تهیهکننده فیلم «خودکشی به سبک نیچه» گفت: سینمای کردی غالبا سینمایی پر از نمایش فلاکت است، این فیلم اما جهانی فانتزی دارد و از شکل غالب سینمای کردی به دور است و با زبان کردی روایت میشود. همچنین زن در این فیلم به عنوان عنصری امیدبخش در اوج ناامیدی عمل میکند.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، داستان از یک مغازه شروع میشود؛ در شهری مهگرفته و سیاه در زمان و مکانی نامعلوم اما احتمالا در آینده. شخصیتهای داستان، ملیت خاصی ندارند. حتی اسمهایشان را هم به جز یکی دو بار نمیشنویم، اما تنها وجه اشتراکشان با یکدیگر، یک چیز است: باید غمگین و افسرده به نظر برسند. این مغازه اما قرار نیست مایحتاج زندگی را به شما بفروشد بلکه جایی است برای فروش هر وسیلهای برای ترک زندگی.
این مغازه که ایده رمان نسبتا محبوب مغازه خودکشی اثر ژان تولی است دستمایه ساخت یکی از فیلمهایی شد که امسال در جشنواره فیلم کوتاه تهران خوش درخشید. فیلم خودکشی به سبک نیچه که امسال در جشنواره فیلم کوتاه تهران جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین فیلم را دریافت کرد، حالا راهی چند جشنواره جهانی دیگر شده است.
به بهانه هفته کتاب با پیام کردستانی، نویسنده و کارگردان و بهمن رضایی؛ تهیهکننده این اثر، به گفتوگو نشستیم.
فیلمنامهای که در قالب تصویر، خواندنی بود
بهمنرضایی تهیهکننده فیلم کوتاه خودکشی به سبک نیچه، درباره داستان این اثر گفت: فضا و داستان فیلم برای من جذابیت زیادی داشت. وقتی فیلمنامه را از آقای کردستانی گرفتم و خواندم، تمام کلمات جلوی چشمم تصویری شدند. من بدون اینکه کتاب را خوانده باشم جذب قصه شدم و فکر میکنم این یکی از ویژگیهایی بود که این فیلم در بخش اقتباس خوش درخشید.
وی ادامه داد: ما فیلمنامهای داشتیم که از همان ابتدا در قالب تصویر خواندنی بود و میشد تکبهتک اجزای آن را فهمید.
سوار بر روایت با قابهای بدیع
رضایی با تاکید بر فضاسازی اثر گفت: پیشینه من طراحی گرافیک و تدوین بود و آقای کردستانی پیشینه شهرسازی و معماری داشت. هر دو علاقه زیادی به تصاویر بدیع و زیبا و ابعاد مختلف زیبایی شناسی فیلم داریم. تصویری و فرمیکردن برای من جذابیت زیادی دارد. محتوا قطعا مهم است ولی اگر در فرم درستی ارائه نشود ایده حیف میشود. از این رو در این اثر نیز قابها و تصاویر بیشتر به چشم میآیند و تلاشمان این بود که فرم در خدمت محتوا باشد.
پیام کردستانی نویسنده و کارگردان فیلم نیز در پاسخ به آنکه اقتباس از کتاب بیشتر فرمی بوده یا محتوایی گفت: فرم را از محتوا جدا نمیدانم و فکر میکنم فرم است که محتوا میسازد چراکه اگر فرم خوب داشته باشید میتوانید محتوای خوبی هم بسازیدفرم را از محتوا جدا نمیدانم و فکر میکنم فرم است که محتوا میسازد چراکه اگر فرم خوب داشته باشید میتوانید محتوای خوبی هم بسازید.
کردستانی درباره دلیل انتخاب این قصه برای اقتباس توضیح داد: نگاه من به جهان همین است و وقتی قصه اصلی را خواندم بلافاصله فیلمنامه در ذهنم شکل گرفت. این نگاه انتزاعی و سورئال را برای فیلم مناسبتر میدانم. قصهای که جهانی فانتزی را برای مخاطب ترسیم میکند که با دیگر فیلمها تفاوت دارد.
وی ادامه داد: تمایل به ساخت این قصه برای آن نبود که تصور میکردم ساخت یک قصه رئال مرا به تکرار میاندازد؛ بلکه به دلیل نگاهم به جهان، این سبک را برای قصهگویی مناسبتر میبینم.
تلاش نکردیم قصه را بومیسازی کنیم
کردستانی قصه این فیلم را بومی ندانست و افزود: من هیچ تلاشی برای بومی شدن قصه انجام ندادم و تلاش نکردم داستانی بومی تعریف کنم چرا که قصه، جهانشمول است و به اندازه کافی حرف برای گفتن دارد که نیاز نباشد بومی بشود.
این کارگردان درباره نام این اثر نیز تاکید کرد: دلیل انتخاب این نام نیز تضادی است که میان نام نیچه و قصه فیلم وجود دارد. نیچه هیچگاه خودکشی نکرده و با این نام میخواستیم تضادی که در این نگاه وجود دارد را نشان دهیم.نیچه هیچگاه خودکشی نکرده و با این نام میخواستیم تضادی که در این نگاه وجود دارد را نشان دهیم
وی ادامه داد: این تضاد در قصه نیز با زن دکتر ترسیم شده. کسی که برعکس شوهرش امیدوار است و جمله به امیددیدار دوبارهتان بر زبانش جاری است. او امید دارد و جهان را به اندازه همسرش سیاه نمیبییند.
رضایی در پاسخ به اینکه این عنصر امیدبخش در کتاب، پسر دکتر و در فیلم، همسر اوست گفت: زن به عنوان کسی که عنصر زایش دارد، بهتر و بیشتر میتواند نویدبخش امید باشد. کسی که تولد را رقم میزند، گزینه بهتری برای امید دادن است و به عنوان عنصری امیدبخش در اوج ناامیدی عمل میکند.
امیدبخش و به دور از نمایش فلاکت
رضایی این فیلم را در زمره فیلمهای سینمای کردی دانست و گفت: تفاوت این فیلم با دیگر فیلمهای سینمای کردی در این است که سینمای کردی غالبا سینمایی پر از نمایش بدبختی و فلاکت است. ما تلاش کردیم فیلمی متفاوت و امیدبخش در قالب سینمای کردی بسازیم. فیلمی که جهانی فانتزی دارد و از شکل غالب سینمای کردی به دور است و با زبان کردی روایت میشود.
کردستانی در پاسخ به اینکه همچنان فیلمنامهنویسی را به سبک اقتباسی پیش خواهد برد یا اورجینال، گفت: من خودم را فیلمنامهنویس اقتباسی میدانم حتی اگر قصهای اورجیتال داشته باشم. عقیده دارم وقتی ادبیات را به سینما میآورید، ناخودآگاه از هر آنچه خواندید و میدانید، وام میگیرید. پس چه متن قبلی داشته باشید و چه نه، فیلمنامهنویس اقتباسی هستید.
این کارگردان درباره ادامه حضور در فضای سینمای کوتاه توضیح داد: علیرغم آنکه سینمای کوتاه به عنوان یک مدیوم خلاق و پویا به تنهایی پذیرفته شده و کامل است اما هدف من سینمای بلند است؛ جایی که مخاطب گستردهتری دارد و قصههای بیشتری میتوان تعریف کرد.
رضایی درباره ادامه کار در سینمای اقتباسی تشریح کرد: گاهی دغدغه شخصی و اتفاقاتی که برای خودت میافتد هم به قدری درگیرکننده است که همان را برای فیلم انتخاب میکنی. نمونه آن نیز اتفاقی بود که برای من افتاد و وقتی آن را برای پیام تعریف کردم همان شب فیلمنامه آن را نوشت و تبدیل به پروژه بعدی من شد که میخواهم آن را کارگردانی کنم.
بهمن رضایی تهیه کننده و پیام کردستانی کارگردان فیلم کوتاه خودکشی به سبک نیچه
لزوم هوشمندی در مدیریت هزینههای فیلم کوتاه
تهیه کننده فیلم خودکشی به سبک نیچه به استقبال خوب مخاطبان در جشنواره فیلم کوتاه از این اثر اشاره کرد و افزود: در شب اعلام نامزدها، یکی از مخاطبان، مرا در آغوش کشید و گفت به شما حسودی میکنم؛ کاش این فیلم را من ساخته بودم. وقتی به او گفتم خب چرا این کار را نمیکنید، گفت: نمیتوانیم میلیاردی هزینه کنیم.
وی تشریح کرد: حقیقت این است که برای این فیلم هزینه آنچنانی نشده. این طور به نظر میرسید که میلیاردها تومن برای این فیلم هزینه شده اما هزینه تولید خیلی کمتر از اینها بوده.
رضایی تاکید کرد: دلیل آن نیز این است که ما میدانستیم از هر نما، چه میخواهیم. حتی کالریستکار از همان ابتدا کاملا با مدیر فیلمبرداری، کارگردان و طراح صحنه و لباس، همراه بود و با هم مشورت میکردند. خروجی نهایی، فیلم رنگ و لعاب جذابی دارد. از این جهت است که پرهزینه به نظر میرسد؛ درحالیکه نیازی به خرج میلیاردی نیست. با مدیریت هزینه تولید و اینکه بدانید با چه کسی میخواهید کار کنید، کافی است تا آنچه میخواهید در فیلمتان رقم بخورد.
پروانه معصومی در حالی امروز ۶ آذر ماه از دنیا رفت که بسیاری از همکاران و آشنایانش ناباورانه این خبر را شنیدند، بخصوص آنکه خیلیها از بیماری او اطلاعی نداشتند. معصومی معتقد بود خیلی از بازیگرها دوست ندارند کسی بیماریشان را بداند و خودش هم اینطور دوستانش را بهتزده کرد.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، پروانه معصومی بازیگر سینما و تلویزیون متولد سال ۱۳۲۳ در تهران بود که از دهه ۵۰ خورشیدی وارد سینما شد. او در طول سالها فعالیتش در سینما، یک بار سیمرغ بلورین بهترین نقش اول را برای بازی در فیلم «گلهای داودی» رسول صدرعاملی گرفت و چند سال بعد لوح زرین جشنواره فجر را برای بازی در نقش اول فیلم «جهیزیهای برای رباب» گرفت.
معصومی تحصیلات خود را در رشته زبانهای خارجی به پایان برده بود و در رشته حقوق سیاسی نیز تحصیلاتش را ناتمام گذاشت. وی فعالیت خود را از سال ۱۳۵۱ با بازی در فیلم «بیتا» ساخته هژیر داریوش آغاز کرد و این فعالیت را چند سال قبل ادامه داد.
آخرین فیلم او در سینما «معکوس» به کارگردانی پولاد کیمیایی بود و این شبها هم سریال «یوسف پیامبر» با بازی او در حال پخش از تلویزیون است.
نقشهای معصومی در فیلمهای قبل از انقلاب اسلامی در تقابل آشکار با زنان فیلم فارسی بود و با آنها جایگاه ویژهای در فیلمهای روشنفکری ایجاد کرد. او همچنین اولین بازیگر بعد از انقلاب اسلامی است که جایزه بازیگری بهترین زن را دریافت کرد.
این بازیگر در سال ۱۳۸۴ در گفتوگویی تفصیلی با خبرنگار ایسنا در مکان این خبرگزاری حاضر شد و از فیلمها و خاطرات خود سخن گفت.
با درگذشت پروانه معصومی (سهشنبه ۶ آذر) مشروح این مصاحبه که توسط مسعود نجفی انجام شده است، پس از ۱۸ سال بازنشر میشود.
شروع بازیگری با «بیتا»
اواخر سال ۵۰ بود که آقای هژیر داریوش به دلیل دوستیشان با شوهر من و نزدیک بودن منزلشان با ما و همچنین دوستی خانوادگی که با آقای بهارلو داشتیم برای بازی در این فیلم (بیتا) از من دعوت کردند و گفتند سه، چهار جلسه بیشتر طول نمیکشد و من هم دیدم که تقریبا لوکشین کار نزدیک به خانه خودم است و سه روز کاری قرار بود باشد که قبول کردم و چون حرفهای نبودم و سینما را نمیشناختم، وقتی کار چهار روز شد گفتم نمیآیم و بعد دیدم حتما باید بروم. من این فیلم را تازه ۱۰ سال پیش (۱۳۷۴) دیدم و معتقدم میان فیلمهای آن زمان کار خوبی بود و بسیاری از آدمهای تحصیلکرده مثل خود آقای داریوش و هوشنگ کاووسی در این فیلم حضور داشتند. از میان بازیگران فیلم نام آقای انتظامی را شنیده بودم و خانم (فائقه) آتشین را هم قبل از اینکه از ایران بروم به خاطر اجرای برنامههایشان دیده بودم.
«رگبار»
شوهر من عکاس تبلیغاتی بود، آقای بیضایی عکسی از من برای تبلیغ یک کالا دیده بودند که باعث شد توسط آقای احمد رضا احمدی برای بازی در نقش عاطفه (رگبار) به من پیشنهاد شود. من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدهام و دورهای وارد سینما شدم که این کار خیلی خوشایند نبود به همین جهت اصلا قصد بازیگری نداشتم. آقای احمدی هم وقتی قصه «رگبار» را برای من تعریف کردند، برایم فرق نمیکرد که قصه چه باشد چون اصلا سینمای آن دوره را ندیده بودم و نمیدیدم.
میدانستم بازیگر شدنم با مخالفتهای وحشتناک خانوادهام مواجه خواهد شد. من آن موقع به همراه همسرم تازه از آلمان برگشته بودم و هیچ آشنایی با مقولات هنری ایران نداشتم. آقای بیضایی خودشان قصه را برای من تعریف کردند و من حتی ایشان را هم نمیشناختم. فیلمنامه را گرفتم و خواندم، آقای بیضایی گفتند چقدر میگیری تا این فیلم را بازی کنی؟ من هم بدون اینکه بدانم دستمزدها چقدر است مبلغی را گفتم، ایشان گفتند: این مبلغی که شما گفتید میدونید دستمزد کی است؟ گفتم: نه. گفت: این مبلغ را خانم آتشین میگیرد و بازی میکند. گفتم: من اینقدر میگیرم و بازی میکنم، اگر هم نمیخواهید بازی نمیکنم. گفتند: با یک سکانس شروع میکنیم که اگر قبول شدید پول را به شما میدهیم و با سکانس فوقالعاده مشکلی شروع کردند. صحنهای که عاطفه وارد مدرسه میشود و آقای حکمتی را جای مدیر میگیرد و شروع میکند به شکایت کردن از آقای حکمتی این صحنه گرفته شد و بیضایی چهار پنج روز بعد رضایت خودش را اعلام کرد و گفت: بعد از کار دستمزد شما را میدهیم.
«رگبار» پشت صحنه سالم و خیلی بیریایی داشت و میتوانم بگویم این فیلم در نهایت فقر و صمیمت فوقالعاده خاصی ساخته شد و معتقدم آن صمیمیت به آن طرف دوربین هم منتقل شد. خود من فیلم «رگبار» را فوقالعاده دوست دارم و خوشحال هستم که در این فیلم بازی کردم. شاید بیشترین عاملی که در این فیلم به من کمک کرد حضور آقای پرویز فنیزاده در نقش مقابلم بود. آقای فنیزاده آن موقع بیشتر در تئاتر کار میکردند و نوع بازی و رفتارشان طوری بود که من با ایشان خیلی راحت بودم با توجه به اینکه هیچ راهنمایی هم برای بازی من از سوی آقای بیضایی صورت نمیگرفت. البته بعد از اینکه فیلم تمام شد از ایشان علت عدم راهنماییشان را پرسیدم که گفتند همین خجالت تو جلوی دوربین برای من کافی بود و دیدم واقعا حق داشتند و آن خجالتی که از دوربین و محیط داشتم نقشم را خیلی طبیعی کرد. به هر حال «رگبار» فیلم پر سر و صدایی شد و جوایزی را هم در جشنوارههای داخلی و خارجی کسب کرد و برای من هم خیلی مهم بود که در این فیلم حضور پیدا کردم. البته فیلم اکران موفقی نداشت و فقط یک دوره در زمان اکرانش در سینما «بلوار» که دانشجوها و تیپهای تحصیل کرده به آنجا میرفتند، خیلی شلوغ شده بود و بیشتر از تمام زمانی که در سینماهای دیگر روی اکران بود درآمد داشت، من هنوز این فیلم را از همه فیلمهایم بیشتر دوست دارم.
گویندگی در «شهر قصه»
در سال ۱۳۵۲ و بعد از فیلم «رگبار» برای من خیلی عجیب بود که برای گویندگی این فیلم انتخاب شوم. چون هنگام اجرای این تئاتر که یک سال طول کشید خانم مفید گوینده این نمایش بود و بعد که آقای منوچهر انور داشتتند این فیلم را میساختند این کار را به من پیشنهاد کردند و وقتی هم که راجع به عدم استفاده از خانم مفید پرسیدم، گفتند میخواهند از یک آدم جدید استفاده کنند. «شهر قصه» کار سادهای بود و زیباییاش فقط برای من این بود که توانستم در مدت ۳۰ روز ارگ بم را بگردم و گرنه تجربه خاصی برایم نداشت. این فیلم هم با توجه به اینکه از تئاترش خیلی استقبال شده بود در سینما موفق نبود و آنطور که شنیدم فقط یک سانس دو سه روزی در سینما تخت جمشید آن زمان روی پرده بود.
«غریبه و مه»
این فیلم هم بعد از «رگبار» از سوی آقای بیضایی به من پیشنهاد شد که بیش از یک سال هم زمان ساختنش طول کشید. ۶ ماه منتظر زمان بودیم و ۶ ماهی هم صرف فیلمبرداری شد. بین دو فیلم «رگبار» و «غریبه و مه» پیشنهادات زیادی به من شد که من به خاطر اینکه قصد کار در سینما را نداشتم قبول نمیکردم اما بعد از «رگبار» متوجه شدم که جنس دیگری از سینما به وسیله بهرام بیضایی شروع شده است و با «غریبه و مه» دارد ادامه پیدا میکند. وقتی «رگبار» را بازی کردم، فکر کردم اولین و آخرین فیلمی است که بازی میکنم چون به هیچ وجه دلم نمیخواست در کار سینما باشم اما بعد از «غریبه و مه» دیگر هدف داشتم و هدفمند جلو میرفتم. حالا خانمی وارد سینما شده که فیلمی را بازی کرده و موفق بوده و پیشنهادات فراوانی هم داشته است و هر کاری را قبول نکرده یعنی با پول کسی نتوانست مرا بخرد. بنابراین من هدفی داشتم و هدفم این بود که بگویم آدم میتواند در سینما باشد و زندگی خصوصی خودش را هم داشته باشد و خیلی هم مورد احترام مردم قرار گیرد و خوشحال هستم با همان راه هم پیش رفتم.
«غریبه و مه» هم در گیشه موفق نبود. در سینما تک فرانسه هم که فیلم را دیدم همانطور که در سالن نشسته بودم میدیدم که مردم دولا دولا از سالن خارج میشوند و فکر میکردم ایرانیهای مقیم فرانسه هستند. بعد که فیلم تمام شد دیدم حدود ۳۰ ایرانی باقی ماندهاند و خارجیها رفتهاند بنابراین این فیلم زبانش جوری بود که در آن زمان فرنگیها را نتوانست جذب کند. من خاطره جالبی هم از این فیلم دارم. تالار وحدت فیلم را نمایش میداد و خیلی دلم میخواست ببینم فیلم چگونه شده است. آقای بیضایی خیلی اصرار داشتند که در سالن بنیشینم اما من گفتم، وقتی در سالن بنشینم بعد که فیلم تمام میشود همه من را نشان میدهند و خوشم نمیآید. گفت خب من میگویم در اتاق آپارات بنشینی. موقعی که سالن تاریک شد به اتاق آپارات رفتم و پشت خانم و آقایی که جزو مهمانان خاص بودند نشستم. آنها به قدری به فیلم فحش دادند که خیلی دلم میخواست به آنها بگویم شما که اینقدر عصبی هستید چرا بیرون نمیروید، اما اگر اینکار را می کردم آنها مرا میشناختند، پس تا آخر با فحشهای آنها فیلم را دیدم. صداهای فیلم خیلی زیاد بود و این یکی از دلایلی بود که آقای بیضایی وقتی که من از فرانسه برگشتم تصمیم گرفتند تا فیلم را صداگذاری مجدد با صدای خودمان کند و من به اتفاق آقای شجاعزاده ۱۰ روزی تمرین کردیم ولی در نهایت به خاطر اینکه صدای من از چهره روی پرده جوانتر بود، فیلم با همان صدای قبلی باقی ماند. مدیر دوبلاژ علیرغم علاقه من قبول نکرد که صحبت کنم و خانم ژاله کاظمی به جای من حرف زد. فریادها و صداهای زیاد فیلم هم با دوبله مجدد درست شد.
روایتی از حضور در تئاتر
نمایش «جنایت و مکافات» به کارگردانی دکتر رفیعی تنها تجربه من در تئاتر است که سال ۵۶ در تئاتر شهر اجرا شد. این کار تجربه خیلی بدی برای من بود و به خاطر همین دیگر تئاتر کار نکردم. حس می کردم همه فکر میکنند یک نفر از سینما به جمعشان اضافه شده و میخواهد جای آنها را بگیرد.
«کلاغ» و آخرین تجربه با بیضایی
بیضایی با ساخت «کلاغ» در سال ۵۶ در حقیقت میخواست برخلاف فیلمهای قبلیاش فیلمی برای گیشه بسازد که فروش کند ولی متاسفانه موفق نشد. به نظر من عامل مهمی که وجود داشت این بود که فیلمنامه کلاغ برای عصمت صفوی نوشته شده بود. به نوعی زندگی خود ایشان بود اما وقتی که میخواستیم کار کنیم ایشان فوت کردند و به ناچار بازیگر فیلم عوض شد و تمام قصه روی شخصیت آسیه منتقل شد. نقشی هم که خانم آنیک آن را بازی میکرد چون تواناییاش اندازه خانم صفوی نبود، به همین جهت نتیجه کار خیلی فرق کرد. ولی من فیلم «کلاغ» را خیلی دوست دارم. در واقع به هر سه فیلمی که با بیضایی کار کردهام علاقمندم و هر کدام را به نوعی دوست دارم. «رگبار» به خاطر ساده بودن و صداقتش، «غریبه ومه» و «کلاغ» به خاطر اینکه تاریخی از زندگی من هستند و این مسئله که همیشه آدم به دنبال گذشتهاش میگردد و میخواهد یک جوری به آن دسترسی داشته باشد، برایم جذابیت دارد.
بعد از انقلاب اسلامی
بعد از فیلم «کلاغ» و در واقع قبل از انقلاب اسلامی من به فرانسه رفتم و بعد از بازگشتم در سال ۱۳۶۳ در فیلمی به نام «راه دوم» حضور پیدا کردم که فیلم فوقالعاده بدی با قصه فوقالعاده خوبی بود. متاسفانه من حق ندارم اسم نویسنده فیلم را بگویم، ظاهرا اسم نویسنده به عنوان اسم کارگردان ذکر شده است. همان زمان هم که سناریو را خواندم، به نظر قصه خیلی قشنگی آمد که به یکی از نویسندههای خیلی خوب کشورمان تعلق داشت که به خاطر اینکه تجربه اول کارگردانش بود در اجرا خوب درنیامد. در این فیلم آقای ناصر طهماسب نقش مقابل من را بازی میکردند. من فیلم «راه دوم» را شروع کار زن در سینمای بعد از انقلاب میدانم، تا قبل از آن زنها به عنوان یک مشت سیاهی که میروند و میآیند در فیلمها حضور داشتند اما در این فیلم زن به عنوان فردی بود که وجود داشت.
«گلهای داوودی» و اولین سیمرغ بازیگر زن
وقتی فیلمنامه «گلهای داوودی» را خواندم از آن خوشم آمد. نواقصی در فیلمنامه وجود داشت که قرار شد برطرف شود و یک مقدار هم مشکل گریم داشتیم چون حتما چهره من باید کمی پیرتر میشد تا داشتن پسری هم سن آقای امکانیان به چهرهام بخورد. خوشبختانه با آقای صدرعاملی میتوانستم کنار بیایم؛ مثلا صحنهای بود که باید به زندان میرفتم و خبر مرگ شوهرم را میشنیدم. در فیلمنامه نوشته بود زن جیغ میکشد و خودش را به زمین میاندازد و توی سرش میزند و کارهایی میکند که به نظر من در شخصیت آن زن نبود. زنی که ۲۲ سال بچهاش را بیسر و صدا بزرگ کرده و همیشه انتظار شوهرش را کشیده این کارها به او نمیخورد. گفتم این جوری نمیتوانم. اتفاقا نویسنده فیلمنامه هم در آنجا حضور داشتند که من ایشان را نمیشناختم.
آقای صدرعاملی گفت، شما چطور میبینید؟ گفتم من این زن را میبینم که سکوت محض بکند و از درون خراب شود. این تظاهر کمی عامیانه و کولیوار است که به این زن نمیخورد. گفتم، آن چیزی که شما میخواهید بازی کردنش برای من خیلی راحتتر از چیزی است که خودم میگویم اما آنچه که میخواهید با من ارتباط برقرار نمیکند. البته ایشان نمیدانستند من قبلا در همان جا چنین صحنهای را دیده بودم چون پدر من در همان سلول و همان جا در زندان قصر زندانی بود. حدود بیست و شش سالم بود به همراه مادرم به ملاقاتش رفته بودیم. پدرم آن روز حالش خیلی بد بود و تعریف میکرد شب گذشته یک پسر ۲۰ ساله دانشجو را آوردند و آنقدر او را زده بودند که جفت کلیههایش خونریزی کرده بود و من تمام صبح بالای سرش بودم. مادرم در حین صحبت پدرم توجه او را به سرباز پشت سرش جلب میکرد که حرفهایش را گوش میکرد اما پدرم آنقدر منقلب بود که نمیتوانست ادامه ندهد و گفت: وقتی صبح بالای سرش رفتم بغلش کردم و یک جرعه شیر به او دادم که تمام کرد. پدرم خیلی ناراحت بود و بیشتر از آن نتوانست صحبت کند. جلسه بعد که به ملاقات پدرم رفتیم دیگر پدری وجود نداشت یعنی آمدند گفتند نیست. من آن چیزی که دیدم مادرم بود فقط خیلی آرام گفت، نیست؟ گفتند هر چه پیج میکنیم نمیآید. مادرم خیلی یواش دستش را به دیوار گرفت و آرام روی یکی از نیمکتها نشست و فقط نگاه کرد، چون بچههایش همراهش بودند هیچ جوری نمیخواست خودش را بشکند. آن صحنه «گلهای داوودی» عینا یادآور آن روز بود. پدرم وجود نداشت و منتظر بودیم که بگویند جسدش را به فلان جا بردهایم.
نویسنده کار به من گفت، شما اینقدر به بازیگری خودتان اطمینان دارید که میتوانید در سکوت هم این نقش را ایفا کنید؟ گفتم نه، به بازیگری خودم هیچ اطمینانی ندارم و هیچ خودبینی هم ندارم که بگویم بازیگر خوبی هستم که بتوانم این کار را بکنم ولی احساس میکنم که این درستتر است. البته دلیلش را نگفتم که چرا این درستتر است. آقای صدرعاملی هم وقتی دیدند ایشان مقاومت میکنند و همان نوشتههای خودشان را میخواهند گفتند دو برداشت میگیریم؛ یکی آنکه خانم معصومی میگویند و یکی آنکه شما میگویید. ولی اول صحنه خانم معصومی را میگیریم. مدیر فیلمبرداری کار، آقای ملکزاده بودند پلان به این صورت بود که وقتی آقای مشایخی میگوید شوهر شما مُرد کرین یکدفعه پایین میآید، مثل اینکه دنیا یکدفعه روی سرم خراب میشود و من برگشتم و فقط دوربین را حس کردم. زیر چشمم شدیدا شروع به پریدن کرده بود و نمیتوانستم کنترلش کنم. امیدوار بودم توی دوربین دیده نشود فقط صدای آقای صدرعاملی را میشنیدم که میگفت از دست نده خانم معصومی دنبالش کن، تعقیبش کن، کرین با من میآمد از در بیرون میرفتم و همه جا با من بود. من همیشه ممنون آقای صدرعاملی هستم که صحنه را متوقف نکرد چون معتقدم آن لحظه فقط یک بار اتفاق میافتد. با همان یک برداشت کار تمام شد و دیگر صحنه مورد نظر نویسنده گرفته نشد. در واقع این فیلم اولین کار من بود که با استقبال تماشاگر مواجه شد. قصه پرسوز و مردمپسندی داشت. من برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر زن سومین جشنواره فیلم فجر را دریافت کردم که اولین دورهای بود که به بازیگران زن جایزه تعلق میگرفت.
ماجرای سیمرغ جشنواره فجر
گرفتن این جایزه هم ماجرای جالبی دارد. هنگام جشنواره در شمال مشغول بازی در فیلم «چمدان» به کارگردانی جلال مقدم بودم. مدتها بود که به اتفاق آقای انتظامی، تارخ و سایر گروه در آنجا مانده و منتظر هوای ابری بودیم و اصلا از جشنواره خبر نداشتم. صبح زود بود که آقای انتظامی در اتاقم را زد و به من تبریک گفت و خبر دادند که بهترین بازیگر زن سال شدم. وقتی به تهران آمدم متوجه شدم به خاطر نبودنم در مراسم جشنواره پشت سرم شایعه درست کردهاند که به خاطر اینکه باید با چادر میرفتم و جایزه را میگرفتم در مراسم حاضر نشدم که گفتم من اصلا روحم از این جشنواره خبردار نبوده است.
«آشیانه مهر»
این فیلم دومین همکاری من با جلال مقدم بود که آن کار را هم خیلی دوست دارم و به نظرم فیلم متفاوتی بود. من در این فیلم نقش زنی را داشتم که بر اثر از دست دادن فرزندش در بمباران مشاعرش را از دست میدهد. متاسفانه فیلم دو سال توقیف بود و بعد هم که از توقیف درآمد دوبلهاش عوض شد. آقای خاچکیان آمدند و صحنههایی به اول فیلم اضافه کردند و تقریبا قصه فیلم کاملا عوض شد و در نهایت به اکران درآمد. یادم هست موقع اولین نمایش فیلم مرحوم مقدم رو به من کرد و سرش را تکان داد و گفت اگر میدانستم همچون اتفاقی میافتد هرگز این فیلم را نمیساختم.
«ناخدا خورشید»
با آقای تقوایی به بندر لنگه رفته بودند و فیلم «ناخدا خورشید» را کار میکردند. ایشان به من زنگ زدند و گفتند نقشی است که میخواهم تو بازی کنی. گفتم خب بازی میکنم. گفتند نقش کوتاهی است. گفتم در فیلم شما کوتاهی یا بلندی نقش برایم مهم نیست. مهم این است که با آقای تقوایی کار میکنم. گفت مسئله دیگر این است که تهیهکننده گفته برای این نقش دستمزدی به این خانم نمیدهم اما من دلم میخواهد تو بازی کنی. قبول کردم بدون دستمزد بازی کنم. البته بعد که فیلم تمام شد تهیهکننده مبلغی را به عنوان کادو به من دادند. در این فیلم هم قسمتهای زیادی از بازی من حذف شد که من روز نمایش عمومی فیلم از آقای تقوایی گله کردم و علت آن را پرسیدم و ایشان دلیل قانعکنندهای به من ارائه دادند و دیدم حق با ایشان است.
دریافت دومین جایزه از جشنواره فجر
من هرگز سالی بیشتر از یک فیلم بازی نکردم. سال ۱۳۶۶ چند فیلم من همزمان با هم اکران شدند. «آشیانه مهر»، «خارج از محدوده»، «جهیزیه برای رباب»، «شکوه زندگی» و «شناسایی» فیلمهایی بودند که در یک سال اکران شدند. ضمن اینکه برای بازی در فیلمهای «جهیزیه برای رباب» و «شکوه زندگی» دومین سیمرغ بلورینم (لوح زرین) را از ششمین جشنواره فیلم فجر گرفتم.
«ناصرالدین شاه آکتور سینما»
در این فیلم همان نقشی را که در فیلم «رگبار» داشتم بازی میکردم. وقتی آقای مخملباف با من راجع به آن کار صحبت کرد خیلی فروتنانه گفت، اگر شما این فیلم را بازی نکنید من آن را نخواهم ساخت و آن چیزی که برای من عنوان کرد این بود که فیلمشان یک نوع حقشناسی نسبت به آقای بیضایی است و من هم قبول کردم تا بازی کنم. من حتی آن موقع شمال بودم و چون قرار بود صحنه برفی باشد دو، سه بار به تهران آمدم و برف نیامد تا اینکه یک روز برف وحشتناکی بارید و کار گرفته شد. آقای مخملباف هم با بیل برفها را روی سر من میریختند. در صحنه من چادرم را با دست گرفته بودم و از ترس اینکه فرم چادر به هم نخورد همینجور نگه داشته بودم و واقعا نمیدانم این کار چند ساعت ادامه داشت. کار که تمام شد دست راست من تقریبا فلج شده بود و تا سه چهار روز همان طور مانده بود. متاسفانه این فیلم را ندیدم اما مطمئنم فیلم خوبی شده است، چون واقعا آقای مخملباف با انرژی این کار را انجام میدادند و با اینکه صحنههای من در یک روز به پایان رسید اما فوقالعاده از کار کردن با ایشان خوشم آمد. مخملباف به بازیگر انرژی زیادی میدادند و فیالبداهه کارکردنشان سر صحنه خیلی زیبا بود.
دوران کمکاری
در مقطعی پیشنهاداتی که به من میشد خیلی مناسب نبود. بعد از «تورنج» خیلی به من پیشنهاد شد که عینا مثل «تورنج» بود. تورنج راجعبه نقشهای قالی بود و فیلم دیگر راجع به رنگ قالی بود و من گفتم یک بار این نقش را بازی کردم، حالا یکدفعه دیگر هم باید این کار را بکنم؟ خب آدم یک بار یک تجربه را انجام میدهد. دو بار که نمیشود. دلم میخواهد وقتی نقش را بازی میکنم حتی اگر کوتاه باشد اما به چشم بیاید، مثل «ناخدا خورشید»، جمعا شاید بیش از پنج دقیقه در این فیلم حضور نداشته باشم ولی همان به چشم میآید. دوست ندارم در فیلمها زن پای سماور باشم و فقط چایی بریزم و بگذارم جلوی این و آن.
سریال «امام علی(ع)» و اشکهایی که از درد و سوز دل ریخته میشد
آقای میرباقری برای نقش زن مالکاشتر در سریال امام علی(ع) با من صحبت کردند و آخرین نفری بودم که به این مجموعه اضافه شدم. من آن نقش را با دیدگاههایی که آقای میرباقری داشتند دوست داشتم. تصویربرداری این سریال همزمان شد با پاره شدن تاندون پایم و متاسفانه پای من در گچ بود و تلفنی این موضوع را به اطلاع آقای میرباقری رساندم و شاید ایشان باور نکرده بودند و آمدند منزل و دیدند که واقعا پایم در گچ است. به هر حال بعد از ۶ هفته از دکتر خواستم پای من را باز کند و ایشان هم سفارش کردند که به پایم فشار نیاید که احتمال دارد به جراحی بیفتد. تقریبا کار تمام شده بود که من به سریال امام علی(ع) پیوستم و از همان روز اول هم سوار اسب شدم. کفش مچدار پوشیده بودم و درد زیادی را تحمل میکردم حدود ۶-۷ ساعت هم روی اسب بودم و هر موقع که میگفتند بیا پایین به تصوراینکه برای بالا آمدن فشار زیادی به پایم وارد شود از اسب پیاده نمی شدم. بالاخره وقتی خواستم پایین بیایم دیدم درد ندارم و خیلی خوشحال شدم اما متوجه نبود که پایم سر شده است و وقتی پایم را زمین گذاشتم دوباره پیچ خورد و وضعیتم خیلی ناجور شد. خانم شیرازی شبها با ماساژ کمک میکردند تا ورم پایم بخوابد تا بتوانم ادامه دهم.
به هر حال صحنه مرگ مالک رسید و خیلی برایم سکون داشت. برخلاف فیلم «گلهای داوودی» که معتقد بودم زن هیج عکسالعملی نشان نمیدهد اما فکر میکنم در مرگ مالک باید تمام آن سبزهها را میکند. بعد که نشسته این صحنه را گرفتیم به آقای میرباقری گفتم نمیتوانم به اوج هیجانی که این مرگ در من ایجاد کرده برسم. ایشان هم گفتند باید آنقدر بدوی تا خسته شوی و به زمین بخوری و بعد از زمین خوردنت مردم شهر «قلزما» را نفرین میکنی. گفت اما با این پا نمیتوانی این کار را انجام دهی به هر حال دو چوب آوردند و دو طرف پای من گذاشتند و محکم آن را بانداژ کردند و گفتم حالا میتوانم بدوم. میتوانستم بدوم اما درد داشتم و آن اشکی که میریختم از دردی بود که میکشیدم ولی در عین حال دوست داشتم که این صحنه همینطوری بازی شود جایی هم که زمین خوردم دیگر نفسم بریده بود. از زور درد به زمین افتادم که اتفاقا همان مکان مشخص شده بود. من آن صحنه سریال را خیلی دوست دارم و با جان و دل آن را بازی کردم. به اعتقاد من ایفای یک نقش مذهبی عشق و ایمان میخواهد. در این کار همه با ایمان خاصی بازی میکردند و از طرفی بازتاب عشق و ایمانی که میرباقری به فیلمنامه امام علی (ع) داشت خیلی عالی به بازیگرها انتقال پیدا کرده بود. وقتی کار پخش شد من در سوریه بودم و خیلی برایم جالب بود که وقتی مردم آنجا مرا میدیدند از سریال امام علی (ع) نام میبردند. این مجموعه از طریق ماهواره پخش میشد و مردم سوریه با دیدن این سریال مرا شناخته بودند. همکاری با آقای میرباقری در فیلم «مسافر ری» هم ادامه پیدا کرد که آن نقش کوتاه را هم خیلی دوست دارم.
«پلیس جوان» و ۲۶ قسمتی که به ۴۴ قسمت رسید
مدتها بود که در سینما کار نمیکردم یا دوست نداشتم و یا نقشی پیشنهاد نمیشد. «ایستگاه آخر» را با اقای عسگرینسب کار کردم. من ایشان را سالیان سال میشناختم و شاید بتوان گفت تنها سریالی بود که قصهاش را نخواندم و جلوی دوربین رفتم چون میدانستم ایشان کار بدی نخواهند ساخت. این سریال ممکن است که کار درخشانی نباشد ولی کار بدی هم نیست. تمام پلانها و سکانسهای این سریال برای من کلاس درس بود و من از آقای عسگرینسب خیلی چیزها یاد گرفتم. البته یک بار به ایشان گفتم قرار نبود از من یک زن پای سماور بسازید. من مدام نشستم پای سماور و دارم چایی میریزم که ایشان گفتند، مگر کلا چند دفعه این کار را کردی؟
«پلیس جوان» هم یک سریال ۲۶ قسمتی بود که قصه بدی نداشت و از استخوانبندی خوبی بهره می برد اما به شرطی که چیزهایی از آن حذف میشد. وقتی هم که با آقای سیروس مقدم صحبت میکردیم اگر چیزی درست بود تصحیح میکرد و از کار راضی بودم ولی بعد که کار پخش شد فقط موفق به دیدن چند قسمت آن شدم. یک روز جلوی تلویزیون بودم و دیدم نوشته قسمت سی و سوم، یکدفعه جا خوردم! چطور ممکن است یک سریال ۲۶ قسمتی ۳۳ قسمت بشود!؟ با یکی از دستاندرکاران سریال تماس گرفتم و گفتم من برای ۲۶ قسمت قرارداد امضا کردم اما الان میبینم ۳۳ قسمت است. ایشان گفتند بعضی قسمتها از ۴۵ دقیقه به ۳۶ دقیقه کاهش پیدا کرده و به خاطر همین قسمتها بیشتر شده است. این سریال در ۴۴ قسمت پخش شد و تمام صحنههایی را که گرفته بودند به کار اضافه کردند و سریال کلاف پیچیدهای شده بود. من برای انتخاب یک کار اول میآیم و جای کار بازیگری را میسنجم در این مجموعه هم لحظه هایی بود که بازیگر دوست داشت که آنها را انجام دهد اما در پخش، ریتم آن به حدی کند شده بود که وقتی شروع میشد مردم میگفتند وای باز پلیس جوان! بارها هم توی روستای محل زندگیام به من میگفتند خانم بالاخره این سریال کی تمام میشود؟ خود من معتقد هستم سریال همیشه باید طوری باشد که وقتی تمام شود مردم بگویند حیف، کاش باز ادامه داشت. این حیف قشنگتر از آن است که بگویند آخی راحت شدیم. بالاخره تمام شد. البته این را هم بگویم من با آقای مقدم مشکلی نداشتم و طولانی شدن سریال ربطی به ایشان نداشت. این برمیگردد به تهیهکننده که حیفشان آمده بود، راش های اضافه را دور بریزند و آنها را هم در کار استفاده کردند. همکاری من با آقای مقدم در سریال «دریاییها» هم ادامه داشت و نقش کاملا متفاوتی را نسبت به «پلیس جوان» داشتم اما این سریال را هم در موقع پخش ندیدم.
مهدی فتحی و بازیگرهایی که دوست ندارند کسی مریضیشان را بداند
مرحوم فتحی اولین کار سینماییشان «تحفهها» بود که نقش پدر من را بازی میکردند. من ایشان را خیلی دوست داشتم و بازیشان را ستایش میکردم و معتقدم هر نقشی را که بازی میکردند یک تازگی به آن نقش میدادند و این شاید به دلیل آن چشمهای فوقالعاده جذابی بود که داشتند و این برای یک بازیگر شانس است که چشمهای زیبایی داشته باشد. آن هم چشمهای آقای فتحی که همه چیز را میتوانستند با آن بیان کنند. در سریال «سرکار استوار» هم من نقش همسر ایشان را بازی میکردم و آنجا متوجه شدم ایشان آقای فتحی «تحفهها» نیستند و نسبت به سیزده سالی که از سال ۶۵ میگذشت خیلی شکسته شده بودند و یک بار هم سر این سریال زمین خوردند. به دلیل ارتباط خانوادگی که داشتیم تلفنی گاهی با ایشان صحبت میکردم تا اینکه بعد از مدتها سر سریال «دریاییها» آقای فتحی را دیدم و متوجه شدم واقعا حالشان خیلی بد است. راه رفتنشان مشکل بود و جملهها یادشان نمیماند اما هیچ چیزی از مریضیشان نمیگفتند. به نظر من خیلی از بازیگرها هستند که دوست ندارند کسی بیماریشان را بداند.
ناصر تقوایی
بعد از فیلم «ناخدا خورشید» همیشه آرزو داشتم دوباره با ایشان کار کنم. آقای تقوایی جزو کسانی هستند که وقتی گروه کاریشان را تشکیل میدهند میبینید که همه چیز سر جای خودش است. برای فیلم «رومی و زنگی» با ایشان قرارداد داشتم و قرار بود نقش یک زن ارمنی را بازی کنم وتقریبا همه دیالوگها را هم باید به زبان ارمنی میگفتم. یک معلم ارمنی هم قرار بود این زبان را به من یاد بدهد. آقای تقوایی به شوخی میگفتند من تا حالا نتوانستم پوست سر تو را بکنم و در این کار میدانم با تو چه کار کنم که متاسفانه این فیلم ساخته نشد.
آخرین کارها (در سال انجام این مصاحبه)
سریال «چهل سرباز» به کارگردانی آقای نوریزاده در حال آماده شدن برای پخش است. من در این سریال در دو نقش بازی میکنم. در دورهای همسر فردوسی هستم. زمانی که فردوسی به قزوین کوچ میکند و پسرش میمیرد، در دورهای هم با اسطورههایی مثل اسفندیار و رستم همبازی هستم. یک بازیگر همیشه دوست دارد کارگردان بازیش را بشناسد. آقای نوریزاد هم به خوبی بازی را میفهمیدند و فضای خوبی بر این کار حاکم بود. سریال سیزده قسمتی «وعده دیدار» هم که چندی پیش فیلمش اکران شد از من آماده است که هنوز پخش نشده است. (۱۳۸۴)
بازیگران زن سینمای قبل از انقلاب
ما باید ببینیم آن جامعه و آن زمان از زنها چه میخواسته و اصلا نمیتوانیم بگوییم که اینها بازیگران بدی بودهاند، من فیلمی از یکی از بازیگران زن معروف آن زمان به نام «رقاصه» دیدم و فکر میکردم اگر یک کارگردان خوب پشت سر این قصه بود این فیلم هم میتوانست فیلم خوبی باشد و هم ایشان خیلی خوب بازی میکردند. آن زمان آن چیزها را میخواست، کمااینکه الان مردم آن را نمیتوانند بپذیرند. من شنیده بودم فیلمهایی که کار نمیکرده رقص و آواز وسطش میگذاشتند و فیلم فروش میکرد و بازیگران زن بیشتر برای جلب گیشه مورد توجه بودند. الان هم متاسفانه در سینمای مان زنان آن جایگاهی را که باید داشته باشند ندارند.
وضعیت امروز سینما در دهه ۸۰
متاسفانه فیلمهای الان یا گیشهای هستند یا جشنوارهای، من نمیدانم چرا الان به اینجا رسیدهایم. خیلی از فیلمهای شبیه به هم ساخته میشوند و فقط اسم و بازیگر عوض میشوند. نمیدانم هزینه سرسامآور سینما و عدم بازگشت سرمایه است که به اینجا رسیدهایم یا چیز دیگر. الان همه هدفها رفته به آنجایی که همه دواندوان خودمان را برسانیم تا جایزه بگیریم و همه به دنبال جشنوارهها راه افتادهاند. فیلمی ساخته میشود به اسم «گال» به کارگردانی آقای جلیلی و من که اهل سینما رفتن نیستم دو بار این فیلم را میبینم و تا دو هفته هم بغضی در گلویم است که رهایم نمیکند. ایشان فکر نمیکنم فیلمشان را برای جشنواره ساختهاند. خواستند حرفی بزنند و زدند. این کافی است اما اینکه جشنوارهای رفت و جایزهای گرفت یا نه هیچ کدام اینها را نمیدانم. ما یک مدت سینمای خیلی خوبی داشتیم در دهه ۶۰ و ۷۰. سینما ما خیلی غنی بود و الان افت کردهایم و خلاءهایی است که باید پر شود.
نیکی کریمی
ما در سالهای اخیر بازیگران خانم خیلی خوبی داشتیم ولی یکی از بازیگرانی که به نظر من سیر صعودی زیادی را طی کرد خانم کریمی بودند. ایشان بازیگر فوقالعاده خوبی هستند و به آنجا رسیدهاند که چهره برایشان مهم نیست. من نمیگویم زیبایی چهره اصلا اهمیتی ندارد. وقتی بازیگری نقش اول را دارد این قدرت را باید داشته باشد که دو ساعت بیننده را نگه دارد ولی وقتی بد بازی کند شما چهره زیبایش را نمیبینید. همانطور که آن بازیگر اگر خوب بازی کند، حتی اگر در لحظاتی هم ممیک صورتش هم بد شود شما دیگر او را زشت نمیبینید و بازی خوبش را میبینید. خانم کریمی به اینجا رسیده و من بازیهای خوبی از ایشان دیدهام.
زندگی در روستا
من در یکی از روستاهای صومعهسرا واقع در محدوده رشت و ماسوله زندگی میکنم. شاید تا سه سال که آنجا زندگی میکردم هیچ کس نمیدانست من کی هستم تا «پلیس جوان» پخش شد و همه فهمیدند من بازیگر هستم. در این روستا همه به فکر زندگی هستند. من از دود و دم تهران فرار کردم و آنجا در آسایش هستم و با مردم درستی سر و کار دارم. آنجا پر از سوژههای فیلمسازی است. بچههای سر پل فیلمی است که هر روز آن را میبینم. از ساعت ۲ بعدازظهر تا غروب آفتاب بچههایی که مدرسهشان تعطیل شده و هیچ جایی ندارند جز اینکه بالای پل بایستند و رودخانه را نگاه کنند. گاهی هم سنگی به رودخانه پرتاب کنند و یا گرمشان می شود به آب می روند. این فیلمی است که هر روز میبینم و خسته نمیشوم و تکراری نیست. و این فیلم جایزه هم از هیچ جا نبرده و به هیچ جشنوارهای هم نمیرود. هشت، نه سال است که با این بچهها زندگی میکنم و از بودن با آنها لذت میبرم.
«عاشقی» و تجربه کارگردانی
مستند را همیشه دوست داشتهام؛ مستندی که انسانیت در آن حضور داشته باشد و صرفا به طبیعت بیجان نپردازد. سال گذشته هم اولین فیلم خودم را در این حوزه به نام «عاشقی» ساختم. این فیلم مستندی در ۲۹ دقیقه روایت شخصی به نام عاشقی، نگهبانی در تختسلیمان است و بیشتر به نظریات و جهانبینی این فرد راجع به تخت سلیمان میپردازد. عاشقی را من به همراه رضا قوامپور از تصویربرداران شبکه باران دو نفری کار کردیم و تدوین کار را هم خانم ژیلا ایپکچی انجام داده و موسیقی فیلم هم انتخابی توسط ایپکچی و حسین مهدوی تهیه شده است و الان هم امتیاز کار را به آقای میرعلایی واگذار کردم تا بعد از گذاشتن زیرنویس فیلم را به خارج از کشور ارسال کنند. این فیلم چندی پیش جایزه بهترین کارگردانی را در بخش معنویت و انسان سومین جشنواره جهانی فیلم کوتاه کسب کرد. کار مستندسازی را ادامه خواهم داد اما کار داستانی نه و ممکن است از پس آن برنیایم.
«سفر به شوشتر»
آخرین فیلم سینمایی که بازی کردم (تا سال ۱۳۸۴) «سفر به شوشتر» به کارگردانی آقای راعی بود که در ۲۰ اردیبهشتماه تمام شد. در این فیلم نقشی کاملا متفاوت با کارهای قبلیام داشتهام که تجربه خیلی خوبی بود. این نقش را در ابتدا برای یک مرد در نظر گرفته بودند، در سینمای ما هم نقشهایی که جنبه پررنگی دارد متعلق به آقایان است. آقای راعی پای این نقش ایستادند تا یک زن آن را ایفا کند. میتوانم بگویم بعد ار مدتها نقش فوقالعاده خاصی در سینما بازی کردم.
«چشمان پدر»
این فیلم یک اثر مستند – داستانی به تهیهکنندگی احمد میرعلایی است که به مشکلات زندگی یک جانباز جنگ تحمیلی میپردازد. قصد دارم این فیلم را با نگاهی معصومانه به جنگ بسازم. در چشمان پدر به نوجوانانی خواهم پرداخت که در زمان جنگ با شور و شوق وصف نشدنی به جبهههای جنگ رفتند و عدهای از آنها شهید شدهاند یا با از دست دادن قسمتی از وجود خویش شهید زنده لقب گرفتهاند. الان سالها از جنگ میگذرد و عدهای از این جانبازان تشکیل خانواده دادهاند و صاحب فرزندانی هستند که از جنگ چیز زیادی نمیدانند اما شاهدان این جنگ در این خانوادهها حضور دارند و فرزندان به دلایلی پدران خود را از چشم دیگران پنهان میکنند. قصدم از ساخت این اثر این است که فرزندان جانبازان دوران جنگ تحمیلی به وجود پدرانشان افتخار کنند. نه اینکه خجالت بکشند و آنها را از دید دیگران پنهان سازند. چنین سوژهای یک واقعیت محض است و امروز در جامعه وجود دارد و دوست دارم دیگران را در حس خودم شریک کنم. فیلم من به نوعی حقشناسی نسبت به جانبازان است. این روزها هم به دنبال دختربچهای برای ایفای نقش اصلی این فیلم هستم.
جا مانده از صحبتهای پروانه معصومی
– وقتی در فیلمی کار میکنم بعد از پایان هرگز به صحنه یا سر مونتاژ آن نمیروم و معتقدم آن چیزی که بر عهده من بوده انجام دادم و تمام شده.
-در فیلمهای ناخدا خورشید، جهزیه برای رباب و طوبی نقش زنان جنوبی را بازی کردم.
– با توجه به فرم چهرهام برای بازی در نقش زنان روستایی مشکل دارم.
– بازیگرها همیشه باید به دنبال پولشان بدوند و با التماس و گردن کج آن را بگیرند خیلی کم میشود که غیر از این رخ دهد.
-تنها فرزندم یک پسر ۳۵ ساله است که در رشته معماری از دانشگاه علم و صنعت فارغ التحصیل شده و با ما زندگی میکند.
– منتقدین ما متاسفانه انتقاد درست و سازنده نمیکنند.
– خودم را در آن حد نمیدانم که استادی باشم که بتوانم بازیگر تربیت کنم.
– جوانان ما جوانی نمیکنند و جوانیشان پشت ماشین نشستن است، ما باید ببینیم خلاء کجاست و از کجا باید پُر شود.
– فیلم «طوبی» را خیلی دوست داشتم و معتقدم کار خیلی خوبی بود و شاید خود من روی قصهاش خیلی موثر بودم این فیلم میتوانست طور دیگری باشد ولی حضور من باعث شد که قصه شکل دیگری بگیرد.
– فیلم «خارج از محدوده»، اولین کار خانم بنیاعتماد بود و من هم اولین تجربهام با یک کارگردان خانم بود و احساس کردم آدم با یک کارگردان خانم چقدر میتواند راحت باشد.
– من ناخواسته وارد بازیگری شدم ولی هدفمند آن را ادامه دادم و سعی کردم یک خانم بازیگر مورد احترام مردم باشد و امیدوارم به هدفم رسیده باشم.
– یک بازیگر خیلی زحمت میکشد تا یک نقش را خلق کند و یک احساس فوقالعاده عمیق و شفاف لازم است تا نقش جلوی دوربین زنده شود.
پروانه معصومی که برای فرار از مصائب زندگی شهری، نزدیک به ۳۰ سال پیش عزم مهاجرت به یکی از روستاهای استان گیلان به نام «طاهرگوراب» را کرد امروز ۶ آذرماه در سن ۷۹ سالگی دار فانی را وداع گفت. در این متن بازنشر روایت خبرنگار ایرنا از زندگی روستایی وی را می خوانید که در اردیبهشت سال ۱۳۹۳ منتشر شد.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، حواشی زندگیست که انسان ها را متفاوت می کند و گرنه متن زندگی آنان به هم شبیه است؛ نقلیست از نصرالله کسراییان پدر عکاسی قومی ایران که ما را برآن داشت تا در هیاهوی صنعت و مهاجرت بکاویم که چگونه نمادی از سینمای کشور روستا را برای زندگی برگزید.
هویت خبرنگاری اندکی بیم نپذیرفتن دارد؛ اما در تماسی برای وقت مصاحبه چنان ساده و وقت شناس می نمود که می توانستی در رفتار، خودت باشی.
آدرس را با پوزش مکرر می گفت: ببخشید! روستایی هستیم و آدرس در روستا با نشان درخت و آب ثمربخش است و بسیار توصیه به احتیاط می کرد.
ظهری در اردیبهشت ماه بود، رشت را به قصد صومعه سرا – طاهرگوراب پشت سر نهادیم و جاده چون همیشه بهار گیلان در سخاوت سبز ادامه می یافت و باران با صدای خود مناظر اطراف را که سراسر شالی بود و شالیکار ، نقاشی می کرد.
برای یافتن آدرس تماس ها مکرر شد و پروانه معصومی نگران! که در امتداد جاده ای سبز و باران پاش بانو پروانه معصومی با هیبتی پر آرام تر حتی از چهره سینمایی اش، هویدا شد و برایمان دست تکان می داد و ما بیشتر، مشتاق تر…
دروازه را گشود و ما را به کوچه باغی خواند سراسر درختانی که آسمان سبز کرده بودند و زیر باران گلبرگ های پیچک گلیسین های بنفش به خانه ای رسیدیم کاملا گلین نما و سقفی شیب دار با دیوارهای شیشه ای که قاب های پنجره اش رنگی بین آبی و سبز جلوه گر بود.
عطر گلیسین ها در هوا پخش بود و نسیم بوی آنها را به مشام می رساند.
اقرار می کنم آنچه می دیدیم تفاوتی وهم انگیز با تصورمان داشت چراکه می گفتیم حال که روستا را برگزیدند، حتما چون دیگر شهر زدگان، روستا را به معماری بیگانه نواخته و ویلایی مجلل با سنگ و کامپوزیت و دیگر جدیدهای ساختمانی آراسته اند و چنین نبود، هیچ! حتی کف پوش خانه گلیم بود و پذیرایی کلوچه فومن و خانه با عطر غذای محلی آگین بود.
ساده بود و ساده نیست که ساده باشی، و وقتی شنید که نه برای تحلیل سینمای ایران بلکه برای انتخاب زندگیش به قصد مصاحبه آمده ایم، عادت تبسمش مدام شد و گفت: چه خوب!
اطرافش کتاب بود و فیلمنامه و گل؛ سرخوشانه و کیفناک از معماری خانه می گفت که استاد، فرزندش بوده و برحسب علاقه وی کاملا متناسب با اقلیم و معماری روستایی گیلان آنجا را بنا کرده و درختان سر به فلک کشیده آنجا نهال های کوچکی بودند که به دست خود کاشته و کوچه باغی پر سخاوت از درختان افرا را پروانه نام نهاده بود، کاملا احساس قدرت به عمل در چهره اش نمایان بود.
مدام تکرار می کرد من عاشق زندگی در روستاهای گیلان بودم و گاه گریزی به سینما می زد و می گفت : ایده زندگی در روستا نیز درحین بازی در یکی از فیلم هایش در سر پرورده شد.
مردم دوستی در کلامش هویدا بود و ناگهان تبسمش غمگین شد آنگاه که از همسایه اش می گفت ، که دو فرزند معلول داشت و یکی را در همان صبح از دست داده بود .
همه چیز به صورت کتابی بود که کلمات آنها را با گلبرگ نگاشته بودند؛ و برف را تا زمانی دوست داشت که درختان بر آن چیره بودند و برف زمستان ۹۲ را یادآور شد و گفت: برف در چنان وسعتش سرد است و حیات به خود راه نمی دهد؛ و سبب آزار مردم می شود و در این شرایط از او متنفرم.
ذوق زده از ما خواست که همراهش شویم در باغستان، درختزار و گلستانهایش که به دست خود پرورده و با ساعتی قدم زدن در آن، اندوه ! دیگر چیزی جز شور و حرارتی فرو افتاده نیست.
گاه فکر می کنی چیز تازه ای وجود ندارد، اما دیدیم همه چیز تازه و باران خورده و سخاوت زمین بسیار بود؛ گویی پاستورال (قطعه ای از موسیقی که با طبیعت روستا ارتباط دارد و نام یکی از آثار بتهون است)می شنوی!
پروانه معصومی با گل ها حرف می زد؛ یکی را قدردان بود و دیگری را تهدید می کرد اگر امسال خرمالو ثمر ندهد بجایش نهال دیگری خواهد کاشت؛ یکی را بو می کشید و چشمهایش را می بست و می گفت : برای ورود شما عطرآگین شده و در حوالی استخر و رودخانه، شاخه ای از میخک هندی برایمان چید که عطری نامنتظر داشت.
باران نم پاش بود، زمین گل و رود در اطراف خانه طراوتی مدام داشت؛ می خندید و می گفت: امسال سبزی خوردن را از دسترنج خود برداشت می کنم.
گلخانه پر ثمر و برکه نیلوفران آبی را پشت سر گذاشتیم و باز تونل پیچک های بنفش گلیسین؛ و شالیزارش را که نشانمان می داد با تبسم مدامش گفت : مگر می شود در گیلان باشی و شالیزار نداشته باشی؟
در نگاه پروانه معصومی فرادست و فرودست معنا نمی یافت؛ زمین و باران و گل را ستایش می کرد و همه چیز پر واضح با بیان دیگری جز کلام، مستقل و مختصر معنا می یافت.
دیالوگی از فیلم ناصرالدین شاه آکتور سینما می گوید: ‘اگر نیت یکساله دارید برنج بکارید، اگر نیت ۱۰ساله دارید ، درخت غرس کنید و اگر نیت صد ساله دارید آدم تربیت کن؛ سینماتوگراف آدم تربیت می کند’ و بانو پروانه معصومی همه این کارها را بسیار والاتر انجام داده است.
آموختیم؛ خوبی ها و زیبایی ها بهتر و ساده تر در تصورات آدمی راه می یابد؛ می توان طور دیگر زیست اما ‘ نگاه کردن’ استعداد می خواهد !
دیرهنگام بود؛ در جذبه و شوق بودیم که پای دروازه رسیدیم و یکبار دیگر حس جاده مکرر شد.
دبیرخانه جشنواره مردمی فیلم عمار تیزر رسمی فراخوان چهاردهمین دوره این جشنواره را منتشر کرد.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، تیزر رسمی فراخوان چهاردهمین جشنواره مردمی فیلم عمار منتشر شد. در این تیزر که به تازگی منتشر شدهاست، پلانهایی از آثار برگزیده ادوار گذشته جشنواره، به نمایش در میآید.
چهاردهمین جشنواره مردمی فیلم عمار، در پنج بخش «رقابت اصلی»، «جوایز مردمی»، «فیلم ما»، «اکران مردمی» و «قصه ما» برگزار میشود.
در بخش «رقابت اصلی» جشنواره آثار دریافتی در قالبهای فیلم داستانی، فیلم مستند، پویانمایی، نماهنگ، تولیدات تلویزیونی، لوح نگار، فیلمنامه و قالب جدید تولیدات فضای مجازی، به رقابت میپردازند.
موضوعات این دوره از جشنواره شامل: نظم جدید جهانی، آرمان روح الله، رویای ایرانی، نقد درون گفتمانی، حافظه ملی، نهضت جهانی مستضعفین، جنگ اقتصادی، ملت قهرمان و جنگ نرم میباشد.
براساس این فراخوان، هنرمندان تا ۱۰ آذرماه فرصت دارند نسبت به ثبت اثر خود در پایگاه جشنواره و تحویل آن به دبیرخانه اقدام کنند.
جشنواره فیلم عمار در دی ماه سال جاری برگزار خواهد شد.
محسن اردستانی مستندساز در خصوص بررسی وضعیت مستندسازی در کشور گفت: ما باید با تولید مستندهای درخشان در فضای رسانه ای اثرگذار باشیم و جلوی شانتاژ شبکه های خزعبلی مانند «بی بی سی»، «وی او ای» و… را بگیریم؛ ما باید فرزند زمانه خویش باشیم و در هر شرایطی وارد میدان شده کار کنیم.
به گزارش سینمای خانگی، کارگردان مستندهای «ناصران عموراء» و «عقاب های گونی به سر» در گفتو.گو با سینماپرس افزود: تولید مستندهای بحران و استراتژیک امری ضروری است که هرگز نباید در خصوص آن اهمال کاری شود. من ۳ خاطره از ساخت اولین فیلم مستندم «فاطمیون» دارم که مایلم در اینجا بازگو کنم.
وی ادامه داد: اولین خاطره بنده مربوط به رزمنده ای است که به سوریه آمده بود اما نمی خواست در خط با دشمن مبارزه کند و بعد از تماشای این مستند بود که به خط برگشت؛ خاطره دوم مربوط به یکی از بچه های فاطمیون بود که گفته بود با دیدن این مستند ترغیب شدم به جنگ بروم و خاطره سوم هم مربوط به یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس می شود که با دیدن این مستند ترخیص شده بود.
اردستانی در همین راستا متذکر شد: من این خاطرات را عنوان کردم تا بگویم می شود در فضای رسانه ای اثرگذار بود. ما باید در کشورمان چه در بخش مستندسازی و چه در حوزه خبری همیشه قبل از سایر شبکه های خزعبل خبری که دشمنی و عنادشان با کشور ما ثابت شده وارد میدان شویم و خودمان گوینده اولین خبرها باشیم.
این مستندساز سپس با اشاره به حوادث امروز منطقه و به خصوص غزه اظهار داشت: ما موظفیم در دوران جنگ روی احوالات جنگ اثرگذار باشیم. خطاب من مسئولان سازمان صدا و سیما و مسئولان دولتی هستند! آن ها باید امثال آوینی ها را تربیت کنند و به آن ها بها بدهند. ما هم اینک بیش از ۱۵۰ مستندساز داریم که آماده رفتن به جنگ و ساخت مستند هستند اما افسوس که مسئولان حتی به یک نفر از آن ها زنگ نزده اند و از آن ها نظرخواهی نکرده اند که در این شرایط جنگی چه باید بکنند!
کارگردان مستندهای «لشکر زینبی» و «ملازمان حرم» با بیان اینکه چرا مستندساز برجسته ای مانند آقای برجی باید برای رفتن به غزه و ساخت مستند به مشکل برخورد کند؟ تصریح کرد: آقای برجی را ما باید روی چشم بگذاریم؛ ایشان یکی از افتخارات کشورمان هستند؛ ایشان اگر نه بیشتر که همانند کریستین امانپور به جنگ های مختلف رفتهاند و روایت های درخشان داشتهاند؛ چرا ایشان امروز برای رفتن به غزه مشکل دارند و هیچ مسئولی مشکل شان را حل نمی کند؟
وی متذکر شد: بنده و امثال بنده که در مقابل آقای برجی بسیار کوچک هستیم و شاید طبیعی باشد که برای رفتن به غزه مشکل داشته باشیم اما چرا باید برای مرد بزرگی مانند آقای برجی چنین مشکلی به وجود آید؟ افسوس که مدیران و مسئولان حتی جاهایی که راحت تر می شود رفت مانند رفتن به لبنان را نیز از ما دریغ می کنند. ما می گوییم پول هم نمی خواهیم فقط همکاری کنید اما حتی حاضر به همکاری با ما هم نیستند.
اردستانی خاطرنشان کرد: این اهمال کاری مدیران در صورتی است که عزیزانی را به این مناطق اعزام می کنند که هیچ تخصص و کارآیی ندارند و تنها برای کشور هزینه زایی میکنند! من واقعاً مسأله و معضلم سازمان صدا و سیما و نهادهای دولتی سینمایی و فرهنگی هستند چرا که سازمان ها و نهادهایی مانند اوج یا روایت فتح هیچ گاه به ما نه نگفتند اما امکان اعزام ما را ندارند و این وظیفه وزیر ارشاد است که معضل ما را حل کند که متأسفانه ما راهی برای دسترسی به ایشان نداریم.
این سینماگر در پایان این گفتگو تأکید کرد: من متعجبم از اینکه حتی از ما درخواست ساخت مستندهای آرشیوی هم نمی کنند. این افراد دم از حمایت غزه می زنند اما در خروجی و عمل شان چنین حمایتی را شاهد نیستیم. مسئولان نباید فراموش کنند که حوزه فرهنگ و هنر در هر جامعه و کشوری بسیار مهم است. فیلم سینمایی «آژانس شیشه ای» بعد از جنگ ساخته شد و تنها یک تیر در آن شلیک شد اما اینک جزو مهمترین فیلم های داستانی سینمای دفاع مقدس است. مستند «معلم» ساخته بنده را سومین شبکه ضد نظام سوریه پخش کرد و در مورد آن تحلیل های بسیار داشت. این ها نشانگر این است که ما هر کار فرهنگی و درستی انجام دهیم اثرگذاری جدی دارد.
محسن اردستانی رستمی، متولد ۱۳۶۸ در تهران، فارغ التحصیل کارشناسی علوم قرآن دانشگاه تهران، کارگردان و مستندساز است و فیلمسازی را از سال ۱۳۸۹ آغاز کرده و در زمینه تدوین، بازیگری، تصویربرداری، تدریس، ساخت کلیپ و تیزر نیز فعالیت دارد. مستند کرار ساخته اوست که در پنجمین دوره جشنواره مردمی فیلم عمار، فانوس بخش بین الملل و بیداری اسلامی را بدست آورد. فیلم های فاتح دل ها، ماموریت خدا، دو پنجره، ردی از یک مرد، قله های برفی، ماجراهای امروز و ملازمان حرم از دیگر تولیدات این مستنساز جوان محسوب میشود.
رئیس شورای سیاستگذاری جشنوراه فیلم عمار گفت: غزه به عنوان جایی که دغدغه اسارت انسان در نظم استکباری موجود در جهان را دارد، وارد جهاد شده و تلاش دارد که نوید بخش یک نظم جدید در جهان باشد. جشنواره عمار نیز موضوع محوری خود را با الهام از سخنان رهبر انقلاب نظم نوین جهانی گذاشته و امروز با مجاهدت مردم فلسطین این اتفاق افتاده است.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، نشست خبری چهاردهمین جشنواره مردمی فیلم عمار با گرامیداشت یاد شهدای خبرنگار راه بیتالمقدس امروز یکشنبه-۲۸آبان- در موزه هنرهای معاصر فلسطین برگزار شد. این نشست باحضور سهیل اسعد دبیر چهاردهمین جشنواره مردمی فیلم عمار، سعید خورشیدی رئیس شورای سیاست گذاری جشنواره عمار و خالد القدومی نماینده جنبش مقاومت اسلامی حماس در ایران برگزار شد.
خالد القدومی در ابتدای این نشست با اشاره به اثرات مستقیم و غیر مستقیم جنایات رژیم صهیونستی در جهان گفت: در مساله فلسطین، جنگ بین حق و باطل است. اگر چه میدان آن در فلسطین است اما اثرات آن مستقیم و غیرمستقیم منطقهای و جهانی است.
القدومی ادامه داد: مردم فلسطین شهید دادند، خانههایشان تخریب شد اما نمیمیرند چرا که شهیداند و راهشان ادامه دارد.
نماینده جنبش مقاومت اسلامی حماس تاکید کرد: در حال حاضر که تعداد زیادی فلسطینی در طوفان الاقصی به شهادت رسیده اند باید سیاست رسانه ای دشمن را ارزیابی کرد. دشمن یک سیاست رسانه ای محرمانه دارد که حقایق را ممنوع میکند. خبرنگاران منطقه نمیتوانند به آنجا بروند. فقط خبرنگارانی از رسانه های جبهه غرب همچون فاکس نیوز و سی ان ان میرود.
القدومی ادامه داد: کل جهان میگویند ما اصلا کشور یهودی به نام اسرائیل را به رسمیت نمیشناختیم؛ حتی خود آمریکا نیز به این اشاره میکند. امروز میلیونها یهودی آمریکایی برای حمایت از فلسطین به میدان آمده اند.
وی عنوان کرد: ما باید در راه بازسازی یا ساختن روایت، همیشه به سراغ حقایق برویم. اما اسرائیلیها سراغ بازاریابی میروند.
نماینده جنبش مقاومت اسلامی حماس، فلسطینیها را پیروز این جنگ دانست و گفت: امروز روایت فلسطینیها برنده شده نه به دلیل زرنگی و حیله، بلکه انسان درد انسان را میفهمد. حتی دموکرات ها در ایالات متحده آمریکا میگویند ما نمیتوانیم این وضعیت مظلوم کشی را تحمل کنیم.
وی با تاکید بر اهمیت حضور رسانه ها در صحنه برای حمایت از فلسطین گفت: در حال حاضر فقط باید به صحنه بیایید و روایت درست را منتقل کنید.
القدومی با اشاره به سخنان سید حسن نصر الله به دروغگو بودن صیهونیستها تاکید کرد و گفت: سید حسن میگوید که طبق تحقیقات مقاومت متوجه شدیم که در زمان ورود مجاهدین حماس به شهرکهای صیهوینسیتی سربازان رژیم و ارتش رژیم تشویش ایجاد کردند. صدها جنایت در این برهه، توسط خود صهیونیست ها اتفاق افتاده. گزارش پلیس اسرائیلی که منتشر شده نشان میدهد جنگنده اسرائیلی ۳۰۰ شهروند خود را در کنسرت موسیقی کشته. حماس و مقاومت این کار را نکرده اند.
وی در پایان به پیروزی سیاسی و دیپلماسی تاکید کرد و گفت: وقتی رئیس اپوزوسیون صهیونیست ها میگوید جنگ ما علیه فلسطینیها جنگ غیراخلاقی است؛ یعنی پیروزی رقم خورده. پیروزی دیپلماسی نیز وقتی رقم خورد که اسرائیل امروز به سمت انزوای دیپلماسی رفته است. رهبر اسرائیل نمیتواند به پایتختهای دیگر کشورهای اروپایی سفر کند اما امروز رهبران مقاومت در حال طی کردن مسیر موفقیت در دیپلماسی هستند. عنصر آخر نیز پیروزی در سطح روایت است که این تجمع جهانی علیه صیهوینستها اتفاق افتاده.
سعید خورشیدی رئیس شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم عمار نیز گفت: این جشنواره از ابتدای شکلگیری به صدا و سیمای مردم سانسور شده و نادیده انگاشته شده در قاب رسانه مسلط تبدیل شد و تلاش کرد مسائل این قشر از مردم که دیده نمیشوند و رسانههای اصلی آن ها را مورد توجه قرار نمیدهند را مورد توجه قرار دهد.
خورشیدی ادامه داد: جشنواره عمار یک تریبون و یک رسانه برای هنرمندان جریان مقاومت است. رسانهای برای جریان هنری مسلط در جهان که از سوی جهان مورد حمایت قرار نمیگیرد.
رئیس شورای سیاست گذاری جشنواره عمار تاکید کرد: امروز غزه به عنوان جایی که اندیشه و دغدغه اسارت انسان در نظم استکباری موجود در جهان را دارد وارد جهاد شده و تلاش دارد که نظم استکباری مسلط را متزلزل کند و نوید بخش یک نظم جدید در جهان باشد.
خورشیدی به موضوع محوری این جشنواره اشاره کرد: جشنواره عمار در ابتدای این دولت موضوع محوری خود را با الهام از سخنان رهبر انقلاب، نظم نوین جهانی گذاشت و امروز شاهدیم با مجاهدت مردم فلسطین این اتفاق افتاده.
وی ادامه داد: جریانات رسانه ای که در اتفاقات اخیر در فلسطین تلاش داشت در مقابل رسانه های سلطه ایستادگی کند، توانست اقتدار این نظام مسلط را متزلزل کند. چنانچه در اروپا شاهدیم که مردم امروز به صحنه آمدند تا از غزه دفاع کنند.
خورشیدی ضمن تبریک به مناسبت میلاد حضرت زینب (س) به سخنان ایشان در واقعه کربلا اشاره کرد و افزود: ایشان فرمودند جز زیبایی ندیدم. اگر امروز مردم با تأسی از این گفتمان به واقعیت زیبای فلسطین نگاه کنند، زیباییهای فلسطین را خواهند دید و ما تکلیف داریم در قاب هنر این زیبایی ها را تصویر کنیم.
رئیس شورای سیاست گذاری جشنواره عمار در پایان گفت: امروز فلسطین به موزه ای برای دیدن جنایات تمدن غرب تبدیل شده و این فرصتی است تا با بازنمایی این واقعیت ها انسان اسیر شده به آزادی برسانند و نوید رهایی بخشی بدهند.
وی همچنین تاکید کرد: جشنواره عمار در دوره های گذشته این افتخار را داشته با همکاری با هنرمندان فلسطینی در غزه هم هفته فیلم و اکران های مردم داشته باشد. امیدواریم با پیروزی مردم فلسطین و غزه شاهد چنین اتفاقاتی در سراسر فلسطین باشیم و هنرمندان فلسطینی بتوانند در کنار هنرمندان مقاومت فعالیت کنند.
در ادامه این نشست سهیل اسعد، دبیر این دوره از جشنواره به انعکاس تصویر ایران در رسانه های غربی اشاره کرد و گفت: تصویری که جمهوری اسلامی ایران در ایران و خارج از کشور دارد انعکاس واقعیت حقیقی ایران نیست. من در سفر اخیر خود به لبنان شنیدم که آنچه از رسانه به عنوان ایران به ما میرسد بیشتر نظامی است؛ یعنی فلان موشک ساخته شده و فلان وسیله نظامی را ساخته اند. دوستان گفتند ما تمایل داریم از بافت فرهنگی ایران مطلع شویم. جشنواره عمار همین کمک را میکند و تنوع و متعدد الابعاد بودنش مهم است.
اسعد ادامه داد: عمار معمولا به عنوان جشنواره انقلاب و هنر انقلاب معرفی میشود. عمار در فضای اقتصاد نمونه ای را معرفی کرده که اقتصاد، محور اول نیست و اصالت ندارد. امکانات جز کوچکی از معادلات هنر و رسانه و سینما در عمار است. اتحاد تولید کنندگان و مخاطبین مهم است. عمار مجالی داده تا مخاطب هم تولیدکننده و هم تماشاگر باشد.
دبیر جشنواره با اشاره به تحولات ایجاد شده توسط عمار گفت: تحول سوم در مفهوم هنر افتاده. آنچه در جشنوارهها مطرح است این است که هنر، تفکر را میسازد و هنر در تفکر موثر است. در عمار این معادله عوض شده و تفکر سازنده هنر است.
وی ادامه داد: یک معادله ای بین حاکمیت و هنر در جهان وجود دارد و آن این است که حاکمیت از هنر به عنوان ابزاری برای تاثیر گذاری در افکار عمومی استفاده میکند. در عمار معادله عوض شد و این مردم هستند که با هنر خودشان در افکار حاکمیت موثر هستند. عمار واسطه ای بین تولید و مصرف را حذف کرده و مجالی را برای ایجاد گفتمان تفکر انتقادی باز کرده و برای تقویت فرهنگ انتقاد پذیری است.
جشنواره مردمی فیلم عمار در دی ماه سال جاری برگزار خواهد شد.
احمد نیک فرجام مستندساز در خصوص بررسی وضعیت مستندسازی در کشور گفت: یکی از مهمترین مسائل سینمای مستند فقدان توجه کافی به تولید مستندهای بحران است؛ فکر می کنم مسئولان چندان دنبال سندسازی و کشف حقایق نیستند و به همین علت اقبال کمتری برای تولید آثار مستند بحران دارند!
به گزارش سینمای خانگی این مستندساز تقدیر شده در جشنواره مردمی فیلم عمار در گفتوگو با سینماپرس، یادآور شد: بنده چند سال قبل برای بحران به وجود آمده در کشور عراق اقدام کردم که مستند بسازم اما مسئولان عقب نشینی داشتند وحمایتی برای ساخت این اثر نکردند.
وی با بیان اینکه مسئولان دوراندیشی ندارند اظهار داشت: سینمای مستند یک سند ماندگار برای تمامی دنیا است. امروزه در دنیا به عنوان سند به فیلم های مستند رجوع می کنند اما افسوس که گویا کسی در کشور ما دنبال سندسازی و کشف حقایق نیست.
کارگردان مستندهای «خراشاد» و «داستان دلدادگی» در خصوص سایر معضلات مستندسازان اظهار داشت: من به شخصه چون اغلب در تلویزیون کار می کنم تا الآن مشکلی در خصوص مشکل مجوز یا… نداشتم اما می دانم که مهمترین مسأله مستندسازان امروزه پخش و اکران است که متأسفانه جدی گرفته نمی شود.
نیک فرجام با تأکید بر اینکه مسئولان و مدیران سینمایی نباید صرفاً به سینمای داستانی توجه کنند متذکر شد: فیلم های داستانی همواره ویترین دارند و دیده می شوند. مسئولان باید همانطور که از اکران فیلم های داستانی حمایت می کنند برای سینمای مستند هم بسته های حمایتی داشته باشند و بستری برای اکران آن ها فراهم کنند.
وی در پایان این گفتگو افزود: از سوی دیگر بودجه تولید آثار مستند به شدت ضعیف است. ۲-۳ سال زمان صرف می شود که یک اثر مستند ساخته شود اما بودجه مناسبی برای تولید این آثار اختصاص داده نمی شود و همین باعث ایجاد مشکل جدی برای مستندسازان شده است.
آثار راهیافته به بخش سینمایی دومین جشنواره ملی چند رسانهای میراث فرهنگی معرفی شد.
به گزارش سینمای خانگی از ستاد خبری دومین جشنواره ملی چند رسانهای میراث فرهنگی، از بین متقاضیان شرکت در بخش سینمایی دومین جشنواره ملی چند رسانهای میراث فرهنگی اسامی آثار راه یافته به شرح زیر اعلام شد:
آثار راه یافته به بخش فیلم سینمایی:
۱-«آرزوی زیبا» به تهیهکنندگی علی قویتن ۲- «پسران دریا» به تهیهکنندگی بهروز نشان ۳- «دختران باد» به تهیهکنندگی محمد احمدی ۴- «در آغوش درخت» به تهیهکنندگی محمدرضا مصباح ۵- «قهرمان من» به تهیهکنندگی محمد آتش زمزم و مرتضی آتش زمرم ۶- «لیپار» به تهیهکنندگی سعید خانی ۷- «مرده خور» به تهیهکنندگی پروانه مرزبان ۸- «معجزه بناسان» به تهیهکنندگی حبیب احمدزاده ۹- «میان صخرهها» به تهیهکنندگی محمد احمدی ۱۰- «نفرین آرتا» به تهیهکنندگی سیدجلال چاوشیان ۱۱- «هوک» به تهیهکنندگی علی آشتیانیپور ۱۲- «یکشنبه آکاردئون گلهای شمعدانی» به تهیهکنندگی امیر ثقفی و اکبر ثقفی
آثار راه یافته به بخش پویانمایی:
۱- «آخرین بوسه من» به تهیهکنندگی سروش کشاورز ۲- «اسلم» به تهیهکنندگی معاونت فضای مجازی صدا وسیمای قزوین و مهسا زینی ۳- «با بابام، زیارت» به تهیهکنندگی فرزانه فخریان ۴- «حرم شهر» به تهیهکنندگی حمیدرضا محروقی ۵- «ده بر آفتاب» به تهیهکنندگی زیبا ارژنگ و مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی ۶- «سفرهای سعدی» قسمتهای ۱،۲،۸،۹،۱۸،۱۹،۲۰،۲۱ به تهیهکنندگی الهام نادریفرید ۱۴- «طهرون تهرون» به تهیهکنندگی سمیرا ابراهیم پور ۱۵- «قالی» به تهیهکنندگی معاونت فضای مجازی صدا و سیمای قزوین و مهسا زینی ۱۶- «ماه تیتی-عید نوروز» به تهیهکنندگی پیمان دهقانی ۱۷- «ماه تیتی- کوزه آرزوها» به تهیهکنندگی پیمان دهقانی ۱۸- «ماه تیتی-نگهبان خورشید» به تهیهکنندگی پیمان دهقانی
آثار راه یافته به بخش فیلم کوتاه:
۱- «از نوزاد» به تهیهکنندگی پیروز کرمی ۲- «افسانه کوه ننوک» به تهیهکنندگی محمدرضا مرادی ۳- «انگشتر» به تهیهکنندگی حامد یامینپور ۴- «بازدم روح» به تهیهکنندگی علی دارایی ۵- «بافتور» به تهیهکنندگی حامد رضایی ۶- «بدرقه سکوت» به تهیهکنندگی محمدرضا دهستانی ۷- «به رنج» به تهیهکنندگی سپیده نوذری ۸- «بووکه بارانی» به تهیهکنندگی سید سینا ولدبیگی ۹- «پرنسس» به تهیهکنندگی حامد یامینپور ۱۰- «پشت چراغ قرمز» به تهیهکنندگی حوزه هنری آبادان ۱۱- «په ژار» به تهیهکنندگی مهران مهیمن، سهیل پریانی و انجمن سینمای جوان کرمانشاه ۱۲- «جان درد» به تهیهکنندگی مریم شریفزاده ۱۳- «جای پا» به تهیهکنندگی شایسته احمدی و حامد بهرامی ۱۴- «جای گرم» به تهیهکنندگی قاسم عبداللهی ۱۵- «خطهای آبی» به تهیهکنندگی احمد قصاب شیران ۱۶- «خواهر» به تهیهکنندگی محمدجواد موحد ۱۷- «دختران تالاب» به تهیهکنندگی پویش ماکا و انجمن سینمای جوان ۱۸- «دست مقابل دست» به تهیهکنندگی آرش رضایی ۱۹- «روسری دیگری» به تهیهکنندگی مریم هاشمپور و وحید ذاکری آشتیانی ۲۰- «ژاو» به تهیهکنندگی سید عبدالحسین میرداماد ۲۱- «سردست» به تهیهکنندگی علیاصغر سلطانینژاد و اسماعیل عظیمی ۲۲- «طنون» به تهیهکنندگی احمد عظیمتی ۲۳- «عقیق» به تهیهکنندگی حامد مهربانی ۲۴- «غریبه کوچک» به تهیهکنندگی انجمن سینمای جوانان و شکیلا معزی ۲۵- «گندم» به تهیهکنندگی هاشم مرادی ۲۶- «گوساله» به تهیهکنندگی احمد بهرامی ۲۷- «لباس فرم» به تهیهکنندگی پرهام کاویانی و محمدرضا دهقان ۲۸- «مارپله» به تهیهکنندگی مصطفی رستمپور ۲۹- «مرثیه ناتمام» به تهیهکنندگی حامد یامینپور ۳۰- «میراث کهن» به تهیهکنندگی حسین اصانلو ۳۱- «نقرهای» به تهیهکنندگی حمید صابری و نوید رفیعی ۳۲- فیلم کوتاه «نگاه میکند» به تهیهکنندگی هاشم مرادی و مریم عبدالهنژاد ۳۳- «هانیه» به تهیهکنندگی انجمن سینمای جوان قزوین ۳۴- «همه کس» به تهیهکنندگی ناهید حمزه ۳۵- «هناسه» به تهیهکنندگی فاطمه سادات مختاری
آثار راه یافته به بخش فیلمنامه:
۱- «ای کاش پسر بودم» به نویسندگی بهاره ارشدی ۲- «باغ سنگی» به نویسندگی شاهپور حسینی ۳- «بافتور» به نویسندگی حامد رضایی ۴- «بچههای روستای جهان» به نویسندگی کیانوش احمدی ۵- «برای هانیه» به نویسندگی سید محمدامین اعرابی ۶- «بوبونی» به نویسندگی اشکان چاووشی ۷- «بیشه» به نویسندگی سیروس همتی ۸- «پرنده آرزوها» به نویسندگی زیبا ارژنگ ۹- «جشن مردگان» به نویسندگی ایرج فلاح آهی دشتی ۱۰- «چتری برای باران» به نویسندگی محسن جهانی ۱۱- «چهلمین امضا» به نویسندگی مسعود مشعوف ۱۲- «حمام چشمهای معلق» به نویسندگی محمد آدینه ۱۳- «داراق» به نویسندگی مهراب اکبری شهپر ۱۴- «دختران الناز» به نویسندگی محمد جلیلهوند ۱۵- «در جست وجوی لیلای خویش» به نویسندگی محمدهادی محمدی ۱۶- «دو دیگ» به نویسندگی مریم شفیعی ۱۷- «روزی روزگاری» به نویسندگی ناصر افشاری ۱۸- «سفرهای سعدی» به نویسندگی عباس کریمی عباسی ۱۹- «سین هفتم» به نویسندگی پریسا سادات میرباقری ۲۰- «شایستگی در قلعه رودخان» به نویسندگی بنیامین یزدانی ۲۱- «شهر سوخته» به نویسندگی لیلا رزقی ۲۲- «عاطفه» به نویسندگی مهدی قدیمی ۲۳- «عروسک» به نویسندگی زندهیاد اصغر یوسفینژاد ۲۴- «عمارت طوطی» به نویسندگی لیلا روغنگیر قزوینی ۲۵- «غروب» به نویسندگی احسان غلامی نشاط ۲۶- «قهرمان پوشالی» به نویسندگی سید مسعود جزایری ۲۷- «کهکشان دارمانی» به نویسندگی صادق رضانیا ۲۸- «گادسیو» به نویسندگی حدیث کریمیان ۲۹- «گیمر» به نویسندگی سید محمد قارونی ۳۰- «مرد عنکبوتی و راز کلاه برک» به نویسندگی کبری التج ۳۱- «مردآزما به روایت محمدرضا شفیعیان» به نویسندگی محمدرضا شفیعیان ۳۲- «معرکه آذین و پروین» به نویسندگی مسعود احمدی ۳۳- «ممدوک» به نویسندگی محسن دانشور بیری ۳۴- «مهمانخانه دولتی» به نویسندگی لیلا روغنگیر قزوینی ۳۵-«نخل کوچک» به نویسندگی محمد محمدسیفی ۳۶- «نگهبان موزه» به نویسندگی امیررضا صفاری تبار ۳۷- «نوروز» به نویسندگی مهرداد موفق یامی ۳۸- «ورزیگر» به نویسندگی مصطفی مهربان ۳۹- «یک جفت بند ناف» به نویسندگی حمیدرضا همتی ۴۰- فیلم «یک دسته تفنگدار» به نویسندگی رضا دانشپژوه.
آثار راه یافته به بخش مستند کوتاه:
۱- «آخرین نسل آخرین مشتا» به تهیهکنندگی محمد بشیریانزاده ۲- «با موریانهها چه میکنید؟» به تهیهکنندگی مهدی میرتیموری ۳- «باتیک» به تهیهکنندگی مسعود علیزاده و سعید علیزاده ۴- «باغستان» به تهیهکنندگی حامد کلجهای ۵- «برج طغرل» به تهیهکنندگی عباس محمدگیلوانی ۶- «پیشهوران دیرینهریز۱» به تهیهکنندگی آموزشگاه آزاد سینمایی فرهاد ۷- «خالجوش» به تهیهکنندگی سپهر طاهرینیا ۸- «دلیجان» به تهیهکنندگی داریوش علیزاده ۹- «روایتی از روایات فتح» به تهیهکنندگی اسماعیل منوچهری کامفیروزی ۱۰- «روز جهانی مردم شناسی» به تهیهکنندگی پژوهشکده مردم شناسی ۱۱- «روزهای بیخبری» به تهیهکنندگی مهدی مطهر ۱۲- «سراج» به تهیهکنندگی سیدرائد امیری تهرانی ۱۳- «سرمهدان سنتی» به تهیهکنندگی منصوره نوری ۱۴- «سورو کدیم» به تهیهکنندگی محمد بشیریانزاده ۱۵- «سید جواد» به تهیهکنندگی عطا پناهی ۱۶- «سینگو» به تهیهکنندگی محمد بشیریان زاده ۱۷- «ضرب آهنگ مشتها» به تهیهکنندگی نگین مبشری ۱۸- «فرش» به تهیهکنندگی مسعود علیزاده و سعید علیزاده ۱۹- «کجاست جای رسیدن» به تهیهکنندگی تینا طباطبایی ۲۰- «کوچ، مقصدی نوظهور برای گردشگران ماجراجوی طبیعتگرد» به تهیهکنندگی محمد ملکشاهی ۲۱- «مهلقا» به تهیهکنندگی مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی ۲۲- «میراث یک درخت» به تهیهکنندگی سید محمدباقر سجادپور ۲۳- «نازگل» به تهیهکنندگی محمدرضا دهستانی ۲۴- «هارت گیج کردونی» به تهیهکنندگی نرگس نصیری گوکی ۲۵- «ورنی» به تهیهکنندگی مسعود علیزاده و سعید علیزاده
آثار راه یافته به بخش مستند نیمه بلند:
۱- «آستان خورشید» به تهیهکنندگی پژوهشکده ثامن حمیدرضا محروقی ۲- «آن مرد با اتوبوس آمد» به تهیهکنندگی مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی ۳- «بریکولاژ» به تهیهکنندگی رحمان حاصلی ۴- «پرواز برفراز سرزمین خورشید» به تهیهکنندگی مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی ۵- «تا بادها یادها را نبرند» به تهیهکنندگی مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی ۶- «تدفین خمرهای» به تهیهکنندگی مجید کریمی ۷- «تمدن خفته» به تهیهکنندگی مجید کریمی ۸- «جان عودلاجان» به تهیهکنندگی عطیه وحدت پور ۹- «جشن بیسور، مرگ بیسوگ» به تهیهکنندگی پویا رئیسی ۱۰- «حرکت پنج هزار ساله» به تهیهکنندگی طه غنیمیفرد ۱۱- «خیال باز» به تهیهکنندگی تینا میرکریمی ۱۲- «دارالملک مراغه» به تهیهکنندگی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ۱۳- «دفک» به تهیهکنندگی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ۱۴- «دیافراگم» به تهیهکنندگی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ۱۵- «روزگار بلور» به تهیهکنندگی امیر فرضالهی ۱۶- «سایه نیاکان فراموش شده» به تهیهکنندگی مصطفی داوطلب ۱۷- «طلای سبز» به تهیهکنندگی محمدحسن محمودی ۱۸- «علی مسیو» به تهیهکنندگی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ۱۹- «فریاد روزها، محمدرضا حکیمی» به تهیهکنندگی محمدرضا موحدی ۲۰- «کلا یاغی» به تهیهکنندگی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ۲۱- «کلگ» به تهیهکنندگی سعید پروزن ۲۲- «کوچ با آوا زوبک» به تهیهکنندگی محمد ملکشاهی ۲۳- «کیمیای زر» به تهیهکنندگی روزبه رحیمینژاد ۲۴- «گاه ردیف» به تهیهکنندگی علیرضا فراهانی ۲۵- «گندم کوبی» به تهیهکنندگی علیرضا رمضانی ۲۶- «مای سا» به تهیهکنندگی علیرضا صبوری و انجمن سینمای جوان ۲۷- «مستند تاریخی روستای مزوش» به تهیهکنندگی داریوش علیزاده ۲۸- «میراث ماندگار» به تهیهکنندگی سید محسن طباطباییپور ۲۹- «نادره دوران» به تهیهکنندگی حسن یوسفی ۳۰- «هموطن» به تهیهکنندگی احمدرضا بلیغ
آثار راه یافته به بخش مستند بلند:
۱- «امین الضرب» به تهیهکنندگی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ۲- «ایساتیس» به تهیهکنندگی راحیل صحرائی و علیرضا دهقان ۳- «خاوران نامه» به تهیهکنندگی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ۴- «ساموئل خاچکیان، یک گفتگو» به تهیهکنندگی امید نجوان ۵- «مطیف نامه» به تهیهکنندگی علی مطیفی فرد
گفتنی است که دومین جشنواره ملی چندرسانهای میراث فرهنگی با دبیری علیرضا تابش از ۸ تا ۱۰ آذر ١۴٠٢ در قزوین برگزار خواهد شد.
فیلم سینمایی «آن دو» با مضمون سینمای دفاع مقدس به کارگردانی مرتضی رحیمی در استان چهارمحال و بختیاری کلید خورد.
به گزارش سینمیا خانگی از روابط عمومی فیلم، فیلمبرداری فیلم سینمایی «آن دو» به نویسندگی مهدی سجادپور، مرتضی رحیمی، کارگردانی مرتضی رحیمی و تهیه کنندگی سیدعلیرضا سبط احمدی به تازگی در بخشهای کوهستانی فلات مرکزی ایران آغاز شده است و همچنان ادامه دارد. فیلم با مضمون سینمای دفاع مقدس، به قصه ای درباره دوران جنگ تحمیلی میپردازد.
علیرام نورایی، مالک حدپور سراج، آوا دارویت، سلیمه رنگزن، مرجان علوی، سعید محمودی، بهروز کردزنگنه، حبیب تاج میری، پوریا ریحانی اصل، حاتم میرزایی، کامران دهقان، کبری گودرزی، مهران پورمهدی، داراب آقاسی زاده، مژگانمحمودیان، اسرافیل علمداری، مهران هادی کرکوندی، سیاوش معمارزاده، درسا طهماسبی، محمدرضا عالیور، امیرمحمد فتاحی و هنرمند نوجوان امیر رضا فرامرزی در نقش ظفر و …، بازیگرانی هستند که تاکنون مقابل دوربین رفته و به زودی چند بازیگر چهره دیگر نیز به پروژه میپیوندند.
لردگان در استان چهار محال و بختیاری و شهر آبادان از لوکیشنهای اصلی فیلم هستند.
در خلاصه داستان فیلم آمده: ظفر پسر بچهای ۱۲ ساله، اصالتاً بختیاری و از عشایر لردگان، مانند دیگر بچه های همسن و سال خود مشغول گذراندن دوران کودکیش است. خدابخش، پدر ظفر و برادرش خدارحم به همراه دیگر مردان ایل به جبهه رفتند و چند ماهی است که از خدارحم خبری نیست. در همین حال، شهیدی را به لردگان میآورند و چون نام و نشانی ندارد، برای شناسایی او، ابتدا به خانواده ظفر خبر میدهند. ظفر به همراه مادر خود جهت شناسایی شهید به سردخانه میرود و ….
«آن دو» برای شرکت در جشنواره فیلم فجر امسال آماده میشود.
عوامل اصلی فیلم سینمایی «آن دو» عبارتند از: مجری طرح: موسسه تاراز فیلم پارسی، ناظر کیفی: حبیب الله بهمنی، دستیار یک کارگردان و مدیر برنامه ریزی: رضا موری، مدیر فیلمبرداری: مجید گل سفیدی، مدیران صدابرداری: حمیدرضا اسلامی نژاد، روح الله جعفر بیگلو، طراح گریم: رسول نعمتی قزلجه، صداگذار: امیرحسین صادقی، تدوینگر: امیرشیبان خاقانی، جلوه های ویژه میدانی: عظیم محمدی، جلوههای ویژه بصری: عادل مدنی، طراح صحنه: بهنام جعفری طادی، طراح لباس: اشرف شاه حسینی، مدیر تولید: مرتضی کریمی، مدیر تدارکات: بهرام دانایی زادگان، دستیاران کارگردان: سیدسجاد حسینی، فرهاد امیری، منشی صحنه: مهران رضایی سرابی، دستیار برنامه ریز: محمد مهدی قهاری، دستیاران گریم: هادی هاجیوند، آیسان ذوالفقاری، دستیاران صحنه: محمد عنانی، جهانگیر رضازاده مافی، علی اله یاری، علی حسنلو، محمد خوب رو، حسین کرمی، یعقوب شاه حسینی، مدیر صحنه: میلاد تارخیان، عکاس و تصویربردار پشت صحنه: لیلا دبیب، دستیار تولید: جواد یوسفی، تدارکات آبادان: وحید کنعانی، دستیار صدا: رسول هادی، دستیاران لباس: فاطمه عطایی، فاطمه ایروانی، مسئول دوربین: سهیل تیرآبادی، پشتیبانی فنی: عادل رنجبر، گروه تدارکات: مهران فتحی، روح الله خالدی، مصطفی کریمی، محمد منصوری، حامد احتشام، علیرضا صادقی، جمشید رحیمی، حمزه قاسمی، سیروس شریفی ریگی و مشاور رسانهای: هادی اعتمادی مجد.
تیزر جدید بخش «فیلمِما» چهاردهمین جشنواره مردمی فیلم عمار با محوریت روایت همبستگی با مردم فلسطین منتشر شد.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، تیزر جدید بخش فیلم ما چهاردهمین جشنواره مردمی فیلم عمار با گفتارهایی از نفیسه سادات موسوی، محمد انصاری، علیرضا دبیر، مهران رجبی، حبیب احمدزاده، محمدمهدی سیار، سرباز روح الله رضوی و حجت الاسلام پناهیان با محوریت روایت همبستگی با مردم فلسطین منتشر شد.
فلسطینِما حرکتی است که نوجوانان میتوانند با شرکت در آن، همراهی ملت ایران در حمایت از مردم مقتدر و مظلوم غزه را انعکاس داده و همچنین جنایات رژیم صهیونیستی را محکومسازند.
کشور ما نیازمند یک نهضت تولید محتوای مردمی در جهت حمایت از مردمان مقتدر و مظلوم فلسطینی است؛ مخصوصا در این روزها و پس از عملیات طوفانالاقصی که فلسطینیان شاهد سختترین حملات از سوی رژیم صهیونیستی هستند.
علاقمندان میتوانند با دوربین تصویربرداری خانگی یا گوشی همراه، از سوژههای اطراف خود فیلم بگیرند و در ۹ محور با ارسال آثار خود از مردم ستم دیده فلسطین حماتی کنند.
روایت کُنشهای امت اسلامی در حمایت از مردم فلسطین، قصه گویی برای کودکان فلسطین، قصه گویی تاریخ و ماجرای فلسطین برای کودکان ایرانی، شعرخوانی و دکلمه خوانی درباره حماسه مقاومت مردم فلسطین، تجسم جهان بدون اسرائیل، رجزخوانی در برابر اشغالگران، پیام دانشآموزان ایرانی به مردم غزه، گزارش خبری روز آزادی قدس و شرح قاب محورهای این بخش از جشنواره هستند.
علاقمندان برای ارسال آثار به این بخش از جشنواره باید فیلمبرداری را با یک دوربین یا گوشی موبایل انجام دهند. دوربین باید بهصورت صاف و تراز نگه داشته شده و بدون توجیه منطقی، از نماهای کج و غیرمتعارف استفاده نشود. حداکثر زمان ۵ دقیقه برای هر ویدیو قابل قبول میباشد.
همچنین تصویر سوژه اصلی، حتماً واضح بوده و تار نباشد. مهلت ارسال آثار به این بخش از جشنواره تا ۱۰ آذرماه ۱۴۰۲ ادامه دارد.