رسانه سینمای خانگی- چرا «باربی» در کره جنوبی دیده نشد؟

در حالی که «باربی» همچنان به اکران موفق در سراسر جهان ادامه می‌دهد، عملکرد این فیلم در کره جنوبی ضعیف بوده است و منتقدان دلیل آن را بی‌میلی برای پذیرش یک فیلم خارجی با مضمون فمینیستی می‌دانند.

به گزارش سینمای خانگی به نقل از گاردین، بنابر اعلام شورای فیلم کره، فیلم سینمایی «باربی» از زمان آغاز اکران در  ۱۹ جولای تنها ۴۶۰ هزار بلیت فروخته و اکران افتتاحیه این فیلم تنها ۸ درصد از کل درآمد گیشه را به خود اختصاص داده و این سهم در هفته دوم به ۳.۹ درصد نیز کاهش یافته است. 

در مقایسه، فیلم «ماموریت غیرممکن: روزشمار مرگ قسمت اول» بیش از ۳.۶ میلیون بلیت از زمان انتشار در ۱۲ جولای فروخته و انیمیشن «اِلمنتال»محصول استودیو پیکسار بیش از ۵.۸ میلیون فروخته و موفق‌ترین فیلم خارجی سال در کره جنوبی بوده است. 

«هاین شیم» فعال حقوق زنان کره جنوبی، معتقد است که مضامین فیلم ممکن است تماشاگران سینما را ناامید کند. او در این باره می‌گوید: «فکر می‌کنم باربی بدون شک این واقعیت را برجسته می‌کند که یک فیلم زن محور با طنز فمینیستی هنوز به عنوان یک موضوع تابو در کره جنوبی در نظر گرفته می‌شود. زنان ممکن است برای تماشای فیلم مردد باشند چرا که ترس از برچسب زدن به عنوان فمینیست در کره جنوبی واقعی است». 

او همچنین عنوان کرد: «واژه فمینیسم برای بسیاری از افراد در کره به واژه‌ای کثیف تبدیل شده است و مردم از رویارویی با مردسالاری عمیقاً ریشه‌داری که برای مدت طولانی در جامعه وجود داشته، احساس خوبی ندارند». 

کره جنوبی عمیقاً مردسالار است و امتیازات ضعیفی برای برابری جنسیتی در میان کشورهای پیشرفته کسب کرده است. این کشور بدترین شکاف دستمزد جنسیتی را در میان کشورهای سازمان همکاری و توسعه اقتصادی دارد و همواره در رتبه آخر در شاخص سقف شیشه‌ای اکونومیست (موانع نامرئی بر سر راه پیشرفت زنان و اقلیت‌ها) قرار دارد که نشان می‌دهد زنان کمترین شانس را برای رفتار برابر در محل کار دارند.

این گزارش همچنین مدعی شده که زنان اغلب با فشارهای شدید اجتماعی برای دست کشیدن از شغل خود پس از زایمان در کره جنوبی مواجه می شوند و جرایم جنسی علیه زنان در سیستم عدالت کیفری که اغلب به نظر می رسد مجازات های خفیفی برای مجرمان صادر می کند، بیداد می‌کند.

«یون سونگ یون» منتقد سینما می‌گوید: «کره جنوبی ممکن است با اصل برابری جنسیتی موافق باشد، اما جناح‌هایی در جامعه محافظه کار وجود دارند که به شدت با آنچه به عنوان فمینیسم افراطی تصور می‌کنند مخالف هستند.  آموزش برابری جنسیتی «گرتا گرویگ» در فیلم «باربی» چندان جذاب نیست. از آنجایی که این فیلم قرار است یک اثر سرگرم کننده باشد، ارائه چنین مضامین حساس و به طور برجسته ممکن است طنین انداز خوبی نداشته باشد». 

کره جنوبی در فهرست جهانی شکاف جنسیتی مجمع جهانی اقتصاد در سال ۲۰۲۲ از میان ۱۴۶ کشور در رتبه ۹۹ قرار گرفت.

«باربی» ساخته «گرتا گرویگ» با نقش‌آفرینی «مارگو رابی» و «رایان گاسلینگ» یکی از موفق‌ترین فیلم‌های گیشه سینما در مقطع کنونی است و در ۱۰ روز نخست اکران نزدیک به ۸۰۰ میلیون دلار در سراسر جهان فروخته است. 

رسانه سینمای خانگی- «چپ، راست»، یک کمدی سیاسی ناموفق

کمدی سیاسی «چپ،‌ راست» ساخته حامد محمدی است،‌ فیلمی که بعد از 3 سال از زمان ساخت به اکران رسید و بعد از اکران هم نتوانست رضایت مخاطب را جلب کند،‌ همچنین پویشی در سامانه فارس من در اعتراض به اخذ مجوز این فیلم ثبت شده است.

به گزارش سینمای خانگی از خبرنگار سینمایی خبرگزاری فارس، سینمایی «چپ،‌ راست» ساخته حامد محمدی و به تهیه‌کنندگی منوچهر محمدی در ژانر کمدی سیاسی است،‌ فیلمی که سال ۱۳۹۸ تولید و در سال ۱۴۰۱ اکران شد تا پروسه‌ای ۳ ساله را برای رسیدن به پرده نقره‌ای طی کند.

این فیلم داستانی طنز را از تضاد سیاسی دو خانواده روایت می‌کند تا اختلافات آنها را دستمایه کمدی خود قرار دهد، کمدی که البته به‌نظر برای مخاطب ایرانی قدیمی شده و حتی با دیالوگ‌ها و شعارهای رنگ و رو رفته روایت می‌شود.

صحنه ابتدایی فیلم که با مناظره سیاسی بشیر کشاورز (رامبد جوان) و اصلان دهقان (پیمان قاسم‌خانی) آغاز می‌شود؛ شروعی مناسب و گیرا برای یک کمدی سیاسی است، البته ریتم کوبنده این میزگرد در همه‌ اثر به یکسان وجود ندارد اما حتی این بخش از فیلم هم که شاید از کیفیت بهتری نسبت به باقی سکانس‌ها برخوردار باشد دچار کلیشه‌های قدیمی سیاست است.

در پی چالش‌های سال‌های گذشته بین دو جناح چپ و راست، فیلم سه سال پیش به اتمام رسید ولی در حال و هوای امروز که این تضادها به کمترین میزان خود در عرصه سیاست رسیده است، روی پرده رفت تا نتواند تأثیری را که در جستجوی آن بود، کسب کند. هرچند اگر نگاهی به شرایط فیلم داشته باشید و آن را با این روزهای سیاست ایران بسنجید به این نظر خواهید رسید که فیلم حتی در زمان ساختش هم حرفی از کرسی افتاده را بیان می‌کند.

عدم موفقیت فیلم تنها در انتشار دیر و دور از بستر واقعی خود خلاصه نمی‌شود، بلکه اغراق در پوشش و طرز تفکر و بیان بازیگران نیز تا حد زیادی باورناپذیر بوده و بر ملال بیننده می‌افزاید؛ برای مثال، حضور در توالت درحال مصاحبه یا ترشی درست کردن مرد درحالی که همسرش نماینده مجلس است سکانس‌های اغراق‌آمیزی است که پذیرش داستان را برای مخاطب سخت می‌کند.

افشین علیار منتقد سینما در رابطه با این فیلم نوشته است: «برای نوشتن درباره فیلم «چپ راست» باید از تیتراژ پایانی شروع کرد، جایی که تماشاگران محدود داخل سالن با چهره‌های در هم از بی‌کیفیت بودن فیلم و تلف‌شدن وقت و بهای بلیت سینما معترضند، بله درست است. «چپ راست» به شدت بی‌کیفیت و غیرقابل‌باور است. مخاطب به انگیزه کمدی بودن فیلم بلیت تهیه می‌کند، اما دریغ از یک موقعیت که حتی صدای خنده یک نفر به گوش برسد!

حامد محمدی که نابلدی در کارگردانی را فریاد می‌زند، (نمونه‌اش سریال ناتمام قبله عالم) در «چپ راست» فکر کرده برای مخاطب چندین دهه گذشته فیلم ساخته‌است! شوخی‌های لوس و بی‌مزه که اساساً به طنز هم نمی‌رسند. فیلم نه کمدی است، نه سیاسی فقط اشاره‌ای الکن به دو تحلیلگر مسائل سیاسی دارد، یکی اصلاح‌طلب و دیگری اصولگرای تندرو.»

جدای از تمامی این موارد نشان دادن یک خانواده مذهبی با ویژگی‌های غیر حقیقی هم نکته دیگری است که باید بررسی شود؛ در همین رابطه پویشی در سامانه فارس من خبرگزاری فارس تشکیل شده که به چرایی اخذ مجوز این فیلم با وجود محتوای آن اشاره دارد.

در بخشی از متن این پویش آمده است:‌‌ «فیلم چپ راست فیلمی سخیف که چهره افراد مذهبی را افرادی خشن و سراسر نفاق نشان داده است. حال سؤال این است که چرا به چنین فیلم‌هایی مجوز قانونی از طرف وزارت ارشاد داده می‌شود، چنانچه پاسخ داده شود همه آزاد هستند فیلم بسازند، باید این سؤال را پرسید که همه آزادند به هم دیگر توهین کنند و عقاید همدیگر را به سخره بگیرند؟ آن هم در کشوری که اکثریت مسلمان هستند باید تمسخر اسلام صورت گیرد؟»

قطعاً آثار سینمایی می‌توانند بر رفتار افراد مختلف جامعه مؤثر باشند. به همین دلیل است که باید نظارت و دقت بیشتری در محتوای چنین آثاری انجام شود.

رسانه سینمای خانگی- اسکار، بهترین تطهیرکننده ارزش‌های استعمار

قداست یافتن «ارزش‌های آمریکایی» و تبدیل «سبک زندگی آمریکایی» به یک «هژمونی» را می‌توان محصول حضور منسجم «افسران جنگ نرم آمریکا» قلمداد نمود.

به گزارش سینمای خانگی از سینماپرس، پُرواضح است که قداست یافتن «ارزش‌های آمریکایی» (American Values) طی یک قرن گذشته و تبدیل «سبک زندگی آمریکایی» (American Lifestyle) به یک «هژمونی» (Hegemony) بالاخص در ۵۰ سال اخیر را می‌توان بیش از هر چیز محصول حضور منسجم و مسئولیت‌پذیر ده‌ها «افسر جنگ نرم آمریکا» در عرصه‌های مختلف فرهنگی و رسانه‌ای قلمداد نمود. افسرانی همچون «جان فورد» (John Ford) که تمام عمر خود را در رسته و یگان «صنعت سینمای آمریکا» خدمت نمودند. «شوالیه‌هایی» خستگی ناپذیری که زندگانی خود را معطوف بالابردن سطح کمی و کیفی «قدرت نرم ایالات متحده آمریکا» (Soft Power of the United States) ساختند و تلاش کردند تا «مدینه فاضله» و یا همان «آرمان‌شهر لیبرالیسم» را عینیت ببخشند و «الگوهای فرهنگی آمریکایی» (American Cultural Patterns) را به باور مبدل و در عمق وجود مخاطبان خود حقنه نمایند.



پساگر چه «ارزش‌های فرهنگ آمریکایی» (American Culture Values) در ظاهر به عنوان محصول کنش و واکنش میان عناصر فرهنگی اروپایی با محیط جغرافیایی آمریکا از یکسو و تقابل میان فرهنگ‌های مختلف اروپایی و غیر اروپایی به ویژه فرهنگ مهاجران آفریقایی از دیگر سو و در سرزمینی جدیدی به اسم «آمریکا» معنی و تفسیر می‌شود؛ اما واقعیت آن است که «قدرت نرم ایالات متحده آمریکا» به هیچ عنوان محصول این درهم آمیختگی و یا طنزی با عنوان جمع میان فرهنگ‌های متضاد نیست و بیش از هر چیز متاثر از حضور قدرتمند و البته غیرملموس یک «مهندسی فرهنگی» کُل‌نِگری است که شرایط و زمینه‌های لازم برای نقش‌پذیری هر یک از «افسران جنگ نرم آمریکا» را تعیین می‌نماید و بر بستر یک «مدیریت» (Management) هوشمند به پیگیری آن می‌پردازد. اتفاقی که عصاره و چکیده آن در «صنعت سینمای آمریکا» به خوبی قابل مرور می‌باشد.

اگر چه تولید کلید واژه «قدرت نرم» (Soft Power) و گسترش رسمی آن در ادبیات سیاسی را می‌بایست در نیمه دوم از سده ۱۹۰۰ میلادی مرور نمود؛ اما واقعیت آن است که «قدرت نرم» موضوعی خلق شده در این مقطع زمانی نبوده و به عنوان مفهومی همزاد بشر قابل مطالعه می‌باشد. مفهومی که تنها با تحول در سبک و سیاق «استعمار» (Colonialism) و آغاز دوران «استعمار نو» (Neocolonialism) قواره‌مند شد و موجب شد تا سلطه‌گران به تجربه بیاموزند که چگونه تغییرات مورد نظرشان در فرهنگ بومی جوامع را به صورتی غیر خشن و کاملا نرم اعمال نمایند و با حداقل استفاده از خشونت و توسل به زور اقدام به حذف مولفه‌های کلیدی در فرهنگ جوامع مختلف نموده و به جابجایی ارزش‌ها و تعریف و ترویج هنجارهای اجتماعی مبتنی بر اهداف استعماری خود مبادرت ورزند.

با این تعریف است کهامثال «جان فورد» به «الگوهایی» (Pattern) ماندگار در فرهنگ و هنر جهان مبدل گردیدند. الگوهایی که توسط «مدیریت فرهنگی ایالات متحده آمریکا» تولید شده‌اند و به عنوان «قالب» و «سرمشق» (Format) در معرض بهره‌گیری فعالان عرصه سینما در سراسر جهان قرار گرفتند. الگوهایی کاملا قابل فهم و دسترسی عمومی که پس از سال‌ها «سربازی» و فعالیت مستمر و منطبق بر اهداف تعیین شده، به کسوت «افسری» درآمده و توسط ساختاری با عنوان «اسکار» (Oscars) به سینماگران سراسر دنیا معرفی ‌شدند و در قامت «افسران جنگ نرم» مشخصات «نظام لیبرالیسم» را در معرض نمایش قرار ‌دادند.



بر این اساس موجودیت مهم و اعتباربخشی همچون «اسکار» را نمی‌توان صرفا یک تلاش سینمایی و برآمده از ذوق و یا میل به دورهم باشی تعدادی سینماگر تلقی نمود و از این جهت اصل تاسیس مجموعه‌ای همچون «آکادمی علوم و هنرهای سینما» (Academy of Motion Picture Arts and Sciences (AMPAS)) را می‌بایستدر راستای همان «مهندسی فرهنگی» کُل‌نِگری تعریف نمود که فعالیت خود را معطوف بالا بردن سطح کمی و کیفی «قدرت نرم ایالات متحده آمریکا» ساخته است. نهادی که در سال ۱۹۲۷ میلادی و با ظاهری کاملا غیردولتی تاسیس شد و بلافاصله فعالیت رسمی و گسترده خود را تحت حمایت و اشراف مستقیم «جامعه یهودیان آمریکا» و مشخصا با ریاست فردی یهودی‌الاصل به نام «لوئیس بی.مایر» (Louis B. Mayer) پیگیری نمود. شخصیتی که در جایگاه بنیانگذار یکی از عظیم‌ترین کمپانی‌های یهودی فیلمسازی در آن زمان، یعنی کمپانی «مترو گلدوین مایر» (Metro-Goldwyn-Mayer Studios, Inc. (MGM))، به سرعت توانست مقبولیت و مشروعیت لازم را برای این مجموعه ایجاد نماید.


«اسکار» (Oscars) یک پدیده ویژه در «تاریخ سینمای جهان» محسوب می‌شود. محفلی که در سال‌های پایانی دهه ۱۹۲۰ میلادی تاسیس گردید و اگر چه به نوعی محصول هژمونی و شرایط حاکم بر نظام بین‌الملل در دوران پس از «جنگ جهانی اول» (First World War) قلمداد می‌شد؛ اما به خوبی توانست مبدع گردهمایی‌های‌ «اهالی سینما» شود و به عنوان الگویی توسط «فاشیست‌های ایتالیایی» (Italian Fascists) مورد بهره‌برداری قرار گیرد و به نوعی الهام‌بخش تاسیس «جشنواره فیلم ونیز» (Venice International Film Festival) در سال ۱۹۳۲ میلادی شود. تندیس «شوالیه اسکار» معتبرترین جایزه «صنعت سینما» در آن زمان بود که «شمشیر مبارزان جنگ‌های صلیبی» (The Sword of the Crusader) را در دست داشت. شوالیه‌ای اصالتا برنزی که از روکشی مُطلا برخوردار است و به خوبی «شوالیه جنگ نرم» را تداعی می‌کند و به درستی یادآور نمادین همان شخصیتی است که امروزه می‌توان با عنوان «افسر جنگ نرم» از آن نام برد. مجسمه‌ای حدودا ۴ کیلوگرمی و ساخته شده در سبک «هنر تزیینی» یا «آر دکو» (Art Deco) که بر روی پایه فلزی سیاه رنگی به شکل یک حلقه فیلم پنج شبکه‌ای ایستاده بود و پنج بخش اصلی در فرایند تولید یک اثر سینمایی را نشان می‌دهد؛ پنج بخشی که در قالب «نویسندگی» ، «کارگردان» ، «تهیه‌کنندگی» ، «بازیگری» و «عوامل فنی» هر کدام نشانگر بخش‌های اصلی «اسکار» می‌باشند.

البته لازم است تا به این مهم توجه شود که اساس تاسیس «آکادمی علوم و هنرهای سینما» و حرکت «صنعت سینما آمریکا» بر مدار ترسیم شده توسط «مدیریت فرهنگی ایالات متحده آمریکا» را بیش از هر چیز می‌بایست محصول دوران گذار نظام بین‌الملل از «جنگ جهانی اول» (First World War) به «جنگ جهانی دوم» (Second World War) تلقی نمود. دورانی که دیگر وزن و میزان اثرگذاری جدی رسانه‌های نوین و بویژه «سینما» بر وقایع جاری جوامع معلوم شد و نخستین نمود کلان و دگرگون‌ساز فرهنگی آن در بطن جامعه تازه تاسیسی به نام «ایالات متحده آمریکا» به معرض تماشا گذاشته شد. مقطعی که در پس یک جنگ فراگیر و جهانی به وجود آمد. جنگی که معادلات «قدرت» در نظام بین‌الملل را تغییر داد و فروپاشی و اضمحلال یکی از مهمترین ابرقدرت‌های برتر جهان آن روزگار، یعنی «امپراطوری عثمانی» (Ottoman Empire) و سه امپراطوری برجسته و شکوهمند دیگر را نام «امپراطوری اتریش-مجارستان» (Austro-Hungarian Empire) در محیط جغرافیایی اروپای شرقی، «امپراطوری روسیه تزاری» (Russian Empire) و «امپراطوری آلمان» (German Empire) در محیط جغرافیایی اروپای غربی را در پی داشت. جنگی که از یک سو به عنوان کاتالیزوری موثر برای ظهور و بروز قدرتی ویژه با عنوان «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» (Union of Soviet Socialist Republics) در عرصه‌ی معادلات بین‌المللی عمل نمود و از سوی دیگر زمینه‌های لازم برای گذاشته شدن سنگ‌بنای پدیده کثیف و پلیدی به نام «دولت یهود» (Jewish state) را در سرزمین «فلسطین» فراهم نمود.



«جنگ جهانی اول» (First World War) از ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ تا ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ میلادی یعنی از ۵ مرداد ۱۲۹۳ تا ۱۹ آبان ۱۲۹۷ هجری‌شمسی در جریان بود و به مدت چهار سال سراسر جهان را با معضلات ویژه احتماعی و اقتصادی ناشی از جنگ ساخته بود. در این میان «ایالات متحده آمریکا» شاید تنها کشوری بود که از همان ابتدا عافیت‌نشینیرا در پیش گرفت و با اعلام سیاست بی‌طرفی توانست از ویرانی‌های گسترده و آتش پرحجم سال‌های ابتدایی جنگ در امان بماند و پس از گذشت دوسال و با اضمحلال نسبی طیف‌های متخاصم و شفاف شدن عرصه جنگ به یکباره در این نبرد ورود نموده و با بهانه‌ای مبتذل در ۶ آوریل ۱۹۱۷ میلادی که برابر با ۱۷ فروردین‌ماه سال ۱۲۹۶ هجری‌شمسی می‌شود، رسما درگیر جنگی با حداقل خسارت ممکن سرزمینی شود. جنگی که به دلیل دامنه و ابعاد جغرافیایی خود تقریبا هیچ بار منفی اقتصادی خاصی را متوجه این جامعه نساخت و تنها موجب شد تا «ایالات متحده آمریکا» به صورت یک کشور فاتح و یک قدرت جدید در عرصه روابط بین‌الملل ظهور نماید.



در این مقطع تاریخی حساس و استثنایی بود که «صنعت سینمای آمریکا» توانست به یک بلوغ ویژه برسد و یک فاصله بسیار بزرگی را میان خود و سایر کشورها در عرصه «سینما» ایجاد کند. فاصله‌ای که موجب شد تا این کشور در حالی مرحله «جنگ جهانی اول» را سپری کند که هم از بازار داخلی عظیم و نظام استودیویی نیرومند و دفاتر جهانی پخش فیلم و … بهره‌مند باشد و هم درگیر معضلات اقتصادی دوران پس از جنگ نشود و با در امان ماندن از ویرانی‌های پس از این جنگ جهانی و عدم تحمل هیچ آسیبی به سرزمین خود بتواند فعالیت‌های عادی خود را پیگیری نماید و حتی از لحاظ اقتصادی بیشترین بهره را از جنگ برده و خیلی زود بازارهای جهانی را مسخر «کمپانی‌های آمریکایی» سازند. کمپانی‌هایی که توانستند بازار فروش خود را در اقصی نقاط جهان و در زمان رکود فیلمسازی در کشورهای درگیر جنگ، تثبیت نمایند و پاداش خدمت به سیاست‌های ملی ایالات متحده در دوران جنگ را با منفعت فراوان اقتصادی زمان پس از جنگ دریافت نمایند.

رسانه سینمای خانگی- بهرام افشاری در «ته آسفالت»

فیلم کوتاه «ته آسفالت» به کارگردانی رضا اصغری بعد از گرفتن پروانه نمایش امسال قرار است عرضه شود.

به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی فیلم، فیلم کوتاه «ته آسفالت» به کارگردانی رضا اصغری و تهیه‌کنندگی امین خدام که سال ۹۲ ساخته شده است بعد از گرفتن پروانه نمایش امسال قرار است عرضه شود.

رضا اصغری کارگردان فیلم کوتاه «ته آسفالت» که سابقه دستیار اول کارگردانی در سریال «مختارنامه» را دارد درباره اثر خود بیان کرد: این فیلم سال ۹۲ ساخته شده است ولی در نهایت سال گذشته توانستیم پروانه نمایش آن را دریافت کنیم و حالا پس از ۱۰ سال می‌توانیم آن را نمایش دهیم. ترجیح ما این بود که فیلم با کمترین اصلاحیه بتواند نمایش داده شود که خدا را شکر با حذف چند صحنه کوتاه پروانه نمایش صادر شد.

اصغری درباره فضای فیلم خود توضیح داد: فیلم در ژانر طنز سیاه به بررسی تاثیر پنهان فساد اقتصادی بر افراد جامعه می‌پردازد.

این کارگردان درباره نحوه نمایش فیلم بیان کرد: این فیلم را به‌زودی به شکل رایگان عرضه خواهیم کرد. با این حال برنامه‌هایی داریم که اگر عوایدی از عرضه فیلم باقی بماند برای سالمندان کهریزک و کودکان سرطانی هزینه خواهد شد.

بهرام افشاری، رویا بختیاری و حسین پورکریمی از بازیگران اصلی فیلم هستند و امین خدام تهیه کنندگی آن را به عهده داشته است.

رسانه سینمای خانگی- دلیل لایی کشیدن بعض سلبریتی ها چیست؟

هنر وادی محدودی نیست؛ هرکه بخواهد می‌تواند واردش شود و به نوعی طبع آزمایی کند ولی در پایان تنها افرادی می‌مانند که خلاقیت و استعداد لازم برای فعالیت در هنر را داشته باشند. در حقیقت فقط آنها هستند که می‌مانند و «هنرمند» نامیده می‌شوند.

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، چند روز قبل خبری درباره آلبوم جدید مهران مدیری با آهنگسازی مهیار علیزاده منتشر شد؛ خبری که واکنش‌های متفاوتی را به همراه داشت.

مهیار علیزاده از شاگردان کیوان ساکت بوده و با خواننده‌هایی چون علیرضا قربانی و همایون شجریان کار کرده است. بر این اساس جایگاه هنری او برای علاقمندان موسیقی مشخص است. اما در خواننده بودن مهران مدیری هنوز حرف و حدیث است. در حقیقت فارغ از حاشیه‌های چند سال اخیر مدیری، همان اندازه که هیچکس نتوانسته جایگاه او را در فضای طنز و تصویر زیر سوال ببرد، به همان میزان حضورش در فضای موسیقی برای عده‌ای پرسش‌برانگیز است.

برگردیم به مبحث اول. وقتی نام هنر و هاله مقدسش در مفهوم نظریه‌پردازانی چون آدورنو و هورکهایمر به میان می‌آید، شاید آنچه به ذهن تداعی شود، بسیار خاص یا بی‌همتاست. درحقیقت بسیاری هنر را آن چیزی می‌دانند که هنرمند پس از اینکه سال‌ها مطالعه کرد، تلاش و رنج کشید، خلق کرده است. هنر همان چیزی است که به راحتی به دست نمی‌آید، البته که استعداد و خلاقیت بخش بسیار مهمی در آن است.

حال در دنیای پست مدرن امروز ـ چه در ایران و چه کشورهای دیگر ـ به نظر می‌رسد مرزهای هنر دیگر معنایی ندارند و هنرمندان از هر حوزه به حوزه دیگر می‌روند.

هنرمندان در حوزه‌های موسیقی و سینما بیشتر در رفت‌وآمد هستند تا هنرمندانی که به هنرهای تجسمی هم ورود می‌کنند؛ البته ورود آنها به تجسمی بیشتر در نقاشی و عکاسی است تا مجسمه‌سازی و گرافیک. درحقیقت هر چه تخصصی‌تر خواهان کمتر. همان‌طور که در موسیقی هم ورود این افراد به خوانندگی محدود می‌شود و اگر هم پای نوازندگی در میان باشد باید کلاس‌های تمرینی از سر بگذرانند که در آن صورت روند به صورت آموزشی و خالی از اشکال خواهد بود.

اما مسئله‌ی حائز اهمیت در این میان، کیفیت کاری است که این هنرمندان ارائه می‌دهند؛ چراکه به خودی خود اگر نتیجه فعالیت هنری آنها کیفیت داشته باشد، اهمیتی ندارد که به چند حوزه ورود پیدا می‌کنند.

اگر بخواهیم به نمونه‌های خارجی این گفتمان نگاهی داشته باشیم، جدیدترین نمونه‌ها سلبریتی‌هایی همانند هری استایلز، لیدی گاگا، برد پیت، جانی دپ و … هستند.

در میان این افراد، برخی مانند برد پیت یا جانی دپ که وارد حوزه‌های تجسمی و موسیقی شده‌اند، بعضا نه حتما، برای این کار آموزش دیده‌اند. ضمن اینکه اگر دپ در دنیای موسیقی هم فعالیت می‌کند، به عنوان یک خواننده نیست، بلکه در مقام یک نوازنده گیتار است. هرچند بسیاری سطح کار او با گیتار را متوسط می‌دانند.

در این میان هستند هنرمندانی مانند هری استایلز که وارد عرصه بازیگری شده‌اند و پس از ایفای نقش در نخستین فیلم خود، اعتراف کرده‌اند که «هیچ ایده‌ای ندارم که چه می‌کنم!».

در اینجا باید یک نکته را هم در نظر گرفت که شاید اگر سلبریتی‌های خارجی، حداقل بازیگران آنها، به دنیای موسیقی وارد شوند، کار چندان هم نازل از آب درنیاید؛ چراکه موسیقی از کودکی به آنها آموزش داده می‌شود و از این هنر بیگانه نیستند؛ البته نمی‌توان درباره ورود خوانندگان آنها به دنیای تصویر تا همین حد مطمئن بود.

اما در کشور خودمان هم، کم نیستند بازیگران و کارگردان‌هایی که به هر گوشه و کناری از هنر سرک کشیده‌اند و بعضا دستخوش انتقاد واقع شده‌ یا به تقلید و کپی‌کاری متهم شده‌اند.

در سال‌های اخیر ماجرای نمایشگاه یک کارگردان زن، آنچنان موج رسانه‌ای به راه انداخت که خود ایسنا هم طی گفت‌وگوهایی به نقد کپی آثار هنری پرداخت و مدیر گالری طراحان آزاد در یکی از این مصاحبه‌ها به صراحت بیان کرد «کسی که کپی می‌کند، دیگر هنرمند نیست».

اما موسیقی. به نظر می‌رسد سلبریتی‌های ایرانی علاقه زیادی به خواننده شدن دارند و حتی پس از انتشار چند قطعه، به مدد اسپانسرها کنسرت هم برگزاری می‌کنند.

در این زمینه، اتفاقا نمونه‌های بسیاری هم داریم؛ بازیگرانی مانند شهاب حسینی، حامد بهداد، مهران مدیری، امین حیایی، بهرام رادان، رضا گلزار، محمدرضا فروتن، برزو ارجمند، اشکان خطیبی، کوروش تهامی و … .

مسئله‌ای که درباره حضور این افراد در دنیای خوانندگی وجود دارد، این است که این امر به درازا نمی‌کشد و حتی اگر چند کنسرت هم برگزار کنند، پس از مدتی صحنه اجرا را می‌بوسند و کنار می‌گذارند.

در حقیقت این امر مصداق این صحبت محمدحسن حامدی با ایسنا است که گفته است: «هر کسی که بخواهد می‌تواند وارد هنر شود و فعالیت کند و همان‌طور که می‌بینیم سالانه در تهران نمایشگاه‌های هنری زیادی برگزار می‌شود. ولی در پایان تنها کسانی که خلاقیت و استعداد لازم برای فعالیت در هنر را دارند، فعالیت در آن را ادامه خواهند داد.»

البته شاید به این نکته توجه داشت که همانطور که علی فرامرزی به ایسنا گفته است، «در دنیای امروز که مرزهای هنر با یکدیگر درهم‌آمیخته شده، چگونه می‌توانیم خط تعیین کنیم که چه کسی می‌تواند نمایشگاه برگزار کند و چه کسی نه؟»

فرامرزی در این زمینه بیان کرد: «چه اشکال دارد فردی که در رشته‌ای دیگر دارای نام و سابقه و کارهای مثبتی است، دست به کاری (مانند نقاشی) بزند که در حد هنرمندان حرفه‌ای آن رشته نیست؟ اینکه آثار تجسمی فردی به واسطه اینکه او در سینما دارای موقعیت است، فروش می‌رود چه اشکالی دارد؟ چه چیزی از نقاشی کم می‌شود؟ حضور دیگران در نقاشی باعث مطرح شدن نقاشی می‌شود اما اگر او را همسطح هنرمند حرفه‌ای نقاشی قرار دادند آنجاست که باید جامعه نقاشی و هنرمندان نقاش اعتراض کنند. اگر هم کارش کپی بوده، نقدش کنند.»

البته باید بررسی کرد که چه می‌شود این بازیگران با وجود دیده شدن در رشته خود، وارد حوزه دیگری می‌شوند و حتی برخی از آنها مانند رضا گلزار، بهرام رادان، رضا یزدانی و سیروان خسروی جدی‌ترین نقدها را در حد استهزا به جان می‌خرند.

شاید بتوان به این سوال با این صحبت محمدحسن حامدی پاسخ داد که گفته است: «گاهی اوقات مساله پول به‌قدری برای افراد مهم می‌شود که حاضرند به خیلی کارها تن دهند و نتیجه آن حضور افراد بی‌استعداد در هنر می‌شود؛ البته اینگونه موارد از جمله حواشی هنر هستند، اما اینکه حضور این نوع افراد به واسطه روابطشان طولانی شود اصلا جالب نیست.»

حامدی در عین حال این نکته را هم بیان کرده است که می‌توان از ماندگاری افراد چهره در برخی شاخه‌های هنر که شاید در آن خیلی هم وارد نباشند، به عنوان یک هنر «عامه‌پسند» و درواقع یک ژانر هنری استفاده کرد. هرچند لازمه اجرایی کردن این رویکرد هم، فضا دادن به افراد بااستعداد و برخوردار از سطحی از استانداردها، ضمن جلوگیری از روی کار آمدن نابلدهاست.

رسانه سینمای خانگی- تغییرات ساختاری در سیمافیلم چیست؟

رئیس مرکز سیمافیلم پس از تغییرات ساختاری در این مرکز، برای چهار گروه جدید شامل تولیدات گونه‌های (ژانر) متنوع حکم سرپرستی صادر کرد.

به گزارش سینمای خانگی از پایگاه اطلاع‌رسانی سیما، مهدی نقویان در احکامی جداگانه برای چهار گروه جدید تولیدات تاریخی، اجتماعی، حادثه ای و طنز سرپرست منصوب کرد.

طی این احکام؛ «غلامرضا الماسی» به سمت سرپرست گروه تولیدات تاریخی، «بهرنگ ملک‌محمدی» به سمت سرپرست گروه تولیدات اجتماعی، «مهدی خلجی» به سمت سرپرست گروه تولیدات حادثه ای و «مسعود کریمی» به سمت سرپرست گروه تولیدات طنز منصوب شدند.

در تغییرات ساختاری جدید این چهار گروه تخصصی در گونه های متنوع نمایشی در مرکز سیما فیلم به جای گروه‌های فیلم و سریال شبکه‌های یک، دو و سه و گروه فیلم و سریال سیمافیلم به فعالیت ادامه می‌دهند.

هم‌چنین با حکم نقویان، مرسده نیک‌بخش به عنوان سرپرست طرح و برنامه و جواد آقازاده به مشاورت در امور اجرایی و تولیدات مرکز سیمافیلم منصوب شدند.

اداره کل فیلمنامه و باشگاه فیلمنامه نویسان نیز که پیش تر ذیل مرکز سیمافیلم فعال بود، جزو ساختار دفتر اداره کل فیلنامه رسانه ملی قرار گرفته است.

رسانه سینمای خانگی- آیا نامزد اسکار، همسر رئیس جمهور فرانسه خواهد شد؟

«کاترین دِنو» ستاره سینمای فرانسه در نقش «برنادت شیراک» همسر رئیس‌جمهور سابق فرانسه بازی می‌کند.

به گزارش سینمای خانگی به نقل از گاردین، «برنادت شیراک» نسخه فرانسوی «هیلاری کلینتون» بود و نخستین همسر رئیس‌جمهور فرانسه (ژاک شیراک) که از سایه بیرون آمد و مسیر سیاسی مستقل خود را در پیش گرفت.

حالا «کاترین دِنو» بانوی بزرگ سینمای فرانسه، قرار است نقش «برنادت» را در فیلمی کمدی به همین نام که اواخر امسال اکران می‌شود، ایفا کند.

در تیزر منتشرشده اخیر از این فیلم، «دنو» در نقش «برنادت شیراک» نشان داده می‌شود که پس از پیروزی همسرش در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۹۹۵ درحال ورود به کاخ الیزه است.

گفته می‌شود این فیلم بر اساس اتفاقات واقعی در دوران تصدی «ژاک شیراک» در الیزه بین سال‌های ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۷ ساخته شده است. «برنادت شیراک» در کتابی در سال ۲۰۰۱، فاش کرد که به دلیل خیانت شوهرش به ترک همسرش فکر کرده بود، اما به خاطر دو دخترشان ماندگار شد و به این دلیل او زندانی برخی از سنت‌های خانوادگی بود. «برناردت شیراک» هم‌اکنون ۹۰ ساله است.

«لئا دومنک» کارگردان این فیلم گفت که این اثر رویکردی طنز دارد که البته هدفش تمسخر بانوی اول سابق نیست. پدر کارگردان یعنی «نیکلاس  دومنک» تاکنون چندین کتاب درباره «ژاک شیراک » نوشته است. او سپتامبر ۲۰۱۹ در سن ۸۶ سالگی درگذشت.

برنادت شیراک در مراسمی در کاخ الیزه (۲۰۰۶)

«کاترین دنو» ۷۹ ساله، ضمن اشاره به این که تا زمانی که فیلمنامه را نخوانده بوده در مورد این پروژه تردید داشته، گفت: «داستان این فیلم درباره زنی است که از قالب بیرون می‌آید و به مرور زمان قدرت و آزادی پیدا می‌کند». این بازیگر در سال گذشته به روزنامه فرانسوی لیبراسیون نیز گفته بود در ایفای این نقش مسئله کپی‌برداری از برناردت شیراک نبود، بلکه الهام گرفتن از او بود.

«دنو» در طول دوران فعالیت حرفه‌ای‌اش با برخی از بزرگترین کارگردانان اروپا چون «لوئیس بونوئل»، ««فرانسوا تروفو»، «مانوئل دی اولیویرا»، «رومن پولانسکی» و «لارنس فون تریه» کار کرده و  نامزدی جایزه‌ اسکار در سال ۱۹۹۳،‌ بهترین بازیگر جشنواره‌ برلین در سال ۲۰۰۲ و دریافت خرس طلای افتخاری برلین در سال ۱۹۹۸،‌ دریافت نخل طلای افتخاری جشنواره‌ کن در سال ۲۰۰۵، دو جایزه‌ بازیگری از جوایز سزار فرانسه، جایزه‌ فیلم اروپا در سال ۲۰۰۲، دوربین طلای آلمان در سال ۱۹۹۳،‌ بهترین بازیگر جشنواره‌ مسکو در سال ۱۹۹۷، جایزه‌ دستاورد سینمایی جشنواره سن‌سباستین در سال ۱۹۹۵ و بهترین بازیگر جشنواره‌ ونیز در سال ۱۹۹۸ از جمله افتخارات این چهره نمادین سینمای فرانسه است.

رسانه سینمای خانگی- غفلت سینما در جنگ فرهنگی

تعدادی از سینماگران و کارشناسان فرهنگی تصریح کردند: سینمای ما عاری از تفکر و اندیشه شده است؛ از سوی دیگر تحریف تاریخ و واقعیت ها و بی توجهی به ارزش های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در سینما بسیار زیاد شده و استمرار این روند خطرناک است!

به گزارش سینمای خانگی از سینماپرس، تعدادی از سینماگران و کارشناسان زبده فرهنگی کشور با انتقاد نسبت به غیاب محتوای ارزنده در تولیدات سینمایی تصریح کردند: سینمای ما عاری از تفکر و اندیشه شده است؛ بسیاری از فیلمنامه نویسان، تهیه کنندگان و کارگردانان فقط به فکر جیب های شان هستند و از سوی دیگر تحریف تاریخ و واقعیت ها و بی توجهی به ارزش های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در سینما بسیار زیاد شده و استمرار این روند خطرناک است! این افراد متذکر شدند: تولید فیلم های ضد دفاع مقدس مانند «سینما متروپل» و «گل های باوارده» بسیار خطرناک است و باید جلوی این اتفاق گرفته شود.

مقوله محتوا در سینما بسیار مهم است چرا که هر آن چیزی که خالق هنر قصد دارد از طریق فرم اثر هنری خود به مخاطب ارائه کند محتوا تلقی می شود. بی تردید سینما نیازمند محتوای سالم است در صورتی که سینمای ایران این روزها شاهد وفور آثاری با محتوای به شدت ضدفرهنگی و نازل و ناسالم است. از یک سو فیلم های به اصطلاح کمدی سطح پایین و سخیف سرشار از رقص و آواز و شوخی های زشت و زننده کلامی و تصویری سینما را احاطه کرده و از سوی دیگر برخی از فیلم هایی که به اسم سینمای ارزشی و استراتژیک تولید می شوند نیز عاری از محتوای واقعی و سالم هستند و اغلب به صورت تحریف شده دوران جنگ و انقلاب را روایت می کنند.

در همین راستا با ۱۲ تن از سینماگران و کارشناسان زبده فرهنگی کشور آقایان: جواد شمقدری، ناصر شفق، سیداحمد میرعلایی، سیدرضا محقق، منوچهر اکبرلو، پژمان کریمی، حجت الاسلام والمسلمین مهدی حسن زاده، سیروس تسلیمی، محمود پاک نیت، محمدصادق کوشکی، رهبر قنبری و علیرضا سربخش گفتگو کردیم که ماحصل نظرات ایشان برای اطلاع بیشتر مخاطبان گرامی سینماپرس در ذیل گردآوری شده است.

سیداحمد میرعلایی مدیرعامل پیشین بنیاد سینمایی فارابی و تهیه کننده سینما با انتقاد نسبت به غیاب محتوای ارزنده در تولیدات سینمایی گفت: وقتی به محتوای آثار سینمایی توجه نمی شود دیگر نمی توان عنوان کالای فرهنگی را به این آثار داد؛ یک سری از فیلم هایی که به اسم اثر سینمایی تولید می شوند دون شأن وزارت ارشاد هستند به نحوی که ارشاد باید علیه برخی آثار سینمایی اعلام جرم کند، نه اینکه به آن ها مجوز بدهد. وظیفه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صیانت از فرهنگ است نه لطمه زدن به آن! اما متأسفانه برخی آثاری که با مجوز ارشاد تولید می شوند رسماً ضد فرهنگ هستند و وقتی نسبت به ساخت این فیلم ها انتقاداتی صورت می گیرد بلافاصله اینطور بیان می کنند که این آثار برای مخاطب دارای جذابیت است! حال پرسش اینجا است که که آیا جذابیت یک اثر برای مخاطب باید مدیران ارشاد را به این امر وادار کند که مسأله مهم محتوا را فراموش کنند؟

ناصر شفق بنیانگذار و مدیر عامل سابق انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس نیز در این باره به سینماپرس گفت: سینمای ایران ذلیل شده؛ فیلم خوب ساختن در سینما تنبیه و ساختن فیلم های نازل و سطحی تشویق به همراه دارد! شما وقتی فیلم خوبی بسازید معمولاً نه اکران خوبی می گیرد نه در جشنواره ها راه پیدا می کند و نه کسی آن را تحویل می گیرد اما وقتی آثار دم دستی و سطحی و پیش پاافتاده می سازید بهترین زمان و سالن های اکران به فیلم شما تعلق می گیرد. عدم شناخت مسئولان از هنر و هنرمند باعث شده تا ما در سینما با انبوهی از فیلم های سطحی دو زاری روبرو شویم که متأسفانه در آن ها حریم شکنی و حرمت شکنی حرف اول و آخر را میز ند! بسیاری از فیلم ها علناً خطوط قرمز را رد می کنند به گونه ای که گاهی این تصور می شود که رد کردن خطوط قرمز در سینمای کشور ما بدل به ارزش شده است!

جواد شمقدری کارگردان سینما و رئیس پیشین سازمان سینمایی در گفتگو با سینماپرس، اظهار داشت: خطر تولیدات ظاهراً دینی و ارزشی که برخی واقعیت های انقلاب را تحریف می کنند کمتر از فتنه ها نیست؛ ما نباید کاری کنیم که نسل جوان که در آن روزگار نبوده فکر کند واقعیت تاریخی آن چیزی است که در برخی از این فیلم ها روایت می شود! این نوع فیلم ها بعضا بر ضد مقوله جهاد تبیین است و نوعی ایدئولوژی زدایی و مکتب گریزی بلای جان سینمای انقلاب و دفاع مقدس شده است. فیلم هایی که ظاهر ارزشی اما محتوای نامناسب دارند می توانند در دراز مدت به ضد خودشان بدل شوند. این اتفاق بسیار تلخ است که سینمای جمهوری اسلامی ایران مانند شبکه های معاند که تاریخ انقلاب را تحریف می کنند بیاید و به اسم تولید فیلم درباره وقایع دفاع مقدس، انقلاب اسلامی و… واقعیت ها را تحریف کند.

منوچهر اکبرلو در این باره خاطرنشان کرد: به نظرم مشکل اصلی از جایی شروع شده که در ارزشیابی در نقد و در حمایت دولتی از فیلم ها بین فرم و محتوا تفکیک قائل شده ایم در حالی که در واقعیت این دو از هم تفکیک شدنی نیستند. بسیاری از فیلم های به اصطلاح ارزشی فقط بر اساس ارائه یک مضمون ارزشی ساخته می شوند و کیفیت فرم و تکنیک معمولاً یا مورد غفلت قرار می گیرد یا به دلیل دانش کم فیلمساز نتیجه مطلوب به دست نمی آورند و از سوی دیگر فیلم هایی که با عنوان فیلم کمدی سبک حجم اصلی اکران را به خود اختصاص می دهد برعکس نیاز به داشتن یک مضمون ارزشمند نمی بینند و صرفاً می کوشند با توجه به سلیقه و ذائقه روز مخاطب و نیاز مردم به تفریح فقط یک فیلم سرگرم کننده تولید کنند.

سیدرضا محقق تهیه کننده سینما با انتقاد نسبت به غیاب محتوای ارزنده در تولیدات سینمایی گفت: رسالت سینما آگاهی بخشی به جامعه و ایجاد تفکر است از این رو محتوای فیلم ها باید تماماً مفید و سالم باشند حتی اگر در بستر طنز تولید می شوند و می خواهند برای مخاطب سرگرمی ایجاد کنند باز هم نباید دست به هر کار سطحی نگر و سبک سرانه ای بزنند و نیاز است تدبیری اندیشه کنند تا مخاطبان شان مسائل و نکات مفید را از آثار آن ها دریافت کنند. داشتن محتوای سالم در سینما قطعاً بسیار مهم و پر اهمیت است. رسالت سینما این است که اثری را به جامعه ارائه کند که از نظر محتوایی سالم باشد و خدای ناکرده جامعه را به سمت انحطاط و نابودی نکشد.

پژمان کریمی منتقد سینما و روزنامه نگار فرهنگی در گفتگو با سینماپرس، تأکید کرد: ما از ابتدای ورود سینما به کشورمان با مسأله فقدان محتوای سالم روبرو بوده و همچنان با این معضل در حال دست و پنجه نرم کردن هستیم چرا که این اصل اساسی درک نشده که رسالت هنر اندیشه سازی و اندیشه ورزی است و فیلم ها نباید صرفاً جنبه سرگرم سازی مخاطب و درآمدزایی داشته باشند. ما باید نیروهای جوان و متعهد را شناسایی کرده و آن ها را به کلاس ها و آموزشگاه های متعهد سینمایی بفرستیم و تنها در آن صورت است که می توانیم اندکی به آینده سینما در کشورمان امیدوار باشیم و انتظار این را داشته باشیم که در کشورمان سینمایی محتواگرا و اندیشه ورز پا بگیرد.

حجت الاسلام والمسلمین مهدی حسن زاده رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی اظهار داشت: علیرغم گذشت بیش از ۴۴ سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان عرصه فرهنگی و هنری کشور به ویژه عرصه سینما، نشر و… مظلوم مانده و ما شاهد یک جنگ تمام عیار فرهنگی هستیم؛ در واقع سکولارها و لیبرال ها عرصه فرهنگی را در دستان خود گرفته اند و این وظیفه هنرمندان جبهه انقلاب را سنگین تر می کند تا حضوری جدی تر و غیرتمندانه در سینما داشته باشند. عرصه فرهنگ و هنر عرصه بسیار مهمی است و هرگز نباید آن را به حال خود رها کرد؛ قطعاً در این خصوص نقش مدیران و سیاست گذاران فرهنگی و همچنین هنرمندان متعهد و انقلابی بسیار پررنگ تر است تا جلوی ترویج مفاهیم نادرست در سینما را بگیرند و ارزش ها را در سینما جاری سازند.

سیروس تسلیمی تهیه کننده و نویسنده پیشکسوت سینما تصریح کرد: سینمای کشور ما بعد از پیروزی انقلاب در دهه ۶۰ سینمایی پیشرو و آگاهی بخش بود که اغلب فیلم هایش پیام های انسانی را به دنیا مخابره می کردند اما متأسفانه به واسطه سهل انگاری های صورت گرفته و سیاست گذاری های غلط این سینما امروزه بدل به سینمایی به شدت بنجل و پیش پا افتاده شده که روز به روز محتوای فیلم هایش دچار تنزل بیشتر می شود. باعث تأسف است که باید بگویم برخی افراد سینما را بدل به بنگاه بساز بفروشی کردند و به جای ارائه پیام در آثار انواع رقص را در فیلم ها ترویج می کنند! در واقع الآن فیلم های سینمایی به جای اینکه در پی ارائه پیام های انسانی و ارزشمند به مخاطبان شان باشند دنبال سودآوری هستند!

محمود پاک نیت بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون با انتقاد نسبت به غیاب محتوای ارزنده در تولیدات سینمایی گفت: واضح است که این روزها سینمای ما عاری از تفکر و اندیشه شده است؛ فیلمنامه ها اغلب بسیار سردستی و سطحی نگرانه نوشته می شند و شرایط به گونه ای است که در برخی پروژه ها لحظه فیلمبرداری مابقی فیلمنامه به صحنه می رسد و همان لحظه بدون هرگونه تفکر و تعمقی راجع به فیلمنامه متن ارسالی ضبط می شود! متأسفانه بسیاری از فیلمنامه نویسان، تهیه کنندگان و کارگردانان فقط به فکر جیب های شان هستند؛ جدا از برخی نویسندگان که در پی اهداف ارزشمند هستند و به پول فکر نمی کنند اما تعدادشان زیاد نیست، مابقی افراد تنها دنبال پر کردن جیب های شان هستند. به خصوص برخی تهیه کنندگان فقط دنبال بازار هستند و می خواهند زودتر با فروش آثارشان به سودهای کلان برسند.

محمدصادق کوشکی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و کارشناس فرهنگی به سینماپرس گفت: با نهایت تأسف باید عنوان کنم که عده ای همچنان سینمای آبگوشتی دوران پهلوی را دنبال کرده و به آن افتخار می کنند! سینمای آبگوشتی در آن دوران زننده نبود چرا که آن ها ادعایی در خصوص فرهنگی بودن سینما نداشتند اما در این دوران با این ادعاهایی که وجود دارد وجود چنین فیلم هایی به شدت زننده و نشانه ارتجاع و عقبگرد است و مدیران فرهنگی باید قاطعانه جلوی استمرار تولید این فیلم ها را بگیرند. بی شک دستگاه هایی که پول می دهند مسئولیت شان بسیار سنگین است. باید از آن ها پرسید چرا پول و امکانات به کسانی نمی دهید که به ارزش های دینی و انقلابی باور دارند و به آن همچنان احترام می گذارند؟ باید از مدیران سینمایی این سوأل را پرسید که آیا در طول ۱۰ سال اخیر یک فیلم سینمایی در رابطه با انقلاب و نهضت امام (ره) ساخته شده؟ نسل امروز از کجا باید انقلاب را بشناسد وقتی هیچ اثر سینمایی درخوری در این حوزه تولید نشده و هنوز ما در ایام انقلاب تنها فیلمی مانند «تیرباران» ساخته علی اصغر شادروان را باید نمایش دهیم که مربوط به دهه ۶۰ است؟ اسفا که سینما امروزه برای یک عده ای منبع درآمدزایی شده و به خوبی در آن مشغول کسب و کار هستند!

رهبر قنبری تهیه کننده و کارگردان سینما با انتقاد نسبت به غیاب محتوای ارزنده در تولیدات سینمایی گفت: برخی فیلمسازان با اندیشه به شدت حقیرانه مبادرت به ساخت فیلم می کنند! این باعث تأسف است که بخش عمده ای از سینما به دست بچه هایی افتاده که فاقد آگاهی و دانش کافی هستند! آن ها نه می دانند فیلمنامه چیست و نه از سینما سردر می آورند! از سوی دیگر ما با مدیرانی روبرو هستیم که همواره شعارهای زیبا مانند تنوع ژانر در تولیدات سینمایی و… را می دهند اما خبری از این شعارها و وعده های شان نیست.

علیرضا سربخش جانباز روشندل و کارشناس فرهنگی در این راستا تصریح کرد: تحریف تاریخ و واقعیت ها و بی توجهی به ارزش های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در سینما بسیار زیاد شده و استمرار این روند خطرناک است! چرا ما باید در سینمای جمهوری اسلامی ایران از ساخت فیلمی مانند «سینما متروپل» حمایت کنیم که به نام دفاع مقدس اثری ضد دفاع مقدس است؟ چرا باید در این سینما فیلمی مانند «گل های باوارده» تولید شود که انگیزه های ملی مذهبی در ورای تولید آن وجود دارد؟ این ها همه مایه نگرانی است! «سینما متروپل» اثری بود که به اسم دفاع مقدس به خورد مخاطب دادند اما رسما ضد دفاع مقدس بود! یا فیلم دیگری در همین جشنواره وجود داشت که رسما نقش کلیه مردم ایران اسلامی در مواجهه و مقابله با دشمنان بعثی را نادیده گرفته بود! کارگردان آبادانی «گل های باوارده» تمام تلاش خود را به کار برده بود تا نشان دهد در قضیه آبادان فقط آبادانی ها نقش داشتند و هیچ اثری از ایرانیان و قومیت های مختلف دیگر در فیلمش دیده نمی شد. آیا مسئولان بررسی فیلمنامه ها در خوابند؟ من واقعا نگرانم؛ این ها تحریف واقعیات و ارزش های انقلاب اسلامی است. ما داریم این دروغ ها را به خورد جوانان می دهیم.

رسانه سینمای خانگی- آقای تهیه‌کننده! کدام فیلم‌ها چوب جادویی دارند؟

تهیه‌کننده فیلم «سه کام حبس» با ابراز نگرانی از جای خالی تفکر در سینما، از توجه بی‌حساب و کتاب به فیلم‌های کمدی و رصد نشدن برخی اتفاق‌ها، به گونه‌ای که انگار بعضی فیلم‌ها با چوب جادویی اکران می‌شوند، انتقاد کرد.

به گزارش سینمای خانگی، فیلم «سه کام حبس» به کارگردانی سامان سالور اگرچه محصول سال ۱۳۹۸ است و در سی‌وهشتمین جشنواره فیلم فجر رونمایی شده بود اما سرانجام از اردیبهشت امسال روی پرده سینماها رفته و در این مدت توانسته با حدود ۳۵۰ هزار نفر تماشاگر به فروش بیش از ۱۶ میلیارد تومان برسد.

اکران این فیلم با بازی پریناز ایزدیار و محسن تنابنده که درباره یکی از معضل‌های بزرگ اجتماعی یعنی مواد مخدر است، با اکران تعداد قابل توجهی فیلم کمدی همزمان شده و همین سبب شده سازندگان این فیلم همانند برخی دیگر از فیلم‌های غیرکمدی در حال اکران نسبت به زمان و تعداد سانس‌هایی که در سینماها در اختیار دارند گله‌مند باشند.

در این زمینه ساسان سالور که تهیه‌کنندگی فیلم برادرش را برعهده داشته، در گفت‌وگویی با ایسنا با تاکید بر اینکه اساسا هر فیلمی ساخته می‌شود تا اکران خوبی داشته باشد و مخاطبان آن را تماشا کنند، بیان کرد: این روزها نسبت به اکران فیلم کمدی بحث‌های زیادی مطرح است و من درک می‌کنم که سینماداران حق دارند پس از رکود دوران کرونا و اتفاق‌های اجتماعی که چراغ سینما را خاموش کرد، از فروش چند فیلم طنز رضایت داشته باشند چون این فیلم‌ها چرخه اقتصادی سینما را به گردش درمی‌آورند؛ بنابراین از این منظر هیچ مخالفتی با فیلم‌های کمدی ندارم چه بسا که به سینما کمک هم می‌کنند منتها براساس رصدی که در این مدت داشتم، به نظر می‌رسد تغییراتی در سیاست‌گذاری‌های اکران بخصوص برای فیلم‌های اجتماعی باید صورت گیرد.

او گفت: اینکه در یک روز پنجشنبه حدود دوهزار سئانس به سه فیلم طنز اختصاص پیدا می‌کند و ۱۱۰۰ سئانس را به ۸ فیلم اجتماعی روی پرده می‌دهند سبب می‌شود احساس خطر کنیم و باید ببینیم چه اتفاقی در حال رخ دادن است. با وجود حقی که برای سینماداران قائل هستم اما نباید با این نگرش همه چیز را به سمت‌وسوی فیلم‌های کمدی ببریم. ما نباید این باور را داشته باشیم که به دلیل برابر نبودن فروش فیلم‌های اجتماعی به اندازه فیلم‌های کمدی، آن‌ها را به سمت حذف شدن ببریم چرا که فیلم‌های اجتماعی معمولاً به آرامی مخاطب خود را پیدا می‌کنند و باید فضایی داشته باشند تا شرایط برای دیده شدن آن‌ها مهیا شود.

او با اشاره به آیین‌نامه‌های شورای صنفی نمایش و تعیین سرگروه و سقف هفت هفته برای اکران‌ ادامه داد: در آیین‌نامه شورا این نکته در نظر گرفته نمی‌شود که روزهای خوب و طلایی برای اکران، فقط سه روز فروش بلیت نیم‌بها (سه‌شنبه) و دو روز آخر هفته یعنی پنجشنبه و جمعه هستند و این، واقعیت سینمای ماست که با تعیین هفت هفته تطابق ندارد؛ چون مثلا برای فیلم «سه کام حبس» تعطیلی‌های رسمی عزاداری با بعضی از این روزهای طلایی اکران همزمان شد و هیچ جایگزینی برای آن‌ها نداشتیم. به‌جز این مورد، مدام بحث پایان هفت هفته و سرگروه مطرح می‌شود. واقعا چرا وقتی فیلمی بیش از ۵۰ درصد ظرفیت خود را پر می‌کند نباید در سئانس‌های خوب اکران شود؟ ما اگر حرفی بزنیم می‌گویند فقط به نفع خودش صحبت می‌کند؛ البته که من نفع فیلم خود را در نظر دارم ولی باقی فیلم‌های غیرکمدی هم وضعیتی مشابه دارند. سوال اینجاست که در نهایت کجا باید سلایق مختلف مردم را در نظر بگیریم؟ الان فیلم‌های سینمای کودک کجا هستند؟ فیلم‌هایی از ژانر وحشت چطور؟  

سالور با تاکید بر اینکه مخاطب حرف‌هایش صاحبان هیچ فیلم خاصی نیستند، گفت:‌ من دلم نه فقط برای فیلم خودم بلکه برای فیلم‌ آقای میرکریمی و دیگر دوستان هم می‌سوزد چون انگار یک عده پشت صحنه‌ای نشسته‌اند و برای میزان فروش فیلم‌ها تصمیم می‌گیرند. مثلا اگر فروش فیلم من به حدی رسیده که از نظر آن‌ها خوب است می‌توان اکران را تمام کرد. سوال من این است که چطور این تصمیم‌گیری‌ها را انجام می‌دهند؟ اگر گنجایش اکران برای این تعداد فیلم نیست، چرا فیلم اکران می‌کنند؟ چرا فیلم‌های بخش خصوصی را می‌سوزانند؟  اصلا وضعیت فروش بلیت‌ها چطور رصد می‌شود؟ این عجیب نیست که یک فیلم از هفته سوم اکران افت فروش دارد ولی در هفته آخر برای اینکه بتواند روی پرده بماند، ناگهان بیشتر بلیت‌هایش فروش می‌رود ولی وقتی به همان سالن می‌روی می‌بینی تقریبا خالی از تماشاگر است!؟ وقتی چنین اتفاق‌هایی می‌افتد جنگ بین من و همکارانم به اینجا می‌رسد که من باید بگویم فیلم آن‌ها نمی‌فروشد و آن‌ها هم درباره فیلم من اظهارنظر کنند و به همین راحتی دعوا به پا می‌شود.  

این تهیه‌کننده سینما در بخشی دیگر از صحبت‌هایش اظهار کرد:‌ من با فیلم طنز مشکلی ندارم بخصوص آنکه هر سرمایه‌گذاری به دفتر من می‌آید یک طرحی از فیلم کمدی دارد. حتی شاید خودم فیلم کمدی بسازم اما حرفم این است آیا باید به این شدت و حدت، تمام تمرکز بر سینمای کمدی باشد، طوری که اگر یک سئانس به سینمای اجتماعی بخواهند بدهند با منت باشد؟ این قابل قبول نیست که در پردیس‌های سینمایی چندسالنه هر نیم ساعت فیلم کمدی روی پرده باشد و برای فیلم اجتماعی ساعت ۱ تا ۵ بعدازظهر را بدهند. تا حرف هم بزنی می‌گویند زمان هفت هفته اکران فیلمت تمام شده. من کجا باید بگویم که این هفت هفته در عمل فقط معادل ۲۱ روز بوده؟  

او ادامه داد: ‌یک مسئله مهم دیگر این است که آیا به این فکر شده که اگر چند ماه آینده تماشاگران فیلم‌های کمدی را پس بزنند تکلیف سینما چه می‌شود؟ اصلا بخش تفکر سینما قرار است کجا جای بگیرد؟ چطور می‌شود که فیلمی مثل «سه کام حبس» که به یکی از معضلات بزرگ اجتماعی می‌پردازد حتی به اندازه یک کاغذ آ۴ تبلیغ محیطی ندارد چه رسد به بیلبورد!؟


سالور در پایان با اشاره به اینکه شرایط اکران نامتعادل و در جاهایی ناعادلانه پیش می‌رود، گفت: از دوستان تصمیم‌گیرنده خواهش می‌کنم رصد کنند که در اکران چه اتفاقی در حال رخ دادن است.  باید رصد شود که آیا بعضی فیلم‌ها واقعا چوب جادویی دارند که وضعیت فروش بلیت‌شان در هفته‌ آخر ناگهان بالا می‌رود. همچنین نباید فراموش کرد که ضریب اشغال برای تماشای فیلم‌ها بیشتر در آخر هفته و روزهای بلیت نیم‌بهاست پس باید به یک راهکار درست برسیم که اجرایی شود.

رسانه سینمای خانگی- فیلم‌های کوتاه کمدی در حوزه هنری نقد می‌شوند

فیلم‌های کوتاه و کمدی «نوشابه مشکی»، «پارادوپینگ» و «نحسی» در برنامه نور، صدا، دوربین، خنده دفتر طنز حوزه هنری به نمایش درمی‌آیند.

به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی دفتر طنز حوزه هنری، جلسه جدید برنامه «نور، صدا، دوربین، خنده» با نمایش و نقد سه فیلم کوتاه کمدی برگزار می‌شود.

نشست جدید «نور، صدا، دوربین، خنده» به نمایش سه فیلم «نوشابه مشکی» به کارگردانی محمد پایدار، «پارادوپینگ» به کارگردانی محمدرضا حسنی‌رنجبر و فیلم «نحسی» به کارگردانی پارسا امیری‌زاد اختصاص دارد که توسط دفتر طنز برگزار می‌شود، میزبان علاقه‌مندان به فیلم و کمدی خواهد بود.

مهمانان ویژه این برنامه یزدان فتوحی نویسنده و کارگردان و بازیگر، داوود امیریان فیلمنامه‌نویس و طنزپرداز هستند که در حضور کارگردانان هر سه فیلم به نقد و بررسی آثار نمایش داده شده می‌پردازند.

اجرای این برنامه نیز بر عهده میثم کریمی است.

هر سه فیلمی که در این برنامه نمایش داده می‌شوند جزو فیلم‌های حاضر در بخش داستانی سی‌نهمین جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه تهران بودند.

جدیدترین برنامه «نور، صدا، دوربین، خنده» روز چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۷ در تالار سوره حوزه هنری برگزار می‌شود.

حضور در نشست نقد و بررسی و همچنین نمایش فیلم برای همه آزاد و رایگان است.

خروج از نسخه موبایل