به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از سایت جشنواره؛ چهل و سومین جشنواره جهانی فیلم فجر در چهار بخش رقابتی مسابقه بینالملل، جلوهگاه شرق، چشم انداز (مسابقه فیلم اولیها و فیلم دومیها) و زیتون شکسته برگزار میشود.
به گزارش اداره کل روابط عمومی سازمان سینمایی، در فراخوان این جشنواره که نسخه انگلیسی آن از هشتم شهریور در سامانه جشنواره منتشر شده و مهلت ارسال آثار تا ۹ مهر ادامه خواهد داشت، آمده است:
«جشنواره جهانی فیلم فجر از فیلمسازان، تهیهکنندگان و سینماگران سراسر جهان دعوت میکند تا آثار خود را برای ارائه در چهلوسومین دوره که از پنجم تا دوازدهم آذرماه ۱۴۰۴ برگزار میشود، به دبیرخانه جشنواره ارسال کنند. این رویداد مهم بینالمللی که به تایید مراجعی همچون فیاپف رسیده است، عرصهای برای عرضه سینمای نوین جهان و بزمگاه آفرینشهایی است که هنر و صنعت را در هم میآمیزند و بویژه شاعرانگی در سینما را ارج مینهند. جشنواره امسال در پرتو شعار ”ستایش زندگی” دربرگیرنده چهار بخش رقابتی (مسابقه بینالملل، جلوهگاه شرق، چشمانداز و زیتون شکسته)، مروری بر آثار یک فیلمساز برجسته جهان، بازار فیلم و دارالفنون خواهد بود.
مسابقه بینالملل
این بخش رقابتی و غیرتخصصی جشنواره گسترهای وسیع از فیلمهای بلند در ژانرهای گوناگون را در برگرفته و میزبان آثاری از سراسر جهان خواهد بود که بر مضامین انسانی بویژه جستوجوی عدالت و پرهیز از خشونت و افراطگرایی تاکید دارند. در واقع، این بخش محملی است برای ارائه داستانهایی که حرمت انسان را پاس میدارند، پیوندهای خانواده و جامعه را میستایند و شکوه میراث فرهنگی جهانی را بازمینمایند. وجه شاعرانه آثار در این بخش به طور ویژه مورد توجه قرار خواهد گرفت.
هیأت داوران این بخش متشکل از دو سینماگر ایرانی و پنج سینماگر غیرایرانی خواهد بود که پس از بررسی فیلمهای بلند برگزیده، جوایز زیر را اهدا خواهند کرد:
· سیمرغ بلورین بهترین فیلم: ۵۰۰۰ دلار (که بهصورت مساوی میان کارگردان و تهیهکننده تقسیم میشود)
· سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی: ۲۰۰۰ دلار
· سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه: ۱۵۰۰ دلار
· سیمرغ بلورین بهترین دستاورد هنری: ۱۰۰۰ دلار
· سیمرغ بلورین و جایزه ویژه هیأت داوران: ۱۵۰۰ دلار (برای کارگردان)
جلوهگاه شرق
این بخش میزبان فیلمهایی از سراسر آسیاست که با نگاهی نو و آفرینشی هنری، روحی تازه در کالبد سینمای جهان میدمند. آثاری که با روایتهایی جسورانه و شاعرانه، زبان تصویری بدیع و ژرفاندیشیهای فرهنگی پنجرهای به سوی مشرقزمین میگشایند و تماشاگران را در میان تنوع، عمق و زیباییِ حیاتبخش فرهنگ این سرزمینها به سفری خاطرهانگیز فرا میخوانند.
هیأت داوران این بخش، متشکل از یک سینماگر ایرانی و چهار سینماگر غیرایرانی، پس از تماشای فیلمهای بلند آسیایی برگزیده، جوایز زیر را اهدا خواهند کرد:
· سیمرغ بلورین بهترین فیلم: ۴۰۰۰ دلار (که بهصورت مساوی میان کارگردان و تهیهکننده تقسیم میشود)
· سیمرغ بلورین بهترین دستاورد هنری: ۱۰۰۰ دلار
· سیمرغ بلورین جایزه ویژه هیأت داوران: ۱۵۰۰ دلار (برای کارگردان)
چشمانداز (مسابقه فیلماولیها و فیلمدومیها)
این بخش، با هدف شناسایی و حمایت از استعدادهای نوظهور، گزیدهای از نخستین و دومین تجربه فیلمهای بلند فیلمسازان ایران و جهان را در قالب رقابتی هنری پیش روی مخاطبان میگذارد؛ آثار این بخش باید همچون نسیمی بر ابیات آغازین شعر زندگی وزیده و طلوع پرشکوه فردایی آکنده از خلاقیت را نوید دهند.
هیأت داوران این بخش، متشکل از یک سینماگر ایرانی و دو سینماگر غیرایرانی، فیلمهای بلند اول و دوم برگزیده را بررسی و جوایز زیر را اهدا خواهند کرد:
سیمرغ بلورین بهترین فیلم: ۳۰۰۰ دلار (که بهصورت مساوی میان کارگردان و تهیهکننده تقسیم میشود)
سیمرغ بلورین جایزه ویژه هیأت داوران: ۱۵۰۰ دلار (به کارگردان)
زیتون شکسته
این بخش در پی ارج نهادن به فیلمهایی است که با شهامت و آفرینشی خیالانگیز، سرگذشت مقاومت و شکوه تابآوری را بازمینمایند؛ آثاری که به ما یادآور میشوند روح انسان در دل تندباد جنگها نیز میتواند ببالد، بر زخمها مرهم نهد و شعله مقاومت در برابر ظلم و امید به صلح را فروزان نگاه دارد.
کارگردان بهترین فیلم در این بخش، به پاس ایفای نقش مؤثر خود در سینما بهعنوان صدای استقامت و مقاومت، سیمرغ بلورین و هدیه نقدی ۳۰۰۰ دلاری را دریافت خواهد کرد. هیأت داوران این بخش، متشکل از یک سینماگر ایرانی و دو سینماگر غیرایرانی، به تماشای فیلمهای بلند برگزیده این بخش خواهند نشست.
مرور آثار
این بخش از جشنواره ادای احترام به فیلمساز برجستهای خواهد بود که سینمای شاعرانه و انسانیت ژرفاش مرزهای فرهنگی را درمینوردد. سینمای او میبایست نغمهای لطیف در ستایش حال انسان باشد؛ آیینه جان و گواهی صادقانه که با روح شاعرانه جشنواره همنوا باشد.
بازار بینالمللی فیلم (IFM)
بیستوششمین دوره بازار بینالمللی فیلم و برنامههای تلویزیونی ایران از ۹ تا ۱۱ آذرماه ۱۴۰۴ برگزار خواهد شد. جزئیات و مقررات کامل این دوره در زمان مناسب اعلام خواهد شد.
دارالفنون (مدرسه استعدادیابی سینما)
این بخش محملی است برای یادگیری و تبادل فرهنگی میان جوانان سایر ملتها که از دانشجویان سینما از سراسر ایران و جهان دعوت میکند تا در دوره و مجموعهای فشرده از کارگاههای سینمایی با محوریت شاعرانگی در سینما، شرکت کنند. در این کارگاهها که با هدایت فیلمسازان، نویسندگان و بزرگان صنعت سینما برگزار میشود، مهارت هنری و چشمانداز خلاقانه شرکتکنندگان پرورش خواهد یافت و آنان به روایت داستانهایی ترغیب خواهند شد که بازتابدهنده شور زندگی، غنای پیوندهای انسانی و رؤیاهای مشترک جامعه جهانی است. مقررات شرکت و دعوت از جوانان فیلمساز در این بخش بزودی منتشر خواهد شد.
قوانین و مقررات
ثبتنام: متقاضیان تا ۹ مهر ۱۴۰۴ فرصت ثبت نام و ثبت آثار خود را دارند. لازم به یادآوری است که تمامی آثار باید توسط تهیهکننده یا توزیعکننده قانونی بینالمللی فیلم از طریق وبسایت رسمی جشنواره به آدرس www.fajriff.com ارسال شوند.
فرمتهای مورد پذیرش: DCP بدون رمزگذاری، Full HD 1920 × ۱۰۸۰ – MP4 H264 با زیرنویس انگلیسی.
۳. سال تولید (برای بخشهای رقابتی): تنها فیلمهایی پذیرفته میشوند که پس از ژانویه ۲۰۲۴ تولید شده باشند.
۴. حداقل مدت زمان: برای فیلمهای بلند ۷۵ دقیقه.
۵. فیلمهایی که برای نخستینبار در جهان ارائه میشوند در اولویت قرار دارند؛ تمامی فیلمهای ارسالشده باید حداقل نخستین نمایش خود را در ایران داشته باشند.
۶. فیلمها نباید پیش از تاریخ جشنواره در ایران به صورت سینمایی، ویدئو/DVD/تلویزیون، آنلاین یا VOD منتشر شده باشند.
۷. مسئولیت انتخاب فیلمها و دعوت رسمی از صاحبان آثار برعهده دبیر جشنواره است.
ثبت اثر به معنای پذیرش تمامی مقررات جشنواره است. پس از دریافت تأییدیه انتخاب فیلم، تهیهکننده یا توزیعکننده قانونی با تأیید کتبی دعوت، متعهد میشوند که از نمایش فیلم خود در جشنواره انصراف ندهد. بر اساس مقررات FIAPF برای جشنوارههای بینالمللی فیلم در سال ۲۰۲۵، هیچ فیلمی بیش از ۳ بار در طول جشنواره به نمایش در نخواهد آمد.
نشانی دبیرخانه جشنواره: تهران، خیابان ولی عصر، بالاتر از پارک ساعی، نبش کوچه لنکران، پلاک ۲۴۵۴
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از جام جم؛ عیار انسانهای آزاده با وجدانهای بیدار در بزنگاهها و موقعیتهای خطیر، بحرانی و نیازمند کنشگری، خود را نشان میدهد. مدتی است یکی از مهمترین عرصههای آزمون وجدان و انسانیت بروز و ظهور یافته و مرز و خطکشی مشخصی میان حق و باطل کشیده و ایستادن در هرکدام از این دو طرف نیاز به هیچ درنگ، تامل و ملاحظهای ندارد. با این حال هجمه رسانهای و پروپاگاندای رسانهای غرب سعی دارد جنایات رژیم ریشهدار صهیونیستی را که اخیرا به بالاترین میزان جنون خود در غزه و فلسطین رسیده، وارونه جلوه دهد و روی این اعمال وحشیانه سرپوش بگذارد. با همه ملاحظات و تهدیدهایی که میتواند آزادیخواهی و ابراز عقاید و احساسات انسانی درحمایت از غزه و فلسطین و در محکومیت رژیمصهیونیستی را به چالش بکشد و بیان آن از سوی ساکنان اروپا و غرب تبعات و عواقب سنگینی داشته باشد، افراد پرشماری پیدا میشوند که شجاعانه طرف حق و حقیقت را بگیرند و از برخورد دولتهای حامی اسرائیل و آمریکا نهراسند. دراین میان ابراز عقیده چهرههای شناخته شده و محبوب هنر و ورزش متفاوتتر هم است و زبان سرخ آنها میتواند سرسبزشان را بر باد دهد و بایکوتهای شدید و ممانعت از فعالیت حرفهای این عده را در پی داشته باشد.همگام و همصدا با برخی ستارگان سینمای جهان، بعضی از چهرههای سرشناس بالیوود و سینمای هند هم در این مدت فریاد آزادیخواهی سر دادند و در حمایت از مردم و بهویژه کودکان غزه، نسبت به رژیم کودککش و غاصب صهیونیستی اعلام انزجار کردند. باتوجه به شدت و دامنه محبوبیت سینمای هند و ستارگان نام آشنایش در خود این کشور و آسیا و حتی در نقاط دیگر دنیا، چنین سخنان و واکنشهای حمایتی از مظلومیت فلسطین برای مقاومت و مقابله با اسرائیل دلگرم کننده است و حتی باوجود بایکوت خبری غرب، بازتاب رسانهای خوبی دارد. بلکه با مرور چنین واکنشهایی، برخی سلبریتیها و چهرههای وطنی هم از لاک جریان شبه روشنفکری و ملاحظات مرسوم و بیثمر همیشگی خود به درآیند و در این زمینه در طرف درست تاریخ بایستند.
دعای صلح برای فلسطین
شاهرخخان از محبوبترین ستارههای بالیوود ازجمله چهرههایی است که همواره واکنشهای درست و بهموقعی درباره مسائل اجتماعی و سیاسی دارد. او اینبار هم بهدنبال حملات وحشیانه و متعدد رژیمصهیونیستی به غزه و جنایات علنی و پرشمار بنیامین نتانیاهو با انتشار پستی در فضای مجازی، نفرت خود را از جنگ و جنایت رژیمصهیونیستی نشان داد و به حمایت از مردم مظلوم غزه و فلسطین پرداخت. او(نقل به مضمون) نوشت: «کشتار کودکان و قربانی کردن آنها این مناقشه را حل نخواهد کرد. دعای صلح برای فلسطین.»
سلمانخان هم به میدان آمد سلمانخان که بهتازگی همراه برخی چهرههای سرشناس دنیای هنر و ورزش در جشنواره سرگرمی موسم الریاض عربستان شرکت کرد هم از دیگر ستارگان محبوب و مسلمان سینمای هند است که پیشتر هم سابقه همدلی و همراهی با ملت مظلوم فلسطین و جریان مقاومت را دارد وحتما علاقهمندان او، آن عکس یادگاری سلمانخان باچفیه و درکناربرخی طرفداران فلسطینیاش را دیدهاند. سلمان خان اخیرا و باتوجه به موج جنایات رژیمصهیونیستی، باز هم به حمایت از غزه پرداخت و اعلام کرد در کنار مردم فلسطین ایستاده است.
حمایت چهرههای غیرمسلمان هند اعلام نفرت و انزجار از رژیمصهیونیستی فقط محدود و منحصر به ستارههای مسلمان سینمای هند نیست و پیروان دیگر ادیان هم با صراحت و شجاعت طرف حق و حقیقت را گرفتند و از مردم مظلوم و بی دفاع غزه حمایت کردند. یکی از این ستارهها آکشیکومار، بازیگر سرشناس سینمای هند است که در واکنشی تازه هر نوع کشتار کودکان یا زنان را محکوم کرد. آکشی کومار در مصاحبه با تایمز ناو گفت: هر نوع تروریسم اشتباه است. اتفاقی که در غزه میافتد بسیار ناراحت کننده است. امیدوارم همه چیز متوقف شود. این تنها چیزی است که میتوانم برایشان دعا کنم. او افزود: من هر نوع تصمیم اشتباه و کشتار کودکان و زنان را در غزه محکوم میکنم. کومار درحالی چنین واکنشی نشان داد که این روزها فیلم تازهاش با عنوان «مأموریت رانیگانج» بر پرده سینماهاست. این از مسئولیت اجتماعی یک ستاره سینما میآید که در مصاحبهای حول محور تبلیغات فیلمش، فقط به این موضوع بسنده نمیکند و فارغ از دین و مذهب به جنایات رژیمصهیونیستی و کودککشی و نسلکشی اسرائیل واکنش نشان میدهد.
زینت امان و روزهای سخت زینت امان از دیگر بازیگران شناخته شده بالیوود هم به تازگی سکوت خود را درباره جنایات رژیمصهیونیستی شکست و حمایت خود را از آتشبس فوری، دسترسی به کمکهای بشردوستانه و کمک به فلسطینیها ابراز کرد.امان بر اهمیت پاسخگویی مسئولان خشونت علیه غیرنظامیان بدون در نظر گرفتن نژاد و مذهب تاکید کرد.این بازیگر همچنین ضمن محکوم کردن بیعدالتی نسبت به مردم غزه و فلسطین، همبستگی خود را با کسانی که این روزها با سختیها مواجه هستند، اعلام کرد.
حمایت سونام کاپور از غزه سونام کاپور، بازیگر جوان سینمای هند و دختر آنیل کاپور، ستاره سابق بالیوود هم از دیگر چهرههایی است که به حمایت از کودکان و زنان غزه پرداخت. او گفت: نیمی از مردم غزه کودک هستند. ما همان مسئولیت اخلاقی را که نسبت به کودکان دیگر کشورها داریم به کودکان فلسطینی هم مدیونیم. زندگی آنها هم به اندازه کودکان دیگر جهان اهمیت دارد. اگر فقط در یک کشور و منطقه به زندگی انسان اهمیت میدهید، در واقع به زندگی انسان اهمیت نمیدهید. منظورم همه کسانی است که هر روز تحت تأثیر این تراژدی غیرقابل توجیه هستند. این درگیری جانهای بیگناهی را گرفتهاست که بسیاری از آنها کودک هستند. من همدلی عمیقی با مبارزان فلسطینی و زندگی تحت اشغال آنها دارم، این مسئولیتی است که هر روز بر عهده من است.
ترانهای برای کودکان غزه ویشال دادلانی، خواننده سرشناس هند هم در واکنشی از صمیم قلب به مردم غزه و فلسطین ادای احترام کرد. او چند روز پس از عملیات طوفانالاقصی و موج جدید جنایات اسرائیل، حمایت خود را از کودکان آسیبدیده از درگیریها ابراز کرد. او ویدئویی را به اشتراک گذاشت که در آن آهنگی را به کودکان غزه و دیگر کودکان درگیر جنگ تقدیم و تاکید کرد آنها سزاوار وحشت جنگ نیستند. ویدئو و عملکرد به موقع و هنرمندانه ویشال دادلانی با تحسین چهرههای دیگری چون سلیم مرچنت و مونیکا دوگرا مواجه شد و موجی ازحمایت جهانی و آرزو و دعابرای سلامت و آرامش آسیبدیدگان حملات فاجعهبار رژیمصهیونیستی را درپی داشت.
دهن کجی خانهای بالیوود به نتانیاهو عناد ستارههای مسلمان سینمای هند با رژیم نامشروع رژیمصهیونیستی ریشهدار است و مربوط به امروز نیست و قبلا هم این چهرهها در بزنگاههای لازم و تاریخی، دست به اقدامی مناسب زدند و به اسرائیل دهنکجی کردند. آن عده پرشماری که اخبار سینمای هند و چهرههایی چون سلمانخان، امیرخان و شاهرخخان یعنی «سه خان افسانهای» و بسیار محبوب صنعت سینمای هند را دنبال میکنند، حتما به یاد دارند که این سه غول بالیوود سال ۹۶ در سفر بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیمصهیونیستی به هند و بمبئی چه واکنشی نشان دادند و چطور به قهرمانان واقعی رسانههای اجتماعی هند تبدیل شدند. با اینکه چهرهای چون آمیتاب باچان و خانوادهاش در مراسمی که برای گسترش روابط فرهنگی هند و رژیمصهیونیستی در بمبئی پایتخت سینمایی هند برگزار شدهبود حاضر شدند و با نتانیاهو عکس گرفتند اما سه خان مسلمان بالیوود در اعتراض به قتلعام زنان، کودکان و مردان فلسطینی به دست رژیم اشغالگر قدس از حضور در این جلسه و دیدار با نتانیاهو خودداری کردند. بعد از آن افراد و گروههای مختلف هندی در رسانههای اجتماعی این کشور این سه ستاره سینمای هند را قهرمانان واقعی خوانده و این اقدام آنها را ستودند.این سه ستاره محبوب، با اینکه از سوی برخی رسانههای تندرو هند، مورد انتقاد قرار گرفتند و حتی حرکت آنها به عنوان اقدامی ضدملی تعبیر شد اما در حرکتی شجاعانه حاضر نشدند به تعهد و اعتقاد خود به نمایندگی از انبوه مسلمانان و آزادیخواهان جهان پشت پا بزنند و به دیدار یک جنایتکار جنگی، یک صهیونیست خونخوار و قاتل کودکان و زنان فلسطینی بروند.
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از روزنامه جوان؛ این روزها سلبریتیها در کشورهای غربی بیش از برخی چهرههای مشهور هنری در ایران خود را ملزم به واکنش درباره ظلمی میدانند که علیه مردم غزه میرود. هر چند تا به حال در ایران نیز حجم قابلتوجهی از فعالان و چهرههای عرصه هنر جنایات اسرائیل را محکوم کردهاند، اما تفاوت ماجرا این است که هنرمندان هالیوود زیر فشار لابی صهیونیستی دست به واکنش به سود مردم فلسطین میزنند و قاعدتاً هزینه آن را نیز میپردازند، اما در ایران چنین هزینهای وجود ندارد، مگر برای آنهایی که علاوه بر گذرنامه ایرانی مشابه غربی آن را نیز در جیب دارند.
به ضرس قاطع میتوان گفت برخلاف ایران که برخی سفارتخانههای غربی در علن و پنهان و از روشهای مختلف روی برخی هنرمندان تأثیرگذار هستند، در امریکا هیچ سفارتخانهای به هنرمندان این کشور برای محکوم کردن جنایات اسرائیل در غزه خطدهی نمیکند. همچنین موج واکنشهای ضداسرائیلی در میان هنرمندان غربی نشان میدهد رسانههای نظام سلطه در کانالیزه کردن اخبار به سود اسرائیلیها شکست سختی را متحمل شدهاند و این فرآیندی است که رو به گسترش است و با وجود سانسور گسترده شبکههای اجتماعی بروز و ظهور یافتهاست.
شماری از بازیگران درجه یک هالیوودی در نامهای به جو بایدن خواستار آتشبس اسرائیل در غزه شدند و گفتند شفقت باید غالب شود.
نشریه ورایتی در اینباره نوشت: ۵۵ هنرمند برجسته از صنعت سرگرمی هالیوود در نامهای سرگشاده به جو بایدن خواستار برقراری آتشبس در غزه شدند. خواکین فینیکس، کیت بلانشت، جان استوارت، کریستن استوارت، سوزان ساراندون، ماهرشالا علی، ریز احمد، رامی یوسف و جسیکا چستین از جمله بازیگرانی هستند که این نامه را امضا کردهاند. در این نامه آمدهاست: ما از دولت شما و همه رهبران جهان میخواهیم که به جان همه در سرزمین مقدس احترام بگذارند و خواستار برقراری آتشبس بدون تأخیر و تسهیل آن و پایان بمباران غزه و آزادی امن گروگانها باشند. در این نامه همچنین بر اظهارنظر جیمز الدر، سخنگوی یونیسف که بر ویرانیهای وارد آمده بر مردم غزه به دلیل حملههای هوایی مداوم اسرائیل و قطع آب و برق اشاره داشته، تأکید شدهاست.
در بیانیه الدر آمدهاست: کودکان و خانوادهها در غزه عملاً غذا، آب، برق، دارو و دسترسی ایمن به بیمارستان ندارند و پس از چند روز حمله هوایی و قطع تمام مسیرهای تدارکاتی همه این ضروریات زندگی مسدود شدهاست. سوخت تنها نیروگاه غزه بعد از ظهر چهارشنبه تمام شد و برق، آب و تصفیه فاضلاب قطع شد. بیشتر ساکنان دیگر نمیتوانند آب آشامیدنی را از طریق خطوط لوله یا ارائهدهندگان خدمات دریافت کنند. وضعیت بشردوستانه به پایینترین حد مرگآور رسیده و با این حال همه گزارشها حاکی از حملات بیشتر است. شفقت – و قوانین بینالمللی – باید حاکم باشد.
پیش از این، نامه دیگری که خواستار آتشبس در غزه و گشایش برای کمکهای بشردوستانه در منطقه شدهبود، با امضای چهرههای مهم بریتانیا مانند تیلدا سوینتون، چارلز دنس، استیو کوگان، میریام مارگولیز، مایکل وینترباتم، مایک لی و آصف کاپادیا امضا شد. در این نامه گفته شد دولت بریتانیا نهتنها جنایات جنگی را تحمل میکند، بلکه به آنها کمک میکند.
در حالی که در حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل بیش از هزارو۴۰۰ نفر کشته شدند، رژیم صهیونیستی با آغاز «محاصره کامل» غزه تاکنون موجب کشتهشدن بیش از ۳هزارو۸۰۰ فلسطینی در درگیریها شدهاست. بایدن با سفر به اسرائیل بر وفاداری امریکا به اسرائیل تأکید کرد و گفت از کنگره درخواست یک بسته حمایتی بیسابقه برای دفاع از اسرائیل خواهد کرد. متن کامل بیانیه هنرمندان هالیوودی درباره غزه از این قرار است:
رئیسجمهور بایدن، ما به عنوان هنرمند و فعال صنعت و مهمتر از همه بهعنوان انسانهایی که شاهد تلفات ویرانگر و آشکار شدن وحشت در اسرائیل و فلسطین هستیم، گرد هم میآییم و از شما میخواهیم به عنوان رئیسجمهور امریکا خواستار کاهش تنش و آتشبس فوری در غزه و اسرائیل قبل از، از دست رفتن جان افراد دیگر باشید. بیش از ۵هزار نفر در ۱۰ روز اخیر کشته شدهاند؛ رقمی که هر وجدانی درک میکند فاجعهبار است. ما معتقدیم زندگی همه محترم است، فارغ از مذهب و قومیت کشتار غیرنظامیان را محکوم میکنیم.
بیش از نیمی از جمعیت غزه کودک هستند
در ادامه این بیانیه آمدهاست: ما از دولت شما و همه رهبران جهان میخواهیم به جان همه در سرزمین مقدس احترام بگذارند و خواستار آتشبس و رسیدن هر چه سریعتر به آن، پایان بمباران غزه و آزادی امن گروگانها باشند. نیمی از ۲ میلیون ساکن غزه را کودکان تشکیل میدهند و بیش از دو سوم آنها پناهندگانی هستند که فرزندانشان مجبور به ترک خانههای خود شدهاند. باید اجازه داد کمکهای بشردوستانه به آنها برسد. تا زمان نوشتن این مقاله، بیش از ۶هزار بمب در ۱۲ روز گذشته روی غزه پرتاب شده که منجر به کشتهشدن یک کودک در هر ۱۵دقیقه شدهاست.
وظیفهای برای دفاع از انسانیت
فراتر از درد و سوگواری ما برای همه مردم آنجا و عزیزانشان در سراسر جهان، ما انگیزهای سرسختانه برای دفاع از انسانیت مشترک خود داریم. ما از آزادی، عدالت، کرامت و صلح برای همه مردم دفاع میکنیم و خواستار توقف خونریزی بیشتر هستیم. ما نمیخواهیم نسلهای آینده ما را به سکوت متهم کنند و بگویند ایستادیم و کاری انجام ندادیم. همانطور که مارتین گریفیث، رئیس امداد اضطراری گفت: تاریخ در حال مشاهده است. امریکا فررا، اندرو گارفیلد، انوشکا شانکار، باسم یوسف، چنینگ تاتوم، حسن منهاج، مارک روفالو، اسکار آیزاک، رونی مارا، رایان کوگلر، ساندرا اوه، سباستین سیلوا، شیلین وودلی، والاس شاون و کوئینتا برانسون از دیگر چهرههایی هستند که این نامه را امضا کردهاند.
بنابر این گزارش، واکنشها به جنایات اسرائیل که موضوع کودککشی در آن به عنوان یک اصل برای فرقه صهیونیست موضوعیت دارد، منجر به یک بیداری جهانی علیه ظلم شدهاست و این روند رو به فزونی است. موجی که به نظر میرسد رسانههای نظام سلطه دیگر کنترل کامل روی آن نخواهند داشت.
این نوشته را به عنوان نقد فیلم نخوانید. فیلمی بهانه شده تا از یک بیماری حرف بزنیم.
چیزی که پیرپسر را پدیدهی این روزها میکند، قدرت ذاتی فیلم نیست. این هم مثل هزاران فیلمی که در این سالها ساخته شده، تا چند صباح دیگر به فراموشی سپرده خواهد شد. پدیده شدن پیرپسر حتی به اسم و رسم فیلمسازش هم ربطی ندارد. پیرپسر از آن جایی ارج و ارزش پیدا میکند که زیباشناسی ما دچار بحران نسبیت شد.
نسبیت در زیباشناسی یعنی اینکه زشتی هم در ساختار زیباشناسی شأن پیدا کرده و دیگر زیبایی به مفهوم کهن آن در هنر جدید چندان رسمیت ندارد. در زیباشناسی مدرن، بازنمایی ظریف و باورپذیر زشتیها، اعم از هرآنچه که بشر از آن کراهت دارد، در ساخت زیبایی نقش دارد و دست کم به عنوان اجزایی از یک کمپوزسیون زیبا شناخته میشود. و حتی نه به این عنوان که در کنتراست با زیبایی قرار بگیرد و به زیبایی معنا ببخشد. بلکه زشتی محض زشتی هم زیباست و میتواند هنرمندانه باشد! این را شاید کسانی در عالم نظر رد کنند، اما اکنون در هنر جهان شاهدیم عملاً چنین اتفاقهایی میافتد و ستایش هم میشود! مثل ماجرای کنسرو مدفوع پیرو مانزونی. چند فیلم و نقاشی و موسیقی میشناسید که عملاً برایتان چنین تداعی دارند؟!
هنر مدرن میگوید خلاقیت آزاد است؛ هیچ محدودیتی نیست. زیبایی به معنای کهن – یعنی همان که بشر فطرتاً میشناسد – هم چهارچوبی محدودکننده است. پس زشتی را هم در هنر راهی هست. هر که بهترین بازنمایی را از پستیها و بدسگالیهای بشر انجام دهد، نشان بالاترین هنرمند را به او میدهیم… نتیجه میشود: پیرپسر.
حتماً شنیدهاید که گزینهی شرکت در جشنوارههای خارجی هم هست. اصلاً مگر میشود نباشد؟! حالا بنشینید و تماشا کنید که در این جشنوارهگردی چند نشان هنری دشت خواهد کرد.
خلاصه فیلم هرچه دارد از اصل بلامنازع “نسبیتگرایی در زیباییشناسی” است. چیزی که هنرمند مدرن در جریان سالها تعلیمات خود آموخته و حتی مخاطب هم همین را پذیرفته است. او هم نگاه میکند و هرچه زشتی را با جزئیات بیشتر و ملموستر ببیند، هرقدر بافت طبیعیتر و باورپذیرتری دریافت کند، بیشتر جذب میشود و آن را ستایش میکند. مخاطب هم یاد گرفته که چهطور از مشاهدهی زشتی لذت ببرد و آن را برای خود یک تجربهی هنری تلقی کند. چنان این را پذیرفته و باور کردهاند که به این نوشتار خواهند خندید یا با تعجب به هم میگویند: “این چه میگوید؟! اصلاً چیزی از هنر میداند؟!”
روزگاری مردمان در هنر آرمانهایشان را پیدا میکردند و لذت را در فرا رفتن از واقعیات رنجبار و زشت زندگی میجستند. همانطور که کودکان در نقاشی آمال و رویاهایشان را بازنمایی میکنند. اما حالا هنر، فرآیندی گریزان از آرمان است و در فرو رفتن در واقعیات نامطلوب زندگی خلاصه میشود. گویا هنر و هنرمند بیآرمان شده و میل به زشتی و شرارت در او قویتر از حسن و نیکی و کمال است!
بله؛ مشیت خدا بر آن مقدر شده بود که بشر به پستترین مرتبهی خلقت نزول کند و در دل سختیها و محنتها و در تقابل دائم با شر مقیم شود؛ لکن قرار نبود که مقیم بماند. هنر یکی از آن مواهبی بود که خداوند به بشر عطا کرد تا بتواند پس از آنکه نزول یافت، راه عروج در پیش بگیرد. مردمان گذشته باور داشتند که هنرمندان راه یافتگانند و دست کم به مراتبی از عروج رسیدهاند.
اما امروز گویا هنر کار کسانی است که قسم خوردهاند در این “پستترین مرتبهی خلقت” جاودانه بمانند و جم نخورند! امروز هنرمند کسی است که بیشتر در مراتب پستی بلولد و هرچه بهتر پستی و پلشتی را بازنمایی کند. در این بین شبه روشنفکران وطنی شادند که پیشروترین هنرمندان در این معنای جدید باشند. آنها گمان دارند تخم دوزرده میکنند که در این باتلاق فروتر میروند! عوض اینکه برای نجات بکوشند. آنها به این باتلاق خیلی دلبستهاند و انس عجیبی با آن گرفتهاند. هر که را هم که بخواهد خود و ملتش را بالا بکشد، تخطئه میکنند.
در مفهوم استتیک (زیباییشناسی) مدرن، در ابتدا لذت و شادی معیار بود. اما امروز در جریان هنری که فیلم پیرپسر یکی از آنهاست، همین دو معیار هم نسبیت پیدا کرده. حالا از شکنجه هم میتوان لذت برد! و شادی را در تجربهی مجازی مصیبت پیدا کرد! فیلمی رنجآور ببین و با آن شاد شو!
من نمیدانم آیا واقعاً این تناقض عجیب در قاموس هنر مدرن پذیرفته شده؟ و یا با فلسفهبافیهای نیستانگارانه همه را متقاعد میکنند که همین درست است و هنر یعنی همین؟! هرچه هست، واضح است که در این قاموس، لغت مقدس آزادی آنهمه شأنیت دارد که میتوان همهی مفاهیم دیگر را در پایش قربانی کرد… حتی اصل زیبایی را! حتی خود هنر را. تا مبادا چیزی در میان بماند که مانع از آزادی هنرمند شود. اما کدام آزادی؟
در پیرپسر نتیجه یا پایانبندی مهم نیست. مهم نیست که یک عدالت هیچکاکی هم باشد و قهرمان هم نجات یابد. بلکه همراه شدن با متن و اجزاءِ کریه و نفرتانگیز فیلم کافی است تا زیبایی مدرن بیآفریند… و میتوان از آن لذت برد! این قاعده را هم فیلمساز خوب آموخته و هم مخاطبش. هر دو فرزند این زمانهاند. در این زمانه زیباییشناسی مدرن، به معنایی تعمیمیافته از شادی و لذت اتکا کرده؛ آنقدر تعمیمیافته که حتی به ضد خود بیانجامد! پس هنر آن است که بتوانی هرچه بیشتر روح مخاطب را بخراشی، و به ماتم و افسردگیش بیافزایی!
مهدی عظیمی میرآبادی: پس از توقف جنگ تحمیلی 12 روزه ی رژیم صهیونیستی علیه ایران بزرگ به واسطه عنایات الهی و حضور مقتدرانه ی ملت قهرمان ایران اسلامی و به دست رزمندگان مؤمن، قدرتمند، و جان برکف نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و با هدایت فرمانده ی کل قوا و رهبر معظم انقلاب اسلامی؛ ملت شریف شهدای این نبرد را با حضوری میلیونی و چشمگیر بدرقه کردند و یاد آنان را گرامی داشتند. این حضور خیره کننده تازگی ندارد و مردم انقلابی کشور بارها و بارها از مراسم های 22 بهمن و روز قدس هر سال گرفته تا نماز جمعه های نصر، تشییع شخصیت های برجسته دینی و انقلابی همانند حضرت امام خمینی (ره)، حضرت آیت الله العظمی بهجت، سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی، و…، همچنین در پاسداشت ایام خاصی همچون عید غدیر، عاشورای حسینی، ماه مبارک رمضان، عید فطر، و… این حمایت جانانه از انقلاب اسلامی و ارزش های اسلامی و انقلابی را بدون کمترین اجبار و اکراهی با حضور خود اعلام کرده اند.
با توجه به چنین فضایی در اعتبار اجتماعی ارزش های انقلابی و اسلامی، مشکلی اساسی در پهنه ی سینمای امروز هست که به عنوان یکی از پرسشهای اساسی مطرح می شود: با وجود جمعیت میلیونی طرفداران ارزشهای انقلاب اسلامی، چرا مخاطبان عام بسیاری از فیلمهای ارزشی را مورد بی مهری قرار می دهند؟ برخی از افراد که اگر به آنان پلاک نفوذی چسبیده نشود، لاأقل آنان را می توان نادان یا غافل برشمرد، روی گردانی از ارزش های الهی و انقلابی توسط عموم مردم را علت این بی مهری برمی شمارند، که بر اساس آن چه در بالا گفته شد، غلط بودن آن پر واضح است. بر این اساس به نظر می رسد، رسیدن به پاسخ این پرسش، پیچیدهتر از آن است که برخی تصور میکنند. برای درک دقیقتر این موضوع، سعی می کنم برخی لایهها را در حد ظرفیت این متن مورد بررسی قرار دهم.
در وهله نخست باید اذعان کرد، تاریخ سینمای ایران نشان داده است که وقتی این مفاهیم در قالب روایتهای هنرمندانه و جذاب ارائه شوند، معمولا با استقبال گسترده مواجه شده اند. نمونههای موفق این الگو را میتوان در آثاری مانند «مختارنامه»، «شیار ۱۴۳»، «یوسف پیامبر»، «افق»، «آژانس شیشه ای»، «از کرخه تا راین»، «اخراجیها»، «چ»، «ماجرای نیمروز»، «به رنگ خدا»، «روز صفر»، و… مشاهده کرد که توانستهاند هم مخاطب عام را جذب کنند و هم در بسیاری از موارد نظر منتقدان را به خود معطوف دارند.
یکی از دلایل اصلی از بی مهریِ احتمالی مردم به فیلم های ارزشی به شیوه ارائه و بستهبندی محتوای آثار مذکور برمیگردد. بخشی از این فیلمها دچار نوعی تکرار و کلیشهگرایی شدهاند که برای مخاطب امروز جذابیت چندانی ندارد. شخصیتهای یکبعدی و فاقد عمق روانشناختی، داستانهای پیشبینیپذیر و فاقد پیچیدگیهای دراماتیک، پیامهای مستقیم و شعارگونه، به طور طبیعی مخاطب امروزی که در معرض بهترین تولیدات سینمایی جهان قرار دارد را پس می زند تا جایی که چندان تمایلی به دیدن چنین آثاری نشان ندهد.
از دلایل دیگر، نبود یا کمبود تنوع ژانری است. سینما محدود به ژانرهای جنگی و تاریخی باعث ریزش مخاطب می شود. فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی و پلتفرمی این ظرفیت را دارند تا در آن ها ارزشهای اسلامی و انقلابی را در قالبهای مختلفی از کمدی گرفته تا درام اجتماعی و حتی علمیتخیلی بیان کرد. تجربه موفق «اخراجیها» نشان داد که وقتی مفاهیم ارزشی در قالب ژانرهای مردمی ارائه شوند، استقبال چشمگیری از آنها به عمل میآید.
سومین دلیل را می توان در زمینه ی تبلیغات و بازاریابی جستجو کرد که از عوامل مؤثر در پاسخ به سؤال مزبور است. بسیاری از فیلمهای ارزشی با وجود کیفیت قابل قبول، به دلیل ضعف در تبلیغات و معرفی، نتوانستهاند به مخاطبان بالقوه خود دست پیدا کنند. در عصر حاضر که مثلاً فضای مجازی نقش تعیینکنندهای در جذب مخاطب دارد، استفاده بهینه از این ظرفیتها میتواند به پذیرش آثار ارزشی منجر شود.
البته دلایل بیشتری را می توان در پاسخ به سؤال مطرح شده، بیان کرد، اما این مطلب ظرفیت تمامی آن را ندارد. ان شاءالله به یاری خدا، در فرصت های آتی، موارد دیگری را در این زمینه بررسی خواهم نمود؛ اما عجالتاً در مقابل این نقدها، به این نکته نیز اشاره می کنم که برخی جریانها عمداً در پی تخریب چهره سینمای ارزشی هستند. آنان با بزرگنمایی ضعفهای موجود، میکوشند این تصور را ایجاد کنند که مشکل از خود ارزشهاست، نه از شیوه ارائه آنها. این بخشی از یک جنگ نرم فرهنگی است که هدف نهایی آن قطع ارتباط مردم با مفاهیم ارزشی از طریق رسانهها و سینماست.
راه برونرفت از این وضعیت، نه کنار گذاشتن سینمای ارزشی، بلکه ارتقای کیفیت آن است. اعتماد به نسل جدید فیلمسازان، تنوع ژانری، پرهیز از شعارزدگی، و استفاده از زبان هنرمندانهتری برای بیان مفاهیم ارزشی میتواند کمک کننده باشد. وقتی سینمای ارزشی بتواند هم از نظر هنری قوی باشد و هم با زبان روز با مخاطب سخن بگوید، و هم مخاطب را دست پر از سالن سینما یا از پای تلویزیون بدرقه کند، علی القاعده شاهد استقبال گستردهتر از آن خواهیم بود. به عبارت دیگر، تجربه ثابت کرده که مردم کشور پهناور ایران به مفاهیم عمیق و ارزشهای ناب پایبندند، و سازمانها و نهادهای دولتی و حکومتی نیز علاقه مندند تا در زمینه های ارزشی به تولید آثار بپردازند؛ اما این پایبندی و علاقه نباید بهانهای برای ارائه آثار ضعیف و تکراری شود. سینمای ارزشی اگر بخواهد در عرصه رقابت با دیگر تولیدات سینمایی موفق باشد، چارهای جز به روز شدن و توجه به سلایق مخاطبان ندارد. این نه تنها به معنای دور شدن از ارزشها نیست، بلکه درستترین راه برای ماندگار کردن آنها در ذهن و دل مردم است.
به هر روی، سینمای ارزشی نیازمند یک «انقلاب درونگفتمانی» است. همانطور که انقلاب اسلامی در عین حفظ اصول، نوآوریهای بزرگی داشته و اکنون توانسته بر کل جهان حضور خود را تثبیت کند، سینمای ارزشی نیز باید بتواند بدون عقبنشینی از اصول، زبان روایی خود را بهروز کند. وقتی این تعادل به درستی رعایت شود، مخاطب میلیونی آماده است. ان شاءالله
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از کیهان؛ سینمای هالیوود در چهار محور سرزمین بدون ملت، ملت مظلوم یهود، اسلامستیزی و صحیح بودن انتقام یهود از مردم فلسطین، به پشتیبانی از کشور جعلی اسرائیل میپردازد. اسرائیل در کنار حملات نظامی علیه ملت مظلوم فلسطین، برای از بین بردن حمایت جهانی از فلسطین و همراه ساختن مردم دنیا با خود، آثار سینمایی گوناگونی را در سالهای گذشته اکران کرده است تا مخاطب با تماشای این تولیدات، به سمت یهود متمایل شده و دست از حمایت مردم فلسطین بردارد. موسسۀ رسانهای استاد فرجنژاد، نشستی را درخصوص «بازخوانی مسئلۀ فلسطین در سینمای صهیونیستی» برگزار کرد.
حجتالاسلام علی قهرمانی، استاد حوزه و دانشگاه در این نشست گفت: محور تولید انیمیشنها، فیلمها، سریالها و برنامههای تلویزیونی در برههای، عبارت «سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین» بود. با فراگیر شدن این محور، ذهنیتی برای مردم دنیا شکل میگیرد که یهودیان حق دارند مهاجرت کنند.
وی با بیان افسانۀ بنیاسرائیلی سامسون و دلیله، اظهار داشت: یهود روایت دومی را برای ظلم خود به فلسطینیها ایجاد کرد. آنها با ساخت فیلم سینمایی سامسون و دلیله، این تصور را برای مخاطبین ایجاد کردند که مردم فلسطین در طول تاریخ به یهودیان ظلم کردهاند و اکنون این قوم مظلوم در حال انتقام گرفتن است. عوض کردن جای جلاد و شهید، نکتهای بود که رهبر انقلاب نیز در مورد آن تذکر داده بودند. از این فیلم چندین تلهفیلم و بازسازی تولید شده است که جدیدترین نسخۀ آن، مربوط به سال ۲۰۱۸ است. داستان سامسون در کتب انبیا ذکر و به عنوان اسطورهای در تورات از او یاد شده است.
این پژوهشگر سینما با اشاره به سرگذشت بنیاسرائیل، بیان کرد: بنیاسرائیل در یک برهه با انبیا همراه بودند و با کفار میجنگیدند و در برههای دیگر، آموزههای وحیانی را با خرافات درآمیخته و خودشان به جبهۀ باطل تبدیل شدند. با وجود این مطلب، یهودیان برخلاف واقعیت، خودشان را در این فیلم موحد و فلسطینیها را بتپرست معرفی میکنند.
حجتالاسلام قهرمانی در ادامه گفت: یهود برای فراگیر کردن روایت «ملت ظالم، ملت مظلوم»، سامسون و دلیله را به عنوان اولین فیلم، روی پردۀ سینما به نمایش
گذاشت.
باتوجه به نسخههای فراوان از این اسطوره، اگر بگوییم این داستان خطی روایی است، اغراق نکردهایم. این مطلب، جریانی رسانهای را در طول تاریخ و به ویژه بعد از اشغال فلسطین شکل داده است. شاهد این مدعا، همزمانی ساخت اولین نسخۀ فیلم سامسون و دلیله در سال ۱۹۴۹با شروع کشتار فلسطینیهاست. یهود درصدد بود با ساخت این فیلم، علاوهبر ایجاد جریان رسانهای، توجه مردم را از اتفاقات منطقه منحرف کنند.
استاد حوزه و دانشگاه با تاکید بر این مطلب که یهود از هر اسطورهای، آموزهای را استخراج میکند، بیان داشت: یهود از داستان استر، مردخای و قتل عام ایرانیها، این نکته را به یهودیان متذکر میشود که هر زمان قدرت پیدا کردی، از دشمنت انتقام بگیر. این مسئله به عنوان یک پیشفرض است و از همین رو، یهودیان این واقعه را هرساله جشن میگیرند. انتقام از دشمن، آخرین راهبرد یهود بوده و این قوم حاضر هستند انتقام از دشمن را به بهای نابودی خودشان به دست بیاورند.
وی در ادامه، به بیان موج دوم روایت یهود پرداخته و گفت: موج دومی که از روایت «ملت ظالم، ملت مظلوم» منشعب میشود، ظلمهایی است که به یهودیان روا داشته شده است. حدود ۱۸ فیلم مهم در این خصوص ساخته شده است که اروپا و آلمان، سازنده بیشتر این فیلمها هستند. به عنوان نمونه میتوان به فیلم ایکس من: آخرالزمان، اشاره کرد. یهود در موج دوم، با ساخت فیلمهایی مانند «فهرست شیندلر» و «زندگی زیباست»، به مظلومنمایی در مسئله هولوکاست پرداخت.
حجتالاسلام قهرمانی با اشاره به اینکه بعضی از این فیلمها سود مالی ندارد، اظهار داشت: بعضی از این فیلمها در گیشۀ فروش شکست خورده است. با این حال پایگاه IMDB با پرداخت هزینه، باعث میشود تا این تولیدات در مراکز اصلی نقد فیلم مانند
«هالیوود ریپورتر» دیده شوند.
این استاد حوزه و دانشگاه گفت: یهود در موج سوم، در پی هیولاسازی از مسلمانان است. این موج در معنای عام به دنبال اسلامستیزی و تفهیم خطرناک بودن مسلمانان برای تمام مردم دنیا و در معنای خاص در پی تبیین خطر مسلمانان برای پیروان دین یهود است. «جنگ جهانی زد»، از جمله فیلمهای مشهور این موج است.
در این فیلم زامبیها مانند مسلمانان از دیوار عظیم دور اسرائیل بالا میروند و قهرمان داستان از بالگرد به آنها تیراندازی میکند. یهود این صحنه را برای مخاطب بهگونهای به تصویر کشیده است که بیننده به قاتل حق داده و با او همذاتپنداری کند.
وی با اشاره به فیلم «هابیت» بیان کرد: در این فیلم سرزمینی به نام موردور وجود دارد که معادل آن در زبان فارسی، قاتل است. یهود در طی به تصویر کشیدن این فیلم، فلسطین، عربستان و منطقۀ غرب آسیا را به عنوان سرزمین قاتلها معرفی میکند. آنها در فیلم ارباب حلقهها نیز فلسطین را دشمن حق معرفی کرده و با شبیه ساختن شخصیت سارومان به شیخ احمد یاسین، بنیانگذار شهید حماس، به این مطلب اشاره کردهاند. اگر هنوز به تطبیق آن سرزمین سیاه با فلسطین نرسیدهاید، توجه به شباهت سارومان با رهبر حماس، صحت این مطلب را برای شما روشن میکند.
این پژوهشگر سینما ضمن بیان طیف چهارم فیلمهای هالیوود گفت: یهود در موج چهارم به مخاطب میفهماند که دورۀ انتقام گرفتن از دشمنان فرا رسیده است. آنها برای تبیین این مسئله به مردم جهان، گاهی سراغ سوژههای واقعی نیز رفتهاند. «مونیخ» و «هفت روز در انتبه»، دلیلی بر وجود این سری فیلمها در فضای هالیوود است. فیلم «مونیخ» که در سال ۲۰۰۵ به تولید رسید، به اسیر شدن گروهی از یهودیان به دست فلسطینیها میپردازد.
وی با بیان فیلمهایی خارج از این چهار طیف بیان داشت: در تمام فیلمهای مذکور یا بازنمایی مثبت از اسرائیل و یا بازنمایی منفی از فلسطین وجود دارد. با این حال، فیلمهایی مانند «ماتریکس» در هیچ کدام از این طیفها جای نمیگیرد. در این فیلم، انسانهای واقعی که در حال مبارزه با ماشینها هستند، در سرزمین زایون زندگی میکنند و باتوجه به قرائن موجود، منظور یهود از این سرزمین، همان صهیون است.
حجتالاسلام قهرمانی در پایان بحث با اشاره به وظیفۀ مسلمانان درخصوص مردم فلسطین، خاطرنشان کرد: تنها فیلمهای قدرتمند و مؤثری که درمورد مردم فلسطین ساخته شده است، سریال بازمانده و فیلم سینمایی «چشمان آبی زهرا» است. بنده به جرئت میتوان بگویم که با هر دو فیلم اشک ریختهام. قوت جمهوری اسلامی و جبهۀ مقاومت باعث شده است که چهرههای مطرح دشمن پای کار بیایند.
مرکز روابط عمومی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد: با تصمیم مراجع ذیصلاح و هماهنگیهای انجامشده، تمامی مراکز هنری و سینمایی کشور از روز شنبه آینده ۳۱ خردادماه ضمن رعایت اصول و مقررات لازم الاجرا، برنامههای عادی خود را خواهند داشت.
انتظار میرود که تمامی این مراکز در راستای تقویت روحیه و توان ملی در پاسداری از ایران عزیز و ایجاد فضای ارامش و امید، از تمامی ظرفیتهای خویش در این دوران حساس استفاده کنند.
برای تمامی شهیدان بویژه فرماندهان، دانشمندان و زنان و کودکان و تمامی مظلومانی که در پی تهاجم ددمنشانه رژیم متجاوز صهیونیستی به شهادت رسیدهاند، علو درجات مسآلت داریم.
بر اساس این گزارش مرکز روابط عمومی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، برای تمامی شهیدان بویژه فرماندهان، دانشمندان و زنان و کودکان و تمامی مظلومانی که در پی تهاجم ددمنشانه رژیم متجاوز صهیونیستی به شهادت رسیدهاند، علو درجات مسآلت کرده است.
رضا کاشانی اسدی، نویسنده، کارگردان و تهیهکننده برجسته ایرانی، با تحصیلات کارشناسی در رشته ی سینما و کارشناسی ارشد در رشته ی ادبیات نمایشی، یکی از چهرههای پرکار در عرصه هنر و رسانه است. او با نگارش و تولید دهها سریال و فیلم سینمایی و تلویزیونی، نقش مهمی در صنعت فیلمسازی ایران و سیمای جمهوری اسلامی ایفا کرده و رمانهای بلندی چون «پشت درهای بهشت»، «سلمان ما»، «پرواز از فرنگ»، «پایان سکوت» و «وطهورا» از او به یادگار مانده است. کاشانیاسدی همچنین بهعنوان منتقد سینمایی در نشریات مختلف قلم زده و ضمن مدیریت فرهنگی، در شوراهای سینمایی از جمله شورای نمایش خانگی سازمان سینمایی و شوراهای سیمافیلم نیز عضویت داشته است. او مدرس دانشگاه و انجمن سینمای جوانان تهران نیز هست، و با تلفیق دانش آکادمیک و تجربه عملی، به تربیت نسل جدیدی از هنرمندان مشغول است.
با سلام و تشکر از شما به خاطر شرکت در این مصاحبه. برای شروع با این نکته آغاز می کنیم؛ شما در جایی اشاره کرده اید که بخش بزرگی از مردم ایران به سینما نمیروند. درست است. آمارها هم همین را نشان می دهند. به نظر شما چرا؟
بله این اولین سوال من هم هست! چند در صد مردم ایران به سینما می روند و چند در صد نمی روند؟ اصلاً آیا ارزیابی شده آن کسانی که می روند چرا می روند و یا آن بخش عظیمی که به سینما نمی روند، چرا نمی روند؟ آیا کسی روی این چراها به درستی کار کرده؟ آیا مسئولین دولتی و صنفی یا نویسنده ها و کارگردان ها و تهیه کننده ها به این موضوع فکر کرده اند؟ آیا این ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته شده و دلیلش مشخص شده؟ نمی دانم.
پرسش مهمی است که اتفاقاً مسئولین باید جواب آن را بدهند. متأسفانه برخی ها یک گوششان را در کرده اند و یک گوششان را دروازه… گوش اگر گوش من و ناله اگر ناله ی توست… آن چه البته به جایی نرسد، فریاد است…
شما می دانید که خانواده ها و دولت چه هزینههای کلانی برای آموزش فرزندان می-کنند؟ چرا معادل اندکی از آن را به سینما اختصاص نمیدهند؟ خوب است کمی این را بررسی کنیم!
موافقم!
چرا در صد کمی از هزینه ی زندگی خرج رفتن به سینما نمی شود؟ جالب نیست؟ سینمایی که تمام ویژگی های جذابیت را دارد و اصولا کشش انسان ها به شنیدن داستان و ماجرا قاعدتاً باید آن ها را به سمت سینما بکشاند، و اتفاقاً خیلی هم گران نیست! چرا برای آن هزینه نمی شود؟! لابد می دانید که هر ساله بودجه هنگفتی از درآمدهای کشور، خرج آموزش فرزندان می شود. در خانواده ها، در طبقات مختلف بحث آموزش و پرورش فرزندان، بیشترین دغدغه است و هزینه کلانی بابت این صرف می شود. اگر پاسخ سؤال مشخص بشود، شاید بسیاری از ابهاماتی که داریم، خود به خود مرتفع می شود. این پاسخ ها اگر بی غرض و عالمانه کشف بشود، چراغی می شود راهنما، برای دست اندرکاران و برنامه ریزان سینمای کشور. البته ناگفته معلوم است تا موقعی هم که این اتفاق نیفتد ما نمی توانیم به زمزمه ها، به حرف ها، و به نکاتی که از زبان های مختلف شنیده می شود، خیلی اتکا کنیم.
شما گفتید که کشف دلایل عدم استقبال از سینما میتواند راهگشا باشد. منظورتان این است که این فاصله گرفتن مردم از سینما، پیامی در خود دارد؟
ارزیابی روند (دهه به دهه) در کاهش تماشاگر سینما نشان می دهد که بله! این فاصله گرفتن های قاطبه ی ملت با سینما پیام بزرگی دارد که ما یا نمی خواهیم بشنویم یا واقعا قدرت درک و دریافت آن را نداریم که بفهمیم این پیام از چه اهمیتی برخوردار است. به طور مسلم، برای ما نباید مایه ی مباهات باشد که مثلاً یک نفر در سال پنجاه بار به سینما می رود، آن هم در مقابل جمعیت کثیری از مردم که حتی سی چهل سال است به سینما نرفته اند. این خودش واقعا جای تامل ندارد؟
نظر شما چیست؟
چیزی که برداشت حقیر در خصوص این چرایی است، این است: یک تعریفی عقلای اسلامی از انسان دارند، و تعریف دیگری دیگران، که عمده ی اساسش به فلسفه غرب وابسته است. تفاوتی بین فلسفه اسلامی و فلسفه غرب هست که اگر بتوانیم بر جان ها و ذهن ها و دل های جهانیان بنشانیم؛ قطع به یقین به بیزاری از فلسفه ی غربی منتج می شود. خلاصه اش این است: فرهنگ و فلسفه غرب این را می خواهد که شما با فردیتت رفاه کامل داشته باشی، با فردیتت لذت تام ببری، از جهان اطرافت با فردیتت تمام تعارضات رو در هم بشکنی، و برای خودت آن چنان زندگی کنی که رضایت شخصی تو جلب شود و تو هیچ مسئولیتی نسبت به دیگران نداری. به خلاف این، در نگاه عقلای اسلامی، عقلای خاص جهانی، عقلای اخلاقی، عقلای انسانی، و نگاه انسان هایی که با آموزه های اسلامی زیست کرده اند، چیز دیگری است که می گوید انسان ذاتاً اجتماعی است، شما با جمع حرکت می کنی، حقوق دیگران را رعایت می کنی، حتی آن حقوق را بر حق خودت مقدم می دانی، بهره مندی را با او تقسیم می کنی! حتی اگر توانستی ایثار و گذشت می کنی! تو هم یکی هستی در میان جمع!
شاید بتوان جنایت تاریخی کودک کشی غزه را که متأسفانه همچنان در جریان است، مصداقی از همین فرهنگ و فلسفه ی غربی دانست!
درست است، اما بستر بحث من الآن سینمای ایران است. ابتدا، ما باید تعریفی از درک و دریافتمان از یک انسان «ایرانی ـ اسلامی» یا «اسلامی ـ ایرانی» داشته باشیم که برای آینده او مثلاً برای پنجاه سال چه چشم اندازی تعریف می کنیم! قرار هست که او را از کجا به کجا برسانیم؟ نگاه حضرت امام همواره این بوده که سینما یک دستگاه آموزشی است. حتماً منظور امام این نبوده که ما مثلاً از کلاس های درس معلم پای یک تخته فیلم بگیریم و در سینماها نشان بدیم، نه! قرار هست داستان بگوییم و با داستان حرفمان را بزنیم. حتی نزدیک به یک سوم قرآن، که کتاب آسمانی ماست قصه و حکایت است. دستگاه آموزشی مد نظر امام، دستگاهی است با ساختارها و لوازم خودش…
توضیح بدین لطفاً…
دغدغه و نگرانی امام چه بود؟ نگرانی ایشان که همان روز اول در بهشت زهرا به آن اشاره فرمودند این بود که ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم؛ و این که آن ها (یعنی مخالفین انسان) آمده اند سینما را اساس و ابزار ویرانگری قرار داده اند. به تعبیر من، سینمای امروز ما مثل اتومبیل یا اتومبیل های ترمز بریده ای است که در سراشیبی سقوط قرار گرفته و کسانی هستند که کنار ایستاده اند و به جای این که برای جلوگیری از سقوط چاره ای بیندیشند، رانندگان ماشین های در حال سقوط را با هلهله و شادی تشویق می کنند که اتفاقاً سرعتشان یا انحرافشان بیشتر شود! وحشتناک است که ما بر اساس میزان انحراف و سرعت سقوط به آنان امتیاز می دهیم. جالب تر این که متاسفانه و متاسفانه بسیاری از عقلا هم می بینند، تشویق می کنند و کف می زنند!
تشبیه عجیب و عبرت آموزی است…
البته ممکن است استثناهایی هم باشد، من الآن با آن ها کاری ندارم، اما عجالتاً باید گفت با یک گل به واقع بهار نمی شود. به هر حال ما باید زیرساخت های سینما رو درست کنیم؛ و یکی از مهم ترین زیرساخت ها خود مدیران و رؤسا و تصمیم گیرندگان هستند. پیشنهاد من این است که آن ها اول خودشون باید قائل به دیدگاه فلسفه ی انسانی ایرانی ـ اسلامی باشند، خودشان باید تهذیب شده مکتب امام باشند. اگر نباشند با ظرف آلوده نمی شود نوشیدنی سالم نوشید.
بنا به گفته ی شما، تهذیب نداشتن مدیران سینما با عث شده تا سینما از نشاط درست فاصله بگیرد و به سمت محتواهای ناسالم برود. این برداشت من درست است؟
شک نکنید! واقعاً مدیران، رؤسا، و تصمیم گیرندگان باید اول خودشان به یک وارستگی و تهذب رسیده باشند تا بتوانند دیگران را به آن سمت هدایت، حمایت، و یا نظارت کنند. ذات نایافته از هستی، «بخش»! کی تواند که شود «هستی بخش»؟ وقتی ما می خواهیم انسان ایرانی این قرن که انسان مکتب امام خمینی است را گامی به جلو ببریم، نمی توانیم خودمان بخشی از آن نباشیم. پس واقعا باید در صف بایستیم، الگو بگیریم، الگو بشویم، و الگو بدهیم. در صف کسانی که این راه را رفته اند و به نتیجه رسیده اند؛ مثل شهیدان و علمای بزرگ، نه کسانی که راه غلط را تا به آخر پیموده اند و به بن بست رسیده اند. گروه دوم به تعبیر حضرت امام از بالاترین عنصری که وحشت دارند، از جوان سالم و مهذّب ماست که مبادا روزی در برابر ایشان طغیان کند. آن ها که خواسته یا ناخواسته به دیدگاه های غربی نزدیک ترند، تلاش می کنند تا از ابزار سینما در جهت اهداف خودشان به طور کامل و بدون هیچ اغماضی استفاده کنند و برای نابودی نسل جوان ما و نابودی اخلاق ما بهره بگیرند. آن ها سرمایه گذاری می کنند تا هر چه بیشتر فیلم بسازند و هر چه بیشتر از مفاهیم ضد انسانی را در آثار خود استفاده کنند و به شهوت پیدا و پنهان بپردازند تا افراد بیشتری را به دیدن آن ها ترغیب کنند. به همین دلیل است که بارها گفته شده شاخص پیشرفت ما، افزایش تعداد آثار نیست. میزان پیشرفت ما در سینما، بالارفتن میزان فروش نیست. البته که آن هم بخشی از شاخص ها و میزان ها است، اما باید دید نتیجه ی این افزایش چیست؟ من با صدای بلند می پرسم، آن کسانی که پنجاه بار در سال سینما می روند، چه کسانی هستند و آن هایی که چهل سال است به سینما نرفته اند، چه کسانی هستند؟! یک نفر جواب بدهد!
دلیل تفاوت بین مخاطبان سینما و کسانی که از آن دوری میکنند، از نظر شما چیست؟
قصد بی احترامی به هیچ کس را ندارم. من بخش قابل توجه را بحث می کنم. زاویه ی نگاه فرهنگ غربی که ما با آن تفاوت اساسی داریم، توجه ویژه و ویرانگر به عناصر شهوت و غضب است که در آثارشان خیلی به آن تکیه می کنند. در اسلام این دو عنصر هم بخشی از لوازم حیاتی انسان است، اما باید کنترل شوند و در جهت اهداف والاتری مورد استفاده قرار گیرند. غربی ها در آثارشان ایجاد غضب می کنند، ایجاد وهم می کنند، نیروهای شهوانی تحریک می کنند. چرا؟ برای مشغول بودن به لذتی غیر انسانی و بلکه حیوانی! شاهد هستیم و می بینیم که دنیای وهم و شهوت و غضب بر سر جوامع جهان چه آورده است. آن چیزی که انسان ها را خواب زده کرده، دچار وهم و خیال کرده، به نکبت شهوت مدرن آلوده کرده، همانی است که او را در اوج فقر و فلاکت و بدبختی و اختلاف های طبقاتی شدید، به سرگشتگی و سرگردانی عمیق و تاریکی دچار کرده که گویی هیچ راه برگشتی ندارد. این با تفکر اسلامی مغایرت دارد. مدیر ما باید این را بفهمد!
خب حالا، آیا سینمای ایران میتواند با تکیه بر نشاط اسلامی این سرگشتگی را برطرف کند و مخاطبان را جذب کند؟
قطعاً. اسلام با نشاط یک پیوند عمیق دارد. یکی از خواسته های بزرگ اسلام این است که ما در برابر دیگران، همیشه چهره گشاده داشته باشیم. یکی از مشخصه های نبی مکرم اسلام (ص)، تبسم و بشاش بودن ایشان بوده است. ما چرا این تهمت را می زنیم که اسلام با تفریح و سرگرمی مخالف است؟ اصلا این طور نیست. حتی در قضایای عاشورا، که محزون ترین اتفاق در تمام طول تاریخ است. همراهان امام حسین (ع) پرنشاط ترین شب عمرشان را گذراندند. در دفاع مقدس هم همینطور بود، آن ها واقعا نشاط داشتند. اما نشاطش فرق داشت با هرزه گویی، لغوگویی، و تمسخر دیگران، یا احیانا پرداختن به آن نفسانیت بی ارزش! لذت نشاط واقعی انسانی، با هیچ حال خوش حیوانی قابل قیاس نیست. انصافاً فرح، نشاط و سروری را که در خانواده مومنین هست با فرح، نشاط، و سرور خانواده های غیرمومن نمی توان مقایسه کرد. مدیر و هنرمند باید خودش این لذت را برده باشد تا بتواند آن را به دیگری پیشنهاد بدهد.
با وجود این، چرا سینمای امروز به سمت کمدیهای لغو و آثار سرخورده رفته است؟
متاسفانه باید گفت، این مسیر دردآور باعث شده تا کسانی را که روزی فیلم های ارزشمندی را در کارنامه داشته اند به سرخوردگی از وضع امروز دچار کند و آنان را به سمت کمدی های لغو و سخیف سوق بدهد. چرا؟ چون ما یعنی مدیران و تصمیم گیران، آن ها را در زمستانی سخت، در کوهستانی صعب العبور، پشت کوهی سهمگین نگه داشته ایم و بی پناه و بی توشه رهاشان کرده ایم. این درد را چند بار باید گفت و هیچ مدیری به آن توجه نکند؟! چرا توجه نمی کنند؟ چون نجاتشان را در فرهنگ سرخورده و سرشکسته ی غرب جستجو می کنند. این بن بست را باید کسانی باز کنند که اهل اندیشه، اهل فکر، و اهل تبیین باشند. آن هایی که می توانند راه را باز کنند، تبیین کنند، حرکت بسازند، جریان بسازند، و… گفتم اهل اندیشه! البته دانشگاه های سینمای ما هم در این عرصه کم مقصر نیستند.
در سرخوردگی فیلمسازان ارزشی و نقش دانشگاهها و انزوای افراد صاحباندیشه ای مانند آوینی چه عواملی را مؤثر می دانید؟
این، سینمایی که امروز ما در آن هستیم، قتلگاهی هست برای نوع آوینی ها! ما در زمان حیات آوینی با او چه کردیم و با او چه برخوردی داشتیم که امروز جملات او را کتیبه بالای سرمان می کنیم؟! مگر ما مرده پرستیم؟ در زمان حیات او، او را به سازمان صدا و سیما راه نمی دادیم… حالا برایش مستند می سازیم؟ جایزه به نامش می دهیم؟ جشنواره برایش برگزار می کنیم؟ مفهوم است! آوینی اگر مرده باشد برای ما عزیز است، چون دیگر نمی تواند اندیشه های ما را به نقد بکشد! چون دیگر قدرت ادامه ندارد، و کلامی و زبانی برای گویش ندارد! الأن اگر کسی پیدا شود، آیا بهتر از آوینی زنده با او برخورد می کنند؟! این در حالی است که من یقین دارم، اگر جستجو کنیم افراد بسیاری را از خرد تا کلان در رده های مختلف پیدا می کنیم که صاحب اندیشه هستند، صاحب توان هستند. این ها منزوی شده اند در سینما. چرا؟ به خاطر گرفتاری سینمای امروز به باندهای خطرناک، و مدیران غیرمهذب!
آیا این باندهای خطرناک به نفوذ بیگانگان در سینمای ایران مرتبط می شود؟
دوستی دارم که ده ها سال در اداره کل نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی حضور داشت. او می گفت: که گاهی فیلمنامه ای با برآورد هنگفتی می آمد و اصرار می شد تا توسط آورنده ساخته شود. می گفت که نه سازنده را آدم صالحی می دانستند نه برای کار چنان هزینه ای را تأیید می کردند، به یقین برگشتی هم نداشت. می بینید؟ این معماها که البته یکی دو تا هم نیست، به دست های فعال آن باندها دلالت می کند. خود این افراد، پول هایشان، حمایت هایشان، اصرارشان، با وجود تبعات آثارشان! سؤال برنگیز نیست؟ اگر به دنبال نجات سینما هستیم باید آفت زدایی شود. ما در سینما نیاز به چیزی شبیه انقلاب داریم، چون نمی توانیم با یکی دو مورد حرکت اصلاحی به نتیجه ای درست و کامل برسیم.
انقلاب در سینما؟ احساساتی شده اید! ابعاد این انقلاب چیست؟ یعنی باید سینما پاکسازی بشود؟
قبول دارم که حرف سهمگین و وحشتناکی است. اگر سینمای امروز بر همین مسیری که اکنون می تازد و شتابان به دره می رود، برود! چاره ای نیست! امروز یا فردا باید این سینما را تطهیر کرد. عناصری که به وارستگی اخلاقی، انسانی، و اسلامی نرسیده اند، باید جایشان را به افرادی بدهند که لاأقل به مدارجی در این عرصه دست یافته باشند. معمار حکیم انقلاب می فرمودند که بروید، ببینید، کسی که قرار است فیلم بسازد، خودش که بوده؟ گذشته اش چه بوده؟ پدرش که بوده؟ خاندانش چه بوده اند؟ این حرف ها واقعی است… مدیران و تصمیم گیرندگان بروند بخوانند… ما چه می کنیم با این مردم؟!
معلوم است که شخصیت فیلمساز و تأثیر آن بر آثارش اهمیت دارد. اما آیا تا این حد؟!
بله، کاملاً. هر اثر هنری که خلق می شود، جلوه ای است از شخصیت خالق آن، یعنی او در اثرش، در نقاشی اش. در فیلمنامه اش، در فیلمش، متجلی است. او با خلق اثر دارد شرح نفس می کند و با آن خودش را باز تعریف می کند. در نتیجه اگر من درونم آلوده و متعفن باشد، به قطع و یقین آثارم نیز همین طور خواهد بود. عکس آن هم صادق است.
با این وصف، چه پیشنهادی برای تحول سینمای ایران دارید تا به اهداف فرهنگی و اسلامی نزدیکتر شود؟
رویکرد من به جوانانی هست که واقعا دغدغه مندند و دلشان به حال فرهنگ و دین کشورشان و به حال آینده شان می سوزد. آن هایی که نو رسته اند، آن هایی که در میانه راه هستند، و دلسوزند. این ها باید تک تک، یا دوتا دوتا، واقعا به حرف اسلام و انقلاب عمل کنند. شجاع باشند! با بصیرت باشند! عمیق باشند! اهل مطالعه و تهذیب باشند! مواظب باشند گنداب متعفن فرهنگ غربی آنان را آلوده نکند! باید مثل آوینی عمل کنند… اگر آوینی امروز بود، چه می کرد؟ من با او حشر و نشر داشته ام، آوینی جزو کسانی بود که هم درک داشت، هم پاک بود و هم قائل بود که باید قیام فردی و جمعی را شکل بدهد. ما امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز به این داریم که کاری بکنیم. هر کس هر قدر می تواند… با یک فیلم بلند، با یک فیلم کوتاه، با یک مقاله، با یک سخنرانی! به هر حال باید فریاد زد که این سینما، سینمایی نیست که ملت را نجات بدهد.
با وجود آن باندهای خطرناکی که اشاره کردید، آیا این تحول در سینما شدنی است؟ و آیا این تحول شامل قطع دست بیگانگان از سینمای ایران هم می شود؟
اگر بخواهیم، می شود. من فقط خواسته ام را بر مبنای وظیفه ی دینی و انقلابی ام مطرح می کنم. هر جایی هم که به من مربوط شود، تلاش می کنم به آن عمل کنم. اما آن کسی که مسئول اصلی است، مدیران و تصمیم گیران هستند و کسانی که قرار است بر آن ها نظارت کنند! مسئولین باید دست بیگانه را از سینما قطع کنند. آن ها این کار را هم نمی توانند؟! حتماً می توانند جلوی بودجه های مشکوک را بگیرند! لابد می توانند جایزه هایی که ناحق است ندهند! قطعاً می توانند فیلم هایی که فرصت برای دشمن فراهم می کند به جشنواره های خارجی نفرستند! با این نوع کارها تا حد زیادی دست بیگانه از سینما دور می شود. مسئولان می توانند ریشه ی ارتزاق روشنفکرنماهای غربزده را با کوتاه کردن دست دشمن خشک کنند. این گام بسیار مؤثری است. اگر دست آمریکا و غرب و به طور کلی دست دشمنان از سینمای کشور کوتاه شود، آن وقت می توان در باره ی سینمای مطلوب اندیشید.
آیا این کار میتواند سینما را به مسیری برگرداند که خانوادهها را جذب کند؟
آنقدر اوضاع خراب شده که تغییر در آن به این سادگی رخ نخواهد داد. مهم این است که این اساس باید از بنیان زیر و رو بشود. به ما اتهام می زنند که ما قشری فکر می کنیم. مسلماً خودشان مستحق این اتهام هستند. آنان فردی ترین و انحصارگرایانه ترین حرکت ها را انجام می دهند. آنچه امروز بر سر سینما آمده خواست یک جمعیت اندک است. آنان مجموعه مردم را از سینما محروم کرده اند! مسئولیت آن را هم نمی پذیرند و سعی می کنند هزینه اش هم را به گردن دیگران بیندازند، که این یک دروغ بزرگ است. اگر آن ها که اتفاقاً خیلی هم نیستند، اما نفوذی قدرتمند دارند، بگذارند سینما در ریل خودش قرار بگیرد و در مسیر خودش حرکت کند، آن وقت معلوم می شود که چگونه صف های طولانی خانواده ها پشت در سینما شکل می گیرد. این را باید به تمامه درک کرد و تا درک نشود راه به جایی نمی بریم.
متشکرم از بحث مفصل و روشنگرانه شما.
من هم متشکرم. ای کاش فایده ای داشته باشد. ان شاءالله
سید رضا نقینژاداورنگ، معروف به اورنگ، در ۲۸ فروردین ۱۳۴۰ در تهران چشم به جهان گشود و دوران کودکی و نوجوانی خود را در همین شهر سپری کرد. از هشتسالگی شیفته سینما شد و این عشق هرگز در وجودش رنگ نباخت؛ همین شور او را به دنیای ادبیات و نقد فیلم کشاند و راه روزنامهنگاری را پیش پایش نهاد. او تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی به پایان رساند و دوره عالی فیلمنامهنویسی را در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی (باغ فردوس) گذراند. چهار دهه است که سینما، فرهنگ و ادبیات نه تنها حرفه، که دلبستگیِ بیچونوچرای اوست؛ گواه این ادعا صدها مقاله در حوزههای سینما، تئاتر و ادبیات، همراه با آثاری در شعر و داستاننویسی است. سالها در روزنامه بانی فیلم به عنوان دبیر تحریریه، عضو شورای سردبیری و معاون سردبیر فعالیت کرد و نوشتههایش در رسانههای مختلف کشور منتشر شد. در تلویزیون نیز نقشی چندوجهی ایفا کرد: از فیلمنامهنویسی و کارگردانی تا تهیهکنندگی، تحقیق و مدیریت تولید، که حاصل آن برنامهها، فیلمهای بلند و سریالهای پخششده از شبکههای سیما بود. حضورش به عنوان کارشناس و منتقد سینما در برنامههای رادیو و تلویزیون، و نیز تدریس و پژوهش در ادبیات و سینما، نشان از عزم او برای پرورش نسل جدیدی دارد که با هنر اصیل ایرانی پیوند خوردهاند. پایگاه خبری سینمای خانگی با او مصاحبه ای ترتیب داده و از او درباره ارزیابی اش از سینمای ایران پرسیده است. متن زیر حاصل این مصاحبه است:
با عرض سلام و خیرمقدم به جنابعالی به خاطر شرکت در مصاحبه با پایگاه خبری سینمای خانگی. شما در جایی با صراحت اعلام کردهاید که «سینمای ایران چند دهه است که به نفسنفس افتاده». این ادعای سنگینی است. با توجه به تولید سالانه بیش از ۱۰۰ فیلم سینمایی و حضور پررنگ در جشنوارههای بینالمللی، چگونه این نظر را توجیه میکنید؟
دقیقاً همانطور که پیشتر هم گفته ام، بعد از دهه به یادماندنی ۶۰ که سینما در حال صعود بود، سقوط سینما شروع شد. این آمارهای ظاهری گمراهکنندهاند. وقتی میگویم «همه چیز در پول خلاصه شده» منظورم دقیقاً همین تولیدات انبوه بیکیفیت است. آیا میدانید چند درصد از این ۱۰۰ فیلم، واقعاً ارزش هنری دارند یا به طور واقعی با مخاطب ارتباط برقرار می کنند؟ آیا می دانید چند تا از این فیلم هایی که آمارشان را گفتید، با تهیه کننده ی صوری ساخته شده است؟ و ده ها آیا میدانیدِ دیگه…
تهیهکنندگان صوری؟! مگر سینما سه چهارتا صنف تهیه کنندگی ندارد که اتفاقاً همیشه هم بین آنها دعواست و هر کدام اصرار دارد که تهیه کننده ها بر اساس قواعد او، بالای سر پروژه ها قرار بگیرند؟ این انجمن ها و جامعه ها و مجمع ها و شوراهای عالی که فراوانند… یک مویز و چهل قلندر! آن وقت شما می فرمایید تهیه کننده های صوری؟!
این دقیقاً مصداق همان جملهای است که گفتم، بعضی از این ساختارها نیت خوبی هم داشته باشند، شیپور را از سر گشادش می زنند… همین انجمنهای به ظاهر حرفهای، خودشان بخشی از مشکل هستند. به نظر من هیچ نظارت درست و درمانی در کار نیست! پولهای بیحساب و کتاب بخش دیگری از این مشکل است! این پول ها چطور هزینه میشود؟ چرا بخش خصوصی نمی تواند فیلم ارزشمند و جدی بسازد؟ بودجه ها کجا مصرف می شود؟ مدیران دولتی و صنفی یک از یک ضعیف تر است…
همه شان که ضعیف نیستند… احیای سینمای کودک، ساخت و افتتاح سالن های سینما، برگزاری جشنواره های باشکوه فیلم کوتاه و حقیقت و فجر و مقاومت و بقیه… فروش بالای فیلم ها که رکورد سالهای قبل را می شکند و دهها نمونه ی دیگر… اینها را مگر مدیران انجام نداده اند؟ این را چگونه تفسیر میکنید؟
ببینید آقاجان! حرف من صریح است. سینمای ایران صدها لایه دارد که هیچ کس به آن ها توجه ندارد. شما دارید به استثناها اشاره میکنید که اتفاقا اقدامات نمایشی و ظاهری است! من به صراحت گفتم که هر مدیری که روی کار آمد، مطابق سلیقه خود و همجناحیهایش عمل کرد. فقط یک اقدام مثبت در مجموعه ی اقدامات یک بخش بزرگ، وقتی سیاستهای غلط در عمل وجه غالب است، چه ارزشی دارد؟ آیا همین مدیران تاکنون توانسته اند قانونی تدوین کنند که هر کسی تکلیف خودش را بداند و هیچ مدیری نتواند سلیقهای و مطابق دلخواه خودش عمل کند؟
جالب این است که شما در مورد صنف هم شاکی هستید. شما معتقدید که خانه سینما باید کنار گذاشته شود. مگر این نهاد صنفی نیست که باید از حقوق سینماگران دفاع کند؟
دقیقاً! شما هم دقت کنید: اگر خانه سینما به کار صنفی اش بپردازد که کسی مشکل ندارد! درد سینما این است که هم مدیریت ها در گرداب ضعف غوطه می خورند، و هم نهادهای به اصطلاح صنفی! این دو به جای بال پرواز و تعالی سینما، شده اند اهرم که به طور فزاینده ای مشکلات عدیده ای را در سینما ایجاد کنند. وقتی خانه سینما به جای کار صنفی، به جاده خاکی سیاست می افتد و یک نهاد صنفی در حد یک ابزار تبلیغاتی سیاسی تنزل پیدا می کند، خانه سینما چه فایدهای دارد؟
پس راهحل شما چیست؟ چون به نظر میرسد، انتقادات شما به سادگی قابل رفع و رجوع نیست.
مگر شما وظیفه ی رفع و رجوع انتقادات مرا دارید؟! تکرار میکنم: نوشداروی سینمای ایران این است که عنان کار دست عاشقان، عالمان، و با تجربگان سینما باشد. برای اصلاح شرایط، نیاز به مردان و زنانی دغدغهمند و غیرسیاسی داریم که حاضر باشند برای سینمای ایران جانفشانی کنند. این شعار نیست، این درمان است. تا وقتی ارتباطات فامیلی و حزبی حاکم باشد، گرداب همچنان سینما را می بلعد!
اما این تغییر چگونه ممکن است؟ مگر نه این که این ساختارها برای پیشرفت سینمای کشور ساخته شده اند؟
سینمای ایران متأسفانه در حال اضمحلال کامل است، مگر اینکه دیدگاهها و روش ها عوض شود! این یک هشدار جدی است. اگر تغییری روی ندهد، دردمندانه باید شاهد مرگ کامل این سینما باشیم.
این گفتگوی عمیقاً چالشی نشان داد که متأسفانه مشکلات سینمای ایران بسیار ریشهدارتر از آن است که با اصلاحات سطحی حل شود. ای کاش همه ی مسئولین ریز و درشت سینما، به این دردمندی ها بیشتر توجه کنند و به جای انکار، به دنبال درمان آن باشند. به هر حال آقای اورنگ عزیز، متشکرم از این که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. امیدوارم در یک فرصت مناسب دیگری مثلا در قالب یک میزگرد مفصل با سایر صاحب نظران دغدغه مند بتوانیم در خدمت شما باشیم و برای درمان لایه های بیمار سینمای ایران راه درمانی را جستجو کنیم. خیلی متشکرم.
من هم تشکر میکنم و امیدوارم گوشی برای شنیدن این فریادهای هشداردهنده باز باشد!
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی له نقل از روابط عمومی سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس و مقاومت متن پیام سرلشکر محمد باقری رییس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح که شامگاه چهارشنبه در مراسم اختتامیه ششمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه رسام قرائت شد، به شرح زیر است: «بسمالله الرحمن الرحیم جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه دفاع مقدس و مقاومت؛ تجلیگر رشادت و جانفشانی مردان و زنانی است که با ایثار و فداکاری نهال نوپای انقلاب اسلامی را به درختی تناور و استوار بدل ساخته است؛ درختی که سایهسار گستردهاش امروز فرهنگ مقاومت و دفاع مقدس را در اقصینقاط عالم توسعه بخشیده است. امروز بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد ارزشها و آرمانهای متعالی انقلاب اسلامی در قالب آثاری هنری و ماندگار به انسانهای تشنه حقیقت و نسلهای امروز و فردای جهان منتقل شود. نقش برجسته هنرمندان خلاق و مدیران دلسوز فرهنگی و راویان حقیقی حماسههای جهاد و مقاومت در این رسالت بیبدیل است. اینجانب ضمن ارج نهادن به تلاش دستاندرکاران و هنرمندان حاضر در ششمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه دفاع مقدس و مقاومت از حمایتهای بیدریغ حامیان و تمامی مسئولان کشوری در برگزاری این رویداد بزرگ فرهنگی تشکر مینمایم. قدر مسلّم امروز عرصه هنری و سینمایی دفاع مقدس و مقاومت نهتنها نیازمند بازآفرینی و هویتبخشی است؛ بلکه ابزار و زبان گویای نظام جمهوری اسلامی ایران برای انتقال گنجینه عظیم مقاومت به سراسر ایران اسلامی و جهان به شمار میرود. از همین رو از همه مدیران فرهنگی، هنرمندان متعهد، نویسندگان، فیلمسازان و فعالان این عرصه دعوت میکنم در مسیر اعتلا و ترویج و تثبیت فرهنگ والای مقاومت و دفاع مقدس گامهای مؤثری بردارند. در پایان ضمن تشکر از اهتمام سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس و مقاومتِ بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و مقاومت برای این حرکت ارزشمند و موثر؛ به همه برگزیدگان این رویداد ارزنده تبریک عرض میکنم و از خداوند متعال برای تمامی اهالی فرهنگ و هنر این سرزمین توفیق ثبات قدم در مسیر گرانسنگ شهیدان و ادامه راه امام راحل رحمت الله علیه تحت زعامت مقام معظم حضرت امام خامنهای آرزومندم.