«اوپنهایمر»، جدیدترین ساخته جاهطلبانه کریستوفر نولان، فیلمی چندمضمونی است؛ در ظاهر، اثری بیوگرافی است اما نمیتوان منکر شاخصههای حماسی، سیاسی و البته دراماتیک آن شد. نخ تسبیح تمامی این مضامین اما ظلم بزرگ است که سیاست، در پیشگاه استعداد بزرگی چون رابرت اوپنهایمر به انجام رساند و جایگاه وی را تا همیشه در یک تعریف محدود (پدر بمب اتم) تقلیل داد.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، دوازدهمین ساخته کریستوفر نولان، در شمائل کلی، فیلمی بیوگرافی از یکی از مهمترین برهههای حماسی تاریخ آمریکاست. اینکه نولان با دادههای مسجل و قطعی تاریخی، اقدام به روایتگری کرده، خامه روی کیک فیلم است. در زیرلایه اما، اثر، پیرنگی اخلاقی دارد. پیرنگ مشتتی که پشت عناوین اغواگرایانهای چون پدر بمب اتم یا پایاندهنده جنگ جهانی دوم، هنوز هم به یکی از مباحث لاینحل تاریخ معاصر باقی مانده و علیرغم واکنش دوپهلوی دولت آمریکا طی ۷۰ سال اخیر، اما هنوز واقعیت صریح آن بر بشر مشخص نشده است.
فیلم اما در این روایتگری، جانب رابرت اوپنهایمر را گرفته است. در پس انگارههای بیوگرافی و حماسی خود، زیرکانه، چندین نقب را به طرفهای بازی میزند: فرم و ساختار روایت، بهمانند دوربین، حامی رابرت است. در پسزمینه اما شاید این انتظار وجود داشت که انتقادهایی به تصمیم دولت وقت آمریکا برای راه انداختن کارناوال خائن خواندن اوپنهایمر مطرح شود اما فیلم در این زمینه، چندان صریح عمل نمیکند.
از یک سو، فوکوس معناداری بر روی مخالفت رابرت با گسترش صنعت جنگافزار هیدروژنی با قابلیت و نتایجی بهمراتب بهتر نسبت به بمب اتم دارد که نهایت تلاش خود را به عمل میآورد تا این رویکرد را بهعنوان بستری برای جریانات مخالفت با رابرت، تطهیر نماید و از سوی دیگر، دولت وقت آمریکا را محق میداند که نسبت به کشتار فراتر از حد تصور مردم عادی در جریان استفاده از بمب اتم، نگران جلوه دهد که بخواهند سازنده آن بمب را محاکمه کنند.
تناوب ریتم داستان در لایههای مختلف، تصویری که از اتمها و در تشریح فیزیک کوانتوم در اثنای فیلم نشان میدهد، جنس منعطفانهای از یک داوری انسانی در قبال یک تردید تاریخی، اصرار بر وجوه مجسم تاریخ در آن زمان که یکی از وجوه آن، نخستین آزمایش بمب اتم است، ازجمله شاخصههای فیلم استالبته که نمیتوان منکر نگاه انتقادی فیلم از سیاست آمریکایی شد؛ پارادوکسی که با محق نشان دادن دولت وقت آمریکا در تفتیش عقاید رابرت و البته حضور جان.اف.کندی در آن کارناول تصمیمگیری و رای مخالف وی به خائن بودن رابرت، نشاندهنده دو روی سکه سیاستی است که حتی به دانشمندان خود نیز رحم نکرد و جایگاه چنین استعدادی را در همان اندازه پدر بمب اتم تقلیل داد.
رویکردی که در فیلم، در احوال انیشتین نیز بهعنوان بزرگترین دانشمند وقت، به تصویر کشیده شد و پیام روشنی را برای مخاطب مخابره کرد.
آقای نابغه اما هیچگاه صراحتا به هیچیک از این سراشیبیها نمیلغزد. به جز قطعیتی که در حمایت از رابرت میبیند و البته تعصبی که در تصویرگری صحیح از زمانه رویداد دارد، فیلم هیچ دلبستگی محض دیگری به هیچیک از ارکان اخلاقی خود ندارد. همچنان تا پایان، پرسوناژ را بر محتوا و اتفاق بزرگی که رقم زده، ترجیح میدهد؛ در این سیاست کلی، رمزگشایی انتهایی فیلم از ملاقات عجیب رابرت با انیشتین نیز در زمین همین نگاه است و بر آن صحه میگذارد.
ساختار روایت اما دیگر برگ برنده جدیدترین ساخته نولان است. سوژهای که به دلیل تکثر مباحث، بهراحتی پتانسیل تبدیل شدن به یک پرستیز دیگر را داشت، با هوشمندی نولان، شکلی تقریبا خطی را به خود دید؛ نولان در این فیلم، آشکارا از فلسفه و حتی روانشناسی فاصله گرفت.
فیلمی همهفهم و روان ساخت. شاید دغدغهاش، حمایت تمامقدتر مردم جهان نسبت به قهرمانی بود که قصد داشت تا با پایان دادن به جنگ، جلوی کشتار بیشتر مردم را بگیرد اما ناخواسته مانند آلفرد نوبل، در جایگاه قربانی قرار گرفت.
فیلم سینمایی اوپنهایمر
فیلم، در ۵۰ دقیقه پایانی خود، تکهپرانیهای پریشان و معناداری در مقصر نشان دادن دولت آمریکا در کشتار مردم هیروشیما و ناکازاکی دارد و بهنوعی رابرت اوپنهایمر را در این قضییه که نمیدانسته بمب قرار است بر سر مردم بیپناه انداخته شود، تبرئه میکند. این رویکرد نسبی در کنار حمایت ملموسی که در کلیت اثر نسبت به رابرت وجود دارد، تردیدهای مخاطب را نسبت به تثبیت موقعیت قهرمان در عصری که میزیسته و اقدامی که انجام داده، برطرف کرده و سیگنال مثبت میفرستد.
در چنین رویکردی، اوپنهایمر، پروژهای جاهطلبانه برای کارگردانی است که استیلای گستردهای بر سلیقه سینمادوستان جهان دارد. نولان، در این فیلم، باز هم یک تکنسین نکتهسنج و وسواسی است؛ تناوب ریتم داستان در لایههای مختلف، تصویری که از اتمها و در تشریح فیزیک کوانتوم در اثنای فیلم نشان میدهد، جنس منعطفانهای از یک داوری انسانی در قبال یک تردید تاریخی، اصرار بر وجوه مجسم تاریخ در آن زمان که یکی از وجوه آن، نخستین آزمایش بمب اتم است که نه با تکیه بر فناوری سیجی، بلکه به صورت حقیقی، برداشت شده و البته تکیه دراماتیک و معکوس بر دیالوگ «حالا دیگه میتونی ملحفهها رو ببری داخل»، قاب ابتدایی و انتهایی یکسان از رابرتی که در ابتدا کنجاو و سرزنده و در انتها، مغموم و خسته است و … اثری با ارزشافزوده نسبت به دیگر آثار بیوگرافی و حماسی هالیوود است که مخاطب پس از تماشای آن، در یک جدال باطنی، به نتیجهای مسلم میرسد.
نولان حالا با اوپنهایمر، حیات مترقیتری را در سینما آغاز کرده که ترکشهای آن تا ادوار مختلف در خاطر نسلهای متعدد باقی خواهد ماند.
چند چهره سینمایی از جمله «آنجلا باست» و «مل بروکس» در جوایز گاورنرز امسال از آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک، جایزه اسکار افتخاری دریافت خواهند کرد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از ورایتی، «کارول لیتلتون» تدوینگر سینما نیز دیگر دریافتکننده امسال جایزه افتخاری آکادمی اسکار است و «میشل ساتر» از موسسه ساندنس نیز جایزه بشردوستانه ژان هرشولت را از آکادمی دریافت خواهد کرد. این چهار جایزه همزمان با چهاردهمین مراسم سالانه جوایز هیات رئیسه آکادمی (گاورنرز) در تاریخ ۱۸ نوامبر ۲۰۲۳ (۲۷ آبان) در لسآنجلس اعطا میشود.
«جنت یانگ» رئیس آکادمی در این باره گفت: هیئت رئیسه آکادمی از قدردانی از چهار چهره پیشگام که صنعت فیلم را متحول کردند و الهامبخش نسلهای فیلمساز و طرفداران سینما بودهاند، بسیار هیجانزده است. «آنجلا باست» در طول چندین دهه فعالیت حرفهای خود، با ارائه بازیهای چشمگیر که استانداردهای جدیدی در بازیگری تعریف کردند، به کار خود ادامه داده است. «مل بروکس» با شوخطبعی خود قلب ما را روشن میکند و میراث او تأثیری ماندگار بر هر جنبهای از دنیای سرگرمی گذاشته است. حرفه «کارول لیتلتون» در تدوین فیلم به عنوان الگویی برای افرادی است که پس از او میآیند. «میشل ساتر» نیز که یکی از ستونهای جامعه فیلم مستقل است، نقشی حیاتی در حرفه فیلمسازان بیشماری در سراسر جهان ایفا کرده است.
جایزه افتخاری آکادمی اسکار سالانه به منظور ارج نهادن به دستاوردهای چشمگیر و کمکهای استثنایی به هنر و علوم فیلم سینمایی یا خدمات برجسته به آکادمی اعطا میشود.
«آنجلا باست» بازیگر کهنهکار آمریکایی بیش از ۴۰ سال است که در سینما و تلویزیون یک چهره محبوب محسوب میشود. او نخستین نامزدی اسکار خود را برای بهترین بازیگر زن برای بازی خیرهکننده در نقش تینا ترنر در فیلم «به عشق چه ربطی دارد؟» دریافت کرد.
او اخیرا به خاطر بازی در نقش ملکه راموندا در «پلنگ سیاه: واکاندا برای همیشه» (۲۰۲۲)، دومین نامزدی خود را برای بازیگر نقش مکمل زن کسب کرد و بهعنوان اولین بازیگر در آثار استودیو مارول و اولین زن ابرقهرمان، تاریخساز شد.
بسیاری از فیلمهای برجسته او به تاریخ آکادمی گره خورده است، مانند «پسرا و محله» (۱۹۹۱)، که برای آن «جان سینگلتون» اولین فیلمساز سیاهپوست و جوانترین فرد تاریخ شد که نامزد بهترین کارگردانی شد. «مالکوم ایکس» (۱۹۹۲)، «ماموریت: غیرممکن – فال اوت» (۲۰۱۸) و «روح» (۲۰۲۰) از جمله دیگر فیلمهای مهم «باست» محسوب میشوند.
«باست» که هفت بار نامزد جایزه امی شده است، در عرصه تلویزیون با نقشآفرینی در سریالهایی چون«جکسونها: رویای آمریکایی»، «داستان رزا پارکز» و «داستان ترسناک آمریکایی» شناخته میشود. او امسال نیز با دو فیلم در جوایز امی حاضر است؛ به عنوان بازیگر نقش اول درام «۱-۱-۹» و راوی مستند «شب بهخیر اوپی».
«مل بروکس» کارگردان، تهیهکننده، نویسنده، ترانهسرا و بازیگر افسانهای است که کار خود را با نوشتن برای برنامههای تلویزیونی و ساخت سریال کلاسیک «باهوش باش» آغاز کرد. او در سال ۱۹۶۷ با فیلم کمدی «تهیهکنندگان» که کارگردانی و نویسندگی آن را بر عهده داشت، موفق به کسب اسکار بهترین فیلمنامه اصلی شد. این کمدی موزیکال پس از آن در تئاتر برادوی اقتباس شد و رکورد بیشترین جایزه تونی (۱۲ جایزه) را که سه جایزه آن به «مل بروکس» رسید، ثبت کرد. از دیگر کارهای برجسته او در هالیوود میتوان به فیلمهای «زینهای شعلهور» و «فرانکنشتاین جوان» در سال ۱۹۷۴ اشاره کرد که برای آنها نامزد جایزه ترانه اصلی و فیلمنامه اقتباسی شد.
«ژان-لوک گدار»، «استیو مارتین»، «ژان-کلود کریر»، «هایائو میازاکی»، «اسپایک لی»، «جکی چان»، «فردریک وایزمن»، «دونالد ساترلند»، «انیس واردا»، «دیوید لینچ»، «ساموئل ال. جکسون»، «لیو اولمان» و «پیتر ویر» از جمله چهرههایی هستند که در دو دهه اخیر جایزه افتخاری آکادمی اسکار را دریافت کردهاند.
استودیوی ژاپنی جیبلی اعلام کرد: هیچ تریلر و هیچ گونه مواد تبلیغاتی را قبل از اکران آخرین فیلم «هایائو میازاکی» انیماتور بزرگ ژاپنی با عنوان «چگونه زندگی میکنید؟» منتشر نخواهد کرد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از ورایتی، این انیمیشن از ۱۴ ژوئن در ژاپن اکران می شود و مورد انتظارترین فیلمی است که در سال های اخیر به سینماهای ژاپن می آید و اطلاعات بسیار کمی در مورد آن وجود دارد و تاریخ اکران فیلم در ایالات متحده و دیگر کشورها هنوز مشخص نشده است.
استودیو معروغ جیبلی پیشتر این فیلم را “یک فانتزی بزرگ” توصیف کرده بود که با الهام از رمان «چگونه زندگی میکنید؟» نوشته «جنزابورو یوشینو» درسال ۱۹۳۷ ساخته شده و درباره رشد عاطفی و فلسفی پسر جوانی پس از مرگ پدرش است.
این کمپانی ، یک پوستر مبهم برای این انیمیشن در ماه دسامبر منتشر کرد، اما از آن زمان هیچ چیز دیگری در مورد فیلم شامل خلاصه داستان، صداپیشگیان و محیط یا شخصیت های فیلم فاش نشده است.
«توشیو سوزوکی» تهیهکننده قدیمی استودیو جیبلی که دست راست «میازاکی» به حساب میآید، در مصاحبهای عنوان کرد که قبل از اکران در سینما هیچ چیز دیگری درباره این فیلم فاش نخواهد شد.
«سوزوکی» در توضیح عدم تبلیغ و بازاریابی برای انیمیشن «چگونه زندگی خواهید کرد» گفت: «به عنوان بخشی از فعالیتهای استودیو جیبلی، سالهاست از مردم میخواهیم فیلمهایی را که ما ساخته ایم ببینند. بنابراین ما در مورد آن فکر کردهایم و کارهای مختلف زیادی برای آن هدف انجام دادهایم – اما این بار گفتیم، نیازی به انجام این کار نداریم. بنابراین میخواستیم کاری متفاوت انجام دهیم».
این کارگردان ژاپنی در طول دوران فعالیت خود تاکنون چندین بار اعلام بازنشستگی کرده بود و در طول بیش از ۵۰ سال فعالیت هنری خود به موفقیتهای فراوانی درحد «نیک پارک»، انیماتور کمپانی والت دیزنی دست یافته است و از مشهورترین و تاثیرگذارترین انیماتورهای تاریخ سینما محسوب میشود.
او که متولد توکیو است، انیمیشنسازی حرفهای خود را در سال ۱۹۶۱ آغاز کرد و به عنوان هنرمند طراح برای انیمیشن «سفرهای گالیور فراتر از ماه» کار میکرد. وی در آن دهه به کار در نقش های مختلف در صنعت انیمیشن ادامه داد تا زمانی که اولین فیلم برجسته خود را با عنوان «لوپن ۳: قلعه کالیوسترو» در سال ۱۹۷۹ منتشر کرد.
با اینکه فیلمهای «میازاکی» به مدت طولانی موفقیتهای تجاری و منتقدانهای را در ژاپن به دست آورده بودند، او تا حد زیادی در غرب ناشناخته بود تا زمانی که کمپانی میراماکس فیلم «شاهزاده مونونوکه» را منتشر کرد که رکورد فروش در سینماهای ژاپن را شکست و اولین فیلم انیمیشنی بود که جایزه تصویر سال را در جوایز آکادمی ژاپن به دست آورد.
«میازاکی» در سال ١٩٩٧، پس از ساخت فیلم «شاهزاده مونونوکه» که در آن دوره از موفقترین انیمیشنها بود، عقبنشینی خود را از مقام کارگردانی اعلام کرد تا جایی برای استعدادهای جوانتر باز کند، اما در سال ٢٠٠١ دوباره به عرصه کارگردانی بازگشت و فیلم «شهر اشباح» را ساخت که رکورد پرفروشترین انیمیشن در سطح جهانی را به خود اختصاص داد و جوایز خرس طلایی برلین در سال ٢٠٠٢ و اسکار ٢٠٠٣ را از آن خود کرد.
او در سال ۲۰۱۳ با انیمیشن جنجالی «باد میوزد» به سینماها بازگشت که این فیلم اعتراضات زیادی را برای او به دنبال داشت، تا جایی که به او اتهام حمایت از سازنده هواپیماهای جنگی که باعث جنگ افروزی میشوند وارد کردند، اما در نهایت این فیلم موفق شد به جمع نامزدهای نهایی جوایز اسکار راه یابد و در جوایز گلدن گلوب نیز موفق به کسب جایزه بهترین فیلم خارجی سال شد.
علی خسروی کارگردان فیلم کوتاه «زاک» که روایتی امیدوارانه از موضوعی بهشدت تلخ دارد، تأکید میکند که خود را در برابر مخاطبان آثارش، مسئول میداند و نمیتواند آنها را در تلخی محض رها کند.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از مهر، درست در همین سالهایی که سینمای ایران بهواسطه قهر مخاطبان سایه سنگین رکود حاکم بر گیشهها را تجربه میکند و فرآیند عرضه محصولات نمایشی در آستانه ورود به دورانی تازه بهواسطه فراگیر شدن بسترهای عرضه جدید در فضای مجازی قرار دارد، «سینمای کوتاه ایران» انگیزه بالایی برای یافتن مخاطبانی تازه برای خود دارد.
«فیلم کوتاه» یکی از محصولات بصری مهم و جریانساز در دنیای جدید محسوب میشود و به همین دلیل دیگر بهسختی میتوان تولیدات این حوزه را نادیده گرفت.
به همین منظور سرویس هنر خبرگزاری مهر قصد دارد با سرفصل ثابت «هر هفته یک فیلم کوتاه در مهر» به معرفی بخشی از تولیدات «سینمای کوتاه ایران» در قالب گفتگو با عوامل این آثار بپردازد.
فیلم کوتاه «زاک» بیست و پنجمین فیلمکوتاهی است که در قالب این سلسله گفتگو میزبان کارگردانش بودیم.
«زاک» با موقعیت مادری آغاز میشود که تصمیم به سقط فرزند خود دارد اما در فرآیند روایت ۱۰ دقیقهای فیلم، دیدگاهش نسبت به فرزندی که در راه دارد، تغییر میکند.
آنچه میخوانید حاصل گفتگوی خبرگزاری مهر با علی خسروی نویسنده و کارگردان و مهدی مهرنیا مشاور کارگردان فیلم کوتاه «زاک» است.
* فیلم کوتاه «زاک» موقعیت و داستانی دارد که میتوانست در خروجی تبدیل به یک اثر کلیشهای و مشابه با برخی تجربههای دیگر در سینمای کوتاه شود، اما امتیاز آن زاویه نگاه متفاوتی است که به سوژه داشتهاید. چگونه به این ایده و پرداخت رسیدید؟
علی خسروی: ابتدا باید از خبرگزاری مهر بابت این فرصت و توجهی که برای سینمای کوتاه در نظر گرفته و میگیرد سپاسگزاری کنم و فکر میکنم کمتر رسانهای در شرایط فعلی این سهم را برای سینمای کوتاه قائل باشد. درباره سوژه این فیلم هم میتوانم بگویم غالباً ایده آثارم از مواجهه با سوژههای مستند در ذهنم شکل میگیرد. حوالی چهار سال پیش بود که دیدن یک مستند، باعث شد که نسبت به زنان کارگر دغدغه پیدا کنم. زنانی که در کنار همسر بودن و مادر بودن، مشکلات دیگری را هم تجربه میکنند. داستان این فیلم پیش از دوران کرونا در ذهن من شکل گرفت و نزدیک به دو سال در ذهنم آن را پرورش میدادم تا حوالی تابستان ۱۴۰۱ که ساخت این فیلم برایم جدی شد و همزمان وارد پیشتولید شدیم. اصولاً هم چه در مستندسازی و چه در ساخت فیلم کوتاه خیلی منتظر تهیهکننده نمیمانم و فکر میکنم او هم اگر شوروحال من رو متوجه شود، با من همراه میشود. معمولاً هم تهیهکنندهها به من اطمینان میکنند.
خسروی: اطراف ما پر است از این زنهایی که با اوج ایثار و از خودگذشتگی، گویی هیچچیز برای خود نمیخواهند. روایت این از خودگذشتگی، برایم بسیار جذاب بود. در همین سینمای کوتاه ما فیلمی با فضایی کاملاً متضاد ساخته شد که سازندگانش از دوستان من هستند و فیلم هم مورد توجه قرار گرفت اما شخصاً هر چه تلاش کردم، کاراکتر زن فیلم را که اقدام به قتل همسرش میکند را نمیفهمممن سال ۸۵ اولین فیلمم را با نام «جشن تکلیف» ساختم و تا به امروز در نزدیک به ۸۰ جشنواره مستند و داستانی حضور داشتهام. اولین جایزهام را هم برای همین فیلم «جشن تکلیف» از جشنواره فیلم شهر گرفتم. سال ۸۷ سومین فیلمم را بهصورت ۳۵ میلیمتری با نام «آینه» ساختم که همان سال در جشنواره فیلم فجر هم حضور داشت و از همان فیلم بود که سینمای کوتاه داستانی برایم صورت حرفهای پیدا کرد. بهواسطه همین تجربه هم حتی پیشنهاد ساخت تله فیلم و سینمایی هم داشتم اما دچار کمالگرایی شدم و سراغ مستندسازی رفتم.
احساس میکردم دیگر داستان تازهای برای ساخت فیلم داستانی وجود ندارد. ورودم به فضای مستند کمک کرد که با ایدههای تازهای مواجه شوم و ایده «زاک» هم اینگونه شکل گرفت و قصهاش را از یک فیلم مستند وام گرفتم.
* فیلمتان از نظر سروشکل و ساختار کاملاً سینمایی است اما به نظرم فیلمنامهاش با مشکل مواجه است. کل خط داستان یک روایت یکنواخت و ساده است که گویی گرهافکنی و گرهگشایی به درستی در آن اتفاق نمیافتد.
خسروی: خیلی به این ماجرا فکر کردیم. اتفاقاً در برنامه پیچینگ ایده این فیلم در انجمن سینمای جوان هم دچار همین مشکل شدیم…
* همین ایده را پیچ کرده بودید؟
خسروی: بله. اتفاقاً در آن جلسه نکاتی را هم مطرح کردند اما واقعیت این است که حرف دیگران را گوش نگردم و فیلم خودم را ساختم! از این جهت هم خوشحالم و هم ناراحت. این فیلمنامه برای من چیزی شبیه عروسک کوزت شده بود که گویی هر طور شده باید آن را به دست بیاورم. در این فیلم موقعیت این زن برای من موضوعیت داشت. من فیلمهای کوتاه ایرانی و خارجی زیادی را دیده و میبینم. احساسم این بود که در این قصه باید موقعیت زنی را ترسیم کنم که در استرس و فشار عصبی است اما سرانجام به گردهم آوردن اعضای خانوادهاش به آرامش میرسد. به همین دلیل هم فرم روایت فیلم ما اول شخص بود و سراغ فرم دانای کل نرفتیم. ترسیم حس و حال این زن در طول ۱۰ دقیقه فیلم برایم جذاب بود.
علی خسروی
* از این برداشت نترسیدید که آنچه در فیلم ارائه میکنید در ذهن مخاطب تبدیل به همان عبارت معروف «خوشبختی فاصله میان دو بدبختی است» بشود؟ چون هیچ نشانهای در روایت فیلم نیست که شرایط این زوج بعد از این با تغییر مثبتی مواجه شود.
خسروی: آگاهانه به این تصویر رسیدهایم. فیلم «زاک» موقعیت زنی است که به دلیل بد اخلاقیهای شوهرش تصمیم به سقط فرزندش گرفته است و این سوژه هم برگرفته از یک کیس واقعی بود. زنی بود که میگفت من بچه بسیار دوست دارم اما به دلیل استرسهای ناشی از بداخلاقیهای همسرم، مجبورم بچهام را بدون اطلاع همسرم سقط کنم. در داستان فیلم اما این زن در نهایت به حرف دل خودش و صدای قلب نوزادش گوش میدهد و از تردیدهایش عبور میکند. خدا هم در چنین شرایطی به فرد کمک میکند. دقیقاً با همان خبری که شاید میتوانست شوهرش را تا آستانه مرگ عصبانی کند، او را آرام میکند و از یک مهلکه نجات میدهد. در لحظهای که به رحیم میگوید که حامله است، گویی به او شوک وارد میشود.
اطراف ما پر است از این زنهایی که با اوج ایثار و از خودگذشتگی، گویی هیچچیز برای خود نمیخواهند. روایت این از خودگذشتگی که فکر میکنم ویژگی زن شرقی است، برایم بسیار جذاب بود. در همین سینمای کوتاه ما فیلمی با فضایی کاملاً متضاد ساخته شد که سازندگانش از دوستان من هستند و فیلم هم مورد توجه قرار گرفت اما شخصاً هر چه تلاش کردم، کاراکتر زن فیلم را که اقدام به قتل همسرش میکند را نمیفهمم. به همان اندازه که آن زن را نمیفهمم، این زنی که در «زاک» تصویر کردهام را درک میکنم و این قطعاً به تجربه زیسته من ربط پیدا میکند. احساس من این است که فیلم کوتاه وظیفه دارد در یک زمان کوتاه یک موقعیت خاص دراماتیک از یک شخص را به تصویر درآورد و روایت فیلم «زاک» را هم از همین جنس میدانم.
خسروی: در سختترین شرایط هم شاهد روئیدن یک غنچه بودهایم. هیچ گاه دوست ندارم مخاطبم را در تلخی مطلق رها کنم. در نهایت ناامیدی بازهم میتوان ذرهای امید پیدا کرد و شاید به همین دلیل هم بزرگترین گناه در دین ما ناامیدی استمهدی مهرنیا: اجازه دهید نکتهای را درباره فیلمنامه «زاک» مطرح کنم. کل داستان فیلم از نظر زمانی در دو ساعت میگذرد که ما اتفاقات این دو ساعت را قرار است در ۱۰ دقیقه روایت کنیم. زمان هم کاملاً در فیلم خطی است. آنچه دارد اتفاق میافتد، کنار هم چیدن بریدههایی از لحظات این کاراکتر از لحظهای است که تصمیم میگیرد جان یک موجود زنده اما فاقد روح از نگاه ما را بگیرد، تا دو ساعت بعد که با همان موجود به ظاهر فاقد روح، روح تازهای را به زندگی فاقد روح خودش و همسرش میدمد. رسیدن از آن نقطه به این نقطه آن هم طی دو ساعت، همان اتفاقی است که در فیلمنامه رخ داده است و آن را بهنسبت یک روایت تکخطی و یکنواخت از یک مقطع از زندگی یک فرد، متمایز کرده است.
* جناب مهرنیا شما از چه مرحلهای با پروژه «زاک» همراه شدید و چه سهمی در شکلگیری دنیای آن داشتید؟
مهرنیا: من و علی خسروی یک دوستی قدیمی داریم. پیشتر من فیلم ساختهام و آقای خسروی آن را تهیه کرده و همکاریهای دیگری هم با یکدیگر داشتهایم. در فیلم «زاک» اما بعد از آنکه قرار شد این کار ساخته شود و فیلمنامه تقریباً شکل گرفته بود، صحبت و گفتگو را آغاز کردیم. جزو معدود کارهای کوتاهی بود که پیشتولید مفصلی هم داشت و نزدیک ۲۰ روز برای آن وقت گذاشتیم. از آنجا که لوکیشن هم در تهران نبود ما ۷ یا ۸ نوبت به شمال رفتیم و لوکیشن دیدیم.
* اتفاقاً همین پیشتولیدهای مفصل است که تأثیرش را روی خروجی نشان میدهد.
خسروی: مهدی واقعاً یکی از آن دوستان حرفهای من است. بیش از ۱۵ جلسه درباره فیلمنامه و کارگردانی صحبت کردیم تا به جمعبندی برسیم. فهیمه مؤمنی که نقش اصلی این فیلم را ایفا میکند، معتقدم با اختلاف یکی از بهترین بازیهای کارنامهاش را ارائه کرده است. همه این نتایج به دلیل زمانی است که همه ما در پیشتولید صرف رسیدن به استانداردها کردیم. اگر چنین پیشتولیدی عقبه پژوهشی هم داشته باشد، با نتایج به مراتب بهتری هم مواجه میشود. مهدی در این مسیر واقعاً رفاقت کرد و معتقدم در سینمای کوتاه، چون پول خاصی هم جریان ندارد، مهمترین سرمایه همین رفاقتهاست.
* در جواب سوال اول اشاره کردید که ایده این فیلم را از فضای یک مستند و از تجربیات خودتان در دنیای مستندسازی وام گرفتهاید. این گزاره را بهویژه از سوی فیلمسازانی که دغدغه مسائل اجتماعی را هم دارند، زیاد میشنویم و غالباً ریشه اصلی ایدههای خود را مشاهداتشان از واقعیتهای جامعه میدانند. آنچه درباره «زاک» برایم عجیب است و علی خسروی را با فیلمسازان مشابهش متمایز میکند این است که گویی زاویه نگاه و روایتش، به واسطه مواجه ه با حجم بالای سیاهی و تلخی موجود در دنیای واقعی، رنگ تلخی و سیاهی به خودش نگرفته است. بسیار شاهد هستیم که فیلمسازان ما سراغ معضلات اجتماعی میروند و آنقدر بیواسطه با حجم بالایی از تلخیها مواجه میشوند که گویی ناگزیر بخشی از این تلخی در فیلمشان سرریز میکند. در داستان یک خطی «زاک» ما همه مواد لازم برای یک موقعیت داستانی تلخ و سیاه را داریم، از کارگر معترض و در آستانه اخراج گرفته تا زنی که تصمیم به سقط فرزندش دارد، شما از تمام این تلخیها روایتی ارائه کردهاید که وقتی تیتراژ پایانی پخش میشود، حال مخاطب خوب است و گویی حتی شاهد روایتی از جنس امید بوده است. چه اتفاق درونیای در شما افتاد که خروجی کارتان طعم و مزهای متفاوت از آثار دیگر فیلمسازان اجتماعی پیدا کرده است؟
خسروی: خیلی خوشحالم که این اتفاق در فیلم من افتاده است و چنین حسی نسبت به آن داشتهاید. اساساً همین را میخواستم. من معتقدم که ما همه به «امید» زندهایم. من فیلمهای مستند زیادی ساختهام و نزدیک به ۸ سال است که در حوزه مستندهای اقتصادی کار میکنم. زمانی کارهای دفاعمقدسی و اجتماعی هم ساختهام. آنچه ما امروز در ایران درگیر آن هستیم یک جنگ اقتصادی تمام عیار است که با یک جنگ فرهنگی توأم شده و شرایط عجیب و غریبی را بهوجود آورده است.
همیشه اما در سختترین شرایط هم شاهد روئیدن یک غنچه بودهایم. هیچ گاه دوست ندارم مخاطبم را در تلخی مطلق رها کنم. در نهایت ناامیدی بازهم میتوان ذرهای امید پیدا کرد و شاید به همین دلیل هم بزرگترین گناه در دین ما ناامیدی است. همین امروز فیلمنامه یک فیلم بلند را هم در دست دارم که سوژه آن هم یک سوژه اقتصادی است اما در عین حال یک داستان عاشقانه دارد. در دل یک چالش عظیم، سراغ روایت رویش یک عشق رفتهام. به نظرم سینما رسالتی جز به تصویر درآوردن این امید ندارد. دوستان خود من در سینمای کوتاه فیلمهای خوبی ساختهاند که من هیچگاه تلخی پایانشان را دوست نداشتهام.
* نکته خیلی مهم اما این است که آن فیلمسازان هم واقعاً دارند از سر دغدغه سوژه تلخی را روایت میکنند. بهجد با این نگاه مخالفم که بخواهیم به خروجی کار آن فیلمسازان برچسب سیاهنمایی بزنیم و بخواهیم خالقانشان را محکوم کنیم. گویی که تعمدی در تزریق سیاهیها در فیلم خود دارند. به نظرم ما با دو نوع مواجهه با یک موقعیت تلخ مواجهیم که میتوان آن را یک فرآیند درونی برای هر فیلمسازی دانست. حتی در میان همین آثار بهشدت تلخ هم فیلمهایی هست که مخاطبشان را بهشدت به فکر وامیدارند و این یعنی فیلمساز کار خودش را کرده، کارکرد اصلی فیلم، ایجاد سوال و تشویق به تفکر است. در این گفتگو میخواهم بدانم علی خسروی چگونه این فرآیند درونی را برای خودش ترسیم کرده که به چنین خروجی متفاوت و عاری از هر زهر و سیاهی میرسد.
خسروی: رضا میرکریمی جملهای دارد که میگوید این دروغ است که بگوییم ما فیلمسازان فیلم نمیبینیم یا به تعبیر اصغر فرهادی، باک خودمان را پر نمیکنیم. مهرداد اسکویی هم از مثال چاه استفاده میکند. واقعیت این است که ما فیلمسازان چاهمان و باک مان را با همان دنیای زیستهمان پر میکنیم. تنها جوابی که میتوانم به سوال شما بدهم این است که این فرآیند درونی متأثر از دنیای زیسته و تجربیات زیسته من است. طبیعتاً جواب فنی و قاعدهمندی ندارد که بخواهم براساس آن بگویم آگاهانه دست به این انتخاب زدهام.
زمانی با مهران کاشانی کلاس فیلمنامهنویسی داشتیم که در تمام آن دوره یک جمله کلیدی داشت. او میگفت فکر نکنید که ما هستیم که انتخاب میکنیم داستانمان را بهصورت شاهپیرنگ، خردهپیرنگ یا حتی ضدپیرنگ بنویسیم. میگفت این جنس زندگی شماست که مشخص میکند کدام سبک را انتخاب میکنید. سینمای عبدالرضا کاهانی یا سینمای ابراهیم حاتمیکیا هر کدام برخاسته از دو نوع سبک زیست متفاوت است. من هم سبک فیلمسازیام برگرفته از جهان زیستهام است.
کاراکتر زن در فیلم من نماینده زنانی است که بهدنبال پیدا کردن راهحل در مشکلات خود هستید. ایثاری که این زن میکند و تلاشی که برای جمع کردن اعضای خانوادهاش دارد، در نهایت با موفقیت مواجه میشود. اتفاقاً فیلم در حال پخش جهانی است. خیلیها به من گفتهاند اگر سکانس پایانی مربوط به مینیبوس را حذف کنی، تعداد جشنوارههایی که فیلم را میپذیرند دو برابر میشود. من گفتم اصلاً نمیخواهم. گفتند قبول، مینیبوس باشد اما آن لبخند رضایت زن را حذف کن و بگذار داستان در بلاتکلیفی تمام شد. باز هم مقاومت کردم و گفتم اصلاً! سرآخر گفتند قبول همهاش باشد لااقل پلان آخر که مینیبوس در جاده سرسبز میراند را حذف کن! بازهم گفتم نه. گویی تکتک این نماها به جانم بسته بود و نمیتوانستم از آنها بگذرم.
* انگار در مواجهه با مخاطبان احتمالی خود نوعی از مسئولیت اجتماعی را برای خود تعریف کردهاید و براساس همان هم فیلمسازی میکنید.
خسروی: قطعاً. این حس مسئولیت نسبت به مخاطبم در من وجود دارد و نمیدانم هم خوب است یا بد! من این مسئولیت را برای خودم قائلم.
مهرنیا: اتفاقاً بد نیست بدانید در بازه تولید خیلی برسر جزئیات با هم بحث میکردیم. یکی از پیشنهاداتی که وجود داشت و خود من هم طرفدارش بودم، وارد کردن تم تاوان به داستان بود. تمی که احتمالاً از زاویه پذیرش جشنوارهای میتوانست شرایط بهتری را برای فیلم بهوجود بیاورد. ایده هم این بود که وقتی این زوج وارد مینیبوس میشوند، براثر فشار و استرس، زن دچار درد شود و سقطی که از ابتدا میخواست با تصمیم خودش دست به آن بزند، بهصورت اتفاقی رقم بخورد. بهگونهای که گویی دارد تاوان تصمیمی را که گرفته بود، میدهد. میتوان از این زاویه نگاه کرد که حتی تصمیمات و نیتهای قلبی ما هم گاهی تاوانهایی برایمان دارد.
مهدی مهرنیا
* در نوع خودش میتوانست ایده متفاوت و جذابی هم باشد.
مهرنیا: اما خب بهشدت تلخ میشد. در چنین موقعیتی گویی دیگر این آدمها به رستگاری نمیرسیدند و کائنات از آنها انتقام میگرفت.
خسروی: شاید داستانم رستگار میشد اما این آدمها رستگار نمیشدند! (میخندد)
مهرنیا: درباره این ایده خیلی بحث کردیم.
خسروی: ایدههای دیگری هم بود. ما اصولاً فیلم را گروهی میسازیم اما درباره این میزان تلخی واقعاً احساس مسئولیت میکردم.
مهرنیا: بهرغم تمام فشارها و پیگیریهای ما علی میگفت حتی بهقیمت از دست دادن برخی اتفاقات خوب جشنوارهای برای این فیلم، میخواهم آدمهای فیلمم در پایان رستگار شوند.
* به تعبیری اگر مثل پروژههای قبلی که با هم کار کرده بودید، جایگاهتان تغییر میکرد و شما کارگردان این فیلم بودید، امکان داشت با همین دغدغههای مشترکی که دارید، پایانبندی مدنظر خودتان را برای فیلم بگذارید و ما هم امروز با یک فیلم کاملاً تلخ مواجه میبودیم؟
مهرنیا: دقیقاً.
* این همان واقعیتی است که بهدنبال رسیدن به آن بودیم؛ دو کارگردان کاملاً رفیق و همراه که اساساً فعالیت مشترک با هم دارند، به راحتی امکان دارد خروجی فیلمشان تا این اندازی متفاوت باشد. یکی سرشار از امید و دیگری مملو از تلخی.
مهرنیا: واقعاً همین گونه است.
مهرنیا: این درست است که من برای ساخت یک فیلم جشنوارهای آن ایده تلخ را بیشتر میپسندیدیم اما معتقدم فیلمی که علی ساخته، از جنس همین رستگاری است. بچهای که در فیلم در آستانه تولد است، بهانه این رستگاری استخسروی: من نمیتوانم اینقدر تلخ به زندگی نگاه کنم. شما فیلم «پاپیون» و پایانبندی آن را ببنید. من همین امروز در حال ساخت مستند اقتصادی هستم و با اطلاع نسبت به شرایط موجود میگویم که نسبت به آینده ایران بهشدت امیدوارم. درست است که حرکتمان سانتیمتری است اما واقعاً به آینده آدمهایی که دربارهشان فیلم میسازم امیدوارم.
مهرنیا: شما فیلم «مه» از فرانک دارابونت را دیدهاید؟ فیلمسازی که با نگاه خاص خودش، بهشدت دیدگاههای مذهبی دارد و به فضاهای آخرالزمانی خیلی علاقهمند است. از همان فیلم «مسیر سبز» گرفته تا فیلم «مه» که بهنوعی میتوان آن را پیشدرآمد سریال «مردگان متحرک» در کارنامه این فیلمساز دانست. فیلم «مه» یک سکانس پایانی شاهکار دارد از مردی که با اعضای خانوادهاش در مه گیر کردهاند و احساس میکنند در معرض حمله موجودات فضایی هستند. این مرد اسلحهای با چهار گلوله دارد و تصمیم میگیرد از پنج نفر اعضای خانواده خودش را تسلیم عذاب مواجهه با موجودات فضایی کند و دیگر اعضای خانواده را برای گرفتار نشدن در این عذاب با گلوله بکشد. او آنها را میکشد و وقتی مه کنار میرود متوجه میشود که صدای که میشنیدند نه از موجودات فضایی که از ارتشی بود که با تجهیزات خود در حال نابودی این موجودات بوده است! اینجاست که این مرد به جنون میرسد. دارابونت در این فیلم میگوید اگر به رستگاری و نجات ایمان داشته باشی، قطعاً نجات پیدا میکنی.
این درست است که من برای ساخت یک فیلم جشنوارهای آن ایده تلخ را بیشتر میپسندیدیم اما معتقدم فیلمی که علی ساخته، از جنس همین رستگاری است. بچهای که در فیلم در آستانه تولد است، بهانه این رستگاری است.
* جالب است بهعنوان کارگردانی که سلیقهتان بیشتر به سمت آن روایت تلخ است، چقدر خوب دیدگاه امیدوارانه مستتر در این یکی روایت را تبیین میکنید و متوجه ارزشهای آن هستید.
خسروی: این ناشی از نگاه درست و حرفهای مهدی است.
* از همین بحث میخواهم وام بگیرم و این گزاره را مطرح کنم که اساساً ساخت فیلم امیدوارانه، یک امر اکتسابی نیست و اینگونه نیست که بخواهیم به فیلمساز آن را یاد بدهیم. این نکته مهمی است. حالا سوالم از آقای مهرنیا که بهخوبی هم متوجه مفهوم رستگاری در یک روایت امیدوارانه است، این است که اگر از شما بپرسند چرا فیلم تلخ میسازید، چه پاسخی دارید؟
مهرنیا: قطعاً پاسخ این سوال به همان تجربه زیسته بازمیگردد. کمااینکه من خودم هم در فیلمهای گذشتهام در پایانبندی، نجات را روایت کردهام. اما اینکه چرا برای این داستان پایان تلخ را میپسندیدم به لحظه مواجههام با این داستان و تجربه زیستهام در آن لحظه بازمیگردد. من از زمانی که علی خسروی را میشناختهام همواره او را انسانی معتقد به رستگاری دیدهام اما صادقانه بخواهم بگویم، من اینگونه نیستم و گاهی بریدهام. گاهی به این نتیجه میرسم که ما دیگر قرار نیست رستگار شویم و طبیعا اگر در آن حس و حال بخواهم فیلمی را بسازم، متأثر از همان حس و حال خواهد بود.
خسروی: واقعیت این است که هیچ داستان کاملاً سیاه یا کاملاً سفیدی وجود ندارد. کمااینکه همه ما انسانهایی خاکستری هستیم و گاهی سفیدیمان غالب میشود و گاهی برعکس. من سعی کردم جنس فیلمی که میسازم از جنس «بچههای آسمان» باشد. فیلمی که موقعیتی به غایت تلخ دارد اما پایانش کاملاً امیدوارانه است.
مراحل تولید فیلم کوتاه «زاک» به نویسندگی و کارگردانی علی خسروی پایان یافت.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از مشاور رسانهای فیلم کوتاه «زاک»، مراحل تولید فیلم کوتاه «زاک» به کارگردانی علی خسروی به پایان رسید.
این اثر که محصول انجمن سینمای جوانان ایران و استودیو رویاد است، یک درام اجتماعی-خانوادگی است که شهریور ۱۴۰۱ در استان گیلان مقابل دوربین رفت و در حال حاضر پس از طی کردن مراحل پس تولید آماده نمایش شده است.
سایر عوامل فیلم کوتاه «زاک» عبارتند از نویسنده: علی خسروی، بازیگران: فهیمه مومنی و مهرداد بخشی، مدیر فیلمبرداری: محسن حسینی، تدوین: لقمان خالدی، صدابردار: حسن شبانکاره، مشاور کارگردان: مهدی مهرنیا، آهنگساز: محمد صانعی، طراحی و ترکیب صدا: حسن شبانکاره، طراح صحنه و لباس: علی خسروی، دستیار کارگردان و برنامهریز: فرید مرزوقی، مدیر تولید: مهرزاد فکری، چهرهپرداز: مهسا ارشادی، تصحیح رنگ و نور: سامان مجد وفایی، طراح نشان و پوستر: محمد اسفندیاری، جلوههای بصری: ادریس محمدی و علی پیلهور، مجری صحنه و لباس: سیده نرجس قوامی، مشاور پزشکی: نجمه وقاری و فرزانه حسین زاده، دستیار اول فیلمبردار: امین شهسواری، منشیصحنه: معصومه موسوی، سرپرست گروه هنروران: احمد امیری امامی، جانشین تولید: تورج رضوی، مدیر تدارکات: سینا جعفری، عکاس: ابوالفضل ربیعپور و مشاور رسانهای: رکسانا قهقرایی.