فیلم مهیج «پیک شب» رکورد گیشه سینمای عربستان را برای یک تولید داخلی شکست و با عبور از فیلم هالیوودی «ونکا» به صدر جدول فروش رسید.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از اسکرین، این فیلم پس از اکران در سراسر عربستان سعودی از ۱۴ دسامبر، ۱.۵۸ میلیون دلار از محل ۱۱۴ هزار مخاطب کسب کرد تا بالاترین افتتاحیه برای یک عنوان داخلی را از زمانی که عربستان سعودی به ممنوعیت ۳۵ ساله فعالیت سینماها در دسامبر ۲۰۱۷ پایان داد، به نام خود ثبت کند.
این رکورد قبلاً متعلق به کمدی «ستار» بود که با ۶۳ هزار مخاطب در دسامبر ۲۰۲۲ افتتاح شد. فیلم سینمایی «مندوب» (پیک شب) همچنین دومین افتتاحیه بزرگ یک فیلم عربی در منطقه را پس از کمدی عاشقانه مصری «بحبک» به دست آورد که حدود ۳ میلیون دلار در اکران آغازین در جولای ۲۰۲۲ فروخته بود.
«پیک شب» در حالی صدرنشین گیشه هفتگی سینمای عربستان شد که فیلم سینمایی «ونکا» محصول برادران وارنر با فروش ۶۱۶ هزار دلاری در مقام دوم و انیمه «پسر و مرغ ماهیخوار» ساخته «هایائو میازاکی» از استودیو جیبلی با ۱۹۵ هزار دلار به رتبه سوم اکتفا کرد.
فیلم سینمایی «پیک شب» توسط استودیو سعودی «تلفاز ۱۱» با حمایت بنیاد جشنواره فیلم دریای سرخ و استودیو مووی تولید شده است. این فیلم اولین نمایش جهانی خود را در ماه سپتامبر در تورنتو انجام داد و سپس در اوایل این ماه در جشنواره بین المللی فیلم دریای سرخ در جده به نمایش درآمد.
این فیلم نخستین تجریه کارگردانی بلند «علی الکلثمی» است که یکی از بنیانگذاران استودیو «تلفاز ۱۱» نیز هست. در این فیلم، محمد الدوخی در نقش یک مندوب (به عربی به معنای پیک) در حال مبارزه است که در تلاش برای حمایت از پدر بیمارش، فروشنده مشروبات الکلی می شود. این فیلم به طور کامل در ریاض پایتخت عربستان فیلمبرداری شده است.
تنها ۱۳ درصد از اکرانهای سال ۲۰۲۳ در عربسان به زبان محلی بودند و با این حال، بیش از ۳۶ درصد از گیشه از محل اکران این فیلمهای به دست آمده که نسبت به سالهای گذشته رشد ثابتی داشته است.
صنعت سینما در عربستان تا سال ۲۰۱۸ که سالنهای سینما پس از ۳۵ سال بازگشایی شد، تقریبا وجود نداشت اما این کشور عربی با سرمایه گذاری هنگفت در عرصه سینما و برگزاری جشنواره پرزق و برق دریای سرخ و در کنار آن ایجاد مشوقهایی برای تولید مشترک با سایر کشورها، با شتاب فراوانی خود در صدد جبران عقب ماندگی خود در این حوزه است.
صنعت سینما در عربستان تا سال ۲۰۱۸ که سالنهای سینما پس از ۳۵ سال بازگشایی شد، تقریبا وجود نداشت اما این کشور عربی با سرمایه گذاری هنگفت در عرصه سینما و برگزاری جشنواره پرزق و برق دریای سرخ و در کنار آن ایجاد مشوقهایی برای تولید مشترک با سایر کشورها، با شتاب فراوانی خود در صدد جبران عقب ماندگی خود در این حوزه است.
کمیسیون فیلم عربستان که یک نهاد دولتی سعودی وابسته به وزارت فرهنگ و در فوریه ۲۰۲۰ در ریاض تأسیس شده، اکنون فیلمسازان بینالمللی را با مشوقهای بسیار به ساخت فیلم تولید مشترک با عربستان در خاک این کشور ترغیب میکند. این کشور در سال ۲۰۲۲ در جریان هفتادوپنجمین جشنواره بینالمللی فیلم کن اعلام کرد تا ۴۰ درصد هزینه ساخت فیلمهایی را که عوامل و استعدادهای سعودی را جذب و فرهنگ، تاریخ و پادشاهی این کشور را معرفی کنند، پرداخت میکند.
کارگردان فیلم «ضد» تاکید کرد: هدفش از فیلمسازی بیان حرفهای ایدئولوژیک نیست.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، فیلم «ضد» به کارگردانی امیرعباس ربیعی که دو سال قبل در چهلمین جشنواره فیلم فجر رونمایی شد، این روزها در سینماهای کشور در حال اکران است؛ فیلمی سیاسی که هرچند علاقهمندان مخصوص به خودش را دارد اما سازندهاش تاکید دارد اگر تماشاگران، بدون حب و بغض به تماشای فیلم بنشینند با یک اثر جذاب و سرگرمکننده روبرو میشوند.
ربیعی که دومین فیلم سینمایی خود را راهی اکران کرده، خود را فردی مذهبی و معتقد به نظام معرفی میکند اما میگوید سینما را به عنوان یک زبان مشترک برای همه با سلایق گوناگون میبیند؛ چه آنها که موافق نظرات او هستند و چه کسانی که با تفکراتش مخالفند. او چنان به سینما به مثابه سینما نگاه میکند که خود را جدا از فیلمسازی با سمت و سوی جناحی خاص میداند و آرزو میکند بتواند اثری در حد و اندازه «فهرست شیندلر » به عنوان اثری مشخصههای خاص سینما بسازد.
به گفته وی و نیز همکارانش این سلوک او در کارش هم اجرا میشود چرا که نه تنها مخالف انحصار است بلکه به عنوان یک هنرمند وظیفه خود میداند به اعتلای سینما کمک کند.
ربیعی همزمان با اکران فیلم «ضد» به همراه یکی از بازیگران (مهدی نصرتی) و مدیر فیلمبرداری فیلمش (هاشم مرادی) مهمان خبرگزاری ایسنا شدند تا درباره فیلمی که دو سال در نوبت اکران بود و نیز اولین فیلمش «لباس شخصی» که هنوز مجوز اکران نگرفته صحبت کند.
در این نشست مهدی نصرتی بازیگر جوانی که پیشتر هم برای ربیعی بازی کرده بود، از تلاش خود برای کلیشه نشدن در فیلمهای سیاسی سخن گفت. او پیش از بازیگری، تجربه عکاسی و روزنامهنگاری هم داشته و هنگام حضورش در ایسنا توضیح داد که در مقطعی به عنوان عکاس حقالتصویر با این خبرگزاری همکاری داشته است.
مشروح این نشست دو ساعته را که با پرسش از ربیعی و شرایط اکران فیلم آغاز شد، در ادامه میخوانید:
ایسنا: آقای ربیعی شما در حالی سراغ سوژه فیلم «ضد» رفتید که پیشتر فیلمهایی همچون «ماجرای نیمروز» با فضایی مشابه ساخته شده بودند. این برای شما ریسک نبود که شاید تماشاگر نسبت به فیلم واکنش مثبتی نشان ندهد؟
ربیعی: سلیقه من برای ساخت فیلم به طور کلی تاریخ معاصر است و سوژههایی که غالبا با آنها درگیر میشوم در همین فضا هستند. موضوع هر دو فیلم «لباس شخصی» و «ضد» هم به زیست شخصی، مطالعات و علایقم برمیگردد. البته وقتی طرح «لباس شخصی» را شروع کردم، «ماجرای نیمروز» هنوز ساخته نشده بود؛ درواقع من در سال ۱۳۹۶ خواندن پرونده حزب توده را شروع کردم و در میانههای پروژه و نوشتن سیناپس بودم که در جشنواره فجر آن سال فیلم «ماجرای نیمروز» به نمایش درآمد و کاملاً از آن بیاطلاع بودم. با این حال بر اساس برنامه خودم «لباس شخصی» را جلو بردم که در سال ۱۳۹۸ در جشنواره فجر نمایش داده شد ولی تا به امروز توقیف مانده است. بعد هم سراغ فیلم «ضد» رفتم که ابتدا نام دیگری داشت و از وقتی که من وارد کار شدم، حدود ۵۰ تا ۶۰ درصد فیلمنامه تغییر کرد.
ایسنا: با توجه به اینکه فیلمنامهنویس این پروژه فرد دیگری است، ساخت «ضد» چطور شکل گرفت؟
ربیعی: کلیت پروژه به این شکل بود که از طرف آقای شفیعی به من پیشنهاد شد تا این فیلمنامه را کارگردانی کنم و از آنجا که داستان، به جهان من نزدیک بود و نیز با اشاره به مساله نفوذ در اوایل انقلاب که من در «لباس شخصی» هم به آن پرداخته بودم، موضوع فیلم برایم دغدغه بود و پیشنهاد را پذیرفتم. در چنین مواردی اصولا سعی میکنم ایده خود را پیاده کنم و معمولا درگیر حاشیههایی از این دست که ممکن است مخاطب با آن ارتباط برقرار نکند یا تحت تاثیر فیلمهای فیلمسازان دیگری مثل محمدحسین مهدویان قرار بگیرد، نمیشوم چون اینها اصلا برایم مساله نبودند. مساله مهم این بود که آنچه دغدغه من است به یک زبان سینمایی تبدیل شود چراکه معتقدم سینما زبان مشترک تمام آدمهاست؛ چه آنهایی که موافق من فکر میکنند و چه آنهایی که مخالف من هستند. حتی کسانی که هیچ موضعی ندارند هم در همین گروه میگنجند. به نظرم اگر سوژهای به سینما تبدیل شود و قصه و روایتی را پیگیری کند، به طور طبیعی مخاطب با آن همراه میشود ولو اینکه حرف فیلم را هم قبول نداشته باشد.
در زبان سینمایی خودم نیز این روش را دنبال و سعی میکنم از اتمسفر، جریان، فیلمی خاص یا حتی در میزانسن، کارگردانی و … تاثیر خودآگاه نگیرم. من تعصب دارم بر این مساله که فیلمساز باید فیلم خود را بسازد، حال چه خوب باشد چه بد. برای من مهم است که وقتی فیلم خود را روی پرده میبینم بگویم این خروجی کار من است. فیلمنامه «ضد» هم برای من نبود. آقای حسین ترابنژاد آن را نوشته بودند و وقتی به گروه اضافه شدم با همفکری من، آقای موگویی و آقای شفیعی (تهیهکننده) سعی کردیم با گفتوگو و تعامل فیلمنامه را به سمتی ببریم تا به نگاه همدیگر نزدیک شویم که بخشی از آنها انجام شد و بخشی هم انجام نشد. با این حال من قبول کرده بودم که در این پروژه یک کارگردان هستم و زیر نظر نویسنده کار را پیش ببرم و خروجی نهایی به آن چیزی رسید که الان روی پرده سینماها میبینیم.
ایسنا: در مقطعی یک تئاتر هم با اشاره به زندگی محمدرضا کلاهی اجرا شده بود و آن زمان آقای فرهاد توحیدی گفته بودند که قصد نگارش فیلمنامهای را در همین زمینه دارند. آیا «ضد» با آن فیلمنامه ارتباطی داشته؟
ربیعی: من پیش از ساخت «لباس شخصی» در حوزه فیلم کوتاه در باشگاه فیلم سوره کار میکردم و آن زمان میگفتند فیلمنامهای در حوزه هنری نوشته شده که نمیدانم نویسنده آن چه کسی بود ولی حتی کارگردان هم مشخص شده بود. البته آن پروژه هیچگاه ساخته نشد. نام فیلمنامه «ضد» هم ابتدا «بیتا، منیژه، اعظم» بود و وقتی آن را با همین نام برایم فرستادند، یادم آمد که چند سال قبل قرار بود در حوزه هنری این پروژه ساخته شود؛ ولی آنچه من در اختیار داشتم به نویسندگی آقای ترابنژاد بود و طرح اولیه آن هم به آقای مرتضی اصفهانی تعلق داشت.
ایسنا: از آنجا که به تازگی فیلم دیگری در ارتباط با منافقین (سرهنگ ثریا) روی پرده بود، به نظر میرسد فیلمهایی با موضوعهای مشابه در شرایط فعلی سینما به سختی سانس میگیرند. البته حتی فیلم «چرا گریه نمیکنی؟» علیرضا معتمدی هم چنین شرایطی دارد. الان وضعیت «ضد» را در اکران چطور میبینید؟
ربیعی: شاید بد نباشد با یک اتفاق که همین چند روز پیش افتاد این بحث را دنبال کنیم که خودش به تنهایی بازگوی خیلی حرفهاست. ما این روزها مشغول فیلمبرداری فیلم «احمد» هستیم و چند سرباز هم به عنوان هنرور با ما همکاری میکنند. هفته قبل یکی از آنها به من میگفت، رفته بودند سینما تا فیلم «ضد» را ببینند ولی سانسی پیدا نکردند و به جای آن «هتل» را دیده بودند. با شوخی تعریف میکرد که او را حلال کنیم. مشکلی که ما در چرخه اکران داریم این است که فیلمهایی از جنس «ضد» نمیفروشند و اینطور تعبیر میشود که این فیلمها اصطلاحا بفروش نیستند، در حالی که معلوم است در این چرخه، این فیلمها فروشی نخواهند داشت. درواقع مشکل از فیلم نیست، مشکل از چرخه است. بعد دوستان تصمیمگیر و تاثیرگذار در این چرخه پخش سعی میکنند این مدل فیلمها را به نحوی وارد چرخه اکران کنند که تا حدی فروش داشته باشند اما باز هم نمیفروشند چون آن شکلی که فرم و محتوا را ارایه میکنند با هم جور در نمیآید. همین الان که فیلم «ضد» در حال اکران است روز افتتاحیه خود را با ۴۰ سالن شروع کرد و «ویلای ساحلی» هم که همزمان با فیلم ما اکران شد، نزدیک به ۴۰۰ سالن داشت. در روز ششم اکران، ما به زور به ۱۳۰ سالن رسیده بودیم ولی تعداد سالنهای «ویلای ساحلی» به ۶۵۰ رسیده بود. در توضیح آن هم میگویند سالن پُر نمیشود، چرا سالن اضافه بدهیم؟ در حالی که عامل پُر نشدن سالنها به فیلم برنمیگردد!
برای درک درستتر این موضوع باید این را توضیح دهم که از بین حدود ۸۵ میلیون نفر جمعیت کشور، تقریبا ۵۰ میلیون نفر قابلیت رفتن به سینما را دارند اما فیلمی مثل «فسیل» که بالاترین فروش را دارد در نهایت ۷ میلیون مخاطب تا الان داشته که به «عقابها» هم نرسیده است. البته اگر هم برسد باید تناسب جمعیت را در سالی که «عقابها» پُرفروش شد، با الان در نظر گرفت. از این حدود ۷ میلیون تماشاگر میتوان گفت که حدود چهار میلیون نفر قشر سینمارو هستند که در سبد کالای فرهنگی و تفریحی آنها سینما رفتن وجود دارد. سلیقه چنین مخاطبی غالبا فیلمهایی از جنس سرگرمیست، در حالی که افراد زیادی اصلا به سینما نمیروند و شاید سلیقه آنها با فیلمهای در حال اکران همخوان نباشد. این دقیقا نقطهای است که باید روی آن دست گذاشت. وظیفه من به عنوان فیلمساز این نیست که مخاطب را به سینما بکشانم؛ وظیفه من این است فیلمی بسازم که مخاطب پس از دیدن آن راضی از سالن سینما بیرون رود و نگوید وقتم را تلف کردم. پس برای جذب مخاطب برای فیلمی مثل «ضد» باید یک جریان و چرخهای متناسب با همین فیلم تشکیل شود. من نمیتوانم با فیلم «ضد»، مخاطب «فسیل» را به سینما بکشانم. مخاطب «فسیل» حتی اگر پوستر فیلم مرا هم در سینما ببیند «هتل» را به آن ترجیح میدهد. این روند برای فیلمی مثل «چرا گریه نمیکنی؟» هم وجود دارد. پس من باید کسی را به سینما بکشانم که دوست دارد فیلمی مثل «ضد» را ببیند و اتفاقاً «فسیل» را اصلا دوست ندارد.
ایسنا: شما توانستهاید در تبلیغات خود چنین کاری را انجام دهید؟
ربیعی: مساله اصلی ما هم همین است اما آیا فیلم میتواند چنین کاری را انجام دهد؟ خیر! ساخت فیلم نمیتواند به تنهایی این کار را انجام دهد. بخش زیادی از کسانی که فیلم «ضد» را در هر زمانی که ببینند، دوست دارند آنهایی هستند که اصلا سینما نمیروند. پس در پروسه پخش باید اول طراحی تبلیغات برای چنین کسانی انجام شود. من در میان مردم زندگی میکنم و میدانم عده قابل توجهی هستند که حتی اگر به لحاظ ایدئولوژیکی نگاه نزدیکی به من نداشته باشند، تماشای فیلمهایی از جنس «ضد» را دوست دارند چون به هر حال یک تم سیاسی دارد. این تماشاگر فیلمهای دنیا را نیز در همین ژانر دنبال میکند ولی الان او اصلا باخبر نمیشود که چنین فیلمی در حال اکران است. این افراد اصلا مخاطب آن پلتفرمهای تبلیغاتی ما نیستند و ما تقریبا برای کسانی تبلیغ میکنیم که همیشه سینما میروند و میدانند «ضد» روی پرده است و اصلا هم دوست ندارند آن را تماشا کنند. این دسته زمانی جذب فیلم «ضد» میشوند که یک کنجکاوی برایشان ایجاد شود.
ایسنا: در مرحله مذاکره با پخشکننده به نقطهنظر مشترکی برای تبلیغ بر مبنای این دیدگاه نرسیدید؟
ربیعی: این یک امر سهل و ممتنع است چون یک چرخه وجود دارد و پخشکننده هم در آن چرخه کار خود را انجام میدهد. بخشی از این ماجرا به یک کار تحقیقی نیاز دارد یعنی همانطور که من وقتی فیلمنامهای را مینویسم، یکی – دو سال روی آن تحقیق میکنم تا ببینم چطور موضوع باید دراماتیزه شود و مخاطب را جذب کند، برای پخش هم باید به همین میزان پژوهش انجام تا تعیین شود که چه طرحهای تبلیغاتی باید ارایه کرد تا آن قشری که به سینما نمیرود و اتفاقا مطالبهاش از سینما فیلمی همچون «ضد» است، آگاه شود. در این بین باید یک نکته مهم را هم در نظر داشت؛ بخشی از این مخاطبان حتی اگر آگاه شوند باید صبر کنند تا فیلم در پلتفرمها عرضه شود چون زیست او اصلا سینما رفتن نیست. وقتی چنین مسایلی را بررسی کنیم باید به مرحلهای برسیم که بتوانیم این آگاهیبخشی را ایجاد کنیم تا مردم بدانند سینما رفتن برای جامعه مهم است و حتی به آنها این باور داده شود که سینما نرفتن خودش یک ضرر است که هم به آنها وارد میشود و هم به فرهنگ جامعه. این یک آفت برای کشور ماست که از ۸۰ میلیون نفر جمعیت ۶-۷ میلیون نفر به سینما میروند. ما باید به دنبال این باشیم که چطور مردم به سینما بروند. این مساله به کارهای پژوهشی، تبلیغاتی و اجرایی نیاز دارد تا دست کم این ۷ میلیون نفر تماشاگر به ۲۰ میلیون نفر برسند. نباید فراموش کنیم که ایران وقتی ۳۰ میلیون نفر جمعیت داشت، ۸ میلیون نفر «عقابها» را تماشا کردند یا حتی برای جشنوارههای فجر چه صفهایی پشت در سینماها تشکیل میشد و چه دعوا و درگیریهایی به وجود میآمد. یک زمان حدود ۴۰ درصد جمعیت کشور سینمارو بودند و سینما رفتن اهمیت داشت اما به مرور هرچه جلو آمدیم، سینما رفتن از سبک زندگی مردم خارج شد. بخشی از آن به دلیل تنوع رسانهها و سهل شدن تماشای فیلم بود در حالی که میدانیم سینما رفتن جذابیت دیگری دارد و این سوال مطرح است که چطور در دنیا چنین اتفاقی رخ نداده و با وجود تنوع تکنولوژی و پلتفرمها و رسانهها سینما رفتن هنوز در جوامع دیگر رکود پیدا نکرده است؟
رابطه این جریان مثل ساقه و ریشه است که روی هم اثر میگذارند چون به هر حال خود فیلمها هم مهم هستند؛ یعنی ما هرچه کار تبلیغی بکنیم و مردم را به سینما دعوت کنیم بعد آنها بیایند و ببینند فیلمهای خوب و مهمی روی پرده نیستند، باز کار بینتیجه میماند. یکی از دلایلی که به مرور سینما رفتن از سبک زندگی مردم جدا شد همین تولید نشدن فیلمهای خوب بود. در این میان مساله نقد در سینما هم بیتاثیر نبوده؛ منتقدان ما در جشنواره فجر فیلمهایی را تحسین میکنند که وقتی مردم آنها را در سینما میبینند از تعریفهایی که شنیده بودند ابراز تعجب میکنند. بنابراین این نتیجه یک جریان است که سینما را از مخاطب جدا و آن را فستیوالی و محفلی کرد.
نصرتی: در این مورد بد نیست به «لباس شخصی» برگردیم چون یکی از بارزترین دلایل آن که از بخش فیلم اولیها به بخش سودای سیمرغ جشنواره فجر راه پیدا نکرد، این بود که یکی از اعضای هیات انتخاب آن دوره به آقای ربیعی گفته بود «فیلمت بازیگر هم که ندارد!» این یک نوع نگاه است که در همین جریان و چرخه حاکم است.
ربیعی: بله، با من تماس گرفتند و گفتند از بین فیلم تو و یک فیلم دیگر که یک بازیگر استار دارد، همه فیلم تو را بهتر میدانستند اما گفتند اگر آن فیلم به بخش سودای سیمرغ برود، بازیگرش امکان داوری شدن را پیدا میکند و این یک نمونه است برای آنچه در این جریان اتفاق میافتد.
نصرتی: نتیجه اینکه فقط به بازیگر مطرح توجه شود، همین شده که تعداد مخاطبان سینما به این وضعیت رسیده و دود آن به چشم کل سینما میرود.
ایسنا: آقای نصرتی این دومین همکاری شما با آقای ربیعی به کاندیدا شدن در جشنواره فجر ختم شد. از این همکاری بگویید و اینکه در دومین تجربه همکاری مشترک نقش «سعید» در «ضد» چه ویژگیهای جذابی برای شما داشت؟
نصرتی: امیر عباس ربیعی یک توانایی دارد و آن هم این است که کار را یعنی هم بازی بازیگر و هم کلیت فیلم را تماشایی میکند به همین دلیل دوست داشتم دوباره این همکاری را تکرار کنم. در «لباس شخصی» تجربه شیرینی داشتم که به نتیجه نهایی نرسید. چرخه کامل کار یک بازیگر این است که در فیلمی بازی کند، به جشنواره فجر برسد و بعد هم در اکران عمومی نمایش داده شود ولی ما نه جشنواره فجر آنچنانی داشتیم – بخصوص با توجه به اتفاقهای سال ۱۳۹۸ – و نه اینکه فیلم به اکران رسید. البته فیلم «ضد» در متن به اندازه «لباس شخصی» مرا جذب نکرد و با احترام به تیم نویسنده و محقق، تا آخر هم سردرگمیهایی داشتم. کاراکتر فیلم «ضد» را به آن اندازه که «یاسر» را در «لباس شخصی» از صفر تا صد شناختم، درک نکردم یعنی حتی میتوانم یاسر ۲ و ۳ را هم در موقعیتهای دیگر بازی کنم ولی «سعید» را نه. وقتی هم که نامزد دریافت جایزه شدم در دورهای بود که امین حیایی برای «برف آخر» جایزه گرفت که من متاسفانه این فیلم را ندیدم. البته در تواناییهای آقای حیایی شکی نیست مخصوصاً اینکه او بعد از فیلم «شعلهور» ورژن دیگری را از خود را ارائه میدهد و انگار بعد از برخورد با آقای نعمتالله شکل دیگری از بازیگری در او نمایان شده است. در ماجرای کاندیدا شدن برای جایزه سیمرغ بازیگران دیگری هم بودند که فکر میکردم با توجه به رویکرد جشنواره که افراد مطرح را بیشتر میبیند، جلوتر از من قرار میگیرند مثل هوتن شکیبا در «ملاقات خصوصی»، جواد عزتی در «مرد بازنده» یا هادی حجازیفر در «موقعیت مهدی» که خوب بازی کرده بودند به همین دلیل این تصور را نداشتم که حتماً باید در مقابل این بازیگران جایزه میگرفتم، هرچند آن را دوست داشتم اما اصلا اینطور نبود که بگویم حقم خورده شده است.
ایسنا: شما تجربه عکاسی مستند اجتماعی را هم در کنار بازیگری در تئاتر داشتید و گویا اولین کار حرفهای خود را در سینما با آقای ربیعی انجام دادید. کمی از این فعالیتها بگویید و اینکه آیا عکاسی را همچنان ادامه میدهید؟
نصرتی: من بازیگری را اوایل دهه ۸۰ شروع کردم و در کنار آن خبرنگار حقالتحریری بودم و در حوزههایی مثل تئاتر کار میکردم. البته بیشتر کارم گرایش به سمت هنر داشت ولی خیلی زود متوجه شدم عکاسی در کنار بازیگری برای من درستتر است و تقریباً از سال ۸۳ بیشتر عکاس-خبرنگار بودم. حرفه عکاسی در کار بازیگری بسیار به من کمک کرد و در آن سالها تدریس هم میکردم اما فضای امنی که عکاسی داشت مرا از بازیگری دور میکرد و با توجه به اینکه در مقطعی دنبال رسیدن به ثبات مالی هم بودم، از سال ۹۷ تصمیم گرفتم بیشتر تمرکزم را روی بازیگری بگذارم تا فاصله بیشتری از این حرفه نگیرم. با این حال همچنان عکاسی میکنم بخصوص مواقعی که اوقات بیکاری داشته باشم چون معتقدم در بازیگری بیش از استعداد، تمرکز بر کار اهمیت دارد و من به دنبال این هستم تا با تمرکز و صبوری بیشتر به هدفم برسم. از همان ابتدا که بازیگری را شروع کردم فکر میکردم استعداد دارم ولی ویژگی استعداد خود را فقط در توانایی بازیگری نمیدیدم بلکه آن را در صبوری و میزان انگیزهام میبینم.
ایسنا: آیا کاندیدا شدن در جشنواره فجر بر ادامه حضور و فعالیت شما در سینما تاثیر گذاشت؟
نصرتی: واقعیت این است که اکران فیلم بیشتر از کاندیداتوری -حداقل به لحاظ تعداد پیشنهاد – برای من موثر بود و شرایط بهتری را ایجاد کرد. وقتی یک فیلم نمایش داده میشود در کنار خبرهایی که از آن منتشر میشود دستکم چند کارگردان به یادشان میآید که چه کسانی این روزها بازی میکنند. اما الان این دردسر را دارم که مدام در فضایی مشابه کارهای قبلی پیشنهاد میگیرم. در عکاسی فضای متفاوتتری وجود دارد چون همه چیز در اختیار خود آدم است و با تلاشت میتوانی دستمزد، شهرت و استقلال به دست آوری و شرایط جانبی، کمتر در رشد یا عدم رشد و موفقیت تاثیرگذار است اما در بازیگری خیلی چیزها دست ما نیست. وقتی بازی در «لباس شخصی» به من پیشنهاد شد دو سال در هیچ فیلمی بازی نکردم تا در آن نقش کلیشه نشوم. چنین تصمیمی در دو سال اول شروع کار، آن هم با یک فیلم توقیفی بسیار سخت است. بعد «ضد» را بازی کردم که باز هم دو سال اکران نشد و در این مدت از کسانی پیشنهاد میگرفتم که دو فیلم قبلی مرا در جشنوارههای فجر دیده بودند. من دوباره با بیکاری و بیپولی تصمیم گرفتم در فیلمی بازی نکنم چون نمیخواستم صرفاً بازیگر این نوع فیلمها و نقشها باشم.
در سینما اصغر فرهادی، پرویز شهبازی و حمید نعمت الله فیلمسازان مورد علاقه من هستند و دوست دارم در فیلمهای آنها یا شبیه این فیلمسازان هم بازی کنم اما در آن مدت شانس این را نداشتم که نقشی متفاوت به من پیشنهاد دهند تا اینکه سریال «سوران» با نقشی متنوعتر پیشنهاد شد و با توجه به موضوع فیلم و اینکه به تجزیه نشدن خاک کشور تاکید داشت، بازی در آن را پذیرفتم.
ایسنا: زمانی که شما فیلم «ضد» را بازی کردید فضای رسانهای بویژه در شبکههای اجتماعی به این شدت دو قطبی نبود. آیا نگران برچسبهایی که در این فضا به برخی فیلمها باموضوعهای این چنینی ممکن است زده شود، نیستید؟
نصرتی: اگر «ضد» را کیانوش عیاری هم میساخت دقیقا همین را میساخت که اکنون ساخته شده است و کسی هم نمیگفت این فیلم حکومتی یا ارگانی است
نصرتی: بله نگران هستم ولی نه فیلم «لباس شخصی» را ایدئولوژیک میبینم و نه فیلم «ضد» را. امیرعباس ربیعی به لحاظ تفکر ایدئولوژیک با من فرق میکند ولی آنقدر سینما برایش اهمیت دارد که یادش میرود نظرات و سلیقه خود را در فیلم اعمال کند. فقط هنرش تعیین کند که چطور کار کند به همین دلیل فکر میکنم اگر «ضد» را کیانوش عیاری هم میساخت دقیقا همین را میساخت که اکنون ساخته شده است و کسی هم نمیگفت این فیلم مثلا حکومتی یا ارگانی است. من دوستانی دارم شبیه خودم که سیاسی نیستند. وقتی عکاس خبری و مستند اجتماعی بودم. تئاتر هم کار میکردم. یک روز نقش یک کُنت را در نمایشنامه دورنمات داشتم یک بار نقش یک دانشجو، یک بار هم یک روانپریش. زیست من به این شکل بود و طبیعتا دوستانی مشابه زیست خودم داشتم. آنها وقتی «لباس شخصی» یا همین «ضد» را دیدند گفتند، دم شما گرم! البته شاید مواردی بود که خیلی باب سلیقهشان نبود ولی میگفتند چند برابر آن، چیزهای مهمتر در فیلم دیده و شنیدهاند که کسی نمیتواند آنها را بگوید. حتی میپرسیدند اصلاً با چنین حرفهایی فیلم اکران میشود؟ حالا برای من جای سوال است که «لباس شخصی» چطور میتواند یک فیلم حکومتی باشد آن وقت توقیف هم بشود؟ بنابراین در پاسخ میتوانم بگویم بله، نگران هستم ولی بیشتر از اینکه انگِ حکومتی بخورم نگران این هستم که در نقشی کلیشه نشوم چون نقشهای مشابه را خیلی پیشنهاد میدهند. یک زمان شنیدم برای ساخت یک سریال در شبکه نمایش خانگی صحبت من شده بود. در واقع ماجرا اینطور بود که بازیگر نقش اصلی آن سریال که یکی از چهرههای سینما بود به دلیل تشابه آن نقش با یک فیلم دیگرش آن را نپذیرفته بود و بعد هم اسم من به میان آمده بود. گفته بودند نصرتی بازیگر خوبی است ولی معروف نیست. من خودم شماره دستیار کارگردان را پیدا کردم تا بابت محبت آنها قدردانی کنم اما این را هم پرسیدم که چه کسی گفته من حتماً باید نقش اصلی را بازی کنم؟ شنیده بودم قصه آن سریال خیلی جالب است و دوست داشتم حتی یک نقش کوتاه هم شده، داشته باشم.
من در تمام کارهایی که نقش اصلی را بازی کردم اصلاً از ابتدا قرار نبوده به عنوان بازیگر اصلی حضور داشته باشم. در «لباس شخصی» وقتی برای تست گریم یکی از نقشها رفتم حتی نمیدانستم کارگردان کیست و وقتی سر تست گریم شنیدم کسی پشت سرم گفت خودشه، تازه متوجه شدم که او کارگردان (ربیعی) است. قرار بود نقش کوچکی داشته باشم که پنج سکانس هم بیشتر نداشت اما از بازی من خوششان آمد و سکانسهایم بیشتر شد تا یک روز که گفتند برای نقش اصلی تست بدهم. برای «ضد» هم آقای شفیعی طبق روال سینما دوست داشتند نقش اصلی را یک بازیگر چهره بازی کند که حق هم داشتند ولی گویا امکانش فراهم نشد و من دعوت شدم تا تست بدهم که آقای شفیعی هم خیلی زود تایید کرده بودند. «سوران» هم همینطور بود. یک نقش منفی و غیراصلی را میخواستم بازی کنم، خیلی هم بابت آن خوشحال بودم که در من ویژگیهای بازی منفی دیده شده ولی چند روز بعد تماس گرفتند و گفتند «لباس شخصی» و «ضد» را دیدهاند و باید برای نقش اصلی قرارداد ببندم.
ربیعی: من آدمی مذهبی هستم و به لحاظ سیاسی هم به جمهوری اسلامی گرایش دارم. در عین حال با بخش زیادی از کسانی که با دیدگاههای من مخالفند رفاقت دارم. اصلا هم به سینما نیامدهام تا حرفهای ایدئولوژیک بزنم و مخالفم با کسانی که میخواهند به سینما بیایند فقط به این دلیل که میگویند بچههای جبهه انقلاب در سینما کم هستند
ایسنا: درباره «ضد» نکته قابل توجه کاندیدا شدن چند بازیگر فیلم بود بخصوص آنکه نادر سلیمانی با وجود اینکه کمتر نقش جدی داشت در این فیلم بیشتر دیده شد.
ربیعی: من در بازیگری یک نگاه فراتر از آنچه عرف است، دارم. البته اول این را توضیح دهم که خیلی از صحبتهایم در اینجا بخاطر نگاه ایدئولوژیکم نیست چون به هر حال من آدمی مذهبی هستم و به لحاظ سیاسی هم به جمهوری اسلامی گرایش دارم. در عین حال با بخش زیادی از کسانی که با دیدگاههای من مخالفند رفاقت دارم؛ منتها زبان مشترک ما سینماست و من شخصا برای سینما بسیار اهمیت قائلم. اصلا به سینما نیامدهام تا حرفهای ایدئولوژیک بزنم. رشته تحصیلی من سینما بوده و مخالفم با کسانی که میخواهند به سینما بیایند فقط به این دلیل که میگویند بچههای جبهه انقلاب در سینما کم هستند پس باید به سینما برویم. این تفکر غلط است. من معتقدم کسی مثل آقای فرشچیان بخاطر اینکه تابلوی «عصر عاشورا» را بکشد نقاش نشده است. او عاشق نقاشی و هنر است و حال، نگاه خود را هم روی تابلو میکشد که عصر عاشورا هم در آن نگاه است. اگر آقای فرشچیان نگاهی ضد عصر عاشورا داشت حتما آن را میکشید. حرفم این است که دیکته کردن در هنر غلط است و خدا را شاهد میگیرم که آنچه میگویم بخاطر طرفداریام از سینماست نه به دلیل تقابل بین تفکر خودم با تفکری دیگر – که بدون تعارف آن تفکر مقابل من در سینما رایجتر است.
درباره بازیگری هم که پرسیدید، معتقدم الان یک انحصار در بازیگری سینما وجود دارد. شما یکسری بازیگر میبینید به اسم چهره یا سلبریتی که بین ۴۰ تا ۵۰ نفر هستند و تقریباً در دو دهه گذشته فیلمهای سینمایی ما با آنها ساخته شده است. من مخالف این انحصار هستم نه به این دلیل که آنها در فیلمهای من بازی نمیکنند بلکه چون این انحصار به ضرر سینماست و با رکود بازیگری سینما همراه است. ما سالانه حدود ۵۰ تا ۱۰۰ فارغ التحصیل بازیگری از دانشگاههای خوب کشور داریم و تعداد قابل توجهی هم دانشجوی ورودی. اینها بیاستعداد و بیسواد نیستند که بازیگر نمیشوند و مجبورند سراغ شغلهای غیرمرتبط بروند. آنچه من دیدم، این بوده که فقط رابطه، انحصار و گَنگ در این میان وجود دارد و حتی گاهی فساد. ما بازیگری داریم که نانِ پول یا رابطه یا چهرهاش را میخورد. پول میدهد، نقش میگیرد. چه کسی در اینجا ضرر میکند؟ آیا منِ بچه حزباللهی که میخواهم فیلم بسازم و اینها برایم بازی نمیکنند ضرر میکنم؟ نه! اینها به ضرر سینماست. با آن چرخه اکران که صحبت شد، نتیجه این میشود که کار سینما به جایی میرسد که اکران فیلم «فسیل» تمام میشود و آن را از روی اکران تهران برمیدارند ولی فروش سینما پایین میآید به همین دلیل بیسرو صدا آن را دوباره به اکران برمیگرداند تا سینما باز هم رونق بگیرد. این سینما در حال ضرردهی است و اگر ما این انحصار را بشکنیم و درهای سینما باز شود، رقابت به وجود میآید. باید به جایی برسیم که اولویت بازیگر در کارش، تعداد فالوور و دستمزد نباشد بلکه به دنبال درآوردن نقش باشد. اگر او بازیگری کند سینما هم سود میبرد چون مخاطب امروز به فیلمهای با کیفیت زیادی دسترسی دارد و وقتی آن فیلمها را با آنچه در سینمای خودمان اتفاق میافتد مقایسه میکند معلوم است که به سینما نمیرود و برای فیلم ایرانی ارزشی قائل نیست.
تاکید میکنم که این حرفها به نگاه و ایدئولوژی من ارتباطی ندارد، بلکه سلیقه و نگاه مستقل من است که باید بگردیم و یک استعداد جدید پیدا کنیم. من این نگاه را در تمام عوامل فیلمم دنبال میکنم یعنی در جایی که استعداد وجود دارد به دنبال افراد تازه هستم اما مثلاً در بخش طراحی صحنه که سراغ یک سلبریتی همچون دکتر شجاعی رفتم به این دلیل بود که جایگزین دیگری پیدا نکردم تا در حد ایشان آرتیست باشد. من به عنوان یک آدم فرهنگی صرفاً وظیفه ندارم که فیلم تولید کنم. من به سینما تعهد دارم تا در حد وُسع خودم تلاش کنم که هم فیلمم بالا بیاید و هم سینما ارتقا پیدا کند. نمیتوانم یک عده سلبریتی را نردبان خود کنم و با اسم و شهرت آنها بالا بروم. با همین نگاه برای فیلم «لباس شخصی» بازیگر انتخاب کردیم که خوشبختانه آقای والینژاد هم خیلی با من همراهی میکرد چون خودش همین نگاه را دارد. البته سر فیلم «ضد» نگاه آقای شفیعی این بود که حتماً چند نقش اول را از بازیگران چهره دعوت کنیم ولی من اصرار داشتم که با همان سیکل «لباس شخصی» پیش بروم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم سراغ کسانی برویم که برای مخاطب شناخته شده هستند اما متفاوت باشند و در زمینههایی که کلیشه نیستند استفاده کنیم. برایم مهم بود بازیگرانی را دعوت کنیم که برای نقش خود انگیزه داشته باشند و زحمت بکشند نه اینکه صرفاً برای پول بیایند.
یادم میآید سال ۹۴ پیش تولید فیلمی را انجام میدادم که یکی از گزینههایم برای نقش اصلی جدی جواد عزتی بود. آن زمان او هنوز نقشهای جدی را بازی نکرده بود. همه مخالفت کردند به غیر از آقای مرادی (فیلمبردار). میگفتند او بازیگر کمدی است و نمیتواند نقش جدی را بازی کند ولی من معتقدم کسی که میتواند نقش کمدی را خوب بازی کند، بسیار توانمندتر از بازیگری است که فقط نقشهای جدی را خوب بازی میکند. بر همین اساس من و آقای شفیعی نادر سلیمانی را برای «ضد» انتخاب کردیم و ایشان وقتی فیلمنامه را خواند اولین حرفش این بود که چرا این نقش را به من پیشنهاد دادید که من هم همین توضیحات را دادم. او بسیار انگیزه داشت میگفت ۴۰ سال است که میخواهد اثبات کند «ساعت خوش» فقط یک وجه از تواناییهای اوست. نادر سلیمانی کسی است که با بهرام بیضایی مأنوس بوده، برای داریوش مهرجویی تئاتر بازی کرده و ما را در همان سکانسهای اول شگفتزده کرد. خانم لیندا کیانی هم همینطور است. او ۲۰ سال است که کار میکند و برای من افتخار بود که اولین نامزدی دریافت جایزه جشنواره فجر او با فیلم من اتفاق افتاده است. این بازیگرها دنبال بستری تازه هستند. البته این را هم میدانم که بسیاری از کارگردانها تحت تاثیر تهیهکننده و سرمایهگذار مجبور به انتخاب هستند و شاید به این موضوع بیتوجه باشند در حالی که آقای فرهادی هم این کار را انجام داده و در «قهرمان» از بازیگرانی در شیراز که ما نمیشناسیم بازیهای بسیار خوبی گرفته است.
ایسنا: آقای مرادی شما هم از همکاری خود در این فیلم بگویید و اینکه الان هم فیلمبرداری «احمد» را انجام میدهید.
مرادی: اولین همکاری من با امیرعباس ربیعی به فیلمهای کوتاه «ولد» و «ماه در خانه» برمیگردد و بعد هم «لباس شخصی» و «ضد» پیش آمد. در اولین تجربهای که با هم داشتیم او خیلی جوانتر بود و بعدها که دوباره کار کردیم متوجه تغییر زیاد در کار و نگاهش شده بودم. امیر عباس یک ویژگی مهم دارد که هنر را صِرف هنر میبیند. بازی برایش مهم است و به همان اندازه صحنه فیلمبرداری، نور و بقیه عوامل دخیل در فیلم هم برایش اهمیت دارند. این توجه برای عوامل پشت صحنه یک فیلم مسئلهای مهم است که به کار آنها توجه شود. شاید قبلا فکر میکردم او یک آدم حزباللهی است و چنین توجهی به بخشهای دیگر تولید فیلم نداشته باشد ولی بعد متوجه شدم او واقعاً آرتیست است. «احمد» را هم که مشغول کار هستیم، فیلم خوبی شده و با توجه به کمتر بودن رگههای سیاسی، مخاطب از آن لذت خواهد برد.
ایسنا: آقای ربیعی شما گفتید که به سینما نیامدهاید تا حرفهای ایدئولوژیک بزنید. با این رویکرد چه نظری درباره تصمیم سیاستگذاران فعلی سینما در ریل گذاری جدید سینما دارید که بر گونههایی خاص از جمله سینمای انقلابی تاکید دارند.
ربیعی: به نظر من این نگاه اشتباه است. سینما هنر است و جهتدهی در هنر غلط است. این اصلاً شدنی نیست و یک کار ابتر است. هنرمند ربات نیست که کنترل او در دست یک فرد دیگر باشد. وظیفه مسئولین فرهنگی صرفاً این است که زمینه را برای کار هنرمند فراهم کنند. اما متاسفانه قیف برعکس شده که البته فقط در هنر هم نیست. اول باید این را بررسی کنیم که ما چرا طرفدار انقلاب اسلامی هستیم؛ چون ذات حکومت اسلامی این است که مسئول در آن کسی است که نوکری و خادمی مردم را میکند؛ یعنی سنگها و سنگلاخها را در جادهها از میان برمیدارد تا مردم حرکت کنند. وظیفه آنها سهل کردن مسیر است و این غیر از نوکری معنای دیگری ندارد. در مکتب دفاع مقدس این نگاه مشهود است. کار فرماندهان گردان در آن دوران چه بود؟ آنها نوکری کسانی را میکردند که میجنگیدند و مسیر را نظم میدادند. این فرهنگ دفاع مقدس از همان فرهنگ انقلاب اسلامی میآمد ولی به مرور این مکتب تغییر مسیر داد تا مردم در خانههای خود بمانند و دولت برای آنها تصمیم گیری کند. این به فرهنگی تبدیل شد که برتری مدیران را القا میکرد. جامعه هنری هم به همین شکل است. هنرمند میگوید چه چیزی میخواهد بسازد و مدیر وظیفه دارد شرایط را فراهم و مشکلات را برطرف کند اما تصور برخی آقایان این است که اگر من پشت میز نشستهام هنر را میفهمم. پس من به تو میگویم چه کار بکنی و چه کار نکنی. در این شرایط کسی مثل من یک دغدغه دارد؛ اینکه نکند فیلمی بسازم که مسئلهام نباشد. تمام حراست من از خودم این است که آنچه میگویم برای خوشایند این جناح و آن جناح نباشد و حرف خودم باشد.
برای فیلم «ضد» هیچ گروهی نیست که از تمام فیلم خوشش آمده باشد. من هم اصلاً قصد نداشتم تا چیزهایی را بگنجانم که هر دو طرف آن را دوست داشته باشند. در چنین شرایطی کار فیلمسازی سخت است و برای کسی مثل من سختتر است تا آنچه را خودم میخواهم بسازم. البته شاید همه، تحمل این سختیها را نداشته باشند آن موقع است که ممکن است فیلمسازی شوی که پول بگیرد و بگوید چه چیزی دوست دارید تا برایتان بسازم. این افراد هر کدام از فیلمهای خود را به یک شکل میسازند و میشوند فیلمساز سفارشی. اینطور هم نیست که فیلمساز سفارشی فقط در بین ارزشیها باشد. یکی میآید در بخش حاکمیتی با پول حاکمیت برایش فیلم میسازد، بعد به بخش خصوصی میرود و با پول و نگاه آنها فیلم دیگری میسازد. همه فیلمهایش هم بد میشود چون مگر میشود هنرمند آنچه را عقیده ندارد بسازد و بعد به شاهکار تبدیل شود؟ پس تبدیل میشود به یک فیلمساز سفارشیساز که فیلمهایش بد است ولی محبوب مدیران است، حتی محبوب بخش خصوصی هم میشود.
در سوی دیگر، طیفی از فیلمسازان هم هستند که مبارزه میکنند ولی به نتیجه نمیرسند و دیگر فیلم نمیسازند. نمونههایش را هم داریم که سالهاست کارگردانهایی فیلم نساختهاند، درواقع ما یکسری نیروی انسانی نخبه را هدر دادهایم که میتوانستند فیلمهای خوبی بسازند. در این اوضاع من معتقدم و باز هم تاکید میکنم که سینما یک زبان مشترک است و آرزو میکنم مخاطبم وقتی از سالن سینما بیرون میآید، بگوید فیلم خوبی را بعد از دو ساعت دیده هر چند هرچه فیلمساز گفته دروغ بود. این کاملاً برای من خوشایند است. همانطور که برای خودم پیش آمده، فیلمی را در سینما دیدهام که بسیار دوست داشتم ولی جهان آن را قبول نداشتم. من فیلم «فهرست شیندلر» را میبینم، به شدت هم ضدصهیونیستم. با دیدن آن فیلم برای یهودیها گریه میکنم، قبولشان هم ندارم اما برای سینمایش دست میزنم و آرزو میکنم که بتوانم «فهرست شیندلر» بسازم. این یعنی همان مشترک بودن زبان سینما و بسیار بدم میآید وقتی میدانم فیلم بدی ساختهام اما به من بگویند آفرین که به فلان موضوع پرداختهای.
نکته دیگر هم در این موضوع ممیزی است و من در این زمینه، جایی گیر کردهام که نه میتوانم به عقب برگردم نه به جلو بروم مثل کوهنوردِ گیر کرده در میانه راه که نه میتواند بالا برود و نه میتواند پایین برگردد. به من میگویند فیلم سفارشی و حکومتی میسازی در حالی که من یک فیلم درباره انقلاب اسلامی ساختم، با سازمان اوج هم ساختم و بعد بخش دیگری فیلم مرا توقیف کرده است. چرا توقیف شده؟ چون در برابر ممیزیاش مقاومت کردم در صورتی که همین الان میتوانم فیلم «لباس شخصی» را با حذفیات اکران کنم ولی نمیتوانم بپذیرم که چنین فیلمی برای من باشد. حرف من این است که سینما منبر نیست. یک هنر است و هر کس باید زیست خود را در آن بسازد. مدیران فرهنگی ما اگر میخواهند در این هنر جهتدهی داشته باشند، باید ابتدا در بخش آموزش و تربیت نیروها و در زیست آنها، نگاه خود را ترویج دهند و آن را تبلیغ کنند تا فیلمساز در تربیتِ زیستِ شخصی خود متناسب با آنچه حق است بار بیاید نه با آنچه یک مدیر میپسندد. در واقع میخواهم بگویم اگر مدیری بر این باور است که آنچه میگوید حق است، نگاه خود را تربیت کند و بعد ترویج دهد نه اینکه همه را تهدید یا الزام کند که حرف او را بپذیرند و اگر کسی جز نگاه او را داشت، حق فعالیت ندارد.
نصرتی: متاسفانه مسئولان فرهنگی ما همین کار را انجام میدهند و همین شده که ناصر تقوایی سالها فیلم نساخت در حالی که مگر چند سال یک بار کسی مثل او به این دنیا میآید؟ پسندیده این بود که اجازه میدادیم همه افراد با دیدگاههای مختلف، سینمای خود را بسازند و آن وقت میدیدند اگر کسی حرف آنها را نمیزند، افرادی را به همان مدلی که امیرعباس تعریف کرد، بیاورند تا جهان خود را به او انتقال دهند. این طور حرف همه شنیده میشود ولی وقتی بسیاری از سینماگران بزرگ ما خانهنشین شدهاند، کم کم به وضعیت امروز میرسیم که میبینیم چه فیلمهایی پرفروش هستند.
ربیعی: این ماجراها یک وجه دیگر هم دارند و اینکه فضا آزاد نیست تا کسانی مثل من یا مهدی نصرتی صرفاً با یک اثر، مواجهه سینمایی داشته باشیم. وقتی هزاران انگ، فشار و بایکوت به وجود میآید در سوی مقابل لجبازیهایی هم دیده میشود. در حالی که اگر معیار همه، “سینما” باشد شرایط فرق میکند. یادمان نرفته که با آقای فرهادی در یک جشنواره بخاطر امیر جدیدی چه برخوردی کردند چون میگفتند با بازیگری فیلم ساختهای که با سازمان اوج در «تنگه ابوقریب» بازی کرده و آقای فرهادی جواب درستی داد که او بازیگر است. بازیگر فقط نقش را میبیند. درواقع این فیلم است که باید موافق جهت فکری و تفکر فیلمساز باشد نه بازیگر. مگر قرار است هر کسی که در یک اثر هنری کار میکند با تفکر صاحب آن و سازنده آن موافق باشد؟ وقتی هر دو طرف این ماجرا را، به این شکل ترسناک میکنیم ضرر آن را موافقان یا مخالفان آن تفکر یا جناح نمیبینند، بلکه بیش از همه سینما ضرر میکند و در نهایت فرهنگ و مردم مملکت آسیب میبینند.
ایسنا: اگر مسئله نفوذ که گفتید برای شما جدی است، دغدغه پرداخت به آن را در دوران معاصر هم دارید؟
ربیعی: بله چون در «لباس شخصی» و «ضد»، داستان با ادامه یافتن نفود تمام میشود. اساسا برای من یک بحث جدی درباره نفوذ این است، کسانی که صاحب مسئولیت هستند، سهواً و بیشتر هم عمداً، سعی میکنند مسئله نفوذ در جمهوری اسلامی، یک مسئله سطح پایین جلوه داده شود. مثلاً میگویند عامل فلان خرابکاری در یک نیروگاه هستهای یک کارگر بوده در حالی که به نظرم این فقط سطحِ پایین جلوه دادن نفوذ است. نفوذ یک مسئله جدی است و آنقدر توانسته خود را در ردههای بالا جای دهد که از ما رئیس جمهور (شهید رجایی) گرفته؛ آن هم توسط کسی که در شورای امنیت ملی ما حضور داشت. سوال این است که آیا همین یک مورد بود و تمام شد؟ به نظر میرسد خیر، چون نفوذ مسئلهای است که حتی با دستگیری و اعتراف یک فرد هم نمیتوان درباره آن به یقین رسید.
در تاریخ ما بحثهای جدی وجود دارد از جمله درباره ترور شهید رجایی که وقتی سازمان (منافقین) فردی را در سطح دبیری شورای امنیت ملی دارد چرا با ترور یک رئیسجمهور، او (نفوذی) را میسوزاند؟ بخصوص آنکه اگر کشمیری لو نمیرفت ممکن بود در دهههای بعدی رییس جمهور ایران شود. پس یک بحث جدی این است که شاید کشمیریهای دیگری همچنان هستند. شهید لاجوردی طبق آنچه در وصیت نامهاش اشاره شده، از جمله کسانی بود که اعتقاد داشت نفوذ در سیستم جمهوری اسلامی به شدت جدی است. او معتقد بود خطر منافقینِ انقلاب از خطر منافقینِ خلق بیشتر است. برهمین مبنا من هم معتقدم در کشور ما خللهای مدیریتی دو عامل دارند. مسئله مهم این است که کشف نفوذ، اطلاعات دقیق و سند میخواهد نه تحلیل. با رشد تکنولوژی هم کشف سند بسیار سخت است به خصوص اگر مواردی مثل آن جاسوس معروف روسیه در غرب باشد که جایگاه بالایی در سیستم یک کشور داشت و وقتی او را پیدا میکنند در پاسخ به اینکه چطور ارتباط برقرار میکرده، میگوید من فقط یک بار ارتباط گرفتم آن هم همان ابتدای کار بود، چون به من گفته بودند تو فقط وارد این سیستم بشو و سعی کن کسانی در آن کشور مسئولیت بگیرند که یا با ما مخالفتی نداشته باشند یا تخصص نداشته باشند. این حرفها اعترافهایی بود که بعد از ۳۰ سال از او گرفته شد.
ایسنا: با توجه به تمام این مباحث سیاسی که درونمایه اصلی فیلم «ضد» برمبنای آن شکل گرفته، برای دعوت مخاطبان خود به تماشا، فیلم را چطور معرفی میکنید؟
ربیعی: من خواهش میکنم که مردم بدون پیش فرض و حب و بغض فیلم را ببینند و تعهد میدهم وقتی آن را دیدند، یک فیلم سرگرمکننده و جذاب را دیده باشند و به اندازه خود فیلم از آن لذت ببرند. نگرانی من فقط پیشفرضهایی است که سبب دیده نشدن فیلم میشوند.
مرادی: فکر میکنم «ضد» جدا از داستانش، سینماست که روی همه جنبههای آن زحمت کشیده شده است. دعوت میکنم که مخاطبِ صرف سینما حتماً «ضد» را ببیند چون به لحاظ کارگردانی یک ساختار سینمایی با بازیها بسیار خوب دارد و کسانی که به سینما علاقمند هستند از آن لذت میبرند. «ضد» یک فیلم بیگ پروداکشن است و از آنجا که سینمای امیرعباس ربیعی به معنای واقعی سینماست، حتی در پلانهای بسته هم لایه به لایه میزانسن یا دکوپاژ بسته شده است؛ پس من هم امیدوارم درباره فیلم پیشداوری نکنند.
نصرتی: آنچه دوستان گفتند حرفهای من نیز است و فقط اضافه میکنم که میدانم بخشی از دلیل سینما نرفتن مخاطب بخاطر این است که احساس میکند حرفها در سینما آنطور که باید تنوع ندارند و شاید به همین دلیل است که سراغ طنز میرود. میدانم دل مردم از سینما شکسته و ای کاش شرایطی به وجود آید که حرف دل همه در همه جنبهها زده شود اما گاهی سینما با آدم کاری میکند که دو ساعت بگذرد و تو حتی ساعت خود را نگاه نکنی که چقدر زمان گذشته؛ این خاصیت سینمای امیرعباس ربیعی است.
فیلم «ملاقات خصوصی» به عنوان یک فیلم اولی و با فروش بیش از ۳۳ میلیارد تومان در سینما و ۳ میلیارد تومان در اکران آنلاین، توانسته عنوان پرفروشترین فیلم غیرکمدی سینمای بعد انقلاب را به دست آورد.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، ملاقات خصوصی نخستین ساخته «امید شمس» در حالی عنوان پرفروشترین فیلم غیرکمدی سینمای ایران را به دست آورده که طبق آمار سامانه سمفا(سامانه مدیریت فروش و اکران سینما) ۳۳ میلیارد تومان فروش داشته است. نخستین فیلم غیرکمدی سینمای ایران در حالی با ۳۶ میلیارد تومان (با فروش ۳ میلیارد در اکران آنلاین) پرفروشترین فیلم شده که بازار فیلمهای کمدی به شدت داغ است و پرفروشترین فیلم سینمای ایران «فسیل» با حال و هوای طنز، نزدیک ۳۰۰ میلیارد تومان فروش داشت و در رنکینگ پرفروشترین فیلمهای کمدی و غیرکمدی سال، ملاقات خصوصی رتبه دوازدهم و پس از فیلمهایی چون «فسیل»، «هتل»، «انفرادی»، «شهر هرت»، «دینامیت»، «بخارست»، «سگبند»، «گشت ۳» و «هزارپا» قرار گرفته که همگی در گونه کمدی طبقهبندی میشوند.
ملاقات خصوصی به تهیهکنندگی «امیر بنان» نخستین بار در چهلمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و با وجود حضور در رتبه اول آرای مردمی تا روز آخر، به دلیل تصمیم دبیر جشنواره، جایزهاش حذف شد. ملاقات خصوصیبه کارگدانی «امید شمس»، در بهمن ۱۴۰۰ در بخش سودای سیمرغ چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و در آنجا توانست نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای «احمدینیا» و نامزد جایزهٔ بهترین فیلم اول شود.
«ملاقات خصوصی» دیماه سال ۱۴۰۱ و در شرایطی سخت توانست به این رکورد برسد. این رکورد فقط برای میزان فروش فیلم است و از نظر تعداد تماشاگران فیلمهای غیرکمدی، این رکورد جابجا نشده است. حال پرسش اصلی این است که ملاقات خصوصی با دارا بودن چه ویژگیها و امتیازهایی توانسته پرفروشترین فیلم غیرکمدی سینمای ایران شده و از نظر منتقدان و مخاطبان نیز با استقبال روبرو شود؟
رنگ سبز: دهه ۶۰ / رنگ نارنجی: دهه ۷۰ / رنگ زرد: دهه ۸۰ / رنگ آبی: دهه ۹۰ / رنگ سفید: ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۲
سهم حداکثری فیلمهای دهه شصتی، در میان فیلمهای پرمخاطب
دلایل اقبال عمومی به «ملاقات خصوصی»
بلیط سینما و تعداد تماشاگر: محاسبات ریاضی بهای بلیط، تعداد تماشاگر و فروش فیلمها، شاخص مهمی است که باعث میشود اطلاق پرفروشترین فیلم سال به هر اثری به سادگی ممکن نشود. برای مثال در بسیاری از مواقع فروش گیشه به عنوان عامل پرفروششدن فیلمها در نظر گرفته میشوند که شاخص اشتباهی است و میزان مخاطب و تعداد تماشاگر، مناسبترین شاخص برای مقایسه میزان اقبال فیلمها محسوب میشود که همواره در تبلیغات و رسانهها به اشتباه از محاسبه و مقایسه آن غفلت میشود. با این مقیاس، موفقترین فیلم سینمای ایران در گیشه، فیلم فسیل نیست و فیلم «عقابها» با بیش از ۸ میلیون مخاطب در سال ۱۳۶۴، پرمخاطبترین فیلم تاریخ سینمای ایران محسوب میشود. با این متر و معیار، اطلاق پرفروشترین فیلم غیرکمدی تاریخ سینما به فیلم ملاقات خصوصی، تخمین و تحلیل درستی نیست و با توجه به بالا رفتن قیمت بلیط تا ۶۰ هزار تومان، فروش ۳۳ میلیاردی این فیلم نیز به شدت به بهای بلیط وابسته بوده و برای بررسی پرفروشترین فیلم غیرکمدی تاریخ سینمای ایران باید شاخص تعداد تماشاگران را مورد مقایسه و بررسی قرار داد.
ژانر ملودرام: با فرض اینکه ملاقات خصوصی یکی از پرمخاطبترین فیلمهای غیرکمدی سینمای ایران است، یکی از دلایل مهم این میزان استقبال، قرار گرفتن آن در گونه ملودرام است. به طور کلی ملودرام، از محبوبترین گونههای سینمایی در ایران و جهان است که طرفداران زیادی در سراسر دنیا حاضرند برای تماشای یک فیلم عاشقانه با خانواده خود بلیط بخرند و به سینما بروند.
در سالهای نه چندان دور که این حجم از فیلمهای کمدی و اجتماعی تلخ در ایران رواج پیدا نکرده بود، ملودرامها پیشروترین و محبوبترین گونه سینمایی بودند که مخاطبان برای تماشای چندباره آنها با ستارگان مورد علاقه خود، سر و دست میشکاندند. نمونهبارز آن موفقیت «هدیه تهرانی» به عنوان مطرحترین سوپراستار زن سینمای بعد انقلاب است که از میان گونه ملودرامهای سینمایی با حال و هوای اجتماعی، اکشن، معمایی و خانوادگی به مخاطبان سینما معرفی شد.
حضور ستارهها و بازیگران چهره: مخاطبان سینمای ایران از توده مردم تا مخاطبان حرفهایتر نشان دادند که بازیگری و حضور ستارهها تاثیر زیادی در استقبال و اقبال یا نادیدهگرفتن فیلمها دارد. این علاقه و عرق به سوپرستارها در سینما، موضوع بومی و محلی نیست و از اساس میتوان گفت یکی از ارکان اصلی جذابیت سینما در سراسر جهان، همین حضور پررنگ و موثر ستارگان است که در سینمای پیش از انقلاب ایران پررنگتر و پراهمیتتر و در سینمای بعد انقلاب کمرنگتر اما همچنان موثر عمل کرده است.
یکی از دلایل تولید قابل توجه آثار نمایش خانگی و استقبال مخاطبان ایرانی از این پلتفرمها، حضور همین ستارگان و بازیگران محبوب و سلبریتی است که در زمانه افول سینما به نمایش خانگی کوچ کردند. از سوی دیگر، شاید بتوان گفت یکی از دلایل مهجور ماندن و عدم استقبال عامه مردم به آثار عباس کیارستمی همین نبود بازیگران مطرح و استفاده از نابازیگرانی بوده که به طور کلی توده مردم را به صرافت دیدن آثار نمیانداخت. انتخاب و معرفی زوج شکیبا و ایزدیار برای نخستینبار در این فیلم نیز مزید بر علت بود تا کنجکاوی مخاطبان برای تماشای این دو بازیگر سینما دوچندان شود.
بازیگری و قدرت هنرپیشگی: «هوتن شکیبا» و «پریناز ایزدیار» به ترتیب جزو پرکارترین و محبوبترین بازیگران مرد و زن سینمای ایران هستند که انتخاب نخست بسیاری از فیلمسازان برای جلب توجه تماشاگران هستند؛ حال تصور کنید حضور همزمان این دو نفر در یک فیلم به عنوان زوج هنری، این میزان توجه و جذابیت را دوچندان خواهد کرد. در کنار اقبال و استقبال ظاهری از این دو بازیگر، قدرت هنرپیشگی شکیبا و ایزدیار مزید علت شده تا میزان تاثیرگذاری نقشهای فرهاد و پروانه در این اثر تا حد زیادی مورد قبول و باور مخاطبان قرار گیرد زیرا بار اصلی قصه بر عهده این دو نفر بوده و میزان موفقیت یا عدم موفقیت فیلم نیز به طور طبیعی به حضور موثر این دو بازیگر بستگی داشته که آمارها و نظرهای کاربران بعد از تماشای فیلم، دلالت بر رضایت بخشی از مخاطبان از فیلم به دلیل نقش آفرینی خوب این دو بازیگر بوده است.
تبلیغات: تجربه نشان داده تبلیغات زبانی و بازگوکردن خاطرات و احساسات مثبت فیلمها به دوستان و نزدیکان، یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین راههای تبلیغ فیلمها در سینمای ایران است که به شدت نسبت به دیگر انواع تبلیغات شهری، محیطی و تلویزیونی موثرتر عمل میکند.
این اتفاقی است که در بسیاری از موارد نادیده گرفته میشود و صاحبان فیلمها بر این باورند با تبلیغات در پلتفرمها و رسانهها بیشتر میتوانند کسب درآمد کنند در حالی که مردم بهترین مبلغها در سینما برای فروش فیلمها محسوب میشوند. از سوی دیگر، موفقیت در جشنواره فیلم فجر و کسب سیمرغهایی مهم چون بهترین فیلم، بهترین بازیگر، کارگردان و جایزه مردمی نیز در سالهای اخیر به عنوان برچسب خوبی برای کسب اعتبار و کیفیت فیلمها بوده و باعث موفقیت حداقلی بسیاری از این آثار شده است؛ چنانچه در زمینه بازیگری، هنرپیشهای که به تازگی سیمرغ گرفته نسبت به سالهای پیشین خود، دستمزد بیشتری طلب میکند؛ به طور کلی جوایز فجر در اعتباربخشی به عوامل سینمایی موثر بوده است. با اینکه در سال ۱۴۰۰ جایزه بهترین سیمرغ مردمی یا سیمرغ تماشاگران به فیلمی اهدا نشد اما ملاقات خصوصی در روزهای اولیه برگزاری جشنواره پیشتاز تصاحب این جایزه بود و به نظر میرسد اگر این جایزه اهدا میشد، بیشترین رضایت مردمی از فیلم ملاقات خصوصی صورت میگرفت.
ایده، قصه و اجرا: ایده پرداختن به ملاقات خصوصی در زندان که با نام اصلی ملاقات شرعی شناخته میشود ایده جذابی است که در سینمای ایران، سوژه جدیدی به شمار میآید و در ملاقات خصوصی نیز به خوبی از آن بهره گرفته شده است. فیلمنامه ملاقات خصوصی با اینکه حفرههایی در ارتباط با انگیزههای رابطه عاشقانه و کنشمندی شخصیتها دارد، توانسته فضای احساسی و هیجانی قابل قبولی را خلق کند که به ویژه در بخش دراماتیک و عاطفی آن با اقبال مخاطبان روبرو شده است. فیلمنامه و ریتم ملاقات خصوصی در برخی اوقات دچار سکتهها، چرخشها و لکنتهایی میشود اما در مجموع توانسته از عهده روایت، قصهگویی و همراهی برانگیزی با شخصیتها برآید. ملاقات خصوصی را باید یک ملودرام اجتماعی خواند که در کنار فضای عاشقانه و رمانتیکی که خلق کرده خواسته و توانسته بخش زیادی از مشکلات اجتماعی مربوط به زندانیان و ماجرای انتقال مواد به داخل زندان و مافیای آن را تبیین کند. در این بخش نیز شاهد نوآوریهای جذابی در داستانپردازی بودیم که در سینمای تجاری و بدنه ایران، کمتر نمونه قابل اعتنایی از آن میتوان سراغ گرفت.
پایانبندی: اصولا یکی از ویژگیهای فیلم ماندگار و مخاطبپسند، داشتن پایان جذاب و باورپذیر است که به نظر میرسد ملاقات خصوصی موفق به انجام آن شده؛ با وجود اینکه در زمان جشنواره فیلم فجر انتقادهایی به پایان فیلم وارد شده بود و پایانبندی فیلم را تا اندازهای غیرمنطقی و سورئال عنوان کردند، خوشبودن پایانبندی ملاقات خصوصی و رسیدن فرهاد و پروانه که یک مسیر ادیسهوار و رفتوبرگشتی را برای این وصال طی کردند، به مذاق عمده مخاطبان فیلم خوش آمده است. البته فیلم با حرکت دوربین به سمت پنجره و نشان ندادن فضای بیرون، انتظار را که تماشاگر میکشیده را نافرجام میگذارد تا مشخص شود ملاقات خصوصی لزوما برای باج دادن به تماشاگر، تمهیدات اجرایی و متنی خود را در نظر قرار نداده و پشت رفتارها و کنشهای شخصیتها و حرکت دوربینها، منطق و اهداف فرمیک نهفته بوده است.
فیلم کوتاه «راز» بهکارگردانی مازیار فرسام مراحل فیلمبرداری را پشت سر گذاشت.
بهگزارش سینمیا خانگی از روابطعمومی انجمن سینمای جوانان ایران، با پایان یافتن فیلمبرداری فیلم کوتاه «راز» ساخته مازیار فرسام از تولیدات فیلم اولی انجمن سینمای جوانان لاهیجان، این فیلم وارد مرحله تدوین شد.
مهدی مخبری، طناز بهمنیار، فهیمه مؤمنی و منوچهر امیری بهعنوان بازیگر مقابل دوربین فیلم کوتاه «راز» رفتند.
این فیلم کوتاه در دو روز فیلمبرداری شده و روایتگر داستان دکتری است که برای درمان بیماری اسرارآمیز یک دخترنوجوان به یک روستای دوردست میرود.
مازیار فرسام از دانشآموختگان انجمن سینمای جوانان ایران – دفتر لاهیجان است.
علی فروتن یکی از عموهای فیتیلهای در اکران مردمی انیمیشن سینمایی «مسافری از گانورا» نسبت به عدم تحقق رویاهایی که در دهه ۷۰ درباره سینمای کودک مطرح میشد، انتقاد کرد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی مؤسسه بهمن سبز، مراسم اکران ویژه انیمیشن سینمایی «مسافری از گانورا» عصر دوشنبه ۲۰ آذر در پردیس سینمایی مگامال برگزار شد، علی فروتن برنامهساز و مجری کودک، امین قاضی مدیر دوبلاژ، لیلا سودبخش، شهره روحی و پرنیان ابریشمکش از صداپیشگان اصلی انیمیشن «مسافری از گانورا» حضور داشتند و پس از گرفتن عکس یادگاری با مخاطبان با ایشان به تماشای فیلم نشستند.
در حاشیه این مراسم علی فروتن مجری برنامه «فیتیلهایها» از عدم توجه به تولیدات کودک گفت.
وی ضمن تاکید بر حمایت از انیمیشن ایرانی گفت: اوایل دهه ۷۰ طبق آمار میگفتند که در سینمای هند سالانه بیش از ۹۰۰ اثر ویژه کودک تولید میشود که همگی موفق بودند و حالا با گذشت ۳۰ سال ما هنوز به این تعداد حتی نزدیک هم نشدیم.
فروتن در ادامه ابراز امیدواری کرد که نهادهایی فرهنگی وارد میدان شوند و از تولیدات ویژه کودک و نوجوان حمایت کنند و گفت: ما مردم باید هر کدام به ۱۰ نفر، صد نفر و حتی هزار نفر درباره آثاری از این دست حرف بزنیم و از این جنس انیمیشنها حمایت کنیم چون برای تولید آثار انیمیشن زحمت بسیاری کشیده شده و تمامی افرادی که در تیتراژ از آنها نام برده شده است، افراد متخصصی هستند که برای به ثمر رسیدن این کار تلاش کردهاند.
فروتن در بخش پایانی صحبتهای خود عنوان کرد: مهمترین نکته برای تربیت فرزند، فرهنگ، هنر و ادب است و باید به فرزندان خود بیاموزیم که بلیت تئاتر و سینمای خودشان را تهیه و آن را تماشا کنند نه اینکه منتظر باشند دعوتشان کنند.
در این مراسم، صداپیشگان «مسافری از گانورا» بخشهای منتخبی از این اثر را به صورت زنده دوبله کردند که با استقبال مخاطبان همراه شد.
این انیمیشن داستان یک موجود فضایی است که به زمین سفر میکند و با کمک پسری معلول و دوستانش به جستجوی فرمانروای گمشده سیاره گانورا میپردازد تا صلح را به سرزمینشان بازگرداند.
«مسافری از گانورا» با مشارکت بخش خصوصی و سرمایهگذاری «مؤسسه فرهنگی تصویر هنر پاسارگاد شرق»، «صندوق پژوهش و فناوری دانشگاه تهران»، «صندوق پژوهش و فناوری سپهر» و «مرکز انیمیشن سوره» تولید شده است. این فیلم اولین اثر بلند سینمایی رویداد «رویازی» (نخستین رویداد «پیچینگ» تخصصی انیمیشن ایران) است که توسط مرکز انیمیشن سوره مدیریت و راهبری میشود.
مدیر روابط عمومی چهل و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر گفت: در حال بررسی محل جشنواره هستیم و پیش بینی ما برای محل خانه جشنواره برج میلاد است.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، مسعود نجفی با توجه به آیین نامهای که منتشر شده و شرایط حضور در چهل و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، فیلمها مورد بازبینی و بررسی هیئت انتخاب را مورد بررسی قرار می دهد گفت: پس از ارزیابی دبیرخانه تا ۱۵ دی ماه اسامی فیلمهای راه یافته به بخش اصلی جشنواره به طور رسمی اعلام می شود.
وی درباره تعداد فیلمهای راه یافته به این جشنواره نیز توضیح داد: به روال هر سال، برای بخش اصلی جشنواره ۲۰ فیلم در نظر گرفته شده است؛ اما براساس آییننامه اگر تعداد فیلمهای بخش اول به تعدادی برسد که لازم به جداسازی در بخشی مستقل باشد؛ بخش نگاه نو راهاندازی میشود، این روند تصمیمی است باید از سوی هیئت انتخاب اتخاذ شود که تا پایان موعد مقرر یعنی نیمه دیماه اعلام میشود.
مدیر روابط عمومی چهل و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر افزود: از آنجایی که امسال بخش ملی در کنار بخش بینالملل برگزار میشود طبیعتاً بازار فیلم را خواهیم داشت و برنامههایی که مختص بخش بینالملل است همچون سالهای گذشته در طول ایام جشنواره فیلم فجر برگزار می شود.
نجفی در برنامه «سینماچی» رادیو جوان، درباره نحوه و تعداد فیلمهای ارسالی به این جشنواره گفت: مهلت ارسال آثار به جشنواره بینالمللی فیلم فجر امسال، تا ۱۵ آذر بود و ۱۰۶ اثر به دبیرخانه واصل شد.
حضور فیلم اولیها پررنگتر از سالهای گذشته بود
مدیر روابط عمومی چهل و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر همچنین متذکر شد که امسال نسبت به سال گذشته، حضور پرشورتر و گستردهتر بوده به طوری در سال گذشته ۷۵ فیلم متقاضی شرکت در جشنواره بودند در حالی که امسال ۱۰۶ فیلم ارسال شده است البته در ادوار گذشته تا ۱۲۰ اثر ارسالی را هم شاهد بودهایم و امسال حضور فیلم اولیها پررنگتر از سالهای گذشته بود.
نجفی ادامه داد: باید توجه داشته باشیم که شگفتیهای بسیاری از ادوار جشنواره بینالمللی فیلم فجر توسط فیلم اولیها رقم خورده است و رونمایی از آثار اینچنینی از جذابیت و شاخصههای ویژهای برخوردار است؛ مانند فیلم ایستاده در غبار اثر محمدحسین مهدویان، ابد یک روز، اثر سعید روستایی، اتاقک گِلی به کارگردانی محمد عسگری و… که برای نخستین بار آثار خود را به جشنواره فیلم فجر ارسال میکردند.
وی با تأکید بر تلاش مستمر و تخصصی فیلمسازان کشور گفت: رونمایی از بسیاری از فیلمسازان شاخص، موفق و برجسته کشورمان در جشنواره فیلم فجر اتفاق افتاده است و با معرفی آثاری شاخص مورد توجه ویژه قرار گرفتند مانند؛ ابراهیم حاتمیکیا، زنده یاد رسول ملاقلی پور و دیگر فیلمسازانی که با حضور در جشنواره درخشیدند و سپس جزو کارگردانان به نام سینمای کشور شدند.
پیش بینی ما برج میلاد است
مدیر روابط عمومی چهل و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر توضیح داد: امسال هم همچون ادوار گذشته پیش بینی میکنیم که شاهد شگفتیهایی از فیلمسازان کشور باشیم و امیدواریم که در این بخش نیز شاهد معرفی و رونمایی از کارگردانان و فیلمسازان برجسته آتی کشور باشیم و باید این مهم را هم بگویم که در حال بررسی مقر جشنواره هستیم و البته پیش بینی ما برج میلاد است؛ اما هنوز به قطعیتی در این راستا نرسیدهایم و به محض تصمیم گیری نهایی، نتیجه را رسماً اعلام میکنیم تا تیمهای رسانهای در آنجا مستقر شوند.
نجفی در راستای برگزاری کارگاههای تخصصی جشنواره فیلم فجر بیان کرد: برای امسال هنوز تصمیم خاصی برای برگزاری کارگاههای تخصصی گرفته نشده است بهخاطر اینکه بزرگترین عامل و جذابیتی که تماشاگران را به جشنواره میکشاند محتوای فیلمهای شرکت کننده در جشنواره است و مسائل جانبی تا به حال با استقبال چشمگیر و حائز اهمتی مواجه نشده است؛ اما به هر حال اگر بنا به تصمیم مسئولین نتیجهای حاصل شده، قطعاً اعلام میشود.
وی در خصوص نحوه تهیه بلیت به ویژه در شهرستانها گفت: امسال تهیه بلیت همچون ادوار گذشته روال خاص خود را دارد و براساس برنامهریزی اعلامی از سوی دبیرخانه انجام می شود.
برنامه «سینماچی» رادیو جوان به تهیه کنندگی مجتبی امیری با اجرای حسن خلقت دوست و با آیتم سازی زهره عبدالرحیم و اکرم اویسی پنجشنبه ها ساعت ۲۱:۰۰ روی موج fm ردیف ۸۸ مگاهرتز تقدیم شنوندگان رادیو جوان می شود.
انجمن سینمای جوانان استان اصفهان چهارمین دوسالانه فیلم کوتاه اصفهان را برگزار می کند.
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی_دفتراصفهان، انجمن سینمای جوانان استان اصفهان به منظور شناسایی و معرفی آثار کوتاه برگزیده در سطح استان اصفهان، جریانسازی و رقابت سازنده بین فیلمسازان و ارج نهادن به خلاقیت سینماگران جوان، «چهارمین دو سالانه فیلم کوتاه اصفهان» را در سه بخش کوتاه داستانی، تجربی و مستند برگزار میکند.
اهداف جشن الف- شناسایی و معرفی استعدادها و ارج نهادن به تلاشهای فعالان مشاغل سینمایی ب- تقویت جایگاه فیلم کوتاه به عنوان جریانی آیندهنگر و اندیشمند در سینمای کشور ج- کُنشگری و دغدغهمندی جریان فیلم کوتاه در تبیین حوزههای مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی د- تقویت حس خودباوری و افزایش امید و نشاط در میان فیلمسازان جوان استان اصفهان ه- معرفی فیلمهای برتر به جشنواره های ملی
بخشهای جشن جشن پاتوق فیلم کوتاه اصفهان در بخشهای فیلم کوتاه داستانی، تجربی و مستند برگزار میشود. همهی فیلمهای کوتاه تولید شده (از تاریخ 1400 (اخرین جشن برگزار شده) تاکنون) در چارچوب اهداف جشن با حداکثر زمان 30 دقیقه و در قالب گونههای کوتاه داستانی، تجربی و مستند میتوانند در این بخش حضور داشته باشند.
جوایز مسابقه
تندیس و جایزه نقدی به بهترین فیلم در بخش داستانی (این جایزه به تهیهکنندهی حقیقی اثر تعلق میگیرد.) تبصره: اگر فیلمی بیش از یک تهیهکننده حقیقی داشته باشد، میبایست یک نفر را به عنوان نماینده معرفی نمایند.
تندیس و جایزه نقدی به بهترین فیلم تجربی
تندیس و جایزه نقدی به بهترین فیلم مستند
تندیس و جایزه نقدی به بهترین کارگردان
تندیس و جایزه نقدی به بهترین فیلمنامه -تندیس و جایزه نقدی به بهترین تدوین -تندیس و جایزه نقدی به بهترین فیلمبرداری -تندیس و جایزه نقدی به بهترین صدای فیلم (به صورت مشترک به صدابردار و صداگذار اثر اهدا میشود) -تندیس و جایزه نقدی برگزیده بهترین دستآورد فنی و هنری (در بخشهای طراحی صحنه و لباس، چهرهپردازی، موسیقی، طراحی جلوههای ویژه و بازیگری)
تندیس و جایزه نقدی بهترین فیلم اولی
تندیس و جایزه نقدی شهید آوینی (به بهترین فیلم با مضامین مربوط به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس تعلق میگیرد)
تندیس و جایزه نقدی زاون قوکاسیان
شرایط عمومی برای شرکت در بخش استانی: کارگردان یا تهیه کننده فیلم حتما از استان اصفهان باشد. (ساکن یا متولد استان اصفهان) شرکت همه فیلمسازان، نهادها، سازمانهای دولتی و تهیهکنندگان بخش خصوصی آزاد است.
نحوه ارسال آثار : ثبتنام و بارگذاری آثار در جشن به شیوههای حضوری و اینترنتی امکانپذیر میباشد. بنابراین لازم است درخواستکننده در روش حضوری اثر خود را بر روی لوح فشرده و همراه با برگه درخواست حضور در جشن به صورت حضوری در محل انجمن و یا ارسال پستی به آدرس ذکر شده در انتهای فراخوان ارسال نماید و یا از طریق اینترنتی و به صورت لینک بارگذاری شده فیلم در فضای ابری و ارسال لینک به آدرس ایمیل esfahanshortfilmclab@gmail.com به همراه تصویر فرم پر شده درخواست حضور در جشن ارسال نماید. فیلمهایی که قبلا برای جشن فیلم کوتاه اصفهان در سالیان گذشته ارسال شده و مورد بازبینی هیئت انتخاب قرار گرفتهاند، امکان حضور در این دوره از جشنواره را ندارند.
فرمتهای مورد پذیرش برای بارگذاری اثر: MP4 (H.264) و HEVC (H.265) و حداکثر حجم فایل ارسالیMb1000 است. ارسال تیزر با فرمت MPG4؛ حداکثر یک دقیقه و با حجم 25 مگابایت به همراه نسخه فیلم الزامی است. فیلمهایی که به بخش مسابقه راه مییابند، گواهی شرکت در جشن دریافت خواهند کرد. فیلمهایی که از استانداردهای فنی لازم برخوردار نباشند، به تشخیص دبیرخانه جشن از بخش مسابقه حذف میشوند. پس از راهیابی فیلمها به جشن، امکان خارج کردن آثار از برنامه جشن وجود نخواهد داشت. تصمیم گیری نهایی درباره موارد پیشبینی نشده که در مقررات حاضر لحاظ نشده و یا ابهامات ناشی از مفاد آن و تغییر در بعضی از مقررات، بر عهده دبیر جشن خواهد بود. تهیهکننده اثر یا نماینده قانونی ایشان با ارسال فیلم به «جشن فیلم کوتاه اصفهان»، اجازهی تامه و اختیار لازم را جهت نمایش غیرانتفاعی فیلمهای منتخب و به منظور بهرهبرداری آموزشی به ویژه در دفاتر و نمایندگی انجمن و در قالب پاتوق فیلم کوتاه اصفهان داده و حق هرگونه اعتراض در این خصوص را از خود سلب مینماید. در صورتی که فیلمنامهی اثر شما اقتباسی باشد، لطفا گزینهی مربوطه را علامت زده و منبع اقتباس را مشخص نمایید. تکمیل فرم تقاضای شرکت در جشنواره به معنای پذیرش کلیهی مقررات اعلام شده خواهد بود. تذکر مهم: بدیهی است به علت فراوانی آثار و محدودیت زمانی، فرمتهای متفرقه یا فایلهای دارای اشکال، در مرحله انتخاب آثار شرکت داده نخواهند شد.
گاهشمار جشنواره: تاریخ شروع ثبت نام: 15/9/1402 تاریخ پایان ثبت نام: (این زمان تمدید نمیگردد) 15/11/1402 اعلام فیلمهای راهیافته به بخش مسابقه: هفته پایانی بهمن 1402 نتایج بازبینی فقط از طریق فضاهای مجازی انجمن سینمای جوانان اصفهان و پاتوق فیلم کوتاه اصفهان به آدرسهای پایین همین فراخوان اعلام میشود. تاریخ جشن: نیمه اول اسفندماه 1402
توجه: تأکید میشود مهلت ثبتنام و بارگذاری آثار به هیچ عنوان تمدید نمیشود و رأس تاریخ اعلام شده میباشد.
نشانی دبیرخانه: اصفهان، خیابان توحید، مجتمع فرهنگی هنری استاد فرشچیان، انجمن سینمای جوانان ایران- استان اصفهان کدپستی: 8173644666 تلفن: 36247074 -031 Email: esfahanshortfilmclab@gmail.com
پروانه معصومی در حالی امروز ۶ آذر ماه از دنیا رفت که بسیاری از همکاران و آشنایانش ناباورانه این خبر را شنیدند، بخصوص آنکه خیلیها از بیماری او اطلاعی نداشتند. معصومی معتقد بود خیلی از بازیگرها دوست ندارند کسی بیماریشان را بداند و خودش هم اینطور دوستانش را بهتزده کرد.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، پروانه معصومی بازیگر سینما و تلویزیون متولد سال ۱۳۲۳ در تهران بود که از دهه ۵۰ خورشیدی وارد سینما شد. او در طول سالها فعالیتش در سینما، یک بار سیمرغ بلورین بهترین نقش اول را برای بازی در فیلم «گلهای داودی» رسول صدرعاملی گرفت و چند سال بعد لوح زرین جشنواره فجر را برای بازی در نقش اول فیلم «جهیزیهای برای رباب» گرفت.
معصومی تحصیلات خود را در رشته زبانهای خارجی به پایان برده بود و در رشته حقوق سیاسی نیز تحصیلاتش را ناتمام گذاشت. وی فعالیت خود را از سال ۱۳۵۱ با بازی در فیلم «بیتا» ساخته هژیر داریوش آغاز کرد و این فعالیت را چند سال قبل ادامه داد.
آخرین فیلم او در سینما «معکوس» به کارگردانی پولاد کیمیایی بود و این شبها هم سریال «یوسف پیامبر» با بازی او در حال پخش از تلویزیون است.
نقشهای معصومی در فیلمهای قبل از انقلاب اسلامی در تقابل آشکار با زنان فیلم فارسی بود و با آنها جایگاه ویژهای در فیلمهای روشنفکری ایجاد کرد. او همچنین اولین بازیگر بعد از انقلاب اسلامی است که جایزه بازیگری بهترین زن را دریافت کرد.
این بازیگر در سال ۱۳۸۴ در گفتوگویی تفصیلی با خبرنگار ایسنا در مکان این خبرگزاری حاضر شد و از فیلمها و خاطرات خود سخن گفت.
با درگذشت پروانه معصومی (سهشنبه ۶ آذر) مشروح این مصاحبه که توسط مسعود نجفی انجام شده است، پس از ۱۸ سال بازنشر میشود.
شروع بازیگری با «بیتا»
اواخر سال ۵۰ بود که آقای هژیر داریوش به دلیل دوستیشان با شوهر من و نزدیک بودن منزلشان با ما و همچنین دوستی خانوادگی که با آقای بهارلو داشتیم برای بازی در این فیلم (بیتا) از من دعوت کردند و گفتند سه، چهار جلسه بیشتر طول نمیکشد و من هم دیدم که تقریبا لوکشین کار نزدیک به خانه خودم است و سه روز کاری قرار بود باشد که قبول کردم و چون حرفهای نبودم و سینما را نمیشناختم، وقتی کار چهار روز شد گفتم نمیآیم و بعد دیدم حتما باید بروم. من این فیلم را تازه ۱۰ سال پیش (۱۳۷۴) دیدم و معتقدم میان فیلمهای آن زمان کار خوبی بود و بسیاری از آدمهای تحصیلکرده مثل خود آقای داریوش و هوشنگ کاووسی در این فیلم حضور داشتند. از میان بازیگران فیلم نام آقای انتظامی را شنیده بودم و خانم (فائقه) آتشین را هم قبل از اینکه از ایران بروم به خاطر اجرای برنامههایشان دیده بودم.
«رگبار»
شوهر من عکاس تبلیغاتی بود، آقای بیضایی عکسی از من برای تبلیغ یک کالا دیده بودند که باعث شد توسط آقای احمد رضا احمدی برای بازی در نقش عاطفه (رگبار) به من پیشنهاد شود. من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدهام و دورهای وارد سینما شدم که این کار خیلی خوشایند نبود به همین جهت اصلا قصد بازیگری نداشتم. آقای احمدی هم وقتی قصه «رگبار» را برای من تعریف کردند، برایم فرق نمیکرد که قصه چه باشد چون اصلا سینمای آن دوره را ندیده بودم و نمیدیدم.
میدانستم بازیگر شدنم با مخالفتهای وحشتناک خانوادهام مواجه خواهد شد. من آن موقع به همراه همسرم تازه از آلمان برگشته بودم و هیچ آشنایی با مقولات هنری ایران نداشتم. آقای بیضایی خودشان قصه را برای من تعریف کردند و من حتی ایشان را هم نمیشناختم. فیلمنامه را گرفتم و خواندم، آقای بیضایی گفتند چقدر میگیری تا این فیلم را بازی کنی؟ من هم بدون اینکه بدانم دستمزدها چقدر است مبلغی را گفتم، ایشان گفتند: این مبلغی که شما گفتید میدونید دستمزد کی است؟ گفتم: نه. گفت: این مبلغ را خانم آتشین میگیرد و بازی میکند. گفتم: من اینقدر میگیرم و بازی میکنم، اگر هم نمیخواهید بازی نمیکنم. گفتند: با یک سکانس شروع میکنیم که اگر قبول شدید پول را به شما میدهیم و با سکانس فوقالعاده مشکلی شروع کردند. صحنهای که عاطفه وارد مدرسه میشود و آقای حکمتی را جای مدیر میگیرد و شروع میکند به شکایت کردن از آقای حکمتی این صحنه گرفته شد و بیضایی چهار پنج روز بعد رضایت خودش را اعلام کرد و گفت: بعد از کار دستمزد شما را میدهیم.
«رگبار» پشت صحنه سالم و خیلی بیریایی داشت و میتوانم بگویم این فیلم در نهایت فقر و صمیمت فوقالعاده خاصی ساخته شد و معتقدم آن صمیمیت به آن طرف دوربین هم منتقل شد. خود من فیلم «رگبار» را فوقالعاده دوست دارم و خوشحال هستم که در این فیلم بازی کردم. شاید بیشترین عاملی که در این فیلم به من کمک کرد حضور آقای پرویز فنیزاده در نقش مقابلم بود. آقای فنیزاده آن موقع بیشتر در تئاتر کار میکردند و نوع بازی و رفتارشان طوری بود که من با ایشان خیلی راحت بودم با توجه به اینکه هیچ راهنمایی هم برای بازی من از سوی آقای بیضایی صورت نمیگرفت. البته بعد از اینکه فیلم تمام شد از ایشان علت عدم راهنماییشان را پرسیدم که گفتند همین خجالت تو جلوی دوربین برای من کافی بود و دیدم واقعا حق داشتند و آن خجالتی که از دوربین و محیط داشتم نقشم را خیلی طبیعی کرد. به هر حال «رگبار» فیلم پر سر و صدایی شد و جوایزی را هم در جشنوارههای داخلی و خارجی کسب کرد و برای من هم خیلی مهم بود که در این فیلم حضور پیدا کردم. البته فیلم اکران موفقی نداشت و فقط یک دوره در زمان اکرانش در سینما «بلوار» که دانشجوها و تیپهای تحصیل کرده به آنجا میرفتند، خیلی شلوغ شده بود و بیشتر از تمام زمانی که در سینماهای دیگر روی اکران بود درآمد داشت، من هنوز این فیلم را از همه فیلمهایم بیشتر دوست دارم.
گویندگی در «شهر قصه»
در سال ۱۳۵۲ و بعد از فیلم «رگبار» برای من خیلی عجیب بود که برای گویندگی این فیلم انتخاب شوم. چون هنگام اجرای این تئاتر که یک سال طول کشید خانم مفید گوینده این نمایش بود و بعد که آقای منوچهر انور داشتتند این فیلم را میساختند این کار را به من پیشنهاد کردند و وقتی هم که راجع به عدم استفاده از خانم مفید پرسیدم، گفتند میخواهند از یک آدم جدید استفاده کنند. «شهر قصه» کار سادهای بود و زیباییاش فقط برای من این بود که توانستم در مدت ۳۰ روز ارگ بم را بگردم و گرنه تجربه خاصی برایم نداشت. این فیلم هم با توجه به اینکه از تئاترش خیلی استقبال شده بود در سینما موفق نبود و آنطور که شنیدم فقط یک سانس دو سه روزی در سینما تخت جمشید آن زمان روی پرده بود.
«غریبه و مه»
این فیلم هم بعد از «رگبار» از سوی آقای بیضایی به من پیشنهاد شد که بیش از یک سال هم زمان ساختنش طول کشید. ۶ ماه منتظر زمان بودیم و ۶ ماهی هم صرف فیلمبرداری شد. بین دو فیلم «رگبار» و «غریبه و مه» پیشنهادات زیادی به من شد که من به خاطر اینکه قصد کار در سینما را نداشتم قبول نمیکردم اما بعد از «رگبار» متوجه شدم که جنس دیگری از سینما به وسیله بهرام بیضایی شروع شده است و با «غریبه و مه» دارد ادامه پیدا میکند. وقتی «رگبار» را بازی کردم، فکر کردم اولین و آخرین فیلمی است که بازی میکنم چون به هیچ وجه دلم نمیخواست در کار سینما باشم اما بعد از «غریبه و مه» دیگر هدف داشتم و هدفمند جلو میرفتم. حالا خانمی وارد سینما شده که فیلمی را بازی کرده و موفق بوده و پیشنهادات فراوانی هم داشته است و هر کاری را قبول نکرده یعنی با پول کسی نتوانست مرا بخرد. بنابراین من هدفی داشتم و هدفم این بود که بگویم آدم میتواند در سینما باشد و زندگی خصوصی خودش را هم داشته باشد و خیلی هم مورد احترام مردم قرار گیرد و خوشحال هستم با همان راه هم پیش رفتم.
«غریبه و مه» هم در گیشه موفق نبود. در سینما تک فرانسه هم که فیلم را دیدم همانطور که در سالن نشسته بودم میدیدم که مردم دولا دولا از سالن خارج میشوند و فکر میکردم ایرانیهای مقیم فرانسه هستند. بعد که فیلم تمام شد دیدم حدود ۳۰ ایرانی باقی ماندهاند و خارجیها رفتهاند بنابراین این فیلم زبانش جوری بود که در آن زمان فرنگیها را نتوانست جذب کند. من خاطره جالبی هم از این فیلم دارم. تالار وحدت فیلم را نمایش میداد و خیلی دلم میخواست ببینم فیلم چگونه شده است. آقای بیضایی خیلی اصرار داشتند که در سالن بنیشینم اما من گفتم، وقتی در سالن بنشینم بعد که فیلم تمام میشود همه من را نشان میدهند و خوشم نمیآید. گفت خب من میگویم در اتاق آپارات بنشینی. موقعی که سالن تاریک شد به اتاق آپارات رفتم و پشت خانم و آقایی که جزو مهمانان خاص بودند نشستم. آنها به قدری به فیلم فحش دادند که خیلی دلم میخواست به آنها بگویم شما که اینقدر عصبی هستید چرا بیرون نمیروید، اما اگر اینکار را می کردم آنها مرا میشناختند، پس تا آخر با فحشهای آنها فیلم را دیدم. صداهای فیلم خیلی زیاد بود و این یکی از دلایلی بود که آقای بیضایی وقتی که من از فرانسه برگشتم تصمیم گرفتند تا فیلم را صداگذاری مجدد با صدای خودمان کند و من به اتفاق آقای شجاعزاده ۱۰ روزی تمرین کردیم ولی در نهایت به خاطر اینکه صدای من از چهره روی پرده جوانتر بود، فیلم با همان صدای قبلی باقی ماند. مدیر دوبلاژ علیرغم علاقه من قبول نکرد که صحبت کنم و خانم ژاله کاظمی به جای من حرف زد. فریادها و صداهای زیاد فیلم هم با دوبله مجدد درست شد.
روایتی از حضور در تئاتر
نمایش «جنایت و مکافات» به کارگردانی دکتر رفیعی تنها تجربه من در تئاتر است که سال ۵۶ در تئاتر شهر اجرا شد. این کار تجربه خیلی بدی برای من بود و به خاطر همین دیگر تئاتر کار نکردم. حس می کردم همه فکر میکنند یک نفر از سینما به جمعشان اضافه شده و میخواهد جای آنها را بگیرد.
«کلاغ» و آخرین تجربه با بیضایی
بیضایی با ساخت «کلاغ» در سال ۵۶ در حقیقت میخواست برخلاف فیلمهای قبلیاش فیلمی برای گیشه بسازد که فروش کند ولی متاسفانه موفق نشد. به نظر من عامل مهمی که وجود داشت این بود که فیلمنامه کلاغ برای عصمت صفوی نوشته شده بود. به نوعی زندگی خود ایشان بود اما وقتی که میخواستیم کار کنیم ایشان فوت کردند و به ناچار بازیگر فیلم عوض شد و تمام قصه روی شخصیت آسیه منتقل شد. نقشی هم که خانم آنیک آن را بازی میکرد چون تواناییاش اندازه خانم صفوی نبود، به همین جهت نتیجه کار خیلی فرق کرد. ولی من فیلم «کلاغ» را خیلی دوست دارم. در واقع به هر سه فیلمی که با بیضایی کار کردهام علاقمندم و هر کدام را به نوعی دوست دارم. «رگبار» به خاطر ساده بودن و صداقتش، «غریبه ومه» و «کلاغ» به خاطر اینکه تاریخی از زندگی من هستند و این مسئله که همیشه آدم به دنبال گذشتهاش میگردد و میخواهد یک جوری به آن دسترسی داشته باشد، برایم جذابیت دارد.
بعد از انقلاب اسلامی
بعد از فیلم «کلاغ» و در واقع قبل از انقلاب اسلامی من به فرانسه رفتم و بعد از بازگشتم در سال ۱۳۶۳ در فیلمی به نام «راه دوم» حضور پیدا کردم که فیلم فوقالعاده بدی با قصه فوقالعاده خوبی بود. متاسفانه من حق ندارم اسم نویسنده فیلم را بگویم، ظاهرا اسم نویسنده به عنوان اسم کارگردان ذکر شده است. همان زمان هم که سناریو را خواندم، به نظر قصه خیلی قشنگی آمد که به یکی از نویسندههای خیلی خوب کشورمان تعلق داشت که به خاطر اینکه تجربه اول کارگردانش بود در اجرا خوب درنیامد. در این فیلم آقای ناصر طهماسب نقش مقابل من را بازی میکردند. من فیلم «راه دوم» را شروع کار زن در سینمای بعد از انقلاب میدانم، تا قبل از آن زنها به عنوان یک مشت سیاهی که میروند و میآیند در فیلمها حضور داشتند اما در این فیلم زن به عنوان فردی بود که وجود داشت.
«گلهای داوودی» و اولین سیمرغ بازیگر زن
وقتی فیلمنامه «گلهای داوودی» را خواندم از آن خوشم آمد. نواقصی در فیلمنامه وجود داشت که قرار شد برطرف شود و یک مقدار هم مشکل گریم داشتیم چون حتما چهره من باید کمی پیرتر میشد تا داشتن پسری هم سن آقای امکانیان به چهرهام بخورد. خوشبختانه با آقای صدرعاملی میتوانستم کنار بیایم؛ مثلا صحنهای بود که باید به زندان میرفتم و خبر مرگ شوهرم را میشنیدم. در فیلمنامه نوشته بود زن جیغ میکشد و خودش را به زمین میاندازد و توی سرش میزند و کارهایی میکند که به نظر من در شخصیت آن زن نبود. زنی که ۲۲ سال بچهاش را بیسر و صدا بزرگ کرده و همیشه انتظار شوهرش را کشیده این کارها به او نمیخورد. گفتم این جوری نمیتوانم. اتفاقا نویسنده فیلمنامه هم در آنجا حضور داشتند که من ایشان را نمیشناختم.
آقای صدرعاملی گفت، شما چطور میبینید؟ گفتم من این زن را میبینم که سکوت محض بکند و از درون خراب شود. این تظاهر کمی عامیانه و کولیوار است که به این زن نمیخورد. گفتم، آن چیزی که شما میخواهید بازی کردنش برای من خیلی راحتتر از چیزی است که خودم میگویم اما آنچه که میخواهید با من ارتباط برقرار نمیکند. البته ایشان نمیدانستند من قبلا در همان جا چنین صحنهای را دیده بودم چون پدر من در همان سلول و همان جا در زندان قصر زندانی بود. حدود بیست و شش سالم بود به همراه مادرم به ملاقاتش رفته بودیم. پدرم آن روز حالش خیلی بد بود و تعریف میکرد شب گذشته یک پسر ۲۰ ساله دانشجو را آوردند و آنقدر او را زده بودند که جفت کلیههایش خونریزی کرده بود و من تمام صبح بالای سرش بودم. مادرم در حین صحبت پدرم توجه او را به سرباز پشت سرش جلب میکرد که حرفهایش را گوش میکرد اما پدرم آنقدر منقلب بود که نمیتوانست ادامه ندهد و گفت: وقتی صبح بالای سرش رفتم بغلش کردم و یک جرعه شیر به او دادم که تمام کرد. پدرم خیلی ناراحت بود و بیشتر از آن نتوانست صحبت کند. جلسه بعد که به ملاقات پدرم رفتیم دیگر پدری وجود نداشت یعنی آمدند گفتند نیست. من آن چیزی که دیدم مادرم بود فقط خیلی آرام گفت، نیست؟ گفتند هر چه پیج میکنیم نمیآید. مادرم خیلی یواش دستش را به دیوار گرفت و آرام روی یکی از نیمکتها نشست و فقط نگاه کرد، چون بچههایش همراهش بودند هیچ جوری نمیخواست خودش را بشکند. آن صحنه «گلهای داوودی» عینا یادآور آن روز بود. پدرم وجود نداشت و منتظر بودیم که بگویند جسدش را به فلان جا بردهایم.
نویسنده کار به من گفت، شما اینقدر به بازیگری خودتان اطمینان دارید که میتوانید در سکوت هم این نقش را ایفا کنید؟ گفتم نه، به بازیگری خودم هیچ اطمینانی ندارم و هیچ خودبینی هم ندارم که بگویم بازیگر خوبی هستم که بتوانم این کار را بکنم ولی احساس میکنم که این درستتر است. البته دلیلش را نگفتم که چرا این درستتر است. آقای صدرعاملی هم وقتی دیدند ایشان مقاومت میکنند و همان نوشتههای خودشان را میخواهند گفتند دو برداشت میگیریم؛ یکی آنکه خانم معصومی میگویند و یکی آنکه شما میگویید. ولی اول صحنه خانم معصومی را میگیریم. مدیر فیلمبرداری کار، آقای ملکزاده بودند پلان به این صورت بود که وقتی آقای مشایخی میگوید شوهر شما مُرد کرین یکدفعه پایین میآید، مثل اینکه دنیا یکدفعه روی سرم خراب میشود و من برگشتم و فقط دوربین را حس کردم. زیر چشمم شدیدا شروع به پریدن کرده بود و نمیتوانستم کنترلش کنم. امیدوار بودم توی دوربین دیده نشود فقط صدای آقای صدرعاملی را میشنیدم که میگفت از دست نده خانم معصومی دنبالش کن، تعقیبش کن، کرین با من میآمد از در بیرون میرفتم و همه جا با من بود. من همیشه ممنون آقای صدرعاملی هستم که صحنه را متوقف نکرد چون معتقدم آن لحظه فقط یک بار اتفاق میافتد. با همان یک برداشت کار تمام شد و دیگر صحنه مورد نظر نویسنده گرفته نشد. در واقع این فیلم اولین کار من بود که با استقبال تماشاگر مواجه شد. قصه پرسوز و مردمپسندی داشت. من برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر زن سومین جشنواره فیلم فجر را دریافت کردم که اولین دورهای بود که به بازیگران زن جایزه تعلق میگرفت.
ماجرای سیمرغ جشنواره فجر
گرفتن این جایزه هم ماجرای جالبی دارد. هنگام جشنواره در شمال مشغول بازی در فیلم «چمدان» به کارگردانی جلال مقدم بودم. مدتها بود که به اتفاق آقای انتظامی، تارخ و سایر گروه در آنجا مانده و منتظر هوای ابری بودیم و اصلا از جشنواره خبر نداشتم. صبح زود بود که آقای انتظامی در اتاقم را زد و به من تبریک گفت و خبر دادند که بهترین بازیگر زن سال شدم. وقتی به تهران آمدم متوجه شدم به خاطر نبودنم در مراسم جشنواره پشت سرم شایعه درست کردهاند که به خاطر اینکه باید با چادر میرفتم و جایزه را میگرفتم در مراسم حاضر نشدم که گفتم من اصلا روحم از این جشنواره خبردار نبوده است.
«آشیانه مهر»
این فیلم دومین همکاری من با جلال مقدم بود که آن کار را هم خیلی دوست دارم و به نظرم فیلم متفاوتی بود. من در این فیلم نقش زنی را داشتم که بر اثر از دست دادن فرزندش در بمباران مشاعرش را از دست میدهد. متاسفانه فیلم دو سال توقیف بود و بعد هم که از توقیف درآمد دوبلهاش عوض شد. آقای خاچکیان آمدند و صحنههایی به اول فیلم اضافه کردند و تقریبا قصه فیلم کاملا عوض شد و در نهایت به اکران درآمد. یادم هست موقع اولین نمایش فیلم مرحوم مقدم رو به من کرد و سرش را تکان داد و گفت اگر میدانستم همچون اتفاقی میافتد هرگز این فیلم را نمیساختم.
«ناخدا خورشید»
با آقای تقوایی به بندر لنگه رفته بودند و فیلم «ناخدا خورشید» را کار میکردند. ایشان به من زنگ زدند و گفتند نقشی است که میخواهم تو بازی کنی. گفتم خب بازی میکنم. گفتند نقش کوتاهی است. گفتم در فیلم شما کوتاهی یا بلندی نقش برایم مهم نیست. مهم این است که با آقای تقوایی کار میکنم. گفت مسئله دیگر این است که تهیهکننده گفته برای این نقش دستمزدی به این خانم نمیدهم اما من دلم میخواهد تو بازی کنی. قبول کردم بدون دستمزد بازی کنم. البته بعد که فیلم تمام شد تهیهکننده مبلغی را به عنوان کادو به من دادند. در این فیلم هم قسمتهای زیادی از بازی من حذف شد که من روز نمایش عمومی فیلم از آقای تقوایی گله کردم و علت آن را پرسیدم و ایشان دلیل قانعکنندهای به من ارائه دادند و دیدم حق با ایشان است.
دریافت دومین جایزه از جشنواره فجر
من هرگز سالی بیشتر از یک فیلم بازی نکردم. سال ۱۳۶۶ چند فیلم من همزمان با هم اکران شدند. «آشیانه مهر»، «خارج از محدوده»، «جهیزیه برای رباب»، «شکوه زندگی» و «شناسایی» فیلمهایی بودند که در یک سال اکران شدند. ضمن اینکه برای بازی در فیلمهای «جهیزیه برای رباب» و «شکوه زندگی» دومین سیمرغ بلورینم (لوح زرین) را از ششمین جشنواره فیلم فجر گرفتم.
«ناصرالدین شاه آکتور سینما»
در این فیلم همان نقشی را که در فیلم «رگبار» داشتم بازی میکردم. وقتی آقای مخملباف با من راجع به آن کار صحبت کرد خیلی فروتنانه گفت، اگر شما این فیلم را بازی نکنید من آن را نخواهم ساخت و آن چیزی که برای من عنوان کرد این بود که فیلمشان یک نوع حقشناسی نسبت به آقای بیضایی است و من هم قبول کردم تا بازی کنم. من حتی آن موقع شمال بودم و چون قرار بود صحنه برفی باشد دو، سه بار به تهران آمدم و برف نیامد تا اینکه یک روز برف وحشتناکی بارید و کار گرفته شد. آقای مخملباف هم با بیل برفها را روی سر من میریختند. در صحنه من چادرم را با دست گرفته بودم و از ترس اینکه فرم چادر به هم نخورد همینجور نگه داشته بودم و واقعا نمیدانم این کار چند ساعت ادامه داشت. کار که تمام شد دست راست من تقریبا فلج شده بود و تا سه چهار روز همان طور مانده بود. متاسفانه این فیلم را ندیدم اما مطمئنم فیلم خوبی شده است، چون واقعا آقای مخملباف با انرژی این کار را انجام میدادند و با اینکه صحنههای من در یک روز به پایان رسید اما فوقالعاده از کار کردن با ایشان خوشم آمد. مخملباف به بازیگر انرژی زیادی میدادند و فیالبداهه کارکردنشان سر صحنه خیلی زیبا بود.
دوران کمکاری
در مقطعی پیشنهاداتی که به من میشد خیلی مناسب نبود. بعد از «تورنج» خیلی به من پیشنهاد شد که عینا مثل «تورنج» بود. تورنج راجعبه نقشهای قالی بود و فیلم دیگر راجع به رنگ قالی بود و من گفتم یک بار این نقش را بازی کردم، حالا یکدفعه دیگر هم باید این کار را بکنم؟ خب آدم یک بار یک تجربه را انجام میدهد. دو بار که نمیشود. دلم میخواهد وقتی نقش را بازی میکنم حتی اگر کوتاه باشد اما به چشم بیاید، مثل «ناخدا خورشید»، جمعا شاید بیش از پنج دقیقه در این فیلم حضور نداشته باشم ولی همان به چشم میآید. دوست ندارم در فیلمها زن پای سماور باشم و فقط چایی بریزم و بگذارم جلوی این و آن.
سریال «امام علی(ع)» و اشکهایی که از درد و سوز دل ریخته میشد
آقای میرباقری برای نقش زن مالکاشتر در سریال امام علی(ع) با من صحبت کردند و آخرین نفری بودم که به این مجموعه اضافه شدم. من آن نقش را با دیدگاههایی که آقای میرباقری داشتند دوست داشتم. تصویربرداری این سریال همزمان شد با پاره شدن تاندون پایم و متاسفانه پای من در گچ بود و تلفنی این موضوع را به اطلاع آقای میرباقری رساندم و شاید ایشان باور نکرده بودند و آمدند منزل و دیدند که واقعا پایم در گچ است. به هر حال بعد از ۶ هفته از دکتر خواستم پای من را باز کند و ایشان هم سفارش کردند که به پایم فشار نیاید که احتمال دارد به جراحی بیفتد. تقریبا کار تمام شده بود که من به سریال امام علی(ع) پیوستم و از همان روز اول هم سوار اسب شدم. کفش مچدار پوشیده بودم و درد زیادی را تحمل میکردم حدود ۶-۷ ساعت هم روی اسب بودم و هر موقع که میگفتند بیا پایین به تصوراینکه برای بالا آمدن فشار زیادی به پایم وارد شود از اسب پیاده نمی شدم. بالاخره وقتی خواستم پایین بیایم دیدم درد ندارم و خیلی خوشحال شدم اما متوجه نبود که پایم سر شده است و وقتی پایم را زمین گذاشتم دوباره پیچ خورد و وضعیتم خیلی ناجور شد. خانم شیرازی شبها با ماساژ کمک میکردند تا ورم پایم بخوابد تا بتوانم ادامه دهم.
به هر حال صحنه مرگ مالک رسید و خیلی برایم سکون داشت. برخلاف فیلم «گلهای داوودی» که معتقد بودم زن هیج عکسالعملی نشان نمیدهد اما فکر میکنم در مرگ مالک باید تمام آن سبزهها را میکند. بعد که نشسته این صحنه را گرفتیم به آقای میرباقری گفتم نمیتوانم به اوج هیجانی که این مرگ در من ایجاد کرده برسم. ایشان هم گفتند باید آنقدر بدوی تا خسته شوی و به زمین بخوری و بعد از زمین خوردنت مردم شهر «قلزما» را نفرین میکنی. گفت اما با این پا نمیتوانی این کار را انجام دهی به هر حال دو چوب آوردند و دو طرف پای من گذاشتند و محکم آن را بانداژ کردند و گفتم حالا میتوانم بدوم. میتوانستم بدوم اما درد داشتم و آن اشکی که میریختم از دردی بود که میکشیدم ولی در عین حال دوست داشتم که این صحنه همینطوری بازی شود جایی هم که زمین خوردم دیگر نفسم بریده بود. از زور درد به زمین افتادم که اتفاقا همان مکان مشخص شده بود. من آن صحنه سریال را خیلی دوست دارم و با جان و دل آن را بازی کردم. به اعتقاد من ایفای یک نقش مذهبی عشق و ایمان میخواهد. در این کار همه با ایمان خاصی بازی میکردند و از طرفی بازتاب عشق و ایمانی که میرباقری به فیلمنامه امام علی (ع) داشت خیلی عالی به بازیگرها انتقال پیدا کرده بود. وقتی کار پخش شد من در سوریه بودم و خیلی برایم جالب بود که وقتی مردم آنجا مرا میدیدند از سریال امام علی (ع) نام میبردند. این مجموعه از طریق ماهواره پخش میشد و مردم سوریه با دیدن این سریال مرا شناخته بودند. همکاری با آقای میرباقری در فیلم «مسافر ری» هم ادامه پیدا کرد که آن نقش کوتاه را هم خیلی دوست دارم.
«پلیس جوان» و ۲۶ قسمتی که به ۴۴ قسمت رسید
مدتها بود که در سینما کار نمیکردم یا دوست نداشتم و یا نقشی پیشنهاد نمیشد. «ایستگاه آخر» را با اقای عسگرینسب کار کردم. من ایشان را سالیان سال میشناختم و شاید بتوان گفت تنها سریالی بود که قصهاش را نخواندم و جلوی دوربین رفتم چون میدانستم ایشان کار بدی نخواهند ساخت. این سریال ممکن است که کار درخشانی نباشد ولی کار بدی هم نیست. تمام پلانها و سکانسهای این سریال برای من کلاس درس بود و من از آقای عسگرینسب خیلی چیزها یاد گرفتم. البته یک بار به ایشان گفتم قرار نبود از من یک زن پای سماور بسازید. من مدام نشستم پای سماور و دارم چایی میریزم که ایشان گفتند، مگر کلا چند دفعه این کار را کردی؟
«پلیس جوان» هم یک سریال ۲۶ قسمتی بود که قصه بدی نداشت و از استخوانبندی خوبی بهره می برد اما به شرطی که چیزهایی از آن حذف میشد. وقتی هم که با آقای سیروس مقدم صحبت میکردیم اگر چیزی درست بود تصحیح میکرد و از کار راضی بودم ولی بعد که کار پخش شد فقط موفق به دیدن چند قسمت آن شدم. یک روز جلوی تلویزیون بودم و دیدم نوشته قسمت سی و سوم، یکدفعه جا خوردم! چطور ممکن است یک سریال ۲۶ قسمتی ۳۳ قسمت بشود!؟ با یکی از دستاندرکاران سریال تماس گرفتم و گفتم من برای ۲۶ قسمت قرارداد امضا کردم اما الان میبینم ۳۳ قسمت است. ایشان گفتند بعضی قسمتها از ۴۵ دقیقه به ۳۶ دقیقه کاهش پیدا کرده و به خاطر همین قسمتها بیشتر شده است. این سریال در ۴۴ قسمت پخش شد و تمام صحنههایی را که گرفته بودند به کار اضافه کردند و سریال کلاف پیچیدهای شده بود. من برای انتخاب یک کار اول میآیم و جای کار بازیگری را میسنجم در این مجموعه هم لحظه هایی بود که بازیگر دوست داشت که آنها را انجام دهد اما در پخش، ریتم آن به حدی کند شده بود که وقتی شروع میشد مردم میگفتند وای باز پلیس جوان! بارها هم توی روستای محل زندگیام به من میگفتند خانم بالاخره این سریال کی تمام میشود؟ خود من معتقد هستم سریال همیشه باید طوری باشد که وقتی تمام شود مردم بگویند حیف، کاش باز ادامه داشت. این حیف قشنگتر از آن است که بگویند آخی راحت شدیم. بالاخره تمام شد. البته این را هم بگویم من با آقای مقدم مشکلی نداشتم و طولانی شدن سریال ربطی به ایشان نداشت. این برمیگردد به تهیهکننده که حیفشان آمده بود، راش های اضافه را دور بریزند و آنها را هم در کار استفاده کردند. همکاری من با آقای مقدم در سریال «دریاییها» هم ادامه داشت و نقش کاملا متفاوتی را نسبت به «پلیس جوان» داشتم اما این سریال را هم در موقع پخش ندیدم.
مهدی فتحی و بازیگرهایی که دوست ندارند کسی مریضیشان را بداند
مرحوم فتحی اولین کار سینماییشان «تحفهها» بود که نقش پدر من را بازی میکردند. من ایشان را خیلی دوست داشتم و بازیشان را ستایش میکردم و معتقدم هر نقشی را که بازی میکردند یک تازگی به آن نقش میدادند و این شاید به دلیل آن چشمهای فوقالعاده جذابی بود که داشتند و این برای یک بازیگر شانس است که چشمهای زیبایی داشته باشد. آن هم چشمهای آقای فتحی که همه چیز را میتوانستند با آن بیان کنند. در سریال «سرکار استوار» هم من نقش همسر ایشان را بازی میکردم و آنجا متوجه شدم ایشان آقای فتحی «تحفهها» نیستند و نسبت به سیزده سالی که از سال ۶۵ میگذشت خیلی شکسته شده بودند و یک بار هم سر این سریال زمین خوردند. به دلیل ارتباط خانوادگی که داشتیم تلفنی گاهی با ایشان صحبت میکردم تا اینکه بعد از مدتها سر سریال «دریاییها» آقای فتحی را دیدم و متوجه شدم واقعا حالشان خیلی بد است. راه رفتنشان مشکل بود و جملهها یادشان نمیماند اما هیچ چیزی از مریضیشان نمیگفتند. به نظر من خیلی از بازیگرها هستند که دوست ندارند کسی بیماریشان را بداند.
ناصر تقوایی
بعد از فیلم «ناخدا خورشید» همیشه آرزو داشتم دوباره با ایشان کار کنم. آقای تقوایی جزو کسانی هستند که وقتی گروه کاریشان را تشکیل میدهند میبینید که همه چیز سر جای خودش است. برای فیلم «رومی و زنگی» با ایشان قرارداد داشتم و قرار بود نقش یک زن ارمنی را بازی کنم وتقریبا همه دیالوگها را هم باید به زبان ارمنی میگفتم. یک معلم ارمنی هم قرار بود این زبان را به من یاد بدهد. آقای تقوایی به شوخی میگفتند من تا حالا نتوانستم پوست سر تو را بکنم و در این کار میدانم با تو چه کار کنم که متاسفانه این فیلم ساخته نشد.
آخرین کارها (در سال انجام این مصاحبه)
سریال «چهل سرباز» به کارگردانی آقای نوریزاده در حال آماده شدن برای پخش است. من در این سریال در دو نقش بازی میکنم. در دورهای همسر فردوسی هستم. زمانی که فردوسی به قزوین کوچ میکند و پسرش میمیرد، در دورهای هم با اسطورههایی مثل اسفندیار و رستم همبازی هستم. یک بازیگر همیشه دوست دارد کارگردان بازیش را بشناسد. آقای نوریزاد هم به خوبی بازی را میفهمیدند و فضای خوبی بر این کار حاکم بود. سریال سیزده قسمتی «وعده دیدار» هم که چندی پیش فیلمش اکران شد از من آماده است که هنوز پخش نشده است. (۱۳۸۴)
بازیگران زن سینمای قبل از انقلاب
ما باید ببینیم آن جامعه و آن زمان از زنها چه میخواسته و اصلا نمیتوانیم بگوییم که اینها بازیگران بدی بودهاند، من فیلمی از یکی از بازیگران زن معروف آن زمان به نام «رقاصه» دیدم و فکر میکردم اگر یک کارگردان خوب پشت سر این قصه بود این فیلم هم میتوانست فیلم خوبی باشد و هم ایشان خیلی خوب بازی میکردند. آن زمان آن چیزها را میخواست، کمااینکه الان مردم آن را نمیتوانند بپذیرند. من شنیده بودم فیلمهایی که کار نمیکرده رقص و آواز وسطش میگذاشتند و فیلم فروش میکرد و بازیگران زن بیشتر برای جلب گیشه مورد توجه بودند. الان هم متاسفانه در سینمای مان زنان آن جایگاهی را که باید داشته باشند ندارند.
وضعیت امروز سینما در دهه ۸۰
متاسفانه فیلمهای الان یا گیشهای هستند یا جشنوارهای، من نمیدانم چرا الان به اینجا رسیدهایم. خیلی از فیلمهای شبیه به هم ساخته میشوند و فقط اسم و بازیگر عوض میشوند. نمیدانم هزینه سرسامآور سینما و عدم بازگشت سرمایه است که به اینجا رسیدهایم یا چیز دیگر. الان همه هدفها رفته به آنجایی که همه دواندوان خودمان را برسانیم تا جایزه بگیریم و همه به دنبال جشنوارهها راه افتادهاند. فیلمی ساخته میشود به اسم «گال» به کارگردانی آقای جلیلی و من که اهل سینما رفتن نیستم دو بار این فیلم را میبینم و تا دو هفته هم بغضی در گلویم است که رهایم نمیکند. ایشان فکر نمیکنم فیلمشان را برای جشنواره ساختهاند. خواستند حرفی بزنند و زدند. این کافی است اما اینکه جشنوارهای رفت و جایزهای گرفت یا نه هیچ کدام اینها را نمیدانم. ما یک مدت سینمای خیلی خوبی داشتیم در دهه ۶۰ و ۷۰. سینما ما خیلی غنی بود و الان افت کردهایم و خلاءهایی است که باید پر شود.
نیکی کریمی
ما در سالهای اخیر بازیگران خانم خیلی خوبی داشتیم ولی یکی از بازیگرانی که به نظر من سیر صعودی زیادی را طی کرد خانم کریمی بودند. ایشان بازیگر فوقالعاده خوبی هستند و به آنجا رسیدهاند که چهره برایشان مهم نیست. من نمیگویم زیبایی چهره اصلا اهمیتی ندارد. وقتی بازیگری نقش اول را دارد این قدرت را باید داشته باشد که دو ساعت بیننده را نگه دارد ولی وقتی بد بازی کند شما چهره زیبایش را نمیبینید. همانطور که آن بازیگر اگر خوب بازی کند، حتی اگر در لحظاتی هم ممیک صورتش هم بد شود شما دیگر او را زشت نمیبینید و بازی خوبش را میبینید. خانم کریمی به اینجا رسیده و من بازیهای خوبی از ایشان دیدهام.
زندگی در روستا
من در یکی از روستاهای صومعهسرا واقع در محدوده رشت و ماسوله زندگی میکنم. شاید تا سه سال که آنجا زندگی میکردم هیچ کس نمیدانست من کی هستم تا «پلیس جوان» پخش شد و همه فهمیدند من بازیگر هستم. در این روستا همه به فکر زندگی هستند. من از دود و دم تهران فرار کردم و آنجا در آسایش هستم و با مردم درستی سر و کار دارم. آنجا پر از سوژههای فیلمسازی است. بچههای سر پل فیلمی است که هر روز آن را میبینم. از ساعت ۲ بعدازظهر تا غروب آفتاب بچههایی که مدرسهشان تعطیل شده و هیچ جایی ندارند جز اینکه بالای پل بایستند و رودخانه را نگاه کنند. گاهی هم سنگی به رودخانه پرتاب کنند و یا گرمشان می شود به آب می روند. این فیلمی است که هر روز میبینم و خسته نمیشوم و تکراری نیست. و این فیلم جایزه هم از هیچ جا نبرده و به هیچ جشنوارهای هم نمیرود. هشت، نه سال است که با این بچهها زندگی میکنم و از بودن با آنها لذت میبرم.
«عاشقی» و تجربه کارگردانی
مستند را همیشه دوست داشتهام؛ مستندی که انسانیت در آن حضور داشته باشد و صرفا به طبیعت بیجان نپردازد. سال گذشته هم اولین فیلم خودم را در این حوزه به نام «عاشقی» ساختم. این فیلم مستندی در ۲۹ دقیقه روایت شخصی به نام عاشقی، نگهبانی در تختسلیمان است و بیشتر به نظریات و جهانبینی این فرد راجع به تخت سلیمان میپردازد. عاشقی را من به همراه رضا قوامپور از تصویربرداران شبکه باران دو نفری کار کردیم و تدوین کار را هم خانم ژیلا ایپکچی انجام داده و موسیقی فیلم هم انتخابی توسط ایپکچی و حسین مهدوی تهیه شده است و الان هم امتیاز کار را به آقای میرعلایی واگذار کردم تا بعد از گذاشتن زیرنویس فیلم را به خارج از کشور ارسال کنند. این فیلم چندی پیش جایزه بهترین کارگردانی را در بخش معنویت و انسان سومین جشنواره جهانی فیلم کوتاه کسب کرد. کار مستندسازی را ادامه خواهم داد اما کار داستانی نه و ممکن است از پس آن برنیایم.
«سفر به شوشتر»
آخرین فیلم سینمایی که بازی کردم (تا سال ۱۳۸۴) «سفر به شوشتر» به کارگردانی آقای راعی بود که در ۲۰ اردیبهشتماه تمام شد. در این فیلم نقشی کاملا متفاوت با کارهای قبلیام داشتهام که تجربه خیلی خوبی بود. این نقش را در ابتدا برای یک مرد در نظر گرفته بودند، در سینمای ما هم نقشهایی که جنبه پررنگی دارد متعلق به آقایان است. آقای راعی پای این نقش ایستادند تا یک زن آن را ایفا کند. میتوانم بگویم بعد ار مدتها نقش فوقالعاده خاصی در سینما بازی کردم.
«چشمان پدر»
این فیلم یک اثر مستند – داستانی به تهیهکنندگی احمد میرعلایی است که به مشکلات زندگی یک جانباز جنگ تحمیلی میپردازد. قصد دارم این فیلم را با نگاهی معصومانه به جنگ بسازم. در چشمان پدر به نوجوانانی خواهم پرداخت که در زمان جنگ با شور و شوق وصف نشدنی به جبهههای جنگ رفتند و عدهای از آنها شهید شدهاند یا با از دست دادن قسمتی از وجود خویش شهید زنده لقب گرفتهاند. الان سالها از جنگ میگذرد و عدهای از این جانبازان تشکیل خانواده دادهاند و صاحب فرزندانی هستند که از جنگ چیز زیادی نمیدانند اما شاهدان این جنگ در این خانوادهها حضور دارند و فرزندان به دلایلی پدران خود را از چشم دیگران پنهان میکنند. قصدم از ساخت این اثر این است که فرزندان جانبازان دوران جنگ تحمیلی به وجود پدرانشان افتخار کنند. نه اینکه خجالت بکشند و آنها را از دید دیگران پنهان سازند. چنین سوژهای یک واقعیت محض است و امروز در جامعه وجود دارد و دوست دارم دیگران را در حس خودم شریک کنم. فیلم من به نوعی حقشناسی نسبت به جانبازان است. این روزها هم به دنبال دختربچهای برای ایفای نقش اصلی این فیلم هستم.
جا مانده از صحبتهای پروانه معصومی
– وقتی در فیلمی کار میکنم بعد از پایان هرگز به صحنه یا سر مونتاژ آن نمیروم و معتقدم آن چیزی که بر عهده من بوده انجام دادم و تمام شده.
-در فیلمهای ناخدا خورشید، جهزیه برای رباب و طوبی نقش زنان جنوبی را بازی کردم.
– با توجه به فرم چهرهام برای بازی در نقش زنان روستایی مشکل دارم.
– بازیگرها همیشه باید به دنبال پولشان بدوند و با التماس و گردن کج آن را بگیرند خیلی کم میشود که غیر از این رخ دهد.
-تنها فرزندم یک پسر ۳۵ ساله است که در رشته معماری از دانشگاه علم و صنعت فارغ التحصیل شده و با ما زندگی میکند.
– منتقدین ما متاسفانه انتقاد درست و سازنده نمیکنند.
– خودم را در آن حد نمیدانم که استادی باشم که بتوانم بازیگر تربیت کنم.
– جوانان ما جوانی نمیکنند و جوانیشان پشت ماشین نشستن است، ما باید ببینیم خلاء کجاست و از کجا باید پُر شود.
– فیلم «طوبی» را خیلی دوست داشتم و معتقدم کار خیلی خوبی بود و شاید خود من روی قصهاش خیلی موثر بودم این فیلم میتوانست طور دیگری باشد ولی حضور من باعث شد که قصه شکل دیگری بگیرد.
– فیلم «خارج از محدوده»، اولین کار خانم بنیاعتماد بود و من هم اولین تجربهام با یک کارگردان خانم بود و احساس کردم آدم با یک کارگردان خانم چقدر میتواند راحت باشد.
– من ناخواسته وارد بازیگری شدم ولی هدفمند آن را ادامه دادم و سعی کردم یک خانم بازیگر مورد احترام مردم باشد و امیدوارم به هدفم رسیده باشم.
– یک بازیگر خیلی زحمت میکشد تا یک نقش را خلق کند و یک احساس فوقالعاده عمیق و شفاف لازم است تا نقش جلوی دوربین زنده شود.
محمدرضا شفاه تهیهکننده فیلم سینمایی «مصلحت» به کارگردانی حسین دارابی ضمن اشاره به استقبال از اکران آنلاین این فیلم سینمایی به برخی حواشی مرتبط با اکران آن پاسخ داد.
به گزارش سینمیا خانگی از محمدرضا شفاه تهیهکننده فیلم سینمایی «مصلحت» به کارگردانی حسین دارابی در گفتوگو با مهر درباره استقبال از این فیلم در اکران آنلاین، توضیح داد: واقعیت این است که فروش فیلم سینمایی «مصلحت» با وجود نکاتی که میتوان درباره آن گفت، در مجموع فروش بدی نبود. امروز وقتی درباره اکران یک فیلم و فروش آن در گیشه صحبت میکنیم، درباره تعداد زیادی فیلم صحبت میکنیم که دیگر به سادگی به فروش سالهای قبل خود نمیرسند و بار اصلی اکران بر دوش تعداد بسیار بسیار اندکی از فیلمها قرار دارد.
وی ادامه داد: با در نظر گرفتن این شرایط باید توجه داشته باشیم که همه فیلمها از انتظاراتی که در شرایط عادی میتوانستیم از گیشه آنها داشته باشیم، فاصله زیادی داشتهاند. از این منظر فروش یا عدم فروش یک فیلم دیگر متأثر از فاکتورهای دیگر نیست.
صحبت از نفروختن «مصلحت» درست نیست
شفاه افزود: آنچه این روزها در شرایط اکران تعیینکننده است، این است که آیا یک فیلم در زمره فیلمهای طنزی که قدرت فتح گیشه را دارند، قرار دارد یا خیر. از این منظر فکر میکنم فیلم «مصلحت» با توجه به دغدغههای جدی که دارد و با توجه به حرف سنگینی که به لحاظ مضمونی طرح میکند، یک فیلم فکور محسوب میشود که به همین دلیل در زمره آن تعداد انگشتشمار فیلمهای فاتح گیشه قرار نمیگیرد. فیلمهای این گروه معمولاً آثار سادهای هستند که وجه سرگرمی آنها بر همه وجوه دیگرشان غالب است. در این شرایط صحبت از «نفروختن» فیلمی مانند «مصلحت» درست نیست، بلکه باید بپرسیم چرا فقط تعداد اندکی از فیلمهای طنز مربوط به سینمای بدنه فروش دارند؟
مانند همه ساختارها و سازمان، در ساختار قضائی کشور هم سلایق مختلفی وجود دارد که بخشی از آنها فیلم ما را دوست نداشتند. همزمان در همان سیستم فیلم ما علاقهمندان و مدافعانی هم داشت
این تهیهکننده در پاسخ به اینکه آیا بعد از اکران عمومی «مصلحت» دیداری با مسئولان قضائی که طی سه سال گذشته باعث توقیف فیلم شده بودند و بابت اکران آن نگرانی داشتند، داشته است یا خیر؟ گفت: بله با برخی از آن دوستان ارتباطهایی داشته و داریم. کمااینکه برخی از همین دوستان از ابتدا هم جزو دوستداران فیلم بودند و بعد از اکران عمومی هم به من خداقوت گفتند، اما مانند همه ساختارها و سازمانها، در ساختار قضائی کشور هم سلایق مختلفی وجود دارد که بخشی از آنها فیلم ما را دوست نداشتند. همزمان در همان سیستم فیلم ما علاقهمندان و مدافعانی هم داشت.
وی افزود: در همین ساختار هستند افرادی که همچنان تولید و اکران فیلمهایی از جنس «مصلحت» را مفید میدانند. وقتی با همین بخش از دوستان، بعد از اکران عمومی فیلم ارتباط گرفتم و صحبت داشتم، حس خوبی از اکران فیلم داشتند اما با بخشی که نسبت به فیلم سختگیرانه رفتار کرده بودند، دیگر ارتباطی نداشتم. شاید حتی این گروه، بعد از اکران یک فیلم، اساساً آن را فراموش کنند و دیگر چنین اثری برایشان از اساس موضوعیتش را از دست بدهد!
بیلبوردهایی که جمع شد، اما دیده شد!
شفاه درباره حاشیه مربوط به بیلبوردهای تبلیغاتی فیلم «مصلحت» که در روزهای ابتدایی اکران از سطح شهر جمعآوری شدند هم توضیح داد: این ماجرا آنقدر هم پیچیده نبود. برنامه تبلیغاتی ما این بود که این بیلبوردها از چند روز قبل از اکران در سطح شهر نصب شوند و بعد با شیب مشخصی از این بیلبوردها به نام «مصلحت» برسیم. اما از آنجایی که تیترهای انتخابی برای شروع این تبلیغات، کمی خاص بود و شاید انتظار آن را نداشتند، تنها یک شب تا صبح این بیلبوردها باقی ماند و بلافاصله در چند ساعت ابتدایی جمعآوری شدند.
معتقدم ایده این بیلبوردها ایدهای خلاقانه بود و ما باید در برابر خلاقیتها صبوری بیشتری داشته باشیم. امیدوارم و دعا میکنم این جنس کمتحملیها از ذهن مدیران و مسئولان ما رخت ببندد و اینقدر زود بابت همه چیز نگران نشوند. شخصاً معتقدم دایره منافع ملی ما خیلی گستردهتر و محکمتر از آن است که با این جنس اتفاقات بخواهد به خطر بیفتد
وی افزود: البته در همان زمان کم و به کمک فضای مجازی این بیلبوردها به خوبی دیده شد و تصویر آنها را خیلیها دیدند اما از آنجایی که متأسفانه فضای موجود در سطوح سیاسی کشور ما همواره پر از سوءتفاهم است، این بیلبوردها امکان ادامه نصب در سطح شهرها را پیدا نکردند. معتقدم ایده این بیلبوردها ایدهای خلاقانه بود و ما باید در برابر خلاقیتها صبوری بیشتری داشته باشیم. امیدوارم و دعا میکنم این جنس کمتحملیها از ذهن مدیران و مسئولان ما رخت ببندد و اینقدر زود بابت همه چیز نگران نشوند. شخصاً معتقدم دایره منافع ملی ما خیلی گستردهتر و محکمتر از آن است که با این جنس اتفاقات بخواهد به خطر بیفتد.
تهیهکننده «مصلحت» درباره عجیبترین بازخورد نسبت به این فیلم در فرآیند رونمایی و اکران آن گفت: زمانی که فیلم در جشنواره فیلم فجر رونمایی شد، از سوی خیلی از مخاطبان با این واکنش مواجه شدیم که گفتند این فیلم را با سفارش قوه قضائیه ساختهاید. آن مقطع پیش از انتخابات ریاست جمهوری با نامزدی آقای رئیسی بود و برخی به صراحت فیلم را سفارش مسئولان وقت قضائی برای تأثیرگذاری بر انتخابات میدانستند. اما عجیب اینکه چند ماه بعد از جشنواره فجر، همین قوه قضائی با فیلم برخورد کرد و دادستانی کل کشور، جلوی اکران فیلم را گرفت. ما هر چه میگفتیم برداشت از این فیلم تبلیغ قوه قضائیه بوده است و لااقل آن را توقیف نکنید! این اتفاق عجیبترین اتفاقی بود که برای فیلم «مصلحت» رخ داد!
شفاه در پاسخ به این پرسش که آیا اکران به موقع فیلم «مصلحت» میتوانست مسیر فیلمسازی حسین دارابی را تغییر دهد، گفت: هر فیلم خوبی که در کارنامه یک فیلمساز ثبت میشود، به محض آنکه در معرض دید مخاطبان قرار میگیرد، کارگردان را در مسیر خودش پیش میبرد و تبدیل به اعتبار برای فیلمساز میشود. قطعاً «مصلحت» اگر در همان سال ساخت اکران میشد، هم بهتر دیده میشد و هم میتوانست برای حسین دارابی آوردههای بهتری نسبت به اکران امروزش داشته باشد.
تهیهکننده «مصلحت» در پایان درباره برنامهریزی برای اکران بینالمللی این فیلم هم گفت: من معتقدم «مصلحت» برخلاف برداشتهایی که برخی درباره مصرف داخلی آن دارند، بهدلیل درامپردازی و تکنیک خوبی که دارد، اثری مناسب برای حضور در محافل بینالمللی است. من جزو مدافعان اکران بینالمللی فیلم هستم و در این زمینه تلاش خواهیم کرد تا اتفاقات خوبی در حوزه بینالمللی برای آن رقم بخورد.
این فیلم محصول مشترک سازمان سینمایی سوره و سازمان اوج است. «مصلحت» روایتی از یک پرونده مشکوک و پر رمز و راز است که مصلحت سیاسی نظام، مسیر رسیدگی به آن را با فراز و نشیبهای مختلفی روبهرو میکند. این فیلم اولین ساخته سینمایی حسین دارابی است که برای ساخت آن دیپلم افتخار بهترین کارگردانی فیلم اول را در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر دریافت کرد.
فرهاد قائمیان، وحید رهبانی، نازنین فراهانی، مهدی حسینینیا، مجید نوروزی، امیر نوروزی، سهیبانو ذوالقدر و … ترکیب بازیگران اصلی «مصلحت» را تشکیل میدهند.
در خلاصه داستان این فیلم که به موضوعی افشاگرانه در اوایل دهه ۶۰ میپردازد، آمده است: «پسر یکی از مقامات عالیرتبه کشور در یکی از درگیریها مقابل دانشگاه تهران مرتکب قتل میشود، اما پیوند خانوادگی و مصلحت سیاسی کشور، این پرونده مشکوک و پُر رمز و راز را وارد موازنهای پیچیده و سخت میکند …»
فیلم سینمایی «باغ کیانوش» به کارگردانی رضا کشاورز حداد اثری ماجراجویانه و با محوریت نوجوانان است که به تازگی کلید خورده است.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی پروژه، فیلمبرداری فیلم سینمایی «باغ کیانوش» به کارگردانی رضا کشاورز حداد به تازگی کلید خورده است و این روزها فیلمبرداری آن در همدان ادامه دارد.
این فیلم به عنوان اولین محصول مشترک باشگاه فیلم سوره و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، اثری ماجراجویانه و با محوریت نوجوانان است که فیلمنامه آن به صورت اقتباسی و توسط رضا کشاورز حداد به نگارش درآمده است.
رضا کشاورز حداد که نخستین تجربه کارگردانی سینمایی خود را پشتسر میگذارد، پیش از این چندین فیلم کوتاه از جمله «تریبون»، «تعمیرکار»، «ناهارترین»، «ترسناک نیست»، «هیئت همراه»، «مداد رنگی»، «تکیهگاه»، «هدیه»، «آخرشه» و … را تولید کرده که عمدتاً در ژانر کودک نوجوان بودهاند و همچنین کارگردانی یکی از اپیزودهای سریال تلویزیونی «تازه وارد» به تهیهکنندگی محمدجواد موحد را برعهده داشته است.
این کارگردان جوان چهارمین هنرمند فیلم اولی است که توسط باشگاه فیلم سوره به سینمای ایران معرفی میشود.
همچنین مرتضی هدایی مدیر فیلمبرداری «باغ کیانوش» است که برای حضور در چهل و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر آماده میشود. جزییات بیشتر از این پروژه به زودی اطلاعرسانی خواهد شد.