نامگذاری روز ششم جشنواره فجر به نام کیومرث پوراحمد، رونمایی از فیلم زندگی پروین اعتصامی و به رونق افتادن جشنواره در مراکز استانها، ازجمله اتفاقهای قابلاعتنای بزرگترین رویداد سینمایی کشور طی شب و روز گذشته بود.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، ششمین روز جشنواره در برج میلاد به دلیل سالروز شهادت امام موسی کاظم(ع)، از ساعت ۱۶ آغاز شد و این اتفاق، فرصت بسیار خوبی بود تا اهالی رسانه در فضای پراسترس و فشرده روزهای گذشته، حالا با اندکی طیبخاطر، به کارهای معوق خود بپردازند.
نخستین فیلم روز ششم، نپتون بود که البته بسیار پررنگتر از نام کمادعای خود ظاهر شد. یکی از اتفاقهای خوبی که در این دوره از جشنواره رقم خورد، نامگذاری روزهای این دوره به نام سینماگران است. ششمین روز جشنواره به نام کیومرث پوراحمد سند زده شد تا تصاویر این کارگردان مولف محبوب، پیش از شروع هر فیلم، نمایش داده شود. جالب آنکه به هنگام نمایش تصاویر این کارگردان، در هر سه سانس برج میلاد، تشویقهای ممتد و خودجوش مخاطبان بود که جلبتوجه میکرد. اتفاقی که طی روزهای گذشته تا این اندازه پرشور دیده نشده بود.
در روز ششم، انیمیشن شمشیر و اندوه و بیوگرافی معجزه پروین به روی پرده رفت که هر دو فیلم با استقبال خوب مخاطبان همراه شدند. شاید بر روی کاغذ، انتظارها از فیلم معجزه پروین، یک نمایش ضعیف بود اما ساختار خوب قصه و چابک بودن فضای روایت سبب شد تا مخاطب، ارتباط خوبی با فیلم گرفته و در پایان نیز تشویق خوبی از اثر به عمل بیاورد.
سانسهای مردمی همچنان روی دور رکوردشکنی قرار دارد. درحالیکه این اتفاق برای دوشنبهشب با ۱۲ سانس رکورد زد اما نمایش فوقالعاده ۱۴ فیلم طی شب گذشته سبب شد تا رکوردها همچنان بهبود یابد. طی شب گذشته فیلمهای قلب رقه، آپاراتچی و احمد توانستند بیشترین تعداد سانسهای فوقالعاده را از آن خود کنند. همچنین فیلمهای تابستان همان سال، آسمان غرب، آغوش باز و مجنون نیز توانستند طی شب گذشته در سانسهای فوقالعاده نمایش داشته باشند.
با اضافه شدن سینماهای مراکز استانها، فضای مطبوعاتی کل کشور به رنگ جشنواره درآمد. همچنین اخباری منتشر شد از حضور عوامل چند فیلم در برخی استانها. طی شب و روز گذشته، برج میلاد شاهد حضور چهرههای شناختهشده بسیاری برای تماشای فیلم بود. البته که از سینماهای مردمی خبر میرسد چند بازیگر و کارگردان، عموما بهصورت ناشناس و درحالیکه شخصا اقدام به خرید بلیت کرده بودند، به تماشای فیلمهای موردنظر خود نشستند.
همچنین در ساعات غروب، جمع قابلتوجهی از حاضران در خانه جشنواره، پیگیر بازی اردن و کره جنوبی بودند تا ببینند تیم ملی فوتبال کشورمان در صورت صعود، مقابل کدامیک از این دو تیم باید به میدان برود.
امروز اما همه چیز تحتالشعاع بازی تیم ملی فوتبال کشورمان قرار دارد. بازی بسیارمهمی که قرار است علاوه بر برج میلاد، در بسیاری از سینماهای سراسر کشور نیز بهصورت زنده پخش شود. اتفاقی که قطعا به یکی دیگر از خاطرات سینمایی ما تبدیل خواهد شد و حلاوت جشنواره را دوچندان خواهد کرد.
کارگردان «آبی روشن» ضمن اشاره به مضامین فرهنگی و معرفتی عجین شده با روایت فیلم تاکید کرد اگر توانسته باشد در سکانس پایانی دل مخاطبش را بلرزاند، کارش را کرده است.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، «آبی روشن» دومین فیلم بابک خواجهپاشا در مقام کارگردان است که در چهلودومین جشنواره فیلم فجر، به بخش سودای سیمرغ راهپیدا کرده است. فیلمی که از منظر روایت آرام و شاعرانه، بینسبت با تجربه قبلی این کارگردانی یعنی «در آغوش درخت» نیست اما تمرکز آن بر مضمونی معنوی و دینی، آن را به تجربهای تازه در کارنامهاش تبدیل کرده است.
همزمان با رونمایی «آبی روشن» در جشنواره فیلم فجر، میزبان بابک خواجهپاشا کارگردان و امیر ابیلی فیلمنامهنویس این فیلم در خبرگزاری ایرنا بودیم، که پیشتر بخش نخست آن منتشر شد.
آنچه در ادامه میخوانید، بخش دوم و پایانی این نشست است.
* یکی از نکاتی که درباره فیلمنامه «آبی روشن» میتواند محل انتقاد باشد، گرهگشاییهای ناگهانی است. یعنی برخی از گرههای داستان براساس یک «اتفاق» باز میشود و این از استحکام فیلمنامه کاسته است. این انتقاد را چقدر وارد میدانید؟
بابک خواجهپاشا: نه در مقام کارگردان فیلم آبی روشن که به عنوان فردی که فیلمنامهنویسی را هم تجربه کردهام، معتقدم فیلمنامه این فیلم، از منظر شاخصههای فیلمنامهنویسی خیلی درست نوشته شده است. قاعده اول فیلمنامه، معرفی قهرمان است و در مرحله بعد گرهافکنی اتفاق میافتد و سفر قهرمان آغاز میشود. از نظر گرهگشایی، فیلمنامه آبی روشن در دقیقه ۸۰ گره اصلیاش باز میشود و آنچه در ادامه میبینیم، دیگر از جنس گرهگشایی نیست.
* اجازه دهید مثالی بزنم؛ ماجرای فرار فرد زندانی از دست سرباز خیلی اتفاقی و با حضور ناگهانی تانکر حمل گازوئیل در یک امامزاده حل میشود، آن هم با یک سرفه اتفاقی!
امیر ابیلی: البته در فیلم ماجرای بسته شدن جاده اصلی و دلیل عبور تانکر از جاده مربوط به امامزاده، مطرح میشود.
خواجهپاشا: احساس میکنم کاشتهای کافی برای این صحنه در فیلمنامه وجود دارد. کسی که در آن شرایط قرار بگیرد، معمولا صبر میکند به موقعیت مطمئنی برسد و بعد خودش را رها میکند. اگر در یک شرایط شهری بود، شاید گزینه فرار از تانکر منطقی بود اما در آن بیابان، فرد فراری کجا میتوانست پناه ببرد؟
ابیلی: فاصله امامزاده تا پمپ بنزین هم زیاد نیست و منطقا اولین جایی که تانکر میتوانست توقف کند همانجا بود. درباره گرهگشایی هم باید گرهگشایی اصلی داستان را مدنظر داشته باشیم نه خردهداستانها…
ابیلی: این گزاره که گرهگشاییها در یک فیلمنامه نباید اتفاقی باشد هم از نظر من خیلی گزاره درستی نیست. خیلی از فیلمهای بزرگ جهان با یک اتفاق گرهگشایی میکنند. در سینمای خود ما هم فیلمسازی مانند اصغر فرهادی، خیلی از گرههای داستانش را بهصورت اتفاقی باز میکند
* البته ماجرای این فرار، خردهداستانی است که در بخشی از فیلم، تبدیل به مسئله اصلی میشود.
ابیلی: بالاخره در طول هر فیلمی، خرده پیرنگهایی وجود دارد. ماجرای این فرد فراری را هم میتوان اینگونه دید که او همان ابتدا داخل تانکر پریده اما دیگر موفق به خروج نشده است. از این منظر حضور او قطعا در آن صحنه اتفاقی نیست. از طرف دیگر این گزاره که گرهگشاییها در یک فیلمنامه نباید اتفاقی باشد هم از نظر من خیلی گزاره درستی نیست. خیلی از فیلمهای بزرگ جهان با یک اتفاق گرهگشایی میکنند. در سینمای خود ما هم فیلمسازی مانند اصغر فرهادی، خیلی از گرههای داستانش را بهصورت اتفاقی باز میکند.
خواجهپاشا: من البته این گزاره را تایید میکنم که در قدرت یک درام، تصادف باید بهصورت حداقلی اتفاقات را پیش ببرد اما در فیلمنامه ما این موارد تصادفی، بهصورت حداقلی است و اینگونه نیست که همه گرهگشاییها برپایه تصادف باشد. از طرف دیگر فیلم ما در ژانر جادهای تعریف میشود و در این سبک فیلم، معمولا این اتفاقات تصادفی، سهم بیشتری میتوانند داشته باشند.
ابیلی: پیرنگ اصلی فیلم ما که یافتن ایوب است، بهصورت کاملا کلاسیک پیش میرود. کاملا براساس نشانهها، کاراکترها در داستان پیش میروند.
بابک خواجهپاشا کارگردان فیلم «آبی روشن»
* آقای خواجهپاشا شما از علاقهمندان سینمای رضا میرکریمی هستید و یکی از بهترین فیلمهای جادهای سینمای ایران را هم میتوان «خیلی دور خیلی نزدیک» دانست. در آنجا هم ما با سفری مواجه هستیم که در خلال آن کاراکترهایی فرعی به داستان وارد و از آن خارج میشوند. اما هرکدام از این ورود و خروجها معنایی را به داستان اضافه میکند. در «آبی روشن» اما برخی از خردهداستانها و آدمهای فرعی، خیلی به بار قصه اصلی اضافه نمیکنند.
خواجهپاشا: آیا در فیلم قصر شیرین آقای میرکریمی هم همین شرایط را داریم؟ درست این است که بگوییم گاهی اوقات، ماجراها بر روی قهرمان تأثیر میگذارد و گاهی اوقات شخصیتها. اصطلاحا به این کاراکترها، کاراکترهای نگیندار هم میگویند. این کاراکترها، شاخصههایی دارند که قهرمان اصلی را تکمیل میکنند اما ماجرا و قصهای که دارند خیلی مهم نیست. بهعنوان مثال متولی امامزاده در آبی روشن یک شاخصه اخلاقی مشخص دارد. او مانند افراد اهل معنا، به ایوب اعتماد کرده و حالا دارد به یونس هم میگوید به او اعتماد کن. کاراکتر سرباز هم معنای «قضاوت» را نمایندکی میکند.
خواجهپاشا: شاید مخاطب امروز به راحتی پذیرای «خیلی دور، خیلی نزدیک» هم نباشد. مخاطب امروز بیش از حد با منطق با اثر مواجه میشود و رئال به همه چیز نگاه میکند در حالی که فیلمهایی مانند «خیلی دور خیلی نزدیک» و یا «آبی روشن» اساسا فیلمهای منطق نیستند
پس این شخصیتهای فرعی در داستان کارکرد دارند، اما کارکرد آنها معرفتی است و روی شخصیت تاثیر میگذارند اما ماجرای آن قرار نیست چندان مهم باشد. آن سبکی که شما به آن اشاره میکنید، نوع دیگری از استفاده از کاراکترهای فرعی است. ما با دو نوع پرداخت شخصیت فرعی در سفر قهرمان مواجهیم. اتفاقا من هر دو فیلم آقای میرکریمی که به آن اشاره کردیم را دوست دارم و هر کدام براساس یکی از این مدلها پیش رفته است. در خیلی دور، خیلی نزدیک قصه و ماجرای آدمهای فرعی روی دکتر عالم تأثیر میگذارد اما در قصر شیرین این خود آدمها هستند که وارد داستان میشوند.
یک نکته را هم فراموش نکنیم که شاید مخاطب امروز به راحتی پذیرای «خیلی دور، خیلی نزدیک» هم نباشد. مخاطب امروز بیش از حد با منطق با اثر مواجه میشود و رئال به همه چیز نگاه میکند در حالی که فیلمهایی مانند خیلی دور خیلی نزدیک و یا آبی روشن اساسا فیلمهای منطق نیستند. فیلمهای معرفتی، اساسا فیلمهای منطقی نیستند. با کدام کار خدا میتوان با منطق انسانی مواجه شد؟ خدا اساسا کارش سورپرایز کردن ماست.
ابیلی: دقیقا مانند معجزههای کوچکی که در زندگی خیلی از ما اتفاق میافتد. جهان فیلم آبی روشن از جنس همین معجزههاست و خیلی عینی و مادی نمیتوان با آن مواجه شد.
* آقای ابیلی «آبی روشن» امروز در کدام بخش کارنامه فیلمنامهنویسی شما قرار میگیرد و چه نسبتی با تجربههای قبلی شما میتواند داشته باشد؟
ابیلی: من واقعا فیلم آبی روشن را دوست دارم و نگارش آن هم تجربه بسیار خوبی برای من بود. هم قصه آن را دوست داشتم و هم الان خروجی آن را دوست دارم. همکاری با بابک هم اتفاق بسیار خوبی برای من بود. بهخصوص که بابک فیلمنامهنویس بسیار خوبی هم هست. نگاه ما به جهان خیلی به هم نزدیک است و به دلیل همه این موارد، تجربه فیلمنامه این اثر، برای من بسیار دلنشین بود. از آنجایی که تجربه قبلی من هنوز اکران نشده، میتوان آبی روشن را نقطه ورود جدیتر من به سینما هم دانست.
خواجه پاشا: همین امروز اگر به خانه بروید، احتمالش خیلی زیاد است که با خبر شوید یکی از بستگان نزدیکتان راهی مشهد شده است. مثل زندگی امام حسینی(ع) همه ما که بالاخره در هیأت بزرگ شدهایم. اینها واقعیتهای فرهنگی و هویتی جامعه ماست و فیلمی مانند «آبی روشن» را هم از همین منظر میتوان یک فیلم هویتی و فرهنگی دانست
* فیلم «آبی روشن» را بهعنوان یک فیلم امام رضایی معرفی میکنند، حس خودتان به این توصیف از فیلم چیست؟
خواجهپاشا: حتما که به آن افتخار میکنیم اما خودم این فیلم را یک فیلم انسانی با زیرمتنی از فرهنگ رضوی میدانم. در عین حال قطعا اگر اثرم رنگ و بویی از امام رضا(ع) داشته باشد به آن افتخار میکنم و امیدوارم لااقل به جایگاه این بزرگان و عزیزان آسیبی وارد نکرده باشیم.
ابیلی: در عین حال اگر این توصیف یا هر توصیف دیگری باعث ایجاد پیشفرض در ذهن مخاطب شود، من ترجیحم این است که مخاطب بدون هیچ پیشفرضی با اثر مواجه شود.
خواجهپاشا: امام رضا(ع) اساسا بخشی از زیست همه ماست. همین امروز اگر به خانه بروید، احتمالش خیلی زیاد است که با خبر شوید یکی از بستگان نزدیکتان راهی مشهد شده است. مثل زندگی امام حسینی(ع) همه ما که بالاخره در هیأت بزرگ شدهایم. اینها واقعیتهای فرهنگی و هویتی جامعه ماست و فیلمی مانند آبی روشن را هم از همین منظر میتوان یک فیلم هویتی و فرهنگی دانست. یعنی حتی میتوان گفت فیلم «آبی روشن» یک فیلم کاملا ایرانی است. همه اینها بخشی از فرهنگ ماست که در اشعار شاعران کهن فارسی هم انعکاس و بروز داشته است. کسی که میخواهد بهواسطه این مفاهیم میان نسلها فصله بیندازد، دست روی مقولههای فرهنگی ما گذاشته است.
کسانی که روی تخریب این مفاهیم کار میکنند، باید بدانند دست روی چیزهایی گذاشتهاند که برای پدران و مادران ما بسیار با ارزش بوده است و به همین دلیل میتوان گفت این افراد در حال جنگ با ارزشها هستند. ما باید به همه ارزشها احترام بگذاریم و معتقدم این فیلم هم درباره احترام به فرهنگ و هویت ایرانی و اسلامی همه ماست. فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی کامل در هم تنیده هستند. مگر در حرم امام رضا(ع) غیر از هنر ایرانی میبینید؟ وقتی اسم مشهد میآید، همه ما یاد خانواده، مهربانی و رأفت میافتیم و همه اینها شناسههای فرهنگ ایرانی است. آیا در همان پلان انتهایی فیلم دل شما بهعنوان یک ایرانی نلرزید؟ میخواهم حس واقعیتان را بدانم.
امیر ابیلی؛ نویسنده فیلمنامه «آبی روشن»
* بله. بالاخره این مسائل ریشه در تجربه زیسته ما دارد.
خواجهپاشا: و به همین دلیل معتقدم این مفاهیم، هویتی است. همین لرزش دل، برای من کافی است و قول میدهم حتی مادران ما هم با تماشای آن پلان، دلشان میلرزد. همین اتفاق را برای مخاطبان فیلم آبی روشن رقم زده باشم، کارم را کردهام. فاصله نسلها با تکیه بر همین مفاهیم هویتی از بین میرود. ما زمانی محتوای فرهنگی مشترک برای نسلها داشتیم.
مثلا پدر من موسیقی محبوبش بنان بود و من علاقهمند به محسن یگانه بودم، اما زمانی که میخواستیم با هم به سفر برویم، برای طول مسیر ناصر عبدالهی گوش میکردیم که گویی فصل مشترک سلیقه هنری ما را پر میکرد. ما زمانی چنین محصولاتی را برای پرکردن فاصلههای سلیقهای داشتیم و امروز نداریم. امروز بچههای من چیزهایی را گوش میدهند که خودشان به من میگویند، اینها برای تو خوب نیست! این فاصله، واقعا فاصله عجیبی است. این فاصله شاید زمانی وجود داشته اما هیچگاه مانند امروز، تبدیل به یک دره نشده بود. آنقدر به این فاصله فکر نکردیم که حالا اینقدر فاصلهمان زیاد شده است. ما باید با تولیدات هنری، بخشی از این فاصله را پر کنیم.
باید دردها و زخمها را ببینیم تا بتوانیم برای درمان آنها فکر کنیم. باید افرادی امروز سراغ نسل جوان بروند تا بفهمند میان آن چه میگذرد. خیلی از مسائل امروز در میان نسل جوان جریان دارد که روح مسئولان ما هم از آنها خبر ندارد. هنوز زمان داریم و دیر نشده است.
خواجهپاشا: پدر من موسیقی محبوبش بنان بود و من علاقهمند به محسن یگانه بودم، اما زمانی که میخواستیم با هم به سفر برویم، برای طول مسیر ناصر عبدالهی گوش میکردیم که گویی فصل مشترک سلیقه هنری ما را پر میکرد. ما زمانی چنین محصولاتی را برای پرکردن فاصلههای سلیقهای داشتیم و امروز نداریم
* سکانسی کلیدی در فیلم هست که مربوط به مواجهه یونس و ایوب میشود و این ذهنیت برای مخاطب شکل میگیرد که تمام آن شمایلی که از حاج یونس از ابتدای فیلم شکل گرفته در هم فرو میریزد. کمی درباره این فراز از فیلم صحبت کنیم…
خواجهپاشا: وقتی صحبت از لایههای درونی آدمها میکنیم، منظور همین نکته است. آدم موجود عجیبی است. همه ما روزی در زندگیمان کاری کردهایم که شاید خاطرمان هم نباشد اما بابت آن حقی را بدهکاریم. در جامعه امروز ما دیگر زیاد به «حق» فکر نمیکنیم. اینکه «حقالناس» چیست؟ حق چه کسانی به گردن ماست؟ به همین دلیل به راحتی کمفروشی میکنیم. از تولیدکننده تا فروشنده دارد کمفروشی میکند.
من هنرمند، بودجهای در اختیار دارم که درواقع پول مردم است. من باید با این پول، فیلمی بسازم که همین مردم از آن لذت ببرند. اگر نکنم، من هم به نوعی کمفروشی کردهام و حق این مردم به گردن من است. باید فردا بابت آن جواب بدهم. وقتی این حقخوری رواج پیدا کند، بازتاب اجتماعیاش میشود همین مشکلاتی که امروز با آن مواجهیم.
وقتی حضرت علی(ع) را مظهر «حق» میدانیم، به این دلیل است که او درک کرده است «حق» باید رعایت شود چرا که عنصری تأثیرگذار در کل جامعه است. یونس هم در زندگی یک بار اشتباه کرده و باید تقاص آن را بپردازد. کار دنیا همین است و هر کسی تقاص کارش را میدهد. ما گاهی سرمان را در برف فرومیکنیم و فکر میکنیم تقاصی در کار نیست. یونس در داستان فیلم، در جایی متوجه این واقعیت میشود و تصمیم میگیرد که این حق به گردنش باقی نماند. این درک مهمی است که انسان به این مرحله برسد که نخواهد حق دیگری به گردنش بماند و این کار بسیار سختی هم هست.
ابیلی: در جهان داستان فیلم، یونس بهصورت ناگهانی تصمیمش تغییر میکند و اینکه تصمیم میگیرد حقی که به گردنش افتاده را صاف کند، این از سر لطف امام رضا(ع) است. گویی این امام رضا(ع) است که او را در مسیری قرار میدهد تا بتواند این حق را جبران کند و باری از دوشش برداشته شود. لطف اصلی این است که ما در این دنیا تقاص کارهایمان را بدهیم. یونس هم این فرصت را پیدا میکند.
شخصیت حاج یونس با بازی مهران احمدی در «آبی روشن»
* حتی فیلم به کاراکتر قمارباز هم در جاهایی حق میدهد…
خواجهپاشا: چه کسی میداند که بنده برگزیده خدا کیست؟ ما نمیتوانیم این واقعیت را بفهمیم. شاید بنده برگزیده خدا، همان رفتگری باشد که هر روز کوچه ما را جارو میکند. شاید حتی فردی که خدا او را دوست دارد، گاهی در نگاه ما آدم بدی باشد. از کجا میتوان این واقعیت درونی افراد را فهمید.
ابیلی: کمااینکه نگاه ائمه ما هم همین است. دیالوگی هم در فیلم هست که میگوید در نگاه امام(ع) بین توی حاجی و منه قمارباز هیچ فرقی نیست.
خواجهپاشا: این جنس فیلمها در طول زمان بیشتر فهمیده میشوند و تأثیرگذاری بیشتری هم پیدا میکنند. قصه این فیلم دارای تراژدی و اوج دراماتیک نیست و برندگیهای تند و تیز فیلمهای اجتماعی را هم ندارد، اما نرم و آهسته مسیرش را طی میکند
خواجهپاشا: اصلا ما چه شانی برای قضاوت افراد داریم؟ ما اما به راحتی انسانها را قضاوت میکنیم. ما نه فقط توان قضاوت نداریم که حق قضاوت هم نداریم. ما اجازه نداریم به خاطر خطا، نزدیکان و خانواده خود را رها کنیم. آبی روشن به این مسائل هم پرداخته است. این جنس فیلمها در طول زمان بیشتر فهمیده میشوند و تاثیرگذاری بیشتری هم پیدا میکنند. قصه این فیلم دارای تراژدی و اوج دراماتیک نیست و برندگیهای تند و تیز فیلمهای اجتماعی را هم ندارد، اما نرم و آهسته مسیرش را طی میکند.
* درباره دو بازیگر اصلی یعنی مهران احمدی و مهران غفوریان هم بگویید که حضور درخشانی در فیلم دارند.
خواجه پاشا: همه بازیگران فیلم از نظر من بازیگران گرانقدری بودند. ما برای آنکه مخاطب در مواجهه اول با قهرمان، متوجه سرانجام او در قصه نشود، به این گزینهها فکر کردیم. برخی بازیگران بهدلیل ایفای نقشهای خاص، پیشفرضی را در ذهن مخاطبان بهوجود آوردهاند. تصمیم گرفتیم بازیگرانی را برای این نقشها انتخاب کنیم که مخاطب با دیدن آنها، سرانجامشان را پیشبینی نکنند. بازیگران فعلی فیلم این ویژگی را دارند و شما در ابتدای قصه تصوری از سرانجام آنها ندارید. علاوهبر این دلیل، قطعا بازیگران قدرتمندی میخواستیم که توان خلق شخصیت را داشته باشند. حتی کوچکترین کاراکترها هم اجرای غلوآمیز نداشتهاند. همکاری با همه این عزیزان برای من لذتبخش بود و فکر میکنم همه بازیگران آبی روشن متفاوت ظاهر شدهاند.
«بهشت تبهکاران» به همان مشکل تاریخی آثاری از این دست مبتلا شد که ترافیک تردد آدمهای بسیار و مهندسی دیالوگگویی آنها، وجه تمرکز بر هسته مرکزی داستان را الکن کرده و مخاطب را خیلی زود نسبت به تماشای ادامه فیلم دلسرد میکند.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، ساخت فیلم با موضوعاتی چون حوادث ملتهب انقلاب، همواره کاری دشوار در سینمای جهان به حساب میآمده است. اینگونه آثار به لحاظ محتوایی، تلفیقی از خطوربطهای چند گونه سینمایی به حساب میآیند و به همین دلیل باید نهایت تبحر در نگارش و موقعیتسنجی فیلمنامههای این آثار لحاظ شود.
بهشت تبهکاران دقیقا از همین ناحیه ضربه میخورد؛ درست مانند خائنکشیمسعود کیمیایی که با همین سوژه ساخته شد و هر دو فیلم نیز با شاخصهایی مشترک، در اکرانهای جشنوارهای خود، به سرنوشتی مشابه یکدیگر دچار شدند.
نخستین نکتهای که در بهشت تبهکاران و خائنکشی به چشم میخورد، وفور انسانهای بیربطی است که نمیتوانند از ابتدا، نقش و اهمیت جایگاه خود را در داستان به مخاطب تحمیل کنند. داستان برای اینکه بخواهد فساد سیستماتیک را نشان دهد، ناچار است دست به دامان اهرمهای روایی جنایی و امنیتی شود و در این میان مجبور میشود تا از شخصیتهای بسیاری رونمایی کند. بنابراین یکی از شاخصههای ظاهری چنین آثاری، ترافیک آدمهایی است که در پسزمینه دیالوگهایی غامض، میخواهند به مخاطب بفهمانند که با موضوعی پیچیده و امنیتی مواجه هستند.
در همین مرحله، ارتباط مخاطب با فیلم قطع میشود. رفتوآمدهای آدمهای باربط و بیربط به داستان، تشتتی فکری برای مخاطب پدید میآورد که اجازه ارتباط گرفتن با اثر را ایجاد نمیکند. متاسفانه فیلم کارگردان پیشکسوتی چون مسعودجعفریجوزانی، از همین ناحیه ضربه میخورد؛ همچنانکه فیلم کیمیایی نیز دچار همین التهاب شد و اجازه ارتباط گرفتن با مخاطبش را در جشنواره فجر نداد.
طبق این قاعده، آدمهای اضافی در فصول پایانی فیلم حذف میشوند که این اتفاق در بهشت تبهکاران، پس از مرگ دهقان (پژمان بازغی) رقم میخورد و متاسفانه این اتفاق دیرهنگام، گشایشی را در میسر رضایت بیشتر مخاطب رقم نمیزند. البته باید به این نکته اعتراف کرد که فیلم جوزانی بهنسبت خائنکشی، از سهولت کلامی بیشتری بهرهمند بوده و ارتباطات داستانی، از پیچیدگیهای دراماتیک کمتری برخوردار است که همین اتفاق سبب شد تا نخ ارتباط مخاطب با این فیلم، بهکلی قطع نشود.
فارغ از این اسلوب ساختاری، زیرساختهای فنی، از استانداردهای خوبی برخوردار بود و حتی در برخی پارامترها نظیر فیلمبرداری و طراحی صحنه، از آن چیزی که انتظار میرفت نیز فراتر عمل کرد تا با فیلمی مواجه باشیم که اگر آن مشکل تاریخی آثاری اینچنینی را کنار بگذاریم، با کار قابلقبولی طرف باشیم که میتواند در شان کارگردان پیشکسوتی چون مسعود جعفریجوزانی باشد.
اتفاقی که اگر در اکران عمومی به کمک تدوین، کمی چابکتر شود، میتواند تاحدودی زمینه ارتباط بیشتر مخاطب را فراهم آورده تا آنها به جای چندبار تماشای این فیلم، با یک بار دیدن، بتوانند به نوع ارتباطها و انگیزههای آدمهای فراوان فیلم پی ببرند.
مجید انتظامی از خاطرهسازترین آهنگسازان سینمای ایران، پس از یک دهه دوری از فعالیتهای سینمایی، با آهنگسازی فیلم «مجنون» تازهترین محصول سازمان اوج به جشنواره فیلم فجر آمده است.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، هم میتوان از جنبه خاطرهسازی آثارش، این گزارش را آغاز کرد و هم از منظر آقازادگیاش. هم میتوان همکاریهای اش با کارگردانان شاخص را فهرست کرد و هم از سالهای دوریاش از سینما نوشت. حتی میتوان او را با نوای حماسی اما مملو از حزن و حسرتهای باقیمانده از زخمهای جنگ، در تاروپود سمفونی خرمشهر، معرفی کرد. بهجای همین اینها اما کافی است از این جمله ساده شروع کنیم که مجید انتظامی، بار دیگر دست به کار شده و برای یک فیلم حماسی، آهنگسازی کرده است.
او که فرزند زندهیاد عزتالله انتظامی است، از همان گامهای اولیه فعالیت حرفهایاش در سینما بهعنوان آهنگساز، توانست هویت مستقل خود را پیدا کند و تبدیل به چهرهای، معتبر و تعیینکننده در فرآیند خلق آثار ماندگار در ویترین سینمای ایران شود؛ او آقازادهای است که آقازادگی نکرده است.
به مناسبت رونمایی از فیلم مجنون به کارگردانی مهدی شامحمدی بهعنوان تازهترین محصول سازمان سینمایی اوج که آهنگسازیاش را مجید انتظامی برعهده داشته است، در این گزارش کوتاه مروریبر خاطرهانگیزترین تجربههای آهنگسازی او در سینمای ایران داشتهایم.
قصهای که با «سفر سنگ» آغاز شد
این شانس بزرگی بود که مجید انتظامی در اولین فعالیت حرفهایاش در سینمای ایران، فرصت همکاری با یکی از موسیقیشناسترین کارگردانان سینمای ایران را به دست آورد. مسعود کیمیایی که ملودی آثار اولیهاش همچون «قیصر» و «رضا موتوری» همچنان در گوش سینمادوستان طنینانداز است و تا پیش از انقلاب همکاریهای درخشانی را با اسفندیار منفردزاده تجربه کرده بود، در «سفر سنگ» سراغ چهرهای تازه در عرصه موسیقی فیلم رفت و آهنگسازی کار خود را به مجید انتظامی سپرد.
مسعود کیمیایی که ملودی آثار اولیهاش همچون «قیصر» و «رضا موتوری» همچنان در گوش سینمادوستان طنینانداز است و تا پیش از انقلاب همکاریهای درخشانی را با اسفندیار منفردزاده تجربه کرده بود، در «سفر سنگ» سراغ چهرهای تازه در عرصه موسیقی فیلم رفت و آهنگسازی کار خود را به مجید انتظامی سپرد
انتظامی با همین فیلم در سال ۵۶ بهصورت حرفهای وارد سینما شد. در همین سال اما او تجربه درخشان دیگری را هم به ثبت رساند. انیمیشن کوتاه «زال و سیمرغ» اثری بود که انتظامی جوان برای آن موسیقی نوشت و حاصل کارش، نه با این اثر که با انیمیشن نوستالژیک دیگری در حافظهها ماندگار شد. این قطعه موسیقی همان قطعهای است که روی تیتراژ ابتدایی انیمیشن «بچههای کوه آلپ» نشست و با ضرباهنگ سنتورش، حسابی از کودکان و نوجوانان دهه شصتی، دلربایی کرد.
مسعود کیمیایی که از همکاری اول راضی بود، ۴ سال بعد برای «خط قرمز» هم از انتظامی دعوت به همکاری کرد اما فیلم توقیف شد.
شکار سیمرغها کلید خورد
تا نیمه دهه ۶۰ مجید انتظامی جایگاه معتبری در سینمای ایران به دست آورده بود و برای آثار پرمخاطبی همچون «عقابها» آهنگسازی کرد. او در همین سالها بود که با ساخت موسیقی «ترن» توانست اولین جایزه خود را با عنوان «لوح زرین» از جشنواره فیلم فجر دریافت کند. موسیقی ماندگار این فیلم، بعدها بهدلیل تکثر استفاده در مناسبتهای ملی و بهطور خاص ایام برگزاری انتخابات، هویتی مستقل از فیلم در حافظه مخاطبان پیدا کرد اما همچنان اثری تحسینبرانگیز و نوستالژیک است.
یک سال بعد از آنکه انتظامی برای فیلم «ترن» لوح زرین بهترین موسیقی متن را از جشنواره فجر دریافت کرد، باردیگر هنرنماییاش در «بایسیکلران» به چشم هیات داوران فجر آمد تا در جشنواره هفتم فیلم فجر، اولین سیمرغ موسیقی این رویداد را به نام خود ثبت کند. تعدد تجربهها و همکاریهای انتظامی در دهه ۶۰ مثالزدنی است و از «کانیمانگا» تا «شب بیستونهم» را در بر میگیرد. در سال ۷۰ اما انتظامی با فیلم «وصل نیکان» همکاری با ابراهیم حاتمیکیا را آغاز کرد و شاید در آغاز این همکاری خودشان هم تصور نمیکردند که ماندگارترین موسیقیهای فیلم سینمای ایران را در کنار یکدیگر قرار است خلق کنند.
خاطرهسازیهایی که با ابراهیم رقم خورد
هنوز هم میتوان حاتمیکیا و انتظامی را زوجی طلایی در مقام کارگردان و آهنگساز توصیف کرد. یک سال بعد از «وصل نیکان» بود که با فیلم «از کرخه تا راین» این همکاری خیلی زود به یک قله رسید. ملودی خاطرهانگیز و تکاندهنده این فیلم، هنوز هم برای فیلمبازها سرشار از نوستالژی و البته احساس است. انتظامی برای این موسیقی جاودان، دیپلم افتخار جشنواره یازدهم فیلم فجر را از آن خود کرد. انتظامی در سال ۷۲ با «روز واقعه» توانست سیمرغ بلورین دیگری را به ویترین افتخاراتش اضافه کند اما دو سال بعد و در همکاری دیگری با حاتمیکیا، ملودی جاودانه «بوی پیراهن یوسف» خلق شد. ملودیای با آن سوتهای جادویی، که فراتر از چارچوب روایت فیلم، تا سالها همنشین تصاویری از آزادی آزادگان بود. قطعهای که هرچند انتظامی برای آن حتی نامزد سیمرغ هم نشد، اما یکی از جاودانهترین آواهای سینمای ایران شد.
انتظامی در سال ۷۲ با «روز واقعه» توانست سیمرغ بلورین دیگری را به ویترین افتخاراتش اضافه کند اما دو سال بعد و در همکاری دیگری با حاتمیکیا، ملودی جاودانه «بوی پیراهن یوسف» خلق شد. ملودیای با آن سوتهای جادویی، که فراتر از چارچوب روایت فیلم، تا سالها همنشین تصاویری از آزادی آزادگان بود
سال ۷۶ حاتمیکیا تحسینبرانگیزترین فیلم کارنامه خود را کارگردانی کرد و بار دیگر این مجید انتظامی بود که با جادوی نتهای خود، خاطره «آژانس شیشهای» را در حافظه سینمادوستان ایرانی، جاودانه کرد. «آژانس شیشهای» در شانزدهمین جشنواره فیلم فجر ۹ سیمرغ بلورین گرفت که یکی از آنها سهم انتظامی بود.
در آستانه دهه هشتاد، همکاری انتظامی با احمدرضا معتمدی در فیلم «دیوانهای از قفس پرید» باردیگر او را صاحب سیمرغ بلورین کرد و در سال بعد از آن بود که یکی دیگر از شاهکارهای حماسی دیگر کارنامه مجید انتظامی، در قالب موسیقی درخشان فیلم «دوئل» خلق شد.
فیلمی که احمدرضا درویش با نهایت وسواسهای تکنیکی خود در سال ۸۲ با بهروزترین سیستمهای صوتی و تصویری در سینما، آن را کارگردانی کرد تا ایده بکر خود را در قالب یک فیلم روانه پرده سینما کند. ماجرای گاوصندوقی ساخته شده از طلای ناب، که سالها پس از جنگ، هنوز عدهای چشم طمع به آن دارند.
لحظهشماری برای حماسه «مجنون»
بعد از آهنگسازی برای فیلم «دوئل» در سال ۸۲، انتظامی به مدت یک دهه، کمتر از انگشتان یک دست آهنگسازی کرد تا سال ۹۲ که برای فیلم نهچندان موفق «پی ۲۲» قطعاتی را نوشت و به یادگار گذاشت. او پس از آن به مدت یک دهه هیچ فعالیتی در سینمای ایران نداشت. آهنگساز خاطرهسازی که در تمام این سالها، هر از گاهی در قالب کنسرتهایی از جنس «خاطره» میزبان علاقهمندانش میشد و ماندگارترین آثارش را بازاجرا میکرد.
حالا بعد از سالها باردیگر چشمانتظاریم تا پس از ۱۰ سال دوری از دنیای سینما، ملودی حماسی دیگری از مجید انتظامی در فضای جشنواره فجر طنینانداز شود. فیلم سینمایی «مجنون» به کارگردانی مهدی شامحمدی، محصول تازه سازمان اوج است که آهنگسازی متن آن با انتظامی است و بهنظر میرسد یکی از شانسهای اصلی شکار سیمرغ این شاخه باشد.
کارگردان فیلم سینمایی «پرویز خان» تاکید کرد، «در این فیلم بازیکن خاصی را در تیررس قرار ندادهایم ولی برخی ویژگیهای کاراکترهای خیالی فیلم واقعی هستند.»
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، علی ثقفی که نخستین تجربه بلند سینمایی خود را با پرداختن به دورانی از مربیگری مرحوم پرویز دهداری – یکی از سرمربیان سرشناس سالهای دور تیم ملی فوتبال – راهی چهل و دومین جشنواره فیلم فجر کرده، از ویژگیها و حساسیتهای ساخت فیلمش سخن گفت.
او که خود را در عالم تماشای فوتبال یک تماشاچی پرهیجان میداند، درباره ساخت فیلم «پرویز خان» با سوژهای ورزشی به ایسنا گفت: ساخت فیلمی درباره مرحوم پرویز دهداری از چند جهت برایم مهم بود؛ از جمله آنکه جهان کاراکتر به من نزدیک بود و دیگر آنکه جدا از علاقه خودم به تماشای مسابقات فوتبال تیم ملی، علاقه داشتم درباه این تیم یک فیلم هم بسازم بخصوص آنکه پیشتر سابقه ساخت مستندهای فوتبالی را هم داشتم.
ثقفی درباره شناخت خود از پرویز دهداری -بازیکن و مربی سابق تیم ملی ایران- افزود: آقای دهداری را میشناختم و وقتی وارد تحقیقات شدم شناختم خیلی گستردهتر شد. در قصه فیلم «پرویز خان» اسامی چهرههایی که ما بهازا دارند، تغییر کرده است اما به دیالوگهای واقعی وفادار بودیم و برخی از آنها نعل به نعل از متن روزنامهها برداشته شده است.
وی درباره پایبندی خود به واقعیت در فیلم «پرویز خان» گفت: به طور کلی تلاش کردیم در هر موقعیتی که مستند جوابگو است، واقعیت را مبنا قرار دهیم مگر اینکه درام تغییراتی را بطلبد و واقعیت به نام درام پختهتر شود. به هر حال ما یک قصه تعریف میکنیم و وقتی درام کمرنگ باشد، میتوان چنین تغییری داشت. البته اینکه چه چیزی از واقعیت گزینش شود در پرداختن به این جنس کارها اهمیت دارد و باید بخشهای دراماتیکتر را از یک قصه یا شخصیت گزینش کنید.
این کارگردان درباره انتخاب سعید پورصمیمی و تناسب سنی او با پرویز دهداری در مقطعی که داستان فیلم روایت میشود، توضیح داد: پرویز دهداری در مقطع زمانی فیلم «پرویز خان» ۶۰ ساله بوده است اما به طور کلی این مربی به لحاظ سنی شکستهتر به نظر میرسیده است. نکته بعدی این است که آقای پورصمیمی بسیار چابک و سرزنده هستند و حتی همه حرکات، از شکل راه رفتن تا توپ زدن، همگی را از پرویز دهداری وام گرفتند. مرحوم دهداری معمولا کنار زمین واکنش احساسی خاصی به گل زدن نشان نمیدادند و ما به تمام این جزییات در فیلم دقت کردیم.
ثقفی اظهار کرد: مسئله فیلم ما ایران و تعصب روی ایرانمان است و فکر میکنم این فیلم میتواند قدمی در تقویت ملیت ما و افتخار به ایرانی بودنمان بردارد.
او درباره میزان رضایت خود از نتیجه نهایی کارش گفت: خودم خیلی راضی هستم، به نظرم کار سختی را انجام دادیم و به بحث ناشناختهای ورود کردیم. حتی به نظرم سکانسهایی را دراین فیلم میبینیم که در سینمای ایران تاکنون تجربه نشده است از جمله اینکه بخشی از استادیوم را بازسازی کردیم که در عمل کار بسیار پیچیده و گستردهای بود.
این فیلم که به یک اتفاق خاص در تیم ملی ایران در دوران مربیگری دهداری میپردازد و هنوز هم ناگفتههایی از آن باقی مانده است، شخصیتهایی دارد که برای آنها میتوان مابهازای واقعی پیدا کرد. البته ثقفی تاکید دارد که بازیکن خاصی را از آن دوران مدنظر قرار نداده است.
او در این زمینه توضیح داد: ما در فیلم بازیکن یا شخص خاصی را در تیررس قرار ندادیم ولی بعضی ویژگیها در این کاراکترهای خیالی، واقعی است و بعضیها ویژگیها هم واقعی نیست. ملاک ما بیشتر روایت تفکر آقای دهداری بود و دلیلی نمیدیدیم که خیلی وارد مسائل دیگر شویم.
«پرویز خان» با بازی سعید پورصمیمی یکی از ساختههای جدید سازمان اوج است که در آخرین روز جشنواره فیلم فجر در برج میلاد برای اهالی رسانه و منتقدان رونمایی میشود.
چهارمین روز جشنواره فیلم فجر آرام و بیحاشیه با فیلمهایی نه چندان جذاب و پربحث و با وعده رئیس سازمان سینمایی برای بازگشت سیمرغ مردمی به جشنواره از سال آینده سپری شد.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، یکشنبه ۱۵ بهمنماه سه فیلم بلند داستانی و یک انیمیشن در برج میلاد برای اهالی رسانه و منتقد در چهل و دومین جشنواره فجر به نمایش درآمد ولی هیچ کدام نظر مثبتی اکثریت را جلب نکردند.
* روز چهارم جشنواره فیلم فجر در ادامه دیگر روزها که با یادی از یک هنرمند فقید شروع میشد، به نام مرحوم پروانه معصومی گره خورد و در ابتدای نشست خبری اولین فیلم نمایش داده شده در سینمای رسانه (دستهای ناپیدا) با تقدیم نشان سیمرغ جشنواره به برادرزاده این بازیگر، نام و یاد او گرامی داشته شد.
* دو فیلم «دستهای ناپیدا» و «میرو» که یکی برای مخاطب بزرگسال و دیگری برای کودک و نوجوان ساخته شدهاند هر دو حال و هوای دفاع مقدسی داشتند.
* در این روز جدیدترین ساخته بهروز شعیبی با نام «آغوش باز» رونمایی شد که بیش از پرداختن به کیفیت این فیلم، ارتباط یک قصه عاشقانه بر بستر موسیقی پاپ با شخص بهروز شعیبی به عنوان کارگردان فیلمهایی همچون «دهلیز»، «سیانور» و «بدون قرار قبلی» سوژه خبرنگاران شد. در نشست خبری این فیلم شعیبی بارها و به عناوین مختلف درباره تغییر در فیلمسازیاش مورد پرسش قرار گرفت بخصوص آنکه سراغ موسیقی و نصرالله معین (خواننده پاپ خارج از کشور) هم رفته و شعیبی هم در پاسخ با اشاره به اینکه «خود را محدود به هیچ گونه سینمایی نمیبیند» تاکید کرد: باید تعارف را در زمینه موسیقی کنار گذاشت چرا که همه ما موسیقی را دوست داریم و گوش میدهیم، حتی معین را.
* آخرین فیلم نمایش داده شده در برج میلاد برای اهالی رسانه انیمیشن «ساعت جادویی» بود که ضعف فیلمنامه آن مورد انتقاد قرار گرفت و سازندگانش تاکید داشتند هزینه ساخت انیمیشن بسیار بالاست و باید برای نمایش آن نگاهی بینالمللی داشت. آنها در عین حال اشاره کردند، این انیمیشن را صرفاً برای مخاطب کودک نساختند و بر پرداختن به صنعت «نَمد» که سالهاست ضعیف شده، تاکید داشتند تا کودکان با بخشی از تاریخ و هویت کشور آشنا شوند.
* مهمترین اتفاق روز گذشته جشنواره را میتوان حضور محمد خزاعی -رییس سازمان سینمایی – دانست که پس از بازدید از غرفههای اهالی رسانه در یک جمع فشرده پاسخگوی سوالات خبرنگاران شد. او پس اظهار نظر درباره بیبدن که به حاشیه این روزهای جشنواره بدل شده، درباره حذف سیمرغ مردمی که به زعم بسیاری از سینماگران مهمترین جایزه جشنواره است، گفت:زمان کافی برای فراهم شدن شرایط رأیگیری مطمئن از تماشاگران در سینماهای مردمی وجود نداشت اما قول میدهم سال آینده آراء مردمی به جشنواره برگردد.
* در سه روز گذشته بیشتر صاحبان آثاری که فیلمشان در سینمای رسانه رونمایی شد پس از نمایش فیلم و نشست خبری، وقت برای گفتوگو نداشتند اما سازندگان فیلمهای «قلب رقه»، «دستهای ناپیدا» و «آغوش باز» فرصت بیشتری را برای گفتوگوهای اختصاصی صرف کردند.
* فیلمهای مستند و کوتاه طبق جدول زمانبندی اعلام شده در روزهای گذشته به ترتیب در سالن شماره سه برج میلاد نمایش داده میشوند اما برخی از صاحبان این آثار نسبت به کم توجهی اهالی رسانه یا نبود تشریفاتی که برای فیلمهای اصلی جشنواره انجام میشود، گلهمند هستند. البته در این زمینه مجتبی امینی – دبیر جشنواره- پیشتر توضیح داده بود، با توجه به اینکه فیلمهای مستند و کوتاه دو جشنواره مستقل و بینالمللی دارند بهتر است اجازه داده شود که سینمای داستانی در فجر بیشتر در اولویت باشد کما اینکه این دو گونه سینمایی هم از فجر حذف نشدهاند.
* اگرچه از سوی جشنواره اسامی برخی فیلمهایی که به سانسهای فوقالعاده میرسند اعلام میشود اما به دلیل حذف آراء مردمی، هیجان پیگیری آمار مخاطبان فیلمها از بین رفته و برخی صاحبان آثار هم این مسئله را نکتهای قابل تأمل در جشنواره میدانند چرا که معتقدند برایشان بسیار مهم بود که هر روز صبح آمار را دنبال کنند که کدام فیلمها در صدر جدول آراء مردمی قرار دارند.
فیلم سینمایی «مجنون» با محوریت زندگی شهید زینالدین در حالی در جشنواره فیلم فجر حضور دارد که پیش از این آثاری درباره فرماندهان بزرگ جنگ در ویترین این رویداد رونمایی شده بود.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، آژیر قرمز، صفیر گلولهها، زندگی زیر سایه جنگ، ترس، التهاب، دلهره، همه و همه تنها عناوین کوتاهی از توصیف حال و هوای دهه ۶۰ است، این ترکیبسازیها را میتوان همچنان امتداد داد و به فهرست بلندبالایی از آنها رسید؛ ویژگیهایی که حالا به یک خاطره جمعی تبدیل شدهاند. خاطراتی که البته خوش نیستند و هنوز هم که هنوز است میتوان آثار و تبعاتش را در زندگی بخشی از مردم مشاهده کرد، آنجایی که هنوز مادران چشم انتظار فرزندان هستند، آنجایی که هنوز هر چند وقت یکبار شهر آکنده از نشانههای پیکرهای بینشان میشود، آنجایی که هنوز سینهها زخمی است از رنجهایش، از آلامش و حتی از یادآوریاش.
سینمای ایران البته در طول چهار دهه پس از انقلاب همواره سهمی چشمگیر در ثبت و مخابره این تصاویر داشته است، اگر در هر زمینه دیگری هم بخواهند آماج انتقادش قرار دهند و بگویند کمیتش میلنگیده اینجا اما همان خاکریزی است که پا پس نکشیده است، میشود صفحات تاریخ را ورق به وق مرور کرد و دید در هر برههای گرچه گاهی کمرنگ اما همواره پرچمش در اهتزاز بوده است. «دفاع مقدس» حالا عنوان بومیترین ژانر سینمای ایران را با خود به یدک میکشد که از همان روزهای آغاز جنگ، سینماگران عازم جبهههای جنگ شدند تا چه در قالب فیلم مستند و چه در قالب فیلم داستانی، قصههایی از جهاد رزمندگان و زندگی پرتلاطم و پر تشویش مردم را به تصویر بکشند و حالا استفاده از ویلچر به جای ریل تراولینگ برای فیلمبرداری یکی از خاطرات آن دوره است.
دهه ۶۰ و ۷۰ را به دلیل قرابت زندگی مردم با سایه جنگ میتوان از درخشانترین روزهای سینمای دفاع مقدس توصیف کرد؛ آثاری که هم از منظر تعداد مخاطب و هم از منظر فروش از موفقترین فیلمها به شمار میرفتند بهطوریکه حالا در این بازار پرفروغ فیلمهای کمدی به آمارشان استناد میشود و هر فیلمسازی در سودای سبقت گرفتن از محصولات تصویری آن روزگاران است، آرزویی که البته تاکنون دستنیافتنی بوده است. در دهه هشتاد اما با فاصله گرفتن از روزهای جنگی و ظهور معضلات اجتماعی تازه، شعله شمع سینمای دفاع مقدس هم به خاموشی گرایید، عمده محصولات این دهه با یک آفت جدی رو به رو بود، فیلمهایی که تولید میشدند اساسا مخاطبانی را با خود همراه نمیکردند، شکستهای پیدرپیاش در گیشه باعث شد تا عدهای در تحلیلها عنوان کنند تاریخ انقضای قصههای جنگی به سر آمده است در دهه ۹۰ اما با ظهور نظامهای پشتیبانیکننده جدید و البته فیلمسازان تازهنفس، این سینما جانی دوباره گرفت، سازمان سینمایی اوج یکی از همین بازوهای اجرایی بود که توانست فرصتی تازه برای احیایش فراهم کند. حالا به بهانه حضور فیلم سینمایی مجنون با محوریت شهید زینالدین در ویترین چهلودومین جشنواره فیلم فجر به مرور بیش از یک دهه فعالیت این سازمان در حوزه سینمای دفاع مقدس پرداختهایم.
ایستاده در غبار/ محمدحسین مهدویان
این روزها مشغول تصویربرداری دنباله سریالش برای شبکه نمایش خانگی است، کارگردانی که گرچه این روزها منتقدان بسیاری به خود میبیند اما در چند نوبت در زمان اکران فیلمهایش مخاطبان و منتقدان را میخکوب میکرد تا هر بار با تولید اثری تازه شاخکها برای تماشایشان تیز و کنجکاویها برانگیخته شود. فیلمسازی که گرچه جوان است اما هم فیلم پرمخاطب در کارنامهاش دارد هم فیلم توقیفی، سینماگری که گاه زبان به گله گشوده و گفته نه «این وریها پای کارش ایستادهاند نه آن وریها» که با این حال از او به عنوان یک استعداد مسلم یاد میکردند. از محمدحسین مهدویان میگویم. او اولین گامش در سینمای حرفهای را اتفاقا با یک فیلم دفاع مقدسی برداشت؛ «ایستاده در غبار»، فیلمی که به جهت سبک تازه فیلمسازیاش در آن دوره از جشنواره با بازخوردهای دوگانهای مواجه شد؛ عدهای آن را جریانی تازه و حیرتانگیز در سینمای ایران معرفی میکردند و عدهای فیلمی وامانده که میان «مستند» و «داستانی» در نوسان است. محمدحسین مهدویان «ایستاده در غبار» را در سال ۹۴ تولید کرد، فیلمی که اولین تجربه سینمای ایران در سبک داکیو درام بود و همین موضوع باعث میشد عدهای از تماشاگران به دلیل ناآشنایی از این سبک از آن فاصله بگیرند. با این حال این فیلم آغازگر مسیر تازه فیلمسازی دفاع مقدس بود.
«ایستاده در غبار» در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد
«ایستاده در غبار» را احتمالا با آن تصویر جادویی از سربازی بیسیم به دست به یاد بیاورید که در خاکریز سر به پایین انداخته و بیسیم را رو به بالا گرفته است؛ فیلمی که روایتی از زندگی احمد متوسلیان ارائه میکرد و کودکی تا ربایش او را به تصویر میکشید.
تنگه ابوقریب/ بهرام توکلی
حالا پنج سالی میشود که از سینما فاصله گرفته است. کارگردانی که تجربههای متاخرش در شبکه نمایش خانگی بیآنکه مخاطبان چندانی را جذب کنند به کناری رفتند تا نامش بیش از پیش فراموش شود. کارگردانی که سهمی در ثبت چهرههای ملی در قاب سینما دارد اما به نظر میرسد به دوری خودخواستهای از سینما تن داده، او بهرام توکلی است.
مخاطبان پیگیر سینما احتمالا او را بیشتر به واسطه ساخت «پرسه در مه» یا «اینجا بدون من» بشناسند او اما یک سطر از سینمای دفاع مقدس را هم از آن خود کرده است، همان جایی که تنگه ابوقریب را ساخت. سال ۹۶ را دوستداران سینما به یاد دارند، تنها انتشار یک خط خبر از همکاری اوج با بهرام توکلی کافی بود تا موجی از تعجبات جاری شود. پیوندی که دوسویه بود و از آغاز خط و ربط تازه همکاریهای این نهاد خبر میداد. فیلم در جشنواره رونمایی شد و با آنکه دستاوردی در حوزه فنی فیلمهای سینمایی به شمار میرفت و هرچند پنج سیمرغ این رویداد را به خود اختصاص داد اما با نقدهایی جدی مواجه شد، سر انجام هم در اکران عمومی با یاس مخاطبان رو به رو شد.
این فیلم روایتی است از دفاع گردان عمار یاسر لشکر ۲۷ محمد رسولالله در برابر لشکرکشی رژیم بعث برای عبور از تنگه استراتژیک ابوقُرَیب و حمله به فَکّه و شرهانی در روزهای پایانیِ جنگ.
۲۳ نفر/ مهدی جعفری
مهدی جعفری از علاقهمندان به سینمای دفاع مقدس است، همین چند سال پیش بود که فیلمش با نام «یدو» در همین رویداد در بخش جوایز خوش درخشید و بدون آنکه به اکران سینمایی دربیاید از تلویزیون پخش شد تا بار دیگر این واقعیت را عیان کند که میان نظرات هیات داوران و نظرات توده مردم فاصلهها بسیار است! یک سال بعد از تولید «تنگه ابوقریب»، مهدی جعفری «۲۳ نفر» را ساخت. اگر برنامههای تلویزیونی ابتدای دهه ۹۰ را مرور کنید
«۲۳ نفر» اقتباسی از کتاب «آن ۲۳ نفر» بود
احتمالا حضور چند مرد میانسال را به یاد بیاورید که در زمان جنگ تحمیلی و در حالی که نوجوانی از سن ۱۳ تا ۱۷ سال بودند به اسارت رژیم بعث عراق درآمده بودند، مردانی که سوژه کتاب «آن ۲۳ نفر» بودند و بعدها همین سوژه اقتباس و دستمایه ساخت «۲۳ نفر» شد؛ اثری که در نظرسنجی جشنوارهای ششمین فیلم برتر از نگاه تماشاگران جشنواره فیلم فجر، شد و توانست سیمرغ زرین بهترین فیلم از نگاه ملی را دریافت کند.
آبادان یازده ۶۰/ مهرداد خوشبخت
مهرداد خوشبخت این روزها فیلم سینمایی «پالایشگاه» را روی پرده دارد. فیلمی که گرچه حالا یک شکست سخت برای نهاد پشتیبانیکنندهاش یعنی فارابی به شمار میآید اما از همان زمان تولید هر بار حاشیههایش آن را بر صدر اخبار مینشاند. کار تا جایی پیش رفت که در جشنواره سال گذشته خوشبخت آن را به دلیل آماده نبودن بخشهای فنی، یک فیلم مزخرف توصیف کرد که قابل دفاع نیست، قصه «پالایشگاه» اما از دل ساخت «آبادان یازده ۶۰» متولد شد. فیلمی که وجهی رسانهای داشت و بر اهمیت رادیو و البته رسانه در زمان جنگ و در پیشگیری از سقوط آبادان تاکید میکرد. «آبادان یازده ۶۰» در سال ۹۸ با اقتباس از «فرکانس ۱۱۶۰» نوشته فضلالله صابری ساخته شد، خوشبخت در توصیفش عنوان میکرد این فیلم برگرفته از اتفاقات واقعی در روزهای جنگزده آبادان است که اتفاقا توانسته اهالی آن منطقه را با خود همراه کند.
منصور/ سیاوش سرمدی
منصور ستاری را فرمانده ایدههای بزرگ مینامند، خلاقیتهایی که برای حفظ توان هوایی ایران در دوران جنگ تحمیلی به کار میبرد باعث ایجاد شبکهای منسجم و هماهنگ از رادارها شده بود، در وصفش میگویند: «در عملیات بزرگی مانند فتحالمبین و بیتالمقدس استفاده از سامانه پدافند هوایی هاگ، برای نخستینبار و به ابتکار شهید ستاری بهصورت مستقل عملیاتی شد. یعنی با استفاده از رادار متصل به سامانه، کاری شد که شبکهای درهم تنیده و متشکل از چندین رادار تصویری گسترده از آسمان کشور ارائه دهد» شهیدی که با تکیه بر توانمندیهای داخلی بر خودکفایی در حوزه صنایع هوایی و دفاعی تأکید داشت و باعث شد بخشی از جنگ را رهبری کند. زندگی پر اتفاق شهید منصور ستاری باعث شد تا در سال ۹۹ سیاوش سرمدی در «منصور» طرحی از زندگی او دراندازد. کارگردانی که پیشتر به سینمای مستند مشغول بود و اولین تجربه سینمای داستانی را با همین فیلم آزمود، فیلمی که رگههای علاقهمندی سیاوش سرمدی به سینمای مستند را هم در خود داشت و باعث ارایه تصویری مستند گونه از زندگی این شهید شده بود.
«منصور» روایتی از زندگی شهید منصور ستاری است
«منصور» روایتگر ساخت اولین جنگنده کاملا ایرانی است و همچنین سالهای پایانی دفاع مقدس را به تصویر میکشد که ایران به شدت درگیر کمبود تسلیحات نظامی است و تیمسار ستاری بر یک پروژه مهم کار میکند.
غریب/ محمدحسین لطیفی
محمدحسین لطیفی که در جشنواره امسال عضوی از هیات انتخاب بود سال گذشته با فیلم سینمایی «غریب» در همین رویداد حاضر شد. «غریب» اقتباسی از کتاب «محمد مسیح کردستان» است که در ابتدا هم به همین عنوان مجوز ساخت گرفت. فیلمی که حامد عنقا نویسندگی و تهیهکنندگی آن را توأمان بر عهده داشت تا به یکی از مهمترین فیلمهای سال گذشته در ویترین فجر تبدیل شود. جنگ در کردستان اما شکلی متفاوت داشت، حمله عراق از یک سو و قدرتگیری گروهکهای تروریستی از سوی دیگر، موازنه و معادلات این تخاصم را پیچیده کرده بود تا اهالی آن منطقه از هر سو زیر آتش باشند، «غریب» شمایل یک قهرمان در فرونشاندن التهابات منطقه کردستان را به تصویر میکشد، فیلمی درباره زندگی شهیدبروجردی که همزمان با رونماییاش در جشنواره این انتقاد را با خود به همراه داشت که برای درکش مخاطب نیازمند اطلاعاتی فرامتن است.
مجنون/ مهدی شامحمدی
گام تازه سازمان اوج در عرصه سینمای دفاع مقدس فیلم «مجنون» است. مهدی شامحمدی به عنوان کارگردانش پیش از این تجارب مستند بسیاری داشته و در اولین قدم در سینمای داستانی ترجیح داده سراغ روایتهایی از جنگ برود، فیلمی با محوریت شهید زینالدین بسازد که اتفاقا پیش از این سینماگران بسیاری را برای ساخت زندگیاش وسوسه کرده بود، مسئول اطلاعات و عملیات سپاه دزفول که نقش موثری در عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس داشت. سجاد بابایی که سال گذشته سیمرغ بهترین نقش مرد را دریافت کرده بود و بیشتر او را به واسطه حضورش در سریال نه قسمتی «سقوط» به یاد میآوریم نقش شهید زینالدین را در این فیلم ایفا کرده است. این فیلم ایثار شهید زینالدین و همچنین رزمندگان لشکر ۱۷ علیبنابیطالب(ع) در جزیره مجنون و عملیات خیبر را روایت میکند.
حالا باید دید این فیلم میتواند پرترهای ماندگار از یک شهید را به یاد بگذارد و بار دیگر سینمای دفاع مقدس را به روزهای اوج خود نزدیک کند یا خیر.
سروش صحت معتقد است: فیلم «صبحانه با زرافه» درون مایه اش بخشش ، روشنی و امید است.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، این کارگردان ادامه داد: به نظرم خوب است که در زندگی به عنوان تنها چیزی که در مشت ماست، لوکیشنهایی را انتخاب کنیم که هم روح داشته باشد و هم لانگ شات.
بامداد یکشنبه ۱۵ بهمنماه پس از رونمایی از فیلم « صبحانه با زرافهها» که با استقبال خوب تماشاگران سینمای رسانه جشنواره فیلم فجر در برج میلاد همراه بود، سروش صحت کارگردان این فیلم گفت: من آدم خیلی خوش شانسی هستم که این سوپراستارها در فیلم من بازیکردند و چقدر باعث افتخار بود برای من که توانستم همه عوامل این فیلم را در کنارم داشته باشم.
او در پاسخ به اینکه آیا فیلمش هجویهای از دنیای مدرن است گفت: جوابش را دقیق نمیدانم و شاید هر چه بگویم دروغ باشد اما میتواند یک هجویه باشد.
وی در پاسخ به اینکه آیا به عنوان فردی کتابخوان قصد ساخت اثری اقتباسی از ادبیات را ندارد،گفت: من و ایمان(صفایی) آرزو داریم که از یکی از آثار گنجینه ادبیات ایران یا دنیا به عنوان یک اثر اقتباسی، فیلم بسازیم.
صحت درباره اینکه چطور ایده فیلم را پیدا کرده است، با اشاره به همکاری مشترک خود با ایمان صفایی توضیح داد: رفاقت و بخشش دو موضوعی هستند که برای من همیشه مورد توجه بودند. ما سه ایده اولیه داشتیم که شامل رفاقت چند آقا، چند زن و یکی هم داستانی در دو بخش با رقابت چند آقا و چند خانم میشد که فعلا شرایط ساخت این یکی مهیا شد و امیدوارم دو داستان دیگر را هم بتوانم بسازم.
وی با اشاره به زحمتی که هر کدام از عوامل در این فیلم کشیدهاند، گفت: من این فیلم را به شدت مدیون کمکهای فیلمبردار، آرمان فیاض هستم.
او در بخشی از این نشست که صحبت از لوکیشنهای فیلم شد گفت: پیدا کردن لوکیشینی که هم روح داشته باشد و هم لانگشات، سخت است و فکر میکنم در زندگی هم باید دنبال لوکیشنی باشیم که روح و لانگ شات را با هم داشته باشد.
صحت پایان فیلم خود را روشن و همراه با بخشش، امید و زندگی دانست و گفت: برای همه ما ۱۰ دقیقه آخر فیلم جایی جدا از ۹۰ دقیقه دیگر دارد و بسیار مهم بود. من می دانم همه چیز را نمیتوانیم ببخشیم،ولی اگر یکسری چیزها را در زندگی شخصی، روابط و…. ببخشیم، زندگی هم بهتر خواهد شد. امیدوارم شعار نداده باشم ولی دوست دارم زندگی به این شکل باشد.
او گفت: پایان اجتنابناپذیر است و همیشه تلخ. پایان این فیلم تلخ نیست؛ کلا پایان تلخ است.کدام پایانی را در زندگی سراغ دارید که شیرین باشد؟ با این وجود پایان «صبحانه با زرافهها» تلخ نیست. این فیلم برآمده از اعتقادات من است. «صبحانه با زرافهها» در ترویج دوستی است. میدانم که همیشه نمیتوانیم بخشش داشته باشیم؛ اما اگر به آن دقت کنیم میبینیم که با بخشش زندگی بهتر میشود. شاید چون آدم پر اشتباهی هستم، میخواهم که بخشش هم ترویج پیدا کند.
در این نشست، پژمان جمشیدی که برای فیلمبرداری سریال «زیرخاکی» عازم سفر بود، در تماسی تلفنی با تشکر از اهالی رسانه بابت انتقادها و حمایتهایشان از او، در سخنانی خاطرنشان کرد: آقای صحت کارگردان سریالی بودند که پیمان قاسمخانی مرا معرفی کرده بود و او باعث ورود من به این عرصه شد.
در این نشست، بجز سروش صحت (کارگردان)، سیدمصطفی احمدی (تهیهکننده)، خشایار موحدیان (تدوینگر)، آرمان فیاض (مدیر فیلمبردادی)، مهیار علیزاده (آهنگساز)، امیرحسین حداد (طراح صحنه) و امین صفایی (نویسنده) هم حضور داشتند.
سومین روز جشنواره فیلم فجر در سینمای رسانه در حالی تا پاسی از نیمه شب ادامه داشت که تحت تاثیر برد تیم ملی فوتبال ایران و تماشای فیلمی متفاوت از سروش صحت قرار گرفت.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، شنبه ۱۴ بهمنماه جشنواره بینالمللی فیلم فجر کار خود را با نمایش چهار فیلم و پخش مسابقه فوتبال ایران و ژاپن در یک سانس ویژه به پایان رساند.
در این روز فیلمهای «صبح اعدام» به کارگردانی بهروز افخمی، «شهسوار» به کارگردانی حسین نمازی، «قلب رقه» به کارگردانی خیرالله تقیانیپور و «صبحانه با زرافهها» به کارگردانی سروش صحت در سینمای رسانه در مرکز همایشهای برج میلاد رونمایی شدند که در ادامه حاشیههایی بر متن این روز را میخوانید.
* نمایش فیلم «صبح اعدام» که بر اساس یک گزارش واقعی از روزنامه کیهان در دهه ۴۰ و درباره ساعتهای پایانی زندگی طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی پیش از تیرباران بود، بازخوردهای متفاوتی میان اهالی رسانه و منتقد داشت. برخی این فیلم سیاه و سفید و مستند گونه را اثری ساخته شده از ویکی پدیا میدانستند و برخی هم آن را فیلمی قابل قبول نسبت به برخی دیگر از آثار افخمی که بر مبنای زندگی فرد خاصی ساخته شده بود، عنوان میکردند.
* با پایان نمایش فیلم «صبح اعدام» اعلام شد که از ساعت ۱۵ بنا به درخواست اهالی رسانه مسابقه فوتبال ایران و ژاپن در سالن اصلی پخش خواهد شد و به همین دلیل برای برگزاری نشست خبری این فیلم برخی تشریفات ورود و خروج به سالن حذف شد. در این نشست بهروز افخمی بدون اینکه اعتراضی کند برای همراهی با علاقمندان به تماشای مسابقه فوتبال با پاسخهای کوتاه در هرچه سریعتر برگزار شدن نشست همکاری کرد.
* پخش مسابقه فوتبال هنگام برگزاری جشنواره فجر برای اهالی رسانه پیشتر هم سابقه داشت. سالها قبل در همین برج میلاد یک بار دیگر این اتفاق برای یک مسابقه داخلی (دربی) اتفاق افتاده بود. بعد از اینکه ایران یک گل از ژاپن عقب افتاد، برخی منتقدین و خبرنگاران ترجیح دادند به جای تماشای مسابقه وقت خود را بیرون از سالن و برای صرف نوشیدنی و گپ و گفت بگذرانند اما با زدن گل مساوی تقریباً همه حاضران در مرکز همایشهای برج میلاد در سالن اصلی یا در راهروهایی که تلویزیونهایی تعبیه شده بود مشغول تماشای این مسابقه هیجانانگیز شدند.
* در سانس بعدی پیش از نمایش فیلم در تیزری عنوان شد که روز سوم جشنواره به یاد مرحوم مرتضی پورصمدی (فیلمبردار) برگزار میشود که بعد از آن با حضور دبیر جشنواره از خانواده این هنرمند تقدیر شد.
* «شهسوار» و «قلب رقه» – یکی کمدی و یکی با موضوع مبارزه با نیروهای داعش- از فیلمهای پرمخاطب جشنواره در سینمایی رسانه بودند که هر کدام موافقان و منتقدان خود را داشتند. در این بین «شهسوار» شباهتهای زیادی به فیلم «شادروان» ساخته دیگر کارگردانش حسین نمازی داشت که البته این موضوع در نشست خبری فیلم رد نشد.
* محمدرضا شریفینیا بازیگر فیلم «قلب رقه» که یک فیلم دیگر هم در جشنواره دارد، پس از چند سال در یک نشست خبری در جشنواره فجر حاضر شده بود.
* دبیر جشنواره فیلم فجر عصر روز گذشته (۱۴ بهمن) به بازدید از غرفههای رسانهای و خوش و بش با نمایندگان هر کدام از این رسانهها پرداخت و بعد در جمع خبرنگاران پاسخگوی سوالات آنها شد. او درباره حاشیهای فیلم «بیبدن» و در پاسخ به اظهارات سازندگان این فیلم در اعتراض به راه نیافتن فیلمشان به بخش سودای سیمرغ گفت، هیأت انتخاب تنها نیمی از فیلم را که به طور کامل در اختیار داشت تماشا کرده و بر همان اساس آن را برای بخش نگاه نو انتخاب کرد.
* آخرین فیلمی که در برج میلاد در روز سوم جشنواره نمایش داده شد، تازهترین ساخته سروش صحت بود که با جدول زمانبندی جشنواره تنها با یک ساعت تاخیر اکران شد. بعد از فیلم جواد عزتی (تمساح خونی) این دومین فیلمی بود که تعداد قابل توجهی از مخاطبان خود را در سینمای رسانه نسبت به تماشای یک اثر کمدیِ با کیفیت راضی نگه داشت.
* در نشست خبری فیلم «صبحانه با زرافهها» هیچ کدام از بازیگران اصلی یعنی بهرام رادان، پژمان جمشیدی، هوتن شکیبا، هادی حجازیفر و بیژن بنفشهخواه حضور نداشتند و فقط پژمان جمشیدی که عازم سفر برای فیلمبرداری سریال «زیر خاکی» بود در تماسی تلفنی به نمایندگی از دیگر بازیگران دقایقی کوتاه صحبت کرد.
* «صبحانه با زرافهها» سومین فیلمی بود که در این مدت پس از «تمساح خونی» و «بیبدن» با بازی پژمان جمشیدی به نمایش درآمد. جمشیدی که چند سال قبل پس از اینکه نامزد دریافت سیمرغ جشنواره فجر شده بود، با واکنش برخی اهالی رسانه مواجه شد، در نشست خبری فیلم «صبحانه با زرافهها» که ساعت یک بامداد در برج میلاد در حال برگزاری بود، از تمام خبرنگارانی که در این سالها با انتقادها و نیز تشویقها او را حمایت کردند قدردانی کرد.
* سروش صحت که در فیلمش رد پای کمدی خاص او را به وضوح میتوان دید، تاکید کرد در فیلمش به دنبال ترویج بخشش، دوستی و امید است. او امیدوار بود که با فیلمش شعار نداده باشد و در صحبتهایی که رنگ و بوی فلسفی داشت بیان کرد: خوب است که در زندگی همیشه دنبال لوکیشنی باشیم که هم روح داشته باشد و هم لانگ شات.
نخستین عکس از آرمین رحیمیان در قامت شهید حسین همدانی در فیلم سینمایی «آسمان غرب» رونمایی شد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی پروژه، همزمان با پیشفروش بلیتهای فیلم سینمایی «آسمان غرب» به نویسندگی و کارگردانی محمد عسگری و تهیهکنندگی حبیب والینژاد که در بخش مسابقه سودای سیمرغ چهلودومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر حضور دارد، نخستین عکس از آرمین رحیمیان رونمایی شد.
آرمین رحیمیان بازیگر سینماست که در سالهای اخیر در نقشهای مختلفی ظاهر شده و حالا در این فیلم سینمایی با گریمی متفاوت، در قامت سردار شهید حسین همدانی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران نقشآفرینی میکند. در «آسمان غرب» گوشهای از مبارزات و ایستادگی سرسختانه شهیدحسین همدانی و حسین ادبیان در کنار خلبانان هوانیروز ارتش و نیروهای مردمی را برای جلوگیری از سقوط شهر سرپل ذهاب شاهد هستیم. این فیلم دلاورمردیهای شهید علیاکبر شیرودی را در التهابات یک ماه نخست جنگ در منطقه غرب کشور به تصویر میکشد.
میلاد کیمرام، امیرحسین آرمان، نادر فلاح، آرمین رحیمیان، کریم امینی، روح الله زمانی، محمدرضا صولتی، پیام اینالوئی، احسان عباسی، صفر محمدی، راحیل لطفی، احسان صاحب الزمانی، یوسف فروتن، کیوان آزاد، پرهام غلاملو، سمیه مهری، نیوشا علیپور، وحید عبدالمجیدی، رامین قربانی، مهران میرزایی، مجتبی واشیان، توران یاقوتی، امیر حسین شام بیاتی، محمد طلایی و باحضور افتخاری تورج الوند و نسیم ادبی در این اثر نقشآفرینی میکنند.
این اثر که روز چهارشنبه ۱۸ بهمن ماه در سینمای رسانهها به نمایش درمیآید، آخرین مراحل آمادهسازی خود را برای نمایش در جشنواره فجر فیلم ۴۲ سپری میکند.
«آسمان غرب» محصول سازمان سینمایی سوره و بنیاد سینمایی فارابیست که با مشارکت ارتش جمهوری اسلامی ایران تولید شده است.