جشنواره فیلم فجر در ۶ دوره یعنی دورههای سیام تا سیوششم با رونق فیلمهای کمدی همراه بوده است. امسال و در پنجمین دهه از برگزاری جشنواره «صبحانه با زرافهها» یکی از فیلمهای کمدی مهمی است که کارگردان آن برای اولین بار با این عنوان در جشنواره حضور دارد و ترکیبی از بازیگران پرکار و پر طرفدار سینما را نیز گرد هم آورده است.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، تقابل فیلمهای کمدی و جشنواره فیلم فجر از اولین دوره تاکنون وجود داشته است. حضور فیلمهای کمدی در جشنواره اغلب با جنجالهایی از سوی منتقدین و صاحبان آثار همراه بوده که گاها به حذف آثار کمدی از لیست فیلم های حاضر در جشنواره نیز منجر شده است. با این همه در فهرست فیلم های حاضر در جشنواره فجر میتوان به فیلم های کمدی نیز اشاره کرد که فارغ از توجه هیات داوران، مخاطبان یا منتقدان را نیز با خود همراه کرده اند.
جشنواره فیلم فجر در اولین دوره میزبان حاجی واشنگتن بود. فیلمی که علاوه بر ژانر کمدی، تاریخی نیز بود و جز در جشنواره فیلم فجر اجازه نمایش پیدا نکرد. حاجی واشنگتن داستان اولین سفیر ایران در آمریکاست که با توجه به شرایط روز به جای آمریکا در ایتالیا تولید شد.
دومین دوره جشنواره با فیلم کمدی همراه نبود تا اینکه یدالله صمدی فیلم مردی که زیاد میدانست را به سومین دوره جشنواره رساند و برای این فیلم سیمرغ بهترین کارگردانی را از آن خود کرد. این فیلم داستان زندگی مرد کارمندی است که از زندگی خود ناراضی است و نخستین فیلم طنز پس از انقلاب به شمار میرود.
کفش های میرزا نوروز
در چهارمین دوره کفش های میرزا نوروز با بازی علی نصیریان از آن دسته فیلم های کمدی بود که با یک داستان ساده، صدها موقیعت کمیک خلق میکرد. داستان زندگی خیاطی که کفشهایش را دوست داشت و حاضر نبود با همه وصله پینهگی آنها را دور بیاندازد.
ساخته تحسین شده زنده یاد داریوش مهرجویی در پنجمین دوره جشنواره با دست خالی جشنواره را ترک کرد و اجاره نشین ها به جز صدابرداری این فیلم در هیچ کدام از هفت نامزدی جایزه نگرفت. فیلمی کمدی با محوریت زندگی آپارتمان نشینی که ترکیب بازیگرانش در اولین سالهای پس از انقلاب نسلی از کمدی پردازان را به سینمای ایران معرفی کرد. اکبرعبدی در کنار زنده یاد عزت الله انتظامی و حمیده خیر آبادی که هیچ کدام در جشنواره دیده نشدند.
دوره ششم نیز همانند دوره های قبل میزبان تنها یک فیلم کمدی بود. تحفه به کارگردانی ابراهیم وحیدزاده که یکی از پربازیگرترین فیلم های دهه ۶۰ محسوب میشود.
ناصرالدین شاه آکتور سینما
یک دهه پس از جشنواره فجر فیلمی کمدی در جشنواره حضور دارد که داستان آن مروری بر تاریخ ورود سینماتوگراف به ایران است. ناصرالدین شاه اکتور سینما فیلمی کمدی که رگههای فانتزی هم دارد همچنان از عزت الله انتظامی و اکبر عبدی به عنوان بازیگران پیش روی کمدی پس از انقلاب بهره میبرد. اتفاقی که این بار به نفع مخملباف میشود و انتظامی پس از ناکامی اجاره نشینها در این دوره لوح تقدیر دریافت میکند. به علاوه این فیلم در ۴ بخش فنی نیز برنده سیمرغ بلورین میشود.
چهاردهمین دوره جشنواره در مقایسه با ادوار گذشته رنگ و بوهای کمدی را بیشتر به خود گرفته است. فیلم آدم برفی همچنان با پیشتازی اکبر عبدی در ژانر کمدی و لیلی با من است که سیالیت طنز در سینمای دفاع مقدس با حفظ ارزشها و چارچوبهای آن را به رخ مخاطب میکشد. نقش آفرینی پرویز پرستویی در این فیلم برای اولین بار جنس کمدی به خود گرفته و از فضای فیلم های پیشین او فاصله گرفته است.
در این بین اما فیلمهایی بودند که یا از حضور در جشنواره فجر کنار گذاشته شدند یا خود را از حضور در جشنواره کنار کشیدند. فیلم مردی عوضی با نقش آفرینی پرویز پرستویی فیلمی درباره مردی دو زنه بود که موقعیتی کمدی را به واسطه موضوعی که هنوز آنچنان در سینما پررنگ نبود، برای مخاطب ایجاد کرده بود.
نقش آفرینی پرویز پرستویی در لیلی با من است باعث حضور او در فیلمی کمدی با همان محوریت قبلی شد. فیلمی که رگه های طنز را در انتقاد از شرایط مذهبی و سیاسی حاکم بر جامعه به کار برده بود و باعث خلق مارمولک به کارگردانی کمال تبریزی شد. این فیلم در بیستودومین دوره جشنواره فجر به نمایش در آمد و از جمله فیلمهای کمدی بود که با استقبال مخاطبان رو به رو شد و در نهایت دیپلم افتخار را برای پرستویی به ارمغان آورد.
مهمان مامان
در این دوره همچنین زنده یاد داریوش مهرجویی پس از موفقیت فیلمهای قبلی لیلا، سارا، درخت گلابی و.. در جشنواره فیلم فجر و همچنین اجاره نشینها به عنوان فیلمی کمدی، دومین اثر کمدی-خانوادگی خود یعنی مهمان مامان را راهی جشنواره کرد. فیلمی اقتباسی که برای اولین بار پس از از اولین دوره جایزه بهترین فیلم جشنواره را به عنوان یک فیلم کمدی از آن خود کرد.
سه سال بعد یعنی در دوره بیست و پنجم اولین فیلم از سه گانه اخراجیها به جشنواره راه پیدا کرد. فیلمی که در محوریت داستانی از لیلی با من است وام گرفته بود و به ادامه ساخت کمدیهای جنگی در سینمای ایران قوت میبخشید.
بیستوششمین جشنواره فیلم فجر فیلم دایره زنگی را که فیلمی کمدی بود کنار گذاشت و این دوره از جشنواره بدون فیلم کمدی برگزار شد.
رامبدجوان پس از ساخت سریالهای تلویزیونی در بیستونهمین دوره جشنواره فیلم فجر فیلمی کمدی را راهی جشنواره کرد که ثمره آن معرفی بیش از پیش ویشکا آسایش به عنوان یک بازیگر زن کمدی به سینمای ایران شد و سیمرغ بلورین را نیز برای او به ارمغان آورد.
دهه چهارم؛ دهه رونق کمدیها در فجر
با شروع چهارمین دهه از جشنواره فیلم فجر سیر ورود و حضور آثار کمدی در جشنواره بیشتر شد. در دوره سی ام ضد گلوله ساخته مصطفی کیایی در ادامه فیلمهایی که جنگ را برای موقعیتهای کمیک انتخاب کرده بودند، قرار گرفت و در جشنواره نیز با استقبال خوبی رو به رو شد. ضد گلوله از فیلم های کمدی بود که توانست دیپلم افتخار بهترین فیلم را بدست آورد و در ابتدای دهه چهارم جشنواره، رونق خوبی به بازار فیلم های کمدی در این فستیوال ببخشد.
خوابزدهها
در این دوره رضا عطاران نیز با فیلم خوابم میاد اولین تجربه کارگردانی خود را با فیلمی کمدی و دریافت سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی به سرانجام رساند. دو سال بعد و در دوره سی و دوم، رضا عطاران دوباره با دو فیلم کمدی در جشنواره حضور داشت. عطاران که در دوره پیشین، خود را به عنوان کارگردان فیلم سینمایی نیز ثابت کرده بود در این دوره با طبقه حساس و ردکارپت هم کارگردانی و هم بازیگری را همزمان تجربه کرد. در این دوره که فصل رونق بیشتر فیلم های کمدی بود دو فیلم خط ویژه و خواب زدهها با دو فضای متفاوت دیگر فیلمهای کمدی جشنواره را شامل میشدند.
صابر ابر که با دایره زنگی سینمای کمدی را تجربه کرده بود در سیوسومین دوره با فیلم من دیه گو مارادونا هستم در جشنواره حضور یافت. فیلمی کمدی که برخلاف رویه فیلمهای معمول کمدی پیش نمیرود و مسیر متفاوتی دارد. ایران برگر دیگر فیلم کمدی این دوره است که از گروه شلوغی از بازیگران همچون من دیهگو … استفاده میکند.
در دوره سی و چهارم بارکد در ادامه خط ویژه کمدی- اجتماعی با ترکیبی از بازیگرانی است که نسبت به خط ویژه محدودتر شدهاند. بارکد از جمله فیلم هایی بود که پس از جشنواره دچار حذف و سانسور بخشهایی از فیلم شد و مسئله سانسور را نیز به کشمکشهای میان فیلمهای کمدی و جشنواره فجر اضافه کرد. در این دوره زاپاس نیز دیگر فیلم حاضر در جشنواره بود.
گشتارشاد۲
فیلم های کمدی این دوره از جشنواره یعنی دوره سیوپنجم هر دو در ادامه موفقیتهای پیشین خود بودند. گشت ارشاد۲ به کارگردانی سعید سهیلی موفقیتهای گشت۱ را پشتوانه قرار داده بود و خوب، بد،جلف نیز نان شیمی خوب بین پژمان جمشیدی و سام درخشانی که در سریال ایجاد شده بود را میخورد.
مصادره به کارگردانی مهران احمدی و خجالت نکش دیگر فیلم های کمدی این دوره از جشنواره بودند که هر دو در کنار بار کمدی به نقد مساله ای اجتماعی میپرداختند. مصادره به وضعیت مهاجرین پس از انقلاب و خجالت نکش به فرزندآوری اشاره داشت. دوره سی و ششم میزبان این دو فیلم بود.
داستان زندگی یک نامزد انتخاباتی دوباره سیامک انصاری را با یک فیلم کمدی به سینماها برگرداند. در سیوهفتمین دوره جشنواره تنها یک فیلم کمدی با بازی سیامک انصاری حضور داشت. انصاری پس از ساعت پنج عصر و خرگیوش با زهرمار در نقش یک نامزد انتخاباتی ظاهر شد که با خانمی با بازی شبنم مقدمی به ماجراهای مختلفی برمیخورد.
در سالهای بعد تا هم اکنون دوباره روند حضور فیلمهای کمدی در جشنواره فیلم فجر کاهش پیدا کرده است. سیری که در دهه چهارم اوج گرفته بود در دهه اواخر آن به حضور تنها یک فیلم در جشنواره رسید که سالهای بعد خوب،بد،جلف۲ در جشنواره ۳۸، شیشلیک در جشنواره ۳۹ و شادروان در جشنواره ۴۰ این پازل را تکمیل میکنند.
صبحانه با زرافهها
جشنواره فیلم فجر در آستانه پنجمین دهه و در دوره چهل و یکم هیچ فیلم کمدی را در لیست فیلم های حاضر در سودای سیمرغ نداشت. به جز متروپل که رگه های طنز داشت فیلم دیگری در این دسته نمیگنجید. امسال اما سروش صحت برای اولین بار در جشنواره فیلم فجر در مقام کارگردان حضور دارد. پیش از این جهان با من برقص در جشنواره جهانی فیلم فجر حضور داشت. کمدی صبحانه با زرافه ها که ترکیب کاملی از بازیگران پر طرفدار این سال های سینمای ایران را گرد هم آورده، یکی از فیلمهای مهم کمدی جشنواره چهلودوم است که وزنه سنگین این ژانر همیشه مغفول را در جشنواره فیلم امسال بر دوش دارد.
خانه ۲۰۰ ساله امینی های قزوین به غیر از نوع معماری و ارزشی تاریخی خود، طی ۲ دهه گذشته مکانی برای فیلمبرداری و ساخت فیلم و سریال های مختلف و شاخص بوده، از ” ناصرالدین شاه آتور سینما” گرفته تا ساخت سریال”جیران” ، این خانه همچنین محلی برای آمد و شد شخصیت و بزرگان کشورهای مختلف تا بزرگترین فیلمسازان و هنرمندان کشور نیز بوده است.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، خانه (یا حسینیه) امینی های قزوین را بیشتر با تالارهای بزرگ و اُرُسی های بلند با شیشه های رنگارنگش می شناسند، ظهرها که نور از پشت این ارسی ها روی فرش های آن می تابد و رنگ های شیشه و فرش در هم می پیچد، زیباییش خیره کننده می شود.
سقف های گره چینی و دیوارهای گچ کاری و آیینه کاری شده این خانه یا همان حسینیه در نظر بسیاری از صاحبان فن در زمره یکی از زیباترین عمارت های ایران قرار داده است، حتی هنوز هم مراسم عزاداری در ماه های محرم، صفر و رمضان بعد از گذشت ۲۰۰ سال در این خانه برگزار می شود و این خاندان سفره داران بزرگی برای عزاداران شهر نیز محسوب می شوند.
عمارت امینی ها جدا از ریشه های فرهنگ، سنت، مذهب و معماری که با خود دارد، در هنر هفتم نیز نقش خاص و بسزایی داشته و طی ۲ دهه گذشته بستری مناسب برای ساخت و تولید آثار بزرگ تاریخی سینما و تلویزیون کشورمان نیز به شمار رفته است.
امینی ها، خاندان از تبار قزوین
آن گونه که مهدی نورمحمدی روایت می کند، خاندان امینی ها حدود ۲۰۰ سال پیش و در زمان جنگ های ایران و روس و همزمان با دوران پادشاهی فتحعلی شاه قاجار از تبریز به قزوین مهاجرت کرده و در این شهر ساکن می شوند.
این تاریخپژوه، سردودمان این خانواده را حاج عبداله امینی تبریزی می نامد و معتقد است: این خانواده با مهاجرت به قزوین، خاندان بزرگ و ریشه داری را تشکیل دادند و منشا خدمات ارزنده ای در این شهر شدند، از جمله خدمات این خاندان می توان به ساخت بناهایی مثل کاروانسرا، آب انبار و گرمابه جهت استفاده عموم مردم اشاره کرد.
به گفته وی، امینی ها که جزو خانواده های اعیان قزوین نیز محسوب می شدند با سرمایه کلان خود به قزوین آمدند و در این شهر به تجارت پرداختند، براساس اسناد تاریخی که از میرزاحسین خیاط باقیمانده، این خاندان در جریان دوره مشروطیت نیز نقش مهمی داشتند، حاج محمدعلی امینی، رییس انجمن ولایتی بود و وکیل التجار امینی در نهادهایی که پس از مشروطه تاسیس شد، فعالیت داشت.
خانه یا حسینیه؟
نورمحمدی، ساخت این عمارت را توسط حاج محمدرضا امینی و در دهه اول دوره سلطنت ناصرالدین شاه می داند و معتقد است: این خانه در ابتدا به صورت ۱۶ عمارت تو در تو و پیوسته به هم ساخته شد و مطابق اسناد تاریخی، برای ساخت این ۱۶ عمارت نیز حدود ۴۸ هزار تومان آن زمان هزینه شد که این رقم زیادی محسوب می شد.
این قزوین پژوه با اشاره به کتاب “سفرنامه ناصرالدین شاه” که در آن شاه در سفرش به قزوین از خاندان امینی ها و بناهای متعلق به آنان نام برده، از روایاتی می گوید که اشاره به تغییر کاربری این عمارت به حسینیه دارد و توضیح می دهد: داستانی هست که بر مبنای آن ناصرالدین شاه در سفرش به قزوین، از این عمارت خوشش می آید و چند دفعه هم می گوید “چه خانه خوبی داری حاج محمد رحیم”.
در آن زمان هم رسم بر این بود وقتی شاه از چیزی خوشش می آمد بایستی آن را به شاه پیشکش می کردند، اما مالک این خانه حرفی می زند که شاه از سخن خود صرف نظر می کند، او می گوید: “قربان این خانه صاحب دارد و صاحبش اباعبداله الحسین (ع) است” و منظورش هم این بوده که این خانه وقف حسینیه است.
نورمحمدی ادامه می دهد: از آن تاریخ به بعد لقب “حسینیه” به این عمارت مسکونی داده شد و هنوز هم در این خانه مراسم عزاداری برگزار می شود.
اهالی قزوین شاهدند که جمعیتی در حدود چند هزار نفر سالانه در مراسم عزاداری، در همین تالارهای بزرگ حضور دارند و ۲۰۰ سال است که خاندان امینی سفره داران این مراسم هستند.
منزلی برای ملک زاده خاتون
جدا از آنکه این عمارت ۲۰۰ ساله، یک بنای تاریخی مهم به حساب می آید، حدود ۲ دهه است که محلی برای خلق آثار تاریخی سینما و سریال و فیلم های تلویزیونی نیز شده است.
ابوالفضل برزگر، یکی از علاقه مندان به سینما است که لیست بلندی از فیلمهای ساخته شده در قزوین دارد، از او درباره آثاری می پرسیم که در خانه امینی ها فیلمبرداری شده که وی به اولین اثری که اشاره می کند، سریال “جیران” است.
اسماعیل عفیفه، تهیه کننده سریال جیران در گفت و گو با خبرنگار ایرنا این موضوع را تایید می کند و می گوید: ما برای فیلمبرداری بخش هایی از این سریال به قزوین سفر کردیم و این عمارت را به عنوان منزل خواهر شاه، یعنی “ملک زاده خانم” انتخاب کردیم که این نقش را در سریال غزل شاکری بازی کرد.
برزگر درباره حضورش در این خانه موقع فیلمبرداری سریال جیران توضیح داد: من موقع فیلمبرداری بخش هایی از این سریال در خانه امینی ها حضور داشتم، با آنکه قبلا هم به داخل خانه رفته بودم اما این بار وقتی وارد شدم همه چیز خیلی متفاوت بود. انگار وارد یک دوره تاریخی دیگر شده بودم.
وی این خانه را در زمان فیلمبرداری چنین توصیف کرد: قراول هایی روی پشت بام ها بودند و زنان و دختران با گریم و لباس های قاجاری در مجموعه رفت و آمد می کردند. دکورها یا حتی شمع هایی که موقع فیلمبرداری روشن می کردند کاملا فضا را تغییر داده بود و بیش از قبل با حس و حال این بنای تاریخی متناسب بود.
وی با اشاره به فضاسازی های صورت گرفته این سریال، اضافه کرد: روزی قرار بود سکانس شکنجه سیاوش در زیرزمین این مکان فیلمبرداری شود. زمانی که وارد شدم همه سرفه می کردند، کمی که گذشت فهمیدم برای روشن نگاه داشتن شعله های آتش در زیرزمین باید پارافین روی آن می ریختند و همین مساله باعث سرفه بازیگران شده بود.
برزگر به خوبی یاد دارد که سکانس شکنجه سیاوش آن قدر تکرار شد که او همه دیالوگ هایش را حفظ شده بود: هر بار کل سکانس برداشت می شد و در آخر به خاطر ایرادی مثل صدا یا انعکاس نور یا حس بازیگر و مسایلی از این دست، تمامی سکانس بایستی دوباره تکرار می شد و بین سکانس ها، همه با سرفه از زیرزمین بیرون می آمدند، نفس می گرفتند و دوباره به داخل زیرزمین بازمی گشتند.
برزگر ادامه داد: آخرین برداشت را که گرفتند، همه عوامل در حیاط عمارت مشغول استراحت شدند و شیر می خوردند، بعضی هم سیگار می کشیدند، وقتی همه مشغول گپ و صحبت بودند، حسن فتحی (کارگردان)، خودش خم می شد و ته سیگارها را از باغچه ها جمع می کرد.
برزگر از محبت عوامل این سریال نیز یاد کرد و گفت: یکی از روزهای فیلمبرداری شاهد بودم آقای فتحی از منشی صحنه خواست یک عروسک بخرد، وقتی منشی صحنه روز بعد عروسک را به او داد، فتحی آن را هدیه کرد به دختربچه کوچکی که با پدر و مادرش ساکن خانه ای کوچک در گوشه حیاط این عمارت بودند.
وی با اشاره به فیلم “چه کسی به سرهنگ شلیک کرد؟” به کارگردانی جواد اردکانی که در سال ۸۱ ساخته شده بود، پلان هایی از این فیلم در زیرزمین این عمارت فیلمبرداری شد، به خصوص که یک راه مخفی باریک این خانه که دو سر زیرزمین را به هم متصل می کند، که از آن مسیر در سکانس تعقیب و گریز استفاده می شود.
“رانده شدگان” مهربان بودند
این علاقه مند به سینما همچنین سکانس هایی از فیلم “رانده شده” را به خاطر دارد که در سال ۶۷ در حسینیه امینی های قزوین کار فیلمبرداری آن انجام شد.
برزگر، بازیگران این فیلم را به خوبی به خاطر دارد و در مورد “رضا رویگری” چنین می گوید: جوانی بسیار مهربان، شاد و باادب بود و ما شب ها دور هم جمع می شدیم، خوش و بش می کردیم و او نیز با همه بسیار خونگرم بود.
وی با بیان یک خاطره از ساخت این فیلم برایمان می گوید: یک شب در خانه یکی از دوستان، ناگهان رویگری زد زیر آواز، صاحبخانه نگران شد چون همسایه ای داشت که خیلی روی سر و صدا حساس بود، وسط آواز همسایه آمد و در زد و صاحب خانه هم با ترس و لرز رفت و در را باز کرد، همسایه گفته بود چه صدای خوبی از خانه شما می آید، می شود من هم بیایم داخل؟
حسن لطفی، فیلمنامه نویس و فیلم ساز قزوینی نیز از حضورش موقع فیلمبرداری این فیلم در خانه امینی ها خاطراتی دارد که برای ما چنین تعریف می کند: اولین فیلمی که خودم در پشت صحنه اش حضور داشتم، همین فیلم رانده شده، ساخته مرحوم جهانگیر جهانگیری بود که بازیگرانی مثل رضا رویگری، مرحوم جمشید مشایخی و مرجانه گلچین در آن هنرنمایی کردند.
وی از دیدار خود با بازیگرانی چون مرحوم مشایخی و مرجانه گلچین در آن روزها به خوبی یاد می کند.
لطفی که خود دستی هم بر قلم دارد، در زمان ساخت این فیلم گزارشی از آن در هفته نامه ولایت آن زمان (که اکنون روزنامه شده) نوشت و در این باره گفت: بنده در قسمتی از گزارشم حتی اعتراض کردم به اینکه موقع فیلمبرداری به سیاهی لشگرها غذای معمولی می دهند اما برای عوامل اصلی و بازیگران، غذای یک رستوران بهتر را تهیه می کنند.
این هنرمند با خنده ادامه می دهد: کارگردان فیلم از این گزارش خوشش نیامد و ناراحت شد، حتی گفت “اگر لطفی دوباره بیاید سر صحنه گردنش را می شکنم” و من هم دیگر سر صحنه فیلمبرداری آن فیلم نرفتم.
لطفی هم به خوبی یاد دارد که در این فیلم، از زیرزمین خانه امینی ها به عنوان زندان استفاده کرده بودند و اولین برخوردش با مرحوم مشایخی هم در همین زیرزمین بود.
وی این دیدار را چنین توصیف کرد: آن موقع من سن و سالی نداشتم و خیلی جوان بودم، اما مرحوم مشایخی طوری با من برخورد کرد که انگار سال هاست مرا می شناسد، انسان بسیار مطلعی بود و ادبیات کهن را به خوبی می شناخت و در این باره با هم گپ و گفت هم کردیم.
لطفی ادامه داد: چه آن موقع که اولین برخوردمان بود و چه بعدها که مرحوم مشایخی در فیلم مستند بنده حضور پیدا کردند و حتی بعدها که به خانه اش رفتم، همیشه او را آدمی بسیار صبور، خونگرم و مردمی دیدم.
در نهایت امینی ها انتخاب شد
لطفی در ادامه از فیلمبردای فیلم “ناصرالدین شاه، آکتور سینما” در خانه امینی ها و حضور در پشت صحنه یکی از سکانس های مهم این فیلم یاد کرد و گفت: سکانسی بود که در آن مرحوم عزت الله انتظامی نقشش در فیلم گاو را بازسازی کرده بود، در این صحنه نقش عزت الله انتظامی ترکیبی از نقش ناصرالدین شاه و “مش حسن” در فیلم گاو بود که انتظامی بازی بسیار تاثیرگذاری کرد و سکانس ماندگاری و جاودانی از خود برجای گذاشت.
وی با اشاره به این که مرحوم انتظامی حتی قبل از فیلمبرداری خیلی در نقشش فرو می رفت، توضیح داد: اصلا نمی شد با او حرف زد، کارگردان هم نمی خواست حس بازیگرش به هم بخورد، بنابراین اجازه نمی داد غیر از عوامل فیلم، فرد دیگری سر صحنه باشد.
لطفی که در آن سال ها، مدیر انجمن سینمای جوان قزوین نیز بود، خوب به خاطر دارد که برای انتخاب لوکیشن همراه کارگردان مکان های مختلفی را در قزوین بازدید کردند اما در نهایت کارگردان خانه امینی ها را برای فیلمبرداری انتخاب کردند.
“جنگجوی پیروز” و “دزد دوچرخه” در خانه امینی ها
وی در ادامه از فیلم “جنگجوی پیروز”، اثر مجتبی راعی نام برد که اکبر عبدی، مرحوم فردوس کاویانی و فاطمه گودرزی نقش های اصلی آن را برعهده داشتند.
لطفی ادامه داد: هنگام ساخت این فیلم به همراه دوستم، مهدی وثوق نیا، که اکنون از اساتید عکاسی نیز به شمار می روند سر صحنه فیلمبرداری رفتیم، سکانسی از فیلم بود که مرحوم کاویانی و عبدی با هم چالش داشتند و بگو و مگو می کردند، وقتی دیدم وثوق نیا دیگر عکسی نمی گیرد، موضوع را پیگیر شدم، دیدم دلخور بود و می گفت که آقای عبدی گفته عکس نگیرد، بنده نیز در مطلبی که در خصوص فیلمبرداری این فیلم نوشته بودم، این موضوع را هم بازتاب دادم.
وی خاطرنشان کرد: سردبیر وقت خواستند تا با آقای عبدی یک مصاحبه اختصاصی در خصوص این فیلم داشته باشم، وقتی مرا به ایشان معرفی کردند، اصلا انتظار نداشتم که وی مطلبم را قبلا در خصوص اجازه ندادن به عکاسی آقای وثوق نیا خوانده باشد و به همین منظور با من مصاحبه نکردند، اما بعدها رضایت دادند و این مرتبه با آقای شفیع خانی، یکی دیگر از عکاسان شهر قزوین برای مصاحبه سراغ ایشان رفتیم.
این پیشکسوت فیلمسازی، در ادامه با اشاره به ساخت فیلم خود با عنوان “دزد دوچرخه”، گفت: در سال ۶۹ فیلمی به نام “دزد دوچرخه” را در خانه امینی های قزوین ساختم که محل فیلمبرداری یکی از اتاق ها و قسمتی از حیاط همین خانه بود، فیلم که یک کار دانشجویی بود و امکانات زیادی هم برای ساخت آن نداشتیم، مثلا برای ایجاد رعد و برق مجبور بودیم از دستگاه جوش استفاده کنیم و فیلم را با امکانات اولیه ساختیم. ولی همه اینها و آن خانه برایم بعدها پر از خاطره شد.
وی با اشاره به اینکه قزوین از دیرباز به عنوان یکی از شهرهای تاریخی کشور شناخته شده و آثار فاخر و تاریخی نیز نیز در آن وجود دارد، تصریح کرد: اماکنی نظیر خانه امینی ها، با توجه به نزدیکی قزوین به پایتخت کشور، می تواند به عنوان لوکیشن مناسبی برای ساخت بسیاری از فیلم های تاریخی باشد.
خانه امینی های قزوین از دیرباز محلی مناسب برای استفاده برخی از صحنه های فیلم هایی نظیر “بانوی عمارت”، “کفش های میرزا نوروز” و بسیاری از سریال های تلویزیونی و فیلم های مستند بوده و هنور هم بسیاری از کارگردان ها ترجیح می دهند برای لوکیشن فیلم های خود از آن استفاده کنند.
سومین جشنواره فیلم دریای سرخ عربستان برگزیدگان امسال خود را اعلام کرد و فیلم «چمدان» از ایران برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه این رویداد سینمایی شد.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، فیلم کوتاه «چمدان» ساخته سامان حسین پور و آکو زند کریمی جایزه بهترین فیلم کوتاه جشنواره بین المللی دریای سرخ عربستان را دریافت کرد.
امسال جایزه بهترین فیلم سینمایی بخش رقابتی به «در شعله ها» ساخته ضرار کهن محصول پاکستان و کانادا رسید که نماینده سینمای پاکستان در اسکار فیلم بین المللی است.
در سایر بخشها، جایزه دوم بهترین فیلم به «جاسی عزیز» ساخته ترسم سینگ محصول مشترک هند/کانادا/آمریکا اعطا شد و فیلم «معلم» ساخته فرح نابولسی فلسطینی جایزه داوران و جایزه بهترین بازیگر مرد را برای صالح بکری دریافت کرد.
جایزه بهترین کارگردانی جشنواره هم به نصیب شوکیر خولیموف ازبکستانی برای فیلم «یکشنبه» رسید و مونا هوا جایزه بهترین بازیگر زن را برای فیلم «انشاالله پسر» ساخته امجد ال رشید اردنی به خود اختصاص داد.
امسال فیلم سینمایی «رکسانا» ساخته جدید پرویز شهبازی نماینده سینمای ایران در بخش مسابقه اصلی این رویداد سینمایی بود و «تایتانیک، نسخه مناسب خانواده های ایرانی» ساخته فرنوش صمدی و «چمدان» ساخته سامان حسین پور و آکو زند کریمی در بخش مسابقه فیلم های کوتاه حضور داشت.
همچنین فیلم سینمایی «کاپیتان» ساخته محمد حمزه ای و انیمیشن «سه بزغاله کونگپو» ساخته فرزاد دالوند و کیانوش دالوند محصول مشترک ایران و چین در بخش خانواده و کودکان و سریال «آکتور» به کارگردانی نیما جاویدی هم در بخش سریالهای این رویداد سینمایی به نمایش گذاشته شد.
همچنین فیلم «آخرین برف» به کارگرانی امیرحسین عسگری نیز در بخش فیلمهای محبوب جشنواره دریای سرخ به روی پرده رفت.
پیکر زنده یاد پروانه معصومی صبح امروز با حضور جمعی از هنرمندان سینما و تلویزیون در امامزاده ابوطالب تهران تشییع شد.
به گزارش رسانه سینمای خانگی از ایرنا، پیکر زندهیاد پروانه معصومی بازیگر سینما و تلویزیون صبح امروز – چهارشنبه-هشتم آذرماه- در امامزاده ابوطالب تهران با حضور جمعی از هنرمندان و چهره های مطرح سینما و تلویزیون برگزار شد. در این مراسم جمعی از هنرمندان حضور داشتند.
این بازیگر ظهر ششم آذرماه به علت عارضه ریوی در ۷۹ سالگی درگذشت. روز گذشته در شهر رشت که محل سکونت این بازیگر بود، مراسمی به پاس سالهای فعالیت هنری و احترام به این بازیگر برگزار شد. پیکر این بازیگر برای تشییع به تهران منتقل شد.
پروانه معصومی متولد ۱۱ اسفند ۱۳۲۳ بود. او تحصیلاتش را در دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه ملی ایران به پایان رساند. معصومی برای نقشآفرینی در «گلهای داوودی» (۱۳۶۳)، «جهیزیهای برای رباب» و «شکوه زندگی» (هر دو در ۱۳۶۶) برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم فجر شد.
سریال کوچک جنگلی به کارگردانی بهروز افخمی در سال ۶۶ اولین تجربه بازیگر پروانه معصومی در دنیای تلویزیون است که در نقش جواهر در این سریال ایفای نقش کرد اما بازی در سریال امام علی (ع) نقطه عطفی در کارنامه بازیگری او بود.
معکوس/ جانان/ ترانه شرقی/ فیلم شاهزاده ایرانی/ وعده دیدار /مسافر ری/ یوسف پیامبر/ سفر به هیدالو /تنگنا / ناصرالدین شاه آکتور سینما / تماس/ سال های خاکستری/ طوبی/ تحفه ها/ جهیزیه ای برای رباب/خارج از محدوده/ شکوه زندگی/ شناسایی/ ترنج/ چمدان/ ملاقات/ ناخدا خورشید/ جستجو در شهر/آشیانه مهر /تاتوره/ راه دوم / گل های داوودی/ کلاغ از جمله آثار سینمایی مرحوم معصومی در طول دوران فعالیت کاری است.
مرحوم معصومی همچنین در سریال های امام علی(ع)، مینو، یوسف پیامبر، تا صبح، نشانی، باران عشق، مثل هیچ کس، پلیس جوان، دریاییها، ملکوت و کوچک جنگلی ایفای نقش کرده بود.
سریال یوسف پیامبر با بازی آن مرحومه شب ها از شبکه آی فیلم در حال پخش است.
پروانه معصومی برای فرار از مصائب زندگی شهری نزدیک به ۳۰ سال پیش عزم مهاجرت به یکی از روستاهای استان گیلان به نام «طاهرگوراب» را کرد و تجربهای خاص از زندگی را در اطراف شهرستان صومعهسرا و محصور در کوههای جنگلی سربهفلککشیده و با شکوه برای خودش رقم زد و مشغول پرورش گلوگیاه و باغبانی شد.
در پی درگذشت پروانه معصومی هنرمند مطرح و نام آشنای سینما و تلویزیون رئیس سازمان سینمایی پیامی منتشر کرد.
به گزارش سینمای خانگی از اداره کل روابط عمومی سازمان سینمایی، متن پیام تسلیت محمد خزاعی رئیس سازمان سینمایی به این شرح است: درگذشت هنرمند فرهیخته، بانو پروانه معصومی باعث تالم و تاثر بسیار شد. زندهیاد معصومی طی چندین دهه حضور بیوقفه و تاثیرگذار در سینما وتلویزیون در آثار ماندگار بسیاری به ایفای نقش پرداخت و موفق به خلق شخصیتهای جذاب و متفاوتی شد که در حافظه تاریخی مردم خواهد ماند.
او، از پیشکسوتان هنر اصیل و شریف؛ و بازیگری متعهد و اخلاقگرایی بود که هنرش را برای جامعه و مردم به خدمت گرفت و بی تردید، سهم بسزایی در تولید تعدادی از آثار درخشان سینمای بعد از انقلاب داشت.
زندهیاد معصومی نماینده چهره با وقار بازیگری زن در سینمای بعد از انقلاب بود که در بسیاری از آثار شاخصه های مختلف یک زن مسلمان را به نمایش گذاشت.
اینجانب ضمن همدردی با خانواده آن مرحومه و جامعه هنری از خداوند منان برای آن مرحومه رحمت واسعه و غفران الهی مسالت دارم .
گفتنی است زنده یاد پروانه معصومی در آثار مختلفی چون گلهای داوودی ، راه دوم، ناخدا خورشید، ترنج، جهیزیه ای برای رباب، تحفه ها، سالهای خاکستر، مسافر ری، وعده دیدار و سریال های امام علی(ع)، کوچک جنگلی، پلیس جوان ، یوسف پیامبر ، ملکوت و … ایفای نقش کرده است.
پروانه معصومی بازیگر تئاتر، سینما و تلوزیون که در بیمارستان بستری بود امروز ۶ آذرماه درگذشت. نعیمه نظام دوست بازیگر تلویزیون و سینما با انتشار پستی در صفحه خود خبر درگذشت این بازیگر را اعلام کرد.
پروانه معصومی متولد ۱۱ اسفند ۱۳۲۳ بود. او تحصیلاتش را در دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه ملی ایران به پایان رساند. معصومی برای نقشآفرینی در گلهای داوودی (۱۳۶۳)، جهیزیهای برای رباب و شکوه زندگی (هر دو در ۱۳۶۶) برندهٔ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم فجر شد.
سریال کوچک جنگلی به کارگردانی بهروز افخمی در سال ۶۶ اولین تجربه بازیگر پروانه معصومی در دنیای تلویزیون است که در نقش جواهر در این سریال ایفای نقش کرد اما بازی در سریال امام علی (ع) نقطه عطفی در کارنامه بازیگری او بود.
معکوس/ جانان/ ترانه شرقی/ فیلم شاهزاده ایرانی/ وعده دیدار /مسافر ری/ یوسف پیامبر/ سفر به هیدالو /تنگنا / ناصرالدین شاه آکتور سینما / تماس/ سال های خاکستری/ طوبی/ تحفه ها/ جهیزیه ای برای رباب/خارج از محدوده/ شکوه زندگی/ شناسایی/ ترنج/ چمدان/ ملاقات/ ناخدا خورشید/ جستجو در شهر/آشیانه مهر /تاتوره/ راه دوم / گل های داوودی/ کلاغ از جمله آثار سینمایی مرحوم معصومی در طول دوران فعالیت کاری است.
مرحوم معصومی همچنین در سریال های امام علی(ع)، مینو، یوسف پیامبر، تا صبح، نشانی، باران عشق، مثل هیچ کس، پلیس جوان، دریاییها، ملکوت و کوچک جنگلی ایفای نقش کرده بود.
پروانه معصومی در حالی امروز ۶ آذر ماه از دنیا رفت که بسیاری از همکاران و آشنایانش ناباورانه این خبر را شنیدند، بخصوص آنکه خیلیها از بیماری او اطلاعی نداشتند. معصومی معتقد بود خیلی از بازیگرها دوست ندارند کسی بیماریشان را بداند و خودش هم اینطور دوستانش را بهتزده کرد.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، پروانه معصومی بازیگر سینما و تلویزیون متولد سال ۱۳۲۳ در تهران بود که از دهه ۵۰ خورشیدی وارد سینما شد. او در طول سالها فعالیتش در سینما، یک بار سیمرغ بلورین بهترین نقش اول را برای بازی در فیلم «گلهای داودی» رسول صدرعاملی گرفت و چند سال بعد لوح زرین جشنواره فجر را برای بازی در نقش اول فیلم «جهیزیهای برای رباب» گرفت.
معصومی تحصیلات خود را در رشته زبانهای خارجی به پایان برده بود و در رشته حقوق سیاسی نیز تحصیلاتش را ناتمام گذاشت. وی فعالیت خود را از سال ۱۳۵۱ با بازی در فیلم «بیتا» ساخته هژیر داریوش آغاز کرد و این فعالیت را چند سال قبل ادامه داد.
آخرین فیلم او در سینما «معکوس» به کارگردانی پولاد کیمیایی بود و این شبها هم سریال «یوسف پیامبر» با بازی او در حال پخش از تلویزیون است.
نقشهای معصومی در فیلمهای قبل از انقلاب اسلامی در تقابل آشکار با زنان فیلم فارسی بود و با آنها جایگاه ویژهای در فیلمهای روشنفکری ایجاد کرد. او همچنین اولین بازیگر بعد از انقلاب اسلامی است که جایزه بازیگری بهترین زن را دریافت کرد.
این بازیگر در سال ۱۳۸۴ در گفتوگویی تفصیلی با خبرنگار ایسنا در مکان این خبرگزاری حاضر شد و از فیلمها و خاطرات خود سخن گفت.
با درگذشت پروانه معصومی (سهشنبه ۶ آذر) مشروح این مصاحبه که توسط مسعود نجفی انجام شده است، پس از ۱۸ سال بازنشر میشود.
شروع بازیگری با «بیتا»
اواخر سال ۵۰ بود که آقای هژیر داریوش به دلیل دوستیشان با شوهر من و نزدیک بودن منزلشان با ما و همچنین دوستی خانوادگی که با آقای بهارلو داشتیم برای بازی در این فیلم (بیتا) از من دعوت کردند و گفتند سه، چهار جلسه بیشتر طول نمیکشد و من هم دیدم که تقریبا لوکشین کار نزدیک به خانه خودم است و سه روز کاری قرار بود باشد که قبول کردم و چون حرفهای نبودم و سینما را نمیشناختم، وقتی کار چهار روز شد گفتم نمیآیم و بعد دیدم حتما باید بروم. من این فیلم را تازه ۱۰ سال پیش (۱۳۷۴) دیدم و معتقدم میان فیلمهای آن زمان کار خوبی بود و بسیاری از آدمهای تحصیلکرده مثل خود آقای داریوش و هوشنگ کاووسی در این فیلم حضور داشتند. از میان بازیگران فیلم نام آقای انتظامی را شنیده بودم و خانم (فائقه) آتشین را هم قبل از اینکه از ایران بروم به خاطر اجرای برنامههایشان دیده بودم.
«رگبار»
شوهر من عکاس تبلیغاتی بود، آقای بیضایی عکسی از من برای تبلیغ یک کالا دیده بودند که باعث شد توسط آقای احمد رضا احمدی برای بازی در نقش عاطفه (رگبار) به من پیشنهاد شود. من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدهام و دورهای وارد سینما شدم که این کار خیلی خوشایند نبود به همین جهت اصلا قصد بازیگری نداشتم. آقای احمدی هم وقتی قصه «رگبار» را برای من تعریف کردند، برایم فرق نمیکرد که قصه چه باشد چون اصلا سینمای آن دوره را ندیده بودم و نمیدیدم.
میدانستم بازیگر شدنم با مخالفتهای وحشتناک خانوادهام مواجه خواهد شد. من آن موقع به همراه همسرم تازه از آلمان برگشته بودم و هیچ آشنایی با مقولات هنری ایران نداشتم. آقای بیضایی خودشان قصه را برای من تعریف کردند و من حتی ایشان را هم نمیشناختم. فیلمنامه را گرفتم و خواندم، آقای بیضایی گفتند چقدر میگیری تا این فیلم را بازی کنی؟ من هم بدون اینکه بدانم دستمزدها چقدر است مبلغی را گفتم، ایشان گفتند: این مبلغی که شما گفتید میدونید دستمزد کی است؟ گفتم: نه. گفت: این مبلغ را خانم آتشین میگیرد و بازی میکند. گفتم: من اینقدر میگیرم و بازی میکنم، اگر هم نمیخواهید بازی نمیکنم. گفتند: با یک سکانس شروع میکنیم که اگر قبول شدید پول را به شما میدهیم و با سکانس فوقالعاده مشکلی شروع کردند. صحنهای که عاطفه وارد مدرسه میشود و آقای حکمتی را جای مدیر میگیرد و شروع میکند به شکایت کردن از آقای حکمتی این صحنه گرفته شد و بیضایی چهار پنج روز بعد رضایت خودش را اعلام کرد و گفت: بعد از کار دستمزد شما را میدهیم.
«رگبار» پشت صحنه سالم و خیلی بیریایی داشت و میتوانم بگویم این فیلم در نهایت فقر و صمیمت فوقالعاده خاصی ساخته شد و معتقدم آن صمیمیت به آن طرف دوربین هم منتقل شد. خود من فیلم «رگبار» را فوقالعاده دوست دارم و خوشحال هستم که در این فیلم بازی کردم. شاید بیشترین عاملی که در این فیلم به من کمک کرد حضور آقای پرویز فنیزاده در نقش مقابلم بود. آقای فنیزاده آن موقع بیشتر در تئاتر کار میکردند و نوع بازی و رفتارشان طوری بود که من با ایشان خیلی راحت بودم با توجه به اینکه هیچ راهنمایی هم برای بازی من از سوی آقای بیضایی صورت نمیگرفت. البته بعد از اینکه فیلم تمام شد از ایشان علت عدم راهنماییشان را پرسیدم که گفتند همین خجالت تو جلوی دوربین برای من کافی بود و دیدم واقعا حق داشتند و آن خجالتی که از دوربین و محیط داشتم نقشم را خیلی طبیعی کرد. به هر حال «رگبار» فیلم پر سر و صدایی شد و جوایزی را هم در جشنوارههای داخلی و خارجی کسب کرد و برای من هم خیلی مهم بود که در این فیلم حضور پیدا کردم. البته فیلم اکران موفقی نداشت و فقط یک دوره در زمان اکرانش در سینما «بلوار» که دانشجوها و تیپهای تحصیل کرده به آنجا میرفتند، خیلی شلوغ شده بود و بیشتر از تمام زمانی که در سینماهای دیگر روی اکران بود درآمد داشت، من هنوز این فیلم را از همه فیلمهایم بیشتر دوست دارم.
گویندگی در «شهر قصه»
در سال ۱۳۵۲ و بعد از فیلم «رگبار» برای من خیلی عجیب بود که برای گویندگی این فیلم انتخاب شوم. چون هنگام اجرای این تئاتر که یک سال طول کشید خانم مفید گوینده این نمایش بود و بعد که آقای منوچهر انور داشتتند این فیلم را میساختند این کار را به من پیشنهاد کردند و وقتی هم که راجع به عدم استفاده از خانم مفید پرسیدم، گفتند میخواهند از یک آدم جدید استفاده کنند. «شهر قصه» کار سادهای بود و زیباییاش فقط برای من این بود که توانستم در مدت ۳۰ روز ارگ بم را بگردم و گرنه تجربه خاصی برایم نداشت. این فیلم هم با توجه به اینکه از تئاترش خیلی استقبال شده بود در سینما موفق نبود و آنطور که شنیدم فقط یک سانس دو سه روزی در سینما تخت جمشید آن زمان روی پرده بود.
«غریبه و مه»
این فیلم هم بعد از «رگبار» از سوی آقای بیضایی به من پیشنهاد شد که بیش از یک سال هم زمان ساختنش طول کشید. ۶ ماه منتظر زمان بودیم و ۶ ماهی هم صرف فیلمبرداری شد. بین دو فیلم «رگبار» و «غریبه و مه» پیشنهادات زیادی به من شد که من به خاطر اینکه قصد کار در سینما را نداشتم قبول نمیکردم اما بعد از «رگبار» متوجه شدم که جنس دیگری از سینما به وسیله بهرام بیضایی شروع شده است و با «غریبه و مه» دارد ادامه پیدا میکند. وقتی «رگبار» را بازی کردم، فکر کردم اولین و آخرین فیلمی است که بازی میکنم چون به هیچ وجه دلم نمیخواست در کار سینما باشم اما بعد از «غریبه و مه» دیگر هدف داشتم و هدفمند جلو میرفتم. حالا خانمی وارد سینما شده که فیلمی را بازی کرده و موفق بوده و پیشنهادات فراوانی هم داشته است و هر کاری را قبول نکرده یعنی با پول کسی نتوانست مرا بخرد. بنابراین من هدفی داشتم و هدفم این بود که بگویم آدم میتواند در سینما باشد و زندگی خصوصی خودش را هم داشته باشد و خیلی هم مورد احترام مردم قرار گیرد و خوشحال هستم با همان راه هم پیش رفتم.
«غریبه و مه» هم در گیشه موفق نبود. در سینما تک فرانسه هم که فیلم را دیدم همانطور که در سالن نشسته بودم میدیدم که مردم دولا دولا از سالن خارج میشوند و فکر میکردم ایرانیهای مقیم فرانسه هستند. بعد که فیلم تمام شد دیدم حدود ۳۰ ایرانی باقی ماندهاند و خارجیها رفتهاند بنابراین این فیلم زبانش جوری بود که در آن زمان فرنگیها را نتوانست جذب کند. من خاطره جالبی هم از این فیلم دارم. تالار وحدت فیلم را نمایش میداد و خیلی دلم میخواست ببینم فیلم چگونه شده است. آقای بیضایی خیلی اصرار داشتند که در سالن بنیشینم اما من گفتم، وقتی در سالن بنشینم بعد که فیلم تمام میشود همه من را نشان میدهند و خوشم نمیآید. گفت خب من میگویم در اتاق آپارات بنشینی. موقعی که سالن تاریک شد به اتاق آپارات رفتم و پشت خانم و آقایی که جزو مهمانان خاص بودند نشستم. آنها به قدری به فیلم فحش دادند که خیلی دلم میخواست به آنها بگویم شما که اینقدر عصبی هستید چرا بیرون نمیروید، اما اگر اینکار را می کردم آنها مرا میشناختند، پس تا آخر با فحشهای آنها فیلم را دیدم. صداهای فیلم خیلی زیاد بود و این یکی از دلایلی بود که آقای بیضایی وقتی که من از فرانسه برگشتم تصمیم گرفتند تا فیلم را صداگذاری مجدد با صدای خودمان کند و من به اتفاق آقای شجاعزاده ۱۰ روزی تمرین کردیم ولی در نهایت به خاطر اینکه صدای من از چهره روی پرده جوانتر بود، فیلم با همان صدای قبلی باقی ماند. مدیر دوبلاژ علیرغم علاقه من قبول نکرد که صحبت کنم و خانم ژاله کاظمی به جای من حرف زد. فریادها و صداهای زیاد فیلم هم با دوبله مجدد درست شد.
روایتی از حضور در تئاتر
نمایش «جنایت و مکافات» به کارگردانی دکتر رفیعی تنها تجربه من در تئاتر است که سال ۵۶ در تئاتر شهر اجرا شد. این کار تجربه خیلی بدی برای من بود و به خاطر همین دیگر تئاتر کار نکردم. حس می کردم همه فکر میکنند یک نفر از سینما به جمعشان اضافه شده و میخواهد جای آنها را بگیرد.
«کلاغ» و آخرین تجربه با بیضایی
بیضایی با ساخت «کلاغ» در سال ۵۶ در حقیقت میخواست برخلاف فیلمهای قبلیاش فیلمی برای گیشه بسازد که فروش کند ولی متاسفانه موفق نشد. به نظر من عامل مهمی که وجود داشت این بود که فیلمنامه کلاغ برای عصمت صفوی نوشته شده بود. به نوعی زندگی خود ایشان بود اما وقتی که میخواستیم کار کنیم ایشان فوت کردند و به ناچار بازیگر فیلم عوض شد و تمام قصه روی شخصیت آسیه منتقل شد. نقشی هم که خانم آنیک آن را بازی میکرد چون تواناییاش اندازه خانم صفوی نبود، به همین جهت نتیجه کار خیلی فرق کرد. ولی من فیلم «کلاغ» را خیلی دوست دارم. در واقع به هر سه فیلمی که با بیضایی کار کردهام علاقمندم و هر کدام را به نوعی دوست دارم. «رگبار» به خاطر ساده بودن و صداقتش، «غریبه ومه» و «کلاغ» به خاطر اینکه تاریخی از زندگی من هستند و این مسئله که همیشه آدم به دنبال گذشتهاش میگردد و میخواهد یک جوری به آن دسترسی داشته باشد، برایم جذابیت دارد.
بعد از انقلاب اسلامی
بعد از فیلم «کلاغ» و در واقع قبل از انقلاب اسلامی من به فرانسه رفتم و بعد از بازگشتم در سال ۱۳۶۳ در فیلمی به نام «راه دوم» حضور پیدا کردم که فیلم فوقالعاده بدی با قصه فوقالعاده خوبی بود. متاسفانه من حق ندارم اسم نویسنده فیلم را بگویم، ظاهرا اسم نویسنده به عنوان اسم کارگردان ذکر شده است. همان زمان هم که سناریو را خواندم، به نظر قصه خیلی قشنگی آمد که به یکی از نویسندههای خیلی خوب کشورمان تعلق داشت که به خاطر اینکه تجربه اول کارگردانش بود در اجرا خوب درنیامد. در این فیلم آقای ناصر طهماسب نقش مقابل من را بازی میکردند. من فیلم «راه دوم» را شروع کار زن در سینمای بعد از انقلاب میدانم، تا قبل از آن زنها به عنوان یک مشت سیاهی که میروند و میآیند در فیلمها حضور داشتند اما در این فیلم زن به عنوان فردی بود که وجود داشت.
«گلهای داوودی» و اولین سیمرغ بازیگر زن
وقتی فیلمنامه «گلهای داوودی» را خواندم از آن خوشم آمد. نواقصی در فیلمنامه وجود داشت که قرار شد برطرف شود و یک مقدار هم مشکل گریم داشتیم چون حتما چهره من باید کمی پیرتر میشد تا داشتن پسری هم سن آقای امکانیان به چهرهام بخورد. خوشبختانه با آقای صدرعاملی میتوانستم کنار بیایم؛ مثلا صحنهای بود که باید به زندان میرفتم و خبر مرگ شوهرم را میشنیدم. در فیلمنامه نوشته بود زن جیغ میکشد و خودش را به زمین میاندازد و توی سرش میزند و کارهایی میکند که به نظر من در شخصیت آن زن نبود. زنی که ۲۲ سال بچهاش را بیسر و صدا بزرگ کرده و همیشه انتظار شوهرش را کشیده این کارها به او نمیخورد. گفتم این جوری نمیتوانم. اتفاقا نویسنده فیلمنامه هم در آنجا حضور داشتند که من ایشان را نمیشناختم.
آقای صدرعاملی گفت، شما چطور میبینید؟ گفتم من این زن را میبینم که سکوت محض بکند و از درون خراب شود. این تظاهر کمی عامیانه و کولیوار است که به این زن نمیخورد. گفتم، آن چیزی که شما میخواهید بازی کردنش برای من خیلی راحتتر از چیزی است که خودم میگویم اما آنچه که میخواهید با من ارتباط برقرار نمیکند. البته ایشان نمیدانستند من قبلا در همان جا چنین صحنهای را دیده بودم چون پدر من در همان سلول و همان جا در زندان قصر زندانی بود. حدود بیست و شش سالم بود به همراه مادرم به ملاقاتش رفته بودیم. پدرم آن روز حالش خیلی بد بود و تعریف میکرد شب گذشته یک پسر ۲۰ ساله دانشجو را آوردند و آنقدر او را زده بودند که جفت کلیههایش خونریزی کرده بود و من تمام صبح بالای سرش بودم. مادرم در حین صحبت پدرم توجه او را به سرباز پشت سرش جلب میکرد که حرفهایش را گوش میکرد اما پدرم آنقدر منقلب بود که نمیتوانست ادامه ندهد و گفت: وقتی صبح بالای سرش رفتم بغلش کردم و یک جرعه شیر به او دادم که تمام کرد. پدرم خیلی ناراحت بود و بیشتر از آن نتوانست صحبت کند. جلسه بعد که به ملاقات پدرم رفتیم دیگر پدری وجود نداشت یعنی آمدند گفتند نیست. من آن چیزی که دیدم مادرم بود فقط خیلی آرام گفت، نیست؟ گفتند هر چه پیج میکنیم نمیآید. مادرم خیلی یواش دستش را به دیوار گرفت و آرام روی یکی از نیمکتها نشست و فقط نگاه کرد، چون بچههایش همراهش بودند هیچ جوری نمیخواست خودش را بشکند. آن صحنه «گلهای داوودی» عینا یادآور آن روز بود. پدرم وجود نداشت و منتظر بودیم که بگویند جسدش را به فلان جا بردهایم.
نویسنده کار به من گفت، شما اینقدر به بازیگری خودتان اطمینان دارید که میتوانید در سکوت هم این نقش را ایفا کنید؟ گفتم نه، به بازیگری خودم هیچ اطمینانی ندارم و هیچ خودبینی هم ندارم که بگویم بازیگر خوبی هستم که بتوانم این کار را بکنم ولی احساس میکنم که این درستتر است. البته دلیلش را نگفتم که چرا این درستتر است. آقای صدرعاملی هم وقتی دیدند ایشان مقاومت میکنند و همان نوشتههای خودشان را میخواهند گفتند دو برداشت میگیریم؛ یکی آنکه خانم معصومی میگویند و یکی آنکه شما میگویید. ولی اول صحنه خانم معصومی را میگیریم. مدیر فیلمبرداری کار، آقای ملکزاده بودند پلان به این صورت بود که وقتی آقای مشایخی میگوید شوهر شما مُرد کرین یکدفعه پایین میآید، مثل اینکه دنیا یکدفعه روی سرم خراب میشود و من برگشتم و فقط دوربین را حس کردم. زیر چشمم شدیدا شروع به پریدن کرده بود و نمیتوانستم کنترلش کنم. امیدوار بودم توی دوربین دیده نشود فقط صدای آقای صدرعاملی را میشنیدم که میگفت از دست نده خانم معصومی دنبالش کن، تعقیبش کن، کرین با من میآمد از در بیرون میرفتم و همه جا با من بود. من همیشه ممنون آقای صدرعاملی هستم که صحنه را متوقف نکرد چون معتقدم آن لحظه فقط یک بار اتفاق میافتد. با همان یک برداشت کار تمام شد و دیگر صحنه مورد نظر نویسنده گرفته نشد. در واقع این فیلم اولین کار من بود که با استقبال تماشاگر مواجه شد. قصه پرسوز و مردمپسندی داشت. من برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر زن سومین جشنواره فیلم فجر را دریافت کردم که اولین دورهای بود که به بازیگران زن جایزه تعلق میگرفت.
ماجرای سیمرغ جشنواره فجر
گرفتن این جایزه هم ماجرای جالبی دارد. هنگام جشنواره در شمال مشغول بازی در فیلم «چمدان» به کارگردانی جلال مقدم بودم. مدتها بود که به اتفاق آقای انتظامی، تارخ و سایر گروه در آنجا مانده و منتظر هوای ابری بودیم و اصلا از جشنواره خبر نداشتم. صبح زود بود که آقای انتظامی در اتاقم را زد و به من تبریک گفت و خبر دادند که بهترین بازیگر زن سال شدم. وقتی به تهران آمدم متوجه شدم به خاطر نبودنم در مراسم جشنواره پشت سرم شایعه درست کردهاند که به خاطر اینکه باید با چادر میرفتم و جایزه را میگرفتم در مراسم حاضر نشدم که گفتم من اصلا روحم از این جشنواره خبردار نبوده است.
«آشیانه مهر»
این فیلم دومین همکاری من با جلال مقدم بود که آن کار را هم خیلی دوست دارم و به نظرم فیلم متفاوتی بود. من در این فیلم نقش زنی را داشتم که بر اثر از دست دادن فرزندش در بمباران مشاعرش را از دست میدهد. متاسفانه فیلم دو سال توقیف بود و بعد هم که از توقیف درآمد دوبلهاش عوض شد. آقای خاچکیان آمدند و صحنههایی به اول فیلم اضافه کردند و تقریبا قصه فیلم کاملا عوض شد و در نهایت به اکران درآمد. یادم هست موقع اولین نمایش فیلم مرحوم مقدم رو به من کرد و سرش را تکان داد و گفت اگر میدانستم همچون اتفاقی میافتد هرگز این فیلم را نمیساختم.
«ناخدا خورشید»
با آقای تقوایی به بندر لنگه رفته بودند و فیلم «ناخدا خورشید» را کار میکردند. ایشان به من زنگ زدند و گفتند نقشی است که میخواهم تو بازی کنی. گفتم خب بازی میکنم. گفتند نقش کوتاهی است. گفتم در فیلم شما کوتاهی یا بلندی نقش برایم مهم نیست. مهم این است که با آقای تقوایی کار میکنم. گفت مسئله دیگر این است که تهیهکننده گفته برای این نقش دستمزدی به این خانم نمیدهم اما من دلم میخواهد تو بازی کنی. قبول کردم بدون دستمزد بازی کنم. البته بعد که فیلم تمام شد تهیهکننده مبلغی را به عنوان کادو به من دادند. در این فیلم هم قسمتهای زیادی از بازی من حذف شد که من روز نمایش عمومی فیلم از آقای تقوایی گله کردم و علت آن را پرسیدم و ایشان دلیل قانعکنندهای به من ارائه دادند و دیدم حق با ایشان است.
دریافت دومین جایزه از جشنواره فجر
من هرگز سالی بیشتر از یک فیلم بازی نکردم. سال ۱۳۶۶ چند فیلم من همزمان با هم اکران شدند. «آشیانه مهر»، «خارج از محدوده»، «جهیزیه برای رباب»، «شکوه زندگی» و «شناسایی» فیلمهایی بودند که در یک سال اکران شدند. ضمن اینکه برای بازی در فیلمهای «جهیزیه برای رباب» و «شکوه زندگی» دومین سیمرغ بلورینم (لوح زرین) را از ششمین جشنواره فیلم فجر گرفتم.
«ناصرالدین شاه آکتور سینما»
در این فیلم همان نقشی را که در فیلم «رگبار» داشتم بازی میکردم. وقتی آقای مخملباف با من راجع به آن کار صحبت کرد خیلی فروتنانه گفت، اگر شما این فیلم را بازی نکنید من آن را نخواهم ساخت و آن چیزی که برای من عنوان کرد این بود که فیلمشان یک نوع حقشناسی نسبت به آقای بیضایی است و من هم قبول کردم تا بازی کنم. من حتی آن موقع شمال بودم و چون قرار بود صحنه برفی باشد دو، سه بار به تهران آمدم و برف نیامد تا اینکه یک روز برف وحشتناکی بارید و کار گرفته شد. آقای مخملباف هم با بیل برفها را روی سر من میریختند. در صحنه من چادرم را با دست گرفته بودم و از ترس اینکه فرم چادر به هم نخورد همینجور نگه داشته بودم و واقعا نمیدانم این کار چند ساعت ادامه داشت. کار که تمام شد دست راست من تقریبا فلج شده بود و تا سه چهار روز همان طور مانده بود. متاسفانه این فیلم را ندیدم اما مطمئنم فیلم خوبی شده است، چون واقعا آقای مخملباف با انرژی این کار را انجام میدادند و با اینکه صحنههای من در یک روز به پایان رسید اما فوقالعاده از کار کردن با ایشان خوشم آمد. مخملباف به بازیگر انرژی زیادی میدادند و فیالبداهه کارکردنشان سر صحنه خیلی زیبا بود.
دوران کمکاری
در مقطعی پیشنهاداتی که به من میشد خیلی مناسب نبود. بعد از «تورنج» خیلی به من پیشنهاد شد که عینا مثل «تورنج» بود. تورنج راجعبه نقشهای قالی بود و فیلم دیگر راجع به رنگ قالی بود و من گفتم یک بار این نقش را بازی کردم، حالا یکدفعه دیگر هم باید این کار را بکنم؟ خب آدم یک بار یک تجربه را انجام میدهد. دو بار که نمیشود. دلم میخواهد وقتی نقش را بازی میکنم حتی اگر کوتاه باشد اما به چشم بیاید، مثل «ناخدا خورشید»، جمعا شاید بیش از پنج دقیقه در این فیلم حضور نداشته باشم ولی همان به چشم میآید. دوست ندارم در فیلمها زن پای سماور باشم و فقط چایی بریزم و بگذارم جلوی این و آن.
سریال «امام علی(ع)» و اشکهایی که از درد و سوز دل ریخته میشد
آقای میرباقری برای نقش زن مالکاشتر در سریال امام علی(ع) با من صحبت کردند و آخرین نفری بودم که به این مجموعه اضافه شدم. من آن نقش را با دیدگاههایی که آقای میرباقری داشتند دوست داشتم. تصویربرداری این سریال همزمان شد با پاره شدن تاندون پایم و متاسفانه پای من در گچ بود و تلفنی این موضوع را به اطلاع آقای میرباقری رساندم و شاید ایشان باور نکرده بودند و آمدند منزل و دیدند که واقعا پایم در گچ است. به هر حال بعد از ۶ هفته از دکتر خواستم پای من را باز کند و ایشان هم سفارش کردند که به پایم فشار نیاید که احتمال دارد به جراحی بیفتد. تقریبا کار تمام شده بود که من به سریال امام علی(ع) پیوستم و از همان روز اول هم سوار اسب شدم. کفش مچدار پوشیده بودم و درد زیادی را تحمل میکردم حدود ۶-۷ ساعت هم روی اسب بودم و هر موقع که میگفتند بیا پایین به تصوراینکه برای بالا آمدن فشار زیادی به پایم وارد شود از اسب پیاده نمی شدم. بالاخره وقتی خواستم پایین بیایم دیدم درد ندارم و خیلی خوشحال شدم اما متوجه نبود که پایم سر شده است و وقتی پایم را زمین گذاشتم دوباره پیچ خورد و وضعیتم خیلی ناجور شد. خانم شیرازی شبها با ماساژ کمک میکردند تا ورم پایم بخوابد تا بتوانم ادامه دهم.
به هر حال صحنه مرگ مالک رسید و خیلی برایم سکون داشت. برخلاف فیلم «گلهای داوودی» که معتقد بودم زن هیج عکسالعملی نشان نمیدهد اما فکر میکنم در مرگ مالک باید تمام آن سبزهها را میکند. بعد که نشسته این صحنه را گرفتیم به آقای میرباقری گفتم نمیتوانم به اوج هیجانی که این مرگ در من ایجاد کرده برسم. ایشان هم گفتند باید آنقدر بدوی تا خسته شوی و به زمین بخوری و بعد از زمین خوردنت مردم شهر «قلزما» را نفرین میکنی. گفت اما با این پا نمیتوانی این کار را انجام دهی به هر حال دو چوب آوردند و دو طرف پای من گذاشتند و محکم آن را بانداژ کردند و گفتم حالا میتوانم بدوم. میتوانستم بدوم اما درد داشتم و آن اشکی که میریختم از دردی بود که میکشیدم ولی در عین حال دوست داشتم که این صحنه همینطوری بازی شود جایی هم که زمین خوردم دیگر نفسم بریده بود. از زور درد به زمین افتادم که اتفاقا همان مکان مشخص شده بود. من آن صحنه سریال را خیلی دوست دارم و با جان و دل آن را بازی کردم. به اعتقاد من ایفای یک نقش مذهبی عشق و ایمان میخواهد. در این کار همه با ایمان خاصی بازی میکردند و از طرفی بازتاب عشق و ایمانی که میرباقری به فیلمنامه امام علی (ع) داشت خیلی عالی به بازیگرها انتقال پیدا کرده بود. وقتی کار پخش شد من در سوریه بودم و خیلی برایم جالب بود که وقتی مردم آنجا مرا میدیدند از سریال امام علی (ع) نام میبردند. این مجموعه از طریق ماهواره پخش میشد و مردم سوریه با دیدن این سریال مرا شناخته بودند. همکاری با آقای میرباقری در فیلم «مسافر ری» هم ادامه پیدا کرد که آن نقش کوتاه را هم خیلی دوست دارم.
«پلیس جوان» و ۲۶ قسمتی که به ۴۴ قسمت رسید
مدتها بود که در سینما کار نمیکردم یا دوست نداشتم و یا نقشی پیشنهاد نمیشد. «ایستگاه آخر» را با اقای عسگرینسب کار کردم. من ایشان را سالیان سال میشناختم و شاید بتوان گفت تنها سریالی بود که قصهاش را نخواندم و جلوی دوربین رفتم چون میدانستم ایشان کار بدی نخواهند ساخت. این سریال ممکن است که کار درخشانی نباشد ولی کار بدی هم نیست. تمام پلانها و سکانسهای این سریال برای من کلاس درس بود و من از آقای عسگرینسب خیلی چیزها یاد گرفتم. البته یک بار به ایشان گفتم قرار نبود از من یک زن پای سماور بسازید. من مدام نشستم پای سماور و دارم چایی میریزم که ایشان گفتند، مگر کلا چند دفعه این کار را کردی؟
«پلیس جوان» هم یک سریال ۲۶ قسمتی بود که قصه بدی نداشت و از استخوانبندی خوبی بهره می برد اما به شرطی که چیزهایی از آن حذف میشد. وقتی هم که با آقای سیروس مقدم صحبت میکردیم اگر چیزی درست بود تصحیح میکرد و از کار راضی بودم ولی بعد که کار پخش شد فقط موفق به دیدن چند قسمت آن شدم. یک روز جلوی تلویزیون بودم و دیدم نوشته قسمت سی و سوم، یکدفعه جا خوردم! چطور ممکن است یک سریال ۲۶ قسمتی ۳۳ قسمت بشود!؟ با یکی از دستاندرکاران سریال تماس گرفتم و گفتم من برای ۲۶ قسمت قرارداد امضا کردم اما الان میبینم ۳۳ قسمت است. ایشان گفتند بعضی قسمتها از ۴۵ دقیقه به ۳۶ دقیقه کاهش پیدا کرده و به خاطر همین قسمتها بیشتر شده است. این سریال در ۴۴ قسمت پخش شد و تمام صحنههایی را که گرفته بودند به کار اضافه کردند و سریال کلاف پیچیدهای شده بود. من برای انتخاب یک کار اول میآیم و جای کار بازیگری را میسنجم در این مجموعه هم لحظه هایی بود که بازیگر دوست داشت که آنها را انجام دهد اما در پخش، ریتم آن به حدی کند شده بود که وقتی شروع میشد مردم میگفتند وای باز پلیس جوان! بارها هم توی روستای محل زندگیام به من میگفتند خانم بالاخره این سریال کی تمام میشود؟ خود من معتقد هستم سریال همیشه باید طوری باشد که وقتی تمام شود مردم بگویند حیف، کاش باز ادامه داشت. این حیف قشنگتر از آن است که بگویند آخی راحت شدیم. بالاخره تمام شد. البته این را هم بگویم من با آقای مقدم مشکلی نداشتم و طولانی شدن سریال ربطی به ایشان نداشت. این برمیگردد به تهیهکننده که حیفشان آمده بود، راش های اضافه را دور بریزند و آنها را هم در کار استفاده کردند. همکاری من با آقای مقدم در سریال «دریاییها» هم ادامه داشت و نقش کاملا متفاوتی را نسبت به «پلیس جوان» داشتم اما این سریال را هم در موقع پخش ندیدم.
مهدی فتحی و بازیگرهایی که دوست ندارند کسی مریضیشان را بداند
مرحوم فتحی اولین کار سینماییشان «تحفهها» بود که نقش پدر من را بازی میکردند. من ایشان را خیلی دوست داشتم و بازیشان را ستایش میکردم و معتقدم هر نقشی را که بازی میکردند یک تازگی به آن نقش میدادند و این شاید به دلیل آن چشمهای فوقالعاده جذابی بود که داشتند و این برای یک بازیگر شانس است که چشمهای زیبایی داشته باشد. آن هم چشمهای آقای فتحی که همه چیز را میتوانستند با آن بیان کنند. در سریال «سرکار استوار» هم من نقش همسر ایشان را بازی میکردم و آنجا متوجه شدم ایشان آقای فتحی «تحفهها» نیستند و نسبت به سیزده سالی که از سال ۶۵ میگذشت خیلی شکسته شده بودند و یک بار هم سر این سریال زمین خوردند. به دلیل ارتباط خانوادگی که داشتیم تلفنی گاهی با ایشان صحبت میکردم تا اینکه بعد از مدتها سر سریال «دریاییها» آقای فتحی را دیدم و متوجه شدم واقعا حالشان خیلی بد است. راه رفتنشان مشکل بود و جملهها یادشان نمیماند اما هیچ چیزی از مریضیشان نمیگفتند. به نظر من خیلی از بازیگرها هستند که دوست ندارند کسی بیماریشان را بداند.
ناصر تقوایی
بعد از فیلم «ناخدا خورشید» همیشه آرزو داشتم دوباره با ایشان کار کنم. آقای تقوایی جزو کسانی هستند که وقتی گروه کاریشان را تشکیل میدهند میبینید که همه چیز سر جای خودش است. برای فیلم «رومی و زنگی» با ایشان قرارداد داشتم و قرار بود نقش یک زن ارمنی را بازی کنم وتقریبا همه دیالوگها را هم باید به زبان ارمنی میگفتم. یک معلم ارمنی هم قرار بود این زبان را به من یاد بدهد. آقای تقوایی به شوخی میگفتند من تا حالا نتوانستم پوست سر تو را بکنم و در این کار میدانم با تو چه کار کنم که متاسفانه این فیلم ساخته نشد.
آخرین کارها (در سال انجام این مصاحبه)
سریال «چهل سرباز» به کارگردانی آقای نوریزاده در حال آماده شدن برای پخش است. من در این سریال در دو نقش بازی میکنم. در دورهای همسر فردوسی هستم. زمانی که فردوسی به قزوین کوچ میکند و پسرش میمیرد، در دورهای هم با اسطورههایی مثل اسفندیار و رستم همبازی هستم. یک بازیگر همیشه دوست دارد کارگردان بازیش را بشناسد. آقای نوریزاد هم به خوبی بازی را میفهمیدند و فضای خوبی بر این کار حاکم بود. سریال سیزده قسمتی «وعده دیدار» هم که چندی پیش فیلمش اکران شد از من آماده است که هنوز پخش نشده است. (۱۳۸۴)
بازیگران زن سینمای قبل از انقلاب
ما باید ببینیم آن جامعه و آن زمان از زنها چه میخواسته و اصلا نمیتوانیم بگوییم که اینها بازیگران بدی بودهاند، من فیلمی از یکی از بازیگران زن معروف آن زمان به نام «رقاصه» دیدم و فکر میکردم اگر یک کارگردان خوب پشت سر این قصه بود این فیلم هم میتوانست فیلم خوبی باشد و هم ایشان خیلی خوب بازی میکردند. آن زمان آن چیزها را میخواست، کمااینکه الان مردم آن را نمیتوانند بپذیرند. من شنیده بودم فیلمهایی که کار نمیکرده رقص و آواز وسطش میگذاشتند و فیلم فروش میکرد و بازیگران زن بیشتر برای جلب گیشه مورد توجه بودند. الان هم متاسفانه در سینمای مان زنان آن جایگاهی را که باید داشته باشند ندارند.
وضعیت امروز سینما در دهه ۸۰
متاسفانه فیلمهای الان یا گیشهای هستند یا جشنوارهای، من نمیدانم چرا الان به اینجا رسیدهایم. خیلی از فیلمهای شبیه به هم ساخته میشوند و فقط اسم و بازیگر عوض میشوند. نمیدانم هزینه سرسامآور سینما و عدم بازگشت سرمایه است که به اینجا رسیدهایم یا چیز دیگر. الان همه هدفها رفته به آنجایی که همه دواندوان خودمان را برسانیم تا جایزه بگیریم و همه به دنبال جشنوارهها راه افتادهاند. فیلمی ساخته میشود به اسم «گال» به کارگردانی آقای جلیلی و من که اهل سینما رفتن نیستم دو بار این فیلم را میبینم و تا دو هفته هم بغضی در گلویم است که رهایم نمیکند. ایشان فکر نمیکنم فیلمشان را برای جشنواره ساختهاند. خواستند حرفی بزنند و زدند. این کافی است اما اینکه جشنوارهای رفت و جایزهای گرفت یا نه هیچ کدام اینها را نمیدانم. ما یک مدت سینمای خیلی خوبی داشتیم در دهه ۶۰ و ۷۰. سینما ما خیلی غنی بود و الان افت کردهایم و خلاءهایی است که باید پر شود.
نیکی کریمی
ما در سالهای اخیر بازیگران خانم خیلی خوبی داشتیم ولی یکی از بازیگرانی که به نظر من سیر صعودی زیادی را طی کرد خانم کریمی بودند. ایشان بازیگر فوقالعاده خوبی هستند و به آنجا رسیدهاند که چهره برایشان مهم نیست. من نمیگویم زیبایی چهره اصلا اهمیتی ندارد. وقتی بازیگری نقش اول را دارد این قدرت را باید داشته باشد که دو ساعت بیننده را نگه دارد ولی وقتی بد بازی کند شما چهره زیبایش را نمیبینید. همانطور که آن بازیگر اگر خوب بازی کند، حتی اگر در لحظاتی هم ممیک صورتش هم بد شود شما دیگر او را زشت نمیبینید و بازی خوبش را میبینید. خانم کریمی به اینجا رسیده و من بازیهای خوبی از ایشان دیدهام.
زندگی در روستا
من در یکی از روستاهای صومعهسرا واقع در محدوده رشت و ماسوله زندگی میکنم. شاید تا سه سال که آنجا زندگی میکردم هیچ کس نمیدانست من کی هستم تا «پلیس جوان» پخش شد و همه فهمیدند من بازیگر هستم. در این روستا همه به فکر زندگی هستند. من از دود و دم تهران فرار کردم و آنجا در آسایش هستم و با مردم درستی سر و کار دارم. آنجا پر از سوژههای فیلمسازی است. بچههای سر پل فیلمی است که هر روز آن را میبینم. از ساعت ۲ بعدازظهر تا غروب آفتاب بچههایی که مدرسهشان تعطیل شده و هیچ جایی ندارند جز اینکه بالای پل بایستند و رودخانه را نگاه کنند. گاهی هم سنگی به رودخانه پرتاب کنند و یا گرمشان می شود به آب می روند. این فیلمی است که هر روز میبینم و خسته نمیشوم و تکراری نیست. و این فیلم جایزه هم از هیچ جا نبرده و به هیچ جشنوارهای هم نمیرود. هشت، نه سال است که با این بچهها زندگی میکنم و از بودن با آنها لذت میبرم.
«عاشقی» و تجربه کارگردانی
مستند را همیشه دوست داشتهام؛ مستندی که انسانیت در آن حضور داشته باشد و صرفا به طبیعت بیجان نپردازد. سال گذشته هم اولین فیلم خودم را در این حوزه به نام «عاشقی» ساختم. این فیلم مستندی در ۲۹ دقیقه روایت شخصی به نام عاشقی، نگهبانی در تختسلیمان است و بیشتر به نظریات و جهانبینی این فرد راجع به تخت سلیمان میپردازد. عاشقی را من به همراه رضا قوامپور از تصویربرداران شبکه باران دو نفری کار کردیم و تدوین کار را هم خانم ژیلا ایپکچی انجام داده و موسیقی فیلم هم انتخابی توسط ایپکچی و حسین مهدوی تهیه شده است و الان هم امتیاز کار را به آقای میرعلایی واگذار کردم تا بعد از گذاشتن زیرنویس فیلم را به خارج از کشور ارسال کنند. این فیلم چندی پیش جایزه بهترین کارگردانی را در بخش معنویت و انسان سومین جشنواره جهانی فیلم کوتاه کسب کرد. کار مستندسازی را ادامه خواهم داد اما کار داستانی نه و ممکن است از پس آن برنیایم.
«سفر به شوشتر»
آخرین فیلم سینمایی که بازی کردم (تا سال ۱۳۸۴) «سفر به شوشتر» به کارگردانی آقای راعی بود که در ۲۰ اردیبهشتماه تمام شد. در این فیلم نقشی کاملا متفاوت با کارهای قبلیام داشتهام که تجربه خیلی خوبی بود. این نقش را در ابتدا برای یک مرد در نظر گرفته بودند، در سینمای ما هم نقشهایی که جنبه پررنگی دارد متعلق به آقایان است. آقای راعی پای این نقش ایستادند تا یک زن آن را ایفا کند. میتوانم بگویم بعد ار مدتها نقش فوقالعاده خاصی در سینما بازی کردم.
«چشمان پدر»
این فیلم یک اثر مستند – داستانی به تهیهکنندگی احمد میرعلایی است که به مشکلات زندگی یک جانباز جنگ تحمیلی میپردازد. قصد دارم این فیلم را با نگاهی معصومانه به جنگ بسازم. در چشمان پدر به نوجوانانی خواهم پرداخت که در زمان جنگ با شور و شوق وصف نشدنی به جبهههای جنگ رفتند و عدهای از آنها شهید شدهاند یا با از دست دادن قسمتی از وجود خویش شهید زنده لقب گرفتهاند. الان سالها از جنگ میگذرد و عدهای از این جانبازان تشکیل خانواده دادهاند و صاحب فرزندانی هستند که از جنگ چیز زیادی نمیدانند اما شاهدان این جنگ در این خانوادهها حضور دارند و فرزندان به دلایلی پدران خود را از چشم دیگران پنهان میکنند. قصدم از ساخت این اثر این است که فرزندان جانبازان دوران جنگ تحمیلی به وجود پدرانشان افتخار کنند. نه اینکه خجالت بکشند و آنها را از دید دیگران پنهان سازند. چنین سوژهای یک واقعیت محض است و امروز در جامعه وجود دارد و دوست دارم دیگران را در حس خودم شریک کنم. فیلم من به نوعی حقشناسی نسبت به جانبازان است. این روزها هم به دنبال دختربچهای برای ایفای نقش اصلی این فیلم هستم.
جا مانده از صحبتهای پروانه معصومی
– وقتی در فیلمی کار میکنم بعد از پایان هرگز به صحنه یا سر مونتاژ آن نمیروم و معتقدم آن چیزی که بر عهده من بوده انجام دادم و تمام شده.
-در فیلمهای ناخدا خورشید، جهزیه برای رباب و طوبی نقش زنان جنوبی را بازی کردم.
– با توجه به فرم چهرهام برای بازی در نقش زنان روستایی مشکل دارم.
– بازیگرها همیشه باید به دنبال پولشان بدوند و با التماس و گردن کج آن را بگیرند خیلی کم میشود که غیر از این رخ دهد.
-تنها فرزندم یک پسر ۳۵ ساله است که در رشته معماری از دانشگاه علم و صنعت فارغ التحصیل شده و با ما زندگی میکند.
– منتقدین ما متاسفانه انتقاد درست و سازنده نمیکنند.
– خودم را در آن حد نمیدانم که استادی باشم که بتوانم بازیگر تربیت کنم.
– جوانان ما جوانی نمیکنند و جوانیشان پشت ماشین نشستن است، ما باید ببینیم خلاء کجاست و از کجا باید پُر شود.
– فیلم «طوبی» را خیلی دوست داشتم و معتقدم کار خیلی خوبی بود و شاید خود من روی قصهاش خیلی موثر بودم این فیلم میتوانست طور دیگری باشد ولی حضور من باعث شد که قصه شکل دیگری بگیرد.
– فیلم «خارج از محدوده»، اولین کار خانم بنیاعتماد بود و من هم اولین تجربهام با یک کارگردان خانم بود و احساس کردم آدم با یک کارگردان خانم چقدر میتواند راحت باشد.
– من ناخواسته وارد بازیگری شدم ولی هدفمند آن را ادامه دادم و سعی کردم یک خانم بازیگر مورد احترام مردم باشد و امیدوارم به هدفم رسیده باشم.
– یک بازیگر خیلی زحمت میکشد تا یک نقش را خلق کند و یک احساس فوقالعاده عمیق و شفاف لازم است تا نقش جلوی دوربین زنده شود.
پیکر هنرمند و بازیگر فقید پروانه معصومی روز چهارشنبه پس از انتقال به تهران در محل بقعه متبرکه امامزاده ابوطالب (ع) فرحزاد به خاک سپرده می شود.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، سید مهدی حقی از دوستان خانوادگی این هنرمند فقید در گفت و گو با ایرنا عنوان کرد: تا این لحظه بر اساس تصمیم خانواده مرحوم پروانه معصومی مقرر شده تا یکر این بانوی هنرمند فردا پس از غسل در باغ رضوان شهر رشت، از محل مجتمع خاتم الانبیا(ع) تا میدان شهرداری تشییع شود و پس از آن برای انجام مراسم تدفین به تهران منتقل خواهد شد.
وی عنوان کرد: طبق وصیت مرحوم پروانه معصومی صبح روز چهارشنبه قرار است پس از تشییع در آرامگاه خانوادگی اش در امام زاده ابوطالب(ع) فرحزاد در کنار مزار پدر، مادر و همسرش به خاک سپرده شود.
مرحوم معصومی ۷۹ سال سن داشت و به مدت ۲۰ سال در روستای “چمن” شهرستان صومعه سرا ساکن بود.
او ۱۱ اسفند ۱۳۲۳ در تهران به دنیا آمد و تحصیلاتش را در دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه ملی ایران به پایان رساند. وی طی فعالیت هنری خود برای نقشآفرینی در گلهای داوودی (۱۳۶۳)، جهیزیهای برای رباب و شکوه زندگی (هر دو در ۱۳۶۶) برندهٔ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم فجر شد.
معصومی در سریال های کوچک جنگلی و سریال امام علی (ع) مینو، یوسف پیامبر، تا صبح، نشانی، باران عشق، مثل هیچ کس، پلیس جوان، دریاییهاو ملکوت بازی کرد و معکوس، جانان، ترانه شرقی، فیلم شاهزاده ایرانی، وعده دیدار، مسافر ری، یوسف پیامبر، سفر به هیدالو، تنگنا، ناصرالدین شاه آکتور سینما، تماس، سال های خاکستری، طوبی، تحفه ها، جهیزیه ای برای رباب، خارج از محدوده، شکوه زندگی، شناسایی، ترنج، چمدان، ملاقات، ناخدا خورشید، جستجو در شهر، آشیانه مهر، تاتوره، راه دوم و کلاغ از جمله آثار سینمایی مرحوم معصومی بود.
پروانه معصومی که برای فرار از مصائب زندگی شهری، نزدیک به ۳۰ سال پیش عزم مهاجرت به یکی از روستاهای استان گیلان به نام «طاهرگوراب» را کرد امروز ۶ آذرماه در سن ۷۹ سالگی دار فانی را وداع گفت. در این متن بازنشر روایت خبرنگار ایرنا از زندگی روستایی وی را می خوانید که در اردیبهشت سال ۱۳۹۳ منتشر شد.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، حواشی زندگیست که انسان ها را متفاوت می کند و گرنه متن زندگی آنان به هم شبیه است؛ نقلیست از نصرالله کسراییان پدر عکاسی قومی ایران که ما را برآن داشت تا در هیاهوی صنعت و مهاجرت بکاویم که چگونه نمادی از سینمای کشور روستا را برای زندگی برگزید.
هویت خبرنگاری اندکی بیم نپذیرفتن دارد؛ اما در تماسی برای وقت مصاحبه چنان ساده و وقت شناس می نمود که می توانستی در رفتار، خودت باشی.
آدرس را با پوزش مکرر می گفت: ببخشید! روستایی هستیم و آدرس در روستا با نشان درخت و آب ثمربخش است و بسیار توصیه به احتیاط می کرد.
ظهری در اردیبهشت ماه بود، رشت را به قصد صومعه سرا – طاهرگوراب پشت سر نهادیم و جاده چون همیشه بهار گیلان در سخاوت سبز ادامه می یافت و باران با صدای خود مناظر اطراف را که سراسر شالی بود و شالیکار ، نقاشی می کرد.
برای یافتن آدرس تماس ها مکرر شد و پروانه معصومی نگران! که در امتداد جاده ای سبز و باران پاش بانو پروانه معصومی با هیبتی پر آرام تر حتی از چهره سینمایی اش، هویدا شد و برایمان دست تکان می داد و ما بیشتر، مشتاق تر…
دروازه را گشود و ما را به کوچه باغی خواند سراسر درختانی که آسمان سبز کرده بودند و زیر باران گلبرگ های پیچک گلیسین های بنفش به خانه ای رسیدیم کاملا گلین نما و سقفی شیب دار با دیوارهای شیشه ای که قاب های پنجره اش رنگی بین آبی و سبز جلوه گر بود.
عطر گلیسین ها در هوا پخش بود و نسیم بوی آنها را به مشام می رساند.
اقرار می کنم آنچه می دیدیم تفاوتی وهم انگیز با تصورمان داشت چراکه می گفتیم حال که روستا را برگزیدند، حتما چون دیگر شهر زدگان، روستا را به معماری بیگانه نواخته و ویلایی مجلل با سنگ و کامپوزیت و دیگر جدیدهای ساختمانی آراسته اند و چنین نبود، هیچ! حتی کف پوش خانه گلیم بود و پذیرایی کلوچه فومن و خانه با عطر غذای محلی آگین بود.
ساده بود و ساده نیست که ساده باشی، و وقتی شنید که نه برای تحلیل سینمای ایران بلکه برای انتخاب زندگیش به قصد مصاحبه آمده ایم، عادت تبسمش مدام شد و گفت: چه خوب!
اطرافش کتاب بود و فیلمنامه و گل؛ سرخوشانه و کیفناک از معماری خانه می گفت که استاد، فرزندش بوده و برحسب علاقه وی کاملا متناسب با اقلیم و معماری روستایی گیلان آنجا را بنا کرده و درختان سر به فلک کشیده آنجا نهال های کوچکی بودند که به دست خود کاشته و کوچه باغی پر سخاوت از درختان افرا را پروانه نام نهاده بود، کاملا احساس قدرت به عمل در چهره اش نمایان بود.
مدام تکرار می کرد من عاشق زندگی در روستاهای گیلان بودم و گاه گریزی به سینما می زد و می گفت : ایده زندگی در روستا نیز درحین بازی در یکی از فیلم هایش در سر پرورده شد.
مردم دوستی در کلامش هویدا بود و ناگهان تبسمش غمگین شد آنگاه که از همسایه اش می گفت ، که دو فرزند معلول داشت و یکی را در همان صبح از دست داده بود .
همه چیز به صورت کتابی بود که کلمات آنها را با گلبرگ نگاشته بودند؛ و برف را تا زمانی دوست داشت که درختان بر آن چیره بودند و برف زمستان ۹۲ را یادآور شد و گفت: برف در چنان وسعتش سرد است و حیات به خود راه نمی دهد؛ و سبب آزار مردم می شود و در این شرایط از او متنفرم.
ذوق زده از ما خواست که همراهش شویم در باغستان، درختزار و گلستانهایش که به دست خود پرورده و با ساعتی قدم زدن در آن، اندوه ! دیگر چیزی جز شور و حرارتی فرو افتاده نیست.
گاه فکر می کنی چیز تازه ای وجود ندارد، اما دیدیم همه چیز تازه و باران خورده و سخاوت زمین بسیار بود؛ گویی پاستورال (قطعه ای از موسیقی که با طبیعت روستا ارتباط دارد و نام یکی از آثار بتهون است)می شنوی!
پروانه معصومی با گل ها حرف می زد؛ یکی را قدردان بود و دیگری را تهدید می کرد اگر امسال خرمالو ثمر ندهد بجایش نهال دیگری خواهد کاشت؛ یکی را بو می کشید و چشمهایش را می بست و می گفت : برای ورود شما عطرآگین شده و در حوالی استخر و رودخانه، شاخه ای از میخک هندی برایمان چید که عطری نامنتظر داشت.
باران نم پاش بود، زمین گل و رود در اطراف خانه طراوتی مدام داشت؛ می خندید و می گفت: امسال سبزی خوردن را از دسترنج خود برداشت می کنم.
گلخانه پر ثمر و برکه نیلوفران آبی را پشت سر گذاشتیم و باز تونل پیچک های بنفش گلیسین؛ و شالیزارش را که نشانمان می داد با تبسم مدامش گفت : مگر می شود در گیلان باشی و شالیزار نداشته باشی؟
در نگاه پروانه معصومی فرادست و فرودست معنا نمی یافت؛ زمین و باران و گل را ستایش می کرد و همه چیز پر واضح با بیان دیگری جز کلام، مستقل و مختصر معنا می یافت.
دیالوگی از فیلم ناصرالدین شاه آکتور سینما می گوید: ‘اگر نیت یکساله دارید برنج بکارید، اگر نیت ۱۰ساله دارید ، درخت غرس کنید و اگر نیت صد ساله دارید آدم تربیت کن؛ سینماتوگراف آدم تربیت می کند’ و بانو پروانه معصومی همه این کارها را بسیار والاتر انجام داده است.
آموختیم؛ خوبی ها و زیبایی ها بهتر و ساده تر در تصورات آدمی راه می یابد؛ می توان طور دیگر زیست اما ‘ نگاه کردن’ استعداد می خواهد !
دیرهنگام بود؛ در جذبه و شوق بودیم که پای دروازه رسیدیم و یکبار دیگر حس جاده مکرر شد.
نعیمه نظامدوست بازیگر سینما و تلوزیون گفت: پیکر زنده یاد پروانه معصومی، بازیگر سینما و تلویزیون در چند روز آینده برای دفن به تهران منتقل خواهد شد. صبح فردا مراسمی برای گرامیداشت سالها فعالیت هنری و احترام به این بازیگر فقید در رشت برگزار میشود.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، نعیمه نظام دوست، بازیگر سینما و تلوزیوندرباره تشییع پیکر زنده یاد پروانه معصومی به خبرنگار سینمایی ایرنا گفت: خانم معصومی در تهران دفن خواهد شد اما هنوز زمان دقیق مشخص نیست
نظامدوست در اینباره تاکیدکرد: پیکر خانم معصومی درحال حاضر در شمال است و در چند روز آینده برای دفن در بهشت زهرا، به تهران منتقل خواهد شد.
این بازیگر درباره مراسمی که قرار است صبح فردا در رشت برگزار شود گفت: مراسم فردا که در میدان شهرداری رشت برگزار میشود، برای گرامیداشت سالها فعالیت هنری و برای احترام به این بازیگر فقید برگزار میشود.
وی افزود: تشییع پیکر ایشان در تهران و در آرامگاه خانوادگی خانم معصومی انجام میشود.
نظام دوست تشریح کرد: این وصیت خود خانم معصومی نبوده اما خانواده ایشان قرار است ایشان را در آرامگاه خانوادگی خود در امامزادهای حوالی فرحزاد دفن کنند.
پروانه معصومی، متولد ۱۱ اسفند ۱۳۲۳ بود. او تحصیلاتش را در دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه ملی ایران به پایان رساند. معصومی برای نقشآفرینی در گلهای داوودی (۱۳۶۳)، جهیزیهای برای رباب و شکوه زندگی (هر دو در ۱۳۶۶) برندهٔ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم فجر شد.
سریال کوچک جنگلی به کارگردانی بهروز افخمی در سال ۶۶ اولین تجربه بازیگر پروانه معصومی در دنیای تلویزیون است که در نقش جواهر در این سریال ایفای نقش کرد اما بازی در سریال امام علی(ع) نقطه عطفی در کارنامه بازیگری او بود.
معکوس/ جانان/ ترانه شرقی/ فیلم شاهزاده ایرانی/ وعده دیدار /مسافر ری/ یوسف پیامبر/ سفر به هیدالو /تنگنا / ناصرالدین شاه آکتور سینما / تماس/ سال های خاکستری/ طوبی/ تحفه ها/ جهیزیه ای برای رباب/خارج از محدوده/ شکوه زندگی/ شناسایی/ ترنج/ چمدان/ ملاقات/ ناخدا خورشید/ جستجو در شهر/آشیانه مهر /تاتوره/ راه دوم / گل های داوودی/ کلاغ از جمله آثار سینمایی مرحوم معصومی در طول دوران فعالیت کاری است.
مرحوم معصومی همچنین در سریال های امام علی(ع)، مینو، یوسف پیامبر، تا صبح، نشانی، باران عشق، مثل هیچ کس، پلیس جوان، دریاییها، ملکوت و کوچک جنگلی ایفای نقش کرده بود.
سریال یوسف پیامبر با بازی آن مرحومه شب ها از شبکه آی فیلم در حال پخش است.
پروانه معصومی برای فرار از مصائب زندگی شهری نزدیک به ۳۰ سال پیش عزم مهاجرت به یکی از روستاهای استان گیلان به نام «طاهرگوراب» را کرد و تجربهای خاص از زندگی را در اطراف شهرستان صومعهسرا و محصور در کوههای جنگلی سربهفلککشیده و با شکوه برای خودش رقم زد و مشغول پرورش گلوگیاه و باغبانی شد.
این بازیگر فقید سینما و تلوزیون ظهر امروز و در ۷۹ سالگی به دلیل پارگی روده دار فانی را وداع گفت.
سومین جشنواره بینالمللی فیلم دریای سرخ عربستان فهرست آثار حاضر در این رویداد سینمایی را تکمیل کرد.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، جشنواره فیلم دریای سرخ عربستان امسال از تاریخ ۳۰ نوامبر تا ۹ دسامبر (۹ تا ۱۸ آذر) برگزار میشود و میزبان نمایش چند فیلم کوتاه و بلند و یک سریال ایرانی خواهد بود.
طبق اعلام پیشین فیلم سینمایی «رکسانا» ساخته جدید پرویز شهبازی نماینده سینمای ایران در بخش مسابقه اصلی این رویداد سینمایی است و «تایتانیک، نسخه مناسب خانواده های ایرانی» ساخته فرنوش صمدی و «چمدان» ساخته سامان حسین پور و آکو زند کریمی در بخش مسابقه فیلم های کوتاه حضور خواهد داشت.
همچنین فیلم سینمایی «کاپیتان» ساخته محمد حمزه ای و انیمیشن «سه بزغاله کونگپو» ساخته فرزاد دالوند و کیانوش دالوند محصول مشترک ایران و چین در بخش خانواده و کودکان و سریال «آکتور» به کارگردانی نیما جاویدی هم در بخش سریالهای این رویداد سینمایی به نمایش گذاشته میشوند.
همچنین فیلم «آخرین برف» به کارگرانی امیرحسین عسگری نیز در بخش فیلمهای محبوب جشنواره دریای سرخ به روی پرده خواهد رفت.