کارگردان سینما و تلویزیون: سینمای فکور در آستانه انقراض؟

حسن لفافیان (متولد 1347 مشهد) چهره پیشکسوت سینمای ایران با سابقه ای غنی در کارگردانی، فیلمنامه نویسی و تولید است. فعالیت هنری خود را از تئاتر و ساخت 10 فیلم کوتاه 8 میلیمتری در انجمن سینمای جوانان زاهدان آغاز کرد. پس از فارغ التحصیلی در رشته کارگردانی از دانشگاه هنر (1373)، به مدت 17 سال (1369-1386) به عنوان دستیار اول کارگردان و برنامه ریز در بیش از 30 فیلم سینمایی از جمله آثار مطرحی چون “شاخ گاو”، “مرد پنجم” و “جوانمرد” همکاری داشت. وی کارگردانی 13 تله فیلم را در کارنامه دارد که “حماسه ماندگار” (برنده بهترین کارگردانی) و “بازی مهره سفید” (کاندید سیمرغ بلورین) از شاخص ترین آنهاست. لفافیان با نگارش فیلمنامه هایی چون “ابوموسی دل بندر” (برنده جایزه ویژه جشنواره عمار) و کارگردانی سریال های پرتماشاگری مانند “به رنگ خاک” (34 قسمتی) و “کلبه ای در مه” (34 قسمتی) توانایی خود در جذب مخاطب عام و خاص را به نمایش گذاشته است. بنیانگذار موسسه فرهنگی “تصویرگران آسمان آبی” و دارنده سوابق مدیریتی چون ناظر کیفی شبکه های قرآن و نسیم، همواره بر اهمیت سینمای اندیشه محور تاکید داشته است.پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ­ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی ­اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:

سینمای خانگی: آقای لفافیان، با توجه به صحبت های شما، به نظر می رسد سینمای ایران را به دو بخش «پرفروش اما سطحی» و «هنری اما کم­ فروش» تقسیم می­ کنید. آیا این دوگانگی را نشانه­ ی بحران می ­دانید یا تحول طبیعی سینما؟

لفافیان: دقیقاً بحران است، نه تحول! وقتی معیار موفقیت «فقط» فروش گیشه باشد، سینما از ماهیت هنری خود فاصله می­ گیرد. متأسفانه امروز فیلم­ های کمدیِ کم­ مایه که بیشتر شبیه تئاترهای لاله ­زاری هستند، گیشه را در اختیار گرفته ­اند، در حالی که سینمای اجتماعی و اندیشه ­محور به حاشیه رانده شده است. این نه ­تنها آسیب فرهنگی است، بلکه نشان دهنده ­ی سقوط سلیقه ­ی مخاطب است. 

سینمای خانگی: اما برخی معتقدند این سلیقه­ ی مخاطب است که تعیین­ کننده است. آیا نباید به انتخاب مردم احترام گذاشت؟

لفافیان: احترام به مخاطب مهم است، اما آیا وظیفه­ ی سینما فقط دنباله­ روی از سلیقه است؟ سینمای بزرگ جهان همواره پیشرو بوده، نه پیرو. وقتی مدیریت سینما به جای هدایت ذائقه ­ی مردم، تسلیم بخش خاصی از آن شود، نتیجه همین می­شود: انقراض سینمای فکور و جایگزینی آن با سرگرمی­ های زودگذر. 

سینمای خانگی: شما به رشد کیفی سینما در دهه­ ی ۷۰ و ۸۰ اشاره کردید. آیا این روند نزولی صرفاً به سیاست ­های مدیریتی برمی ­گردد یا عوامل دیگری هم دخیل هستند؟ 

لفافیان: در آن دوران، فیلمسازان دغدغه­ مند و مدیران باسواد، سینما را به عنوان «هنر» می­ دیدند، نه کالای صرفاً تجاری. امروز اما معادله برعکس شده: بازیگرانِ خاص با دستمزدهای نجومی، بازار را قبضه کرده­ اند و فیلم های اجتماعی حتی اگر خوب باشند، به دلیل هزینه­ های بالا و تبلیغات کم، شانسی برای رقابت ندارند. 

سینمای خانگی: آیا این را نمی ­توان نتیجه ­ی طبیعی اقتصاد سینما دانست؟ سرمایه­ گذاران ترجیح می ­دهند روی فیلم های پرفروش سرمایه­ گذاری کنند. 

لفافیان: مشکل همین­ جاست! وقتی دولت و نهادهای فرهنگی از سینمای اجتماعی حمایت نکنند، بخش خصوصی هم ریسک نمی­ کند. اما حمایت های فعلی هم اغلب سیاسی یا جناحی است، نه هنری. نتیجه؟ فیلم های سفارشی که حتی مخاطب خاص هم جذب نمی­ کنند. 

سینمای خانگی: شما به نگاه سیاسی و جناحی در حمایت ها اشاره کردید. آیا این موضع­ گیری ها مانع اصلی پیشرفت سینماست؟

لفافیان: بله! وقتی فیلمی با بودجه ­ی دولتی ساخته می­ شود اما از ابتدا با چتر سیاستگذاری­ های خاص همراه است، طبیعی است که مخاطب عام را جذب نکند. از طرف دیگر، در ژانرهای کمدی، خط قرمزها برداشته شده تا گیشه رونق بگیرد، اما برای سینمای جدی، همچنان محدودیت­ های بی­ جا وجود دارد. این دوگانگی، سینما را فلج کرده است.

سینمای خانگی: آیا این انتقاد را قبول دارید که برخی فیلمسازان به جای پرداختن به دغدغه­ های واقعی مردم، به سمت موضوعات فرمالیستی یا سفارشی گرایش پیدا کرده ­اند؟

لفافیان: البته! اما مقصر اصلی فیلمسازان نیستند؛ سیستم است. وقتی مدیریت فرهنگی حمایت را به طرح ­های «مورد پسند» محدود کند، فیلمسازان یا تسلیم می ­شوند یا از دور خارج. 

سینمای خانگی: با توصیفات شما، آینده ­ی سینمای ایران چگونه خواهد بود؟ 

لفافیان: اگر تغییر رویه ندهیم، سینمای هنری به کلی محو خواهد شد. اما خوشبختانه اخیراً نشانه­ هایی از حضور مدیرانی که به نظر می ­رسد دلسوز و باسوادند، دیده می ­شود. اگر این روند تقویت شود و نگاه­ های جناحی کنار گذاشته شود، می توان امیدوار بود که سینما به مسیر اصلی خود بازگردد. 

سینمای خانگی: اگر شما مدیر سینما بودید، چه می ­کردید؟

لفافیان: اولاً حمایت مالی عادلانه از همه ­ی ژانرها، نه فقط کمدی یا سینمای سفارشی. دوم، کاهش دخالت­ های غیرحرفه­ ای در فرآیند فیلمسازی، سوم، تبلیغات و اکران مناسب برای فیلم های کیفی. مهمتر از همه، بازگرداندن اعتماد فیلمسازان با ایجاد فضای رقابتی سالم. 

سینمای خانگی: نکته­ ی ناگفته ­ای دارید؟ 

لفافیان: تنها این را اضافه کنم که سینما آیینه ­ی جامعه است. اگر ما به عنوان صنف سینماگران و مدیران، این آیینه را بشکنیم، مردم هم به ما پشت خواهند کرد. امیدوارم روزی برسد که سینمای ایران نه با گیشه، بلکه با «اثر هنری»اش شناخته شود. 

سینمای خانگی: ممنون از صراحت و تحلیل های ارزشمندتان.

لفافیان: من هم ممنونم از وقتی که در اختیار من گذاشتید.

رسانه سینمای خانگی – عکس‌های «منصور جهانی»از «مارتین اسکورسیزی»در هفتاد و چهارمین جشنواره بین‌المللی فیلم برلین

به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی؛ «مارتین اسکورسیزی» Martin Scorsese کارگردان سرشناس سینمای جهان، امروز سه‌شنبه یکم اسفند ماه جاری (20 فوریه 2024) در ششمین روز برگزاری هفتاد و چهارمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم «برلیناله» Berlinale در کشور آلمان، در برابر دوربین عکاسان و فیلمبرداران دنیا قرار گرفت و در نشست خبری این رویداد معتبر سینمایی پاسخگوی سؤالات خبرنگاران، روزنامه‌نگاران، منتقدان و نویسندگان سینمایی بود.

«مارتین اسکورسیزی» کارگردان مطرح آمریکایی، در ساعت 17 فردا روز چهارشنبه دوم اسفند ماه جاری (21 فوریه 2024)  به وقت اروپا برای یک عمر دستاورد هنری در هفتاد و چهارمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم «برلین» با دریافت جایزه افتخاری خرس طلایی مورد تقدیر مسئولان این رویداد معتبر و رده الف سینمای جهان قرار گیرد.

در بیانیه مسئولان جشنواره بین‌المللی فیلم «برلین» درباره این اسطوره سینمای جهان آمده است: برلیناله مفتخر است که خرس طلای افتخاری امسال را به فیلمسازی که مدام سینما را به سمت مسیرهای ناشناخته سوق داده است، تقدیم می‌کند. «مارتین اسکورسیزی» با مجموعه‌ای از آثار شش دهه و بیش از چهل ویژگی، از حماسه‌های جنایی تا فیلم‌های انیمیشنی و درام‌های مذهبی، انقلابی در سینما ایجاد کرده است و با هر فیلم جدید، خود را دوباره اختراع می‌کند. آخرین اثر او، «قاتلان ماه گل» Killers of the Flower Moon گواهی روشن و گیرا از قدرت سینما برای تبدیل شدن به چیزی است که «راجر ایبرت» Roger Ebert منتقد سینمایی زمانی آن را «ماشین همدلی» می‌نامید، مجرای تله‌پاتی بین فیلمساز و تماشاگر. این پنل عمیق که توسط کسی جز کارگردان تحسین‌شده بریتانیایی، «جوآنا هاگ» میزبانی نمی‌شود، از دو فیلمساز دعوت می‌کند تا درباره سفر اسکورسیزی در میان فیلم‌ها و همچنین عشق مشترک ما به سینما به همه زبان‌های آن تأمل کنند.

هفتاد و چهارمین جشنواره بین‌المللی فیلم «برلین» با مدیریت خانم «ماریت ریسنبک» Mariette Rissenbeek و مدیریت هنری «کارلو چاتریان» Carlo Chatrian در چندین بخش رقابتی از جمله؛ بخش رقابتی «اصلی»، بخش رقابتی «برخوردها» Encounters، بخش رقابتی «نسل‌ها» Generations، بخش رقابتی «فُروم» Forum، بخش «فیلم کوتاه»، بخش «مستند» و چندین بخش غیررقابتی از جمله؛ بخش «پانوراما»، بخش «نمایش ویژه»، بخش «نمایش سینمای کلاسیک» و … از روزهای 26 بهمن تا 6 اسفند ماه جاری (15 تا 25 فوریه 2024) در شهر برلین در کشور آلمان برگزار می‌شود.

منصور جهانی

رسانه سینمای خانگی- دلتان بلرزد، این فیلم کار خود را کرده است

کارگردان «آبی روشن» ضمن اشاره به مضامین فرهنگی و معرفتی عجین شده با روایت فیلم تاکید کرد اگر توانسته باشد در سکانس پایانی دل مخاطبش را بلرزاند، کارش را کرده است.

به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، «آبی روشن» دومین فیلم بابک خواجه‌پاشا در مقام کارگردان است که در چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر، به بخش سودای سیمرغ راه‌پیدا کرده است. فیلمی که از منظر روایت آرام و شاعرانه، بی‌نسبت با تجربه قبلی این کارگردانی یعنی «در آغوش درخت» نیست اما تمرکز آن بر مضمونی معنوی و دینی، آن را به تجربه‌ای تازه در کارنامه‌اش تبدیل کرده است.

همزمان با رونمایی «آبی روشن» در جشنواره فیلم فجر، میزبان بابک خواجه‌پاشا کارگردان و امیر ابیلی فیلمنامه‌نویس این فیلم در خبرگزاری ایرنا بودیم، که پیش‌تر بخش نخست آن منتشر شد.

آنچه در ادامه می‌خوانید، بخش دوم و پایانی این نشست است.

* یکی از نکاتی که درباره فیلمنامه «آبی روشن» می‌تواند محل انتقاد باشد، گره‌گشایی‌های ناگهانی است. یعنی برخی از گره‌های داستان براساس یک «اتفاق»‌ باز می‌شود و این از استحکام فیلم‌نامه کاسته است. این انتقاد را چقدر وارد می‌دانید؟

بابک خواجه‌پاشا: نه در مقام کارگردان فیلم آبی روشن که به عنوان فردی که فیلم‌نامه‌نویسی را هم تجربه کرده‌ام، معتقدم فیلمنامه این فیلم، از منظر شاخصه‌های فیلمنامه‌نویسی خیلی درست نوشته شده است. قاعده اول فیلمنامه، معرفی قهرمان است و در مرحله بعد گره‌افکنی اتفاق می‌افتد و سفر قهرمان آغاز می‌شود. از نظر گره‌گشایی، فیلمنامه آبی روشن در دقیقه ۸۰ گره اصلی‌اش باز می‌شود و آنچه در ادامه می‌بینیم، دیگر از جنس گره‌گشایی نیست.

* اجازه دهید مثالی بزنم؛ ماجرای فرار فرد زندانی از دست سرباز خیلی اتفاقی و با حضور ناگهانی تانکر حمل گازوئیل در یک امامزاده حل می‌شود، آن هم با یک سرفه اتفاقی!

امیر ابیلی:‌ البته در فیلم ماجرای بسته شدن جاده اصلی و دلیل عبور تانکر از جاده مربوط به امامزاده، مطرح می‌شود.

خواجه‌پاشا: احساس می‌کنم کاشت‌های کافی برای این صحنه در فیلمنامه وجود دارد. کسی که در آن شرایط قرار بگیرد، معمولا صبر می‌کند به موقعیت مطمئنی برسد و بعد خودش را رها می‌کند. اگر در یک شرایط شهری بود، شاید گزینه فرار از تانکر منطقی بود اما در آن بیابان، فرد فراری کجا می‌توانست پناه ببرد؟

ابیلی: فاصله امامزاده تا پمپ بنزین هم زیاد نیست و منطقا اولین جایی که تانکر می‌توانست توقف کند همان‌جا بود. درباره گره‌گشایی هم باید گره‌گشایی اصلی داستان را مدنظر داشته باشیم نه خرده‌داستان‌ها…

ابیلی: این گزاره که گره‌گشایی‌ها در یک فیلمنامه نباید اتفاقی باشد هم از نظر من خیلی گزاره درستی نیست. خیلی از فیلم‌های بزرگ جهان با یک اتفاق گره‌گشایی می‌کنند. در سینمای خود ما هم فیلمسازی مانند اصغر فرهادی، خیلی از گره‌های داستانش را به‌صورت اتفاقی باز می‌کند

* البته ماجرای این فرار، خرده‌داستانی است که در بخشی از فیلم، تبدیل به مسئله اصلی می‌شود.

ابیلی: بالاخره در طول هر فیلمی، خرده پیرنگ‌هایی وجود دارد. ماجرای این فرد فراری را هم می‌توان اینگونه دید که او همان ابتدا داخل تانکر پریده اما دیگر موفق به خروج نشده است. از این منظر حضور او قطعا در آن صحنه اتفاقی نیست. از طرف دیگر این گزاره که گره‌گشایی‌ها در یک فیلمنامه نباید اتفاقی باشد هم از نظر من خیلی گزاره درستی نیست. خیلی از فیلم‌های بزرگ جهان با یک اتفاق گره‌گشایی می‌کنند. در سینمای خود ما هم فیلمسازی مانند اصغر فرهادی، خیلی از گره‌های داستانش را به‌صورت اتفاقی باز می‌کند.

خواجه‌پاشا: من البته این گزاره را تایید می‌کنم که در قدرت یک درام، تصادف باید به‌صورت حداقلی اتفاقات را پیش ببرد اما در فیلمنامه ما این موارد تصادفی، به‌صورت حداقلی است و اینگونه نیست که همه گره‌گشایی‌ها برپایه تصادف باشد. از طرف دیگر فیلم ما در ژانر جاده‌ای تعریف می‌شود و در این سبک فیلم، معمولا این اتفاقات تصادفی، سهم بیشتری می‌توانند داشته باشند.

ابیلی: پیرنگ اصلی فیلم ما که یافتن ایوب است، به‌صورت کاملا کلاسیک پیش می‌رود. کاملا براساس نشانه‌ها، کاراکترها در داستان پیش می‌روند.

 بابک خواجه‌پاشا کارگردان فیلم «آبی روشن»

* آقای خواجه‌پاشا شما از علاقه‌مندان سینمای رضا میرکریمی هستید و یکی از بهترین فیلم‌های جاده‌ای سینمای ایران را هم می‌توان «خیلی دور خیلی نزدیک» دانست. در آنجا هم ما با سفری مواجه هستیم که در خلال آن کاراکترهایی فرعی به داستان وارد و از آن خارج می‌شوند. اما هرکدام از این ورود و خروج‌ها معنایی را به داستان اضافه می‌کند. در «آبی روشن» اما برخی از خرده‌داستان‌ها و آدم‌های فرعی، خیلی به بار قصه اصلی اضافه نمی‌کنند.

خواجه‌پاشا: آیا در فیلم قصر شیرین آقای میرکریمی هم همین شرایط را داریم؟‌ درست این است که بگوییم گاهی اوقات، ماجراها بر روی قهرمان تأثیر می‌گذارد و گاهی اوقات شخصیت‌ها. اصطلاحا به این کاراکترها، کاراکترهای نگین‌دار هم می‌گویند. این کاراکترها، شاخصه‌هایی دارند که قهرمان اصلی را تکمیل می‌کنند اما ماجرا و قصه‌ای که دارند خیلی مهم نیست. به‌عنوان مثال متولی امامزاده در آبی روشن یک شاخصه اخلاقی مشخص دارد. او مانند افراد اهل معنا، به ایوب اعتماد کرده و حالا دارد به یونس هم می‌گوید به او اعتماد کن. کاراکتر سرباز هم معنای «قضاوت» را نمایندکی می‌کند.

خواجه‌پاشا: شاید مخاطب امروز به راحتی پذیرای «خیلی دور، خیلی نزدیک» هم نباشد. مخاطب امروز بیش از حد با منطق با اثر مواجه می‌شود و رئال به همه چیز نگاه می‌کند در حالی که فیلم‌هایی مانند «خیلی دور خیلی نزدیک» و یا «آبی روشن» اساسا فیلم‌های منطق نیستند

پس این شخصیت‌های فرعی در داستان کارکرد دارند، اما کارکرد آن‌ها معرفتی است و روی شخصیت تاثیر می‌گذارند اما ماجرای آن قرار نیست چندان مهم باشد. آن سبکی که شما به آن اشاره می‌کنید، نوع دیگری از استفاده از کاراکترهای فرعی است. ما با دو نوع پرداخت شخصیت فرعی در سفر قهرمان مواجهیم. اتفاقا من هر دو فیلم آقای میرکریمی که به آن اشاره کردیم را دوست دارم و هر کدام براساس یکی از این مدل‌ها پیش رفته است. در خیلی دور، خیلی نزدیک قصه و ماجرای آدم‌های فرعی روی دکتر عالم تأثیر می‌گذارد اما در قصر شیرین این خود آدم‌ها هستند که وارد داستان می‌شوند.

یک نکته را هم فراموش نکنیم که شاید مخاطب امروز به راحتی پذیرای «خیلی دور، خیلی نزدیک» هم نباشد. مخاطب امروز بیش از حد با منطق با اثر مواجه می‌شود و رئال به همه چیز نگاه می‌کند در حالی که فیلم‌هایی مانند خیلی دور خیلی نزدیک و یا آبی روشن اساسا فیلم‌های منطق نیستند. فیلم‌های معرفتی، اساسا فیلم‌های منطقی نیستند. با کدام کار خدا می‌توان با منطق انسانی مواجه شد؟ خدا اساسا کارش سورپرایز کردن ماست.

ابیلی: دقیقا مانند معجزه‌های کوچکی که در زندگی خیلی از ما اتفاق می‌افتد. جهان فیلم آبی روشن از جنس همین معجزه‌هاست و خیلی عینی و مادی نمی‌توان با آن مواجه شد.

* آقای ابیلی «آبی روشن» امروز در کدام بخش کارنامه فیلمنامه‌نویسی شما قرار می‌گیرد و چه نسبتی با تجربه‌های قبلی شما می‌تواند داشته باشد؟

ابیلی: من واقعا فیلم آبی روشن را دوست دارم و نگارش آن هم تجربه بسیار خوبی برای من بود. هم قصه آن را دوست داشتم و هم الان خروجی آن را دوست دارم. همکاری با بابک هم اتفاق بسیار خوبی برای من بود. به‌خصوص که بابک فیلمنامه‌نویس بسیار خوبی هم هست. نگاه ما به جهان خیلی به هم نزدیک است و به دلیل همه این موارد، تجربه فیلمنامه این اثر، برای من بسیار دل‌نشین بود. از آنجایی که تجربه قبلی من هنوز اکران نشده، می‌توان آبی روشن را نقطه ورود جدی‌تر من به سینما هم دانست.

خواجه پاشا: همین امروز اگر به خانه بروید، احتمالش خیلی زیاد است که با خبر شوید یکی از بستگان نزدیک‌تان راهی مشهد شده است. مثل زندگی امام حسینی(ع) همه ما که بالاخره در هیأت بزرگ شده‌ایم. این‌ها واقعیت‌های فرهنگی و هویتی جامعه ماست و فیلمی مانند «آبی روشن» را هم از همین منظر می‌توان یک فیلم هویتی و فرهنگی دانست

* فیلم «آبی روشن»‌ را به‌عنوان یک فیلم امام رضایی معرفی می‌کنند، حس خودتان به این توصیف از فیلم چیست؟

خواجه‌پاشا: حتما که به آن افتخار می‌کنیم اما خودم این فیلم را یک فیلم انسانی با زیرمتنی از فرهنگ رضوی می‌دانم. در عین حال قطعا اگر اثرم رنگ و بویی از امام رضا(ع) داشته باشد به آن افتخار می‌کنم و امیدوارم لااقل به جایگاه این بزرگان و عزیزان آسیبی وارد نکرده باشیم.

ابیلی: در عین حال اگر این توصیف یا هر توصیف دیگری باعث ایجاد پیش‌فرض در ذهن مخاطب شود، من ترجیحم این است که مخاطب بدون هیچ‌ پیش‌فرضی با اثر مواجه شود.

خواجه‌پاشا: امام رضا(ع) اساسا بخشی از زیست همه ماست. همین امروز اگر به خانه بروید، احتمالش خیلی زیاد است که با خبر شوید یکی از بستگان نزدیک‌تان راهی مشهد شده است. مثل زندگی امام حسینی(ع) همه ما که بالاخره در هیأت بزرگ شده‌ایم. این‌ها واقعیت‌های فرهنگی و هویتی جامعه ماست و فیلمی مانند آبی روشن را هم از همین منظر می‌توان یک فیلم هویتی و فرهنگی دانست. یعنی حتی می‌توان گفت فیلم «آبی روشن» یک فیلم کاملا ایرانی است. همه این‌ها بخشی از فرهنگ ماست که در اشعار شاعران کهن فارسی هم انعکاس و بروز داشته است. کسی که می‌خواهد به‌واسطه این مفاهیم میان نسل‌ها فصله بیندازد، دست روی مقوله‌های فرهنگی ما گذاشته است.

کسانی که روی تخریب این مفاهیم کار می‌کنند، باید بدانند دست روی چیزهایی گذاشته‌اند که برای پدران و مادران ما بسیار با ارزش بوده است و به همین دلیل می‌توان گفت این افراد در حال جنگ با ارزش‌ها هستند. ما باید به همه ارزش‌ها احترام بگذاریم و معتقدم این فیلم هم درباره احترام به فرهنگ و هویت ایرانی و اسلامی همه ماست. فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی کامل در هم تنیده هستند. مگر در حرم امام رضا(ع) غیر از هنر ایرانی می‌بینید؟ وقتی اسم مشهد می‌آید، همه ما یاد خانواده، مهربانی و رأفت می‌افتیم و همه این‌ها شناسه‌های فرهنگ ایرانی است. آیا در همان پلان انتهایی فیلم دل شما به‌عنوان یک ایرانی نلرزید؟ می‌خواهم حس واقعی‌تان را بدانم.

 امیر ابیلی؛ نویسنده فیلمنامه «آبی روشن»

* بله. بالاخره این مسائل ریشه در تجربه زیسته ما دارد.

خواجه‌پاشا:‌ و به همین دلیل معتقدم این مفاهیم، هویتی است. همین لرزش دل، برای من کافی است و قول می‌دهم حتی مادران ما هم با تماشای آن پلان، دل‌شان می‌لرزد. همین اتفاق را برای مخاطبان فیلم آبی روشن رقم زده باشم، کارم را کرده‌ام. فاصله نسل‌ها با تکیه بر همین مفاهیم هویتی از بین می‌رود. ما زمانی محتوای فرهنگی مشترک برای نسل‌ها داشتیم.

مثلا پدر من موسیقی محبوبش بنان بود و من علاقه‌مند به محسن یگانه بودم، اما زمانی که می‌خواستیم با هم به سفر برویم، برای طول مسیر ناصر عبدالهی گوش می‌کردیم که گویی فصل مشترک سلیقه هنری ما را پر می‌کرد. ما زمانی چنین محصولاتی را برای پرکردن فاصله‌های سلیقه‌ای داشتیم و امروز نداریم. امروز بچه‌های من چیزهایی را گوش می‌دهند که خودشان به من می‌گویند، این‌ها برای تو خوب نیست! این فاصله، واقعا فاصله عجیبی است. این فاصله شاید زمانی وجود داشته اما هیچ‌گاه مانند امروز، تبدیل به یک دره نشده بود. آنقدر به این فاصله فکر نکردیم که حالا اینقدر فاصله‌مان زیاد شده است. ما باید با تولیدات هنری، بخشی از این فاصله را پر کنیم.

باید دردها و زخم‌ها را ببینیم تا بتوانیم برای درمان آن‌ها فکر کنیم. باید افرادی امروز سراغ نسل جوان بروند تا بفهمند میان آن چه می‌گذرد. خیلی از مسائل امروز در میان نسل جوان جریان دارد که روح مسئولان ما هم از آن‌ها خبر ندارد. هنوز زمان داریم و دیر نشده است.

خواجه‌پاشا: پدر من موسیقی محبوبش بنان بود و من علاقه‌مند به محسن یگانه بودم، اما زمانی که می‌خواستیم با هم به سفر برویم، برای طول مسیر ناصر عبدالهی گوش می‌کردیم که گویی فصل مشترک سلیقه هنری ما را پر می‌کرد. ما زمانی چنین محصولاتی را برای پرکردن فاصله‌های سلیقه‌ای داشتیم و امروز نداریم

* سکانسی کلیدی در فیلم هست که مربوط به مواجهه یونس و ایوب می‌شود و این ذهنیت برای مخاطب شکل می‌گیرد که تمام آن شمایلی که از حاج یونس از ابتدای فیلم شکل گرفته در هم فرو می‌ریزد. کمی درباره این فراز از فیلم صحبت کنیم…

خواجه‌پاشا: وقتی صحبت از لایه‌های درونی آدم‌ها می‌کنیم، منظور همین نکته است. آدم موجود عجیبی است. همه ما روزی در زندگی‌مان کاری کرده‌ایم که شاید خاطرمان هم نباشد اما بابت آن حقی را بدهکاریم. در جامعه امروز ما دیگر زیاد به «حق‌»‌ فکر نمی‌کنیم. اینکه «حق‌الناس»‌ چیست؟ حق چه کسانی به گردن ماست؟ به همین دلیل به راحتی کم‌فروشی می‌کنیم. از تولیدکننده تا فروشنده دارد کم‌فروشی می‌کند.

من هنرمند، بودجه‌ای در اختیار دارم که درواقع پول مردم است. من باید با این پول، فیلمی بسازم که همین مردم از آن لذت ببرند. اگر نکنم، من هم به نوعی کم‌فروشی کرده‌ام و حق این مردم به گردن من است. باید فردا بابت آن جواب بدهم. وقتی این حق‌خوری رواج پیدا کند، بازتاب اجتماعی‌اش می‌شود همین مشکلاتی که امروز با آن مواجهیم.

وقتی حضرت علی(ع) را مظهر «حق» می‌دانیم، به این دلیل است که او درک کرده است «حق» باید رعایت شود چرا که عنصری تأثیرگذار در کل جامعه است. یونس هم در زندگی یک بار اشتباه کرده و باید تقاص آن را بپردازد. کار دنیا همین است و هر کسی تقاص کارش را می‌دهد. ما گاهی سرمان را در برف فرومی‌کنیم و فکر می‌کنیم تقاصی در کار نیست. یونس در داستان فیلم، در جایی متوجه این واقعیت می‌شود و تصمیم می‌گیرد که این حق به گردنش باقی نماند. این درک مهمی است که انسان به این مرحله برسد که نخواهد حق دیگری به گردنش بماند و این کار بسیار سختی هم هست.

ابیلی: در جهان داستان فیلم، یونس به‌صورت ناگهانی تصمیمش تغییر می‌کند و اینکه تصمیم می‌گیرد حقی که به گردنش افتاده را صاف کند، این از سر لطف امام رضا(ع) است. گویی این امام رضا(ع) است که او را در مسیری قرار می‌دهد تا بتواند این حق را جبران کند و باری از دوشش برداشته شود. لطف اصلی این است که ما در این دنیا تقاص کارهای‌مان را بدهیم. یونس هم این فرصت را پیدا می‌کند.

 شخصیت حاج یونس با بازی مهران احمدی در «آبی روشن»

* حتی فیلم به کاراکتر قمارباز هم در جاهایی حق می‌دهد…

خواجه‌پاشا: چه کسی می‌داند که بنده برگزیده خدا کیست؟ ما نمی‌توانیم این واقعیت را بفهمیم. شاید بنده برگزیده خدا، همان رفتگری باشد که هر روز کوچه ما را جارو می‌کند. شاید حتی فردی که خدا او را دوست دارد، گاهی در نگاه ما آدم بدی باشد. از کجا می‌توان این واقعیت درونی افراد را فهمید.

ابیلی: کمااینکه نگاه ائمه ما هم همین است. دیالوگی هم در فیلم هست که می‌گوید در نگاه امام(ع) بین توی حاجی و منه قمارباز هیچ فرقی نیست.

خواجه‌پاشا: این جنس فیلم‌ها در طول زمان بیشتر فهمیده می‌شوند و تأثیرگذاری بیشتری هم پیدا می‌کنند. قصه این فیلم دارای تراژدی و اوج دراماتیک نیست و برندگی‌های تند و تیز فیلم‌های اجتماعی را هم ندارد،‌ اما نرم و آهسته مسیرش را طی می‌کند

خواجه‌پاشا: اصلا ما چه شانی برای قضاوت افراد داریم؟ ما اما به راحتی انسان‌ها را قضاوت می‌کنیم. ما نه فقط توان قضاوت نداریم که حق قضاوت هم نداریم. ما اجازه نداریم به خاطر خطا، نزدیکان و خانواده خود را رها کنیم. آبی روشن به این مسائل هم پرداخته است. این جنس فیلم‌ها در طول زمان بیشتر فهمیده می‌شوند و تاثیرگذاری بیشتری هم پیدا می‌کنند. قصه این فیلم دارای تراژدی و اوج دراماتیک نیست و برندگی‌های تند و تیز فیلم‌های اجتماعی را هم ندارد،‌ اما نرم و آهسته مسیرش را طی می‌کند.

* درباره دو بازیگر اصلی یعنی مهران احمدی و مهران غفوریان هم بگویید که حضور درخشانی در فیلم دارند.

خواجه پاشا: همه بازیگران فیلم از نظر من بازیگران گرانقدری بودند. ما برای آنکه مخاطب در مواجهه اول با قهرمان، متوجه سرانجام او در قصه نشود، به این گزینه‌ها فکر کردیم. برخی بازیگران به‌دلیل ایفای نقش‌های خاص، پیش‌فرضی را در ذهن مخاطبان به‌وجود آورده‌اند. تصمیم گرفتیم بازیگرانی را برای این نقش‌ها انتخاب کنیم که مخاطب با دیدن آن‌ها، سرانجام‌شان را پیش‌بینی نکنند. بازیگران فعلی فیلم این ویژگی را دارند و شما در ابتدای قصه تصوری از سرانجام آن‌ها ندارید. علاوه‌بر این دلیل، قطعا بازیگران قدرت‌مندی می‌خواستیم که توان خلق شخصیت را داشته باشند. حتی کوچک‌ترین کاراکترها هم اجرای غلوآمیز نداشته‌اند. همکاری با همه این عزیزان برای من لذت‌بخش بود و فکر می‌کنم همه بازیگران آبی روشن متفاوت ظاهر شده‌اند.

رسانه سینمای خانگی- انتقاد از نبودن «آپاراتچی» در سودای سیمرغ

سازندگان فیلم «آپاراتچی» از نبود فیلمشان در بخش سودای سیمرغ و عملکرد هیات انتخاب جشنواره فیلم فجر انتقاد کردند.

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، در پنجمین روز جشنواره فیلم فجر، فیلم «آپاراتچی» براساس یک داستان واقعی و کاملآ سینمایی نمایش داده شد.

«آپاراتچی» از زندگی جلیل طائفی است و داستان فیلم براساس شخصیت او ساخته شده است. این هنرمند قدیمی که در این نشست حضور داشت و فقط به زبان ترکی می‌توانست صحبت کند، از تجربه خود در فیلمسازی کوتاه سخن گفت.

سجاد نصرالهی -تهیه‌کننده فیلم- گفت: این فیلم، برگرفته از کتاب «آپاراتچی» است. نزدیک به یک سال و نیم، پیش‌تولید طول کشید و پس از آن‌ تولید را آغاز کردیم. شرایط این پروژه به دلیل این که در دهه ۶۰ می‌گذشت، مقداری متفاوت بود.

علی طاهرفر کارگردان «آپاراتچی» هم گفت: جلیل طائفی یکی از فیلمسازان دهه ۶۰ ماست و در استان تبریز، کارهای مختلفی در حوزه پخش انجام می‌دهد. او بخشی از فروش بلیت‌ فیلم‌هایش را هم به صورت خودجوش به جنگ‌زده‌ها ارائه می‌دهد.

نقش اصلی این فیلم برعهده تورج الوند بود، بازیگری که با فیلم «نگهبان شب» رضا میرکریمی معروف شد و او با خوشحالی از اینکه در فیلم «آپاراتچی» به زبان شیرین آذری صحبت کرده، تجربه بازی در این فیلم را برای خود متفاوت دانست.


رضا ناجی، بازیگر فیلم با اشاره به زحمت ۴۵ ساله طائفی در هنر و اینکه بدون سواد و با زبان ترکی کار کرده است، گفت: او عاشق‌ سینماست و پول هر کاری از جمله نقاشی را که انجام می‌داد، در عالم فیلمسازی خرج می‌کرد. من قبلاً در چهار فیلم برای او کار کردم و خیلی خوشحالم که کتابش نوشته شده و بعد از این سال‌ها به فجر آمده است.

حسین عابدینی بازیگر این فیلم در این نشست از برخی بی‌توجهی‌ها گله‌ کرد و گفت: سال‌ها قبل برای بازی در ترکیه بخاطر ترک زبان بودن من و شناخته شدنم در فیلم‌های مجید مجیدی پیشنهادهایی داشتم که گفتند می‌توانم در آنجا خانه بخرم ولی گفتم با این کار خانه دل مردم ایران را از دست می‌دهم ولی من همیشه ماندن در ایران و در دل مردم ایران را ترجیح میدهم.

او افزود: پارتی من خداست و دعای مادرم، ولی این حرف ۱۵ سال است که در دلم مانده بود.

جعفر محمدشاهی -طراح صحنه این فیلم- با انتقاد از هیأت انتخاب جشنواره گفت: اگر این فیلم‌هایی که تا الان دیدیم خوب‌ است بقیه چه هستند! بعضی از این فیلم‌ها بیشتر تله فیلم و به شدت ضعیف هستند. من بعد از ۲۳ سال کار کردن در سینما واقعا اولی هستم؟ رضا ناجی فیلم اولی است؟ اگر اینطور است دیگر با کارگردان فیلم اول کار نکنیم! آخر سر هم هیات داوری که با این فیلمها کار سختی دارد، از همین الان مشخص است سیمرغ طراحی صحنه را به چه فیلمی می‌دهد.

او در ادامه با اشاره به تعداد فیلمهای جنگی و وضعیت طراحی صحنه آنها افزود: تانک و هلی‌کوپتر که دیگر طراحی نمی‌شود. چرا در سینمای ایران دیگر« مادر» ساخته نمی‌شود؟ به نظرم بهتر است یک جشنواره برای فیلمهای جنگی برگزار کنند و از آن یک فیلم به جشنواره فجر بیاید. اجازه دهید فیلم اجتماعی هم ساخته شود.

در پایان کارگردان فیلم با خواندن متنی، با انتقاد از واژه فیلم اولی گفت: عنوان فیلم اولی مرا خیلی اذیت کرد. این رویکرد (بازگشت نگاه نو) را رسوخ تفکر گذشته میدانم در حالی که وقتی بساط فرش قرمز از جشنواره جمع می‌شود، باید مصلحت اندیشی ها نیز حذف شود.

رسانه سینمای خانگی- چرا «آغوش باز» تعلیق ندارد

احساسگرایی، اخلاق و ضد اخلاق، اتفاقات تصادفی و بدون منطق کلاسیک از دیگر مواردی است در ژانر ملودرام همیشه مورد توجه فیلمسازان بوده است و بهروز شعیبی این قواعد بازی را می‌شناسد و در مسیر ژانر فیلم حرکت کرده است جز عنصر تعلیق که از مهمترین عناصر اصلی ژانر ملودرام است.

به گزارش سینمای خانگی از ایرنا؛ «آغوش باز» یک ملودرام خانوادگی است که به روایت زندگی سه زوج می‌پردازد که در ارتباط‌های عاطفی و خانوادگی خود با چالش‌هایی روبرو هستند.

اصلی ترین مشکل «آغوش باز »این است که دست شعیبی در بیان روایت خود کاملا رو است و تمامی حوادث و وقایع داستان قابل پیش بینی است.

در یک روایت ساده می توان گفت، خواننده مشهوری (با بازی حامد کمیلی) که اجرای کنسرتش با چالش هایی روبروست و قرار است اجرایش تعطیل شود، اما همه می دانیم که در آخرین ثانیه ها خود را به روی صحنه خواهد رساند.

مدیرعامل یک شرکت بزرگ (با بازی مهدی هاشمی) که در ابتدا به عنوان یک خدمتکار منزل در فیلم معرفی می شود اما کمتر از چند پلان کافیست تا حدس بزنیم که در حال نقش بازی کردن برای همسرش است که دچار بیماری آلزایمر است و جوان بلندپردازی (با بازی محسن کیایی) که سودای یک کار بزرگ و مهاجرت در سر دارد اما نامزدش به او نارو می زند. و در پایان نیز همه چیز به خیر و خوشی تمام می شود.

در ژانر ملودرام همگی واقف هستیم که احساسات و کنش های کاراکترهای اصلی داستان کلیدی ترین نقش را بر عهده دارند و بن مایه اصلی آن بر مبنای بازی با احساسات مخاطب است در این مسیر شکست، پیروزی و هیجان از جمله دیگر عناصر کلیدی هستند که می تواند مخاطب خود را تحت تاثیر قرار دهد.

احساسگرایی، اخلاق و ضد اخلاق، اتفاقات تصادفی و بدون منطق کلاسیک از دیگر مواردی است در ژانر ملودرام همیشه مورد توجه فیلمسازان بوده است و اگر در این ساختار بخواهیم آخرین ساخته بهروز شعیبی را مورد ارزیابی قرار دهیم باید بگوییم که قواعد بازی را می شناسد و در مسیر ژانر فیلم حرکت کرده است جز عنصر تعلیق که از مهمترین عناصر اصلی ژانر ملودرام است.

«آغوش باز» همانطور که گفته شد فیلمی بی تعلیق است و اگرچه در لحظاتی احساسات مخاطب خود را به بازی می گیرد و پندهای اخلاقی اش را به خوبی در مغز او فرو می کند، اما چالش های فیلم به هیچگاه برای مخاطب هیجان انگیز و پر کشش نمی شود، چرا که اساسا گره های فیلم قبل رسیدن به مرحله رمزگشایی برای مخاطب باز شده و عقیم می ماند.

اگرچه پرداختن به سوژه هایی با مضامین خانواده در اکثر آثار شعیبی کاملا مشهود و روشن است و از دل مشغولی های فیلم ساز برای تحکیم روابط خانوادگی و پیوند عاطفی و اخلاقی بین اعضای خانواده آگاه هستیم اما حداقل انتظارهای مان از فیلمسازی با تجربه های شعیبی قدری بیشتر با زوایه نگاهی متفاوت تر و یا حداقل خلاقانه تر است.

«آغوش باز» اگر چه فیلمی پیچیده و پرماجرا نیست اما در ریتم و ضرباهنگ مخاطب خود را آزار نمی دهد، بازی بازیگران فیلم روان است و رنگ و لعاب فیلم نیز تا اندازه ای هست که بتواند مخاطب عام خود را در سالن سینما سرگرم کند.

رسانه سینمای خانگی- در روز چهارم جشنواره چه گذشت؟

چهارمین روز جشنواره فیلم فجر آرام و بی‌حاشیه با فیلم‌هایی نه چندان جذاب و پربحث و با وعده رئیس سازمان سینمایی برای بازگشت سیمرغ مردمی به جشنواره از سال آینده سپری شد.

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، یکشنبه ۱۵ بهمن‌ماه سه فیلم بلند داستانی و یک انیمیشن در برج میلاد برای اهالی رسانه و منتقد در چهل و دومین جشنواره فجر به نمایش درآمد ولی هیچ کدام نظر مثبتی اکثریت را جلب نکردند.

* روز چهارم جشنواره فیلم فجر در ادامه دیگر روزها که با یادی از یک هنرمند فقید شروع می‌شد، به نام مرحوم پروانه معصومی گره خورد و در ابتدای نشست خبری اولین فیلم نمایش داده شده در سینمای رسانه (دست‌های ناپیدا) با تقدیم نشان سیمرغ جشنواره به برادرزاده این بازیگر، نام و یاد او گرامی داشته شد.

* دو فیلم «دست‌های ناپیدا» و «میرو» که یکی برای مخاطب بزرگسال و دیگری برای کودک و نوجوان ساخته شده‌اند هر دو حال و هوای دفاع مقدسی داشتند.

* در این روز جدیدترین ساخته بهروز شعیبی با نام «آغوش باز» رونمایی شد که بیش از پرداختن به کیفیت این فیلم، ارتباط یک قصه عاشقانه بر بستر موسیقی پاپ با شخص بهروز شعیبی به عنوان کارگردان فیلم‌هایی همچون «دهلیز»، «سیانور» و «بدون قرار قبلی» سوژه خبرنگاران شد. در نشست خبری این فیلم شعیبی بارها و به عناوین مختلف درباره تغییر در فیلمسازی‌اش مورد پرسش قرار گرفت بخصوص آنکه سراغ موسیقی و نصرالله معین (خواننده پاپ خارج از کشور) هم رفته و شعیبی هم در پاسخ با اشاره به اینکه «خود را محدود به هیچ گونه سینمایی نمی‌بیند» تاکید کرد: باید تعارف را در زمینه موسیقی کنار گذاشت چرا که همه ما موسیقی را دوست داریم و گوش می‌دهیم، حتی معین را.

* آخرین فیلم نمایش داده شده در برج میلاد برای اهالی رسانه انیمیشن «ساعت جادویی» بود که ضعف فیلمنامه آن مورد انتقاد قرار گرفت و سازندگانش تاکید داشتند هزینه ساخت انیمیشن بسیار بالاست و باید برای نمایش آن نگاهی بین‌المللی داشت. آن‌ها در عین حال اشاره کردند، این انیمیشن را صرفاً برای مخاطب کودک نساختند و بر پرداختن به صنعت «نَمد» که سال‌هاست ضعیف شده، تاکید داشتند تا کودکان با بخشی از تاریخ و هویت کشور آشنا شوند.

* مهمترین اتفاق روز گذشته جشنواره را می‌توان حضور محمد خزاعی -رییس سازمان سینمایی – دانست که پس از بازدید از غرفه‌های اهالی رسانه در یک جمع فشرده پاسخگوی سوالات خبرنگاران شد. او پس اظهار نظر درباره بی‌بدن که به حاشیه این روزهای جشنواره بدل شده، درباره حذف سیمرغ مردمی که به زعم بسیاری از سینماگران مهم‌ترین جایزه جشنواره است، گفت:زمان کافی برای فراهم شدن شرایط رأی‌گیری مطمئن از تماشاگران در سینماهای مردمی وجود نداشت اما قول می‌دهم سال آینده آراء مردمی به جشنواره برگردد.

* در سه روز گذشته بیشتر صاحبان آثاری که فیلم‌شان در سینمای رسانه رونمایی شد پس از نمایش فیلم و نشست خبری، وقت برای گفت‌وگو نداشتند اما سازندگان فیلم‌های «قلب رقه»، «دست‌های ناپیدا» و «آغوش باز» فرصت بیشتری را برای گفت‌وگوهای اختصاصی صرف کردند.

* فیلم‌های مستند و کوتاه طبق جدول زمانبندی اعلام شده در روزهای گذشته به ترتیب در سالن شماره سه برج میلاد نمایش داده می‌شوند اما برخی از صاحبان این آثار نسبت به کم توجهی اهالی رسانه یا نبود تشریفاتی که برای فیلم‌های اصلی جشنواره انجام می‌شود، گله‌مند هستند. البته در این زمینه مجتبی امینی – دبیر جشنواره- پیش‌تر توضیح داده بود، با توجه به اینکه فیلم‌های مستند و کوتاه دو جشنواره مستقل و بین‌المللی دارند بهتر است اجازه داده شود که سینمای داستانی در فجر بیشتر در اولویت باشد کما اینکه این دو گونه سینمایی هم از فجر حذف نشده‌اند.

* اگرچه از سوی جشنواره اسامی برخی فیلم‌هایی که به سانس‌های فوق‌العاده می‌رسند اعلام می‌شود اما به دلیل حذف آراء مردمی، هیجان پیگیری آمار مخاطبان فیلم‌ها از بین رفته و برخی صاحبان آثار هم این مسئله را نکته‌ای قابل تأمل در جشنواره می‌دانند چرا که معتقدند برایشان بسیار مهم بود که هر روز صبح آمار را دنبال کنند که کدام فیلم‌ها در صدر جدول آراء مردمی قرار دارند.

رسانه سینمای خانگی- سینمای دفاع مقدس هنوز جان دارد

فیلم سینمایی «مجنون» با محوریت زندگی شهید زین‌الدین در حالی در جشنواره فیلم فجر حضور دارد که پیش از این آثاری درباره فرماندهان بزرگ جنگ در ویترین این رویداد رونمایی شده بود.

به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، آژیر قرمز، صفیر گلوله‌ها، زندگی زیر سایه جنگ، ترس، التهاب، دلهره، همه و همه تنها عناوین کوتاهی از توصیف حال و هوای دهه ۶۰ است، این ترکیب‌سازی‌ها را می‌توان همچنان امتداد داد و به فهرست بلندبالایی از آنها رسید؛ ویژگی‌هایی که حالا به یک خاطره جمعی تبدیل شده‌اند. خاطراتی که البته خوش نیستند و هنوز هم که هنوز است می‌توان آثار و تبعاتش را در زندگی بخشی از مردم مشاهده کرد، آنجایی که هنوز مادران چشم انتظار فرزندان هستند، آنجایی که هنوز هر چند وقت یک‌بار شهر آکنده از نشانه‌های پیکرهای بی‌نشان می‌شود، آنجایی که هنوز سینه‌ها زخمی است از رنج‌هایش، از آلامش و حتی از یادآوری‌اش.

سینمای ایران البته در طول چهار دهه پس از انقلاب همواره سهمی چشمگیر در ثبت و مخابره این تصاویر داشته است، اگر در هر زمینه دیگری هم بخواهند آماج انتقادش قرار دهند و بگویند کمیتش می‌لنگیده اینجا اما همان خاکریزی است که پا پس نکشیده است، می‌شود صفحات تاریخ را ورق به وق مرور کرد و دید در هر برهه‌ای گرچه گاهی کمرنگ اما همواره پرچمش در اهتزاز بوده است. «دفاع مقدس» حالا عنوان بومی‌ترین ژانر سینمای ایران را با خود به یدک می‌کشد که از همان روزهای آغاز جنگ، سینماگران عازم جبهه‌های جنگ شدند تا چه در قالب فیلم مستند و چه در قالب فیلم داستانی، قصه‌هایی از جهاد رزمندگان و زندگی پرتلاطم و پر تشویش مردم را به تصویر بکشند و حالا استفاده از ویلچر به جای ریل تراولینگ برای فیلمبرداری یکی از خاطرات آن دوره است.

دهه ۶۰ و ۷۰ را به دلیل قرابت زندگی مردم با سایه جنگ می‌توان از درخشان‌ترین روزهای سینمای دفاع مقدس توصیف کرد؛ آثاری که هم از منظر تعداد مخاطب و هم از منظر فروش از موفق‌ترین فیلم‌ها به شمار می‌رفتند به‌طوری‌که حالا در این بازار پرفروغ فیلم‌های کمدی به آمارشان استناد می‌شود و هر فیلمسازی در سودای سبقت گرفتن از محصولات تصویری آن روزگاران است، آرزویی که البته تاکنون دست‌نیافتنی بوده است. در دهه هشتاد اما با فاصله گرفتن از روزهای جنگی و ظهور معضلات اجتماعی تازه، شعله شمع سینمای دفاع مقدس هم به خاموشی گرایید، عمده محصولات این دهه با یک آفت جدی رو به رو بود، فیلم‌هایی که تولید می‌شدند اساسا مخاطبانی را با خود همراه نمی‌کردند، شکست‌های پی‌درپی‌اش در گیشه باعث شد تا عده‌ای در تحلیل‌ها عنوان کنند تاریخ انقضای قصه‌های جنگی به سر آمده است در دهه ۹۰ اما با ظهور نظام‌های پشتیبانی‌کننده جدید و البته فیلمسازان تازه‌نفس، این سینما جانی دوباره گرفت، سازمان سینمایی اوج یکی از همین بازوهای اجرایی بود که توانست فرصتی تازه برای احیایش فراهم کند. حالا به بهانه حضور فیلم سینمایی مجنون با محوریت شهید زین‌الدین در ویترین چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر به مرور بیش از یک دهه فعالیت این سازمان در حوزه سینمای دفاع مقدس پرداخته‌ایم.

ایستاده در غبار/ محمدحسین مهدویان

این روزها مشغول تصویربرداری دنباله سریالش برای شبکه نمایش خانگی است، کارگردانی که گرچه این روزها منتقدان بسیاری به خود می‌بیند اما در چند نوبت در زمان اکران فیلم‌هایش مخاطبان و منتقدان را میخکوب می‌کرد تا هر بار با تولید اثری تازه شاخک‌ها برای تماشایشان تیز و کنجکاوی‌ها برانگیخته شود. فیلمسازی که گرچه جوان است اما هم فیلم پرمخاطب در کارنامه‌اش دارد هم فیلم توقیفی، سینماگری که گاه زبان به گله گشوده و گفته نه «این وری‌ها پای کارش ایستاده‌اند نه آن وری‌ها» که با این حال از او به عنوان یک استعداد مسلم یاد می‌کردند. از محمدحسین مهدویان می‌گویم. او اولین گامش در سینمای حرفه‌ای را اتفاقا با یک فیلم دفاع مقدسی برداشت؛ «ایستاده در غبار»، فیلمی که به جهت سبک تازه‌ فیلمسازی‌اش در آن دوره از جشنواره با بازخوردهای دوگانه‌ای مواجه شد؛ عده‌ای آن را جریانی تازه و حیرت‌انگیز در سینمای ایران معرفی می‌کردند و عده‌ای فیلمی وامانده که میان «مستند» و «داستانی» در نوسان است. محمدحسین مهدویان «ایستاده در غبار» را در سال ۹۴ تولید کرد، فیلمی که اولین تجربه سینمای ایران در سبک داکیو درام بود و همین موضوع باعث می‌شد عده‌ای از تماشاگران به دلیل ناآشنایی از این سبک از آن فاصله بگیرند. با این حال این فیلم آغازگر مسیر تازه فیلمسازی دفاع مقدس بود.

 «ایستاده در غبار» در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد



«ایستاده در غبار» را احتمالا با آن تصویر جادویی از سربازی بی‌سیم به دست به یاد بیاورید که در خاک‌ریز سر به پایین انداخته و بی‌سیم را رو به بالا گرفته است؛ فیلمی که روایتی از زندگی احمد متوسلیان ارائه می‌کرد و کودکی تا ربایش او را به تصویر می‌کشید.

تنگه ابوقریب/ بهرام توکلی

حالا پنج سالی می‌شود که از سینما فاصله گرفته است. کارگردانی که تجربه‌های متاخرش در شبکه نمایش خانگی بی‌آن‌که مخاطبان چندانی را جذب کنند به کناری رفتند تا نامش بیش از پیش فراموش شود. کارگردانی که سهمی در ثبت چهره‌های ملی در قاب سینما دارد اما به نظر می‌رسد به دوری خودخواسته‌ای از سینما تن داده، او بهرام توکلی است.

مخاطبان پیگیر سینما احتمالا او را بیشتر به واسطه ساخت «پرسه در مه» یا «اینجا بدون من» بشناسند او اما یک سطر از سینمای دفاع مقدس را هم از آن خود کرده است، همان جایی که تنگه ابوقریب را ساخت. سال ۹۶ را دوستداران سینما به یاد دارند، تنها انتشار یک خط خبر از همکاری اوج با بهرام توکلی کافی بود تا موجی از تعجبات جاری شود. پیوندی که دوسویه بود و از آغاز خط و ربط تازه همکاری‌های این نهاد خبر می‌داد. فیلم در جشنواره رونمایی شد و با آنکه دستاوردی در حوزه فنی فیلم‌های سینمایی به شمار می‌رفت و هرچند پنج سیمرغ این رویداد را به خود اختصاص داد اما با نقدهایی جدی مواجه شد، سر انجام هم در اکران عمومی با یاس مخاطبان رو به رو شد.

این فیلم روایتی است از دفاع گردان عمار یاسر لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله در برابر لشکرکشی رژیم بعث برای عبور از تنگه استراتژیک ابوقُرَیب و حمله به فَکّه و شرهانی در روزهای پایانیِ جنگ.

۲۳ نفر/ مهدی جعفری

مهدی جعفری از علاقه‌مندان به سینمای دفاع مقدس است، همین چند سال پیش بود که فیلمش با نام «یدو» در همین رویداد در بخش جوایز خوش درخشید و بدون آنکه به اکران سینمایی دربیاید از تلویزیون پخش شد تا بار دیگر این واقعیت را عیان کند که میان نظرات هیات داوران و نظرات توده مردم فاصله‌ها بسیار است! یک سال بعد از تولید «تنگه ابوقریب»، مهدی جعفری «۲۳ نفر» را ساخت. اگر برنامه‌های تلویزیونی ابتدای دهه ۹۰ را مرور کنید

 «۲۳ نفر» اقتباسی از کتاب «آن ۲۳ نفر» بود

احتمالا حضور چند مرد میانسال را به یاد بیاورید که در زمان جنگ تحمیلی و در حالی که نوجوانی از سن ۱۳ تا ۱۷ سال بودند به اسارت رژیم بعث عراق درآمده بودند، مردانی که سوژه کتاب «آن ۲۳ نفر» بودند و بعدها همین سوژه اقتباس و دستمایه ساخت «۲۳ نفر» شد؛ اثری که در نظرسنجی جشنواره‌ای ششمین فیلم برتر از نگاه تماشاگران جشنواره فیلم فجر، شد و توانست سیمرغ زرین بهترین فیلم از نگاه ملی را دریافت کند.

آبادان یازده ۶۰/ مهرداد خوشبخت

مهرداد خوشبخت این روزها فیلم سینمایی «پالایشگاه» را روی پرده دارد. فیلمی که گرچه حالا یک شکست سخت برای نهاد پشتیبانی‌کننده‌اش یعنی فارابی به شمار می‌آید اما از همان زمان تولید هر بار حاشیه‌هایش آن را بر صدر اخبار می‌نشاند. کار تا جایی پیش رفت که در جشنواره سال گذشته خوشبخت آن را به دلیل آماده نبودن بخش‌های فنی، یک فیلم مزخرف توصیف کرد که قابل دفاع نیست، قصه «پالایشگاه» اما از دل ساخت «آبادان یازده ۶۰» متولد شد. فیلمی که وجهی رسانه‌ای داشت و بر اهمیت رادیو و البته رسانه در زمان جنگ و در پیشگیری از سقوط آبادان تاکید می‌کرد. «آبادان یازده ۶۰»‌ در سال ۹۸ با اقتباس از «فرکانس ۱۱۶۰» نوشته فضل‌الله صابری ساخته شد، خوشبخت در توصیفش عنوان می‌کرد این فیلم برگرفته از اتفاقات واقعی در روزهای جنگ‌زده آبادان است که اتفاقا توانسته اهالی آن منطقه را با خود همراه کند.

منصور/ سیاوش سرمدی

منصور ستاری را فرمانده ایده‌های بزرگ می‌نامند، خلاقیت‌هایی که برای حفظ توان هوایی ایران در دوران جنگ تحمیلی به کار می‌برد باعث ایجاد شبکه‌ای منسجم و هماهنگ از رادارها شده بود، در وصفش می‌گویند: «در عملیات بزرگی مانند فتح‌المبین و بیت‌المقدس استفاده از سامانه پدافند هوایی هاگ، برای نخستین‌بار و به‌ ابتکار شهید ستاری به‌صورت مستقل عملیاتی شد. یعنی با استفاده از رادار متصل به سامانه، کاری شد که شبکه‌ای درهم تنیده و متشکل از چندین رادار تصویری گسترده از آسمان کشور ارائه دهد» شهیدی که با تکیه بر توانمندی‌های داخلی بر خودکفایی در حوزه صنایع هوایی و دفاعی تأکید داشت و باعث شد بخشی از جنگ‌ را رهبری کند. زندگی پر اتفاق شهید منصور ستاری باعث شد تا در سال ۹۹ سیاوش سرمدی در «منصور» طرحی از زندگی او دراندازد. کارگردانی که پیشتر به سینمای مستند مشغول بود و اولین تجربه سینمای داستانی را با همین فیلم آزمود، فیلمی که رگه‌های علاقه‌مندی سیاوش سرمدی به سینمای مستند را هم در خود داشت و باعث ارایه تصویری مستند گونه از زندگی این شهید شده بود.

 «منصور» روایتی از زندگی شهید منصور ستاری است



«منصور» روایتگر ساخت اولین جنگنده کاملا ایرانی است و همچنین سال‌های پایانی دفاع مقدس را به تصویر می‌کشد که ایران به شدت درگیر کمبود تسلیحات نظامی است و تیمسار ستاری بر یک پروژه مهم کار می‌کند.

غریب/ محمدحسین لطیفی

محمدحسین لطیفی که در جشنواره امسال عضوی از هیات انتخاب بود سال گذشته با فیلم سینمایی «غریب» در همین رویداد حاضر شد. «غریب» اقتباسی از کتاب «محمد مسیح کردستان» است که در ابتدا هم به همین عنوان مجوز ساخت گرفت. فیلمی که حامد عنقا نویسندگی و تهیه‌کنندگی آن را توأمان بر عهده داشت تا به یکی از مهمترین فیلم‌های سال گذشته در ویترین فجر تبدیل شود. جنگ در کردستان اما شکلی متفاوت داشت، حمله عراق از یک سو و قدرت‌گیری گروهک‌های تروریستی از سوی دیگر، موازنه و معادلات این تخاصم را پیچیده کرده بود تا اهالی آن منطقه از هر سو زیر آتش باشند، «غریب» شمایل یک قهرمان در فرونشاندن التهابات منطقه کردستان را به تصویر می‌کشد، فیلمی درباره زندگی شهیدبروجردی که همزمان با رونمایی‌اش در جشنواره این انتقاد را با خود به همراه داشت که برای درکش مخاطب نیازمند اطلاعاتی فرامتن است.

مجنون/ مهدی شامحمدی

گام تازه سازمان اوج در عرصه سینمای دفاع مقدس فیلم «مجنون» است. مهدی شامحمدی به عنوان کارگردانش پیش از این تجارب مستند بسیاری داشته و در اولین قدم در سینمای داستانی ترجیح داده سراغ روایت‌هایی از جنگ برود، فیلمی با محوریت شهید زین‌الدین بسازد که اتفاقا پیش از این سینماگران بسیاری را برای ساخت زندگی‌اش وسوسه کرده بود، مسئول اطلاعات و عملیات سپاه دزفول که نقش موثری در عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس داشت. سجاد بابایی که سال گذشته سیمرغ بهترین نقش مرد را دریافت کرده بود و بیشتر او را به واسطه حضورش در سریال نه قسمتی «سقوط» به یاد می‌آوریم نقش شهید زین‌الدین را در این فیلم ایفا کرده است. این فیلم ایثار شهید زین‌الدین و همچنین رزمندگان لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) در جزیره مجنون و عملیات خیبر را روایت می‌کند.

حالا باید دید این فیلم می‌تواند پرتره‌ای ماندگار از یک شهید را به یاد بگذارد و بار دیگر سینمای دفاع مقدس را به روزهای اوج خود نزدیک کند یا خیر.

 فیلم سینمایی «مجنون»

رسانه سینمای خانگی- در نشست خبری «دست ناپیدا» چه گذشت؟

کارگردان و عوامل فیلم سینمایی «دست ناپیدا» بر این نکته که مضمون اثر با کتاب «حوض خون» مشترک است، اشاره و به متفاوت بودن فیلم از نظر داستان و ماجرا نسبت به کتاب تاکید کردند.

به گزارش سینمای خانگی از مهر، نشست خبری فیلم سینمایی «دست ناپیدا» عصر روز چهارم جشنواره فیلم فجر با نکوداشت زنده‌یاد پروانه معصومی در خانه جشنواره برگزار شد.

انسیه شاه حسینی کارگردان سینمایی «دست ناپیدا» همزمانی بزرگداشت پروانه معصومی با نشست خبری فیلم را مثل یک معجزه و غافلگیرکننده نامید و از راهنمایی‌های مرحوم پروانه معصومی در این پروژه قدردانی کرد.

در ابتدای نشست سید سعید سیدزاده تهیه کننده فیلم گفت: ما با تمام سختی‌ها و چالش حرف دل خود را در «دست ناپیدا» زدیم و کار به این جشنواره رسید.

انسیه شاه حسینی نیز با اشاره به اینکه هر روز صبح با یک شعر پروژه را شروع می کرده شعر «من دلم می‌خواست صدایم صدایت را بغل می‌کرد، من دلم می‌خواست زخم مرهم بود، من دلم می‌خواست نور محرم بود» را خواند و افزود: فضای کار ما در این پروژه این فضای شاعرانه بود.

شاه حسینی در پاسخ به اینکه بعد از یک دهه دوری چرا تصمیم به فیلمسازی روی این پروژه گرفته است، گفت: باید از مدیران پرسید چرا این مدت انسیه شاه حسینی نتوانست کار کند، من در این مدت فیلمنامه می‌نوشتم و آماده بودم. در صورت فراهم بودن شرایط کار می‌کنم.

کارگردان در پاسخ به اینکه آیا شاعرانه‌ای از جنگ ساخته است، بیان کرد: انقلاب ما انقلابی از جنس فرهنگ بود و امام (ره) گفتند می‌خواهیم کرامت انسانی را به شما برگردانیم.

وی ادامه داد: جنگ به ما تحمیل شد و دفاع مقدس ما امتداد همان حرکت فرهنگی امام (ره) بود. فرهنگ عاشورایی پشت خاکریزها است و همین فیلم را ارزشمند می‌کند.

شاه حسینی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه سوژه فیلم با مفهوم فداکاری چگونه شکل گرفت، گفت: این قصه را از خودم و خاطراتم و زندگی با این زن‌ها اقتباس کرده ام و تلاش کردم بقیه را از این تلاش‌ها باخبر کنم.

وی در ادامه یادآور شد: موضوع کتاب «حوض خون» با موضوع ما مشترک است و این کتاب مرجع خوبی است اما برداشت و داستان متفاوت است. قصه ما به نحوی پاسخ به فیلم «در جبهه غرب خبری نیست» محسوب می‌شود و می‌گوییم در جبهه شرق خبری هست و لباس شهدای ما متبرک است.

شاه حسینی متذکر شد: به‌واسطه محدودیت زمان و کوتاه شدن کار خیلی چیزها حذف شد. «دست ناپیدا» نشان می‌دهد عکاس خبرنگاری که دنبال تصاویر ضدجنگ هم است تا جایزه بگیرد و از شست وشوی لباس‌ها بیزار است با دستی ناپیدا مشابه شعر مولوی این شخصیت اصلی اثر را به دلیل ویژگی‌های مثبت درونی که دارد، متحول کرد.

تهیه کننده فیلم نیز در ادامه درباره اینکه این قصه به موضوع مشابه با کتاب می‌پردازد، گفت: کار در پاسداشت فداکاری‌های زنان است و مضمون مشترک با کتاب دارد.

معصومه بافنده شخصیت اصلی این پروژه نیز عنوان کرد: کودکی من با جنگ گذشت و خیلی از صداهای شبیه آژیر خطر امروزه دل مارا می‌لرزاند. من با درد زنان فیلم غریبه نبودم.

وی افزود: هیچ کس به اندازه من خاطرات خانم شاه حسینی را نشنیده است و تمام خاطرات وی کمک کننده من برای نقش لیلا بود.

حسین پوریده بازیگر نقش مرد این اثر با اشاره به اینکه بچه خاک پاک خرمشهر است، مطرح کرد: «دست ناپیدا» من را با این اثر همراه کرد.

نسرین احمدخانی با اشاره به اینکه به عنوان دستیار فیلمبردار نیز در پروژه بوده است، گفت: نقش من نقش خاص و طراحی شده‌ای بود و بعد از همراه شدن در پروژه به عنوان بازیگر، این شخصیت بخشی از زندگی من شد.

کاوه ایمانی با اشاره به اینکه فیلم ۱۷۰ دقیقه فاین کات شده بود، توضیح داد: بخش داستان فرعی فیلم حذف شده و شما این مقدار کار را به عنوان اثر نهایی مشاهده می‌کنید.

رسانه سینمای خانگی- «پرواز ۱۷۵»؛ یک نگاه متفاوت به جنگ

کارگردان در فیلم «پرواز ۱۷۵»، نگاه بیننده را نه به سفر زمینی قدیمیِ پر از گلوله و توپ و تانک و غبار با دشت‌هایی پر از گل‌های لاله و تپه و تنه‌های بی سر نخل‌های سوخته باوقار که به سفری نو در اعماق آب‌های اروندِ پر از اسرار ناگفته ماندگار می‌برد.

به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، من از رنگین کمان هفت رنگ نقد، رنگ آبی آسمانی انگشتر شهید را پسندیدم. زیرا آن رنگ، هوشم را به آسمان و گوش جانم را به ندای آسمانی ها می سپارد که می گویند «در زمانه ای که در آن سوی جهان، صاحبان کمپانی های عظیم فیلمسازی مجهز به پیشرفته ترین تکنولوژی زمان، سرمایه های میلیارد دلاری خود را به پای خیل عظیمی از متخصصان میان‌سال و کهن‌سال سپیدموی سیاه‌دل سینمای “پرن” و “دهشت” و “خشونت” می ریزند تا قهرمانان پوشالی داستان هایشان، خیالات شیطانی بیننده را نگران جاماندن از پرواز ۶۶۶ به مقصد “کابالا” کنند، در این سوی جهان اما در موسسه ای با اندیشه متبرک به آیات رحمانی، فیلم ساز سیاه‌موی سپیدقلبی در عنفوان جوانی، با سرمایه ای غیر دولتی و نه سازمانی و ارگانی، در بخش نگاهی نو با تکیه بر تجاربی طولانی و انسانی، فیلمی را به نمایش می کشد که دغدغه قهرمانش، کمالات انسانی بینندگان را نگران جاماندن از پرواز ۱۷۵ به مقصد بهشت می کند!

من این فیلم را می ستایم. زیرا قهرمان نوجوان فیلم، به نوجوان من می گوید برای زنده ماندن بجنگ و درخت خانواده (پدر) را به عرق جبین تلاش خود آبیاری کن تا عرق شرم نگاه مادر و خواهرت را بر جبین خسته پدر نبینی!

من این فیلم را می ستایم. زیرا گردن بند قهرمان نوجوان فیلم، نماد شیاطین نیست، تصویرمردی است واقعی که جان خود را در میدان راستین نبرد با غاصبان سرزمین و نوامیس وطن نثار کرد؛ قهرمانی جاودان بنام شهید محمد جهان آرا!

من این فیلم را می ستایم. زیرا قهرمان جوان فیلم، سیلی نقد هشدار پدر جانبازش را می خورد تا فریب حلوای نسیه دروغ سازان دغل باز را نخورد!

من این فیلم را می ستایم زیرا قهرمان میان‌سال فیلم، به عنوان مدیری انیس و هم درد، خشم سرکوب شده دوران جنگ و شکوه فروخورده پس از جنگ را نه بر سر بیماران که بر صورت بیمارسازان خالی می کند تا بفهماند که به دریا رفته می داند مصیبت های طوفان را!

من این فیلم را می ستایم. زیرا کاراکتر مادر کهن‌سال فیلم، بعد از عمری حرمان، اینک یکه و تنها در آغوش اروند و هنوز در جستجوی نشانی از فرزند، اندوه را به سخره می گیرد و بر غم، لبخند تمسخر می زند تا مبادا خفتگان اروندرود و یا حتی مادران انتظار، اشک پیروزی صبر را، ناله های بی قراری بپندارند!

من این فیلم را می ستایم. زیرا قهرمان پدر کهن‌سال فیلم که کنج بیمارستان را نه گرداب رنج که محراب عروج خود ساخته است، با زبان سکوت فریاد می زند که شهادت نه یک باختن که یک انتخاب است!

من این فیلم را می ستایم. زیرا در این قرن شیطانی، مانیفست جسورانه کارگردان این فیلم ربانی، تبدیل کلام قرآنی به درام قرآنی است؛ بی هیچ اضطرابی از اندیشه های شبه شیطانی.

هنر فیلمساز، نه نمایش تروکاژهای چشم نواز و نه به رخ کشیدن دکوپاژهای هوش نواز و نه بزرگ نمایی پروداکشن های جیب نواز بلکه بیان متعالی یک اندیشه و یک احساس روح نواز است. زیرا به زعم او، هنر آن نیست که در آن سالن تاریک به مدد پندار پدیده فای (ماندگاری چند ثانیه ای تصویر بر شبکیه چشم بعد از حذف تصویر از جلوی چشم)، مردمک سیاه را با قدم های تند و کند به تعقیب فریم های متحرک خیال به این سوی و آن سوی بدوانیم. هنر آن است که از آن فضای کم نور به مدد دیداری ساده از حقیقت یک خیال، بادامک دوّار شعور را با بیانی استوار به روشنایی صراطی پایدار بکشانیم.

کارگردان اما در این اثر، نگاه ملول بیننده را نه به سفر زمینی قدیمی پر از گلوله و توپ و تانک و غبار با دشت هایی پر از گل های لاله و تپه و تنه های بی سر نخل های سوخته باوقار که به سفری نو در اعماق آب های اروند پر از اسرار ناگفته ماندگار می برد تا در معیت داستان در خاک فروخفتگان این بار با روایت قصه درآب فرورفتگان، به آن سوال بی جواب قدیمی که می پرسد «آیا آنها که به اروند رفتند هنوز بازنگشته اند؟» پاسخ دهد که آن ها که به اروند رفتند، به سبحانک یا لااله الا انت یونس و تعمید یحیی، یادگار جسم را به ماهیان اروند سپردند تا با صعود آزاد روح به عرش جاودان «هُو»ی عروج کرده در مقام راضیه مرضیه مطمئنه جای خوش کنند! مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک/ چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم؛ ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست/ به امید سر کویش پرو بالی بزنم و اما آن انگشتری که به رنگ آبیِ آسمان است نه صرفا تذکاری برای عهد و ایمان که فزاینده نور دیدگان مادران، مژده وصال منتظران و مزد در جستجوی معاش نوجوان است. چرا که شهیدان مزد نمی گیرند ولی مزد می دهند.

کارگردان در چند سکانس شاخص به فرم قرآنی خود می رسد. زیرا در نقطه اوج این چند سکانس، اندیشه و احساس تلاقی کرده، بیان متعالی اندیشه و احساس منتقل می گردد. کارگردان در انتخاب بازیگر نقش حاج محمد (جمشید هاشم پور) هوشمندانه عمل کرده است. استاد هاشم پور که از پیش و در طول سال های جنگ به مدد یک عمر تلاش بی وقفه هنری در آفرینش قهرمانی افسانه ای، به نوبه خود، هزاران قهرمان حقیقی را پرورانده و در پرواز تک تک آنها اشک حرمان ریخته، در سکانس دیدار با پسر، نه تنها در بستر حقیقی خستگی بازنشستن از رزم هنری که بر تخت خلاقیت کاراکتری در حسرت شهادت، دست های لرزانش را بر چشمان نگرانش می گذارد تا اغیار دروغ پرداز غنیمت خوار را نبیند اما همین که به اصرار پسرش، نگاه خسته اش به نور آسمانی انگشتر یار می درخشد و بوی خوش وصل فضای مشامش را عطرآگین می کند، آن حنجره خشکیده از فریاد و آن لبان و لسان ساکت از گفتار، ناگهان جمله ای را بر زبان جاری می کند یادآور حسرتی جانگداز «من از آن پرواز جا ماندم… من از آن پرواز جا ماندم…»

به جرئت می توان گفت که این دیالوگ کوتاه، از موثرترین دیالوگ‌هایی است که جمشید هاشم پور در طول زندگی بازیگری خود بر زبان آورده است. زیرا این دیالوگ رحمانی، نگاه قرآنی کارگردان را به زیبایی و کمال تفسیرمی کند «من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا؛ مردانی از مومنین به عهدی که بر ذمه آنها بود، وفا کردند. گروهی از آنان در راه خدا به شهادت رسیدند و گروهی نیز در انتظار شهادت به سر می برند؛ بی هیچ تغییر و تبدیل در پیمان!»

در شاه سکانس شهادت حاج محمد، استفاده صحیح از نورپردازی، انتخاب زاویه درست و قاب مناسب دوربین، میزانسن دقیق و بازی استیلیزه و بی اغراق بازیگر، به فرمی می رسد که در نقطه اوج سکانس یعنی شهادت و عروج حاج محمد، عقل و حس دست به دست هم می دهند تا بیان متعالی اندیشه و احساس کارگردان فیلم در اشک های ناخودآگاه بیننده متبلورشده، با شکوه ترین نمایش شهادت یک شهید بر پرده عریض سینمای ایران و بلکه جهان ثبت شود.

بی تردید استاد هاشم پور آن لحظه را زندگی کرد و حقیقتا بر این باورم که پاداش شهداء به این استاد ارزشمند؛ تقدیم «مدال طلای شهادت» است، سیمرغ بلورین جشنواره فجر طفیلی آن! هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام ما

و اما ثریا قاسمی، اسطوره کاراکترپرداز نقش مادر در سینمای ایران، بعد از خلق آن همه کاراکترهای فراموش نشدنی برای آفرینش و نمایش مادرهای ستودنی، این بار اما در پرواز ۱۷۵، در دو شاه سکانس از فیلم، حاصل تمام عمر هنری اش را به یادگار ثبت می کند. در سکانس هواپیما، ابتدا در نمایی مدیوم از پروفایل مادر که در فورگراند نما، تصویر ناواضح کودکی که در کنارش نشسته نیز دیده می شود (کنایه از اینکه شهید زنده است و همیشه در کنار مادر مراقب وی بوده است)، مادر را که از شوک این ماجرای پرپیچ و خم انگشتر، هنوز در اندیشه خویش در جستجوی حل معماست می بینیم.

نما عوض می شود به نمایی کلوز شات از روبروی مادر که انگشتر را بار دیگر و اینبار با نگاهی دیگر می کاود و با سرعت نور، لحظاتی را از خاطراتی دور به اکران نگاه هشیار می آورد و دقیق می نگرد و کارگردان و بیننده نیز به همراه وی خوب می نگرند و ناگهان همراه با کاراکتر مادر، خود واقعی بانو ثریا قاسمی و نیز کارگردان و بیننده، همه با هم به شهودی یقینی می رسند و آن اینکه اصل این ماجرا یک یادآوری و هشدار به همه مردم ایران است که «لحظه پرواز نزدیک است آبرویت را نریزد دل!»

و درست در این لحظه است که جویبار اشک یقین مادر به سرشک خلاقیت کارگردان و این هر دو به رود عظیم اشک‌های هم پنداری بیننده که همگی از کوهی به نام دغدغه ناهشیار سرچشمه گرفته است، می پیوندند تا با تارهای صوتی مدیر ایثارگر آسایشگاه (جعفر دهقان) همصدا شده، هشداری نزدیک به فریاد را به گوش شعور جنگ ندیدگان فرصت طلب «صم بکم عمی فهم لایرجعون» برساند که «فضّل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما» … نابرده رنج گنج میسر نمی شود/ مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد!

و اما در شاه سکانس آخر فیلم، در آن نور گلدن تایم مثال زدنی و آن میزانسن بیاد ماندنی، خصوصا سبکِ بازیِ ترکیبی غافلگیر کننده و بشدت “باورکردنی” بانو ثریا قاسمی، چنان چنگی بر قلب بیننده زده می شود که موسیقی آریا عظیمی نژاد هم نمی تواند صدای هق هق گریه های بیننده رابپوشاند.

رسانه سینمای خانگی- عاشقانه را از سینما نگیریم

مجری طرح فیلم سینمایی «آغوش باز» با اشاره به روایت عاشقانه این فیلم از لزوم پرداختن به مضامین اجتماعی و خانوادگی در سینما گفت.

به گزارش سینمای خانگی از مهر، «آغوش باز» تازه ترین اثر سینمایی بهروز شعیبی است که در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر حضور دارد. این فیلم روایتگر سه قصه عاشقانه است و چینش متفاوتی از بازیگران در ترکیب آن دیده می شود. محمدمهدی عسگری مجری طرح و سرمایه‌گذار این فیلم سینمایی معتقد است می توان در کنار آثار سرگرم‌کننده و کمدی به ساخت فیلم هایی فکر کرد که نگاه واقع بینانه‌ای به موضوعات اجتماعی و خانوادگی دارند.

عسگری درباره ساخت فیلم «آغوش باز» و مضامینی که از طریق این فیلم به مخاطب انتقال داده می‌شود به خبرنگار مهر بیان کرد: در دل عاشقانه‌ای که روایت شده است از مفاهیمی صحبت می‌شود که به نظرم مطرح کردن آنها جذاب است. وقتی برای اولین بار من، بهروز شعیبی و سجاد نجفی (یکی از نویسندگان فیلمنامه) دور هم جمع شدیم در اولین جلسه از ساخت فیلم عاشقانه‌ای حرف زدیم که بسیاری از موضوعات اجتماعی در آن مطرح می شود و قصه‌های مختلف از زوایای گوناگون بررسی شد.

وی اضافه کرد: من و شعیبی روی مفهومی که در فیلم مطرح می شود اشتراک نظر داشتیم. او انگیزه زیادی برای ساخت این فیلم داشت و با انرژی زیادی پای کار بود. خوشحالم که ضلع دیگر این همکاری با حضور علی سرتیپی در مقام تهیه کننده کامل شد و در نهایت تجربه بسیار خوبی رقم خورد.

مجری طرح «آغوش باز» درباره تعریف خود از این فیلم اظهار کرد: «آغوش باز» سعی دارد این موضوع را مطرح کند که عشق را در روزمرگی ها گم نکنیم چراکه ما به عشق نیاز داریم.

وی اضافه کرد: به نظرم در فرهنگ ما موضوعاتی وجود دارد که پیش تر از اینها نبوده یا خیلی به آن پرداخته نشده است و یا اصلا به آن توجهی نشده است. اما این موضوعات در جامعه خودش را نشان می دهد. متاسفانه ما در برخی زمینه ها دچار فقر فرهنگی هستیم و سینما یکی از مهم ترین ابزارها برای حرف زدن در این باب است. این که باید به صنعت سینما توجه کرد کاملا جمله درستی است. ولی سرگرمی از نظر من تا زمانی معنا دارد که در کنارش موضوعات جدی تر هم به چالش کشیده شود. قطعا سینما جای شعار دادن نیست. نمی خواهم جملاتم شبیه شعار به نظر برسد. مقصودم این است که در هر قالبی باید به محتوا و مضمونی که فیلم بر اساس آن ساخته می شود، فکر کرد.

وی درباره فیلمسازی درباره خانواده نیز تصریح کرد: من علاقه مند به مطرح کردن موضوعات مرتبط با خانواده در فیلم های سینمایی هستم. البته که این اشاره کمی کلی گویی است. به دلیل مطالعاتم در زمینه مسایل اجتماعی و خانواده معتقد هستم ما در سینمای بلند دست بازتری برای مطرح کردن موضوعاتی از این جنس داریم و می توان گفت بسیاری از موضوعات اجتماعی هنوز پایشان به سینمای بلند باز نشده است.

عسگری درباره اقبال بیشتر به سینمای کمدی در گیشه تصریح کرد: شاید من هم به عنوان تهیه کننده در آینده، ساخت کمدی را تجربه کنم ولی معتقدم در هر اثری باید به محتوا بیش از هر چیز اهمیت داد و فکر کرد. حتی در آثار کمدی که به سادگی از کنارشان می گذریم باید محتوای خوبی را به مخاطب ارایه داد. این هنر ما سینماگران است که در کنار ساخت آثار به اصطلاح بفروش، به محتوا هم توجه کنیم.

وی درباره شرایط این روزهای سینمای ایران نیز بیان کرد: فکر می کنم طی چند ماه گذشته این جمله را از زبان بسیاری از کارشناسان سینما شنیده ایم که سینمای ایران حال خوبی ندارد. فیلم های طنزی داریم که در گیشه موفق ظاهر شده اند و حضور این نوع فیلم ها نسبت به دیگر گونه های سینمایی چشمگیرتر است. طبیعی است که نمی‌توان فیلم کمدی را از محصولات سینما حذف کرد اما با نگاه جامع تر می توان از این موضوع حرف زد که مخاطب ما به فیلم هایی از جنس دیگر هم نیاز دارد.

عسگری درباره خالی بودن گیشه از فیلم های اجتماعی گفت: تنوع آثار لازمه حیات طبیعی سینما است. در اکران های سال گذشته و امسال شاهد گیشه کم فروغ سینمای اجتماعی بودیم. می دانیم که فیلم هایی از این جنس علاقه مندان خاص خودش را دارد و البته موضوعات اجتماعی بسیاری است که می توان از طریق آنها در سینما طرح مساله کرد و در مورد آنها حرف بزنیم. سینما از ابزارهای مهم طرح مسایل اجتماعی است. سال‌ها است که در عرصه فیلم کوتاه و مستند کار می کنم و با توجه به سابقه ای که در زمینه کار در حیطه مسایل اجتماعی و خانواده دارم، یکی از دغدغه های من صحبت در مورد مسایل و موضوعاتی است که در جامعه با آنها سرو کار داریم.

وی در پایان اظهار کرد: در این شرایط بخش خصوصی توان چندانی برای ادامه حیات ندارد. تهیه کننده و سرمایه گذار بخش خصوصی باید مدام به این موضوع فکر کند که باید فیلمی بسازد که هزینه های ساخت فیلم را برگرداند و البته انگیزه ای برای ساخت فیلم های بعدی داشته باشد. اگر به گیشه و اکران نگاه کنیم هم می‌توان متوجه این موضوع شد که رغبت تهیه کننده بخش خصوصی به اکران فیلم‌هایی با سویه‌های کمدی است که می تواند تا حدی بازگشت سرمایه را تضمین کند.

خروج از نسخه موبایل