محمدمهدی عسگرپور در جلسه ماهانه با مدیرعامل و اعضای هیات رییسه «خانه سینما» به طرح نکاتی درباره چالشهای این نهاد صنفی پرداخت.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابطعمومی خانه سینما، جلسه ماهانه مدیرعامل و هیأت رییسه خانه سینما با رؤسای صنوف خانه طبق روال هر ماه برگزار شد.
در ابتدای این جلسه که با حضور حداکثری اعضا برگزار شد، محمدمهدی عسگرپور رئیس هیات رئیسه خانه سینما گفت: در این روزها ما ۲ همکار گرانقدر و ارزشمند سینما یعنی خانم بیتا فرهی و پروانه معصومی را از دست دادهایم. این اتفاق تلخ را تسلیت میگویم و برای آنها غفران الهی آرزومندم.
وی افزود: از جلسه قبل تا امروز اتفاقاتی رخ داد که قرار شد شرح آن را در این جلسه بگوییم و درباره برخی مسائل پیش روی اصناف و خانه سینما گفتوگو کنیم؛ مهمترین اتفاق از جلسه پیش تا حالا تغییر مدیرعامل خانه بود. هشت ماه پیش خانم برومند لطف کردند و مدیریت این نهاد را پذیرفتند اما ما در دوره بسیار سختی قرار داشتیم؛ دورهای که اگر به شکل همزمان چند مدیرعامل کار میکردند و بر امور مسلط بودند باز هم مشکلاتی پیش میآمد. ما با مشکلات عدیدهای مواجه بودیم؛ بخشی از آن به مسائل قضایی برمیگشت و البته هنوز ادامهدار است، ضمن اینکه موضوعات دیگر هم وجود داشت که هر کدام از آنها وقت زیادی را میگرفت از طرف دیگر برقراری توازن بین خانه و ارشاد و هر نهاد دیگری جزو مشکلات ماست.
رئیس هیات رئیسه خانه سینما با بیان اینکه سینما نیاز به تنوع ژانر دارد، عنوان کرد: یکی از پیچیدگیهایی که با آن روبهرو هستیم به تولید و اکران در سینما برمیگردد. هرچند دوستان در ارشاد معتقدند که سینما را احیا کردهاند ولی ما معتقدیم شرایط سینما به گونهای شده که انگار باید با برخی ژانرها خداحافظی کنیم که متأسفانه لطمات این موضوع در برخی حوزهها به همکاران ما میخورد. جدای از بحث معیشت، این پدیده باعث میشود افراد نتوانند فیلمی را که میخواهند بسازند و ساخت یک نوع خاص از فیلم هم با روحیات و شخصیت همه سازگار نیست.
عسگرپور درباره اهمیت پیگیری موضوعات معیشتی در حالی که بخش زیادی از آن بر عهده خانه سینما نیست، توضیح داد: وقتی وارد گفتوگو با نهادها میشویم پذیرش برخی از درخواستهای آنها شدنی نیست. تصمیمگیری برای این موضوعات برای هر مدیر و هیأت مدیرهای سخت است یعنی هم باید در نظر داشته باشیم که برخی از همکاران به دلیل موقعیت شغلی و تفکرات خود دچار مسائلی هستند و باید به مشکلات آنها توجه کنیم و هم مشکلات معیشتی بقیه همکاران را در نظر بگیریم. خانم برومند در چنین موقعیتی مدیر شد و ما متوجه این پیچیدگیها هستیم اما توضیح دادنش سخت است.
رئیس هیات رئیسه خانه سینما در پایان این بخش از صحبتهایش درباره انتخاب مدیرعامل جدید مطرح کرد: پس از استعفای خانم برومند یک بحث این بود که هیأت رییسه خودش کار را ادامه بدهد که به دلیل شرایط اساسنامه امکانش وجود نداشت و باید مدیرعامل تعیین میشد. همچنین ما باید از کسی استفاده میکردیم که به مسائل اشراف داشته باشد. درباره جناب دهکردی اتفاق نظر وجود داشت اما خودش ابتدا این سمت را نمیپذیرفت ولی در نهایت صحبت کردیم و متوجه شد باید در این مقطع حساس و با توجه به اشراف ایشان به امور صنفی در کنار ما باشد.
در بخش دیگر از این جلسه علی دهکردی ضمن تشکر از حسن اعتماد هیأت رییسه خانه سینما و همکارانش گفت: واقعیت این است که روی شرایط موجود اشراف داشتیم؛ همان شرایطی که شما هم نسبت به آن آگاه هستید. در تربیت صنفی، معلم اخلاقی من افرادی مثل داوود رشیدی بودند؛ افرادی که در هر صنفی که باشند شبانهروز وقت خود را برای صنف میگذارند و نسبت به کلمه به کلمه اساسنامه و تکتک اعضا احساس مسئولیت دارند.
مدیرعامل جدید خانه سینما عنوان کرد: ما بر این باوریم که خانه سینما به شکل انفرادی قابل مدیریت نیست و به یک مدیریت جامع نیاز دارد. باید بگویم ما همه مدیرعامل هستیم چون شما جریان واقعی را لمس میکنید. مشکلات موجود به وسیله یک نفر به عنوان مدیرعامل یا اعضای هیأت رییسه و بدون قدرت صنوف مرتفع نمیشود باید بگویم مدیران صنوف، مشاوران عالی خانه سینما هستند.
دهکردی با تاکید بر اینکه امور خانه سینما مبتنی بر شفافیت است، مطرح کرد: هیچ چیز پنهانی نه در اعداد و ارقام خانه سینما و نه در تصمیمگیریها و برنامهریزیها وجود ندارد و تنها موضوع محرمانه، شورای صیانت است چون پای حریم افراد در میان است.
وی با بیان اینکه شروع فعالیتش همراه با بیپولی کامل بوده است، توضیح داد: خودم را نماینده شما در امور جاری میبینم، ما هیچ مشاوری از جای دیگری نمیگیریم و شما بهترین مشاوران ما هستید.
در بخش دیگر از این مراسم عسگرپور درباره ثبت صنوف در وزارت ارشاد و چالشهایی که بار دیگر برای خانه پیش آمده است، بیان کرد: از چند وقت پیش دوباره برخی اصرارها مبنی بر ثبت صنوف در ارشاد رخ داده است. یکی از سرفصلهای جدید این بود که خانه سینما باید وارد سامانهای شود و ماجرای ثبت در قالب مؤسسات فرهنگی را پیگیری کند.
مدیران و معاونان سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با مدیران سازمان سینمایی سوره حوزه هنری دیدار کردند.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، محمد خزاعی رییس سازمان سینمایی به همراه جمعی از مدیران و معاونان سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با محمدمهدی دادمان رییس حوزه هنری، حمیدرضا جعفریان رییس سازمان سینمایی سوره و جمعی از مدیران این سازمان دیدار کردند. در این دیدار صمیمانه، روسا و مدیران دو سازمان با تاکید بر هماهنگی و همافزایی این دو نهاد برای همکاریهای متقابل در راستای اعتلای آثار انقلاب و دفاع مقدس اعلام آمادگی کردند.
خزاعی در این نشست با عرض تسلیت ایام شهادت حضرت زهرا (س) بیان کرد: در ابتدا از خانم پروانه معصومی یادی کنیم که بعد از انقلاب جانانه پای این انقلاب ایستاد و مقاومت کرد و به یک خودسازی رسید که شبیه او در سینمای ایران کم داشتیم.
وی افزود: ما در این مدت با بسیاری از سازمانها و ارگانها دیدار داشتیم و اکنون به خدمت دوستان سازمان سینمایی سوره رسیدیم. در این دوره جدید باید همه دستگاههای انقلابی دور هم جمع شوند و برای حوزههای مختلف فرهنگی و به ویژه حوزه سینما سیاستگذاری کنند.
وی افزود: ما در صداوسیما، بنیاد روایت فتح، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و سایر نهادها حضور داشتیم و صحبتهای آنها را شنیدیم و تا جایی که امکانپذیر بود برای آنها برنامهریزی کردیم و اتفاقات خوبی هم در این مسیر افتاد. میتوان گفت جلساتی که در سالهای قبل برگزار شد، منجر به شکلگیری تولیدات مشترک در بنیاد سینمایی فارابی شد. در حقیقت به برکت آن جلسات، نهادهای مختلف بدون وجه تمایزی دور هم جمع شدند و برای یک هدف مشترک با یکدیگر همکاری کردند. امروز موفقیت جریان انقلاب و سینمای متعهد آرزوی همه ماست.
رییس سازمان سینمایی اضافه کرد: فرصت بسیار بسیار اندک است و باید به خوبی از آن بهره برد.علیرغم اینکه دو سال بحرانی را پشت سر گذاشتیم، من خدا را شکر میکنم که اتفاقات بسیار خوبی در این ۲ سال رقم خورد. شاید بتوان گفت هیچ دورهای را دوستان در حوزه فرهنگ و هنر مانند این دو سال اخیر تجربه نکرده باشند. اگر همگرایی و همدلی دستگاههای فرهنگی نبود، شاید موفق نمیشدیم.
محمد خزاعی، رییس سازمان سینمایی
وی یادآور شد: جریان فرهنگی در سال گذشته، نمره قابل قبولی گرفته است؛ همکاران ما در حوزه هنری، اوج، صداوسیما، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و سایر دستگاهها کنار هم قرار گرفتند تا نظام فرهنگی را که عهدهای تلاش میکردند آن را متلاشی کنند، متحدتر شود.
خزاعی با اشاره به برکات اتفاقات سال گذشته بیان کرد: الان که به ماجراهای سال گذشته نگاه میکنیم، یک همگرایی میبینم، آقای آذرپندار میگفت جشنواره فیلم کوتاه هیچوقت در حیطه بچههای انقلابی تعریف نمیشد، امروز مخاطبان و فیلمسازان ما بچههای انقلاب هستند و میتوان گفت این همگرایی باعث شد بسیاری از جریاناتی که از سیاستهای اصلی کشور فاصله گرفته بودند، دوباره دور هم جمع شوند و باید یاد بگیریم که به هر دلیلی عقبنشینی نکنیم تا کسی فرصت نکند از آن سواستفاده کند. اگر این همین همدلی و همگرایی باشد، موفقیتهای بزرگی را رقم خواهیم زد.
وی با بیان اینکه به اذعان بسیاری از دوستان مرجعیت به سازمان سینمایی برگشته است، گفت: شاید در سالهای گذشته تصمیمگیریهای کلان در صنوف و نهادهای دیگر اتفاق میافتاد اما امروز خوشبختانه سازمان سینمایی در رأس است. ناگفته نماند که صنوف و اشخاص حقیقی حذف نشدند، بلکه در یک همگرایی نقش خود را ایفا میکنند. پس از ۲۰ سال در کارگروههای تخصصی آییننامه پروانه ساخت مورد تجدیدنظر قرار گرفت و در صورت تصویب اختیارات خوبی در اختیار نهادها قرار میگیرد.
رییس سازمان سینمایی با اشاره به علاقهمندی خود برای راهاندازی چرخه صنعت انیمیشن در کشور مطرح کرد: بودجه سازمان سینمایی در این زمینه محدود است و برای رسیدن به این هدف باید از سایر نهادها کمک بگیریم. همچنین بحث توسعه سینماها به کمک همه نهادها در حال انجام است. یکی از اهداف ما این بود که در شهرهای بالای ۱۰۰ هزار نفر سینما بسیازیم که خوشبختانه سازمان سینمایی سوره حوزه هنری متولی این کار شد؛ جایی که محل امید بچههای انقلاب است. فصل مشترکی بین دستگاههای انقلابی و حوزه هنری آغاز شده است که در این فرصت کم باید تلاش کنیم این جریان تقویت شود.
خزاعی در ادامه صحبتهای خود خاطرنشان کرد: برخی دوستان به ما میگفتند که سینما نابود شده است، اما امروز خوشبختانه سینما و اقتصادش رونق پیدا کرده است. در حقیقت سینمای ایران در حوزه اقتصاد، احیای مخاطب و زنده نگه داشتن آن و ارتباط مخاطب با سینما موفق عمل کرده است. ناگفته نماند که لطف خدا هم شامل حال ما شد و به همت همکاران خود در سازمان سینمایی توانستیم اتفاقات سال گذشته را پشت سر بگذاریم.
وی مطرح کرد: من دیگر نگران اقتصاد سینما نیستم. برای سال بعد چند فیلم پُرفروش را پیشبینی کردیم و امسال هم پیشبینی ما در حوزه فروش هزار میلیارد تومان است که تصور میکنیم رکوردهای مختلفی بزنیم. این مساله باید به فیلمهای انقلابی و جریان فیلمهای دفاع مقدس تسری پیدا کند. به همین منظور طرحی را در شواری عالی سینما به تصویب رساندیم و منتظر تصویب آن از سوی دولت هستیم. اگر این اتفاق رخ بدهد، جریان گفتمان سینما عوض خواهد شد.
خزاعی در پایان خاطرنشان کرد: فراموش نکنیم که همه کارایی محصولات فرهنگی در حوزه سینما نیست. بسیاری از فیلمها در سینما موفق نشدند اما در نمایش خانگی و یا تلویزیون انتقال پیام را انجام داده و بازخوردهای بسیار خوبی از مخاطبان گرفتند. این روزها که کارکرد اقتصاد در رسانهها زیاد شده و تصور این است که هر فیلمی در گیشه نفروشد، شکست خورده، اشتباه است. من از فیلمسازان انقلابی میخواهم پای اثرشان بایستند و تنها به اکران در سینما بسنده نکنند. ناگفته نماند که همه ما به حوزه هنری و نسل جدید فیلمسازانی که برآمده از آن هستند، امید دارند و امیدواریم در حوزههای جدیتری نقشآفرینی و به توسعه فضاهای فرهنگی کمک کنند.
سیدامیر جاوید، دستیار رییس حوزه هنری ابتدای این نشست بیان کرد: امیدواریم که این نشستها و به طبع آن گفتگویهایی که شکل میگیرد، منشا خیر و برکت برای هم ما باشد و به طبع آن همافزاییهای موثری شکل بگیرد، تا منجر به همکاریهای بزرگ و راهبردی شود.
محمد ساسان، مدیر مرکز تولیدات سینمایی سوره در ابتدا ضمن ابراز امیدواری به تعامل بیشتر با سازمان سینمایی، با اشاره به پنج اثری که این سازمان برای چهلودومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر آماده میکند، بیان کرد: ما همواره سعی کردیم جریان تولیدات خود را با هدف تقویت و هم افزایی در جشنواره فجر پیش ببریم. تقریبا امسال تمام آثار ما علاوه بر اینکه در راستای پرداختن به زندگی قهرمانان میهن بوده، به صورت مشارکتی با سازمانهای همکار از جمله بنیاد سینمایی فارابی تعریف شده و اتفاقات خوبی در این زمینه رخ داده است که امیدواریم در جشنواره ۱۴۰۲ به خوبی مورد توجه قرار گیرد.
سجاد نوروزی، مدیر پردیس سینمایی آزادی نیز ضمن اشاره به ناکامی جریان معاند برای تعطیلی فرهنگ و هنر در سال گذشته، از دوران پُررونق این روزهای سینمای ایران سخن گفت و بر حفظ و استمرار این اتفاق فرخنده و مبارک ضمن توجه به آثار اندیشه محور و ارزشمند تأکید کرد. وی همچنین از برخی رقابتهای کاذب و ناسالم که بعضا ممکن است فضای راهبردی را خدشهدار کند و یا به جنگ و جدال کشیده شود، گلایه کرد و یادآور شد نباید حاکمیت محتوایی در صنعت سینما در درازمدت با غلبه ژانر کمدی تضعیف شود و این وظیفه مهم بر دوش سازمان سینمایی و شورای صنفی است.
همچنین در این نشست امیر مهریزدان، مدیر مرکز مستند سوره از تخصیص بودجههای محدود برای ساخت آثار مستند سخن گفت و ابراز داشت نیاز داریم در این خصوص بازنگری و فکر اساسی صورت پذیرد. وی همچنین از توجه به پیشکسوتان حوزه مستند، فراهم کردن سازوکاری مناسب برای ساخت آثاری با موضوع جنایات وحشیانه صهیونیستها در غزه و مشکلاتی که برای دریافت پروانه ساخت و نمایش آثار در عرضه بر بستر پلتفرمها وجود دارد، سخن گفت.
محمدجواد موحد، مدیر باشگاه فیلم سوره نیز در این نشست از مصائب فیلمسازان کوتاه برای بیمه، عضویت در صنف و لزوم اهتمام سازمان سینمایی برای هموارسازی ورود فیلمسازان جوان و متعهد به جریان انقلاب اسلامی به فضای حرفهای سینمای ایران سخن گفت.
همچنین محمدمهدی روحی، معاون حقوقی و امور مجامع سازمان سینمایی سوره درباره شکافی که میان دستگاههای حاکمیتی نظیر اداره امور مالیاتی و تامین اجتماعی با صنعت سینما وجود دارد، صحبت و بر این مساله تاکید کرد که باید کارگروهی برای این مساله تشکیل تا بیمه دستاندرکاران سینما به درستی پیگیری شود.
الهه طهئی، مدیر مرکز بینالملل سوره نیز از کمبود پخشکنندگان بینالمللی برای معرفی آثار ایرانی در بازارهای مختلف سخن گفت و یوسف منصوری دبیر جشنواره فیلم ۱۰۰ نیز از لزوم همافزایی بیشتر ۲ نهاد برای جذب استعدادها با توجه به پتانسیلهای موجود به اشتراک گذاشتن تواناییها حرف زد.
حبیب ایلبیگی، معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی
و اما در ادامه این نشست حبیب ایلبیگی معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی با اشاره به اتفاقات سال گذشته در فضای اجتماعی کشور، بیان کرد: سال گذشته در این ایام، همکاران ما در حوزه هنری پیگیر راه اندازی چرخه اکران فیلمها بودند در حالی که عدهای به ما میگفتند اقدامی نکنید چراکه سینما تمام شده است. پیشنهاد عده دیگر این بود که اگر میخواهید به عنوان دولت چراغ سینما را روشن نگه دارید، پول بیاورید و فیلمها را اکران کنید. در اکران عید نوروز هم بسیار از فیلمسازان راضی نشدن آثارشان را اکران کنند اما در نهایت فیلم «فسیل» را به اکران آوردیم و نتایج درخشانی داشت.
وی ادامه داد: اکنون در شرایطی هستیم که میگوییم سینما رونق دارد و خداراشکر از دوره نابودی سینما گذر کردیم. در عین حال برای تحقق امر سینمای انقلاب به جراحیهایی نیاز داریم. این تغییرات نیازمند عبور از یک دوره گذار بود که پای آن ایستادهایم. اما جریان اصلاح محتوای سینمای ایران نیازمند همیاری و همراهی همه نهادهای فرهنگی و انقلابی است و ما در این مسیر دست یاری به سمت حوزه هنری دراز میکنیم.
وی در ادامه سخنان خود در پاسخ به پرسشهایی درباره شرایط صدور پروانه نمایش برای عرضه آثار کوتاه و مستند در پلتفرمها، بیمه فیلمسازان فیلم کوتاه و مستندساز و همچنین شرایط گرفتن پروانه تهیهکنندگی کار اول سینمایی توضیحاتی را ارایه داد.
محمد حمیدی مقدم، مدیر مرکز گسترش و تجربی نیز در ادامه این نشست ضمن تشکر از مدیران سازمان سینمایی سوره و سایر ارگانهای جبهه انقلاب برای گذر موفقیتآمیز از سال سخت و پُرچالش ۱۴۰۱، به جایگاه مهم تلویزیون در عرضه مستند و اهمیت این فضا و همچنین تلاش برای ایجاد انگیزه در مستندسازان برای ادامه مسیر آنها اشاره کرد.
او همچنین به اولین تولید مشترک مرکز گسترش و مرکز مستند سوره یعنی مستند «بلاگر» و همچنین به نیاز گفتگو در مراکز و همراهی مرکز گسترش در روند جشنوارههایی مانند جشنواره فیلم ۱۰۰ اشاره کرد که نهادهای مختلف بتوانند از فضاهای موجود بهترین استفاده را کنند.
قادر آشنا معاون توسعه فناوری و اطلاعات سازمان سینمایی نیز به زیر ساختهای حوزه هنری برای ساخت سالن سینما و کمک کردن به صنعت سینما و همچنین استفاده از ظرفیتهای موجود در حوزه پژوهش اشاره کرد.
حمیدرضا جعفریان، رییس سازمان سینمایی سوره
در ادامه این نشست، حمیدرضا جعفریان رییس سازمان سینمایی سوره نیز با اشاره به اینکه سازمان سینمایی سوره از دوره جدید وزارت ارشاد و سازمان سینمایی بنای همافزایی و همکاری داشتهاند، عنوان کرد: در همه حوزهها اعم از تولید فیلمهای سینمایی، مستند، فیلم کوتاه و … تعامل خوبی شکل گرفته است و به طور ویژه از آقای زینالعابدین رییس بنیاد سینمایی فارابی تشکر میکنم که در دوره جدید مدیریت ایشان همکاری خوبی را باهم آغاز کردیم. اما در عین حال سطح توقع از تفاهم دو نهاد بالادستی، همکاریهای کلانتر و اساسیتری است که تا امروز آنطور که انتظار می رفت، محقق نشده است. لذا فرصت هست باید برای سینمای انقلاب تلاش کرد.
وی یادآور شد: حوزه هنری در حوزه ساخت سالن سینما در قالب طرح توسعه سینماها، در ۳ سال گذشته تقریبا از ۱۰۰ پرده سینما به ۲۲۰ پرده رسیده است که اضافه شدن ۱۲۰ پرده سینما حدود ۲۵۰ میلیارد تومان هزینه داشته که سهم دولت از این میزان کمتر از ۱۰ میلیارد تومان بوده است. امروز در آستانه آغاز فاز سوم طرح توسعه سینماهای حوزه هنری هستیم که مبتنی بر مجتمعهای چندمنظوره خانوادهمحور پیش میروند، این شرایط حمایت اساسیتر ارشاد را میطلبد.
جعفریان درباره توسعه صنعت انیمیشن نیز مطرح کرد: تمرکز ما در حوزه هنری این است که حداقل سالی یک انیمیشن سینمایی تولید و اکران کنیم. برنامه ما این است که برای مخاطبان آینده یعنی کودکان سرمایهگذاری ویژهای کنیم و انتظار از وزارت ارشاد و سازمان سینمایی این است که به دلیل اهمیت این ژانر برای مخاطب کودک و نوجوان، اهتمام ویژهای صورت پذیرد تا یک بازی بزرگ رقم بخورد. لذا امید داریم مشارکتهای خیلی جدیتری میان حوزه هنری و سازمان سینمایی ارشاد اتفاق بیفتد تا فرصتی را که در این سالها از بین رفته، جبران شود.
وی در پایان گفت: این هدفگذاریهای بلندمدت نیازمند یک طراحی بلندمدت است که به یک همکاری گسترده بیانجامد و امیدوارم با جلسات بیشتر این نوع همکاریها به نتیجه برسد.
در این دیدار، اصغر فارسی معاون توسعه مدیریت و منابع، حبیب ایلبیگی معاون نظارت و ارزشیابی، قادر آشنا معاون توسعه فناوری و اطلاعات، یزدان عشیری مشاور رئیس سازمان و مدیر کل روابط عمومی سازمان سینمایی، علیرضا اسماعیلی دستیار و مدیرکل حوزه ریاست، مجید زینالعابدین مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی، محمد حمیدیمقدم مدیر مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، محمدرضا سوقندی مدیرکل دفتر حقوقی، عملکرد، امور استانها و مجلس، سیدصادق موسوی مدیرکل دفتر امور جشنواره ها و همکاریهای بینالملل، غلامرضا نجاتی مدیر کل حراست، هاشم میرزاخانی مدیرعامل موسسه سینماشهر، رمضانعلی حیدری خلیلی مشاور راهبردی، لادن طاهری مدیر فیلمخانه ملی، و همچنین سیدامیر جاوید دستیار رییس حوزه هنری، عبدالحمید قرهداغی معاون اداری مالی حوزه هنری، محمدمهدی روحی معاون حقوقی و امور مجامع سازمان سینمایی سوره، محمد ساسان مدیر مرکز تولیدات سینمایی سوره، امیررضا مافی مدیر مرکز انیمیشن سوره، امیر مهریزدان مدیر مرکز مستند سوره، الهه طهئی مدیر مرکز بینالملل سوره، محدثه پیرهادی مدیر مرکز فیلم جوان سوره، سجاد نوروزی مدیر پردیس سینمایی آزادی، محمدجواد موحد مدیرعامل باشگاه فیلم سوره، هادی فیروزمندی معاون جریانسازی و ارتباطات سازمان سینمایی سوره و یوسف منصوری دبیر جشنواره بینالمللی فیلم ۱۰۰حضور داشتند.
کارگاه آموزشی «میراث، سینما: انتقال تجربه» عصر پنجشنبه با حضور احمدرضا درویش در دومین روز جشنواره ملی چندرسانهای میراث فرهنگی، در خانه خلاق و نوآوری عمارت سعدالسلطنه قزوین برگزار شد.
به گزارش سینمای خانگی و به نقل از ستاد خبری جشنواره ملی چندرسانهای میراث فرهنگی، در ادامه کارگاههای آموزشی دومین جشنواره ملی چندرسانهای میراث فرهنگی، کارگاه آموزشی «میراث، سینما: انتقال تجربه» برگزار شد. کارگاهی که علیرضا تابش، احمد مسجدجامعی، منوچهر شاهسواری یونس شکرخواه و بهروز شعیبی نیز از حاضران در آن بودند. سپس علی دارابی قائم مقام وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی نیز به جمع حضار اضافه شد.
در ابتدای این نشست علیرضا تابش دبیر جشنواره در خصوص درویش گفت: احمدرضا درویش خود جزیی از میراث فرهنگی زنده سینمای ایران و خالق آثار ارزشمندی است. از دوران بنیانگذاری جشنواره ملی چندرسانهای میراث فرهنگی ایشان عضو شورای سیاستگذاری هستند و حضور ایشان دلگرمی ویژهای برای ادامه این راه صعب و طولانی است. ما دو روز در تهران کارگاههایی آموزشی را در موزه ملی ایران برگزار کردیم و استادانی چون شادمهر راستین، مجید مجیدی، شهابالدین عادل، آتوسا مومنی، علی شاهمحمدی و… در زمینه موضوعات مرتبط با میراث فرهنگی تجربیات خود را به حاضران در کارگاهها منتقل کردند. کارگاهها همچنین در ۱۰ جلسه در قزوین پیش بینی شد. بخش کارگاهی جشنواره به صورت زنده از چند پلتفرم پخش میشود.
تابش ادامه داد: آقای درویش آثار ماندگاری را خلق کرده و در چند حوزه حضور داشته است. از جمله ویژگیهای او این است که همواره دارای نگاهی ملی بوده و آثار درخشانی ساخته است. او نوشتههایی در قالب فیلم و سریال دارد که هنوز ساخته نشده است. وجه دیگر مربوط به او، فعالیتهای آموزشی، صنفی و بینارشتهای است که سبب شده همواره در کنار اهالی سینما حضور داشته باشد.
احمدرضا درویش در بخش ابتدایی صحبتهای خود در این کارگاه گفت: از برگزارکنندگان جشنواره و آقای تابش و مسئولان وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، خصوصا آقای دارابی و آقای خزائلی مدیرکل میراث فرهنگی استان قزوین تشکر میکنم و خوشحالم که مهمان شما در این مجموعه بسیار فاخر هستم. من خودم را سخنران نمیدانم و از این کار همواره پرهیز دارم. من اعتقادی ندارم که افرادی امثال من حرف بزنند. ما وظیفه داریم حرف و افکار خود را در قالب اثر سینمایی بیان کنیم. کار ما فیلمسازی است. یک نقاش و خطاط و نمایشنامه نویس، حیطه وظایف روشنی دارد. سخندانی و نقد، کار محققانی است که به کار پژوهش اشتغال دارند و ما باید حرف خود را با اثر خود منتقل کنیم. اما این جلسه و مبحث برای من استثنا است. این برنامه قرار است نوعی گفتوگوی شفاهی باشد و در آن دیالوگ و واگویه شکل بگیرد.
درویش در ادامه گفت: صحبتهای من واگویههای درونی من است و بیشتر برای ثبت در تاریخ این انگیزه را دارم که نکتههایی را بگویم.
درویش در ادامه بیتی از غزلیات سعدی را خواند و ادامه داد: هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل به دیگری پرداخت. این بیت حال کلی میراث فرهنگی ما است و روزی، امروز ما را در منظومه میراث فرهنگی بررسی و قضاوت خواهند شد. بنابراین ما هم جزیی از همین میراث هستیم. در شروع بحث گفتهای را از استاد محمدعلی اسلامی ندوشن میخوانم که بسیار ماندگار و اثرگذار است. او از محققین و نویسندگان بزرگ در حوزههای حقوق و پژوهش در تاریخ معاصر هستند: «ایرانی حکم کسی را داشته که یک قدح چینی گرانبها داشته و همه سرمایهاش همین بوده. میترسیده که اگر بیفتد، این قدح شکند. به هر قیمت میخواسته این قدح را نگه دارد. با خود نگفته یا زنگی زنگی یا رومی روم. مرگ یک بار شیون یک بار. این قدح عبارت بوده از موجودیت ایرانی. برای حفظ این قدح و موجودیت، به هر آب و آتشی زده و به هر رنگی که لازم بوده در آمده و ناچار هم در راه و بی راه بوده و هم همراه و حریف بوده اینکه هم خود باشد و هم آنچه بدان واداشته شده است. فرهنگ ایران فرهنگ ناشر از دوگانگی و مقاومت است و به همین سبب بسیار نیرومند است.»
درویش پس از قرائت نوشتهای از ندوشن ادامه داد: این مطلب که آن را خواندم در واقع منشوری برای موجودیت ایرانی در اعصار گذشته است. به نظر میرسد این جمله ایشان را مسئولان میراث فرهنگی باید با آب طلا بنویسند و درباره همین پاراگراف میشود ساعتها بحث و تحلیل ارائه کرد. سوالی در ذهن من و بسیاری دیگر وجود دارد و شاید انسان معاصر و آینده نیز این سوال را داشته باشد که اصلا چرا باید بر روی مقوله میراث فرهنگی حساس بود و چرا صنعت گردشگری وجود دارد. این صنعت به میراث فرهنگی وابسته است. تلاش بشر برای فهم میراث فرهنگی در عالم چه علتی دارد؟یک دغدغه اصلی که در درون و فطرت بشر وجود دارد و آن دستیابی به مفهوم سعادت است و از این رهگذر، یکی از مسیرهای پیدا کردن معنی سعادت توجه به تجربه دیگران و میراثی است که از گذشته به نسلهای مختلف واگذار شده است.
درویش در ادامه این کارگاه گفت: از این حیث، هر آنچه به میراث فرهنگی اطلاق میشود، خود میراث بشری است و میتواند در شکلگیری آیین بشری بسیار موثر باشد. ما به عنوان جامعه و کشوری که دارای میراث کهن فرهنگی هستیم، چه ملموس و چه ناملموس، با پدیدههای مدرن و پسامدرن جهانی رو به رو هستیم که مولفههای مختلفی در مباحث توسعهای دارند و به شدت مورد تحقیق پژوهشگران است که این مسیر به کدام سمت در حال حرکت است. در حوزه میراث فرهنگی نقش شرق و کشورهایی که به حوزههای ایرانی و فرهنگ ایرانی و حوزه تمدن مصر و شرق ختم میشود، با چالشهای عمیقی رو به رو هستند. امروز شاهدیم که مدرنیته و انفجار تکنولوژیهای جدید، وضعیتی را ترسیم کرده که بسیار موهوم و ترسناک است. از طرفی آینده وهمآلود است و از سمتی دیگر، گذشته دارای نشانههای عمیق ملموسی بوده است. میراث فرهنگی قزوین به عنوان پایتخت ایران در دورهای تاریخی، در مکتب اصفهان تاثیر آن را شاهد هستیم.
درویش افزود: در منطقه تاکستان و پیش از اسلام، بخشی از طوایف آن پیرو خضر نبی بودهاند. نشانه خضر پیامبر برگ مو است. آیینی در تاکستان وجود دارد که در برخی نواحی هنوز باقی مانده که به «آیین عذاب خضر» معروف است. نشانههای فرهنگی که در همین منطقه شاهد آن هستیم. تحت تاثیر میراث این منطقه در همین سعدالسلطنه مسجد، بازار، کلیسا و محل دیوان یا اداره امور شهر وجود دارد و همین موضوع به شکل وسیعتر در میدان نقش جهان وجود دارد. یا زندگی اللهوردیخان که در کودکی بردهای بوده و بعد به دربار راه پیدا کرده و بعد به اسلام روی آورده و مدارج ترقی را طی کرده است. خدمات او در حوزه سیاست، اقتصاد، علم و فرهنگ اثرگذار بوده است. مدرسه خان را الله وردی خان در شیراز ساخته و سپس کلید آن را به ملاصدرا داده است. در نتیجه او در فلسفه هم تاثیر زیادی داشته؛ چراکه جان فلسفه را حفظ کرده است. سی و سه پل را او ساخته و بنیانگذار مواجه با استیلای غرب در جنوب ایران بوده. استیلای پرتغالیها و اسپانیاییها در جنوب ایران که صد و بیست سال در بخش مهمی در ایران مسلط بودهاند، با مقاومت اللهوردی خان از ایران رانده شدند و او در طول تاریخ کشور تأثیر گذار بوده است.
درویش در ادامه گفت: باید دید از طریق شاخصههای جهانی و بشری به کدام سو دعوت میشویم؟ از گذشته ما، آنچه باقی مانده به نحوی با خواست اجتماعی سازگاری داشته است. سازگاری با مردم روزگار و محیط زیست در گرو ساخت سیاست است و همه همراه یکدیگرند. ما امروز شاهد اغتشاش در این سازگاریها هستیم. در عصری زندگی میکنیم که بشر امروز در مریخ به دنبال آب است و به ما وعده وجود حیات در مریخ را میدهند. در اتوپیایی که در موهومات در حال ساخت است، هتل پیش فروش میشود. در این شرایط آب به روی غزه بسته میشود و آب را بشر به روی بشر میبندد و زنها در جایی از جهان به بردگی فروخته میشوند. این جریانها از سوی سردمداران مدرنیته انجام میگیرد و تمام حقوق انسانی زیر پا گذاشته میشود.
این فیلمساز افزود: وعدههای عجیبی داده میشود که دروغهایی بزرگ هستند و افراد مختلف آن را باور میکنند و جریان اومانیسم در فلسفه غرب، جهان را به گونهای راهبری میکند که ما در حوزه اقتصادی و فرهنگ ناچار به وادادگی و تسلیم هستیم.
او در بخش دیگری از این کارگاه اظهار داشت: فرش ایرانی در زمره میراث فرهنگی وجود داشته اما الان چه وضعیتی دارد؟ این فرش سمبلی بسیار گرانبها برای موجودیت ایران بوده است و در طول ادوار مختلف میلیونها نفر از آن درآمد داشتهاند. فرشی که نماد فرهنگ ایرانی است. اما امروز و از طریق رسانهها با چه فرشی مواجهیم هستیم؟ گرانبهاترین جهازها فرش بوده است. نزدیک به دومیلیون نفر از فرش ارتزاق میکنند. آدمهای دیگری هستند و شغلهایی را تجربه میکنند که با هنر در مواجه است. در مرز سراوان ناحیه کلپورگان وجود دارد که کار این روستا تماما سفالگری است و دارای دو هزار سال سابقه سفالگری است و فقط زنان با دست کار را انجام میدهند. امروز این سفال در کجای خانههای ما جا دارد؟ میراث به چه صورت الگوی شهرنشینی ما است؟ آنچه از طریق فضاهای موهوم تسلیم آن هستیم، باعث شده میراث غنی نه تنها تاثیر نداشته باشد بلکه نشانهای مزاحم بوده است. وقتی قزوین تبدیل به شهر شد کسی فکر نکرد که قزوین یک باغستان دو هزار ساله بوده است؛ چرا که این شهر نیاز به جاده داشته در حالی که توسعه آن با میراث فرهنگی تناسبی ندارد. امروزه مساجد در انحصار برجهای چند طبقه است در صورتی که منارههای مساجد طبق باور ما باید نگین و زینتبخش شهر باشند.
احمدرضا درویش گفت: به جای الهام از گذشته پرافتخار از وضعیت موهوم الهام گرفتهایم. خبرگان ما در حوزه معماری و مردم شناسی و مسائل اجتماعی باید پاسخ دهند که آیا بر اثر سیاستهایی که باعث انتقال مردم از روستا به شهر شد، ناچار به توسعه شهر شدیم یا ورای آن هدف دیگری در میان بود؟ کندن کوه بتن و انتقال به تهران و ساختن پل دو طبقه باعث افزایش ناموزون جمعیت و توسعه شهری است یا رفاه؟ مسئولان باید درباره موارد اینچنینی پاسخ دهند. مسبب وضعیت اقلیم در جهان همین سیاستها است. سیاستهایی که با روح و سعادت بشر در تضاد است و بشر را به سمت ناکجاآباد هدایت میکند. معماری جدید با الگوهایی ساخته میشوند که تطبیقی با کشور ما ندارند. یزد اولین شهر خشتی دنیاست و چون یک کوه گنج است و معماری ما چنین پیشینهای دارد. در همین اواخر تعداد زیادی از کاروانسراهای ما در یونسکو ثبت جهانی شده اما امروز ما در چه وضعیتی است. این موزهها چقدر در نقشه راه توسعه کشور تاثیر دارد؟ در دنیا موزهها مرکز علمی، فرهنگی و هنری تمام احزاب سیاسی است. اما موزههای ما چقدر تاثیر دارد؟ آیا در آموزش ملی به دانشجویان، محصلین و مخاطبین اثر دارد؟ آیا دستگاههای که با ثروت ملی اداره میشوند به این مسئله توجه دارند؟
او در خصوص کارکرد نوین موزهها گفت: محصلان و دانشجویان باید وقت اصلی خود را در موزهها بگذرانند که این نکته با اهمیتی است. جامعه ما باید به گذشته خود مفتخر باشد. به قول بزرگی اگر ما هیچ نداشته و فقط میراث فرهنگی داشتیم، برای امروز و فردای دور ما کافی بود. به شرطی که آن را درک کرده باشیم . دائما مسئولان سیاسی میگویند هر کاری میکنیم باید پیوست فرهنگی داشته باشد اما من میگویم هر کاری که میکنیم فرهنگی است. ما مردم فرهنگی هستیم و انقلاب ما بر اساس فرهنگ و متاثر از کلمه بوده است. هدف اصلی ما فرهنگ و توسعه فرهنگ، اخلاق و معنویت، و تکیه بر آن است و پروژهها باید ذیل این مسئله باشند. پروژه فولاد در مرکز ایران تعریف میشود در حالی که به آب نیاز دارد و این متضاد با میراث فرهنگی است. سد کرخه را داریم که یکی از افتخارات بزرگ در چهار دهه بعد انقلاب است که با مجاهدت دانشمندان ایرانی ساخته شده و هفت میلیارد مترمکعب آب و شصت کیلومتر وسعت دارد. این سد بزرگ چند سال عمرش است؟ اما «جادههای سرد» به کارگردانی مسعود جعفری جوزانی هزاران سال زنده است. فیلمهایی چون «خانه دوست کجاست» نیز همین وضعیت را دارند. ما در حوزه توجه به میراث فرهنگی به مدیرانی شجاع، بلند مرتبه، دانشمند و فرهنگ شناس در حیطه بزرگ میراث فرهنگی و فرهنگ کشور نیاز داریم. خواهش من از همه دست اندرکاران در حوزه میراث این است که خود را در جایگاهی بسیار مورد توفیق الطاف الهی بدانند و برگزاری این جشنواره گام بزرگی در تثبیت این ادعا است.
در بخش پایانی این نشست درویش گفت: واژه خرده فرهنگها را چه کسانی انتخاب کردند؟ این واژه به اهل شهرستانها که فرهنگ برخاسته از آنهاست، حس تحقیر میدهد. دیگر واژه سواد رسانهای است که مسئولان آن را به کار میبرند. در حالی که مخاطب عام وقتی با آن روبهرو میشود برایش برخورنده است. ما یک جامعه اخلاقی هستیم و نباید برخی واژهها سبب توهین شود. همچنین واژههایی چون ملموس و ناملموس کارکرد درستی ندارند. آهنگ یک واژه بسیار مهم است. هر چه که در منشور میراث و شرح وظایف و ترجمان واژگان داخلی به خارجی اتفاق افتاده، آهنگ و سیلاب آن به شکلی نازیبا است و باید جایگزین شود. باید به موزه جز عناصر لازم برای جسم و ذهن بشر نگاه شود. اگر موزه اصفهان نبود بزرگترین شخصیت رسانهای در ششصد سال اخیر را – که از نظر من کمالالدین بهزاد – است، نداشتیم و بخش مهمی از میراث ناپیدا باقی میماند.
سبحان یحیایی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است سینمای مستند به این دلیل که میتواند روایتهایی از جامعه را به بخشهای دیگر جامعه نشان دهد، اهمیت دارد.
به گزارش سینمای خانگی، سبحان یحیایی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی در گفتوگو با مهر درباره اهمیت سینمای مستند عنوان کرد: ما در عالم رسانه و ارتباطات مفهومی به نام بازنمایی داریم که اتفاقاً امروزه به امری مبتذل و دستمالی شده، تبدیل شده است. مفهوم «بازنمایی»، واقعیت را چیزی بیرون از خودش فرض میکند و حالا از جایی بیرون از واقعیت میخواهد آن را روایت کند. در فیلم مستند اینگونه است که اثر یکبار ادعای نمایندگی واقعیت بیرون را دارد و بار دیگر در مفهوم بازنمایی مستتر، ادعای نمایندگی از واقعیت را نمیکند بلکه معتقد است آنچه را که بیرون از خودش است، بیواسطه روایت میکند.
وی ادامه داد: حال چیزی که در رسانه و علوم ارتباطات به آن توجه میکنیم این است که سینمای مستند هم سطحی از بازنمایی را دارد ولی با کمینه، دستکاری و مداخله در واقعیت. به تعبیر دیگر با توجه به اینکه دخل و تصرف مولف در سینمای مستند در حداقلترین حالت خودش قرار دارد، نسبت به واقعیت بیرونی ادعای نمایندگی میکند.
خلق اثر هنری بدون دخل و تصرف ممکن نیست
این استاد دانشگاه افزود: چیزی که در عمل اتفاق میافتد این است که به هر حال مولف و فیلمسازی که قابی میبندد، زاویه دوربین را مشخص میکند یا تدوینگری که در مونتاژ بخشهایی از تصویر را حذف و قابها و دیالوگهایی را انتخاب میکند و پیش چشم مخاطب میگذارد، به نوعی در واقعیت بیرون دخل و تصرفی دارند. طبیعتاً خلق هر نوع اثر هنری از عکس گرفته تا سینمای مستند بدون دخل و تصرف مولف امکان پذیر نیست. پس ذکر این نکته در ابتدای بحث ضروری است که ما در اثر مستند با واقعیت محض بیرون از اثر سروکار نداریم.
آنجایی که ما سینمای مستند را به عنوان هنری که میتواند جامعه را پیش ببرد، یاد میکنیم ریشهاش در این است که سینمای مستند درواقع جامعه را با واقعیت خود رو به رو میکند
یحیایی توضیح داد: در حوزه سینمای داستانی جامعهشناسهایی که کارکردگرایانه به سینما نگاه نمیکنند، نگاهشان به متن سینمایی، روایتی است که مولف آن را از دل جامعه بیرون کشیده است. به طور مثال در فیلم «گاو»، داریوش مهرجویی بخشی از جامعه را روایت میکند. سینمایی که امروزه بهعنوان سینمای اجتماعی شناخته میشود سینمای کارکردگرا نیست، بلکه سینمایی است که خودش را از متن جامعه روایت میکند. حال این ویژگی را کنار سینمای مستند بگذارید. سینمای مستند ایدهای را که در ذهن مولف پرورانده شده است، با کمترین دخل و تصرف میسازد. بنابراین آنجایی که ما از سینمای مستند به عنوان هنری که میتواند جامعه را پیش ببرد، یاد میکنیم ریشهاش در این است که سینمای مستند در واقع جامعه را با واقعیت خود روبهرو میکند.
یحیایی با اشاره به اهمیت سینمای مستند گفت: اهمیت سینمای مستند در واقع در حداکثری بودن واقعیت در روایت است. یعنی ما با روایت واقعیت، به شکل بیشینه و کمترین مداخله محقق مواجه هستیم و در این صورت جامعه میتواند خودش را در قاب سینمای مستند ببیند.
وی درباره ظرفیتهای سینمای مستند اظهار کرد: سینمای مستند به این دلیل که میتواند روایتهایی از جامعه را به بخشهای دیگر جامعه نشان دهد، اهمیت دارد. جامعه از یک کل واحد و آدمهای اتمیزه و استاندارد تشکیل نشده است. بلکه جامعه عمومهای مختلف دارد و متاسفانه شناخت هر کدام از این گروهها نسبت به دیگری در حداقل ممکن است و شناخت در حدی نیست که من و دیگری با یکدیگر «ما» را تشکیل دهیم و به همین دلیل اجتماعات و عمومها مستقل از هم فعالیت میکنند. در این شرایط کاری که سینمای مستند میکند، یک پروژه شناختی است تا در جامعه آدمها، عمومها و خرده فرهنگها خودشان را بشناسند و نسبت به دیگری شان هم شناخت پیدا کنند.
تاثیر سینمای مستند بر کاهش خشونت در جامعه
یحیایی در ادامه گفت: خیلی از مسایل اعم از تضادها، خشونتها، درگیریها و … که جامعه را فرسوده میکنند ناشی از عدم شناخت است زیرا وقتی تو دیگری را نشناسی از دیگری میترسی. در نتیجه ظرفیت سینمای مستند توسعه شناخت، کاستن از خشونتها، کاستن از تضادها و پیشبرد پروژه گفتوگوی ملی و گفتوگوهای گروهها و خردهفرهنگهای مختلف است. متاسفانه ظرفیت سینمای مستند در جامعه ما دست کم گرفته شده است و اتفاقاً با توجه به تکثر و تنوعی که به لحاظ قومیتی، مذهبی، گرایشهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی در جامعه ما وجود دارد، سینمای مستند میتواند فضای گفتگو میان این طرفها را ایجاد کند. و تضادها را به حداقل خودش کاهش دهد.
سینمای مستند پشتوانه مالی ندارد و نمیتواند چشمی به بلیت فروشی داشته باشد. حتی در سینمای اروپا و امریکا و فرانسه هم چنین اتفاقی برای حوزه مستند رخ نداده است، لذا در این شرایط لزوم مداخله نهادهایی که میتوانند به پیشبرد پروژه مستند در جامعه کمک کنند، کاملاً حس میشود
این استاد دانشگاه درباره لزوم برگزاری رویدادی مانند جشنواره «سینماحقیقت» بیان کرد: سینمای مستند پشتوانه مالی ندارد و نمیتواند چشمی به بلیت فروشی داشته باشد. حتی در سینمای اروپا و آمریکا و فرانسه هم چنین اتفاقی برای حوزه مستند رخ نداده است، لذا در این شرایط لزوم مداخله نهادهایی که میتوانند به پیشبرد پروژه مستند در جامعه کمک کنند، کاملاً حس میشود که یکی از این موارد جشنواره «سینماحقیقت» است.
وی افزود: اینجا باید به این مهم توجه کنیم که این نهاد میتواند ملی باشد و یا یک نهاد بخش خصوصی یا یک نهاد اقتصادی و یا حتی یک نهاد غیرایرانی. اما مفهوم «دولت-ملت»، قوامش را از مداخله دولت در چنین مواقعی میگیرد. شکاف دولت و ملت در ایران، ناشی از کمکاری دولتی در چنین بزنگاههایی است. دولت باید نقش میانداری را در جامعه بازی کند تا بتواند نماینده ملت باشد و در چنین شرایطی است که ما دولت-ملت پیوسته و همپیوند داریم.
یحیایی ادامه داد: درواقع نقش دولت همین است. دولت وقتی میتواند این نمایندگی را در جامعه محقق کند که بتواند حداکثر ظرفیت اجتماعی را فعال کند. یک ابزار جدی در این زمینه، مستند است که نیاز به تامین مالی دارد. دولت باید این ورود را داشته باشد و با تامین مالی بدون مداخله محتوایی و گزینشگری کمک کند تا جشنوارههایی مانند «سینماحقیقت» برگزار شوند و فضایی برای دیده شدن و گفتوگو درباره آثار فراهم شود.
استمداد سینمای مستند از نهادهای میانجی
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی درباره راهکار خود برای توجه بیشتر به فضای مستند که میتواند «ادراک آیینهای» برای جامعه به همراه داشته باشد، گفت: راهکار من برای توسعه بیشتر و توسعه مستند در کشور کمک گرفتن از نهادهای میانجی است. دولتها یک ظرفیتی دارند پس فضایی که دولت میتواند در این موقعیت فراهم کند، فعال شدن نهادهای میانجی و کنشگران مرزی است. کانونهای فیلم در دانشگاهها، سازمانهای مردمنهاد، اصناف و اتحادیهها میتوانند به عنوان حلقههای واسط کمک کننده این موضوع باشند. جشنواره «سینماحقیقت» باید نگاه ملی داشته باشد که برآیند نگاهها و آوردگاههایی است که پیش از این توسط نهادهای میانجی غیردولتی به نقد و بررسی گذاشته شده باشند. بسط این فضا، فعال کردن نهادهای میانجی و محصور نکردن مستند در دیوارهایی مانند جشنواره «سینماحقیقت» کمک میکند که این موضوع توسعه بیشتری پیدا کند.
اعضای شورایعالی تهیهکنندگان و کانون کارگردانان سینمای ایران در نشست مشترکی به بررسی برخی عوامل افتراق در میان صنوف پرداختند.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی شورایعالی تهیهکنندگان، نشست مشترک شورایعالی تهیهکنندگان و کانون کارگردانان سینمای ایران برگزار شد و طی آن مسایل مبرم سینمای ایران در نشست مشترک کانون کارگردانان و شورایعالی تهیهکنندگان مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
در این نشست که بهدعوت شورایعالی تهیهکنندگان با حضور هیات مدیره کانون کارگردانان برگزار شد، شرایط کنونی سینمای ایران و اقدامات سوء بعضی از عوامل افتراق صنفی که با فعالیت و اتحاد صنوف منافعشان به خطر افتاده است، مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
هیات مدیره هر ۲ صنف در این نشست حمایت کامل خود را از نمایندگان کانون و شورایعالی در شورای پروانه ساخت اعلام کرده و نسبت به شایعه پراکنیها و نسبت افترا دادن به این فعالان صنفی، ضمن ابراز انزجار از این رفتارهای منفعتطلبانه و مشکوک، حق هرگونه عدالتخواهی حقوقی و صنفی مشترک را با توجه به مستنداتی که از تمامی جلسات در وزارت ارشاد موجود است برای هر ۲ صنف محفوظ دانستند و اعلام کردند که موارد را تا آشکار شدن کامل واقعیتها و اجرای عدالت در مورد مفتریان پیگیری خواهند کرد.
هیات مدیره هر ۲ صنف با تشکر از زحمات همکاران نماینده در شورای پروانه فیلمسازی به آن ۲ اطمینان دادند که همچون گذشته و با تمام قدرت از آنها حمایت و حق دفاع از حرمت و حیثیت حرفهای را برای آنان محفوظ میدارند و در این راه همچون گذشته حامی رفتارهای صنفی معقول آنان خواهند بود.
در ادامه جلسه همچنین بر حمایت تشکیلات تهیه کنندگی و کارگردانی از هیات رییسه خانه سینما تاکید شد و اعضا حاضر در جلسه اعلام داشتند که حفظ و اعتلای خانه سینما به عنوان تنها نهاد فراگیر و متحدکننده تمام اصناف سینمایی همچنان خط قرمز هر ۲ صنف است و به افراد و جریانهای عامل افتراق و منفعتطلب اجازه نمیدهند که با حرمت و بقای سینمای ایران و جامعه اصناف رفتاری غیراصولی داشته باشند.
«شرایط حرفهای تولید» و «نیاز مبرم به بررسی معضل بیکاری اعضای این ۲ صنف و بعضی صنوف دیگر سینمایی» در بخشی دیگر مورد کنکاش قرار گرفت. برای این منظور مقرر شد آماری که در این زمینه در اختیار صنوف است، بهصورت کامل و بهروزشده و براساس تحلیل آماری با همکاری مدیریت دولتی برای جلوگیری از بیکاری اعضای ۲ صنف، ارایه شود.
هیات مدیرههای هر ۲ صنف ضمن اعلام تعامل با سازمان سینمایی در رفع مشکلات اقتصادی و صنفی سینما بر ضرورت واگذاریهای تصمیمگیریهای حرفهای من جمله در انتخاب کارگردان اول به اصناف مربوطه تأکید کردند.
لزوم وجود گونهها (ژانرهای) مختلف سینمایی نیز از دیگر مباحث ۲ تشکیلات صنفی بود. در این زمینه و راههای برونرفت از شرایط کنونی مباحث مختلف مطرح شد و هیات مدیره ۲ صنف اعلام آمادگی کردند تا براساس آمار مربوطه از میزان و نوع اشتغال دستاندرکاران سینمایی، همچنین نوع چینش و نسبت فراوانی گونههای مختلف سینمایی، با در دسترس قرار دادن اطلاعات واقعی و تحلیل این آمار تصویری واقعگرایانه از سینمای امروز ایران را ارایه دهند.
ادامه و تکمیل مباحث فوق به نشستهای آتی کانون و شورایعالی موکول شد.
در پایان هیات مدیره کانون کارگردانان اعلام کرد که همچون گذشته و با قاطعیت از فعالیت شورایعالی تهیه کنندگان سینمای ایران حمایت کرده و خواستار تداوم فعالیت شورا باقدرت است.
پروانه معصومی در حالی امروز ۶ آذر ماه از دنیا رفت که بسیاری از همکاران و آشنایانش ناباورانه این خبر را شنیدند، بخصوص آنکه خیلیها از بیماری او اطلاعی نداشتند. معصومی معتقد بود خیلی از بازیگرها دوست ندارند کسی بیماریشان را بداند و خودش هم اینطور دوستانش را بهتزده کرد.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، پروانه معصومی بازیگر سینما و تلویزیون متولد سال ۱۳۲۳ در تهران بود که از دهه ۵۰ خورشیدی وارد سینما شد. او در طول سالها فعالیتش در سینما، یک بار سیمرغ بلورین بهترین نقش اول را برای بازی در فیلم «گلهای داودی» رسول صدرعاملی گرفت و چند سال بعد لوح زرین جشنواره فجر را برای بازی در نقش اول فیلم «جهیزیهای برای رباب» گرفت.
معصومی تحصیلات خود را در رشته زبانهای خارجی به پایان برده بود و در رشته حقوق سیاسی نیز تحصیلاتش را ناتمام گذاشت. وی فعالیت خود را از سال ۱۳۵۱ با بازی در فیلم «بیتا» ساخته هژیر داریوش آغاز کرد و این فعالیت را چند سال قبل ادامه داد.
آخرین فیلم او در سینما «معکوس» به کارگردانی پولاد کیمیایی بود و این شبها هم سریال «یوسف پیامبر» با بازی او در حال پخش از تلویزیون است.
نقشهای معصومی در فیلمهای قبل از انقلاب اسلامی در تقابل آشکار با زنان فیلم فارسی بود و با آنها جایگاه ویژهای در فیلمهای روشنفکری ایجاد کرد. او همچنین اولین بازیگر بعد از انقلاب اسلامی است که جایزه بازیگری بهترین زن را دریافت کرد.
این بازیگر در سال ۱۳۸۴ در گفتوگویی تفصیلی با خبرنگار ایسنا در مکان این خبرگزاری حاضر شد و از فیلمها و خاطرات خود سخن گفت.
با درگذشت پروانه معصومی (سهشنبه ۶ آذر) مشروح این مصاحبه که توسط مسعود نجفی انجام شده است، پس از ۱۸ سال بازنشر میشود.
شروع بازیگری با «بیتا»
اواخر سال ۵۰ بود که آقای هژیر داریوش به دلیل دوستیشان با شوهر من و نزدیک بودن منزلشان با ما و همچنین دوستی خانوادگی که با آقای بهارلو داشتیم برای بازی در این فیلم (بیتا) از من دعوت کردند و گفتند سه، چهار جلسه بیشتر طول نمیکشد و من هم دیدم که تقریبا لوکشین کار نزدیک به خانه خودم است و سه روز کاری قرار بود باشد که قبول کردم و چون حرفهای نبودم و سینما را نمیشناختم، وقتی کار چهار روز شد گفتم نمیآیم و بعد دیدم حتما باید بروم. من این فیلم را تازه ۱۰ سال پیش (۱۳۷۴) دیدم و معتقدم میان فیلمهای آن زمان کار خوبی بود و بسیاری از آدمهای تحصیلکرده مثل خود آقای داریوش و هوشنگ کاووسی در این فیلم حضور داشتند. از میان بازیگران فیلم نام آقای انتظامی را شنیده بودم و خانم (فائقه) آتشین را هم قبل از اینکه از ایران بروم به خاطر اجرای برنامههایشان دیده بودم.
«رگبار»
شوهر من عکاس تبلیغاتی بود، آقای بیضایی عکسی از من برای تبلیغ یک کالا دیده بودند که باعث شد توسط آقای احمد رضا احمدی برای بازی در نقش عاطفه (رگبار) به من پیشنهاد شود. من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدهام و دورهای وارد سینما شدم که این کار خیلی خوشایند نبود به همین جهت اصلا قصد بازیگری نداشتم. آقای احمدی هم وقتی قصه «رگبار» را برای من تعریف کردند، برایم فرق نمیکرد که قصه چه باشد چون اصلا سینمای آن دوره را ندیده بودم و نمیدیدم.
میدانستم بازیگر شدنم با مخالفتهای وحشتناک خانوادهام مواجه خواهد شد. من آن موقع به همراه همسرم تازه از آلمان برگشته بودم و هیچ آشنایی با مقولات هنری ایران نداشتم. آقای بیضایی خودشان قصه را برای من تعریف کردند و من حتی ایشان را هم نمیشناختم. فیلمنامه را گرفتم و خواندم، آقای بیضایی گفتند چقدر میگیری تا این فیلم را بازی کنی؟ من هم بدون اینکه بدانم دستمزدها چقدر است مبلغی را گفتم، ایشان گفتند: این مبلغی که شما گفتید میدونید دستمزد کی است؟ گفتم: نه. گفت: این مبلغ را خانم آتشین میگیرد و بازی میکند. گفتم: من اینقدر میگیرم و بازی میکنم، اگر هم نمیخواهید بازی نمیکنم. گفتند: با یک سکانس شروع میکنیم که اگر قبول شدید پول را به شما میدهیم و با سکانس فوقالعاده مشکلی شروع کردند. صحنهای که عاطفه وارد مدرسه میشود و آقای حکمتی را جای مدیر میگیرد و شروع میکند به شکایت کردن از آقای حکمتی این صحنه گرفته شد و بیضایی چهار پنج روز بعد رضایت خودش را اعلام کرد و گفت: بعد از کار دستمزد شما را میدهیم.
«رگبار» پشت صحنه سالم و خیلی بیریایی داشت و میتوانم بگویم این فیلم در نهایت فقر و صمیمت فوقالعاده خاصی ساخته شد و معتقدم آن صمیمیت به آن طرف دوربین هم منتقل شد. خود من فیلم «رگبار» را فوقالعاده دوست دارم و خوشحال هستم که در این فیلم بازی کردم. شاید بیشترین عاملی که در این فیلم به من کمک کرد حضور آقای پرویز فنیزاده در نقش مقابلم بود. آقای فنیزاده آن موقع بیشتر در تئاتر کار میکردند و نوع بازی و رفتارشان طوری بود که من با ایشان خیلی راحت بودم با توجه به اینکه هیچ راهنمایی هم برای بازی من از سوی آقای بیضایی صورت نمیگرفت. البته بعد از اینکه فیلم تمام شد از ایشان علت عدم راهنماییشان را پرسیدم که گفتند همین خجالت تو جلوی دوربین برای من کافی بود و دیدم واقعا حق داشتند و آن خجالتی که از دوربین و محیط داشتم نقشم را خیلی طبیعی کرد. به هر حال «رگبار» فیلم پر سر و صدایی شد و جوایزی را هم در جشنوارههای داخلی و خارجی کسب کرد و برای من هم خیلی مهم بود که در این فیلم حضور پیدا کردم. البته فیلم اکران موفقی نداشت و فقط یک دوره در زمان اکرانش در سینما «بلوار» که دانشجوها و تیپهای تحصیل کرده به آنجا میرفتند، خیلی شلوغ شده بود و بیشتر از تمام زمانی که در سینماهای دیگر روی اکران بود درآمد داشت، من هنوز این فیلم را از همه فیلمهایم بیشتر دوست دارم.
گویندگی در «شهر قصه»
در سال ۱۳۵۲ و بعد از فیلم «رگبار» برای من خیلی عجیب بود که برای گویندگی این فیلم انتخاب شوم. چون هنگام اجرای این تئاتر که یک سال طول کشید خانم مفید گوینده این نمایش بود و بعد که آقای منوچهر انور داشتتند این فیلم را میساختند این کار را به من پیشنهاد کردند و وقتی هم که راجع به عدم استفاده از خانم مفید پرسیدم، گفتند میخواهند از یک آدم جدید استفاده کنند. «شهر قصه» کار سادهای بود و زیباییاش فقط برای من این بود که توانستم در مدت ۳۰ روز ارگ بم را بگردم و گرنه تجربه خاصی برایم نداشت. این فیلم هم با توجه به اینکه از تئاترش خیلی استقبال شده بود در سینما موفق نبود و آنطور که شنیدم فقط یک سانس دو سه روزی در سینما تخت جمشید آن زمان روی پرده بود.
«غریبه و مه»
این فیلم هم بعد از «رگبار» از سوی آقای بیضایی به من پیشنهاد شد که بیش از یک سال هم زمان ساختنش طول کشید. ۶ ماه منتظر زمان بودیم و ۶ ماهی هم صرف فیلمبرداری شد. بین دو فیلم «رگبار» و «غریبه و مه» پیشنهادات زیادی به من شد که من به خاطر اینکه قصد کار در سینما را نداشتم قبول نمیکردم اما بعد از «رگبار» متوجه شدم که جنس دیگری از سینما به وسیله بهرام بیضایی شروع شده است و با «غریبه و مه» دارد ادامه پیدا میکند. وقتی «رگبار» را بازی کردم، فکر کردم اولین و آخرین فیلمی است که بازی میکنم چون به هیچ وجه دلم نمیخواست در کار سینما باشم اما بعد از «غریبه و مه» دیگر هدف داشتم و هدفمند جلو میرفتم. حالا خانمی وارد سینما شده که فیلمی را بازی کرده و موفق بوده و پیشنهادات فراوانی هم داشته است و هر کاری را قبول نکرده یعنی با پول کسی نتوانست مرا بخرد. بنابراین من هدفی داشتم و هدفم این بود که بگویم آدم میتواند در سینما باشد و زندگی خصوصی خودش را هم داشته باشد و خیلی هم مورد احترام مردم قرار گیرد و خوشحال هستم با همان راه هم پیش رفتم.
«غریبه و مه» هم در گیشه موفق نبود. در سینما تک فرانسه هم که فیلم را دیدم همانطور که در سالن نشسته بودم میدیدم که مردم دولا دولا از سالن خارج میشوند و فکر میکردم ایرانیهای مقیم فرانسه هستند. بعد که فیلم تمام شد دیدم حدود ۳۰ ایرانی باقی ماندهاند و خارجیها رفتهاند بنابراین این فیلم زبانش جوری بود که در آن زمان فرنگیها را نتوانست جذب کند. من خاطره جالبی هم از این فیلم دارم. تالار وحدت فیلم را نمایش میداد و خیلی دلم میخواست ببینم فیلم چگونه شده است. آقای بیضایی خیلی اصرار داشتند که در سالن بنیشینم اما من گفتم، وقتی در سالن بنشینم بعد که فیلم تمام میشود همه من را نشان میدهند و خوشم نمیآید. گفت خب من میگویم در اتاق آپارات بنشینی. موقعی که سالن تاریک شد به اتاق آپارات رفتم و پشت خانم و آقایی که جزو مهمانان خاص بودند نشستم. آنها به قدری به فیلم فحش دادند که خیلی دلم میخواست به آنها بگویم شما که اینقدر عصبی هستید چرا بیرون نمیروید، اما اگر اینکار را می کردم آنها مرا میشناختند، پس تا آخر با فحشهای آنها فیلم را دیدم. صداهای فیلم خیلی زیاد بود و این یکی از دلایلی بود که آقای بیضایی وقتی که من از فرانسه برگشتم تصمیم گرفتند تا فیلم را صداگذاری مجدد با صدای خودمان کند و من به اتفاق آقای شجاعزاده ۱۰ روزی تمرین کردیم ولی در نهایت به خاطر اینکه صدای من از چهره روی پرده جوانتر بود، فیلم با همان صدای قبلی باقی ماند. مدیر دوبلاژ علیرغم علاقه من قبول نکرد که صحبت کنم و خانم ژاله کاظمی به جای من حرف زد. فریادها و صداهای زیاد فیلم هم با دوبله مجدد درست شد.
روایتی از حضور در تئاتر
نمایش «جنایت و مکافات» به کارگردانی دکتر رفیعی تنها تجربه من در تئاتر است که سال ۵۶ در تئاتر شهر اجرا شد. این کار تجربه خیلی بدی برای من بود و به خاطر همین دیگر تئاتر کار نکردم. حس می کردم همه فکر میکنند یک نفر از سینما به جمعشان اضافه شده و میخواهد جای آنها را بگیرد.
«کلاغ» و آخرین تجربه با بیضایی
بیضایی با ساخت «کلاغ» در سال ۵۶ در حقیقت میخواست برخلاف فیلمهای قبلیاش فیلمی برای گیشه بسازد که فروش کند ولی متاسفانه موفق نشد. به نظر من عامل مهمی که وجود داشت این بود که فیلمنامه کلاغ برای عصمت صفوی نوشته شده بود. به نوعی زندگی خود ایشان بود اما وقتی که میخواستیم کار کنیم ایشان فوت کردند و به ناچار بازیگر فیلم عوض شد و تمام قصه روی شخصیت آسیه منتقل شد. نقشی هم که خانم آنیک آن را بازی میکرد چون تواناییاش اندازه خانم صفوی نبود، به همین جهت نتیجه کار خیلی فرق کرد. ولی من فیلم «کلاغ» را خیلی دوست دارم. در واقع به هر سه فیلمی که با بیضایی کار کردهام علاقمندم و هر کدام را به نوعی دوست دارم. «رگبار» به خاطر ساده بودن و صداقتش، «غریبه ومه» و «کلاغ» به خاطر اینکه تاریخی از زندگی من هستند و این مسئله که همیشه آدم به دنبال گذشتهاش میگردد و میخواهد یک جوری به آن دسترسی داشته باشد، برایم جذابیت دارد.
بعد از انقلاب اسلامی
بعد از فیلم «کلاغ» و در واقع قبل از انقلاب اسلامی من به فرانسه رفتم و بعد از بازگشتم در سال ۱۳۶۳ در فیلمی به نام «راه دوم» حضور پیدا کردم که فیلم فوقالعاده بدی با قصه فوقالعاده خوبی بود. متاسفانه من حق ندارم اسم نویسنده فیلم را بگویم، ظاهرا اسم نویسنده به عنوان اسم کارگردان ذکر شده است. همان زمان هم که سناریو را خواندم، به نظر قصه خیلی قشنگی آمد که به یکی از نویسندههای خیلی خوب کشورمان تعلق داشت که به خاطر اینکه تجربه اول کارگردانش بود در اجرا خوب درنیامد. در این فیلم آقای ناصر طهماسب نقش مقابل من را بازی میکردند. من فیلم «راه دوم» را شروع کار زن در سینمای بعد از انقلاب میدانم، تا قبل از آن زنها به عنوان یک مشت سیاهی که میروند و میآیند در فیلمها حضور داشتند اما در این فیلم زن به عنوان فردی بود که وجود داشت.
«گلهای داوودی» و اولین سیمرغ بازیگر زن
وقتی فیلمنامه «گلهای داوودی» را خواندم از آن خوشم آمد. نواقصی در فیلمنامه وجود داشت که قرار شد برطرف شود و یک مقدار هم مشکل گریم داشتیم چون حتما چهره من باید کمی پیرتر میشد تا داشتن پسری هم سن آقای امکانیان به چهرهام بخورد. خوشبختانه با آقای صدرعاملی میتوانستم کنار بیایم؛ مثلا صحنهای بود که باید به زندان میرفتم و خبر مرگ شوهرم را میشنیدم. در فیلمنامه نوشته بود زن جیغ میکشد و خودش را به زمین میاندازد و توی سرش میزند و کارهایی میکند که به نظر من در شخصیت آن زن نبود. زنی که ۲۲ سال بچهاش را بیسر و صدا بزرگ کرده و همیشه انتظار شوهرش را کشیده این کارها به او نمیخورد. گفتم این جوری نمیتوانم. اتفاقا نویسنده فیلمنامه هم در آنجا حضور داشتند که من ایشان را نمیشناختم.
آقای صدرعاملی گفت، شما چطور میبینید؟ گفتم من این زن را میبینم که سکوت محض بکند و از درون خراب شود. این تظاهر کمی عامیانه و کولیوار است که به این زن نمیخورد. گفتم، آن چیزی که شما میخواهید بازی کردنش برای من خیلی راحتتر از چیزی است که خودم میگویم اما آنچه که میخواهید با من ارتباط برقرار نمیکند. البته ایشان نمیدانستند من قبلا در همان جا چنین صحنهای را دیده بودم چون پدر من در همان سلول و همان جا در زندان قصر زندانی بود. حدود بیست و شش سالم بود به همراه مادرم به ملاقاتش رفته بودیم. پدرم آن روز حالش خیلی بد بود و تعریف میکرد شب گذشته یک پسر ۲۰ ساله دانشجو را آوردند و آنقدر او را زده بودند که جفت کلیههایش خونریزی کرده بود و من تمام صبح بالای سرش بودم. مادرم در حین صحبت پدرم توجه او را به سرباز پشت سرش جلب میکرد که حرفهایش را گوش میکرد اما پدرم آنقدر منقلب بود که نمیتوانست ادامه ندهد و گفت: وقتی صبح بالای سرش رفتم بغلش کردم و یک جرعه شیر به او دادم که تمام کرد. پدرم خیلی ناراحت بود و بیشتر از آن نتوانست صحبت کند. جلسه بعد که به ملاقات پدرم رفتیم دیگر پدری وجود نداشت یعنی آمدند گفتند نیست. من آن چیزی که دیدم مادرم بود فقط خیلی آرام گفت، نیست؟ گفتند هر چه پیج میکنیم نمیآید. مادرم خیلی یواش دستش را به دیوار گرفت و آرام روی یکی از نیمکتها نشست و فقط نگاه کرد، چون بچههایش همراهش بودند هیچ جوری نمیخواست خودش را بشکند. آن صحنه «گلهای داوودی» عینا یادآور آن روز بود. پدرم وجود نداشت و منتظر بودیم که بگویند جسدش را به فلان جا بردهایم.
نویسنده کار به من گفت، شما اینقدر به بازیگری خودتان اطمینان دارید که میتوانید در سکوت هم این نقش را ایفا کنید؟ گفتم نه، به بازیگری خودم هیچ اطمینانی ندارم و هیچ خودبینی هم ندارم که بگویم بازیگر خوبی هستم که بتوانم این کار را بکنم ولی احساس میکنم که این درستتر است. البته دلیلش را نگفتم که چرا این درستتر است. آقای صدرعاملی هم وقتی دیدند ایشان مقاومت میکنند و همان نوشتههای خودشان را میخواهند گفتند دو برداشت میگیریم؛ یکی آنکه خانم معصومی میگویند و یکی آنکه شما میگویید. ولی اول صحنه خانم معصومی را میگیریم. مدیر فیلمبرداری کار، آقای ملکزاده بودند پلان به این صورت بود که وقتی آقای مشایخی میگوید شوهر شما مُرد کرین یکدفعه پایین میآید، مثل اینکه دنیا یکدفعه روی سرم خراب میشود و من برگشتم و فقط دوربین را حس کردم. زیر چشمم شدیدا شروع به پریدن کرده بود و نمیتوانستم کنترلش کنم. امیدوار بودم توی دوربین دیده نشود فقط صدای آقای صدرعاملی را میشنیدم که میگفت از دست نده خانم معصومی دنبالش کن، تعقیبش کن، کرین با من میآمد از در بیرون میرفتم و همه جا با من بود. من همیشه ممنون آقای صدرعاملی هستم که صحنه را متوقف نکرد چون معتقدم آن لحظه فقط یک بار اتفاق میافتد. با همان یک برداشت کار تمام شد و دیگر صحنه مورد نظر نویسنده گرفته نشد. در واقع این فیلم اولین کار من بود که با استقبال تماشاگر مواجه شد. قصه پرسوز و مردمپسندی داشت. من برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر زن سومین جشنواره فیلم فجر را دریافت کردم که اولین دورهای بود که به بازیگران زن جایزه تعلق میگرفت.
ماجرای سیمرغ جشنواره فجر
گرفتن این جایزه هم ماجرای جالبی دارد. هنگام جشنواره در شمال مشغول بازی در فیلم «چمدان» به کارگردانی جلال مقدم بودم. مدتها بود که به اتفاق آقای انتظامی، تارخ و سایر گروه در آنجا مانده و منتظر هوای ابری بودیم و اصلا از جشنواره خبر نداشتم. صبح زود بود که آقای انتظامی در اتاقم را زد و به من تبریک گفت و خبر دادند که بهترین بازیگر زن سال شدم. وقتی به تهران آمدم متوجه شدم به خاطر نبودنم در مراسم جشنواره پشت سرم شایعه درست کردهاند که به خاطر اینکه باید با چادر میرفتم و جایزه را میگرفتم در مراسم حاضر نشدم که گفتم من اصلا روحم از این جشنواره خبردار نبوده است.
«آشیانه مهر»
این فیلم دومین همکاری من با جلال مقدم بود که آن کار را هم خیلی دوست دارم و به نظرم فیلم متفاوتی بود. من در این فیلم نقش زنی را داشتم که بر اثر از دست دادن فرزندش در بمباران مشاعرش را از دست میدهد. متاسفانه فیلم دو سال توقیف بود و بعد هم که از توقیف درآمد دوبلهاش عوض شد. آقای خاچکیان آمدند و صحنههایی به اول فیلم اضافه کردند و تقریبا قصه فیلم کاملا عوض شد و در نهایت به اکران درآمد. یادم هست موقع اولین نمایش فیلم مرحوم مقدم رو به من کرد و سرش را تکان داد و گفت اگر میدانستم همچون اتفاقی میافتد هرگز این فیلم را نمیساختم.
«ناخدا خورشید»
با آقای تقوایی به بندر لنگه رفته بودند و فیلم «ناخدا خورشید» را کار میکردند. ایشان به من زنگ زدند و گفتند نقشی است که میخواهم تو بازی کنی. گفتم خب بازی میکنم. گفتند نقش کوتاهی است. گفتم در فیلم شما کوتاهی یا بلندی نقش برایم مهم نیست. مهم این است که با آقای تقوایی کار میکنم. گفت مسئله دیگر این است که تهیهکننده گفته برای این نقش دستمزدی به این خانم نمیدهم اما من دلم میخواهد تو بازی کنی. قبول کردم بدون دستمزد بازی کنم. البته بعد که فیلم تمام شد تهیهکننده مبلغی را به عنوان کادو به من دادند. در این فیلم هم قسمتهای زیادی از بازی من حذف شد که من روز نمایش عمومی فیلم از آقای تقوایی گله کردم و علت آن را پرسیدم و ایشان دلیل قانعکنندهای به من ارائه دادند و دیدم حق با ایشان است.
دریافت دومین جایزه از جشنواره فجر
من هرگز سالی بیشتر از یک فیلم بازی نکردم. سال ۱۳۶۶ چند فیلم من همزمان با هم اکران شدند. «آشیانه مهر»، «خارج از محدوده»، «جهیزیه برای رباب»، «شکوه زندگی» و «شناسایی» فیلمهایی بودند که در یک سال اکران شدند. ضمن اینکه برای بازی در فیلمهای «جهیزیه برای رباب» و «شکوه زندگی» دومین سیمرغ بلورینم (لوح زرین) را از ششمین جشنواره فیلم فجر گرفتم.
«ناصرالدین شاه آکتور سینما»
در این فیلم همان نقشی را که در فیلم «رگبار» داشتم بازی میکردم. وقتی آقای مخملباف با من راجع به آن کار صحبت کرد خیلی فروتنانه گفت، اگر شما این فیلم را بازی نکنید من آن را نخواهم ساخت و آن چیزی که برای من عنوان کرد این بود که فیلمشان یک نوع حقشناسی نسبت به آقای بیضایی است و من هم قبول کردم تا بازی کنم. من حتی آن موقع شمال بودم و چون قرار بود صحنه برفی باشد دو، سه بار به تهران آمدم و برف نیامد تا اینکه یک روز برف وحشتناکی بارید و کار گرفته شد. آقای مخملباف هم با بیل برفها را روی سر من میریختند. در صحنه من چادرم را با دست گرفته بودم و از ترس اینکه فرم چادر به هم نخورد همینجور نگه داشته بودم و واقعا نمیدانم این کار چند ساعت ادامه داشت. کار که تمام شد دست راست من تقریبا فلج شده بود و تا سه چهار روز همان طور مانده بود. متاسفانه این فیلم را ندیدم اما مطمئنم فیلم خوبی شده است، چون واقعا آقای مخملباف با انرژی این کار را انجام میدادند و با اینکه صحنههای من در یک روز به پایان رسید اما فوقالعاده از کار کردن با ایشان خوشم آمد. مخملباف به بازیگر انرژی زیادی میدادند و فیالبداهه کارکردنشان سر صحنه خیلی زیبا بود.
دوران کمکاری
در مقطعی پیشنهاداتی که به من میشد خیلی مناسب نبود. بعد از «تورنج» خیلی به من پیشنهاد شد که عینا مثل «تورنج» بود. تورنج راجعبه نقشهای قالی بود و فیلم دیگر راجع به رنگ قالی بود و من گفتم یک بار این نقش را بازی کردم، حالا یکدفعه دیگر هم باید این کار را بکنم؟ خب آدم یک بار یک تجربه را انجام میدهد. دو بار که نمیشود. دلم میخواهد وقتی نقش را بازی میکنم حتی اگر کوتاه باشد اما به چشم بیاید، مثل «ناخدا خورشید»، جمعا شاید بیش از پنج دقیقه در این فیلم حضور نداشته باشم ولی همان به چشم میآید. دوست ندارم در فیلمها زن پای سماور باشم و فقط چایی بریزم و بگذارم جلوی این و آن.
سریال «امام علی(ع)» و اشکهایی که از درد و سوز دل ریخته میشد
آقای میرباقری برای نقش زن مالکاشتر در سریال امام علی(ع) با من صحبت کردند و آخرین نفری بودم که به این مجموعه اضافه شدم. من آن نقش را با دیدگاههایی که آقای میرباقری داشتند دوست داشتم. تصویربرداری این سریال همزمان شد با پاره شدن تاندون پایم و متاسفانه پای من در گچ بود و تلفنی این موضوع را به اطلاع آقای میرباقری رساندم و شاید ایشان باور نکرده بودند و آمدند منزل و دیدند که واقعا پایم در گچ است. به هر حال بعد از ۶ هفته از دکتر خواستم پای من را باز کند و ایشان هم سفارش کردند که به پایم فشار نیاید که احتمال دارد به جراحی بیفتد. تقریبا کار تمام شده بود که من به سریال امام علی(ع) پیوستم و از همان روز اول هم سوار اسب شدم. کفش مچدار پوشیده بودم و درد زیادی را تحمل میکردم حدود ۶-۷ ساعت هم روی اسب بودم و هر موقع که میگفتند بیا پایین به تصوراینکه برای بالا آمدن فشار زیادی به پایم وارد شود از اسب پیاده نمی شدم. بالاخره وقتی خواستم پایین بیایم دیدم درد ندارم و خیلی خوشحال شدم اما متوجه نبود که پایم سر شده است و وقتی پایم را زمین گذاشتم دوباره پیچ خورد و وضعیتم خیلی ناجور شد. خانم شیرازی شبها با ماساژ کمک میکردند تا ورم پایم بخوابد تا بتوانم ادامه دهم.
به هر حال صحنه مرگ مالک رسید و خیلی برایم سکون داشت. برخلاف فیلم «گلهای داوودی» که معتقد بودم زن هیج عکسالعملی نشان نمیدهد اما فکر میکنم در مرگ مالک باید تمام آن سبزهها را میکند. بعد که نشسته این صحنه را گرفتیم به آقای میرباقری گفتم نمیتوانم به اوج هیجانی که این مرگ در من ایجاد کرده برسم. ایشان هم گفتند باید آنقدر بدوی تا خسته شوی و به زمین بخوری و بعد از زمین خوردنت مردم شهر «قلزما» را نفرین میکنی. گفت اما با این پا نمیتوانی این کار را انجام دهی به هر حال دو چوب آوردند و دو طرف پای من گذاشتند و محکم آن را بانداژ کردند و گفتم حالا میتوانم بدوم. میتوانستم بدوم اما درد داشتم و آن اشکی که میریختم از دردی بود که میکشیدم ولی در عین حال دوست داشتم که این صحنه همینطوری بازی شود جایی هم که زمین خوردم دیگر نفسم بریده بود. از زور درد به زمین افتادم که اتفاقا همان مکان مشخص شده بود. من آن صحنه سریال را خیلی دوست دارم و با جان و دل آن را بازی کردم. به اعتقاد من ایفای یک نقش مذهبی عشق و ایمان میخواهد. در این کار همه با ایمان خاصی بازی میکردند و از طرفی بازتاب عشق و ایمانی که میرباقری به فیلمنامه امام علی (ع) داشت خیلی عالی به بازیگرها انتقال پیدا کرده بود. وقتی کار پخش شد من در سوریه بودم و خیلی برایم جالب بود که وقتی مردم آنجا مرا میدیدند از سریال امام علی (ع) نام میبردند. این مجموعه از طریق ماهواره پخش میشد و مردم سوریه با دیدن این سریال مرا شناخته بودند. همکاری با آقای میرباقری در فیلم «مسافر ری» هم ادامه پیدا کرد که آن نقش کوتاه را هم خیلی دوست دارم.
«پلیس جوان» و ۲۶ قسمتی که به ۴۴ قسمت رسید
مدتها بود که در سینما کار نمیکردم یا دوست نداشتم و یا نقشی پیشنهاد نمیشد. «ایستگاه آخر» را با اقای عسگرینسب کار کردم. من ایشان را سالیان سال میشناختم و شاید بتوان گفت تنها سریالی بود که قصهاش را نخواندم و جلوی دوربین رفتم چون میدانستم ایشان کار بدی نخواهند ساخت. این سریال ممکن است که کار درخشانی نباشد ولی کار بدی هم نیست. تمام پلانها و سکانسهای این سریال برای من کلاس درس بود و من از آقای عسگرینسب خیلی چیزها یاد گرفتم. البته یک بار به ایشان گفتم قرار نبود از من یک زن پای سماور بسازید. من مدام نشستم پای سماور و دارم چایی میریزم که ایشان گفتند، مگر کلا چند دفعه این کار را کردی؟
«پلیس جوان» هم یک سریال ۲۶ قسمتی بود که قصه بدی نداشت و از استخوانبندی خوبی بهره می برد اما به شرطی که چیزهایی از آن حذف میشد. وقتی هم که با آقای سیروس مقدم صحبت میکردیم اگر چیزی درست بود تصحیح میکرد و از کار راضی بودم ولی بعد که کار پخش شد فقط موفق به دیدن چند قسمت آن شدم. یک روز جلوی تلویزیون بودم و دیدم نوشته قسمت سی و سوم، یکدفعه جا خوردم! چطور ممکن است یک سریال ۲۶ قسمتی ۳۳ قسمت بشود!؟ با یکی از دستاندرکاران سریال تماس گرفتم و گفتم من برای ۲۶ قسمت قرارداد امضا کردم اما الان میبینم ۳۳ قسمت است. ایشان گفتند بعضی قسمتها از ۴۵ دقیقه به ۳۶ دقیقه کاهش پیدا کرده و به خاطر همین قسمتها بیشتر شده است. این سریال در ۴۴ قسمت پخش شد و تمام صحنههایی را که گرفته بودند به کار اضافه کردند و سریال کلاف پیچیدهای شده بود. من برای انتخاب یک کار اول میآیم و جای کار بازیگری را میسنجم در این مجموعه هم لحظه هایی بود که بازیگر دوست داشت که آنها را انجام دهد اما در پخش، ریتم آن به حدی کند شده بود که وقتی شروع میشد مردم میگفتند وای باز پلیس جوان! بارها هم توی روستای محل زندگیام به من میگفتند خانم بالاخره این سریال کی تمام میشود؟ خود من معتقد هستم سریال همیشه باید طوری باشد که وقتی تمام شود مردم بگویند حیف، کاش باز ادامه داشت. این حیف قشنگتر از آن است که بگویند آخی راحت شدیم. بالاخره تمام شد. البته این را هم بگویم من با آقای مقدم مشکلی نداشتم و طولانی شدن سریال ربطی به ایشان نداشت. این برمیگردد به تهیهکننده که حیفشان آمده بود، راش های اضافه را دور بریزند و آنها را هم در کار استفاده کردند. همکاری من با آقای مقدم در سریال «دریاییها» هم ادامه داشت و نقش کاملا متفاوتی را نسبت به «پلیس جوان» داشتم اما این سریال را هم در موقع پخش ندیدم.
مهدی فتحی و بازیگرهایی که دوست ندارند کسی مریضیشان را بداند
مرحوم فتحی اولین کار سینماییشان «تحفهها» بود که نقش پدر من را بازی میکردند. من ایشان را خیلی دوست داشتم و بازیشان را ستایش میکردم و معتقدم هر نقشی را که بازی میکردند یک تازگی به آن نقش میدادند و این شاید به دلیل آن چشمهای فوقالعاده جذابی بود که داشتند و این برای یک بازیگر شانس است که چشمهای زیبایی داشته باشد. آن هم چشمهای آقای فتحی که همه چیز را میتوانستند با آن بیان کنند. در سریال «سرکار استوار» هم من نقش همسر ایشان را بازی میکردم و آنجا متوجه شدم ایشان آقای فتحی «تحفهها» نیستند و نسبت به سیزده سالی که از سال ۶۵ میگذشت خیلی شکسته شده بودند و یک بار هم سر این سریال زمین خوردند. به دلیل ارتباط خانوادگی که داشتیم تلفنی گاهی با ایشان صحبت میکردم تا اینکه بعد از مدتها سر سریال «دریاییها» آقای فتحی را دیدم و متوجه شدم واقعا حالشان خیلی بد است. راه رفتنشان مشکل بود و جملهها یادشان نمیماند اما هیچ چیزی از مریضیشان نمیگفتند. به نظر من خیلی از بازیگرها هستند که دوست ندارند کسی بیماریشان را بداند.
ناصر تقوایی
بعد از فیلم «ناخدا خورشید» همیشه آرزو داشتم دوباره با ایشان کار کنم. آقای تقوایی جزو کسانی هستند که وقتی گروه کاریشان را تشکیل میدهند میبینید که همه چیز سر جای خودش است. برای فیلم «رومی و زنگی» با ایشان قرارداد داشتم و قرار بود نقش یک زن ارمنی را بازی کنم وتقریبا همه دیالوگها را هم باید به زبان ارمنی میگفتم. یک معلم ارمنی هم قرار بود این زبان را به من یاد بدهد. آقای تقوایی به شوخی میگفتند من تا حالا نتوانستم پوست سر تو را بکنم و در این کار میدانم با تو چه کار کنم که متاسفانه این فیلم ساخته نشد.
آخرین کارها (در سال انجام این مصاحبه)
سریال «چهل سرباز» به کارگردانی آقای نوریزاده در حال آماده شدن برای پخش است. من در این سریال در دو نقش بازی میکنم. در دورهای همسر فردوسی هستم. زمانی که فردوسی به قزوین کوچ میکند و پسرش میمیرد، در دورهای هم با اسطورههایی مثل اسفندیار و رستم همبازی هستم. یک بازیگر همیشه دوست دارد کارگردان بازیش را بشناسد. آقای نوریزاد هم به خوبی بازی را میفهمیدند و فضای خوبی بر این کار حاکم بود. سریال سیزده قسمتی «وعده دیدار» هم که چندی پیش فیلمش اکران شد از من آماده است که هنوز پخش نشده است. (۱۳۸۴)
بازیگران زن سینمای قبل از انقلاب
ما باید ببینیم آن جامعه و آن زمان از زنها چه میخواسته و اصلا نمیتوانیم بگوییم که اینها بازیگران بدی بودهاند، من فیلمی از یکی از بازیگران زن معروف آن زمان به نام «رقاصه» دیدم و فکر میکردم اگر یک کارگردان خوب پشت سر این قصه بود این فیلم هم میتوانست فیلم خوبی باشد و هم ایشان خیلی خوب بازی میکردند. آن زمان آن چیزها را میخواست، کمااینکه الان مردم آن را نمیتوانند بپذیرند. من شنیده بودم فیلمهایی که کار نمیکرده رقص و آواز وسطش میگذاشتند و فیلم فروش میکرد و بازیگران زن بیشتر برای جلب گیشه مورد توجه بودند. الان هم متاسفانه در سینمای مان زنان آن جایگاهی را که باید داشته باشند ندارند.
وضعیت امروز سینما در دهه ۸۰
متاسفانه فیلمهای الان یا گیشهای هستند یا جشنوارهای، من نمیدانم چرا الان به اینجا رسیدهایم. خیلی از فیلمهای شبیه به هم ساخته میشوند و فقط اسم و بازیگر عوض میشوند. نمیدانم هزینه سرسامآور سینما و عدم بازگشت سرمایه است که به اینجا رسیدهایم یا چیز دیگر. الان همه هدفها رفته به آنجایی که همه دواندوان خودمان را برسانیم تا جایزه بگیریم و همه به دنبال جشنوارهها راه افتادهاند. فیلمی ساخته میشود به اسم «گال» به کارگردانی آقای جلیلی و من که اهل سینما رفتن نیستم دو بار این فیلم را میبینم و تا دو هفته هم بغضی در گلویم است که رهایم نمیکند. ایشان فکر نمیکنم فیلمشان را برای جشنواره ساختهاند. خواستند حرفی بزنند و زدند. این کافی است اما اینکه جشنوارهای رفت و جایزهای گرفت یا نه هیچ کدام اینها را نمیدانم. ما یک مدت سینمای خیلی خوبی داشتیم در دهه ۶۰ و ۷۰. سینما ما خیلی غنی بود و الان افت کردهایم و خلاءهایی است که باید پر شود.
نیکی کریمی
ما در سالهای اخیر بازیگران خانم خیلی خوبی داشتیم ولی یکی از بازیگرانی که به نظر من سیر صعودی زیادی را طی کرد خانم کریمی بودند. ایشان بازیگر فوقالعاده خوبی هستند و به آنجا رسیدهاند که چهره برایشان مهم نیست. من نمیگویم زیبایی چهره اصلا اهمیتی ندارد. وقتی بازیگری نقش اول را دارد این قدرت را باید داشته باشد که دو ساعت بیننده را نگه دارد ولی وقتی بد بازی کند شما چهره زیبایش را نمیبینید. همانطور که آن بازیگر اگر خوب بازی کند، حتی اگر در لحظاتی هم ممیک صورتش هم بد شود شما دیگر او را زشت نمیبینید و بازی خوبش را میبینید. خانم کریمی به اینجا رسیده و من بازیهای خوبی از ایشان دیدهام.
زندگی در روستا
من در یکی از روستاهای صومعهسرا واقع در محدوده رشت و ماسوله زندگی میکنم. شاید تا سه سال که آنجا زندگی میکردم هیچ کس نمیدانست من کی هستم تا «پلیس جوان» پخش شد و همه فهمیدند من بازیگر هستم. در این روستا همه به فکر زندگی هستند. من از دود و دم تهران فرار کردم و آنجا در آسایش هستم و با مردم درستی سر و کار دارم. آنجا پر از سوژههای فیلمسازی است. بچههای سر پل فیلمی است که هر روز آن را میبینم. از ساعت ۲ بعدازظهر تا غروب آفتاب بچههایی که مدرسهشان تعطیل شده و هیچ جایی ندارند جز اینکه بالای پل بایستند و رودخانه را نگاه کنند. گاهی هم سنگی به رودخانه پرتاب کنند و یا گرمشان می شود به آب می روند. این فیلمی است که هر روز میبینم و خسته نمیشوم و تکراری نیست. و این فیلم جایزه هم از هیچ جا نبرده و به هیچ جشنوارهای هم نمیرود. هشت، نه سال است که با این بچهها زندگی میکنم و از بودن با آنها لذت میبرم.
«عاشقی» و تجربه کارگردانی
مستند را همیشه دوست داشتهام؛ مستندی که انسانیت در آن حضور داشته باشد و صرفا به طبیعت بیجان نپردازد. سال گذشته هم اولین فیلم خودم را در این حوزه به نام «عاشقی» ساختم. این فیلم مستندی در ۲۹ دقیقه روایت شخصی به نام عاشقی، نگهبانی در تختسلیمان است و بیشتر به نظریات و جهانبینی این فرد راجع به تخت سلیمان میپردازد. عاشقی را من به همراه رضا قوامپور از تصویربرداران شبکه باران دو نفری کار کردیم و تدوین کار را هم خانم ژیلا ایپکچی انجام داده و موسیقی فیلم هم انتخابی توسط ایپکچی و حسین مهدوی تهیه شده است و الان هم امتیاز کار را به آقای میرعلایی واگذار کردم تا بعد از گذاشتن زیرنویس فیلم را به خارج از کشور ارسال کنند. این فیلم چندی پیش جایزه بهترین کارگردانی را در بخش معنویت و انسان سومین جشنواره جهانی فیلم کوتاه کسب کرد. کار مستندسازی را ادامه خواهم داد اما کار داستانی نه و ممکن است از پس آن برنیایم.
«سفر به شوشتر»
آخرین فیلم سینمایی که بازی کردم (تا سال ۱۳۸۴) «سفر به شوشتر» به کارگردانی آقای راعی بود که در ۲۰ اردیبهشتماه تمام شد. در این فیلم نقشی کاملا متفاوت با کارهای قبلیام داشتهام که تجربه خیلی خوبی بود. این نقش را در ابتدا برای یک مرد در نظر گرفته بودند، در سینمای ما هم نقشهایی که جنبه پررنگی دارد متعلق به آقایان است. آقای راعی پای این نقش ایستادند تا یک زن آن را ایفا کند. میتوانم بگویم بعد ار مدتها نقش فوقالعاده خاصی در سینما بازی کردم.
«چشمان پدر»
این فیلم یک اثر مستند – داستانی به تهیهکنندگی احمد میرعلایی است که به مشکلات زندگی یک جانباز جنگ تحمیلی میپردازد. قصد دارم این فیلم را با نگاهی معصومانه به جنگ بسازم. در چشمان پدر به نوجوانانی خواهم پرداخت که در زمان جنگ با شور و شوق وصف نشدنی به جبهههای جنگ رفتند و عدهای از آنها شهید شدهاند یا با از دست دادن قسمتی از وجود خویش شهید زنده لقب گرفتهاند. الان سالها از جنگ میگذرد و عدهای از این جانبازان تشکیل خانواده دادهاند و صاحب فرزندانی هستند که از جنگ چیز زیادی نمیدانند اما شاهدان این جنگ در این خانوادهها حضور دارند و فرزندان به دلایلی پدران خود را از چشم دیگران پنهان میکنند. قصدم از ساخت این اثر این است که فرزندان جانبازان دوران جنگ تحمیلی به وجود پدرانشان افتخار کنند. نه اینکه خجالت بکشند و آنها را از دید دیگران پنهان سازند. چنین سوژهای یک واقعیت محض است و امروز در جامعه وجود دارد و دوست دارم دیگران را در حس خودم شریک کنم. فیلم من به نوعی حقشناسی نسبت به جانبازان است. این روزها هم به دنبال دختربچهای برای ایفای نقش اصلی این فیلم هستم.
جا مانده از صحبتهای پروانه معصومی
– وقتی در فیلمی کار میکنم بعد از پایان هرگز به صحنه یا سر مونتاژ آن نمیروم و معتقدم آن چیزی که بر عهده من بوده انجام دادم و تمام شده.
-در فیلمهای ناخدا خورشید، جهزیه برای رباب و طوبی نقش زنان جنوبی را بازی کردم.
– با توجه به فرم چهرهام برای بازی در نقش زنان روستایی مشکل دارم.
– بازیگرها همیشه باید به دنبال پولشان بدوند و با التماس و گردن کج آن را بگیرند خیلی کم میشود که غیر از این رخ دهد.
-تنها فرزندم یک پسر ۳۵ ساله است که در رشته معماری از دانشگاه علم و صنعت فارغ التحصیل شده و با ما زندگی میکند.
– منتقدین ما متاسفانه انتقاد درست و سازنده نمیکنند.
– خودم را در آن حد نمیدانم که استادی باشم که بتوانم بازیگر تربیت کنم.
– جوانان ما جوانی نمیکنند و جوانیشان پشت ماشین نشستن است، ما باید ببینیم خلاء کجاست و از کجا باید پُر شود.
– فیلم «طوبی» را خیلی دوست داشتم و معتقدم کار خیلی خوبی بود و شاید خود من روی قصهاش خیلی موثر بودم این فیلم میتوانست طور دیگری باشد ولی حضور من باعث شد که قصه شکل دیگری بگیرد.
– فیلم «خارج از محدوده»، اولین کار خانم بنیاعتماد بود و من هم اولین تجربهام با یک کارگردان خانم بود و احساس کردم آدم با یک کارگردان خانم چقدر میتواند راحت باشد.
– من ناخواسته وارد بازیگری شدم ولی هدفمند آن را ادامه دادم و سعی کردم یک خانم بازیگر مورد احترام مردم باشد و امیدوارم به هدفم رسیده باشم.
– یک بازیگر خیلی زحمت میکشد تا یک نقش را خلق کند و یک احساس فوقالعاده عمیق و شفاف لازم است تا نقش جلوی دوربین زنده شود.
مسعود جعفریجوزانی کارگردان، سحر جعفریجوزانی بازیگر و فتحالله جعفریجوزانی تهیهکننده برای فیلم «شیر سنگی» پس از سالها در یک قاب قرار گرفتند.
به گزارش ایسنا، طبق گزارش رسیده، جلسه اکران اختصاصی و نقد و بررسی فیلم سینمایی «شیر سنگی» The Stone Lion به کارگردانی «مسعود جعفری جوزانی» توسط انجمن حقوقشناسی و گروه حقوق خانه اندیشمندان علوم انسانی از منظر مردمشناسی، جامعهشناسی، فلسفه حق و حقوق عمومی؛ با حضور این کارگردان سینما، «علیرضا شجاعنوری» بازیگر این اثر سینمایی، «فتحالله جعفری جوزانی» تهیهکننده، مترجم و پژوهشگر سینمایی، «سحر جعفری جوزانی» بازیگر این اثر در خانه اندیشمندان علوم انسانی در شهر تهران برگزار شد.
بعد از اکران فیلم سینمایی «شیر سنگی»، دکتر «علیرضا غریبدوست» دبیر انجمن حقوقشناسی و گروه حقوق خانه اندیشمندان علوم انسانی، دل نوشتهای که به صورت اختصاصی برای «مسعود جعفری جوزانی» و این مراسم به رشته تحریر در آورده بود، قرائت کرد و در ادامه دکتر «مصطفی ملکیان» پژوهشگر، دینپژوه و استاد فلسفه و اخلاق، دکتر «سجاد فتاحی» جامعه شناس و پژوهشگر، دکتر «حسن وکیلیان» دانشیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی سخنرانی کردند.
دکتر «داریوش رحمانیان» دانشیار دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و سردبیر فصلنامه «مردمنامه» در بخشی از این نشست گفت: زمانیکه دانشجو بودم، این فیلم (شیرسنگی) را در اکران عمومی دیدم و خیلی از آن لذت بردم و یادم است، اشکم بارها جاری شد و واقعاً گریه میکردم و نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم. «مسعود جعفری جوزانی» از پیشگامان سینمای پس از انقلاب است که با ساخت اولین فیلم سینمایی خود با نام «جادههای سرد»، سینمای بعد از انقلاب ایران را به جشنوارههای جهانی معرفی نمود و سینمای ایران، پا را از مرزها خود بیرون میگذارد و در سینمای دنیا حضور پیدا میکند و اثری است که به عنوان پل ارتباطی سینمای شرق و غرب شناخته شد.
وی همچنین گفت: دوربین، قلم تاریخ است؛ در حقیقت هم با دوربین میشود کار مورخانه انجام داد و دیگر اینکه هر آنچه دوربین میگوید و به تصویر میکشد، تاریخیت دارد. یعنی یک موجود زنده است. هیچ عکسی هرگز تا ابد، تن به یک تفسیر نمیدهد. درِ هر نوع تفسیری باز است. به شیوههای مختلف خوانده میشود و میتوان در پهنهها، زمانها و شرایط گوناگون آن را تفسیر کرد. بنابراین تاریخیت آنچه که شکل میگیرد، خیلی مهم است.
این استاد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در بخش دیگری از سخنانش تصریح کرد: فیلم سینمایی «شیر سنگی»، درگیری که در جامعه ایرانی بین سنت و مدرنیته بین زندگی کهنه و زندگی نو، روزگار قدیم و روزگار جدید ایجاد شده است؛ را روایت میکند. آقای جوزانی در آن زمان ۳۷، ۳۸ سالش بوده که این فیلم را ساخته است. کارگردان و نویسنده فیلمنامه این اثر، نسبت به آن بافت و شرایط زمانی و زمینه کار، اشراف کامل داشته و نسبت به زمان خود، پیشگام است و به درجات، توانسته است ذهن بیننده فیلم را درگیر کند. وقتی که با دقت، فیلم سینمایی «شیر سنگی» را ببینیم متوجه میشویم که در این فیلم، جنگ چند گفتمان و روایت؛ به صورت مؤثر بیان میشود. در تاریخ معاصر ما، چالش بین سنت و مدرنیته البته مدرنیزاسیون و نوسازی خیلی حائز اهمیت است.
وی همچنین گفت: در فیلم سینمایی «شیر سنگی»، فارغ از هر نوع نقدی که ارائه کنیم، از نظر قدرت روایتگری؛ خاصبودگی سینما را مشاهده مینمائیم. چون تأثیر رسانه سینما و فهم و ادراک تاریخی آن بر مخاطب، خیلی حائز اهمیت است. چون یک تصویر، به هزار کلام میارزد. در زمینه اسلامیسازی علوم انسانی؛ این همه سرمایه، هدر رفته و ارقام نجومی خرج شده، ولی عرض دردمندانه امثال من را کسی نشنیده است. بیش از ۱۵ سال است که اینها را تکرار میکنم، سواد تاریخی ما بسیار ضعیف است و سواد دیدمانی و تصویری ما هم از آن وحشتناکتر است. امروزه هیچ ابزاری نیرومندتر از سینما و کلاً کار ویژوال، دیداری و دیدمانی نمیتواند در خدمت توسعه و اصلاحات و تعمیق دریافتهای ما از مسائل و مشکلاتمان قرار بگیرد. ما اساساً نیاز داریم که یک ابررشته، چندین رشته و همچنین چندین گرایش به نام «تاریخ دیدمانی» را داشته باشیم و در جهان امروز و آیندهای که زیر سلطه نیرومند دوربین و هنر سینماست ما هم صدایی از ایران بلند کنیم. فارغ از حضور کارگردانان ایران و کسب جوایز ارزشمندشان در جشنوارههای معتبر جهانی؛ ما صاحب صدا در جهان نیستیم. برای نمونه، ترکیه در بغل گوش ایران، درباره تاریخش آثارش خوبی تولید کرده است.
سردبیر فصلنامه «مردمنامه» در پایان سخنان تأکید کرد: با همه این تفاسیر، وقتیکه کارنامه هنری «مسعود جعفری جوزانی» را مطالعه کردم؛ متوجه شدم من ایشان را یک کارگردان تاریخی میدانم بهغیر از کارهای ماندگاری از جمله؛ سریال تاریخی «در چشم باد»، فیلم سینمایی «شیر سنگی»، فیلم سینمایی «در مسیر تندباد» و … که به مسائل تاریخ معاصر پرداختهاند، چندین کار تاریخی ناتمامی همچون؛ فیلم سینمایی «کوروش کبیر»، فیلم سینمایی «پوریای ولی»، سریال «خواجه نصیرالدین طوسی» فیلم سینمایی «باسکرویل» و سریال «یعقوب لیث» دارند که بنا به دلایل نبود بودجه متوقف شدهاند. آرزویم این است که در ایران، یک پیوندی بین تاریخ و سینما و عکس برقرار کنیم و برای ایران امروز و آینده، سینماگر مورخ و سینماگر تاریخدان بپرورانیم.
در بخش دیگری از این جلسه، «مسعود جعفری جوزانی» فیلمنامهنویس و کارگردان فیلم سینمایی «شیر سنگی» گفت: از صحبتهای همه سخنرانان محترم این مراسم، خیلی لذت بردم و برایم خیلی جالب بود، همین که یک کاری در عالم سینما تولید میشود و یک گفتمانی در جامعه شکل میگیرد یا متفکرین را وادار میکند که در مورد آن حرف بزنند.؛ همه داستان و همه ارزشها همین است که کسی وادار شود و در مورد اثری حرف بزند و در واقع در این رابطه، اندیشهای تولید میشود.
جوزانی سازنده سریال تاریخی «در چشم باد» در ادامه اظهار داشت: هنرمند در جامعهای زندگی میکند، از مردم میگیرد و به آنها تحویل میدهد؛ یک جریان ارگانیک بین ذهن انسان و جامعه بوجود میآید اگر به هر دلیلی میخواستم در آن زمان «کوروش کبیر» را تولید کنم؛ برای اینکه احساس میکردم بهترین وقت است که این کار را انجام بدهیم. برای اینکه مردی بوده که شاید بیش از ۲۰ قرن، از زمان جلوتر بوده است. چون میخواست حکومتی تشکیل بدهد که چند ملیتی، زبان، مذهب، عقاید، آداب و رسوم و مردم در آن آزاد باشند و در کنار همدیگر با حقوق مساوی بتوانند زندگی بکنند و این حرفی است که هنوز مال آینده است و هنوز به آن نرسیدهایم. چون وقتی که حاضر نیستیم به دیگری فکر بکنیم به نظرم قطعاً جنگ، ادامه خواهد داشت.
کارگردان فیلمهای سینمایی «شیر سنگی» و «جادههای سرد» در ادامه سخنانش تصریح کرد: در کنار تولید آثار دیگر و همچنین تدریس در دانشگاه، وقتیکه تصمیم گرفتم فیلم سینمایی «شیر سنگی» را تولید کنم؛ میخواستم نگاهی داشته باشم به جنگی سالهاست گریبان ما را گرفته است، جنگ بین سنت و مدرنیته. در هر زمانی یکسری سنتها شکل میگیرند و ما انسانها به این سنتها عادت میکنیم و چنان به آنها نگاه میکنیم که انگار هستی از دست میرود. چون تبدیل به واقعیت میشوند. معنی انتزاعی به یک چیز قابل لمس تبدیل میشود و حاضریم برای آن، دیگری را بکشیم. این چیزها قراردادی است و ما به آنها این معنی را میبخشیم.
کارگردان فیلمهای سینمایی «سایه خیال» و «در مسیر تندباد» در پایان سخنانش تأکید کرد: در ساخت «شیر سنگی» نمیخواستم تعصب نشان بدهم و همه حرفهایم را در آن زدهام. «نامدارخان» از مدرنیته و اتفاقی که افتاده است دفاع میکند، از پدیده جدیدی دفاع میکند که زندگی را بهتر کرده است. الان هم هر کسی که به این اثر نگاه میکند از دید سیاسی و نگرشی که دارد آن را مشاهده میکند و از آن برداشت مینماید. طرح قانون، همیشه مسئله من بوده است چون در آن زمان، خیلی کمتر به آن فکر و نگاه میکردند. ما با قانونهای انسانی طرف هستیم به شرطیکه به خوبی و با عدالت رعایت شوند. سؤال این است که چرا جنگ میشود؟ چون جنگ اضداد است و ما بر مبنای افکار و مفاهیم انتزاعی به جان هم میافتیم، برای نمونه ما یک تیکه از حقیقت را به دست گرفتهایم و فکر میکنیم که همه حقیقت دست ماست و چون شما هم یک قطعه حقیقت را در دست دارید، فکر میکنید که همه حقیقت در دست شماست. وقتی که اینجوری فکر میکنیم و اینقدر جذب آن میشویم، چارهای جز کشتن همدیگر نداریم و یکی باید از بین برود.
تقدیر به پاس یک عمر دستاورد هنری در ادامه این مراسم، از طرف انجمن حقوقشناسی و گروه حقوق خانه اندیشمندان علوم انسانی، لوح تقدیر این نهاد آکادمیک و مردمی به پاس یک عمر دستاورد هنری توسط دکتر «مصطفی ملکیان» پژوهشگر، دینپژوه و استاد فلسفه و اخلاق، به «مسعود جعفری جوزانی» از چهرههای ماندگار ایران اهدا شد.
رونمایی از نسخه اصلی و بازیابیشده پوستر «شیر سنگی» اثر استاد «مرتضی ممیز» در پایان این نشست، همچنین از نسخه اصلی و بازیابیشده پوستر فیلم سینمایی «شیر سنگی» اثر زندهیاد استاد «مرتضی ممیز» رونمایی شد و به امضای شخصیتهای حاضر در این مراسم رسید. همچنین تعدادی از این اثر نیز که توسط انجمن حقوقشناسی و گروه حقوق خانه اندیشمندان علوم انسانی چاپ شده بود به حاضران تقدیم شد.
در اکران افتتاحیه فیلم مستند داستانی «ابرمرد سینما» که نگاهی به زندگی مرحوم ناصر ملکمطیعی دارد، گفته شد: ناصر ملکمطیعی هنرمند مردمداری بود و نشان داد که انتشار عکس بزرگ بر سردر سینما کسی را هنرمند و بازیگر نمیکند.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی گروه سینمایی هنر و تجربه، مراسم اکران افتتاحیه فیلم مستند داستانی «ابر مرد سینما» به تهیهکنندگی و کارگردانی نادر طریقت شب گذشته، شنبه ۴ آذرماه در پردیس سینمایی چارسو برگزار شد.
در ابتدای این مراسم یاد بیتا فرهی بازیگر فقید سینمای ایران گرامی داشته شد و در ادامه نادر طریقت با تشکر از همه حاضران در سالن گفت: خوشحالم که این فیلم پس از سالها امکان اکران پیدا کرده است و علاقمندان سینما میتوانند آن را تماشا کنند. قرار بود این مراسم را حدود یک ماه قبل برگزار کنیم اما به دلیل درگذشت دردناک داریوش مهرجویی کارگردان سینما و وحیده محمدیفر (فیلمنامهنویس)، آن را با بیش از ۴۰ روز تاخیر برگزار کردیم.
سعید مطلبی نیز با اشاره به دوستی و آشنایی خود با ناصر ملکمطیعی گفت: ناصر ملکمطیعی هنرمند مردمداری بود و نشان داد که انتشار عکس بزرگ بر سردر سینما کسی را هنرمند و بازیگر نمیکند بلکه آن چیزی که باعث هنرمند بودن کسی میشود، این است که بعد از گذشت سالها از مرگ، درباره او صحبت کنند.
این فیلمنامهنویس و کارگردان با اشاره به اینکه نباید از هر دستی در سینما پول گرفت، ادامه داد: این روزها من غصه دارم زیرا برخی افراد با پول و رابطه وارد سینما و وصل به سینما میشوند در حالی که برخی هنرمندان و سینماگران در حاشیه هستند و بسیاری از حال هم بیخبر هستیم.
مطلبی با اشاره به اهمیت و نقش تهیهکنندگان در سینما گفت: تنها راهکار و امیدی که برای بهبود سینما وجود دارد این است که یک اتحادیه قدرتمند متشکل از همه تهیهکنندگان تشکیل شود تا همه از کار هم خبر داشته باشند. کسانی که در سینما کار میکنند عاشق سینما هستند و ما به کارمان در سینما افتخار میکنیم و وقتی نتوانیم در سینما کار کنیم انگار عشقمان را از ما گرفتهاند.
در ادامه این مراسم از مسعود کیمیایی، محمد متوسلانی، سعید مطلبی، عبدالله علیخانی و محمدعلی تبریزیان(همایون) با اهدای لوح و تندیس جوانمردی بخاطر یک عمر حضور انسانی و جوانمردانه در عرصه سینما تقدیر شد.
مسعود کیمیایی در این مراسم حضور نداشت و لوح و تندیس وی را جواد طوسی به نمایندگی از او دریافت کرد.
فیلم مستند داستانی «ابر مرد سینما» به تهیهکنندگی و کارگردانی نادر طریقت در رابطه با زندگینامه زندهیاد ناصر ملکمطیعی بازیگر سینما و تئاتر ساخته شده و از هشتم آذرماه در سینماهای منتخب گروه سینمایی هنر و تجربه اکران میشود.
فیلم «نگهبان شب» ساخته رضا میرکریمی به بیست و چهارمین جشنواره بین المللی فیلم تفلیس در کشور گرجستان دعوت شد.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، بیست و چهارمین جشنواره بین المللی فیلم تفلیس در کشور گرجستان از تاریخ ۲۶ نوامبر تا سوم دسامبر (۵ تا ۱۲ آذر) برگزار میشود و فیلم «نگهبان شب» ساخته رضا میرکریمی نماینده سینمای ایران در شاخه بهترین فیلم بین المللی اسکار ۲۰۲۴، نیز یکی از فیلم های راه یافته به این رویداد سینمایی است.
محسن کیایی، تورج الوند، لاله مرزبان، علی اکبر اصانلو، صفورا خوش طینت، فهیمه هرمزی، زهرا اسلامی، پرهام غلاملو، محمدصادق ملک، علی غابشی، مهراد اکبرآبادی، ایمان سلگی، نوید بانی با حضور افتخاری ویشکا آسایش و کیومرث پوراحمد جمع بازیگران «نگهبان شب» را تشکیل میدهند.
فیلم سینمایی «مرز بی پایان» به کارگردانی عباس امینی محصول مشترک ایران، آلمان و جمهوری چک نیز در جشنواره فیلم تفلیس ۲۰۲۳ به نمایش گذاشته میشود.
کارگاه آموزشی «بازنمایی مردمشناسی در سینما» با تدریس مجید مجیدی کارگردان سینما عصر امروز شنبه ۴ آذر در روز نخست کارگاههای جشنواره در سالن نشستهای موزه ملی ایران برگزار شد.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، در ابتدای این جلسه علیرضا تابش دبیر دومین جشنواره ملی چندرسانهای میراث فرهنگی بیان کرد: دومین دوره این جشنواره ملی در آغاز راه خود قرار دارد. سال گذشته، اولین دوره جشنواره در یزد برگزار شد و امسال شاهد برگزاری آن در قزوین خواهیم بود. در بخش علمی و پژوهشی جشنواره، کارگاهها برگزار میشود که امروز شاهد اولین جلسه کارگاههای این دوره هستیم. او اظهار داشت: شعار امسال جشنواره «میراث در آینه» است و در همه ارکان و برنامههای این رویداد تلاش شده تا این آینهگی به اجرا برسد. تابش با اشاره به حضور مجید مجیدی به عنوان اولین مدرس کارگاههای جشنواره دوم، اظهار داشت: مجید مجیدی جزو افتخارات سینمای ایران محسوب میشود و آثار این هنرمند را میتوان نمونه بارز پرداختن به میراث فرهنگی دانست و بخشی از میراث فرهنگی را میراث زنده تشکیل میدهد. او در بخشی دیگر از صحبتهای خود تدریس برخی از آثار مجید مجیدی در خارج از کشور را گواه جایگاه این سینماگر دانست. در ادامه، کارگاه آموزشی «بازنمایی مردمشناسی در سینما» با سخنرانی مجید مجیدی آغاز شد. این سینماگر در بخشی از این کارگاه به حاضران گفت: به عنوان هنرمند در مقابل بزرگی فرهنگ و هنر این سرزمین، احساس کوچکی میکنم. اگر ما نتوانیم میراث فرهنگی خودمان را منتقل کنیم آسیبهای جدی خواهیم خورد. افغانستان را مثال میزنم که با وجود برخورداری از تمدن غنی هرات هیچ اثری امروز از آن تمدن ندارد و این امر باعث شده، هویت مورد نظر از بین رود. وی ادامه داد: در اواخر دهه ۷۰ به جشنوارهای در توکیو رفتم. در آنجا مردم و اعضای جشنواره میگفتند شناخت ما از ایران محدود به اخبار بود. میگفتند ما فکر میکردیم مردم ایران جملگی تروریست هستند اما با دیدن فیلمهای ایرانی دریافتیم که ایرانیان چه فرهنگ غنی و پرباری دارند. سوزان سانتک منتقد برجسته آمریکایی نیز بعد از دیدن فیلم «بچههای آسمان» گفت که مقابل فرهنگ و تمدن ایرانی سر تعظیم فرود میآورد. این کارگردان اظهارداشت: متاسفانه در سالهای اخیر به فرهنگ و هنر نگاه مناسب نشده است درحالیکه در شعارها همیشه شاهد حمایت از فرهنگ و هنر هستیم! کارگردان فیلم «رنگ خدا» با بیان اینکه سینمای ایران در دهه ۷۰ و ۸۰ به اوج بالندگی رسید، گفت: بالندگی سینمای ایران در سالهای اخیر کم شده است و در خطر سقوط قرار داریم و به نوعی دستخوش روزمرگی شدهایم. یکی از دلایل این روزمرگی، کوتاه بودن عمر مدیران فرهنگی است زیرا مدیران میخواهند تنها در دوره خودشان نتیجه سیاستگذاریشان را ببینند. وی در بخشی دیگر از این کارگاه به انتقال تجارب خود در زمینه بازنمایی مردمشناسی در سینما پرداخت. او با بیان اینکه امروزه دسترسی جوامع بشری به ارتباطات زیاد شده است، تصریح کرد: چند سال پیش با رواج سریالهای ترکیهای این خطر احساس شد که خانوادهها در معرض خطر فرهنگی قرار گرفتند بنابراین پلتفرمها شکل گرفت اما متاسفانه امروز آثاری را در پلتفرمها میبینیم که از سریالهای ترکیهای نیز سخیفتر هستند! تلویزیون نیز به دلیل گسستی که با مخاطب پیدا کرده تماشاگرانش به ۱۰ الی ۱۵ درصد رسیده است و بخشی از این درصد نیز بینندگان فوتبال هستند! مجیدی در ادامه خاطرهای از نحوه ساخت فیلم «خورشید» ذکر کرد و گفت: روزی پشت فرمان، دختر گل فروشی به من یک شاخه داد و گفت این گل را به خاطر ساخت فیلم «بچههای آسمان» به من میدهد. این اتفاق انگیزهای بود تا فیلم «خورشید» ساخته شود. در «خورشید» این از بچههای کار استفاده کردم که روح الله زمانی یکی از آن بچهها بود. روحالله زمانی قبل از اینکه وارد حوزه هنر شود از چند مدرسه اخراج شده بود اما به واسطه ورود به عرصه هنر به جایی رسید که مدرسه برای او بزرگداشت برگزار کرد. مجیدی در پایان با بیان اینکه تاریخ و فرهنگ باید نقشه راهمان باشد، تاکید کرد: در کارهای عباس کیارستمی هویت مشاهده میکنیم. من نیز در آثارم تلاش کردم به هویت دینی و ملی نگاه داشته باشم. کارگاههای جشنواره در بخش تهران توسط پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری به میزبانی موزه ملی ایران برگزار میشود.