رسانه سینمای خانگی- دلتان بلرزد، این فیلم کار خود را کرده است

کارگردان «آبی روشن» ضمن اشاره به مضامین فرهنگی و معرفتی عجین شده با روایت فیلم تاکید کرد اگر توانسته باشد در سکانس پایانی دل مخاطبش را بلرزاند، کارش را کرده است.

به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، «آبی روشن» دومین فیلم بابک خواجه‌پاشا در مقام کارگردان است که در چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر، به بخش سودای سیمرغ راه‌پیدا کرده است. فیلمی که از منظر روایت آرام و شاعرانه، بی‌نسبت با تجربه قبلی این کارگردانی یعنی «در آغوش درخت» نیست اما تمرکز آن بر مضمونی معنوی و دینی، آن را به تجربه‌ای تازه در کارنامه‌اش تبدیل کرده است.

همزمان با رونمایی «آبی روشن» در جشنواره فیلم فجر، میزبان بابک خواجه‌پاشا کارگردان و امیر ابیلی فیلمنامه‌نویس این فیلم در خبرگزاری ایرنا بودیم، که پیش‌تر بخش نخست آن منتشر شد.

آنچه در ادامه می‌خوانید، بخش دوم و پایانی این نشست است.

* یکی از نکاتی که درباره فیلمنامه «آبی روشن» می‌تواند محل انتقاد باشد، گره‌گشایی‌های ناگهانی است. یعنی برخی از گره‌های داستان براساس یک «اتفاق»‌ باز می‌شود و این از استحکام فیلم‌نامه کاسته است. این انتقاد را چقدر وارد می‌دانید؟

بابک خواجه‌پاشا: نه در مقام کارگردان فیلم آبی روشن که به عنوان فردی که فیلم‌نامه‌نویسی را هم تجربه کرده‌ام، معتقدم فیلمنامه این فیلم، از منظر شاخصه‌های فیلمنامه‌نویسی خیلی درست نوشته شده است. قاعده اول فیلمنامه، معرفی قهرمان است و در مرحله بعد گره‌افکنی اتفاق می‌افتد و سفر قهرمان آغاز می‌شود. از نظر گره‌گشایی، فیلمنامه آبی روشن در دقیقه ۸۰ گره اصلی‌اش باز می‌شود و آنچه در ادامه می‌بینیم، دیگر از جنس گره‌گشایی نیست.

* اجازه دهید مثالی بزنم؛ ماجرای فرار فرد زندانی از دست سرباز خیلی اتفاقی و با حضور ناگهانی تانکر حمل گازوئیل در یک امامزاده حل می‌شود، آن هم با یک سرفه اتفاقی!

امیر ابیلی:‌ البته در فیلم ماجرای بسته شدن جاده اصلی و دلیل عبور تانکر از جاده مربوط به امامزاده، مطرح می‌شود.

خواجه‌پاشا: احساس می‌کنم کاشت‌های کافی برای این صحنه در فیلمنامه وجود دارد. کسی که در آن شرایط قرار بگیرد، معمولا صبر می‌کند به موقعیت مطمئنی برسد و بعد خودش را رها می‌کند. اگر در یک شرایط شهری بود، شاید گزینه فرار از تانکر منطقی بود اما در آن بیابان، فرد فراری کجا می‌توانست پناه ببرد؟

ابیلی: فاصله امامزاده تا پمپ بنزین هم زیاد نیست و منطقا اولین جایی که تانکر می‌توانست توقف کند همان‌جا بود. درباره گره‌گشایی هم باید گره‌گشایی اصلی داستان را مدنظر داشته باشیم نه خرده‌داستان‌ها…

ابیلی: این گزاره که گره‌گشایی‌ها در یک فیلمنامه نباید اتفاقی باشد هم از نظر من خیلی گزاره درستی نیست. خیلی از فیلم‌های بزرگ جهان با یک اتفاق گره‌گشایی می‌کنند. در سینمای خود ما هم فیلمسازی مانند اصغر فرهادی، خیلی از گره‌های داستانش را به‌صورت اتفاقی باز می‌کند

* البته ماجرای این فرار، خرده‌داستانی است که در بخشی از فیلم، تبدیل به مسئله اصلی می‌شود.

ابیلی: بالاخره در طول هر فیلمی، خرده پیرنگ‌هایی وجود دارد. ماجرای این فرد فراری را هم می‌توان اینگونه دید که او همان ابتدا داخل تانکر پریده اما دیگر موفق به خروج نشده است. از این منظر حضور او قطعا در آن صحنه اتفاقی نیست. از طرف دیگر این گزاره که گره‌گشایی‌ها در یک فیلمنامه نباید اتفاقی باشد هم از نظر من خیلی گزاره درستی نیست. خیلی از فیلم‌های بزرگ جهان با یک اتفاق گره‌گشایی می‌کنند. در سینمای خود ما هم فیلمسازی مانند اصغر فرهادی، خیلی از گره‌های داستانش را به‌صورت اتفاقی باز می‌کند.

خواجه‌پاشا: من البته این گزاره را تایید می‌کنم که در قدرت یک درام، تصادف باید به‌صورت حداقلی اتفاقات را پیش ببرد اما در فیلمنامه ما این موارد تصادفی، به‌صورت حداقلی است و اینگونه نیست که همه گره‌گشایی‌ها برپایه تصادف باشد. از طرف دیگر فیلم ما در ژانر جاده‌ای تعریف می‌شود و در این سبک فیلم، معمولا این اتفاقات تصادفی، سهم بیشتری می‌توانند داشته باشند.

ابیلی: پیرنگ اصلی فیلم ما که یافتن ایوب است، به‌صورت کاملا کلاسیک پیش می‌رود. کاملا براساس نشانه‌ها، کاراکترها در داستان پیش می‌روند.

 بابک خواجه‌پاشا کارگردان فیلم «آبی روشن»

* آقای خواجه‌پاشا شما از علاقه‌مندان سینمای رضا میرکریمی هستید و یکی از بهترین فیلم‌های جاده‌ای سینمای ایران را هم می‌توان «خیلی دور خیلی نزدیک» دانست. در آنجا هم ما با سفری مواجه هستیم که در خلال آن کاراکترهایی فرعی به داستان وارد و از آن خارج می‌شوند. اما هرکدام از این ورود و خروج‌ها معنایی را به داستان اضافه می‌کند. در «آبی روشن» اما برخی از خرده‌داستان‌ها و آدم‌های فرعی، خیلی به بار قصه اصلی اضافه نمی‌کنند.

خواجه‌پاشا: آیا در فیلم قصر شیرین آقای میرکریمی هم همین شرایط را داریم؟‌ درست این است که بگوییم گاهی اوقات، ماجراها بر روی قهرمان تأثیر می‌گذارد و گاهی اوقات شخصیت‌ها. اصطلاحا به این کاراکترها، کاراکترهای نگین‌دار هم می‌گویند. این کاراکترها، شاخصه‌هایی دارند که قهرمان اصلی را تکمیل می‌کنند اما ماجرا و قصه‌ای که دارند خیلی مهم نیست. به‌عنوان مثال متولی امامزاده در آبی روشن یک شاخصه اخلاقی مشخص دارد. او مانند افراد اهل معنا، به ایوب اعتماد کرده و حالا دارد به یونس هم می‌گوید به او اعتماد کن. کاراکتر سرباز هم معنای «قضاوت» را نمایندکی می‌کند.

خواجه‌پاشا: شاید مخاطب امروز به راحتی پذیرای «خیلی دور، خیلی نزدیک» هم نباشد. مخاطب امروز بیش از حد با منطق با اثر مواجه می‌شود و رئال به همه چیز نگاه می‌کند در حالی که فیلم‌هایی مانند «خیلی دور خیلی نزدیک» و یا «آبی روشن» اساسا فیلم‌های منطق نیستند

پس این شخصیت‌های فرعی در داستان کارکرد دارند، اما کارکرد آن‌ها معرفتی است و روی شخصیت تاثیر می‌گذارند اما ماجرای آن قرار نیست چندان مهم باشد. آن سبکی که شما به آن اشاره می‌کنید، نوع دیگری از استفاده از کاراکترهای فرعی است. ما با دو نوع پرداخت شخصیت فرعی در سفر قهرمان مواجهیم. اتفاقا من هر دو فیلم آقای میرکریمی که به آن اشاره کردیم را دوست دارم و هر کدام براساس یکی از این مدل‌ها پیش رفته است. در خیلی دور، خیلی نزدیک قصه و ماجرای آدم‌های فرعی روی دکتر عالم تأثیر می‌گذارد اما در قصر شیرین این خود آدم‌ها هستند که وارد داستان می‌شوند.

یک نکته را هم فراموش نکنیم که شاید مخاطب امروز به راحتی پذیرای «خیلی دور، خیلی نزدیک» هم نباشد. مخاطب امروز بیش از حد با منطق با اثر مواجه می‌شود و رئال به همه چیز نگاه می‌کند در حالی که فیلم‌هایی مانند خیلی دور خیلی نزدیک و یا آبی روشن اساسا فیلم‌های منطق نیستند. فیلم‌های معرفتی، اساسا فیلم‌های منطقی نیستند. با کدام کار خدا می‌توان با منطق انسانی مواجه شد؟ خدا اساسا کارش سورپرایز کردن ماست.

ابیلی: دقیقا مانند معجزه‌های کوچکی که در زندگی خیلی از ما اتفاق می‌افتد. جهان فیلم آبی روشن از جنس همین معجزه‌هاست و خیلی عینی و مادی نمی‌توان با آن مواجه شد.

* آقای ابیلی «آبی روشن» امروز در کدام بخش کارنامه فیلمنامه‌نویسی شما قرار می‌گیرد و چه نسبتی با تجربه‌های قبلی شما می‌تواند داشته باشد؟

ابیلی: من واقعا فیلم آبی روشن را دوست دارم و نگارش آن هم تجربه بسیار خوبی برای من بود. هم قصه آن را دوست داشتم و هم الان خروجی آن را دوست دارم. همکاری با بابک هم اتفاق بسیار خوبی برای من بود. به‌خصوص که بابک فیلمنامه‌نویس بسیار خوبی هم هست. نگاه ما به جهان خیلی به هم نزدیک است و به دلیل همه این موارد، تجربه فیلمنامه این اثر، برای من بسیار دل‌نشین بود. از آنجایی که تجربه قبلی من هنوز اکران نشده، می‌توان آبی روشن را نقطه ورود جدی‌تر من به سینما هم دانست.

خواجه پاشا: همین امروز اگر به خانه بروید، احتمالش خیلی زیاد است که با خبر شوید یکی از بستگان نزدیک‌تان راهی مشهد شده است. مثل زندگی امام حسینی(ع) همه ما که بالاخره در هیأت بزرگ شده‌ایم. این‌ها واقعیت‌های فرهنگی و هویتی جامعه ماست و فیلمی مانند «آبی روشن» را هم از همین منظر می‌توان یک فیلم هویتی و فرهنگی دانست

* فیلم «آبی روشن»‌ را به‌عنوان یک فیلم امام رضایی معرفی می‌کنند، حس خودتان به این توصیف از فیلم چیست؟

خواجه‌پاشا: حتما که به آن افتخار می‌کنیم اما خودم این فیلم را یک فیلم انسانی با زیرمتنی از فرهنگ رضوی می‌دانم. در عین حال قطعا اگر اثرم رنگ و بویی از امام رضا(ع) داشته باشد به آن افتخار می‌کنم و امیدوارم لااقل به جایگاه این بزرگان و عزیزان آسیبی وارد نکرده باشیم.

ابیلی: در عین حال اگر این توصیف یا هر توصیف دیگری باعث ایجاد پیش‌فرض در ذهن مخاطب شود، من ترجیحم این است که مخاطب بدون هیچ‌ پیش‌فرضی با اثر مواجه شود.

خواجه‌پاشا: امام رضا(ع) اساسا بخشی از زیست همه ماست. همین امروز اگر به خانه بروید، احتمالش خیلی زیاد است که با خبر شوید یکی از بستگان نزدیک‌تان راهی مشهد شده است. مثل زندگی امام حسینی(ع) همه ما که بالاخره در هیأت بزرگ شده‌ایم. این‌ها واقعیت‌های فرهنگی و هویتی جامعه ماست و فیلمی مانند آبی روشن را هم از همین منظر می‌توان یک فیلم هویتی و فرهنگی دانست. یعنی حتی می‌توان گفت فیلم «آبی روشن» یک فیلم کاملا ایرانی است. همه این‌ها بخشی از فرهنگ ماست که در اشعار شاعران کهن فارسی هم انعکاس و بروز داشته است. کسی که می‌خواهد به‌واسطه این مفاهیم میان نسل‌ها فصله بیندازد، دست روی مقوله‌های فرهنگی ما گذاشته است.

کسانی که روی تخریب این مفاهیم کار می‌کنند، باید بدانند دست روی چیزهایی گذاشته‌اند که برای پدران و مادران ما بسیار با ارزش بوده است و به همین دلیل می‌توان گفت این افراد در حال جنگ با ارزش‌ها هستند. ما باید به همه ارزش‌ها احترام بگذاریم و معتقدم این فیلم هم درباره احترام به فرهنگ و هویت ایرانی و اسلامی همه ماست. فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی کامل در هم تنیده هستند. مگر در حرم امام رضا(ع) غیر از هنر ایرانی می‌بینید؟ وقتی اسم مشهد می‌آید، همه ما یاد خانواده، مهربانی و رأفت می‌افتیم و همه این‌ها شناسه‌های فرهنگ ایرانی است. آیا در همان پلان انتهایی فیلم دل شما به‌عنوان یک ایرانی نلرزید؟ می‌خواهم حس واقعی‌تان را بدانم.

 امیر ابیلی؛ نویسنده فیلمنامه «آبی روشن»

* بله. بالاخره این مسائل ریشه در تجربه زیسته ما دارد.

خواجه‌پاشا:‌ و به همین دلیل معتقدم این مفاهیم، هویتی است. همین لرزش دل، برای من کافی است و قول می‌دهم حتی مادران ما هم با تماشای آن پلان، دل‌شان می‌لرزد. همین اتفاق را برای مخاطبان فیلم آبی روشن رقم زده باشم، کارم را کرده‌ام. فاصله نسل‌ها با تکیه بر همین مفاهیم هویتی از بین می‌رود. ما زمانی محتوای فرهنگی مشترک برای نسل‌ها داشتیم.

مثلا پدر من موسیقی محبوبش بنان بود و من علاقه‌مند به محسن یگانه بودم، اما زمانی که می‌خواستیم با هم به سفر برویم، برای طول مسیر ناصر عبدالهی گوش می‌کردیم که گویی فصل مشترک سلیقه هنری ما را پر می‌کرد. ما زمانی چنین محصولاتی را برای پرکردن فاصله‌های سلیقه‌ای داشتیم و امروز نداریم. امروز بچه‌های من چیزهایی را گوش می‌دهند که خودشان به من می‌گویند، این‌ها برای تو خوب نیست! این فاصله، واقعا فاصله عجیبی است. این فاصله شاید زمانی وجود داشته اما هیچ‌گاه مانند امروز، تبدیل به یک دره نشده بود. آنقدر به این فاصله فکر نکردیم که حالا اینقدر فاصله‌مان زیاد شده است. ما باید با تولیدات هنری، بخشی از این فاصله را پر کنیم.

باید دردها و زخم‌ها را ببینیم تا بتوانیم برای درمان آن‌ها فکر کنیم. باید افرادی امروز سراغ نسل جوان بروند تا بفهمند میان آن چه می‌گذرد. خیلی از مسائل امروز در میان نسل جوان جریان دارد که روح مسئولان ما هم از آن‌ها خبر ندارد. هنوز زمان داریم و دیر نشده است.

خواجه‌پاشا: پدر من موسیقی محبوبش بنان بود و من علاقه‌مند به محسن یگانه بودم، اما زمانی که می‌خواستیم با هم به سفر برویم، برای طول مسیر ناصر عبدالهی گوش می‌کردیم که گویی فصل مشترک سلیقه هنری ما را پر می‌کرد. ما زمانی چنین محصولاتی را برای پرکردن فاصله‌های سلیقه‌ای داشتیم و امروز نداریم

* سکانسی کلیدی در فیلم هست که مربوط به مواجهه یونس و ایوب می‌شود و این ذهنیت برای مخاطب شکل می‌گیرد که تمام آن شمایلی که از حاج یونس از ابتدای فیلم شکل گرفته در هم فرو می‌ریزد. کمی درباره این فراز از فیلم صحبت کنیم…

خواجه‌پاشا: وقتی صحبت از لایه‌های درونی آدم‌ها می‌کنیم، منظور همین نکته است. آدم موجود عجیبی است. همه ما روزی در زندگی‌مان کاری کرده‌ایم که شاید خاطرمان هم نباشد اما بابت آن حقی را بدهکاریم. در جامعه امروز ما دیگر زیاد به «حق‌»‌ فکر نمی‌کنیم. اینکه «حق‌الناس»‌ چیست؟ حق چه کسانی به گردن ماست؟ به همین دلیل به راحتی کم‌فروشی می‌کنیم. از تولیدکننده تا فروشنده دارد کم‌فروشی می‌کند.

من هنرمند، بودجه‌ای در اختیار دارم که درواقع پول مردم است. من باید با این پول، فیلمی بسازم که همین مردم از آن لذت ببرند. اگر نکنم، من هم به نوعی کم‌فروشی کرده‌ام و حق این مردم به گردن من است. باید فردا بابت آن جواب بدهم. وقتی این حق‌خوری رواج پیدا کند، بازتاب اجتماعی‌اش می‌شود همین مشکلاتی که امروز با آن مواجهیم.

وقتی حضرت علی(ع) را مظهر «حق» می‌دانیم، به این دلیل است که او درک کرده است «حق» باید رعایت شود چرا که عنصری تأثیرگذار در کل جامعه است. یونس هم در زندگی یک بار اشتباه کرده و باید تقاص آن را بپردازد. کار دنیا همین است و هر کسی تقاص کارش را می‌دهد. ما گاهی سرمان را در برف فرومی‌کنیم و فکر می‌کنیم تقاصی در کار نیست. یونس در داستان فیلم، در جایی متوجه این واقعیت می‌شود و تصمیم می‌گیرد که این حق به گردنش باقی نماند. این درک مهمی است که انسان به این مرحله برسد که نخواهد حق دیگری به گردنش بماند و این کار بسیار سختی هم هست.

ابیلی: در جهان داستان فیلم، یونس به‌صورت ناگهانی تصمیمش تغییر می‌کند و اینکه تصمیم می‌گیرد حقی که به گردنش افتاده را صاف کند، این از سر لطف امام رضا(ع) است. گویی این امام رضا(ع) است که او را در مسیری قرار می‌دهد تا بتواند این حق را جبران کند و باری از دوشش برداشته شود. لطف اصلی این است که ما در این دنیا تقاص کارهای‌مان را بدهیم. یونس هم این فرصت را پیدا می‌کند.

 شخصیت حاج یونس با بازی مهران احمدی در «آبی روشن»

* حتی فیلم به کاراکتر قمارباز هم در جاهایی حق می‌دهد…

خواجه‌پاشا: چه کسی می‌داند که بنده برگزیده خدا کیست؟ ما نمی‌توانیم این واقعیت را بفهمیم. شاید بنده برگزیده خدا، همان رفتگری باشد که هر روز کوچه ما را جارو می‌کند. شاید حتی فردی که خدا او را دوست دارد، گاهی در نگاه ما آدم بدی باشد. از کجا می‌توان این واقعیت درونی افراد را فهمید.

ابیلی: کمااینکه نگاه ائمه ما هم همین است. دیالوگی هم در فیلم هست که می‌گوید در نگاه امام(ع) بین توی حاجی و منه قمارباز هیچ فرقی نیست.

خواجه‌پاشا: این جنس فیلم‌ها در طول زمان بیشتر فهمیده می‌شوند و تأثیرگذاری بیشتری هم پیدا می‌کنند. قصه این فیلم دارای تراژدی و اوج دراماتیک نیست و برندگی‌های تند و تیز فیلم‌های اجتماعی را هم ندارد،‌ اما نرم و آهسته مسیرش را طی می‌کند

خواجه‌پاشا: اصلا ما چه شانی برای قضاوت افراد داریم؟ ما اما به راحتی انسان‌ها را قضاوت می‌کنیم. ما نه فقط توان قضاوت نداریم که حق قضاوت هم نداریم. ما اجازه نداریم به خاطر خطا، نزدیکان و خانواده خود را رها کنیم. آبی روشن به این مسائل هم پرداخته است. این جنس فیلم‌ها در طول زمان بیشتر فهمیده می‌شوند و تاثیرگذاری بیشتری هم پیدا می‌کنند. قصه این فیلم دارای تراژدی و اوج دراماتیک نیست و برندگی‌های تند و تیز فیلم‌های اجتماعی را هم ندارد،‌ اما نرم و آهسته مسیرش را طی می‌کند.

* درباره دو بازیگر اصلی یعنی مهران احمدی و مهران غفوریان هم بگویید که حضور درخشانی در فیلم دارند.

خواجه پاشا: همه بازیگران فیلم از نظر من بازیگران گرانقدری بودند. ما برای آنکه مخاطب در مواجهه اول با قهرمان، متوجه سرانجام او در قصه نشود، به این گزینه‌ها فکر کردیم. برخی بازیگران به‌دلیل ایفای نقش‌های خاص، پیش‌فرضی را در ذهن مخاطبان به‌وجود آورده‌اند. تصمیم گرفتیم بازیگرانی را برای این نقش‌ها انتخاب کنیم که مخاطب با دیدن آن‌ها، سرانجام‌شان را پیش‌بینی نکنند. بازیگران فعلی فیلم این ویژگی را دارند و شما در ابتدای قصه تصوری از سرانجام آن‌ها ندارید. علاوه‌بر این دلیل، قطعا بازیگران قدرت‌مندی می‌خواستیم که توان خلق شخصیت را داشته باشند. حتی کوچک‌ترین کاراکترها هم اجرای غلوآمیز نداشته‌اند. همکاری با همه این عزیزان برای من لذت‌بخش بود و فکر می‌کنم همه بازیگران آبی روشن متفاوت ظاهر شده‌اند.

رسانه سینمای خانگی- «گانورا» چطور از تجربۀ جهانی بهره برد؟

 انیمیشن سینمایی «گانورا» قهرمانی معلول دارد و به بهانه اکران عمومی این اثر سینمایی سراغ بازخوانی تجربه‌های موفق از کاراکترهای دارای معلولیت در صنعت انیمیشن‌سازی دنیا رفته‌ایم.

به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، بیشتر اوقات وقتی کلمه معلولیت و ناتوانی ذکر می‌شود، احساس ناراحتی یا ترس به وجود می‌آید. این موضوع به این دلیل اتفاق می‌افتد که معلولیت و ناتوانی به‌شدت به چیزهای بد، زشت یا حتی خطرناک مرتبط بوده اما نکته اصلی فقط ماهیت ناشناخته‌ای است که ما را فریب می‌دهد و زمانی که آن را بشناسیم و بفهمیم که چیست، از چیزی که می‌توانیم تصور کنیم ساده‌تر است.

در طول سال‌ها، استودیوهای انیمیشن مانند دیزنی، پیکسار، دریم ورکس و نیکلودئون چند شخصیت معلول را ترکیب کرده‌اند که شگفت‌انگیز هستند. ما حتی اگر بخواهیم هم نمی‌توانیم آنها را فراموش کنیم.

ناتوانی تقریباً مانند یک موضوع «اسمش را نبر» است و مبحث رایجی نیست که به طور تصادفی با دوستان درباره آن صحبت کنیم. همان‌طور که خیلی راحت در مورد رژیم‌های غذایی گیاهخواران یا روند مد، صحبت می‌کنیم. سوال این است: چرا که نه؟

آیا این عجیب است که باید بدانیم چگونه با اوتیسم مقابله کنیم؟ بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی، تخمین زده می‌شود که از هر ۱۶۰ کودک، ۱ کودک دارای اختلال طیف اوتیسم است و گزارشگر فلوریدای جنوبی در مورد شیوع بیشتر اوتیسم به نسبت سرطان دوران کودکی، دیابت و ایدز می‌نویسد.

بنابراین، اگر اوتیسم در افراد بیشتر از مجموع دیابت، سرطان دوران کودکی و ایدز تشخیص داده شود، احتمالاً باید بیشتر از سایر بیماری‌ها نیز درباره اوتیسم بدانیم.

این سوال خوبی است که می‌تواند به بحث‌های بزرگ در مورد چرایی‌ها منجر شود! به نظر می‌رسد که این موضوع به عدم شناخت و ناتوانی درک در مورد معلولیت مربوط می‌شود، زیرا افراد دارای معلولیت در هیچ جا نماینده‌ای ندارند و این منجر به بی‌اطلاعی و انگ به آنها می‌شود.

اما وقتی شرکت‌های انیمیشن‌سازی تصمیم می‌گیرند در این موضوع شرکت کنند و شخصیت‌هایی را علی‌رغم هر ناتوانی که دارند، زنده نمایند، عالی و دوست‌داشتنی است و یک نقطه عطف برای همه به‌حساب می‌آید.

با توجه به اکران سراسری انیمیشن سینمایی «مسافری از گانورا» در سینماهای سراسر کشور که قهرمان اصلی آن پسری معلول به نام سهیل است، بیایید با شخصیت‌های انیمیشن‌ها، داستان‌ها و ناتوانی‌های شگفت‌انگیز آشنا شویم.

نمو

چه کسی نمو را دوست ندارد؟ بامزه‌ترین ماهی اقیانوس، دلقک ماهی جوانی است که با پدرش زندگی می‌کند. قبل از اینکه او از تخم خود بیرون بیاید، به دلیل حمله یک باراکودا، تنها تخم نمو سالم ماند. البته کمی ترک‌خورده بود. در نتیجه آسیب تخم، باله راست نمو کوچک‌تر از باله چپ او است.

در حین تماشای تمام ماجراهای اقیانوس، هر بار که نمو با مشکلات حرکتی دست‌وپنجه نرم می‌کند، پدری فوق‌العاده محافظ را در کنار او می‌بینیم اما زیباترین آموخته این است که نمو هرگز تسلیم نمی‌شود یا برای باله کوچک‌تر خود، احساس کمبود نمی‌کند. در عوض، او آن را با غرور می‌پذیرد، نه اینکه به آن به‌عنوان یک نقطه‌ضعف، نگاه کند.

تصویری که از نمو به‌نمایش‌ درآمده به‌خوبی یک شخصیت معلول را نشان دهد. او شاد، شجاع و صمیمی است و ما هرگز برای او احساس دلسوزی یا تاسف نداریم. آیا دوست نداشتید نمو باشید و در ماجراهای اقیانوس شرکت داشته باشید؟

دوری

بامزه‌ترین جراح ماهی اقیانوس آرام که تابه‌حال پیدا کرده‌ایم. انرژی و عشق زیادی که او در سراسر اقیانوس پخش می‌کند. اگرچه شیرین به نظر می‌رسد، اما او هرگز به یاد نمی‌آورد که چه اتفاقی برایش افتاده است، دوری حافظه کوتاه‌مدت خود را از دست‌ داده است. این می‌تواند بخش یا تاثیر جانبی یک ناتوانی مانند اوتیسم، افسردگی، آلزایمر یا زوال عقل باشد.

این موضوع می‌تواند برای افرادی که با مبتلایان از دست‌ دادن حافظه کوتاه‌مدت در ارتباط هستند، ویران‌کننده باشد، زیرا آنها باید پاسخ‌های مشابه را بارهاوبارها تکرار کنند، اما هم‌زمان به طور مداوم به‌خاطر فراموشی خود، عذرخواهی نمایند.

علی‌رغم اینکه این موضوع تقصیر هیچ‌کس نیست، بسیاری از افراد ناتوان می‌توانند با روند مداوم عذرخواهی شناسایی شوند اما عشق همیشه برنده است و درسی که در این انیمیشن باید یاد گرفت این است که دوستان و خانواده دوری، او را همان‌طور که هست می‌پذیرند و دوست دارند.

مامان اودی

«برای یک بانوی نابینای ۱۹۷ساله بد نیست!» – مامان اودی. چه جواهری است. مگر نه؟ پیرزنی عجیب‌وغریب، خونگرم و دانا که قدرت زیادی دارد. شیرینی و لطافت او را همه دوست دارند. در حین تماشای فیلم اصلاً متوجه نابینایی او می‌شوید؟ من نشدم!

این چیزی است که ما باید در مورد هر فردی که معلولیت دارد احساس کنیم. آنچه در مورد هر فرد مهم است چیزی است که او را تعریف می‌کند آسیبی نیست که به او وارد شده بلکه روح بزرگ و کارهای زیبایی است که همه آنها می‌توانند گاهی خیلی بهتر از هر فرد بدون معلولیت دیگری، انجام دهند.

نابینایی یا کم‌بینایی امروزه سازمان‌های غیردولتی (NGO) بیشتری دارند و به مردم در مورد آن آگاهی می‌دهند که باعث می‌شود هنگام صحبت با فردی که نمی‌بیند احساس گم‌شدگی نکنید. بااین‌وجود، هنوز کارهای زیادی باید انجام شود تا جهان را برای نابینایان فراگیرتر کند.

گوژپشت نوتردام

قلب و روح زیبای کازیمودو، در گوژپشت نوتردام، به‌عنوان یک فرد ناتوان نشان‌داده‌شده که زشت به دنیا آمده است.

کازیمودو در کودکی در مرتفع‌ترین برج کلیسای جامع، پنهان از دنیا بزرگ شد. درست مانند بسیاری از کودکان (احتمالاً هنوز هم در برخی از نقاط جهان) که به دلیل مشکلات ظاهری مخفیانه بزرگ شده‌اند. این جداسازی می‌تواند ترس، اضطراب یا عدم‌پذیرش تجربه دنیای بیرون و داشتن یک زندگی عادی را افزایش دهد.

این چیزی است که افراد معلول می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند: فقط زندگی خود را بدون قضاوت بر اساس ناتوانی خود، ادامه بدهد.

هیکاپ

در فیلم چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم رویکردی تازه به ناتوانی است. با هیکاپ، جوان‌ترین رئیس دهکده آشنا می‌شویم که به دلیل از دست‌دادن پایش، اندام مصنوعی دارد.

خشم شب بی‌دندان، اژدهای او نیز قطع عضو است. هنگامی که هیکاپ به بی‌دندان شلیک می‌کند، او بخشی از باله دم و توانایی پروازش را از دست می‌دهد. هیکاپ یک دم مصنوعی برای بی‌دندان طراحی کرده و می‌سازد و در نهایت آنها با هم پرواز می‌کنند.

داستان‌های خوب طراحی شده در سری فیلم‌های چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم، شگفت‌انگیز هستند، زیرا در مورد خود معلولیت نیستند، اما تاثیر آن بر شخصیت‌ها، گویای همه چیز است.

تیگر

تیگر ببر داستان‌های وینی د پو، دائماً بیشتر از یک فرد معمولی در حال حرکت است، می‌پرد، صحبت می‌کند، لبخند می‌زند و فکر می‌کند. او مبتلا به اختلال کم‌توجهی بیش‌فعالی (ADHD) است.

علائمی مانند ناتوانی در تمرکز روی هر چیزی و افکار بسیار بی‌حوصله یا بی‌نظم، گاهی اوقات می‌تواند تشخیص تفاوت بین ADHD و یک کودک بدرفتار را دشوار کند.

ما باید از دوستان تیگر یاد بگیریم که چگونه روی جنبه مثبت و انرژی بی‌پایان او تمرکز می‌کنند. حفظ این ریتم می‌تواند دشوار باشد، اما مقاومت و قضاوت، تنها باعث می‌شود افراد مبتلا به ADHD احساس جدایی از دنیا و عدم‌پذیرش کنند.

رنه

چرخه یک فیلم کوتاه است که برای اولین‌بار هدف را کاملاً روشن کرد: آگاهی در مورد اوتیسم با خلق داستانی پیرامون رنه، یک دختر مبتلا اوتیسم که در یک کمپ قایق‌رانی شرکت می‌کند.

در این فیلم کوتاه بسیاری از علائم رایج در کودکان اوتیستیک مانند نقص شدید در مهارت‌های ارتباط اجتماعی کلامی و غیرکلامی و پریشانی یا مشکل در تغییر کنش‌ها یا تمرکز، به‌نمایش‌درآمده‌اند.

جالب است بدانید که صداپیشه رنه، یعنی مدیسون بندی نیز اوتیستیک است. آیا این شگفت‌انگیز نیست؟

باب اسفنجی شلوار مکعبی

باب اسفنجی پیگیر است، اخلاق کاری باورنکردنی دارد، بی‌نهایت خوش‌بین است. او یک دوست وفادار، کارمند حرفه‌ای و صاحب حیوان خانگی است. درحالی‌که در نگاه اول ممکن است به نظر برسد که باب اسفنجی یک شخصیت برون‌گرا است که گاهی اوقات دیگران را زودتر از موعد قضاوت می‌کند؛ اما او اختلال کمبود توجه دارد و نشانه‌های اجتماعی را دنبال نمی‌کند.

با بررسی دقیق‌تر متوجه می‌شویم که او با یک بیماری روانی دست‌وپنجه نرم می‌کند که برخی فکر می‌کنند سندرم ویلیامز – بورن، ADHA یا اختلال دوقطبی است.

البته، این تشابهات با رفتار و بیماری روانی تایید نمی‌شود، اما نشان‌دهنده یک چیز بسیار مهم است: باب اسفنجی مستقل است و علی‌رغم رفتار، احساسات، نگرش‌ها یا شکل بدنی که دارد، این آگاهی را آشکار می‌کند که حتی زمانی که با یک فرد مبتلا به این بیماری در ارتباط هستیم فقط باید هر او را همان‌طور که هست درک کنیم و بپذیریم.

ایور

همه ناتوانی‌ها جسمی یا روانی فوراً تشخیص داده نمی‌شوند و ایور نمونه بسیار خوبی از آن است. حالت چهره و بدن او منعکس‌کننده خستگی است و نگاه بسیار غم‌انگیزی به زندگی دارد. او علائم نوعی بیماری روانی را نشان می‌دهد که می‌تواند یک اختلال افسردگی باشد.

بسیاری از مردم هنوز فکر می‌کنند که افسردگی فقط برای افراد لوس و ضعیف است، اما حقیقت این است که می‌تواند مکان پر پیچ و خمی باشد. حمایت‌کردن و عدم تلاش برای تغییر ایور چیزی است که دوستان او عاقلانه و آسان به ما می‌آموزند.

رخورد با افراد مبتلا به بیماری روانی می‌تواند چالش‌برانگیز باشد و دانستن بیشتر در مورد آن به افراد کمک می‌کند تا احساس بهتری نسبت به خودشان داشته باشند و درعین‌حال با تمام آن احساسات بدی که در درونشان فریاد می‌زنند، کنار بیایند. بار دیگر عشق و پذیرش بی‌قیدوشرط، بهترین دارو است.

جینجی نان زنجفیلی

در فیلم شرک، با یکی از دوستان او آشنا می‌شویم: مرد شیرینی زنجفیلی که با نام «جینجی» نیز شناخته می‌شود. لرد فارکواد به یک محافظ دستور داده است که با بریدن هر دو پای جینجی، او را شکنجه کند.

این لحظه بسیار ظالمانه و ترسناکی است، اما حقیقت اینجاست که ممکن است این حادثه (ازدست‌دادن عضوی از اعضای بدن) برای هر کسی در هر مقطعی از زندگی به دلیل تصادف رانندگی یا هر دلیل دیگر اتفاق بیفتد. اما حالا ما با افتخار به جینجی که به دلیل نداشتن پاهایش با عصا راه می‌رود، نگاه می‌کنیم.

جینجی به ما نشان می‌دهد که چه اراده قوی‌ای دارد. علی‌رغم استفاده از عصا، هنوز آن‌قدر سریع می‌دود که معلولیت نمی‌تواند او را متوقف کند یا بر درک دیگران از او تاثیر بگذارد.

آیا آماده هستید که همه این شخصیت‌ها را با یک آگاهی کاملاً جدید (دوباره) ببینید؟

آنها همان شخصیت‌های سابق هستند، اما شما متفاوت خواهید بود؛ زیرا یاد می‌گیرید که علی‌رغم مشکلاتی که ممکن است با آن‌ها مواجه شوند، اجازه نمی‌دهند از کسی کمتر باشند. آنها همیشه منحصربه‌فرد و قابل‌احترام هستند.

و این عشق است که همیشه پیروز می‌شود.

رسانه سینمای خانگی- تارخ زود رخ در خاک کشید

سی‌وهفتمین برنامه «مستندات یکشنبه» که ذیل سینماتک خانه‌ هنرمندان ایران به پخش فیلم‌های مستند می‌پردازد، ساعت ۱۷یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲ به نمایش فیلم مستند «ترانه تارخ» به کارگردانی صمد فرهنگ اختصاص داشت.

به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، پس از نمایش این فیلم که روایتی تصویری از زندگی و آثار زنده‌یاد امین تارخ است، نشست نقد و بررسی آن با حضور محمدمهدی عسگرپور (مدیرعامل خانه هنرمندان ایران، تهیه‌کننده و کارگردان سینما)، همایون اسعدیان (کارگردان سینما) و صمد فرهنگ(کارگردان این مستند) برگزار شد. اجرای این برنامه برعهده شاهین امین (روزنامه‌نگار و منتقد سینما) بود.

در ابتدای این برنامه شاهین امین از نیما تارخ (فرزند امین تارخ) که در سالن حضور داشت، خواست که جلسه را با صحبت‌های خود شروع کند.

نیما تارخ در صحبت‌هایی گفت: از آقای فرهنگ تشکر می‌کنم. در جریان این فیلم بودم ولی خیلی جرات دیدن آن را نداشتم. اما بالاخره جرات پیدا کردم و فیلم را دیدم. دیدن آن مقداری سخت است. اما تشکر می‌کنم و خوشحالم که این فیلم به یادگار باقی مانده است.

نمی‌خواهم اسطورسازی کنم

شاهین امین در ادامه گفت: نمی‌خواهم اسطورسازی کنم ولی ما در سینمای ایران آدم‌هایی داشته و داریم که فارغ از کار هنری خود، صاحب یک شخصیتی بوده و احترامی برای خود قائل بودند. بنابراین در هر کاری حضور پیدا نمی‌کردند. البته نمی‌خواهم بگویم که همه کارهای آنها درجه یک است. همانطور که دیدیم آقای تارخ هم در فیلم به این موضوع اشاره کرد، که یک‌سری از کارها را به خاطر معیشت قبول کرده است. ولی حتی در همان کارها هم سعی کرده‌اند، اندازه‌هایی را رعایت کنند.

او افزود: امیدوارم بازیگران و به طور کل هنرمندان نسل‌های بعد این الگوها را در نظر بگیرند. رعایت کردن اندازه‌ها، آنها را صاحب هویت و شخصیتی می‌کند که گاهی حتی بالاتر از کیفیت هنری‌شان دیده شوند. آقای تارخ هم حتما در کنار اینکه بازیگر خوبی بودند، واجد شخصیت‌هایی این چنین نیز می‌شدند. به همین دلیل اکنون در خاطره جمعی ما ثبت شده‌اند. چقدر همگی ناراحتیم، از اینکه در این یکی دو سال اخیر، بخشی از این آدم‌هایی که در خاطره جمعی ما ثبت شده‌اند را از دست دادیم. افرادی چون آقای پورحسینی، پوراحمد، پسیانی و… . البته مرگ حق بوده ولی تحمل آن برای ما مقداری دشوار است.

 نشست نقد و بررسی مستند «ترانه تارخ»

فرهنگ (کارگردان مستند «ترانه تارخ») نیز در ادامه این نشست درباره پروسه تولید این اثر و چگونگی شکل‌گیری آن گفت: از همه حاظران در جلسه تشکر می‌کنم. می‌توانم با تمام وجود بگویم که این کار معجزه بود. آنقدر روان و پشت سر هم و خود به خود اتفاق افتاد، که دیدن آن روی پرده برای خودم عجیب است. من کارمند صداوسیما مرکز شیراز بودم و از کودکی بازیگری را دوست داشتم. یک بار آگهی کارگاه بازیگری آقای تارخ را دیدم؛ کلاس ایشان هزار کیلومتر با من فاصله داشت ولی انگار این فاصله برایم دو خیابان بود. بنابراین به تهران آمدم و در کلاس‌های آقای تارخ ثبت‌نام کردم. بعد از آن در هفته‌ای که هفت شب داشت، ۴ شب در اتوبوس بودم و بین شیراز و تهران رفت‌وآمد می‌کردم. دو سال دوره‌های مقدماتی و پیشرفته بازیگری را پیش آقای تارخ و اساتید خوبی که ایشان در آموزشگاه خود جمع کرده بودند، گذراندم. اما وقتی دوره تمام شد، تازه مزه آن زیر دندانم رفته بود، به شیراز رفتم و دوباره از صفر برای کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته تئاتر ادامه تحصیل دادم.

او افزود: تصویرهایی که در این مستند می‌بینید را برای پایان‌نامه مقطع کارشناسی خود ضبط کرده بودم. من و آقای تارخ دائم پیش هم نبودیم ولی حس خوبی بینمان بود. وقتی می‌خواستم فارغ‌التحصیل شوم، به آقای تارخ گفتم که می‌خواهم پایان‌نامه خود را معطوف به تاثیر کارگردان‌های مختلف از جمله آقای عسگرپور روی بازیگری واحد کنم. ایشان با فراغ بال پذیرفت. با وجود اینکه آن زمان بسیار سرشان شلوغ بود؛ ساعت‌ها جلوی دوربین من می‌نشست و با انرژی بسیار زندگی خود را برایم تعریف کرد. این تصویرها باقی ماند تا زمانی که آقای تارخ به رحمت خدا رفت. بعد از آن یک بار به آموزشگاه آقای تارخ رفتم و با خانم علی‌نژاد آشنا شده‌ام که از آخرین شاگردان آقای تارخ بود. ایشان نیز در نهایی کردن این مستند کمک بسیاری به من کرد.

این مستندساز در ادامه بیان کرد: در پایان برای آماده کردن مستند، تمام فیلم‌ها و مصاحبه‌ها که تقریبا هفت، هشت ساعت است را مجددا دیدم و بخش‌هایی که به نظرم مناسب بود را انتخاب کردم. شکر خدا فیلم نهایی شد و آقای عسگرپور هم لطف کرد تا این برنامه برگزار شود و ما دور هم جمع شویم و یاد آقای تارخ را گرامی بداریم.

محمد مهدی عسگرپور در ادامه این برنامه گفت: از زحمت دوستان برای ساخت این مستند تشکر می‌کنم. زمانی که ما آقای تارخ را از دست دادیم، درست مهرماه سال گذشته و بعد از اتفاقات شهریور ماه بود که اساسا هرنوع گردهمایی و داشتن برنامه خیلی دشوار شده بود. حتی برای تشییع پیکر ایشان با شرایط سختی مواجه بودیم. به همین دلیل نتوانستیم مراسم را در شان شخصیت بزرگی چون آقای تارخ برگزار کنیم و این افسوس و شرمندگی که این اتفاق نتوانست در زمان خود رخ دهد، برای ما باقی ماند.

او افزود: بخش قابل توجهی از آن چیزی که در این مستند مطرح شد، نوع نگاه ایشان نسبت به عالم هنر و بازیگری بود که بخشی از آن در این مستند منتقل شد و بخشی از آن نیز به شکل طبیعی ممکن است در یک رویارویی اتفاق بیفتد. به خصوص برای افرادی که به ایشان نزدیک بودند. آقای تارخ با آموزشگاه خود، وضعیتی منحصر به فرد در کشور ما ایجاد کرده بود. به صورتی که خروجی فعالیت‌های ایشان در حوزه آموزش، بازیگران ارزشمند و بزرگی هستند که اکنون در سینمای ایران می‌درخشند. ما چنین وضعیتی که یک آموزشگاه بتواند در چند سال چنین خروجی داشته باشد را کمتر تجربه کرده بودیم. این نشان‌دهنده ویژگی‌های کاملا منحصر به فرد ایشان است.

مدیرعامل خانه هنرمندان ایران در ادامه بیان کرد: وقتی سال ۸۷ اعضای آکادمی اسکار به ایران آمدند، رییس آکادمی و چند نفر از اعضا از جمله خانم آنت بنینگ، بازیگر معروف نیز در آن جمع بودند. ما برای نشان دادن بعضی از فضاهایی که در حوزه سینما به شکل جدی فعالیت می‌کنند، مثل استودیوها و چیزهایی از این دست، اعضای آکادمی را همراهی می‌کردیم. البته آن زمان محدودیتی هم ایجاد شد. چون وقتی بعضی افراد متوجه شدند که این افراد از اعضای آکادمی اسکار هستند، نامه‌نگاری کردند که برخی از ملاقات‌های این گروه کنسل شود. مانند دیدار آنها با دانشگاهیان و برخی از مراکز دیگر.

عسگرپور در ادامه عنوان کرد: یکی از مراکزی که ما در نظر داشتیم، بازدید از آموزشگاه آقای تارخ بود. خانم آنت بنینگ نیز به طور طبیعی چون بازیگر جمع بودند به آنجا آمدند. نکته‌ای که در این خصوص برایش جالب بود، این بود که می‌گفت: فکر نمی‌کردم در کشوری چون ایران، چنین سبکی از آموزش وجود داشته باشد. می‌گفت حتی احساس می‌کردم بخشی از شکلی که ایشان در آموزش تجربه می‌کند را ما نتوانستیم تجربه کنیم. بنابراین باید بگویم وجوه آموزشی آقای تارخ فراتر از مرزهای خودمان بود. حتی این اواخر به استرالیا و چند جای دیگر رفت و برنامه‌هایی در این خصوص داشت اما متاسفانه فوت ایشان باعث شد که آن بخش اجرا نشود. در صورتی که این برنامه می‌توانست به پیوند سینمای ایران با بخش‌های خارج از کشور خودمان خیلی کمک کند.

او ادامه داد: ما دو سریال با هم کار کردیم و این افتخار بزرگی برای من بود. این دو کار ظاهرا به قدری از عمق لازم برخوردار بوده است که همه فکر می‌کردند که ما خیلی بیشتر از این با هم کار کردیم. یکی از سکانس‌هایی که در همکاری من با آقای تارخ به یادگار مانده و در این فیلم نیز استفاده شده است، مرگ شخصیتی است که آقای تارخ در یکی از کارها بازی می‌کرد. همان روز که صحنه را گرفتیم، حال همگی ما کمی منقلب شد، اما بعد از آن نیز هر بار آن سکانس را دیدم حالم بد می‌شد. این برای پیش از مرگ ایشان بود. هیچوقت فکر نمی‌کردم در فیلمی از این سکانس استفاده شود و ما یادمان بیاید که ایشان را به این صورت از دست دادیم. به هر حال برای شخص من این موضوع خیلی دردآور بود.

این سینماگر در بخش دیگری از صحبت‌هایش گفت: گاهی وقتی ما درباره همکاران خود صحبت می‌کنیم، اینطور به نظر می‌رسد که در حال بزرگنمایی هستیم، در صورتی که اینطور نیست؛ ما وقتی با هم کار می‌کنیم؛ هفت و هشت ماه با یکدیگر زندگی کرده و از هم یاد می‌گیریم. ایشان نیز به دلیل تجربه بالایی که داشتند، بدون اینکه خودشان اصرار داشته باشند، معمولا نقش آموزگار را هم ایفا می‌کردند. به خصوص برای نسل جوان‌تر. برخلاف برخی از بازیگران که وقتی بازیگر مقابل آنها جوان است، ابتدا او را تخریب می‌کنند؛ ایشان کاملا برعکس عمل کرده و اعتماد به نفس جوان مقابل خود را بالا می‌برد. حتی اگر کم و کاستی را می‌دید، به او کمک می‌کرد. به این صورت باعث می‌شد بازیگر جوان در مقابل ایشان احساس امنیت خاطر بکند. این نکته مهمی است که آموزش دادن بدون اینکه اصراری بر آن باشد، جز ذات ایشان شده بود.

همایون اسعدیان نیز در ادامه این برنامه گفت: زنده‌یاد داریوش مهرجویی در یکی از مستندهایی که از او گرفته شده است، می‌گوید که من متوجه شده‌ام، دوربین و حرکت و… را می‌توان رها کرد، در صورتی که داستان و بازیگر کار خود را درست انجام دهند. همه ما اول که وارد سینما می‌شویم، به خصوص در بخش کارگردانی خیلی دوست داریم که کار خود را به رخ بکشیم. اما چقدر خوب است که بتوانیم به چیزی برسیم که استاد مهرجویی آن را بیان می‌کند. واقعا در آوردن یک لحظه حسی با یک بازیگر به مراتب دشوارتر از یک صحنه اکشن است. لحظه حسی ارتباط یک انسان با انسان‌های مقابلش است که باید در بیاید و از همین رو دشوار است.

او افزود: آقای عسگرپور در صحبت‌های خود به این موضوع اشاره کرد که ما نتوانستیم مراسمی که در اندازه بزرگی آقای تارخ باشد را برای او بگیریم. این بزرگی از بازیگری نمی‌آید. اول بگویم اولین برخورد من با امین تارخ به این صورت بود؛ بنیاد فارابی می‌خواست آرشیو کوچکی راه بیاندازد و به همین دلیل بازیگرها را صدا می‌کرد تا از آنها عکس بیاندازند. زنده‌یاد فرخنده شادمنش آنجا منشی بود؛ آقای تارخ نیز مدیر این آرشیو بود و من هم به عنوان عکاس صدا کرده بودند تا عکس بگیرم. عکس گرفتن از بازیگران و کلا آن فضا برایم خیلی جالب بود. به خاطر دارم اولین باری که آقای تارخ عکس‌ها را می‌دید، ایرادهایی گرفت اما مجموعا کار را پذیرفت. مدتی زیردست ایشان به عنوان عکاس فعالیت کردم. اما بعد مدت‌ها گذشت تا اینکه در سریال آپارتمان اصغر هاشمی، من دستیار بودم و آقای تارخ جوان اول را بازی می‌کرد. این ارتباط در آنجا مجددا برقرار شد. سپس به شکل صنفی در خانه سینما با یکدیگر همکاری‌هایی داشتیم. بعد از آن نیز در سریال خسوف من به عنوان تهیه‌کننده و آقای تارخ بازیگر بود. البته این افتخار را هم داشتم که چند دوره‌ای در آموزشگاه ایشان، به تدریس مباحثی بپردازم.

اولین آموزشگاه سینمایی را تاسیس کرد

این سینماگر در ادامه بیان کرد: ما تعداد زیادی بازیگر داریم که فقط بازیگر هستند اما معدود افرادی داریم که دغدغه آنها هنر به معنای کلان قضیه است. اگر امین تارخ اینقدر در ذهن ما مانده است و فکر می‌کنیم که برای او کم گذاشتیم، به این دلایل است. وگرنه ما بازیگر خوب زیاد داریم ولی او کسی بود که اولین آموزشگاه سینمایی را تاسیس کرد و بسیاری بازیگر را به سینمای ایران معرفی کرد. همچنین در بحث صنفی، فعالیت‌های مثبت بسیاری داشت. حتی بسیاری از فعالیت‌های صنفی که انجام می‌داد، خارج از خانه سینما و از طریق ارتباطات دیگری بود تا بتواند کار اعضای صنف را راه بیاندازد. بخش بازیگری او نیز که جای خود دارد.

اسعدیان در ادامه صحبت‌هایش گفت: این مجموعه عوامل است که بازیگری مانند امین تارخ را تبدیل به شخصی می‌کند که آقای عسگرپور می‌گوید متاسفانه نتوانستیم مراسمی در اندازه و شان او برگزار کنیم. البته این هم خیلی بد است که ما فقط شان کسانی که می‌روند را رعایت می‌کنیم و در زمان زنده بودن به شان آنها توجهی نداریم. مثلا باید چنین اتفاقی برای آقای مهرجویی رخ دهد تا متوجه شویم که چه شخصیتی را از دست دادیم. البته نباید اسطوره و بت بسازیم، زیرا همه آدم‌ها ضعف‌هایی دارند؛ من در سکانس‌هایی از سریال خسوف با آقای تارخ کل کل هم داشتم. لزوما اینطور نیست که یک آدم هرچه می‌گوید درست باشد؛ جذابیت ماجرا اینجاست که با آدم‌ها اختلاف نظر هم داشته باشیم و با هم کل کل، قهر و آشتی کنیم. نمی‌دانم چرا وقتی آدمی فوت می‌کند ما فکر می‌کنیم که باید بگوییم همه چیز آن آدم خوب بوده است. مگر می‌شود یک سال با کسی کار کنیم و با یکدیگر کل کل نداشته باشیم؟ آن چیزی که جدا از این موارد می‌دانم و می‌خواهم بگویم این است که نسلی از بازیگران ما در حال تمام شدن هستند. بازیگرانی که در شرایط سخت کرونا شما را همراهی کرده و غر نمی‌زنند و به عنوان یک بازیگر حرفه‌ای وضایف خود را می‌دانند.

این سینماگر در ادامه صحبت‌هایش عنوان کرد: فکر می‌کنم برای سریال خسوف، حداقل هفت، هشت بار از آقای تارخ تست کرونا گرفتیم، در شرایطی که آدم‌ها سر کار نمی‌آمدند، ایشان همراه ما بود. حرفه‌ای بودن چیزی است که متاسفانه نسل جدید بازیگری ما یاد نگرفته است و به همین دلیل با نسل آقای تارخ، انتظامی و دیگرانی این چنین، متفاوت است. مهم بودن آقای تارخ در مجموعه این اتفاقات است، نه اینکه آقای تارخ، بازیگر خوبی بود که بود. این مجموعه را در آدم‌های کمی می‌توان یافت و به همین دلیل افسوس می‌خوریم که چقدر زود آقای تارخ را از دست دادیم.

او در ادامه صحبت‌هایش گفت: باید رفت و دید که آقای امین تارخ چطور امین تارخ شد؛ قطعا یک شبه این اتفاق رخ نداده است. این چیزی است که نسل بازیگران جدید ما باید آن را دنبال کنند. امین تارخ شدن هزینه دارد؛ غیر از اینکه باید عمر خود را بگذارید؛ باید مرتب تجربه کنید، بخوانید و همه چیز را وقف این کار کنید تا بتوانید تبدیل به شخصیت‌هایی چون او، انتظامی، نصیریان و …. شوید. البته بخشی از رفتارهای غیر حرفه‌ای بازیگران جدید نیز به خود ما مربوط می‌شود که شهامت این را نداریم از بازیگران جوان استفاده کنیم. به طوری که از پسر و دختر چهل ساله به عنوان جوان اولی که قرار است به زودی ازدواج کنید بهره می‌گیریم. در صورتی که کلی بازیگر جوان خوب در تئاتر داریم که می‌توانند نقش‌ها را به خوبی بازی کنند.

شاهین امین در ادامه این مراسم گفت: برادر و همسر آقای تارخ نیز در این مراسم حضور دارند. خیلی معذرت می‌خواهم که در ابتدای جلسه از آنها یاد نکردم؛ من را ببخشید. از این دو عزیز می‌خواهم که اگر صحبتی هست بیان کنند.

برادر آقای تارخ در صحبت‌هایی گفت: امین تارخ یک نفر نبود، او کسی بود که دنیایی را به وجد می‌آورد. او نرفته و هنوز هست. من همچنان در حال زندگی با او هستم و از آن روز تا کنون زندگی برایم عزای عمومی است. متاسفانه امین تارخ در بی‌رحمانه‌ترین مراسم ممکن تشییع شد. این حق او نبود. این حق طبیعی من است که نسبت به این موضوع شکایت داشته باشم.

در ادامه این برنامه، شاهین امین تلاش کرد تا از خانواده مرحوم تارخ دلجویی کند.

محمدمهدی عسگرپور در بخش دیگری از این برنامه گفت: حدود سه سال پیش از فوت آقای تارخ، دیدارهای ما کمی بیشتر شده بود. زیرا من در آموزشگاه ایشان به تدریس می‌پرداختم. قبل و بعد از کلاس با یکدیگر صحبت‌هایی می‌کردیم و دریافت‌هایی که از مسائل مختلف داشتیم را باهم به اشتراک می‌گذاشتیم. یک روز درباره مسئله عصر مدرن با ایشان صحبت کردم. ممکن است ما این موضوع را به تغییر شکل دشواری‌های ساخت فیلم خلاصه کنیم. زیرا ما سر صحنه اصولا با بازیگران جوان‌تری که انگار دریافت‌های آنها با نسل پیش از خود متفاوت بود، مواجه می‌شدیم.

او افزود: در واقع به همین دلیل نوع حضور این نسل متفاوت است و مسائل را ساده‌تر در نظر گرفته و کمتر مطالعه می‌کنند. اما سهل‌انگارانه است که این موضوع را فقط به بازیگری خلاصه کنیم؛ چون در حوزه کارگردانی، فیلمنامه، فیلمبرداری و… نیز این اتفاق رخ داده است. البته بازیگرهای قدیمی‌تر به دلیل شرایط دشواری که بود باید خیلی خوب جلو می‌رفتند. مثلا آن زمان نگاتیو بود و امکان برداشت‌های زیاد نبود اما اکنون شرایط دیجیتال سبب شده تا با برداشت‌های خیلی زیاد هم کار جلو برود. اما نمی‌توان به بازیگر گفت که تو کاری نداشته باش که همه چیز تغییر کرده ولی تو سختکوش باش. خب این شدنی نیست.

این سینماگر در ادامه صحبت‌هایش بیان کرد: در این یکی دو سال آخر درباره این موضوع با آقای تارخ صحبت می‌کردم تا نتیجه آن را به کلاس هم منتقل کنم. اینکه مدل این سخت‌کوشی در شرایط فعلی باید چگونه باشد؟ مثلا بازیگر سخت‌کوشی سر صحنه می‌رود و با کارگردانی مواجه می‌شود که دو پلان از او گرفته و سپس از او تعریف می‌کند و می‌گوید که کار خود را به خوبی انجام داده است. خب این بازیگر آرام آرام دلیل سخت‌کوشی خود را نمی‌داند و تغییر می‌کند. فهم جدید ما از این عرصه و اتمسفری که از آن صحبت می‌کنیم، موضوعی است که باید آن را بفهمیم و در کلاس‌ها آموزش دهیم. صحبت‌های ما در خصوص بحث‌هایی این چنین با آقای تارخ خیلی جذاب و لذت‌بخش بود.

عسگرپور ادامه داد: آقای تارخ مانند هر هنرمند اثرگذاری زنده است و به همین دلیل باید به این بحث بپردازیم که سرنوشت آموزشی که ایشان به دنبال آن بود باید چگونه پیش برود؛ نه اینکه این اتفاق کات شود و به مقطعی در تاریخ بپیوندد.

رسانه سینمای خانگی- واکنش جامعۀ سینمایی ایران به کشتار جمعی در غزه

جامعه سینمایی کشور در بیانیه‌ای، کشتار انسان‌های بی‌گناه، مادران و کودکان بی پناه غزه و فلسطین به دست رژیم صهیونیستی را محکوم کردند و نوشت: چشم بستن بر این گستره از وحشی‌گری رژیم صهیونیستی خیانت و جنایت است.

به گزارش سینمای خانگی از اداره کل روابط عمومی سازمان سینمایی، تاکنون، بیش از ۴۷۰ سینماگر از بزرگان سینما، پیشکسوتان، فیلمسازان جوان و فعالان و دست اندرکاران سینما جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم بی گناه و مادران و زنان و کودکان غزه را محکوم کردند. روند دریافت اسامی سینماگرانی که تاکنون موفق به اعلام نام آنها نشده اند، همچنان ادامه دارد.

ابراهیم حاتمی کیا، مسعود جعفری جوزانی احمدرضا درویش، محمد خزاغی، ابوالقاسم طالبی، مرضیه برومند، پوران درخشنده، سیدضیا هاشمی ، رسول صدرعاملی، پرویز شیخ طادی، منوچهر شاهسواری، محمدمهدی عسگرپور، منوچهر محمدی،کمال تبریزی، علیرضا داوودنژاد، علیرضا زرین دست، داریوش ارجمند،شهریار بحرانی،حبیب اسماعیلی، هوشنگ توکلی، احمد مرادپور،سعید سهیلی، جواد شمقدری، جمال شورجه از جمله امضاکنندگان و حامیان این بیانیه هستند.

در این بیانیه تاکید شد: چشم بستن بر این گستره از وحشی‌گری رژیم صهیونیستی خیانت و جنایت است.

در متن کامل این بیانیه و اسامی سینماگران حامی و همراه به این شرح آمده است:

«در چشمانت خلاصه اندوه انسان‌هاست»

نزار قبانی شاعر بزرگ جهان عرب

بار دگر جهان، شرمگین از کشتار و آوارگی هزاران فلسطینی بی‌گناه و مادران و کودکان بی‌پناه غزه است.

دوباره آتش جنگ، هزاران خانه و خانواده و بیمارستان‌ها و مدارس غزه را به خاک و خون کشیده است، در سایه غفلت سازمان‌های بین‌المللی و دیپلماسی کور و پیچیده، این انسان های بی گناه هستند که قربانی می‌شوند. اکنون، چاووش وجدان‌های بیدار به صدا درآمده است؛ و بی‌تردید، هنر و هنرمند در این گرانیگاه، پیشتاز و برج مراقبت شرف و حیثیت انسانی است.

چشم بستن بر این گستره از وحشی‌گری رژیم صهیونیستی امروز، خیانت و جنایت است. باید در سمت درست تاریخ ایستاد.

ما هنرمندان و سینماگران ایران ضمن همدلی با همه انسان‌های بی‌گناه و قربانیان مظلوم جنگ، جنایات وحشیانه و کشتار زنان، مادران، کودکان و کهنسالان بی‌گناه غزه و فلسطین را محکوم می‌کنیم.

ابراهیم حاتمی کیا، مسعود جعفری جوزانی، احمدرضا درویش، محمد خزاعی، ابوالقاسم طالبی،مرضیه برومند،پوران درخشنده، سیدضیا هاشمی، پرویز شیخ طادی، رسول صدرعاملی، منوچهر شاهسواری، منوچهر محمدی، محمدمهدی عسگرپور، کمال تبریزی، علیرضا داوودنژاد، علیرضا زرین دست، داریوش ارجمند، شهریار بحرانی، حبیب اسماعیلی، هوشنگ توکلی، محمدرضا شریفی نیا، احمد مرادپور، سعید سهیلی، جواد شمقدری، جمال شورجه، علی روئین تن، مهدی سجاده چی، بهروز افخمی، امیر سماواتی، محسن روزبهانی، علی قائم مقامی، مرتضی شایسته، امیرحسین شریفی، علیرضا اسحاقی، علی آشتیانی پور، سیدجمال ساداتیان، محمدهادی منبتی، دانش اقباشاوی، علیرضا اسیوند، مجتبی امینی، امیررضا آشتیانی پور، رضا توکلی، جواد اردکانی، محمدحسین لطیفی، فرهاد قائمیان، هادی حجازی فر، محمد کاسبی، علی اکبر ثقفی، حبیب ایل بیگی، محمدرضا شرف الدین، محمدحسین فرحبخش، شهریار بحرانی، احمد نجفی، محسن علی اکبری، محمدرضا شفیعی، جعفر دهقان، سیدجواد هاشمی، پروانه معصومی، سعید حاجی میری، هادی انباردار، رضا ایرانمنش، داریوش بابائیان، مهدی فرجی، احمد نجفی، علی سرتیپی، مستانه مهاجر، حبیب احمدزاده، فرهاد قائمیان، پژمان لشکری پور، حبیب الله والی نژاد، روح الله سهرابی، مسعود نقاش زاده، مسعود ده‌نمکی، جهانگیر الماسی، رسول توکلی،محمدرضا ورزی، جواد نوروزبیگی، سیاوش حقیقی، مسعود اطیابی، جواد رمضان نژاد، بیژن نوباوه، سعید مستغاثی، ناصر شفق، محمدتقی فهیم، پرویز فارسیجانی، رضا برجی، حسین زند باف ، حبیب الله بهمنی، محمدقاصداشرفی، مهرداد خوشبخت، محمود جوانبخت، رضا ایرانمنش، بهزاد بهزادپور، سیدمهدی جوادی، عباس رافعی، انسیه شاه حسینی، سعید الهی، ماشالله شاهمرادی زاده، مرتضی شعبانی، هاشم میرزاخانی، شفیع آقامحمدیان، ابراهیم اصغری، سیدمحمد حسینی، محمدحسین نیرومند، اکبر نبوی، حامد عنقا، حسین طلابیگی، حمید زرگر نژاد، اصغر نقی زاده، بهزاد بهزادپور، سعید سعدی، حسین دارابی، هادی حاجتمند، سعید سعدی، عبدالحمید قدیریان، سیدجواد هاشمی، شهرزاد کمالیزاده، محمد شایسته، سیدرضا محقق، نوید محمودی، سجاد نوروزی، شهرام شاه حسینی، امیرعباس ربیعی، حبیب الله بهمنی، حسن امجدی مقدم، حسین دارابی، مرتضی علی عباس میرزایی، یاسمن نصرتی، محمود جوانبخت، شهرام خرازی ها، رضا برجی، احمد کاوری، رضا آشتیانی، حسین مسافر آستانه، حمید بهمنی، خیر الله تقیانی پور، داوود مرادیان، قادر آشنا، کوروش زارعی، داود صبوری، ابوذر پورمحمدی، جلال غفاری، رضا رستگار، سیدسعید سیدزاده، عبدالحسین بدرلو، وحیدرضاشفیعی، عبدالله باکیده، هادی مقدم دوست، مالک حدپور سراج، راضیه تجار، مهرداد رایانی مخصوص، مهدی مسعودشاهی، ناصر باکیده، امیررضا مافی،محمد عسگری، محمدرضا شفاه، محرم زینال زاده، علی اکبر ثقفی، ناصر درخشان، محمدرضا صابری، اعظم بروجردی، حسن وارسته، حسین خورشیدی، حمید نیلی، فرزاد حسنی، محمد احمدی، سیدمرتضی مصطفوی، محمد عسگری، حسین دوماری، کریم امینی، سعید خانی، مجید کریمی، رویا شریف، علی مشهدی، پروانه مرزبان، محمد کمالی پور، صادق صادق دقیقی، رضا سعیدی پور، منصور سهراب پور، سیدمصطفی حسینی‌، احسان ظلی پور، محدثه قبادی، داود صبوری، محمدرضا مصباح، علی حضرتی، یاسمین نصرتی، مهدی عظیمی میرابادی، مهدی کریمی، محمدرضا شفیعی، حمید بهمنی، عبدالستار کاکایی، محمد دیندار، محمدرضا منصوری، کریم عظیمی، سیداحمد میرعلایی، حسن نجاریان، حبیب والی نژاد، مجتبی فرآورده،، هادی مقدم دوست، مرتضی شایسته، داریوش باباییان، محمدحسین قاسمی، محمودرضا تخشید، محمدرضا منصوری، محمد قاصد اشرفی، محمدرضا فرجی، داود نوروزی،جواد کاسه ساز ،حسن حجگذار،احمد عبدالهیان، بابک برجسته، سیدروح الله حسینی، سهیل کریمی، محسن اسلام زاده، محسن محسنی نسب، رضا ابوفاضلی،سیدعلی میر علایی،حسن صید خانی، حسین صید خانی، مهدی احمدی، مرتضی حیدری،مهدیه سادات محور، محمود گبرلو،مجتبی فرآورده، محبوبه زارعی، عباس صالح مدرسه ای، غلامرضا فرجی، رضا رستگار، امیرعباس ربیعی،حسین ماهینی، احمد کاوری، مهدی مددکار، مهدی اسدی، اکبر تدبیری، جواد اردکانی، مریم پور یامین، اعظم بروجردی، علی بیطرفان، حسین طلابیگی ، مهدی رستگار ، داریوش کرمیار، مهدی فیوضی ، راضیه تجار، امین جواهریان ، ایوب سلحشورنیا، رمزی رئیسی، عباس مجتهدی، مجید هاشمی فرا، حسین اسدی زاده،جواد یقموری ، حمزه علی کاظمی، حسین جعفری، فاطمه شایان پویا، میثم محمد حسنی، علی اصغر فاریابی،جلال الدین کوه دره ای، حسین مروتی، امیرعباس قِلیچ لو، اکبر تدبیری،حیدر جمشیدی، شهاب کسرایی، رضا تقدسی،حامد جعفری، علی مهام،حسن اقاکریمی، مهدی اکبری،عباس اکبری،، هادی انبار دار، کامبیز بابایی، عباس بابویهی، روح الله برادری، مهدی بدرلو،،حسین بهمنی، محمد پورراد، حسین پوراسماعیلی، سیدامیر پروین حسینی، نادره ترکمانی،زینب تقوایی،علی توکل نیا،حسن توکل نیا، حسن جلایر، سعید حاجی میری،عباس حقیقی،شاهرخ دستور تبار،، محمود دینی، عباس رافعی، رضا رخشان، حنیف سروری، سیدمحمدحسن سعادت، سینا مهراد، سیدسعید سید زاده، سید امیر سید زاده، محسن شایان فر، سعید شرفی کیا، سید ناصر شعبانی، سلیم غفوری، روح الله شمقدری، مهدی صباغ‌زاده، مجید زین العابدین، داوود صبوری، سیدمحمدرضا صفوی، سید محسن طباطبایی پور، سید ابراهیم عامریان، مهدی علمی نیا، عبدالله علیخانی، الهام غفوری، جواد فرحانی،، قاسم فهمیم خواه، مهدی فیوضی، صالح دلدم، مجید اسماعیلی، حسین قاسمی جامی، محمد قهرمانی، مجید کریمی، جمال گلی، غلامرضا گمرکی،مجتبی متولی، علی مجیدی، قربان محمدپور، محمود محمد طائمه ، مجتبی محمدی،مهدی مددکار، میر ولی الله مدنی، پروانه مرزبان، محسن مسافرچی، امیرحسین مصباح مهر، مهدی معمارزاده ،یوسف منصوری، هاشم میرزاخانی، محمدحسن نجم، محمد نشاط، محمد نجفی زاده، سعید پروینی، مجتبی رشوند، مصطفی رضوانی، منوچهر زبردست، حسین علی میری رامشه، سید ناصر شعبانی، فخرالدین مظفری، مسعود ردایی، محمد صادق آدین، جعفر بابائیان، کیان بابائیان، محمود آقابابایی، بهمن حبشی، مهدی احمدی، رقیه احمدی، شهرام اسدزاده،سید داوود اطیابی، صابر امامی،علی اوجی ، اصغر بانک،، رضا بانکی، مهران برومند، غلامحسن بلوریان، امیر بنان، ناصر پزشکی،کرامت پورشهسواری، ابوذر پور محمدی ،علی اصغر پورمحمدی، مریم پیرکاری، عباس تهرانی، حمیدرضا جبینی، پیمان جعفری،فتح الله جعفری جوزانی،علیرضا جلالی، امیرمنصور جمشیدی، آرین بانک، عباس جهانبخش، سیدجلال چاوشیان، محسن چگینی،کامران حجازی، محمد حسین‌خانی، سیدحامد حسینی،سید جواد حسینی، عباس حقیقی،داوود حیدری، رضا حیدری،محمود حیدریان، جهان خادم المله، روح الله خوشکام،حسن دادخواه، پرهام دلدار، بهروز رشاد، اصغر رفیعی جم، کیومرث رکنی،، حسن سادات تقوی، عبدالرضا ساعتچی فرد، امیررضا ساعتچی فرد، امیررضا سبط احمدی، محمود سلطانی،احسان سلطانیان،اکبر سنگی، رحمان سیفی آزاد، حسن شکوهی،محمد شهبازی، یدالله شهیدی،بهنام شهیدی،محسن شیرازی، علی شیرمحمدی، ابوطالب صادق دقیقی، رضا صادقی گنجه، سید محسن طباطبایی پور، علی طلوعی، احسان ظلی پور، محمدحسین عامری پویا،مهدی عبادتی نمین، علی عبدالعلی زاده،حسن علیمردانی،الهام غفوری، محمود غلامی، مصطفی غلامی آبادان،قاسم فهیم خواه،علی اکبر قائنی نجفی، علی قوی تن، فهیمه کرمی، علیرضا کریم زاده،کامشاد کوشان،محمد علی کیایی قمی،عباس گردان،علی لدنی، مجتبی متولی، علی مجیدی،محمدرضا محمدی، مجتبی محمدی،فخرالدین مظفری، سید محمدرضا مفیدی،یوسف منصوری،حمیدرضا مهدوی کوچک سرایی، هوشنگ نورالهی،میثم نورانی،مهدی ودادی، سید محسن وزیری، سیدمحمدرضا وزیری،سید حسین هادیان فر، رضا هاشمی،آرش فهیم،مجتبی هنرمند پارسا، محمد یمینی، فضل الله یوسف پور،مقداد طرفه، منصور حیدری، مصطفی رستگاری ، برهان کرم الهی،نقی نعمتی، ساسان ابی‌زاده، شهرام مقصودی، پژمان کریمی، اصغر جلیلی، مصطفی هاشمی، فرزین عسگری، سویری مطلق، محمودی نوبر ، سیدمصطفی احمدی.

رسانه سینمای خانگی- «مش مریم»ی که مهرجویی ساخت و هرگز تکرار نشد

یادش بخیر … آن روزها اندوهِ «مش مریم» فقط نخوردن شامی هایش در آن مهمانی بود و دل‌خوشی‌هایش فقط مرغ و خروس‌هایی که بعد از آمدن از ایلام دور خود جمع کرده بود.

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، «مش مریم» سمبل تمام زنان جنگ‌زده ما بود. او برای فرار از بمب هایی که بر سرشان آوار می شد، به تهران پناه آورده و انقدر صمیمی و دوست داشتنی بود که فریده سپاه منصور بعد از آشنایی با این کاراکتر، به پهنای صورت اشک ریخته و با کمال میل پیشنهاد داریوش مهرجویی را پذیرفته بود. حالا اما اندوه «مش مریم» از نوع دیگری است؛ حالا او در غم از دست دادن خالقش اشک می ریزد و در این ماتم بار دیگر فریده سپاه منصور را هم با خود سهیم می بیند.

فریده سپاه منصور، هنرمند پیشکسوت کشورمان، داریوش مهرجویی را یک استاد کامل می داند. او از این کارگردان فقید به عنوان گوهر یک دانه ای یاد می کند که هیچگاه مثل او را در سینمای ایران نخواهیم داشت.
این بازیگر با اندوه فراوان می گوید: آقای مهرجویی وحشتناک ترکمان کرد و تا ابد از یادها نخواهد رفت که چگونه رفت.

سپاه منصور در گفت و گویی با ایسنا در حالی که هنوز از مرگ دردناک داریوش مهرجویی و همسرش شوکه و ناراحت است، از همکاری اش با این کارگردان فقید در فیلم‌های «مهمان مامان»، «آسمان محبوب» و «طهران تهران» می گوید.

مرگ حق است اما نه اینطور …

این بازیگر سخنش را اینگونه آغاز می‌کند: نمی‌دانم درباره داریوش مهرجویی چه باید گفت. باور کنید زبانم بند آمده. بگویم چطور کار می‌کرد؟ آقای مهرجویی یک انسان خردمند بود که دانش فراوانی داشت و سوادش جدای از فیلمسازی‌اش نبود. داریوش مهرجویی خودش بود و ادا در نمی‌آورد. او مصداق واقعی عبارت «از دل برآید، بر دل نشیند» بود. من خیلی چیزها از ایشان آموختم.

سپاه منصور در حالی که بغض دارد، ادامه می دهد: بمیرم الهی، یادم که می‌افتد بغضم می‌گیرد تجسم که می کنم وحشت می کنم. آدم‌ها که می‌میرند می‌گوییم مرگ حق است، بله حق است اما اینطور؟! نه. داریوش مهرجویی برای سینمای این مملکت خیلی زحمت کشید حقش نبود که اینگونه برود.

داریوش مهرجویی گوهر یک دانه بود

این بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون به همکاری هایش با داریوش مهرجویی اشاره می کند و می گوید: من بعد از «آسمان محبوب» دیگر آقای مهرجویی را ندیدم و سال‌ها بود که مراوداتی نداشتیم اما سه فیلمی که با او کار کردم همیشه خاطراتش برایم باقیست. روز اول که خبر را شنیدم شوکه بودم وقتی شما با من تماس گرفتید خیلی حالم بد بود. هنوز هم باورم نمی‌شود که اینگونه رفته باشد. یادم که می‌افتد تنم برایش می‌لرزد. آقای مهرجویی برای من کلاس درس بود. من بعد از کار کردن با ایشان سال‌هاست درس پس داده‌ام. او آدم باسوادی بود. الان نه، یک سال دیگر می‌فهمیم که چه کسی را از دست داده‌ایم. به عقیده من او گوهر یک دانه بود. در سینمای ایران نه در حال حاضر و نه در آینده بلکه هیچوقت هیچکس را مثل داریوش مهرجویی نخواهیم داشت.

نمایی از فیلم «مهمان مامان»

لهجه کُردی از «مهمان مامان» برایم به یادگار ماند

وی در ادامه صحبت‌هایش به خاطراتی که با مرحوم مهرجویی در فیلم «مهمان مامان» داشت اشاره می‌کند و می گوید: آقای مهرجویی باعث شد من در «مهمان مامان» لهجه کُردی یاد بگیرم. من یکی دو بار سر تمرین رفتم اما ایشان مدام تاکید می‌کرد من کُردی می‌خواهم، کرمانشاهی بگو و من می‌گفتم چشم اما راستش بلد نبودم. آن زمان آقای شاه ابراهیمی طراح صحنه ما بودند و خواهرزاده‌اش که در رشته بازیگری قبول شده بود تازه از کرمانشاه آمده بود که مرا به ایشان معرفی کردند و من گفتم متن را به لهجه غلیظ کرمانشاهی برایم بخوان و من ضبط کردم. من یک ماه و ۱۰ روز تمام هر روز ساعت ۵ صبح از خواب بیدار می‌شدم قبل از اینکه همه بیدار شوند این متن را گوش می‌کردم تا اینکه یاد گرفتم. بعد از آن یک روز که تلفنی با دخترم صحبت می‌کردم به من گفت مامان چرا انقدر لهجه‌دار شده‌ای؟! من آنقدر به لهجه کردی عادت کرده بودم که حتی در سریال «نون خ» هم از تجربه «مهمان مامان» کمک گرفتم و این لهجه از «مهمان مامان» برایم به یادگار ماند.

فریده سپاه منصور در سخنان پایانی اش در توصیف زنده یاد داریوش مهرجویی چنین می‌گوید: او افتخار سینمای ایران بود. هر فیلمش یک کلاس درس بود. داریوش مهرجویی یک استاد کامل بود اما نوع مرگش بسیار دردناک و وحشتناک. هیچگاه از یادمان نخواهد رفت که او چطور از بین ما رفت.

به گزارش ایسنا، مهمان مامان و آسمان محبوب دو فیلمی بود که داریوش مهرجویی در زمان حیات خود با سرمایه گذاری تلویزیون کارگردانی کرد. دیگر فیلم این کارگردان فقید که با همکاری صداوسیما ساخته شد، «همدان‌ها» نام دارد.

رسانه سینمای خانگی- سینما در موضوع «وحدت» مسلمان مسئولیت دارد

مهدی عظیمی میرآبادی گفت: تبیین استراتژی برای رسیدن به وحدت میان اهل تسنن و تشیع در سینما امری ضروری است که متأسفانه این مسأله مهم هیچ گاه توسط مدیران و سیاست گذاران سینمایی مورد توجه قرار نگرفته است.

به گزارش سینمای خانگی، مهدی عظیمی میرآبادی تهیه کننده سینما و مدیرعامل سابق انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس همزمان با هفته وحدت در خصوص بی توجهی به پتانسیل سینما در جهت تقریب مذاهب گفت: وقتی ما از سینمای استراتژیک صحبت می کنیم منظورمان صرفاً تولیدات در خصوص مقوله هایی همچون دفاع مقدس و امثال آن نیست؛ همین مسأله وحدت میان شیعیان و اهل تسنن یکی از مسائل مهم استراتژیک است که باید در سینما آثار متعددی در خصوص آن تولید شود.

مدیر کل اسبق نظارت و ارزشیابی سینمای حرفه ای در گفتگو با سینماپرس، افزود: عدم توجه به مسأله استراتژیک و مهمی مانند وحدت نشان از سهل انگاری است؛ این سهل انگاری هم از طرف سینماگران است و هم از طرف مدیران سینمایی! طبیعتاً ما در سینمای مان نیازمند تولید فیلم هایی هستیم که در این سمت و سو حرکت کنند.

عظیمی میرآبادی سپس با بیان اینکه احتمالاً برخی افراد از اینکه وارد این مباحث شوند ترس و وحشت دارند اظهارداشت: برخی می ترسند که ورود به این مقوله مهم مسأله ایجاد کند. در صورتی که چنین نیست. برخلاف آنچه دشمنان می خواهند خوشبختانه در ایران اسلامی شیعیان و اهل تسنن مانند برادر در کنار یکدیگر مشغول به همزیستی مسالمت آمیز هستند. ما در بسیاری از شهرها شاهد این هستیم که خانواده های سنی و شیعه در کنار هم با آرامش زندگی می کنند.

تهیه کننده فیلم های سینمایی «سیب و سلما»، «های پاور» و «عینک» تأکید کرد: حتی بارها دیده شده که اهل تسنن از زائرین امام حسین (ع) به ویژه در مراسم راهپیمایی عظیم و میلیونی اربعین حسینی (ع) پذیرایی می کنند. این اتفاق نه تنها در شهرهای مرزی ایران که در شهرهای کشور عراق نیز به وفور دیده می شود.

این سینماگر خاطرنشان کرد: برخلاف تصور دشمنان اختلاف میان شیعیان و اهل تسنن حضرت علی (ع) نیست بلکه نقطه اشتراک ما امیرالمونین است چرا که همه ما قبول داریم که او جانشین پیامبر اکرم (ص) است. از این رو نباید اجازه دهیم دشمنان تفرقه ایجاد کنند. دشمنان به ویژه انگلیسی ها بارها درصدد بوده اند تا میان شیعه و سنی تفرقه ایجاد کرده و به نفع خود از این تفرقه سوءاستفاده کنند.

وی یادآور شد: بارها دیده شده در بسیاری از شهرها و استان ها مانند گرگان و خوزستان و کردستان و آذربایجان دشمنان به عنوان شکاف مذهبی و فرهنگی سوء استفاده کرده اند. از این رو نیاز است که ما با انجام کارهای فرهنگی و آگاهی دادن به عموم افراد جامعه ضمن ایجاد وحدت و انسجام بیشتر دست دشمنان را رو کنیم و مانع از این بشویم که آن ها بتوانند نقشه های شوم خود را پیاده سازی کنند.

عظیمی میرآبادی در پایان این گفتگو متذکر شد: مدیران و هنرمندان عرصه فیلم و سینما تاکنون از باب اینکه استراتژی دقیق و مشخصی نداشتیم و دچار تفاوت دیدگاه و عدم باور به این موضوع بودیم جرأت پرداختن به این مقولات را نداشتند. اما بی شک این استراتژی ما را به سمت وحدت رهنمون می کند. ما به عنوان یک کشور مسلمان قدرتمند که دیگر ادیان در سایه اش زندگی می کنند باید بفهمیم که پرداختن به مذاهب مختلف نه تنها بد نیست که بسیار هم با ارزش است.

رسانه سینمای خانگی- سینما ه نقشی در صلح دارد؟

نشست تخصصی «سینما و صلح» با حضور مدیرعامل موزه سینما، مدیر شورای بین‌المللی موزه‌ها و تعدادی از کارگردان‌ها و نویسندگان حوزه سینما در محل موزه سینما برگزار شد.

به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی موزه سینما، نشست «سینما و صلح» به مناسبت روز جهانی صلح با حضور حبیب احمدزاده کارگردان سینما و نویسنده، محمدرضا تقی‌پور مدیر موزه صلح، سیداحمد محیط طباطبایی مدیر شورای بین‌المللی موزه‌ها (ایکوم)، وحید آگاه استاد دانشگاه و مجید اسماعیلی مدیرعامل موزه سینما برگزار شد.

مجید اسماعیلی مدیرعامل موزه سینما گفت: امروز ما در جهانی زندگی می‌کنیم که پر از جنگ است و سوال این است که چرا سینما تا به امروز نتوانسته صلح به وجود بیاورد. ذات سینما یک فضای سخت‌افزاری صلح است و همه با هم یک چیز واحد می‌بینند که این خود نمادی از صلح است. بنابراین به نظر می‌رسد ذات سینما این امکان را دارد تا صلح ایجاد و به گسترش صلح کمک کند.

وی با اشاره به نقش سینما به عنوان ابزاری برای برقرارکننده صلح میان جوامع، افزود: وقتی در جامعه‌ای افراد بتوانند از طریق سینما با هم حرف بزنند دیگر لازم نیست حرف‌های خود را جای دیگری بزنند زیرا از طریق سینما می‌توانیم صحبت‌های‌مان را به تصویر ترجمه کنیم، تصویر را به مواجهه بگذاریم و اگر این توازن در تصویر اتفاق بیفتد و نه در جای دیگر این اتفاق عاقلانه‌تر است. هر چقدر بتوانیم مواجه‌های سخت را به مواجه نرم تبدیل کنیم بهتر است و این امر از کارکردهای سینما است.

مدیرعامل موزه سینما اظهار کرد: دنیای امروز به جهت بحران‌های مختلف اعم از بحران هویت، ناکارآمدی، تبعیض، مشروعیت، نفوذ دنیای ملتهبی شده است و این بحران‌ها هدف مشترکی دارند که آن تولید نفرت است. اگر در جامعه‌ای این بحران‌ها به اوج خود برسد نفرت میان افراد آن جامعه نیز بیشتر می‌شود و با بالا رفتن درجه نفرت در جامعه قطعا جنگ خواهد شد. سینما می‌تواند به هر کدام از این بحران‌ها با یک مبنای منطقی بپردازد تا به صلح پایدار برسد در غیر این صورت صلح ناپایدار خواهیم داشت.

اسماعیلی با بیان اینکه در سینما باید حرفی درست و مشترک تولید و منتشر کرد، گفت: یکی از کارهای بزرگی که سینما می‌تواند انجام دهد این است که عاقلانه و مبتنی بر واقعیت‌ها به بحران‌ها بپردازد و درجه نفرت را در جامعه کاهش دهد. متاسفانه سینما این نقش و کارکرد خود را به خوبی ایفا نمی‌کند. گاهی سینما به جای کاهش میزان نفرت میان افزاد جامعه، نفرت‌افزایی می‌کند و باعث خشم بیشتر میان مردم می‌شود درحالیکه می‌شود درباره هر چیزی حرف زد و به صورت منطقی به آن پرداخت.

وی افزود: زمان آن نیست که شرایطی مانند آلمان قدیم را که در طول ۱۰۰ سال ۱۵ انقلاب تجربه کرد و هزاران نفر کشته شدند تجربه کنیم. در سینما می‌توانیم به جای جنگیدن و بعد به صلح رسیدن با گفتگو به صلح برسیم.

تاکید سینمای دانش بنیان بر «اصلاح‌پذیری» در جامعه

مدیرعامل موزه سینما با بیان اینکه سینمای ایران فراز و نشیب زیادی دارد، گفت: به عنوان مثال، فیلم‌های مجید مجیدی در مورد سینمای فطرت است که ریشه در خوبی‌های بیرونی انسان‌ها دارد. پیش از این درباره سینمای دانش‌بنیان صحبت کرده‌ایم؛ سینمایی که می‌داند چه می‌خواهد بگوید و چیزی را که می‌خواهد بگوید به صورت علمی می‌داند و از آن پشتیبانی می‌کند تا محقق شود. گاهی می‌خواهیم به صلح اشاره کنیم ولی جنگ را بارزتر نشان می‌دهیم. احساس می‌کنم برخی از سینماگران ما از مفهوم صلح دور شده‌اند.

اسماعیلی افزود: ما می‌توانیم در فیلم‌ها بحران‌های اجتماعی نظیر بحران توزیع ناعادلانه مشاغل و ثروت را نشان دهیم. باید توجه داشته باشیم که اگر ما این بحران را به سینما تبدیل کردیم و خروجی این تصویر تبدیل به خشم متراکم شود کار خود را انجام نداده‌ایم. درست است سینماگر باید وضعیت را آینه‌وار نشان دهد ولی سینمای دانش‌بنیان و هوشمند متوجه این موضوع است که همه ما داخل یک کشتی هستیم و اگر بخواهیم این کشتی را به سلامت به مقصد برسانیم باید مراقب باشیم که هر چیزی که مطرح می‌کنیم ناظر بر «اصلاح‌ پذیری» باشد.

وی ادامه داد: توجه به اصلاح‌پذیری تفاوت میان سینمای فطرت با سایر سینماها است که در آثار مجید مجیدی می‌بینید. علاقه داریم سینمایی داشته باشیم که وضع موجود را نشان دهیم و برای اصلاح و بهتر شدن جامعه و پایدار شدن وضعیت، حرف خود را هم بزنیم. سینمای هوشمند سینمایی است که اگر دردی را دوا نمی‌کند و راهکار ارائه نمی‌دهد، حداقل آن نقطه‌هایی را که می‌تواند به اصلاح بیانجامد از بین نبرد.

با گذشت، صلح محقق می‌شود

در بخش دیگری از این نشست حبیب احمدزاده درباره سینما و صلح گفت: موضوع سینما و صلح مانند چاقوی دولبه است. یکی از توانایی‌های سینما، قدرت اشاعه است که در کنار آن جنایتی هم خلق شده و آن این است که ما آن چه در فیلم نشان می‌دهیم نیستیم و این بسیار خطرناک است.

وی افزود: یادم می‌آید در زمانی که کتاب می‌خواندیم دوست داشتیم با ذهن خود قطعاتی بسازیم و همزادپنداری کنیم ولی امروز در سینما یک ماجرای خلق شده را به همراه یک بسته پاپ‌کورن می‌بینیم و بیرون می‌آییم. به عنوان مثال، به عنوان کارگردان می‌توانیم فیلمی درباره اعتیاد بسازیم در حالی که خودمان هم معتاد باشیم؛ زیرا برایمان مهم این است که در آن یک ساعت و نیم در قاب سینما آدم خوبی به نظر بیاییم و این خطری است که همه ما را تهدید می‌کند. قبلا اگر نویسنده سعی می‌کرد به ایده‌آل‌هایش برسد و هدف باشد امروز به راحتی می‌توانیم فردی جنگ‌طلب باشیم اما فیلمنامه‌ای درباره صلح بنویسیم زیرا بستگی به این دارد که چقدر به من پول می‌دهند و این خطری است که امروز همه ما را تهدید می‌کند.

احمدزاده همچنین گفت: جهان مجازی که بخشی از آن سینما است به راحتی به ما اجازه می‌دهد پشت لایه‌های مختلف مخفی شویم و این موضوع در محدوده جهانی نیز اتفاق می‌افتد. در دنیا به اسم آزادی، صلح و حتی دین، جنایت‌های زیادی شده است و این کلمات حربه خوبی برای سوء‌استفاده بوده است و کاری که جهان امروز از طریق رسانه با ما انجام می‌دهد همین است.

وی ادامه داد: مهم نیست که در چه موقعیتی از صلح یا جنگ باشید مهم این است که انسانی رفتار کنید. اگر در دوره صلح به سر می‌برید و به دیگران احترام نمی‌گذارید، شما صلح‌طلب نیستید. اگر در دوران جنگ توانستید انسان خوبی باشید و حتی با دشمنانتان انسانی رفتار کردید می‌توانید ادعای صلح داشته باشید. به نظرم می‌توان فیلمی ساخت که وقتی تمام می‌شود مخاطب با خود بگوید چرا من نباید مانند قهرمان واقعی فیلم باشم. مهم نیست چه موقعیتی دارید مهم این است که بتوانید آن موقعیت را در واقعیت به یک معجزه برای خود و دیگران تبدیل کنید که اگر یاد بگیریم می‌فهمیم که انسانیت چه لذت بزرگی دارد.

احمدزاده همچنین گفت: سینمای ایران سینمای نجیبی است به همین دلیل می‌توان از طریق سینما با دنیا صحبت کرد؛ می‌توان بدون اینکه از ارزش‌ها عدول کرد توسط ارزش‌های انسانی با دنیا ارتباط برقرار کرد. باید سعی کنیم در زندگی‌مان همانند آنچه روی پرده سینما نمایش می‌دهیم باشیم. ما به این دنیا آمده‌ایم که دنیا را جای بهتری کنیم و بهتر از قبل به نسل بعدی برسانیم و از یاد نبریم که صلح با گذشت می‌تواند محقق شود.

سینما گذشته، حال و آینده را به هم وصل می‌کند

در ادامه محیط طباطبایی رئیس شورای بین‌المللی موزه‌ها (ایکوم) با اشاره به مفهوم موزه، گفت: موزه یک نهاد فرهنگی است که حتما باید نتیجه آن صلح باشد، موزه‌ای که کینه و نفرت دامن می‌زند را نمی‌توان موزه نامید. امروز را برنامه مشترک میان صلح و سینما قرار دادند تا از زاویه موزه سینما و موزه صلح به آن پرداخته شود. وظیفه موزه این است که مانند مادر رفتار کنند و فرهنگ و باور و شناخت و دین مادری خود را به نسل‌های بعد منتقل کنند. به همین دلیل است که مخاطبان اصلی این موزه‌ها بیشتر کودک و نوجوان است.

وی با بیان اینکه موزه‌های جنگ موزه‌های مهمی هستند اما امروز این موزه‌ها را با عنوان موزه‌های صلح می‌شناسیم، بیان داشت: سینما در قالب هر فیلم می‌تواند رفتار موزه‌ای داشته باشند. فیلم‌هایی موزه‌ای ساخته شده‌اند که می‌توانند فرهنگ و زندگی را در تمام مقاطع ضبط کرده و انتقال دهند و از قصه، فرهنگ و داستان برای انتقال یک مفهومی استفاده کنند.

محیط‌طباطبایی با اشاره به اهمیت امید در آثار سینمایی، گفت: یکی از کلید واژه‌های اصلی زندگی انسان، امید است. هر فیلمی که امید را از شما بگیرد به وظیفه انسانی خود عمل نکرده است. باید امید را در ذهن مخاطب و نسل بعد زنده نگه داریم. به همین دلیل سینما یک پل ارتباطی است؛ این پل وقتی می‌تواند مفهوم اصلی خود را در مفاهیم صلح و انسانی درک ‌کند که بتواند امید و هم‌زیستی را منتقل کند. سینما در شکل موزه‌ای خود، گذشته حال و آینده را به هم وصل می‌کند.

رابطه سینما و صلح و چند دسته بندی مهم

وحید آگاه دبیر این نشست و استاد دانشگاه نیز گفت: سینما باید امیدبخش و پیام‌آور صلح باشد. رابطه سینما و صلح در چند دسته‌بندی جای می‌گرید؛ ابتدا اینکه صلح در ذات سینما و هنر است. کلمه موزه به تنهایی روح شما را لطیف می‌کند و تصویری از نفی خشونت و تشویق به زندگی مسالمت‌آمیز است و سینمای صلح دسته‌بندی دوم است. دسته سوم مربوط به سینمای اجتماعی است که حتی اگر راهکار هم نداشته باشد در دلش یک زنهار دارد و در راستای سینمای صلح است.

وی ادامه داد: هر چقدر هنر در کشوری قوی‌تر و فزاینده‌تر باشد، ناآرامی‌ها و ناراحتی‌ها کمتر خواهد بود. افراد با دیدن و شنیدن هنر حال‌شان بهتر می‌شود پس هنر نقش مهمی دارد. اگر هنرمندان با آثار هنری خود این حرف را بیان کنند از بخشی از خشونت‌ها در جامعه جلوگیری می‌کنند.

در این نشست که به همت موزه سینما، موزه صلح تهران، ایکوم ایران و موسسه حقوق و هنر برگزار شد، کلیپی از صحبت‌های حجت‌الله ایوبی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران درباره سینما و صلح و بخشی از فیلم‌های «دو راه حل برای یک مسأله» ساخته زنده یاد عباس کیارستمی و «باشو غریبه کوچک» ساخته بهرام بیضایی نیز نمایش داده شد.

رسانه سینمای خانگی- «دنیای من فوعه» روایت حبس چهار ساله شیعه

مصطفی آقامحمدلو کارگردان فیلم کوتاه «دنیا منم فوعه» که روایتی از محاصره چهار ساله یک منطقه در کشور سوریه است، به ارائه توضیحاتی درباره تجربه ساخت این فیلم پرداخت.

به گزارش سینمای خانگی از مهر، «فیلم کوتاه» یکی از محصولات بصری مهم و جریان‌ساز در دنیای جدید محسوب می‌شود و به همین دلیل دیگر به‌سختی می‌توان تولیدات این حوزه را نادیده گرفت.

فیلم کوتاه «دنیا، منم فوعه» سی‌وچهارمین فیلم کوتاهی است که در قالب این گفتگو میزبان کارگردانش بودیم.

«دنیا، منم فوعه» را می‌توان در دسته فیلم‌های مرتبط با جریان مقاومت در منطقه قرار داد و همان‌طور که از نامش برمی‌آید، تلاش دارد روایتی از منطقه‌ای فراموش شده با نام «فوعه» در سوریه ارائه کند.

آنچه می‌خوانید، گفتگوی خبرگزاری مهر با مصطفی آقامحمدلو نویسنده و کارگردان فیلم کوتاه «دنیا، منم فوعه» است.

* بعد از فیلم‌کوتاه «اسما» این دومین فیلم کوتاه شما با موضوع تحولات سوریه و مشخصاً جریان مقاومت است. بد نیست از اینجا شروع کنیم که ریشه این دغدغه کجاست و تا چه زمانی می‌خواهید این مسیر را ادامه دهید؟ آیا امکان دارد روزی یک فیلم‌کوتاه با سوژه اجتماعی از مصطفی آقامحمدلو شاهد باشیم؟

۱۰ سال پیش از آنکه فیلم کوتاه «اسما» را بسازم، در حوزه بحران‌های منطقه مستندسازی می‌کردم. حدود ۲۰ الی ۲۵ فیلم مستند در عراق و افغانستان ساختیم که همه آن‌ها بر موقعیت‌های بحرانی این کشورها متمرکز بوده است.

* که به نوعی می‌شود همان محور مقاومت.

بله. این‌ها کشورهای حوزه محور مقاومت هستند. من خودم را فیلمساز مقاومت می‌دانم و احتمالاً فیلم‌های بعدی هم که خواهم ساخت، نشانه‌هایی از این جنس فیلمسازی را در دل خود خواهد داشت. بالاخره هر کسی برمبنای تجربیات و مشاهدات خودش فیلم می‌سازد. فیلم کوتاه «اسما» که پیش‌تر هم درباره‌اش با هم صحبت کردیم، حاصل مصاحبه با یک سوژه واقعی بود.

فیلم «دنیا، منم فوعه» هم حاصل گفتگوهای من با حدود ۲۰۰ الی ۳۰۰ نفر از کسانی است که از محاصره فوعه رها شده بودند. حسم این بود که روایت هر یک از این آدم‌ها می‌تواند سوژه ساخت یک فیلم سینمایی بین‌المللی باشد. فوعه و کفریا، موقعیتی عجیب و غریب داشته‌اند و به‌عنوان سخت‌ترین محاصره تاریخ، احساس کردم حرف‌های ناگفته‌ای درباره‌شان وجود دارد.

* این عنوان «سخت‌ترین محاصره تاریخ» را براساس پژوهش مطرح می‌کنید؟

واقعاً شما نمی‌توانید نمونه مشابه این محاصره را در هیچ کجای دنیا پیدا کنید. کوبانی ۶ ماه در محاصره بود و محاصره‌اش هم یک محاصره ۳۶۰ درجه نبود، اما همه دنیا و رسانه‌ها به آن پرداختند اما در حدود ۴ سالی که فوعه و کفریا در محاصره بودند، سکوت کامل بر جهان حاکم بود و رسانه‌ها هم سکوت مطلق کرده بودند. حتی رسانه‌های ایران هم سکوت کرده بودند. این منطقه کوچک در عمق استان ادلب قرار دارد. در این منطقه حدود ۴۰ هزار شیعه، به مدت ۴ سال در محاصره قرار می‌گیرند و مطلقاً هیچ‌چیز به آن‌ها نمی‌رسد. برخی اوقات هواپیماهای ما کمک‌هایی را به‌صورت هوایی در این منطقه رها می‌کردند اما از آنجایی که ارتفاعی پایین‌تر نمی‌توانستند بیایند، برخی از این کمک‌ها به مناطق دیگر می‌افتاد و به دست این اهالی نمی‌رسید.

در این منطقه حدود ۴۰ هزار شیعه، به مدت ۴ سال در محاصره قرار می‌گیرند و مطلقاً هیچ‌چیز به آن‌ها نمی‌رسد. برخی اوقات هواپیماهای ما کمک‌هایی را به‌صورت هوایی در این منطقه رها می‌کردند اما از آنجایی که ارتفاعی پایین‌تر نمی‌توانستند بیایند، برخی از این کمک‌ها به مناطق دیگر می‌افتاد و به دست این اهالی نمی‌رسید

باید حرف‌های این آدم‌ها را بشنوید تا بدانید عمق این فاجعه اگر ما دیرتر رسیده بودیم، تا کجا می‌توانست برود. در حدود یک سال و نیم پایانی محاصره، آدم‌ها علف هرز و آب باران می‌خوردند! من یک خانم ایرانی می‌شناختم که می‌گفت قبل از شلوغی‌ها و درگیری‌ها با همسرش که اهل فوعه بوده ازدواج کرده و به این منطقه آمده بود.

در همان روزهای ابتدایی محاصره همسرش را می‌گیرند و در پشت‌بام یک خانه، داخل یک قفس او را می‌بندند. او تعریف می‌کرد در تمام طول ۸ روزی که همسرش در حال احتضار قرار داشت و داشت به شهادت می‌رسید، تمام مدت یکدیگر را می‌دیدند! تصور کنید چقدر این موقعیت عجیب و دراماتیک است. وقتی با این خانم صحبت می‌کردم دیدم دختری ۴ ساله دارد که یک سیب را مدام نگاه می‌کند. وقتی پرسیدم چرا اینگونه می‌کند؟ گفت این دختر من تا کنون سیب را از نزدیک ندیده و در ایام محاصره به دنیا آمده است.

حوادث روزمره در فوعه، به‌شدت تکان‌دهنده و نمایشی بوده است. هر کسی که از فوعه به بیرون آمد، آکنده از این جنس مشاهدات بود. هر کدام از آدم‌ها احساس می‌کردند دچار سرنوشت خاصی شده‌اند که دنیا باید صدای‌شان را بشنود.

* اتفاقاً عنوان فیلم هم نشان می‌دهد که می‌خواهد خبر از مظلومیت یک منطقه به دنیا بدهد، اما فیلم هیچ اطلاعات خاصی درباره منطقه فوعه نمی‌دهد. مخاطبی که تاکنون اسم فوعه را نشنیده است، چه دریافتی می‌تواند از روایت فیلم داشته باشد؟

فیلم را اگر بخواهیم نسبت به عظمت حادثه فوعه قیاس کنیم، قطعاً حرف اندکی زده است. آنقدر عمق فاجعه و ابعاد این اتفاق ویژه بود که ما تلاش کردیم در روایت این فیلمنامه که نسخه اولیه آن در حدود ۵۰ دقیقه بود، همه این ابعاد را پوشش دهیم. در استعداد فیلم‌کوتاه و با توجه به دشواری تأمین بودجه برای ساخت فیلم‌کوتاه، اگر می‌خواستیم همه آن شرایط ویژه و ملتهب را به تصویر درآوریم، هزینه تولید بسیار بالا می‌رفت و از پس آن برنمی‌آمدیم.

نمایی از فیلم کوتاه «دنیا، منم فوعه»

* خب اگر بنا را بر ناتوانی روایت درست و جامع بگذاریم، لزوم ساخت چنین فیلمی چیست؟

فیلم به اندازه خودش می‌تواند کار کند و حداقل این است که برای مخاطب این سوال را به‌وجود می‌آورد که فوعه کجاست و این انسان‌ها چه کسانی هستند؟

* ولی نکته اینجاست که مخاطب برای درک فیلم، گویی نیاز به اطلاعات بیرون از فیلم دارد.

فیلم به‌اندازه یک فیلم‌کوتاه می‌تواند مخاطب را با اسم فوعه آشنا کند اما قطعاً این نقطه ابتدایی یک ماجراست. گویی ما تنها یک سطر از فوعه گفته‌ایم. اشاره کردم فیلمنامه اولیه حدود ۵۰ دقیقه بود اما با هر کسی که صحبت می‌کردیم، می‌گفت از نظر بودجه، امکان ساخت چنین فیلمی در مدیوم سینمای کوتاه وجود ندارد. به همین دلیل سراغ فیلمنامه کوچک‌شده‌ای رفتیم که امکان ساختش فراهم بود و حاصلش حالا مقابل شماست.

حکایت این دوربین در فیلم یک حکایت واقعی در فوعه بوده است. یک مستندساز ایرانی دوربینی را به داخل محدوده محاصره می‌فرستد و از همین طریق فیلم‌هایی را به دست می‌آورد و برمبنای همان تصاویر و اطلاعات عملیات محرم شکل می‌گیرد

* این فیلم‌کوتاه مگر محصول سازمان اوج نیست؟ واقعاً مشکل بودجه داشتید؟

خیر. کمتر از ۵۰ درصد بودجه فیلم را سازمان اوج تقبل کرد. بخشی از آن را انجمن سینمای جوانان پرداخت کرد، مقداری را هم مؤسسه آوینی و باشگاه فیلم سوره تقبل کردند.

* خیلی هم دست‌تان تنگ نبوده!

البته این تکه‌تکه بودجه گرفتن‌ها، چیزی در حدود ۴ سال زمان برد. هنوز هم ۲۰۰ میلیون تومان بابت تولید این فیلم بدهکاریم.

* حالا که صحبت از امکانات است، درباره دکور هم صحبت کنید. به نظر می‌رسد فضای کار خیلی شبیه تله‌تئاتر شده است. چطور به این لوکیشن رسیدید و چقدر از دکور استفاده کردید؟

ما خیلی جستجو کردیم تا لوکیشنی پیدا کنیم که از نظر فضای داخلی و خارجی، شبیه همان ساختمان امن واقعی در فوعه باشد. تلاشمان این بود که لوکیشن واقعی پیدا کنیم و چیزی را از ابتدا نسازیم، اما متأسفانه نتوانستیم. باید جزئیاتی را رعایت می‌کردیم که برای مخاطب سوری زبان و یا مخاطب آشنا با آن جغرافیا می‌توانست مهم باشد. در طول یک ماه پیش‌تولید لوکیشن مناسبی را پیدا نکردیم و تنها گزینه ساخت دکور بود که اتفاقاً گزینه هزینه‌بری هم برای‌مان بود.

* درباره ساختار روایت، تمهید دوربین شاهد در فیلم زمانی کارکرد دارد که بتوانیم آن را تبدیل به یک شخصیت پیش‌برنده در روایت کنیم. فکر می‌کنید این دوربین شاهد در فیلم شما توانسته چنین شخصیتی پیدا کند و تبدیل به یک کاراکتر شود؟

ما در روایت خود شخصیتی به نام سیدعلی داریم که از ابتدا او را با یک دوربین هندی‌کم می‌بینیم. متوجه می‌شویم او حدود یک سال است در حال مصاحبه با افراد است و در انتهای فیلم هم از آن رمزگشایی می‌شود و می‌فهمیم ماجرای آن چیست. حکایت این دوربین هم یک حکایت واقعی در فوعه بوده است. یک مستندساز ایرانی دوربینی را به داخل محدوده محاصره می‌فرستد و از همین طریق فیلم‌هایی را به دست می‌آورد و برمبنای همان تصاویر و اطلاعات عملیات محرم شکل می‌گیرد. از این منظر اتفاقاً فکر می‌کند دوربین در این فیلم کاملاً یک کاراکتر دارد.

* جز چند دیالوگ گل‌درشت کاراکترها خطاب به دوربین که قرار است بخشی از اطلاعات را به‌صورت مستقیم به مخاطب منتقل کند، این دوربین هیچ هویت و کارکرد دیگری در روایت ندارد.

در رمزگشایی انتهای داستان ما این نکته را مطرح می‌کنیم که حافظه همین دوربین از طریق دختربچه‌ای به ایران می‌رسد و برمبنای همان، عملیات نجات فوعه شکل می‌گیرد. نکته‌ای که برای‌مان مهم بود این بود که نقش ایرانی‌ها در نجات فوعه را بدون اشاره مستقیم و بدون وارد کردن کاراکتر ایرانی به داستان، مورد اشاره قرار دهیم. حضور این دوربین درواقع پی او وی (زاویه دید) ایرانی در روایت است که منجر به نجات این جماعت می‌شود. البته اشاره مستقیم و گل‌درشتی به آن نداشتیم.

در مسیر نگارش فیلمنامه خیلی روی این مسئله بحث کردیم که این هندی‌کم چقدر باید در فیلم حضور داشته باشد. حتی درباره فرم تصاویر مربوط به هندی‌کم هم بحث‌هایی داشتیم تا ببینیم باید از تصاویر ضبط‌شده توسط هندی‌کم استفاده کنیم یا تصاویر دوربین اصلی را با تمهیدات بصری به تصویر هندی‌کم نزدیک کنیم. نهایتاً به این جمع‌بندی رسیدی که زیبایی‌شناسی فیلم را خیلی نباید از بین ببریم. اگر می‌خواستیم از تصویر واقعی دوربین هندی‌کم استفاده کنیم و یا تمهیداتی مانند درج دکمه قرمز «Rec» در کنار تصویر و قاب معروف هندی‌کم را به کار ببریم، خیلی از فیلم بیرون می‌زد. هم روایت را از دست می‌دادیم و هم یکدستی فضای بصری فیلم از بین می‌رفت. از همان دوربین اصلی استفاده کردیم و تلاش کردیم با تغییر فاصله کانونی و ریختگی تصویر، حس دوربین هندی‌کم را به مخاطب القا کنیم.

وقتی روس‌ها به سوریه آمدند، تازه دیدیم که هم‌سطح تجهیزات نظامی، دوربین به همراه دارند. اینجا بود که ایرانی‌ها هم متوجه اهمیت دوربین و پوشش رسانه‌ای فعالیت‌های خود در سوریه شدند. از سال پنجم یا ششم حضور ما در سوریه بود که حاج قاسم گفت نیاز به مستندسازی داریم و به همین دلیل فضای کار کمی باز شد

* چرا زبان فیلم فارسی است؟ در دقایق ابتدایی حتی این حس به مخاطب دست می‌دهد که فیلم مربوط به جنگ ایران و عراق است! در حالی که زیرنویس و استفاده از زبان اصلی، خیلی وقت است که در سینمای ما حل شده است. فیلم قبلی خودتان زیرنویس داشت و همین شب‌ها هم سریال «عاشورا» به زبان ترکی از تلویزیون پخش می‌شود و زیرنویس دارد.

فیلم «اسما» را تلاش کردیم با زبان شامی و لهجه سوری بسازیم. حدود ۶ ما برای بازیگرش گشتیم و او هم یک ماه و نیم زیرنظر مشاور لهجه تمرین کرد اما نهایتاً فقط توانستیم به لهجه واقعی، نزدیک شویم! ما همه ایران را گشتیم و هر کس که فکر می‌کردیم می‌تواند در فضای فیلم به زبان عربی سوری صحبت کند، آمد و تست داد اما به نتیجه نرسیدیم. اگر می‌خواستیم در این فیلم هم زبان اصلی را رعایت کنیم، که خودم خیلی دوست داشتم این اتفاق رخ دهد، باید فیلم را در سوریه می‌ساختیم و هزینه‌اش بسیار بالا می‌رفت.

البته در سینمای جهان هم ما نمونه‌هایی داریم. مانند ریدلی اسکات که درباره یونان باستان فیلم می‌سازد اما کاراکترها انگلیسی صحبت می‌کنند. نمونه‌هایی از این دست بسیار داریم. البته این فیلم کوتاه برای اکران در سوریه و کشورهای عربی دوبله شده است اما در پخش بین‌الملل همین زبان فارسی و زیرنویس انگلیسی را خواهیم داشت. نکته دیگر هم این بود که در هدف‌گذاری برای مخاطبان، سهم ۷۰ درصدی برای مخاطبان داخلی در نظر گرفته بودیم.

*خب چه نیاز بود این همه برای رسیدن به لهجه اصیل سوری تلاش کنید؟ مگر چند درصد مخاطبان ایرانی متوجه این لهجه می‌شوند؟

می‌خواستیم به آن فضا نزدیک شویم می‌خواهم اینجا این را هم بگویم که هنوز شبهه‌های زیادی در ذهن مردم ایران نسبت به ماجراهای سوریه وجود دارد و کسی هم نیست که پاسخ به این شبهه‌ها برایش مسئله باشد! ما در ماه‌های اولیه که برای مستندسازی به سوریه می‌رفتیم، ما را درون گونی می‌کردند و به ایران بازمی‌گرداندند! در تمام ۴۰ سال گذشته ما همواره حفاظت را بر روایت ترجیح داده‌ایم و برای همین دوستان ما همواره حضور دوربین را مزاحم می‌دانستند! هنوز هم شرایط همین است.

وقتی روس‌ها به سوریه آمدند، تازه دیدیم که هم‌سطح تجهیزات نظامی، دوربین به همراه دارند. اینجا بود که ایرانی‌ها هم متوجه اهمیت دوربین و پوشش رسانه‌ای فعالیت‌های خود در سوریه شدند. از سال پنجم یا ششم حضور ما در سوریه بود که حاج قاسم گفت نیاز به مستندسازی داریم و به همین دلیل فضای کار کمی باز شد. در عین حال همچنان در روایت‌گری عقب هستیم.

رسانه سینمای خانگی- کارگردانی که گاهی ساده‌لوحی را ترجیح می‌دهد

سیدرضا میرکریمی نویسنده و کارگردان فیلم سینمایی «نگهبان شب» ضمن تشریح نسبت این فیلم با جامعه امروز تأکید کرد به‌عنوان سازنده فیلم هنوز در فضای آن، گرفتار است.

به گزارش سینمای خانگی از مهر، او خالق بخشی از خاطرات دوران کودکی هم نسلان من است، همان زمانی که گرچه برنامه‌های کودک آهنگین شده بودند، اما یک نفر ایده‌اش این بود که سرودهایی برای ایام هفته داشته باشد تا روزها را برای کودکان دوست‌داشتنی کند.

کارگردانی که گرچه با آثاری برای کودکان آغاز به کار کرد بعدها اما از این مسیر فرمان چرخاند تا سینمایش یکی از انسانی‌ترین مفاهیم را با خود به همراه داشته باشد؛ از رضا میرکریمی می‌گویم. او که حتی منفورترین شخصیت‌ها را هم در فیلم‌هایش مورد قضاوت قرار نمی‌دهد. نه آنها را آنچنان سیاه نشان می‌دهد نه برایشان حکمی می‌دهد؛ این سرنوشت محتوم و مختوم کاراکترهای اوست.

کارگردانی که گرچه در لایه‌های زیرین آثارش همواره انتقادهای اساسی به اجتماعش داشته اما هرگز امید را از دست نداده و این جامعه را قابل ترمیم دانسته است.

رضا میرکریمی اما هنوز برای من کارگردان «خیلی دور خیلی نزدیک» است همانجا که سرگشتگی شخصیت فیلمش چیزی را در انتهای وجودمان برمی‌انگیخت تا به گفته خودش این غم از جنس حسرت باشد، همان سرگشتگی که بعدها در دیگر فیلم‌هایش هم تجلی پیدا کرد تا آن را نوعی گرفتاری توصیف کند.

این روزها او فیلم سینمایی «نگهبان شب» را روی پرده دارد، فیلمی که گرچه در چهلمین جشنواره فیلم فجر قدر دید اما نوع اکرانش باعث شد تا او زبان به گلایه بگشاید. فیلمی که باز هم از اخلاق صیانت می‌کند، حکم نمی‌دهد و در عین حال نقادانه است.

به بهانه این فیلم با رضا میرکریمی به گفتگو نشستیم که مشروح قسمت نخست این گفتگو را در زیر می‌خوانید:

* شما قبل از ورود به دنیای سینما، به واسطه کارگردانی مجموعه «نماهنگ‌های ایام هفته»، نقش پررنگی در خلق یک نوستالژی جمعی در دوران کودکی هم‌نسلان من دارید. شما کار خود را با دنیای کودکان آغاز کردید و می‌توان این سابقه را پیوند داد به نقشی که برای کودکان در فیلم‌های سینمایی خود قائل هستید. کاراکترهایی که همواره فضای تلخ روایت را تلطیف می‌کنند و گویی نقطه امید هستند. مضاف‌بر اینکه برگ‌برنده آن نماهنگ‌ها که در تأثیرگذاری و ماندگاری آن‌ها هم موثر بود، نگاه غیرایدئولوژیک به دنیا، از نگاه کودکان بود، که همچنان نشانه‌های این رویکرد را هم می‌توان در تجربه‌های سینمایی شما رصد کرد. اگر موافقید با مرور همین تجربه گفتگو را شروع کنیم.

ساخت این نماهنگ‌ها که به آن اشاره کردید و اتفاقاً برای خود من هم بسیار خاطره‌انگیز است به حوالی سال ۷۴ یا ۷۵ بازمی‌گردد. من به دلایلی، قبل از ورود به عرصه کارگردانی و ساخت فیلم، سفرهایی به خارج از کشور داشتم. متوجه شدم به واسطه مهاجرت‌هایی که در آن سال‌ها صورت می‌گرفت و حجم‌شان نسبت به امروز خیلی کمتر هم بود، نوزادانی دارند در خارج از کشور متولد می‌شوند که موطن اصلی خود را ندیده‌اند و دوران رشد خود را در کشوری دیگر طی می‌کنند. آن زمان برایم مسئله شد که ما برای این بچه‌ها چه محصول فرهنگی‌ای می‌توانیم بسازیم که کلماتی مشترک از زبان مادری‌شان تبدیل به ملکه ذهن‌شان شود. همین ایده بذر اولیه ساخت آن مجموعه نماهنگ شد.

به‌تعبیری مثل باقی کارهای من، هیچ‌کس ساخت این نماهنگ‌ها را به من پیشنهاد نداد. با چند نفر از شرکا، دفتری داشتیم که در آن کارهایی را مثل «بچه‌های مدرسه همت» و یا «ماجراهای آفتاب و عزیز خانوم» را می‌ساختیم. شاید جزو اولین دفاتر بخش خصوصی بودیم که برای تلویزیون کارهایی را تولید می‌کردیم. این نماهنگ‌ها را اما بیشتر برای بچه‌های خارج از کشور ساختیم. خب به خاطر همکاری و رفاقتی که با محمد رضا علیقلی داشتم با او در میان گذاشتم. او پیشنهاد ساختن یک «اپرت» بر اساس افسانه دوازده برادر – ماه‌های سال داشت و به این نتیجه رسیدیم که روزهای هفته را ابتدا بسازیم و بعد برویم سراغ ماه‌ها.

اگر خودتان را به فضای سال ۷۴ بروید، به یاد می‌آورید که تقریباً هیچیک از محصولات فرهنگی خارج از مدار ایدئولوژیک و مبتنی‌بر پندهای مستقیم اخلاقی ساخته نمی‌شد. در آن شرایط اینکه بخواهیم برویم سراغ مجموعه آثاری که در قالب آن‌ها روزهای هفته را برای بچه‌ها تشخص بدهیم تصمیم غریبی بود. قرار شد بیشتر روی تخیل بچه‌ها تمرکز کنیم تا اینکه بخواهیم پندی را به آن‌ها منتقل کنیم

در همان همفکری‌ها مطرح شد که بسیاری از شعرهای کودکانه ما و سروده‌های فولکلوری که همه حفظ هستیم، مشخص نیست ریشه‌اش کجاست. خیلی از آن‌ها حتی ساختار روایی علی و معلولی و معنایی هم ندارند و کلماتش الزاماً به هم ربطی هم ندارند و صرفاً به دلیل آنکه هم‌وزن بوده‌اند در کنار هم قرار گرفته‌اند و تبدیل به شعر شده‌اند. مثلاً اتل متل توتوله یا امثال آن. با این وجود ما با همین اشعار بزرگ شدیم. از خودمان پرسیدیم آیا ما هم می‌توانیم شروع‌کننده خلق چنین آثاری برای آیندگان باشیم.

اگر خودتان را به فضای سال ۷۴ بروید، به یاد می‌آورید که تقریباً هیچیک از محصولات فرهنگی خارج از مدار ایدئولوژیک و مبتنی‌بر پندهای مستقیم اخلاقی ساخته نمی‌شد. در آن شرایط اینکه بخواهیم برویم سراغ مجموعه آثاری که در قالب آن‌ها روزهای هفته را برای بچه‌ها تشخص بدهیم تصمیم غریبی بود. قرار شد بیشتر روی تخیل بچه‌ها تمرکز کنیم تا اینکه بخواهیم پندی را به آن‌ها منتقل کنیم. گویی خود بچه‌ها این شعرها را گفته‌اند. از طرفی به پیشنهاد علیقلی تصمیم گرفتیم برای موسیقی این نماهنگ‌ها یک کار پروپیمان و ارکسترال بگذاریم. اتفاقی که تا آن زمان سابقه نداشت و غالباً موسیقی بچه‌ها با گروه‌های کوچک جمع می‌شد. در وهله اول هم به‌عنوان یک پدر حالم خوب می‌شد. من چون زود ازدواج کرده بودم، زود هم بچه دار شدم و آن موقع احساس می‌کردم که بچه‌های من نیاز به این محصولات دارند. اولین جایی هم که از آن‌ها استفاده می‌شد در دستگاه پخش ماشین خودم و برای بچه‌های خودم بود. اینگونه اولین بازخوردها را هم از آن‌ها می‌گرفتم.

* و همان زمان هم کارها از صداوسیما پخش شد؟

اتفاقاً در آن مقطع این کارها روی دست ما ماند! تا دو سال تلویزیون حاضر نشد این کارها را از ما بخرد. می‌گفتند که چی؟ چرا باید برای بچه‌ها بخوانیم «شنبه یه سیب سرخه!»

* به تعبیری به دلیل همان فقدان نگاه ایدئولوژیک نمی‌توانستند با این کارها ارتباط بگیرند!

بله. بعد از دو سال بود که سراغ این کارها آمدند و حاضر به پخش آن‌ها شدند.

* تقریباً می‌شود حوالی سال ۷۶ و احتمالاً تغییر نگاه‌ها به مقوله فرهنگ و هنر، در این زمینه بی‌تأثیر نبود.

حتماً که این تغییر نگاه‌ها بی‌تأثیر نبود. گروه کودک شبکه یک در آن زمان این کارها را از ما خرید. با همان امکاناتی هم که داشتیم، با هزینه‌ای بسیار کم، کلیپ‌هایی هم برای آن‌ها ساختیم. امضای من پای این کلیپ‌ها هست و به آن‌ها افتخار هم می‌کنم اما وقتی امروز آن‌ها را می‌بینم، با خودم می‌گویم واقعاً با چه امکانات اندکی این کارها را ساخته‌ایم. سال‌ها از پخش این نماهنگ‌ها می‌گذرد و در این سال‌ها آدم‌هایی مثل شما زیاد دیده‌ام که وقتی متوجه می‌شوند من هم نقشی در تولید این نماهنگ‌ها داشته‌ام و ایده‌اش برای من بوده است، می‌گویند خاطرات بسیاری برای ما ساخته‌اید و ما با این نماهنگ‌ها بزرگ شده‌ایم. این همان هدفی است که از ابتدا به دنبال آن بودیم.

* همین زاویه نگاه به دنیای کودکان هم بعدها به جهان فیلم‌هایتان تسری پیدا کرد. حتی در همین فیلم «نگهبان شب‌» هم درست است که آن پسربچه نقش کوتاهی دارد اما واقعاً حضورش در تلطیف فضا موثر است.

این بچه‌ها تقریباً در همه فیلم‌هایم هستند. من کارم را با تولید اثر برای کودک و نوجوان آغاز کردم و به نوعی سینما را از طریق همین دنیای بچه‌ها شناختم. فیلم اولم «کودک و سرباز» هم به‌نوعی مدیون بازیگر نوجوان و دنیای کودکانه‌اش بود. گویی زیربنای فکری و شناخت من از سینما، عجین با دنیای کودکان بوده است. این تأثیر صرفاً هم به حضور کاراکترهای کودک در فیلم‌هایم محدود نمی‌شود و بلکه یک حس کودکانه و همچنان زنده، حتی در کاراکترهای بزرگسال فیلم‌های من هم وجود دارد که ممکن است ریشه‌اش در همین مسئله باشد.

* فیلم «نگهبان شب» مانند دیگر آثار شما، نگاه و روایتی اخلاق‌مدارانه دارد. در شرایطی که به نظر می‌رسد به واسطه مشکلات مختلف، پایبندی به اخلاقیات در جامعه کم‌رنگ شده است، چگونه می‌توانید همچنان از این نگاه اخلاق‌گرایانه در آثارتان محافظت کنید؟

اگر بخواهم آدم عافیت‌اندیشی باشم و بابت حرکت برخلاف جهت آنچه به تعبیر شما در جامعه در حال اتفاق افتادن است، هزینه پرداخت نکنم، باید از پافشاری روی این نوع از قصه‌پردازی دست بردارم. البته من این رویکرد را آرمان‌گرایی نمی‌دانم. به نظرم این شکل از نگاه یک جور دعوت برای بازگشت به خویشتن است. تلاش برای متوجه کردن مردم جامعه به خودشان است تا بخشی از مسئولیت‌های برزمین‌مانده‌شان را برعهده بگیرند. من این اخلاق‌گرایی را یک راه‌نجات می‌بینم. نه صرفاً به عنوان یک فیلمساز که به‌عنوان عضوی از یک جامعه که نگران سرنوشت خانواده‌ام هستم چنین نگاهی دارم. فکر می‌کنم یک طمع لجام‌گسیخته، مدت‌هاست گریبان جامعه ما را گرفته است که این طمع الزاماً هم اقتصادی نیست. این طمع دارد بسیاری از مظاهر حداقلی اخلاق و نه الزاماً وجوه آرمانی آن را هم به حاشیه می‌راند. باید با این اتفاق مبارزه کرد و این مبارزه هم با شعار دادن محقق نمی‌شود. من شخصاً همیشه آدم امیدواری بوده‌ام…

یک طمع لجام‌گسیخته، مدت‌هاست گریبان جامعه ما را گرفته است که این طمع الزاماً هم اقتصادی نیست. این طمع دارد بسیاری از مظاهر حداقلی اخلاق و نه الزاماً وجوه آرمانی آن را هم به حاشیه می‌راند. باید با این اتفاق مبارزه کرد و این مبارزه هم با شعار دادن محقق نمی‌شود

* اتفاقاً بد نیست بگویید ریشه این میزان از امیدواری کجاست؟ آن هم در شرایطی که شاهدیم خیلی از فیلمسازان جوان‌تر ما که مشخصاً در عرصه سینمای کوتاه آثاری را تولید می‌کنند، گرفتار یک سیاه‌بینی افراطی نسبت به شرایط پیرامونی خود شده‌اند.

معتقدم بخشی از این «امیدواری» من، غیرواقعی نیست. متأسفانه ما گاهی تحت‌تأثیر برخی حاشیه‌هایی که خودمان برای خودمان ساخته‌ایم، آمار غلطی از اجتماع خودمان داریم. واقعاً اوضاع آنقدر که برخی از ما فکر می‌کنیم، بد نیست. اخلاق، اینقدر که ما فکر می‌کنیم در جامعه‌مان تعطیل نشده است. طبق یک قاعده جهانی، اخبار بد معمولاً سریع‌تر پخش می‌شوند و اخبار خوب هستند که طرفدار ندارند.

مضاف‌بر این، وقتی به فرهنگ خودمان مراجعه می‌کنیم، اخلاق را صرفاً نباید یک ابزار ارتباطی بدانیم. اخلاق ناشی از یک رضایتمندی شخصی است. آدم‌هایی که از اخلاقی رفتار کردن خود راضی هستند، هیچ‌گاه نسبت به آن تفاخر ندارند و نمی‌خواهند منت این اخلاقی بودن خودشان را بر سر دیگران بگذارند. به همین دلیل هم از رفتار اخلاقی این گروه، هیچ‌گاه خبری تولید نمی‌شود. بخش‌هایی از جامعه امروز ما هستند که همچنان به وظایف و مسئولیت‌های خود پایبندند اما هیچ خبری تولید نمی‌کنند، چون اصولاً دنبال به رخ کشیدن خود نیستند.

از طرف دیگر هم ما انگار در رقابت با یکدیگریم تا دردهای خود را به رخ هم بکشیم. بدترین نقیصه‌ای هم که این اواخر بیشتر گریبان‌مان را گرفته این است که می‌خواهیم نقش خودمان را در همه مشکلات پدید آمده کتمان کنیم. مدام به‌دنبال یک عامل بیرونی برای مشکلات‌مان می‌گردیم. مجموعه این ساختار فکری است که منجر به ناامیدی برخی از ما شده است. یک بار اگر این حاشیه‌ها را کنار بگذاریم و فارغ از برداشت‌های کاذب به جامعه خود نگاه کنیم، حتماً جای امیدواری وجود دارد. نکته دیگر هم اینکه بخشی از این امیدواری به باورهای دینی من بازمی‌گردد. براساس این باور اصالت همواره با آدم‌هایی است که می‌توانند خودشان جامعه‌ای خوب برای خودشان بسازند. من هم در کار همین آدم‌ها هستم و در موردشان فیلم می‌سازم.

* اگر عده‌ای به‌واسطه همین نگاه، رضا میرکریمی را محکوم به محافظه‌کاری کنند، چه پاسخی دارید؟

نه فقط محافظه‌کاری، شاید حتی عده‌ای بگویند که ساده‌لوحم! گاهی با خودم فکر می‌کنم در مقابل موجودات پیچیده و مرکبی که ساده‌ترین عواطف انسانی را هم نمی‌توانند درک کنند، ترجیح می‌دهم ساده‌لوح باشم. در این جنس از ساده‌لوحی معتقدم باز امید به رستگاری وجود دارد ولی در مورد آن‌هایی که احساس می‌کنند همه چیز را درباره جزئی‌ترین مسائل جامعه می‌دانند، اما سنسورهای حسی خود را از دست داده‌اند، کمتر روزنه‌ای به سوی امید می‌بینم. به همین دلیل ترجیح می‌دهم در دسته همین‌هایی باشم که ساده‌لوح به نظر می‌رسند. البته که تعبیر من درباره این گروه ساده‌لوحی نیست. به نظرم این گروه از جامعه امیدی توأم با خوش‌بینی دارند. همین خوش‌بینی ما نسبت به یکدیگر است که می‌تواند همچنان جامعه را سرپا نگه دارد.

در مقابل موجودات پیچیده و مرکبی که ساده‌ترین عواطف انسانی را هم نمی‌توانند درک کنند، ترجیح می‌دهم ساده‌لوح باشم. در این جنس از ساده‌لوحی معتقدم باز امید به رستگاری وجود دارد ولی در مورد آن‌هایی که احساس می‌کنند همه چیز را درباره جزئی‌ترین مسائل جامعه می‌دانند، اما سنسورهای حسی خود را از دست داده‌اند، کمتر روزنه‌ای به سوی امید می‌بینم

* این «خوش‌بینی» تعارضی با «واقع‌بینی» دارد؟

نه. مگر واقع‌بینی چیست؟ شما وقتی می‌خواهید درباره حادثه‌ای که همین امروز در حال وقوع است موضع‌گیری کنید، جنسی از واقع‌بینی این است که همه اتفاقات حول و حوش حادثه را در مختصات زمانی و مکانی همین امروز ببینیم، جنسی دیگر از واقع‌بینی این است که این اتفاق را در بستر تحولات ۱۰۰ سال اخیر ببینید و تحلیل کنید. هر دو مورد هم اسم‌شان «واقع‌بینی» است.

ممکن است در نوع دوم شما متهم به محافظه‌کاری شوید و در نوع اول همه شما را تشویق کنند که آفرین، چقدر تو متعهدی و عجب کنش‌گر قدرتمندی هستی! در حالی که من هر دو رویکرد را واقع‌بینی می‌دانم و اتفاقاً معتقدم کسی که وقایع را در یک پرسپکتیو وسیع‌تر می‌بیند و با در نظر گرفتن سابقه تاریخی‌اش تحلیل می‌کند، بهتر متوجه فرآیندها و برآیندهاست، به همین دلیل هم نتیجه‌گیری‌های دقیق‌تری می‌تواند داشته باشد و نسبت به کسانی که کاملاً متمرکز بر زمان و مکان حیات خود هستند، می‌توانند افق‌های درست‌تری را هم تعیین کنند. به عنوان مثال در همین اتفاقات سال گذشته، کشمکشی به‌وجود آمد که عده‌ای می‌گفتند همه سلبریتی‌ها و چهره‌ها باید به میدان بیایند…

* اصرار داشتند که همه باید اعلام موضع کنند!

دقیقاً. این‌وری‌ها می‌گفتند باید این موضع را بگیری و آن‌وری‌ها می‌گفتند باید این‌ها را بگویی! هر دو طرف هم مدعی بودند که «مردم» به شکلی حداکثری پشت‌شان هستند و اگر با آن‌ها همراه نشوی، به مردم پشت کرده‌ای! واقعیت این است که وقتی نزاعی شکل می‌گیرد دیگر زمان مناسبی برای وزن‌کشی نیست، چرا که آمارها هم دیگر خیلی دقیق نیست و همه‌چیز رنگ و بوی احساسی دارد. در آن شرایط احتمالش بود که ما متهم به تعبیرهایی بشویم که خیلی هم باب شده بود؛ از وسط‌بازی تا محافظه‌کاری!

من اما معتقدم وظیفه من به‌عنوان هنرمند این است که اساساً اجازه ندهم کارها به نزاع و دعوا بکشد. من اگر کارم را به خوبی بلد باشم، می‌توانم به‌موقع هشدار بدهم و با نگاهی پیشگیرانه، شرایطی که می‌تواند ما را در بزنگاه‌های سخت قرار دهد را پیش‌بینی کنم. باید بتوانم درباره شکاف‌ها و تضادها حرف بزنم و همزمان چراغ یک مطالبه‌گری توأم با مدارا را روشن نگه دارم.

* این همان‌کاری است که «نگهبان شب» هم به نوعی انجام می‌دهد. فیلم انگار یک سال زودتر دارد درباره چکی که ممکن است «رسول» بخورد، هشدار می‌دهد. انگار می‌گوید کاش مراقب باشیم که به این سیلی نرسیم!

دقیقاً. اصلاً بگذارید عقب‌تر برویم. مگر در «زیر نور ماه» صحبت از یک تضاد آشکار صحبت نبود. مگر آنچه در مدرسه علمیه گفته می‌شد، با آنچه در متن جامعه جریان داشت کاملاً متفاوت نبود. گفتیم کسی هم که میان این دو فضا پل می‌شود، نه می‌تواند حرف‌های این طرف را به آن طرف برساند و نه می‌تواند همه آنچه در جامعه می‌بیند، صحبت کند. این نشان‌دهنده یک شکاف است. جالب اینکه همان ۲۵ سال پیش، در بخشی از روایت همین شکاف حتی به موضوع حجاب هم اشاره کرده بودیم.

بعدها در فیلم «به همین سادگی» هم هشدارم این بود که ما باید هرچه زودتر درباره یک جمعیت خاموش از زنان، که دچار بحران هویت شده‌اند، صحبت کنیم. زنانی که به دلیل توسعه بی‌قواره و بدون پیوست فرهنگی کلانشهرها مهاجر خیز، دچار این بحران شده‌اند و من همان زمان احساس می‌کردم که باید درباره این زنان صحبت کنیم. حتی آمارهای هم موجود بود که نشان می‌داد آمار طلاق در این قشر سیر صعودی پیدا کرده است. در فیلم «دختر» هم برخی مسائل را مطرح کردیم اما هیچ‌کدام از این هشدارها جدی گرفته نشد. مشکل اصلی ما این است که گویی در سیاست‌گذاری‌های کلان کشور، «فرهنگ» کرسی مطمئن و صاحب‌رأی‌ای ندارد. به نظر نمی‌رسد که فرهنگ به‌عنوان یکی از عناصر تاثیرگذار در پیشرفت کشور محسوب شود. همچنان که همواره آموزش و پرورش هم اولویت آخر کابینه دولت‌ها اعم از چپ و راست بوده است.

سینما هیچ‌گاه نباید تمام شود و همچنان باید مطالبه‌گر باشد. حتی فیلم‌های کمدی‌ای هم که در نگاه اول فاقد محتوای قابل اعتنا به نظر می‌رسند، هم برای خنداندن مخاطب خود، دست روی تضادهای اجتماع می‌گذارند. مثلاً سراغ قشر متظاهری می‌روند که به‌دنبال کسب قدرت و مسند هستند، یا قشر ریاکار و صاحب‌نفوذ و یا آقازاده‌ها. مردم با آن‌ها می‌خندند اما سیاست‌گذار ما نباید این‌ها را صرفاً فیلم‌هایی تجاری و بی‌ارزش بداند

معتقدم فرهنگ، اصلی‌تری عنصر تأثیرگذار در پیشرفت است. ما اگر تا ابد هم به دنبال توسعه سیاسی اقتصادی برویم، تا زمانی که برای ضعف‌های فرهنگی چاره جویی نکنیم، به هیچ نقطه مطلوبی نخواهیم رسید. لاجرم در مقاطعی مجبور می‌شویم بایستیم و به عقب برگردیم. وگرنه مثل حوادث سال گذشته ناگهان به یک دیوار می‌خوریم و نمی‌فهمیم از کجا خورده‌ایم! همه این مسائلی ناشی از کم کاری‌ها و کج فهمی‌های فرهنگی است. نپرداختن به پارادوکس‌ها و تضادهایی که همه‌شان هم ریشه فرهنگی دارند و به رسمیت نشناختن این پارادوکس‌ها، منجر به این حوادث می‌شود. سینما سنسور بسیار خوبی برای تشخیص این شکاف‌هاست.

به همین دلیل هم سینما هیچ‌گاه نباید تمام شود و همچنان باید مطالبه‌گر باشد. حتی فیلم‌های کمدی‌ای هم که در نگاه اول فاقد محتوای قابل اعتنا به نظر می‌رسند، هم برای خنداندن مخاطب خود، دست روی تضادهای اجتماع می‌گذارند. مثلاً سراغ قشر متظاهری می‌روند که به‌دنبال کسب قدرت و مسند هستند، یا قشر ریاکار و صاحب‌نفوذ و یا آقازاده‌ها. همین سوژه‌ها دستمایه تولید فیلم‌هایی می‌شود که مردم با آن‌ها می‌خندند اما سیاست‌گذار ما نباید این‌ها را صرفاً فیلم‌هایی تجاری و بی‌ارزش بداند. همه این آثار قابل تحلیل‌اند.

چه سالی فیلم «گشت ارشاد» در سینما ما ساخته شد؟ از آن روز تا روزی که حادثه فوت مهسا امینی اتفاق افتاد، چقدر زمان داشتیم که لااقل درباره این مورد بیشتر مطالعه کنیم. بررسی کنیم که آیا سیاست‌های مبتنی‌بر یک نظم آمرانه، به‌تنهایی می‌تواند کاری را از پیش ببرد؟ آیا حفظ صورت ظاهر در یک جامعه در حال رشد، کفایت می‌کند؟

* فیلم «نگهبان شب» همان‌اندازه که امید دارد، راوی تلخی‌ها هم هست. همه چیز گویی در فیلم شما در میانه بودن و نبودن تصویر می‌شود؛ مانند همان بنر بزرگی که شعار عدالت روی آن است اما دستخوش باد است! به‌عنوان مخاطب احساس می‌کنم هنوز در فضای فیلم شما گرفتار مانده‌ام!

می‌دانید چرا؟ چون من خودم هم هنوز گرفتارم! زمانی که می‌خواستم فیلم «نگهبان شب» را بسازم، کاراکترهایی را در دل داستان گذاشتم که می‌دانستم شاید بابت آن‌ها از طرف برخی که فکر می‌کنند نسخه‌هایی از قبیل بیایید دست در دست هم بدهیم و با هم مهربان باشیم، کهنه شده، فحش هم بخورم، اما در عین حال نمی‌خواستم نگرانی‌ها و اضطراب‌های خودم را نسبت به وضعیت موجود نادیده بگیرم. من همه بحران‌هایی که به نظر می‌رسد به بن‌بست رسیده‌اند و انگار راه‌حلی هم ندارند را در همان لایه «یکی بود یکی نبود» فیلم روایت کرده‌ام، به‌عنوان شرح حال جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، در عین حال همچنان دارم می‌گویم همین جامعه از سلول‌هایی تشکیل شده است که همان انسان‌ها هستند. این انسان‌ها اگر نگاه رو به آینده داشته باشند، همچنان عناصری مانند گذشت و محبت در وجودشان باشد و مانند همان کلیدواژه «جنم» در فیلم، مسئولیت‌پذیر هم بشوند، امید به بهبودی هم وجود خواهد داشت.

همه اتفاقات بدی که رخ داده و برخی تلاش دارند آن را یک فاجعه غیرقابل جبران بدانند. آنچه به راحتی اتفاق نمی‌افتد، اتفاقاً این است که من یادم برود چه کسی بوده‌ام و چه کارهایی می‌توانم انجام دهم. بابت همین است که این پارادوکس که به آن اشاره می‌کنید در فیلم وجود دارد چراکه در وجود خود من هم هست. من نمی‌خواستم فیلمی بسازم و برای مشکلات یک راه حل دقیق ارائه بدهم. اصلاً کارم این نیست و بلد هم نیستم.

* و بازنمایی همین پارادوکس‌ها گاهی کام مخاطب «نگهبان شب» را تلخ می‌کند.

البته تلخی همیشه هم چیز بدی نیست. بعضی وقت‌ها ما برای آنکه نسبت به روش‌های غلطی که در پیش گرفته‌ایم تردید کنیم، نیاز داریم که دچار بحران‌های تلخ شویم. حتی برای مدتی لازم است احساس لاعلاجی کنیم و مدام با خود بگوییم شاید دیگر راهی وجود ندارد. همه این احساس‌ها می‌توانند به موتورهای محرکه ما در مسیر رسیدن به اصلاح تبدیل شوند. من این اصلاح را در تغییر تک‌تک افراد دیده‌ام. معتقد نیستم که راه اصلاح، افزایش شکاف‌ها و کوبیدن بر طبل دوقطبی‌هاست. حالا عده‌ای می‌خواهند از آن خوششان بیاید یا نیاید!

آقای داور! چرا هیئت داوران هیچ بیانیه‌ای نداد؟

دبیر شورای صنفی نمایش درباره فیلم‌های اکران نوروزی و تاریخ احتمالی شروع اکران آن توضیحاتی را ارائه کرد.

به گزارش سینمای خانگی،همایون اسعدیان در گفت‌وگو با ایسنا با اشاره به اینکه جلسه امروز یکشنبه ۲۳ بهمن ماه شورای صنفی نمایش مصوبه خاصی برای انتشار نداشته است در پاسخ به اینکه اکران نوروزی فیلم‌های سینمایی از چه زمانی آغاز می‌شود؟ بیان کرد: طبق وعده‌ای که به صاحبان فیلم‌هایی که در این مدت اکران شده‌اند داده بودیم که اگر فروش مناسبی داشته باشند می‌توانند در عید هم نمایش فیلم خود را ادامه دهند و همچنان این قول پابرجاست.

او افزود: برای اکران‌ نوروز فکر می‌کنم بیشتر از سه یا چهار فیلم (در کنار فیلم‌های فعلی) اکران نشود که آن هم به طور طبیعی در بهمن ماه نخواهد بود؛ یعنی درصورتی که پخش‌کننده مشخص و قرارداد امضا شود احتمالا از نیمه دوم اسفند اکران‌ آن‌ها می‌تواند آغاز شود.

دبیر شورای صنفی نمایش همچنین گفت: البته فعلاً هیچ فیلمی برای اکران نوروزی متقاضی نشده و باید ابتدا قراداد فیلم‌ها با پخش‌کننده‌ها نهایی شود.

پیش‌تر از سوی سازمان سینمایی اعلام شده بود فیلم‌هایی در جشنواره فجر حضور دارند، در اولویت اکران ۱۴۰۲ خواهند بود.

در حال حاضر فیلم‌های «ملاقات خصوصی»، «چپ راست»،‌ «لوپتو»، «بخارست»، «پالتو شتری» و «جزیره فضایی» از جمله آثار روی پرده سینماها هستند که اکرانشان بعد از جشنواره ادامه دارد.

فهیم در پاسخ به اینکه از جایگاه یک منتقد چه پیش‌بینی‌ و ارزیابی از فیلم‌های این دوره از جشنواره برای سال آینده سینمای ایران دارد؟‌ گفت:‌ اول باید توجه داشته باشیم که فیلم‌های حاضر در این دوره از جشنواره، تمام فیلم‌های سینمای ایران نیستند. برای این رویداد حدود ۷۵ فیلم به جشنواره رسید که در نهایت ۲۴ فیلم به بخش مسابقه راه یافتند. ما فقط این ۲۴ فیلم را قضاوت کردیم و به نظرم از نظر جذب مخاطب، سکویی است برای حرکت سینما به سمت مخاطب.

وی ادامه داد: فکر می‌کنم به لحاظ مؤلفه‌های استاندارد جهانی امسال یک تعیین تکلیف با ساخت و تولید فیلم‌ها در سال‌های آینده رخ داد؛ به این مفهوم که بالاخره از جایی ما باید نسبت خود را با مخاطب روشن می‌کردیم؛ مخاطبی که پیش‌تر با انواع فیلم‌های آپارتمانی، دارای خرده پیرنگ و شبه روشنفکری مواجه بود یا با فیلم‌هایی که مخاطب خاص داشتند و برای جشنواره‌های جهانی بودند. این مخاطب امسال الگوهایی از سینمای موفق جهانی را شاهد است، یعنی فیلم‌هایی که قصه‌گو هستند، قهرمان و ضدقهرمان دارند و مهم‌تر از همه اینکه برای پرده عریض تولید شده‌اند. فیلمی مثل «شماره ۱۰» که حتی ممکن است خودم به آن نقد داشته باشم یا «سینما متروپل» و« اتاقک گلی» و دیگر فیلم‌ها – به‌جز دو، سه مورد که با نگاه به جشنواره‌های جهانی بودند – عموماً با رویکرد جذب مخاطب ساخته شده‌اند و از الگوهای شاه‌پیرنگ پیروی کرده بودند. به نظرم این اتفاق خوبی است ولی تاکید می‌کنم، اینکه تصور کنیم الزاماً همین فیلم‌ها در سال آینده موفق خواهد بود درست نیست.

این منتقد و داور جشنواره چهل‌ویکم فیلم فجر در پایان تاکید کرد: معتقدم اگر این الگو از طریق سیاستگذاران و فیلمسازان دنبال شود و جریان اصلی سینمای ایران با این الگو به تولید برسد، سینمای ایران بالاخره می‌تواند به جایی برسد که نسبت خود را با مخاطب به تعادل برساند تا شاهد اوضاع بهتری در سینما باشیم.

خروج از نسخه موبایل