطلوب خیلی فاصله دارد.


ضمن این که مدیریت های غلط، ناپخته، و سلیقه‌ای هنرمندان زیادی را منزوی کرده، خیلی ها را به ساخت فیلم های سطحی و مبتذل کشانده، خیلی های دیگر را خانه نشین کرده است. صادقانه بگویم، با کمال تأسف، آن چه می بینیم سینمای فرهنگی نیست. من نمی گویم فیلم‌های کمدی ساخته نشود، نه! حرف من این‌ است که باید در کنار فیلم‌های کمدی و سرگرم‌کننده، فیلم های جدّی و هنری هم ساخته شود؛ فیلم هایی که به مسائل اجتماعی روز مردم می پردازد و حتی فیلم های کاملا هنری هم نزد افراد خاصی محبوبیت دارد. باید این گونه فیلم ها نیز ساخته شود. سینما باید خوراک فرهنگی مناسب برای جامعه داشته ‌باشد و سطح نگاه و سلیقه‌ی مر‌دم را ارتقا دهد. در واقع باید فرهنگ‌سازی شود نه آنکه ضد فرهنگ عمل شود…

ما از مدیران کشور جمهوری اسلامی که داعیه دار فرهنگ اسلامی است، چنین توقعی را نداریم.

پس شما برخی از مدیران فرهنگی را مسئول این وضعیت می‌دانید. دلیل این اتهام سنگین چیست؟


چون آنها غالباً هنر را نمی‌فهمند! با دیدگاه‌های تک‌بعدی و غیرحرفه‌ای، هم خلاقیت را کشته‌اند و هم به هنرمندان آسیب زده اند. آن ها را یا به مهاجرت سوق داده اند و یا به ساخت فیلم‌های بی‌کیفیت وادار کرده‌اند، و یا این که به کنج عزلت فرستاده اند.


اما برخی معتقدند همین مدیریت باعث شده سینمای ایران در جشنواره‌ها بدرخشد.


فضای حداکثری، نتیجه ی رفتار مدیریتی است، نه افتخارات سینماگران ایرانی در داخل و خارج از کشور! این افتخارات محصول نبوغ فردی آن هایی است که علی‌رغم سیاست‌های غیر اصولی و متغیر، کار کرده‌اند. ببینید! وقتی برای یک فیلم ساده بارها اصلاحیه می دهند، و گاهی اصلاحیه ها همدیگر را نقض می کنند، و گهگاه اعصاب هنرمند را به هم می ریزند که واقعاً احساس درماندگی می کند! اساساً چگونه می‌توانند ادعای حمایت از سینما داشته باشند؟


راه حل شما چیست؟ آیا راه بهتری سراغ دارید؟


بله! به نظر من، باید پروانه ساخت را حذف کرد. ممیزی باید به حداقل برسد. باید بگذارند تهیه‌کنندگان و کارگردانان با تشخیص خودشان کار کنند. بزرگترین داور، خود مردم هستند، نه برخی مدیران ناآگاه.


این حرف‌ها شبیه به نظام‌های سینمایی لیبرال است. مگر با فرهنگ ما سازگار است؟


مگر مثلاً در ترکیه یا امریکا یا هر کشور دیگری ممیزی نیست؟ حتماً هست! اما خیلی از ممیزی های آنها حرفه‌ای است. اکثر ممیزی های ما سلیقه‌ای است. هر مدیری عوض می شود، سر تا پای ممیزی ها تغییر می کند. مگر کشور قانون ندارد؟! مشکل ما “روحیه کاسب‌کارانه” در بخش قابل توجهی از مدیریت فرهنگی است. بسیاری از مدیران می خواهند سلیقه ی خود را اعمال کنند. این اصلا راه درستی نیست که با بهانه های غیر اصولی جلوی کار و تلاش دیگران را بگیریم. البته که اگر راه را باز بگذارند، سینمای ایران قدرت رقابت با خیلی از کشورها و حداقل ترکیه و کره را دارد.


و اگر این روند ادامه پیدا کند؟…


اگر همین روال را ادامه بدهند، نه تنها سینما، که کل فرهنگ عمومی آسیب خواهد دید. سینما آینه جامعه است. وقتی این آینه مخدوش باشد، تصویر ما هم مخدوش خواهد شد.


خیلی عالی… و سخن پایانی؟


تا وقتی اغلب مدیران فرهنگی ما از سینما فقط “فیلم های گرانقیمت” یا “کمدی‌های مبتذل” را می‌فهمند، نباید انتظار معجزه داشته باشیم. بزرگترین ضربه را کسانی می‌زنند که داعیه فرهنگ‌داری دارند، اما در عمل جز محدودیت و کوتاه نظری چیزی ارائه نمی‌دهند.


از این که در پاسخ به پرسش‌های مستقیم و بدون تعارف ما، پاسخ‌های صریح دادید و سعی کردید تا همراه با جسارت و شجاعت همه جوانب موضوع را مورد بررسی قرار بدهید، سپاسگزارم.


من هم از شما که این فرصت را در اختیارم قرار دادید، متشکرم.

فرافکنیِ سیستماتیک: بازی دوگانهٔ نخبگانِی که باد می کارند

یادداشت مدیر مسئول

محمد مهدی عسگرپور در یادداشتی طنازانه در پاسخ به یادداشت دیگری گفته: «آن‌ها که باد کاشتند، مجبورند طوفان درو کنند»! و بعد نتیجه گرفته که «هرچیزی درکشورمان از جمله سینمای ایران بی‌نصیب از تناقضات سیستماتیک جاری در ایران نیست و اگر فکر می‌کنیم یک سازمان یا یک نهاد صنفی، بی‌همگرایی ساختاری با سایر نهادها می‌تواند توازن جدیدی که برخلاف جهت وجه غالب و رایج کشور است، برقرارکند، گمانم شیپور را از سرگشادش نواخته‌ایم.» و با دلسوزی ساده­ دلانه­ ای نخست به خودش و دیگران توصیه کرده که با این بلبشو کنار بیایند. هیچ کس نداند، خودش می­داند که هیچ یک از حرف­ هایش را قبول ندارم و بلکه او را همانند بازیکنی می­ دانم که توپ را از انتهای زمین تا دم دروازه به سختی دریبل می ­کند و وقتی به دروازه ­ی حریف می ­رسد، به خارج از زمین می ­فرستد! و از فحش و ناسزای هواداران لذت می ­برد! علت واکنش به مطلب غیرمنصفانه­ ی او، برخورد ساده ­لوحانه­­ اش با موضوع است. من اساساً تعبیر «تناقضات سیستماتیک جاری در ایران» را قبول ندارم. اما علی­ رغم این حرف سر تا پا غلط و ناجوانمردانه، فرض محال را بر این می ­گذارم که درست می­ گوید و موقتاً با تصویری که از لولوها می­سازد کنار می­ آیم؛ لولوهایی که شیپور را از سر گشادش می­ زنند، باد کاشته ­اند و حالا باید طوفان درو کنند، و حقشان هم هست!

آنان را که از او شناختی ندارند، به جستجوی مختصری در اینترنت ارجاع می­ دهم که فقط بر اساس اطلاعات منتشر شده (نه مسئولیت­ های مخفی و محرمانه ­اش!) به فهرست عریض و طویل مسئولیت­ های دولتی، غیردولتی، حکومتی، خصوصی، عمومی، و صنفیِ داخلی و خارجی­ اش دست خواهند یافت که نشان می‌دهد حداقل در 40 سال از 45 سال گذشته، به طور لاینقطع و مستمر، در طیف وسیعی از سمت‌ها در سازمان‌های کلیدی سینمایی و تلویزیونی حضور و نقش پررنگی داشته و همچنان دارد؛ و با خستگی­ ناپذیریِ مثال زدنی هم­زمان بار چندین مسئولیت را به دوش می­ کشد و باز هم اگر بار بخورد بدش نمی ­آید که پشتش را به مسئولیتی جدید بدهد! گر چه همزمان فیلم و سریال هم بسازد! البته ناگفته پیداست که خودش اعتبار چندانی ندارد، بلکه او نماینده جریانی است که همیشه بوده و هست و خواهد بود و همانند هم ­باندی ­هایش در تمام دوره ­های چپ، راست، بالا، پایین، انقلابی، غیرانقلابی، و ضدانقلابی همچنان از رانت ­های گوناگون اعتباری، مالی، صنفی، شغلی، اطلاعاتی، امنیتی، و… برخوردار بوده و هست. حالا او با این سابقه ادعا می ­کند هیچ مسئولیتی در این «باد کاشتن و باد درو کردن» نداشته است! این «اصل تناقض» است؟! این همه سوابق ریز و درشت، و ادعای بی‌تقصیری؟!

تناقض آشکار در اینجاست که یک نفر (به عنوان نمونه ­ای از یک باند) با این حجم از سابقه و نفوذ در سطوح بالای مدیریت و تصمیم‌گیری در ساختار سینما و تلویزیون ایران، خود را صرفاً ناظر یا قربانی «فساد سیستماتیک» و «تناقضات عمیق» معرفی و از مسئولیت مستقیم یا غیرمستقیم در شکل‌گیری و تداوم وضع موجود در سینما و تلویزیون شانه خالی کند؛ در حالی که نه تنها همواره عضوی از این «سیستم» بوده‌، بلکه از معماران اصلی آن محسوب می‌شود. اگر واقعاً «فساد سیستماتیک» وجود دارد، آیا هیچ یک از اعضای این باند به عنوان بخشی از معمارانِ سیاست‌گذاریِ فرهنگیِ چهار دهه‌ی اخیر، حتی یک سند از تلاش‌های اصلاحیِ ناموفقِ خود ارائه داده ­اند؟ قطعاً نه! پس مشخص است که تصمیمات، سیاست‌گذاری‌ها، و رویکردهای این باند در جایگاه‌های مدیریتی، قطعاً در شکل‌گیری یا تثبیت همان «تناقضات سیستماتیک» و «فساد سیستماتیک» (که او و هم­ باندی­ هایش می­ گویند) نقش داشته است.

بهره‌مندیِ «حتی بلغ الحلقوم»  از «سفره گسترده و بی­ دغدغه­ ی رانت­ های حرام سیاسی و اقتصادی، و…» این پرسش را پررنگ‌تر می‌کند که امثال او چگونه بدون این که خنده­ شان بگیرد متوهّمانه، بی آنکه سهم خود را در این مشکلات بپذیرند، دیگران را به خاطر وجود آن «لولوی خیالی» سرزنش کرده، با فرافکنی برای پاک کردن صورت‌مسئله تلاش نمایند. ضمن آن که آمرانش از او بخواهند تا تنور داغ است، نان را بچسباند و پا را از گلیم خود درازتر کرده، به جای آنکه به نقش خود در این فرآیند بپردازند، با استفاده از همان رانت ­هایی که اشاره شد، مسئولیت را به گردن دیگران، بخصوص «مسئولان بلندپایه» بیاندازند، در حالی که خودشان نیز به نوعی جزو همان «مسئولان بلندپایه» محسوب می‌شوند.

فرافکنی ناجوانمردانه آن­ها که سابقه­ ای طولانی و پرنفوذ در قدرت دارند و از مزایای آن بهره برده­ اند، در حالی که خود بخشی جدایی‌ناپذیر از آن «سیستم» بوده و همچنان هستند، به این معناست که یا از درک عمیق ساختارها و نقش خود در آن‌ها عاجزند، یا به شکل آگاهانه‌ای این مسئولیت را انکار می­کنند. آنان در این سناریوی خودنوشته، قطعاً نمی توانند نقش «ناظر منفعل» را بازی کنند، بلکه به واقع، نقش اصلی قهرمان داستان به عهده ­ی آن­هاست و نمی‌توانند خود را از تبعات «بادهایی که کاشته ­اند» مبرّا بدانند.

بی­ تردید می ­بایست به صورتی کارشناسانه، عمیق، و عالمانه در فرصتی وسیع، ریشه­ ها و آثار مسائل و مشکلات تو در توی سینما و تلویزیون را مورد بررسی و مداقّه قرار داد و صد البته اکنون بنایی بر آن ندارم، بلکه مطابق معمای راسل که در گفتمان انتقادی­ اش می­گوید: «چگونه عضوی از یک سیستم می‌تواند کل سیستم را نقد کند، بی‌آنکه موقعیت خود را به عنوان جزئی از مسئله بپذیرد؟» تنها قصدم از این نوشته بیان این «تناقض» در جهت روشن‌کردنِ این مکانیسمِ خودفریب‌کارانه است که صداقت نویسنده ­ی آن «یادداشت عاری از حقیقت» را هم زیر سوال برده، این فرضیه را تقویت می‌کند که او در حال فرافکنی مسئولیت از خود و جریانی است که به آن تعلق دارد؛ از جنس همان­هایی که با استفاده از مکانیسم «تطهیرِ خودِ نخبه‌گرایانه» خودشان صبح جمعه فهمیدند بنزین گران شده است!

سینمای ایران در گرداب ناکارآمدی؛ شایسته‌سالاری یا تحول؟

مهدی یمینی، از سال ۱۳۶۶ به حرفه ی روزنامه‌نگاری ومدیریت در رسانه‌ها وخبرگزاریهای مختلف می پردازد و هم اکنون صاحب امتیاز و مدیر مسئول نشریه “اینک امروز” و مدیرعامل موسسه تحقیق، پژوهش و نگارش فیلمنامه ی مجمع است. در ۲۰ سال گذشته نیز مسئولیت های مختلف از جمله دستیار مشاور رئیس‌جمهور درامور هنری، کارشناس ارشد مرکز نظارت بر رسانه‌ها در نهاد ریاست‌جمهوری، کارشناس مسئول کارگروه فرهنگ وهنر استان‌های کمیسیون فرهنگی دولت، دستیار رئیس دفتر ویژه دولت در مجلس و رئیس روابط عمومی معاون رییس جمهور در امور مجلس داشته است. وی در دولت دوازدهم،‌ دبیر شورای فرهنگی نهاد ریاست‌جمهوری بود و اینک دوران بازنشستگی را به تدریس دردانشگاه ونیزنگارش وپژوهش مشغول است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ­ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی ­اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:

با عرض سلام، جناب آقای یمینی! جایی از شما خوانده بودیم که پاشنه آشیل سینمای ایران در بالاترین نقطه ­ی آن، یعنی میان جمجمه ی این ستاره ی جذاب و خوش خط و خال قرار دارد! خیلی شاعرانه و در عین حال وحشتناک است. به نظرم بهتر است؛ همین را باز کنید. بر همین مبنا بفرمایید ارزیابی کلی شما از وضعیت فعلی سینمای کشور چیست؟

سینمای ایران امروز شبیه ورزشکاری است که بدنش قوی و عضلانی شده، و به نظر می رسد که هیچکس قدرت مبارزه و پنجه در پنجه قراردادن با آن را ندارد، اما متأسفانه مغزش تحلیل رفته و دچار آلزایمر پیشرفته شده، حتی به بیماری خودآزاری گرفتار شده و کار دارد به جای باریک می کشد. ما در بخش‌های مختلف از تحقیق و نگارش گرفته تا تولید و نمایش، به ویژه در میان استعدادهای جوان، پیشرفت‌های قابل توجهی داشته‌ایم. اما درد، مسئله، یا مشکل اصلی اینجاست که پیکره عظیم و پیچیده ­ی سینما، مدیریتی نخبه و کارآمد ندارد که بتواند تمام این توانایی‌ها را هدایت کند. به عبارت ساده­تر، مشکل، «مدیریت» است!

این که داستان امروز و دیروز نیست. متاسفانه سال­ هاست سینمای ایران با این مشکل روبرو است. به هر حال وضعیت سینما، امروز نسبت به گذشته بهتر شده یا بدتر؟

بطور کلی سینمای ایران، از نظر فن و تکنولوژی سینما، به ویژه در میان نسل جوان تکنسین­ ها و هنرمندان سینما، پدیده ­های شگرف و استعدادهای خوبی ظهور کرده ­اند و بعضی جوانان ما از اساتیدشان هم جلو زده‌اند. اما در بخش محتوا و در بخش اندیشه، دقیقاً مانند دیگر حوزه‌های فرهنگی جامعه، و به تبع مسیری که جهان  دارد طی می کند، از اصالت و عمق مفاهیم و ارزش ها فاصله گرفته‌ایم. پس در فناوری پا به پای جهان پیش می­رویم، اما در معنا، از گذشته­ ی خودمان هم عقب‌ افتاده ­ایم. از فیلم های معناگرایی که ۳۰‌ یا ۴۰ سال پیش در دنیا ساخته می­ شدند، امروز دیگر خبری نیست. کشور ما هم تابعی از دنیاست و در گرداب تکنولوژی های روز گیر افتاده است. در گذشته می­ پنداشتیم تکنولوژی ففط ابزار است و می ­تواند در خدمت فرهنگ قرار گیرد، امروز می ­بینیم که تکنولوژی­ های نوظهور، خودشان، نوعی فرهنگ هستند که برخی داشته های ما را برنمی­ تابند.

با توصیف شما، لابد مدیریت سینما را مسئول این وضعیت می‌دانید؟

قطعاً همینطور است. وضعیت امروز، محصول عملکرد دومینوی مدیریت فرهنگی است که این زنجیره تا سطوح مدیریت سیاسی هم امتداد دارد. مدیران خرد و پایین دست به هیچ وجه مسبب اوضاع نیستد بلکه از آنها خواسته می­شود و این طور تربیت شده­ اند که چنین باشند و چنین مدیریت کنند. سیستم گزینش مدیران قرون وسطایی است و باید متناسب با تعییرات سریع جهان امروز، تغییر کند. اصلاً شرایط احرازی برای هیچیک از مدیران فرهنگی و سینمایی در هیچ دوره ­ای، تعیین نشده و انتخاب­ ها و انتصاب­ ها هیچ مبنایی ندارد و سلیقه­ ای است و البته سیاسی. نمی خواهم بگویم انتصاب مدیر فرهنگی نباید با متر و معیار سیاسی باشد، ولی نباید اصل باشد.

ادامه این روند را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

متأسفانه ما در سینما، «مدیریت» به معنای واقعی نداریم. آنچه هست بیشتر «بودجه‌بازی» است! بالاترین و چشمگیرترین هنر مدیران ما، در خوب یا بد تقسیم کردن بودجه‌ها خلاصه شده است. مردم و سینماگران، جز این، هنر و ابتکار خاصی از مسئولان سینمایی ندیده‌اند. اجازه بدهید سربسته بماند. اما تا زمانی که این روش انتخاب مدیران تغییر نکند، وضعیت همین خواهد بود.

دل پر دردی دارید. راهکارتان برای بهبود وضعیت چیست؟

به نظر من، راهکار اساسی این است که اول باید مفاهیم اصلی بازتعریف شوند، و بعد سیستم گزینش مدیران فرهنگی کاملاً متحول شود. درگذشته گروهی مدعی بودند باید برای سینما ریل­ گذاری کرد، بعد از مدتی گروه دیگری گفتند ما نقشه­ ی راه سینما را ترسیم کرده­ ایم. یک گروه هم تلاش کردند برای سینما افق و چشم انداز تعریف کنند و سند راهبردی بنویسند. لیکن هیچکدام از این اتفاقات نیافتاده است. چون هنوز جامعه به تعریف واحدی از سینما نرسیده است. من یک مثال می زنم تا منظورم را بهتر بیان کرده باشم. از گذشته وتا امروز خیلی ها معتقدند که حاکمیت و دولت باید مدیریت سینما را در تمام وجوه تولید و پخش در دست داشته باشد. سال هاست همین اتفاق هم در کشور ما دارد می افتد. اما من معتقدم سینما باید به خود مردم واگذار شود و دولت فقط نظارت داشته باشد. در ذهن من اختصاص بودجه ی دولت به سینما ، یک امر بی معناست . فقط در جوامع کمونیستی قرن بیستم این چیزها معنا داشت. وقتی دولت پای خودش را از تولید و عرضه ­ی سینما کنار بکشد، رشد سینما آغاز می­ شود. دولت اما نظارت خود را بر سینما باید خیلی بیشتر ار آنچه الان هست تقویت کند (مثل خود آمریکا: نظارت دقیق و دخالت صفر) هر جا هم لازم باشد دستور می دهد اصلاح شود، تغییر کند، یا سانسور شود. الان در کشور ما کاملا برعکس است. دولت تولید می­ کند و ملت نظارت می ­کند! حتی من معتقدم در امور زیربنایی هم مثل ساختن پردیس ­ها، سالن­ ها و شهرک­ های سینمایی، و واردات و تولید تجهیرات و ابزار و تکنولوژی سینما هم می­ توان از بخش خصوصی استفاده کرد و دولت فقط سازمان نظارت خود را قوی، چابک و زیرک کند. مهم ­تر از همه ­ی اینها ، دولت می­ تواند در بخش آموزش و پرورش سینما سرمایه ­گذاری کند. فقط در بخش آموزش. ثانیاً باید آسیب‌شناسی دقیق و بی‌طرفانه‌ای انجام شود. البته من معتقدم بهبود سینما مستلزم بهبود کلیت مدیریت کشور در حوزه فرهنگ و هنر است. اگر مدیران لایقی پیدا شدند، می‌توان امیدوار بود. در غیر این صورت… خودتان می‌بینید که چه می‌کنیم!9

کمی توضیح بدهید. همه­ اش شد اسرار مگو!

حقیقت این است که راه نجات سینمای ایران از این گرداب، در گرو تحولی بنیادین است؛ تحولی که باید از جاهای مهم تری مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی آغاز شود. نخستین گام، دگرگونی ساختار گزینش مدیران فرهنگی است؛ جایگزینی روابط با ضوابط، و مناسبات با شایستگی. شایسته سالاری به معنای واقعی کلمه. ما به مدیرانی نیاز داریم که هم سینما را بفهمند و هم مدیریت را، هم هنر را بشناسند و هم مردم را. گام دوم، آسیب‌شناسی بی‌پرده و بی‌طرفانه‌ای است که با تشکیل کارگروهی از سینماگران خوشنام، منتقدان آزاده و جامعه‌شناسان آگاه، ریشه‌های این رکود را واکاوی کند. اما این کافی نیست؛ سینما تنها زمانی به شکوفایی می‌رسد که در بستری از تحول مدیریت کلان فرهنگی کشور رشد کند. نیازمند سند راهبردی روشنی هستیم که با هماهنگی وزارت فرهنگ، سازمان سینمایی و نهادهای آموزشی، افقی ده‌ساله را ترسیم کند. این راه دشوار اما ممکن است؛ مشروط بر آنکه اراده‌ای قوی و همه جانبه پشت آن باشد، بودجه‌ای شفاف به آن تخصیص یابد، و مهم‌تر از همه، صدای اصیل سینماگران فهیم و دردآشنا در تصمیم‌سازی‌ها شنیده شود. بدون این تحول ساختاری، سینمای ما همچنان در چرخه باطل روزمرگی خواهد چرخید، اما با اجرای این راهکارها می‌توان امید داشت که سینمای ایران بار دیگر به رسالت اصیل خود بازگردد: آیینه‌ای صیقلی از جامعه‌ای زنده و پویا.

با بخش اعظم گفته­ های شما موافقم، و البته بخش دیگری هم نیاز به گفتگوی بیشتر دارد. به هر حال متشکرم و نکته پایانی؟

همان طور که مقام معظم رهبری اشاره کرده‌اند، سینما می‌تواند کلید پیشرفت باشد. اما نه با این مدیریت ها. الان این سینما بیشتر شبیه آینه­ ی دق است.

باز هم سپاسگزارم از پاسخ­ های نسبتاً صریحتان!

من هم ممنونم. امیدوارم مفید باشد.

دکتر رمضانی: سینمای ایران فطری‌تر شود، جهانی‌تر می درخشد

محمدرضا رمضانی فرانی، متولد ۱۳۴۲ در تهران، دارای دکترای مدیریت با گرایش استراتژیک و فارغ‌التحصیل رشته تصویربرداری از دانشکده صدا و سیما، چهره‌ای پیشکسوت و تأثیرگذار در عرصه رسانه ملی است. ایشان با سابقه‌ای درخشان به عنوان تهیه‌کننده ارشد تلویزیون و تصویربردار، مسئولیت‌های مدیریتی متعددی را در رسانه ملی بر عهده داشته‌اند، از جمله مدیریت کل تحلیل و بررسی حوزه ریاست، مدیریت کل اجرایی و رسیدگی حوزه ریاست، مدیریت پشتیبانی تولید شبکه دو سیما، مدیریت گروه تلویزیونی بسیج، مدیریت تامین برنامه شبکه قرآن، و همچنین مدیریت سیمای استان‌ها و صدای استان‌ها. وی در نقش‌های کلیدی دیگری همچون دبیری جشنواره برترین‌های سیما در ماه مبارک رمضان، دبیری شورای مشورتی ریاست صدا و سیما، و تدریس در دانشگاه علمی‌کاربردی نیز ایفای نقش کرده‌اند. عضویت در شوراهای طرح و برنامه، برآورد و سیاستگذاری شبکه‌های سیما و تولیدات بسیج، گواه دیگری بر تخصص و تعهد ایشان است. از همکاری‌های هنری شاخص ایشان می‌توان به مشارکت در تولید آثاری چون سریال‌های مریم مقدس، کوچک جنگلی، و فیلم سینمایی ملک سلیمان نبی(ع) اشاره کرد. همچنین تهیه‌کنندگی سریال حجاب، راه رستگاری، مجری طرح و جانشین تهیه‌کننده فیلم سینمایی خورشید نیمه‌شب، و مدیریت پروژه مینی‌سریال خط مقدم از دیگر افتخارات کاری وی محسوب می‌شود. مدیریت پشتیبانی تولید ده‌ها فیلم و سریال داستانی و تله‌تئاتر، همراه با تأسیس و عضویت در هیأت مدیره مؤسسه فرهنگی‌هنری تصویرسازان صبح صادق، نشان‌دهنده روحیه خلاق، مدیریت جامع‌نگر و تعهد بی‌چون‌وچرای ایشان به عرصه فرهنگ و هنر ایران اسلامی است.

با سلام و تشکر از شما آقای رمضانی که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید. شما اشاره کرده‌اید که سینمای ایران از نظر تکنیکی و هنری در جایگاه خوبی قرار دارد، اما از نظر محتوایی با افول مواجه شده است. آیا این تناقض نیست که از یک سو پیشرفت فنی داریم و از سوی دیگر پسرفت محتوایی؟

سلام و سپاس از شما. به نظر من این دو موضوع لزوماً متناقض نیستند. پیشرفت تکنیکی و هنری ناشی از افزایش دانش فنی، دسترسی به ابزارهای نوین، و حضور نیروهای خلاق و مدیریت اجرایی قوی در این حوزه است. اما محتوا ریشه در اندیشه، فرهنگ و مدیریت کلان فکری دارد. خوشبختانه تکنولوژی و دانش فنی به سرعت پیشرفت کرده و تولیدات سینمایی ما هم از نظر کمی افزایش یافته، اما متأسفانه این رشد کمی با غنای محتوایی همراه نبوده است. در نتیجه، اگرچه آثار ما از نظر فنی جایگاه مناسبی دارند، برخی از آنها از نظر محتوایی دچار افول شده‌اند.

برخی معتقدند بخشی از این افول محتوایی متوجه مدیران فرهنگی کشور است. نظر شما چیست؟

هم مدیران فرهنگی و هم سینماگران در این مسئله نقش دارند. اما وقتی مدیران فکری و فرهنگی ما جهت‌گیری محتوایی روشن و متعالی نداشته باشند، طبیعی است که سینما نیز از ارزش‌های انسانی فاصله بگیرد. اگر سینما را به یک پیکره انسانی تشبیه کنیم، تمام اجزای آن باید هماهنگ رشد کنند؛ اگر بخشی از این پیکره رشد نکند، دچار نقصان فکری و عملکردی می‌شود. اگر سیاستگذاری‌ها بر اساس ساختارهای صحیح و ارزش‌های الهی باشد، سینماگران هم در چارچوبی روشن‌تر حرکت خواهند کرد. البته این به معنای تبرئه سینماگران نیست؛ آنها هم باید محتوای سالم و ارزشمند خلق کنند تا آثارشان تأثیرگذار باشد.

شما به ارزش‌های فطری و قرآنی اشاره کردید. اما برخی می‌گویند این نگاه ممکن است به سینمای تک‌بعدی و شعاری منجر شود. چگونه می‌توان بین ارزش‌های دینی و هنر آزاد تعادل برقرار کرد؟

ارزش‌های فطری که در قرآن به عنوان “دین قیّم” از آنها یاد شده، ذاتاً جهانی هستند. همه انسان‌ها فطرتاً صداقت و راستگویی را دوست دارند و از دروغ و نیرنگ بیزارند. بنابراین، هرچه تولیدات ما فطری‌تر باشد، مخاطبان جهانی‌تری جذب خواهد کرد. هنر متعهد لزوماً شعاری نیست؛ قرآن پر از داستان‌های عمیق و انسانی است که می‌توانند الهام‌بخش آثار هنری باشند. مشکل زمانی پیش می‌آید که به جای پرداخت هنرمندانه، به شعارزدگی روی می‌آوریم. سینمای خوب می‌تواند هم ارزش‌های متعالی را ترویج دهد و هم جذابیت دراماتیک و هنری داشته باشد.

با این حال، برخی فیلم‌های ایرانی با نگاه انتقادی به مسائل اجتماعی، گاهی در جشنواره‌های جهانی مورد استقبال قرار می‌گیرند. آیا این نشان نمی‌دهد که جامعه بین‌المللی به دنبال محتوایی متفاوت از آنچه شما توصیه می‌کنید، است؟

ما هنوز به طور جدی به تولید آثاری با محوریت فطریات نپرداخته‌ایم، اما معتقدم اگر این کار را به شکل هنرمندانه انجام دهیم، قطعاً مورد اقبال جهانی قرار خواهد گرفت. برخی آثار گذشته به دلیل سیاه‌نمایی یا سوژه‌های جنجالی مورد توجه جشنواره‌های خارجی قرار گرفته‌اند، اما آیا اینها واقعاً نماینده فرهنگ و هویت ما هستند؟ ما می‌توانیم هم اصیل باشیم و هم جهانی. به جای دنباله‌روی از سلیقه‌های زودگذر، باید آثاری خلق کنیم که هم ارزش هنری داشته باشند و هم هویت ایرانی-اسلامی ما را صادقانه منعکس کنند.

آیا شما معتقدید سینمای ایران در حال حاضر در مسیر انحطاط فکری است؟ این نگاه آیا نوعی بدبینی به سینمای معاصر نیست؟

نه بدبینم و نه قصد کلی‌گویی دارم. خوشبختانه آثار درخشان زیادی داریم که افتخار سینمای ایران هستند، اما متأسفانه برخی تولیدات به سمت ابتذال یا سطحی‌نگری پیش رفته‌اند. هشدار من برای جلوگیری از یک روند خطرناک است، نه نفی تمام دستاوردها. اگر امروز هوشیار نباشیم، فردا ممکن است بخشی از سینمای ما به ابزاری برای ترویج ضد ارزش‌ها تبدیل شود.

پیشنهاد عملی شما برای بهبود این وضعیت چیست؟

اولاً باید مدیران دلسوز و اندیشمند در رأس تصمیم‌گیری‌های فرهنگی قرار بگیرند. ثانیاً باید به فیلمسازان متعهد و خلاق میدان داد و از تولیدات ارزشمندشان حمایت کرد. متأسفانه برخی از این هنرمندان سال‌ها در انزوا بوده‌اند. همچنین نهادهای فرهنگی باید با برگزاری جلسات فکری، فضای گفتمان سالم را تقویت کنند. مهم‌تر از همه، باید به سمت خلق آثاری رفت که هم مخاطب داخلی را اقناع کنند و هم پیام‌های انسانی و الهی ما را به جهانیان منتقل کنند. امروز در دوران دین‌گریزی زندگی می‌کنیم و تنها راه نجات، بازگشت به ارزش‌های الهی بر پایه اخلاقیات و وجدانیات است.

مصادیق این وجدانیات و اخلاقیات چیست؟

کرامت انسانی، وفای به عهد، اخلاق‌مداری، رعایت حریم‌ها در سنین مختلف، اشتیاق به فرزانه شدن، هدف‌های الهی داشتن، و امیدواری از جمله این مصادیق هستند. نکته کلیدی این است که مفاهیم اخلاقی باید در بستر فرهنگ ایرانی-اسلامی ارائه شوند تا برای مخاطب آشنا و پذیرفتنی باشند. همچنین سینما نباید تصویری ناامیدکننده از جامعه ارائه دهد، بلکه باید امیدبخش باشد.

سینمای غرب چگونه با این مقولات برخورد می‌کند؟

این ارزش‌ها در همه جای دنیا فطری هستند، اما غرب از سال ۲۰۰۰ به بعد سعی کرده مفاهیمی مثل بی‌اخلاقی، تحقیر انسان و بی‌معنایی حریم‌ها را ترویج کند. گاهی هم با تحریف مفاهیم متعالی مثل “نجات‌بخشی”، سعی در جذب مخاطب دارد. هنرمندان ما باید با روشنگری، این موضوعات را برای مردم تبیین کنند.

سپاسگزارم از این گفتگوی صریح و مفید.

من هم از شما متشکرم. امیدوارم این گفتگوها تأثیرگذار باشد.

کارگردان سینما و تلویزیون: سینمای فکور در آستانه انقراض؟

حسن لفافیان (متولد 1347 مشهد) چهره پیشکسوت سینمای ایران با سابقه ای غنی در کارگردانی، فیلمنامه نویسی و تولید است. فعالیت هنری خود را از تئاتر و ساخت 10 فیلم کوتاه 8 میلیمتری در انجمن سینمای جوانان زاهدان آغاز کرد. پس از فارغ التحصیلی در رشته کارگردانی از دانشگاه هنر (1373)، به مدت 17 سال (1369-1386) به عنوان دستیار اول کارگردان و برنامه ریز در بیش از 30 فیلم سینمایی از جمله آثار مطرحی چون “شاخ گاو”، “مرد پنجم” و “جوانمرد” همکاری داشت. وی کارگردانی 13 تله فیلم را در کارنامه دارد که “حماسه ماندگار” (برنده بهترین کارگردانی) و “بازی مهره سفید” (کاندید سیمرغ بلورین) از شاخص ترین آنهاست. لفافیان با نگارش فیلمنامه هایی چون “ابوموسی دل بندر” (برنده جایزه ویژه جشنواره عمار) و کارگردانی سریال های پرتماشاگری مانند “به رنگ خاک” (34 قسمتی) و “کلبه ای در مه” (34 قسمتی) توانایی خود در جذب مخاطب عام و خاص را به نمایش گذاشته است. بنیانگذار موسسه فرهنگی “تصویرگران آسمان آبی” و دارنده سوابق مدیریتی چون ناظر کیفی شبکه های قرآن و نسیم، همواره بر اهمیت سینمای اندیشه محور تاکید داشته است.پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ­ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی ­اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:

سینمای خانگی: آقای لفافیان، با توجه به صحبت های شما، به نظر می رسد سینمای ایران را به دو بخش «پرفروش اما سطحی» و «هنری اما کم­ فروش» تقسیم می­ کنید. آیا این دوگانگی را نشانه­ ی بحران می ­دانید یا تحول طبیعی سینما؟

لفافیان: دقیقاً بحران است، نه تحول! وقتی معیار موفقیت «فقط» فروش گیشه باشد، سینما از ماهیت هنری خود فاصله می­ گیرد. متأسفانه امروز فیلم­ های کمدیِ کم­ مایه که بیشتر شبیه تئاترهای لاله ­زاری هستند، گیشه را در اختیار گرفته ­اند، در حالی که سینمای اجتماعی و اندیشه ­محور به حاشیه رانده شده است. این نه ­تنها آسیب فرهنگی است، بلکه نشان دهنده ­ی سقوط سلیقه ­ی مخاطب است. 

سینمای خانگی: اما برخی معتقدند این سلیقه­ ی مخاطب است که تعیین­ کننده است. آیا نباید به انتخاب مردم احترام گذاشت؟

لفافیان: احترام به مخاطب مهم است، اما آیا وظیفه­ ی سینما فقط دنباله­ روی از سلیقه است؟ سینمای بزرگ جهان همواره پیشرو بوده، نه پیرو. وقتی مدیریت سینما به جای هدایت ذائقه ­ی مردم، تسلیم بخش خاصی از آن شود، نتیجه همین می­شود: انقراض سینمای فکور و جایگزینی آن با سرگرمی­ های زودگذر. 

سینمای خانگی: شما به رشد کیفی سینما در دهه­ ی ۷۰ و ۸۰ اشاره کردید. آیا این روند نزولی صرفاً به سیاست ­های مدیریتی برمی ­گردد یا عوامل دیگری هم دخیل هستند؟ 

لفافیان: در آن دوران، فیلمسازان دغدغه­ مند و مدیران باسواد، سینما را به عنوان «هنر» می­ دیدند، نه کالای صرفاً تجاری. امروز اما معادله برعکس شده: بازیگرانِ خاص با دستمزدهای نجومی، بازار را قبضه کرده­ اند و فیلم های اجتماعی حتی اگر خوب باشند، به دلیل هزینه­ های بالا و تبلیغات کم، شانسی برای رقابت ندارند. 

سینمای خانگی: آیا این را نمی ­توان نتیجه ­ی طبیعی اقتصاد سینما دانست؟ سرمایه­ گذاران ترجیح می ­دهند روی فیلم های پرفروش سرمایه­ گذاری کنند. 

لفافیان: مشکل همین­ جاست! وقتی دولت و نهادهای فرهنگی از سینمای اجتماعی حمایت نکنند، بخش خصوصی هم ریسک نمی­ کند. اما حمایت های فعلی هم اغلب سیاسی یا جناحی است، نه هنری. نتیجه؟ فیلم های سفارشی که حتی مخاطب خاص هم جذب نمی­ کنند. 

سینمای خانگی: شما به نگاه سیاسی و جناحی در حمایت ها اشاره کردید. آیا این موضع­ گیری ها مانع اصلی پیشرفت سینماست؟

لفافیان: بله! وقتی فیلمی با بودجه ­ی دولتی ساخته می­ شود اما از ابتدا با چتر سیاستگذاری­ های خاص همراه است، طبیعی است که مخاطب عام را جذب نکند. از طرف دیگر، در ژانرهای کمدی، خط قرمزها برداشته شده تا گیشه رونق بگیرد، اما برای سینمای جدی، همچنان محدودیت­ های بی­ جا وجود دارد. این دوگانگی، سینما را فلج کرده است.

سینمای خانگی: آیا این انتقاد را قبول دارید که برخی فیلمسازان به جای پرداختن به دغدغه­ های واقعی مردم، به سمت موضوعات فرمالیستی یا سفارشی گرایش پیدا کرده ­اند؟

لفافیان: البته! اما مقصر اصلی فیلمسازان نیستند؛ سیستم است. وقتی مدیریت فرهنگی حمایت را به طرح ­های «مورد پسند» محدود کند، فیلمسازان یا تسلیم می ­شوند یا از دور خارج. 

سینمای خانگی: با توصیفات شما، آینده ­ی سینمای ایران چگونه خواهد بود؟ 

لفافیان: اگر تغییر رویه ندهیم، سینمای هنری به کلی محو خواهد شد. اما خوشبختانه اخیراً نشانه­ هایی از حضور مدیرانی که به نظر می ­رسد دلسوز و باسوادند، دیده می ­شود. اگر این روند تقویت شود و نگاه­ های جناحی کنار گذاشته شود، می توان امیدوار بود که سینما به مسیر اصلی خود بازگردد. 

سینمای خانگی: اگر شما مدیر سینما بودید، چه می ­کردید؟

لفافیان: اولاً حمایت مالی عادلانه از همه ­ی ژانرها، نه فقط کمدی یا سینمای سفارشی. دوم، کاهش دخالت­ های غیرحرفه­ ای در فرآیند فیلمسازی، سوم، تبلیغات و اکران مناسب برای فیلم های کیفی. مهمتر از همه، بازگرداندن اعتماد فیلمسازان با ایجاد فضای رقابتی سالم. 

سینمای خانگی: نکته­ ی ناگفته ­ای دارید؟ 

لفافیان: تنها این را اضافه کنم که سینما آیینه ­ی جامعه است. اگر ما به عنوان صنف سینماگران و مدیران، این آیینه را بشکنیم، مردم هم به ما پشت خواهند کرد. امیدوارم روزی برسد که سینمای ایران نه با گیشه، بلکه با «اثر هنری»اش شناخته شود. 

سینمای خانگی: ممنون از صراحت و تحلیل های ارزشمندتان.

لفافیان: من هم ممنونم از وقتی که در اختیار من گذاشتید.

سینما در محاصره اندیشه‌های سطحی؛ بازگشت به شکوه؟

محمدرضا محمدی، چهره‌ای تکرارنشدنی در عرصه فرهنگ و هنر ایران، با بیش از چهار دهه فعالیت خستگی‌ناپذیر، تاروپود مدیریت فرهنگی و برنامه‌سازی رسانه‌ای را با ظرافتی بی‌نظیر درهم تنیده است. این استاد پیشکسوت که تحصیلات خود را در مقطع دکترای مدیریت فرهنگی و دوره‌های عالی رسانه به سرانجام رسانده، نه تنها به عنوان رئیس هیئت مدیره مؤسسه فرهنگی «تصویر آفتاب شرق» نقش آفرینی کرده، بلکه با خلق آثاری ماندگار مانند مجموعه مستندهای فاخر و برنامه‌های تلویزیونی پرمایه، میراثی گرانبها از خود به جای گذاشته است. نقش بی‌بدیل او در طراحی نظام رسانه‌ای مترو تهران، که تلفیقی هوشمندانه از مدیریت محتوای محیطی با اصالت‌های فرهنگی است، گواهی بر عمق نگاه راهبردی این مدیر فرهنگ‌ساز است. برگ‌های زرین افتخارات او، از جمله دریافت عنوان «هنرمند برتر» و «مدیرخلاق سال»، تنها بخشی از داستان پرافتخار زندگی حرفه‌ای این شخصیت برجسته است که همچنان به عنوان مشاوری ارشد در شوراهای تخصصی فرهنگ و هنر، چراغ‌دان خرد و تجربه‌اش را در خدمت اعتلای فرهنگ ایرانی-اسلامی نگاه داشته است. محمدی، این معمار فرهنگ و رسانه، نه تنها گذشته‌ای درخشان، که آینده‌ای روشن برای برنامه‌سازی هوشمندانه ترسیم کرده است. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ­ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی ­اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:

سینمای خانگی: سلام و عرض ادب خدمت شما آقای محمدی عزیز. امیدوارم سلامت و سربلند باشید. امروز می­خواهیم درباره وضعیت سینمای ایران گفتگو کنیم. به نظر می­رسد سینمای ما درگیر محدودیت ­های فکری خاصی است که گاهی با ارزش های دینی و هنری در تضاد است. تحلیل شما از این شرایط چیست؟ 

آقای محمدی: سلام و عرض ارادت. متأسفانه ما در فضایی محصور شده ­ایم که برخی جریان ­های فکری به ارزش های دینی و هنری تنه میزنند و دچار مغلطه شده ­ایم. این فضا، شأن مردم و نظام ما نیست. برخی آثار صرفاً به گیشه تکیه کرده ­اند، بدون ریشه­ های فکری، و در مواردی هم آثار قابل قبولی می ­بینیم، اما سینمای متفکر و حرفه ای که شایسته بزرگان ماست، عملاً به مخاطب عرضه نمی­ شود. 

سینمای خانگی: این مشکل فقط به سینما محدود نیست، بلکه در رسانه­ های دیگر مثل صداوسیما و پلتفرم­ های دیجیتال هم دیده می شود. به نظر شما چرا کنترل محتوایی در این فضاها ضعیف است؟ 

آقای محمدی: متأسفانه در برخی آثار، به ویژه در پلتفرم هایی مثل «نماوا» یا «فیلیمو»، گویا هیچ کنترلی وجود ندارد. مقایسه کنید با دهه ۶۰ که با وجود التهابات جنگ و انقلاب، فضای معنوی حاکم بود و آثار ارزشمندی تولید شد. امروز اما نه تنها از فضای بین­ المللی استفاده نکرده­ایم، بلکه بعضاً به سمت ارزش های مغایر با مبانی خود غلتیده ­ایم. حتی خانواده ­های مذهبی هم به سمت شبکه ­های ماهوارهای مثل «جم» گرایش پیدا کرده ­اند.

سینمای خانگی: به نظر شما مدیریت فرهنگی کشور چقدر در این وضعیت مقصر است؟ آیا وزارت ارشاد و سازمان سینمایی و ساترا موفق عمل کرده ­اند؟ 

آقای محمدی: مسئولان ما به اندازه شأن نظام و دین موفق نبوده­ اند. هر وزیر یا مدیر جدیدی که آمده، تنها تعدادی آثار تولید کرده، اما جریان سازیِ درستی اتفاق نیفتاده. ما هنوز نتوانسته­ ایم فیلم­ هایی بسازیم که مخاطب انبوه جهانی را جذب کند. صنعت سینمای ما نه بهره اقتصادی دارد، نه فرهنگی. این روند مردم را از سینمای داخلی دور کرده و به سمت تولیدات بیگانه سوق داده است.

سینمای خانگی: راه­ حل شما برای خروج از این بحران چیست؟ چگونه می ­توانیم سینمایی فاخر و اثرگذار داشته باشیم؟

آقای محمدی: باید به یک «مانیفست مشترک» برسیم؛ بر مبنای عرف ایرانی و مبانی دینی، اما نه به شکل قشری و کم­ محتوا. اندیشه­ های بزرگ و تفکر عمیق باید پایه تولیدات ما باشد. متأسفانه حتی بین صنوف سینمایی هم تفرقه وجود دارد و حاکمیت نتوانسته همدلی ایجاد کند. این فضا بسیار نگران­ کننده است.

سینمای خانگی: خیلی ممنونم. اگر نکته پایانی دارید، بفرمایید.

آقای محمدی: در همین حد بضاعت خودم عرض کردم. امیدوارم مفید بوده باشد. اگر صلاح دیدید منتشر شود، اگر نه، اصلاحش بفرمایید. انشاءالله که بتوانیم با تدبیر صحیح، سینمایی درخورِ مردم و انقلاب بسازیم. 

سینمای خانگی: بسیار متشکرم از وقتی که در اختیار پایگاه خبری سینمای خانگی گذاشتید.

خروج از نسخه موبایل