سینمای ایران در شهریور ۱۴۰۴: پارادوکسیکال، چندوجهی؛ ترکیبی از تهدیدها و فرصت‌ها

تحریم‌ها و محدودیت‌های اقتصادی همچنان بزرگ‌ترین مانع برای سینمای ایران است. کمبود بودجه، دشواری در تهیه تجهیزات، مشکلات پخش بین‌المللی و کاهش قدرت خرید مردم (که بر گیشه سینماها تأثیر مستقیم گذاشته) همگی ریشه در این مسئله دارند. در همین راستا، به دلایل مختلف از جمله تحریم‌ها، مسائل سیاسی و همچنین تغییر اولویت‌های درونی، حضور سینمای ایران در جشنواره‌های معتبر جهانی نسبت به دهه‌های گذشته کمرنگ‌تر شده است.

همچنین دسترسی گسترده به فیلم‌ها، سریال‌ها، و برنامه­های داخلی و خارجی از طریق پلتفرم‌های مختلف ایرانی و خارجی، ذائقه مخاطب را تغییر داده و رقابت برای جذب تماشاگر به سالن‌های سینما را بسیار دشوار کرده است؛ ضمن این که، فضای نظارتی جدید و مدیریت سینما که ناشی از سیاست­های دولت چهاردهم است، بر محتوا، فرم و حتی انتخاب بازیگران و عوامل تأثیر گذاشته و موجب شده بسیاری از فیلم‌سازان شناخته شده، یا به سمت ساخت آثار کاملاً مطمئنه و بی‌حاشیه بروند یا با مشکلات متعدد برای اکران فیلم‌هایشان مواجه شوند.

با وجود این، علیرغم مشکلات و شکست فیلم­های پر سر و صدای منتقدان و صاحبان آثار (مثل «متروپل»: محمدعلی باشه آهنگر)، فیلم‌های کمدی همچنان به موفقیت‌های مالی دست پیدا می­کنند و روشن بودن چراغ وجود مخاطبان بالقوه را همچنان روشن نگه می­دارند. در کنار آن، آثار مستند و سینمای حقیقت‌محور (مانند «عاتقه»: مسعود دهنوی) با پرداختن به مسائل واقعی و روز، هم در جشنواره‌ها و هم نزد مخاطب داخلی جایگاه خود را حفظ کرده‌اند.

در چنین شرایطی، فیلم‌سازان جوان به دنبال راه‌های جدیدی برای تولید و دیده شدن هستند. آنان با استفاده از فضای مجازی برای معرفی آثار و جذب حامی این موضوع را پیگیری می­کنند و بر آن اصرار دارند. وجود استعدادها و نیروی خلاق در فیلم و سینمای ایران همچنان فرصت بی­بدیلی برای کشور و جهان است تا با بهره­مندی از استعداد و نوآوری فیلم‌سازان، بازیگران و متخصصان جوان در کنار تجربه­ها و پختگی پیشکسوتان این عرصه، این نیروی خلاق را به میدان آورده، فرصت واقعی رشد و شکوفایی در اختیار آنان قرار گیرد.

مدیریت سینمای ایران همچنان، فاقد چشم‌انداز روشن (همسو با نگرش ملت ایران)، استراتژی منسجم و توانایی حل بحران‌های ساختاری است. ادامه­ی روند فعلی می‌تواند به حذف، گوشه­نشینی، و فرار استعدادها منجر شده، بیش از پیش به کاهش کیفیت تولیدات، از دست دادن مخاطب داخلی، و انزوای بین‌المللی بیشتر بینجامد.

    به هر تقدیر، وضعیت امروز سینمای ایران (در شهریور ماه جاری) را می‌توان «تحت فشار اما زنده» توصیف کرد. این سینما ممکن است در یک دوران گذار پیچیده قرار داشته باشد که در آن محدودیت‌ها و تهدیدهای بیرونی و درونی بر آن سایه انداخته، اما نیروی خلاق، علاقه مخاطب، و تمایل مثبت مسئولین، هنوز به طور کامل از بین نرفته است. با این حال، آینده فیلم و سینمای ایران به شدت به تغییر و تحولات کلان سیاسی اقتصادی کشور و همچنین یافتن راه‌حل‌های جدید برای تولید و پخش خارج از چارچوب‌های موجود وابسته است.

بیژن همدرسی: تحلیلی بر سریال عملیات مهندسی؛ نفوذ و جنایت بال های سقوط کرکس خیانت

سریال «عملیات مهندسی» به کارگردانی سروش محمدزاده و تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی، محصول مرکز سیمافیلم است که از شبکه سه سیما پخش می شود. این مجموعه با حضور بازیگرانی چون حمید گودرزی، علی دهکردی، ثریا قاسمی، مریم سعادت، یوسف تیموری، مرتضی امینی‌تبار، نادر سلیمانی ، محمود پاک‌نیت و تنی چند از هنرمندان جوان ساخته شده و به یکی از تولیدات شاخص تلویزیون در حوزه بازنمایی تاریخ سیاسی–اجتماعی دهه شصت بدل گردیده است.
«سازمان همیشه خائن»
سریال عملیات مهندسی در روایت تاریخی خود، نگاهی منصفانه و واقع‌بینانه به فضای سیاسی و اجتماعی اوایل دهه شصت دارد؛ دهه‌ای که با فعالیت پررنگ گروهک‌های سیاسی و به‌ویژه سازمان منافقین شناخته می‌شود. سریال عملیات مهندسی در رسالت هنری و تاریخی خود، توانسته با بازنمایی دقیق روابط انسانی، ذهنیت‌های متضاد و نوع ارتباط نیروهای به ظاهر انقلابیِ سازمان منافقین، تصویری نزدیک به واقعیت آن دوران ارائه دهد.

از نقاط قوت این اثر تلویزیونی، نمایش شیوه تفکر و استدلال رده‌های بالای سازمان منافقین است؛ جایی که نشان داده می‌شود چگونه رهبران این گروه، با توجیهات ایدئولوژیک و سازمانی، هواداران خود را استثمار ذهنی می‌کردند و برای رسیدن به اهداف خویش هیچ ارزشی برای جان انسان‌ها قائل نبودند. بازنمایی ربایش و شکنجه پاسداران کمیته، و همچنین جنایت‌های کور منافقین در ترور مردمان بی‌گناه مردمان، از دیگر بخش‌هایی است که سریال با جسارت و بی‌پرده آنرا به تصویر کشیده است؛ واقعیت‌هایی که نه قابل انکارند و نه توجیه.

وجه مهم دیگر سریال، تأکید بر مظلومیت خانواده قربانیان ترورهای کور است که پرداختن به این بعد انسانی در سریال عملیات مهندسی، بار عاطفی داستان را تقویت کرده و مخاطب را به همذات‌پنداری با رنج بازماندگان نزدیک می‌کند.

از منظر فرمی، «عملیات مهندسی» دارای ریتمی متعادل است و عامدانه از تعجیل در روایت وقایع پرهیز کرده. صحنه‌های اکشن و پر تعلیق‌ سریال بخوبی در چارچوب منطق درام ساخته شده‌اند و به بار واقع‌گرایانه اثر کمک کرده‌اند.
کارگردانی در طراحی صحنه‌های مهیج، بیش از آنکه به جلوه‌های اغراق‌آمیز متکی باشد، به واقعیت تاریخی و حس موقعیت وفادار مانده است.

صحنه‌پردازی و طراحی تولید، یکی دیگر از نقاط برجسته سریال است. بازسازی فضای شهری و اجتماعی دهه شصت با دقتی بسیار خوب انجام شده و در خدمت باورپذیری داستان قرار گرفته است. همچنین فیلم‌برداری با انتخاب میزانسن‌های روان و کادربندی‌های متناسب، توانسته حس تعلیق، ترس و هیجان را منتقل کند.

از نظر بازیگری، انتخاب‌ها موفق بوده‌اند. در کنار چهره‌های شناخته‌شده‌ای چون حمید گودرزی و علی دهکردی، اینبار شاهد بازی‌ متفاوت و شایسته توجه از یوسف تیموری و مرتضی امینی‌تبار هستیم که توانسته‌اند فراتر از قالب‌های همیشگی خود ظاهر شوند.

شاید موسیقی تیتراژ پایانی می توانست از انتخاب خواننده و یا ملودی کمی متفاوت تر باشد و حتی تماشاچی را برای دیدن قسمت بعدی تشویق کند ، که در این مورد موفقیت چندانی نداشت.

نویسندگان اثر، با اشرافیت کامل بر تاریخ عملیات موسوم به «مهندسی» منافقین، توانسته‌اند اثری مستندگونه اما دراماتیک خلق کنند؛ به‌ویژه در برجسته کردن نقش مردم در شناسایی و مقابله با منافقین که یکی از مؤلفه‌های کلیدی در موفقیت‌های امنیتی آن سال‌ها بود.

«عملیات مهندسی» را می‌توان یکی از موفق‌ترین تلاش‌های تلویزیون در بازخوانی تاریخی دهه شصت دانست؛ اثری که توانسته هم به تاریخ وفادار بماند و هم مخاطب امروز را با خود همراه کند. اگرچه ضعف‌هایی چون موسیقی تیتراژ و برخی کاستی‌های جزئی در ریتم اپیزودیک به چشم می‌خورد، اما در کلیت، سریالی است که هم ارزش مستندنگارانه دارد و هم ارزش دراماتیک؛ و به‌ویژه برای نسلی که آن روزها را ندیده‌اند، روایتی صادقانه از حقیقتی پنهان‌مانده است.

مهدی متولیان: پیرپسر و نسبیت‌گرایی در استتیک مدرن

این نوشته را به عنوان نقد فیلم نخوانید. فیلمی بهانه شده تا از یک بیماری حرف بزنیم.

چیزی که پیرپسر را پدیده‌ی این روزها می‌کند، قدرت ذاتی فیلم نیست. این هم مثل هزاران فیلمی که در این سال‌ها ساخته شده، تا چند صباح دیگر به فراموشی سپرده خواهد شد. پدیده شدن پیرپسر حتی به اسم و رسم فیلم‌سازش هم ربطی ندارد. پیرپسر از آن جایی ارج و ارزش پیدا می‌کند که زیباشناسی ما دچار بحران نسبیت شد.

نسبیت در زیباشناسی یعنی این‌که زشتی هم در ساختار زیباشناسی شأن پیدا کرده و دیگر زیبایی به مفهوم کهن آن در هنر جدید چندان رسمیت ندارد. در زیباشناسی مدرن، بازنمایی ظریف و باورپذیر زشتی‌ها، اعم از هرآن‌چه که بشر از آن کراهت دارد، در ساخت زیبایی نقش دارد و دست کم به عنوان اجزایی از یک کمپوزسیون زیبا شناخته می‌شود. و حتی نه به این عنوان که در کنتراست با زیبایی قرار بگیرد و به زیبایی معنا ببخشد. بل‌که زشتی محض زشتی هم زیباست و می‌تواند هنرمندانه باشد! این را شاید کسانی در عالم نظر رد کنند، اما اکنون در هنر جهان شاهدیم عملاً چنین اتفاق‌هایی می‌افتد و ستایش هم می‌شود! مثل ماجرای کنسرو مدفوع پیرو مانزونی. چند فیلم و نقاشی و موسیقی می‌شناسید که عملاً برایتان چنین تداعی دارند؟!

هنر مدرن می‌گوید خلاقیت آزاد است؛ هیچ محدودیتی نیست. زیبایی به معنای کهن – یعنی همان که بشر فطرتاً می‌شناسد – هم چهارچوبی محدودکننده است. پس زشتی را هم در هنر راهی هست. هر که بهترین بازنمایی را از پستی‌ها و بدسگالی‌های بشر انجام دهد، نشان بالاترین هنرمند را به او می‌دهیم… نتیجه می‌شود: پیرپسر.

حتماً شنیده‌اید که گزینه‌ی شرکت در جشنواره‌های خارجی هم هست. اصلاً مگر می‌شود نباشد؟! حالا بنشینید و تماشا کنید که در این جشنواره‌گردی چند نشان هنری دشت خواهد کرد.

خلاصه فیلم هرچه دارد از اصل بلامنازع “نسبیت‌گرایی در زیبایی‌شناسی” است. چیزی که هنرمند مدرن در جریان سال‌ها تعلیمات خود آموخته و حتی مخاطب هم همین را پذیرفته است. او هم نگاه می‌کند و هرچه زشتی را با جزئیات بیش‌تر و ملموس‌تر ببیند، هرقدر بافت طبیعی‌تر و باورپذیرتری دریافت کند، بیش‌تر جذب می‌شود و آن را ستایش می‌کند. مخاطب هم یاد گرفته که چه‌طور از مشاهده‌ی زشتی لذت ببرد و آن را برای خود یک تجربه‌ی هنری تلقی کند. چنان این را پذیرفته و باور کرده‌اند که به این نوشتار خواهند خندید یا با تعجب به هم می‌گویند: “این چه می‌گوید؟! اصلاً چیزی از هنر می‌داند؟!”

روزگاری مردمان در هنر آرمان‌هایشان را پیدا می‌کردند و لذت را در فرا رفتن از واقعیات رنج‌بار و زشت زندگی می‌جستند. همان‌طور که کودکان در نقاشی آمال و رویاهایشان را بازنمایی می‌کنند. اما حالا هنر، فرآیندی گریزان از آرمان است و در فرو رفتن در واقعیات نامطلوب زندگی خلاصه می‌شود. گویا هنر و هنرمند بی‌آرمان شده و میل به زشتی و شرارت در او قوی‌تر از حسن و نیکی و کمال است!

بله؛ مشیت خدا بر آن مقدر شده بود که بشر به پست‌ترین مرتبه‌ی خلقت نزول کند و در دل سختی‌ها و محنت‌ها و در تقابل دائم با شر مقیم شود؛ لکن قرار نبود که مقیم بماند. هنر یکی از آن مواهبی بود که خداوند به بشر عطا کرد تا بتواند پس از آن‌که نزول یافت، راه عروج در پیش بگیرد. مردمان گذشته باور داشتند که هنرمندان راه یافتگانند و دست کم به مراتبی از عروج رسیده‌اند.

اما امروز گویا هنر کار کسانی است که قسم خورده‌اند در این “پست‌ترین مرتبه‌ی خلقت” جاودانه بمانند و جم نخورند! امروز هنرمند کسی است که بیش‌تر در مراتب پستی بلولد و هرچه بهتر پستی و پلشتی را بازنمایی کند. در این بین شبه روشن‌فکران وطنی شادند که پیشروترین هنرمندان در این معنای جدید باشند. آن‌ها گمان دارند تخم دوزرده می‌کنند که در این باتلاق فروتر ‌می‌روند! عوض این‌که برای نجات بکوشند. آن‌ها به این باتلاق خیلی دل‌بسته‌اند و انس عجیبی با آن گرفته‌اند. هر که را هم که بخواهد خود و ملتش را بالا بکشد، تخطئه می‌کنند.

در مفهوم استتیک (زیبایی‌شناسی) مدرن، در ابتدا لذت و شادی معیار بود. اما امروز در جریان هنری که فیلم پیرپسر یکی از آن‌هاست، همین دو معیار هم نسبیت پیدا کرده. حالا از شکنجه هم می‌توان لذت برد! و شادی را در تجربه‌ی مجازی مصیبت پیدا کرد! فیلمی رنج‌آور ببین و با آن شاد شو!

من نمی‌دانم آیا واقعاً این تناقض عجیب در قاموس هنر مدرن پذیرفته شده؟ و یا با فلسفه‌بافی‌های نیست‌انگارانه همه را متقاعد می‌کنند که همین درست است و هنر یعنی همین؟! هرچه هست، واضح است که در این قاموس، لغت مقدس آزادی آن‌همه شأنیت دارد که می‌توان همه‌ی مفاهیم دیگر را در پایش قربانی کرد… حتی اصل زیبایی را! حتی خود هنر را. تا مبادا چیزی در میان بماند که مانع از آزادی هنرمند شود. اما کدام آزادی؟

در پیرپسر نتیجه یا پایان‌بندی مهم نیست. مهم نیست که یک عدالت هیچکاکی هم باشد و قهرمان هم نجات یابد. بلکه همراه شدن با متن و اجزاءِ کریه و نفرت‌انگیز فیلم کافی است تا زیبایی مدرن بیآفریند… و می‌توان از آن لذت برد! این قاعده را هم فیلم‌ساز خوب آموخته و هم مخاطبش. هر دو فرزند این زمانه‌اند. در این زمانه زیبایی‌شناسی مدرن، به معنایی تعمیم‌یافته از شادی و لذت اتکا کرده؛ آن‌قدر تعمیم‌یافته که حتی به ضد خود بیانجامد! پس هنر آن است که بتوانی هرچه بیش‌تر روح مخاطب را بخراشی، و به ماتم و افسردگیش بیافزایی!

جاهلانه است، نه؟!… یَمشی مُکِبّاً عَلی وَجهِه

بیژن همدرسی: پیوندهای بی‌مرز در آستانه جدایی ناخواسته


در روزگاری که دیوارهای سیاست و قانون، گاه بلندتر از پل‌های انسانیت می‌شوند، مرور حضور هنرمندان افغان در ایران، نه فقط یک یادآوری انسانی، بلکه ضرورتی فرهنگی است. مهاجرت میلیون‌ها افغان به ایران طی چهار دهه گذشته، نه فقط ساخت‌وساز و کارگری به همراه آورد، بلکه بخشی از جانِ هنر ایران را نیز غنا بخشید. از کوچه‌های حاشیه‌ای تا صحنه‌های رسمی هنر، پیوند هنری میان دو ملت، آرام و عمیق و بی‌ادعا شکل گرفت.

این پیوند، تنها از اشتراکات زبانی و مذهبی تغذیه نکرد؛ بلکه از ریشه‌های فرهنگی هزارساله‌ای نشأت گرفت که هرات و نیشابور و بلخ و شیراز را در حافظه‌ی تاریخی خود یکی می‌دانست. شاعران مهاجر، موسیقی‌دانان خاموش، نقاشان پرکار و بازیگرانی که میان بودن و نبودن تاب خوردند، همه و همه بخشی از «هنرِ بدون مرز» در ایران شدند.

در عرصه نقاشی و هنرهای تجسمی، می‌توان از نجیب مایل هروی، استاد مسلم مینیاتور و نگارگری، یاد کرد که سال‌ها در دانشگاه‌های ایران تدریس کرد و آثاری ماندگار از هنر کهن ایران‌زمین خلق نمود. او نه‌تنها از مفاخر هنر افغانستان است، بلکه نامی شناخته‌شده در محافل هنری ایران به شمار می‌رود. همچنین داوود نیکنام، هنرمند خوشنویس افغان، در دهه‌های گذشته سهم چشم‌گیری در معرفی مکتب خوشنویسی فارسی به نسل جدید داشت.

در موسیقی، نوای رباب، دوتار و غزل‌خوانی افغان، در دل موسیقی نواحی خراسان جای گرفت. گروه‌هایی چون سماع افغانستان یا خاوران، با ترکیب هنرمندان ایرانی و افغان، کنسرت‌هایی برگزار کردند که روایت‌گر تاریخ و رنج مشترک بود. این گروه‌ها گاه در جشنواره‌های فجر و گاه در محافل کوچک‌تر، هم‌نوا با هنرمندان ایرانی نواختند و نشان دادند که موسیقی، مرز نمی‌فهمد.

در تئاتر خیابانی، بسیاری از مهاجران نسل دوم و سوم افغان، با زبان نمایشی، از هویت و درد و رؤیای خود گفتند. در حاشیه‌ شهرهایی چون مشهد، تهران، سمنان و زاهدان، تئاتر بدل به رسانه‌ی بی‌سانسور مهاجران شد. نمایشی درباره تبعیض، نژاد، عشق‌های ممنوعه یا رؤیای بازگشت، با مخاطبانی ایرانی اجرا شد و گاه مخاطب را به تأمل، گاه به اشک، و گاه به احترام واداشت.

اما شاید شناخته‌شده‌ترین چهره هنری این مهاجرت، فرشته حسینی باشد. بازیگر جوان افغان که در ایران متولد شد و با بازی در آثاری چون «رفتن»، «شبی که ماه کامل شد» و سریال «قورباغه»، توانست نام خود را در میان ستارگان سینما ثبت کند. بازی‌های او، نه صرفاً نمایش مهارت، که تجسم دردی بود که نسلش سال‌ها کشیده بود: درد مهاجرت، طرد، نادیده‌گرفتن و تلاش برای اثبات. فرشته، تجسم همان پیوند ناگسستنی فرهنگی ایران و افغانستان است؛ پیوندی که نه قابل اخراج است، و نه قابل انکار.

امروز که موج خروج اتباع غیرمجاز از ایران شدت گرفته، نگرانی بزرگی در میان فعالان فرهنگی و هنری پدید آمده است: آیا در میان این رفتگان، بخشی از حافظه‌ی هنری مشترک ما نیز کوچ می‌کند؟ آیا می‌توان مرزی میان مهاجرت غیرقانونی و مهاجرت فرهنگی کشید؟ آیا می‌توان هنرمندی را که در دل این خاک ریشه زده، بی‌هیچ نگاه عادلانه‌ای، صرفاً به‌خاطر هویت مهاجرتی‌اش، طرد کرد؟

فرهنگ، پیش از آنکه بر اساس ملیت سنجیده شود، بر اساس ریشه، اثر و پیوند سنجیده می‌شود. هنرمندان افغان در ایران، نه تنها «مهمان» نبودند، بلکه در بسیاری عرصه‌ها، «شریک» بودند؛ شریک در خلق، در بیان، در امید. آنچه از آنان باقی مانده، نه فقط خاطره است، بلکه بخشی از تاریخ فرهنگی ماست.
حذف این تاریخ، حذف بخشی از خود ماست.

تناقض سینمای ارزشی: وفاداری میلیونی به آرمان‌ها، بی‌مهری به پرده سینما!

مهدی عظیمی میرآبادی: پس از توقف جنگ تحمیلی 12 روزه ی رژیم صهیونیستی علیه ایران بزرگ به واسطه عنایات الهی و حضور مقتدرانه ی ملت قهرمان ایران اسلامی و به دست رزمندگان مؤمن، قدرتمند، و جان برکف نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و با هدایت فرمانده ی کل قوا و رهبر معظم انقلاب اسلامی؛ ملت شریف شهدای این نبرد را با حضوری میلیونی و چشمگیر بدرقه کردند و یاد آنان را گرامی داشتند. این حضور خیره کننده تازگی ندارد و مردم انقلابی کشور بارها و بارها از مراسم های 22 بهمن و روز قدس هر سال گرفته تا نماز جمعه ­های نصر، تشییع شخصیت های برجسته دینی و انقلابی همانند حضرت امام خمینی (ره)، حضرت آیت الله العظمی بهجت، سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی، و…، همچنین در پاسداشت ایام خاصی همچون عید غدیر، عاشورای حسینی، ماه مبارک رمضان، عید فطر، و… این حمایت جانانه از انقلاب اسلامی و ارزش های اسلامی و انقلابی را بدون کمترین اجبار و اکراهی با حضور خود اعلام کرده­ اند.

با توجه به چنین فضایی در اعتبار اجتماعی ارزش­ های انقلابی و اسلامی، مشکلی اساسی در پهنه­ ی سینمای امروز هست که به عنوان یکی از پرسش‌های اساسی مطرح می­ شود: با وجود جمعیت میلیونی طرفداران ارزش‌های انقلاب اسلامی، چرا مخاطبان عام بسیاری از فیلم‌های ارزشی را مورد بی ­مهری قرار می ­دهند؟ برخی از افراد که اگر به آنان پلاک نفوذی چسبیده نشود، لاأقل آنان را می ­توان نادان یا غافل برشمرد، روی گردانی از ارزش­ های الهی و انقلابی توسط عموم مردم را علت این بی­ مهری برمی­ شمارند، که بر اساس آن چه در بالا گفته شد، غلط بودن آن پر واضح است. بر این اساس به نظر می ­رسد، رسیدن به پاسخ این پرسش، پیچیده‌تر از آن است که برخی تصور می‌کنند. برای درک دقیق‌تر این موضوع، سعی می ­کنم برخی لایه‌ها را در حد ظرفیت این متن مورد بررسی قرار دهم.

در وهله نخست باید اذعان کرد، تاریخ سینمای ایران نشان داده است که وقتی این مفاهیم در قالب روایت‌های هنرمندانه و جذاب ارائه شوند، معمولا با استقبال گسترده مواجه شده­ اند. نمونه‌های موفق این الگو را می‌توان در آثاری مانند «مختارنامه»، «شیار ۱۴۳»، «یوسف پیامبر»، «افق»، «آژانس شیشه­ ای»، «از کرخه تا راین»، «اخراجی‌ها»، «چ»، «ماجرای نیمروز»، «به رنگ خدا»، «روز صفر»، و… مشاهده کرد که توانسته‌اند هم مخاطب عام را جذب کنند و هم در بسیاری از موارد نظر منتقدان را به خود معطوف دارند.

یکی از دلایل اصلی از بی­ مهریِ احتمالی مردم به فیلم­ های ارزشی به شیوه ارائه و بسته‌بندی محتوای آثار مذکور برمی‌گردد. بخشی از این فیلم‌ها دچار نوعی تکرار و کلیشه‌گرایی شده‌اند که برای مخاطب امروز جذابیت چندانی ندارد. شخصیت‌های یک‌بعدی و فاقد عمق روان‌شناختی، داستان‌های پیش‌بینی‌پذیر و فاقد پیچیدگی‌های دراماتیک، پیام‌های مستقیم و شعارگونه، به طور طبیعی مخاطب امروزی که در معرض بهترین تولیدات سینمایی جهان قرار دارد را پس می­ زند تا جایی که چندان تمایلی به دیدن چنین آثاری نشان ندهد.

از دلایل دیگر، نبود یا کمبود تنوع ژانری است. سینما محدود به ژانرهای جنگی و تاریخی باعث ریزش مخاطب می­ شود. فیلم­ های سینمایی و سریال­ های تلویزیونی و پلتفرمی این ظرفیت را دارند تا در آن ها ارزش‌های اسلامی و انقلابی را در قالب‌های مختلفی از کمدی گرفته تا درام اجتماعی و حتی علمی‌تخیلی بیان کرد. تجربه موفق «اخراجی‌ها» نشان داد که وقتی مفاهیم ارزشی در قالب ژانرهای مردمی ارائه شوند، استقبال چشمگیری از آنها به عمل می‌آید.

سومین دلیل را می­ توان در زمینه­ ی تبلیغات و بازاریابی جستجو کرد که از عوامل مؤثر در پاسخ به سؤال مزبور است. بسیاری از فیلم‌های ارزشی با وجود کیفیت قابل قبول، به دلیل ضعف در تبلیغات و معرفی، نتوانسته‌اند به مخاطبان بالقوه خود دست پیدا کنند. در عصر حاضر که مثلاً فضای مجازی نقش تعیین‌کننده‌ای در جذب مخاطب دارد، استفاده بهینه از این ظرفیت‌ها می‌تواند به پذیرش آثار ارزشی منجر شود.

البته دلایل بیشتری را می ­توان در پاسخ به سؤال مطرح شده، بیان کرد، اما این مطلب ظرفیت تمامی آن را ندارد. ان شاءالله به یاری خدا، در فرصت­ های آتی، موارد دیگری را در این زمینه بررسی خواهم نمود؛ اما عجالتاً در مقابل این نقدها، به این نکته نیز اشاره می ­کنم که برخی جریان‌ها عمداً در پی تخریب چهره سینمای ارزشی هستند. آنان با بزرگ‌نمایی ضعف‌های موجود، می‌کوشند این تصور را ایجاد کنند که مشکل از خود ارزش‌هاست، نه از شیوه ارائه آنها. این بخشی از یک جنگ نرم فرهنگی است که هدف نهایی آن قطع ارتباط مردم با مفاهیم ارزشی از طریق رسانه‌ها و سینماست.

راه برون‌رفت از این وضعیت، نه کنار گذاشتن سینمای ارزشی، بلکه ارتقای کیفیت آن است. اعتماد به نسل جدید فیلمسازان، تنوع ژانری، پرهیز از شعارزدگی، و استفاده از زبان هنرمندانه‌تری برای بیان مفاهیم ارزشی می­تواند کمک­ کننده باشد. وقتی سینمای ارزشی بتواند هم از نظر هنری قوی باشد و هم با زبان روز با مخاطب سخن بگوید، و هم مخاطب را دست پر از سالن سینما یا از پای تلویزیون بدرقه کند، علی­ القاعده شاهد استقبال گسترده‌تر از آن خواهیم بود. به عبارت دیگر، تجربه ثابت کرده که مردم کشور پهناور ایران به مفاهیم عمیق و ارزش‌های ناب پای‌بندند، و سازمان­ها و نهادهای دولتی و حکومتی نیز علاقه­ مندند تا در زمینه­ های ارزشی به تولید آثار بپردازند؛ اما این پای­بندی و علاقه نباید بهانه‌ای برای ارائه آثار ضعیف و تکراری شود. سینمای ارزشی اگر بخواهد در عرصه رقابت با دیگر تولیدات سینمایی موفق باشد، چاره‌ای جز به روز شدن و توجه به سلایق مخاطبان ندارد. این نه تنها به معنای دور شدن از ارزش‌ها نیست، بلکه درست‌ترین راه برای ماندگار کردن آنها در ذهن و دل مردم است.

به هر روی، سینمای ارزشی نیازمند یک «انقلاب درون‌گفتمانی» است. همانطور که انقلاب اسلامی در عین حفظ اصول، نوآوری‌های بزرگی داشته و اکنون توانسته بر کل جهان حضور خود را تثبیت کند، سینمای ارزشی نیز باید بتواند بدون عقب‌نشینی از اصول، زبان روایی خود را به‌روز کند. وقتی این تعادل به درستی رعایت شود، مخاطب میلیونی آماده است. ان شاءالله

بیژن همدرسی: نقش هنرمندان در احیای روحیه ی ملت، پس از جنگ


در روزهایی که دود جنگ از آسمان سرزمین‌مان کنار می‌رود و موشک‌ها خاموش می‌شوند، آنچه باقی می‌ماند نه فقط خرابی خانه‌ها، که تیرگی در دل‌هاست. جنگی که رژیم صهیونیستی به ما تحمیل کرد، اگرچه خسارت‌بار و دردناک بود، اما یک حقیقت بزرگ را آشکار ساخت: ملت ایران، برخاسته‌تر و متحدتر از همیشه، یک‌صدا در برابر تجاوز ایستاد. نه فقط با سلاح، که با ایمان، غیرت و ایستادگی. اما پس از آتش‌بس، وقتی سکوت جای انفجار را می‌گیرد، تازه پژواک‌های روانی جنگ آشکار می‌شود. جامعه ما، با اینکه در ظاهر آرام گرفته، اما در لایه‌های زیرین، با خستگی روح، اضطراب جمعی و نوعی دلزدگی پنهان درگیر است. این نه ضعف، که طبیعت انسان پس از مواجهه با بحران شدید است. افسردگی پساجنگ، نه‌تنها پدیده‌ای روان‌شناختی، که یک هشدار اجتماعی است؛ مردم نیاز دارند بار دیگر طعم زندگی را بچشند.

در چنین وضعیتی، جامعه بیش از گلوله، نیاز به گل دارد. هنرمندان، شاعران، فیلم‌سازان و مسئولان فرهنگی وظیفه‌ای تاریخی بر دوش دارند: احیای امید. هنر، باید به میدان بیاید؛ نه برای تشدید روحیه جنگی، که برای ترمیم روان زخمی ملت. باید از قهرمانان گفت، اما نه فقط قهرمانان میدان جنگ، که قهرمانان صبر، مادران داغدار، کودکان پناه‌جو، پرستاران شب‌زنده‌دار. مردم ما در اوج بحران، ایمان مذهبی و ریشه‌های ملی خود را بازیافتند. اما این نه پایان راه که آغازی تازه است. تقویت این هویت، نه با شعار، که با معنا دادن به رنج‌ها ممکن است. حالا که در آستانه محرم هستیم، این فضای معنوی می‌تواند بستری باشد برای بازآفرینی امید، برای تبدیل سوگ به شعور، و ماتم به حرکت.

دشمن شاید در صحنه نظامی آن‌طور که باید تنبیه نشده باشد، اما آنچه او هرگز نتوانست بشکند، روح ایرانی است. حال زمان آن است که این روح، با شادی مشروع، امیدآفرینی فرهنگی و جریان‌سازی معنوی زنده‌تر از پیش بدرخشد. ما پیروز شدیم، اما این پیروزی باید در لبخند کودکان، نگاه روشن جوانان، و بازسازی اعتماد اجتماعی به بار بنشیند.

در پایان، یک نکته را نباید فراموش کرد: ما هنوز زنده‌ایم. هنوز عاشقیم. هنوز وطن‌دوستیم. و هنوز می‌توانیم رو به آسمان، نه از سر ناچاری، که با امید دعا کنیم.

اکران آنلاین فیلم «اسفند» آغاز شد

اکران آنلاین فیلم سینمایی «اسفند» از فردا ۲ تیر در نمایش خانگی آغاز می‌شود.

به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی؛ فیلم سینمایی «اسفند» به کارگردانی دانش اقباشاوی از امروز به صورت آنلاین در فیلمو اکران شد.

این فیلم که به تهیه‌کنندگی شادروان جلیل شعبانی و مهاجر توحیدپرست، با محوریت زندگی شهید علی هاشمی به روایت تلاش‌ها و مجاهدت‌های وی و دیگر فرماندهان جنگ، برای اجرای عملیات خیبر می‌پردازد، با نگاهی متفاوت به زندگی شهید علی هاشمی و بهره‌گیری از تکنیک‌های سینمایی قابل توجه، الگویی جدید در حوزه خلق آثار سینمای دفاع مقدس را ارائه کرده است.

رضا مسعودی، مهدی زمین‌پرداز، سعید آل‌بوعبادی، خیام وقار کاشانی، محمدرضا عقدائی یزدی، یاسین مسعودی و محمد عسگری از بازیگرانی‌ هستند که در این اثر حضور دارند.

فیلم «اسفند» محصول مشترک سازمان هنری رسانه‌ای اوج و بنیاد سینمایی فارابی است که اردیبهشت امسال روی پرده رفت و از امروز به اکران آنلاین رسید.

تماشای رایگان فیلم‌های دفاع مقدس و مقاومت

به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی؛ پلتفرم «عماریار» همزمان با ایام جنگ تحمیلی با رژیم صهیونیستی، اشتراک یک‌ماهه رایگان برای کاربران خود در نظر گرفت.

بر اساس این گزارش، مقام معظم رهبری اخیراً با تاکید بر اهمیت نقش مروجان معارف اسلامی و انقلابی فرمودند: «زندگی را با قوت ادامه دهید، به‌خصوص کسانی که امور تبلیغی و تبیینی را برعهده دارند کارهای خود را با قوت ادامه دهند و به خدای متعال توکل کنند.»

در همین راستا، مجموعه فرهنگی «عماریار» با هدف ترویج فرهنگ مقاومت و جهاد تبیین، طرح اهدای اشتراک رایگان یک‌ماهه را به اجرا گذاشته است. علاقه‌مندان می‌توانند با مراجعه به وب‌سایت رسمی این مجموعه به نشانی ammaryar.ir و استفاده از کد تخفیف iran، به آرشیو گسترده‌ای از فیلم‌های سالم، جذاب و آموزشی به صورت رایگان دسترسی پیدا کنند.

«عماریار» به عنوان یکی از پایگاه‌های محتوای چندرسانه‌ای انقلابی، مجموعه‌ای از فیلم‌ها، مستندها، آموزش‌ها و برنامه‌های فرهنگی را در اختیار کاربران قرار می‌دهد.

رژیم متجاوز و غاصب اهداف و آرمان‌ هنر، یعنی فهم متقابل، را زیر پا لگدمال می‌کند

به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی بنیاد سینمایی فارابی، حامد جعفری مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی با محکومیت جنایات ناجوانمردانه و وحشیانه رژیم غاصب صهیونیستی و در راستای اعتلای جایگاه فرهنگ و هنر در این کارزار، پیامی را به جشنواره های بین المللی فیلم و رویدادهای فرهنگی در سراسر جهان ارسال کرد و آنها را به پویش حمایت از عدل و آزادی و محکومیت رژیم جنایتکار و کودک‌کش صهیونیستی دعوت کرد.

متن پیام مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی به این شرح است:

«دوست عزیز

سلام

جنگ‌افروزان همیشه در مقابل هنر، زیبایی و رویدادهای هنری که مهم‌ترین ‌زبان بیان زندگی هستند، قد علم می‌کنند. رژیم سفاک و غاصب صهیونی که بدنام به نسل‌کشی در غزه است این بار به‌ یکی از کهن‌ترین و تاریخی‌ترین کشورهای جهان یعنی ایران حمله کرده است. آنها نه‌تنها دانشمندان و فرماندهان را به شهادت رسانده‌اند، بلکه مدارس و بیمارستان‌ها را بر سر زنان و کودکان آوار کردند.

وظیفه‌ اخلاقی ما محکوم کردن متجاوز و توجیه‌کنندگان آنها است، وظیفه‌ای سازگار با روح و جوهر هنر اصیل و حقیقی که شعارش صلح و آرامش است.

رژیم متجاوز و غاصب اهداف و آرمان‌ هنر، یعنی فهم متقابل، را زیر پا لگدمال می‌کند؛ ما تمام قد در مقابل چنین رژیم رذلی می‌ایستیم و توقع داریم دوست‌داران هنر اصیل نیز اعمال شنیع وی را محکوم کنند. این اقدام از سوی شما پیوند ناگسستنی میان آزادگان جهان و اهالی هنر ناب را تقویت کرده و به ما یادآوری می‌کند که برای چه آرمان‌هایی در مسیر هنر گام برمی‌داریم: آزادی، برابری، برادری.»

پیام مذکور از طریق معاونت امور بین الملل بنیاد سینمایی فارابی در روزهای گذشته به روسا و دبیران جشنوراه های بین المللی معتبر سینمایی و همچنین رخدادهای مختلف سینمایی و فرهنگی ارسال شده است.

خروج از نسخه موبایل