محمدباقر رضایی، نویسنده برنامههای ادبی رادیو که همیشه با متنهای طنز و آهنگینش یادی از مشاهیر و مفاخر صدا میکند، این بار برای احمد آقالو، هنرمند رادیو که تقریبا همه هنرمندان مطرح کشور از رفتنش غمگین شدند نوشت.
به گزارش سینمیا خانگی از ایسنا، احمد آقالو، یکی از نوابغ هنری و از مظلومترین و ساکتترین هنرمندان تئاتر، سینما، تلویزیون و رادیو بود.
حضور «عارف مسلکانه»ی او در هر جمعی، دیگران را به احتیاط در سخن گفتن وا می داشت؛ چرا که او گاهی با گفتنِ نکته ای در مورد حرفها و رفتارها ی دیگران( البته کاملاً بیغَرَضانه) باعث شگفتی همه می شد! کسی نمی دانست آن طنزهای قوی و فی البداهه در وجود آرام و ساکت او چگونه ساخته و پرداخته می شود و چرا بیرون می ریزد!
آنچه مسلّم بود، خیرخواهی و حُسن نیت او بود که همه به آن واقف بودند و دوستش داشتند. این هنرمند نجیب با بی خبر گذاشتنِ همکارانش از بیماری خود، سالها با رنجهایش سر کرد و عاقبت مغلوب آن بیماری شد و رادیو را از وجود شریفش محروم کرد.
محمدباقر رضایی، نویسنده و فعال رسانهای که سالها در ساختمان ارگ رادیو شاهدِ سیر و سلوک احمد آقالو بود، در سلسله مطالب خود درباره مشاهیر، مفاخر و پیشکسوتان رادیو، این بار به سراغ این هنرمند فراموشنشدنی رفته است.
متن این نویسنده که اختصاصی در اختیار ایسنا قرار گرفته است به شرح زیر است:
یادواره برای هنرمندی که در عوالم دیگر «قرار» داشت(در ۱۰ پرده)
پرده اول:
آن هنرمند نازنین
آن صدای پُرطنین
آن مهربانِ نجیب
آن غریب!
آن که مظلوم و افتاده بود
و مردی فرهیخته و آزاده بود.
حیا و وقار داشت
و در عوالمی دیگر ” قرار” داشت.
آقا به تمام معنا بود
و سبکِ زندگیاش” مدارا ” بود.
برای خودش”دلسوزی” نمیخواست
اما برای همه “بهروزی” میخواست.
مردی عمیق و دقیق بود
و ذاتاً آدمی “رَفیق” بود.
همیشه اصولی کار میکرد
و همه را با خود، یار میکرد.
آمدن و رفتنش در رادیو، دیدن داشت
و راهنماییاش به جوانها، شنیدن داشت.
پرده دوم:
تحملش در بیماری، زیاد بود
ولی گاهی ناچار از فریاد بود.
بیماریاش به شدت گزنده بود
و فریادها برایش التیام دهنده بود.
با آن که طبعی سرد داشت،
ارادهی عجیبی در تحمل درد داشت.
دو سه نفر فکر می کردند گرفتارِ غرور است
و به موفقیتِ هنریاش مغرور است!
اما دوستان میدانستند ماجرا چیست
و آنچه در درون او میگذرد از جنس چیست.
برای مصائب دیگران غصه میخورد،
اما گاهی حتی قرصهای خودش را نمیخورد!
کمی گوشهگیر و خجالتی بود
و با هر کسی اهلِ همصحبتی نبود.
به مدعیانِ هنر جوابِ مستقیم نمیداد
و جوابشان را فقط با طنزهای قدیم میداد.
پرده سوم:
وقتی مُرد، غوغا شد
و زندگی عادیِ رادیوییها، مُلغا شد.
همه، یادش را گرامی داشتند
و دربارهاش، سخن، کم نگذاشتند.
ثریا قاسمی گفت: احمد آقالو علاوه بر هنرمند بودن، انسانِ درستکاری بود.
هما روستا گفت: احمد آقالو در درجه اول انسانی واقعی بود و همهی خوبیها در او جمع بود.
پانتهآ بهرام هم گفت: احمد آقالو خالقِ لحظه های نابِ بازیگری بود.
ژاله عُلُو او را نازنین و صاحبِ صدای نیلوفری دانست و گفت: دنیا در نظر احمد آقالو خیلی کوچک بود ولی خودش انسان بزرگی بود که به همه کمک می کرد.
و آشا محرابی هم او را تمامِ راستیهای جهان دانست و گفت: آقالو همیشه از حق میگفت، بی هراس از این که ناگاه دوست داشته نشود؛ و چه باک! که واقعاً دوستداشتنی بود.
پرده چهارم:
آقایان هنرمند هم یادش را گرامی داشتند و اینطور ابراز احساسات کردند.
حمید سمندریان: احمد آقالو انسان سادهای نبود که بتوان به سادگی دربارهاش حرف زد.
ایرج راد: آقالو در سخت ترین لحظات، دستِ تکدی به سوی کسی دراز نکرد.
کمال تبریزی: یاد احمد آقالو بخیر و روحِ شادش، شادتر.
شهرام گیل آبادی: استودیوهای رادیو هرگز دلدادگی و صبوری های آقالو را فراموش نخواهند کرد.
صدرالدین شجره: آقالو از انسان های نادری بود که بسیار پاک و شریف زندگی کرد.
محمد یعقوبی: کار کردن با آقالو همیشه لذت بخش بود
بهزاد فراهانی: آقالو صاف ترین هنرمند ما بود. هرگز دروغ نمی گفت و به هیچ کس باج نمی داد.
درک بسیار بالایی هم از موقعیت شناسی و فضاشناسی در هنر داشت.
رضا بابک: آقالوی عزیز همیشه طنز زیبایی برای نامردی ها، دغلبازیها و دروغها به کار می برد.
رضا کیانیان: آقالو پُر از آرمانهایی بود که با جهان موجود ناسازگار بود. شاید به خاطر همین غریبگی این جهان را تاب نیاورد.
مهرداد عشقیان: شبی که احمد آقالو درگذشت من در خانهشان داشتم حدیث کسا میخواندم. به آشا محرابی گفتم تو هم برایش دعا بخوان. مفاتیح را از من گرفت و رفت بالای سرِ احمد بنشیند و دعا بخوانَد، اما برگشت و مفاتیح را روی میز گذاشت … دیگر تمام شد!
حسین پارسایی: خاموشیِ آقالو، خاموشیِ هنرمندی است که همواره قداستِ صحنه را با خود همراه داشت.
حسین مسافر آستانه: در این که کسی بتواند جای آقالو را زین پس پُر کند محلِ تردید است.
فریبرز گلبن: آقالو هنرمندی بود که ذره ذره ی وجودش انرژیِ خالص بود.
مجید حمزه: آقالو همیشه آقا بود و همیشه حرف اول را می زد.
فریدون محرابی: من هر وقت به رادیو می روم به یاد احمد آقالو می افتم.
محمود زندهنام: تعهد آقالو نسبت به کار، برای جوانان الگو بود.
حمید منوچهری: شما یک نفر را پیدا کنید که از آقالو خاطره بدی داشته باشد.
مسعود رایگان: من بسیار دوست داشتم با احمد آقالو کار کنم ولی این سعادت نصیبم نشد.
محمد مطیع: من هر وقت به اتاق آقالو می رفتم نشسته بود و یوگا کار می کرد. حتی با خط زیبایی که داشت، روی یک کتابِ آموزش یوگا یادگاری نوشت و به من هدیه داد.
ابراهیم حاتمی کیا: احمد آقالو فردی مظلوم، ساکت، بی ادعا و بسیار هنرمند بود.
فریبرز عربنیا: آقالو هنرمندی پُروسواس، توانا و شریف بود.
هادی مرزبان: آقالو روحی زلال و شفاف داشت.
علیرضا خمسه: بی شک طنز ظریف و نابی که در نقش آفرینی های آقالو می بینیم ریشه در وجود او داشت و مادرزادی بود.
داوود رشیدی: آقالو شخصیتی جذاب و کمی خجالتی داشت و زیاد اهل خودنمایی یا ارتباط با افراد دیگر بجز دوستان صمیمی اش، نبود.
منصور خلج: آقالو بسیار هنرمند، بی آلایش و بی ادعا بود و کمتر توانایی های خود را به نمایش گذاشت.
بهروز غریب پور: در آن زمان که اوجِ بحث های آوانگارد هنری بود، آقالو ژست های روشنفکری و هنرمندمآبی را به شوخی می گرفت.
پرده پنجم:
داریوش فرهنگ تعریف کرد: در دوران بیماری احمد آقالو با گلاب آدینه و مهدی هاشمی شبانه رفتیم منزل او برای دیدار و احوالپرسی.
از هر دری حرف زدیم جز بیماریِ او.
آنقدر خاطرات با هم مرور کردیم و گفتیم و خندیدیم که باورم نمی شد به عیادت دوستی رفتهایم که چندین سال مهربانانه با مریضیاش کنار آمده است.
احمد مردی بود با روحیهی مستقل و عارف مسلک.
مردی بی نیاز که آن وجهِ طنازش ما را به یاد عبید زاکانی می انداخت.
همیشه یک نجابت پنهان داشت که تو را وادار به احترام می کرد. یک جور اعتقادات مذهبیِ عمیق داشت که یکسره از دروغ و تظاهر و تزویر به دور بود.
نه حرص نان داشت و نه طمع نام.
پرده ششم:
میکائیل شهرستانی هم چه خوب گفت که: آقالو درد و رنجَش را انکار می کرد.
آخر باری که او را دیدم، در بستر، رنجور، نحیف اما عاقل، بزرگ، ظریف و طناز بود.
خصیصهای که در او نبود بدگویی و بددلی بود.
بدِ کسی را نخواست هرگز.
او همیشه دانا و رنجور بود و دانایی همیشه تاوانی دارد.
بنده ی زر و سیم و چاکرِ قدرت نبود.
من شبِ پیش از پروازش نزدش رفتم و بر دستش بوسه زدم و همچنان دلتنگش خواهم بود و خواهم ماند تا زنده ام.
پرده هفتم:
و امین تارخ نیز چنین گفت: احمد آقالو به دلیل حُجب و حیایی که داشت نمیتوانست فضای بی رحم جامعه ی هنریِ ما را از نزدیک احساس کند، چون هر وقت نزدیک می شد دورتر می شد و همین باعث تنهایی اش شده بود.
من بعد از آن که از شهرستان به تهران آمدم، در دانشکده هنرهای زیبا با او آشنا شدم.
باعث آشنایی مان صدای زیبایش بود.
وقتی می دیدم با دیگران صحبت می کند، از دور می ایستادم و به صدایش گوش می کردم.
یک روز رفتم جلو و گفتم: سلام آقای آقالو، من امین تارخ هستم و صدای شما را خیلی دوست دارم!
پرده هشتم:
مهدی هاشمی به نکتههای ظریفی در مورد او اشاره کرده است.
او آقالو را هنرمندِ نکتهدانی میداند که در فاصلهی دو سکوت، یکدفعه چیزی میگفت و همه را میخنداند. البته نه جوک و لطیفهای که دهن به دهن و گوشی به گوشی می چرخد، بلکه چیزی از رفتار و برخوردی از نحوه ی ارتباطِ روزمره ی آدمها می دید و نسبت به آن تیز می شد و ناگهان بسیار جدی نکته ای می گفت که خنده دار بود؛ نکته ای در بیانِ کشفی از رفتاری غلط.
خیلی حساس بود و همین باعثِ شکنندگیِ طبع ظریفش می شد و او را وادار به واکنش تند می کرد.
من در سفرها و نشست های لذت بخش با او وقتی حادثه ی جالبی جلوی رویمان رخ می داد، بیشتر از آن که به حادثه نگاه کنم به او نگاه می کردم که حالا چه نکته ی تازه ای کشف می کند!
پرده نهم:
اما خواندنیترین خاطره از آقالو را، نادر برهانیِ مرند دارد.
تعریف میکند: احمد وقتی سرحال بود و سرکیف، ازدستِ لُغُزها و متلکهایش نمیتوانستی در امان باشی.
مثلاً کافی بود از کنارش بگذری و متوجه اش نشوی یا سلامش نکنی!
میگفت: ببین فلانی!
— جانم احمد آقا؟
— یه جوری رفتار می کنی که انگار من ن ن ن نوکرتم!
— احمد آقا ما که مخلصیم!
— نه، سَکَناتِت غیر از این می گه!
— ما زمین خوردَتیم احمد آقا.
مارو دوست داشته باش.
— خودت که می دونی، من اصولاً همه ی حیوانات رو دوست دارم!
پرده دهم:
رفاه نداشت،
ولی جایگاه داشت.
از قبیلهی عارفان بود
و سوادش همیشه پنهان بود.
گرچه زشتی را سوژه می کرد،
ولی به قاعده و به اندازه می کرد.
بسیار آگاه بود
و در زندگیاش سر به راه بود.
گرچه خیری از دنیا ندید،
ولی از خوبیاش خیر دید.
هیچکس از او بدی ندید،
ولی همدلی و همدردی دید.
دائم در حال جستجو بود
و ظاهر و باطنش یک رو بود.
به هنر، عشقِ زبانزد داشت
و دران، شور و حالِ بیحد داشت.
خدا رحمتش کند، نجیب بود
و پیش از حد، غریب بود!
آمین یارب العالمین
محمدباقر رضایی نویسنده و فعال رسانه ای
آذر ۱۴۰۲
(بخشی از کتاب منتشر نشدهی ماندگاران عصر صدا)
به گزارش ایسنا، احمد آقالو، هنرمند باسابقه سینما، تئاتر، تلویزیون و رادیو بود. او سوم آذر ۱۳۸۷ در سن ۵۹ سالگی بر اثر بیماری سرطان مغز استخوان در منزل خود درگذشت.
۱۴ آذر سالروز خاموشی چراغ عمر سینماگری است که آثار برجای مانده از او چون چراغی خاموشیناپذیر به سینمای ایران روشنی بخشیده و یاد و نام او مشمول معنای این دیالوگ نبشته بر سنگ مزارش است: «آیین چراغ خاموشی نیست».
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، در بین نسل فیلمسازان موج نو، علی حاتمی جایگاهی یگانه دارد، سینماگری که ۲۷ سال پس از کوچ نابهنگام از سینما و دنیا، مسعود کیمیایی همقطار دیرین حاتمی، ۱۴ آذر سال ۱۳۹۷ همزمان با سالروز درگذشت کارگردان «سوته دلان» در گرامیداشت وی نوشت: «علی حاتمی را نباید به یاد آورد، در یاد هست. بیرون نمیرود، چون مهمان یاد نیست. علی حاتمی را همیشه دوست داشتم. پنجرهای رو به باغ، پر از طراوت و نسیم. چه میشود گفت آخر ندارد. مرگ انسان را تمام نمیکند. سینمایی به سادگی متنهایش… پیچیدگی، طرح معما نداشت. سینمایی روان و گفتوگوهای خانگی. اما… زیبا.»
عباسعلی حاتمی معروف به علی حاتمی ۲۳ مرداد سال ۱۳۲۳ در خیابان شاهپور تهران متولد شد و سالها بعد، پس از فارغ التحصیلی از هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک، چنانکه خود اذعان کرده، از ۱۶ – ۱۷ سالگی با نگارش چند نمایشنامه، فعالیت حرفه ای را آغاز کرد.
حاتمی نخستین نمایشنامه خود را با عنوان «دیب»(دیو) در تالار دانشکده هنرهای دارماتیک به صحنه برد و بعدتر نمایشنامه «حسن کچل» را به کارگردانی داود رشیدی در تالار سنگلج به اجرا رساند.
احترام برومند همسر مرحوم داوود رشیدی ۲۴ مرداد سال ۱۳۹۸ در مراسم گرامیداشت زادروز علی حاتمی که در تالار سنگلج برگزار شد، گفته بود: زندهیاد حاتمی از دانشجویان همسرم بود و من برای اولین بار او را در منزلمان ملاقات کردم که در همان دیدار نمایشنامه «حسن کچل» را برای من و داود رشیدی خواند. پس از آن رشیدی تصمیم گرفت که این نمایشنامه را روی صحنه ببرد.
حاتمی سپس فعالیت خود را در تلویزیون ملی آغاز کرد و پس از نگارش چند نمایش تلویزیونی، نخستین فیلم سینمایی بلندپروازانه خود و نخستین فیلم موزیکال سینمای ایران را به نام «حسن کچل» در سال ۱۳۴۸ ساخت.
حاتمی که افزون بر کارگردانی، نویسندگی و نیز سرایش اشعار این فیلم موزیکال را برعهده داشت، در نخستین اثر سینمایی خود به سراغ یک داستان فولکلوریک و عامه پسند و مملو از مثل ها و متل های مردمی با سبک نقالی رفت.
داستان «حسن کچل» با صدای مرحوم مرتضی احمدی به عنوان نقال و نقل «شهر شهر فرنگه، خوب تماشا کن، سیاحت داره…»، از دریچه دستگاه شهر فرنگ آغاز می شود و روایت پسر(حسن) کچلی است که عاشق «چهل گیس» اسیر طلسم دیو شده است.
«حسن کچل» مملو از آموزه های اخلاقی است از توصیه به صداقت و غلبه خیر بر شر. «حسن کچل» با استقبال مردم روبرو شد و حدود ۹ میلیون تومان فروخت.
حاتمی در واپسین سالهای عمر خود در گفت وگوی با مرحوم منوچهر نوذری از «حسن کچل» به عنوان محبوب ترین ساخته خود یاد کرد زیرا به گفته وی اثری است که با عبور از صافی زمان، همچنان در خاطر مردم باقی مانده است
حاتمی در واپسین سالهای عمر خود در گفت وگوی با مرحوم منوچهر نوذری از «حسن کچل» به عنوان محبوب ترین ساخته خود یاد کرد زیرا به گفته وی اثری است که با عبور از صافی زمان، همچنان در خاطر مردم باقی مانده است.
پس از «حسن کچل»، حاتمی دومین فیلم بلند خود به نام «طوقی» را در سال ۱۳۴۹ ساخت. حاتمی در «طوقی» مانند «حسن کچل» داستان خود را در بستر خرافات و باورهای مردمی پیش می برد، روایتگر خانواده ای است که با نشستن کفتر شومی به نام «طوقی» به بام خانه اشان دچار مصیبت و بلا می شود. یکی از پیام های اخلاقی «طوقی» این است که کار را باید به کاردان سپرد. اشتباهی که از «آسید مصطفی» در فرستادن «آسید مرتضی» خواهرزاده جوان خود برای سرانجام رساندن کاری بزرگ سرزد، برای خانواده پایان شومی را رقم زد.
نیمی از فیلم در کاشان و نیم دیگر آن در شیراز فیلمبرداری شد. ناصر ملک مطیعی، بهروز وثوقی، صغری عبیسی(آفرین) و حمیده خیرآبادی(نادره) و ژاله علو در «طوقی» بازی می کردند.
حاتمی که به دوبله علاقه بسیاری داشت در «طوقی» از صدای مرحوم چنگیز جلیلوند بهترین بهره را گرفت و وی به جای دو نقش اصلی فیلم صحبت کرد.
موسیقی متن بسیار زیبای «طوقی» کاملا با فیلم سازگاری دارد و این فیلم را به اثری نوستالژیک تبدیل کرده است.
«طوقی» یکسال پس از «قیصر» به کارگردانی مسعود کیمیایی اکران شد. «طوقی» بعد از «قیصر» دومین فیلمی بود که بهروز وثوقی و ناصر ملک مطیعی در کنار یکدیگر ایفای نقش کردند. موفقیت هر دو فیلم در گیشه، تاثیر فراوانی در بهبود اقتصاد سینمای ایران داشت.
حاتمی سال ۱۳۵۰ فیلم سینمایی «باباشمل» و دومین اثر موزیکال خود را با بازی محمدعلی فردین، ناصر ملک مطیعی و بهمن مفید به روی پرده برد.
حاتمی «باباشمل» را نیز در امتدا ساخته های فولکلوریک خود، و با عبور از تاریخ، تماشاگر را به دوره لوطی های اواخر دوره قاجار می برد و در داستانی ساده و بی پیرایه به مفاهیم اخلاقی عشق، بدگمانی و گذشت می پردازد.
سال ۱۳۵۱ سال پرکاری برای حاتمی بود و در این سال سه فیلم «قلندر»، «ستارخان» و «خواستگار» را ساخت.
«قلندر» چهارمین ساخته حاتمی بود با همان نشان های رایج و مورد علاقه وی که در «بابا شمل» دیده شد، با این تفاوت که موزیکال نبود. «قلندر» دومین همکاری حاتمی با ناصر ملکمطیعی بود که نقش «قلندر» را بازی می کرد.
«خواستگار» نیز دیگر فیلم حاتمی در سال ۱۳۵۱ بود. این فیلم داستانی معاصر و طنز دارد و حکایت آموزگاری به نام «آقای خاوری» است که بنای خواستگاری را از دختری به نام «زری» دارد اما در مصاف دیگر خواستگاران، قافیه را می بازد!
حاتمی در «ستارخان» نیز موضوعی تاریخی را دستمایه قرار می دهد و به روایت بخشی از تاریخ قیام مشروطه به روایت خود می پردازد.
علی نصیریان و عنایتالله بخشی به ترتیب در نقش «ستارخان» و «باقرخان» ظاهر شدند و عزتالله انتظامی، جلال پیشواییان، محمدعلی کشاورز، جهانگیر فروهر، محمدعلی سپانلو و سیروس ابراهیمزاده عهده دار دیگر نقش ها بودند.
«ستارخان» برای حاتمی دردسر ساز شد و شماری از نمایندگان مجلس وقت، آن را تحریف علنی تاریخ قلمداد کردند و حاشیه های دیگر در نهایت سبب شد، پروانه نمایش لغو و فیلم توقیف شود.
سال ۱۳۵۲ حاتمی نخستین تجربه سریال سازی خود را با ساخت مینی سریال ۶ قسمتی داستان ها مثنوی شامل «سلطان و کنیزک»، «پیر چنگی»، «قاضی و زن جوحی»، «خلیفه و اعرابی»، «طوطی و بازرگان» و «صوفی» آغاز کرد که در نوروز ۱۳۵۶ از تلویزیون پخش شد.
جمشید مشایخی، سعید امیرسلیمانی و عباس مغفوریان از جمله بازیگران این سریال بودند.
علی حاتمی ارادت خاصی به مولانا داشت
جمشید مشایخی پیشتر در مصاحبه ای درخصوص همکاری با حاتمی در این سریال گفته بود: علی حاتمی ارادت خاصی به مولانا داشت و معتقد بود که غباری در نگاه به مولانا نشسته و ما باید با ساخت فیلم هایی با اقتباس از قصه های حضرت مولانا باعث شویم مردم مجدد نگاهی به کارهای این شاعر بزرگ بیندازند و در این راستا ۶ تا از قصههای مثنوی معنوی را تبدیل به فیلمنامه کرد و من هم در آنها بازی کردم. علی حاتمی تاریخ را به خوبی میدانست و دانش خوب او در تاریخ بود که کارهایی تاریخی اش را تا به امروز ماندگار کرد.
حاتمی دو سال پس از ساخت سریال داستان های مثنوی، تولید پروژه بلندپروازانه دیگری به نام «سلطان صاحبقران» را در دست گرفت، که آن را نیز در گفت وگو با منوچهر نوذری ارزنده ترین کار خود در عرصه سریال سازی معرفی کرد.
سریال ۱۳ قسمتی «سلطان صاحبقران» سال ۱۳۵۴ از تلویزیون پخش شد و با توجه با استقبال، پخش آن در سال ۱۳۵۶ از تلویزیون تکرار شد.
حاتمی در «سلطان صاحبقران» ذیل روایت بخشی از دوره پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار و قتل امیرکبیر تا زمان ترور وی، نقدی بر سیستم حکومتی گرفتار در لجاجت، کینه توزی، قدرت طلبی، بی کفایتی، توطئه و … می پردازد.
در «سلطان صاحبقران» نقش امیرکبیر و ناصرالدین شاه به ترتیب به ناصر ملک مطیعی و جمشید مشایخی سپرده شد و جمعی دیگر از بازیگران از جمله زری خوشکام، پرویز فنیزاده، سعید نیکپور، جهانگیر فروهر، سعید امیرسلیمانی، سعید پورصمیمی، اسماعیل داورفر، مرتضی احمدی، مهری ودادیان، مرضیه برومند و رضا بابک در این سریال حضور داشتند.
حاتمی در مصاحبه ای و درباره اینکه چرا دوران قاجاریه و به ویژه دوره سلطنت ناصرالدینشاه قاجار را برای روایت خود از تاریخ ایران برگزیده، گفته بود: به جرأت میتوانم بگویم که حسّ من، ریتم من و ضرباهنگ کارهای من برای زندگی دوره قاجار خیلی مناسب تره تا زندگی امروز!… ، یعنی من اگر یک قصه یا فضایی مربوط به زندگی در دوره قاجار باشه، خیلی به هرحال با آن نزدیکی بیشتری احساس میکنم… شاید یکی از دلایل این باشه که بعد از قاجاریه واقعاً یک مقداری هویت ملی ما به جبر، و نه به صورت یک جریان عادی و طبیعی تغییر کرد.
سریال ارزنده «سلطان صاحبقران»، یک نکته قوت دیگری داشت و آن دیالوگ های ماندگاری بود که از ذهن علی حاتمی تراوش می کرد.
دیگر نقطه قوت این سریال موسیقی آن ساخته مرحوم واروژ هاخباندیان(واروژان) بود که همچنان زنده است و طراوت دارد.
پس از تولید سریال فاخر «سلطان صاحبقران»، حاتمی فیلم سینمایی «سوته دلان»، بهترین اثر در کارنامه خود، و حتی بازیگران و نیز محبوب ترین فیلم نزد منتقدان را ساخت.
«سوته دلان» اثری زمستانی است و داستان آن درمورد «حبیب آقا ظروفچی» است که برای مراقبت از مادر و برادر معلول خود به نام «مجید کله خربزه» که دچار اختلال ذهنی است، پشت پا به زندگی زده و حتی ازدواج با محبوب خود که سالها به پای او نشسته را به تاخیر انداخته است.
اما داستان از جایی آغاز می شود، که حبیب آقا ظروفچی به توصیه دوستان، که راه نجات «مجید» را گماردن زنی برای او می داند، عمل می کند اما انتخاب غلط و فهمیدن اصل ماجرا از سوی «مجید»، سبب بدحالی او می شود و «حبیب آقا ظروفچی» برای نجات و شفای برادر راهی امام زاده داود(ع) می شود و … .
«سوته دلان» سال ۱۳۵۶ به عنوان آخرین اثر حاتمی پیش از انقلاب با بازی بهروز وثوقی، جمشید مشایخی، فخری خوروش، جهانگیر فروهر، سعید نیکپور و رقیه چهره آزاد ساخته شد. این اثر سینمایی در نظرسنجی منتقدان و نویسندگان یکی از ماهنامه های سینمایی به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران انتخاب شد.
هفتمین اثر سینمایی حاتمی نیز سرشار از آموزه های اخلاقی است و دیالوگ های دلنشین، به این فیلم صفای خاصی بخشیده و معروف ترین و ماندگارترین دیالوگ تاریخ سینما از زبان «مجید آقا ظروفچی» وقتی بر بلندای کوه مشرف به امام زاده داود(ع) متوجه مرگ برادر می شود، ادا می شود: «همه عمر دیر رسیدیم.»
حاتمی همواره به دوبله فیلم های خود علاقه خاصی داشته و در «سوته دلان» شاهد درخشش این هنر از سوی دوبلورهای خوش صدا هستیم و منوچهر اسماعیلی با صداپیشگی «مجید کله خربزه»، دیالوگ های ناب حاتمی را در تاریخ جاودان کرد.
یک نکته جالب در «سوته دلان» طراحی گریم و چهره پردازی «مجید کله خربزه» بود که با همکاری «اتللو فاوا» گریمور ایتالیایی و ایرج صفدری شکل گرفت.
در «سوته دلان» از موسیقی ساخته حسین عیلزاده استفاده شد که نخستین همکاری وی با حاتمی بود.
حاتمی سالها پیش در گفت وگوی ضمن اعلام علاقه به هنر، از سریال «هزاردستان»، فیلم سینمایی «کمال الملک» و «دلشدگان» به عنوان سه گانه سینمایی(تریلوژی) خود به ترتیب در باب و ستایش هنر «خوشنویسی»، «نقاشی» و «موسیقی» اشاره کرده بود.
حاتمی که با ساخت «حسن کچل» آن هم در نخستین کار سینمایی ثابت کرده بود که دل بی پروایی برای به سرانجام رساندن پروژه های بزرگ دارد، تولید سریال «هزاردستان» را سال ۱۳۵۸ آغاز کرد و طی فرایندی هشت ساله، سال ۱۳۶۶ آن را به پایان رساند و از تلویزیون پخش شد.
حاتمی توانایی خاصی در گرد هم آوردن بازیگران بزرگ داشت
حاتمی که توانایی خاصی در گرد هم آوردن بازیگران بزرگ داشت، «هزاردستان»، سریال پر شخصیت خود را با هنرنمایی گروه از برجستهترین بازیگران سینما شامل جمشید مشایخی، عزت الله انتظامی، محمدعلی کشاورز، داود رشیدی، جعفر والی، عزتالله مقبلی، حسین گیل، زهرا حاتمی، شهلا میربختیار، پرویز پورحسینی، جهانگیر الماسی، محمد مطیع، جمشید لایق، اسماعیل محرابی، رقیه چهرهآزاد، عطاءالله زاهد، نعمتالله گرجی، محمد ورشوچی، سعید امیرسلیمانی، مهری ودادیان، اصغر همت و … ساخت.
وقایع «هزاردستان» با نام ابتدایی «جاده ابریشم»، از سالهای انقراض حکومت قاجار آغاز می شد و تا سال ۱۳۲۰ و ورود متفقین به ایران ادامه می یابد و حاتمی با دستمایه قرار دادن یک اتفاق تاریخی، به رسم مالوف و با قدرت تخیل آن را دراماتیزه کرده و روایتی تماشایی ارائه می دهد.
«هزاردستان» روایتگر فردی به نام «رضا خوشنویس» مبتنی بر شخصیت واقعی «کریم دواتگر» است که در جوانی به «رضا تفنچگی» معروف و التزام رکاب یک خان در موعد شکار بوده است. وی پس از آشنایی با فردی نام «ابوالفتح»، وارد گروهی به نام «کمیته مجازات» می شود که یگانه راه نجات ایران را اقدام مسلحانه علیه رجل فاسد و حذف آنها می داند اما شخصیتی در داستان وجود دارد که سرنخ همه علت و علل این ماجراها به وی ختم می شود؛ «خان فرمانفرما».
به گفته برخی منابع، حاتمی نگارش فیلمنامه «هزاردستان» را سال ۱۳۵۴ آغاز کرد و در سال ۱۳۵۷ به پایان رساند. نقل است که حاتمی حین نگارش فیلمنامه برای مدتی در فرانسه بوده و برای اینکه تمرکز خود را از دست ندهد، سر خود را تراشیده تا مجبور نباشد به بیرون از خانه مراجعه کند!
سریال «هزاردستان» با آهنگسازی مرتضی حنانه، با گروه حرفه ای از صداپیشگان شامل منوچهر اسماعیلی، ناصر طهماسب، ایرج ناظریان، عزت الله مقبلی، حسین عرفانی، بهرام زند، زهره شکوفنده، خسرو خسروشاهی، شمسی فضلاللهی، احمد رسول زاده، اصغر افضلی، ژرژ پطرسی، عطاءالله کاملی، پرویز بهرام، جلال مقامی، منوچهر نوذری، حسین حاتمی، آذر دانشی، حسین معمارزاده، داوود باقری، تورج نصر، کنعان کیانی، پرویز ربیعی، منوچهر والیزاده، خسرو شایگان و … دوبله شد.
جالب اینکه منوچهر اسماعیلی به جای جمشید مشایخی، عزتالله انتظامی، محمدعلی کشاورز، جمشید لایق و ناصر طهماسب به جای علی نصیریان، اسماعیل محرابی، اسماعیل محمدی، جهانگیر فروهر، نعمتالله گرجی، و عزتالله مقبلی به جای جعفر والی و جهانگیر فروهر ادای صدا کردند!
بار دیگر دیالوگ های ناب و شعرگونه، سریال «هزاردستان» زیبایی خاصی به این اثر بخشید.
احمد بخشی دستیار حاتمی در مصاحبه ای در مورد نگارش فیلمنامه و دیالوگ ها توسط وی گفته بود: «علی بدون فیلمنامه سر صحنه نمیآمد، اما نکتهای در فیلمنامههای او وجود داشت؛ حاتمی در فیلمنامه اولیه دیالوگها را خلاصه مینوشت؛ دلیلش هم این بود که میگفت وقتی من هنوز نمیدانم چه کسی قرار است این نقش را بازی کند و دیالوگها را بگوید، لزومی ندارد همه چیز را از همین حالا مشخص کنم. حال اگر قول برخی دوستان فراموشکار را هم جدی بگیریم و قبول کنیم که او دیالوگ فیلمهایش را سر صحنه فیلمبرداری مینوشت، این را باید به پای قوت و قدرت او بگذاریم و نه ضعفش.»
وی همچنین گفته بود: «علی روی دیالوگهای فیلمهایش خیلی حساس بود و دوست نداشت بازیگرها از خود چیزی به متن گفتوگوها اضافه کنند. اگر متوجه میشد ادای جملهای برای بازیگر سخت است و حرف در دهانش نمیچرخد، آن را درست میکرد. از طرف دیگر چون معمولاً با یک گروه خاص کار میکرد، همه این اخلاق او را میدانستند و کسی بدون هماهنگی قبلی و مقابل دوربین کلمه و جملهای را به اختیار خود عوض نمیکرد. اگر هم کسی جدید به گروه اضافه میشد، بازیگرهای قدیمیتر گوشی را دستش میدادند تا حواسش به این موضوع باشد. من نثر حاتمی را در هیچ کجای دیگر ندیدم. بعضی مواقع به این فکر میافتادم که شاید او یک دورهای را در زمان قاجار زندگی کرده که اینقدر به زبان آن روزگار مسلط است.»
حاتمی که افزون بر دانش بی نظیر دیالوگ نویسی، توانایی بی مانندی در طراحی صحنه و دکور و لباس داشت، برای ساخت «هزاردستان» احتیاج به لوکیشنی به وسعت تهران قدیم داشت، از این رو، دست به کار بزرگی زد که به یکی از میراث های ابدی این کارگردان بزرگ برای صنعت سینمایی ایران شد.
حاتمی در بزرگراه شهید لشگری، شهرکی را با عنوان شهرک سینمایی غزالی با نام کنونی «شهرک سینمایی و تلویزیونی ایران» با طراحی ولی الله خاکدان و با کمک «جانی کورتینا» دکوراتور ایتالیایی در ۱۰ هکتار و در سال ۱۳۵۸ ساخت.
میدان توپخانه، ساختمان شهرداری، ساختمان عدلیه، خیابان لالهزار، خیابان اکباتان، جواهر فروشی قازاریان، گراند هتل، ساختمان شاهآباد و کافه پارس تهران قدیم از جمله مکان های بودند که در شهرک غزالی ساخته شد.
این شهرک سینمایی تا کنون محل فیلمبرداری و ساخت بسیاری از سریال ها بوده و نیز به محلی گردشگری تبدیل شده است.
احمد بخشی دستیار علی حاتمی سالها پیش در مورد «هزاردستان» گفته بود: این سریال به طریقه ۳۵ میلیمتری فیلمبرداری شد. در حدود ۲۸ قسمت فیلمبرداری کرده و تحویل تلویزیون دادیم اما فقط ۱۵ قسمت آن به روی آنتن رفت. دلیل اصلی این حذفها حجاب بازیگران زن بود. کل مخارج مجموعه با توجه به ۱۳ قسمتی که هرگز از تلویزیون پخش نشد چیزی در حدود ۹۰ میلیون تومان شد.
۱۲ آبان سال ۱۳۹۷ سریال «هزاردستان» در فهرست ملی حافظه جهانی یونسکو به ثبت رسید.
حاتمی درمورد ساخت «هزاردستان» گفته بود: «هیچ جریانی با ساخت هزاردستان به جز چند رفیق قدیمی موافق نبود. به لحاظ معنوی راضیام، چون شیره جان خود را گذاشتم، زن و فرزند را عذاب دادم تا کارم در حد توانم بیعیب باشد. اصلا غایت یک هنرمند متعهد باید همین باشد، کدام هنرمند یا روشنفکر مسئول در طول زندگیاش اجر مرارت خود را تمام و کمال گرفته است، مگر با انعکاس موثر و جاودانگیاش اثرش در گذشت زمان. امیدوارم آیندگان نقادان با معرفتی در مورد آثار من باشند و من را به از گور درآوردن افکار عتیقهای متهم نکنند.»
حاتمی حین پیش بردن تولید «هزاردستان»، نخستین فیلم سینمایی خود پس از انقلاب را در سال ۱۳۶۱ با عنوان «حاجی واشنگتن» ساخت.
«حاجی واشنگتن» داستانی طنزآلود از اعزام نخستین سفیر ایران به ایالات متحده آمریکا به نام «حسینقلی خان» را روایت می کند و به شرح حیرت، تحقیر و حسرت های وی حین این ماموریت می پردازد.
حاتمی «حاجی واشنگتن» را با مشکلات مالی فراوان در ایتالیا ساخت و در سال ۱۳۶۱ فقط اجازه نمایش در جشنواره فیلم فجر را یافت و سپس توقیف شد اما خرداد ۱۳۷۷ رفع توقیف شد و پس از فوت حاتمی به نمایش عمومی درآمد!
عزت الله انتظامی در نقش «حاجی واشنگتن» ظاهر و محمدرضا لطفی ساخت موسیقی اثر را برعهده داشت.
فصل قربانی کردن گوسفند در «حاجی واشنگتن» یکی از تأثیرگذارترین سکانسهای سینمای ایران و از برجستهترین نقطههای کارنامه بازیگری عزتالله انتظامی است، چنانکه جمله ماندگار «آیین چراغ خاموشی نیست» از تکگویی او در این صحنه است.
«کمال المک» دومین فیلم حاتمی از سه گانه وی و در باب نقاشی بود که سال ۱۳۶۲ با نگاهی به زندگی محمد غفاری معروف به «کمال الملک» نقاش شهیر ایرانی ساخته شد.
جمشید مشایخی در نقش کمال الملک، عزتالله انتظامی در نقش ناصرالدین شاه، علی نصیریان در نقش مظفرالدین شاه، محمدعلی کشاورز در نقش اتابک و داود رشیدی در نقش رضا شاه با هدایت حاتمی اثری ماندگاری را خلق کردند.
علی حاتمی فیلم سینمایی طنزآمیز «جعفرخان از فرنگ برگشته» را سال ۱۳۶۶ با اقتباس از نمایشنامه ای به همین نام نوشته حسن مقدم با بازی حسین سرشار در نقش «جعفرخان»، عزتالله انتظامی، محمدعلی کشاورز، رضا ارحام صدر، ایرج راد و جهانگیر فروهر روانه سینما کرد.
داستان «جعفرخان از فرنگ برگشته» داستانی معاصر دارد و نقدی طنزآمیز است بر فرنگی مابی و تحلیلی است از فرنگ رفته های که دریافت های خود را از غرب مغایر با ارزش های خانوادگی و وطنی می بینند.
ایرج راد بازیگر «جعفرخان از فرنگ برگشته» در مصاحبه ای نکته جالبی در مورد این فیلم گفته بود: «بسیاری فکر میکنند در فیلم جعفرخان از فرنگ برگشته من با مرحوم حاتمی بزرگ همکاری داشتم، اما اینگونه نیست آقای حاتمی نصف این فیلم را ساخته بودند اما کار نیمه تمام مانده بود، برای ساخت ادامه فیلم از من خواستند که در این اثر ایفای نقش کنم، ادامه این کار را هم آقای متوسلانی ساختند و البته که من چندان نمیدانم که چرا ساخت این کار نیمه کاره مانده بود. اما ادامه اثر با همان داستان علی حاتمی ساخته شد!»
روایت شده که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت پس از پایان ساخت «جعفرخان از فرنگ برگشته» از حاتمی خواسته که ۲۰ دقیقه از فیلم را درآورد اما حاتمی خودداری کرده و به همین دلیل ممنوعالکار شده بود
فیلم «مادر» ساخته مرحوم حاتمی را باید ادای دین وی به مقام «مادر» به عنوان ارزشمندترین آفرینش هستی دانست. «مادر» محصول سال ۱۳۶۸، داستان مادری است که با ترک سرای سالمندان، واپسین روزهای عمر را در کنار فرزندان خود که هر کدام گرفتار روزمرگی هستند، سپری می کند.
حاتمی در این اثر نمادگرایانه خود، مادر را نقطه محوری خانه و عامل پیوند دهنده اعضای خانواده قرار می دهد که وجود او سبب می شود فرزندان بار دیگر دور یکدیگر جمع شوند.
صحنه آرایی پر ظرافت حاتمی، همه در ستایش مادر است، بویژه حوض قلبی شکل وسط حیاط که نمادی از مادر به عنوان قلب تپنده و جریان اصلی زندگی است. همچنین حاتمی در اثر شاعرانه خود، تحلیلی از تقابل سنت و مدرنیته ارائه می دهد.
در «مادر» بار دیگر شاهد دیالوگ های فاخر هستیم که از قلم شاعرانه مرحوم حاتمی جوشش کرده و جمله «شب را بی چراغ باید روشن کرد» از زبان شخصیت «جلال الدین» یکی از فرزندان مادر شنیده می شود.
حاتمی در فیلم «مادر» بهترین انتخاب را برای نقش ها داشته است. مرحومه رقیه چهره آزاد با ایفای نقش مادر، عنوان لقب مادر سینمایی ایران را گرفت. مرحوم محمدعلی کشاورز در نقش «محمد ابراهیم» نسخه معاصری از «شعبان استخوانی» است، که تلاش دارد ارشدیت خود بر خواهر و برادران را با طعنه و متلک تثبیت کند.
جمشید هاشم پور در نقش «جمال» دیگر فرزند ذکور مادر، عالی است و از کلیشه «زینال بندری» خارج شده است. فریماه فرجامی در نقش «ماه منیر» و اکرم محمدی در نقش «ماه طلعت» دیده شده اند.
اما اکبر عبدی با نقش «غلامرضا» زاویه ای دیگر از قدرت بازیگری خود را در قالب فرزند «کند ذهن» مادر ارائه می دهد و حاتمی در سکانس پایانی خبر فوت مادر را با مونولوگ ماندگار او ادا می کند: «مادر مرد، از بس که جان ندارد.»
«مادر» یک ویژگی دیگر دارد که آن هم موسیقی ساخته ارسلان کامکار است.
رقیه چهره آزاد برای ایفای نقش مادر سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن و اکبر عبدی سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد هشتمین جشنواره فیلم فجر را برای ایفای نقش «غلامرضا» کرد.
همانطور که اشاره شد، دوبله به دیالوگ های آثار حاتمی شیوایی شنیداری بیشتری می دهد و جا دارد از منوچهر اسماعیلی یادی کنیم که در فیلم «مادر» جای شخصیت محمد ابراهیم، غلامرضا و جلال صحبت کرده است.
حاتمی در مورد فیلم «مادر» گفته بود: «ساختن فیلم مادر واقعا حسی بود. بیشتر یک حس و عاطفه بود. احساس اینکه خانه من کجاست؟ من متعلق به کی هستم؟ چه کسی از من حمایت میکند؟ … در مدت ساختن فیلم به یاد مادرم بود که نامش ایران است.»
پس از «مادر»، حاتمی آخرین فیلم خود با عنوان «دلشدگان» را به موضوع موسیقی، آخرین سه گانه از هنرهای محبوب خود پس از خوشنویسی و نقاشی اختصاص داد.
«دلشدگان» محصول سال ۱۳۷۰ درامی تاریخی و نیمه موزیکال با صدای مرحوم محمدرضا شجریان است و حاتمی افزون بر کارگردانی، نگارش فیلمنامه، تهیهکننده و طراح صحنه آن را برعهده داشت.
فیلم برداشتی آزاد و شخصی از سه داستان واقعی در زمان قاجار است که به شرح سختی های گروهی از نوازندگان سازهای ایرانی می پردازد که برای پر کردن صفحه موسیقی به فرانسه سفر میکنند.
حاتمی در «دلشدگان» در بستر این ماجرا، شرحی از دلباختگی ناکام «طاهر» خواننده گروه به شاهزاده نابینای ترک میپردازد که که در نهایت در غربت جان میسپارد.
فیلمبرداری «دلشدگان» در مجارستان و مکان های شبیه فرانسه ساخته شد.
موسیقی یکی از اضلاع مهم کارهای سینمای حاتمی
موسیقی یکی از اضلاع مهم کارهای سینمای حاتمی از «حسن کچل» تا «دلشدگان» بوده و وی ساخت این موسیقی را به نیز حسین علیزاده سپرد.
حسین علیزاده پیشتر در مصاحبه ای در مورد موسیقی و کلام آهنگها در «دلشدگان» گفته بود: «همه موسیقیها جوهره آن و کلام از خود حاتمی بود که برای «دلشدگان» ساخته بود. البته بعداً که آقای شجریان اینها را اجرا کرد مقداری شعرها را تغییر داد. یعنی او و مرحوم حاتمی پس از مشورتهایی که به هم داشتند، اشعار را به فریدون مشیری دادند و مشیری هم از نظر فن شعری یک مقداری تغییر داد. البته کلام حاتمی بسیار زیبا بود. این حسن را هم داشت که محاورهایتر بود و شبیهتر بود به تصانیف دوره قاجار. یک کار بزرگی هم حاتمی کرده بود و ۵۰۰ واژهای که در دوره قاجار در صحبتهای روزمره به کار میرفته را هم در دیالوگها و هم در اشعاری که برای تصنیفهایش ساخته بود استفاده کرد. من میتوانم بگویم که تمهای اصلی فیلم «دلشدگان» را از شعرهای حاتمی گرفتم. این اشعار خود به خود یک زمینه موسیقیایی برای من به وجود میآوردند.»
در «دلشدگان» امین تارخ، اکبر عبدی، جلال مقدم، فرامرز صدیقی، سعید پورصمیمی، حمید جبلی، محمدعلی کشاورز، فتحعلی اویسی، رقیه چهرهآزاد، جمشید هاشمپور و لیلی حاتمی ایفای نقش می کردند و بعدها آواز و تصنیفهای ساخته شده برای فیلم در آلبومی به نام «دلشدگان» منتشر شد.
«جهانپهلوان تختی» واپسین تلاش حاتمی برای ساخت اثری سینمایی از این قهرمان ملی بود که به علت بیماری حاتمی ناتمام ماند.
حاتمی که از ابتدای دهه ۷۰ شمسی مطالعه و تحقیق درباره زندگی جهانپهلوان تختی را آغاز کرده بود، بعد از پشت سر گذاشتن دشواریهایی سرانجام در سال ۱۳۷۵، ساخت فیلم «جهان پهلوان تختی» را آغاز کرد اما پس از آنکه فقط بخشهایی از فیلم را تصویربرداری کرده بود، مبتلا با سرطان و در بیمارستان بستری شد.
عزت الله انتظامی سالها پیش در گفت وگویی، خاطره ای غمبار از بیماری حاتمی روایت کرده و گفته بود: «سر فیلم جهانپهلوان تختی، علی حاتمی با من تماس گرفت و گفت که قرار است این فیلم را بسازد و نقش پدر تختی را هم برای من در نظر گرفته. چند ماه بعد هم فیلم را کلید زد ولی هنوز اوایل کار بود که درد کمر علی شروع شد. اواسط فیلم بودیم که بیماری علی شدت گرفت و او مجبور شد کار را رها کند و برای معالجه به لندن برود؛ اما زیاد طول نکشید و سریع برگشت. اصلاً کسی فکرش را نمی کرد که علی یک دفعه از پا بیفتد. برای بار دوم که کار را شروع کردیم، علی دیگر نمیتوانست آنقدر رو پا باشد.
من هم هر روز صبح که میرسیدم اول می رفتم پیشانی علی را ماچ میکردم و میپرسیدم: علیجان آمادهای؟ میگفت: آره، اما دیگر توان نداشت. یادم میآید یک سکانسی را در شب میگرفتیم که مادر تختی باید فارغ میشد و چون زایمان سختی داشت و بچه به دنیا نمیآمد، باید میرفتم سقاخانهی رو بهروی خانهام و نذر و نیاز و دعا میکردم.
سر این سکانس اتفاق بسیار عجیب و غریبی برای من افتاد که هر موقع یادش میافتم بغض میکنم و اشک امانم نمیدهد. در آن شب باید میلههای سقاخانه را میگرفتم و این دیالوگ را میگفتم: یا موسی بن جعفر، یا حضرت رضا، این بچه زودتر به دنیا بیاید.» دوربین، صدا و همه آماده شدند. من رفتم رو بهروی سقاخانه و این دیالوگ به ناخودآگاه از دهانم بیرون آمد: یا موسی بن جعفر، یا حضرت رضا … علی را شفا بده.» فضا را سکوتی عجیب گرفت. علی سری گرداند و کات داد. همه عوامل زدند زیر گریه. من هم دستانم را انداختم گردن علی و دو نفری هایهای گریه کردیم. آن شب دیگر نتوانستم کار را ادامه بدهم. بعد زنگ زدند و گفتند علی حالش خوب نیست و در بیمارستان مهراد بستری است.»
علی حاتمی روز پنجشنبه ۱۴ آذر سال ۱۳۷۵ بر اثر سرطان پانکراس در ۵۲ سالگی درگذشت و پیکر وی در قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد، در حالیکه یکی از ماندگارترین دیالوگهای فیلم «حاجی واشنگتن» بر روی سنگ مزار وی نقش بست: «آیین چراغ خاموشی نیست.»
احمد بخشی دستیار حاتمی نیز شرحی از ماجرای آگاه شدن حاتمی از بیماری خود نقل کرده است: «حاتمی از سرطان لوزالمعده در گذشت. آن اوایل که درد داشت همه فکر میکردند زخم معده است و جالب است بدانید دست آخر (محمدعلی) فردین سبب شد تا نوع بیماری علی شناخته شود. فردین دوست دکتری داشت که در یک مهمانی بعد از شنیدن جریان دردهای علی از فردین میخواهد به علی پیشنهاد کند تا آزمایشی خاص را پشت سر بگذارد.
فردین با من تماس گرفت و بعد از پرس و جو از همسر حاتمی، وقتی مطمئن شدیم او قبلاً این آزمایش را انجام نداده، صبح روز بعد همراه علی و فردین و داود رشیدی به بیمارستان دی رفتیم. او این آزمایش را به انجام رساند و عصر آن روز معلوم شد این درد او از سرطان لوزالمعده است. درد علی با یک کمر درد شروع شد. دکترها گفته بودن باید پیادهروی کنی. بعد از آن راه رفتن در استخر را تزویج کردن اما کمر درد او خوب نشد. کار به انرژیدرمانی هم کشید تا اینکه بعد از چهار ماه داستان فردین پیش آمد و همه چیز روشن شد. علی ۱۰ روز در بیمارستان خوابید و طی آن ۱۰ روز در اتاقش هر شب برنامه بود. از هنگام تشخیص بیماری تا زمانی که برای درمان تکمیلی به انگلستان رفت حدود هفت هشت ماه دیگر گذشت. علی از پرواز با هواپیما میترسید و این ترس به قدری شدید بود که هنگام پرواز امید روحانی که تخصص اصلیاش دکترای بیهوشی است به فرودگاه آمد و علی را با آمپول بیهوش کرد تا بعد از آن ما بتوانیم علی را سوار هواپیما کنیم. هنگام فیلمبرداری «تختی» هم به شدت درد داشت و البته در آن دوران یک روز در میان هم شیمیدرمانی میکرد. با تمام دردی که داشت توانست ۲۰ دقیقه از «تختی» را فیلمبرداری کند.»
پس از فوت حاتمی، بهروز افخمی پروژه «جهان پهلوان تختی» را در سال ۱۳۷۶ با بازی فریبرز عرب نیا و نیکی کریمی به پایان رساند.
همچنین پس از درگذشت حاتمی، دو نسخه سینمایی از سریال «هزاردستان» به عنوان «کمیته مجازات» در ۱۳۷۷ و «تهران روزگار نو» در سال ۱۳۷۸ با تدوین واروژ کریممسیحی و تهیه کنندگی محمدمهدی داد به اکران درآمد.
علی حاتمی آرزوهای بزرگی در عرصه فیلمسازی در سر می پروراند اما افسوس که عمر یاری نکرد.
من یک آرزوی بسیار مهم دارم و آن این است اگر عمر ناقابلم یاری کند و اگر مهر خداوند شامل زندگی هنریام شود یک بار به ساخت یک شخصیت بدون نقطه ضعف بپردازم و آن ساخت فیلم عظیمی از زندگی حضرت رسول خدا (ص) استوی پیشتر در مصاحبه ای گفته بود: من یک آرزوی بسیار مهم دارم و آن این است اگر عمر ناقابلم یاری کند و اگر مهر خداوند شامل زندگی هنریام شود یک بار به ساخت یک شخصیت بدون نقطه ضعف بپردازم و آن ساخت فیلم عظیمی از زندگی حضرت رسول خدا (ص) است. من از روزی که فیلم محمد (ص) و یا «الرساله» اثر مصطفی عقاد را دیدم، همواره این آرزو را داشته و دارم و از خداوند میخواهم که قبل از مرگم این توفیق نصیبم شود.
حاتمی بی الگو بودن را از ویژگی های فیلم های خود می دانست و در مصاحبه تلویزیونی گفته بود: کار من خوب یا بد، شبیه هیچ کار دیگری نیست و تکلیف منتقد با این کار روشن نیست و میزانی ندارد که آن بسنجد.
حاتمی همچنین در مورد اینکه چرا بیشتر آثار ساخته وی مربوط به دوره ای خاص تاریخی است، تصریح کرده بود: تعلق خاطر من به گذشته باعث شده که بیشتر درباره مسایل گذشته فیلم بسازم. من بیشتر به مسایلی میپردازم که شناختی از آن داشته باشم.
البته حاتمی و آثار وی از انتقادهای جدی نیز دور نمانده بود. یکی از انتقادها این بود که حاتمی در ساخت آثار تاریخی، دست به تحریف واقعیت می زده و به واقعیات توجهی نداشته است.
حاتمی سال ها پیش در گفت وگو با منوچهر نوذری در پاسخ به این منتقدان، این انتقادات را ناشی از ناآگاهی آنان به امور علمی و تحقیقی مرتبط با هنر نمایش دانسته بود.
وی همچنین گفته بود: آن چیزی که در فیلم هایم مطرح می شود نه تاریخ است و نه رویا. چیزهای هستند که اگر در تاریخ رخ می نمود تاریخ را زیباتر می کرد.
حاتمی همچنین در پاسخ به این انتقاد که حاتمی فقط اشیا را در فیلم های خود نمایش می دهد، گفته بود: نوع کارهای سینمایی من وابسته به اشیا و اشخاص است و آنها را به شکلی که موضوع کار طلب می کنم ارائه می دهم.
حاتمی کارهای سینمایی خود را نیز مبتنی بر تحقیقات دانسته و گفته بود: تحقیقاتی که در کار هنری می شود کمتر از تحقیقاتی که محققان ادبی و علمی انجام می دهند، نیست.
به هر روی علی حاتمی هنرمند و سینماگری بود که دغدغه مردم ایران را داشت و این را می توان در پاسخ به مرحوم منوچهر نوذری که از او پرسید چه کاری در دست تولید پس از «دلشدگان» دارد، یافت: «فکر می کنم کاری که لازم است توسط من انجام شود، موضوع – بیان – تاریخ معاصر ایران است با خاطره های که رجال قدیمی نوشته اند یا مطالبی که مورد توجه مردم دنیا است. اگر ما تصویر خیلی صریح و روشنی از مردم ایران ارائه نکنیم آنها – از مردم ایران – ارائه خواهند کرد.»
مرحوم مشایخی سالها پیش در تحسین حاتمی به او لقب «سعدی سینما» را داد و مرحوم انتظامی نیز در باره حاتمی گفته بود: بدبختانه هیچ هنرمندی در سالهای بعد از حاتمی، نتوانست جانشین او شود. هیچ نویسنده و کارگردانی نتوانست نظم و نثری که او در فیلمهایش داشت را تکرار کند.
در کارنامه حرفه ای علی حاتمی هیچ جایزه ملی و بین المللی مشاهده نمیشود، اما نام وی با تاریخ و فرهنگ ایران گره خورده است و جایگاه بلند او فتح شدنی نیست.
محمدحسین لطیفی در قالب یک کارگاه انتقال تجربه، به مرور خاطرات و تجربیات خود از فرآیند ساخت فیلمها و سریالهای مطرح کارنامهاش پرداخت.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، محمدحسین لطیفی کارگردان باسابقه سینما و تلویزیون بعد از ظهر امروز سهشنبه ۳۰ آبان ماه با حضور در کارگاه انتقال تجربه در دومین جشنواره سراسری آموزشگاههای آزاد سینمایی، در محل موزه سینما، به گفتوگو با هنرجویان علاقهمند به سینما پرداخت.
کارگردان فیلم سینمایی «روز سوم» در ابتدای صحبتهای خود در این کارگاه خطاب به هنرجویان گفت: سعی کنید ابتدا خوب بشنوید و بعد عمل کنید. کارگردانی در سینما نیاز به کار مستمر دارد و حداقلش این است که با موبایل خود هر روز میتوانید یک فیلم بسازید. شما میتوانید با نرمافزارهای ساده خیلی چیزها را یاد بگیرید.
لطیفی ادامه داد: فیلمساز بودن مهم نیست، چراکه فیلم باید خلق شود. «ساختن» به تنهایی مطلوب یک کارگردان نیست. کارگردان در روایت یک قصه خاص، جای خالق مینشیند. اتفاقاً از هستی هم کمک میگیرد. هستی به کمک شما میآید. هنگام کار باید همه آنچه که در کلاس یاد گرفتهاید، فراموش کنید و آگاهانه به میدان بیایید. در کارگردانی مهمترین نکته این است که حواسمان به موضوع نهایی باشد. باید از بالا کل قصه را ببینید. باید به خلق اثر فکر کنید، نه اینکه صرفاً میخواهید یک فیلم بسازید. باید حواسمان به روایت قصه، ایجاد درام مستحکم، ایجاد حس و مواردی از این دست هم باشد.
تفاوت دیالوگگویی از «صاحبدلان» تا «دودکش»
این کارگردان باسابقه سینما و تلویزیون درباره اهمیت دیالوگگویی بازیگران در یک فیلم بیان کرد: این موضوع بستگی به اثر دارد. در برخی آثار جابهجایی یک ویرگول هم معانی را تغییر میدهد. من وقتی «دودکش» را میساختم، فقط ماهیت کلی دیالوگها مهم بود اما در «صاحبدلان» هیچکدام از بازیگران اجازه تغییر یک واو را هم نداشتند. بازیگران هم کلافه شده بودند اما در خروجی متوجه حساسیت شدند. وقتی یک بازیگر هستید، باید بپذیرید که اخلاق یک کارگردان چگونه است و باید در صحنه براساس نیازهای آن کارگردان پیش بروید.
لطیفی ادامه داد: پیش نیاز اصلی یک کارگردان مدیریت است. کارگردان باید بتواند یک تیم سی نفره را مدیریت کند. وقتی شما عوامل حرفهای به کار میآورید، خود به خود این اتفاق خواهد افتاد.
وی افزود: اولین فیلم من «سرعت» بود که البته قبل از آن ۱۴ سال پشت صحنه سینما حضور داشتم. زندهیاد جمشید اسماعیلخانی در آن فیلم ایفای نقش میکرد و به گونهای با من فیلماولی برخورد میکرد که گویی او درست میگوید. اما من او را مدیریت کردم و در جایی هم او عصبی شد، اما بعدها متوجه شد من هم کارم را بلد هستم. در همان کار، فیلمبردار هم گاهی به گفتههای من توجه نمیکرد چون فکر میکرد مسلط نیستم. اگر تسلط شما بر کار کم باشد، ناگزیر این موضوع لو میرود.
کسی که نتواند برای یک نفر قصه بگوید، فیلمساز خوبی نمیشود
لطیفی گفت: چه در کارگردانی فیلم سینمایی و چه در سریالسازی یادتان باشد، کسی که نتواند قصه خود را برای یک نفر دیگر تعریف کند، نمیتواند فیلمساز خوبی شود. تمرین کنید که قصه را به طور کامل برای یک نفر دیگر تعریف کنید. یعنی ابتدا باید تعلیق را در کلام ایجاد کنید. گاهی از برخی بچههای فیلمساز میپرسم فیلمت درباره چه چیزی است؟ میگویند پیچیده است و نمیتوانم بگویم! چنین افرادی نمیتوانند فیلم را هم خوب از آب دربیاورند. گاهی حتی سکانس خوب هم میگیرید اما در زمان تدوین میبینید که ترکیبش با بقیه، چیز ناجوری را رقم میزند.
وقتی «روز سوم» را ساختم عید را رد کردیم. یک فروش آنچنانی به سراغ «اخراجیها» آمد. من میدانستم «روز سوم» در صدر آمار قرار نمیگیرد. یادم است به یکی از دوستان گفتم باید رتبه نخست را به دست بیاوریم. به همین دلیل سراغ «توفیق اجباری» رفتم. در ارشاد گفتند این فیلم را نساز چون تو «روز سوم» را ساختهای!
این کارگردان درباره استمرار تجربه یک فیلمساز در یک ژانر خاص اظهار کرد: آدمها با یکدیگر متفاوت هستند. ممکن است کارگردانی را بشناسید که در طول چهل سال از یک ژانر خارج نشده یا دیگری را بشناسید که خارج شده است. همه چیز به روحیه یک فرد بستگی دارد. علاقه من این بود که ژانرهای مختلف را تجربه کنم. همیشه هم سعی کردم تلاش بیشتر کنم و بیشتر بیاموزم.
وی افزود: وقتی «روز سوم» را ساختم عید را رد کردیم. یک فروش آنچنانی به سراغ «اخراجیها» آمد. من میدانستم «روز سوم» در صدر آمار قرار نمیگیرد. یادم است به یکی از دوستان گفتم باید رتبه نخست را به دست بیاوریم. به همین دلیل سراغ «توفیق اجباری» رفتم. در ارشاد گفتند این فیلم را نساز چون تو «روز سوم» را ساختهای!
لطیفی ادامه داد: در زمان ساخت «خوابگاه دختران» ایرج طهماسب گفت همه فکر میکنند ما همین جوری این فیلم را ساختیم، اما هیچکس نمیداند که ما صد راه رفتیم تا هر سکانس را دربیاوریم. ما مرزی بین طنز و ترس داشتیم و این خطرناک بود. فشاری که یک کارگردان تجربه میکند تا بهترین راه را پیدا کند زیاد است. من «خوابگاه دختران» را برای این ساختم که خانوادهها را بترسانم، چون بچه ۱۸ ساله را که پیش از این چندان از خانواده دور نشده به یک باره به یک شهر دیگر میفرستند.
وی افزود: آدم با زیاد فیلم دیدن، شاید فیلمساز شود اما نمیتواند خلق اثر کند. من در حال به چالش کشیدن خودم هستم. گاهی موفق میشوم و گاهی هم شکست میخورم. یکبار به من گفتند با چه جراتی بعد از «وفا» سراغ «صاحبدلان» رفتی؟ گفتم من یک قماربازم که با پنج هزار تومان به قمار سینما آمدهام، حالا ممکن است پولم را ببازم اما در نهایت از آن لذت میبرم!
لطیفی توضیح داد: من منتی بر سر کسی ندارم که برخی را چهره و کارگردان کردهام. چون معتقدم آنها استعداد داشتهاند. هر جایی که یک کارگردان بتواند به مجموع بازیگران سینمای ایران اضافه کند، باید این کار را کند.
«سنجرخان» هفته آینده پخش میشود
این کارگردان گفت: سریال «سنجرخان» از هفته آینده پخش میشود و من هشتاد درصد بازیگران این سریال را از کردستان انتخاب کردم. در ارتباط با کشف استعدادهای برتر من این انگیزه را همیشه داشتهام که بازیگران ما منحصربهفرد هستند.
لطیفی درباره نقش «مدیر تولید» در یک پروژه گفت: مدیر تولید در یک پروژه مثل مدیر کارخانه است که باید به همه چیز آگاهی داشته باشد. مدیر تولید کسی است که به گونهای جانشین تهیهکننده محسوب میشود. تمام قراردادهای تولید، ارتباط با برنامهریز کار و … جزو وظایف او است. کارگردان نباید دغدغهای جز گرفتن پلان داشته باشد. اگر مدیر تولید خوبی نداشته باشید، تمام بار کار روی دوش شما بهعنوان کارگردان میافتد، مدیر تولید مثل جادهصافکن است.
لطیفی ادامه داد: سالها پیش ایرج طهماسب به من گفت فیلم جدید داریوش مهرجویی «مهمان مامان» را دیدهای؟ گفتم نه. گفت برو ببین. چندین بار به من گفت که برو ببین. به من گفت یا مهرجویی خطی را رد کرده یا اگر فیلم این است ما ماهی یکی میسازیم! چون این نوع قصهگویی یک قصهگویی غریب است، من خواستم چنین تجربهای را هم داشته باشم و «دودکش» از جنس آن است «دودکش» از آنجا آغاز شد.
هشدار درباره یک اتفاق ترسناک در تلویزیون
وی افزود: چند سالی میشود که تلویزیون با علیرضا افخمی کارهای ماورایی میسازد. برای مجموعه مدیریت فرهنگی ترسناک و خطرناک است و باید خیلی مراقبت کنند چون هم باید خیالشان راحت باشد که دست اهلش بیفتد و وارد خرافه و این موضوعات نشوند و هم کارگردان و صاحب اثر باید نسبت به ساخت چنین آثاری راغب باشند و بستر هم باید فراهم باشد.
لطیفی تاکید کرد: آینده سینمای ایران باید مملو از کارگردانان توانمندی باشد که در ژانرهای مختلف برای بخشهای مختلف کار میکنند. فیلمهای این جشنواره را دیدهام و متوجه نکتهای شدهام؛ اینکه برخی پول دارند و فیلم به نحوی درمیآید ولی برخی پول ندارند اما خلاق هستند.
این کارگردان باسابقه درباره ارتباط بین کارگردان و بازیگران گفت: وقتی کارگردانی سر صحنه میآید با بازیگرانی با خلق و خوهای مختلف مواجه میشود. حتی وقتی با یک کارگردان خودرای مواجه باشید شما اگر یک بازیگری باشید که نکات او را گوش نکنید او شما را کنار میگذارد. حتی اگر حرفی دارید باید قبل از فیلمبرداری بگویید. یادم است اتفاقی سر صحنه افتاد که به بازیگر گفتم بیا سر صحنه میگفت نه، اگر پول ندهند نمیآیم! فردای آن روز جلوی خانهاش رفتم. تا غروب هم صبر کردم که سر فیلمبرداری بیاید، اما نیامد.
وی افزود: او یکی دو روز بعد هم باز نیامد. بهراحتی آن بازیگر را حذف کردم. به اینگونه که به عوامل گفتم سنگ قبری با اسم او تهیه کنید. گرچه بعدها همان بازیگر آمد و پشیمان شده بود اما به او گفتم دیر کردهای چون من قصه را عوض کردم. هرچقدر بازیگر خوبی هم باشید به هر حال کارگردان احترامی دارد و باید با او همکاری کنید. یک بار امین تارخ سر «سفر سبز» با من صحبت کرد تا برخی دیالوگها را عوض کنم، یک ساعت و نیم باهم صحبت کردیم او عزیز دل من بود اما اشرافی که بر اثر داشتم اجازه تغییر را نداد.
این کارگردان در پایان اظهار کرد: بازیگری برای من چهار برابر کارگردانی سختتر است. یادم است یک بار کار میکردیم و مهدی فخیمزاده بازیگرم بود به او گفتم اگر بین بازی و کارگردانی را یکی انتخاب کنی کدام را انتخاب میکنی گفت قطعاً بازیگری.
دومین جشنواره سراسری آموزشگاههای آزاد سینمایی به دبیری مهدی شفیعی از ۳۰ آبان تا ۳ آذر ۱۴۰۲ در موزه سینما برگزار میشود.
سیوهفتمین برنامه «مستندات یکشنبه» که ذیل سینماتک خانه هنرمندان ایران به پخش فیلمهای مستند میپردازد، ساعت ۱۷یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲ به نمایش فیلم مستند «ترانه تارخ» به کارگردانی صمد فرهنگ اختصاص داشت.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، پس از نمایش این فیلم که روایتی تصویری از زندگی و آثار زندهیاد امین تارخ است، نشست نقد و بررسی آن با حضور محمدمهدی عسگرپور (مدیرعامل خانه هنرمندان ایران، تهیهکننده و کارگردان سینما)، همایون اسعدیان (کارگردان سینما) و صمد فرهنگ(کارگردان این مستند) برگزار شد. اجرای این برنامه برعهده شاهین امین (روزنامهنگار و منتقد سینما) بود.
در ابتدای این برنامه شاهین امین از نیما تارخ (فرزند امین تارخ) که در سالن حضور داشت، خواست که جلسه را با صحبتهای خود شروع کند.
نیما تارخ در صحبتهایی گفت: از آقای فرهنگ تشکر میکنم. در جریان این فیلم بودم ولی خیلی جرات دیدن آن را نداشتم. اما بالاخره جرات پیدا کردم و فیلم را دیدم. دیدن آن مقداری سخت است. اما تشکر میکنم و خوشحالم که این فیلم به یادگار باقی مانده است.
نمیخواهم اسطورسازی کنم
شاهین امین در ادامه گفت: نمیخواهم اسطورسازی کنم ولی ما در سینمای ایران آدمهایی داشته و داریم که فارغ از کار هنری خود، صاحب یک شخصیتی بوده و احترامی برای خود قائل بودند. بنابراین در هر کاری حضور پیدا نمیکردند. البته نمیخواهم بگویم که همه کارهای آنها درجه یک است. همانطور که دیدیم آقای تارخ هم در فیلم به این موضوع اشاره کرد، که یکسری از کارها را به خاطر معیشت قبول کرده است. ولی حتی در همان کارها هم سعی کردهاند، اندازههایی را رعایت کنند.
او افزود: امیدوارم بازیگران و به طور کل هنرمندان نسلهای بعد این الگوها را در نظر بگیرند. رعایت کردن اندازهها، آنها را صاحب هویت و شخصیتی میکند که گاهی حتی بالاتر از کیفیت هنریشان دیده شوند. آقای تارخ هم حتما در کنار اینکه بازیگر خوبی بودند، واجد شخصیتهایی این چنین نیز میشدند. به همین دلیل اکنون در خاطره جمعی ما ثبت شدهاند. چقدر همگی ناراحتیم، از اینکه در این یکی دو سال اخیر، بخشی از این آدمهایی که در خاطره جمعی ما ثبت شدهاند را از دست دادیم. افرادی چون آقای پورحسینی، پوراحمد، پسیانی و… . البته مرگ حق بوده ولی تحمل آن برای ما مقداری دشوار است.
نشست نقد و بررسی مستند «ترانه تارخ»
فرهنگ (کارگردان مستند «ترانه تارخ») نیز در ادامه این نشست درباره پروسه تولید این اثر و چگونگی شکلگیری آن گفت: از همه حاظران در جلسه تشکر میکنم. میتوانم با تمام وجود بگویم که این کار معجزه بود. آنقدر روان و پشت سر هم و خود به خود اتفاق افتاد، که دیدن آن روی پرده برای خودم عجیب است. من کارمند صداوسیما مرکز شیراز بودم و از کودکی بازیگری را دوست داشتم. یک بار آگهی کارگاه بازیگری آقای تارخ را دیدم؛ کلاس ایشان هزار کیلومتر با من فاصله داشت ولی انگار این فاصله برایم دو خیابان بود. بنابراین به تهران آمدم و در کلاسهای آقای تارخ ثبتنام کردم. بعد از آن در هفتهای که هفت شب داشت، ۴ شب در اتوبوس بودم و بین شیراز و تهران رفتوآمد میکردم. دو سال دورههای مقدماتی و پیشرفته بازیگری را پیش آقای تارخ و اساتید خوبی که ایشان در آموزشگاه خود جمع کرده بودند، گذراندم. اما وقتی دوره تمام شد، تازه مزه آن زیر دندانم رفته بود، به شیراز رفتم و دوباره از صفر برای کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته تئاتر ادامه تحصیل دادم.
او افزود: تصویرهایی که در این مستند میبینید را برای پایاننامه مقطع کارشناسی خود ضبط کرده بودم. من و آقای تارخ دائم پیش هم نبودیم ولی حس خوبی بینمان بود. وقتی میخواستم فارغالتحصیل شوم، به آقای تارخ گفتم که میخواهم پایاننامه خود را معطوف به تاثیر کارگردانهای مختلف از جمله آقای عسگرپور روی بازیگری واحد کنم. ایشان با فراغ بال پذیرفت. با وجود اینکه آن زمان بسیار سرشان شلوغ بود؛ ساعتها جلوی دوربین من مینشست و با انرژی بسیار زندگی خود را برایم تعریف کرد. این تصویرها باقی ماند تا زمانی که آقای تارخ به رحمت خدا رفت. بعد از آن یک بار به آموزشگاه آقای تارخ رفتم و با خانم علینژاد آشنا شدهام که از آخرین شاگردان آقای تارخ بود. ایشان نیز در نهایی کردن این مستند کمک بسیاری به من کرد.
این مستندساز در ادامه بیان کرد: در پایان برای آماده کردن مستند، تمام فیلمها و مصاحبهها که تقریبا هفت، هشت ساعت است را مجددا دیدم و بخشهایی که به نظرم مناسب بود را انتخاب کردم. شکر خدا فیلم نهایی شد و آقای عسگرپور هم لطف کرد تا این برنامه برگزار شود و ما دور هم جمع شویم و یاد آقای تارخ را گرامی بداریم.
محمد مهدی عسگرپور در ادامه این برنامه گفت: از زحمت دوستان برای ساخت این مستند تشکر میکنم. زمانی که ما آقای تارخ را از دست دادیم، درست مهرماه سال گذشته و بعد از اتفاقات شهریور ماه بود که اساسا هرنوع گردهمایی و داشتن برنامه خیلی دشوار شده بود. حتی برای تشییع پیکر ایشان با شرایط سختی مواجه بودیم. به همین دلیل نتوانستیم مراسم را در شان شخصیت بزرگی چون آقای تارخ برگزار کنیم و این افسوس و شرمندگی که این اتفاق نتوانست در زمان خود رخ دهد، برای ما باقی ماند.
او افزود: بخش قابل توجهی از آن چیزی که در این مستند مطرح شد، نوع نگاه ایشان نسبت به عالم هنر و بازیگری بود که بخشی از آن در این مستند منتقل شد و بخشی از آن نیز به شکل طبیعی ممکن است در یک رویارویی اتفاق بیفتد. به خصوص برای افرادی که به ایشان نزدیک بودند. آقای تارخ با آموزشگاه خود، وضعیتی منحصر به فرد در کشور ما ایجاد کرده بود. به صورتی که خروجی فعالیتهای ایشان در حوزه آموزش، بازیگران ارزشمند و بزرگی هستند که اکنون در سینمای ایران میدرخشند. ما چنین وضعیتی که یک آموزشگاه بتواند در چند سال چنین خروجی داشته باشد را کمتر تجربه کرده بودیم. این نشاندهنده ویژگیهای کاملا منحصر به فرد ایشان است.
مدیرعامل خانه هنرمندان ایران در ادامه بیان کرد: وقتی سال ۸۷ اعضای آکادمی اسکار به ایران آمدند، رییس آکادمی و چند نفر از اعضا از جمله خانم آنت بنینگ، بازیگر معروف نیز در آن جمع بودند. ما برای نشان دادن بعضی از فضاهایی که در حوزه سینما به شکل جدی فعالیت میکنند، مثل استودیوها و چیزهایی از این دست، اعضای آکادمی را همراهی میکردیم. البته آن زمان محدودیتی هم ایجاد شد. چون وقتی بعضی افراد متوجه شدند که این افراد از اعضای آکادمی اسکار هستند، نامهنگاری کردند که برخی از ملاقاتهای این گروه کنسل شود. مانند دیدار آنها با دانشگاهیان و برخی از مراکز دیگر.
عسگرپور در ادامه عنوان کرد: یکی از مراکزی که ما در نظر داشتیم، بازدید از آموزشگاه آقای تارخ بود. خانم آنت بنینگ نیز به طور طبیعی چون بازیگر جمع بودند به آنجا آمدند. نکتهای که در این خصوص برایش جالب بود، این بود که میگفت: فکر نمیکردم در کشوری چون ایران، چنین سبکی از آموزش وجود داشته باشد. میگفت حتی احساس میکردم بخشی از شکلی که ایشان در آموزش تجربه میکند را ما نتوانستیم تجربه کنیم. بنابراین باید بگویم وجوه آموزشی آقای تارخ فراتر از مرزهای خودمان بود. حتی این اواخر به استرالیا و چند جای دیگر رفت و برنامههایی در این خصوص داشت اما متاسفانه فوت ایشان باعث شد که آن بخش اجرا نشود. در صورتی که این برنامه میتوانست به پیوند سینمای ایران با بخشهای خارج از کشور خودمان خیلی کمک کند.
او ادامه داد: ما دو سریال با هم کار کردیم و این افتخار بزرگی برای من بود. این دو کار ظاهرا به قدری از عمق لازم برخوردار بوده است که همه فکر میکردند که ما خیلی بیشتر از این با هم کار کردیم. یکی از سکانسهایی که در همکاری من با آقای تارخ به یادگار مانده و در این فیلم نیز استفاده شده است، مرگ شخصیتی است که آقای تارخ در یکی از کارها بازی میکرد. همان روز که صحنه را گرفتیم، حال همگی ما کمی منقلب شد، اما بعد از آن نیز هر بار آن سکانس را دیدم حالم بد میشد. این برای پیش از مرگ ایشان بود. هیچوقت فکر نمیکردم در فیلمی از این سکانس استفاده شود و ما یادمان بیاید که ایشان را به این صورت از دست دادیم. به هر حال برای شخص من این موضوع خیلی دردآور بود.
این سینماگر در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: گاهی وقتی ما درباره همکاران خود صحبت میکنیم، اینطور به نظر میرسد که در حال بزرگنمایی هستیم، در صورتی که اینطور نیست؛ ما وقتی با هم کار میکنیم؛ هفت و هشت ماه با یکدیگر زندگی کرده و از هم یاد میگیریم. ایشان نیز به دلیل تجربه بالایی که داشتند، بدون اینکه خودشان اصرار داشته باشند، معمولا نقش آموزگار را هم ایفا میکردند. به خصوص برای نسل جوانتر. برخلاف برخی از بازیگران که وقتی بازیگر مقابل آنها جوان است، ابتدا او را تخریب میکنند؛ ایشان کاملا برعکس عمل کرده و اعتماد به نفس جوان مقابل خود را بالا میبرد. حتی اگر کم و کاستی را میدید، به او کمک میکرد. به این صورت باعث میشد بازیگر جوان در مقابل ایشان احساس امنیت خاطر بکند. این نکته مهمی است که آموزش دادن بدون اینکه اصراری بر آن باشد، جز ذات ایشان شده بود.
همایون اسعدیان نیز در ادامه این برنامه گفت: زندهیاد داریوش مهرجویی در یکی از مستندهایی که از او گرفته شده است، میگوید که من متوجه شدهام، دوربین و حرکت و… را میتوان رها کرد، در صورتی که داستان و بازیگر کار خود را درست انجام دهند. همه ما اول که وارد سینما میشویم، به خصوص در بخش کارگردانی خیلی دوست داریم که کار خود را به رخ بکشیم. اما چقدر خوب است که بتوانیم به چیزی برسیم که استاد مهرجویی آن را بیان میکند. واقعا در آوردن یک لحظه حسی با یک بازیگر به مراتب دشوارتر از یک صحنه اکشن است. لحظه حسی ارتباط یک انسان با انسانهای مقابلش است که باید در بیاید و از همین رو دشوار است.
او افزود: آقای عسگرپور در صحبتهای خود به این موضوع اشاره کرد که ما نتوانستیم مراسمی که در اندازه بزرگی آقای تارخ باشد را برای او بگیریم. این بزرگی از بازیگری نمیآید. اول بگویم اولین برخورد من با امین تارخ به این صورت بود؛ بنیاد فارابی میخواست آرشیو کوچکی راه بیاندازد و به همین دلیل بازیگرها را صدا میکرد تا از آنها عکس بیاندازند. زندهیاد فرخنده شادمنش آنجا منشی بود؛ آقای تارخ نیز مدیر این آرشیو بود و من هم به عنوان عکاس صدا کرده بودند تا عکس بگیرم. عکس گرفتن از بازیگران و کلا آن فضا برایم خیلی جالب بود. به خاطر دارم اولین باری که آقای تارخ عکسها را میدید، ایرادهایی گرفت اما مجموعا کار را پذیرفت. مدتی زیردست ایشان به عنوان عکاس فعالیت کردم. اما بعد مدتها گذشت تا اینکه در سریال آپارتمان اصغر هاشمی، من دستیار بودم و آقای تارخ جوان اول را بازی میکرد. این ارتباط در آنجا مجددا برقرار شد. سپس به شکل صنفی در خانه سینما با یکدیگر همکاریهایی داشتیم. بعد از آن نیز در سریال خسوف من به عنوان تهیهکننده و آقای تارخ بازیگر بود. البته این افتخار را هم داشتم که چند دورهای در آموزشگاه ایشان، به تدریس مباحثی بپردازم.
اولین آموزشگاه سینمایی را تاسیس کرد
این سینماگر در ادامه بیان کرد: ما تعداد زیادی بازیگر داریم که فقط بازیگر هستند اما معدود افرادی داریم که دغدغه آنها هنر به معنای کلان قضیه است. اگر امین تارخ اینقدر در ذهن ما مانده است و فکر میکنیم که برای او کم گذاشتیم، به این دلایل است. وگرنه ما بازیگر خوب زیاد داریم ولی او کسی بود که اولین آموزشگاه سینمایی را تاسیس کرد و بسیاری بازیگر را به سینمای ایران معرفی کرد. همچنین در بحث صنفی، فعالیتهای مثبت بسیاری داشت. حتی بسیاری از فعالیتهای صنفی که انجام میداد، خارج از خانه سینما و از طریق ارتباطات دیگری بود تا بتواند کار اعضای صنف را راه بیاندازد. بخش بازیگری او نیز که جای خود دارد.
اسعدیان در ادامه صحبتهایش گفت: این مجموعه عوامل است که بازیگری مانند امین تارخ را تبدیل به شخصی میکند که آقای عسگرپور میگوید متاسفانه نتوانستیم مراسمی در اندازه و شان او برگزار کنیم. البته این هم خیلی بد است که ما فقط شان کسانی که میروند را رعایت میکنیم و در زمان زنده بودن به شان آنها توجهی نداریم. مثلا باید چنین اتفاقی برای آقای مهرجویی رخ دهد تا متوجه شویم که چه شخصیتی را از دست دادیم. البته نباید اسطوره و بت بسازیم، زیرا همه آدمها ضعفهایی دارند؛ من در سکانسهایی از سریال خسوف با آقای تارخ کل کل هم داشتم. لزوما اینطور نیست که یک آدم هرچه میگوید درست باشد؛ جذابیت ماجرا اینجاست که با آدمها اختلاف نظر هم داشته باشیم و با هم کل کل، قهر و آشتی کنیم. نمیدانم چرا وقتی آدمی فوت میکند ما فکر میکنیم که باید بگوییم همه چیز آن آدم خوب بوده است. مگر میشود یک سال با کسی کار کنیم و با یکدیگر کل کل نداشته باشیم؟ آن چیزی که جدا از این موارد میدانم و میخواهم بگویم این است که نسلی از بازیگران ما در حال تمام شدن هستند. بازیگرانی که در شرایط سخت کرونا شما را همراهی کرده و غر نمیزنند و به عنوان یک بازیگر حرفهای وضایف خود را میدانند.
این سینماگر در ادامه صحبتهایش عنوان کرد: فکر میکنم برای سریال خسوف، حداقل هفت، هشت بار از آقای تارخ تست کرونا گرفتیم، در شرایطی که آدمها سر کار نمیآمدند، ایشان همراه ما بود. حرفهای بودن چیزی است که متاسفانه نسل جدید بازیگری ما یاد نگرفته است و به همین دلیل با نسل آقای تارخ، انتظامی و دیگرانی این چنین، متفاوت است. مهم بودن آقای تارخ در مجموعه این اتفاقات است، نه اینکه آقای تارخ، بازیگر خوبی بود که بود. این مجموعه را در آدمهای کمی میتوان یافت و به همین دلیل افسوس میخوریم که چقدر زود آقای تارخ را از دست دادیم.
او در ادامه صحبتهایش گفت: باید رفت و دید که آقای امین تارخ چطور امین تارخ شد؛ قطعا یک شبه این اتفاق رخ نداده است. این چیزی است که نسل بازیگران جدید ما باید آن را دنبال کنند. امین تارخ شدن هزینه دارد؛ غیر از اینکه باید عمر خود را بگذارید؛ باید مرتب تجربه کنید، بخوانید و همه چیز را وقف این کار کنید تا بتوانید تبدیل به شخصیتهایی چون او، انتظامی، نصیریان و …. شوید. البته بخشی از رفتارهای غیر حرفهای بازیگران جدید نیز به خود ما مربوط میشود که شهامت این را نداریم از بازیگران جوان استفاده کنیم. به طوری که از پسر و دختر چهل ساله به عنوان جوان اولی که قرار است به زودی ازدواج کنید بهره میگیریم. در صورتی که کلی بازیگر جوان خوب در تئاتر داریم که میتوانند نقشها را به خوبی بازی کنند.
شاهین امین در ادامه این مراسم گفت: برادر و همسر آقای تارخ نیز در این مراسم حضور دارند. خیلی معذرت میخواهم که در ابتدای جلسه از آنها یاد نکردم؛ من را ببخشید. از این دو عزیز میخواهم که اگر صحبتی هست بیان کنند.
برادر آقای تارخ در صحبتهایی گفت: امین تارخ یک نفر نبود، او کسی بود که دنیایی را به وجد میآورد. او نرفته و هنوز هست. من همچنان در حال زندگی با او هستم و از آن روز تا کنون زندگی برایم عزای عمومی است. متاسفانه امین تارخ در بیرحمانهترین مراسم ممکن تشییع شد. این حق او نبود. این حق طبیعی من است که نسبت به این موضوع شکایت داشته باشم.
در ادامه این برنامه، شاهین امین تلاش کرد تا از خانواده مرحوم تارخ دلجویی کند.
محمدمهدی عسگرپور در بخش دیگری از این برنامه گفت: حدود سه سال پیش از فوت آقای تارخ، دیدارهای ما کمی بیشتر شده بود. زیرا من در آموزشگاه ایشان به تدریس میپرداختم. قبل و بعد از کلاس با یکدیگر صحبتهایی میکردیم و دریافتهایی که از مسائل مختلف داشتیم را باهم به اشتراک میگذاشتیم. یک روز درباره مسئله عصر مدرن با ایشان صحبت کردم. ممکن است ما این موضوع را به تغییر شکل دشواریهای ساخت فیلم خلاصه کنیم. زیرا ما سر صحنه اصولا با بازیگران جوانتری که انگار دریافتهای آنها با نسل پیش از خود متفاوت بود، مواجه میشدیم.
او افزود: در واقع به همین دلیل نوع حضور این نسل متفاوت است و مسائل را سادهتر در نظر گرفته و کمتر مطالعه میکنند. اما سهلانگارانه است که این موضوع را فقط به بازیگری خلاصه کنیم؛ چون در حوزه کارگردانی، فیلمنامه، فیلمبرداری و… نیز این اتفاق رخ داده است. البته بازیگرهای قدیمیتر به دلیل شرایط دشواری که بود باید خیلی خوب جلو میرفتند. مثلا آن زمان نگاتیو بود و امکان برداشتهای زیاد نبود اما اکنون شرایط دیجیتال سبب شده تا با برداشتهای خیلی زیاد هم کار جلو برود. اما نمیتوان به بازیگر گفت که تو کاری نداشته باش که همه چیز تغییر کرده ولی تو سختکوش باش. خب این شدنی نیست.
این سینماگر در ادامه صحبتهایش بیان کرد: در این یکی دو سال آخر درباره این موضوع با آقای تارخ صحبت میکردم تا نتیجه آن را به کلاس هم منتقل کنم. اینکه مدل این سختکوشی در شرایط فعلی باید چگونه باشد؟ مثلا بازیگر سختکوشی سر صحنه میرود و با کارگردانی مواجه میشود که دو پلان از او گرفته و سپس از او تعریف میکند و میگوید که کار خود را به خوبی انجام داده است. خب این بازیگر آرام آرام دلیل سختکوشی خود را نمیداند و تغییر میکند. فهم جدید ما از این عرصه و اتمسفری که از آن صحبت میکنیم، موضوعی است که باید آن را بفهمیم و در کلاسها آموزش دهیم. صحبتهای ما در خصوص بحثهایی این چنین با آقای تارخ خیلی جذاب و لذتبخش بود.
عسگرپور ادامه داد: آقای تارخ مانند هر هنرمند اثرگذاری زنده است و به همین دلیل باید به این بحث بپردازیم که سرنوشت آموزشی که ایشان به دنبال آن بود باید چگونه پیش برود؛ نه اینکه این اتفاق کات شود و به مقطعی در تاریخ بپیوندد.
رئیس سازمان سینمایی با بیان اینکه تلاش برخی افراد برای جلوگیری از رونق سینما در ایران شکست خورده، گفت: در نیمه نخست امسال شاهد ثبت رکوردهای تازه در فروش فیلمها بودیم و بلیت فروشی گیشه ها در این مدت بیش از ۱۳ میلیون نفر بود.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، محمد خزاعی در جمع خبرنگاران در زرقان فارس، در پاسخ به پرسش خبرنگار ایرنا درباره اقتصاد سینمای کشور، بیان کرد: فیلمهای اکران شده در سینماهای کشور در ۶ ماهه نخست امسال بیش از ۶ هزار میلیارد ریال فروش داشتند که نشان دهنده استقبال بسیار خوب مخاطبان است.
وی افزود: اکنون صنعت سینما “پا گرفته” و استقبال و نشاط خوبی در سینماهای کشور وجود دارد و رکورد فروش برخی از فیلمها در تاریخ سینمای انقلاب اسلامی بیسابقه بوده است.
معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی افزود: سازمان سینمایی اکران فیلمها را مهندسی نمیکند بلکه زمان و برنامه زمانبندی اکرانها را به گونهای مدیریت میکند که مخاطب همه فیلمها حفظ شود.
وی اظهار کرد: فیلمهای اجتماعی، کودک و نوجوان و کمدی خوبی در برنامه اکران قرار گرفته تا در تمام طول سال مردم استقبال مخاطبان از سینماها تداوم داشته باشد و مردم با هر سلیقهای بتوانند از آن استفاده کنند.
خزاغی با بیان اینکه “خیالم از بابت اکران جمع است” پیشبینی کرد: روزهای خوبی برای اقتصاد سینما و اکرانها در پیش است.
وی اذعان کرد: اقتصاد سینمای ایران هر روز بهتر شده، به گونهای که سیستمهای مدیریت سامانه های فروش بلیت گاهی با مشکل مواجه شده چرا که استقبال فراتر از پیش بینیها بوده است.
وی گفت: اگر استقبال از فیلمها با همین رویه ادامه داشته باشد پیش میشود، در پایان سال به رکورد فروش ۱۰ هزار میلیارد ریال را در یک سال دست یابیم.
افتتاح ۱۷ سالن سینمای شیراز تا پایان سال
رئیس سازمان سینمایی گفت: تا پایان امسال ۱۷ سالن در شیراز افتتاح میشود که سینمای استاد امین تارخ نیز از این شمار است و با رفع برخی مشکلات تا پایان سال به بهرهبرداری میرسد.
خزاعی با اشاره به سفر مهرماه رئیس جمهور به فارس، ادامه داد: در این سفر مصوب شد تا چهار سالن سینما با اعتبارات دولتی در چهار شهر بالای ۵۰ هزار جمعیت فارس تاسیس و سه سالن نیز تجهیز شود.
وی افزود: فارس از نظر سرانه صندلی سینما در سطح کشور جایگاه خوبی دارد و از نظر استقبال از اکرانها نیز این استان در رتبه سوم کشور است.
شبکه نمایش بخش ثابتی از کنداکتور خود را در هفته آتی را به مرور آثار زنده یاد داریوش مهرجویی اختصاص می دهد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی شبکه نمایش سیما، در بخش نمایشی ساعت ۱۹ از شنبه، ۲۹ مهر تا جمعه، ۵ آبان ماه فیلم های «گاو»، «هامون»، «سارا»، «پری»، «لیلا»، «مهمان مامان» و «اجاره نشین» ساخته مرحوم داریوش مهرجویی از این شبکه پخش خواهند شد.
فیلم سینمایی «گاو» به کارگردانی داریوش مهرجویی شنبه، ۲۹ مهر ساعت ۱۹ از شبکه نمایش روی آنتن می رود.
عزت الله انتظامی، علی نصیریان، جعفر والی، جمشید مشایخی، پرویز فنی زاده، عصمت صفوی، عزت الله رمضانی فر، مهین شهابی، فیروز بهجت محمدی در این فیلم به نقش آفرینی پرداخته اند.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: همه امید زندگی مش حسن به تنها گاوی است که در طویله اش دارد و از وجود آن علاوه بر امرار معاش خانواده خود، افراد روستا را نیز بهرهمند میسازد. همه این مسائل باعث شده است که مش حسن دلبستگی خاصی به این گاو داشته باشد اما روزی که مش حسن به شهر رفته، گاو به علت نامشخصی میمیرد و افراد روستا با موافقت همسر مش حسن نعش گاو را در چاه روستا میاندازند و پس از بازگشت مش حسن وانمود میکنند که گاو گریخته است …
فیلم سینمایی «هامون» داریوش مهرجویی نیز یکشنبه، ۳۰ مهر ساعت ۱۹ پخش می شود.
در خلاصه داستان فیلم آمده است: حمید هامون که با همسرش، مهشید، دائم کشمکش دارد زندگی کابوس گونه خود را مرور میکند. او که مشغول نوشتن رسالهاش درباره عشق و ایمان است، در پی دوست قدیمی و مرادش علی عابدینی میگردد. خانه و کاشانه را ترک میکند و دست به اعمال دیوانهواری میزند. او در حالتی پریشان، خود را به امواج دریا میسپارد اما…
خسرو شکیبایی، بیتا فرهی، فریدون آزما، اسدالله یکتا، فرهاد خان محمدی، فتحعلی اویسی، امرالله صابری، جلال مقدم، حسین سرشار، عزتالله انتظامی، فاطمه طاهری، سیما تیرانداز و توران مهرزاد در فیلم سینمایی «هامون» نقشآفرینی کردهاند.
فیلم سینمایی «سارا» اثر داریوش مهرجویی ساعت ۱۹ روز دوشنبه، اول آبان روی آنتن میرود.
این فیلم سینمایی در سال ۱۳۷۱ ساخته شده و نیکی کریمی، امین تارخ، زندهیاد خسرو شکیبایی و یاسمین ملکنصر در آن نقشآفرینی کردهاند.
در خلاصه داستان این فیلم آمده: حسام برای درمان بیماریاش مجبور است به خارج از کشور سفر کند. سارا همسر او مخارج سفر او را تأمین میکند اما میگوید که این پول را از محل ارثیه پدرش به دست آورده است. حسام بهبود مییابد. سارا پنهان از چشم شوهرش با کار سخت و مداوم خیاطی سعی میکند بدهیهای خود را پرداخت کند تا اینکه…
فیلم سینمایی «پری» داریوش مهرجویی هم سه شنبه، ۲ آبان روی آنتن می رود.
این فیلم با بازی خسرو شکیبایی، نیکی کریمی، علی مصفا، پارسا پیروزفر و … یکی از موفق ترین فیلمهای مهرجویی در دهه هفتاد نام گرفت.
در خلاصه داستان فیلم آمده است؛ پری دانشجوی ممتاز رشته ادبیات و تئاترکه از همه مزایای زندگی یک دختر جوان برخوردار است، با خواندن¬کتاب سبز کوچکی دچار تحولات فکری و حسی می شود.
فیلم سینمایی «لیلا» به کارگردانی داریوش مهرجویی چهارشنبه، ۳ آبان پخش می شود.
فیلم سینمایی «لیلا» با هنرنمایی علی مصفا و لیلا حاتمی، محمدرضا شریفینیا و جمیله شیخی، محصول سال ۱۳۷۵ است که داستان زنی به نام لیلا را روایت میکند که با وجود زندگی آرام و عاشقانهاش به سبب عدم باروری تحت فشار خانواده همسر قرار میگیرد….
فیلم سینمایی «مهمان مامان» ساخته این کارگردان فقید هم پنجشنبه، ۴ آبان روی آنتن می رود.
این فیلم کمدی خانوادگی که محصول سال ۱۳۸۲ و هجدهمین فیلم بلند کارگردان محسوب میشود، بر اساس کتابی به نام «مهمان مامان» نوشته هوشنگ مرادی کرمانی ساخته شده است.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: مادر باخبر میشود که خواهرزادهاش به همراه نوعروس خود قرار است به میهمانی نزد او بیایند، مادر برای اینکه حفظ آبرو کند، دستپاچه و نگران است و تلاش زیادی برای آماده کردن وضعیت ظاهری خانه دارد اما هنوز پدر یدالله نیامده و هرلحظه ممکن است میهمانان از راه برسند…
گلاب آدینه، پارسا پیروزفر، امین حیایی، حسن پورشیرازی، نسرین مقانلو، ژاله علو، فریده سپاهمنصور و آفرین عبیسی از بازیگران این فیلم هستند.
فیلم سینمایی «اجارهنشینها» به کارگردانی داریوش مهرجویی جمعه، ۵ آبان ساعت ۱۹ از شبکه نمایش پخش خواهد شد.
در خلاصه داستان فیلم آمده است: یک آپارتمان در حاشیه شهر تهران که مالکش درگذشته، بدون وارث مانده و اداره امور آپارتمان و مستاجرها را مباشر مالک درگذشته که خود نیز ساکن همین ساختمان است به عهده گرفته و قصد دارد با همکاری یک مشاور املاک محلی ملک را تصاحب کند. آپارتمان فرسوده و نیازمند تعمیرات اساسی است ولی عباس آقا نه خود وظیفه تعمیرات را به عهده میگیرد و نه به دیگر ساکنان اجازه انجام این کار را میدهد. در این ساختمان هر یک از ساکنان به دنبال به کرسی نشاندن حرف و نظر خود هستند و این امکان تفاهم بر سر چگونگی تأمین هزینههای تعمیرات را از بین میبرد، تا این که…
عزت الله انتظامی، اکبر عبدی، حسین سرشار، حمیده خیرآبادی، رضا رویگری و ایرج راد در فیلم سینمایی «اجارهنشینها» هنرنمایی کردهاند.
به گزارش ایسنا، باز پخش این فیلم ها ساعت ۸ صبح و ۱۳ ظهر روز بعد از شبکه نمایش پخش می شود.
موضوع فلسطین، همواره سوژه ملتهبی برای سینمای ایران بوده است؛ آثار درخوری در این حوزه تولید شدهاند که برخی از آنها در حافظه بصری سینمادوستان به ثبت رسیدهاند. با این حال، ظرفیت سوژهای و ابژهای محور مقاومت به اندازهای است که میتوان دهها و صدها فیلم دیگر نیز راجع به آن به تولید رساند.
به گزارش خبرنگار سینمایی ایرنا، فلسطین مظلوم این روزها دیگر درد بزرگ جهان اسلام نیست بلکه به دغدغه اصلی بسیاری از مردم سراسر جهان تبدیل شده است که میبینند پارهتن جهان اسلام چگونه در برابر یوغ وحشی استعمار، اینچنین مردانه مبارزه کرده و جان خود را در مسیر آرمان، فدا میکند.
مخابره گزارشهای بصری از میدان نبرد، خون مردم آزادیخواه در سراسر جهان را به جوش آورده است همچنانکه تا پیش از این، بخشی از این مجاهدتها و نقشهراه، با بیانی دراماتیک در آثار سینمایی به ثبت رسیده و برخی از آنها توانستند حتی در اکرانهایی جهانی، به موفقیتهای خوبی دست پیدا کنند.
برخلاف آنچه که انتظار میرفت، دست سینمای ایران در موضوع فلسطین و مقاومت، چندان هم خالی نیست اما نکته قابلتوجه آنکه در این مسیر، نباید چندان به داشتههای گذشته دل خوش کرد چرا که این معادله، هر روز و با بسط دانش و فناوری لجستیک این مردم شریف، تغییر کرده و این الزام احساس میشود که فیلمهای تکنیکیتری با این محوریت به تولید برسد که طی آن، فلسطینی قدرتمند به تصویر کشیده شود.
در ادامه نگاهی خواهیم انداخت به مهمترین فیلمهایی که با محوریت فلسطین و جبهه مقاومت ساخته شده است.
سرب
شاید جالب باشد که مسعود کیمیایی در سال ۶۷ و با فیلم سرب، به نخستین کارگردان پس از انقلاب تبدیل شد که مستقیما به موضوع فلسطین پرداخت.
این فیلم، داستان دانیال با بازی امین تارخ و مونس با بازی فریماه فرجامی است که میخواهند به ارض موعود بروند؛ اما با مخالفت سازمانی به نام هاگانا که یهودیان را بسیج میکند، روبرو میشوند. یعقوب، عموی دانیال بهدست اعضای هاگانا کشته میشود و دانیال و مونس که قاتل را شناختهاند، میگریزند. میرزا محسن، فرد متدینی که به کمک مقتول شتافته، بهعنوان قاتل دستگیر و به زندان افکنده میشود.
نوری برادر میرزا محسن که خبرنگار است، تصمیم دارد زن و شوهر یهودی را برای ادای شهادت به دادگاه ببرد. مونس و دانیال که مصمم هستند از مرز خارج شوند، از دست نوری و اعضای هاگانا میگریزند. نوری آنها را مییابد. زن میگریزد اما نوری دانیال را بهموقع به جلسه دادگاه میرساند. روبروی کاخ دادگستری، او خود را سپر تیری میکند که یکی از آدمکشها که در تعقیب آنها بودند، به سوی دانیال شلیک میکند.
آتش پنهان
آتش پنهان به کارگردانی حبیب کاوش در سال ۱۳۶۹، از نخستین آثاری است که مستقیما اشغال فلسطین را دستمایه خود قرار داده است.
ژاکوب، یهودی لبنانیالاصل، در یک مهمانی همراه تعدادی از نزدیکانش به دست گروهی که به لباس رزمندگان فلسطین درآمدهاند، کشته میشود. خواهر و دختر ژاکوب، سارا، از این حمله جان سالم بهدر میبرند. رزمندگان فلسطینی که درمییابند هدف اسراییلیها از این ماجرا، برانگیختن افکار عمومی برای مبارزه با آنهاست، مسببان اصلی واقعه را افشا میکنند.
سارا پس از شرکت در یک عملیات ناموفق تروریستی علیه ابوخلیل و فرزندش ابوعلی، درمییابد که نامزد اسراییلیاش طراح و مجری توطئه قتل پدرش بوده است. نظامیان اسراییلی برای مقابله، دست به اقدام تلافیجویانه میزنند و گروهی از رهبران فلسطینی از جمله ابوخلیل را دستگیر میکنند. بهدنبال این ماجرا، دو رزمنده فلسطینی در یک عملیات انتحاری، ستاد فرماندهی نیروهای اسراییلی را منهدم میکنند.
بازمانده
بازمانده را سیفالله داد در سال ۱۳۷۳ ساخت. این فیلم، یکی از نخستین فیلمهای استاندارد درباره فلسطین اشغالی است. داستان فیلم درباره زن و شوهر جوانی است که به همراه فرزند نوزادشان؛ فرحان در بیتالمقدس زندگی میکنند. وقتی صهیونیستها به قدس حمله میکنند، پدر و مادر فرحان را میکشند. یک خانواده یهودی مهاجر از لهستان، خانه آنها را اشغال میکند. به دلیل عقیم بودن زوج یهودی، آنها فرحان را به عنوان فرزند خود بزرگ میکنند.
اما مادربزرگ فرحان با نفوذ به خانه تحت اشغال، به عنوان پرستار بچه، مبارزهای را برای حفاظت و بازپسگیری نوهاش آغاز میکند. در نهایت مادربزرگ با پیوستن به یک گروه انقلابی در نقش یک مبارز سیاسی ظاهر میشود. او با انجام عملیاتی خطرناک، قطار حامل اشغالگران صهیونیست را منفجر میکند و نوه خود را از غاصبان پس میگیرد.
هفت سنگ
عبدالرضا نواب صفوی در سال ۷۶، هفت سنگ را جلوی دوربین میبرد.
هفت سنگ، داستان دیوید پسر خاخام الیاس مشوه شمعون است که پس از سالها اقامت در هلند و پایان تحصیلاتش، برای زیارت و ملاقات با شخصی به نام شیخ کریم وارد فلسطین میشود. خاخام که قصد دارد پسرش را در الخلیل نگه دارد و برای آینده او در دستگاه حکومتی صهیونیستها امیدها دارد، دیوید را به مقامات معرفی میکند اما ماموران موساد که از مقاصد دیوید مطلع شدهاند، به دنبال او میروند.
قاعده بازی
نوابصفوی پس از ساخت هفتسنگ، بلافاصله فیلم قاعده بازی را به تولید میرساند.
در این فیلم، یک هواپیمای ۴۷۴ که از وین عازم تلآویو است، توسط نیروهای مبارز فلسطینی ربوده میشود و ۳۵۰ نفر مسافر آن به گروگان گرفته میشوند. دولت صهیونیستی برای استفاده تبلیغاتی، ترجیح میدهد که مسافران به نحوی از بین بروند و درصدد نقشهای برای انجام این برنامه برمیآید. مبارزان فلسطینی برای نجات جان مسافران در تلاش هستند تا نقشه صهیونیستها را خنثی کنند.
قناری
قناری به کارگردانی جواد اردکانی، دیگر فیلم مهم این حوزه به شمار میرود. قناری درباره یک پسر خردسال فلسطینی است که دچار لکنت زبان است. یک کشیش مسیحی، قناری کوچکی را به او هدیه میدهد. به سفارش پدر، سیمون باید برای قناری خود محیطی آرام و کم سروصدا ایجاد کند تا قناری بتواند برایش آواز بخواند. تلاش این کودک برای یافتن محیط آرام، او را با مسائل مختلفی روبرو میکند. این فیلم، اکران عمومی نشد و تنها در چند جشنواره و همچنین تلویزیون به نمایش درآمد.
هیام
کارگردانی هیام را محمد درمنش به عهده دارد. هیام، داستان یک دانشجوی مهندسی تبعه انگلیس است که برای ازدواج با دختری به نام هیام، از انگلیس به جنین در فلسطین اشغالی سفر میکند. مراسم ازدواج برگزار میشود. وقتی آن دو نفر قصد خروج از فلسطین را دارند، صهیونیستها به آنها حمله میکنند و شوهر هیام دستگیر میشود. در انتهای فیلم، هیام و شوهرش از دست صهیونیستها آزاد میشوند.
چشمان آبی زهرا
چشمان آبی زهرا به کارگردانی علی درخشی، سریالی است که یک نسخه سینمایی از روی آن تهیه شد. این فیلم درباره جستجوی یک گروه پزشکی اسرائیل در اردوگاههای فلسطینی برای یافتن یک کودک است تا چشمان او را به جای چشمان فرزند یکی از مقامات بلندپایه اسرائیل پیوند بزنند. فرزند اسرائیلی دارای معلولیتهای متفاوتی است. تئودور؛ کودک ناقصالخلقهای است که با دزدیدن چشمان زیبای یک کودک فلسطینی، بیناییاش را به دست میآورد.
پخش چشمان آبی زهرا در سالهای ابتدایی دهه ۸۰ واکنشهای متفاوتی را در پی داشت. از جمله آنکه در زمان نمایش نسخه سریالی این اثر از شبکه جهانی سحر، دریافت تصاویر این شبکه در فرانسه قطع شد.
راه نجات
این فیلم، نخستین ساخته بلند سینمایی راما قویدل است. راه نجات، داستان مها، مربی مهربان و دلسوز پرورشگاه بهشت در غزه است. بین مها و بچههای پرورشگاه، ارتباط عاطفی عمیقی وجود دارد که لحظههای شیرینی را رقم میزند اما یک حادثه باعث میشود مها حافظهاش را از دست بدهد.
راما قویدل در این فیلم برای مطابقت جزئیات لوکیشن با مختصات بومی فضا و بستر مکانی وقوع داستان فیلم، از مشاوره عبدالله عبدالرحیم؛ فیلمساز جوان فلسطینی و ساکن غزه بهره گرفته است.
بیگانگان
بیگانگان به کارگردانی عباس رافعی از دیگر محصولات سینمای ایران درباره مساله فلسطین است که درواقع برای مخاطب برونمرزی ساخته شده است. همه عوامل این فیلم به جز نویسنده و کارگردان، عرب هستند. این فیلم داستان جوانی به نام حسام است که عاشق دختری به نام لیلا میشود. آن دو قصد ازدواج با یکدیگر را دارند اما حمله صهیونیستها و آواره شدن ساکنان شهر باعث میشود که این دختر و پسر، یکدیگر را گم کنند. پس از گذشت مدت زمانی طولانی، این دو عاشق، در پیری، یکدیگر را پیدا میکنند.
زخم زیتون
زخم زیتون، نخستین ساخته سینمایی محمدرضا آهنج، محصول سال ۱۳۸۳ است.
این فیلم، داستان زنی است که همسرش از مبارزان علیه اشغالگری اسراییل است که با وجود مخالفت زن، نسبت به حضور مرد در جهاد علیه اسراییلیها براثر اتفاقی مجبور میشود خودش نیز در جریان مبارزه قرار بگیرد و در این راه آنقدر پیش میرود که یک تصمیم غیرمنتظره میگیرد؛ تصمیمی که باعث تحول شخصیتی او و دیگران میشود.
شکارچی شنبه
شکارچی شنبه به کارگردانی پرویز شیخطادی به ایدئولوژی صهیونیستها در تربیت فرزندانشان میپردازد. این فیلم داستان زندگی کودکی است که میان اقوام مختلف رفته و از هر یک از آنها، چیزی آموخته است. کودکی یتیم به اصرار پدربزرگش که یکی از سران صهیونیسم است، مدت یکماه از مادرش جدا میشود و تحت آموزشهای صهیونیستی قرار میگیرد. بعد از گذشت یکماه، کودک که حالا شستوشوی مغزی شده، به موجودی خشن، خطرناک و خونریز تبدیل میشود تا جایی که در پایان این فیلم، شاهد به قتل رسیدن پدربزرگ به دست کودک هستیم.
شیخطادی عنوان کرده که با بررسی متون و اندیشههای اسرائیلی و گفتوگو با یهودیان بیطرف توانسته به لایههای پنهان افراطیگریهای یهود دست پیدا کند.
فیلادلی
فیلادلفی به کارگردانی عزتالله جامعی، درباره گروهی است که برای انجام فعالیت بشردوستانه تصمیم میگیرند تا آذوقه و وسایل پزشکی را به محاصرهشدگان غزه برسانند و برای رسیدن به این هدف، اقدام به حفر تونلی زیرزمینی میکنند.
امین تارخ هم مانند عرفا دوست داشت که زندگی در لحظه را سرلوحه کار خود کند؛ کاری که چندان هم آسان نیست.
به گزارش ایسنا، درست یک سال پیش، دوم مهر سال ۱۴۰۱ عصر هنگامی بود که بغض پاییزی اهالی هنر که با غمهایی دیگر هم آغشته بود، شکست؛ در حیاط بیمارستان محب در محله یوسف آباد. هنرمندانی که به بیمارستان آمده بودند، فاطمه معتمدآریا، مسعود کرامتی و دیگران هیچ یک رخت عزا در بر نکرده بودند، باورشان نبود که از همین جا باید با یار دیرین خود خداحافظی کنند.
امین تارخ اما دومین روز پاییزی سال گذشته به قطعیترین اتفاق زندگی پاسخ گفت؛ مرگ!
هنرمندی که بزرگترین توقعش شنیدن یک خسته نباشید بود.
بازیگری که میدانست بزرگترین چالش میانسالی، درگیری با زمان حال و گذشته است و این چنین است که آدمی، زیستن در لحظه را فراموش میکند.
مانند هر انسان صاحباندیشهای میدانست که زندگی دو سؤال و دو معما بین تولد و مرگ است.
او به قدر وسعش کوشید تا زندگی خود را معنا ببخشد. خداوند هم که برای او کم نگذاشته بود؛ از زیبایی چهره تا گیرایی صدا و ذوق و خلاقیت هنری. او نیز این همه را به کار گرفت تا هم خود یکی از هنرمندان نامی کشورش باشد و هم آنچه را در سالیان سال آموخته بود، بیدریغ، به نسلهای بعد از خود ببخشد.
در زمانهای که هنوز در هر اتاقکی، آموزشگاه بازیگری احداث نمیشد، او که دانشآموخته دوران طلایی دانشکده هنرهای زیبا و کارشناس ارشد مدیریت فرهنگی بود، با تاسیس کارگاه آزاد بازیگری خویش، مشتاقان این هنر را به راهی درست هدایت کرد.
در کاربلدی او همین بس که شمار بالایی از بازیگران شناخته شده امروز، از دل آموزشگاه او بیرون آمدند.
تازه جوانی بود که از شهر شور و شعر، شیراز، به تهران آمد تا در دانشکده هنرهای زیبا درس بازیگری بخواند و نزد استادانی همچون دکتر محمد کوثر، بهرام بیضایی و پرویز پرورش آموزش دید و همواره محمد کوثر را بزرگترین استاد خود میخواند. این بازیگر در سالهای پیش از انقلاب با بازی در نمایش «اتللو» در اولین سالهای جوانی خود جایزه بازیگری تئاتر را به دست آورد.
او با بازی در نمایشهایی همچون «هنری چهارم»، «لورانچیزیو»، «زن نیک ایالت سچوان» و … حضور روی صحنه را تجربه کرد.
امین تارخ که در کارنامه هنریاش همکاری با کارگردانهایی همچون علی حاتمی، داریوش فرهنگ، رسول صدرعاملی، داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، جلال مقدم و پوران درخشنده به چشم میخورد، بازیگری سینما را از سال ۵۸ و با بازی در فیلم «مرگ یزدگرد» به کارگردانی بهرام بیضایی آغاز کرد. او در سن ۲۲ سالگی در اولین سریال تلویزیونی غیر کمدی با عنوان «شهر من شیراز» به ایفای نقش پرداخت و حضور خود را در تلویزیون با بازی در مجموعههای درخشانی همچون «سربداران» و «ابن سینا» ادامه داد.
حالا یک سال است که او با همه شادکامیها و ناکامیهایش مهمان قطعه هنرمندان بهشت زهراست. او نیز چون هما روستا در جهانی دیگر، به دنبال «پرنده کوچک خوشبختی» دوید.
بازیگر مجموعه تلویزیونی «کارآگاه علوی» گفت: امروز عمدتا روی فیلمهای اجتماعی مانور میدهیم و در مورد سینمای ملی حرفی نمیزنیم؛ آیا تمام سینمای ملی فقر و بدبختی و زجر و دروغ و ریا و فساد است؟ اشکالی ندارد این فیلمها ساخته شود اما آیا همه سینمای ما همین است؟
به گزارش سینمای خانگی، احمد نجفی در گفت وگو با ایرنا و با بیان فعالیت های متاخر خود، اظهار داشت: در حال حاضر مشغول کاری نیستم و کارهایی خانوادگی در خرمشهر دارم اما برای کاری گفت وگو محور و یک سریال صحبت کرده ایم و منتظر هستیم ببینیم چه می شود؛ قبل از آن کاری برای شبکه ۵ داشتم که بد نبود و ایام عید پخش می شد.
بازیگر فیلم سینمایی دندان مار (مسعود کیمیایی ۱۳۶۸) در پاسخ به این پرسش که عناصر تشکیل دهنده و خاستگاه یک بازیگر چه چیزهایی است، اظهار داشت: استعداد، آموزش و تجربه همگی در بازیگرشدن یک آدم اهمیت دارند؛ زمانی هست که شما در ارتباط با اشخاص انتخاب می شوید و زمانی هست که کلاس و دوره ای دیده اید و در تئاتر کارکرده اید و به سینما آمده اید و تجربه ای دارید و زمانی هم شانس موثر است. شانس گاهی سهم بزرگی دارد چنانچه لازمه موفقیت این است که وقتی به کار رفتی کار خوب شود این که برخی کارها ناگهان گل می کند شانس است و قرار نیست هرکاری موفق شود و بدرخشد.
احمد نجفی
وی در توضیح ترکیبی که باعث موفقیت یک بازیگر و فیلمساز می شود، ادامه داد: در همین فقدان شانس است که کارگردانی که فیلمی را خوب ساخته و به موفقیت رسیده است می بینید که دو، سه کار بعدی اش اصلا موفقیتی به همراه ندارد و خوب نیست و استقبالی هم از آن نشده است. در نتیجه مجموعه ارتباطات، آموزش دیدن و خوش شانس بودن تعیین کننده است و این مجموعه در کنار چیزی قرار می گیرد که آن چیز استعداد، فهم و تجربه و خواندن است. این نیست که شانس داشته باشید تا همه چیز برایتان به سمت درست برود بلکه باید از کاری که به شما محول می شود به خوبی و بادقت مواظبت کنید که استمرار در حرکت بازیگری داشته باشید.
بازیگر فیلم سینمایی برخورد (سیروس الوند ۱۳۷۰) با تاکید بر مولفه هایی که هنرور و عاشق را به یک بازیگر بدل می سازد، تصریح کرد: تلاش و تلاش. باید بخوانند و بدانند تا موفق شوند؛ محکم و استوار باشند. سینما بطئی است و مانند لاکپشت بسیار حرکت کندی دارد. در نتیجه ناامید نشوند. ممکن است از یک سکانس شروع کنند و به یک نقش بزرگ برسند البته با توجه به این که چقدر کار را جدی گرفته باشند تا شرایط درخشش و رشد پیش بیاید و در همه دنیا هم همین است.
نجفی توضیح داد: اگر فیلم بارانداز نبود اصلا براندو ساخته می شد؟ اگر آن فیلم شکست می خورد براندو می توانست خودش را نشان دهد؟ شاید در فیلم های بعدی اتفاقی می افتاد. اما امثال براندو کسانی هستند که مدارس قدر سینمایی را طی کرده اند و همه آن نسل هم همینقدر بزرگ بودند که به شهرت رسیدند و کارشان درجه یک بوده است. این آدم ها در موسساتی چون اکتورز استودیو و تحت تعلیم آدمی چون ایسراییل لی استراسبِرگ بازیگری را آموخته بودند اما این ژن را داشتند که حتی روش بازیگری را تغییر بدهند.
** (اکتورز استودیو Actors Studio یک نهاد ویژهٔ هنرپیشگان حرفهای سینما، مدیران تئاتر و نمایشنامهنویسان در منهتن نیویورک است. این استودیو بیشتر برای ظرافت کار و روشهای آموزش هنرپیشگی، نامدار است. اکتورز استودیو را ۵ اکتبر ۱۹۴۷، الیا کازان، شریل کرافورد، رابرت لوئیس و آنا سوکولف، که به هنرپیشگان آموزش میدادند بنیاد نهادند. لی استراسبرگ نیز به آن پیوست و تا مرگش در ۱۷ فوریه ۱۹۸۲ عضو آن بود. در اکتورز استودیو، هنرپیشگان در محیطی خصوصی و بدون فشار نقشهای تجاری، در اجراهای خود دست به ریسک و آزمون میزنند).
** (ایسراییل لی استراسبِرگ Israel Lee Strasberg یکی از هنرپیشگان آمریکایی یهودیتبار و از کارگردانان، تهیهکنندگان و آموزگاران بازیگری بود. وی در ایالات متحده، به مهمترین پیشبرنده بازیگری متد معروف است؛ لی استراسبرگ، ۱۹۵۱ هنگامی که مدیر هنری اکتورز استودیو شد، بازیگری متد را در آمریکا تثبیت کرد. لی استراسبرگ با اثر پذیرفتن از استانیسلاوسکی و واقعگرایی خیالپردازی اوژن واختانگوف، اکتورز استودیو را کارخانهٔ بازیگرسازی عظیمی کرد که ثمرات و محصولات این کارخانه در نیمهٔ دوم سدهٔ بیستم اثرات زیادی داشتند).
احمد نجفی
بازیگر فیلم سینمایی توفان شن (جواد شمقدری ۱۳۷۵) بیان کرد: بعد از براندو تغییر ۱۰۰ درصدی در نحوه بازیگری به وجود می آید. مدارس بازیگری و علمی بودن این کار شناخته تر می شود و بسیاری با همین تجارب و دانش و کار کردن وارد این کار شدند و این گونه نبود که صرف شانس باشد؛ در نتیجه باید در طول زمان کارگردان و تهیه کننده و فیلمساز توان و استعداد تو را ببیند تا بهتر بتوانی کارت را پیش ببری.
نجفی در پاسخ به این سوال که اثر آموزشگاه های بازیگری در تربیت بازیگر را چه می بینند، گفت: زیاد با آنان آشنا نیستم؛ بعضا برای کار دعوت شده ام اما علاقه زیادی نداشته ام و فکر نمی کنم که بسیار حرفه ای بوده باشند. شاید دو، سه مورد خوب بود و کار شد مانند موسسه امین تارخ که کار او ایجازی برای بازیگری بود و عده زیادی را هم برای بازیگری کشف و کمک کردند که مسیر بهتر شود اما این که دیگران چه یاد می دهند و چگونه یاد می دهند و چه اندازه موثرند را نمی دانم.
بازیگر فیلم سینمایی سگکشی (بهرام بیضایی ۱۳۷۹) بیان کرد: نکته مثبت آموزشگاه بازیگری آقای تارخ این بود که اگر استعدادی را کشف می کردند آن را به تلویزیون و تهیه کنندگان معرفی می کردند و این شانس آدم ها را بالا می برد اما دیگران را نمی دانم؛ بعضا اسم من را می زنند بدون این که روح من خبر داشته باشد و من هیچ وقت در این موسسات نه تدریس کرده ام و نه حضور داشته ام.
وی یادآور شد: بازیگری رسوماتی دارد و صرف جلوی دوربین نیست؛ پشت صحنه هم هست و آدم ها باید روابط با همکاران را یاد بگیرند و اینها موضوعاتی است که در پیشرفت فرد اهمیت دارد و دقت نکردن به این موضوعات باعث عدم موفقیت می شود.
بازیگر مجموعه تلویزیونی کارآگاه (حسن هدایت ۱۳۷۴) در پاسخ به این پرسش که در کارنامه کاری کدام اثر را بیش از سایرین دوست دارد، گفت: زیاد به این موضوعات توجه نمی کنم و برای آن دلایل شخصی و خصوصی هم دارم. درگیر نمی شوم که در ذهنم بماند. خاطراتی که در ذهن دارم بسیار کم هستند. یکی، دو فیلم هستند که در زمان کار بسیار از آنها لذت بردم؛ یکی سگ کشی بیضایی بود و دیگری پناهنده ملاقلی پور و البته دندان مار کیمیایی (اثری که باعث حضور من به عنوان بازیگر در سینما شد) و این آثار در ژانرهای مختلف بود. برای بازی در دندان مار داشته هایی را با خودم همراه کرده بودم؛ داشته هایی چون نگاهی که به حاشیه جنگ داشتم چون بچه خرمشهر بودم و جنگ موضوعی بود که به آن حساس بودم و بدجور ذهنم را درگیر می کرد.
احمد نجفی در سریال معمای شاه (محمدرضا ورزی ۱۳۹۴)
نجفی گفت: با این آثار زندگی و کار کردم و از آنها لذت بردم و بیضایی، ملاقلی پور و کیمیایی خاطراتی از زندگی را برایم رقم زدند که دوستشان دارم.
بازیگر مجموعه تلویزیونی ولایت عشق (مهدی فخیم زاده ۱۳۷٩) در پاسخ به این پرسش که کیومرث پوراحمد را چگونه می شناخته است، گفت: پوراحمد را چندین بار دیده بودم و دوستش داشتم و حتی قرار بود قصه ای را به او بدهم که موزیکال بود؛ آن زمان داشت خواهران غریب را کار می کرد و خودش کار موسیقی را شروع کرده بود؛ قصه را بسیار دوست داشتم چون در ارتباط با کودکان و نوجوانان بود به او دادم و خواند؛ خوشش آمد و گفت که دوست داشتم کار کنیم اما درگیرم.
وی در توضیح این که نقش خاصی نیست که بخواهد بازی کند، گفت: دوست داشتم فیلم های متفاوت تری ببینم اما نقش متفاوت نه. به این فکر می کنم چه فیلمی میتواند خوب شود و سینما را چطور می توان بهتر کرد اما این که نقشی را بگیرم خیر چون فیزیک من به همه نقش ها نمی خورد و نقش باید منطبق با خصوصیات من باشد. برخی از فیلم ها را رد کرده ام چون دیده ام خدایی کار من نیست.
بازیگر مجموعه تلویزیونی کارآگاه علوی (حسن هدایت ۱۳۸۶) اظهار داشت: الان بیشتر دوست دارم فعالیت های صنفی را ببینم که متاسفانه نمی بینیم. فکر می کنم سینما در این شرایط نیاز به یک رنسانس دارد.
نجفی در نقش رزم آرا؛ معمای شاه
وی تاکید کرد: یعنی این سینما باید وسیع تر، داناتر، متنوع تر باشد؛ امروز عمدتا روی فیلم های اجتماعی مانور می دهیم و در مورد سینمای ملی حرفی نمی زنیم. آیا همه سینمای ملی همین است؟ فقر و بدبختی و زجر و دروغ و ریا و فساد؟ اشکالی ندارد این فیلم ها ساخته شود اما آیا همه سینمای ما همین است؟ پهلوان نداریم؟ قهرمان نداریم؟ اندیشه تاریخی فیلمسازی و رمان ها و قهرمانی هامان کجاست؟ شاید در سال یکی دو فیلم در مورد دفاع مقدس این موضوعات را نشان دهند اما عمومیت ندارد.
بازیگر مجموعه تلویزیونی سنجرخان (محمدحسین لطیفی ۱۴۰۱) گفت: چیزی به اسم سینمای ملی که کاراگاهی، پلیسی، کمدی خوب و اکشن باشد کم است و همه سینمای ما سینمای اجتماعی شده که زیاد نمی تواند دوام بیاورد کما این که نیاورد. امیدواریم ژانرهای مختلف تقویت شود و ما سینمایی چند بعدی را ببینیم. البته گاهی اوقات به دلیل حضور صنفی ام اعتراضاتی دارم و همیشه این مسئله را بازگو کرده ام اما سینمای ما تا حد زیادی دولتی است و چرخ آن از طریق سازمان ها یا آدم های وابسته به دولتی که وارد کار می شوند، می چرخد.
نجفی گفت: بسیاری از تهیه کنندگان قبلا در ارشاد بوده اند و وارد شده اند و ایرادی هم ندارد چنانچه برخی بسیار موفق بوده اند اما ایرادش این است که برای تولید آثارشان از این زَرّادخانه قوی یارانه استفاده شده است؟ که برای برخی شده است.
بازیگر مجموعه معمای شاه (محمدرضا ورزی ۱۳۹۴) خاطرنشان کرد: امیدوارم قول پرداخت کمک به صندوق پیشکسوتان و ۲۰ میلیاردی که جلوی دوربین ها گفته و ثبت شده است را عملی کنند.
نوروز ۱۴۰۲ در حالی از راه می رسد که جای خالی هنرمندان بسیاری پای سفره های هفت سین به چشم می خورد؛ زنده یاد امین تارخ یکی از همان هنرمندان است که سال های سال با عشق برای اعتلای فرهنگ و هنر این مرز و بوم تلاش کرده بود اما دست اجل مهلت بیشتری به وی نداد و او در مهرماه سال ۱۴۰۱ به علت سکته قلبی به دیار باقی شتافت. همزمان با سال نو ۲ تن چهره های شناخته شده سینمای کشور آقایان: علی قوی تن و ابراهیم وحیدزاده که سابقه همکاری با این هنرمند را داشتند از او برایمان گفتند.
به گزارش سینمای خانگی از سینماپرس، امین تارخ ۲۱ مرداد سال ۱۳۳۲ در شیراز به دنیا آمد. او در سال ۱۳۵۶ از دانشکدهٔ هنرهای نمایشی دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و تحصیلات تکمیلی خود را در سال ۱۳۶۳ با کسب مدرک فوق لیسانس در رشته مدیریت فرهنگی به پایان برد.
او در سال ۱۳۷۳ اولین مدرسه بازیگری را به نام کارگاه آزاد بازیگری در تهران تأسیس کرد که یکی از مؤسسات آموزش بازیگری سینما در ایران محسوب می شود. فارغ التحصیلان کارگاه آزاد بازیگری تا سال ۱۳۸۷، تعدادی از جوایز هنرپیشه برتر را به خود اختصاص داده اند. در سال ۱۳۷۹ این مؤسسه اقدام به برقراری ارتباط با سایر مدارس بین المللی آموزش بازیگری کرد و امین تارخ به مرکز فیلیندرز درامای استرالیای جنوبی دعوت شد. او دو سال با عنوان مدرس در این دانشگاه تدریس کرد. تارخ از سال ۱۳۷۶ به عنوان یکی از چهره های برتر احیای تئاتر ایران شناخته شد.
تارخ در سال ۱۳۶۳ با بازی در مجموعه تلویزیونی «بوعلی سینا» به نویسندگی و تدوین و کارگردانی مرحوم کیهان رهگذار به ایفای نقش پرداخت و به شهرت رسید. سریال تلویزیونی «اغما» یکی از سریال های به یادماندنی بود که امین تارخ در آن در نقش دکتر پژوهان به ایفای نقش پرداخت و یکی از بازی های خوب خود را به اجرا گذاشت. این سریال به کارگردانی سیروس مقدم و تهیه کنندگی رضا جودی که از شبکه اول سیما در ماه رمضان ۱۳۸۷ پخش شد. این سریال در نظر سنجی سایت صدا و سیما به عنوان محبوب ترین سریال تلویزیونی رمضانی شناخته شد.
«سربداران»، «شیخ مفید»، «آپارتمان»، «سفر سبز»، «معصومیت از دست رفته» و «جراحت» از دیگر سریالهای شاخص این بازیگر است که در خاطر بسیاری از علاقه مندانش ثبت شده است. از جمله آثار تارخ در سینمای ایران به «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی، «پرنده کوچک خوشبختی» به کارگردانی پوران درخشنده، «پاییزان» به کارگردانی رسول صدرعاملی، «سرب» مسعود کیمیایی، «مادر» به کارگردانی علی حاتمی، «مجسمه» ساخته ابراهیم وحیدزاده و «سارا» به کارگردانی داریوش مهرجویی میتوان اشاره کرد.
دو تن از اهالی هنر سینمای ایران آقایان: ابراهیم وحیدزاده و علی قوی تن همزمان با نوروز ۱۴۰۲ در فراق این هنرمند پیشکسوت سینمای کشور با سینماپرس گفتگو کردند و از او برایمان گفتند.
*****************
علی قوی تن کارگردان سینما درباره زنده یاد تارخ به سینماپرس گفت: سال ۱۳۷۴ زمانی که می خواستم فیلم «توطئه» را کلید بزنم ۲ کاندید برای نقش اول مردم فیلم داشتم که اولی زنده یاد خسرو شکیبایی بود و دومی امین تارخ؛ من در ابتدا به زنده یاد شکیبایی زنگ زدم اما ایشان سر فیلمبرداری بودند و ما هم به دلیل فقدان زمان کافی نمی توانستیم صبر کنیم تا کار ایشان به اتمام برسد و مجبور بودیم بر اساس شرایط فیلم را سریع تر کلید بزنیم و از همین رو من از زنده یاد تارخ دعوت کردم که برای ایفای نقش شخصیت اصلی فیلم ما را همراهی کنند و خوشبختانه این اتفاق رخ داد.
وی ادامه داد: دلیل آنکه من آقای تارخ را به عنوان کاندیدای دوم فیلم در نظر گرفته بودم این بود که خیلی از دور و بری های ما می گفتند ایشان کمی اخلاق شان تند است و خصوصیات خاصی دارند که ممکن است در زمان فیلمبرداری ما اذیت شویم اما در حین تولید پروژه متوجه شدم برخلاف اظهارات اطرافیان که بیشترشان در حوزه تهیه و تولید کار می کردند اخلاق آقای تارخ اصلاً چنین نیست و اتفاقاً بسیار خوش خلق، بی حاشیه و کاربلد هستند و همین باعث شد تا ما خیلی با هم رفیق بشویم. از آن زمان من متوجه شدم که هرگز نمی شود روی اخلاق و ویژگی های رفتاری آدم ها قضاوت کلی کرد.
قوی تن یادآور شد: با اینکه فیلم «توطئه» کار دشواری بود و ما نصف زمان فیلمبرداری مان شب ها بود اما زنده یاد تارخ با همه شرایط به راحتی کنار آمدند و خیلی انرژی خوبی هم صرف می کرد. من پیش از کار با زنده یاد تارخ تصور می کردم اخلاق و مرام را باید تنها در نسل هنرمندان شریفی چون زنده یادان انتظامی، رشیدی، کشاورز و… جستجو کرد چرا که آن ها انسان های بسیار بی ادعا و صبور و بردباری بودند اما وقتی آقای تارخ را دیدم و با ایشان کار کردم نظرم عوض شد و متوجه شدم در این نسل هم هستند هنرمندانی که مرام انسانی داشته باشند، صبر و حوصله کنند و تنها به مسائل مادی توجه نداشته باشند.
این کارگردان سینما با بیان اینکه زنده یاد تارخ در برابر جوانان بی تجربه خود را به رخ نمی کشیدند و سعی می کردند حرف های همه را بشنوند متذکر شد: زنده یاد تارخ بسیار آن تایم و منظم بود؛ همیشه به موقع سر صحنه حاضر می شد و هرگز به یاد ندارم که حتی اندکی حاشیه برای فیلم درست کرده باشد. او استادی بود که بقیه عوامل از او درس کار و زندگی می گرفتند درست برخلاف آنچه امروز در سینمای کشورمان شاهد هستیم که برخی جوانان از گرد راه نرسیده اول دنبال حاشیه سازی هستند و می خواهند حرکتی کنند که سر زبان ها بیفتند و فقط به هر وسیله ای می خواهند دیده شوند و خوب و بد بودن هیچ چیز برایشان اهمیتی ندارد.
ابراهیم وحیدزاده دیگر کارگردان سینما نیز در این باره به سینماپرس گفت: بنده آقای تارخ را از طریق سریال هایی که بازی کرده بود مثل سریال «سربداران» شناختم و وقتی خواستم «مجسمه» را بسازم فکر کردم آدمی که بتواند فیزیک مناسبی برای آن نقش داشته باشد و از پس آن نقش دشوار بربیاید را انتخاب کنم؛ در آن زمان به این فکر نمی کردم که آیا بازیگری که می خواهم او را انتخاب کنم باید سابقه بازی در فیلم کمدی داشته باشد یا نه؟ چرا که «مجسمه» کار کمدی موقعیت بود و نیازی نداشت که هنرپیشه کار اگزجره و عجیب غریب انجام دهد و همین که کسی حس طنز داشت برایم کافی بود.
وی ادامه داد: خوشبختانه ایشان این توانایی را داشت و ما همکاری خوب و صمیمانه ای با هم داشتیم و بعد از اینکه فیلم تمام شد این ارتباط دوستانه ما تا اواخر حیات ایشان ادامه داشت؛ امین تارخ انسان شریف و کاربلد بودی و علاوه بر بازیگری در تدریس هم بسیار موفق بود و باعث می شد که من وقتی می بینیم موقعیت های خوبی را برای آدم های دیگر فراهم می کند و آن ها از وی ممنون و متشکر هستند بسیار خرسند بشوم.