ترجمه کتاب «بازیگری روانتنی رویکردی بینافرهنگی پس از استانیسلاوسکی» نوشته فیلیپ ب.زاریلی منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، کتاب «بازیگری روانتنی رویکردی بینافرهنگی پس از استانیسلاوسکی» نوشته فیلیپ ب.زاریلی با ترجمه سید حسین رسولی توسط نشر نیماژ منتشر و راهی بازار نشر شده است.
زاریلی در بخش میراث استانیسلاوسکی نوشته است: اخلاق مأخوذه از روانکاوی فرویدی بر نسخههای آمریکایی سیستم استانیسلاوسکی مسلط شده […] بنابراین امتیاز خاصی برای فنون روانشناختی سیستم استانیسلاوسکی قائل شدهاند تا فنون جسمانی (کارنیک، ۱۹۹۸: ۱). معلمان بازیگری آمریکایی در دوره متقدم کارهایشان، روی روانشناسی و ایجاد زندگی عاطفی واقعی کاراکتر تمرکز کردند و کنشهای جسمانی را بهطور کلی حذف کردند؛ همانطور که اهمیت سمبلیسم، یوگا و فرمالیسم در نسخه شوروی استانیسلاوسکی سانسور شد. آمریکاییها علاوه بر این، تأثیر یوگا و فلسفه هندو بر استانیسلاوسکی را سرکوب کردند. تلاشهای استانیسلاوسکی برای حل مسئله بازیگری در فرمهای جدید درام آلترناتیو مثل نمایشنامههای به شدت ایستای موریس مترلینک بلژیکی (۱۹۴۹-۱۸۶۲) تا همین اواخر در آمریکا و روسیه نادیده گرفته یا فراموش میشد.
در بخشی از مقدمه این کتاب میخوانیم: زاریلی در کتاب «بازیگری روانتنی»، مفهومها و اصطلاحهای پیچیدهای را به کار میبرد که احتمالا خواننده در مواجهه آغازین با آنها کمی گیج خواهد شد. نظریه اصلی او «بازیگری روانتنی» است که در آن، بازیگر را به مثابه یک «ذهنتن» میبیند؛ یعنی ذهن و بدن بازیگر، دیگر اندامهایی جدا از یکدیگر نیستند که این نظریه منجر به تحلیلی اساسی و طولانی در تمام بخشهای کتاب میشود و در نتیجه، فلسفه «رنه دکارت» رد میشود و فلسفه پدیدارشناسی معاصر –خاصه نظریههای «یاسوئو یوآسا» و «موریس مرلو-پونتی» – پذیرفته. زاریلی در ابتدای امر به میراث استانیسلاوسکی ارجاع میدهد؛ زیرا آرمان او این بود که «در هر کنش جسمانی … کنشی درونی و عاطفی نیز پنهان شود» (استانیسلاوسکی، ۱۹۶۱: ۲۲۸). استانیسلاوسکی، مفهوم «کنش درونی و عاطفی» را از تمرینهای یوگا گرفته است که در اواخر عمر مجذوبش شده بود (کارنیک، ۱۹۹۸: ۱۴۰)؛ بنابراین، عمل صحنهای بازیگر، هم بیرونی و هم درونی خواهد بود.
فیلیپ ب. زاریلی از سال ۱۹۸۰ مدیر برنامه تئاتر آسیایی/تجربی در دانشگاه ویسکانسین-مدیسون بود. او شهرت زیادی در اجرای آثار پستدراماتیک ساموئل بکت کسب کرده بود. کتاب «بازیگری روانتنی رویکردی بینافرهنگی پس از استانیسلاوسکی» نوشته فیلیپ ب. زاریلی، یکی از مهمترین کتابهای آموزش بازیگری و نظریه اجرا در قرن بیست و یکم است. اِئوجنیو باربا در مقدمه خود بر این کتاب، روی اهمیت شیوه نظری و عملی زاریلی تأکید کرده است و ریچارد شکنر، از استادان به نام حوزه مطالعات اجرا، تدریس و مطالعه آثار زاریلی را مهم دانسته است.
این کتاب در ۵۲۶ صفحه و قیمت ۴۴۰ هزار تومان عرضه شده است.
محمدرضا شرف الدین گفت: بودجه های زیادی برای تولید این فیلم ها هدر شد و امیدواریم این روند در دوره جدید تکرار نشود.
به گزارش سینمایر خانگی از سینماپرس، محمدرضا شرف الدین تهیه کننده سینما در پی برکناری مدیر سابق بنیاد سینمایی فارابی و انتصاب مجید زین العابدین در رأس این نهاد در خصوص لزوم بازیابی هویت بنیاد سینمایی فارابی گفت: فیلم هایی که طی سال های اخیر در فارابی تولید شدند در تراز انقلاب اسلامی و دفاع مقدس نبودند و بودجه های زیادی برای تولید آن ها هدر شد و امیدواریم این روند در دوره جدید تکرار نشود.
تهیه کننده فیلم های سینمایی «پرنده باز کوچک» و «فرزند صبح» در گفتگو با سینماپرس، افزود: به عنوان مثال فیلم «سینما متروپل» صرفاً یک نوستالژی شخصی بود و نباید هزینه آنچنانی از بیت المال برای ساختن خاطرات یک فیلمساز شود. من واقعاً نمی دانم چطور وقتی امثال بهروز وثوقی و فردین و بیک ایمانوردی جزو ستون های فرهنگی نظام پهلوی بودند و هنر انقلاب اسلامی این بود که این چهره ها را از بین ببرد حالا یک فیلم می آید و به گونه ای در ستایش این افراد ساخته می شود و مجدد نام آن ها را پررنگ می کند؟ این اتفاق بر اساس کدام منطق و استراتژی صورت گرفته و چه کسی باید پاسخگو باشد؟
این سینماگر با تأکید بر اینکه مدیرعامل جدید بنیاد سینمایی فارابی باید برای رفع نقصان ها و اشتباهات گذشته سینماگران انقلابی را گرد خود جمع کرده و از آن ها برای بهبود شرایط سینما مساعدت بطلبد اظهار داشت: معتقدم بچه های دغدغه مند انقلاب باید در بنیاد سینمایی فارابی جمع شوند و مدیرعامل این نهاد باید با آن ها گردهمایی های صمیمانه برگزار کند؛ گردهمایی هایی که در آن ها گزارش کاری و خبری وجود نداشته باشد و صرفاً برای این برگزار شوند که تدبیری برای اوضاع بحران زده سینما در آن اندیشه شود.
شرف الدین متذکر شد: ما باید هرچه سریع تر با کمک بنیاد سینمایی فارابی به گفتمان انقلاب اسلامی در سینما برسیم؛ سینمای ایران به این گفتمان نزدیک شده اما متأسفانه هنوز کلیت سینما از این گفتمان دور است و همه ما باید دست در دست دهیم و گفتمان انقلاب اسلامی را تماماً در سینمای جاری و ساری کنیم.
وی تأکید کرد: بنیاد سینمایی فارابی نهادی مهم و اثرگذار در سینمای کشور است و مدیرعامل این بنیاد باید برای بهبود شرایط سینما هم با سینماگران تعامل و ارتباطات خوب داشته باشد و هم با نهادهای دیگر فرهنگی و هنری ارتباط بگیرد تا بتواند با کمک گرفتن از آن نهادها سینما به ویژه سینمای استراتژیک و تراز انقلاب را به ثمر برساند.
این تهیه کننده سینما سپس با بیان اینکه ما خیلی عقب مانده ایم تصریح کرد: برخی مدیران مرتب سنگ بنای غلطی را در نهادهای زیرمجموعه خود کار می گذارند که این رفتارهای سلیقه ای و این سنگ بناهای غلط باعث می شود روز به روز سینما با نقصان و مشکلات جدی مواجه شود از این رو امیدوارم مدیرعامل جدید این مجموعه تدبیری داشته باشند و مانند دیگران سنگ بنای غلط نگذارند.
تهیه کننده فیلم های سینمایی «بالای شهر پایین شهر» و «چوب خط» یادآور شد: ما باید ببنیم این بنیاد با چه اهدافی پایه گذاری شد و قرار بود چه بکند؟ همه به خوبی می دانیم که این بنیاد با هدف توسعه و نشر فیلم با تراز نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بنیان گذاری شد؛ البته در حرف و گفتگو و ویترین بیرونی این چنین بود چرا که در مقاطعی تولیداتش برخلاف اهداف کلان نظام بود اما قرار بود این نهاد سینمای تراز انقلاب اسلامی را توسعه دهد.
شرف الدین تصریح کرد: البته انصافاً کم و زیاد در همه دوره ها فیلم های خوبی ساخته شد جز این دوره اخیر که اغلب فیلم ها بد بود. مثلاً در دهه ۶۰ و ۷۰ فیلم هایی ساخته شد که بسیار درخشان و ماندگار شدند.
وی سیاسی کاری مدیران فارابی را یکی از علل عقب ماندن و پسرفت این نهاد و نرسیدن آن به اهداف کلان این بنیاد سینمایی برشمرد و متذکر شد: سیاسی شدن فارابی و به طور کل سیاسی شدن حوزه فرهنگ از یک دوره ای آرام آرام چهره خود را نشان داد و به کلیت سینمای کشور لطمه زد. یکی از دوره هایی که فارابی کارنامه درخشانی نداشت دوره جوادی بود. به هرجهت حمایت ها و تولیدات علیرغم آنچه انتظار می رفت که فارابی دهه ۶۰ و ۷۰ را رشد یافته و توسعه یافته ببینیم، با فارابی روبرو شدیم که هیچ حرف تازه ای برای گفتن نداشت.
این کارشناس فرهنگی خاطرنشان کرد: بنیاد سینمایی فارابی طی سال های اخیر جز برگزاری یک جشنواره نیم بند و نه چندان درخور کودک کار دیگری انجام نداد و این اتفاق در شرایط امروز کشور که ما در یک جنگ ترکیبی به سر می بریم و تمامی نهادهای فرهنگی باید با اتحاد جلوی دشمنان قد علم کنند، هیچ است!
شرف الدین در همین راستا افزود: همه نهادهای مهم باید در صف اول باشند و دست در دست هم دهند تا در مقابل دشمنان بتوانیم به خوبی قد علم کنیم؛ فارابی یکی از همین نهادهای مهم و حساس در حوزه فرهنگ و هنر است و مسئولان این نهاد نباید وظیفه شان را در مقابل نظام فراموش کنند.
وی تأکید کرد: ما نیاز به ستاد فرماندهی در حوزه فرهنگ داریم. این اوضاع فشل در وضعیت فرهنگی کشور که در سینما هم وجود دارد باید اصلاح شود. حوزه هنری و بنیاد روایت و ارشاد و… همه باید دست در دست هم دهند و برنامه ریزی و تقسیم کار مناسب داشته باشند تا ان شاالله سینمای کشور ما بتواند با کار فرهنگی تو دهانی محکمی به دشمنان این کشور بزند.
مدیرعامل پیشین انجمن سینمای انقلاب ودفاع مقدس در خاتمه این گفتگو متذکر شد: مدیران نباید دنبال حفظ وضع موجود باشند. باید مدیریت خود را ارتقا دهند. مدیر فارابی باید حداقل فرق بین فریم فیلم و فریم عکس را بشناسد. حداقل ۱۰ دانه عکاسی حرفه ای کرده باشد. باید رزومه هنری قابل قبول داشته باشد. یکی از معضلاتی که ما طی سال های اخیر با آن روبرو بودیم این بود که متوجه نمی شدیم این مدیران فارابی قبلاً کجا بودند؟ سابقه هنری شان چه بود؟ از کجا آمده بودند و اصلاً چه هدف و استراتژی را دنبال می کردند!؟
شفیع آقامحمدیان گفت: متأسفانه طی سال های اخیر شاهد فیلم های خوبی در بنیاد سینمایی فارابی نبودیم و این در حالی است که بودجه های هنگفتی برای تولید این فیلم ها صرف شده بود.
به گزارش سینمای خانگی از سینماپرس، شفیع آقامحمدیان کارگردان سینما و مدیرعامل سابق مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در پی برکناری مدیر سابق بنیاد سینمایی فارابی و انتصاب مجید زین العابدین در رأس این نهاد در خصوص لزوم بازیابی هویت بنیاد سینمایی فارابی گفت: مهمترین مسأله و معضل بنیاد سینمایی فارابی طی سال های اخیر وجود شخص آقای جوادی بود چرا که تا جایی که بنده مطلع هستم ایشان شناختی از حوزه فرهنگ و سینما نداشتند و همین اتفاق باعث می شد بقیه مسائل و مشکلات در ذیل حضور ایشان در رأس فارابی تعریف شود!
کارگردان فیلم سینمایی «فرار از جهنم» و «مروارید سیاه» در گفتگو باسینماپرس، گفت: وقتی فردی در رأس یک نهاد قرار بگیرد اما شناختی از آن نهاد و مناسبات درونی و بیرونی آن نداشته باشد قطعاً نمی تواند آنجا را به درستی اداره کند؛ وقتی یک مدیر شناخت کافی از نهادی که مدیریتش را بر عهده گرفته نداشته باشد به افرادی اعتماد می کند که یا این کاره نیستند یا با قصد و غرض سعی در اخلال امور دارند.
وی ادامه داد: نمی شود الله بختکی یک مدیری را منصوب کرد و و توقع شکوفایی و ایجاد تحول از او داشت! بنده باز هم تکرار می کنم که اصلی ترین و اولین معضل بنیاد سینمایی فارابی طی ۲ سال گذشته حضور شخص آقای جوادی بود.
این سینماگر سرشناس خاطرنشان کرد: بنیاد سینمایی فارابی پیشانی سینمای کشور است. حضور در سینمای جهان و تولیدات دولتی سینما در حیطه اختیارات این نهاد است. بی شک وقتی چنین ارگانی با این همه کارکرد و اهمیت به هم بریزد کل سینما نیز تحت تأثیر آن واقع شده و دچار افول و نزول می شود.
آقامحمدیان با بیان اینکه در سال های گذشته وضعیت ناهنجاری در بنیاد سینمایی فارابی حاکم بود تصریح کرد: آقا زین العابدین مسئولیت خطیری را بر عهده گرفته است؛ ایشان باید برای بازیابی هویت بنیاد سینمایی فارابی این نهاد را زیر و رو کند؛ ایشان باید برنامه ریزی جدید و تعریف استراتژیک برای این بنیاد به وجود آورد تا حداقل بخشی از کاستی های گذشته رفع گردد.
این عضو هیأت اسلامی هنرمندان تأکید کرد: یکی از مهمترین کارهایی که آقای زین العابدین باید در اسرع وقت انجام دهند این است که مدیران میانی و اعضای شوراهای فیلمنامه و… را در فارابی عوض کنند. ما در بنیاد سینمایی فارابی نیازمند شایسته سالاری هستیم که متأسفانه این شایسته سالاری طی سال های اخیر در این نهاد وجود نداشت. آقای زین العابدین باید افراد قدر و متعهد و فرهنگ شناس را انتخاب کنند تا بی قصد و غرض سینما در بهترین حالت ممکن به پیش برود.
وی متذکر شد: ما افراد نفوذی در حوزه فرهنگ کم نداریم؛ اگر چشم مان را برگردانیم نفوذی ها ورود پیدا می کنند و سینما را به سمتی می برند که قطعاً جزو اهداف نظام و انقلاب نیست. از این رو مدیر جدید بنیاد سینمایی فارابی نیازمند تبیین فوری یک استراتژی برای ادامه حیات این نهاد است.
آقامحمدیان در همین راستا افزود: متأسفانه طی سال های اخیر شاهد فیلم های خوبی در بنیاد سینمایی فارابی نبودیم و این در حالی است که بودجه های هنگفتی برای تولید این فیلم ها صرف شده بود.
وی یادآور شد: به علاوه در حوزه بین الملل هم عملکرد مدیران بنیاد سینمایی فارابی خوب نبود. به عنوان مثال طی سال های اخیر که جشنواره فیلم کن محلی برای تعرض برخی چهره ها به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران شده است و حتی برخی افراد روی فرش قرمز رفته و علناً علیه جمهوری اسلامی ایران موضع می گیرند واکنش مدیران فارابی واکنشی انفعالی بود. این اتفاق در حالی است که مدیران این نهاد ملزم بودند عکس العمل جدی در مواجهه با این پدیده داشته باشند.
این تهیه کننده سینما سپس با اشاره به افول و نزول جدی سینمای کودک و نوجوان متذکر شد: سینمای کودک و نوجوان رسماً وابسته به بنیاد سینمایی فارابی است اما متأسفانه به دلیل سیاست ها و عملکرد غلط مدیران طی سال های اخیر فاتحه اش خوانده شده است. از این رو امیدواریم که آقای زین العابدین تدبیر ویژه ای داشته باشند تا این سینما را احیاء کنند و این اتفاق قطعاً نیازمند به کارگیری افراد دلسوز و دغدغه مند است.
آقامحمدیان در خاتمه این گفتگو افزود: آقای زین العابدین با سبقه مدیریت موفقی که داشته انتخاب خوبی برای اداره بنیاد سینمایی فارابی است منتها بایستی با برنامه ریزی جدی و استراتژی محکم وارد شود و حضور در این عرصه را به عنوان کارزار ببیند. ایشان باید پایه های سست شده بنیاد سینمایی فارابی را دوباره با سعی و کوشش و تلاش جهادی و شبانه روزی مستحکم کند و امیدواریم که چنین شود.
پس از این که کمپانی «MGM» فیلم «چالشگران» را در سایه اعتصابات در آمریکا از جشنواره ونیز بیرون کشید، یک فیلم جدید به عنوان فیلم افتتاحیه ونیز انتخاب شد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از اسکرین، «فرمانده» ساخته «ادواردو دی آنجلیس» درحالی به عنوان فیلم جدید هشتادمین جشنواره ونیز انتخاب شد که کمپانی «MGM» در میان نگرانیها در مورد اعتصابات جاری هالیوود، فیلم «چالشگران از جشنواره بیرون کشید.
قوانین اعتصاب اتحادیه بازیگران آمریکا، بازیگران را از تبلیغ فیلم های شرکتهای اعتصاب شده در جشنوارهها منع می کند. بدون حضور ستاره های فیلم «چالشگران» روی فرش قرمز و صحبت با مطبوعات، استودیو سازنده احساس کرد که این فیلم بهتر است از جشنواره خارج شود و پس از آن اکران شود.
در کمدی درام «چلنجرز» (چالشگران)، «زندایا» در نقش تاشی، یک اعجوبه سابق تنیس که به مربی تبدیل شده است، بازی میکند که با قهرمانی روی دور شکست (مایک فیست) ازدواج کرده است. استراتژی او برای کمک به موفقیت شوهرش زمانی به چالش کشیده میشود که همسرش باید با بهترین دوست سابقش پاتریک (با بازی جاش اوکانر) روبهرو شود.
اما فیلم جدید «فرمانده» که انتخاب جدید جشنواره ونیز برای افتتاحیه است، داستان واقعی «سالواتوره تودارو» کاپیتان یک زیردریایی ایتالیایی با بازی «پیرفرانچسکو فاوینو» در جنگ جهانی است که یک کشتی تجاری مسلح را غرق می کند اما جان ۲۶ خدمه آن را نجات می دهد. شناور نیروی دریایی درحالی باید به مدت سه روز روی سطح آب حرکت کند و برای نیروهای دشمن قابل مشاهده باشد، تا مسافران را به مکان امن ببرد.
هشتادمین جشنواره فیلم ونیز از ۳۰ آگوست تا ۹ سپتامبر (۸ تا ۱۸ شهریور) در ایتالیا برگزار خواهد شد و طبق اعلام پیشین «دیمین شزل» کارگردان فیلم «لا لا لند» ریاست هیات داوران بخش مسابقه اصلی ونیز ۲۰۲۳ را بر عهده خواهد داشت.
در نشست «بررسی تطبیقی مفهوم قهرمان و ضد قهرمان در سینمای ایران و هالیوود» که با حضور اهالی و صاحب نظران سینما برگزار شد، عنوان شد: سینمایی میتواند به جامعهاش خدمت کند که بدون کنار گذاشتن قهرمان گذشته، قهرمان آینده را خلق کند.
به گزارش سینمای خانگی از روابط عمومی موزه سینما، نشست «بررسی تطبیقی مفهوم قهرمان و ضد قهرمان در سینمای ایران و هالیوود» با حضور مجید اسماعیلی مدیر عامل موزه سینما، منوچهر شاهسواری تهیهکننده سینما و مدیر فرهنگی، رهبر قنبری کارگردان، جواد طوسی منتقد سینما و غلامرضا گودرزی استاد دانشگاه عصر روز گذشته در سالن فردوس موزه سینما برگزار شد.
قهرمان یک آدم معمولی است که مسئولیتپذیری او باعث کارهای بزرگی می شود
مدیر عامل موزه سینما گفت: سینما در دنیای معاصر، جدی و تخصصی شده و عمق زیادی پیدا کرده است و اگر به سینما نگاه سطحی داشته باشیم در واقع خود را از سینما محروم کردهایم. در سالهای اخیر اصطلاح دانشبنیان را زیاد شنیدهایم و من به سینمای دانشبنیان زیاد فکر میکنم.
مجید اسماعیلی با بیان اینکه نمیتوانیم در حوزه اجتماعی فیلم بسازیم و از یک متخصص اجتماعی مشورت نگیریم، ادامه داد: من معتقدم هیچ چیز در دنیای جدید سطحی نیست، همه چیز جدی و عمیق است و امروزه هوش مصنوعی و تکنولوژی هم به سینما کمک میکند به همین دلیل باید در سینما موشکافانهتر به مسائل بپردازیم.
قهرمان کسی است که ما سعی میکنیم شبیه آن شویم ، الگوی ما شود و از آن تبعیت کنیماسماعیلی افزود: بسیاری از افراد معتقدند سینما باید قهرمان داشته باشد حال این سوال پیش میآید که قهرمان چیست و چه اتفاقی میافتد که به یک موقعیت و جریان، قهرمان و ضدقهرمان میگوییم. ممکن است این ضدقهرمان، تفکر یا موجودات فضایی یا بلایای طبیعی باشد اما آیا قهرمانان خود را شناختهایم؟ در سینمای ایران قهرمان باید واجد چه شرایطی باشد تا به آن قهرمان بگوییم؟ به نظرم قهرمان کسی است که ما سعی میکنیم شبیه آن شویم ، الگوی ما شود و از آن تبعیت کنیم.
مدیرعامل موزه سینما یادآور شد: در سینما هر چیزی مبتنی بر دانش است اما آنچه نیازمند تقویت بیشتر است تولید محتوا است. در جوامع مختلف درباره اتفاقاتی که میافتد نگاههای متفاوتی وجود دارد و چند مقصر در ذهن مردم شکل میگیرد. برخی نوک هرم و برخی قائده هرم یعنی مردم را مقصر میدانند.
وی ادامه داد: دو تمدن وقتی به مشکلی برخورد می کنند دو نوع نگاه دارند؛ تمدن اول اولین کاری که میکند خود را برای حل آن اختلاف، مسئول میداند و سینمای غرب با مفهوم غرب سعی میکند این موضوع را جا بیاندازد؛ یعنی همه شما برای کاری که باید انجام شود، قهرمانید.
اسماعیلی ادامه داد: نگاه دیگر که شاید ناشی از استبداد شرقی باشد این است که هر مسئلهای را به بالا ارجاع دهیم؛ مثل این جملات که اصلا نباید به سیاستگذاران و مدیران امید داشت. یعنی هر تغییر و تحول مثبتی که اتفاق میافتد یا از سمت قائده هرم (مردم) است یا از سمت نخبگان و نخبگان میتوانند به بالا و پایین هرم فشار آورند.
وی با بیان اینکه قهرمان لزوما یک مدیر نیست، ادامه داد: قهرمان یک آدم معمولی است که مسئولیتپذیری او باعث میشود کنشگرانه کارهای بزرگی انجام دهد. اینکه هر کسی باید خودش را قهرمان بالقوه برای تغییر بداند یک چیز است و اینکه منتظر آن باشیم فردی دیگر مسئلهای را که در اختیار ما نیست حل کند، یک مسئله دیگر است. مفهوم قهرمان در این دو تمدن به شدت تحت تاثیر نظام ارزشی و اعتقادی است. سوسیالیستها قهرمان فردی نمیسازند و جمعگرایانه فکر می کنند و از طرفی در دیدگاه کاپیتالیستها قهرمان فردی زیاد است.
مناسبات انسانی اصلیترین تشخصیص دهنده قهرمان و ضدقهرمان است
وقتی در سینما از قهرمان و ضدقهرمان صحبت میکنیم از شخص و انسان حرف میزنیم؛ مناسبات انسانی اصلیترین تشخصیص دهنده قهرمان و ضدقهرمان استدر ادامه منوچهر شاهسواری تهیهکننده سینما نیز گفت: اینکه سینما باید دانشبنیان باشد یک رویکرد است و اینکه سینما، دانشبنیان است رویکردی دیگر است. به نظر من نه تنها سینما دانش بنیان است و بر اساس دانش شکل گرفته بلکه به توسعه دانش و تخیلات منجر به دانش و علم نیز کمک کرده است. گاهی سینما خودش ابداعگر امری بوده که بعدها در صحنه عمومی اتفاق افتاده است اما آیا این امر متعلق به سینما ، ادبیات و سایر هنرها پیش از رونق و شکل گیری سینما بوده؟ به نظر من آنجا هم همین اتفاق افتاده است.
وی با اشاره به اینکه قهرمان و ضد قهرمان یک بحث اصلی در سینما است، افزود : وقتی در سینما از قهرمان و ضدقهرمان صحبت میکنیم از شخص و انسان حرف میزنیم؛ مناسبات انسانی اصلیترین تشخصیص دهنده قهرمان و ضدقهرمان است.
شاهسواری افزود: در سینمای ایران متهم هستیم که قهرمان نداریم و به نظر من هر زمان که جامعه از نظرسیاسی و نظام مدیریتی در شرایط تحمل قهرمان باشد، قهرمان به وجود میآید؛ قهرمان کسی است که علیه شرایط حاکم ناعادلانه بر خود یا دیگران به تشخیص یا به اجبار شورش و قیام میکند. نمونه آن را از مدل فیلمهای وسترن گرفته تا نوآر و حتی مدلی از قهرمان که در سینمای ایران در پیش از انقلاب وجود دارد، میبینیم. مثلا آثار مسعود کیمیایی شورش بر شرایط حاکم است که گاهی مبنای سیاسی، اجتماعی، اخلاقی یا اقتصادی دارد اما مهمترین عامل آن تحقیر است؛ انسان تحقیر شده از یک جا به بعد دیگر نمیخواهد به تحقیر تن بدهد و از آن لحظه قهرمان متولد میشود.
وی با اشاره به چالشهایی که در شکلگیری سینمای قهرمان محور ایران وجود دارد، ادامه داد: اینکه سینمای قهرمانمحور دچار قصورات جدی است، نیاز به بحث فرهنگی عمیق دارد. گاهی با امکانات امروزی درباره دیروز قضاوت میکنیم و قضاوت منصفانه و عادلانه نداریم. هیچ وقت خودمان را نقد نمیکنیم؛ هر امری رویکردی منصفانه، عاقلانه و مورد احترام نداشته باشد، نابود است. دیدگاه ما به قهرمان و ضدقهرمان باید منصفانه باشد در غیر این صورت در سینمای فعلی باقی خواهیم ماند.
این مدیر فرهنگی با بیان اینکه علم آیندهپژوهی محصول سینماست، گفت: امروز با تصویر از دیگران خبر میگیریم و با تصویر از خود خبر میدهیم و باید توجه داشته باشیم که قدرت تاثیرگذاری تصویر بیشتر است. سینما آن چیزی است که تصاویر میسازند و به ما منتقل میکنند و ما هم آن را باور میکنیم.
شاهسواری با بیان اینکه مفاهیمی که هیچ تصویری از آن وجود ندارد قابل باور نیست، خاطرنشان کرد: سینمای ایران قطعا قدرت بازنمایی قهرمان و ضدقهرمان را دارد. متاسفانه امروز میل به خلق ایده نداریم و بی هدف زندگی میکنیم درحالیکه اگر ما به چیزی افتخار نکنیم و چیزی برای افتخار کردن نداشته باشیم در جنگ امروز باختهایم.
ضدقهرمان رقیب و حریف قهرمان است
در ادامه جواد طوسی منتقد سینما گفت: «قهرمان» موجودیت خود را در شرایطی به دست می آورد که قابلیت الگو شدن در متن جامعه یا آن سیستم را داشته باشد و این میتواند خصایص مختلفی از جهت مبانی انسانی، اخلاقی، شهامت، روحیه کنشمندی عدالت خواهی و… حتی مرگآگاهی به همراه داشته باشد.اما قهرمان واقعی کسی است که بدون اینکه بخواهد این نشانهها وخصایص والا را به شکلی متظاهرانه به رخ بکشد، به یک ضرورت الزامآور و اجتنابناپذیر عینی و تاریخی رسیده باشد تا در آن ساحت دلخواه والگو پذیر قرار بگیرد.در واقع قهرمانباور پذیر وسمپاتیک نباید پُز قهرمانانه بدهد و این دغدغهمندی باید در ذاتش وجود داشته باشد.
وی افزود: «ضدقهرمان» به عنوان رقیب وهماورد و حریف قهرمان، فردی است که عامل بازدارنده برای جولان دهی و اجرای مطلوب قهرمان است. ضدقهرمان در قواعد بازی حرفه ای یک سیستم وتشکیلات سینمایی کارآمد وتشخص یافته، میتواند حتی یک حیوان یا موجودی غیرعادی و طبیعت باشد، مانند فیلمهای«آروارههای کوسه»،«پرندگان»،«ارباب حلقهها»، «ترمیناتور»،«غیر ممکن» و… .گاهی ضدقهرمان میتواند در فردیت خود، موجودیت قهرمان را داشته باشد و بار ترکیبی پیدا کند. گاهی هم ضدقهرمان خود سیستم است که در برابرقهرمان معترض وسازش ناپذیر صف آرایی میکند. بنابراین شرایط و بستر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی یک جامعه دراجرای درست وقاعده مند قواعد بازی برای شکل یابی یک سینمای حرفه ای اهمیت بسزا دارد.
طوسی خاطرنشان کرد: کشوری چون آمریکا که قدمت تاریخی چندانی ندارد، با همین تولیدات فرهنگی و هنری و در عین حال حرفه ای وخوش ساخت خود به خوبی می تواند نظر مخاطبین کشورهایی را که در این زمینه کم کاری کرده اند را به خودش جلب کند تا مضامین و وجوه ساختاری آثار متنوعش شوند. اساساً« ژانر» ارتباط ناگسستنی با مناسبات حرفهای دارد؛ باید کمپانی، استودیو یا بخش خصوصی را به درستی تعریف کنید تا گونهشناسی موضوعیت پیدا کند؛ موردی که همچنان حلقه مفقوده سینمای ماست.
وی ادامه داد: اگر در دوران بعد از انقلاب ژانری به نام «سینمای جنگ» را تجربه کردیم و توانستیم در آن کم وبیش خوب پیش برویم، خودِ آن رخداد تاریخی به ما کمک کرد و شرایطی را بوجود آورد تا سینماگرانی مانند رسول ملاقلیپور، ابراهیم حاتمیکیا، احمدرضا درویش،محمد علی باشه آهنگر و… را داشته باشیم؛ سینماگرانی که در دل آن رویداد بودند و توانستند چراغ این ژانر را روشن نگه دارند. اما آیا توانستیم مراقبت های لازم برای حفظ این ژانر انجام دهیم؟ به نظر میرسد به جای اینکه این نوع سینما مسیر طبیعی اش را طی کند وقهرمان های واقعی وباور پذیرش را ازبطن تاریخ ومتن جامعه شناسایی کند، «ایدئولوژی» می خواهد خودش را به آن تحمیل کند. امیدوارم در چنین شرایطی، نسلهای جوان و پرانگیزه این دوران قهرمانهای تاثیرگذار ودغدغه مند خود را از دل جامعه ملتهب معاصر پیدا کنند ودرمعرض دید مخاطب این زمانه بگذارند.
دانش بنیان شدن سینما بسیار مهم است
رهبر قنبری نویسنده و کارگردان در ادامه این نشست گفت: موضوع دانش بنیان شدن سینما بسیار مهم است. دیگران در جهان، نگاه ما را مال خود میکنند و اگر ما در قید و بند سینمای خود باقی باقی بمانیم؛ اینترنت ، تکنولوژی و هوش مصنوعی ما را از دایره سینمای جهانی بیرون میاندازد.
وی ادامه داد: امروز هوش مصنوعی حتی تدوین آثار سینمایی را انجام میدهد و اگر بیتفاوت باشیم به زودی از دایره قصهپردازی خارج می شویم؛ در واقع اگر ما دانشبنیان نباشیم، دانش، بنیان ما را برمیاندازد. نباید از یاد ببریم که ابزار جدید سینمای جدیدی ایجاد میکند و گرچه ما از دنیا عقب نیستیم اما باید هوشیار باشیم.
قنبری افزود: در مورد قهرمان و ضدقهرمان باید ببینیم آیا راجع به سینمای عامهپسند حرف میزنیم یا درباره جامعه فرهنگی هویتمند که میخواهد شخصیت ما را به دنیای امروز ارائه دهد. برخی فیلمهای اجتماعی مانند «فروشنده» را دوست دارم زیرا ضدقهرمان ندارد اما کاملا گویاست. ضدقهرمان میتواند هر کسی باشد، حتی خیال سرکش یک نویسنده میتواند آنتاگونیست باشد. برای پرداختن به مفهوم متعالی فکر کنید زیرا هدف، متعال کردن واژگان اصیل در جامعه است.
سینمایی میتواند به جامعهاش خدمت کند که قهرمان آینده را خلق کند
غلامرضا گودرزی استاد دانشگاه نیز با بیان اینکه به اقتضای حرفه اش که آیندهپژوهی است فیلمهای زیادی می بیند، گفت: امروزه چیزی که در آینده پژوهی مورد بحث است جدا از اقتصاد «بحران هویت» و جنگ میان هوش مصنوعی و انسان است و اگر میخواهید حرفتان را قبول کنند باید ابزاری به اسم رسانه داشته باشید. آیندهپژوهان میگویند ما خلق میکنیم و رسانه پخش میکند.
وی افزود: امروزه در کشورهای دنیا بر مبنای مطالعات الوین تافلر تصویر میچینند و کشورهایی مانند عربستان و کرهجنوبی تلاش کردند به آن تصویر برسند و کشورهای دیگر نیز یا از آنها عقب افتاده و یا آن تصویر را رد کردهاند. آنها معتقدند دو گروه میتوانند تصویر ما از آینده را بهم بزنند و در مقابل تصویر آینده مقاومت کنند؛ کسانی که از آینده خود تصویر دارند و آنهایی که «قهرمان» دارند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه هالیوود، یک مکتب فکری است، ادامه داد: هالیوود قهرمان را طوری میسازد که مردم در همه جای دنیا با آن همذات پنداری کنند. آنها چرخه درستی طراحی کردند که درست جواب میدهد اما چرخه قهرمان سازی در کشور ما معیوب است و برای این مشکل باید از سیاستگذاران، دانشگاهیان و فعالان فرهنگی استفاده کرد. به نظرم آینده با وجود نگران کننده بودنش، روشن است.
گودرزی بیان داشت: برخیها بر اساس آنچه که در گذشته انجام داده اند امروز قهرمان هستند یا قهرمانان گذشتهاند و برخی قهرمانان آیندهاند اما سینمایی میتواند به جامعهاش خدمت کند که بدون کنار گذاشتن قهرمان گذشته، قهرمان آینده را خلق کند.
فیلم سینمایی «مصلحت» که این روزها در حال اکران است، بیانیهایست که کارگردانش میگوید بیانیه نیست.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از ایرنا، مصلحت با نامهای سابق پدری و مصلحت نظام فیلمی به کارگردانی و نویسندگی حسین دارابی و تهیهکنندگی محمدرضا شفاه محصول سال ۱۳۹۹ است که در سی و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد.
مصلحت مانند ساخته های سیاسی متاخری چون ماجرای نیمروز (محمدحسین مهدویان) دهه ۶۰ را به عنوان بستر روایت انتخاب می کند؛ کلیت قصه این است که در این زمان که بعد از انقلاب، نظام سیاسی جدید مستقر میشود اختلاف سیاسی یکی از شخصیتهای بانفوذ نظام با فرزندش، آنها را در مقابل هم قرار میدهد و موجب تقابل و موازانه سخت پیوند خانوادگی و مصلحت سیاسی کشور میشود.
کارگردان مصلحت در گفتگو با ایرنا، برخلاف ادعای عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان که در زمانِ اکرانِ جشنواره ای این فیلم گفته بود که مشابه قصه این اثر را در اوایل انقلاب داشتیم، منکر هرگونه شباهت آدم ها و رویدادهای این قصه با مابه ازای بیرونی می شود و اظهار می دارد که این داستان قصه ای خیالی است.
در نتیجه مخاطب باید این موضوع را بپذیرد که این قصه به رغم تمامی مولفه هایی که از گرفتن حق و اجرای عدالت برجسته می سازد قصه ای خیالی بیش نیست. شاید نظر برخی از مسئولان که در این قصه دنبال نمونه هایی حقیقی و حقوقی می گشتند از این منظر درست بود که توجیه این قصه را به دلیل آرمان هایی که دنبال می کند قابل تامل و توجه می ساخت.
تدوین فیلم سینمایی مصلحت قابل قبول است؛ چنانچه تا دقایق پایانی مخاطب را به دنبال خود می کشاند و نبض زنده ای دارد که ریتم اثر را حفظ می کند و آن را از کار نمی اندازد . این گونه نیست که مخاطب در میانه فیلم (مشکل بسیاری از تولیدات) از دنبال کردن قصه دست بکشد و منتظر پایان باشد.
بازی بازیگران هم نقطه قوت دیگری برای مصلحت است؛ اگرچه نقدی پررنگ به بازی وحید رهبانی و شباهت این شخصیت به کاراکتر «آقا محمد» در گاندو (جواد افشار) وجود دارد اما شاید بتوان همین کاراکتر را به عنوان کسی که بار اصلی درام قصه را بر دوش می کشد نقطه قوت فیلم سینمایی مصلحت دانست.
رهبانی باورپذیر است و به عنوان یک مجری قانون که تلاش دارد تا به برقراری عدالت کمک کند مخاطب را با خود همراه می سازد. فرهاد قائمیان اگرچه در برخی سکانس ها مانند سکانسی که با پدر و مادری که دنبال قصاص هستند مواجه می شود، باورپذیر نیست اما در مجموع با اتکا به قدرت بازیگری بدون کلام خود موفق می شود تا به درستی نقش خود را از آب دربیاورد.
در حقیقت ضعف اصلی فیلم سینمایی مصلحت در بیانیه گل درشتی است که در سکانس اعدام و از زبان مادر قربانی که به دنبال قصاص است بیان می شود؛ مصلحت به رغم این که تا بدینجا و تا لحظات پایانی با همه ضعف ها و قوت هایش به خوبی جلو آمده است در جایی که باید تصمیم گیری را به مخاطب واگذار کند آن را با یک بیانیه اغراق آمیز به پایان می برد و نسخه اش را می پیچید.
اگر کارگردان پایان فیلم را باز می گذاشت شاید بخشی از مخاطب را به دلیل آن چه خود درست می پنداشتند (که لزوما نظر صاحب اثر نبود) از دست می داد اما با این پایان بندی قطعا فیلم آن مخاطبان را از دست می دهد چرا که هیچ فردی علاقه ای به جویدن یک لقمه جویده شده ندارد.
کارشناسان فرهنگی در یک نشست تخصصی به آسیبشناسی بازنمایی تصویر «خانواده» در فیلمهای سینمای ایران پرداختند.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، نشست تخصصی «سینما و خانواده» در تالار ایوان شمس برگزار شد.
در ابتدای این نشست حجتالاسلام محمدرضا زیبایینژاد رئیس پژوهشکده زن و خانواده بیان کرد: در طول تاریخ ساختارهای اجتماعی و سیاسی بهطور طبیعی مسیر خود را میرفتند اما آنچه که امروز اتفاق افتاده این است که ساختار اقتصاد نئوسرمایهداری دارد روی سیاست و اجتماع ما تأثیر میگذارد. اتفاق جدیدی که در فرایند مدرن شدن پیش آمده سیطره ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نئوسرمایهداری بر همه چیز است یعنی امروزه خانواده ما تحت سیطره جهانی نسبیتگرایی ارزشی و نئولیبرالیسم اخلاقی قرار گرفته است.
این کارشناس فرهنگی افزود: پرسش این است در زمانی که ارزشهای معارض با خانواده بر کل آدمها سیطره دارد، خانواده چگونه میتواند از ارزشهای خود صیانت کند و این ابرچالش چگونه میتواند وجه فرصت خود را تقویت و بر وجه تقبیحیاش غلبه دهد؟
وی گفت: وقتی فهم از موقعیت داشته باشیم تا بدانیم این موقعیتها چه چالشهایی برای ما دارد، میتوانیم برای مقابله با آن برنامهریزی کنیم. در حالی که در خیلی از عرصههای فرهنگی و هنری این فهم شکل نگرفته است. این نشست برای این است که ببینیم خانواده در موقعیت جدید چه چالشهایی پیش رو دارد و چگونه باید بر آن غلبه کند.
حیرت از مسیری که سینما طی کرده است
سپس محمدتقی کرمی دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی پشت تریبون قرار گرفت و بیان کرد: من بهعنوان یک مخاطب سینما که از سالهای ۶۵ به صورت حرفهای به تماشای فیلمهای ایرانی نشستهام و در دانشگاه علامه درگیر مفاهیمی همچون جنسیت، زن در سینما و مفهوم بازنمایی در سینما بودم باید بگویم در این سالها مسیری از حیرت برای من شکل گرفته است که اینجا میخواهم آن را به بحث بگذارم.
وی مطرح کرد: سینمای ما به شدت از سینمای دوم خرداد و نوعی از سینمای دختر و پسری تأثیر گرفته است. این موضوع از سال ۷۶ شروع شد، در دوران احمدینژاد به سینمای خیانت تبدیل شد و این مسیر تا همین امروز تداوم پیدا کرده است. نمیدانم سینمای ما چه اصراری به حذف نشانههای خانواده دارد.
کرمی گفت: وقتی به فیلمهای دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد نگاه کنید متوجه میشوید با این مسأله مواجه هستیم که گویی خانواده یعنی یک مرد و زن جوان، که با هم زیر یک سقف هستند اما شاید به دلیل محدودیت جامعه ایران به آنها زن و شوهر میگوئیم و اگر این محدودیت نبود آنها را به گونه دیگر نشان میدادیم. یا مثلاً در سینما از فرزند و فرزندآوری هیچ نشانی نمیبینید و از شبکه ارحام هم هیچ نشانی نمیبینید.
وی افزود: در این مدت برای من این سوال پیش آمد که شاید جنس سینما همین است و بعد متوجه شدم نه اینطور نیست. مثلاً حتی اگر سریالهای آمریکایی را ببینید متوجه میشوید در خدمت چند مفهوم محوری هستند. مثلاً خبیثترین کاراکتر آمریکایی هم آمریکا برایش مفهوم دارد. یا مثلاً ایده خانواده برای آنها مهم است. سوال من این بود که ما کجا این مفاهیم را در فیلمهایمان نشان دادهایم. البته انتظار یک فیلم ایدئولوژیک محض هم نداشتم اما نمیدانم چرا اجماع بر سر حذف نشانههای خانواده است. ضمن اینکه بسیاری از مناسکی که در جامعه ما کارکرد مثبت دارند در فیلمها مورد تمسخر قرار میگیرند. حتی صدا و سیما هم در این موضوع با بدنه سینما همراه است. البته که چند فیلم و سریال خوب هم در این حوزهها داشتهایم.
تصویر خانواده در سینما ما مطلوب نیست، اما چرا؟
سپس شهاب اسفندیاری رئیس دانشگاه صدا و سیما پشت تریبون قرار گرفت و بیان کرد: تصویر خانواده در سینمای ایران از منظر ارزشهای فرهنگی و اجتماعی ما مطلوب نیست اما پرسش این است که دلیلش چیست؟ یا چرا سینما و رسانه بهعنوان نهادهای تأثیرگذار آنگونه که باید نقش مؤثری در تحکیم خانواده ایفا نکردند؟ برای پاسخ به این پرسشها نیاز به دانش جامعهشناسی سینما و هنر داریم.
وی افزود: جامعهشناسی هنر و سینما فقط بررسی تأثیر جامعه بر هنر یا بر عکسش نیست. آنچه در جامعهشناسی هنر مغفول مانده تمرکز بر خالقان هنر است. این شاید به خاطر دشواری این امر و عدم همکاری هنرمندان باشد. در برخی جاها بر حساسیت روی قومیت و نژاد خیلی کار کردهاند همین امر باعث شده گاهی اوقات تبعیض مثبت ایجاد شود. ولی در کشور ما این اتفاق رخ نداده، اینجا تصور ما این است که آنچه که روی پرده میرود یک حقیقت مطلق و جامع از جامعه است و هیچکس روی آن تردید نمیکند و نمیگوید که آنچه روی پرده رفته یک برساخت اجتماعی و زاییده ذهن کارگردان و درواقع محدود به قاب ذهن اوست. یکسری چیزها از این قاب بیرون مانده که اینها جای تحلیل دارد.
اسفندیاری گفت: ضمن اینکه برخی با استناد بر این تصاویر اینگونه قضاوت میکنند که وضع جامعه همینطور است که تصویر شده است. فضاهای روشنفکری، جشنوارهها و… به برخی چیزها ضریب میدهد، برخی چیزها را انکار میکند و اثرگذاری فوقالعادهای دارد. البته در فضای جامعهشناسی ایران، گفتمانهای انتزاعی و دور از واقعیتهای میدانی، بسیار رایج است حتی گاهی ادبیات استعاری به کار برده میشود یا مثلاً مدام از اصطلاح فروپاشی اجتماعی سخن میگویند اما یک نفر نمیگوید شاخصها و تعریفش چیست و اینگونه بیپروا و بی محابا سخن میگویند.
وی افزود: این چنین میشود که در فیلمهای ما هم جوانان در حال خودکشی، خانوادهها در حال فروپاشی و … نشان داده میشود برای اینکه پایایی این تصویر نسبت به جامعه اثبات شود باید تحقیقات میدانی کنیم تا ببینیم آیا واقعاً جوانان همین قدر ناامید هستند آنگاه میشود قضاوت کرد که سینمای ما آینه جامعه ما هست یا خیر.
سپس مدنی از دانشجویان دانشگاه صدا و سیما به ارائه پایاننامه خود درباره «بازنمایی امید در شخصیتهای جوان و نقش خانواده در فیلمهای دهه ۸۰ و ۹۰ سینمای ایران» پرداخت.
باید از «سپهر فرهنگی» صحبت کنیم
در ادامه رامتین شهبازی منتقد سینما و معاون هنر دانشگاه سوره اظهار کرد: فرهنگ تعاریف مختلفی دارد و ما با امری مواجه هستیم که ما را به تنوع میرساند. وقتی فرهنگ را متکثر میکنیم نشانهشناسی در آن اهمیت پیدا میکند. نشانهشناسی در تمام ابعاد زندگی ما وجود دارد اگر بخواهیم فرهنگ جامعه را تعریف کنیم باید از یک عبارت دیگر در بحث نشانهشناسی فرهنگی استفاده کنیم و آن بحث «سپهر فرهنگی» است.
وی افزود: ما یک سپهر فرهنگی داریم که تعریف آن دشوار است. هرچه زندگی ما تغییر میکند تعریف این سپهر فرهنگی دشوارتر میشود اما چه کسی آن را تعریف میکند؟ در کشور ما اینگونه بوده که این سپهر فرهنگی بر اساس ایدئولوژی، مسائل عرفی و … تعریف میشود. مثلاً بحث حجاب یکی از آن بحثهاست. گاهی این سپهر دچار ترک میشود و برخی مسائل دیگر به آن نفوذ پیدا میکند اما گاهی چون این سپهر با فرهنگ عمومی همخوان نیست، از فرهنگ عمومی بر آن غالب میشود.
شهبازی ادامه داد: فرهنگ دیکته نمیشود، بلکه زیست میشود. فرهنگ اینگونه نیست که بگوییم چه چیزی فرهنگ است چه چیزی نه. ما با سینمایی مواجه هستیم که سینماگر در آن هم با جامعه طرف است و هم باید گیشه فیلمش تأمین شود. در چنین موقعیتی او نمیتواند به پژوهشگر بگوید تحقیق کن و ببین مخاطب الان چه میخواهد بلکه این موضوع را از گیشه سینما درمییابد. این باعث میشود سپهر فرهنگی دائم محدود شود و ما دچار تعارض شویم.
این منتقد سینما تأکید کرد: وقتی سپهر فرهنگی گسترش پیدا نکند، مفاهیمی مثل خانواده، زن، نگاه سیاسی و… مورد تغییر قرار میگیرد، این باعث میشود فیلمساز گیج شود و نداند باید سفارش بپذیرد یا آنچه را که خودش میخواهد بسازد، این امر باعث میشود سینمایی داشته باشیم که گاه سرش و گاه بدنش بزرگ میشود. سپهر فرهنگی در سینمای ما کامل نیست و ناقص است و این خودش را روی فرم فیلمها نشان میدهد و اتفاقاً یک سری فیلمهای انتقادی ساخته میشود که به لحاظ سینمایی خیلی بد هستند، اما به دلیل لحن تندشان به یک برند تبدیل میشوند. مثلاً فیلمهای رضا درمیشیان چنین هستند.
وی افزود: من همه اینها را ذیل بحث فرهنگ میدانم و همین باعث میشود با سینمایی مواجه شویم که ادعا میکند تحلیل دارد، ولی هیچ تحلیلی ندارد. این البته اشکالی ندارد چون وظیفه سینما تحلیل کردن نیست، سینما همیشه یک سرگرمی بوده است.
پایان این نشست به پرسش و پاسخ میان حاضران و کارشناسان مدعو در برنامه اختصاص داشت.
سیدرضا میرکریمی نویسنده و کارگردان فیلم سینمایی «نگهبان شب» ضمن تشریح نسبت این فیلم با جامعه امروز تأکید کرد بهعنوان سازنده فیلم هنوز در فضای آن، گرفتار است.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، او خالق بخشی از خاطرات دوران کودکی هم نسلان من است، همان زمانی که گرچه برنامههای کودک آهنگین شده بودند، اما یک نفر ایدهاش این بود که سرودهایی برای ایام هفته داشته باشد تا روزها را برای کودکان دوستداشتنی کند.
کارگردانی که گرچه با آثاری برای کودکان آغاز به کار کرد بعدها اما از این مسیر فرمان چرخاند تا سینمایش یکی از انسانیترین مفاهیم را با خود به همراه داشته باشد؛ از رضا میرکریمی میگویم. او که حتی منفورترین شخصیتها را هم در فیلمهایش مورد قضاوت قرار نمیدهد. نه آنها را آنچنان سیاه نشان میدهد نه برایشان حکمی میدهد؛ این سرنوشت محتوم و مختوم کاراکترهای اوست.
کارگردانی که گرچه در لایههای زیرین آثارش همواره انتقادهای اساسی به اجتماعش داشته اما هرگز امید را از دست نداده و این جامعه را قابل ترمیم دانسته است.
رضا میرکریمی اما هنوز برای من کارگردان «خیلی دور خیلی نزدیک» است همانجا که سرگشتگی شخصیت فیلمش چیزی را در انتهای وجودمان برمیانگیخت تا به گفته خودش این غم از جنس حسرت باشد، همان سرگشتگی که بعدها در دیگر فیلمهایش هم تجلی پیدا کرد تا آن را نوعی گرفتاری توصیف کند.
این روزها او فیلم سینمایی «نگهبان شب» را روی پرده دارد، فیلمی که گرچه در چهلمین جشنواره فیلم فجر قدر دید اما نوع اکرانش باعث شد تا او زبان به گلایه بگشاید. فیلمی که باز هم از اخلاق صیانت میکند، حکم نمیدهد و در عین حال نقادانه است.
به بهانه این فیلم با رضا میرکریمی به گفتگو نشستیم که مشروح قسمت نخست این گفتگو را در زیر میخوانید:
* شما قبل از ورود به دنیای سینما، به واسطه کارگردانی مجموعه «نماهنگهای ایام هفته»، نقش پررنگی در خلق یک نوستالژی جمعی در دوران کودکی همنسلان من دارید. شما کار خود را با دنیای کودکان آغاز کردید و میتوان این سابقه را پیوند داد به نقشی که برای کودکان در فیلمهای سینمایی خود قائل هستید. کاراکترهایی که همواره فضای تلخ روایت را تلطیف میکنند و گویی نقطه امید هستند. مضافبر اینکه برگبرنده آن نماهنگها که در تأثیرگذاری و ماندگاری آنها هم موثر بود، نگاه غیرایدئولوژیک به دنیا، از نگاه کودکان بود، که همچنان نشانههای این رویکرد را هم میتوان در تجربههای سینمایی شما رصد کرد. اگر موافقید با مرور همین تجربه گفتگو را شروع کنیم.
ساخت این نماهنگها که به آن اشاره کردید و اتفاقاً برای خود من هم بسیار خاطرهانگیز است به حوالی سال ۷۴ یا ۷۵ بازمیگردد. من به دلایلی، قبل از ورود به عرصه کارگردانی و ساخت فیلم، سفرهایی به خارج از کشور داشتم. متوجه شدم به واسطه مهاجرتهایی که در آن سالها صورت میگرفت و حجمشان نسبت به امروز خیلی کمتر هم بود، نوزادانی دارند در خارج از کشور متولد میشوند که موطن اصلی خود را ندیدهاند و دوران رشد خود را در کشوری دیگر طی میکنند. آن زمان برایم مسئله شد که ما برای این بچهها چه محصول فرهنگیای میتوانیم بسازیم که کلماتی مشترک از زبان مادریشان تبدیل به ملکه ذهنشان شود. همین ایده بذر اولیه ساخت آن مجموعه نماهنگ شد.
بهتعبیری مثل باقی کارهای من، هیچکس ساخت این نماهنگها را به من پیشنهاد نداد. با چند نفر از شرکا، دفتری داشتیم که در آن کارهایی را مثل «بچههای مدرسه همت» و یا «ماجراهای آفتاب و عزیز خانوم» را میساختیم. شاید جزو اولین دفاتر بخش خصوصی بودیم که برای تلویزیون کارهایی را تولید میکردیم. این نماهنگها را اما بیشتر برای بچههای خارج از کشور ساختیم. خب به خاطر همکاری و رفاقتی که با محمد رضا علیقلی داشتم با او در میان گذاشتم. او پیشنهاد ساختن یک «اپرت» بر اساس افسانه دوازده برادر – ماههای سال داشت و به این نتیجه رسیدیم که روزهای هفته را ابتدا بسازیم و بعد برویم سراغ ماهها.
اگر خودتان را به فضای سال ۷۴ بروید، به یاد میآورید که تقریباً هیچیک از محصولات فرهنگی خارج از مدار ایدئولوژیک و مبتنیبر پندهای مستقیم اخلاقی ساخته نمیشد. در آن شرایط اینکه بخواهیم برویم سراغ مجموعه آثاری که در قالب آنها روزهای هفته را برای بچهها تشخص بدهیم تصمیم غریبی بود. قرار شد بیشتر روی تخیل بچهها تمرکز کنیم تا اینکه بخواهیم پندی را به آنها منتقل کنیم
در همان همفکریها مطرح شد که بسیاری از شعرهای کودکانه ما و سرودههای فولکلوری که همه حفظ هستیم، مشخص نیست ریشهاش کجاست. خیلی از آنها حتی ساختار روایی علی و معلولی و معنایی هم ندارند و کلماتش الزاماً به هم ربطی هم ندارند و صرفاً به دلیل آنکه هموزن بودهاند در کنار هم قرار گرفتهاند و تبدیل به شعر شدهاند. مثلاً اتل متل توتوله یا امثال آن. با این وجود ما با همین اشعار بزرگ شدیم. از خودمان پرسیدیم آیا ما هم میتوانیم شروعکننده خلق چنین آثاری برای آیندگان باشیم.
اگر خودتان را به فضای سال ۷۴ بروید، به یاد میآورید که تقریباً هیچیک از محصولات فرهنگی خارج از مدار ایدئولوژیک و مبتنیبر پندهای مستقیم اخلاقی ساخته نمیشد. در آن شرایط اینکه بخواهیم برویم سراغ مجموعه آثاری که در قالب آنها روزهای هفته را برای بچهها تشخص بدهیم تصمیم غریبی بود. قرار شد بیشتر روی تخیل بچهها تمرکز کنیم تا اینکه بخواهیم پندی را به آنها منتقل کنیم. گویی خود بچهها این شعرها را گفتهاند. از طرفی به پیشنهاد علیقلی تصمیم گرفتیم برای موسیقی این نماهنگها یک کار پروپیمان و ارکسترال بگذاریم. اتفاقی که تا آن زمان سابقه نداشت و غالباً موسیقی بچهها با گروههای کوچک جمع میشد. در وهله اول هم بهعنوان یک پدر حالم خوب میشد. من چون زود ازدواج کرده بودم، زود هم بچه دار شدم و آن موقع احساس میکردم که بچههای من نیاز به این محصولات دارند. اولین جایی هم که از آنها استفاده میشد در دستگاه پخش ماشین خودم و برای بچههای خودم بود. اینگونه اولین بازخوردها را هم از آنها میگرفتم.
* و همان زمان هم کارها از صداوسیما پخش شد؟
اتفاقاً در آن مقطع این کارها روی دست ما ماند! تا دو سال تلویزیون حاضر نشد این کارها را از ما بخرد. میگفتند که چی؟ چرا باید برای بچهها بخوانیم «شنبه یه سیب سرخه!»
* به تعبیری به دلیل همان فقدان نگاه ایدئولوژیک نمیتوانستند با این کارها ارتباط بگیرند!
بله. بعد از دو سال بود که سراغ این کارها آمدند و حاضر به پخش آنها شدند.
* تقریباً میشود حوالی سال ۷۶ و احتمالاً تغییر نگاهها به مقوله فرهنگ و هنر، در این زمینه بیتأثیر نبود.
حتماً که این تغییر نگاهها بیتأثیر نبود. گروه کودک شبکه یک در آن زمان این کارها را از ما خرید. با همان امکاناتی هم که داشتیم، با هزینهای بسیار کم، کلیپهایی هم برای آنها ساختیم. امضای من پای این کلیپها هست و به آنها افتخار هم میکنم اما وقتی امروز آنها را میبینم، با خودم میگویم واقعاً با چه امکانات اندکی این کارها را ساختهایم. سالها از پخش این نماهنگها میگذرد و در این سالها آدمهایی مثل شما زیاد دیدهام که وقتی متوجه میشوند من هم نقشی در تولید این نماهنگها داشتهام و ایدهاش برای من بوده است، میگویند خاطرات بسیاری برای ما ساختهاید و ما با این نماهنگها بزرگ شدهایم. این همان هدفی است که از ابتدا به دنبال آن بودیم.
* همین زاویه نگاه به دنیای کودکان هم بعدها به جهان فیلمهایتان تسری پیدا کرد. حتی در همین فیلم «نگهبان شب» هم درست است که آن پسربچه نقش کوتاهی دارد اما واقعاً حضورش در تلطیف فضا موثر است.
این بچهها تقریباً در همه فیلمهایم هستند. من کارم را با تولید اثر برای کودک و نوجوان آغاز کردم و به نوعی سینما را از طریق همین دنیای بچهها شناختم. فیلم اولم «کودک و سرباز» هم بهنوعی مدیون بازیگر نوجوان و دنیای کودکانهاش بود. گویی زیربنای فکری و شناخت من از سینما، عجین با دنیای کودکان بوده است. این تأثیر صرفاً هم به حضور کاراکترهای کودک در فیلمهایم محدود نمیشود و بلکه یک حس کودکانه و همچنان زنده، حتی در کاراکترهای بزرگسال فیلمهای من هم وجود دارد که ممکن است ریشهاش در همین مسئله باشد.
* فیلم «نگهبان شب» مانند دیگر آثار شما، نگاه و روایتی اخلاقمدارانه دارد. در شرایطی که به نظر میرسد به واسطه مشکلات مختلف، پایبندی به اخلاقیات در جامعه کمرنگ شده است، چگونه میتوانید همچنان از این نگاه اخلاقگرایانه در آثارتان محافظت کنید؟
اگر بخواهم آدم عافیتاندیشی باشم و بابت حرکت برخلاف جهت آنچه به تعبیر شما در جامعه در حال اتفاق افتادن است، هزینه پرداخت نکنم، باید از پافشاری روی این نوع از قصهپردازی دست بردارم. البته من این رویکرد را آرمانگرایی نمیدانم. به نظرم این شکل از نگاه یک جور دعوت برای بازگشت به خویشتن است. تلاش برای متوجه کردن مردم جامعه به خودشان است تا بخشی از مسئولیتهای برزمینماندهشان را برعهده بگیرند. من این اخلاقگرایی را یک راهنجات میبینم. نه صرفاً به عنوان یک فیلمساز که بهعنوان عضوی از یک جامعه که نگران سرنوشت خانوادهام هستم چنین نگاهی دارم. فکر میکنم یک طمع لجامگسیخته، مدتهاست گریبان جامعه ما را گرفته است که این طمع الزاماً هم اقتصادی نیست. این طمع دارد بسیاری از مظاهر حداقلی اخلاق و نه الزاماً وجوه آرمانی آن را هم به حاشیه میراند. باید با این اتفاق مبارزه کرد و این مبارزه هم با شعار دادن محقق نمیشود. من شخصاً همیشه آدم امیدواری بودهام…
یک طمع لجامگسیخته، مدتهاست گریبان جامعه ما را گرفته است که این طمع الزاماً هم اقتصادی نیست. این طمع دارد بسیاری از مظاهر حداقلی اخلاق و نه الزاماً وجوه آرمانی آن را هم به حاشیه میراند. باید با این اتفاق مبارزه کرد و این مبارزه هم با شعار دادن محقق نمیشود
* اتفاقاً بد نیست بگویید ریشه این میزان از امیدواری کجاست؟ آن هم در شرایطی که شاهدیم خیلی از فیلمسازان جوانتر ما که مشخصاً در عرصه سینمای کوتاه آثاری را تولید میکنند، گرفتار یک سیاهبینی افراطی نسبت به شرایط پیرامونی خود شدهاند.
معتقدم بخشی از این «امیدواری» من، غیرواقعی نیست. متأسفانه ما گاهی تحتتأثیر برخی حاشیههایی که خودمان برای خودمان ساختهایم، آمار غلطی از اجتماع خودمان داریم. واقعاً اوضاع آنقدر که برخی از ما فکر میکنیم، بد نیست. اخلاق، اینقدر که ما فکر میکنیم در جامعهمان تعطیل نشده است. طبق یک قاعده جهانی، اخبار بد معمولاً سریعتر پخش میشوند و اخبار خوب هستند که طرفدار ندارند.
مضافبر این، وقتی به فرهنگ خودمان مراجعه میکنیم، اخلاق را صرفاً نباید یک ابزار ارتباطی بدانیم. اخلاق ناشی از یک رضایتمندی شخصی است. آدمهایی که از اخلاقی رفتار کردن خود راضی هستند، هیچگاه نسبت به آن تفاخر ندارند و نمیخواهند منت این اخلاقی بودن خودشان را بر سر دیگران بگذارند. به همین دلیل هم از رفتار اخلاقی این گروه، هیچگاه خبری تولید نمیشود. بخشهایی از جامعه امروز ما هستند که همچنان به وظایف و مسئولیتهای خود پایبندند اما هیچ خبری تولید نمیکنند، چون اصولاً دنبال به رخ کشیدن خود نیستند.
از طرف دیگر هم ما انگار در رقابت با یکدیگریم تا دردهای خود را به رخ هم بکشیم. بدترین نقیصهای هم که این اواخر بیشتر گریبانمان را گرفته این است که میخواهیم نقش خودمان را در همه مشکلات پدید آمده کتمان کنیم. مدام بهدنبال یک عامل بیرونی برای مشکلاتمان میگردیم. مجموعه این ساختار فکری است که منجر به ناامیدی برخی از ما شده است. یک بار اگر این حاشیهها را کنار بگذاریم و فارغ از برداشتهای کاذب به جامعه خود نگاه کنیم، حتماً جای امیدواری وجود دارد. نکته دیگر هم اینکه بخشی از این امیدواری به باورهای دینی من بازمیگردد. براساس این باور اصالت همواره با آدمهایی است که میتوانند خودشان جامعهای خوب برای خودشان بسازند. من هم در کار همین آدمها هستم و در موردشان فیلم میسازم.
* اگر عدهای بهواسطه همین نگاه، رضا میرکریمی را محکوم به محافظهکاری کنند، چه پاسخی دارید؟
نه فقط محافظهکاری، شاید حتی عدهای بگویند که سادهلوحم! گاهی با خودم فکر میکنم در مقابل موجودات پیچیده و مرکبی که سادهترین عواطف انسانی را هم نمیتوانند درک کنند، ترجیح میدهم سادهلوح باشم. در این جنس از سادهلوحی معتقدم باز امید به رستگاری وجود دارد ولی در مورد آنهایی که احساس میکنند همه چیز را درباره جزئیترین مسائل جامعه میدانند، اما سنسورهای حسی خود را از دست دادهاند، کمتر روزنهای به سوی امید میبینم. به همین دلیل ترجیح میدهم در دسته همینهایی باشم که سادهلوح به نظر میرسند. البته که تعبیر من درباره این گروه سادهلوحی نیست. به نظرم این گروه از جامعه امیدی توأم با خوشبینی دارند. همین خوشبینی ما نسبت به یکدیگر است که میتواند همچنان جامعه را سرپا نگه دارد.
در مقابل موجودات پیچیده و مرکبی که سادهترین عواطف انسانی را هم نمیتوانند درک کنند، ترجیح میدهم سادهلوح باشم. در این جنس از سادهلوحی معتقدم باز امید به رستگاری وجود دارد ولی در مورد آنهایی که احساس میکنند همه چیز را درباره جزئیترین مسائل جامعه میدانند، اما سنسورهای حسی خود را از دست دادهاند، کمتر روزنهای به سوی امید میبینم
* این «خوشبینی» تعارضی با «واقعبینی» دارد؟
نه. مگر واقعبینی چیست؟ شما وقتی میخواهید درباره حادثهای که همین امروز در حال وقوع است موضعگیری کنید، جنسی از واقعبینی این است که همه اتفاقات حول و حوش حادثه را در مختصات زمانی و مکانی همین امروز ببینیم، جنسی دیگر از واقعبینی این است که این اتفاق را در بستر تحولات ۱۰۰ سال اخیر ببینید و تحلیل کنید. هر دو مورد هم اسمشان «واقعبینی» است.
ممکن است در نوع دوم شما متهم به محافظهکاری شوید و در نوع اول همه شما را تشویق کنند که آفرین، چقدر تو متعهدی و عجب کنشگر قدرتمندی هستی! در حالی که من هر دو رویکرد را واقعبینی میدانم و اتفاقاً معتقدم کسی که وقایع را در یک پرسپکتیو وسیعتر میبیند و با در نظر گرفتن سابقه تاریخیاش تحلیل میکند، بهتر متوجه فرآیندها و برآیندهاست، به همین دلیل هم نتیجهگیریهای دقیقتری میتواند داشته باشد و نسبت به کسانی که کاملاً متمرکز بر زمان و مکان حیات خود هستند، میتوانند افقهای درستتری را هم تعیین کنند. به عنوان مثال در همین اتفاقات سال گذشته، کشمکشی بهوجود آمد که عدهای میگفتند همه سلبریتیها و چهرهها باید به میدان بیایند…
* اصرار داشتند که همه باید اعلام موضع کنند!
دقیقاً. اینوریها میگفتند باید این موضع را بگیری و آنوریها میگفتند باید اینها را بگویی! هر دو طرف هم مدعی بودند که «مردم» به شکلی حداکثری پشتشان هستند و اگر با آنها همراه نشوی، به مردم پشت کردهای! واقعیت این است که وقتی نزاعی شکل میگیرد دیگر زمان مناسبی برای وزنکشی نیست، چرا که آمارها هم دیگر خیلی دقیق نیست و همهچیز رنگ و بوی احساسی دارد. در آن شرایط احتمالش بود که ما متهم به تعبیرهایی بشویم که خیلی هم باب شده بود؛ از وسطبازی تا محافظهکاری!
من اما معتقدم وظیفه من بهعنوان هنرمند این است که اساساً اجازه ندهم کارها به نزاع و دعوا بکشد. من اگر کارم را به خوبی بلد باشم، میتوانم بهموقع هشدار بدهم و با نگاهی پیشگیرانه، شرایطی که میتواند ما را در بزنگاههای سخت قرار دهد را پیشبینی کنم. باید بتوانم درباره شکافها و تضادها حرف بزنم و همزمان چراغ یک مطالبهگری توأم با مدارا را روشن نگه دارم.
* این همانکاری است که «نگهبان شب» هم به نوعی انجام میدهد. فیلم انگار یک سال زودتر دارد درباره چکی که ممکن است «رسول» بخورد، هشدار میدهد. انگار میگوید کاش مراقب باشیم که به این سیلی نرسیم!
دقیقاً. اصلاً بگذارید عقبتر برویم. مگر در «زیر نور ماه» صحبت از یک تضاد آشکار صحبت نبود. مگر آنچه در مدرسه علمیه گفته میشد، با آنچه در متن جامعه جریان داشت کاملاً متفاوت نبود. گفتیم کسی هم که میان این دو فضا پل میشود، نه میتواند حرفهای این طرف را به آن طرف برساند و نه میتواند همه آنچه در جامعه میبیند، صحبت کند. این نشاندهنده یک شکاف است. جالب اینکه همان ۲۵ سال پیش، در بخشی از روایت همین شکاف حتی به موضوع حجاب هم اشاره کرده بودیم.
بعدها در فیلم «به همین سادگی» هم هشدارم این بود که ما باید هرچه زودتر درباره یک جمعیت خاموش از زنان، که دچار بحران هویت شدهاند، صحبت کنیم. زنانی که به دلیل توسعه بیقواره و بدون پیوست فرهنگی کلانشهرها مهاجر خیز، دچار این بحران شدهاند و من همان زمان احساس میکردم که باید درباره این زنان صحبت کنیم. حتی آمارهای هم موجود بود که نشان میداد آمار طلاق در این قشر سیر صعودی پیدا کرده است. در فیلم «دختر» هم برخی مسائل را مطرح کردیم اما هیچکدام از این هشدارها جدی گرفته نشد. مشکل اصلی ما این است که گویی در سیاستگذاریهای کلان کشور، «فرهنگ» کرسی مطمئن و صاحبرأیای ندارد. به نظر نمیرسد که فرهنگ بهعنوان یکی از عناصر تاثیرگذار در پیشرفت کشور محسوب شود. همچنان که همواره آموزش و پرورش هم اولویت آخر کابینه دولتها اعم از چپ و راست بوده است.
سینما هیچگاه نباید تمام شود و همچنان باید مطالبهگر باشد. حتی فیلمهای کمدیای هم که در نگاه اول فاقد محتوای قابل اعتنا به نظر میرسند، هم برای خنداندن مخاطب خود، دست روی تضادهای اجتماع میگذارند. مثلاً سراغ قشر متظاهری میروند که بهدنبال کسب قدرت و مسند هستند، یا قشر ریاکار و صاحبنفوذ و یا آقازادهها. مردم با آنها میخندند اما سیاستگذار ما نباید اینها را صرفاً فیلمهایی تجاری و بیارزش بداند
معتقدم فرهنگ، اصلیتری عنصر تأثیرگذار در پیشرفت است. ما اگر تا ابد هم به دنبال توسعه سیاسی اقتصادی برویم، تا زمانی که برای ضعفهای فرهنگی چاره جویی نکنیم، به هیچ نقطه مطلوبی نخواهیم رسید. لاجرم در مقاطعی مجبور میشویم بایستیم و به عقب برگردیم. وگرنه مثل حوادث سال گذشته ناگهان به یک دیوار میخوریم و نمیفهمیم از کجا خوردهایم! همه این مسائلی ناشی از کم کاریها و کج فهمیهای فرهنگی است. نپرداختن به پارادوکسها و تضادهایی که همهشان هم ریشه فرهنگی دارند و به رسمیت نشناختن این پارادوکسها، منجر به این حوادث میشود. سینما سنسور بسیار خوبی برای تشخیص این شکافهاست.
به همین دلیل هم سینما هیچگاه نباید تمام شود و همچنان باید مطالبهگر باشد. حتی فیلمهای کمدیای هم که در نگاه اول فاقد محتوای قابل اعتنا به نظر میرسند، هم برای خنداندن مخاطب خود، دست روی تضادهای اجتماع میگذارند. مثلاً سراغ قشر متظاهری میروند که بهدنبال کسب قدرت و مسند هستند، یا قشر ریاکار و صاحبنفوذ و یا آقازادهها. همین سوژهها دستمایه تولید فیلمهایی میشود که مردم با آنها میخندند اما سیاستگذار ما نباید اینها را صرفاً فیلمهایی تجاری و بیارزش بداند. همه این آثار قابل تحلیلاند.
چه سالی فیلم «گشت ارشاد» در سینما ما ساخته شد؟ از آن روز تا روزی که حادثه فوت مهسا امینی اتفاق افتاد، چقدر زمان داشتیم که لااقل درباره این مورد بیشتر مطالعه کنیم. بررسی کنیم که آیا سیاستهای مبتنیبر یک نظم آمرانه، بهتنهایی میتواند کاری را از پیش ببرد؟ آیا حفظ صورت ظاهر در یک جامعه در حال رشد، کفایت میکند؟
* فیلم «نگهبان شب» هماناندازه که امید دارد، راوی تلخیها هم هست. همه چیز گویی در فیلم شما در میانه بودن و نبودن تصویر میشود؛ مانند همان بنر بزرگی که شعار عدالت روی آن است اما دستخوش باد است! بهعنوان مخاطب احساس میکنم هنوز در فضای فیلم شما گرفتار ماندهام!
میدانید چرا؟ چون من خودم هم هنوز گرفتارم! زمانی که میخواستم فیلم «نگهبان شب» را بسازم، کاراکترهایی را در دل داستان گذاشتم که میدانستم شاید بابت آنها از طرف برخی که فکر میکنند نسخههایی از قبیل بیایید دست در دست هم بدهیم و با هم مهربان باشیم، کهنه شده، فحش هم بخورم، اما در عین حال نمیخواستم نگرانیها و اضطرابهای خودم را نسبت به وضعیت موجود نادیده بگیرم. من همه بحرانهایی که به نظر میرسد به بنبست رسیدهاند و انگار راهحلی هم ندارند را در همان لایه «یکی بود یکی نبود» فیلم روایت کردهام، بهعنوان شرح حال جامعهای که در آن زندگی میکنیم، در عین حال همچنان دارم میگویم همین جامعه از سلولهایی تشکیل شده است که همان انسانها هستند. این انسانها اگر نگاه رو به آینده داشته باشند، همچنان عناصری مانند گذشت و محبت در وجودشان باشد و مانند همان کلیدواژه «جنم» در فیلم، مسئولیتپذیر هم بشوند، امید به بهبودی هم وجود خواهد داشت.
همه اتفاقات بدی که رخ داده و برخی تلاش دارند آن را یک فاجعه غیرقابل جبران بدانند. آنچه به راحتی اتفاق نمیافتد، اتفاقاً این است که من یادم برود چه کسی بودهام و چه کارهایی میتوانم انجام دهم. بابت همین است که این پارادوکس که به آن اشاره میکنید در فیلم وجود دارد چراکه در وجود خود من هم هست. من نمیخواستم فیلمی بسازم و برای مشکلات یک راه حل دقیق ارائه بدهم. اصلاً کارم این نیست و بلد هم نیستم.
* و بازنمایی همین پارادوکسها گاهی کام مخاطب «نگهبان شب» را تلخ میکند.
البته تلخی همیشه هم چیز بدی نیست. بعضی وقتها ما برای آنکه نسبت به روشهای غلطی که در پیش گرفتهایم تردید کنیم، نیاز داریم که دچار بحرانهای تلخ شویم. حتی برای مدتی لازم است احساس لاعلاجی کنیم و مدام با خود بگوییم شاید دیگر راهی وجود ندارد. همه این احساسها میتوانند به موتورهای محرکه ما در مسیر رسیدن به اصلاح تبدیل شوند. من این اصلاح را در تغییر تکتک افراد دیدهام. معتقد نیستم که راه اصلاح، افزایش شکافها و کوبیدن بر طبل دوقطبیهاست. حالا عدهای میخواهند از آن خوششان بیاید یا نیاید!
کارگردان فیلم کوتاه «اسما» در تشریح اثر خود گفت: این فیلم چکیدهای از همه زنان میدان مقاومت است؛ قصهای کوتاه از میلیونها شخصیت زن و دختری است که در خطوط مقدم جهبههای مقاومت در کشورهای مختلف حاضر بودهاند.
مصطفی آقامحمدلو یکی از کارگردانان فیلم کوتاه «اسما» از آثار راهیافته به نخستین جشنواره بینالمللی فیلم «حوا» درباره این اثر گفت: این فیلم کوتاه، الهام گرفته از یک زندگی هشت ساله در متن همه بحرانهای منطقه از سوریه تا عراق و آذربایجان است. من فیلمنامه این فیلم را با الهام گرفتن از مصاحبه مستند یک خانم امدادگر نوشتم. ایده مرکزی آن هم در استان ادلب سوریه شکل گرفت.
وی افزود: فیلمنامه «اسما» در ۱۴ نسخه متفاوت بازنویسی شد و سرانجام به خروجی خوبی رسید که تا کنون در جشنوارههای مختلف مورد استقبال قرار گرفته است. معتقدم حسب اولویتهایی که در حوادث منطقه وجود دارم، ما باید روایتی درست از «انسان» را در فیلم خود ارائه میکردیم. انسانی که در دستهبندیهای قومی و قبیلهای نمیگنجد. همه جهان اسلام، در شرایط فعلی دنیا، گویی در کشتی نوح هستیم و اگر این کشتی در هر قسمتی سوراخ شود، همهمان با هم غرق میشویم.
این کارگردان گفت: وقتی تصمیم گرفتیم چنین نگاهی به انسان داشته باشیم، حضور یک زن در داستان اهمیت بسیار زیادی پیدا کرد. فیلم کوتاه «اسما» قصهای کوتاه از میلیونها شخصیت زن و دختری است که سالها در منطقه ما حضور داشتهاند و همواره در خطوط مقدم جهبههای مقاومت در کشورهای مختلف حاضر بودهاند. من در طول هشت سال حضورم در این مناطق با انواع زنان مجاهد مواجهه داشتم و زیست آنها را از نزدیک زیر نظر داشتم. خروجی همه این مشاهدات تبدیل به کاراکتر اصلی فیلمنامه «اسما» شد. کاراکتری که پای همسری و مادری خود میایستد اما زیست آرمانی خودش برای بهبود انسانهای دیگر را هم فراموش نمیکند.
آقامحمدلو در پاسخ به اینکه آیا سینمای ایران توانسته است تا به امروز تصویر درستی از «زن ایرانی» را در آثار خود ارائه دهد، تأکید کرد: ابدا نتوانستهایم چنین تصویری ارائه کنیم. ما نزدیک به ۴۰ سال است که در روایت خودمان بهشدت ضعف داریم. همواره از بیرون افراد، نهادها و کشورهایی بودهاند که با سوگیری خودشان، ما را روایت کردهاند. در تمام این ۴۰ سال، حفاظت را بر روایت ارجحیت دادهایم و این یک نگاه اشتباه است که در همه نهادهای فرهنگی ما بروز داشته است.
وی ادامه داد: ما همواره در ارائه روایتهای دست اول، عقب ماندهایم. کمااینکه در حوادث سال گذشته هم این عقبماندن را تجربه کردیم و هیچگاه نتوانستیم روایتگر اول میدان باشیم. باتوجه به تمرکز دشمن در حوزه زنان، بخش عمدهای از تحولات مرتبط با زنان و دختران ما، از سوی بیگانگان رقم میخورد. این آسیبی است که سالها از آن حرف زدهایم و مدام هم تأکید کردهایم که رسانه مهم است اما برای رفع آن هیچ اقدام عملیای صورت نگرفته است. در کنشها و واکنشهای رسانهای هموار در موضع «ضدروایت» در برابر «روایت دشمن» بودهایم.
کارگردان فیلم “نگهبان شب” با بیان اینکه دی ان ای این اثر سینمایی ایرانی است گفت: عمده فیلم های من حاصل ایده های شخصی و برگرفته از لحظاتی بوده که در طول سال ها در ذهنم شکل گرفته است.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، رضا میرکریمی بعد از نمایش فیلم مردمی “نگهبان شب” وی که در جشنواره ملی فیلم “حوا” در پردیس سینمایی مهر کوهسنگی در کارگاه انتقال تجربه با موضوع “بازنمایی عناصر زیست بوم در سینما” که با حضور سینماگران جوان برگزار شد، افزود: من تجربه اینکه از ایده های دیگران برای ساخت فیلم خود استفاده کنم، کم داشته ام، فقط در دو فیلم “کودک و سرباز” و “دختر” از ایده های دیگران نیز استفاده شده است، باقی فیلم هایم حاصل ایده های خودم بوده است، آن ایده ای که در یک لحظه در ذهنم شکل گرفته ذخیره کردم تا در یک زمانی به سراغم بیاید و مجاب شوم که قصه ای نوشته و ایده های ذخیره شده در ذهنم را بسط دهم و فیلمی بسازم.
وی اظهار داشت: ما تجربیات زیستی خود را از روی فیلم ها برمی داریم، تجربیات زیستی ما در اطرافمان هستند، اساس کار فیلمساز در مکانی است که در آن زندگی می کند و مهارت هایی است که در ارتباط گیری با آدمها و درک متقابل آنها بدست می آورد.
کارگردان فیلم “به همین سادگی” در پاسخ به سوالی در خصوص عناصر زیست بوم در سینما بهویژه در فیلم هایش گفت: واژه “زیست بوم” به عنوان یک قلمرو اکوسیستم خود و عناصر مشخصی دارد که به آن پیوستگی می دهد؛ این واژه وقتی در حوزه فرهنگ قرار می گیرد، دیگر از مرز مشخصی برخوردار نیست بلکه قلمرویی است که مرزهایش درون آدم ها و در لایه های آنان پنهان شده است و دست یازیدن به آن و صحبت کردن پیرامونش و به چالش کشیدنش مستلزم یک زیست اجتماعی کاملا هوشیارانه است.
میرکریمی اظهار داشت: شاید تنها موردی که بتوانم درباره عناصر زیست بوم در فیلم هایم بگویم، این است که این عناصر از کجا می آیند؛ برخی اوقات بعدها بعد از ساخت فیلم، خودم هم شاخصها و عناصر مشترکی در فیلم هایم کشف می کنم، البته این طور نیست که پروتکلی داشته باشم که موارد آن را در همه فیلم ها رعایت کنم، اما در هر صورت همه اینها از یک دستگاه فکری بیرون می آید لذا ممکن است مشابه باشد.
کارگران فیلم “نگهبان شب” با بیان اینکه فیلم ها براساس یک اراده و تصمیم واحد شکل نمی گیرد، افزود: در واقع فیلم در ادامه یک زندگی شکل می گیرد، اگر فیلمسازی بخشی از زندگی باشد، در ادامه تجربیاتی که می کنی، یک اثر سینمایی هم تولید می نمایی، این مجموعه ای از تجارب، احساسات و نگرانی هایی است که جمع شده و تبدیل به دغدغه شده است و در فیلم جاری می شود که بخش عمده ای از آن هم آگاهانه نیست.
وی بیان کرد: فیلم “نگهبان شب” حاصل یک زیست در همین موقعیت اجتماعی – سیاسی کنونی در جامعه ای است که آن را تجربه کردیم و به نظر می رسد یک دی.ان.ای ایرانی در آن وجود دارد و از یک ملات مشخص فرهنگی بیرون آمده که حاصل همان زیست است.
میرکریمی بیان کرد: فیلم ها معمولا یک ایده اولیه دارند که نمی شود آن را به اشتراک گذاشت و فقط یک لحظه است؛ همان طور که من برای ساختن فیلم “به همین سادگی” یک لحظه سینمایی داشتم که ایده اولیه فیلم در آن شکل گرفت اما سال ها طول کشید که تبدیل به قصه شد، وقتی که می خواهی قصه ای را بنویسی، آن موقع است که همه داشته ها و تجربیات و المان های زیست بومی که دارید، به ذهنتان می آید و آن را در یک قصه جانمایی می کنی.
وی ادامه داد: من برای ساخت فیلم “نگهبان شب” هم یک لحظه سینمایی داشتم، آن هم زمانی بود که با دیدن یک نگهبان جوان کنار یک ساختمان در حال ساخت در ذهنم شکل گرفت، پسر جوانی که با احترام از یک پیرمرد پذیرایی می کرد و … همین جا است که رفتار یک آدم از یک طبقه در یک لحظه و واکنش وی در موقعیتی که کاملا ایرانی است را کشف می کنی و آن را در ذهنت نگه می داری.
به گفته میرکریمی، یک فیلمساز باید انباری از لحظات متفاوتی از شخصیت های جامعه و موقعیتهایی که پیش می آید را در ذهنش ایجاد کند تا وقتی می خواهد قصه ای را بگوید، از همه این داشته ها بهره گرفته و قصه اش را بسازد، در هر صورت فیلمهایی که می سازم، از پیش طراحی شده و طبق نقشه نیست، خودم هم شگفت زده می شوم، وقتی داشته های ذهنیم یک رشته قصه را بوجود می آورد.
کارگردان فیلم “قصر شیرین” توصیه کرد، برای اینکه عرضه کننده فرهنگی خوبی باشیم و خوب از تجربیات و لحظات اطرافمان برداریم و ذخیره کنیم، دو قانون وجود دارد، اول اینکه باید یاد بگیریم که هیچ چیز و هیچ پدیده ای بی اهمیتی وجود ندارد، در این صورت همه چیز معنا پیدا می کند و لحظات معمولی می توانند معانی بزرگی داشته باشند، دوم اینکه همه چیزها بهم ربط دارد و باید ارتباط آنها را پیدا کنیم.
رستگاری شخصیت فیلم در سینمای ما در حضور دیگران اتفاق می افتد
کارگردان فیلم “نگهبان شب” گفت: در الگوی ما در سینما، رستگاری شخصیت اصلی فیلم یا بیرون ریزی یا کنش مندی آگاهانه اش، باید در حضور شخصیت های دیگر قصه اتفاق بیافتد و این موضوع در فیلم “نگهبان شب” رعایت شده است، این رستگاری را در انتهای فیلم می توان مشاهده کرد، همان جا که شخصیت اصلی و همان پسر ساده و منفعل ابتدای فیلم، در انتهای فیلم خطاب به شخصیت مقابل خود می گوید که “خانه های مردم را کی می سازی”…
میرکریمی اظهار داشت: آنچه برای من در فیلم “نگهبان شب” اهمیت داشت، این بود که یک انسان در انتهای فیلم به درجه ای رسیده که احساس مسئولیت بزرگتری پیدا کرده و به موقعیتی رسیده است که می تواند نگهبان باشد، این نشانه کمی نیست و در واقع یک کنش مندی به شمار می رود.
وی بیان کرد: در ابتدای فیلم “نگهبان شب” پسری را می بینیم که حتی از عنوان کردن نامش خجالت می کشد و کاملا در نقطه ضعف قرار دارد اما در انتها به مردی تبدیل می شود که هم ظاهرش تغییراتی کرده و هم استوارتر از گذشته به نظر می رسد و در این موقعیت اولین سوالش این است که “برای مردم چه می خواهی بکنی”، انگار می گوید گذراندن این سختی ها در برابر اینکه مردم به خانه هایشان برسند، هیچ نیست؛ و وقتی به فرد مقابلش می گوید که “دیگر برای آنها نمی سازم ..” آتش فشانش بیرون می آید، هرچند کوچک است اما در حد خودش است و این چیز کمی نیست.
کارگردان فیلم “یک حبه قند” خطاب به فیلمسازان جوان گفت: یک فیلمساز باید خودخواه باشد و به دنبال فرصت های جدید برای خود بگردد و برای کاوشها و تجربیات جدید تلاش کند، وقتی من فیلمی را می سازم که مردم از آن احساس رضایتمندی دارند، عینک قبلی ام را به اطراف برمی دارم و عینک جدیدی می زنم تا موضوع جدیدی برای فیلم انتخاب کنم و به دنبال ساخت یک فیلم با موضوع جدید می روم تا قصه های قبلی دوباره تکرار نشود.