۲۸ تیر ماه ۱۳۸۷، از آسمان و زمین داغ میبارید؛ هرم گرمای داغترین روزهای سال، به یکطرف و داغ سنگین دلهایی که با شنیدن خبر درگذشت «خسرو شکیبایی» میخکوب شده بودند، به طرف دیگر. روزی که سینمای ایران، یکی از بزرگترین و محبوبترین هنرمندان دوران خود را از دست داد.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، سینمای ایران روزهای سیاه کم ندارد؛ روزهایی که برخی سینماهای کشور در آتش سوختند، روزهایی که برخی گروههای افراطی به سینماها حملهور شده و علاوه بر تخریب سینما، فیلمها را پائین کشیدند، زمانی که کرونا، سینماها را برای ماهها تعطیل کرد، زمانی که برخی سینماها، تغییر مالکیت دادند و یا به پاساژ تبدیل شدند و یا سالها مخروبه ماندند، زمانی که سینما، عزیزانش را از دست داد و . . . اما گرمای تیرماه، یادآور داغی بزرگ برای سینماست؛ یادآور روزهایی که شبکههای اجتماعی نبودند و خبر فوت یک عزیز محبوب سینما، یک کشور را میخکوب کرد.
خسرو شکیبایی، مادرزاد بازیگر به دنیا آمد؛ اجرای هنرمندانه، در خونش بود. مادرزاد، احساساتی بود و در کسری از دقیقه میتوانست مخاطبش را سحر کند. اینها، امتیازهای خدادادی بود که با خسرو شکیبایی همراه بود. اما کمی بدشانس بود که دیر به جامعه هنری شناسانده شد. سالها بود که تقریبا در انزوا، تئاتر کار میکرد، بروبچههای تئاتر البته به خوبی از او شناخت داشتند و پتانسیل جادویی او را میستودند اما صحنه مقدس تئاتر که تا پایان عمر، هرگاه به آن ورود میکرد، ابتدا خاک آن را میبوسید، تمام آن چیزی نبود که بخواهد سهم شکیبایی از دنیای هنر باشد.
شکیبایی، یک روشنفکر طالب فلسفه بود که با جبر، مساله داشت. او، همین شاخصه را جلوی دوربین آوردحدود ۲ دهه پس از فعالیت در تئاتر، گویا بخت به او رو کرد که مسعود کیمیایی، وی را پس از بازی در نمایش شب بیستویکم، برای بازی در خط قرمز انتخاب کرد اما به محاق رفتن این فیلم، بار دیگر، وی را به صحنه تئاتر بازگرداند. البته که حضور در خط قرمز، پای وی را بیشتر به سینما باز کرد اما آن شگفتانه بزرگی که وی در هنر نمایش رقم زده بود، هنوز در سینما غلیان نیافته بود.
تمام بدبیاریهای سینمایی شکیبایی، در همان شبی به پایان رسید که مهرجویی پس از تماشای تئاتر شاهزاده و گدا، به پشتصحنه رفت و به خسرو شکیبایی، پیشنهاد بازی در نقش حمید هامون را داد. مهرجویی درحالی بازیگر این نقش را یافته بود که ماهها به دنبال بازیگری میگشت که درونیات و سرگشتگیهایی ذاتی چون حمید هامون داشته باشد و خسرو، اصل جنس بود. خود را در قالب این نقش رها کرد و به پروانگی رسید. هامون، نهتنها به بهترین فیلم کارنامه شکیبایی تبدیل شد و سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره را برایش به ارمغان آورد بلکه چندین نسل را شیفته خود کرد.
تاریخ سینمای ایران هیچگاه به یاد ندارد هیچ بازیگر مردی به اندازه خسرو شکیبایی، تا این اندازه در بروز احساس، ولخرجیهای منطقی داشته باشدشکیبایی، یک روشنفکر طالب فلسفه بود که با جبر، مساله داشت. او، همین شاخصه را جلوی دوربین آورد؛ تماشای این مسالهمندی، برای مردم لذتبخش بود. شکیبایی استاد تشدید دغدغه و مساله بود. نمیگذاشت یک مساله، تنها متاثر از بار محتوایی خود، برای مخاطب، دغدغه شود؛ خود را در آن مساله حل میکرد، بدون آنکه پیازداغش را زیاد کند. خیلی زود به الگویی برای نسل جوان بازیگر تبدیل شد و حتی تعدادی از بازیگران سرشناس امروز کشور، با تماشای آثار خسرو شکیبایی، بیشتر ترغیب شدند تا در این عرصه فعالیت کنند.
تمام این شاخصها را که کنار بگذاریم، به یک دل مهربان میرسیم که عجیب، مخاطبش را درگیر میکرد. عادت داشت در قالب هر نقشی که ظاهر شود، از دریچه تکنیک و احساس به آن بنگرد. اینها کمک میکرد تا نگاهی تکبعدی به نقشش نداشته باشد. تاریخ سینمای ایران هیچگاه به یاد ندارد هیچ بازیگر مردی به اندازه خسرو شکیبایی، تا این اندازه در بروز احساس، ولخرجیهای منطقی داشته باشد. او تنها با یک سریال خانه سبز، چنان حجمی از عاطفه و احساس را در جامعه گستراند که بهتنهایی چگالی مهربانی در مردهای ایرانی را بالا برد و تلورانس مهربانی اجتماعی را افزایش داد.
امروز اما انگارنهانگار که ۱۵ سال از درگذشت یک چنین بازیگری گذشته باشد؛ کافی است سری به شبکههای اجتماعی بزنیم تا وقتوبیوقت تیزری از خسرو شکیبایی را مشاهده کنیم. او امروز، زندهتر از هر زمان دیگری است و نامش، گاها، بیشتر از بسیاری از بازیگران زنده، آورده میشود. دریغ اما از روز گرم ۲۸ تیری است که نه ابر داشت و نه باران. همه جا داغ بود؛ داغ آسمان، داغ زمین و داغی که تا همیشه بر دل ما ماند از بابت فقدان هنرمندی که دوربین، به او تعظیم میکرد و مسحور نقشآفرینی او میشد.
فیلم سینمایی «مصلحت» که این روزها در حال اکران است، بیانیهایست که کارگردانش میگوید بیانیه نیست.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از ایرنا، مصلحت با نامهای سابق پدری و مصلحت نظام فیلمی به کارگردانی و نویسندگی حسین دارابی و تهیهکنندگی محمدرضا شفاه محصول سال ۱۳۹۹ است که در سی و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد.
مصلحت مانند ساخته های سیاسی متاخری چون ماجرای نیمروز (محمدحسین مهدویان) دهه ۶۰ را به عنوان بستر روایت انتخاب می کند؛ کلیت قصه این است که در این زمان که بعد از انقلاب، نظام سیاسی جدید مستقر میشود اختلاف سیاسی یکی از شخصیتهای بانفوذ نظام با فرزندش، آنها را در مقابل هم قرار میدهد و موجب تقابل و موازانه سخت پیوند خانوادگی و مصلحت سیاسی کشور میشود.
کارگردان مصلحت در گفتگو با ایرنا، برخلاف ادعای عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان که در زمانِ اکرانِ جشنواره ای این فیلم گفته بود که مشابه قصه این اثر را در اوایل انقلاب داشتیم، منکر هرگونه شباهت آدم ها و رویدادهای این قصه با مابه ازای بیرونی می شود و اظهار می دارد که این داستان قصه ای خیالی است.
در نتیجه مخاطب باید این موضوع را بپذیرد که این قصه به رغم تمامی مولفه هایی که از گرفتن حق و اجرای عدالت برجسته می سازد قصه ای خیالی بیش نیست. شاید نظر برخی از مسئولان که در این قصه دنبال نمونه هایی حقیقی و حقوقی می گشتند از این منظر درست بود که توجیه این قصه را به دلیل آرمان هایی که دنبال می کند قابل تامل و توجه می ساخت.
تدوین فیلم سینمایی مصلحت قابل قبول است؛ چنانچه تا دقایق پایانی مخاطب را به دنبال خود می کشاند و نبض زنده ای دارد که ریتم اثر را حفظ می کند و آن را از کار نمی اندازد . این گونه نیست که مخاطب در میانه فیلم (مشکل بسیاری از تولیدات) از دنبال کردن قصه دست بکشد و منتظر پایان باشد.
بازی بازیگران هم نقطه قوت دیگری برای مصلحت است؛ اگرچه نقدی پررنگ به بازی وحید رهبانی و شباهت این شخصیت به کاراکتر «آقا محمد» در گاندو (جواد افشار) وجود دارد اما شاید بتوان همین کاراکتر را به عنوان کسی که بار اصلی درام قصه را بر دوش می کشد نقطه قوت فیلم سینمایی مصلحت دانست.
رهبانی باورپذیر است و به عنوان یک مجری قانون که تلاش دارد تا به برقراری عدالت کمک کند مخاطب را با خود همراه می سازد. فرهاد قائمیان اگرچه در برخی سکانس ها مانند سکانسی که با پدر و مادری که دنبال قصاص هستند مواجه می شود، باورپذیر نیست اما در مجموع با اتکا به قدرت بازیگری بدون کلام خود موفق می شود تا به درستی نقش خود را از آب دربیاورد.
در حقیقت ضعف اصلی فیلم سینمایی مصلحت در بیانیه گل درشتی است که در سکانس اعدام و از زبان مادر قربانی که به دنبال قصاص است بیان می شود؛ مصلحت به رغم این که تا بدینجا و تا لحظات پایانی با همه ضعف ها و قوت هایش به خوبی جلو آمده است در جایی که باید تصمیم گیری را به مخاطب واگذار کند آن را با یک بیانیه اغراق آمیز به پایان می برد و نسخه اش را می پیچید.
اگر کارگردان پایان فیلم را باز می گذاشت شاید بخشی از مخاطب را به دلیل آن چه خود درست می پنداشتند (که لزوما نظر صاحب اثر نبود) از دست می داد اما با این پایان بندی قطعا فیلم آن مخاطبان را از دست می دهد چرا که هیچ فردی علاقه ای به جویدن یک لقمه جویده شده ندارد.
فیلمسینمایی «زالاوا» به کارگردانی ارسلان امیری، همزمان با اکران آنلاین در پلتفرمهای داخلی در پلتفرم آمازون نیز برای مخاطبان جهانی در دسترس قرار گرفته است.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، فیلم سینمایی «زالاوا» به تهیهکنندگی سمیرا و روحالله برادری، برنده سه سیمرغ و کاندیدای ده سیمرغ بلورین در جشنواره فجر سیونهم؛ از ۲۲ تیرماه در پلتفرمهای فیلیمو و نماوا اکران آنلاین شده است.
حق پخش انحصاری زالاوا در آمریکا و کانادا توسط کورینث فیلمز (Corinth Films) خریداری شده و شرکت آمازون امتیاز این فیلم را برای نمایش در پلتفرم پرایم ویدیو خریداری کرده است.
حق پخش جهانی فیلم سینمایی «زالاوا» که برنده دوجایزه فیپرشی و جایزه بزرگ هفته منتقدین ونیز نیز شده است، توسط کمپانی LevelK دانمارک در فستیوال فیلم ونیز ۲۰۲۱ خریداری شد.
این فیلم علاوه بر بیش از پنجاه حضور جهانی در فستیوالهایی معتبر تورنتو، روتردام، کارلوویواری، گوتنبرگ، سیتگس؛ سال گذشته در کشورهای سوئد، استونی، فنلاند و نروژ توسط کمپانی اج اینترتینمنت (Eg Entertainment)، هلند، بلژیک و لوکزامبورگ توسط کمپانی رماین این لایت (Remain in Light) و در اندونزی توسط پی تی فالکن (PT.Falkon) اکران شده و در سال جاری در چهارده کشور دیگر اکران خواهد شد.
«زالاوا» تلفیقی از ژانرهای درام دلهرهآور و رازآمیز است.
این فیلم سینمایی با بازی نوید پورفرج، پوریا رحیمی سام و هدی زینالعابدین، ماجراهای مشکوکی در ارتباط با آمدن جن به روستای زالاوا را به تصویر میکشد.
فیلم کوتاه «اتاق آرزو» به کارگردانی و تهیهکنندگی محمد رشیدیفر برای حضور در جشنواره فیلم کوتاه تهران مقابل دوربین رفت.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، «اتاق آرزو» فیلمی است با ژانر درام و سورئال که به معضلات کودکان بویژه کودکان معلول میپردازد.
داستان فیلم از این قرار است: بهزاد پدر دختر معلولی است که می خواهد آرزوی محال دخترش را محقق کند.
اتاق آرزو به نویسندگی فرزاد عاطفی در تهران فیلمبرداری شده است.
این فیلم که قرار است در جشنواره فیلم کوتاه تهران حضور داشته باشد، ششمین فیلمی است که توسط محمد رشیدی ساخته شده است.
در این فیلم محمد رشیدیفر، امیرعلی جوادپور، پریماه اسماعیلی، کیاشاه تنگستانیپور، امیر خانزاده، حامد عزیزی، مهوش توتونچی و فرزاد عاطفی ایفای نقش میکنند.
عوامل اتاق آرزو عبارتند از: مدیر فیلمبرداری: کردمان پویش، مدیر صدابرداری: یعغوب عبداللهی، طراح صحنه و لباس: محمد رشیدیفر، طراح گریم: نفس چگینی، دستیار کارگردان و برنامه ریز: فرزاد عاطفی، جلوه های ویژه: کردمان پویش، تدوین: آبتین جهانیان مدیر تولید: امیرعلی جوادپور، عکاس و فیلمبردار پشت صحنه: الهه حمیدی، عکاس میهمان: امیرحسین رفیعی، دستیار فیلمبردار: پارسا یوسف، مجری دکور: علی صادقی و ایمان بیات و مدیر روابط عمومی، تبلیغات و رسانه: امیر خانزاده.
کارشناسان فرهنگی در یک نشست تخصصی به آسیبشناسی بازنمایی تصویر «خانواده» در فیلمهای سینمای ایران پرداختند.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، نشست تخصصی «سینما و خانواده» در تالار ایوان شمس برگزار شد.
در ابتدای این نشست حجتالاسلام محمدرضا زیبایینژاد رئیس پژوهشکده زن و خانواده بیان کرد: در طول تاریخ ساختارهای اجتماعی و سیاسی بهطور طبیعی مسیر خود را میرفتند اما آنچه که امروز اتفاق افتاده این است که ساختار اقتصاد نئوسرمایهداری دارد روی سیاست و اجتماع ما تأثیر میگذارد. اتفاق جدیدی که در فرایند مدرن شدن پیش آمده سیطره ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نئوسرمایهداری بر همه چیز است یعنی امروزه خانواده ما تحت سیطره جهانی نسبیتگرایی ارزشی و نئولیبرالیسم اخلاقی قرار گرفته است.
این کارشناس فرهنگی افزود: پرسش این است در زمانی که ارزشهای معارض با خانواده بر کل آدمها سیطره دارد، خانواده چگونه میتواند از ارزشهای خود صیانت کند و این ابرچالش چگونه میتواند وجه فرصت خود را تقویت و بر وجه تقبیحیاش غلبه دهد؟
وی گفت: وقتی فهم از موقعیت داشته باشیم تا بدانیم این موقعیتها چه چالشهایی برای ما دارد، میتوانیم برای مقابله با آن برنامهریزی کنیم. در حالی که در خیلی از عرصههای فرهنگی و هنری این فهم شکل نگرفته است. این نشست برای این است که ببینیم خانواده در موقعیت جدید چه چالشهایی پیش رو دارد و چگونه باید بر آن غلبه کند.
حیرت از مسیری که سینما طی کرده است
سپس محمدتقی کرمی دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی پشت تریبون قرار گرفت و بیان کرد: من بهعنوان یک مخاطب سینما که از سالهای ۶۵ به صورت حرفهای به تماشای فیلمهای ایرانی نشستهام و در دانشگاه علامه درگیر مفاهیمی همچون جنسیت، زن در سینما و مفهوم بازنمایی در سینما بودم باید بگویم در این سالها مسیری از حیرت برای من شکل گرفته است که اینجا میخواهم آن را به بحث بگذارم.
وی مطرح کرد: سینمای ما به شدت از سینمای دوم خرداد و نوعی از سینمای دختر و پسری تأثیر گرفته است. این موضوع از سال ۷۶ شروع شد، در دوران احمدینژاد به سینمای خیانت تبدیل شد و این مسیر تا همین امروز تداوم پیدا کرده است. نمیدانم سینمای ما چه اصراری به حذف نشانههای خانواده دارد.
کرمی گفت: وقتی به فیلمهای دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد نگاه کنید متوجه میشوید با این مسأله مواجه هستیم که گویی خانواده یعنی یک مرد و زن جوان، که با هم زیر یک سقف هستند اما شاید به دلیل محدودیت جامعه ایران به آنها زن و شوهر میگوئیم و اگر این محدودیت نبود آنها را به گونه دیگر نشان میدادیم. یا مثلاً در سینما از فرزند و فرزندآوری هیچ نشانی نمیبینید و از شبکه ارحام هم هیچ نشانی نمیبینید.
وی افزود: در این مدت برای من این سوال پیش آمد که شاید جنس سینما همین است و بعد متوجه شدم نه اینطور نیست. مثلاً حتی اگر سریالهای آمریکایی را ببینید متوجه میشوید در خدمت چند مفهوم محوری هستند. مثلاً خبیثترین کاراکتر آمریکایی هم آمریکا برایش مفهوم دارد. یا مثلاً ایده خانواده برای آنها مهم است. سوال من این بود که ما کجا این مفاهیم را در فیلمهایمان نشان دادهایم. البته انتظار یک فیلم ایدئولوژیک محض هم نداشتم اما نمیدانم چرا اجماع بر سر حذف نشانههای خانواده است. ضمن اینکه بسیاری از مناسکی که در جامعه ما کارکرد مثبت دارند در فیلمها مورد تمسخر قرار میگیرند. حتی صدا و سیما هم در این موضوع با بدنه سینما همراه است. البته که چند فیلم و سریال خوب هم در این حوزهها داشتهایم.
تصویر خانواده در سینما ما مطلوب نیست، اما چرا؟
سپس شهاب اسفندیاری رئیس دانشگاه صدا و سیما پشت تریبون قرار گرفت و بیان کرد: تصویر خانواده در سینمای ایران از منظر ارزشهای فرهنگی و اجتماعی ما مطلوب نیست اما پرسش این است که دلیلش چیست؟ یا چرا سینما و رسانه بهعنوان نهادهای تأثیرگذار آنگونه که باید نقش مؤثری در تحکیم خانواده ایفا نکردند؟ برای پاسخ به این پرسشها نیاز به دانش جامعهشناسی سینما و هنر داریم.
وی افزود: جامعهشناسی هنر و سینما فقط بررسی تأثیر جامعه بر هنر یا بر عکسش نیست. آنچه در جامعهشناسی هنر مغفول مانده تمرکز بر خالقان هنر است. این شاید به خاطر دشواری این امر و عدم همکاری هنرمندان باشد. در برخی جاها بر حساسیت روی قومیت و نژاد خیلی کار کردهاند همین امر باعث شده گاهی اوقات تبعیض مثبت ایجاد شود. ولی در کشور ما این اتفاق رخ نداده، اینجا تصور ما این است که آنچه که روی پرده میرود یک حقیقت مطلق و جامع از جامعه است و هیچکس روی آن تردید نمیکند و نمیگوید که آنچه روی پرده رفته یک برساخت اجتماعی و زاییده ذهن کارگردان و درواقع محدود به قاب ذهن اوست. یکسری چیزها از این قاب بیرون مانده که اینها جای تحلیل دارد.
اسفندیاری گفت: ضمن اینکه برخی با استناد بر این تصاویر اینگونه قضاوت میکنند که وضع جامعه همینطور است که تصویر شده است. فضاهای روشنفکری، جشنوارهها و… به برخی چیزها ضریب میدهد، برخی چیزها را انکار میکند و اثرگذاری فوقالعادهای دارد. البته در فضای جامعهشناسی ایران، گفتمانهای انتزاعی و دور از واقعیتهای میدانی، بسیار رایج است حتی گاهی ادبیات استعاری به کار برده میشود یا مثلاً مدام از اصطلاح فروپاشی اجتماعی سخن میگویند اما یک نفر نمیگوید شاخصها و تعریفش چیست و اینگونه بیپروا و بی محابا سخن میگویند.
وی افزود: این چنین میشود که در فیلمهای ما هم جوانان در حال خودکشی، خانوادهها در حال فروپاشی و … نشان داده میشود برای اینکه پایایی این تصویر نسبت به جامعه اثبات شود باید تحقیقات میدانی کنیم تا ببینیم آیا واقعاً جوانان همین قدر ناامید هستند آنگاه میشود قضاوت کرد که سینمای ما آینه جامعه ما هست یا خیر.
سپس مدنی از دانشجویان دانشگاه صدا و سیما به ارائه پایاننامه خود درباره «بازنمایی امید در شخصیتهای جوان و نقش خانواده در فیلمهای دهه ۸۰ و ۹۰ سینمای ایران» پرداخت.
باید از «سپهر فرهنگی» صحبت کنیم
در ادامه رامتین شهبازی منتقد سینما و معاون هنر دانشگاه سوره اظهار کرد: فرهنگ تعاریف مختلفی دارد و ما با امری مواجه هستیم که ما را به تنوع میرساند. وقتی فرهنگ را متکثر میکنیم نشانهشناسی در آن اهمیت پیدا میکند. نشانهشناسی در تمام ابعاد زندگی ما وجود دارد اگر بخواهیم فرهنگ جامعه را تعریف کنیم باید از یک عبارت دیگر در بحث نشانهشناسی فرهنگی استفاده کنیم و آن بحث «سپهر فرهنگی» است.
وی افزود: ما یک سپهر فرهنگی داریم که تعریف آن دشوار است. هرچه زندگی ما تغییر میکند تعریف این سپهر فرهنگی دشوارتر میشود اما چه کسی آن را تعریف میکند؟ در کشور ما اینگونه بوده که این سپهر فرهنگی بر اساس ایدئولوژی، مسائل عرفی و … تعریف میشود. مثلاً بحث حجاب یکی از آن بحثهاست. گاهی این سپهر دچار ترک میشود و برخی مسائل دیگر به آن نفوذ پیدا میکند اما گاهی چون این سپهر با فرهنگ عمومی همخوان نیست، از فرهنگ عمومی بر آن غالب میشود.
شهبازی ادامه داد: فرهنگ دیکته نمیشود، بلکه زیست میشود. فرهنگ اینگونه نیست که بگوییم چه چیزی فرهنگ است چه چیزی نه. ما با سینمایی مواجه هستیم که سینماگر در آن هم با جامعه طرف است و هم باید گیشه فیلمش تأمین شود. در چنین موقعیتی او نمیتواند به پژوهشگر بگوید تحقیق کن و ببین مخاطب الان چه میخواهد بلکه این موضوع را از گیشه سینما درمییابد. این باعث میشود سپهر فرهنگی دائم محدود شود و ما دچار تعارض شویم.
این منتقد سینما تأکید کرد: وقتی سپهر فرهنگی گسترش پیدا نکند، مفاهیمی مثل خانواده، زن، نگاه سیاسی و… مورد تغییر قرار میگیرد، این باعث میشود فیلمساز گیج شود و نداند باید سفارش بپذیرد یا آنچه را که خودش میخواهد بسازد، این امر باعث میشود سینمایی داشته باشیم که گاه سرش و گاه بدنش بزرگ میشود. سپهر فرهنگی در سینمای ما کامل نیست و ناقص است و این خودش را روی فرم فیلمها نشان میدهد و اتفاقاً یک سری فیلمهای انتقادی ساخته میشود که به لحاظ سینمایی خیلی بد هستند، اما به دلیل لحن تندشان به یک برند تبدیل میشوند. مثلاً فیلمهای رضا درمیشیان چنین هستند.
وی افزود: من همه اینها را ذیل بحث فرهنگ میدانم و همین باعث میشود با سینمایی مواجه شویم که ادعا میکند تحلیل دارد، ولی هیچ تحلیلی ندارد. این البته اشکالی ندارد چون وظیفه سینما تحلیل کردن نیست، سینما همیشه یک سرگرمی بوده است.
پایان این نشست به پرسش و پاسخ میان حاضران و کارشناسان مدعو در برنامه اختصاص داشت.
سیدرضا میرکریمی نویسنده و کارگردان فیلم سینمایی «نگهبان شب» ضمن تشریح نسبت این فیلم با جامعه امروز تأکید کرد بهعنوان سازنده فیلم هنوز در فضای آن، گرفتار است.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، او خالق بخشی از خاطرات دوران کودکی هم نسلان من است، همان زمانی که گرچه برنامههای کودک آهنگین شده بودند، اما یک نفر ایدهاش این بود که سرودهایی برای ایام هفته داشته باشد تا روزها را برای کودکان دوستداشتنی کند.
کارگردانی که گرچه با آثاری برای کودکان آغاز به کار کرد بعدها اما از این مسیر فرمان چرخاند تا سینمایش یکی از انسانیترین مفاهیم را با خود به همراه داشته باشد؛ از رضا میرکریمی میگویم. او که حتی منفورترین شخصیتها را هم در فیلمهایش مورد قضاوت قرار نمیدهد. نه آنها را آنچنان سیاه نشان میدهد نه برایشان حکمی میدهد؛ این سرنوشت محتوم و مختوم کاراکترهای اوست.
کارگردانی که گرچه در لایههای زیرین آثارش همواره انتقادهای اساسی به اجتماعش داشته اما هرگز امید را از دست نداده و این جامعه را قابل ترمیم دانسته است.
رضا میرکریمی اما هنوز برای من کارگردان «خیلی دور خیلی نزدیک» است همانجا که سرگشتگی شخصیت فیلمش چیزی را در انتهای وجودمان برمیانگیخت تا به گفته خودش این غم از جنس حسرت باشد، همان سرگشتگی که بعدها در دیگر فیلمهایش هم تجلی پیدا کرد تا آن را نوعی گرفتاری توصیف کند.
این روزها او فیلم سینمایی «نگهبان شب» را روی پرده دارد، فیلمی که گرچه در چهلمین جشنواره فیلم فجر قدر دید اما نوع اکرانش باعث شد تا او زبان به گلایه بگشاید. فیلمی که باز هم از اخلاق صیانت میکند، حکم نمیدهد و در عین حال نقادانه است.
به بهانه این فیلم با رضا میرکریمی به گفتگو نشستیم که مشروح قسمت نخست این گفتگو را در زیر میخوانید:
* شما قبل از ورود به دنیای سینما، به واسطه کارگردانی مجموعه «نماهنگهای ایام هفته»، نقش پررنگی در خلق یک نوستالژی جمعی در دوران کودکی همنسلان من دارید. شما کار خود را با دنیای کودکان آغاز کردید و میتوان این سابقه را پیوند داد به نقشی که برای کودکان در فیلمهای سینمایی خود قائل هستید. کاراکترهایی که همواره فضای تلخ روایت را تلطیف میکنند و گویی نقطه امید هستند. مضافبر اینکه برگبرنده آن نماهنگها که در تأثیرگذاری و ماندگاری آنها هم موثر بود، نگاه غیرایدئولوژیک به دنیا، از نگاه کودکان بود، که همچنان نشانههای این رویکرد را هم میتوان در تجربههای سینمایی شما رصد کرد. اگر موافقید با مرور همین تجربه گفتگو را شروع کنیم.
ساخت این نماهنگها که به آن اشاره کردید و اتفاقاً برای خود من هم بسیار خاطرهانگیز است به حوالی سال ۷۴ یا ۷۵ بازمیگردد. من به دلایلی، قبل از ورود به عرصه کارگردانی و ساخت فیلم، سفرهایی به خارج از کشور داشتم. متوجه شدم به واسطه مهاجرتهایی که در آن سالها صورت میگرفت و حجمشان نسبت به امروز خیلی کمتر هم بود، نوزادانی دارند در خارج از کشور متولد میشوند که موطن اصلی خود را ندیدهاند و دوران رشد خود را در کشوری دیگر طی میکنند. آن زمان برایم مسئله شد که ما برای این بچهها چه محصول فرهنگیای میتوانیم بسازیم که کلماتی مشترک از زبان مادریشان تبدیل به ملکه ذهنشان شود. همین ایده بذر اولیه ساخت آن مجموعه نماهنگ شد.
بهتعبیری مثل باقی کارهای من، هیچکس ساخت این نماهنگها را به من پیشنهاد نداد. با چند نفر از شرکا، دفتری داشتیم که در آن کارهایی را مثل «بچههای مدرسه همت» و یا «ماجراهای آفتاب و عزیز خانوم» را میساختیم. شاید جزو اولین دفاتر بخش خصوصی بودیم که برای تلویزیون کارهایی را تولید میکردیم. این نماهنگها را اما بیشتر برای بچههای خارج از کشور ساختیم. خب به خاطر همکاری و رفاقتی که با محمد رضا علیقلی داشتم با او در میان گذاشتم. او پیشنهاد ساختن یک «اپرت» بر اساس افسانه دوازده برادر – ماههای سال داشت و به این نتیجه رسیدیم که روزهای هفته را ابتدا بسازیم و بعد برویم سراغ ماهها.
اگر خودتان را به فضای سال ۷۴ بروید، به یاد میآورید که تقریباً هیچیک از محصولات فرهنگی خارج از مدار ایدئولوژیک و مبتنیبر پندهای مستقیم اخلاقی ساخته نمیشد. در آن شرایط اینکه بخواهیم برویم سراغ مجموعه آثاری که در قالب آنها روزهای هفته را برای بچهها تشخص بدهیم تصمیم غریبی بود. قرار شد بیشتر روی تخیل بچهها تمرکز کنیم تا اینکه بخواهیم پندی را به آنها منتقل کنیم
در همان همفکریها مطرح شد که بسیاری از شعرهای کودکانه ما و سرودههای فولکلوری که همه حفظ هستیم، مشخص نیست ریشهاش کجاست. خیلی از آنها حتی ساختار روایی علی و معلولی و معنایی هم ندارند و کلماتش الزاماً به هم ربطی هم ندارند و صرفاً به دلیل آنکه هموزن بودهاند در کنار هم قرار گرفتهاند و تبدیل به شعر شدهاند. مثلاً اتل متل توتوله یا امثال آن. با این وجود ما با همین اشعار بزرگ شدیم. از خودمان پرسیدیم آیا ما هم میتوانیم شروعکننده خلق چنین آثاری برای آیندگان باشیم.
اگر خودتان را به فضای سال ۷۴ بروید، به یاد میآورید که تقریباً هیچیک از محصولات فرهنگی خارج از مدار ایدئولوژیک و مبتنیبر پندهای مستقیم اخلاقی ساخته نمیشد. در آن شرایط اینکه بخواهیم برویم سراغ مجموعه آثاری که در قالب آنها روزهای هفته را برای بچهها تشخص بدهیم تصمیم غریبی بود. قرار شد بیشتر روی تخیل بچهها تمرکز کنیم تا اینکه بخواهیم پندی را به آنها منتقل کنیم. گویی خود بچهها این شعرها را گفتهاند. از طرفی به پیشنهاد علیقلی تصمیم گرفتیم برای موسیقی این نماهنگها یک کار پروپیمان و ارکسترال بگذاریم. اتفاقی که تا آن زمان سابقه نداشت و غالباً موسیقی بچهها با گروههای کوچک جمع میشد. در وهله اول هم بهعنوان یک پدر حالم خوب میشد. من چون زود ازدواج کرده بودم، زود هم بچه دار شدم و آن موقع احساس میکردم که بچههای من نیاز به این محصولات دارند. اولین جایی هم که از آنها استفاده میشد در دستگاه پخش ماشین خودم و برای بچههای خودم بود. اینگونه اولین بازخوردها را هم از آنها میگرفتم.
* و همان زمان هم کارها از صداوسیما پخش شد؟
اتفاقاً در آن مقطع این کارها روی دست ما ماند! تا دو سال تلویزیون حاضر نشد این کارها را از ما بخرد. میگفتند که چی؟ چرا باید برای بچهها بخوانیم «شنبه یه سیب سرخه!»
* به تعبیری به دلیل همان فقدان نگاه ایدئولوژیک نمیتوانستند با این کارها ارتباط بگیرند!
بله. بعد از دو سال بود که سراغ این کارها آمدند و حاضر به پخش آنها شدند.
* تقریباً میشود حوالی سال ۷۶ و احتمالاً تغییر نگاهها به مقوله فرهنگ و هنر، در این زمینه بیتأثیر نبود.
حتماً که این تغییر نگاهها بیتأثیر نبود. گروه کودک شبکه یک در آن زمان این کارها را از ما خرید. با همان امکاناتی هم که داشتیم، با هزینهای بسیار کم، کلیپهایی هم برای آنها ساختیم. امضای من پای این کلیپها هست و به آنها افتخار هم میکنم اما وقتی امروز آنها را میبینم، با خودم میگویم واقعاً با چه امکانات اندکی این کارها را ساختهایم. سالها از پخش این نماهنگها میگذرد و در این سالها آدمهایی مثل شما زیاد دیدهام که وقتی متوجه میشوند من هم نقشی در تولید این نماهنگها داشتهام و ایدهاش برای من بوده است، میگویند خاطرات بسیاری برای ما ساختهاید و ما با این نماهنگها بزرگ شدهایم. این همان هدفی است که از ابتدا به دنبال آن بودیم.
* همین زاویه نگاه به دنیای کودکان هم بعدها به جهان فیلمهایتان تسری پیدا کرد. حتی در همین فیلم «نگهبان شب» هم درست است که آن پسربچه نقش کوتاهی دارد اما واقعاً حضورش در تلطیف فضا موثر است.
این بچهها تقریباً در همه فیلمهایم هستند. من کارم را با تولید اثر برای کودک و نوجوان آغاز کردم و به نوعی سینما را از طریق همین دنیای بچهها شناختم. فیلم اولم «کودک و سرباز» هم بهنوعی مدیون بازیگر نوجوان و دنیای کودکانهاش بود. گویی زیربنای فکری و شناخت من از سینما، عجین با دنیای کودکان بوده است. این تأثیر صرفاً هم به حضور کاراکترهای کودک در فیلمهایم محدود نمیشود و بلکه یک حس کودکانه و همچنان زنده، حتی در کاراکترهای بزرگسال فیلمهای من هم وجود دارد که ممکن است ریشهاش در همین مسئله باشد.
* فیلم «نگهبان شب» مانند دیگر آثار شما، نگاه و روایتی اخلاقمدارانه دارد. در شرایطی که به نظر میرسد به واسطه مشکلات مختلف، پایبندی به اخلاقیات در جامعه کمرنگ شده است، چگونه میتوانید همچنان از این نگاه اخلاقگرایانه در آثارتان محافظت کنید؟
اگر بخواهم آدم عافیتاندیشی باشم و بابت حرکت برخلاف جهت آنچه به تعبیر شما در جامعه در حال اتفاق افتادن است، هزینه پرداخت نکنم، باید از پافشاری روی این نوع از قصهپردازی دست بردارم. البته من این رویکرد را آرمانگرایی نمیدانم. به نظرم این شکل از نگاه یک جور دعوت برای بازگشت به خویشتن است. تلاش برای متوجه کردن مردم جامعه به خودشان است تا بخشی از مسئولیتهای برزمینماندهشان را برعهده بگیرند. من این اخلاقگرایی را یک راهنجات میبینم. نه صرفاً به عنوان یک فیلمساز که بهعنوان عضوی از یک جامعه که نگران سرنوشت خانوادهام هستم چنین نگاهی دارم. فکر میکنم یک طمع لجامگسیخته، مدتهاست گریبان جامعه ما را گرفته است که این طمع الزاماً هم اقتصادی نیست. این طمع دارد بسیاری از مظاهر حداقلی اخلاق و نه الزاماً وجوه آرمانی آن را هم به حاشیه میراند. باید با این اتفاق مبارزه کرد و این مبارزه هم با شعار دادن محقق نمیشود. من شخصاً همیشه آدم امیدواری بودهام…
یک طمع لجامگسیخته، مدتهاست گریبان جامعه ما را گرفته است که این طمع الزاماً هم اقتصادی نیست. این طمع دارد بسیاری از مظاهر حداقلی اخلاق و نه الزاماً وجوه آرمانی آن را هم به حاشیه میراند. باید با این اتفاق مبارزه کرد و این مبارزه هم با شعار دادن محقق نمیشود
* اتفاقاً بد نیست بگویید ریشه این میزان از امیدواری کجاست؟ آن هم در شرایطی که شاهدیم خیلی از فیلمسازان جوانتر ما که مشخصاً در عرصه سینمای کوتاه آثاری را تولید میکنند، گرفتار یک سیاهبینی افراطی نسبت به شرایط پیرامونی خود شدهاند.
معتقدم بخشی از این «امیدواری» من، غیرواقعی نیست. متأسفانه ما گاهی تحتتأثیر برخی حاشیههایی که خودمان برای خودمان ساختهایم، آمار غلطی از اجتماع خودمان داریم. واقعاً اوضاع آنقدر که برخی از ما فکر میکنیم، بد نیست. اخلاق، اینقدر که ما فکر میکنیم در جامعهمان تعطیل نشده است. طبق یک قاعده جهانی، اخبار بد معمولاً سریعتر پخش میشوند و اخبار خوب هستند که طرفدار ندارند.
مضافبر این، وقتی به فرهنگ خودمان مراجعه میکنیم، اخلاق را صرفاً نباید یک ابزار ارتباطی بدانیم. اخلاق ناشی از یک رضایتمندی شخصی است. آدمهایی که از اخلاقی رفتار کردن خود راضی هستند، هیچگاه نسبت به آن تفاخر ندارند و نمیخواهند منت این اخلاقی بودن خودشان را بر سر دیگران بگذارند. به همین دلیل هم از رفتار اخلاقی این گروه، هیچگاه خبری تولید نمیشود. بخشهایی از جامعه امروز ما هستند که همچنان به وظایف و مسئولیتهای خود پایبندند اما هیچ خبری تولید نمیکنند، چون اصولاً دنبال به رخ کشیدن خود نیستند.
از طرف دیگر هم ما انگار در رقابت با یکدیگریم تا دردهای خود را به رخ هم بکشیم. بدترین نقیصهای هم که این اواخر بیشتر گریبانمان را گرفته این است که میخواهیم نقش خودمان را در همه مشکلات پدید آمده کتمان کنیم. مدام بهدنبال یک عامل بیرونی برای مشکلاتمان میگردیم. مجموعه این ساختار فکری است که منجر به ناامیدی برخی از ما شده است. یک بار اگر این حاشیهها را کنار بگذاریم و فارغ از برداشتهای کاذب به جامعه خود نگاه کنیم، حتماً جای امیدواری وجود دارد. نکته دیگر هم اینکه بخشی از این امیدواری به باورهای دینی من بازمیگردد. براساس این باور اصالت همواره با آدمهایی است که میتوانند خودشان جامعهای خوب برای خودشان بسازند. من هم در کار همین آدمها هستم و در موردشان فیلم میسازم.
* اگر عدهای بهواسطه همین نگاه، رضا میرکریمی را محکوم به محافظهکاری کنند، چه پاسخی دارید؟
نه فقط محافظهکاری، شاید حتی عدهای بگویند که سادهلوحم! گاهی با خودم فکر میکنم در مقابل موجودات پیچیده و مرکبی که سادهترین عواطف انسانی را هم نمیتوانند درک کنند، ترجیح میدهم سادهلوح باشم. در این جنس از سادهلوحی معتقدم باز امید به رستگاری وجود دارد ولی در مورد آنهایی که احساس میکنند همه چیز را درباره جزئیترین مسائل جامعه میدانند، اما سنسورهای حسی خود را از دست دادهاند، کمتر روزنهای به سوی امید میبینم. به همین دلیل ترجیح میدهم در دسته همینهایی باشم که سادهلوح به نظر میرسند. البته که تعبیر من درباره این گروه سادهلوحی نیست. به نظرم این گروه از جامعه امیدی توأم با خوشبینی دارند. همین خوشبینی ما نسبت به یکدیگر است که میتواند همچنان جامعه را سرپا نگه دارد.
در مقابل موجودات پیچیده و مرکبی که سادهترین عواطف انسانی را هم نمیتوانند درک کنند، ترجیح میدهم سادهلوح باشم. در این جنس از سادهلوحی معتقدم باز امید به رستگاری وجود دارد ولی در مورد آنهایی که احساس میکنند همه چیز را درباره جزئیترین مسائل جامعه میدانند، اما سنسورهای حسی خود را از دست دادهاند، کمتر روزنهای به سوی امید میبینم
* این «خوشبینی» تعارضی با «واقعبینی» دارد؟
نه. مگر واقعبینی چیست؟ شما وقتی میخواهید درباره حادثهای که همین امروز در حال وقوع است موضعگیری کنید، جنسی از واقعبینی این است که همه اتفاقات حول و حوش حادثه را در مختصات زمانی و مکانی همین امروز ببینیم، جنسی دیگر از واقعبینی این است که این اتفاق را در بستر تحولات ۱۰۰ سال اخیر ببینید و تحلیل کنید. هر دو مورد هم اسمشان «واقعبینی» است.
ممکن است در نوع دوم شما متهم به محافظهکاری شوید و در نوع اول همه شما را تشویق کنند که آفرین، چقدر تو متعهدی و عجب کنشگر قدرتمندی هستی! در حالی که من هر دو رویکرد را واقعبینی میدانم و اتفاقاً معتقدم کسی که وقایع را در یک پرسپکتیو وسیعتر میبیند و با در نظر گرفتن سابقه تاریخیاش تحلیل میکند، بهتر متوجه فرآیندها و برآیندهاست، به همین دلیل هم نتیجهگیریهای دقیقتری میتواند داشته باشد و نسبت به کسانی که کاملاً متمرکز بر زمان و مکان حیات خود هستند، میتوانند افقهای درستتری را هم تعیین کنند. به عنوان مثال در همین اتفاقات سال گذشته، کشمکشی بهوجود آمد که عدهای میگفتند همه سلبریتیها و چهرهها باید به میدان بیایند…
* اصرار داشتند که همه باید اعلام موضع کنند!
دقیقاً. اینوریها میگفتند باید این موضع را بگیری و آنوریها میگفتند باید اینها را بگویی! هر دو طرف هم مدعی بودند که «مردم» به شکلی حداکثری پشتشان هستند و اگر با آنها همراه نشوی، به مردم پشت کردهای! واقعیت این است که وقتی نزاعی شکل میگیرد دیگر زمان مناسبی برای وزنکشی نیست، چرا که آمارها هم دیگر خیلی دقیق نیست و همهچیز رنگ و بوی احساسی دارد. در آن شرایط احتمالش بود که ما متهم به تعبیرهایی بشویم که خیلی هم باب شده بود؛ از وسطبازی تا محافظهکاری!
من اما معتقدم وظیفه من بهعنوان هنرمند این است که اساساً اجازه ندهم کارها به نزاع و دعوا بکشد. من اگر کارم را به خوبی بلد باشم، میتوانم بهموقع هشدار بدهم و با نگاهی پیشگیرانه، شرایطی که میتواند ما را در بزنگاههای سخت قرار دهد را پیشبینی کنم. باید بتوانم درباره شکافها و تضادها حرف بزنم و همزمان چراغ یک مطالبهگری توأم با مدارا را روشن نگه دارم.
* این همانکاری است که «نگهبان شب» هم به نوعی انجام میدهد. فیلم انگار یک سال زودتر دارد درباره چکی که ممکن است «رسول» بخورد، هشدار میدهد. انگار میگوید کاش مراقب باشیم که به این سیلی نرسیم!
دقیقاً. اصلاً بگذارید عقبتر برویم. مگر در «زیر نور ماه» صحبت از یک تضاد آشکار صحبت نبود. مگر آنچه در مدرسه علمیه گفته میشد، با آنچه در متن جامعه جریان داشت کاملاً متفاوت نبود. گفتیم کسی هم که میان این دو فضا پل میشود، نه میتواند حرفهای این طرف را به آن طرف برساند و نه میتواند همه آنچه در جامعه میبیند، صحبت کند. این نشاندهنده یک شکاف است. جالب اینکه همان ۲۵ سال پیش، در بخشی از روایت همین شکاف حتی به موضوع حجاب هم اشاره کرده بودیم.
بعدها در فیلم «به همین سادگی» هم هشدارم این بود که ما باید هرچه زودتر درباره یک جمعیت خاموش از زنان، که دچار بحران هویت شدهاند، صحبت کنیم. زنانی که به دلیل توسعه بیقواره و بدون پیوست فرهنگی کلانشهرها مهاجر خیز، دچار این بحران شدهاند و من همان زمان احساس میکردم که باید درباره این زنان صحبت کنیم. حتی آمارهای هم موجود بود که نشان میداد آمار طلاق در این قشر سیر صعودی پیدا کرده است. در فیلم «دختر» هم برخی مسائل را مطرح کردیم اما هیچکدام از این هشدارها جدی گرفته نشد. مشکل اصلی ما این است که گویی در سیاستگذاریهای کلان کشور، «فرهنگ» کرسی مطمئن و صاحبرأیای ندارد. به نظر نمیرسد که فرهنگ بهعنوان یکی از عناصر تاثیرگذار در پیشرفت کشور محسوب شود. همچنان که همواره آموزش و پرورش هم اولویت آخر کابینه دولتها اعم از چپ و راست بوده است.
سینما هیچگاه نباید تمام شود و همچنان باید مطالبهگر باشد. حتی فیلمهای کمدیای هم که در نگاه اول فاقد محتوای قابل اعتنا به نظر میرسند، هم برای خنداندن مخاطب خود، دست روی تضادهای اجتماع میگذارند. مثلاً سراغ قشر متظاهری میروند که بهدنبال کسب قدرت و مسند هستند، یا قشر ریاکار و صاحبنفوذ و یا آقازادهها. مردم با آنها میخندند اما سیاستگذار ما نباید اینها را صرفاً فیلمهایی تجاری و بیارزش بداند
معتقدم فرهنگ، اصلیتری عنصر تأثیرگذار در پیشرفت است. ما اگر تا ابد هم به دنبال توسعه سیاسی اقتصادی برویم، تا زمانی که برای ضعفهای فرهنگی چاره جویی نکنیم، به هیچ نقطه مطلوبی نخواهیم رسید. لاجرم در مقاطعی مجبور میشویم بایستیم و به عقب برگردیم. وگرنه مثل حوادث سال گذشته ناگهان به یک دیوار میخوریم و نمیفهمیم از کجا خوردهایم! همه این مسائلی ناشی از کم کاریها و کج فهمیهای فرهنگی است. نپرداختن به پارادوکسها و تضادهایی که همهشان هم ریشه فرهنگی دارند و به رسمیت نشناختن این پارادوکسها، منجر به این حوادث میشود. سینما سنسور بسیار خوبی برای تشخیص این شکافهاست.
به همین دلیل هم سینما هیچگاه نباید تمام شود و همچنان باید مطالبهگر باشد. حتی فیلمهای کمدیای هم که در نگاه اول فاقد محتوای قابل اعتنا به نظر میرسند، هم برای خنداندن مخاطب خود، دست روی تضادهای اجتماع میگذارند. مثلاً سراغ قشر متظاهری میروند که بهدنبال کسب قدرت و مسند هستند، یا قشر ریاکار و صاحبنفوذ و یا آقازادهها. همین سوژهها دستمایه تولید فیلمهایی میشود که مردم با آنها میخندند اما سیاستگذار ما نباید اینها را صرفاً فیلمهایی تجاری و بیارزش بداند. همه این آثار قابل تحلیلاند.
چه سالی فیلم «گشت ارشاد» در سینما ما ساخته شد؟ از آن روز تا روزی که حادثه فوت مهسا امینی اتفاق افتاد، چقدر زمان داشتیم که لااقل درباره این مورد بیشتر مطالعه کنیم. بررسی کنیم که آیا سیاستهای مبتنیبر یک نظم آمرانه، بهتنهایی میتواند کاری را از پیش ببرد؟ آیا حفظ صورت ظاهر در یک جامعه در حال رشد، کفایت میکند؟
* فیلم «نگهبان شب» هماناندازه که امید دارد، راوی تلخیها هم هست. همه چیز گویی در فیلم شما در میانه بودن و نبودن تصویر میشود؛ مانند همان بنر بزرگی که شعار عدالت روی آن است اما دستخوش باد است! بهعنوان مخاطب احساس میکنم هنوز در فضای فیلم شما گرفتار ماندهام!
میدانید چرا؟ چون من خودم هم هنوز گرفتارم! زمانی که میخواستم فیلم «نگهبان شب» را بسازم، کاراکترهایی را در دل داستان گذاشتم که میدانستم شاید بابت آنها از طرف برخی که فکر میکنند نسخههایی از قبیل بیایید دست در دست هم بدهیم و با هم مهربان باشیم، کهنه شده، فحش هم بخورم، اما در عین حال نمیخواستم نگرانیها و اضطرابهای خودم را نسبت به وضعیت موجود نادیده بگیرم. من همه بحرانهایی که به نظر میرسد به بنبست رسیدهاند و انگار راهحلی هم ندارند را در همان لایه «یکی بود یکی نبود» فیلم روایت کردهام، بهعنوان شرح حال جامعهای که در آن زندگی میکنیم، در عین حال همچنان دارم میگویم همین جامعه از سلولهایی تشکیل شده است که همان انسانها هستند. این انسانها اگر نگاه رو به آینده داشته باشند، همچنان عناصری مانند گذشت و محبت در وجودشان باشد و مانند همان کلیدواژه «جنم» در فیلم، مسئولیتپذیر هم بشوند، امید به بهبودی هم وجود خواهد داشت.
همه اتفاقات بدی که رخ داده و برخی تلاش دارند آن را یک فاجعه غیرقابل جبران بدانند. آنچه به راحتی اتفاق نمیافتد، اتفاقاً این است که من یادم برود چه کسی بودهام و چه کارهایی میتوانم انجام دهم. بابت همین است که این پارادوکس که به آن اشاره میکنید در فیلم وجود دارد چراکه در وجود خود من هم هست. من نمیخواستم فیلمی بسازم و برای مشکلات یک راه حل دقیق ارائه بدهم. اصلاً کارم این نیست و بلد هم نیستم.
* و بازنمایی همین پارادوکسها گاهی کام مخاطب «نگهبان شب» را تلخ میکند.
البته تلخی همیشه هم چیز بدی نیست. بعضی وقتها ما برای آنکه نسبت به روشهای غلطی که در پیش گرفتهایم تردید کنیم، نیاز داریم که دچار بحرانهای تلخ شویم. حتی برای مدتی لازم است احساس لاعلاجی کنیم و مدام با خود بگوییم شاید دیگر راهی وجود ندارد. همه این احساسها میتوانند به موتورهای محرکه ما در مسیر رسیدن به اصلاح تبدیل شوند. من این اصلاح را در تغییر تکتک افراد دیدهام. معتقد نیستم که راه اصلاح، افزایش شکافها و کوبیدن بر طبل دوقطبیهاست. حالا عدهای میخواهند از آن خوششان بیاید یا نیاید!
نخستین جشنواره ملی فیلم اقوام ایرانی به دبیری کمال تبریزی با رونمایی پوستر خود در خانه سینما آغاز به کار میکند.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی نخستین جشنواره ملی فیلم اقوام ایرانی، جشنواره ملی فیلم اقوام ایرانی آبان ۱۴۰۲ به دبیری کمال تبریزی نویسنده و کارگردان باسابقه سینمای ایران در شهر تبریز برگزار خواهد شد.
این جشنواره میکوشد تا جایگاه اقوام از فرهنگ، هنر، گردشگری، زیستبوم، گویشهای محلی، آیینها، فولکلور و … را در سینمای ایران در معرض نمایش بگذارد.
ریاست این جشنواره را نیز مهدی حیدری نویسنده و کارگردان برعهده دارد.
نخستین جشنواره بینالمللی فیلم اقوام ایرانی در اولین گام فعالیت، قرار است در آیین ویژهای، از پوستر خود در خانه سینما رونمایی کند.
در این مراسم که روز سهشنبه ۲۷ تیر از ساعت ۱۰:۳۰ در سالن زندهیاد سیفالله داد خانه سینما برگزار میشود، جمعی از هنرمندان و چهرههای سینمای ایران و اهالی رسانه حضور خواهند داشت. همچنین دبیر جشنواره در کنار رییس جشنواره بعد از رونمایی از پوستر توضیحاتی را درباره این رویداد ارائه خواهند کرد.
فراخوان هفدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» با تمرکز بر ۲ موضوع آب و جمعیت منتشر شد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، فراخوان دریافت اثر برای حضور در هفدهمین جشنواره «سینماحقیقت» منتشر شد. بخشهای جشنواره عبارتند از مسابقه ملی، مسابقه بینالملل، جایزه شهید آوینی، بخشهای جنبی ملی، بینالملل و بزرگداشت.
در بخشی از مقدمه فراخوان این دوره از جشنواره آمده است: «جشنواره «سینماحقیقت» در این دوره میکوشد ضمن بازنمایی تاریخ و فرهنگ جامعه ایرانی اسلامی، تصویری واقعی از آنچه بشر امروز در عرصههای زندگی فردی و اجتماعی با آن روبروست ارائه دهد. با این نگاه، تمرکز ویژه این دوره از جشنواره بر ۲ چالش ملی و بینالمللی بحران آب و مساله جمعیت است.
در بخش ملی آثاری میتوانند متقاضی حضور در جشنواره باشند که بعد از فروردین ماه ۱۴۰۱ تولید شده باشند. ۲ تقدیر هم در جشنواره «سینماحقیقت» انجام خواهد شد. شروع ثبت نام در سایت panel.irandocfest.ir برای حضور در جشنواره «سینماحقیقت» از ۲۵ تیرماه است.
علاقه مندان، فیلمسازان و متقاضیان ارسال اثر برای حضور در هفدهمین جشنواره «سینماحقیقت» میتوانند برای کسب اطلاعات بیشتر به دبیرخانه جشنواره در تهران، خیابان سهروردی شمالی، میدان شهید قندی، شماره ۱۵، مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، طبقه اول (کدپستی: ۱۵۵۶۹۱۶۶۱۳) مراجعه کرده یا با تلفن ۸۸۵۲۸۳۱۴ تماس بگیرند.
هفدهمین جشنواره «سینماحقیقت» با دبیری محمد حمیدی مقدم آذر ماه ۱۴۰۲ برگزار میشود.
هنرمند پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون ضمن قدردانی از اقدامات رئیسجمهور، گفت: بر خلاف همه بوق و کرنا و تبلیغات خارجی، فعلا به برکت وجود آقای رئیسی در خاورمیانه تک و بزرگ هستیم.
به گزارش سینمای خانگی از سینماپرس، داریوش ارجمند در گفتوگو با ایرنا، اظهار داشت: ما به دنیا آمدهایم که با همدیگر در تعامل باشیم و با هم جهان را پیش ببریم. ایران این روزها در چند قرارداد جهانی و منطقهای شریک است که این فعالیتها مهم و از برکت وجود آقای رئیسی این سید بزرگوار است. خداوند حفظش کند.
این هنرمند پیشکسوت درباره گلایهمندی چندی پیش خود از رئیس جمهوری توضیح داد: من در یک حالت خاصی گلهای از آقای رئیس جمهور کردم و فکر میکنم آقای وزیر (محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی) یک ذرهای از من ناراحت شدند البته از من هیچ وقت ناراحت نمیشوند، ولی گفتند که «من توقع نداشتم این جوری بگویید.» من هم گفتم وقتی در موسسه هنرمندان پیشکسوت، هیچ کاره بودم همه از من توقع داشتند و من انجام میدادم، تا کوه قاف هم دنبال کارهای موسسه میرفتم، حالا که رئیس موسسه هستم نگاه دیگری به من دارند.
ارجمند افزود: واقعا هنرمندان پیشکسوت توقعاتشان عجیب و غریب نیست و پیگیر وعدههای داده شده هستند و نگرانند که نکند این وعدهها محقق نشود.
وی اظهار داشت: از همان روزی که آقای عنایت بخشی در دیدار با رئیس جمهور درخواستی را مطرح کردند در ذهنم بود که گفتند ۲۰ میلیارد میدهیم، نگران نباشید. چون میدانستم که رئیس جمهوری به وعدهاش عمل میکند پیگیر شدم.
وزیر گفت نگران نباشید ۲۰ میلیارد را میدهیم
این پیشکسوت سینما و تلویزیون با بیان اینکه وزیر محترم فرهنگ گفت نگران نباشید این پول پرداخت میشود، افزود: رئیس جمهوری و وزیر فرهنگ به ما محبت دارند. اینها در سفرهای که برای پیشکسوتان تدارک میبینند و هدایایی که به آنها میدهند همواره به ما لطف داشتند.
بدون دستمزد و افتخاری برای خانم شاهحسینی بازی میکنم
ارجمند همچنین در چارچوب حمایت از هنرمندان پیشکسوت به انسیه شاهحسینی اشاره کرد و افزود: خانم شاهحسینی تنها زنی است که خیلی جدی فیلم انقلاب و جنگ میسازد. اکنون سناریوی فوقالعاده دارد که در آن یک یا دو شخصیت مرد هم وجود دارد. به خانم شاهحسینی گفتم اگر مردی در سریالت داشتی که به من بخورد افتخاری و بدون دستمزد برایت بازی میکنم.
جوایز جشنواره حوا کم است
ارجمند همچنین به نخستین جشنواره بین المللی فیلم حوا اشاره کرد و اظهار داشت: به وزیر محترم فرهنگ گفتم جوایزی که برای برندگان لحاظ شده، کم است. نفر اول دو سکه قرار است بگیرد. ۵۰ میلیون تومان. من نیم ساعت دم یک کفاشی بنشینم ۵ سکه به من میدهند. (با خنده).
اگر اشکالی هست در آدمهای سینماست
این پیشکسوت سینما، تلویزیون و تئاتر همچنین درباره ارج و قربی که سینما برای پیشکسوتان قائل نمیشود، گفت: سینما مفهومی کلی است. سینما یعنی من و هنرمندانی که در آن فعالیت میکنند. سینما یک مفهوم است، کسی نیست که برویم و یقهاش را بگیریم. سینما یعنی همه بازیگران و همه کسانی که فیلم میسازند. سینما یعنی همه اینها. اگر اشکالی هست در این آدمهاست. بنابراین ما باید خودمان را اصلاح کنیم تا سینما اصلاح شود.
فیلم کوتاه«ابوالهول» به کارگردانی حمید یوسفی در ادامه حضورهای بینالمللی به بیست و سومین دوره سینما بیسابقه در استونی و سومین دوره فالواترا (Fr) ایتالیا راه یافت.
به گزارش سینمای خانگی از روابط عمومی، فیلم کوتاه «ابوالهول» پیش از این به هفت جشنواره خارجی در کشورهای آمریکا، آلمان، ایتالیا، آلبانی، کانادا و گرجستان راه پیدا کرده بود.
این فیلم نوشته حمید یوسفی و رومینا روشنبین است و رومینا روشنبین و علی خوشبین بازیگرانی هستند که در این فیلم ایفای نقش کردهاند.
حمید یوسفی ساخت فیلمهای «سینما نمایشگاه مجهول داستان ما» و فیلم «سمعک» را در کارنامه خود دارد.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: مجسمه ابوالهول یا پدر ترس، غول افسانهای مصر باستان و اسطوره ادیپ، مخلوطی از انسان و حیوان، شبیه سر انسان با پوشش زنان زمان مصر باستان است…
کمپانی ماداکتو پیکچرز به مدیریت محمد توریوریان پخش بین المللی «ابوالهول» را بر عهده دارد.